راز گل سرخ

بسم الله الرحمن الرحیم
ویژه نامه عاشورا 1401
شاید پردهای شیرینتر و شگفتانگیزتر از آفرینش آدم، در داستان خلقت وجود نداشته باشد: خلقت از گِل؛ بهرخکشیدن او به ملائکه؛ دمیدن روح؛ تعلیم اسماء؛ اعطای عقل و فطرت؛ دستور سجده ملائکه به او؛ خلیفة الله بودنش در زمین؛ اعطای مدال کرامت خاص در میان موجودات حتی ملائکه؛ پذیرایی از او در بهشت و مسخر ساختن همه کائنات برای خدمت به او!
دریغ که حاصل این همه کرامت و عنایت، با وسوسه شیطان به هبوط دردناک انسان به زمین انجامید.
اما معبود کریم، بنده محتاج خویش را رها نساخت و راه بازگشت را برویش بازگذاشت و سفارش کرد که در مسیر جریان هدایت و سعادت قرار گیرد، تا انسان محروم مانده از انا لله، با تبعیت از حق، به مقام انا الیه راجعون نائل گردد.
این جریان یکپارچه نجات، در برنامه الهی خدای حکیم، توسط انبیای الهی و تحت تربیت آنان برای بشر از لحظه ورود به تبعیدگاه دنیا شروع شد و اوج گرفت، تا در زمان آخرین پیامبر و کاملترین دینها و جامعترین روشها به بلوغ کامل رسید و پس از طی مراحل و مراتب تکامل به مرحلهای حساس رسید که بایستی به دستور الهی، آخرین گام تربیت و هدایت برداشته شود و دست انسان، در دست ولیالله قرار گیرد. این شاید سختترین مأموریت تبلیغی و ابلاغی پیامبر ص بود تا جایی که عدم ابلاغ آن با ناقص گذاشتن اصل تبلیغ دین برابر دانسته شد:
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس[1]؛ اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان! و اگر نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مىدارد.
و همچنین خدای متعال از آن، به اکمال دین و اتمام نعمت یاد فرمود:
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا[2]؛ امروز، دين شما را كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.
این اتفاق در غدیر رخ داد و جشن باشکوه «بلوغ انسان» در میان هلهله ملائکه و سرور کائنات و نیز اشک و ناله و حسرت و یاس شیطان برگزار شد.
شگفتا از شباهت این رویداد، به واقعه آفرینش آدم! گویی تمام آن کرامات و عنایات، دوباره نصیب انسان شده بود. این همانندی در کلام اولیای الهی نیز به چشم میخورد چنانکه از حضرت امام رضا ع نقل است:
مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي قَبُولِهِمْ وَلَاءَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ كَمَثَلِ الْمَلَائِكَةِ فِي سُجُودِهِمْ لِآدَمَ وَ مَثَلُ مَنْ أَبَى وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ مَثَلُ إِبْلِيس[3]؛
اما چنانکه از کلام حضرت برمیآید، این واقعه، بسان همان آفرینشِ بشکوه، نگرانکننده نیز بود، مبادا که ماجرای وسوسه ابلیس دوباره تکرار گردد و تبعید و هبوط انسان از این جایگاه نورانی بار دیگر داغی بر جگر هستی نهد! این هشدار را در همان روز و همان لحظه، پیامبر اکرم ص به تمام انسانها داد:
مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّ إِبْلِيسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ فَلَا تَحْسُدُوهُ فَتَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَ تَزِلَّ أَقْدَامُكُمْ فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَى الْأَرْضِ لِخَطِيئَةٍ وَاحِدَةٍ وَ هُوَ صَفْوَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَيْفَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْكُمْ أَعْدَاءُ اللَّه؛[4] ای مردم! همانا ابلیس آدم را به واسطه حسادت از بهشت بیرون راند؛ زنهار، (مانند شیطان) به علی حسادت نکنید، که اعمالتان حبط شده و قدمهایتان (از مسیر سعادت) میلغزد. آدم در ازای یک اشتباه به زمین هبوط کرد در حالی که او صفی الله بود، شما چه خواهید کرد که خودتان خودتان را میشناسید! و در میان شما دشمنان خدا (بسان شیطان در کمین گمراه کردن شما) هستند.
این هشدارها، هر چند هنوز به وقوع نپیوسته و شاید برای مردمان بسیار حیرتانگیز مینمود، اما خبر از واقعهای دردناک بسان وسوسه ابلیس در ابتدای خلقت، و خلع آدم از کرامات ابتدایی و دوری از مقام قرب الهی میداد. شیاطین انسی، به تبعیت از استادشان؛ ابلیس و تحت آموزش و تربیت او، با انسان همان کار را کردند که او کرد.
هنوز بهاندازۀ یکفصل از روز غدیر نگذشته بود[5] که زحمت هزاران ساله پیامبران در یک جلسه شیطانی با دعوت منافقان شیطانصفت و فرصتجو و جاهطلب و با حضور ابلیس به باد رفت: سقیفه! مدال کرامت بشر که در قالب الهی ولایت به دست ولیالله بر سینه انسانیت نشسته بود، از او سلب شد و انسانیت به سیاهچال شقاوت افتاد. سیاهترین و گمراهکنندهترین و البته باورنکردنیترین تصمیم در طول تاریخ! چنان مغالطه آمیز و منافقانه طراحی و اجرا شد که شیاطین را به تعجب و شادی واداشت، و بعد از یاس و احساس شکست در غدیر، طمع آنان را در اغوای مجدد و بلکه همیشگی انسان زنده کرد[6]؛ بسان غارتگرانی که در نبود سرپرست، بر خوان پر بارش حملهور میشوند و یتیم مظلوم و تنها مانده را یارای مقاومت نیست؛ امت و انسانیت یتیمشدهای که سایه پدرانه پیامبر برای سعادتش را از دست داده بود، و اینک هدف از خلقت انسان که بندگی خدا بود پایمال و بندگی شیطان تثبیت میشد.
اصحاب شیطاندوست و شیطانصفت سقیفه، ابلیسی که در غدیر به کُما رفته بود را دوباره احیا کردند[7]، و بیدرنگ فراخوانش را اجابت نموده، در خدمتش اظهار نوکری و اقرار چاکری کردند، متملقانه و عاجزانه تاج ولایت طاغوت بر سرش گذاشتند و تحت لوای بیعت با او، تیشه جهالت را برریشه شجرۀ طیبۀ ولایت چنان زدند که گویی هیچ نشانی از هدایت و سعادت نیامده و بشر از ابتدا یکسره در طریق ضلالت و انحطاط طی مسیر کرده است. هدف نهایی از قبل مشخص بود: هدم اسلام و محو کلمۀ توحید و برپایی حکومت شیطان![8] و البته نقشه راهبردی برای پیشروی، برداشتن مهمترین مانع بود: به فراموشی سپردن غدیر و تحریف آن. اهل سقیفه، احیاگران ابلیس و یارانش بودند تا از خواب طولانی و ناامیدی هولناکی که در غدیر برایشان پیش آمد و نالۀ وحشت و ناکامی سردادند[9]، بیدار شوند و فعالیت خود را از سرگرفته تیر خلاص را به قلب سعادت و هدایت فرزندان آدم بزنند. فاطمه زهرا سلامالله علیها به این مسئله تصریح فرموده است:
و آنگاه كه خداوند براى پيامبرش خانۀ انبيا و آرامگاه اصفيا را برگزيد، علائم نفاق در شما ظاهر گشت و جامۀ دين، كهنه و سكوت گمراهان، شكسته و پسترتبگان، با قدر و منزلت گرديده و شتر نازپروردۀ اهل باطل به صدا درآمد و درِ خانههايتان آمد و شيطان سر خويش را از مخفیگاه خود بيرون آورد و شما را فراخواند؛ مشاهده كرد پاسخگوى دعوت او هستيد و براى فريب خوردن آمادهايد! آنگاه از شما خواست كه قيام كنيد و مشاهده كرد كه بهآسانی اين كار را انجام مىدهيد! شما را به غضب واداشت و ديد غضبناك هستيد! پس بر شتران ديگران نشان زديد و بر آبى كه سهم شما نبود وارد شديد. اين در حالى بود كه زمانى نگذشته بود و موضع شكاف زخم هنوز وسيع بود و جراحت التيام نيافته و پيامبر به قبر سپرده نشده بود. بهانه آورديد كه از فتنه میهراسید، آگاه باشيد كه در فتنه قرارگرفتهاید و بهراستی جهنم كافران را احاطه نموده است![10]
ظاهراً موفق شدند، ارابۀ گمراهی و قساوت بشری بر چرخ ناپاک ظلم و جهل به راه افتاد، اما در همان ابتدا، با مانعی مواجه شدند که فکرش را نمیکردند. نوری که در دل تاریکی تابید، و پرده از چهره کریه ظلمت شیطانیان برداشت. وقتی هیزم آوردند تا خانه ولیالله را به آتش بکشند، هُرم آتش خیلی زود به همهجا سرایت کرد و دود فضای خانه را گرفت. از وسط دود و آتش، صدای نالۀ سوزناکی به گوش میرسید: «یا ابتاه!»؛ پدرجان به فریادم برس! این، صدای استغاثۀ یک مادر جوان بود؛ باردار و داغدار! بانویی که از فرط عظمت و جلالت، کسی مقام او را نمیشناخت. درحالیکه صورتش از شدت آتش کبود شده و دود، راه گلو و چشمش را بسته بود، پیوسته پدرش را صدا میکرد؛ پیامبر خاتم، اشرف مخلوقات، حضرت محمد! استغاثهای بیجواب؛ چون چند روز قبل، پیامبر از دنیا رفته بود.
البته رسول خدا بارها دست فاطمه را بوسیده و او را جگرگوشه و پارۀ تن و نفس خویش معرفی کرده و آیۀ مودت نیز برای اظهار محبت مردم به این بانو نازل شده بود، و اکنون عدهای از همان مردم هیزم جمع کرده و خانه را به آتش کشیده بودند و دیگران هم تماشا میکردند. پیش چشم شوهرش که داماد رسولالله، جانباز و ایثارگر در راه اسلام، میزان حق و باطل و به گفتۀ قرآن، جان پیامبر و مردِ مهربان خانۀ فاطمه بود. این خانه، محل رفتوآمد همیشگی پیامبر و جبرئیل و نزول وحی و برتر از خانۀ انبیا بهشمار میرفت و تنها از این خانه، دری بهسوی مسجدالنبی گشوده میشد. فاطمه، مادر دو سرور جوانان بهشت و مادر زینب، عقیلۀ بنیهاشم بود، و همین بچهها نالههای مادر را میشنیدند و سوختن او را تماشا میکردند!
… ناگهان لگدی به درب سوخته و گداخته خورد و مردان خشمگین و نامحرم، بیاجازه به خانه ریختند. خانم سعی کرد نگذارد درب باز شود اما توان و قوت نداشت، دربِ آتشگرفته روی او افتاد و با صورت به زمین خورد. وقتی با ضربۀ محکم سیلی به هوش آمد، متوجه شد گوشوارهاش تکهتکه شده، روی زمین ریخته و بچۀ ششماهه سقط شده است.
در همین احوال، از بین دودها دید همسرش را دستبسته و ریسمان در گردن میکشند و میبرند تا از او بیعت بستانند! شاید با همان چشم خونین، در میان آن همه ظلمت و دود، آیندۀ تاریک بشریت و شقاوت ابدی انسانها را تجسم کرد و با اندک نیرویی که برایش باقی مانده بود، از جا برخاست و خود را روی علی انداخت و کمربند او را گرفت، اما دستش در اثر ضربۀ شلاق مانند دستبند ورم کرده و دیگر رمق نداشت. بااینحال تلاش خود را کرد، و اینبار با ضربۀ قلاف شمشیر دستش را کوتاه کردند.
مادر را شکنجه کردند و علی را بردند…
چند روز بعد برای پسگرفتن حقش، فدک، اقدام کرد و در کوچه سیلی محکمتری خورد! و دردناکتر از همه، نیش زخم زبان و توهین بود که نثار او و همسرش میکردند.
مادر بالاخره در بستر افتاد و مانند شمع اشک ریخت تا شهید شد؛ اما به چه جرمی؟!
فتح باب عجیبی شد: باب نامردی باز شد و بقیۀ یادگاران پیامبر هم یکییکی به همین سرنوشت دچار شدند و آسیاب ظلم و آتش و اجتهاد با خون پاکان عالم به گردش افتاد. قطار جنایت و خلافت از ایستگاه اول؛ مسجدالنبی و خانۀ فاطمه روی ریل قرار گرفت و حرکت کرد و ایستگاهها را بهسرعت پشت سر گذاشت و از همۀ اصحاب کساء گذشت: فرق شکافتۀ علی، پارههای جگر حسن، سرِ بریده و بدن قطعهقطعۀ حسین، و اسارت زینب، و این شروع داستان جنایت و خلافت بود.
ضاربان و هتاکان و مهاجمان و قاتلان، خلیفۀ پیامبر و امیرالمؤمنین لقب گرفتند و در جای پدر همین بانو نشستند. آنها در برابر قرآن و عترت، اجتهاد کرده بودند! هر چند باب این اجتهاد خونین، همچنان باز است؛ اما حادثه آن ناموس هستی و عصمت الهی، موجب شد تا بارقهای از حق و حقیقت باقی بماند و گوشهای از دنیا را برای اهل حقیقت روشن نگاه دارد، و الگویی برای فرزندش، «حسین» به یادگار گذارد. فاطمۀ اطهر، با داشتن چنین شخصیتی قطعاً نقش مصلح در جامعۀ انسانی داشت و در جایگاه یک مصلح، از تمام ابزارها برای هدایت و اصلاح چالشها استفاده کرد. دوران حیات او در زمانی واقع شد که لازم بود در این مسیر افشاگری و جانفشانی کند و همین کار را کرد و الگویی برای اصلاحطلبان جامعۀ جهانی از جمله نهضت حسینی شد. در حقیقت، امام حسینعلیهالسلام چراغی را که فاطمه از خاموش شدن نجات داده بود، دوباره پرفروغ ساخت و کاری که فاطمه شروع کرده بود را در شرایطی مشابه، دوباره انجام داد. پس فاطمۀ صدیقه سلامالله علیها، الگوی حسین علیهالسلام در کربلا و منجی حقیقی بشر در زمان افول فضایل انسانی و الهی است.
اما اهل باطل عقبنشینی نکردند، ارزشهای انسانی و اسلامی یکی پس از دیگری به کنار زده شد و فضایل ممدوح، در زیباترین شکلی به رذایل مقبول مبدل گشت.[11] عترت پیامبر(ص) که صاحبان ولایت الهیه بودند تا آنجا که نامی از اسلام باقی بود برای حفظ این اسمورسم و جلوگیری از محو کلی و مطلق آن، سکوت کردند[12]، خون دل خوردند و مظلومانه مضروب و مقتول و مسموم شدند.
جریان نفاق، در همراهی با شیطان و دشمنی با خدا، شتابی حیرتانگیز داشت و مستانه میتازید. تا آنجا که تنها بعد از پنج دهه از رحلت پیامبر(ص)، تیر خلاص را به سمت تنها میراث برجایمانده از همۀ خیرات گذشته نشانه رفت: «اسلام» و گویی عالَم به همین زودی آمادگی چنین انحطاطی را پیدا کرده بود. قاتل قمارباز و شرابخوار بوزینهباز که علناً این قبایح را مرتکب میشد، در جایگاه خلیفۀ پیامبر(ص) سرپرستی مردم را به عهده گرفت، اظهار شرک میکرد و او را امیرالمؤمنین خطاب میکردند.[13] بشر در شرف سقوط نهایی به درۀ هولناک شقاوت ابدی بود و اسلام که حرف آخر رستگاری بود، در آستانه محو کلی قرار داشت، واقعه هولناکی که فرزند همان بانوی دوعالم، به آن اشاره میکرد: وعلى الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید.[14]
در چنین شرایطی «سکوت» نه مصلحت و مایۀ نجات، بلکه موجب تقویت جبهۀ کفر و نفاق بود.[15] و باز هشدار فاطمه سلامالله علیها دوباره از گلوی فرزندش حسین علیهالسلام برای مقدمه قیام کربلایی شنیده شد:
اَلا اِنَّ الدَّعِیَّ بنَ الدَّعِیَّ قَدْ رکَزَ بَیْنَ اثنَتَینِ بَیْنَ السِّلَةِ و الذِّلَّةِ وَ هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ یأبَی اللّهُ لنا ذلک و رسولُهُ و المؤمنونَ و حجورٌ طابتْ و طَهُرَتْ و اُنُوفٌ حَمِیَّةٌ و نُفُوسٌ اَبیةٌ مِنْ اَنْ توثر طاعة اللئام علی مصارعِ الکرام.
حرکتی انقلابی و عمیق لازم بود که موجی سنگین و صاعقهوار ایجاد کند، به گستردگی عمر بشر تا قیامت. تا بشر یکبار برای همیشه از چنین خوابی بیدار شود و خود را اینگونه سهل و آسان از «صراط مستقیم» خارج نکند و در مسیر منحط بندگی شیطان قرار نگیرد. صراط مستقیمی که در کلام پیامبر اکرم، یکى از بارزترین مصادیق آن، راه و روش علىبنابیطالب و یا محمّد و آل محمّدصلىاللهعلیه وآله معرفی شده است. حاکم حسکانى در «شواهد التّنزیل» از جابر بن عبدالله انصارى از پیامبر اکرم نقل میکند:
«اِنَّ اللهَ جَعَلَ عَلِیّاً وَ زَوْجَتَهُ وَ اَبْنائَهُ حُجَجُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ وَ هُمْ اَبْوابُ الْعِلْمِ فى اُمَّتى، مَنْ اِهْتَدى بِهِم هُدِىَ اِلى صِراط مُسْتَقیم»؛ خداوند على و همسرش و پسران او را حجّتهاى الهى بر خلقش قرار داده و آنها درهاى علم در امّت من هستند؛ هر کس بهوسیلة آنها هدایت شود، به صراط مستقیم هدایت شده است.
و در حدیث دیگرى از ابن عبّاس از رسول خدا نقل میکند که به علىبنابیطالب فرمود:
«اَنْتَ الطَّریقُ الْواضِحُ وَ اَنْتَ الصِّراطُ الْمُسْتَقیمُ وَ اَنْتَ یَعْسُوبُ الْمُومِنینَ!»؛ تو راه روشن و صراط مستقیم ونگهبان مومنان هستى.[16]
و به فرموده آن حضرت:
«النُّجومُ أمانٌ لأهلِ الأرضِ من الغَرقِ واَهلبَیتی أَمانٌ لامَّتی منَ الاختِلافِ، فإذا خالفَتهَا قَبيلةٌ مِن العَربِ اختَلفُوا فَصارُوا حِزبَ إِبلِيسِ.»[17]
در این پیچ خطرناک تاریخ به سمت دره شقاوت، چراغ هدایتی باید افروخته میشد که زینت آسمان و زمین باشد و نورش خاموشی نپذیرد. کشتی نجاتی که اهل سعادت در آن آرام بگیرند و امام یُمن و برکتی که پیام برخاسته از گلوی ذبحشده و لبهای تشنهاش، چشمه رهایی و رمز بقای اسلام باشد[18] همو که پیامبر در وصفش فرمود:
وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ فِي السَّمَاءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَلَى يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِينَةُ نَجَاة.[19]
و به تصریح زیارت اربعین، خون مطهر قلبش، پاککنندۀ غبار جهالت و ضلالت از چهرۀ خلق گردد:
وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ.[20]
وقتی به توصیف اوضاع و احوال هولناک آن روز از زبان فرزند پیامبر و میراث دار هدایت غدیر مینگریم، بهخوبی حال شقاوتبار انسان و انسانیت درک میگردد آنجا که ناله سر میداد:
الاترون الى الحق لایعمل به والى الباطل لایتناهى عنه لیرغب المؤمن فى لقاءاللَّه فانى لاارى الموت الاّ السعادة والحیاة مع الظالمین الاّ برماً»، و خطاب به لشکر کوفه فرمود: «اناللَّه و انا الیه راجعون هولاء قوم کفروا بعد ایمانهم فبعداً للقوم الظالمین».[21]
بر هیچکس پوشیده نیست که در این شرایط، نه سکوت که حتی نصیحت و هشدار و تهدید، هیچکدام تأثیری نداشت. کار به حدی به مرز خطر رسیده بود که ولیالله از رسول الله درخواست ارائه طریق کرد و به دستور صریح پیامبر و در مسیر اراده و مشیت الهی برای نجات بشر، باید خونی ریخته میشد:
یا حُسَیْنُ(علیهالسلام) اُخْرُجْ فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا.[22]
خونی که در یک بیابان کوچک دفن نگردد و در سیلاب جریانات رسانهای نفاق و طاغوت، گم نگردد بلکه به جوشآورنده خون حق باشد، نه از هر قربانی که ذبح عظیم! آرامآرام، راز ذبح عظیم در قرآن برملا میشد! هنگامیکه خداوند، گوسفندى را بهجای ذبح اسماعیل، براى حضرت ابراهیم (علیهالسلام) فرستاد، حضرت درخواست كرد كه فرزندش را ذبح كند تا با تحمل غم و اندوه دل پدرى كه به دست خویشتن، فرزندش را ذبح كرده است درجاتش بالا رود. خداوند از او پرسید: محبوبترین مخلوقاتم نزد تو كیست؟» پاسخ داد: «محبوبتر از حبیبت محمد(صلی الله علیه و آله) نیافریدى.» فرمود: «نزد تو، او محبوبتر است یا خودت؟» گفت: او، فرمود: «فرزند او نزد تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟» گفت: «فرزند او» فرمود: «این كه فرزند او را دشمنانش از روى ستم ذبح كردند، تو را بیشتر اندوهگین میسازد یا این كه فرزندت را به دست خود ذبح كنى؟» گفت: «پروردگارا! ذبح او به دست دشمنانش دلم را اندوهگین كرد.» فرمود: «اى ابراهیم! شخصى از امت محمّد، فرزندش حسین را بعد از او، از روى ظلم همچون گوسفند ذبح میکند و با این كار گرفتار غضب من میشود.» دل ابراهیم اندوهگین شد و ناله و گریه سر داد. وحى آمد كه: اى ابراهیم! ناله ات را پذیرفتم و آن را جایگزین ناله و زارى براى فرزندت ـ اگر او را ذبح میکردی ـ كردم و برایت درجات اهل ثواب بر مصیبتها را واجب كردم و این همان قول خداوند است كه فرمود: «و فدینـهُ بذبح عظیم.»[23]
خونی حیاتبخش از جان عزیزی که نفس پیامبر باشد: حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ! و مرثیه جانسوز اما دلفروز مصیبت قربانشدنش، دلها را هشیار و گوشها را تا قیامت بیتاب و قلبها را بریان و جانها را بیقرار و چشمها را خونبار کند[24]، چنانکه پیامبر پیشگویی فرموده بود:
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیهالسلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً.[25]؛ تا پاسدار ابدی زحمت مصلحان عالم باشد و دست بشر از دامان سعادت و نجات کوتاه نگردد.
خلیفةالله در مقابل چشمان بهت زده هستی، به قتلگاه آمد و ثارالله شد؛ تا رمز «انی اعلم ما لا تعلمون» برملا شود. ملائکه پاسخ خود را گرفتند و سوگوار شدند! بهترین بندگان خدا ذبح شدند و عالم یکپارچه خون شد[26] و «حسین» در گودال قتلگاه، بر زمین افتاد تا دست خدانمای علی در غدیر، همچنان بالا و برفراز باشد[27]. «کربلا» دحوالارضِ اشک و خون عالم شد، و حرم حسین(ع) قبلهگاه چشمهای اشکبار و جانهای بیقرار[28]، و تربتش شکافندۀ حجابهای مُلک و ملکوت[29]. تا دلهای خداجویان با اشک بر حسین(ع) شستشو کند و مطهر گردد و مس قلب حقطلبان در تنور پرآتش داغ حسین(ع) زر شود و جان شیعیان پیوسته بر مدار عزت و افتخار بماند.[30]
و تاریخ گواهی داده و میدهد که آنکه در آن بیابان کوچک شکست خورد و کشته شد، در پهنه هستی پیروز شد، و یاد و نام و فلسفه قیامش، خون عالم را در نابودی شیطان به جوش آورده و انسان، از گمراهی و ضلالت به دست انسان نمایان نجات یافت.
