امامت در صغر سن و بلوغ فکری شیعه

امامت در صغر سن و بلوغ فکری شیعه
خصوصیات و ویژگیهای منحصر به فرد دوران امامت پیشوای نهم شیعیان ، باعث تغییر و تعمییق نگرش دوستان و دشمنان حضرت ، به جریان امامت می باشد. شرائط و اتفاقاتی که تا قبل از آن زمان بی سابقه بوده و در صورت عدم تدبیر الهی امام جواد ع ، می رفت تا جریان شیعه را به مرز نابودی بکشاند. مواردی مانند :
-این که امام رضا ع تا سن 50 سالگی فرزندی نداشته و همین باعث شک و تردید در بین اصحاب و دوستان حضرت در ادامه جریان امامت شده یود .
-وجود فرقه ها و مکاتب انحرافی فکری و عقیدتی خصوصا بعد از فتنه وقف و نهضت ترجمه که زمینه برای رشد فرقه های منحرف بیش از پیش فراهم آمده بود.
-تغییر روش عباسیان در برخورد با پیشوایان شیعه از از تقابل و جنگ و خونریزی به اظهار محبت در ظاهر و کنترل رفتار و تحرکات ایشان و مواردی از این قبیل ، باعث می شود که معنای این روایت ( خیر مولود [1][1]) را بهتر درک کنیم .
از میان همه این عوامل ، مساله سن امام جواد ع ، بیشتر مورد سوال و تردید بین اصحاب و یاران حضرت شده بود . چرا که حضرت جواد ع اولین امامی است که در سن کودکی ( 7 یا 8 یا 9 سالگی ) رسما به عنوان امام شیعیان می باشد . هر چند که از زمان هجرت امام رضا ع به مرو ( یعنی سن پنج سالگی امام جواد ع ) ، امام جواد ع عهده دار رهبری سازمان وکالت می باشند.
این مساله هر چند قبل از شهادت امام رضا ع مورد توجه و سوال اصحاب بوده ودر زمان امام جواد ع به صورت پر رنگ تر در بین اصحاب و در اجتماعات شیعی در کانون سوالات و مباحث بوده است .
واضح است که جا انداختن این مساله در عامه شیعه و حتی خواص ، کار آسانی نبوده و بر همین اساس امام رضا ع و خود حضرت جواد ع در مواقع و موارد متعددی به این نکته تذکر داده و با استدلال های مختلف قرآنی و نشان دادن فضل علمی خود بر سائرین ، سعی در روشن ساخن اذهان عامه شیعه نسبت به مساله امامت و تعمیق آن داشتند .
از سوی دیگر این مساله برای بنی عباس که تا آن زمان خلافت خویش را از سوی جریان شیعی به رهبری امام صادق ع ، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام در معرض خطر میدید ،نیز تازگی داشته و می توانست بهانه خوبی برای منحرف کردن اذهان عامه مردم از جریان امامت باشد .
به رغم این که امام رضاعلیه السلام قبل از امامت امام جوادعلیه السلام به بیان پاسخ این مسائل (امامت در خردسالی) پرداختند، ، هنوز مشکل کوچکیِ سنّ حضرت جوادعلیه السلام نه تنها برای بسیاری از افراد عادی از شیعیان حل نشده بود، بلکه برای برخی از بزرگان و علمای شیعه نیز جای بحث و گفتگو داشت. به همین جهت، پس از شهادت امام رضاعلیه السلام و آغاز امامت فرزند خردسالش، شیعیان – به ویژه شیعیان عامی – با گرداب اعتقادی خطرناک و در نوع خود بی سابقه ای مواجه شدند و کوچکی سنّ آن حضرت به صورت یک مشکل بزرگ پدیدار گردید.
طبری می نویسد:
زمانی که سنّ او (حضرت جواد) به شش سال و چند ماه رسید، مأمون پدرش را به شهادت رساند و شیعیان در حیرت و سرگردانی فرو رفتند و در میان مردم اختلاف نظر پدید آمد و سنّ ابوجعفر را کم شمردند و شیعیان در سایر شهرها متحیّر شدند.(ابن جریر طبری، دلائل الاًّمامة، قم، منشورات الرضی، دوم، 1363ش، ص 204.)
به همین جهت، شیعیان اجتماعاتی تشکیل دادند و دیدارهایی با امام جوادعلیه السلام به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از این که او دارای علم امامت است، پرسشهایی را مطرح کردند و هنگامی که پاسخهای قاطع و روشن و قانع کننده دریافت کردند، آرامش و اطمینان یافتند.
مورخان در این زمینه می نویسند:
چون امام رضاعلیه السلام در سال 202 ق. به شهادت رسید، سنّ ابوجعفر نزدیک به هفت سال بود، از این رو در بغداد و سایر شهرها در بین مردم اختلاف نظر پدید آمد. ریّان بن صلت، صفوان بن یحیی، محمد بن حکیم، عبدالرحمن بن حجاج و یونس بن عبدالرحمن، با گروهی از بزرگان و معتمدین شیعه، در خانه عبدالرحمن بن حجاج، در یکی از محله های بغداد به نام برکه زلزل گرد آمدند و در سوک امام به گریه و اندوه پرداختند… یونس به آنان گفت: دست از گریه و زاری بردارید، (باید دید) امر امامت را چه کسی عهده دار می گردد؟ و تا این کودک (ابوجعفر) بزرگ شود، مسائل خود را از چه کسی باید بپرسیم؟
در این هنگام ریّان بن صلت برخاست و گلوی او را گرفت و فشرد، و در حالی که به سر و صورت او می زد، با خشم گفت: تو، نزد ما تظاهر به ایمان می کنی و شکّ و شرک خود را پنهان می داری؟! اگر امامت او از جانب خدا باشد، حتی اگر طفل یک روزه باشد، مثل پیرمرد صد ساله خواهد بود، و اگر از جانب خدا نباشد، حتی اگر صد ساله باشد، چون دیگران یک فرد عادی خواهد بود، شایسته است در این باره تأمّل شود.
