تواضع در سیره تربیتی و تبلیغی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله (شماره 2)
(ادامه از مقاله شماره1:)
پرهیز از برخوردهای احترام برانگیز
اموری مانند توقع برخاستن دیگران جلوی پای مربی و مبلّغ، جا دادن در صدر مجلس و یا تقدیر از زحمات او، نهتنها شایسته شأن والای تربیت و تبلیغ نیست، بلکه مربی و مبلّغ راستین دین با تأسی به سیره و روش متواضعانه پیامبر و اهلبیت ع، برای جلوگیری از این امور تا جایی که موجبات سوءتفاهم مردم را فراهم نیاورد، تلاش میکند. نقل است که شخصی عبای پیغمبر ص را باشدت بر گردن حضرت فشار داد و کشید و باعث خراش و ناراحتی حضرت شد، ولی حضرت فرمود: «آیا از انتقام نترسیدی؟» وی گفت: «مطمئن بودم که انتقام نمیگیری!»[1]
شایسته است این مسئله، حتی در شکل و شمایل رفتاری و شیوه نگاهکردن و صحبتکردن و نشستوبرخاست و در همه احوال، نُمود داشته باشد؛ چنانکه رفتار مربی دردانه هستی، پیامبر اعظم ص، چنین جلوهای داشته است:
هنگامیکه به چپ و راست رو میکرد، با تمام بدن به آنسو رو مینمود. چشمانش به زیر افتاده بود و نگاهش به زمین طولانىتر از نگاهش به آسمان بود. معمولاً خیرهخیره نگاه نمیکرد و به هر كس میرسید، سلام میداد.[2]
شخصی در برابر کفار با حالتی متکبرانه راه میرفت. پیامبر ص فرمود:
«خداوند این شیوه (متکبرانه) راه رفتن را مبغوض میدارد؛ مگر هنگام جنگ در راه خدا. [3]»
این مطلب، میرساند که برخی گونههای رفتاری، متکبرانه و مورد غضب الهی است و هشدار و نهی پیامبر اکرم ص را برانگیخته است. رسول خدا ص که بهترین و اشرف مخلوقات بود، در برابر مردم، بهویژه مؤمنان، در قلّه تواضع قرار داشت؛ چنانکه نقل شده است: «کانَ ص أشَدُّ النّاسِ تَواضُعاً فِی عُلُوِّ مَنْصَبِهِ:[4] با اینکه حضرت از مقام فوقالعاده والایی برخوردار بود، درعینحال، بیشترین تواضع را داشت.»
البته شخصیت یگانه هستی، در حقیقت، امر خداوند را امتثال میکرد که فرمود: «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنین:[5] و بال عطوفت خود را برای مؤمنان فرودآر.»
همچنین، آن حضرت در حدیثی بیان میفرماید:
پنج چیز است كه تا هنگام مرگ آنها را رها نخواهم كرد: با بردگان بر زمین غذا خوردن، بر پشت الاغ نشستن، بز را به دست خود دوشیدن، جامه پشمینه پوشیدن و بر كودكان سلام كردن؛ تا همه اینها بعد از من، سنّت باشد.[6]
نیز در سیره پیامبر اکرم ص نقل است که در نزد اصحاب، کسی محبوبتر از پیامبر خدا ص نبود باوجوداین، هرگاه میدیدند که رسول خدا ص وارد میشود، برایش برنمیخاستند؛ زیرا میدانستند که این کار را خوش نمیدارد.[7] ایشان از دستبوسی و پایبوسی که اصحاب از روی ارادت و از سر ابراز محبت به این کار اقدام کرده بودند، خوش نمیداشت و بهشدت از آن نهی میکرد.
ابوذر میگوید: سلمان و بلال را دیدم كه به جانب پیامبر پیش مىآمدند. چون به او رسیدند، سلمان خود را بر پاى پیامبر انداخت و به بوسیدن آن پرداخت. پیغمبر او را از این كار بهسختى بازداشت. سپس، به او فرمود:
« اى سلمان! با من چنان رفتار مكن كه عجمان با شاهان خود مىكنند. من بندهاى از بندگان خدایم. از آنچه بنده مىخورَد، میخورم و چنان مىنشینم كه بنده مىنشیند.» [8]
در حدیث آمده است: «اى ابوذر! هركس دوست دارد مردم در برابر او بایستند، جایگاهش در آتش است.» [9]
البته بر اهل دقت و تحقیق پوشیده نیست که بسیاری از فرقهسازیها و عرفانهای کاذب و دکانهای عرفان و اخلاق، در رویکردهای منحرفانه و مرید و مرادبازیها ریشه دارد. این نوع رفتارها، موجب محبتها و سرسپردگیهای افراطی شده، درنهایت، از انحرافات و فسادهای اخلاقی سر درمیآورد. کسی که در نقش مربی و عالم و مبلّغ دین، در ابتدا مفتون احترام و تکریم اطرافیان و علاقهمندان به دین میشود و خود را میبازد و دچار این توهم میگردد که لابد بیشتر از دیگران میفهمد و چیزی بهتر و کالایی ارزشمندتر از دیگران در بساط خود دارد، در مرحله بعد، برای حفظ این شخصیت و هیبت پوچ و خودساخته، باید قدری بیشتر باد به دماغ بیندازد و ظاهری عارفانهتر و اخلاقیتر از خود نشان دهد و همین امر، موجب بالا رفتن او در چشم بینندگان شده، توقع از او نیز بیشتر میگردد و به همین منوال، این خشت کج تا ثریا به انحراف میرود و آسیاب این تکبر و غرور، از چرخش و گردش نخواهد ایستاد. چهبسا انسانهای سادهلوحی که فریب این چهره بهظاهر نورانی و عرفانی را میخورند و گمراه میشوند و چنان شیدا و شیفته میگردند که اگر از مراد کاذب خویش معصیتی هم مشاهده کنند، بر جلوات مقدس باطنی و لزوم انجام وظیفه در ارشاد و تربیت نفوس مریدان و شاگردان حمل میکنند و همین مصونیت پوشالی، زمینه را برای انجام گناهان صغیره و کبیره از ناحیه استاد فراهم میسازد.
این در حالی است که سیره پیامبر اکرم اسلام ص بهگونهای خلاف این بود و هرگز اجازه چنین مریدبازیهایی را به یاران و اصحاب خویش نمیداد. حضرت تا آن حدّ به فروتنی اهمیت میداد که هرگز اجازه نمیداد هنگامیکه بر مرکب سوار بود، فردی در رکاب او پیاده راه برود؛ بلکه وی را سوار میکرد و اگر امتناع مینمود، میفرمود: «جلوتر برو و در جایی که میخواهی، منتظر باش؛ من میآیم و در آنجا به هم میرسیم.» [10]
پیامبر خدا ص هرگاه داخل مجلسی میشد، در نزدیکترین جا به محل ورود خود مینشست[11] و میفرمود: «از نشانههای فروتنی برای خدا، رضایتدادن به نشستن در پایین مجلس بهجای بالای آن است.»[12]
همراهی با مردم
شاید بتوان این مورد را مهمترین جنبه تواضع در رفتار مربیان دانست که رعایت آن در برابر همگان، بهویژه جوانان، تأثیر حیرتانگیزی در امر تبلیغ و تربیت دارد. این سیره همیشگی پیامبر اکرم ص بود که با اصحاب خویش و نیز تازهواردان، بسیار راحت بود و دیگران نیز در مقابل او راحت بودند. او در میان یاران خود مینشست و با آنان چنان میآمیخت که گویا یکی از ایشان است و اگر ناشناسی میآمد، او را نمیشناخت. ظاهر آن حضرت با سایر مردم فرقی نداشت و بههمینجهت، اَعراب غریبی که به حضور مبارکش میرسیدند، ایشان را در میان جمع نمیشناختند و میپرسیدند: «کدامیک پیامبر خدایند؟»[13] از ابوذر غفاری روایت شده:
پیامبر خدا برای تواضع، بدون کوچکترین امتیازی میان اصحاب مینشست؛ بهطوریکه اگر شخص بیگانهای وارد میشد، نمیدانست که کدامیک از آنها پیامبرند؛ تا اینکه میپرسید. بههمینسبب، از حضرتش تقاضا کردیم جایگاهی برایش درست شود که وقتی غریبی وارد میشود، او را بشناسد. بعد از کسب اجازه، سکویی از گل و سنگ درست کردیم که آن جناب روی آن مینشست و ما هم در طرفین او مینشستیم.[14]
روزی پیامبر خدا ص با گروهی از بردگان روی خاک نشسته بود و چون یکی از آنان با ایشان گفتوگو میکرد. بانویی که از آنجا عبور میکرد، بهعنوان اعتراض گفت: «ای محمد! چرا روی خاک نشستهای و با بردگان همنشین و همغذا شدهای (تو پیغمبر هستی و باید با بزرگان بنشینی…)؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «وَیحَکَ! أیُّ عَبدٍ أعبَدُ مِنِّی: وای بر تو! کدام بندهای، بندهتر از من است؟»[15]
از حضرت رسول اکرم ص نیز نقل شده است که خود به شتر علف میداد و آن را میبست و خانه را میرُفت و گوسفند را میدوشید و نعلین خویش را پینه میکرد و جامه خود را وصله مینمود و با خدمتکاران چیز میخورد و چون خادمش از آسیاب کشیدن خسته میشد، آن حضرت خود آسیاب میکشید. همچنین، آن حضرت از بازار چیزی میخرید و به گوشه جامه خود میگرفت و به خانه میآورد. با غنی و فقیر و کوچک و بزرگ مصافحه میکرد و به هرکه برمیخورد، از کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده، ابتدا سلام میکرد. جامه خانه و بیرون او، یکی بود. هرکه او را میخواند، اجابت میکرد.[16]
البته روشن است که رعایت جوانب عرفیات مقبول در جامعه دینی، بسیار حایز اهمیت است و امروزه مربی و مبلّغ دینی شایسته است که دارای ظاهری بسیار آراسته باشد و از کهنهپوشی و تزهد و ناآراستگی به دور باشد، هرچند بایسته است که سادگی و بیپیرایگی را نیز رعایت کند و این دو موضوع، با یکدیگر منافات ندارد.
از دیگر موارد یکدلی و صفا با مؤمنان و مخاطبان، سلام و مصافحه و گرمگرفتن در برخورد ابتدایی با آنان است.
انسان متواضع در برابر مردم، خوشرو و خوشبرخورد است و هنگام معاشرت و جداشدن از آنها، با روی باز و دلپذیر روبهرو، یا جدا میشود و جداییاش نیز محبتآمیز است؛ نه از روی بیاعتنایی که موجب کینه و کدورت شده و از نشانههای زشت انسان متکبّر و خودشیفته است. بههمینجهت، دقت ویژه در برخورد اوّل و ابتدایی، مانند رعایت ابتدا به سلام و مصافحه و معانقه و خندهرویی و گشادگی چهره، از ضروریات ابتدایی امر تربیت و تبلیغ است که روحیهای متواضع و فروتن میطلبد؛ چنانکه اهتمام به ابتدای به سلام، بهویژه به کودکان، در سیره پیامبر ص تجلی خاصی داشت و[17] به همه کسانی که به استقبالش میآمدند، بزرگ و کوچک، سیاه و سفید، عبد یا آزاد، پیش از همه سلام میکرد.[18]
از دیگر آداب معاشرت حضرت، این بود که در زمان دستدادن با مردی، حضرت دست خود را، از دست طرف مقابل بیرون نمیکشید تا خود آن شخص دستش را پس کشد.[19]
همچنین، از جمله ابزارهای بسیار مهم در امر تربیت و تبلیغ که در بسیاری از موارد از مصادیق بارز تواضع و فروتنی مهربانانه شمرده میشود، مسئله شوخطبعی و مزاح با مخاطبان است. البته شوخی بهاندازهای که موجب زدودن اندوه از دل مؤمن و شادکردن او باشد و به گناه، تمسخر، جسارت و سخنان زشت نینجامد، پسندیده است. سخنان پیشوایان دین دراینباره، بیانگر همین امر است. در روایت آمده است: «لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُدَاعِبُ الرَّجُلَ یُرِیدُ أَنْ یَسُرَّه:[20] پیامبر ص با افراد به قصد آنكه ایشان را شادمانشان سازد، شوخی میكرد.»
نكته قابل دقت این است كه پیامبر ص خود مزاح را آغاز میكرد و برآن بود تا بدینوسیله، سُرور و نشاط را در یارانش زنده نگه دارد.
تکریم و احترام مخاطبان
اصل تکریم مؤمنان، ریشه در صفت تواضع دارد که این مهم، از یک مبلّغ دینی بسیار بیش از دیگران انتظار میرود؛ آن هم در زمانی که مشغول تبلیغ دین الهی است و در همین کسوت، به فعالیت مشغول است. چهبسا کسانی را که انسان بد میپندارد و نقصها و کمبودهایی در آنان سراغ دارد و بدینجهت آنان را کوچک و حقیر میبیند؛ اما آنان از خود او بهتر و نزد خدا عزیزتر باشند. بدیهی است که مبلّغ دین، بسیار بیشتر از هرکسی در معرض این آفت خطرناک قرار دارد. اساساً انسان متکبر، از بالا به پایین به مردم نگاه میکند؛ درحالیکه شخص متواضع، نگاهش از پایین به بالاست و خودش را از دیگران کوچکتر میبیند.
از پیامبر اکرم ص نقل است در مجالس، زمانی که مردی وارد میشد و خدمت حضرت مینشست، حضرت هرگز برنمیخاست تا خود آن شخص برخیزد و برود. گاه با پیرزنی که با او سخن میگفت، مدتها به گفتوگو میپرداخت.[21] وقتی کسی با او به گفتوگو میپرداخت، روی از او برنمیگرداند؛ تا اینکه طرف مقابل از او روی برمیگرداند و میرفت.[22] هرگز کسی را که با او کار داشت، تحقیر نمیکرد.[23]
زمانی که مردی وارد میشد و خدمت حضرت مینشست، حضرت هرگز برنمیخاست تا خود آن شخص برخیزد و برود. گاه با پیرزنی که با او سخن میگفت، مدتها به گفتوگو میپرداخت.[24] وقتی کسی با او به گفتوگو میپرداخت، روی از او برنمیگرداند؛ تا اینکه طرف مقابل از او روی برمیگرداند و میرفت.[25] هرگز کسی را که با او کار داشت، تحقیر نمیکرد.[26]
از انس نقل است که گفت: عربى بیابانى ردای پیغمبر را گرفت و چنان كشید كه جاى زبرى آن بر گردن مبارک حضرت ماند. بعد به پیغمبر گفت: «یَا مُحَمَّدُ مُرْ لِی مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی عِنْدَك؛[27] از مال خدا كه نزد تو است، به من بده! حضرت به او نگاهى كرد و دستور داد: به او عطایى بدهند.»
تغافل و نادیدهگرفتن، هم به جهت تقویت حلم و بردباری برای خود و هم برای تربیت بهتر دیگران، ارزش اخلاقی محسوب میشود. بزرگان دین در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی و حتی خانوادگی، خود را به تغافل زده، برای حفظ مصالح، از برخورد مستقیم خودداری کردهاند. منافقان در غیاب رسول اکرم ص زیاد بدگویی میکردند و با سخنان ناروای خویش، آن حضرت را بسیار آزار میدادند. پیامبر گرامی ص از زشتگوییهای آنان بهخوبی آگاه بود؛ ولی تغافل میکرد و به روی خود نمیآورد.[28]
مشورت
مشورت علاوه بر آثار و برکات دنیوی و اخروی، از زیباترین جلوههای تواضع و فروتنی باطنی و ظاهری در وجود انسان است. سیره پیامبر اکرم ص در مورد مشورت با اصحاب خویش، بر کسی پوشیده نیست. جالب آن است که قرآن شریف، دستور به مشورت با اصحاب را بلافاصله پس از اشاره به رویکرد متواضعانه و عاطفی پیامبر اکرم ص با آنان ذکر مینماید. همین امر، ارتباط تنگاتنگ مشورت با تواضع را نشان میدهد:
به [بركت] رحمت الهى در برابر آنان (مردم)، نرم [و مهربان] شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مىشدند. پس، آنها را ببخش و براى آنان آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن؛ اما هنگامیکه تصمیم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توكل كن؛ زیرا خداوند متوكلان را دوست دارد.[29]
لازم است جایگاه مدیریتی و وقار اجرایی مربی و مبلّغ دینی، پس از مشورت با مردم و اهالی محل حفظ شود و تواضع در این زمینه، نباید به تفریط کشیده شود که به از دست رفتن متانت مبلّغ منجر میگردد و زمینه برای سوءاستفاده برخی افراد فراهم میشود؛ چنانکه قرآن شریف نیز به این مطلب تصریح مینماید که در مشورتها، تصمیمگیرنده نهایی، شخص نبی اکرم ص است. این مطلب، گویای آن است که بررسی مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعی، باید بهصورت دستجمعی انجام گیرد؛ اما هنگامیکه طرحی تصویب شد، لازم است در اجرای آن، اراده واحدی به کار افتد؛ درغیراینصورت، هرجومرج پدید خواهد آمد.
فعالیتهای فرهنگی و عمرانی
اکتفا به سفارش و نصیحت در امور خیر و دستوردادن و مدیریتکردن انحصاری و عدم حضور شخصی در کارهای فرهنگی محلّ تبلیغ، بههیچوجه شایسته مربی و مبلغ دین نیست؛ بلکه برعکس، بایسته آن است که مبلّغان محترم خود در این امور، پیشقدم بوده، در خط مقدم قرار داشته باشند.
در گزارشی نقل است:
پیامبر گرامى ص با گروهى به مسافرت رفته بودند. در بین سفر فرمود که گوسفندى را ذبح كرده، از آن غذا تهیه كنند. یكى از آنها گفت: من ذبح گوسفند را به عهده میگیرم. دیگرى گفت: پوستكندن آن را من انجام میدهم. سومى قطعهقطعه كردن آن را پذیرفت و چهارمى پختن و آمادهكردن غذا را به عهده گرفت. حضرت فرمود: من هم هیزم جمع میکنم. عرض كردند: ای رسول خدا! این كار را نیز ما انجام میدهیم. فرمود: میدانم كه شما میتوانید این كار را انجام دهید؛ ولى خداوند از كسى كه با رفقاى خویش همسفر بوده، براى خود امتیازى قائل شود، راضى نیست. سپس، حضرت برخاست و به جمعآوری هیزم پرداخت.[30]
شخص متواضع، از خدمتکردن به دیگران احساس حقارت نمیکند و همواره خود را خادم مردم میداند. روش بزرگان دین و مبلّغان راستین، همواره بر این اصل استوار بوده است.
نویسنده: محمد جواد نوری
[1]. عبدالحسین رخشاد؛ در محضر آیتالله بهجت؛ ج۲، ص۳۰۷.
[2]. محمدبنعلی ابنبابویه؛ عیون أخبار الرضا7؛ ج1، ص317.
[3]. همان؛ ج9، ص369.
[4]. محسن فیض کاشانی؛ محجة البیضاء؛ ج4، ص151.
[5]. حجر: 88.
[6]. محمدبنعلیبنبابویه؛ الخصال؛ ج1، ص271.
[7]. حسنبنفضل طبرسی؛ مکارم الأخلاق؛ ص16.
[8]. محمدباقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج27 ؛ ص139.
[9]. محمدباقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج79، ص90. علی سعادتپرور؛ سر الإسراء؛ ج2، ص96.
[10]. حسنبنفضل طبرسی؛ مکارم الأخلاق؛ ص22.
[11]. حسنبنفضل طبرسی؛ مکارم الأخلاق؛ ج1، ص21.
[12]. لخمی طبرانی؛ المعجم الکبیر؛ ج1، ص114.
[13]. محمدباقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج16، ص229.
[14]. حسنبنفضل طبرسی؛ مکارم الأخلاق؛ ص16.
[15]. حسنبنفضل طبرسى؛ مكارم الأخلاق؛ ص16. عباس قمی؛ کحل البصر؛ ص100و101.
[16]. احمد نراقی؛ معراج السعادة؛ ص295ـ296.
[17]. محمدبنعلی ابنبابویه؛ علل الشرایع؛ ج1، ص130.
[18]. محمدبنعلی ابنشهرآشوب؛ مناقب؛ ج1، ص145.
[19]. محمدبنحسن حرّ عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج5، ص54.
[20]. محمدبنیعقوب کلینی؛ کافی؛ ج4، ص747.
[21]. عباس زریاب؛ سیرت رسولالله9؛ ج2، ص1034.
[22]. محمدبنعلی ابنشهر آشوب؛ مناقب؛ ج1، ص145.
[23]. محمدبنحسن حرّ عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج5، ص54.
[24]. عباس زریاب؛ سیرت رسولالله9؛ ج2، ص1034.
[25]. محمدبنعلی ابنشهر آشوب؛ مناقب؛ ج1، ص145.
[26]. محمدبنحسن حرّ عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج5، ص54.
[27]. حسنبنفضل طبرسى؛ مكارم الأخلاق؛ ص17.
[28]. توبه: 61.
[29]. آلعمران: 159.
[30]. محمدباقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج76، ص273.