جلسه 193 /نکاتی دربارۀ آیاتی از قران کریم / سه شنبه 23 بهمن 1397
بسم الله الرحمن الرحیم
درس خارج اصول حضرت آیتالله العظمی شبیری زنجانی
سال سوم/ سهشنبه 23 بهمن 1397
جلسه 193 /نکاتی دربارۀ آیاتی از قران کریم
توجیه سوم آیه 95 سوره مائده. 1
تفسیر آیات ابتدایی سوره فتح.. 2
موضوع: تفسیر آیاتی از قرآن کریم
خلاصه بحث :
در جلسه گذشته در رابطه با آیه 95 سوره مائده شبههای مطرح شد و در جواب از شبهه دو وجه ذکر گردید. در این جلسه وجه سومی از اشکال بیان خواهد شد. همچنین در این جلسه استاد معظم آیه 11 سوره نساء و آیه 3 سوره نور و آیه 2 سوره فتح را تفسیر خواهند کرد.
توجیه سوم آیه 95 سوره مائده
در این جلسه به تفسیر برخی از آیات میپردازیم. همانطور که در جلسه سابق عرض شد حکم صید کردن در حالت احرام، مقیّد به قید عمد نیست اما در آیه ﴿مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾[1] این حکم به صورت عمدی بودن مقید شده است. در توجیه این تقیید در جلسه سابق دو وجه ذکر شد اکنون به بیان وجه سوم میپردازیم. با تأمل در قرآن این نکته به دست میآید که احکام شرعی به صورت تدریجی نازل شده است. با توجه به این نکته آیه مذکور توجیه میشود. در قرآن آیاتی وجود دارد که بر مطلبی تصریح دارد و حال آنکه خلاف آن ثابت شده است؛ مثلا در آیه ﴿ وَ أُمَّهَاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ ….. وَ أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذلِكُمْ﴾[2] اگر چه تنها دو مورد در باب رضاع ذکر شده (امّهات و اخوات) و غیر این دو مورد بالصراحه حلال دانسته شده است اما این مسئله مسلم است که حکم مذکور به این دو اختصاص ندارد. البته باید به این نکته توجه داشت که مسئله تدریجی بودن، در رابطه با امور اعتقادی که موسمی و موقت نیستند جاری نمیشود.
تفسیر آیه 11 سوره نساء
آیه 11 سوره نساء از آیات دیگری است که تبیین معنای آن مشکل است ﴿فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَ إِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾. در این آیه حکم یک نفر و حکم بیش از دو نفر بیان گردیده، اما حکم دو نفر بیان نشده است. در تفاسیر و ترجمهها در ذیل این آیه معنای محصّلی وجود ندارد. ما در تبیین این آیه عرض میکنیم: کلمه «فوق» به معنای بالا و کلمه «تحت» به معنای زیر است. جایگاه عنوان و عام در بالا و فوق است اما مصادیق و اقسام در زیر و تحت عنوان قرار میگیرند. با توجه به این مطلب آیه چنین معنا میشود: «این حکم بر اثنتینِ لا بشرط مترتب میشود» یعنی نسائی که عنوان اثنتین شامل آنها است؛ به عبارت دیگر مصادیق عنوانِ اثنتین، شامل دو و سه و چهار و … میشود. بنابراین از این آیه، حکم دو نفر نیز استفاده میگردد. این آیه نظیر این است که گفته شود: «اگر دو نفر حاضر شوند، جلسه درس برگزار میشود» در این مثال عدد دو برای بیان اقل نفرات است که شامل سه و چهار و … میگردد.
تفسیر آیه 3 سوره نور
از آیات دیگری که تبیین معنای آن مشکل است، آیه سوم سوره نور میباشد: ﴿الزَّانِي لاَ يَنْكِحُ إِلاَّ زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لاَ يَنْكِحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾. برخی در تبیین این آیه گفتهاند طبع اشخاص به افراد همسنخ تمایل دارد اما این معنا بسیار غیر متعارف است؛ زیرا آیا واقعا افراد زناکار به انسانهای عفیف تمایل ندارند؟! این امر خلاف وجدان است. آقای خویی; نیز فرمودهاند: «این آیه بر معنای تشریعی دلالت ندارد؛ چون این امر مسلّم است که مرد مشرک نمیتواند با زن مسلمان زانیه ازدواج کند کما اینکه ازدواج فرد مسلمانِ زانی، با زن مشرکه صحیح نیست. به همین جهت آیه بر معنای تکوینی دلالت دارد نه معنای تشریعی»[3].
