تواضع در سیره تربیتی و تبلیغی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله (شماره 1)
بسم الله الرحمن الرحیم
فروتنی، بسترساز و از اصلیترین لوازم تربیت و تبلیغ و اصلاح عمومی جامعه است. خدای متعال در قرآن شریف، لینت (نرمی) نفس را که نمادی از تواضع در وجود انسانی است، از جلوههای رحمت خویش در پیامبر اکرم ص توصیف کرده و سختی و خشونت را موجب پراکندگی و بیتوجهی به جایگاه تربیتی و تبلیغی ایشان دانسته و میفرماید:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ:[1] به [بركت] رحمت الهى، در برابر آنان (مردم)، نرم [و مهربان] شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مىشدند.»
بههمینجهت است که فروتنی در برابر مردم، بنیادیترین ویژگی یک مبلّغ دینی برشمرده میشود.
خدای متعال همچنین بهطور صریح ابراز چنین صفتی را در برابر مخاطبان، به پیامبر اکرم ص دستور میدهد: «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ:[2] در برابر هریک از مؤمنان که از تو پیروى میکند، فروتنى کن.»
این فضیلت زیبا در سیره فرهنگی و تربیتی رسول گرامی اسلام ص کاملا مشهود بود. آن حضرت با آن که شخصیت الهی و اشرف مخلوقات بود، در برابر بندگان خدا نیز بیشترین تواضع را از خود نشان میداد. در اینجا به برخی از جلوه های تواضع در سیره تربیتی و تبلیغی پیامبر اکرم ص می پردازیم.
تواضع با کودکان
از نکات زیبا و الگوساز در زندگی رسول خدا ص آن است که برای پرورش شخصیت کودکان، با آنان بازی میکرد. شرکت متولیان تربتی و دینی در بازی کودکان، میتواند موقعیت خوبی برای آموزش غیرمستقیم نکات ارزنده اخلاقی به آنان باشد. به این جهت، در مباحث امروز روانشناسی به آن توجه خاصی شده است. این مطلب میتواند مژدهای شیرین به مربیان عزیزی باشد که متواضعانه با کودکان مردم، در راه تبلیغ معارف اسلامی و جلب آنان بهسوی حق و حقیقت، با گونههای مختلف همبازی میشوند و اسباب سُرور و شادی و به یادماندن خاطرهای خوش با مبلّغ دینی را در آنان فراهم میآورند. چنین رفتارهای ناب عاطفی از سوی مربیان و مبلّغان، سبب میشود بذرهای ایمان از همان طفولیت در دل فرزندان کاشته شود و خاطراتی شیرین و زیبا از این دوران و نیز از شخصیت یک روحانی و مبلّغ دینی به یاد داشته باشند.
تواضع با کودکان در سیره عملی برترین مربی و مبلّغ عالم هستی، پیامبر اعظم ص که اشرف مخلوقات و برترین انسانها بود، نُمود خاصی داشته است؛ چنانکه از سیره ایشان نقل شده که همواره از روی محبت و تواضع با بچهها رفتار میکرد، به استعدادهای فطری آنها توجه داشت و از رنجش و ناراحتیشان سخت آزردهخاطر میشد. در اینجا به نمونههایی از این مسئله در سیره آن حضرت اشاره میشود:
«پیامبر با کودکانش بسیار بازی میکرد و هر روز صبح دست علاقه و محبت بر سر فرزندان خود و اولاد آنان میکشید.»[3]
در همنشینی با کودکان، خود را همسان آنان میپنداشت و با آنها سرگرم بازی میشد و به دیگران نیز چنین سفارش میکرد: «کسی که نزد او کودکی است، باید کودکانه رفتار کند.»
تواضع پیامبر آنچنان بود که کودکان و نوجوانان خود را نزد حضرت محبوب میدیدند؛ گاه دختربچهای که اهل مدینه بود، دست پیامبر ص را میگرفت و رها نمیکرد تا آنکه ایشان را به آنجا که خود میخواست، میبُرد.[4]
توجه خاص به کودکان در جهت تشویق و جایزه دادن نیز از دیگر سنّتهای نبوی است که با تواضع و فروتنی مبلّغ دینی کاملاً همسویی دارد. عائشه گوید:
نجاشی پادشاه حبشه، برای رسول خدا انگشتری طلا فرستاد. رسول خدا امامه دختر ابیالعاص را که کودکی خردسال بود، فراخواند و فرمود: ای دختر کوچک! خود را با این هدیه زینت بخش.[5]
پیامبر ص با شیوههای گوناگونی حرمت کودکان را رعایت میکرد و به آنان بها میداد. از رفتارهای بسیار درخور توجه پیامبر، بزرگداشتن کودکان بود که از آن جمله میتوان به تقدّم در سلام (ابتدا به سلام) اشاره کرد. آن حضرت به همه، حتى به کودکان و نوجوانان سلام میکرد. آن حضرت در راستای تکریم کودکان، با وجود مقام شامخی که در جامعه داشت، به کودکان سلام میکرد و بدینوسیله، به شخصیت آنها احترام میگذاشت و میفرمود:
«پنج چیز را تا زمان مرگ ترک نخواهم کرد… سلامکردن بر کودکان، تا پس از من سنّت گردد.»
ساده زیستی
ممکن است یک مربی تربیتی و مبلّغ دینی، در محل سکونت خویش از امکانات رفاهی و شرایط مناسب زندگی برخوردار باشد و این موضوع، با زهد و بیرغبتی به دنیا نیز منافاتی هم نداشته باشد؛ اما بهطورقطع، بایسته است که در محلّ تبلیغ، با مراعات عُرف، از تجملات و تشریفات پرهیز داشت و در این کار، رضایت الهی و حفظ خوشبینی مردم به اهل دین و دیانت را مدنظر قرار داد. این مطلب نیز از جمله مصادیق تواضع برای خدا و در راه خداست.
سیره اولیا و انبیای الهی و در راس آنها پیامبر اکرم ص نیز همینگونه بوده است؛ چنانکه پیامبر اکرم ص بر الاغ برهنه سوار میشد و فردی را هم پشت سرش سوار میکرد.[6] آن حضرت، عبایی کهنه و وصلهدار میپوشید و میفرمود: «من، بندهام و لباس بندگان را میپوشم.»[7] حضرت هر نوع لباسی که در دسترسش بود، میپوشید و چهبسا فقط روپوشی به تن میکرد و دو طرف آن را میان دو شانهاش گره میزد و با همان لباس، با مردم بر جنازهها نماز میخواند. گاهی نیز همان روپوش را به خود میپیچید و آن را از چپ و راست بر دوش میافکند و با آن در خانه نماز میخواند.[8] ایشان بر روی حصیر میخوابید،[9] زیراندازش عبایش بود[10] و گاهی نیز از تکهلباسش به عنوان پتو استفاده مینمود.[11]
از امام صادق ع نقل شده است که فرمود: از آن هنگام که رسول خدا ص به پیامبری مبعوث شد، تا هنگام رحلتش، به جهت رعایت تواضع در برابر خداوند، هنگام غذا خوردن هرگز به چیزی تکیه نکرد.[12]از عایشه نقل شده است: به رسول خدا ص گفتم: جانم فدایت! تکیه دهید که برای شما آسانتر است. فرمود: من بندهام و چون بندگان میخورم و مثل بندگان مینشینم.[13]
چون به غذا خوردن مینشست، زانوها و قدمهای خود را جمع میکرد؛ آنگونهکه نمازگزار دوزانو مینشیند؛ با این فرق که یکی از زانوها و قدمها را روی زانوی دیگر مینهاد و میفرمود: همانا من بندهام و مانند بندگان غذا میخورم و چون آنان مینشینم.[14]
پرهیز از شهرتطلبی
هر انسانی که در جایگاه تربیت و تبلیغ قرار میگیرد، قطعاً در کارنامه تبلیغی خویش موفقیتهایی دارد که با تواضع در محضر حق، از فاششدن و شیوع آن جلوگیری مینماید؛ نه اینکه درصدد ابراز آنها و از بین بردن اجر خود باشد. البته در برخی موارد ممکن است جهت آشنایی مخاطبان با پتانسیلهای روحی و علمی خود، برخی از موفقیتهایی را که به توفیق الهی کسب کرده، برای آنان بازگو نماید تا بتوانند با آگاهی بیشتر به او رجوع کرده و زمینه انجام وظایف و خدمات تربیتی و یاری رساندن به دین و آخرت مردم، بیشتر فراهم شود. در اینگونه موارد، با نیت خالص و قصد قربت، اظهار توانمندیها، نهتنها اشکالی ندارد، بلکه گاه ضروری نیز به نظر میرسد؛ البته باید درهرحال، به خدا و اولیای الهی پناه بُرد. البته در جایی که گمان تکبر و خودخواهی و اظهار برتری بر دیگران میرود، باید مراقب فریبگریهای شیطان و نفس اماره بود و با تلقین محکم و آشکار، تمام توفیقات و پیشرفتها و داراییهای خود را از خدا و به خدا منسوب دانست؛ تا اینگونه، ریشه فخر و تفاخر را در وجود خویش و جامعه بخشکانیم. پیامبر اکرم ص میفرمود: «أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ:[15] من، سَرور فرزندان آدم هستم و [به این سیادت،] فخر نمیکنم.»
و نیز فرمود:
همانا سلیمان پیامبر ـ که من از او بهترم و [به این برتری،] فخر نمیکنم ـ مورچه با او سخن گفت؛ اما سنگریزه در دست من تسبیح گفت! پس، پیامبر شما، بهترین تمام پیامبران است و البته [این امر، برای من] فخری نیست و همه شما برادرانم هستید.[16]
تبلیغ بدون دعوت
امیر مؤمنان ع در توصیف یکی از ویژگیهای تربیتی و تبلیغی رسول اکرم ص میفرماید:
« طبیبى است كه همراه با طبّش در میان مردم مىگردد، مرهمهایش را محكم و آماده ساخته، ابزارهایش را براى سوزاندن زخمها داغ نموده، تا هرجا لازم باشد آن را برای دلهای كور و گوشهای كر و زبانهای لال بهكار گیرد. داروبهدست بهدنبال علاج بیماریهای غفلت و دردهاى حیرت است. [17]»
بر اساس این فرمایش، پیامبر اسلام ص برخلاف عرف طبیبان و پزشکانی که با جسم فیزیکی مردم در ارتباطاند و در مطب و محل کار خود به انتظار مریض مینشینند تا بیماران به آنها مراجعه کنند، خود به سراغ بیماران میرود. بهبیاندیگر، پیامبر برای رسالتش که درمان بیماری روح و جان مردم است، دستوری فراگیر دارد و این رسالت، اقتضای آن را دارد که مهربانانه و متواضعانه به سراغ مردم برود و به دنبال درمان آنان باشد.
ابنابیالحدید، شارح نهجالبلاغه، درباره طبیب دوار میگوید:
پیامبر، طبیبی در گردش است؛ برای اینکه طبیب در گردش، دارای تجربه بیشتر است و منظور از در گردشبودن این است که به سراغ بیمار میرود؛ چراکه صالحان و خوبان دنبال بیماریهای جانودل میگردند و معالجهاش میکنند».[18]
از تواضع پیامبر ص نیز نقل شده است که دوست داشت با بردگان غذا بخورد و به سائلان با دست خود غذا برساند. آن حضرت با فقرا مینشست و با مسکینان غذا میخورد و با دست خویشتن به آنها غذا میداد.[19]
توجه به مشکلات مخاطب
از رویکردهای فروتنانه مربیان و مبلغان آن است که در محل استقرار خود جویای حال و احوال اشخاص و افراد باشد و خود ابتدا در این مسئله پیشقدم باشد.
پیامبر اکرم ص در جایگاه یک مربی دینی نیز همین شیوه را داشت. آن بزرگوار اگر کسی غایب میشد، سراغش را میگرفت و خود به منزل یا درب مغازهاش میرفت. اگر سه روز یکی از اصحاب را نمیدید، از حال وی جویا میشد؛ چنانچه آن شخص در مسافرت بود، در حقش دعا میکرد و اگر در خانه بود، به دیدارش میرفت و اگر آن صحابی مریض بود، به عیادتش تشریف میبرد.[20]
مبلّغ و مربی دینی، سنگ صبور مردم است. معمولاً آنانکه دلهای آکنده از غم و خاطرات تلخ و نابسامانیهایی دارند و در فشار سخت روحی قرارگرفته، در پی دو گوش شنوا هستند که درد دل کنند و با واگویی دردمندیهایشان، سبک شوند. روحیه دردشنوی، با رعایت جوانب شرعی و اخلاقی، از آداب شنوندگی است. امام علی ع میفرماید: «مِنَ السُّؤْدَدِ الصَّبْرُ لِاسْتِمَاعِ شَكْوَى الْمَلْهُوفِ:[21] تحمل شنیدن شکایات مردم دردکشیده، از آقایی و بزرگواری است.»