حسین ع پیروز شد، به نامی «کلمة الله هی العلیاء» و هر کس در هرجا از این صراط مستقیم تبعیت کند، پیروز عالم ملکوت است و باقی است، هر چند در دنیای فانی بهظاهر شکستخورده باشد.
[1]. مائده، 67.
[2]. مائده، 3.
[3]. إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج1، ص: 465.
[4]. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص: 61.
[5]. غدیر هجدهم ذی الحجه و وفات پیامبراکرم (ص) 28 صفر.
[6]. ر.ک: بلاغات النساء، ص 25. خطبه حضرت زهرا در مسجد مدینه؛ قرب الاسناد، ص 10.
[7]. ر.ک: احتجاج طبرسی، ج 1، ص 80.
[8]. ر.ک: فاطمه، منصوره آسمان مظلومه زمین، ص 49.
[9]. قرب الإسناد (ط – الحديثة)، ص 10.
[10]. بلاغات النساء، ص 25.
[11]. همان.
[12]. ر.ک: فاطمه منصوره آسمان مظلومه زمین، ص 344.
[13]. ر.ک: میراث منبر، ج 2، ص 177. نقل از مروج الذهب.
[14]. ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 11، انتشارات جهان، تهران، 1348 هـ ش.
[15]. مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7.
[16]. شواهد التنزیل، ج 1، ص 76.
[17]. ر.ک: تاریخ طبری، ج 2، ص 443؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 149.
[18]. ر.ک: عیون أخبارالرضا علیهالسلام، ج 1، ص 59.
[19]. ر.ک: طبرسى، امین الاسلام فضل بن حسن، إعلام الورى، ص 400.
[20]. ر. ک: زیارت اربعین.
[21]. اعیان الشیعة، ج 4، بخش اول، ص 234 و 235، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406 هـ ق؛ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 417-416، چاپ سوم، دارالمعروف للطباعة والنشر، 1416 – 1995 م.
[22]. ملهوف (لهوف)، ص 127-128 و بحارالانوار، ج 44، ص 364.
[23]. خصال، شیخ صدوق، ج 1، ص 58.
[24]. الأمالي – الشيخ الصدوق – ص 190: امام رضا علیه السلام: انَّ یَوْمَ الْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا…
[25]. جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص 556.
[26]. بحارالانوار: ج 44، ص 264. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) به فاطمه زهرا (علیها السلام) بعد از خبر دادن به آن حضرت در شهادت سید الشهداء (علیهالسلام) فرمود: زمین و آسمان و ملائکه و وحوش و گیاهان و دریاها و کوهها بر او گریه میکنند.
[27]. ید الله فوق ایدیهم.
[28]. بحار الأنوار ج۴۴، ص ۲۷۸ باب ۳۴: انا قتیل العبره.
[29]. وسائل الشیعه، حر عاملی، ج 3، ص 608: امام صادق(علیه السلام) یک دستمال زرد رنگی داشتند که در آن تربت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) را نگه می داشتند و هرگاه وقت نماز می رسید، آن تربت را بر روی سجاده خود قرار می دادند و بر آن سجده می کردند و سپس می فرمودند: إن السّجود علی تربة أبی عبدالله(علیه السلام) یَخرُق الحُجُب السّبع؛ به درستی که سجده کردن بر تربت امام حسین(علیه السلام) حجاب های هفتگانه را پاره می کند و از میان برمی دارد.
[30]. ر.ک: عیون أخبارالرضا علیهالسلام، ج 1، ص 59.