منشأ این اشکال این است که زانی و زانیه موجود در آیه، مسلمان فرض شده است. برخی از آیات قرآن مربوط به مسلمین و برخی راجع به یهود و غیر مسلمان است. در این آیه خداوند میفرماید: در ازدواج مسلمانها اگر یکی از طرفین عفیف بود، باید طرف دیگر هم عفیف باشد ولی در ازدواج غیر مسلمانها اگر یکی از طرفین عفیف بود، عفیف بودن طرف مقابل لازم نیست بلکه غیر مسلمانِ عفیف میتواند با زانی ازدواج کند اما این مسئله بر مومنین حرام است و اگر یکی از طرفین عفیف بود باید طرف دیگر نیز عفیف باشد. از آنجا که غیر مسلمانها به کفر آلوده هستند، اشکالی وجود ندارد که طرف مقابل علاوه بر آلودگی کفر، آلودگی دیگری هم داشته باشد. از این مطلب خلاف اجماع و یا خلاف ضرورت لازم نمیآید. آقای خویی; زانی را مسلمان فرض کردهاند و به همین جهت با اشکال مواجه شدهاند در حالی که این آیه اعم است و حکم مسلمان و غیر مسلمان را بیان میکند. توجه به این نکته لازم است که این آیه تنها ناظر به سنخیت از این جهت است و در صدد بیان همه شرایط نیست.
تفسیر آیات ابتدایی سوره فتح
در آیه ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً﴾[4] فقره «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر» چگونه معنا میشود؟ این امر ممکن است که شارع گناهان گذشته را ببخشد اما اینکه گفته شود، خداوند گناهان آینده را هم میبخشد، صحیح نیست؛ زیرا چنین عفو و ترخیصی عقلاً با جعل حکم سازگاری ندارد. بنده همراه مرحوم حاج آقا تقی قمی; در مجلس روضهای بودم. منبری این آیه را مطرح کرد و در تبیین آن دچار مشکل شد. بنده به حاج آقای قمی; معنایی را عرض کردم و ایشان گفتند: این معنا را برای اولین بار میشنوم و معنای خوبی است. معنایی که بنده عرض کردم چنین بود: در این آیه تعبیر «ما مضی و ما یأتی» نیامده بلکه از دو فعل ماضی (ما تقدم و ما تأخر) استفاده شده است. مثلا گاهی گفته میشود قدماء و متأخرین قائل به فلان مطلب هستند در حالی که هم قدماء و هم متأخرین از گذشتگانند لکن برخی از گذشتگان نسبت به ما دور و بعضی از گذشتگان به ما نزدیکتر هستند. در این آیه مراد از «ما تقدم و ما تأخر» گناهان بعید العهد و قریب العهد است. برخی از گناهان مربوط به سالهای بسیار دور است که به سبب طولانی شدن زمان، اشخاص آنها را به خاطر نیاورده، به سراغ آنها نمیروند. در برخی از ترجمهها تعبیر «ما تقدم و ما تأخّر» به معنای قبل از فتح مکه و بعد از فتح مکه دانسته شده که معنای خوبی است.
مسئله دیگری که در رابطه با این آیه وجود دارد این است که چگونه میتوان به وجود مبارک پیامبر9 نسبت «ذنب» داد؟ اگر چه از نظر بسیاری از اهل سنت نسبت دادن «ذنب» به پیامبر9 اشکالی ندارد اما از نظر شیعه چنین سخنی صحیح نیست. همچنین با قطع نظر از این مسئله کلامی باید به این سوال پاسخ داد که فتح مکه، با غفران چه تناسبی دارد؟ در صورتی که بتوانیم به این سوال اخیر پاسخ دهیم، آن مسئله کلامی نیز حل میشود. در پاسخ از سوال عرض میشود این مسئله تجربه شده که در برخی از زمانها به اشخاص بزرگی نسبتهایی (کارهایی که از نظر مردم گناه است) داده میشود اما بعد از آنکه کار آن شخص بزرگ تثبیت گردید و آن نسبتها بیفایده شد، بر آن نسبتها سرپوش گذاشته میشود و از آن نسبتها سخنی به میان نمیآید. قبل از فتح مکه به پیامبر9 نسبتهای متعددی (مانند جنون) داده میشد اما وقتی کار پیامبر9 بالا گرفت و مکه به دست ایشان فتح شد، آن نسبتهای گزاف بیفایده و بر آن سرپوش قرار داده شد. در این آیه مراد از کلمه ذنب، ذنب اجتماعی است. بنابراین معنای آیه چنین است: تو ای پیامبر9، در این جامعه گنهکار بودی و با فتح مکه بر آن گنهکاری تو پوشش گذاشته شد. این معنا، معقول و صحیح است.
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین