الجمعة 09 شَوّال 1445 - جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

رسالۀ توضیح المسائل



رسالۀ توضیح المسائل

سیّدموسی شبیری زنجانی‌

بِسْمِ اللهِ الرَحْمٰنِ الرَحیمِ

الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمینَ

وَ الصَلوٰةُ وَ السَلامُ عَلیٰ سَیِّدِنا وَ نَبِیِّنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَیِّبینَ الطاهِرینَ

وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلیٰ أَعْدائِهِمْ أَجْمَعینَ

اللّٰهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَ عَلیٰ آبائِهِ

في هٰذِهِ الساعَةِ وَ  في کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً  وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً

حَتّیٰ تُسْکِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

سزاوار است آداب و مستحبّاتی که در این کتاب آمده‌است، به امیـدِ ثواب الهی انجام شود.

 

احکام تقلید

1 ٠تقلید در اصول و فروع دین٠ شخص مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد، اگر چه از گفته دیگری برای او یقین حاصل گردد، و در احکام دین کسی که قطع ندارد، یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد جامع شرایط تقلید کند، یعنی بدون سؤال از دلیل، گفتار او را بپذیرد و به آن عمل کند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفۀ خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر هیچ یک از مجتهدین عملی را واجب نمی‌دانند، ولی برخی آن را حرام دانسته و برخی حرام نمی‌دانند آن عمل را انجام ندهد. و اگر عملی را هیچ یک حرام نمی‌دانند، ولی برخی آن را واجب دانسته و برخی واجب نمی‌دانند آن را بجا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی‌توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.

2 ٠معنای تقلید و شرایط مرجع تقلید٠ تقلید به معنای پیروی کردن از دیگری در عقیده یا عمل است، و در احکام دینی از کسی باید تقلید کرد که دارای شرایط زیر باشد:

1. مرد باشد         

2. بالغ باشد                        

3. عاقل باشد      

4. شیعه دوازده امامی باشد                                   

5. حلال‌زاده باشد                

6. عادل باشد، یعنی از گناهان کبیره، مانند دروغ، غیبت، تهمت، آدم‌کشی، رباخواری، ترک نماز و ترک روزه ...، از روی ملکه اجتناب کند و مراد از ملکه؛ حالت نفسانی است که انسان را به ترک گناه وادار می‌کند، اصرار بر گناه صغیره نیز، گناه کبیره محسوب می‌گردد و نشانه عدالت این است که در ظاهر شخص خوبی باشد؛ یعنی اگر از اهل محل یا همسایگان او یا کسانی که با او معاشرت دارند حال او را بپرسند، بگویند: ما خلاف شرعی از او سراغ نداریم

7. مجتهد باشد   

8. اعلم باشد و این در صورتی است که احتمال اختلاف میان مجتهدین در مسائل مورد ابتلا را بدهد. مجتهد اعلم کسی است که از تمام مجتهدهای‌ زمان خود حکم خدا را بهتر بفهمد، و برتری وی باید به گونه‌ای باشد که متعارف افراد اهل فضل بتوانند آن را تشخیص دهند، و اگر هیچ یک از مجتهدین چنین برتری روشنی نداشته باشند از هر یک از مجتهدین طراز اوّل می‌توان تقلید نمود              

9. موثّق باشد، یعنی اشتباهش از متعارف بیشتر نباشد و کسی که حریص به دنیا باشد غالباً موثّق نیست، زیرا حبّ شدید به دنیا باعث اشتباه زیاد در تشخیص می‌گردد               

10. زنده باشد (با تفصیلی که در مسألۀ دهم خواهد آمد).

3 ٠راه‌های شناخت مجتهد و اعلم٠ مجتهد و اعلم و واجد سایر شرایط تقلید را از سه راه می‌توان شناخت:

اوّل: خود انسان از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم و واجد سایر شرایط را بشناسد و برایش یقین یا اطمینان حاصل گردد. در تشخیص مجتهد و اعلم، لازم نیست خود انسان مجتهد باشد.

دوّم: از راهی برای خود انسان یا برای نوع مردم اطمینان حاصل شود، مثلاً عدّه‌ای از اهل علم که می‌توانند مجتهد و اعلم و واجد شرایط را تشخیص دهند، واجد شرایط بودن کسی را تصدیق کنند و از گفته آنان برای شخص انسان یا نوع مردم اطمینان پیدا شود.

سوم: دو مرد عالم عادل که می‌توانند مجتهد، اعلم و واجد شرایط را تشخیص دهند، بدان گواهی دهند به شرط آن‌که دو مرد عالم عادل دیگر با نظر آنان مخالفت ننمایند. و اگر یک نفر عالم عادل گواهی دهد باید احتیاط کرد.

و چنانچه دو مرد عالم عادل یا بیشتر، به واجد شرایط تقلید بودن کسی شهادت دهند، لازم نیست انسان تحقیق کند که آیا دو مرد عالم عادل دیگر برخلاف نظر آنها شهادت می‌دهند یا خیر.

4 ٠وظیفۀ مکلف با ناتوانی از شناخت اعلم٠ اگر انسان اختلاف بین مجتهدین در مسائل مورد ابتلا را احتمال دهد و یقین داشته باشد که یکی از مجتهدین از دیگران اعلم است (یعنی در شناخت حکم خدا برتری روشنی نسبت به دیگر مجتهدان دارد) ولی نتواند اعلم را تشخیص دهد، باید در صورت امکان احتیاط نماید و اگر احتیاط ممکن نیست، از کسی که به اعلم بودن وی گمان داشته باشد، تقلید کند و اگر گمان نداشته باشد، از هر کسی که احتمال اعلم بودن او را بدهد، می‌تواند تقلید کند.

و اگر یقین نداشته باشد که یکی از مجتهدین از دیگران اعلم است، باید از کسی تقلید کند که گمان به اعلم بودن او دارد و احتیاط کردن لازم نیست، بلکه اگر احتمال اعلم بودن یکی را بدهد و بداند دیگری از او اعلم نیست، باید از او تقلید نماید، اگر چه گمان داشته باشد که با هم مساویند و اگر هیچ یک از افراد در احتمال اعلم بودن بر دیگری ترجیح نداشته باشد، از یکی از آنها تقلید نماید.

5 ٠راه‌های به دست آوردن فتوای مجتهد٠ به دست آوردن فتوا، یعنی نظر مجتهد، دو راه دارد:

اوّل: از هر طریقی که علم یا اطمینان برای خود انسان یا نوع مردم حاصل شود؛ مثل شنیدن از خود مجتهد یا دیدن در رساله ایشان یا شنیدن از کسی که از گفته وی اطمینان حاصل شود، و در صورتی که انسان فتوایی را از خود مجتهد بشنود ولی به جهتی؛ مثلاً مخالفت آن فتوا با رسالۀ مجتهد، احتمال بدهد که مجتهد در نقل فتوای خود اشتباه کرده است، نمی‌تواند به گفته مجتهد اعتماد کند و همچنین تا به درستی رسالۀ مجتهد اطمینان حاصل نشود، نمی‌تواند به آن عمل کند.

دوّم: شنیدن از دو مرد عادل ضابط که فتوای مجتهد را نقل کنند، و مراد از ضابط کسی است که اشتباه او در نقل، از متعارف مردم بیشتر نباشد.

6 ٠احتمال تغییر فتوای مجتهد٠در مواردی که مکلَّف به‌طور مثال از گفتۀ دیگران یا به جهت آگاهی از مبانی جدید مجتهد، احتمال عقلایی بدهد که فتوای مجتهد در مسأله‌ای عوض شده است و تحقیق کردن برای او حرجی[1] نباشد لازم است تحقیق کند، و در زمان تحقیق -اگر احتیاط برایش مقدور است- باید احتیاط نماید و گرنه به فتوای سابق عمل کند.

7 ٠رجوع از تقلید مجتهد اعلم٠ اگر مجتهد اعلم در مسأله‌ای فتوا دهد، مقلّد آن مجتهد، یعنی کسی که از او تقلید می‌کند نمی‌تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند.

لازم به ذکر است که علاوه بر مواردی که مسأله بدون هیچ قیدی، ذکر شده، مواردی که در آن عباراتی نظیر «اقوی آن است»، «بنابر اقوی»، «اظهر آن است»، «بعید نیست» و مانند آن به کار رفته است، فتوا می‌باشد.


در این رساله در برخی از موارد کلمۀ احتیاط به کار رفته است؛ احتیاط بر دو قسم است:

الف: احتیاط مستحب؛ در جایی است که قید «استحبابی» یا «مستحب» همراه احتیاط آمده است، مثل آنکه گفته شود: «احتیاط مستحب آن است که پیش از نماز اذان و اقامه گفته شود».

عمل به احتیاط مستحب، واجب نیست، بلکه شایسته است.

ب: احتیاط مطلق: در جایی است که احتیاط، بدون هیچ قیدی به کار رفته است، مثل آنکه گفته شود: «بنابر احتیاط باید از آب قلیلی که بعد از برطرف شدن عین نجاست برای آب کشیدن چیز نجس روی آن می‌ریزند و از آن جدا می‌شود اجتناب کرد».

در احتیاط مطلق، مقلّد می‌تواند به احتیاط عمل نکند، بلکه مطابق فتوای مجتهد دیگر -با رعایت شرط اعلمیت نسبی- رفتار نماید.

عبارت «محل اشکال است» نیز در موارد احتیاط مطلق به کار می‌رود.[2]

8 ٠تقلید از چند مجتهد٠ انسان نمی‌تواند برخی از مسائل را از یک مجتهد و برخی دیگر را از مجتهد دیگر تقلید کند، ولی اگر یکی از مجتهدین در یک باب از احکام -مثلاً در باب نماز- از دیگران اعلم باشد و مجتهد دیگر در باب دیگر -مثلاً روزه- اعلم باشد، باید در احکام نماز از مجتهد اوّل و در احکام روزه از مجتهد دوم تقلید کند.

9 ٠تغییر دادن مرجع تقلید٠ اگر انسان به فتوای مجتهدی عمل کرد نمی‌تواند از مجتهد دیگر تقلید‌ کند، مگر آنکه مجتهد دیگر اعلم از مجتهد اوّل باشد که لازم است به فتوای مجتهد اعلم عدول کند.

10 ٠تقلید ابتدایی از میّت/ بقا بر تقلید میّت٠ اگر انسان در هنگامی که ممیّز بوده و خوب و بد را می‌فهمیده مجتهدی را درک کرده که در آن زمان می‌توانسته از او تقلید کند، می‌تواند پس از مرگ آن مجتهد از او تقلید کند، خواه در زمان زنده بودن مجتهد از او تقلید کرده باشد یا تقلید نکرده باشد، در غیر این صورت، بنابر احتیاط عمل کردن به فتوای مجتهدی که از دنیا رفته جایز نیست.


و چنانچه مجتهدی که انسان از او تقلید می‌کند از دنیا برود پس از وفات حکم زنده بودن را دارد، بنابراین اگر مجتهدی که از دنیا رفته اعلم باشد یا در صورت تساوی به فتوای او -هر چند در برخی از مسائل- عمل کرده باشد، لازم است در تمام مسائل بر فتوای او باقی بماند. اگر مجتهد زنده اعلم شده باشد، باید از او تقلید کند و اگر به فتوای مجتهد متوفی که با مجتهد زنده مساوی است اصلاً عمل نکرده باشد، از هر یک از آنها که بخواهد می‌تواند تقلید کند و اگر مجتهد پیش از عمل کردن مقلّد به فتوای او از دنیا برود و انسان به فتوای مجتهد مساوی دیگر عمل کند، دیگر نمی‌تواند به فتوای مجتهدی که از دنیا رفته عمل نماید.

11 ٠یادگیری احکام مورد نیاز٠ مسائلی را که انسان احتمال عقلایی می‌دهد به آنها احتیاج پیدا کند و نتواند احتیاط کند، باید پیش از عمل آنها را یاد بگیرد تا در هنگام عمل برخلاف وظیفۀ شرعی خود رفتار نکند.

12 ٠ندانستن مسأله و دسترسی نداشتن به فتوای مجتهد٠ اگر برای غیر مجتهد مسأله‌ای پیش آید که حکم آن را نمی‌داند، لازم است احتیاط کند یا از مجتهد جامع شرایط تقلید نماید و اگر به فتوای مجتهد دسترسی نداشته باشد و دسترسی نداشتن به فتوای مجتهد به این جهت نباشد که مجتهد رأی و نظرش را ابراز نکرده باشد یا نتواند ابراز کند و از طرفی تأخیر واقعه و احتیاط نیز ممکن نباشد، یا با حرج همراه باشد، جایز است بر اساس ضوابط از مجتهد دیگر تقلید نماید.

13 ٠اشتباه در نقل فتوا/ اعلام تغییر فتوا٠ اگر کسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید و گفتۀ او موجب شود آن شخص بر خلاف وظیفۀ شرعی‌اش عمل کند، در صورتی که حرجی نباشد، باید اشتباهش در گفتن مسأله را برطرف کند. همچنین است اگر فتوای آن مجتهد عوض شده باشد و ندانستن وی موجب شده که آن شخص بر خلاف وظیفۀ شرعی‌اش عمل کند و اگر سکوت وی دلالت عرفی بر عوض نشدن فتوای مجتهد دارد مانند بعضی از مسأله‌گویان، در صورت امکان و عدم حرج باید تغییر فتوا را خبر دهند.

14 ٠انجام اعمال بدون تقلید٠ اگر مکلّف مدّتی اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد، و پس از آن از مجتهدی تقلید نماید، در صورتی که این مجتهد اعمال گذشته را صحیح بداند، آن اعمال صحیح است و اگر باطل بداند محکوم به بطلان است و چنانچه نسبت به صحت آن اعمال احتیاط کند مکلف به وظیفۀ احتیاطی عمل می‌نماید.

احکام طهارت

انواع آب‌ها و احکام آن

15 ٠آب مطلق و مضاف٠

آب مطلق: مایعی است که بدون قید و اضافه به آن «آب» گفته شود، هر چند به آن آب با اضافه هم گفته شود؛ مثلاً آب رودخانه که به گل مخلوط شده باشد اگر چه به آن «آب گل» نیز بگویند، چنانچه بتوان کلمه «آب» را بدون قید و اضافه درباره آن به کار برد، آب مطلق است ولی اگر تنها «آب گل» به آن گفته شود، دیگر آب مطلق نیست.

آب مضاف: مایعی است که تنها با قید و اضافه به آن آب گفته شود؛ مانند آب هندوانه، گلاب.

اقسام آب مطلق

آب مطلق بر پنج قسم است:

اوّل: آب کر          دوم: آب قلیل            سوم: آب جاری         چهارم: آب باران       پنجم: آب چاه

1. آب کرّ

16 ٠تعریف آب کرّ٠ آب کر: وزن آن بی‌اشکال 1200 رطل عراقی است ولی در تبدیل مقدار آن به اوزان کنونی در بین دانشمندان اختلاف نظر دیده می‌شود، بنابر نظر مشهور، مقدار کر   377 (تقریباً 42/377) کیلوگرم می‌باشد، ولی ظاهراً مقدار کر بیشتر از این مقدار است، برخی از بزرگان مقدار آن را تقریباً 77/462 کیلوگرم و برخی دیگر 5/478 کیلوگرم دانسته‌اند.

بنابراین اگر مقدار وزن آب 480 کیلوگرم باشد، طبق نظر تمامی دانشمندان آب کر‌ است، حجم این مقدار آب در آب مقطّر در دمای چهار درجه، 48/0 متر مکعّب و در دمای صد درجه، حدود 5/0 متر مکعّب و در سایر دماها بین این دو مقدار می‌باشد و در آب غیر مقطّر از مقدارهای ذکر شده کمتر است.‌[3]

در فرض شک، مقدار آبی است که اگر در ظرفی که درازا، پهنا و گودی آن هر یک سه وجب و نیم است بریزند، آن را پر کند.

17 ٠برخورد نجاست با آب کرّ٠ اگر عین نجس، مانند بول یا خون، یا چیزی که نجس شده است، مانند لباس نجس به آب کر برسد، چنانچه به سبب این ملاقات بو، رنگ یا مزه آب تغییر کند، نجس می‌شود، اگر چه آب، بو، رنگ یا مزه نجاست را نگیرد بلکه به اوصاف دیگری درآید، بنابراین آب کر، اگر به رنگ سرخ خون در نیاید بلکه رنگ آن به سبب ملاقات با خون زرد شود، نجس می‌شود، و اگر هیچ یک از اوصاف سه‌گانه آب به سبب ملاقات تغییر نکند، آب نجس نمی‌شود.

18 ٠تغییر آب کرّ به واسطۀ غیر نجاست٠ اگر بو، رنگ یا مزه آب به واسطۀ غیر نجاست تغییر کند، نجس نمی‌شود. همچنین اگر آب با نجس ملاقات نکند ولی به سبب مجاورت با آن تغییر کند، نجس نمی‌شود.

19 ٠تغییر اوصاف مقداری از آب کرّ٠ اگر عین نجس، مانند خون، به آبی که بیشتر از کر است برسد، و بو، رنگ یا مزه قسمتی از آن را تغییر دهد، چنانچه مقداری که تغییر نکرده کمتر از کر باشد، تمام آب نجس می‌شود، و اگر به اندازه کر یا بیشتر باشد، فقط مقداری که بو، رنگ یا مزه آن تغییر کرده، نجس است.

20 ٠آب فوّاره٠ آب فوّاره، اگر متّصل به کر باشد آب نجس را پاک می‌کند. ولی اگر قطره قطره روی آب نجس بریزد آن را پاک نمی‌کند، مگر آن‌که چیزی روی فوّاره بگیرند تا آب آن قبل از قطره قطره شدن، به آب نجس متّصل شود، و بنابر احتیاط مستحب، آب فوّاره با آب نجس مخلوط گردد.

21 ٠غسالۀ آب کرّ٠ اگر چیز نجس را زیر شیری که متّصل به کر است بشویند، آبی که از آن چیز می‌ریزد چنانچه متّصل به کر باشد و بو، رنگ یا مزۀ آن به سبب ملاقات با‌ نجاست آن تغییر نکرده باشد، پاک است‌.

22 ٠یخ زدن مقداری از آب کرّ و سرایت نجاست٠ اگر مقداری از آب کر  یخ ببندد و باقی آن به قدر کر نباشد، چنانچه نجاست به آن آب برسد نجس می‌شود، و هر مقدار از یخ هم آب شود نجس است.

23 ٠شک در کرّ بودن آب٠ آبی که به اندازه کر بوده، اگر انسان شک کند که از مقدار کر کمتر شده یا نه، حکم آب کر را دارد، یعنی نجاست را پاک می‌کند و اگر نجاستی هم به آن برسد نجس نمی‌شود، و آبی که کمتر از کر بوده و انسان شک دارد به مقدار کر شده یا نه، حکم آب کمتر از کر را دارد.

24 ٠راه‌های اثبات کرّ بودن آب٠ کر بودن آب به دو راه ثابت می‌شود:

اوّل: خود انسان یا نوع مردم یقین یا اطمینان کنند و چنانچه در موردی، نوع مردم اطمینان ندارند و انسان برخلاف متعارف، اطمینان داشته باشد کفایت نمی‌کند.

دوّم: دو مرد عادل به آن خبر دهند، و قول یک نفر عادل کفایت نمی‌کند.

2. آب قلیل‌

25 ٠تعریف آب قلیل٠ آب قلیل: آبی است که کر، جاری، باران و آب چاه نباشد.

26 ٠برخورد نجاست با آب قلیل٠ اگر آب قلیل روی چیز نجس بریزد، یا چیز نجس به آن برسد نجس می‌شود. ولی اگر با فشار به چیز نجس برسد -اگر چه از پایین به بالا باشد- مقداری که به آن چیز می‌رسد، نجس، و مقداری که به آن چیز نرسیده پاک است.

27 ٠غسالۀ آب قلیل٠ آب قلیلی که برای برطرف کردن عین نجاست روی چیز نجس ریخته شود و از آن جدا گردد، نجس است؛ و همین‌گونه است آب قلیلی که با ریختن روی محل نجس، محل را پاک نمی‌کند (مانند آبی که در شستن بار اول چیزی که به بول نجس شده، به‌کار رفته است)، بلکه بنابر احتیاط از آب قلیلی هم که پس از برطرف شدن عین نجاست، محلّ را پاک می‌کند (مانند آبی که در شستن بار دوم چیزی که به بول نجس شده، به‌کار رفته است)، اجتناب شود.

ولی آبی که با آن مخرج بول یا غائط را می‌شویند، با پنج شرط پاک است:

اوّل: بو، رنگ یا مزه آن به سبب ملاقات با نجاست تغییر نکرده باشد.

دوم: نجاستی از جای دیگر به آن نرسیده باشد.

سوم: با بول یا غائط، نجاست دیگری مثل خون بیرون نیامده باشد.

چهارم: ذرّه‌های غائط در آب نباشد.

پنجم: بیشتر از معمول نجاست به اطراف مخرج نرسیده باشد.

3. آب جاری‌

28 ٠تعریف آب جاری٠ آب جاری آبی است که جریان دارد و دارای ماده است (یعنی به منبعی متّصل است) مانند آب چشمه، آب رودخانه، آب قنات و آب لوله‌کشی شهری.

29 ٠برخورد نجاست با آب جاری٠ آب جاری اگر چه کمتر از کر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا بو، رنگ یا مزه آن، به سبب ملاقات با نجاست تغییر نکند، پاک است.

30 ٠تغییر اوصاف مقداری از آب جاری٠ اگر نجاستی به آب جاری برسد، مقداری از آن که بو، رنگ یا مزه آن به سبب ملاقات با نجاست تغییر کرده، نجس است و با از بین رفتن تغییر پاک می‌شود، و آب طرف منبع اگر چه کمتر از کر باشد، پاک است و آب طرف دیگر اگر به اندازه کر باشد یا به واسطه آبی که تغییر نکرده به آب طرف منبع یا آب کر متّصل باشد، پاک وگرنه، نجس است.

31 ٠آب چشمه‌ای که جریان ندارد٠ آب چشمه‌ای که جریان ندارد ولی طوری است که اگر از آن آب بردارند باز می‌جوشد، آب جاری محسوب می‌شود، یعنی اگر نجاست به آن برسد تا وقتی که بو، رنگ یا مزه آن به واسطه ملاقات با نجاست تغییر نکرده پاک است، و اگر بو، رنگ یا مزه‌اش تغییر کرد با از بین رفتن تغییر، پاک می‌شود.

32 ٠آب متّصل به جاری٠ آبی که کنار نهر ایستاده و متّصل به آب جاری است، در صورتی که با ملاقات نجس، بو، رنگ یا مزه آن تغییر نکند، نجس نمی‌شود و چنانچه تغییر کند، با از بین رفتن آن پاک می‌شود.

33 ٠چشمه‌‌های فصلی٠ چشمه‌ای که مثلاً در زمستان می‌جوشد و در تابستان از جوشش می‌افتد، فقط وقتی که می‌جوشد آب جاری محسوب می‌شود.

34 ٠آب حوضچۀ حمام٠ آب حوضچه حمام اگر کمتر از کر باشد، چنانچه به خزینه‌ای متّصل باشد که آب آن با ضمیمه آب حوض به اندازه کر است اگر به سبب ملاقات با نجس، بو، رنگ یا مزه آن تغییر نکند، نجس نمی‌شود.

35 ٠آب لوله کشی شهری٠ آب لوله‌کشی شهری آب جاری است و فرقی بین آب حمام و غیر حمام نیست.

36 ٠آب حمام‌هایی که متّصل به آب لوله‌کشی نیستند٠ در حمام‌هایی که به آب لوله‌کشی متّصل نیست، آبی که از شیرها و دوش‌های آن می‌ریزد اگر با آب لوله‌ها و آب حوضی که متّصل به آن است به قدر کر باشد، کر محسوب می‌شود.

4. آب باران‌

37 ٠شرایط پاک‌کنندگی آب باران٠ چیزی که نجس است و عین نجاست در آن نیست، به هر جای آن یک مرتبه باران برسد پاک می‌شود و در فرش و لباس و مانند این‌ها فشار لازم نیست، ولی باریدن دو سه قطره کافی نیست، بلکه باید طوری باشد که بگویند: باران می‌آید.

38 ٠ترشحات آب باران پس از برخورد با عین نجاست٠ اگر باران بر عین نجاست ببارد و به جای دیگر ترشّح کند، چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد و بو، رنگ یا مزه آن به سبب ملاقات با نجاست تغییر نکند، پاک است.

39 ٠برخورد آب باران به نجاست٠ اگر بر روی بام عمارت، عین نجاست باشد تا وقتی که باران بر روی بام می‌بارد آبی که به چیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان می‌ریزد، پاک است، ولی اگر معلوم شد آبی که می‌ریزد بعد از قطع شدن باران، به چیز نجس رسیده است، نجس می‌باشد.

40 ٠بارش باران بر زمین نجس٠ زمین نجسی که باران بر آن ببارد پاک می‌شود، و اگر باران بر زمین جاری شود و در حال باریدن محل نجسی که زیر سقف است برسد، آن را نیز پاک می‌کند.

41 ٠گل شدن خاک نجس به واسطۀ باران٠ خاک نجسی که به واسطه باران گل شود پاک می‌شود.

42 ٠تطهیر متنجس در آب متّصل به باران٠ هر گاه آبی در جایی جمع شود اگر چه کمتر از کر باشد چنانچه موقعی که باران بر آن می‌بارد چیز نجسی را در آن بشویند و بو، رنگ یا مزه آب به سبب ملاقات با نجاست تغییر نکند، آن چیز نجس پاک می‌شود.

43 ٠بارش باران بر فرش پاک روی زمین نجس٠ اگر بر فرش پاکی که روی زمین نجس است باران ببارد، و باران به آن زمین برسد فرش نجس نمی‌شود و زمین هم پاک می‌شود.

5. آب چاه‌

44 ٠شرایط پاک کنندگی آب چاه٠ آب چاهی که از زمین می‌جوشد، اگر چه کمتر از کر باشد چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتی که بو، رنگ یا مزه آن به سبب ملاقات با نجاست تغییر نکرده، پاک است، ولی مستحب است پس از رسیدن بعضی از نجاستها، مقدار معیّنی از آب آن را بکشند. توضیح این مسأله در کتاب‌های مفصّل فقهی آمده است.

45 ٠محو شدن اوصاف نجاست از آب چاه٠ اگر نجاستی در آب چاه بریزد و بو، رنگ یا مزه آب را تغییر دهد چنانچه تغییر آب چاه از بین برود، پاک می‌شود ولی بنابر احتیاط مستحب، با آبی که از چاه می‌جوشد مخلوط گردد.

46 ٠برخورد نجاست با آب داخل گودال٠ اگر آبی در گودالی جمع شود و کمتر از کر باشد و باران در حال باریدن بر آن نباشد، با رسیدن نجاست به آن نجس می‌شود.

احکام آب‌ها‌

47 ٠تطهیر، وضو و غسل با آب مضاف٠ آب مضاف -که معنی آن در مسألۀ 15 گفته شد- چیز نجس را پاک نمی‌کند و وضو و غسل هم با آن باطل است.

48 ٠برخورد نجاست با آب مضاف٠ آب مضاف و هر مایع دیگر اگر به قدر کر نباشد و ذرّه‌ای نجاست به آن برسد، نجس می‌شود و اگر به قدر کر باشد، بنابر احتیاط از آن اجتناب شود و در هر‌ صورت چنانچه با فشار به چیز نجس برسد، مقداری که به چیز نجس رسیده نجس می‌شود و مقداری که نرسیده پاک می‌باشد، مثلاً اگر گلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند، آن‌چه به دست رسیده نجس، و آن‌چه به دست نرسیده پاک است.

49 ٠راه پاک کردن آب مضاف نجس٠ اگر آب مضاف نجس، طوری با آب کر یا جاری مخلوط شود که به آن آب -بدون قید و اضافه- گفته شود، پاک می‌گردد.

50 ٠شک در مضاف شدن آب مطلق و بالعکس٠ مایعی که آب مطلق بوده و معلوم نیست آب مضاف شده یا نه، در حکم آب مطلق است، یعنی چیز نجس را پاک می‌کند و وضو و غسل هم با آن صحیح است، و مایعی که آب مضاف بوده و معلوم نیست آب مطلق شده یا نه، در حکم آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاک نمی‌کند و وضو و غسل هم با آن باطل است.

51 ٠شک در مطلق یا مضاف بودن آب٠ مایعی که معلوم نیست آب مطلق است یا آب مضاف، و نیز معلوم نیست که قبلاً مطلق یا مضاف بوده، نجاست را پاک نمی‌کند، و وضو و غسل هم با آن باطل است، ولی اگر به اندازه کر یا بیشتر باشد و نجاست به آن برسد، شرعاً پاک به شمار می‌آید.

52 ٠تغییر اوصاف آب در اثر مجاورت با نجاست٠ آبی که عین نجاست، مثل خون و بول به آن برسد و بو، رنگ یا مزه آن را تغییر دهد، اگر چه کر یا جاری باشد نجس می‌شود، ولی اگر بو، رنگ یا مزه آب، به واسطه نجاستی که بیرون آب است و به آن متّصل نیست عوض شود؛ مثلاً مرداری که در کنار آب است بوی آن را تغییر دهد، نجس نمی‌شود.

53 ٠برطرف شدن اوصاف نجاست از آب٠ آبی که عین نجاست مثل خون و بول در آن ریخته و بو، رنگ یا مزۀ آن را تغییر داده، اگر به خودی خود تغییر آن از بین برود پاک نمی‌شود ولی چنانچه به کر یا جاری متّصل شود، یا باران بر آن ببارد، یا باد، باران را در آن بریزد، یا آب باران در حال باریدن از ناودان در آن جاری شود و تغییر آن از بین برود، پاک می‌شود و بنابر احتیاط مستحب آب کر یا جاری یا آب باران با آن مخلوط گردد.

54 ٠طهارت و نجاست غُساله٠ اگر چیز نجسی را در آب قلیل آب بکشند، باید از آبی که بعد از بیرون آوردن، از آن می‌ریزد اجتناب کرد حتی بنابر احتیاط، در صورتی که محلّ به مجرّد شستن با او پاک شود، و اگر در غیر آب قلیل آب بکشند آبی که‌ از آن می‌ریزد پاک است.

55 ٠شک در نجاست و طهارت آب٠ آبی که پاک بوده و معلوم نیست نجس شده یا نه، حکم آب پاک را دارد. و آبی که نجس بوده و معلوم نیست پاک شده یا نه حکم آب نجس را دارد. و آبی که حالت قبلی آن معلوم نیست، حکم آب پاک را دارد.

56 ٠نیم‌خوردۀ سگ، خوک و کافر٠ نیم‌خوردۀ سگ و خوک و کافر غیر کتابی نجس و خوردن آن حرام است؛ بلکه بنابر احتیاط باید از نیم‌خورده اهل کتاب اجتناب کرد، و نیم‌خورده حیوانات حرام‌گوشت، پاک و خوردن آن (مگر در مورد گربه) مکروه می‌باشد.

احکام تخلّی‌

تخلّی و تطهیر

57 ٠پوشاندن عورت٠ واجب است انسان وقت تخلّی و مواقع دیگر، عورت خود را از کسانی که مکلفند، اگر چه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند و همچنین از دیوانه ممیّز و بچّه‌های ممیّز که خوب و بد را می‌فهمند، بپوشاند ولی زن و شوهر و کسانی که در حکم آن‌ها هستند، لازم نیست عورت خود را از یکدیگر بپوشانند.

58 ٠نحوۀ پوشاندن عورت٠ لازم نیست با چیز مخصوصی عورت خود را بپوشاند، و اگر مثلاً با دست هم آن را بپوشاند کافی است. و همچنین اگر به جهت تاریکی یا فرورفتن در گودال یا آب کدر و مانند آن، عورت دیده نشود، کفایت می‌کند.

59 ٠رعایت قبله هنگام تخلّی٠ موقع تخلّی باید جلوی بدن؛ یعنی شکم و سینه، رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

60 ٠چگونگی رعایت قبله هنگام تخلّی٠ اگر هنگام تخلّی جلوی بدن کسی رو به قبله یا پشت به قبله باشد، و عورت خود را از قبله بگرداند، کفایت نمی‌کند، و اگر جلوی بدن او رو به قبله یا پشت به قبله نباشد، باید عورت را رو به قبله یا پشت به قبله ننماید.