در این هنگام، حاضران به توبیخ و نکوهش یونس پرداختند.(نگاهی گذرا بر زندگانی امام جواد(ع)، ص 110)
این قضیه به حدی جدی است که حتی برخی از اصحاب بر اساس فکر کودکانه خویش ، هنگامی که قصد تشرف محضر امام داشتند برای حضرت ، هدیه اسباب بازی آورده بود.
على بن حسان واسطى که معروف به عمش بود، گفت من مقدارى اسباب بازى بچهگانه بعضى از نقره بود بهمراه داشتم با خود تصميم گرفته بودم آنها را بمولايم حضرت جواد هديه كنم وقتى مردم جوابهاى خود را گرفته رفتند امام عليه السّلام از جاى حركت كرد و عازم صريا شد من از پى آن جناب رفتم در بين راه موفق غلامش را ديدم گفتم براى من از امام عليه السّلام اجازه بگير. اجازه گرفت وارد شده سلام كردم ولى در چهره آقا آثار ناراحتى مشاهده مىشد. نگاهى از روى خشم بمن نموده بعد صورت بطرف راست و چپ گردانيد. آنگاه فرمود خداوند مرا براى بازى نيافريده مرا چه با بازى. من از آن جناب پوزش خواستم عذر مرا پذيرفت(بحار ج 50 ص 59 ).
مجموعه بیانات و توصیه های مکرر امام رضاع و امام جواد ع ، اثبات برتری علمی [2][2]و سیره عملی حضرت و…توانست جامعه شیعی را از خطر انحراف نجات داده و این مساله به خوبی در بین اصحاب و وکلاء از یک سو و عامه شیعی از سوی دیگر مقبول افتاد که امامت یک موهبت الهی بوده ، که این خود حاکی از پختگی و انسجام فوق العاده جامعه شیعی در زمان امام جواد ع می باشد .از این دیدگاه خداوند متعال هر کسی را که شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایی امت برمی گزیند؛ حتی اگر در سنین کودکی باشد. مقیاس سنّ بالا، گرچه در میان انسانها مقیاسی برای رسیدن به کمال محسوب می شود، اما در بینش وحیانی و قرآنی ممکن است یک فرد در سنّ کودکی فضائل و کمالات و شرایط رهبری جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه ای را که لازمه رهبری است، در او موجود باشد و خداوند سبحان موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وی را بر مردم واجب و لازم گرداند.
محدّث خبیر، کلینی از محمد بن حسن بن عماد روایت می کند که گفت:
من در حضور علی بن جعفر – عموی بزرگوار حضرت رضاعلیه السلام – در مسجدالنبی نشسته بودم، دو سال بود که در مسجد رسول خدا به درس او می رفتم و از محضرش مستفیض می شدم، یک روز ناگاه دیدم امام جوادعلیه السلام که کودک خردسالی بود، در مسجدالنبی به نزد علی بن جعفرعلیه السلام آمد، علی بن جعفرعلیه السلام تا آن حضرت را دید، شتابان برخاست و با پای برهنه و بدون ردا به سوی حضرت جوادعلیه السلام شتافت و دست او را بوسید و به او احترام شایان نمود. حضرت جوادعلیه السلام به او فرمود: ای عمو! بنشین. خدا تو را رحمت کند. علی بن جعفر گفت: ای آقای من! چگونه بنشینم با این که تو ایستاده ای؟ هنگامی که علی بن جعفرعلیه السلام به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش کردند و به او گفتند: تو، عموی پدر او هستی، در عین حال با این سن و سال، این گونه در برابر حضرت جوادعلیه السلام که خردسال است، فروتنی می کنی و دستش را می بوسی و آن همه احترام شایان می نمایی؟ علی بن جعفرعلیه السلام گفت: ساکت باشید. آنگاه محاسن خود را به دست گرفت و گفت: اذا کان الله عزّوجلّ لم یؤهل هذا الشیبة و اهل هذا الفتی و وضعه حیث وضعه، انکر فضله، نعوذ بالله مما تقولون بل انا له عبد؛ اگر خداوند، صاحب این ریش سفید را شایسته (امامت) ندانست، و این نوجوان را سزاوار دانست، و به او چنان مقامی داد، آیا من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه به خدا از سخن ناروای شما. من، غلام و برده او هستم و او مولای من است.
اللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
……………………………………………………………………………………………….
[1][1] -اشاره به این روایت : أَبِي يَحْيَى الصَّنْعَانِيِّ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَجِيءَ بِابْنِهِ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ صَغِيرٌ فَقَالَ هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنْهُ ( کافی ، ج 1 ، ص 329 )
[2][2] -از معروف ترین این مناظرات ، مناظره حضرت با «یحیی بن اکثم» و اثبات حقانیّت آن بزرگوار و ناتوانی یحیی و مناظره او با «ابن ابی داود» و غلبه بر وی می باشد . حارالانوار، علامه مجلسی، ج 50، ص 74.تذکرة الخواص ص 368 – 372 و تحف العقول از آل رسول نوشته ابن صغبه ص 335