پیامبر اکرم ص پیوسته نزد مساکین میرفت و از حالشان جویا میشد.[22] بسا اتفاق افتاده بود که بندهای یا بندهزادهای و یا کنیزی میآمد و دست از او برنمیگرفت و دست از دست او جدا نمیکرد تا اینکه او را از مدینه بیرون میبُرد و یا حاجتش روا میگردید.[23]
نقل است که زنی نزد حضرت آمد و گفت:
ای رسول خدا ص! حاجتی دارم. فرمود: «ای امفلان! بر هر کوچه و راهی که میخواهی، بنشین. مرا در آنجا خواهی دید و حاجتت را برآورده میکنم.» پس، بلند شد و با او رفت تا اینکه حاجتَش را برآورده ساخت.[24]
از دیگر مصادیق بارز تواضع مربیان و مبلّغان، اهتمام به شرکت در مراسمی است که مردم برگزار میکنند؛ البته به شرطی که صبغه دینی داشته و منافاتی با شئون روحانی و مبلّغ دین نداشته باشد؛ مانند تشییع جنازه و یا بزرگداشتهایی که دارند. پیامبر اکرم ص نیز در تشییعجنازهها شرکت میکرد.[25]
بهطورکلی، فروتنی در اجابت دعوت و اظهار محبت به مردم، از مصادیق مهم تواضع در تبلیغ است که در این مورد نیز شایسته است مبلّغ و مربی دینی، مستمندان و مساکین را مقدم بدارد و دعوت آنان را با آغوش بازتری پذیرا باشد؛ چنانکه پیامبر خدا ص دعوت بندگان را میپذیرفت. حضرت میفرمود: «اگر پاچه گوسفندی را به من هدیه دهند، آن را میپذیرم و اگر مرا به خوردن آن و استخوان شانه و سردستی دعوت کنند، پذیرا خواهم بود.»[26]
ادامه در شماره بعد…
[1]. آلعمران: 159.
[2]. شعراء: 215.
[3]. محمدباقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج43، ص285.
[4]. محمدباقر مجلسى؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آلالرسول؛ ج10، ص199.
[5]. محمدبنیزید القزوینی؛ سنن ابنماجه؛ ج2، ح1303.
[6]. ابنسعد؛ طبقات الکبری؛ ج1، ص279.
[7]. محمدحسین طباطبایی؛ سنن النبی؛ ص121.
[8]. همان.
[9]. ابوبکر بیهقی؛ دلائل النبوة؛ ج1، ص337.
[10]. محمدبنعلیبنبابویه؛ امالی؛ ص465.
[11]. محمدحسین طباطبایی؛ سنن النبی؛ ص121.
[12]. محمدبنیعقوب کلینی؛ اصول کافی؛ ج2، ص271-272.
[13]. حسنبنفضل طبرسی؛ مکارم الأخلاق؛ ص26.
[14]. محمدبنیعقوب کلینی؛ اصول کافی؛ ج6، ص272.
[15]. كنگره جهانى امام رضا7؛ صحیفة الإمام الرضا7؛ ص52.
[16]. محمدبنجریر طبرى؛ دلائل الإمامة؛ ص99.
[17]. محمدبنحسین رضی؛ نهج البلاغة؛ ص156.
[18]. عبدالحمیدبنهبةالله؛ شرح نهج البلاغة؛ ج7، ص183.
[19]. حسینبنمحمدتقى نوری؛ مستدرک الوسائل؛ ج8، ص268.
[20]. حسنبنفضل طبرسی؛ مکارم الأخلاق؛ ص19.
[21]. عبدالواحدبنمحمد تمیمی آمدی؛ تصنیف غرر الحكم و درر الكلم؛ ص450.
[22]. علی متقی هندی؛ کنز العمال؛ ج15، ص72.
[23]. احمدبنحنبل؛ مسند؛ ج3، ص174.
[24]. ابوبکر بیهقی؛ دلائل النبوة؛ ج1، ص332.
[25]. حسنبنفضل طبرسی؛ مکارم الأخلاق؛ ص15.
[26]. محمدبنیعقوب کلینی؛ کافی؛ ج5، ص141.