61 ٠رعایت قبله هنگام استبراء یا تطهیر٠ احتیاط مستحب آن است که جلوی بدن را در هنگام استبراء (که در مسألۀ 73 خواهد آمد) و هنگام تطهیر مخرج بول و غائط، رو به قبله و پشت به قبله ننماید.

62 ٠رعایت قبله هنگام تخلّی در حالت ناچاری٠ اگر انسان به جهتی مانند پوشاندن عورت خود از نامحرم ناچار باشد که در حال تخلّی رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند مانعی ندارد ولی بنابر احتیاط در صورت امکان پشت به قبله بنشیند، و در صورتی که یا باید نامحرم غیر عورت او را ببیند و یا رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند، مخیّر است رو به قبله و پشت به قبله ننشیند و‌ نامحرم او را ببیند یا اینکه خود را از نامحرم بپوشاند و در این صورت بنابر احتیاط در صورت امکان پشت به قبله بنشیند.

63 ٠رو یا پشت به قبله نشاندن بچّه هنگام تخلّی٠ احتیاط آن است که بچّه را در وقت تخلّی رو به قبله یا پشت به قبله ننشانند، ولی اگر خود بچّه بنشیند، جلوگیری از او واجب نیست.

64 ٠مکان‌هایی که تخلّی در آن‌ها حرام است٠ در چهار جا تخلّی حرام است:

اوّل: در کوچه‌های بن‌بست، مگر اینکه همه صاحبانش راضی باشند.

دوم: در ملک کسی که به تخلّی در آن ملک راضی نیست.

سوم: در جایی که برای عدۀ مخصوصی وقف شده است، مثل دستشویی بعضی مدرسه‌ها.

چهارم: روی قبر مؤمنان در صورتی که بی‌احترامی به آنان باشد و همچنین در جایی که بی‌احترامی به مؤمنی گردد یا تخلّی سبب هتک حرمت یکی از مقدسات شریعت باشد.

65 ٠روش‌های تطهیر مخرج غائط٠ در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاک می‌شود:

اوّل: با غائط نجاست دیگری مانند خون بیرون آمده باشد.

دوم: نجاستی از خارج به مخرج غائط رسیده باشد.

سوم: اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد.

در غیر این سه صورت، هم می‌توان مخرج را با آب شست و یا به دستوری که (که در مسألۀ 68 به بعد گفته می‌شود) با پارچه، سنگ و مانند این‌ها پاک کرد، اگر چه شستن با آب بهتر است.

66 ٠تطهیر مخرج بول٠ مخرج بول با غیر آب پاک نمی‌شود، و در غیر آب قلیل اگر بعد از برطرف شدن بول یک مرتبه بشویند، کافی است، ولی با آب قلیل بنابر احتیاط باید دو مرتبه شست و بهتر آن است که سه مرتبه شسته شود و در هر صورت اگر پس از برطرف شدن عین، آب به قسمت‌های نجس برسد، یک مرتبه شستن به حساب می‌آید و لازم نیست آب قطع گردد و دوباره بر مخرج بول جریان پیدا کند.

67 ٠نحوۀ پاک کردن مخرج غائط با آب٠ اگر مخرج غائط را با آب بشویند، باید چیزی از غائط در محلّ نماند، ولی باقی ماندن رنگ و بوی آن مانعی ندارد و اگر در دفعۀ اوّل طوری بشویند که ذرّه‌ای غائط در آن نماند، دوباره شستن لازم نیست.

68 ٠پاک کردن مخرج غائط با غیر آب٠ با سنگ و کلوخ و پارچه و دستمال کاغذی و مانند این‌ها می‌شود مخرج غائط را تطهیر کرد، ولی بنابر احتیاط باید خشک باشد و چنانچه رطوبت کمی داشته باشد که به مخرج سرایت نکند، اشکال ندارد.

69 ٠روش پاک کردن مخرج غائط با غیر آب٠ احتیاط آن است که سنگ یا پارچه‌ای که غائط را با آن برطرف می‌کنند سه قطعه باشد، بنابراین تطهیر با سنگی که سه طرف داشته باشد خلاف احتیاط است، همچنین بنابر احتیاط با سه مرتبه تطهیر صورت گیرد، اگر چه با کمتر از آن مقدار نیز غائط برطرف شود و اگر با سه قطعه برطرف نشد، باید به قدری اضافه کنند تا مخرج کاملاً پاک شود، ولی باقی ماندن ذرّه‌های کوچکی که دیده نمی‌شود اشکال ندارد‌.

70 ٠پاک کردن مخرج غائط با اشیاء محترم یا استخوان٠ پاک کردن مخرج غائط با چیزهایی که احترام آن‌ها لازم است، مانند کاغذی که اسم خداوند متعال یا یکی از معصومین(ع) بر آن نوشته شده، حرام است، همچنین بنابر احتیاط باید از پاک کردن مخرج با استخوان و سرگین اجتناب نمود ولی اگر با آن‌ها پاک نمود مخرج غائط پاک می‌شود، اگر چه احتیاط مستحب در تکرار تطهیر با اشیاء دیگر می‌باشد.

71 ٠شک در پاک کردن مخرج غائط٠ اگر شک کند که مخرج را تطهیر کرده یا نه، لازم است تطهیر نماید، اگر چه از روی عادت همیشه بعد از بول یا غائط فوراً تطهیر می‌کرده است.

72 ٠شک در پاک کردن مخرج غائط، بعد از نماز٠ اگر بعد از نماز شک کند که قبل از نماز مخرج را تطهیر کرده یا نه، در صورتی که مسأله را می‌دانسته و احتمال می‌دهد هنگام شروع به نماز متوجّه آن بوده، نمازی که خوانده صحیح است و بنابر احتیاط برای نمازهای بعد باید تطهیر کند. در غیر این صورت، نمازی که خوانده محکوم به بطلان است.

استبراء‌

73 ٠شیوه استبراء٠ استبراء عمل مستحبی است که مردها بعد از بیرون آمدن بول برای خارج کردن بقایای آن انجام می‌دهند و در آن شرط است که پس از قطع شدن بول با انگشت سه بار از مخرج غائط تا بیخ آلت کشیده و سه بار از بیخ آلت تا سر آلت کشیده و سه بار سر آلت را فشار دهد و بهتر آن است که استبراء به این صورت انجام گیرد که پس از قطع شدن بول سه بار با انگشت میانه دست چپ از مخرج غائط تا بیخ آلت بکشند و بعد انگشت شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا سر آلت بکشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

74 ٠رطوبت‌های پاکی که از انسان خارج می‌شود٠ آبی که گاهی بعد از ملاعبه از انسان خارج می‌شود و نیز آبی که گاهی بعد از منی بیرون می‌آید، و آبی که گاهی بعد از بول بیرون می‌آید اگر بعد از خروج، بول به آن نرسیده باشد، پاک است و چنانچه انسان پس از بول استبراء کند و بعد آبی از او خارج شود و شک کند که بول است یا یکی از این سه آب، پاک می‌باشد.

75 ٠رطوبت مشکوک و استبراء٠ اگر رطوبتی از انسان بیرون بیاید که نداند پاک است یا نه، چنانچه استبراء نکرده باشد یا شک کند که استبراء کرده یا نه، آن رطوبت نجس است، و چنانچه وضو گرفته باشد باطل می‌شود، ولی اگر شک کند که استبراءیی که کرده درست بوده یا نه، در صورتی که مسأله را می‌دانسته و احتمال می‌دهد که در هنگام استبراء به رعایت شرایط صحّت آن توجّه داشته، رطوبت خارج شده پاک است و وضو را هم باطل نمی‌کند و در غیر این صورت، رطوبت نجس است و وضو را هم باطل می‌کند.

76 ٠رطوبت مشکوک با اطمینان به نبود بول در مجرا٠ کسی که استبراء نکرده یا شک کند که استبراء کرده یا نه، اگر به جهتی، مانند  آن‌که مدّتی از بول کردن او گذشته، اطمینان پیدا کند از آن بول در مجری نمانده است و رطوبتی ببیند و شک کند که پاک است یا نه، آن رطوبت پاک است و وضو را هم باطل نمی‌کند.

77 ٠رطوبت مردّد بین بول و منی بعد از استبراء٠ اگر انسان پس از بول استبراء کند و وضو بگیرد، چنانچه بعد از وضو رطوبتی ببیند که نداند بول است یا منی، واجب است احتیاطاً غسل کند و وضو هم بگیرد، ولی اگر قبل از وضو رطوبتی ببیند که نداند بول است یا منی، وضو کافی است.

78 ٠رطوبت مشکوک زن٠ برای زن استبراء از بول نیست و اگر رطوبتی ببیند و شک کند پاک است یا نه، آن رطوبت پاک است و وضو و غسل او را هم باطل نمی‌کند.

مستحبات و مکروهات تخلّی

79 ٠مستحبات تخلّی‌٠ مستحب است در موقع تخلّی جایی بنشیند که کسی او را نبیند و موقع وارد شدن به جای تخلّی، اوّل پای چپ، و هنگام بیرون آمدن، اوّل پای راست را بگذارد، و همچنین مستحب است در حال تخلّی سر را بپوشاند، و سنگینی بدن را بر پای چپ بیندازد.

80 ٠مکروهات تخلّی٠ نشستن روبروی خورشید و ماه در موقع تخلّی مکروه است، ولی اگر عورت خود را به وسیله‌ای بپوشاند مکروه نیست. و نیز در موقع تخلّی نشستن روبروی باد و در جاده و خیابان و کوچه و درب خانه و زیر درخت میوه‌دار و چیز خوردن و توقّف زیاد و تطهیر کردن با دست راست، مکروه می‌باشد، همچنین است حرف‌زدن در حال تخلّی، ولی اگر ناچار باشد، یا ذکر خدا بگوید، مکروه نیست.

81 ٠مکروهات بول کردن٠ ایستاده بول کردن و بول کردن در زمین سخت و لانه جانوران و در آب -خصوصاً آبی که جریان ندارد- مکروه است.

82 ٠جلوگیری از بول و غائط٠ خودداری کردن از بول و غائط مکروه است و اگر موجب فساد بدن شود و ضرر اساسی داشته باشد، حرام است.

83 ٠استحباب بول کردن در بعضی اوقات٠ مستحب است انسان قبل از نماز و قبل از خواب و قبل از جماع و بعد از بیرون آمدن منی، بول کند.

نجاسات

84 ٠اقسام نجاسات٠ نجاسات یازده چیز است‌:

اوّل: بول                                              دوم: غائط

سوم: منی                                             چهارم: مردار            

پنجم: خون                                           ششم و هفتم: سگ و خوک        

هشتم: کافر                                          نهم: شراب و مایع‌های مست‌کننده دیگر      

دهم: فقّاع                                            یازدهم: بول و غائط و عرق حیوان نجاست‌خوار

اقسام نجاسات

1و2. بول و غائط

85 ٠ملاک نجاست بول و غائط٠ بول و غائط انسان و هر حیوان حرام‌گوشتی که خون جهنده دارد که اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می‌کند، نجس است، و بنابر احتیاط، باید از بول و غائط حیوان حرام‌گوشتی که خون آن جستن نمی‌کند، مثل ماهی حرام گوشت، اجتناب کرد ولی فضلۀ حیوانات کوچک، مثل پشه و مگس که گوشت ندارند، پاک است.

86 ٠فضلۀ پرندگان٠ فضلۀ پرندگان پاک است، اگر چه احتیاط مستحب در آن است که از فضلۀ پرندگان حرام‌گوشت اجتناب کرد.

87 ٠بول و غائط حیوان نجاست‌خوار٠ بول و غائط حیوان نجاست‌خوار نجس است و همچنین است بول و غائط حیوانی که از خوک شیر خورده و گوشت در بدنش روییده و استخوانش از آن سخت شده است (همان طور که در مسألۀ 2641 خواهد آمد) و نیز بول و غائط حیوانی که انسان با آن نزدیکی کرده است و نیز بول و غائط حیوانی که بعد از نزدیکی انسان با مادر آن حیوان به دنیا آمده است.

3. منی‌

88 ٠نجاست منی٠ منی انسان و هر حیوانی که خون جهنده دارد نجس است.

4. مردار

89 ٠ملاک نجاست مردار٠ مردار انسان و هر حیوانی که خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده باشد، یا به غیر دستوری که در شرع معیّن شده آن را کشته باشند، و ماهی چون خون جهنده ندارد اگر چه در آب بمیرد، پاک است.

90 ٠اجزای بدن مردار٠ چیزهایی از مردار مثل پشم، مو، کرک، استخوان و دندان، که روح ندارند، پاک است.

91 ٠اجزای جدا شده از موجود زنده٠ اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند، نجس است. ولی پوست‌های مختصر لب و جاهای دیگر بدن که موقع افتادن‌شان رسیده، اگر چه آن‌ها را بکنند پاک است، و پوستی که موقع افتادنش نرسیده و آن را کنده‌اند، بنابر احتیاط از آن اجتناب نمایند.

92 ٠تخم مرغ موجود در شکم مرغ مرده٠ تخم‌مرغی که از شکم مرغ مرده بیرون می‌آید، اگر پوست روی آن کلفت شده باشد پاک است ولی ظاهر آن را باید آب کشید.

93 ٠پنیر مایۀ موجود در شیردان حیوان مرده٠ اگر بره و بزغاله پیش از آن‌که علفخوار شوند بمیرند، پنیر مایه‌ای که در شیردان آن‌ها می‌باشد پاک است ولی ظاهر آن را باید آب کشید.

94 ٠مواد وارداتی از کشورهای غیر اسلامی٠ دواهای روان، عطر، روغن، واکس و صابونی که از کشورهای غیر اسلامی می‌آورند، اگر انسان یقین به نجاست آن‌ها نداشته باشد پاک است.

95 ٠گوشت، پیه و چرم‌های موجود در بازار٠ اگر احتمال داده شود که گوشت، پیه یا چرم از حیوانی است که به دستور شرع کشته شده، در چهار صورت پاک است و خوردن گوشت و پیه جایز می‌باشد:

1. از بازار مسلمانان تهیه شده باشد، اگر چه از دست کافر گرفته شده باشد.

2. از مکانی در سرزمین اسلام -یعنی سرزمینی که مسلمانان بر آن حکومت می‌کنند- تهیه شده باشد که در این دو صورت اگر از بازار غیر اسلامی یا سرزمین غیر اسلامی وارد شده باشد، چنانچه احتمال برود که در پاکی و نجسی آن تحقیق شده، پاک وگرنه نجس است، همچنین در برخی از فرض‌های این دو صورت تفصیلی وجود دارد که در مسألۀ بعد خواهد آمد.

3. اگر کسی که آن چیز در دست اوست به پاک بودن آن خبر دهد و احتمال دهیم که اخبار وی از حس است، با تفصیلی که در مسألۀ بعد می‌آید.

4. اگر ببیند کسی که آن چیز در دست اوست از آن چیز در کاری استفاده می‌کند که شرط آن پاکی است، مثلاً ببیند مسلمانی با آن لباس، نماز می‌خواند.

و در غیر این چهار صورت در حکم مردار است و تمام احکام مردار شامل آن می‌شود، بنابراین نجس است و نماز خواندن در آن چرم جایز نیست و خوردن آن گوشت و پیه حرام است و خرید و فروش آن هم باطل است.

96 ٠گوشت، پیه و چرم‌های وارداتی از سرزمین غیرشیعی٠ اگر گوشت، پیه و چرم را از سرزمینی تهیه کرده باشند که برخلاف نظر شیعه برخی از اقسام مردار را پاک می‌دانند؛ مثلاً از سرزمین حنفیان و شافعیان که عقیده دارند پوست مردار با دباغّی پاک می‌شود، در صورت اوّل و دوم که در مسألۀ پیش گفته شد باید از فروشنده سؤال شود که آیا این گوشت یا چرم حیوانی است که به دستور شرع ذبح شده یا خیر؟ در صورتی که پاسخ مثبت باشد، احکام پاک بودن بر آن گوشت و چرم جاری است و می‌توان از آن گوشت خورد و در آن چرم نماز خواند، ولی نمی‌توان به مجرّد گفته فروشنده، به دیگران خبر داد که این گوشت یا چرم از حیوانی است که به دستور شرع ذبح شده است، و همین‌طور اگر کسی که این گوشت یا چرم در دست اوست در چنین سرزمینی بگوید که از حیوانی است که به دستور شرع ذبح شده، نمی‌توان به مجرد گفته او این مطلب را به دیگران گفت، اگر چه می‌توان احکام پاک بودن را بر این گوشت یا چرم جاری کرد و گفت این گوشت یا چرم طهارت ظاهری دارد.

5. خون‌

97 ٠ملاک نجاست خون٠ خون انسان و هر حیوانی که خون جهنده دارد، یعنی حیوانی که اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می‌کند نجس است، پس خون حیوانی که مانند ماهی و پشه خون جهنده ندارد، پاک است.

98 ٠خون باقیمانده در حیوان بعد از ذبح٠ اگر حیوان حلال‌گوشت را به دستوری که در شرع معیّن شده بکشند و خون آن به مقدار معمول بیرون آید، خونی که در بدنش می‌ماند پاک است، ولی اگر به‌ علت نفس کشیدن خون به بدن حیوان برگردد، یا به واسطۀ اینکه سر حیوان، در جای بلندی بوده خون به مقدار متعارف بیرون نیاید، آن خون نجس است، و بنابر احتیاط مستحب از خونی که در اجزاء حرام از حیوان حلال‌گوشت مانده، اجتناب کنند.

99 ٠خون موجود در تخم مرغ٠ از تخم‌مرغی که ذرّه‌ای خون در آن است بنا بر احتیاط باید اجتناب کرد ولی اگر مثلاً خون در زرده باشد تا پوست نازک روی آن پاره نشده، سفیده پاک است.

100 ٠خون موجود در شیر هنگام دوشیدن٠ خونی که گاهی هنگام دوشیدن شیر دیده می‌شود نجس است و شیر را نجس می‌کند.

101 ٠خون لای دندان‌ها٠ خونی که از لای دندان‌ها می‌آید، اگر به واسطۀ مخلوط شدن با آب دهان از بین برود پاک است ولی احتیاط آن است که آن را فرو نبرند.

102 ٠خون مردگی زیر ناخن٠ خونی که به واسطۀ کوبیده شدن، زیر ناخن یا زیر پوست می‌میرد اگر طوری شود که دیگر به آن خون نگویند، پاک است و اگر به آن خون بگویند، نجس است و در این صورت، چنانچه ناخن یا پوست سوراخ شود، اگر مشقت زیاد ندارد باید برای وضو یا غسل خونی که دیده می‌شود بیرون آورد و اگر مشقت زیاد دارد، باید اطراف آن را به صورتی که نجاست زیاد نشود بشوید و پارچه یا چیزی مانند آن بر آن بگذارد و هنگام وضو یا غسل روی پارچه دست تر بکشد و اگر گذاشتن پارچه ممکن نبود، تیمّم کند.

103 ٠شک در خون مردگی٠ اگر انسان نداند که خون، زیر پوست مرده یا گوشت به واسطه کوبیده شدن به آن حالت در آمده، پاک است.

104 ٠افتادن ذره‌ای خون در غذا٠ اگر موقع جوشیدن غذا ذرّه‌ای خون در آن بیفتد، تمام غذا و ظرف آن نجس می‌شود و جوشیدن و آتش پاک‌کننده نیست.

105 ٠زردابۀ اطراف زخم٠ زردابه‌ای که در هنگام بهبودی زخم در اطراف آن پیدا می‌شود، اگر معلوم نباشد که با خون مخلوط شده پاک است.

6 و 7. سگ و خوک

106 ٠ملاک نجاست سگ و خوک٠ سگ و خوکی که در خشکی زندگی می‌کنند، حتی مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبت‌های آن‌ها نجس است، ولی سگ و خوک دریایی پاک است.

8. کافر

107 ٠تعریف کافر‌٠ کافر، یعنی کسی که منکر خداست، یا برای خدا شریک قرار می‌دهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمّد بن عبد اللّه(ص) را قبول ندارد نجس است، و انکار چه به قلب باشد و چه به زبان سبب کفر می‌گردد و همچنین غُلات (یعنی کسانی که یکی از معصومین(ع) را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است) و خوارج و نواصب (یعنی کسانی که دشمنی اهل بیت(ع) را دین خود قرار دهند) نجس‌اند و لکن اهل کتاب (یعنی یهودیان و مسیحیان) و زردشتیان بنابر احتیاط نجس می‌باشند.

و کسی که یکی از ضروریات دین مانند نماز و روزه را که تمام مسلمانان آن‌ها را جزء دین اسلام می‌دانند انکار کند، اگر ندانیم انکار وی از روی شبهه است، شرعاً کافر به شمار می‌آید.

108 ٠اجزای بدن کافر٠ آنچه در مورد نجاست کافر گفته شد تمام اندام کافر، حتی مو و ناخن و رطوبت‌های او را شامل می‌شود.

109 ٠اسلام و کفر اطفال٠ طفل ممیّز اگر اظهار کفر کند کافر و اگر اظهار اسلام کند مسلمان است و طفل غیر ممیّز و طفل ممیّزی که نه اظهار کفر کرده و نه اظهار اسلام، چنانچه پدر و مادر و نیز جد و جده نزدیک وی کافر باشند، آن بچّه هم نجس است و اگر یکی از آنان مسلمان باشند، بچّه پاک است.

110 ٠مشکوک بودن اسلام شخص٠ کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، چنانچه سابقاً کافر بوده، نجس است و چنانچه سابقاً مسلمان بوده پاک است و سایر احکام مسلمان را داراست و چنانچه حالت سابقه او معلوم نباشد، پاک می‌باشد ولی احکام دیگر مسلمان را ندارد مثلاً نمی‌تواند زن مسلمان بگیرد و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود، مگر آن‌که در سرزمین اسلام باشد که ظاهراً تمام احکام مسلمان شامل او نیز می‌شود.

111 ٠نجاست دشنام‌دهنده به ائمه(ع)٠ کسی که به یکی از معصومین(ع) دشنام دهد (خواه از روی دشمنی باشد یا نباشد) بنابر احتیاط نجس است.

9. شراب‌

112 ٠ملاک نجس بودن مسکرات٠ شراب و هر چیزی که انسان را مست کند، چنانچه به خودی خود روان باشد نجس است؛ و مایعی که فقط مصرف مقدار زیادی از آن خاصیت مست‌کنندگی دارد، مقدار کم آن نیز نجس است. و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد، اگر چه چیزی در آن بریزند که روان شود، پاک است.

113 ٠الکل صنعتی٠ الکل صنعتی که برای رنگ کردن درب و میز و صندلی و مانند این‌ها به کار
می‌برند، اگر انسان نداند که مست‌کننده است یا نه، پاک است.

114 ٠جوش آمدن انگور٠ اگر انگور و آب انگور به خودی خود یا به سبب پختن جوش بیاید، خوردن آن حرام و بنابر احتیاط نجس می‌باشد.

115 ٠جوش آمدن خرما، مویز و کشمش٠ خرما و مویز و کشمش و آب آن‌ها اگر جوش بیایند، پاک و خوردن آن‌ها حلال است، اگر چه احتیاط مستحب آن است که از آن‌ها اجتناب کنند.

10. فقّاع‌ (آبجو)

116 ٠آبجو٠ فقّاع که از جو گرفته می‌شود و به آن «آبجو» می‌گویند، هرچند به صورت خفیف مست‌کننده باشد نجس است ولی آبی که به دستور پزشکان از جو می‌گیرند و به آن «ماء الشّعیر» می‌گویند، پاک است.

11. بول و غائط و عرق حیوان نجاست‌خوار

117 ٠فضولات حیوان نجاست‌خوار٠ بول و غائط و عرق حیوانی که به خوردن نجاست انسان (یعنی مدفوع او) عادت کرده -غیر از پرندگان- نجس است.

عرق جنب از حرام‌

118 ٠عرق جنب از حرام٠ عرق جنب از حرام پاک است، ولی بنابر احتیاط مستحب از آن اجتناب کنند، چه عرق در حال نزدیکی بیرون آید یا بعد از آن، از مرد باشد یا از زن، جنابت از زنا باشد، یا از لواط، یا از نزدیکی کردن با حیوانات، یا استمناء.

119 ٠عرق نزدیکی حرام با همسر٠ اگر انسان در موقعی که نزدیکی با زن حرام است، مثلاً در روز ماه رمضان، با زن خود نزدیکی کند، بنابر احتیاط مستحب از عرق خود اجتناب نماید.

120 ٠عرق جنب از حرام بعد از تیمّم٠ اگر جنب از حرام، عوض غسل، تیمّم نماید و بعد از تیمّم عرق کند، باز هم بنابر احتیاط مستحب از عرق خود اجتناب نماید.

121 ٠عرق جنب از حرام و نزدیکی حلال٠ اگر کسی از حرام، جنب شود و بعد با حلال خود نزدیکی کند، یا اوّل با حلال خود نزدیکی کند، و بعد از حرام جنب شود، احتیاط مستحب آن است که از عرق خود اجتناب کند.

راه‌های ثابت شدن نجاست‌

122 ٠سه راه اثبات نجس شدن اشیا٠ نجاست هر چیز از سه راه ثابت می‌شود:

اوّل: خود انسان یقین یا اطمینان کند و یا طوری باشد که نوع مردم یقین یا اطمینان می‌کنند که چیزی نجس است؛ و چنانچه در جایی که نوع مردم اطمینان به نجاست پیدا نمی‌کنند، انسان برخلاف متعارف اطمینان به نجاست داشته باشد حکم به نجاست آن نمی‌شود. و اگر اطمینان شخصی و نوعی نباشد، اگر چه گمان داشته باشد چیزی نجس است، لازم نیست از آن اجتناب کند، بنابراین غذاخوردن در قهوه‌خانه‌ها و مهمان‌خانه‌هایی که مردمان لاابالی و کسانی که پاکی و نجسی را مراعات نمی‌کنند در آن‌ها‌ غذا می‌خورند، تا یقین یا اطمینان شخصی یا نوعی به نجاست غذایی که برای انسان می‌آورند نباشد، اشکال ندارد.

دوّم: کسی که چیزی در اختیار اوست بگوید آن چیز نجس است، مثلاً همسر یا خدمتکار انسان یا فروشنده بگوید ظرف یا چیز دیگری که در اختیار اوست نجس است.

سوّم: دو مرد عادل بگویند چیزی نجس است، و با گفتن یک مرد عادل نجاست ثابت نمی‌شود.

123 ٠ندانستن حکم یا موضوع نجاست و پاکی٠ اگر به واسطۀ ندانستن مسأله، نجس بودن و پاک بودن چیزی را نداند، مثلاً نداند که فضله موش پاک است یا نه، باید مسأله را بپرسد ولی اگر با این که مسأله را می‌داند در چیزی شک کند که پاک است یا نه -مثلاً شک کند که آن چیز فضلۀ موش است یا فضلۀ سوسک، یا شک کند که آن چیز خون است یا نه، یا نداند که خون پشه است یا خون انسان- پاک می‌باشد و وارسی کردن یا پرسیدن لازم نیست.

124 ٠شک در پاک یا نجس شدن چیزی٠ چیز نجسی که انسان شک دارد پاک شده یا نه، حکم نجس را دارد؛ و چیز پاک را اگر شک کند نجس شده یا نه، حکم پاک را دارد و اگر هم بتواند نجس بودن یا پاک بودن آن را بفهمد، لازم نیست تحقیق کند.

125 ٠علم به نجاست یکی از چند چیز٠ اگر بداند یکی از دو یا چند ظرف یا دو یا چند لباسی که از هر دو یا همه آن‌ها می‌تواند استفاده کند نجس شده و نداند کدام است، باید از هر دو یا چند چیز اجتناب کند؛ ولی اگر مثلاً نداند لباسی که می‌تواند از آن استفاده کند نجس شده یا لباسی که عادتاً نمی‌تواند از آن استفاده کند، لازم نیست از لباسی که می‌تواند از آن استفاده کند اجتناب کند.

راه نجس شدن چیزهای پاک

126 ٠سرایت نجاست٠ اگر چیز پاک به چیز نجس برسد و هر دو یا یکی از آن‌ها به‌طوری تر باشد که تری یکی به دیگری برسد، چیز پاک نجس می‌شود، و اگر تری به قدری کم‌ باشد که به دیگری نرسد، چیزی که پاک است نجس نمی‌شود.

127 ٠شک در سرایت نجاست به چیز پاک٠ اگر چیز پاکی به چیز نجس برسد و انسان شک کند که هر دو یا یکی از آن‌ها تر بوده یا نه، آن چیز پاک نجس نمی‌شود مگر حالت سابقه یکی از دو طرف یا هر دو طرف رطوبت سرایت‌کننده بوده است.

128 ٠برخورد با یکی از اطراف شبهه نجاست٠ دو چیزی که انسان نمی‌داند کدام پاک و کدام نجس است، اگر چیز پاکی با رطوبت به یکی از آن‌ها برسد نجس نمی‌شود.

129 ٠برخورد نجاست به چیزهای مرطوب٠ زمین و پارچه و مانند این‌ها اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتی که نجاست به آن برسد نجس می‌شود و جاهای دیگر آن پاک است، و همچنین است خیار و خربزه و مانند این‌ها.

130 ٠نجس شدن قسمتی از مایع٠ هر گاه شیره و روغن و مانند این‌ها طوری باشد که اگر مقداری از آن را بردارند جای آن خالی نمی‌ماند، همین که یک نقطه از آن نجس شود، تمام آن نجس می‌شود؛ ولی اگر طوری باشد که جای آن در موقع برداشتن خالی بماند، اگر چه بعد پر شود، فقط جایی که نجاست به آن رسیده نجس می‌باشد؛ پس اگر مثلاً فضلۀ موش در آن بیفتد جایی که فضله افتاده نجس، و بقیه پاک است.

131 ٠انتقال نجاست توسط حشرات٠ اگر مگس یا حیوانی مانند آن روی چیز نجسی که تر است بنشیند، و بعد روی چیز پاکی که آن هم تر است بنشیند چنانچه انسان بداند نجاست همراه حیوان بوده و یقین یا اطمینان دارد که هنگام نشستن بر روی چیز پاک نجاستش از بین نرفته آن چیز نجس می‌شود بلکه اگر چنین یقین یا اطمینانی هم ندارد، بنابر نجاست آن بگذارد.

و همچنین اگر مگس یا حیوانی مانند آن، به گونه‌ای تر باشد که تری آن به اشیاء دیگر می‌رسد و روی چیز نجسی بنشیند و بعد روی چیز پاکی بنشیند، چنانچه در هنگام نشستن بر روی چیز پاک ندانیم که تری آن به همان حالت قبل مانده یا تری آن از بین رفته، یا دیگر به اندازه‌ای نیست که سرایت کند، در این صورت نیز بنابر نجاست آن چیز بگذارد.

132 ٠نجس شدن جایی از بدن که عرق دارد٠ اگر جایی از بدن که عرق دارد نجس شود و عرق از آن جا به جاهای‌ دیگر برود، هر جا که عرق به آن برسد نجس می‌شود، و اگر عرق به جای دیگر نرسد جاهای دیگر بدن پاک است.

133 ٠اخلاط همراه با خون٠ اخلاط غلیظی که از بینی یا گلو می‌آید اگر خون داشته باشد، جایی که خون دارد نجس و بقیۀ آن پاک است؛ پس اگر به بیرون دهان یا بینی برسد، مقداری که انسان یقین دارد جای نجس اخلاط به آن رسیده نجس است و محلّی که شک دارد جای نجس به آن رسیده یا نه، پاک است.

134 ٠قرار گرفتن ظرف سوراخ  روی زمین نجس٠ اگر ظرفی مانند آفتابه را که پایین آن سوراخ است بر زمین نجس بگذارند، چنانچه از جریان بیفتد و آب زیر آن جمع گردد به گونه‌ای که با آب ظرف یکی حساب شود، آب ظرف نجس می‌شود؛ ولی اگر آب ظرف جریان داشته باشد نجس نمی‌شود.

135 ٠برخورد شیء خارجی به نجاست داخل بدن٠ اگر چیزی داخل بدن شود در صورتی که یقین یا اطمینان کند که به عین نجاست خورده است بنابر احتیاط نجس است و اگر نه، پاک است؛ پس اگر اسباب اماله یا آب آن، در مخرج غائط وارد شود و یقین یا اطمینان کند که به غائط خورده است ولی بعد از بیرون آمدن آلوده نباشد یا سوزن و چاقو و مانند این‌ها در بدن فرو رود و یقین یا اطمینان کند که به خون رسیده است و بعد از بیرون آمدن خونی نباشد، بنابر احتیاط نجس شده است؛ ولی آب دهان و بینی و مانند این‌ها -که در داخل بدن هستند- اگر در داخل به خون برسد و بعد از بیرون آمدن به خون آلوده نباشد پاک است.

احکام نجاسات

136 ٠نجس کردن خط و ورق قرآن٠ نجس کردن خط و ورق قرآن در صورتی که مستلزم بی‌احترامی به قرآن باشد، بی‌اشکال حرام است، و اگر نجس شود باید فوراً آن را آب کشید، بلکه بنابر احتیاط در غیر صورت بی‌احترامی نیز، نجس کردن آن حرام و آب کشیدن واجب است.

137 ٠نجس شدن جلد قرآن٠ اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بی‌احترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.

138 ٠گذاشتن قرآن روی عین نجس٠ گذاشتن قرآن روی عین نجس مانند خون و مردار در صورتی که بی‌احترامی به قرآن باشد، حرام و برداشتن آن واجب است.

139 ٠نوشتن قرآن با مرکّب نجس٠ نوشتن قرآن با مرکب نجس اگر چه یک حرف آن باشد، حکم نجس کردن آن را دارد.

140 ٠دادن و گرفتن قرآن از کافر٠ در صورتی که دادن قرآن به کافر مستلزم هتک باشد حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.

141 ٠افتادن قرآن یا تربت در دستشویی٠ اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است، مثل کاغذی که اسم خدا یا یکی از معصومین(ع) بر آن نوشته شده، در مستراح بیفتد، بیرون آوردن و آب کشیدن آن، اگر چه خرج داشته باشد واجب است، و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است.

و نیز اگر تربت کربلا در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید تا وقتی که یقین نکرده‌اند به‌کلی از بین رفته، به آن مستراح نروند.

142 ٠خوردن و آشامیدن شیء نجس و خوراندن آن به دیگران٠ خوردن و آشامیدن چیز نجس یا متنجّس حرام است، و همچنین است خوراندن آن به دیگری در صورتی که ضرر داشته باشد، و نیز خوراندن چیز مست‌کننده و چیزی که حیوانی مانند موش در آن مرده باشد، اگر چه ضرر نداشته باشد؛ بلکه باید از خوراندن سایر اشیاء نجس یا متنجّس نیز خودداری کرد‌.

خوراندن چیز مضر و چیز مست‌کننده به طفل یا دیوانه نیز حرام است و اگر طفل یا دیوانه خودش به خوردن آن اقدام کند، بر ولیّ او لازم است از آن جلوگیری کند و در غیر این دو صورت، ظاهراً خوراندن چیز نجس جایز است و جلوگیری از آن بر ولیّ لازم نیست.

143 ٠فروختن و عاریه دادن شیء نجس٠ فروختن و عاریه دادن چیز نجسی که می‌شود آن را آب کشید، چنانچه نجس بودن آن را به طرف بگوید -اگر چه از نوع خوراکی باشد- اشکالی ندارد.

144 ٠خبر دادن از نجاست به دیگران٠ اگر انسان ببیند کسی چیز نجسی را می‌خورد یا با لباس نجس نماز‌ می‌خواند، لازم نیست به او بگوید.

145 ٠خبر دادن از نجاست خانه یا فرش به مهمان٠ اگر جایی از خانه یا فرش کسی نجس باشد و ببیند بدن یا لباس یا چیز دیگر کسانی که وارد خانه او می‌شوند با رطوبت به جای نجس رسیده است، به چهار شرط لازم است به آنان بگوید:

شرط اوّل: صاحب خانه آن‌ها را دعوت کرده باشد و یا در مجالسی چون مجلس روضه دعوت عمومی شده باشد. (پس اگر کسی بدون دعوت صاحب خانه وارد شود، بر صاحب خانه لازم نیست نجس شدن لباس یا بدن او را بگوید.)

شرط دوّم: جا یا چیز نجس به گونه‌ای باشد که تماس بدن یا لباس افراد با رطوبت، با آن متعارف است مثل حوله‌ای که در کنار دستشویی گذاشته می‌شود. (ولی اگر قسمتی از دیوار اتاق که معمولاً دست تر به آن‌ها زده نمی‌شود نجس باشد و بدن یا لباس دیگران با رسیدن به آن نجس شود، لازم نیست به آن‌ها گفته شود.)

شرط سوّم: نجاست در معرض آن باشد که به چیزهای خوردنی و آشامیدنی سرایت کند.

شرط چهارم: احتمال بدهد میهمان‌ها به گفتۀ او ترتیب اثر می‌دهند.

146 ٠خبر دادن از نجاست غذا به دیگران٠ اگر صاحب خانه در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است، باید به میهمان‌ها بگوید؛ اما اگر یکی از میهمان‌ها بفهمد، لازم نیست به دیگران خبر دهد؛ ولی چنانچه طوری با آنان معاشرت دارد که بداند به واسطه نجس بودن آنان لوازم منزل او نجس می‌شود و از نجاست آن به گونه‌ای غفلت کرده که مثلاً باعث خوردن چیز نجس می‌گردد یا سبب می‌گردد که در لباس یا بدن نجس نماز خوانده و دیگر در وقت نماز، نمازش را با لباس یا بدن پاک نخواهد خواند، لازم است بعد از غذا به آنان بگوید.

147 ٠پس دادن عاریه به صورت نجس٠ اگر چیزی را که عاریه کرده نجس شود، چنانچه صاحبش آن چیز را در کاری که شرط آن پاکی است استعمال می‌کند، مانند ظروفی که در خوردن و آشامیدن استعمال می‌شود، واجب است نجس شدن آن را به او بگوید، و اما نجس شدن مثل‌ لباس را لازم نیست بگوید، اگر چه بداند صاحبش با آن نماز می‌خواند.

148 ٠گزارش بچّه در نجاست و طهارت اشیاء٠ اگر بچّه بگوید چیزی نجس است یا چیزی را آب کشیده و از گفته او اطمینان حاصل نشود، نباید حرف او را قبول کرد؛ ولی بچۀ ممیّز که طهارت و نجاست را می‌فهمد اگر بدانیم چیزی را آب کشیده، می‌توان آن را پاک دانست، اگر چه اطمینان نداشته باشیم که درست آب کشیده است و اگر ممیّز خبر از نجاست چیزی که در دستش است، بدهد و از قول او اطمینان حاصل نشود، بنابر احتیاط باید از آن اجتناب کرد.

مطهِّرات

149 ٠تعریف مطهِّرات و اقسام آن٠ دوازده چیز نجاست را پاک می‌کند‌ و آن‌ها را مطهِّرات می‌گویند:

اوّل: آب، دوّم: زمین، سوّم: آفتاب، چهارم: استحاله، پنجم: انقلاب، ششم: کم شدن دوسوم آب انگور، هفتم: انتقال، هشتم: اسلام، نهم: تبعیت، دهم: برطرف شدن عین نجاست، یازدهم: استبراء حیوان نجاست‌خوار، دوازدهم: خارج شدن خون متعارف از ذبیحه. و احکام این‌ها به تفصیل در مسائل آینده گفته می‌شود.

اقسام مطهِّرات

1. آب

150 ٠شرایط پاک‌کنندگی آب٠ برای تطهیر با آب پنج شرط در همۀ موارد لازم است:

اوّل: مطلق باشد، پس آب مضاف، مانند آب هندوانه و گلاب، چیز نجس را پاک نمی‌کند.

دوّم: پاک باشد.

سوّم: وقتی چیز نجس را می‌شویند از مطلق بودن خارج نشود. و بنابر احوط در شستنی که بعد از آن، شستن دیگر لازم نیست، باید بو، رنگ یا مزۀ آن به واسطه نجاست تغییر نکند و در غیر آن شستن، تغییر ضرر ندارد. مثلاً اگر چیزی را با آب کر یا قلیل بشوید و دو دفعه شستن در آن لازم باشد، در دفعۀ اوّل اگر چه تغییر کند، چنانچه در دفعۀ دوم با آبی تطهیر کند که تغییر نکند پاک می‌شود.

چهارم: از آب کشیدن چیز نجس، عین نجاست در آن نباشد.

پنجم: برای تطهیر با آب قلیل آب را روی چیز نجس بریزیم و با داخل کردن چیز نجس در آب قلیل نجس پاک نمی‌شود ولی برای تطهیر با آب غیر قلیل -مانند کر و‌ جاری- می‌توانیم چیز نجس را داخل آب بکنیم و می‌توانیم آب را با وسیله‌ای مانند شیر یا شلنگ روی چیز نجس بریزیم.

در برخی موارد در تطهیر با آب، شرایط دیگری نیز لازم است که در مسائل بعد گفته می‌شود.

151 ٠روش پاک کردن چیزی که به غیر بول نجس شده٠ اگر چیزی به غیر بول مانند خون و منی نجس شود با یک مرتبه شستن پاک می‌شود و در این امر فرقی بین آب قلیل و کر و جاری نیست، ولی در شستن لباس و فرش و مانند این‌ها با آب قلیل بنابر احتیاط باید آن‌ها را فشار دهند تا غسالۀ آن‌ها بیرون آید و در غیر آب قلیل فشار دادن لازم نیست.

 (غساله آبی است که معمولاً در وقت شستن و بعد از آن از چیزی که شسته می‌شود خودبه‌خود یا به وسیلۀ فشار می‌ریزد).

152 ٠روش پاک کردن چیزی که به بول نجس شده، با آب قلیل٠ اگر چیزی به بول نجس شود و بخواهند آن را با آب قلیل آب بکشند باید دو مرتبه آن را بشویند به این شکل که یک مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود و در صورتی که بول در آن چیز نمانده باشد یک مرتبه دیگر که آب روی آن بریزند پاک می‌شود ولی در لباس و فرش و مانند این‌ها بنابر احتیاط، باید بعد از هر دفعه، فشار دهند تا غسالۀ آن بیرون آید.

153 ٠روش پاک کردن چیزی که به بول نجس شده، با آب غیر قلیل٠ اگر بخواهیم چیزی را که به بول نجس شده با آب غیر قلیل -مانند کر و جاری- آب بکشیم چنانچه یک مرتبه آب را به تمام جاهای نجس برسانیم پاک می‌شود، خواه چیز نجس را داخل آب کر یا جاری فرو بریم یا به وسیله‌ای مانند شیر و شلنگ آب را روی نجس بریزیم، بلی برای تطهیر لباس و فرش و مانند این‌ها که به بول نجس شده با آب کر بنابر احتیاط دو مرتبه شستن لازم است. ولی برای تطهیر با آب جاری و باران یک مرتبه کافی است و در هر حال بیرون آوردن غساله در شستن با آب جاری و کر و آب باران لازم نیست.

154 ٠روش پاک کردن چیزی که با بول نوزاد شیرخوار نجس شده٠ اگر چیزی به بول پسر یا دختر شیرخواری که غذاخور نشده نجس شود، چنانچه یک مرتبه آب روی آن بریزند که به تمام جاهای نجس آن برسد یا‌ کمی آب روی آن ریخته و با فشار به تمام جاهای نجس آن، آب برسانند پاک می‌شود؛ و احتیاط مستحب آن است که یک مرتبۀ دیگر هم آب روی آن بریزند و در لباس و فرش و مانند این‌ها فشار لازم نیست.

155 ٠روش پاک کردن ظرف نجس و ظرفی که سگ لیسیده٠ داخل کاسۀ نجس و مانند آن از سایر ظروف شرب را با آب قلیل باید سه مرتبه شست و در کر و جاری یک مرتبه کافی است و ظرفی را که سگ لیسیده یا از آن ظرف، آب یا چیز روان دیگر خورده باید اوّل با خاک، خاک‌مالی کرده -و بنابر احتیاط، خاک باید پاک باشد- سپس دو مرتبه با آب قلیل بشویند و در آب کر و جاری نیز بعد از خاک‌مالی، بنا بر احتیاط دو مرتبه شستن لازم است. و غیر ظرف -مانند دست انسان- که سگ لیسیده یا از آن چیز روان خورده، حکم ظرف دارد و همچنین چیزی را که آب دهان سگ در آن ریخته بنابر احتیاط باید پیش از شستن خاک‌مالی کرد.

156 ٠تطهیر ظرفی با دهانه تنگ که سگ دهن‌زده٠ اگر دهانۀ ظرفی که سگ دهن‌زده، تنگ باشد باید خاک را در آن بریزند و مقداری آب ریخته و به وسیله‌ای مانند داخل کردن چوب یا تکان شدید، خاک را به تمام ظرف برسانند و بعد به ترتیبی که ذکر شد بشویند.

157 ٠روش پاک کردن ظرفی که خوک آن را لیسیده٠ اگر خوک کاسه و مانند آن از ظروف شرب را بلیسد یا از آن چیز روانی بخورد، یا این که در آن موش صحرایی مرده باشد، باید هفت مرتبه با آب قلیل شست و در آب غیر قلیل نیز بنابر احتیاط، هفت مرتبه شستن لازم است و در هر حال لازم نیست آن را خاک‌مالی کنند.

158 ٠روش پاک کردن ظرفی که با شراب نجس شده٠ ظرف شربی را که به شراب نجس شده باید سه مرتبه بشویند و احتیاط مستحب آن است که هفت مرتبه بشویند و فرقی بین آب قلیل و غیر قلیل نیست.

159 ٠روش پاک کردن کوزۀ گلی نجس٠ کوزه‌ای را که از گل نجس ساخته شده و یا آب نجس در آن فرو رفته اگر در آب غیر قلیل بگذارند، به هر جای آن که آب برسد پاک می‌شود و اگر بخواهند باطن آن هم پاک شود، باید به قدری در آب غیر قلیل بماند که آب به تمام آن فرو رود.

160 ٠روش پاک کردن کاسه نجس با آب قلیل٠ کاسۀ نجس را با آب قلیل به دو صورت می‌توان آب کشید:

یکی  آن‌که سه مرتبه پر کنند و خالی کنند؛

دیگر  آن‌که سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

161 ٠روش پاک کردن ظروف بزرگ با آب قلیل٠ اگر ظرف بزرگی، مثل پاتیل و خمره نجس شود، چنانچه یک مرتبه آن را از آب قلیل پر کنند و خالی کنند پاک می‌شود ولی احتیاط مستحب آن است سه مرتبه این کار را انجام دهند و همچنین است اگر یک مرتبه از بالا آب در آن بریزند، به‌طوری که تمام اطراف آن را بگیرد ولی احتیاط مستحب آن است سه مرتبه این کار را انجام دهند و در هر دفعه آبی که ته آن جمع می‌شود بیرون آورند؛ و در این صورت شرط است در مرتبۀ دوم و سوم، ابتدا ظرفی را که با آن آب‌ها را بیرون می‌آورند آب بکشند.

162 ٠پاک نشدن فلز یا پلاستیک نجس با ذوب شدن٠ هر گاه جسم نجسی مانند اجسام فلزی یا پلاستیکی را ذوب کنند همه جای آن نجس می‌شود و اگر پس از انجماد آن را آب بکشند ظاهرش پاک می‌شود.

163 ٠روش پاک کردن تنور نجس٠ تنوری که به بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بریزند به‌طوری که تمام اطراف آن را بگیرد پاک می‌شود، و در غیر بول اگر بعد از برطرف شدن نجاست یک مرتبه به دستوری که گفته شد آب در آن بریزند کافی است، و بنابر احتیاط در هر دفعه به طریقی آب را خارج کنند هر چند به این نحو که گودالی ته آن بکنند تا آب‌ها در آن جمع شود و بیرون بیاورند.

164 ٠روش پاک کردن حصیر نجس٠ در حصیر نجس که با نخ بافته شده، فشار لازم نیست و رسیدن آب به باطن آن‌ها کفایت می‌کند.

165 ٠روش پاک کردن گندم، برنج، صابون و مانند آن٠ اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند این‌ها نجس شود، با فرو بردن در کر و جاری پاک می‌شود و اگر باطن آن‌ها نجس شود چنانچه آب به باطن آن‌ها برسد و در هنگام رسیدن به باطن آن‌ها ندانیم آب از مطلق بودن خارج شده است، پاک می‌شود.

166 ٠شک در نفوذ نجاست به باطن اشیاء٠ اگر انسان شک کند که آب نجس -مثلاً- به باطن صابون رسیده یا نه، باطن آن پاک است.

167 ٠روش پاک کردن برنج و گوشتی که ظاهرش نجس شده٠ اگر ظاهر برنج و گوشت و مانند این‌ها نجس شده باشد در جایی که تعدّد لازم نیست، چنانچه آن را در کاسه و مانند آن بگذارند و یک مرتبه آب روی آن بریزند و خالی کنند پاک می‌شود.

168 ٠روش پاک کردن لباس نجس رنگ شده٠ لباس نجسی را که به نیل و مانند آن رنگ شده، اگر در آب غیر قلیل فرو برند و آب پیش از آن‌که به واسطۀ رنگ پارچه از مطلق بودن خارج شود، به تمام آن برسد، یک مرتبه آب کشیدن به حساب می‌آید؛ اگر چه موقع فشار دادن، آب مضاف یا رنگین از آن بیرون آید.

169 ٠مشاهدۀ مانع بعد از آبکشی لباس٠ اگر لباسی را در آب غیر قلیل آب بکشند، و بعد -مثلاً- لجن آب در آن ببینند، چنانچه مطمئن باشند که جلوگیری از رسیدن آب نکرده آن لباس پاک است.

170 ٠وجود مواد شوینده در لباس پس از آبکشی٠ خوردۀ گل یا صابونی که بعد از آب کشیدن لباس و مانند آن، در آن دیده شود پاک است؛ ولی اگر آب نجس به باطن آن‌ها رسیده باشد، ظاهر آن‌ها پاک و باطن آن‌ها نجس است.

171 ٠باقی ماندن اوصاف نجاست بعد از شستن٠ هر چیز نجس، تا عین نجاست را از آن برطرف نکنند پاک نمی‌شود، ولی اگر بو یا رنگ یا مزۀ نجاست در آن مانده باشد اشکال ندارد؛ پس اگر خون را از لباس برطرف کنند و لباس را آب بکشند و رنگ خون در آن بماند پاک می‌باشد، اما چنانچه به واسطۀ غلظت بو یا رنگ یا مزه یقین کنند یا احتمال دهند که ذرّه‌های نجاست در آن چیز مانده، باید بیشتر بشویند تا مطمئن شوند عین نجاست برطرف شده است.

172 ٠پاک کردن بدن در آب غیر قلیل٠ اگر نجاست بدن را در آب غیر قلیل برطرف کنند، بدن پاک می‌شود و بیرون آمدن و دوباره در آب رفتن لازم نیست.

173 ٠پاک کردن غذای نجسی که بین دندان مانده٠ غذای نجسی که لای دندان‌ها مانده، اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذای نجس برسد، پاک می‌شود و در جایی که تعدّد لازم است، باید متعدّد آب بگردانند به‌طوری که به تمام غذای نجس برسد.

174 ٠پاک کردن موی نجس با آب قلیل٠ اگر موی سر و صورت را با آب قلیل آب بکشند بنابر احتیاط، باید آن را فشار دهند تا غسالۀ آن جدا شود.

175 ٠سرایت نجاست به اطراف هنگام آبکشی بدن یا لباس با آب قلیل٠ اگر جایی از بدن یا لباس را با آب قلیل آب بکشند بنابر احتیاط، باید به اطراف آنجا که متّصل به آن است و موقع آب کشیدن آنجا نجس می‌شود، آب پاک‌ برسد، و همچنین اگر چیز پاکی را کنار چیز نجس بگذارند و روی هر دو آب بریزند، باید بنابر احتیاط به قسمتهایی از چیز پاک که در هنگام آب کشیدن نجس شده آب پاک برسد؛ پس اگر برای آب کشیدن یک انگشت نجس، روی همۀ انگشت‌ها آب بریزند و آب نجس به همۀ آن‌ها برسد بنابر احتیاط، باید آب پاک به تمام انگشتان برسد.

176 ٠روش پاک کردن گوشت و دنبه نجس٠ گوشت و دنبه‌ای که نجس شده، مثل چیزهای دیگر آب کشیده می‌شود، و همچنین است اگر بدن یا لباس، چربی کمی داشته باشد که از رسیدن آب به آن جلوگیری نکند.

177 ٠پاک کردن ظرف و یا بدن چرب٠ اگر ظرف یا بدن نجس باشد، و بعد به‌طوری چرب شود که از رسیدن آب به آن جلوگیری کند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بکشند، باید چربی را برطرف کنند تا آب به آن‌ها برسد.

178 ٠شک در برطرف شدن عین نجاست بعد از شستن٠ اگر چیزی را آب بکشد و یقین کند پاک شده و بعد شک کند که عین نجاست را از آن برطرف کرده یا نه، چنانچه احتمال بدهد که موقع آب کشیدن، متوجه برطرف کردن عین نجاست بوده، آن چیز پاک است و اگر چنین احتمالی ندهد، باید دوباره آن را آب بکشد.

179 ٠پاک کردن زمین نجسی که آب روی آن جاری نمی‌شود٠ برای پاک کردن زمین نجسی که آب روی آن جاری نمی‌شود، چنانچه بخواهند با آب قلیل آن را پاک کنند می‌باید آب را با دستمال و مانند آن جمع کنند و در غیر این صورت، زمین بنابر احتیاط با آب قلیل پاک نمی‌شود.

180 ٠پاک کردن زمین نجسی که آب در آن فرو می‌رود٠ زمینی که آب در آن فرو می‌رود، مثل زمینی که روی آن شن یا ریگ باشد، اگر نجس شود با آب قلیل نیز پاک می‌شود اما زیر شن یا ریگها بنابر احتیاط نجس می‌ماند.

181 ٠روش پاک کردن زمین سنگ فرش یا آجر فرش٠ زمین سنگ‌فرش و آجرفرش و زمین سختی که آب در آن فرو نمی‌رود، اگر نجس شود با آب قلیل پاک می‌گردد ولی باید به قدری آب روی آن بریزند که جاری شود و بنابر احتیاط آب را با دستمال و مانند آن جمع کنند و گرنه، جایی که آب در آن جمع می‌شود نجس می‌ماند.

182 ٠پاک کردن سنگ نمک٠ اگر ظاهر سنگ نمک و مانند آن نجس شود، با آب قلیل هم پاک می‌شود.

183 ٠پاک کردن قند ساخته شده از شکر نجس٠ اگر شکر نجس آب شده را قند بسازند و در آب کر یا جاری بگذارند، ظاهر آن پاک می‌شود ولی باطن آن پاک نمی‌شود.

2. زمین‌

184 ٠شرایط پاک‌کنندگی زمین٠ زمین با سه شرط کف پا و ته کفش را که به سبب راه رفتن نجس شده، پاک می‌کند:

اوّل: پاک باشد

دوم: خشک باشد

سوم: عین نجس مثل خون و بول، یا متنجّس مثل گلی که نجس شده، اگر در کف پا و ته کفش باشد برطرف شود و بنابر احتیاط به واسطۀ راه رفتن باید برطرف شود.

185 ٠زمینی که پاک‌کننده است٠ کف پا و ته کفش نجس به واسطۀ راه رفتن روی آنچه معمولاً با آن زمین را فرش می‌کنند مانند آسفالت پاک می‌شود ولی پاک شدن کف پا و ته کفش به وسیلۀ چیزی که فرش کردن زمین با آن متعارف نیست محل اشکال است.

186 ٠مقدار راه رفتنی که سبب پاک شدن می‌شود٠ برای پاک شدن کف پا و ته کفش بهتر است پانزده ذراع دست یا مانند آن راه بروند اگر چه به کمتر از این مقدار هم پاک شود (ذراع دست حدود نیم متر است).

187 ٠خشک بودن کف پا و ته کفش هنگام تطهیر٠ لازم نیست کف پا و ته کفش نجس، تر باشد، بلکه اگر خشک هم باشد به راه رفتن پاک می‌شود.

188 ٠پاک شدن اطراف کف پا و ته کفش٠ علاوه بر کف پا یا ته کفش نجس، مقداری از اطراف آن هم که معمولاً به گل آلوده می‌شود با شرایط ذکر شده در مسألۀ 184 پاک می‌شود.

189 ٠پاک کردن پای مصنوعی و عصا و مانند آن با راه رفتن٠ کسی که با دست و زانو راه می‌رود، اگر کف دست یا زانوی او به سبب راه رفتن نجس شود، با راه رفتن پاک می‌گردد، و همچنین است ته عصا و ته پای‌ مصنوعی و نعل چهارپایان و چرخ اتومبیل و درشکه و مانند این‌ها.

190 ٠وجود ذرّات ریز نجاست بعد از راه رفتن٠ اگر بعد از راه رفتن، بو، رنگ یا ذرّه‌های کوچکی از نجاست که دیده نمی‌شود در کف پا یا ته کفش بماند اشکال ندارد، اگر چه احتیاط مستحب آن است که به قدری راه روند که آن‌ها هم برطرف شوند.

191 ٠پاک نشدن داخل کفش و کف جوراب با راه رفتن٠ داخل کفش به واسطۀ راه رفتن پاک نمی‌شود، و پاک شدن کف جوراب به واسطۀ راه رفتن محل اشکال است.

3. آفتاب‌

192 ٠شرایط پاک‌کنندگی آفتاب٠ آفتاب، زمین و ساختمان و چیزهایی مانند در و پنجره را که در ساختمان به کار برده شده و همچنین میخی را که به دیوار کوبیده‌اند را، با پنج شرط پاک می‌کند:

اوّل: چیز نجس  تر باشد، پس اگر خشک باشد باید به وسیله‌ای آن را تر کنند، تا آفتاب خشک کند.

دوم: عین نجاست را پیش از تابیدن آفتاب برطرف کنند، یا  آن‌که تابش آفتاب، عین را برطرف کند.

سوم: آفتاب بدون مانع بتابد، پس اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر و مانند این‌ها بتابد و چیز نجس را خشک کند، آن چیز پاک نمی‌شود؛ ولی اگر ابر به قدری نازک باشد که مانع تابیدن آفتاب نباشد، اشکال ندارد.

چهارم: آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشک کند، پس اگر مثلاً چیز نجس به سبب باد و آفتاب خشک شود پاک نمی‌گردد؛ ولی اگر باد به قدری کم باشد که مانع از استناد عرفی خشک شدن به آفتاب نباشد، اشکال ندارد.

پنجم: آفتاب مقداری از بنا و ساختمان را که نجاست در آن فرو رفته یک مرتبه خشک کند، پس اگر یک مرتبه بر زمین و ساختمان نجس بتابد و روی آن را خشک کند و دفعۀ دیگر زیر آن را خشک نماید، فقط روی آن پاک می‌شود و زیر آن نجس‌ می‌ماند.

193 ٠پاک نشدن حصیر، درخت و گیاه به واسطۀ آفتاب٠ آفتاب، حصیر نجس را پاک نمی‌کند و پاک شدن درخت و گیاه که در زمین است به سبب آفتاب محل اشکال است.

194 ٠شک در وجود شرایطِ پاک‌کنندگی آفتاب٠ اگر آفتاب به زمین نجس بتابد، بعد انسان شک کند که زمین هنگام تابیدن آفتاب، تر بوده یا نه؛ یا تری آن به واسطۀ آفتاب خشک شده یا نه، آن زمین نجس است، همچنین است اگر شک کند که عین نجس برطرف شده یا نه، یا شک کند که آیا تابش آفتاب بدون مانع بوده یا نه.

195 ٠پاک شدن طرف دیگر دیوار که آفتاب به آن نتابیده٠ اگر آفتاب به یک طرف دیوار نجس بتابد و به وسیلۀ آن طرفی که آفتاب به آن نتابیده نیز خشک شود، بعید نیست هر دو طرف پاک شود.

4. استحاله‌

196 ٠تعریف استحاله٠ اگر جنس چیز نجس عوض شود و به صورت چیز پاکی درآید پاک می‌شود؛ مثل  آن‌که چوب نجس بسوزد و خاکستر گردد، یا سگ در نمک‌زار فرو رفته و نمک شود؛ ولی اگر جنس آن عوض نشود، مثل  آن‌که گندم نجس را آرد کنند یا نان بپزند، پاک نمی‌شود.

197 ٠کوزه و ذغال درست شده با گل و چوب نجس٠ کوزۀ گلی و مانند آن که از گل نجس ساخته شده نجس است و بنابر احتیاط ذغالی که از چوب نجس درست شده نجس است.

198 ٠شک در استحاله٠ چیز نجسی که معلوم نیست استحاله شده یا نه، بنابر احتیاط نجس است.

5. انقلاب‌

199 ٠تبدیل شراب به سرکه٠ اگر شراب به خودی خود یا به سبب ریختن چیزی، مثل سرکه و نمک در آن سرکه شود، پاک می‌شود.

200 ٠سرکه شدن شرابی که از انگور نجس درست شده٠ شرابی که از انگور نجس و مانند آن درست کنند، یا نجاست دیگری‌ به آن برسد، به سرکه شدن پاک می‌شود و احتیاط مستحب در اجتناب است.

201 ٠سرکۀ تهیه شده از انگور نجس٠ سرکه‌ای که از انگور و کشمش و خرمای نجس درست کنند، و بدون اینکه شراب شود، سرکه گردد بنابر احتیاط نجس است.

202 ٠موادّ همراه با انگور قبل از سرکه شدن٠ اگر پوشال ریز انگور و کشمش و خرما داخل آن‌ها باشد و سرکه بریزند مانعی ندارد؛ ولی احتیاط در آن است که تا خرما و کشمش و انگور سرکه نشده، خیار و بادمجان و مانند این‌ها در آن نریزند.

6. کم شدن دوسوم آب انگور‌

203 ٠تطهیر آب انگور جوش آمده٠ آب انگوری که به سبب آتش یا به خودی خود جوش بیاید، خوردن آن حرام و بنابر احتیاط نجس می‌شود، همان طور که در مسألۀ 114 گذشت و آب انگوری که به سبب آتش جوش آمده اگر آن قدر با آتش بجوشد که دو سوم آن کم شود، پاک شده و خوردن آن حلال است؛ ولی اگر به خودی خود جوش آمده، بنابر احتیاط فقط به سرکه شدن پاک و حلال می‌شود.

204 ٠جوش آمدن آب انگور بعد از کم شدن دو سوم آن٠ اگر دو سوم آب انگور بدون جوش آمدن کم شود، چنانچه باقیماندۀ آن جوش بیاید، حرام و بنابر احتیاط نجس است.

205 ٠شک در جوش آمدن یا کم شدن دو سوم آب انگور٠ اجتناب از آب انگوری که معلوم نیست جوش آمده یا نه، لازم نیست؛ ولی اگر جوش بیاید تا انسان یقین نکند که سرکه شده یا دوسوم آن کم شده، باید از آن اجتناب کند.

206 ٠وجود دانه‌های انگور در غوره‌ای که جوشانده می‌شود٠ اگر مثلاً در یک خوشه غوره یک یا چند دانه انگور باشد، چنانچه به آبی که از آن خوشه گرفته می‌شود آب انگور نگویند، هر چند جوش بیاید، پاک و خوردن آن حلال است.

207 ٠افتادن انگور در چیزی که می‌جوشد٠ اگر یک دانه انگور در چیزی که می‌جوشد بیفتد و بجوشد، احتیاط آن است که از آن اجتناب کنند و خوردن آن هم حرام است.

208 ٠استفاده از یک کفگیر در دو ظرف شیره٠ اگر بخواهند در چند دیگ شیره بپزند، چنانچه کفگیر را در دیگی که‌ جوش آمده و دو سوم آن کم نشده، زده‌اند،نباید آن را در دیگی که جوش نیامده یا  جوش آمده و دو سوم آن کم شده، بزنند.

209 ٠جوشاندن چیزی که غوره یا انگور بودنش معلوم نیست٠ چیزی که معلوم نیست غوره است یا انگور، اگر جوش بیاید نجس نمی‌شود و حرام هم نیست.

7. انتقال‌

210 ٠انتقال خون نجس به حیوانی که خون جهنده ندارد٠ اگر خون بدن انسان یا خون حیوانی که خون جهنده دارد، یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می‌کند، به بدن حیوانی که خون جهنده ندارد برود و خون آن حیوان حساب شود پاک می‌گردد، و این را انتقال گویند؛ و همچنین است حکم در سایر نجاسات و اما خونی که زالو از انسان می‌مکد، چون به آن خون انسان گفته می‌شود نجس می‌باشد.

211 ٠خون پشه‌ای که روی بدن نشسته٠ اگر کسی پشه‌ای را که به بدنش نشسته بکشد و نداند خونی که از پشه بیرون آمده از او مکیده یا از خود پشه است، پاک است و همچنین است اگر بداند از او مکیده ولی جزء بدن پشه حساب شود؛ اما اگر فاصلۀ بین مکیدن خون و کشتن پشه به قدری کم باشد که بگویند خون انسان است، یا معلوم نباشد که خون پشه شمرده می‌شود یا خون انسان، نجس می‌باشد.

8. اسلام‌

212 ٠اسلام آوردن کافر‌٠ اگر کافر از روی اعتقاد شهادتین بگوید، یعنی به یگانگی خدا و نبوت خاتم الانبیاء(ص) شهادت بدهد، به هر لغتی که باشد مسلمان می‌شود و بعد از مسلمان شدن؛ بدن، آب دهان، آب بینی و عرق او پاک است؛ ولی اگر هنگام مسلمان شدن، عین نجاست به بدن او بوده، باید برطرف کند و جای آن را آب بکشد و اگر پیش از مسلمان شدن عین نجاست برطرف شده باشد، احتیاط مستحب آن است که جای آن را آب بکشد.

213 ٠لباس کافر بعد از اسلام٠ اگر موقعی که کافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد، نجس است بلکه اگر در بدن او هم باشد، باید از آن اجتناب کرد.

214 ٠شک در ایمان قلبی تازه مسلمان٠ اگر کافر شهادتین بگوید، و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه، پاک است؛ ولی اگر بداند قلباً مسلمان نشده، بنابر احتیاط نجس است.

9. تبعیت‌

215 ٠تعریف تبعیت٠ تبعیت آن است که چیز نجسی به سبب پاک شدن چیز نجس دیگر پاک شود.

216 ٠تبعیت فرزندان نابالغ کفار٠ فرزندان نابالغ کفار بعد از مسلمان شدن یکی از پدر یا مادر یا جد یا جده نزدیک پاک می‌شوند مگر اینکه ممیّز باشند و اظهار کفر کنند.

217 ٠پاکی ظرف شراب پس از سرکه شدن٠ اگر شراب سرکه شود، داخل ظرف که به شراب نجس شده پاک می‌شود ولی اگر پشت ظرف به آن شراب آلوده شده است، باید بعد از سرکه شدن شراب نیز از آن اجتناب کنند.

218 ٠پاک شدن بعضی وسایل به دنبال سرکه شدن یا کم شدن دو سوم٠ آب انگور اگر جوش بیاید و پیش از آن‌که دو سوم آن کم شود یا سرکه شود به جایی بریزد، بنابر احتیاط باید آن جا را آب بکشند؛ ولی داخل ظرفی که آب انگور در آن جوش می‌آید و چیزهایی مانند کفگیر که برای پختن آب انگور به کار می‌رود و در آن قرار دارد، بعد از سرکه شدن یا کم شدن دو سوم آب انگور پاک می‌شود.

219 ٠پاک شدن وسایل مرتبط با بدن میّت پس از غسل٠ تخته یا سنگی که میّت را روی آن غسل می‌دهند و پارچه‌ای که عورت میّت را با آن می‌پوشانند و دست کسی که او را غسل می‌دهد، بعد از تمام شدن غسل پاک می‌شود؛ همچنین پیراهن میّت، در جایی که معمولاً از زیر پیراهن غسل داده می‌شود.

220 ٠آب باقی مانده در لباس یا ظرف پس از خروج غساله٠ اگر لباس و مانند آن را با آب قلیل به تعدادی که لازم است آب بکشند و به اندازۀ معمول فشار دهند تا آبی که روی آن ریخته‌اند جدا شود، آبی که در آن‌ می‌ماند پاک است. همچنین ظرف نجسی را که با آب قلیل آب می‌کشند، بعد از جدا شدن آبی که برای پاک شدن روی آن ریخته‌اند، آب کمی که در آن می‌ماند پاک است.

10. بر طرف شدن عین نجاست

221 ٠برطرف شدن عین نجاست از بدن حیوان یا باطن انسان‌٠ اگر بدن حیوان به عین نجس مثل خون، یا متنجّس مثل آب نجس آلوده شود، چنانچه آن‌ها برطرف شود، بدن آن حیوان بدون تردید پاک است؛ و همچنین است باطن بدن انسان مثل داخل دهان و بینی، اگر با نجس برخورد کند (مثلاً اگر خونی از لای دندان بیرون آید و در آب دهان از بین برود، آب کشیدن داخل دهان لازم نیست).

222 ٠پاک شدن اعضای پیوندی٠ اعضایی که در باطن بدن انسان پیوند زده می‌شود و مانند سایر اعضای بدن از فعالیتهای حیاتی برخوردار است، مانند سایر اعضای باطنی با برطرف شدن عین نجاست پاک می‌شوند و اشیایی چون دندان مصنوعی، در صورتی که متحرک نباشند و نتوان از دهان خارج کرد با برطرف شدن عین نجاست پاک است ولی اگر متحرک باشند و بتوان از دهان خارج کرد بنابر احتیاط با برطرف شدن عین نجاست پاک نمی‌شوند و باید آن‌ها را آب کشید.

223 ٠نجس شدن غذای مانده در دهان٠ اگر غذا در دهان باشد یا لای دندان مانده باشد و داخل دهان خون بیاید، چنانچه انسان نداند که خون به غذا رسیده، آن غذا پاک است و اگر بداند خون به آن رسیده، بنابر احتیاط نجس می‌شود.

224 ٠نجس شدن جایی از بدن که ظاهر یا باطن بودن آن معلوم نیست٠ مقداری از لب‌ها و پلک چشم که موقع بستن روی هم می‌آید و نیز جایی را که انسان نمی‌داند از ظاهر بدن است یا باطن آن، اگر نجس شود، باید آب بکشد.

225 ٠پاک شدن چشم انسان٠ چشم انسان جزء اعضای باطنی به شمار آمده و با برطرف شدن عین نجاست پاک می‌شود.

11. استبراء حیوان نجاست‌خوار‌

226 ٠روش استبراء حیوان نجاست‌خوار٠ بول و غائط و عرق حیوان نجاست‌خوار نجس است همان طور که در مسألۀ 117 گذشت و اگر بخواهند پاک شود باید حیوان را استبراء کنند؛ یعنی تا مدّتی نگذارند نجاست بخورد و غذای دیگری به او بدهند. این مدّت برای شتر نجاست‌خوار چهل روز، برای گاو بیست روز، برای گوسفند ده روز، برای مرغابی پنج روز، برای مرغ خانگی سه روز، و برای سایر حیوانات به اندازه‌ای است که دیگر به آن‌ها نجاست‌خوار گفته نشود و اگر در حیواناتی که مدّتی برای آن‌ها ذکر شده پس از این مدّت هنوز عنوان نجاست‌خوار برطرف نشده باشد، بنابر احتیاط مستحب به قدری از خوردن نجاست جلوگیری کنند که دیگر به آن‌ها نجاست‌خوار نگویند. استبراء گوسفند و دیگر حیواناتی که از خوک شیر خورده‌اند و هنوز گوشت در بدن‌شان نروییده و استخوان‌شان از آن سخت نشده است، به این گونه است که هفت روز از پستان گوسفند یا حیوانات پاک دیگر شیر بخورند، و اگر نیازی به شیر ندارند هفت روز غذای پاک دیگر بخورند.

12. خارج شدن خون متعارف از حیوان ذبح شده

227 ٠خون باقی مانده در حیوان ذبح شده‌٠ خونی که در جوف ذبیحه بعد از کشتن آن به طریق شرعی باقی می‌ماند، چنانچه خون به مقدار متعارف خارج شده باشد پاک است، چنانکه در مسألۀ 98 گذشت.

228 ٠خون باقیمانده در حیوان ذبح شدۀ حرام گوشت٠ حکم سابق مختص به حیوان حلال گوشت است و در حیوان حرام گوشت جاری نیست، بلکه بنابر احتیاط استحبابی در اجزای محرّمه از حیوان حلال گوشت نیز جاری نیست.

غایب شدنِ مسلمان

229 ٠شرایط حکم به طهارت با غایب شدن مسلمان٠ اگر بدن یا لباس مسلمان یا چیز دیگری مانند ظرف و فرش که در اختیار او است، نجس شود و آن مسلمان غایب گردد، گفته شده است که با شش شرط حکم به پاکی آن می‌شود:

اوّل: آن مسلمان چیزی را که بدن یا لباسش را نجس کرده نجس بداند؛ پس اگر مثلاً لباسش با رطوبت به بدن کافر برخورد کرده باشد و آن را نجس نداند، بعد از غایب شدن او، نمی‌توان آن لباس را پاک دانست.

دوم: بداند بدن یا لباسش به چیز نجس رسیده است.

سوم: انسان ببیند از آن چیز در کاری استفاده می‌کند که شرط آن پاکی است، مثلاً ببیند با آن لباس، نماز می‌خواند.

چهارم: آن مسلمان بداند کاری را که با آن چیز انجام می‌دهد شرط آن پاکی است؛ پس اگر مثلاً نداند که باید لباس نمازگزار پاک باشد و با لباسی که نجس شده نماز بخواند، نمی‌توان آن لباس را پاک دانست.

پنجم: انسان احتمال بدهد آن مسلمان چیزی را که نجس شده آب کشیده است؛ پس اگر یقین داشته باشد که آب نکشیده، نمی‌توان آن چیز را پاک دانست، و نیز اگر نجس و پاک در نظر آن مسلمان فرق نداشته باشد، پاک دانستن آن چیز محل اشکال است.

ششم: آن مسلمان بالغ باشد.

فقهاء عظام غایب شدن مسلمان را با شرایط فوق از مطهِّرات دانسته‌اند ولی غایب شدن مسلمان، تا موجب اطمینان شخصی یا نوعی نشود برای ثابت شدن طهارت، کفایت نمی‌کند.

راه ثابت شدن طهارت

230 ٠راه‌های اثبات پاک شدن شیء نجس٠ پاک شدن چیز نجس به چند راه ثابت می‌شود:

اوّل: انسان خود یقین یا اطمینان کند یا طوری باشد که نوع مردم یقین یا‌ اطمینان به پاک شدن پیدا می‌کنند و در جایی که نوع مردم اطمینان به طهارت نمی‌کنند اگر انسان برخلاف متعارف اطمینان کند، کفایت نمی‌کند و شخص وسواسی که برخلاف معمول افراد، در آب کشیدن چیز نجس به زودی اطمینان پیدا نمی‌کند لازم نیست خودش اطمینان کند؛ بلکه اگر معمول افراد اطمینان کنند کافی است.

دوم: دو مرد عادل خبر دهند؛ و قول یک نفر عادل کفایت نمی‌کند.

سوم: کسی که چیز نجس در اختیار اوست بگوید آن چیز پاک شده.

چهارم: مسلمانی چیز نجس را آب کشیده باشد اگر چه معلوم نباشد درست آب کشیده یا نه.

احکام ظرف‌ها‌

231 ٠ظرف‌های ساخته شده از پوست سگ، خوک و مردار٠ آشامیدن از ظرف یا غیر ظرفی که از پوست سگ یا خوک یا مردار ساخته شده و نیز خوردن چیزی از آن در صورتی که به سبب رطوبتی نجس شده باشد، حرام است و نباید آن را در وضو و غسل و کارهایی که باید با چیز پاک انجام داد، استعمال کنند؛ بلکه احتیاط آن است که چرم سگ و خوک و مردار -اگر چه ظرف هم نباشد- و نیز سایر اعیان نجس را در هیچ یک از استعمالات به کار نبرند.

232 ٠استفاده از ظرف طلا و نقره٠خوردن و آشامیدن از کاسه و سایر ظروف شرب که از طلا یا نقره ساخته شده باشد، حرام است، بلکه احتیاط در اجتناب از هر گونه استعمال این ظروف می‌باشد، بنابراین زینت نمودن اتاق و مانند آن با کاسۀ طلا و نقره بنابر احتیاط جایز نیست.

233 ٠ساخت، فروش و نگهداری ظروف طلا و نقره٠ ساختن کاسۀ طلا و نقره و مانند آن و مزدی که برای ساختن آن می‌گیرند و نگاهداری آن‌ها حرام نیست، هر چند احتیاط مستحب در ترک این کارها می‌باشد.

234 ٠خرید و فروش ظروف طلا و نقره٠ خرید و فروش کاسۀ طلا و نقره و پول و عوضی که فروشنده می‌گیرد حرام نیست، همچنین استعمال غیر ظرف شرب هر چند از طلا و نقره ساخته شده باشد مانعی ندارد، اگر چه احتیاط استحبابی در اجتناب از تمام آن‌ها است.

235 ٠گیرۀ طلا و نقره استکان٠ استعمال گیرۀ استکان که از طلا و نقره ساخته می‌شود مانعی ندارد.

236 ٠ظرف آب طلا داده‌شده٠ استعمال ظرفی که روی آن را آب طلا و نقره داده‌اند اشکال ندارد.

237 ٠ظرفهای ساخته‌شده از مخلوط طلا یا نقره با فلز دیگر٠ اگر فلزی را با طلا یا نقره مخلوط کنند و کاسه و مانند آن بسازند، چنانچه مقدار آن فلز به قدری زیاد باشد که به آن ظرف، ظرف طلا یا ظرف نقره گفته نشود، استعمال آن مانعی ندارد.

238 ٠ریختن غذا از ظرف طلا و نقره به ظرف دیگر٠ اگر انسان غذایی را که در کاسۀ طلا یا نقره است به قصد این که چون غذا خوردن در کاسۀ طلا و نقره حرام می‌باشد، در کاسۀ دیگر بریزد، خوردن غذا از ظرف دوم در صورتی که عرفاً نگویند ظرف طلا و نقره را استعمال می‌کند، مانعی ندارد.

239 ٠اشیاء ساخته شده از طلا و نقره که حکم ظرف را ندارند٠ استعمال بادگیر قلیان و غلاف شمشیر و کارد و قاب قرآن اگر از طلا یا نقره باشد، اشکال ندارد، ولی احتیاط مستحب آن است که عطردان و سرمه‌دان طلا و نقره و مانند آن را استعمال نکنند.

240 ٠استعمال ظرف طلا و نقره در حال ضرورت٠ استعمال کاسۀ طلا و نقره مانند خوردن و آشامیدن از آن‌ها در حال ناچاری به مقدار ضرورت اشکال ندارد؛ ولی بیشتر از این مقدار جایز نیست.

241 ٠شک در طلا یا نقره بودن ظرف٠ استعمال کاسه‌ای که معلوم نیست از طلا یا نقره است یا از چیز دیگر، اشکال ندارد.


[1]. کار حرجی، کاری است که به قدری مشقت دارد که معمول مردم در امور خود آن را متحمّل نمی‌شوند.

[2]. در متن قبلی رساله توضیح المسائل، قسمی دیگر از احتیاط  با قید «وجوبی» یا «واجب» وجود داشت که معنای آن وجوب عمل به احتیاط بود و مکلف نمی‌توانست در آن به فتوای مجتهد دیگر رجوع کند. با توجه به این‌که نسبت به وظیفۀ مکلف در بسیاری از موارد این قسم از احتیاط با فتوا تفاوتی نداشت، در ویرایش جدید رساله این قسم حذف گردید و در معمول موارد حکم مسأله به صورت فتوا بیان شد. در احکام وضعی نیز که نتیجه این نوع احتیاط با فتوا تفاوت داشت، به صورت «باید احتیاط شود» ذکر گردید.

[3]. عوامل دیگری همچون فشار هوا بر حجم آب کر تأثیر می‌گذارد که چون در شرایط معمولی تأثیر آن‌ها اندک است از ذکر آن صرف‌نظر نمودیم.

 

وضو‌

شیوۀ وضو گرفتن

242 ٠مواضع شستن و مسح کردن در وضو٠ در وضو واجب است صورت و دست‌ها را بشویند و جلوی سر و روی پاها را مسح کنند.

243 ٠محدودۀ شستن صورت در وضو٠ درازای صورت را باید از بالای پیشانی جایی که موی سر بیرون می‌آید تا آخر چانه شست، و پهنای آن به مقداری که بین انگشت وسط و شست قرار می‌گیرد، باید شسته شود، و اگر مختصری از این مقدار را هم نشویند وضو باطل است.

244 ٠وضوی کسانی که دست یا صورت‌شان غیر متعارف است٠ اگر نسبت صورت و دست کسی کوچک‌تر یا بزرگ‌تر از نسبت صورت و دست متعارف مردم باشد، باید ملاحظه کند که مردم متعارف تا کجای صورت خود را می‌شویند، او هم تا همان جا بشوید؛ و نیز اگر در پیشانی او مو روییده یا جلوی سرش مو ندارد باید به اندازۀ معمول پیشانی را بشوید.

245 ٠احتمال وجود مانع در اعضای وضو٠ اگر احتمال دهد چرک یا چیز دیگری در ابروها و گوشه‌های چشم و لب او هست که نمی‌گذارد آب به آن‌ها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید پیش از وضو بررسی کند که اگر هست برطرف کند.

246 ٠رساندن آب به پوست صورت٠ اگر پوست صورت از لای مو پیدا باشد، باید آب را به پوست برساند و اگر پیدا نباشد شستن ظاهر مو کافی است.

247 ٠شک در آشکار بودن پوست صورت٠ اگر شک کند که پوست صورت از لای مو پیدا است یا نه، باید مو را بشوید و آب را به پوست برساند.

248 ٠شستن داخل بینی و مقداری از لب و چشم٠ شستن داخل بینی و مقداری از لب و چشم که در وقت بستن دیده نمی‌شود واجب نیست، و شستن ظاهر بینی و مقداری از لب و چشم که در وقت بستن دیده می‌شود لازم است.

249 ٠شک در شستن مقدار واجب در وضو٠ کسی که نمی‌دانسته باید این مقدار را بشوید، اگر نداند در وضوهایی که گرفته، این مقدار را شسته یا نه، نمازی را که با آن وضو خوانده و وقتش باقی است با وضوی جدید اعاده نماید و بنابر احتیاط نمازهایی که وقتش گذشته را نیز قضا کند.

250 ٠از پایین به بالا شستن صورت و دست‌ها٠ باید صورت و دست‌ها را از بالا به پایین شست و اگر از پایین به بالا بشوید، وضو باطل است.

251 ٠کشیدن دست تر به جای شستن اعضا٠ اگر دست را تر کند و به صورت و دست‌ها بکشد، چنانچه تری دست به قدری باشد که بگویند صورت و دست‌ها را شسته است، کافی است.

252 ٠ترتیب صورت و دست‌ها٠ بعد از شستن صورت باید دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشت‌ها بشوید.

253 ٠شستن دست قبل از وضو و اکتفا به آن٠ کسی که پیش از شستن صورت، دست‌های خود را تا مچ شسته است، در موقع وضو نباید به آن اکتفا کند و لازم است دوباره تا سر انگشتان را بشوید، و اگر فقط تا مچ را بشوید وضوی او باطل است.

254 ٠دفعات شستن در وضو٠ در وضو شستن صورت و دست‌ها در مرتبۀ اوّل واجب و در مرتبۀ دوم جایز و بیشتر از آن حرام می‌باشد، و این که کدام شستن، اوّل یا دوم یا سوم است بستگی به نظر عرف دارد و قصد وضوگیرنده در آن دخالتی ندارد؛ پس اگر عضوی را دو بار کامل شست، مقداری که عرفاً شستن جدید محسوب شود، حرام است.

255 ٠شیوۀ مسح سر٠ بعد از شستن هر دو دست باید جلوی سر را با تری آب وضو که در دست مانده مسح کند، و احتیاط آن است که با داخل دست راست مسح نماید و مسح را از بالا به پایین انجام دهد.

256 ٠مقدار لازم مسح سر٠ یک قسمت از چهار قسمت سر، که مقابل پیشانی است جای مسح می‌باشد و هر جای این قسمت مسح شود کافی است؛ و بنابر احتیاط از پهنا به اندازۀ پهنای سه انگشت به هم چسبیده باشد و احتیاط مستحب آن است که از درازا به‌ اندازۀ درازای یک انگشت باشد.

257 ٠مسح موی سر٠ لازم نیست مسح سر بر پوست آن باشد بلکه بر موی جلوی سر هم صحیح است؛ ولی کسی که موی جلوی سر او به اندازه‌ای بلند است که اگر مثلاً شانه کند به صورتش می‌ریزد، باید قسمتی از موها را که پس از شانه کردن در جلو سر قرار می‌گیرد مسح کند، یا فرق سر را باز کرده پوست سر را مسح نماید، و اگر موهایی را که به صورت می‌ریزد یا به جاهای دیگر سر می‌رسد جلوی سر جمع کند و بر آن‌ها مسح نماید، یا بر موی جاهای دیگر سر، که جلوی آن آمده مسح کند باطل است.

258 ٠شیوۀ مسح پا٠ بعد از مسح سر، باید با تری آب وضو که در دست مانده روی پاها را از سر یکی از انگشتان تا برآمدگی روی پا مسح کند و احتیاط آن است که تا مفصل را هم مسح نماید.

259 ٠مقدار مسح پا٠ احتیاط آن است که مسح پا به اندازۀ پهنای سه انگشت بسته باشد و بهتر آن است که تمام روی پا را با تمام داخل دست مسح نماید.

260 ٠شیوۀ قرار دادن دست روی پا برای مسح٠ احتیاط آن است که در مسح پا دست را بر سر انگشتان بگذارد و بعد به روی پا بکشد، یا  آن‌که دست را به مفصل گذاشته و تا سر انگشتان بکشد؛ نه  آن‌که تمام دست را روی پا بگذارد و کمی بکشد.

261 ٠حرکت سر یا پا هنگام مسح٠ در مسح سر و روی پا، باید دست را روی آن‌ها بکشد، و اگر دست را نگه دارد و سر یا پا را به آن بکشد وضو باطل است ولی اگر موقعی که دست را می‌کشد سر یا پا مختصری حرکت کند، اشکال ندارد.

262 ٠تر بودن محل مسح٠ جای مسح باید خشک باشد و اگر به قدری تر باشد که رطوبت کف دست به آن اثر نکند مسح باطل است ولی اگر تری آن به قدری کم باشد که رطوبتی که بعد از مسح در آن دیده می‌شود بگویند از تری کف دست است، اشکال ندارد.

263 ٠خشک شدن دست هنگام مسح٠ اگر برای مسح، رطوبتی در کف دست نمانده باشد نمی‌تواند دست را با آبی از خارج تر کند بلکه بنابر احتیاط باید از ریش خود رطوبت بگیرد و با آن مسح نماید و گرفتن رطوبت از غیر ریش و مسح نمودن با آن، محل اشکال است.

264 ٠کافی نبودن رطوبت دست برای مسح سر و پا٠ اگر رطوبت کف دست فقط به اندازۀ مسح سر باشد، احتیاط آن است که سر را با آن رطوبت مسح کند و برای مسح پاها از ریش خود رطوبت بگیرد.

265 ٠مسح بر جوراب و کفش٠ مسح کردن از روی جوراب و کفش باطل است؛ ولی اگر به واسطۀ سرمای شدید، یا ترس از دزد و درنده و مانند این‌ها نتواند کفش یا جوراب را بیرون آورد، مسح کردن بر آن‌ها اشکال ندارد و احتیاط مستحب آن است که تیمّم نیز بنماید، و اگر روی کفش نجس باشد بنابر احتیاط باید چیز پاکی بر آن بیندازد و بر آن چیز مسح کند، و تیمّم هم بنماید.

266 ٠نجس بودن محل مسح٠ اگر روی پا نجس باشد و نتواند برای مسح آن را آب بکشد، بنابر احتیاط باید چیز پاکی روی پا بیندازد و بر آن چیز مسح کند و تیمّم هم بنماید.

وضوی ارتماسی‌

267 ٠شیوۀ انجام وضوی ارتماسی٠ وضوی ارتماسی آن است که انسان صورت و دست‌ها را به قصد وضو در آب فرو برد، یا صورت و دست‌ها را که در آب می‌باشد به قصد وضو بیرون آورد، یا دست را در داخل آب به قصد شستن از بالا به پایین تکان دهد و در فرض اوّل و سوم مسح با تری آن دست محل اشکال است.

همچنین اگر از هنگام فرو بردن دست تا بیرون آوردن آن به قصد وضو باشد مسح کردن با تری آن دست خلاف احتیاط است؛ بنابراین اگر بخواهد دست چپ را وضوی ارتماسی کند بنابر احتیاط باید تنها در هنگام بیرون آوردن دست، قصد وضو کند.

268 ٠محلّ نیت در وضوی ارتماسی٠ در وضوی ارتماسی هم باید صورت و دست‌ها از بالا به پایین شسته شود، پس اگر وقتی که صورت و دست‌ها را در آب فرو می‌برد قصد وضو کند باید صورت را از طرف پیشانی و دست‌ها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بیرون آوردن از آب قصد وضو کند، باید صورت را از طرف پیشانی و دست‌ها را از طرف آرنج بیرون آورد.

269 ٠ترکیب وضوی ارتماسی و ترتیبی٠ اگر وضوی بعضی از اعضا را ارتماسی و بعضی را غیر ارتماسی انجام دهد، اشکال ندارد.

دعاهای هنگام وضو

270 ٠دعاهایی که هنگام وضو گرفتن مستحب است‌٠ کسی که وضو می‌گیرد مستحب است موقعی که نگاهش به آب می‌افتد بگوید: بِسْمِ اللهِ وَ بِاللّهِ، وَ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذي جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ یَجْعَلْهُ نَجِساً.

و موقعی که پیش از وضو دست خود را می‌شوید بگوید: بِسْمِ اللهِ وَ بِاللّهِ، اللّٰهُمَّ اجْعَلْني مِنَ التَّوّابینَ وَ اجْعَلْني مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ.

و در وقت مضمضه کردن بگوید: اللّٰهُمَّ لَقّني حُجَّتي یَوْمَ أَلْقاكَ وَ أَطْلِقْ لِساني بِذِكْرِكَ.

و در وقت استنشاق -یعنی آب در بینی کردن- بگوید: اللّٰهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَيَّ ریحَ الْجَنَّةِ وَ اجْعَلْني مِمَّنْ یَشَمُّ ریحَها وَ رَوْحَهَا وَ طیبَها.

و موقع شستن رو بگوید: اللّٰهُمَّ بَیِّضْ وَجْهي یَوْمَ تَسْوَدُّ الْوُجوهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهي یَوْمَ تَبْیَضُّ الْوُجوهُ.

و موقع شستن دست راست بگوید: اللّٰهُمَّ أَعْطِني كِتابي بِیَمیني وَ الْخُلْدَ فِي الْجِنانِ بِیَساري وَ حاسِبْني حِساباً یَسیراً.

و موقع شستن دست چپ بگوید: اللّٰهُمَّ لا تُعْطِني كِتابي بِشِمالي وَ لا مِنْ وَراءِ ظَهْري وَ لا تَجْعَلْها مَغْلولَةً إِلیٰ عُنُقي، وَ أَعوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النیرانِ.

و موقعی که سر را مسح می‌کند بگوید: اللّٰهُمَّ غَشِّني بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَ عَفْوِكَ.

و در وقت مسح پا بگوید: اللّٰهُمَّ ثَبِّتْني عَلَی الصِراطِ یَوْمَ تَزِلُّ فیهِ الْأَقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعْیـي فيما یُرْضیكَ عَنّي یا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ.

شرایط وضو

شرایط صحیح بودن وضو سیزده چیز است:

پاک و مطلق بودن آب

شرط اوّل: آب وضو پاک باشد.                              شرط دوم: با آب مطلق باشد.

271 ٠وضو با آب نجس یا مضاف٠ وضو با آب نجس و آب مضاف و سایر مایعات باطل است، اگر چه‌ انسان نجس بودن یا آب مطلق نبودن آن را نداند یا فراموش کرده باشد، و اگر با آن وضو نمازی هم خوانده باشد، آن نماز باطل است.

272 ٠وضو با آب گل آلود٠ اگر غیر از آب گل‌آلود مضاف، آب دیگری برای وضو ندارد چنانچه وقت نماز تنگ است، باید تیمّم کند، و اگر وقت دارد، باید صبر کند تا آب صاف شود و وضو بگیرد یا به وسیله‌ای آن را صاف نماید.

مباح بودن آب و فضای انجام وضو

شرط سوم: آب وضو و فضایی که در آن وضو می‌گیرد، مباح باشد. (در صورتی که آب و مکان مباح نداشته باشد، وضو باطل است و باید تیمم کند و اگر با وجود آب و مکان مباح، با آب غصبی یا در مکان غصبی وضو بگیرد، بطلان وضو مبنی بر احتیاط است.)

273 ٠وضو با آب غصبی یا در مکان غصبی٠ وضو با آب غصبی و با آبی که معلوم نیست صاحب آن راضی است یا نه، حرام و  بنابر احتیاط باطل است؛ ولی اگر صاحب آن سابقاً راضی بوده و معلوم نیست که از رضایت خود برگشته یا نه، وضو گرفتن جایز و صحیح است و اگر آب وضو از صورت و دست‌ها در جای غصبی بریزد، وضوی او بنابر احتیاط باطل است.

274 ٠وضو گرفتن در اماکن وقفی٠ وضو گرفتن از حوض و دستشویی مدرسه‌ای که انسان نمی‌داند آن حوض و دستشویی را برای همۀ مردم وقف کرده‌اند یا برای محصّلین همان مدرسه، در صورتی که از راهی ثابت شود که برای همۀ مردم وقف شده اشکال ندارد؛ مثل این که معمولاً مردم در آنجا وضو می‌گیرند به گونه‌ای که برای نوع مردم اطمینان حاصل می‌شود که برای همۀ مردم وقف شده است و اگر ثابت نشود، چنانچه شک در اصل عبارت وقف باشد وضو گرفتن اشکال دارد، مثلاً اگر انسان نداند در عبارت وقف، نام سادات حسینی ذکر شده یا سادات موسوی و او خودش از سادات حسینی باشد نه موسوی، نمی‌تواند در آن موقوفه تصرّف کند؛ ولی اگر اصل عبارت وقف روشن است و شک کند که واقف خصوصیّتی دیگر را نیز معتبر کرده است یا نه، وضو گرفتن مانعی ندارد، مثلاً اگر می‌داند وقف سادات است و شک می‌کند واقف موسوی بودن را نیز قید کرده یا نه، در این صورت حکم می‌شود که وقف تمام سادات است و وضو گرفتن اشکالی ندارد.

275 ٠وضو در مسجدی که قصد نماز خواندن در آن ندارد٠ کسی که نمی‌خواهد در مسجدی نماز بخواند، اگر نداند حوض و وضوخانۀ آن را برای همۀ مردم وقف کرده‌اند یا تنها برای کسانی که در آنجا نماز می‌خوانند، اگر از راهی ثابت شود که برای همۀ مردم وقف شده وضو گرفتن اشکال ندارد، در غیر این صورت در این مسأله همان تفصیلی است که در مسألۀ پیش گفته شد.

276 ٠وضو گرفتن در هتل‌ها و مسافرخانه‌ها٠ وضو گرفتن از حوض و دستشویی تیمچه‌ها و مسافرخانه‌ها و مانند این‌ها برای کسانی که ساکن آن اماکن نیستند، در صورتی بی‌اشکال است که از طریقی جواز آن ثابت شود مثل اینکه برای نوع افراد اطمینان به جواز حاصل شود؛ مثلاً از این راه که معمولاً کسانی هم که ساکن آنجاها نیستند از آن‌ها وضو بگیرند.

277 ٠وضو گرفتن در نهرهای بزرگ٠ وضو گرفتن در نهرهای بزرگ جایز و صحیح است، هر چند مالک آن‌ها از وضو گرفتن در آن‌ها نهی کند، یا این که انسان بداند که راضی نیست، یا این که مالک آن‌ها صغیر یا مجنون باشد؛ ولی احتیاط مستحب آن است که در این چند صورت از آن‌ها وضو گرفته نشود؛ ولی جایز نیست غاصب از آب غصبی وضو بگیرد، همچنین کسانی مانند همسر و فرزندان و مهمان‌های غاصب که به حساب او در این آب تصرّف می‌کنند؛ و اگر وضو بگیرند، وضوی آن‌ها به تفصیلی که در ابتدای شرط سوم گذشت، باطل است.

278 ٠وضو با آب غصبی در صورت فراموشی٠ اگر فراموش کند آب غصبی است، و با آن وضو بگیرد صحیح است؛ ولی کسی که خودش آب را غصب کرده اگر غصبی بودن آن را فراموش کند و وضو بگیرد وضوی او حرام، و به تفصیلی که در ابتدای شرط سوم گذشت، باطل است.

مباح بودن و طلا و نقره نبودن ظرف آب وضو

شرط چهارم: ظرف آب وضو، مباح باشد.

شرط پنجم: ظرف آب وضو، طلا و نقره نباشد.

در صورتی که غیر از آب موجود در ظرفی كه استعمال آن حرام است، آب دیگری نداشته باشد، وضو باطل است و باید تیمم کند ولی اگر با وجود آب مباح، با آب ظرفی که استعمالش حرام هست وضو بگیرد بطلان وضو مبنی بر احتیاط است.

279 ٠وضو از ظرف غصبی و ظرف طلا و نقره٠ اگر آب وضو در ظرف غصبی یا طلا و نقره است، و غیر از آن آب دیگری ندارد در صورتی که بتواند به وجه مشروعی آن آب را در ظرف دیگر خالی نماید، لازم است خالی کند و بعد وضو بگیرد؛ و اگر نتواند، باید تیمّم کند. و در هر دو صورت اگر معصیت کرده و از آن آب، وضو بگیرد وضویش به تفصیلی که گذشت باطل است.

280 ٠وضو در حوضی که قسمتی از آن غصبی است٠ وضو گرفتن در حوضی که مثلاً یک آجر یا یک سنگ آن غصبی است، در صورتی که برداشتن آب به نظر عرف، تصرّف در آن آجر یا سنگ نباشد اشکالی ندارد، و در صورتی که تصرّف باشد، و از آن آب، وضو بگیرد وضویش به تفصیلی که گذشت باطل است.

281 ٠وضو با احتمال وقفی بودن مکان٠ اگر در صحن یکی از امامان یا امامزادگان که سابقاً قبرستان بوده حوض یا نهری بسازند، چنانچه انسان نداند که زمین صحن را برای قبرستان وقف کرده‌اند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشکال ندارد.

پاک بودن اعضای وضو

شرط ششم: اعضای وضو موقع شستن و مسح کردن پاک باشد.

282 ٠نجس شدن اعضای وضو قبل از پایان وضو٠ اگر پیش از تمام شدن وضو، جایی را که شسته یا مسح کرده نجس شود، وضو صحیح است.

283 ٠نجس بودن غیراعضای وضو٠ اگر غیر از اعضای وضو جایی از بدن نجس باشد، وضو صحیح است؛ ولی اگر مخرج را از بول یا غائط تطهیر نکرده باشد احتیاط مستحب آن است که اوّل آن را تطهیر کند، بعد وضو بگیرد.

284 ٠شک پس از وضو در پاک کردن عضو نجس٠ اگر یکی از اعضای وضو نجس باشد و بعد از وضو شک کند که پیش از وضو آنجا را آب کشیده یا نه، چنانچه بداند که در هنگام وضو متوجه پاک یا نجس بودن آنجا نبوده یا اصلاً مسأله را نمی‌دانسته وضو باطل است، و اگر مسأله را می‌دانسته و می‌داند که متوجّه رعایت آن بوده، یا شک دارد که متوجه بوده یا نه، وضویش صحیح است و در هر صورت، جایی را که نجس بوده بنابر احتیاط، باید آب بکشد.

285 ٠نحوۀ وضو گرفتن در صورت خونریزی اعضا٠ اگر در صورت یا دست‌ها بریدگی یا زخمی است که خون آن به‌طور کامل بند نمی‌آید و آب برای آن ضرر ندارد، باید در آب کر یا جاری فرو برد و قدری فشار دهد که خون بند بیاید، بعد به دستوری که گفته شد وضوی ارتماسی بگیرد.

داشتن وقت کافی برای وضو و نماز

شرط هفتم: وقت برای وضو و نماز کافی باشد.

286 ٠فرصت نداشتن برای وضو٠ هر گاه وقت به قدری تنگ است که اگر وضو بگیرد می‌ترسد تمام نماز یا مقداری از واجبات آن بعد از وقت خوانده شود، باید تیمّم کند؛ ولی اگر برای وضو و تیمّم یک اندازه وقت لازم است، باید وضو بگیرد.

287 ٠وضو گرفتن در تنگی وقت به جای تیمّم٠ کسی که در تنگی وقت نماز باید تیمّم کند، اگر به قصد قربت یا برای کار مستحبی مثل خواندن قرآن وضو بگیرد صحیح است، اگر چه به جهت ترک تمام یا قسمتی از نماز در وقت، گناه کرده است.

قصد قربت

شرط هشتم: به قصد قربت، یعنی فقط برای خداوند عالم وضو بگیرد و اگر برای خنک شدن یا به قصد دیگری وضو بگیرد، باطل است.

288 ٠نحوۀ نیت در وضو٠ لازم نیست نیت وضو را به زبان بگوید یا از قلب بگذراند ولی باید در تمام وضو متوجه باشد که برای خدا وضو می‌گیرد به‌طوری که اگر از او بپرسند: «چه می‌کنی، و برای چه کسی انجام می‌دهی؟» بگوید: «برای خدا وضو می‌گیرم.»‌

ترتیب در کارهای وضو

شرط نهم: وضو را به ترتیبی که گفته شد بجا آورد؛ یعنی اوّل صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید؛ و باید پای چپ را پیش از پای راست مسح نکند و بنابر احتیاط همزمان نیز مسح ننماید و اگر به این ترتیب وضو نگیرد باطل است.

پشت سر هم انجام دادن کارهای وضو

شرط دهم: کارهای وضو را پشت سر هم انجام دهد.

289 ٠خشک شدن اعضای قبلی در بین وضو٠ اگر بین کارهای وضو به قدری فاصله شود که وقتی می‌خواهد جایی را بشوید یا مسح کند رطوبت تمام جاهایی که پیش از آن شسته یا مسح کرده خشک شده باشد؛ وضویش باطل است. و اگر فقط رطوبت جایی که جلوتر از محلّی است که می‌خواهد بشوید یا مسح کند، خشک شده باشد مثلاً موقعی که می‌خواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست خشک شده باشد و صورت تر باشد، وضویش صحیح است و احتیاط مستحب آن است که وضو را باطل کند و از سر بگیرد.

290 ٠خشک شدن اعضای قبلی به سبب باد و مانند آن٠ اگر کارهای وضو را پشت سر هم بجا آورد؛ ولی به واسطۀ باد یا گرمای هوا یا حرارت زیاد بدن و مانند این‌ها رطوبت خشک شود وضوی او صحیح است.

291 ٠راه رفتن در بین وضو٠ راه رفتن در بین وضو اشکال ندارد.

مباشرت به کارهای وضو

شرط یازدهم: شستن صورت و دست‌ها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد و اگر دیگری او را وضو دهد، یا در رساندن آب به صورت و دست‌ها و مسح سر و پاها به او کمک نماید، وضو باطل است. و کمک کردن در مقدّمات وضو مکروه است بنابراین اگر کسی آب در کف دست انسان بریزد و انسان با آن آب وضو بگیرد وضو باطل نیست.

292 ٠کمک گرفتن و نیابت در وضو٠ کسی که به تنهایی نمی‌تواند وضو بگیرد باید با کمک دیگری وضو بگیرد و اگر این مقدار نیز نمی‌تواند، باید نایب بگیرد که او را وضو دهد، و چنانچه مزد هم بخواهد در صورتی که بتواند باید مزد بدهد. ولی باید خود او نیت وضو کند و با دست خود مسح نماید، و اگر نمی‌تواند، باید نایبش دست او را بگیرد و به محل مسح او بکشد و اگر این هم ممکن نیست، باید از دست او رطوبت بگیرد و با آن رطوبت سر و پای او را مسح کند.

293 ٠اکتفا به مقدار ضرورت در کمک گرفتن برای وضو٠ هر کدام از کارهای وضو را که می‌تواند به تنهایی انجام دهد، نباید در آن کمک بگیرد.

منع نداشتن استعمال آب

شرط دوازدهم: استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد.

294 ٠وضو با ترس از تشنگی٠ کسی که می‌ترسد که اگر وضو بگیرد تشنه بماند، نمی‌تواند وضو را ترک کند و احتیاط مستحب آن است که تیمّم هم بنماید، بلی اگر می‌ترسد که اگر وضو بگیرد مبتلا به بیماری صعب‌العلاج شود، نباید وضو بگیرد و باید تیمّم کند و چنانچه به این حد نرسد، ولی وضو برای او مشقتی داشته باشد که متعارف مردم آن را تحمل نمی‌کنند، می‌تواند وضو را ترک کند و تیمّم نماید اما اگر مشقت را تحمل نمود و وضو گرفت وضوی او صحیح است و اگر نداند که وضو برای او ضرر شدید دارد و وضو بگیرد و بعد بفهمد که ضرر شدید داشته، وضوی او صحیح است.

295 ٠ضرر نداشتن آب کم٠ اگر رساندن آب به صورت و دست‌ها به مقدار کمی که وضو با آن صحیح است ضرر ندارد ولی بیشتر از آن مقدار ضرر دارد، باید با همان مقدار وضو بگیرد.

نبود مانع در اعضای وضو

شرط سیزدهم: در اعضای وضو مانعی از رسیدن آب نباشد. این امر گاه شرط در صحت وضو نیست، بلکه وظیفه وضوی جبیره‌ای است، همان طور که در فصل احکام وضوی جبیره‌ای خواهد آمد.

296 ٠شک در مانع بودن چیزی که به اعضای وضو چسبیده٠ اگر می‌داند چیزی به اعضای وضو چسبیده ولی شک دارد که از رسیدن آب جلوگیری می‌کند یا نه، باید آن را برطرف کند، یا آب را به زیر آن برساند.

لازم به ذکر است که معیار در شک در وجود مانع یا مانع بودن چیزی که در محل وضو است، متعارف مردم می‌باشد، پس اگر متعارف مردم در جایی شک نمی‌کنند ولی برای کسی شک ایجاد شود، به شک خود اعتنا نکند.

297 ٠چرک زیر ناخن٠ اگر زیر ناخن چرک باشد وضو اشکال ندارد، ولی اگر ناخن را بگیرد و بداند یا احتمال دهد آن چرک مانع از رسیدن آب به پوست است، باید برای وضو آن چرک را برطرف کند و نیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلند باشد، باید چرک زیر مقداری را که از معمول بلندتر است برطرف نماید.

298 ٠رساندن آب به زیر پوست تاول‌زده٠ اگر در صورت و دست‌ها و جلوی سر و روی پاها به واسطۀ سوختن یا چیز دیگر برآمدگی پیدا شود، شستن و مسح کردن روی آن کافی است و چنانچه سوراخ شود رساندن آب به زیر پوست لازم نیست، بلکه اگر پوست یک قسمت آن کنده شود، لازم نیست آب را به زیر قسمتی که کنده نشده برساند؛ ولی چنانچه پوستی که کنده شده گاهی به بدن می‌چسبد و گاهی بلند می‌شود باید آب را به زیر آن قسمت برساند.

299 ٠شک در وجود مانع در اعضای وضو٠ اگر انسان شک کند که به اعضای وضوی او چیزی چسبیده یا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، مثل آن‌که بعد از گل‌کاری شک کند گل به دست او چسبیده یا نه، باید بررسی کند، یا به قدری دست بمالد که برای خود او یا نوع مردم اطمینان پیدا شود که اگر بوده برطرف شده، یا آب به زیر آن رسیده است.

300 ٠شک در مانع بودن چرک بدن و گچ٠ اگر جایی را که باید شست یا مسح کرد چرک باشد ولی چرک آن مانع از رسیدن آب به بدن نباشد، اشکال ندارد و همچنین است اگر بعد از گچ‌کاری و شستن با صابون و مانند آن چیز سفیدی که از رسیدن آب به پوست جلوگیری نمی‌کند بر دست بماند؛ ولی اگر شک کند که با بودن آن‌ها آب به بدن می‌رسد یا نه، باید آن‌ها را برطرف کند، مگر شک او غیر متعارف باشد.

301 ٠شک در رساندن آب به جایی که می‌دانست مانعی دارد٠ اگر پیش از وضو بداند که در بعضی از اعضای وضو مانعی از رسیدن آب هست، و بعد از وضو شک کند که در موقع وضو آب را به آنجا رسانده یا نه، چنانچه احتمال بدهد که در حال وضو متوجّه بوده، وضوی او صحیح است.

302 ٠شک در رسیدن آب به زیر مانع پس از وضو٠ اگر در بعضی از اعضای وضو مانعی باشد که گاهی آب به خودی خود زیر آن می‌رسد و گاهی نمی‌رسد و انسان بعد از وضو شک کند که آب زیر آن رسیده یا نه، چنانچه بداند موقع وضو متوجّه رسیدن آب به زیر آن نبوده، نمی‌تواند به آن وضو اکتفا کند.

303 ٠یافتن مانعی که شک دارد هنگام وضو هم بوده یا نه٠ اگر بعد از وضو چیزی که مانع از رسیدن آب است در اعضای وضو ببیند و نداند موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده، وضوی او صحیح است، مگر آن‌که بداند که در وقت وضو متوجّه آن مانع نبوده که در این صورت، نمی‌تواند به آن وضو اکتفا کند.

304 ٠شک در وجود مانع٠ اگر بعد از وضو شک کند چیزی که مانع رسیدن آب است در اعضای وضو بوده یا نه، چنانچه احتمال بدهد که در حال وضو متوجّه بوده است، وضویش صحیح است.

احکام وضو‌

305 ٠وظیفۀ کثیر الشک در وضو٠ کسی که در کارهای وضو یا شرایط آن؛ مثل پاک بودن آب، خیلی شک می‌کند، چنانچه به حد وسوسه برسد، باید به شک خود اعتنا نکند.

306 ٠شک در باطل شدن وضو٠ اگر شک کند که وضوی او باطل شده یا نه، بنا می‌گذارد که وضوی او باقی است؛ ولی اگر بعد از بول استبراء نکرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتی‌ از او بیرون آید که نداند از همان بول است یا چیز دیگر، وضوی او باطل است.

307 ٠شک در وضو گرفتن٠ کسی که شک دارد وضو گرفته یا نه، باید وضو بگیرد.

308 ٠وظیفۀ کسی که نمی‌داند قبل از حدث وضو گرفته یا پس از آن٠ کسی که می‌داند وضو گرفته و حدثی هم از او سر زده، مثلاً بول کرده، اگر نداند کدام جلوتر بوده، چنانچه پیش از نماز شک کند باید وضو بگیرد. و اگر در بین نماز شک کند نمی‌تواند به نماز خود اکتفا کند، بلکه باید وضو بگیرد و نماز خود را اعاده کند، و احتیاط مستحب آن است که نماز را رجاءً تمام کرده، پس از آن وضو بگیرد و نماز را اعاده کند. و اگر بعد از نماز شک کند، در صورتی که احتمال بدهد در حال شروع به نماز متوجّه بوده است نمازی که خوانده صحیح است؛ ولی بنابر احتیاط برای نمازهای بعد باید وضو بگیرد.

و اگر زمان وضو معلوم باشد و زمان سرزدن حدث از او مجهول باشد، در همۀ صورت‌ها نماز او صحیح است و حکم به وضودار بودن او می‌شود؛ بنابراین اگر مثلاً می‌داند که در هنگام ظهر وضو گرفته و نمی‌داند که آیا قبل از آن حدثی از او سر زده یا بعد از آن، نماز او صحیح است و می‌تواند تمام احکام وضو را بار کند.

309 ٠یقین به نَشُستن یا مسح نکردن بعضی از اعضا٠ اگر بعد از وضو یا در بین آن یقین کند که بعضی جاها را نشسته یا مسح نکرده است، چنانچه رطوبت تمام جاهایی که پیش از آن است به جهت طول مدّت خشک شده، باید دوباره وضو بگیرد؛ و اگر خشک نشده، یا به جهت باد یا گرمی هوا و مانند آن‌ها خشک شده، باید جایی را که فراموش کرده و آنچه بعد از آن است را بشوید یا مسح کند. و اگر در بین وضو در شستن یا مسح کردن جایی شک کند، باید به همین دستور عمل نماید.

310 ٠شک در اصل انجام وضو بعد از نماز٠ اگر بعد از نماز شک کند که وضو گرفته یا نه، در صورتی که احتمال دهد در حال شروع به نماز متوجه بوده -هرچند اجمالاً- که باید وضو داشته باشد، نمازش صحیح است؛ ولی احتیاط آن است که برای نمازهای دیگر وضو بگیرد.

311 ٠شک در اصل انجام وضو در بین نماز٠ اگر در بین نماز شک کند که وضو گرفته یا نه، باید وضو بگیرد و نماز را دوباره بخواند و احتیاط مستحب آن است که نمازش را رجاءً تمام کند، سپس وضو بگیرد و نماز را دوباره بخواند.

312 ٠تردید در زمان باطل شدن وضو پس از نماز٠ اگر بعد از نماز بفهمد که وضوی او باطل شده ولی شک کند که قبل از نماز باطل شده یا بعد از نماز، چنانچه احتمال بدهد که در هنگام شروع نماز متوجه شرایط صحّت نماز بوده، نمازی که خوانده صحیح است.

313 ٠وظیفۀ مبطون و مسلوس در انجام وضو و نماز٠ اگر انسان بیماری‌ای دارد که بول او قطره‌قطره می‌ریزد (که به وی مسلوس گفته می‌شود) یا نمی‌تواند از بیرون آمدن غائط خودداری کند (که به وی مبطون گفته می‌شود)، چنانچه یقین دارد که از اوّل وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خواندن مهلت پیدا می‌کند، باید نماز را در وقتی که مهلت پیدا می‌کند بخواند. و اگر مهلت او به مقدار کارهای واجب نماز است، باید در وقتی که مهلت دارد فقط کارهای واجب نماز را بجا آورد و کارهای مستحب مانند اذان و اقامه و قنوت، بلکه سوره را ترک نماید.

314 ٠مهلت نداشتن مسلوس به مقدار وضو و نماز٠ کسی که بول او قطره‌قطره می‌ریزد و به مقدار وضو و نماز مهلت پیدا نمی‌کند، می‌تواند با همین حالت نماز بخواند و خروج بول با این کیفیت وضوی او را باطل نمی‌کند، بلکه وضو به سبب حدث به نحو متعارف؛ همچون خوابیدن یا بول یا غائط کردن مثل سایر مردم و ... باطل می‌شود.

315 ٠مهلت نداشتن مبطون به مقدار وضو و نماز٠ کسی که نمی‌تواند از بیرون آمدن غائط جلوگیری کند و به مقدار وضو و نماز مهلت پیدا نمی‌کند، چنانچه در بین نماز یک یا چند دفعه غائط از او خارج می‌شود، به‌طوری که وضو گرفتن بعد از هر بار خروج غائط برای او حرجی نیست، باید آبی در کنار خود قرار دهد و بعد از هر دفعه خروج غائط فوراً با رعایت شرایط نماز؛ مانند رو به قبله بودن، وضو بگیرد و نماز را از جایی که قطع کرده ادامه دهد و اگر این کار برای او حرجی است، می‌تواند با همان حال نماز بخواند و تنها حدث به نحو متعارف وضوی او را باطل می‌کند.

316 ٠مبتلا به خروج باد٠ اگر بیماری‌ای دارد که نمی‌تواند از خارج شدن باد جلوگیری کند خروج‌ باد، وضو را باطل نمی‌کند و می‌تواند با همان حال نماز بخواند.

317 ٠ناتوانی فرد از کنترل بول، باد و غائط٠ کسی که نمی‌تواند از خروج بول یا خروج باد جلوگیری کند لازم نیست برای هر نماز وضو بگیرد، همچنین در مورد کسی که نمی‌تواند از خروج غائط جلوگیری کند و وضو گرفتن بعد از هر دفعه برای او حرجی است؛ ولی اگر حرجی نیست باید برای هر نماز وضو بگیرد و فوراً مشغول نماز شود. و اگر از او غائط خارج شود به دستور مسألۀ 315 رفتار کند.

318 ٠وظیفۀ مبطون برای اجزای فراموش‌شده و سجدۀ سهو٠ سجده و تشهد فراموش شده و نماز احتیاط حکم اجزای نماز را دارد، بنابراین برای کسی که نمی‌تواند از بیرون آمدن غائط جلوگیری کند اگر در ضمن سجده یا تشهد فراموش شده یا نماز احتیاط غائط از وی خارج شود، چنانچه حرجی نیست، باید وضو بگیرد و بقیۀ عمل را انجام دهد. و بنابر احتیاط در سجده سهو نیز همین‌طور رفتار کند.

319 ٠وظیفۀ مسلوس و مبطون در مورد نجاست بدن و لباس٠ کسی که بول او قطره قطره می‌ریزد باید برای نماز به وسیلۀ کیسۀ پاکی که در آن پنبه یا چیز دیگری است که از رسیدن بول به جاهای دیگر جلوگیری می‌کند، خود را حفظ نماید و باید برای هر نماز مخرج بول را که نجس شده آب بکشد و نیز کیسه را که نجس شده آب کشیده یا آن را تعویض نماید. ولی اگر نماز ظهر و عصر را با هم بخواند لازم نیست برای نماز عصر مخرج بول و کیسه را تطهیر نموده و می‌تواند با همان حال نماز عصر را هم بخواند. و همچنین است اگر نماز مغرب و عشا را با هم بخواند، و در هر حال تا می‌تواند باید از سرایت نجاست به جاهای دیگر بدن جلوگیری کند.

و نیز کسی که نمی‌تواند از بیرون آمدن غائط جلوگیری کند، چنانچه ممکن باشد، باید به مقدار نماز از رسیدن غائط به جاهای دیگر جلوگیری کند و در صورت امکان برای هر نماز مخرج غائط را آب بکشد و اگر در وسط نماز هم غائط بیرون آید بنابر احتیاط اگر مشقت ندارد مخرج غائط را آب بکشد.

320 ٠جلوگیری از خروج بول و غائط در نماز برای مسلوس و مبطون٠ کسی که نمی‌تواند از بیرون آمدن بول یا غائط یا باد خودداری کند در‌ صورتی که ممکن باشد، باید به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط و باد جلوگیری کند اگر چه خرج داشته باشد، بلکه اگر بیماری او به آسانی معالجه می‌شود احتیاط مستحب آن است که خود را معالجه کند.

321 ٠تکلیف نمازهای مسلوس و مبطون پس از بهبودی٠ کسی که نمی‌تواند از بیرون آمدن بول یا غائط یا باد خودداری کند، بعد از آن‌که بیماری او خوب شد، لازم نیست نمازهایی را که در وقت بیماری مطابق وظیفه‌اش خوانده قضا نماید. ولی اگر در بین وقت نماز بیماری او خوب شود، باید نمازی را که در آن وقت خوانده دوباره بخواند.

چیزهایی که باید برای آن‌ها وضو گرفت‌

322 ٠لزوم با وضو بودن برای این شش مورد٠ برای شش چیز وضو گرفتن واجب است:

اوّل: برای نمازهای واجب غیر از نماز میّت، و در نمازهای مستحب وضو شرط صحت است.

دوم: برای سجده و تشهد فراموش شده، اگر بین آن‌ها و نماز واجب حدثی از او سر زده، مثلاً بول کرده باشد، و احتیاط آن است که برای سجده سهو هم وضو بگیرد.

سوم: برای طواف واجب خانۀ خدا، خواه در عمره باشد یا حج، عمره یا حج واجب باشد یا مستحب.

چهارم: اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد یا به جهت اجاره یا شرط یا دستوری که اطاعت آن لازم است، وضو واجب شده باشد.

پنجم: اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که جایی از بدن خود را به خط قرآن و مانند آن که مسّ آن‌ها بدون وضو جایز نیست، یا به جهت اجاره یا شرط یا دستوری که اطاعت آن لازم است، رساندن جایی از بدن خود به خط قرآن و مانند آن بر او لازم شده باشد.

ششم: برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده، یا بیرون آوردن آن از مزبله و مانند آن، در صورتی که مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند. ولی‌ چنانچه معطّل شدن به مقدار وضو بی‌احترامی به قرآن باشد باید تیمّم کند و اگر معطّل شدن به مقدار تیمّم هم بی‌احترامی به قرآن باشد، باید بدون تیمّم قرآن را از مزبله و مانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بکشد.

323 ٠مسّ خط قرآن یا ترجمۀ آن بدون وضو٠ مس نمودن خط قرآن، یعنی رساندن جایی از بدن به خط قرآن برای کسی که وضو ندارد، حرام است؛ ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگر ترجمه کنند، مسّ آن اشکال ندارد.

324 ٠جلوگیری از مسّ خط قرآن توسّط بچّه یا دیوانه٠ جلوگیری بچّه و دیوانه از مسّ خط قرآن و مانند آن واجب نیست؛ ولی اگر مس نمودن آنان بی‌احترامی به قرآن و مانند آن باشد، باید از آن جلوگیری کنند.

325 ٠مسّ اسمای متبرکه٠ کسی که وضو ندارد بنابر احتیاط حرام است اسم خداوند متعال و صفات خاصۀ او را -به هر زبانی که نوشته شده است- مس نماید، مگر پولی که بر آن نام خدا نوشته شده باشد که دست زدن به آن اشکال ندارد و بلکه بنابر احتیاط مستحب نامهای مبارک پیغمبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) و حضرت زهرا(س) را هم مس ننماید.

326 ٠وضو گرفتن قبل از وقت نماز٠ انسان می‌تواند قبل از وقت نماز، به قصد نماز یا به قصد این که با طهارت باشد وضو بگیرد یا غسل کند، تحصیل طهارت به خودی خود مستحب است و انسان می‌تواند در هر وقت به قصد این که با طهارت باشد وضو بگیرد یا غسل کند.

327 ٠وضو به نیت وجوب به خیال داخل شدن وقت٠ کسی که یقین دارد وقت نماز داخل شده اگر نیت وضوی واجب کند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده، وضوی او صحیح است.

328 ٠موارد استحباب وضو٠ مستحب است انسان برای نماز میّت و زیارت اهل قبور و رفتن به مسجد و حرم معصومین(ع) و برای همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن آن، و مسّ حاشیۀ قرآن، و برای خوابیدن وضو بگیرد، و نیز مستحب است کسی که وضو دارد دوباره وضو بگیرد و اگر برای یکی از این کارها وضو بگیرد، هر کاری را که می‌توان با وضو انجام داد، می‌تواند انجام دهد، مثلاً می‌تواند با آن وضو نماز بخواند.

چیزهایی که وضو را باطل می‌کند‌

329 ٠مبطِلات وضو٠ هفت چیز وضو را باطل می‌کند:

اوّل: بول                             

دوم: غائط

سوم: باد معده و روده که از مخرج غائط خارج شود

چهارم: خوابی که به واسطه آن چشم نبیند و گوش نشنود، ولی اگر چشم نبیند و گوش بشنود وضو باطل نمی‌شود           

پنجم: چیزهایی که عقل را از بین می‌برد، مانند دیوانگی و مستی و بیهوشی

ششم: استحاضه زنان که بعداً گفته می‌شود            

هفتم: کاری که باید برای آن غسل کرد، مانند جنابت و حیض؛ ولی با مسّ میّت بنابر احتیاط وضو باطل می‌شود.

احکام وضوی جبیره‌ای‌

چیزی که با آن زخم و عضو شکسته را می‌بندند و دوایی که روی زخم و مانند آن می‌گذارند «جبیره» نامیده می‌شود‌.

 330 ٠زخمی که آب برایش ضرر ندارد٠ اگر در یکی از اعضای وضو زخم یا دمل یا شکستگی باشد، چنانچه روی آن باز است و آب ریختن روی آن یا مسح کردن آن ضرر ندارد، باید به‌طور معمول وضو گرفت.

331 ٠زخمی که آب برایش ضرر دارد٠ اگر زخم یا دمل یا شکستگی در صورت و دست‌ها است و روی آن باز است و آب ریختن روی آن ضرر دارد، باید اطراف آن را به‌طوری که در شیوۀ وضو گفته شد از بالا به پایین بشوید، و چنانچه زخم و مانند آن پاک باشد یا بتواند آن را آب بکشد و کشیدن دست تر ضرر ندارد دست تر بر آن بکشد و اگر ضرر دارد یا زخم نجس است و نمی‌شود آب کشید، باید پارچۀ پاک و مانند آن را به‌طوری که جزء جبیره حساب شود روی زخم بگذارد و دست تر روی آن از بالا به پایین بکشد و اگر این کار ممکن نیست، تیمّم نماید و بنابر احتیاط مستحب وضو هم بگیرد به این شکل که به‌غیراز محل زخم، سایر جاها را بشوید.

332 ٠وجود زخم در محل مسح٠ اگر زخم یا دمل یا شکستگی در جلوی سر یا روی پاها است و روی آن باز است، چنانچه نتواند آن را مسح کند، به این معنی که زخم مثلاً تمام محل مسح را گرفته باشد یا آن‌که از مسح جاهای سالم نیز متمکن نباشد در این صورت، باید پارچه‌ای پاک و مانند آن را به‌طوری که جزء جبیره حساب شود روی زخم بگذارد و روی آن را با تری آب وضو که در دست مانده مسح کند و بنابر احتیاط مستحب تیمّم نیز بنماید، و اگر مسح جبیره‌ای ممکن نباشد لازم است تیمّم نماید و بنابر احتیاط مستحب قسمتهایی را که می‌تواند وضو نیز بدهد.

333 ٠شستن دست و صورت در فرض وجود جبیره٠ اگر زخم یا دمل یا شکستگی در صورت یا دست‌ها باشد و جبیره‌ای روی آن قرار داشته و بتوان آن را باز کرد، اگر جاری ساختن آب بر آن، هر چند به وسیله کشیدن دست تر بر روی آن، بدون ضرر ممکن باشد، باید این کار را انجام دهد، و در غیر این صورت اگر کشیدن دست تر روی پوست ضرر ندارد دست تر روی آن بکشد و اگر این کار ضرر دارد باید روی جبیره دست تر بکشد و اگر جبیره نجس است یا نمی‌شود روی آن دست‌تر کشید باید پارچه‌ای پاک و مانند آن را به‌طوری که جزء جبیره حساب شود روی آن بگذارد و روی آن دست تر بکشد.

334 ٠مسح سر و پا در فرض وجود جبیره٠ اگر زخم یا دمل یا شکستگی در جلوی سر یا روی پا باشد و جبیره‌ای روی آن قرار داشته باشد، چنانچه جبیره تمام محل مسح را نگرفته باشد و بتواند بر جاهای سالم مسح کند، باید به‌طور معمولی وضو بگیرد، همچنین اگر تمام محل مسح را گرفته باشد و بتواند آن را باز کند و روی پوست را مسح کند، و اگر نتواند روی پوست را مسح کند، چنانچه جبیره پاک باشد باید روی آن را مسح کند و اگر جبیره نجس است یا نمی‌شود روی آن دست تر کشید، مثلاً دوایی است که به دست می‌چسبد، باید پارچه‌ای پاک و مانند آن را به‌طوری که جزء جبیره حساب شود، روی آن بگذارد و دست تر روی آن بکشد و اگر این هم ممکن نیست، باید تیمّم کند.

335 ٠روش وضوی جبیره‌ای اگر روی زخم بسته باشد٠ اگر نمی‌شود روی زخم را باز کرد ولی زخم و چیزی که روی آن گذاشته پاک است و رسانیدن آب به زخم ممکن است و ضرر هم ندارد باید آب را به‌ روی زخم از بالا به پایین برساند، و اگر زخم یا چیزی که روی آن گذاشته شده نجس است، چنانچه آب کشیدن آن و رساندن آب به روی زخم ممکن باشد و با ضرر همراه نباشد، باید آن را آب بکشد و موقع وضو آب را به زخم برساند، و در صورتی که آب برای زخم ضرر دارد یا آن‌که رساندن آب به روی زخم ممکن نیست، یا زخم نجس است و نمی‌شود آن را آب کشید، باید اطراف زخم را بشوید و اگر جبیره پاک است روی آن را مسح کند، و اگر جبیره نجس است، یا نمی‌شود روی آن دست تر کشید پارچه‌ای پاک و مانند آن را به‌طوری که جزء جبیره حساب شود، روی آن بگذارد و دست تر روی آن بکشد و اگر این هم ممکن نیست تیمّم بنماید و بنابر احتیاط مستحب وضو نیز بگیرد.

336 ٠وجود جبیره در تمام اعضای وضو یا تمام یک عضو٠ در احکام جبیره فرقی نیست که جبیره تمام اعضای وضو یا تمام یک عضو را گرفته باشد، یا بعضی از یک عضو را، ولی احتیاط مستحب آن است که اگر جبیره تمام اعضا یا تمام یک عضو را -خواه عضوی که شسته می‌شود یا عضوی که مسح می‌شود- گرفته باشد، تیمّم نیز بنماید.

337 ٠جبیره از جنس حریر یا اجزاء حرام گوشت٠ لازم نیست جبیره از جنس چیزهایی باشد که نماز در آن جایز است بلکه اگر از حریر یا از اجزاء حیوانی باشد که خوردن گوشت آن جایز نیست مسح بر آن نیز اشکالی ندارد.

338 ٠مسح با دستی که جبیره دارد٠ کسی که در کف دست و انگشت‌ها جبیره دارد و در موقع وضو دست تر روی آن کشیده است، باید سر و پا را با همان رطوبت مسح کند.

339 ٠موضع مسح با وجود جبیره بر روی پا٠ اگر جبیره تمام پهنای روی پا را گرفته ولی مقداری از طرف انگشتان و مقداری از طرف بالای پا باز است، باید جاهایی که باز است روی پا را، و جایی که جبیره است روی جبیره را مسح کند.

340 ٠جبیره‌های متعدّد در اعضای وضو٠ اگر در صورت یا دست‌ها چند جبیره است باید بین آن‌ها را بشوید، و اگر جبیره‌ها در سر یا روی پاها باشد، باید بین آن‌ها را مسح کند و در جاهایی که جبیره است باید به دستور جبیره عمل کند.

341 ٠جبیره‌ای که بیش از معمول اطراف زخم را گرفته٠ اگر جبیره بیشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن مقدار‌ زیادی ممکن نیست، باید به دستور جبیره عمل کند و اگر مقدار بیش از معمول، در اعضای تیمم نباشد تیمّم نیز بنماید. البته اگر برداشتن مقدار زیادی ممکن است، باید آن را بردارد و به دستور جبیره عمل کند.

342 ٠ضرر داشتن آب بدون وجود جراحت یا شکستگی٠ اگر در جای وضو زخم و دمل و شکستگی نیست ولی به جهت دیگری آب برای آن ضرر دارد باید تیمّم کند.

343 ٠رگ زدن در بعضی از اعضای وضو٠ اگر جایی از اعضای وضو را رگ زده است و نمی‌تواند آن را آب بکشد، یا آب برای آن ضرر دارد، باید به دستور جبیره عمل کند.

344 ٠وجود مانع غیر قابل برداشت در اعضای وضو٠ اگر در جای وضو یا غسل چیزی چسبیده که برداشتن آن ممکن نیست یا به قدری مشقت دارد که نمی‌شود تحمل کرد، باید تیمّم نماید مگر آن‌که آن چیز در مواضع تیمّم باشد که در این صورت، باید وضو بگیرد و بنابر احتیاط آن محل را مسح کند. در هر صورت اگر محل، جراحت و مانند آن داشته باشد و برداشتن آن چیز به جراحت صدمه می‌زند باید وضوی جبیره بگیرد و تیمّم لازم نیست.

345 ٠شیوۀ غسل جبیره‌ای٠ غسل جبیره‌ای -در غیر غسل میّت- مثل وضوی جبیره‌ای است و احتیاط مستحب آن است که آن را ترتیبی بجا آورند، و در غسل میّت غسل جبیره‌ای مشروع نیست.

346 ٠تیمّم جبیره‌ای٠ کسی که وظیفۀ او تیمّم است، اگر در بعضی از جاهای تیمّم او زخم یا دمل یا شکستگی باشد، باید به دستور وضوی جبیره‌ای، تیمّم جبیره‌ای نماید.

347 ٠نماز خواندن در اوّل وقت با وضوی جبیره‌ای٠ کسی که باید با وضو یا غسل جبیره‌ای نماز بخواند، چنانچه بداند که تا آخر وقت عذر او برطرف نمی‌شود می‌تواند در اوّل وقت نماز بخواند، و اگر امید دارد که تا آخر وقت عذر او برطرف شود می‌تواند صبر کند و آخر وقت نماز بخواند و می‌تواند رجاءً در اوّل وقت نماز بخواند ولی در هر صورت، در صورتی که اوّل وقت نماز بخواند و تا آخر وقت عذرش برطرف شود، لازم است وضو بگیرد یا غسل کند و نماز را دوباره بخواند.

348 ٠وظیفۀ مکلف با چسباندن مژۀ چشم٠ اگر انسان به جهت بیمار چشم، موی چشم خود را‌ بچسباند باید تیمّم نماید و بنابر احتیاط مستحب وضو یا غسل جبیره‌ای هم انجام دهد.

349 ٠شک در وجوب تیمّم یا وضوی جبیره‌ای٠ کسی که نمی‌داند وظیفه‌اش تیمّم است یا وضوی جبیره‌ای در صورتی که جهل او از ندانستن مسأله است، باید به مرجع تقلید خود مراجعه کند یا هر دو وظیفه را بجا آورد، و در صورتی که جهل او از ندانستن خصوصیّات مورد باشد باید هر دو وظیفه را انجام دهد.

350 ٠کفایت وضوی جبیره‌ای برای نمازهای بعد٠ نمازهایی را که انسان با وضوی جبیره‌ای خوانده و تا آخر وقت عذرش باقی بوده صحیح است و در صورتی که عذر او در وقت نمازهای بعدی استمرار داشته باشد می‌تواند با آن وضو نمازهای دیگر را نیز بخواند ولی در صورتی که عذرش برطرف شود نمی‌تواند با آن وضو نمازهای دیگر را بخواند.

غسل

شیوه‌های انجام غسل

351 ٠غسل و شیوه‌های انجام آن٠ «غسل»، شست‌و‌شوی تمام بدن است که در شرایط و یا زمان‌های خاص و با قصد تقرّب به خداوند عالم، انجام می‌گیرد. غسل را -واجب باشد یا مستحب- به دو شیوه «ترتیبی» و «ارتماسی» می‌توان بجا آورد.

غسل ترتیبی‌

352 ٠روش انجام غسل ترتیبی٠ در غسل ترتیبی باید به نیت غسل، اوّل سر و گردن، بعد بدن را بشوید و بهتر، بلکه مطابق احتیاط استحبابی آن است که اوّل طرف راست بعد طرف چپ بدن را بشوید، و اگر عمداً یا از روی فراموشی یا به واسطۀ ندانستن مسأله بدن را قبل از سر بشوید، غسل او باطل است.

353 ٠شستن بدن قبل از سر و گردن٠ در صورتی که بدن را قبل از سر بشوید لازم نیست غسل کامل را دوباره انجام دهد، بلکه چنانچه بدن را دوباره بشوید، غسل او صحیح خواهد بود.

354 ٠لزوم یقین به شسته شدن بدن٠ در هر دو قسمت؛ یعنی سر و گردن، و بدن، باید یقین کند که آن قسمت را کاملاً شسته است.

355 ٠التفات به نشُستن جایی در غسل و ندانستن موضع آن٠ اگر بعد از غسل بفهمد که جایی را نشسته و نداند از بدن است یا سر و گردن، بنابر احتیاط قسمتی از سر را که احتمال می‌دهد نشسته، بشوید و سپس دوباره همۀ بدن را بشوید.

356 ٠علم به نشُستن قسمتی از بدن بعد از غسل٠ اگر بعد از غسل بفهمد مقداری از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار کافی است، و اگر از طرف راست باشد احتیاط مستحب آن است که بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشوید، و اگر بفهمد مقداری از سر و گردن را نشسته، باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره بدن را بشوید.

357 ٠شک در شستن اعضا هنگام غسل٠ اگر پیش از تمام شدن غسل، در شستن مقداری از طرف چپ یا طرف راست شک کند، لازم است آن مقدار را بشوید و بنابر احتیاط اگر در شستن مقداری از سر و گردن شک کند باید بعد از شستن آن، بدن را نیز بشوید.

غسل ارتماسی‌

358 ٠روش انجام غسل ارتماسی٠ در غسل ارتماسی باید آب در یک آن، تمام بدن را فرا بگیرد، پس اگر به نیت غسل ارتماسی در آب فرو رود، چنانچه پای او روی زمین است باید از زمین بلند کند.

359 ٠زمان نیت در غسل ارتماسی٠ در غسل ارتماسی بنابر احتیاط مستحب موقعی نیت کند که مقداری از بدن بیرون از آب باشد، و اگر در هنگامی که در آب قرار گرفته به قصد غسل ارتماسی بدن را حرکت دهد تا آب جدیدی به بدن برسد، یا در حالی که به حرکت خود آب، آب جدیدی به بدن می‌رسد نیت غسل ارتماسی داشته باشد، کفایت می‌کند، هر چند خلاف احتیاط استحبابی است.

360 ٠شسته نشدن قسمتی از بدن در غسل ارتماسی٠ اگر بعد از غسل ارتماسی بفهمد به مقداری از بدن آب نرسیده، چه جای آن را بداند یا نداند، بنابر احتیاط مستحب دوباره غسل کند؛ ولی بنابر اقوی تمام یا قسمتی از سر و گردن را که می‌داند شسته است لازم نیست دوباره بشوید.

361 ٠فرصت نداشتن برای غسل ترتیبی٠ اگر برای غسل ترتیبی وقت ندارد و برای ارتماسی وقت دارد، باید غسل ارتماسی کند.

362 ٠غسل ارتماسی روزه‌دار یا مُحرم٠ کسی که روزۀ واجب معیّن را گرفته، همچون روزۀ ماه رمضان یا قضای آن (با تفصیلی که در مسألۀ 1709 خواهد آمد) یا برای حج یا عمره احرام بسته، نباید غسل ارتماسی کند. و اگر بدون عذر غسل ارتماسی کند بنابر احتیاط غسل او باطل است ولی اگر کسی به جهت عذری مانند فراموشی یا ندانستن مسأله بدون تقصیر غسل ارتماسی کند، غسل او بی‌تردید صحیح است.

احکام غسل

363 ٠پاک بودن اعضا در هنگام غسل‌٠ در غسل ارتماسی یا ترتیبی پاک بودن تمام بدن پیش از غسل لازم نیست، بلکه اگر به فرو رفتن در آب یا ریختن آب به قصد غسل، بدن پاک شود غسل‌ انجام‌شده است.

364 ٠غسل کردن جنب از حرام با آب گرم٠ کسی که از حرام جنب شده چنانچه با آب گرم غسل کند، غسل او صحیح است؛ اگر چه عرق کند و احتیاط مستحب آن است که با آب سرد غسل کند.

365 ٠شستن تمام ظاهر بدن در غسل٠ در غسل باید تمام بدن شسته شود، حتی نباید سر مویی از بدن نشسته بماند. (البته نباید به وسوسه‌های شیطانی اعتنا کرد)؛ ولی شستن هر چه از باطن شمرده می‌شود مثل داخل بینی واجب نیست.

366 ٠شستن قسمتی که شک دارد از ظاهر است یا باطن٠ جایی را که شک دارد از ظاهر بدن است یا از باطن آن، چنانچه قبلاً از ظاهر بوده باید بشوید و در غیر این صورت واجب نیست.

367 ٠شستن سوراخ گوش٠ اگر سوراخ جای گوشواره و مانند آن به قدری گشاد باشد که داخل آن از ظاهر شمرده شود، باید آن را شست و در غیر این صورت، شستن آن لازم نیست.

368 ٠غسل با وجود مانع در بدن٠ چیزی را که مانع از رسیدن آب به بدن است، باید برطرف کند و اگر پیش از آن‌که یقین کند برطرف شده غسل نماید، نمی‌تواند به آن غسل اکتفا کند؛ ولی چنانچه غسل را رجاءً انجام داده باشد و پس از غسل مطمئن شود که مانع برطرف شده بوده، غسل او صحیح است.

369 ٠شک در وجود مانع هنگام غسل٠ اگر هنگام غسل شک کند چیزی که مانع از رسیدن آب باشد در بدن او هست یا نه، باید وارسی کند تا مطمئن شود که مانعی نیست، مگر شک وی در نظر مردم بجا نباشد که در این صورت وارسی لازم نیست.

370 ٠شستن موهای بلند در غسل٠ در غسل شستن موهای بلند لازم نیست بلکه اگر آب را طوری به پوست برساند که موها تر نشود، غسل صحیح است؛ ولی اگر رساندن آب به پوست بدون شستن آن‌ها ممکن نباشد، باید آن‌ها را بشوید تا آب به بدن برسد.

371 ٠شرایط صحت غسل٠ تمام شرط‌هایی که برای صحیح بودن وضو به صورت فتوا یا احتیاط (از هر قسم) گفته شد، در صحیح بودن غسل هم به همان صورت شرط است. ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پایین بشوید، و نیز در غسل ترتیبی لازم نیست بعد از شستن سر و گردن فوراً بدن را بشوید، پس اگر بعد از شستن سر و گردن صبر کند، و بعد از مدّت زیادی بدن را بشوید اشکال ندارد، بلکه لازم نیست تمام سر و گردن یا بدن را یک مرتبه بشوید؛ پس جایز است که مثلاً سر را شسته و بعد از مدّت زیادی گردن را بشوید، ولی کسی که نمی‌تواند از بیرون آمدن بول یا غائط خودداری کند، چنانچه به اندازه‌ای که غسل کند و نماز بخواند بول و غائط از او بیرون نمی‌آید، در صورتی که وقت تنگ باشد و نتواند پس از غسل وضو بگیرد، لازم است فوراً بدون فاصله غسل کند و بعد از غسل هم فوراً نماز بخواند و در غیر این صورت لازم نیست فوراً غسل کند.

372 ٠غسل با ندانستن رضایت حمامی٠ کسی که پول حمامی را بدون این که بداند حمامی راضی است بخواهد نسیه بگذارد اگر چه بعد حمامی را راضی کند، اگر نتواند از راه مشروع غسل کند غسل او باطل است. ولی اگر بتواند از راه مشروع غسل کند مثلاً بتواند به صورت نقد پول حمامی را بدهد یا با جلب رضایت حمامی غسل کند غسلش بنابر احتیاط باطل است.

373 ٠غسل با قصد نپرداختن پول آب٠ اگر حمامی راضی باشد که پول حمام نسیه بماند، ولی کسی که غسل می‌کند قصدش این باشد که طلب او را ندهد، بنابر احتیاط، غسل او باطل است، ولی اگر بخواهد طلب او را از مال حرام بدهد در بسیاری از موارد که حمامی حرام بودن مال را نمی‌داند، چون حمامی راضی است پولی به دست او برسد که به حسب ظاهر حکم شرع برای او حلال بوده، غسل او صحیح است، ولی اگر به این صورت هم راضی نباشد، بنابر احتیاط، غسل او باطل است.

374 ٠پرداخت پولی که خمس آن داده نشده به حمامی٠ اگر در حمام غسل کند و سپس پولی را که خمس آن را نداده به حمامی بدهد، اگر چه مرتکب حرام شده، ولی ظاهر این است که غسل او صحیح است.

375 ٠مصرف بیش از حدّ آب و شک در رضایت حمامی٠ اگر شخصی در هنگام شستشو بیش از حد متعارف آب مصرف کند و پیش از غسل شک کند که چون آب زیاد مصرف کرده حمامی به غسل کردن او راضی است یا نه، غسل او به تفصیلی که در مسألۀ 372 گفته شد باطل است.

376 ٠شک در بجا آوردن غسل یا صحّت آن٠ اگر شک کند که غسل کرده یا نه، باید غسل کند. ولی اگر بعد از غسل شک کند که غسل او درست بوده یا نه، در صورتی که احتمال بدهد که وقت غسل ملتفت به شرایط صحّت غسل بوده، لازم نیست دوباره غسل نماید.

377 ٠بروز حدَث در بین غسل٠ اگر در بین غسل حدث اصغر از او سر زند؛ مثلاً بول کند، غسل او‌ صحیح است، ولی باید پس از غسل وضو هم بگیرد و احتیاط مستحب آن است که غسل را نیز دوباره بجا آورد.

378 ٠غسل کردن به خیال وسعت وقت٠ اگر از جهت ضیق وقت وظیفۀ مکلف تیمّم بوده، ولی به خیال آن‌که به اندازه غسل و نماز وقت دارد غسل کند، غسل او صحیح است؛ چه با خود غسل قصد قربت کرده باشد یا به قصد طهارت یا برای نماز غسل نموده باشد.

379 ٠شک در انجام غسل بعد از نماز٠ کسی که جنب شده اگر بعد از خواندن نماز شک کند که غسل کرده یا نه، نمازهایی را که خوانده صحیح است و بنابر احتیاط برای نمازهای بعد باید غسل کند و اگر پس از نماز حدث اصغر از او سر زده باشد، لازم است برای نمازهای بعد وضو هم بگیرد.

380 ٠کفایت یک غسل از چند غسل٠ کسی که چند غسل بر او واجب است می‌تواند به نیت همۀ آن‌ها یک غسل بجا آورد، بلکه اگر یکی معیّن را نیت کند ظاهراً از دیگر غسل‌ها کفایت می‌کند، پس اگر بخواهد غسل‌ها را جدا جدا انجام دهد، غیر از غسل اوّل، بقیۀ غسل‌ها را به امید ثواب انجام دهد.

381 ٠شیوه شستن در فرض نوشته شدن اسماء متبرکه بر بدن٠ اگر بر جایی از بدن آیه قرآن نوشته شده باشد، چنانچه بخواهد وضو یا غسل را ترتیبی بجا آورد باید آب را طوری به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد. همچنین است بنابر احتیاط اگر بر جایی از بدن اسم خداوند متعال یا صفات خاصه او نوشته شده باشد، و در هر صورت احتیاط مستحب آن است که در صورت امکان آن را از بین ببرد.

382 ٠کفایت انجام غسل از وضو٠ کسی که غسل جنابت کرده نباید برای نماز وضو بگیرد، البته در صورتی که احتمال عدم صحت غسل انجام‌شده را بدهد می‌تواند رجاءً وضو بگیرد.

با غسل‌های واجب دیگر -غیر از غسل استحاضه- یا غسل‌های مستحب که استحباب آن ثابت است و تفصیل آن در مسألۀ 539 می‌آید، نیز می‌تواند بدون وضو نماز بخواند، اگر چه احتیاط مستحب آن است که وضو هم بگیرد. و برای نماز به غسل‌هایی که باید رجاءً انجام داد نمی‌توان اکتفا کرد بلکه باید وضو نیز گرفت.

غسل‌های واجب‌

غسل‌های واجب هشت چیز است:

اوّل: غسل جنابت‌                                                 دوم: غسل حیض

سوم: غسل نفاس                                  چهارم: غسل استحاضه

پنجم: غسل مسّ میت                                           ششم: غسل میّت

هفتم: غسل قضای نماز آیات (کسی که در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمداً نخوانده باشد، در صورتی که تمام ماه و خورشید گرفته باشد باید برای قضای نماز آیات غسل نموده و نماز بخواند و این نماز قضا بدون غسل باطل است)

هشتم: غسلی که به واسطۀ نذر و قسم و مانند آن، یا اجاره، یا شرط، یا دستوری که اطاعت آن لازم است، واجب شده باشد.

1. غسل جنابت

احکام جُنُب

383 ٠اسباب جنابت٠ به دو چیز انسان جنب می‌شود، اوّل: جماع، دوم: بیرون آمدن منی، چه در خواب باشد یا بیداری، کم باشد یا زیاد، با شهوت باشد یا بی‌شهوت، با اختیار باشد یا بی‌اختیار.

384 ٠رطوبت مشکوک و نشانه‌های منی٠ اگر رطوبتی از مرد سالم خارج شود و نداند منی است یا بول یا غیر این‌ها، چنانچه با شهوت و جستن بیرون آمده و بعد از بیرون آمدن آن بدن سست شده باشد، آن رطوبت حکم منی را دارد و اگر هیچ یک از این سه نشانه، یا بعضی از این‌ها را نداشته باشد حکم منی را ندارد، و در زن اگر جدا شدن آب از محلّ آن با اوج شهوت همراه باشد و آب خارج شود حکم منی را دارد و لازم نیست دو نشانۀ دیگر را داشته باشد، و اگر به بیمار حالت شهوت دست دهد و آبی خارج شود که احتمال بدهد منی است، حکم منی را دارد، هر چند بیرون آمدن آن با شهوت نباشد و دو نشانه دیگر را هم‌ نداشته باشد.

385 ٠شک در وجود برخی از نشانه‌ها٠ اگر از مرد سالم آبی بیرون آید که یکی از نشانه‌ها را داشته، ولی نداند که دو نشانه دیگر را داشته یا نه، در حکم منی است.

386 ٠خروج رطوبت مشکوک بعد از غسل٠ مستحب است انسان بعد از بیرون آمدن منی بول کند، و اگر بول نکند و بعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید که نداند منی است یا رطوبت دیگر، چنانچه فاصله آن با بیرون آمدن منی کم باشد به‌طوری که احتمال دهد که رطوبت از بقایای منی سابق باشد، حکم منی را دارد. ولی اگر به جهتی همچون طول مدّت، اطمینان دارد که از منی سابق چیزی نمانده و احتمال دهد رطوبت مشکوک منی جدید است، حکم منی را ندارد.

و اگر بعد از بیرون آمدن منی بول نکرده باشد و پس از غسل بول نماید چنانچه احتمال دهد که همراه بول بقایای منی خارج شده، حکم منی بار می‌شود و باید دوباره غسل کند مگر آنکه بقایای منی چنان در بول مستهلک شده باشد که به مجموع رطوبت خارج شده بول بگویند که در این صورت حکم منی را ندارد.

387 ٠جماع موجب جنابت٠ اگر انسان با زنی جماع کند و به اندازه ختنه‌گاه یا بیشتر داخل شود؛ در قبل باشد یا در دبر، بالغ باشند یا نابالغ، یا یکی بالغ و دیگری نابالغ، اگر چه منی بیرون نیاید، هر دو جنب می‌شوند.

388 ٠شک در مقدار دخول٠ اگر شک کند که به مقدار ختنه‌گاه داخل شده یا نه، غسل واجب نیست.

389 ٠آمیزش با حیوانات٠ اگر -نعوذ باللّه- با حیوانی نزدیکی کند و منی از او بیرون آید، غسل تنها کافی است و اگر منی بیرون نیاید، چنانچه پیش از نزدیکی وضو داشته، لازم نیست غسل کند، بلکه غسل مطابق  احتیاط استحبابی است و اگر وضو نداشته باید وضو بگیرد، و احتیاط مستحب آن است که غسل هم بنماید و همچنین است حکم نزدیکی نمودن با مرد یا پسر.

390 ٠حرکت منی بدون خارج شدن٠ اگر منی از جای خود حرکت کند و بیرون نیاید، یا انسان شک کند که منی از او بیرون آمده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

391 ٠نزدیکی در صورت ناتوانی از انجام غسل٠ کسی که نمی‌تواند غسل کند ولی تیمّم برایش ممکن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم می‌تواند با همسر خود نزدیکی کند. ولی اگر در وقت نماز، وضو داشته باشد، باید قبل از نزدیکی نماز را با وضو بخواند.

392 ٠جنبی که بدون غسل نماز خوانده٠ اگر در لباس خود منی ببیند و بداند که از خود اوست و برای آن غسل نکرده، باید غسل کند و نمازهایی را که اطمینان دارد بعد از بیرون آمدن منی خوانده قضا کند؛ ولی نمازهایی را که احتمال می‌دهد پیش از بیرون آمدن آن منی خوانده، لازم نیست قضا نماید.

چیزهایی که بر جنب حرام است‌

393 ٠پنج کار حرام برای جنب٠ پنج چیز بر جنب حرام است:

اوّل: رساندن جایی از بدن خود به خط قرآن و بنابر احتیاط به اسم خدا و صفات خاصۀ او به هر لغت که باشد، حتی پولی که بر آن نام خدا نوشته شده باشد، و احتیاط مستحب آن است که جایی از بدن خود را به اسم پیغمبران و امامان و حضرت زهرا(ع) نیز نرساند.

دوم: رفتن یا ماندن در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر(ص) و حرم امامان(ع) اگر چه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود، و مراد از حرم امامان(ع): محوّطه‌ای است که ضریح مقدّس و قبر مطهّر در آن قرار دارد، نه تمام رواق‌ها یا صحن‌ها.

سوم: داخل شدن یا ماندن در مساجد دیگر، مگر آنکه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود.

چهارم: گذاشتن چیزی در مسجد.

پنجم: خواندن هر یک از آیات سجدۀ واجب، و آن آیات در چهار سوره است.

                           اوّل: سورۀ سی و دوم قرآن «الم تنزیل (= سجده)»، آیه پانزدهم

                           دوم: سورۀ چهل و یکم «حم سجده (= فُصّلت)»، آیه سی و هفتم

                           سوم: سورۀ پنجاه و سوم «النجم»، آیۀ آخر

                           چهارم: سورۀ نود و ششم «اقرء (= العلق)»، آیه آخر.    

بلکه بنابر احتیاط خواندن آیات‌ دیگر یا قسمتی از یک آیه از سوره‌های سجده نیز جایز نیست.

چیزهایی که بر جنب مکروه است‌

394 ٠نُه کار مکروه برای جنب٠ نه چیز بر جنب مکروه است:

اوّل و دوم: خوردن و آشامیدن ولی اگر وضو بگیرد یا دست‌ها را بشوید مکروه نیست

سوم: خواندن بیشتر از هفت آیه از سوره‌هایی که سجده واجب ندارند

چهارم: رساندن جایی از بدن به جلد و حاشیه و بین خط‌های قرآن

پنجم: همراه داشتن قرآن

ششم: خوابیدن (مگر آن‌که وضو بگیرد، همچنین اگر برای غسل آب نداشته باشد، و بدل از غسل تیمّم کند یا برای وضو هم آب نداشته باشد، و بدل از وضو تیمّم کند)

هفتم: خضاب کردن به حنا و مانند آن

هشتم: مالیدن روغن به بدن

نهم: نزدیکی کردن بعد از آن‌که محتلم شده؛ یعنی در خواب منی از او بیرون آمده است.

احکام غسل جنابت‌

395 ٠موارد وجوب غسل جنابت٠ تحصیل طهارت با غسل جنابت به خودی خود مستحب است و برای خواندن نماز واجب و مانند آن واجب می‌شود و در نماز مستحب تنها شرط صحت می‌باشد، همچنین برای سجده و تشهد فراموش شده، اگر بین آن‌ها و نماز، از او کاری که باعث جنابت می‌شود صادر شده باشد، غسل جنابت واجب است و احتیاط آن است که برای سجده سهو نیز غسل کند. ولی برای نماز میّت و سجده شکر و سجده‌های واجب قرآن غسل جنابت لازم نیست.

396 ٠نیت وجوب و استحباب در غسل٠ لازم نیست در وقت غسل، نیت کند که غسل واجب یا مستحب‌ می‌کند بلکه اگر فقط به قصد قربت؛ یعنی برای خداوند عالم غسل کند، کافی است.

397 ٠غسل به نیت وجوب به خیال داخل شدن وقت٠ اگر یقین کند وقت نماز شده و نیت غسل واجب کند، بعد معلوم شود که پیش از وقت غسل کرده، غسل او صحیح است.

2. غسل استحاضه‌

تعریف، مشخصات و اقسام استحاضه

یکی از خون‌هایی که از زن خارج می‌شود خون استحاضه است و زن را در موقع دیدن خون استحاضه، مستحاضه می‌گویند.

398 ٠اوصاف خون استحاضه٠ خون استحاضه در بیشتر اوقات زرد رنگ یا قرمز روشن، و رقیق و سرد و کهنه است، و بدون فشار و سوزش بیرون می‌آید ولی ممکن است گاهی سیاه یا سرخ تیره و گرم و تازه و غلیظ باشد و با فشار و سوزش بیرون آید.

399 ٠اقسام استحاضه٠ استحاضه سه قسم است: قلیله، متوسّطه، کثیره.

استحاضۀ قلیله: آن است که خون فقط روی پنبه‌ای را که زن داخل فرج می‌گذارد، آلوده کند و در آن فرو نرود.

استحاضۀ متوسّطه: آن است که خون در پنبه فرو رود ولی از پشت پنبه جریان نداشته باشد؛ خواه از طرف دیگر پنبه بیرون آید و به دستمال برسد و خواه به دستمال نرسد، و لازم نیست خون تمام پنبه را فرا بگیرد، بلکه اگر در یک گوشه آن هم فرو رود کافی است.

استحاضۀ کثیره: آن است که خون از پشت پنبه جریان داشته باشد.

احکام استحاضه

400 ٠وظایف مشترک زنان مستحاضه٠ در تمام اقسام استحاضه احتیاط مستحب در زن حامله آن است که کارهای استحاضه کثیره را بجا آورد، و بر هر مستحاضه واجب است برای هر نماز ظاهر فرج را اگر خون به آن رسیده آب بکشد و پنبه و همچنین دستمال را اگر نجس شده، عوض کند یا آب بکشد.

401 ٠وظیفۀ مستحاضه قلیله٠ در استحاضۀ قلیله باید زن برای هر نماز یک وضو بگیرد.

402 ٠وظیفۀ مستحاضه متوسّطه٠ در استحاضۀ متوسّطه نیز ظاهراً باید اعمال استحاضه قلیله را انجام‌ دهد و کفایت می‌کند؛ ولی احتیاط مستحب آن است که اگر خون به دستمال نرسیده، برای اوّلین نماز غسل کند و برای هر روز یک غسل کافی است و اگر عمداً یا از روی فراموشی برای نماز اوّل غسل نکرد، برای نماز بعدی غسل کند، و همین‌طور ...، و اگر خون به دستمال رسیده برای نماز صبح یک غسل، و برای نماز ظهر و عصر هم یک غسل بجا آورد و بین نماز ظهر و عصر هم فاصله نیندازد و برای نماز مغرب و عشا هم یک غسل بجا آورد و بین آن دو فاصله نیندازد و غسل و وضو را هر کدام جلوتر بجا آورد اشکالی ندارد، ولی بهتر است اوّل وضو بگیرد.

403 ٠وظیفۀ مستحاضۀ کثیره٠ در استحاضۀ کثیره باید برای نماز صبح یک غسل، و برای نماز ظهر و عصر یک غسل، و برای نماز مغرب و عشا هم یک غسل بجا آورد و بین نماز ظهر و عصر و همچنین بین نماز مغرب و عشا فاصله نیندازد، و اگر فاصله انداخت اشکالی ندارد، ولی باید برای نماز بعدی دوباره غسل کند، و در هر حال برای هر نماز یک وضو بگیرد، و هر یک از وضو یا غسل را که اوّل انجام دهد اشکالی ندارد ولی مستحب -بلکه مطابق احتیاط استحبابی- است که اوّل وضو بگیرد.

404 ٠لزوم وضو و غسل با قطع استحاضه در وقت نماز٠ اگر خون استحاضه پیش از وقت نماز بیاید و در وقت نماز قطع شود، چنانچه زن برای آن خون، وضو و غسل بجا نیاورده باشد، باید در هنگام نماز وضو و غسل را بجا آورد.

405 ٠تبدیل استحاضه قلیله به متوسّطه بعد از نماز٠ اگر استحاضۀ قلیلۀ زن بعد از نماز صبح متوسّطه شود، بنابر احتیاط مستحب برای نماز ظهر و عصر غسل هم کند، و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسّطه شود، بنابر احتیاط مستحب برای نماز مغرب و عشا غسل هم نماید.

406 ٠تبدیل استحاضه به کثیره بعد از نماز٠ اگر استحاضۀ قلیله یا متوسّطۀ زن، بعد از نماز صبح کثیره شود باید برای نماز ظهر و عصر یک غسل، و برای نماز مغرب و عشا غسل دیگری بجا آورد، و اگر بعد از نماز ظهر و عصر کثیره شود، باید برای نماز مغرب و عشا غسل نماید. و اگر بعد از نماز ظهر و پیش از نماز عصر کثیره شود، باید برای نماز عصر غسل کند و برای نماز مغرب و عشا هم غسل دیگری بنماید، همچنین اگر بعد از نماز مغرب و پیش از نماز‌ عشا کثیره شود، باید برای نماز عشا غسل نماید و در تمام صورت‌ها برای هر نماز وضو بگیرد.

407 ٠زمان انجام غسل استحاضه٠ مستحاضۀ کثیره یا متوسّطه اگر پیش از داخل شدن وقت نماز برای نماز غسل کند، غسل او باطل است، ولی نزدیک اذان صبح جایز است رجاءً غسل نموده و نماز شب را بخواند، هرچند مستحاضۀ کثیره بعد از طلوع فجر برای نماز صبح باید غسل را اعاده کند.

408 ٠وضو گرفتن مستحاضه برای هر نماز٠ مستحاضه قلیله و متوسّطه و نیز مستحاضه کثیره برای هر نمازی -چه واجب باشد چه مستحب- باید وضو بگیرند، و نیز اگر بخواهند نمازی را که خوانده‌اند احتیاطاً دوباره بخوانند، یا بخواهند نمازی را که تنها خوانده‌اند دوباره با جماعت بخوانند، باید تمام کارهایی را که برای استحاضه گفته شد انجام دهند، ولی برای خواندن نماز احتیاط و سجدۀ فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجده سهو، اگر آن‌ها را بعد از نماز فوراً بجا آورند، لازم نیست کارهای استحاضه را انجام دهند.

409 ٠وظیفۀ مستحاضه بعد از پاک شدن٠ مستحاضه بعد از آن‌که خونش قطع شد، فقط برای نماز اولی که می‌خواند باید کارهای استحاضه را انجام دهد و برای نمازهای بعد لازم نیست.

410 ٠وظیفۀ زن با ندانستن نوع استحاضه٠ اگر زن نداند استحاضۀ او چه قسم است، در هنگامی که می‌خواهد نماز بخواند، باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و کمی صبر کند و بیرون آورد و بعد از آن‌که فهمید استحاضۀ او کدام یک از آن اقسام است، کارهایی را که برای آن قسم دستور داده شده انجام دهد، ولی اگر بداند تا وقتی که می‌خواهد نماز بخواند استحاضۀ او تغییر نمی‌کند، پیش از داخل شدن وقت هم می‌تواند خود را وارسی نماید، و در هر صورت می‌تواند وارسی نکرده مطابق احتیاط عمل کند.

411 ٠نماز مستحاضه بدون وارسی کردن٠ مستحاضه اگر پیش از آن‌که خود را وارسی کند مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظیفۀ خود عمل کرده؛ مثلاً استحاضه‌اش قلیله بوده و به وظیفۀ استحاضۀ قلیله عمل کرده، نماز او صحیح است و اگر قصد قربت‌ نداشته، یا عمل او مطابق وظیفه‌اش نبوده؛ مثل آن‌که استحاضۀ او کثیره بوده و به وظیفۀ قلیله رفتار کرده، نماز او باطل است.

412 ٠وظیفۀ مستحاضه در صورت ناتوانی از وارسی٠ مستحاضه اگر نتواند خود را وارسی کند باید به گونه‌ای عمل کند که حتماً وظیفۀ خود را عمل کرده باشد؛ مثلاً اگر نمی‌داند استحاضۀ او قلیله است یا کثیره، باید کارهای استحاضۀ کثیره را انجام دهد، ولی اگر بداند سابقاً کدام یک از آن سه قسم بوده، می‌تواند به وظیفۀ همان قسم رفتار نماید.

413 ٠ملاک شروع و پایان استحاضه٠ خون استحاضه در اوّل ظهورش تا در باطن است باعث وجوب غسل یا وضو نمی‌شود، و اگر از زن بیرون بیاید؛ هر چند کم باشد، تا زمانی که در باطن وجود دارد باید به وظایف مستحاضه عمل کند.

414 ٠خارج نشدن خون بین دو نماز٠ مستحاضه اگر بعد از نماز خود را وارسی کند و خون نبیند؛ اگر چه بداند دوباره خون می‌آید، با وضویی که دارد می‌تواند نماز بخواند.

415 ٠فاصله انداختن بین غسل و نماز٠ مستحاضه اگر بداند پس از وضو یا غسل خونی از او بیرون نیامده، می‌تواند خواندن نماز را تا وقتی که پاک می‌ماند به تأخیر بیندازد.

416 ٠یقین مستحاضه به پاک شدن در آخر وقت نماز٠ اگر مستحاضه بداند که پیش از گذشتن وقت نماز به کلّی پاک می‌شود، یا به اندازۀ خواندن نماز خون بند می‌آید، بنابر احتیاط باید صبر کند و نماز را در وقتی که پاک است بخواند.

417 ٠تأخیر نماز در صورت پاک شدن تا آخر وقت٠ اگر بعد از وضو و غسل، خون در ظاهر قطع شود، و مستحاضه بداند که آن قدر وقت دارد که نماز را تأخیر بیندازد و بعد از پاک شدن وضو و غسل کرده نماز را بجا آورد بنابر احتیاط باید نماز را تأخیر بیندازد و هنگامی که به کلّی پاک شد، دوباره وضو و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند، و اگر وقت نماز تنگ شد لازم نیست وضو و غسل را دوباره بجا آورد بلکه با وضو و غسلی که دارد می‌تواند نماز بخواند.

418 ٠وظیفۀ مستحاضه کثیره بعد از پاک شدن٠ مستحاضۀ کثیره وقتی به کلّی از خون پاک شد، باید غسل کند؛ ولی اگر بداند از وقتی که برای نماز پیش مشغول غسل شده دیگر خون در باطن هم نیامده، لازم نیست دوباره غسل نماید.

419 ٠فاصله انداختن مستحاضه بین انجام طهارت و نماز٠ مستحاضۀ قلیله و متوسّطه بعد از وضو، و مستحاضۀ کثیره بعد از غسل و وضو، در صورتی که خون‌شان کاملاً قطع نشده، باید فوراً مشغول نماز شوند، ولی گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهای قبل از نماز که به دلیل معتبر استحباب آن ثابت شده است، اشکال ندارد، و در نماز هم می‌توانند کارهای مستحب؛ مثل قنوت و غیر آن، را بجا آورند، همچنان‌که مستحاضه کثیره اگر مقداری از تعقیبات نماز را بجا آورد و بلافاصله مشغول نماز بعدی شود، به‌طوری که بگویند بین دو نماز جمع کرده‌ است لازم نیست غسل را تکرار کند.

420 ٠جریان خون در فاصله بین تحصیل طهارت و خواندن نماز٠ مستحاضه‌ای که خونش کاملاً قطع نشده اگر بین غسل و نماز یا بین وضو و نماز فاصله بیندازد و در این فاصله خون بیرون آید، باید دوباره غسل کند یا وضو بگیرد و بلافاصله مشغول نماز شود.

421 ٠وظیفۀ مستحاضه برای نماز با قطع نشدن خون٠ اگر خون استحاضۀ زن جریان دارد و قطع نمی‌شود، چنانچه برای او ضرر و مشقت شدید ندارد، باید بعد از غسل و وضو تا پایان نماز از بیرون آمدن خون جلوگیری نماید و چنانچه کوتاهی کند و خون بیرون آید باید دوباره غسل کند، وضو بگیرد و نماز بخواند البته اگر به فوریت خواندن نماز خللی وارد نشده باشد همین که نماز بخواند کافی است و لازم نیست دوباره غسل یا وضو را اعاده کند.

422 ٠جریان خون هنگام غسل٠ اگر در هنگام غسل خون قطع نشود غسل صحیح است؛ ولی اگر در بین غسل، استحاضۀ متوسّطه کثیره شود، احتیاط آن است که غسل را از سر بگیرد.

423 ٠وظیفۀ مستحاضه در حال روزه٠ احتیاط مستحب آن است که مستحاضه در تمام روزی که روزه است به مقداری که می‌تواند از بیرون آمدن خون جلوگیری کند.

424 ٠غسل‌های استحاضه برای روزه‌دار٠ اگر مستحاضه غسل‌هایی را که برای نمازهای روزانه یا برای نمازهای شب قبل یا شب بعد باید انجام دهد بجا نیاورد، روزه‌اش باطل نمی‌شود، هر چند احتیاط مستحب آن است که قضای آن روز را نیز بجا آورد.

425 ٠مستحاضه شدن روزه‌دار بعد از نماز عصر٠ اگر بعد از نماز عصر مستحاضه شود و تا غروب غسل نکند، روزۀ او صحیح است.

426 ٠تبدیل استحاضه به کثیره قبل از نماز٠ اگر استحاضۀ قلیلۀ زن پیش از نماز کثیره شود، باید کارهای کثیره را که گفته شد انجام دهد، و اگر استحاضۀ متوسّطه کثیره شود، باید کارهای استحاضۀ کثیره‌ را انجام دهد و چنانچه برای استحاضۀ متوسّطه غسل هم کرده باشد، بنابر احتیاط باید دوباره برای کثیره غسل کند.

427 ٠تبدیل استحاضه  به کثیره در بین نماز٠ اگر در بین نماز استحاضۀ قلیلۀ او کثیره شود، باید نماز را بشکند و برای استحاضۀ کثیره غسل کند و وضو هم بگیرد و کارهای دیگر آن را انجام دهد و نماز را از سر بگیرد، و اگر برای غسل وقت ندارد یک تیمّم بدل از غسل کند، و اگر برای وضو هم وقت نداشته باشد بنابر احتیاط تیمّم دیگری بدل از وضو بکند، و اگر برای تیمّم هم وقت ندارد، بنابر احتیاط مستحب نماز را نشکند و آن را تمام نماید ولی در هر حال باید آن را قضا کند.

همچنین است اگر در بین نماز استحاضۀ متوسّطۀ زن کثیره شود و برای استحاضۀ متوسّطه غسل نکرده باشد؛ و اگر برای استحاضۀ متوسّطه غسل کرده باشد، بنابر احتیاط باید نماز را تمام کند و برای استحاضۀ کثیره غسل کند و وضو بگیرد و کارهای دیگر آن را انجام دهد و همان نماز را دوباره بخواند، و اگر برای هیچ کدام از غسل و وضو وقت ندارد، دو تیمّم کند: یکی بدل از غسل و دیگری بدل از وضو، و اگر برای یکی از آن‌ها وقت ندارد عوض آن، تیمّم کند و دیگری را بجا آورد. ولی اگر برای تیمّم هم وقت ندارد دوباره خواندن نماز لازم نیست و بنابر احتیاط باید نماز را قضا نماید.

428 ٠قطع شدن خون در اثنای نماز٠ اگر در بین نماز خون بند بیاید و مستحاضه نداند که در باطن هم قطع شده یا نه، چنانچه بعد از نماز بفهمد قطع شده بوده، باید وضو و غسل و نماز را دوباره بجا آورد.

429 ٠تبدیل استحاضۀ کثیره به متوسّطه٠ اگر استحاضۀ کثیره زن متوسّطه شود، باید برای نماز اوّل عمل کثیره، و برای نمازهای بعد عمل متوسّطه را بجا آورد؛ مثلاً اگر پیش از نماز ظهر استحاضۀ کثیره متوسّطه شود، باید برای نماز ظهر غسل کند و وضو بگیرد و برای نماز عصر و مغرب و عشا فقط وضو بگیرد؛ ولی اگر برای نماز ظهر غسل نکند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد باید برای نماز عصر غسل کند، و اگر برای نماز عصر هم غسل نکند باید برای نماز مغرب غسل کند، و اگر برای آن هم غسل‌ نکند و فقط به مقدار غسل و نماز عشا وقت داشته باشد، باید برای نماز عشا غسل نماید.

430 ٠وظیفۀ مستحاضه کثیره در صورت قطع خون و جریان دوبارۀ آن٠ اگر پیش از هر نماز خون مستحاضۀ کثیره قطع شود و دوباره بیاید، باید برای هر نماز یک غسل بجا آورد و وضو هم بگیرد.

431 ٠تبدیل استحاضه کثیره به قلیله٠ اگر استحاضۀ کثیره قلیله شود، باید برای نماز اوّل، عمل کثیره و برای نمازهای بعد عمل قلیله را انجام دهد.

432 ٠نماز مستحاضه در صورت عمل نکردن به وظایفش٠ اگر مستحاضه یکی از کارهایی را که بر او واجب است، ترک کند، نمازش باطل است و اگر کاری را که به احتیاط بر مستحاضه لازم است ترک کرده و نماز بخواند، نمازش بنابر احتیاط باطل است.

433 ٠مسّ قرآن در حال استحاضه٠ مستحاضه‌ای که برای نماز وضو گرفته یا غسل کرده، بنابر احتیاط نمی‌تواند در حال اختیار جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند و در حال اضطرار جایز است؛ ولی بنابر احتیاط باید وظیفۀ غسل یا وضویی که برای نماز دارد، برای رساندن بدن به خط قرآن هم انجام دهد.

434 ٠کارهای حرام بر مستحاضه٠ بر مستحاضه قلیله و متوسّطه رفتن و توقّف در مساجد و خواندن آیه و سورۀ سجده‌دار جایز است و شوهرش می‌تواند با وی نزدیکی کند و بر مستحاضه کثیره اگر غسل‌های واجب خود را بجا آورد، رفتن در مسجد؛ هر چند برای عبور نباشد، و خواندن آیه یا سوره‌ای که سجده واجب دارد، حلال است و شوهرش می‌تواند با وی نزدیکی کند؛ اگر چه کارهای دیگری را که برای نماز واجب است مثل: عوض کردن دستمال یا آب کشیدن آن، انجام نداده باشد.

435 ٠وظیفه مستحاضه برای قرائت عزائم و مانند آن٠ مستحاضه کثیره‌ای که تازه استحاضه شده و وقت نمازش نرسیده -تا غسل نماید- یا برای آخرین وعده نمازش غسل نکرده، چنانچه بخواهد سوره‌ای را که سجده واجب دارد بخواند یا مسجد برود، بنابر احتیاط باید غسل نماید؛ و همچنین است اگر شوهرش بخواهد با او نزدیکی کند.

436 ٠نماز آیات مستحاضه٠ نماز آیات بر مستحاضه واجب است و باید برای نماز آیات هم کارهایی را که برای نماز روزانه گفته شد، انجام دهد.

437 ٠وظیفۀ مستحاضه برای نماز آیات٠ هر گاه در وقت نماز روزانه، نماز آیات بر مستحاضه واجب شود؛ اگر‌ چه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، باید برای نماز آیات هم تمام کارهایی را که برای نماز روزانۀ او واجب است انجام دهد، و نمی‌تواند هر دو را با یک غسل و وضو بخواند.

438 ٠خواندن نماز قضا توسّط مستحاضه٠ مستحاضه نمی‌تواند نماز قضا بخواند، مگر احتمال عقلایی بدهد که اگر نماز را تأخیر بیندازد دیگر نتواند آن را انجام دهد که در این صورت باید برای هر نماز کارهایی را که برای نماز ادا بر او واجب است بجا آورد.

439 ٠شک در نوع خون٠ اگر زن بداند خونی که از او خارج می‌شود خون زخم و دمل و مانند آن نیست و شرعاً حکم حیض و نفاس ندارد، باید به دستور استحاضه عمل کند؛ بلکه اگر شک داشته باشد که خون استحاضه است یا خون‌های دیگر، چنانچه نشانۀ آن‌ها را نداشته باشد، باید کارهای استحاضه را انجام دهد.

3. غسل حیض‌

تعریف و مشخصات حیض

خون حیض خونی است که غالباً در هر ماه چند روزی از رحم زن‌ها خارج می‌شود، و زن را در هنگام دیدن خون حیض، حائض می‌گویند.

440 ٠اوصاف خون حیض٠ خون حیض در بیشتر اوقات، گرم و تازه، و رنگ آن سیاه یا سرخ تیره است و با فشار و سوزش بیرون می‌آید و اگر خون، یکی از نشانه‌ها را داشته باشد، ولی نداند که نشانه‌های دیگر را دارد یا نه، در حکم این است که دو نشانه دیگر را هم دارد.

441 ٠تعریف یائسگی٠ زن‌های قرشیه بعد از تمام شدن شصت سال قمری یائسه می‌شوند؛ یعنی خون حیض نمی‌بینند، و زن‌هایی که قرشیه نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال قمری یائسه می‌شوند.[1] باید توجّه داشت که زن‌های سیده یکی از اقسام زن‌های قرشیه می‌باشند.

442 ٠خون پیش از نه سالگی و بعد از یائسگی٠ خونی که دختر پیش از تمام شدن نه سال قمری، و زن بعد از یائسه شدن می‌بیند، حیض نیست.

443 ٠خون حیض در زمان حاملگی و شیردهی٠ زن حامله و زنی که بچّه شیر می‌دهد، ممکن است حیض ببیند، ولی زن حامله در دو جهت با سایر زن‌ها تفاوت دارد:

اوّل: صاحب عادت وقتیه و عددیه اگر حیض وی به تأخیر بیفتد و بیست روز از آخر عادت وی بگذرد، دیگر هر چه خون ببیند حیض به حساب نمی‌آید و استحاضه است اگر چه به نشانه حیض باشد و اگر هنوز بیست روز از آخر عادت وی نگذشته، خونی که دیده چنانچه به نشانه حیض باشد، حیض و چنانچه به نشانه حیض نباشد استحاضه است، ولی خونی که زنان دیگر پس از ایّام حیض می‌بینند به‌طور کلی استحاضه است و فرقی بین گذشتن بیست روز و نگذشتن آن و نشانه‌دار بودن خون و نشانه‌دار نبودن آن نیست. در مورد خونی که زن در ایّام عادت یا قبل از آن می‌بیند فرقی بین زن حامله و زنان دیگر‌ نیست.

دوّم: در زن حامله لازم نیست خون سه روز ادامه داشته باشد تا حیض به حساب آید.

444 ٠دیدن خون با شک در تمام شدن نه سالگی٠ دختری که نمی‌داند نه سالش تمام شده یا نه، اگر خونی ببیند که نشانۀ حیض را نداشته باشد حیض نیست، و اگر نشانه حیض را داشته باشد، حیض است و شرعاً علامت این است که نه سال او تمام شده است.

445 ٠دیدن خون با شک در یائسه شدن٠ زنی که شک دارد یائسه شده یا نه، باید بنا بگذارد که یائسه نشده است و زنی که بین پنجاه و شصت سالگی است و نمی‌داند که قرشی است یا نه، حکم کسی را دارد که هنوز از پنجاه سال نگذشته است. بنابراین در مناطقی مثل ایران و عراق از آنجا که زن اطمینان ندارد که قرشیه نیست اگر بعد از پنجاه سالگی هم خون با شرایط ببیند حائض شمرده می‌شود.

446 ٠کمترین و بیشترین مدّت حیض٠ مدّت خون حیض کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نمی‌شود، و اگر مختصری هم از سه روز کمتر باشد حیض نیست (البته اگر به جهت مانعی همچون حامله بودن یا خوردن قرص، خون سه روز ادامه نیابد، با داشتن سایر شرایط حیض است). مراد از روز، در این مسأله مدّت 24 ساعت است؛ نه روز در مقابل شب.

447 ٠پشت سر هم نبودن سه روز اوّل حیض٠ لازم نیست سه روز اوّل حیض پشت سر هم باشد؛ ولی باید سه روز اوّل، در یک دهه باشد، پس اگر یک روز خون ببیند و سه روز پاک شود و دوباره یک روز خون ببیند و چهار روز پاک شود و دوباره یک روز خون ببیند، خون‌های دیده شده حیض است؛ و اگر دو روز خون ببیند و هفت روز پاک شود و دوباره یک روز خون ببیند، هر دو خون حیض است؛ ولی اگر دو روز خون ببیند و هشت روز پاک شود، خون دیده شده حیض نمی‌باشد. و در مورد غیر سه روز اوّل لازم نیست خون دیده شده، در یک دهه واقع شود؛ بلکه اگر فاصله آن با آخر خون دیده شده از ده روز کمتر باشد، ادامه خون حیض سابق می‌باشد؛ بنابراین، اگر مثلاً سه روز متوالی خون ببیند و پاک شود و در روز دوازدهم دوباره خون ببیند، این خون نیز ادامه حیض می‌باشد. و نیز اگر دو روز خون ببیند و پنج روز پاک شود و دوباره دو روز خون ببیند و دوباره‌ پاک شود و در روز هیجدهم دوباره خون ببیند خون‌های دیده شده، یک حیض به حساب می‌آید. البته مجموع روزهایی که با فاصله، یا بی‌فاصله خون دیده است نباید از ده روز تجاوز کند؛ پس اگر هفت روز خون دید و سه روز پاک شد و دوباره هفت روز خون دید، نمی‌توان تمام خون‌های دیده شده را حیض دانست.

448 ٠ملاک شروع و ادامۀ حیض٠ ابتدای حیض لازم است خون بیرون بیاید، ولی لازم نیست در تمام سه روز چنین باشد، بلکه اگر در ادامه حیض در باطن فرج خون باشد کافی است؛ و چنانچه در بین سه روز مختصری پاک شود و مدّت پاک شدن به قدری کم باشد که بگویند در تمام سه روز در فرج خون بوده، باز هم حیض است.

449 ٠نحوۀ محاسبۀ سه شبانه روز٠ لازم است سه شبانه روز خون ببیند؛ پس اگر از اذان صبح (یا طلوع آفتاب) روز اوّل تا غروب روز سوم، خون بیاید برای حیض بودن کافی نیست و باید تا اذان صبح (یا طلوع آفتاب) روز چهارم هم خون بیاید، یا مقدار باقی مانده در ضمن ده روز تکمیل شود، همچنین اگر در وسطهای روز اوّل شروع شود، باید تا همان موقع از روز چهارم خون بیاید و در شب دوم و سوم هم خون قطع نشود و یا مقدار سه شبانه روز کامل در ضمن ده روز خون ببیند.

450 ٠پاکی بین روزهای حیض٠ اگر در بین روزهایی که زن خون می‌بیند یک یا چند روز پاک شود به‌طوری که در باطن او هم خون نباشد، در روزهایی که پاک شده حائض نیست؛ هر چند روزهایی که خون دیده و روزهایی که در وسط پاک شده، بر روی هم از ده روز بیشتر نباشد؛ بنابراین اگر مثلاً سه روز خون ببیند و دو روز پاک شود و دوباره چهار روز خون ببیند، در مدّت دو خون حائض، و در دو روز وسط پاک می‌باشد و باید غسل حیض کرده و عبادات واجب خود را بجا آورد و می‌تواند کارهایی که بر حائض حرام است انجام دهد و چنانچه عباداتی در ایّام پاکی انجام داده، لازم نیست دوباره بجا آورد.

451 ٠شک بین خون جراحت و حیض٠ اگر خونی ببیند که از سه روز بیشتر و از ده روز کمتر باشد و نداند خون دمل و زخم است یا خون حیض، چنانچه نشانۀ حیض را نداشته باشد و در روزهای عادت یا یکی دو روز قبل از آن نباشد، نمی‌تواند آن را خون حیض قرار دهد؛ مگر در برخی صورت‌ها که در مسائل آینده گفته خواهد شد.

452 ٠شک بین خون حیض و استحاضه٠ اگر خونی ببیند و شک کند خون حیض است یا استحاضه، چنانچه در ایّام عادت یا یکی دو روز قبل باشد (هر چند نشانه حیض را نداشته باشد) یا بیش از دو روز قبل از عادت با نشانه حیض باشد، این خون حیض به شمار می‌آید و اگر بیش از دو روز قبل از عادت بدون نشانه حیض باشد باید اعمال استحاضه را انجام دهد، همچنین است اگر شک کند خون حیض است یا استحاضه یا خون دمل و زخم. حکم خون دیدن پس از ایّام عادت در مسألۀ 489 خواهد آمد.

453 ٠شک بین خون حیض، استحاضه و بکارت٠ اگر خونی ببیند که نداند خون حیض است یا بکارت، باید خود را وارسی کند؛ یعنی مقداری پنبه داخل فرج نماید و کمی صبر کند و بعد بیرون بیاورد، پس اگر فقط اطراف آن آلوده باشد، خون بکارت است و اگر خون به همۀ آن رسیده، حیض می‌باشد و اگر شک کند که خون حیض است یا خون استحاضه یا بکارت، یا شک کند که خون حیض است یا خون زخم است یا بکارت، یا اصلاً نداند چه خونی است، اگر فقط اطراف پنبه‌ای که در داخل فرج می‌گذارد آلوده شده باشد خون بکارت می‌باشد و اگر به همۀ آن رسیده و نشانۀ حیض را داشته باشد خون حیض، و اگر نشانۀ حیض را نداشته باشد، باید اعمال استحاضه را انجام دهد.

454 ٠شک در ادامۀ خون تا سه روز٠ اگر زن خونی ببیند که اگر سه روز ادامه پیدا کند حکم به حیض بودنش می‌شود، ولی شک دارد که خون سه روز ادامه پیدا می‌کند یا قطع می‌شود، باید بنا را بر این بگذارد که خون ادامه پیدا کرده و حیض است، ولی اگر خون قطع شود و نداند که آیا دوباره قبل از تمام شدن ده روز خون می‌آید، باید بنا را بر این بگذارد که خون دوباره نمی‌آید و خونی که دیده حیض نبوده است، و همچنین است اگر در وقتی که خون قطع نشده بداند خون سه روز ادامه پیدا نمی‌کند ولی احتمال بدهد پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون بیاید.

455 ٠خون کمتر از سه روز و جریان دوباره آن پس از ده روز٠ اگر کمتر از سه روز خون ببیند و بعد از گذشتن ده روز از اوّل خون، با شرایط حیض خون ببیند و خون دوم در عادت، یا یکی دو روز قبل از عادت باشد خون دوّم حیض است (هرچند نشانه حیض را نداشته باشد) همچنین اگر بیشتر از دو روز قبل از عادت بوده و نشانه حیض را دارا باشد و در هر سه صورت خون اوّل، اگر چه در روزهای عادتش باشد و نشانۀ حیض را هم داشته باشد، حیض نیست.

احکام حائض

456 ٠کارهایی که بر حائض حرام است٠ چند چیز بر حائض و کسی که شرعاً محکوم به حائض بودن است، حرام است:

اوّل: عبادت‌هایی که مانند نماز باید با وضو یا غسل یا تیمّم بجا آورده شود و در مدّتی که حائض می‌باشد، یا در مدّتی که شرعاً محکوم به حائض بودن است، اگر چنین عبادت‌هایی را -هرچند به امید ثواب- بجا آورد معصیت کرده است؛ ولی بجا آوردن عبادت‌هایی که وضو و غسل و تیمّم برای آن‌ها لازم نیست؛ مانند نماز میّت، مانعی ندارد.

دوم: تمام چیزهایی که بر جنب حرام است و در احکام جنابت گفته شد.

سوم: جماع کردن در فرج، که هم برای مرد حرام است و هم برای زن، اگر چه به مقدار ختنه‌گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید، و وطی زن در دبر به‌طور کلی شدیداً مکروه است و خلاف احتیاط استحبابی است و در حال حیض احتیاط استحبابی اکید در ترک آن است.

457 ٠جماع در روزهایی که زن شرعاً حائض است٠ جماع کردن در روزهایی هم که حیض زن قطعی نیست ولی شرعاً باید برای خود حیض قرار دهد، جایز نیست؛ پس زنی که باید به دستوری که بعداً گفته می‌شود روزهای عادت یکی از خویشان خود را حیض قرار دهد، شوهرش نمی‌تواند در آن روزها با او نزدیکی کند، همچنین در روزهایی که زن شرعاً می‌تواند برای خود حیض قرار دهد (همچون روزهای استظهار که در مسألۀ 487 توضیح داده می‌شود)، اگر زن آن روزها را حیض قرار دهد، شوهرش نمی‌تواند در آن روزها با او نزدیکی کند و لازم نیست در حیض قرار دادن از شوهر خود اجازه بگیرد، اگر چه احتیاط استحبابی در اجازه گرفتن است.

458 ٠کفّارۀ نزدیکی در حال حیض٠ اگر مرد با زن خود در حال حیض از جلو نزدیکی کند لازم است استغفار کند و مستحب -بلکه مطابق احتیاط مستحب- است که در نزدیکی با زن در حال حیض -چه از جلو باشد چه از پشت- کفاره بدهد و کفارۀ آن در مسألۀ 460 بیان می‌شود.

459 ٠بهره‌گیری‌های جنسی غیر از جماع در حال حیض٠ غیر از نزدیکی کردن با زن حائض سایر بهره‌گیری‌های جنسی؛ مانند بوسیدن و ملاعبه نمودن، مانعی ندارد، ولی بهره‌گیری از ما بین ناف تا زانو مکروه و خلاف احتیاط استحبابی است.

460 ٠مقدار کفّارۀ نزدیکی در ایام حیض٠ کفارۀ نزدیکی در حال حیض صدقه دادن به مسکین است، به این ترتیب که: اگر شمارۀ روزهای حیض زن به سه قسمت تقسیم شود، کفارۀ نزدیکی در قسمت اوّل آن، یک دینار شرعی (حدود 22 نخود طلای سکه‌دار‌)[2] و در قسمت دوم، نیم دینار (حدود 11 نخود)، و در قسمت سوم، ربع دینار (حدود پنج نخود و نیم) است؛ مثلاً زنی که شش روز خون حیض می‌بیند، اگر شوهرش در شب یا روز اوّل و دوم با او جماع کند، یک دینار شرعی و در شب یا روز سوم و چهارم نیم دینار، و در شب یا روز پنجم و ششم ربع دینار بدهد. و بهتر آن است که در قسمت سوم هم نیم دینار بدهد و از آن بهتر آن است که در هر سه قسمت یک دینار بدهد و اگر نتواند کفاره بدهد، به یک مسکین صدقه بدهد.

461 ٠زمان محاسبۀ قیمت طلا٠ اگر طلای سکه‌دار ممکن نباشد، پولی به قیمت آن پرداخت شود و اگر قیمت طلا در وقتی که جماع کرده با وقتی که می‌خواهد به فقیر بپردازد فرق کرده باشد، قیمت وقتی را که می‌خواهد به فقیر بپردازد حساب کند.

462 ٠جماع در هر سه قسمت ایّام حیض٠ اگر کسی هم در قسمت اوّل و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حیض جماع کند، هر سه کفاره را که یک دینار و سه چهارم (حدود سی و هشت نخود و نیم) می‌شود بدهد.

463 ٠تکرار جماع در ایّام حیض٠ اگر با زن حائض در یک قسمت حیض -مثلاً در یک سوم ابتدای آن- چند مرتبه جماع کند، بهتر آن است که برای هر جماع یک کفاره بدهد.

464 ٠شروع حیض در حال نزدیکی٠ اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده، باید فوراً از او جدا شود، و اگر جدا نشود احتیاط مستحب آن است که کفاره بدهد.

465 ٠وطی به شبهه در ایّام حیض٠ اگر مرد با زن حائض نامحرم به گمان این که همسر خودش است جماع کند، احتیاط مستحب این است که کفاره بدهد.

466 ٠کفّارۀ نزدیکی در صورت ندانستن حکم یا فراموشی٠ کسی که از روی نادانی یا فراموشی با زن در حال حیض نزدیکی کند، کفاره ندارد.

467 ٠کفّارۀ نزدیکی در صورتی که به اشتباه گمان می‌کرده زن حائض است٠ اگر مرد به اعتقاد این که زن حائض است با او نزدیکی کند و بعداً معلوم شود که حائض نبوده است، کفاره ندارد.

468 ٠طلاق زن در حال حیض٠ طلاق دادن زن در حال حیض، با شرایطی که در احکام طلاق گفته می‌شود باطل است.

469 ٠قول زن در مورد حیض٠ اگر زن بگوید حائضم یا از حیض پاک شده‌ام و اطمینان به دروغ بودن گفته‌اش نباشد، باید حرف او را قبول کرد.

470 ٠حائض شدن در بین نماز٠ اگر زن در بین نماز حائض شود نمازش باطل است، و ادامه دادن آن حرام می‌باشد.

471 ٠شک در حائض شدن بین نماز٠ اگر زن در بین نماز شک کند که حائض شده یا نه، نمازش صحیح است، ولی اگر بعد از نماز بفهمد که در بین نماز حائض شده، نمازی که خوانده باطل است؛ بلی اگر در نماز مغرب بعد از دو رکعت حائض شود، نماز را رها می‌کند و احتیاط آن است که بعد از پاک شدن نماز مغرب را از جایی که حائض شده تمام کند و قضا نیز بنماید.

472 ٠وظیفۀ حائض بعد از پاک شدن٠ بعد از آن‌که زن از خون حیض پاک شد، واجب است برای نماز و امور دیگری که باید با وضو یا غسل یا تیمّم بجا آورده شود غسل کند، و دستور آن مثل غسل جنابت است و نیازی به وضو ندارد، ولی احتیاط مستحب آن است که پیش از‌ غسل یا بعد از آن، وضو بگیرد و بهتر آن است که پیش از غسل، وضو بگیرد.

473 ٠احکام حائض پیش از انجام غسل٠ بعد از آن‌که زن از خون حیض پاک شد؛ اگر چه غسل نکرده باشد، طلاق او صحیح است و شوهرش هم می‌تواند با او جماع کند و بهتر این است که جماع پس از شستن فرج باشد، ولی جماع پیش از غسل کراهت شدید دارد، اما کارهای دیگری که در وقت حیض بر او حرام بوده، مانند ورود در مسجد الحرام و مسجد پیامبر(ص) و نیز در سایر مساجد در غیر صورت عبور، و مسّ خط قرآن؛ تا غسل نکند بر او حلال نمی‌شود.

474 ٠نبود آب کافی برای غسل و وضو٠ اگر آب برای وضو و غسل کافی نباشد و به اندازه‌ای باشد که بتواند غسل کند، باید غسل کند و احتیاط مستحب آن است که بدل از وضو تیمّم هم بنماید، و اگر فقط برای وضو کافی باشد و به اندازه غسل نباشد، باید عوض غسل تیمّم کند و احتیاط مستحب آن است که وضو هم بگیرد و اگر برای هیچ یک از آن‌ها آب ندارد، باید بدل از غسل تیمّم نموده و بنابر احتیاط مستحب تیمّم دیگری هم بدل از وضو بگیرد.

475 ٠قضای نماز و روزه بر حائض٠ نمازهای یومیه‌ای که به سبب حیض از زن فوت شده قضا ندارد ولی روزه‌های واجب را که در حال حیض نگرفته، باید قضا نماید و نمازهای غیریومیه که بر دیگران واجب است، باید قضا کند.

476 ٠فوری خواندن نماز در صورت احتمال حیض٠ هر گاه وقت نماز داخل شود و بداند که اگر نماز را به تأخیر بیندازد حائض می‌شود، باید فوراً نماز بخواند؛ بلکه بنابر احتیاط مستحب اگر احتمال هم بدهد، نماز را فوراً بخواند.

477 ٠شروع حیض قبل از خواندن نماز در وقت٠ اگر زن نماز را به تأخیر بیندازد و از اوّل وقت به اندازۀ خواندن یک نماز بگذرد و حائض شود چنانچه می‌توانسته نمازش را در وقت بخواند -هر چند به این صورت که مقدّمات آن مانند وضو گرفتن یا غسل یا تیمّم کردن یا پاک بودن بدن یا لباس و یافتن جهت قبله را قبل از وقت انجام دهد، یا نماز را بدون حرج تند بخواند- قضای آن نماز بر او واجب می‌شود، و در چگونگی نماز باید ملاحظه حال خود را بکند؛ مثلاً زنی که مسافر نیست اگر در اوّل ظهر نماز نخواند قضای آن در صورتی واجب است که به مقدار خواندن چهار رکعت نماز از اوّل ظهر بگذرد و حائض شود و می‌توانسته قبل از وقت، مقدّمات نماز را تهیه کند و مدّت زمان به قدری است که بتواند بدون حرج با تند خواندن، نماز را بجا آورد، و برای کسی که مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو رکعت با شرایط ذکر شده، کافی است‌.

478 ٠پاک شدن در آخر وقت نماز٠ اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاک شود و به اندازه غسل و خواندن یک رکعت نماز یا بیشتر وقت داشته باشد باید نماز را بخواند و اگر نخواند، باید آن را قضا کند، و اگر می‌توانسته با تهیۀ مقدّمات از قبل، نماز را در این وقت بخواند، داشتن وقت برای تهیه مقدّمات پس از پاک شدن، لازم نیست و همین مقدار که بتواند نماز اشخاصی را که به خاطر اضطرار و عذر به صورت خاصی خوانده می‌شود -مثلاً با لباس نجس یا بدون لباس- بخواند کفایت می‌کند و اگر این مقدار هم وقت نداشته باشد، نماز واجب نیست و اگر می‌توانسته با تحصیل مقدّمات قبل از پاک شدن، نمازش را پس از پاک شدن در آخر وقت بخواند ولی چون تحصیل مقدّمات نکرده اکنون قادر به خواندن نماز -هرچند نماز افراد معذور- نیست، نماز فعلاً بر او واجب نیست ولی قضای آن واجب است.

479 ٠نماز حائض در صورت تنگی وقت برای غسل٠ اگر زن حائض به اندازه غسل و وضو وقت ندارد ولی می‌تواند با تیمّم نماز را در وقت بخواند، آن نماز بر او واجب نیست؛ اما اگر گذشته از تنگی وقت از جهت دیگر تکلیفش تیمّم است، مثل آن‌که آب برایش ضرر دارد، باید تیمّم کند و آن نماز را بخواند و در صورتی که نخواند لازم است قضا نماید.

480 ٠شک در باقی بودن وقت نماز بعد از پاک شدن از حیض٠ اگر زن بعد از پاک شدن از حیض شک کند که برای نماز وقت دارد یا نه، باید نمازش را بخواند.

481 ٠ترک نماز به خیال نبود وقت کافی٠ اگر به خیال این که برای خواندن یک رکعت نماز -با خصوصیّاتی که در مسألۀ 477 گفته شد - وقت ندارد نماز نخواند، و بعد بفهمد وقت داشته، باید قضای آن نماز را بجا آورد.

482 ٠مستحبات حائض در اوقات نماز٠ مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاک نماید و‌ پنبه و دستمال را عوض کند و وضو بگیرد -و اگر نمی‌تواند وضو بگیرد تیمّم نماید- و در جای نمازش رو به قبله بنشیند و مشغول ذکر و دعا و صلوات شود.

483 ٠مکروهات در حال حیض٠ خواندن سوره‌هایی که سجده واجب ندارند و همراه داشتن قرآن و رساندن جایی از بدن به جلد یا حاشیه یا مابین خط‌های قرآن و نیز خضاب کردن به حنا و مانند آن، بر حائض مکروه است.

اقسام زن‌های حائض

484 ٠اقسام  شش‌گانۀ زن‌های حائض‌٠ زن‌های حائض بر شش قسم‌اند:

اوّل: صاحب عادت وقتیه و عددیه، و آن زنی است که دو ماه پشت سر هم از وقت معیّن خون حیض ببیند و شمارۀ روزهای حیض او هم در هر دو ماه به یک اندازه باشد، مثل آن‌که دو ماه پشت سر هم از اوّل ماه تا هفتم خون حیض ببیند.

دوم: صاحب عادت وقتیه، و آن زنی است که دو ماه پشت سر هم از وقت معیّن حیض ببیند، ولی شمارۀ روزهای حیض او در هر دو ماه به یک اندازه نباشد؛ مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون ببیند، ولی ماه اوّل روز ششم و ماه دوم روز هفتم از خون پاک شود.

سوم: صاحب عادت عددیه، و آن زنی است که شمارۀ روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم به یک اندازه باشد، ولی وقت دیدن آن دو خون یکی نباشد، مثل آن‌که ماه اوّل از اوّل ماه تا آخر روز هفتم و ماه دوم از هفتم تا آخر روز سیزدهم خون ببیند.

چهارم: مبتدئه، و آن زنی است که دفعه اوّل خون دیدن او است.

پنجم: مضطربه، و آن زنی است که چند ماه خون دیده ولی عادت معیّنی پیدا نکرده، یا عادتش به‌هم خورده و عادت تازه‌ای پیدا نکرده است.

ششم: ناسیه، و آن زنی است که عادت خود را فراموش کرده است.

و هر کدام این‌ها احکامی دارند که در مسائل آینده گفته می‌شود:

1. صاحب عادت وقتیه و عددیه

485 ٠اقسام زن‌های دارای عادت وقتیه و عددیه‌٠ زنانی که عادت وقتیه و عددیه دارند، سه دسته هستند:

اوّل: زنی که دو ماه پشت سر هم از وقت معیّن خون حیض ببیند و در وقت معیّن هم پاک شود؛ مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون حیض ببیند و روز هفتم پاک شود که عادت این زن از روز اوّل ماه تا هفتم است.

دوم: زنی که از خون پاک نمی‌شود، ولی دو ماه پشت سر هم چند روز معیّن؛ مثلاً از اوّل ماه تا هفتم، خونی که می‌بیند نشانۀ حیض را دارد؛ یعنی تیره، گرم و با فشار است، و بقیۀ خون‌های او نشانه استحاضه را دارد؛ یعنی زرد یا قرمز روشن است، که عادت او از اوّل ماه تا هفتم می‌شود.

سوم: زنی که دو ماه پشت سر هم از وقت معیّن خون حیض ببیند و پاک شود و دوباره خون ببیند و مجموع خون‌هایی که دیده -بدون محاسبۀ زمانی که پاک بوده- در دو ماه به یک اندازه باشد و شرایط حیض را هم داشته باشد (یعنی مجموع خون‌ها در هر ماه از ده روز بیشتر نشود و سه روز اوّل خون در یک دهه واقع شود و مدّتی که در وسط پاک بوده کمتر از ده روز باشد) و لازم نیست که روزهایی که در وسط پاک بوده به یک اندازه باشد؛ مثلاً اگر در ماه اوّل از روز اوّل ماه تا سوم ماه خون حیض ببیند و پنج روز پاک شود و دوباره چهار روز خون ببیند و در ماه دوم بعد از آن‌که روز اوّل و دوم ماه خون دیده کمتر از هشت روز پاک شود و دوباره پنج روز خون ببیند، عادت او هفت روزه است که از اوّل ماه به‌طور متّصل به حساب می‌آید.

همچنین اگر در یکی از دو ماه از زمان معیّنی (مثلاً از اوّل ماه) چند روز متّصل (مثلاً هفت روز) خون حیض ببیند و در ماه دیگر از همان وقت چند روز خون ببیند و سپس مدّتی کمتر از ده روز پاک شود و دوباره خون ببیند و خون هر دو ماه شرایط حیض را داشته و به یک اندازه هم باشند، عادتش به همان مقدار (مثلاً هفت روز) است که به‌طور متّصل از اوّل آن زمان معیّن (مثلاً از اوّل ماه) محاسبه می‌گردد.

486 ٠حکم صاحب عادت وقتیه و عددیه٠ در تمام اقسام عادت وقتیه و عددیه اگر زن خون ببیند و شروع آن در‌ وقت عادت یا یکی دو روز جلوتر باشد -اگر چه آن خون زرد رنگ باشد- باید از اوّل خون به مقدار عدد عادتش به احکام حائض عمل نماید و اگر خون ادامه داشت مستحب است تا ده روز استظهار کند (همان طور که در مسألۀ آینده گفته خواهد شد) و اگر خون از ده روز بگذرد استحاضه است، مگر در صورتی که عادت با نشانۀ حیض مشخص شده باشد (صورت دوم مسألۀ سابق) که چنانچه پس از ده روز خونی ببیند که نشانۀ حیض را داشته باشد و خونی که در وقت عادت یا یکی دو روز جلوتر دیده نشانه‌های حیض را نداشته باشد، خون نشانه‌دار، حیض است و خونی که در ایّام عادت دیده حیض نبوده؛ بنابراین تمام عبادت‌های واجبی را که در آن زمان ترک کرده، باید قضا کند.

و به‌طور کلی در جایی که عادت با نشانه حیض مشخص شده باشد چنانچه دو خون ببیند که هر یک به تنهایی بتواند حیض باشد و هر دو نتوانند حیض باشند و یکی از آن دو بدون نشانه، ولی در زمان حیض یا یکی دو روز جلوتر باشد، و دیگری در غیر زمان حیض ولی با نشانه حیض باشد؛ خون با نشانه حیض، حیض است و خون زمان عادت استحاضه، برخلاف سایر اقسام عادت که خون زمان عادت حیض است.

در پاره‌ای از مسائل آینده که حیض بودن خون زمان عادت بر حیض بودن خون نشانه‌دار مقدّم شمرده شده، مراد اقسام معمولی عادت است که به وسیله نشانه حیض مشخّص نشده است.

487 ٠استظهار٠ مراد از استظهار در مسألۀ گذشته و مسائل آینده این است که زن خود را حائض به شمار آورده، به احکام حائض رفتار نموده، عبادات را ترک و از محرّمات حائض اجتناب کند. استظهار درباره زنی که عادتش مستقیم باشد و هیچ از نظر عدد تخلّف نداشته باشد، مشروع نیست؛ در غیر این شخص استظهار تا ده روز مستحب است؛ خواه در زمان استظهار خون به نشانه حیض باشد یا نباشد، خون از ده روز بگذرد یا نگذرد، از آغاز بداند که از ده روز می‌گذرد یا نداند.

ایام استظهار همانند ایّام حیض است و قضای نمازهای روزانه‌ای که زن در آن موقع ترک می‌کند، واجب نیست.

488 ٠خون  دیدن قبل از ایام عادت٠ زنی که عادت وقتیه و عددیه دارد اگر خون ببیند و شروع آن بیش از دو روز قبل از عادت باشد، چند صورت دارد:

الف: اگر خون به رنگ سیاه یا قرمز تیره باشد، حیض است.

ب: اگر خون به رنگ زرد یا قرمز روشن باشد، استحاضه است.

ج: اگر در آغاز به رنگ زرد یا قرمز روشن بوده، قبل از عادت سیاه یا قرمز تیره شده، و با رنگ حیض سه روز در ضمن یک دهه ادامه داشته یا بعد از تغییر رنگ به ایّام عادت متّصل شده و سه روز را تکمیل کند (هر چند در ایّام عادت به رنگ حیض نباشد) در این دو حالت از وقتی که تغییر رنگ داده حیض به شمار می‌آید و نمازهایی را که ترک کرده قضا ندارد.

د: اگر در آغاز به رنگ زرد یا قرمز روشن بوده، و با همان رنگ به ایّام عادت متّصل شده است از اوّل ایّام عادت حیض به حساب می‌آید، اگر چه آن خون همچنان زرد یا قرمز روشن باشد، ولی اگر سه روز در ضمن یک دهه ادامه نداشته باشد، معلوم می‌گردد که آن خون حیض نبوده و باید عبادت‌های واجبی را که نخوانده است، قضا کند.

ه‍‌: اگر در آغاز به رنگ زرد یا قرمز روشن بوده و بعد که قرمز تیره یا سیاه شده یا ایّام عادت رسیده، کمتر از سه روز ادامه یافته است، به مقدار سه روز را عادت خود قرار می‌دهد و بعد از پاک شدن، نماز و سایر عبادت‌های واجبی را که در آن سه روز بجا نیاورده، قضا می‌کند (و برای تعیین سه روز، خونی را که نشانۀ حیض دارد یا در ایّام عادت می‌بیند حیض قرار می‌دهد و بنابر احتیاط مقدار کسری آن تا سه روز را اگر می‌تواند از خون بعد تکمیل می‌کند) و در سایر روزهایی که خون می‌بیند باید به وظایف مستحاضه عمل نماید.

در سایر صورت‌ها که حکم به حیض بودن خون شد، به اندازه عدد عادت خود حیض قرار داده، پس از آن تا ده روز از هنگامی که حکم به حیض بودن شد، مستحب است استظهار کند و بعد از آن استحاضه می‌باشد.

489 ٠خون دیدن پس از ایام عادت٠ زنی که عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر بعد از گذشتن تمام ایّام عادت‌ شروع به خون دیدن کرد استحاضه است؛ هر چند به نشانۀ حیض باشد، مگر آن‌که عادت وی در اثر نشانه‌دار بودن خون مشخص شده باشد (صورت دوم مسألۀ 485) که چنانچه خونی با نشانه پس از ایّام عادت هم ببیند، حیض است.

490 ٠پاکی بین دو خون که قبل از ایام عادت شروع شده و تجاوز خون از ده روز٠ زنی که عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر بعد از آن‌که مدّتی قبل از عادت، خونی با نشانۀ حیض دید کمتر از ده روز پاک شود و دوباره خون ببیند و مجموع روزهایی که خون دیده -بدون محاسبه ایّامی که در وسط پاک بوده- از ده روز بیشتر باشد؛ مثلاً پنج روز حیض ببیند و پنج روز پاک شود و دوباره بیش از پنج روز خون ببیند، از زمانی که خون می‌بیند به مقدار عدد عادتش حیض قرار می‌دهد و اگر خون اوّل کمتر از عادت باشد از خون دوم تکمیل می‌کند و پس از آن مستحب است تا ده روز استظهار نماید و خون بعد از ده روز استحاضه است.

491 ٠خون دیدن در ایّام عادت و پاک شدن و دیدن دوبارۀ خون٠ زنی که عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت یا یکی دو روز قبل از آن شروع به خون دیدن کرد و مدّتی کمتر از ده روز پاک شود و دوباره خون ببیند، از آغاز خون اوّل به مقدار عدد عادتش حیض بوده، اگر کمتر از عادت بود، آن را از خون دوم تکمیل می‌کند و چنانچه خون ادامه داشت، مستحب است تا ده روز استظهار کند و پس از آن مستحاضه است.

492 ٠دیدن خون متّصل بیش از ده روز در ایّام عادت و بعد از آن٠ زنی که عادت وقتیه و عددیه دارد، اگر در وقت عادت یا یکی دو روز پیش از آن شروع به خون دیدن کند و بیشتر از ده روز متّصل خون ببیند، به مقدار عدد عادتش از اوّلین روزی که خون می‌بیند حیض قرار می‌دهد؛ هر چند نشانۀ حیض را نداشته باشد، و پس از آن مستحب است تا ده روز استظهار کند و پس از ده روز بقیه خون استحاضه است؛ هر چند نشانۀ حیض را داشته باشد، مگر آن‌که عادت وی در اثر نشانۀ حیض مشخص شده باشد؛ که در این صورت باید خون حیض را در خون‌های نشانه‌دار قرار دهد -همان طور که در مسألۀ 486 گذشت- و زنی که بیش از دو روز قبل از عادت با نشانۀ حیض خون ببیند، از روز اوّل خون به مقدار عادتش حیض بوده و تا ده روز مستحب است استظهار کند و پس از آن استحاضه است.

2. صاحب عادت وقتیه

493 ٠اقسام زن‌های دارای عادت وقتیه‌٠ زنانی که عادت وقتیه دارند، سه دسته‌اند:

اوّل: زنی که دو ماه پشت سر هم از وقت معیّن خون حیض ببیند و بعد از چند روز پاک شود، ولی شمارۀ روزهای آن در هر دو ماه به یک اندازه نباشد؛ مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون ببیند، ولی ماه اوّل روز ششم و ماه دوم روز هفتم از خون پاک شود؛ که این زن باید روز اوّل ماه را وقت عادت خود قرار دهد.

دوم: زنی که از خون پاک نمی‌شود ولی دو ماه پشت سر هم از وقت معیّن خون او حداقل سه روز قرمز تیره یا سیاه رنگ است و بقیۀ خون‌های او قرمز روشن یا زرد رنگ است و شمارۀ روزهایی که خون او قرمز تیره یا سیاه است در هر دو ماه به یک اندازه نباشد؛ مثلاً در ماه اوّل از اوّل ماه تا هفتم و در ماه دوم از اوّل ماه تا ششم خون او به رنگ حیض، و بقیه به رنگ استحاضه می‌باشد، که این زن هم باید روز اوّل ماه را وقت عادت خود قرار دهد.

سوم: زنی که دو ماه پشت سر هم از وقت معیّنی (مثلاً اوّل ماه) خون حیض ببیند و مدّتی کمتر از ده روز پاک شود و دوباره خون ببیند و مجموع خون‌هایی که دیده -بدون محاسبۀ زمانی که در وسط پاک بوده- در دو ماه به یک اندازه نباشد و در هر دو ماه خون شرایط حیض را داشته باشد (یعنی از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نباشد و سه روز اوّل آن در یک دهه واقع باشد) که این زن هم آن وقت معیّن (مثلاً اوّل ماه) را وقت عادت خود قرار می‌دهد.

همچنین اگر در یکی از دو ماه از زمان معیّنی (مثلاً اوّل ماه) چند روز متّصل خون حیض ببیند و در ماه دیگر از همان وقت چند روز خون ببیند، سپس کمتر از ده روز پاک شود و دوباره خون ببیند و مجموع هر دو خون شرایط حیض را داشته و مقدارش با ماه اوّل یکسان نباشد؛ که در این صورت نیز باید آن زمان معیّن (مثلاً اوّل ماه) را وقت عادت خود قرار دهد.

494 ٠حکم صاحب عادت وقتیه٠ زنی که عادت وقتیه دارد اگر در وقت عادت خود یا یکی دو روز قبل از عادت (با نشانۀ حیض یا بدون نشانۀ حیض) یا چند روز قبل با نشانۀ حیض خون ببیند، باید به احکام حائض رفتار نماید و اگر بعد بفهمد حیض نبوده؛ مثل آن‌که از سه روز کمتر باشد، باید عبادت‌های واجبی را که بجا نیاورده، قضا کند، و چنانچه خونی در وقت عادت خود یا یکی دو روز قبل و خون دیگری در غیر وقت عادت ببیند، و هر یک به تنهایی بتواند حیض باشد ولی نتواند هر دو خون را حیض قرار دهد، خونی را که در وقت عادت یا یکی دو روز قبل است، حیض قرار می‌دهد، هر چند به نشانه حیض نباشد و خونی را که در غیر وقت عادت می‌بیند، استحاضه قرار می‌دهد، هر چند به نشانۀ حیض باشد؛ مگر آن‌که عادت وی به سبب نشانه حیض مشخّص شده باشد (صورت دوم مسألۀ قبل)، که در این صورت خون نشانه‌دار حیض و خون بی‌نشانه، استحاضه است.

495 ٠مقدار حیض برای صاحب عادت وقتیه٠ زنی که عادت وقتیه دارد، برای تعیین مقدار خون حیض خود می‌باید نخست به نشانۀ حیض و سپس به عادت یکی از خویشان خود توجّه کند، بنابراین اگر خونی ببیند که نشانۀ حیض را دارد در صورتی که شرایط حیض را هم داشته باشد، (یعنی از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نباشد) آن خون را حیض قرار می‌دهد و اگر نتواند مقدار حیض خود را به واسطۀ نشانۀ حیض تعیین نماید، باید شمارۀ عادت یکی از خویشان خود را در زمانی که هم سن او بوده‌اند؛ پدری باشد یا مادری، زنده باشد یا مرده، حیض قرار دهد و پس از آن مستحب است تا ده روز استظهار کند و پس از ده روز، خون استحاضه است.

496 ٠زمان شروع حیض در صورت ملاک قرار دادن عادت خویشان٠ زنی که عادت وقتیه دارد و شمارۀ عادت یکی از خویشان خود را حیض قرار می‌دهد، باید روزی را که در هر ماه اوّل عادت او بوده، اوّل حیض خود قرار دهد؛ مثلاً زنی که هر ماه از روز اوّل حیض می‌دیده و گاهی روز ششم و گاهی روز هفتم پاک می‌شده است، چنانچه یک ماه از اوّل تا دوازدهم خون ببیند و عادت یکی از خویشان او هفت روز باشد، هفت روز اوّل ماه را حیض قرار می‌دهد و مستحب است تا ده روز استظهار نماید و سپس مستحاضه می‌باشد.

497 ٠تعداد روزهای عادت در صورت ممکن نبودن تشخیص آن٠ زنی که با نشانۀ حیض نمی‌تواند حیضش را معیّن کند و هیچ یک از خویشاوندانش هم عادت ندارند یا به آنان دسترسی ندارد، شش یا هفت روز را حیض قرار می‌دهد و بنابر احتیاط از اوّل خون قرار دهد و مستحب است تا ده روز استظهار نماید و بعد از آن مستحاضه است.

3. صاحب عادت عددیه

498 ٠اقسام زن‌های دارای عادت عددیه‌٠ زن‌هایی که عادت عددیه دارند، سه دسته‌اند:

اوّل: زنی که شماره حیض او در دو ماه پشت سر هم یک اندازه باشد ولی وقت خون دیدن او یکی نباشد، که در این صورت مقدار روزهایی که خون دیده، عدد عادت او می‌شود؛ مثلاً اگر ماه اوّل از روز اوّل تا پنجم و ماه دوم از یازدهم تا پانزدهم خون ببیند، عدد عادتش پنج روز می‌شود.

دوم: زنی که از خون پاک نمی‌شود ولی دو ماه پشت سر هم چند روز از خونی که می‌بیند نشانه حیض: قرمزی تیره یا سیاهی، و بقیه نشانه استحاضه: قرمزی روشن یا زردی، را دارد و شماره روزهایی که خون نشانه حیض را دارد در هر دو ماه یک اندازه است، ولی وقت آن یکی نیست. در این صورت هر چند روزی که خون او نشانۀ حیض را دارد، عدد عادت او می‌شود؛ مثلاً اگر یک ماه از اوّل ماه تا پایان روز پنجم و ماه بعد از یازدهم تا پایان روز پانزدهم خون او نشانۀ حیض و بقیه نشانۀ استحاضه را داشته باشد، شمارۀ روزهای عادت او پنج روز می‌شود.

سوم: زنی که دو ماه پشت سر هم خون حیض ببیند و مدّتی کمتر از ده روز پاک شود و دوباره خون ببیند و وقت دیدن خون در دو ماه فرق داشته باشد و مجموع خون‌هایی که دیده -بدون محاسبۀ زمانی که پاک بوده- در دو ماه به یک اندازه باشد و در هر ماه شرایط حیض را داشته باشد (یعنی از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نشود و سه روز اوّل خون در یک دهه واقع شود) که در این صورت شمارۀ مجموع خون‌هایی که در هر ماه دیده، عدد عادت او محسوب می‌شود و لازم نیست که روزهایی که در وسط پاک بوده، در هر دو ماه به یک اندازه باشد؛ مثلاً اگر ماه اوّل، از روز اوّل تا سوم خون ببیند و دو روز پاک شود و سپس سه روز خون ببیند و ماه دوم، روز یازدهم و دوازدهم خون ببیند و چهار روز پاک شود، سپس چهار روز خون ببیند، عادت او شش روز می‌شود.

همچنین است اگر در یکی از دو ماه به‌طور متّصل مقداری خون ببیند و در ماه دیگر به همان مقدار به‌طور جداگانه خون ببیند و وقت خون دیدن یکی نباشد.

499 ٠حکم صاحب عادت عددیه٠ زنی که عادت عددیه دارد، اگر بیشتر از شماره عادت خود، خون یک شکل ببیند، پس اگر همه زرد رنگ یا قرمز روشن بود، مستحاضه است، و اگر همه قرمز تیره یا سیاه بود، به شمارۀ روزهای عادتش حیض قرار می‌دهد و مستحب است تا ده روز استظهار نماید و بقیه را استحاضه قرار می‌دهد و بنابر احتیاط مقدار حیض را از روزهای اوّل خون، قرار دهد.

و اگر خونی که دیده یک شکل نبوده است، بلکه چند روز از آن نشانۀ حیض و چند روز نشانۀ استحاضه را داشته باشد، چنانچه روزهایی که خون نشانۀ حیض را دارد با شمارۀ عادت او یک اندازه است، باید همان روزها را حیض قرار داده و مستحب است بعد از آن تا ده روز استظهار نماید و بقیۀ خون‌ها، استحاضه می‌باشد و اگر خونی که نشانۀ حیض را دارد از روزهای عادت او بیشتر است، فقط به اندازۀ روزهای عادت از خون‌های نشانه‌دار حیض قرار می‌دهد (و بنابر احتیاط این مقدار را از روزهای اوّل قرار دهد) و مستحب است تا ده روز استظهار کند (هر چند خون زرد رنگ باشد) و بقیه را استحاضه قرار می‌دهد؛ و اگر مقدار روزهایی که خون نشانۀ حیض را دارد از روزهای عادت او کمتر، ولی حداقل سه روز باشد، این مقدار را حیض قرار داده و مقداری از خون‌های دیگر را نیز حیض قرار می‌دهد تا به اندازه عادت شود (و بنابر احتیاط اگر می‌تواند مکمل عدد عادت را از بعد حساب می‌کند) و اگر از سه روز نیز کمتر باشد، به مقدار سه روز به احکام حائض رفتار می‌نماید و بعد از پاک شدن، نماز و سایر عبادت‌های واجبی که در این سه روز بجا نیاورده، قضا می‌نماید (بنابر احتیاط مکمل سه روز را از بعد حساب می‌کند) و در بقیۀ روزها مستحاضه می‌باشد.

4 و 5. مبتدئه و مضطربه‌

500 ٠تعریف مبتدئه و مضطربه٠ مبتدئه یعنی زنی که دفعۀ اوّل خون دیدن او است، و مضطربه، یعنی زنی که بیش از یک بار خون دیده ولی عادت معیّنی نه در وقت و نه در عدد پیدا نکرده، یا عادتش از بین رفته و عادت تازه‌ای پیدا نکرده است، این دو در احکام حیض و استحاضه یکسان هستند به جز در حکمی که در ذیل مسألۀ 504 خواهد آمد.

501 ٠حکم مضطربه و مبتدئه٠ مبتدئه و مضطربه اگر خونی ببینند که نشانه‌های حیض را داشته باشد، باید به وظائف حائض رفتار کنند، و اگر بعد روشن شود که آن خون حیض نبوده (مثلاً خون سه روز در ضمن یک دهه ادامه نیابد) باید عبادت‌های واجبی را که ترک کرده قضا کنند، و اگر خونی که می‌بینند نشانه‌های حیض را نداشته باشد، باید به احکام مستحاضه عمل کنند.

502 ٠دیدن خونِ با نشانۀ حیض برای مبتدئه و مضطربه٠ مبتدئه یا مضطربه اگر چند روز خون ببینند، چنانچه این خون صفات حیض را نداشته باشد، استحاضه است، و اگر نشانه‌های حیض را داشته باشد و از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نباشد همگی حیض است. امّا اگر خون نشانه‌دار بیش از ده روز ادامه یابد، مقدار عادت یکی از خویشاوندان در سن و سال خود را حیض قرار می‌دهد، و اگر هیچ یک از خویشاوندانش عادت معیّنی نداشته باشند، یا به آن‌ها دسترسی نداشته باشد شش یا هفت روز را برای خود حیض قرار می‌دهد (و بنا بر احتیاط این مقدار را از اوّل خون‌ها قرار می‌دهد) و در هر دو صورت (رجوع به عادت برخی خویشاوندان یا حیض قرار دادن شش یا هفت روز) مستحب است تا ده روز استظهار کند (همان طور که در مسألۀ 487 گذشت) و پس از آن باید به احکام مستحاضه عمل کند.

503 ٠دیدن خون با برخی نشانه‌های حیض٠ مبتدئه یا مضطربه اگر خونی ببیند که برخی از آن نشانه‌های حیض را دارد و برخی نشانه‌های حیض را ندارد، سه صورت دارد:

الف: خون نشانه‌دار از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نباشد در این صورت خون‌ نشانه‌دار را حیض و خون بدون نشانه‌ی حیض را استحاضه قرار می‌دهد.

ب: خون نشانه‌دار کمتر از سه روز باشد که باید آن خون نشانه‌دار و مکمّل آن را تا سه روز از خون‌های بی‌نشانه حیض قرار دهد و پس از پاک شدن، نماز و سایر عبادت‌های واجبی را که ترک کرده قضا کند (و بنا بر احتیاط اگر می‌تواند کسری سه روز را از خون‌هایی که پس از خون‌های نشانه‌دار است تکمیل می‌کند) و خون بعد از سه روز را استحاضه قرار می‌دهد.

ج: خون نشانه‌دار بیشتر از ده روز باشد در این صورت برای تعیین مقدار حیض خود به عادت یکی از خویشاوندان خویش در این سن و سال، مراجعه می‌کند و اگر هیچ یک از آن‌ها عادت نداشته باشند یا به آن دسترسی نداشته باشد شش یا هفت روز از خون‌های نشانه‌دار را حیض قرار می‌دهد (و بنا بر احتیاط این مقدار را از اوّل خون‌های نشانه‌دار قرار می‌دهد) و در هر دو صورت خون‌های بعد را استحاضه قرار می‌دهد. البته در صورت‌ اول و سوم این مسأله مستحب است تا ده روز استظهار کند (همان طور که در مسألۀ 487 گذشت).

504 ٠دیدن دو خون با فاصلۀ کمتر از ده روز٠ مبتدئه یا مضطربه اگر پیش از گذشتن ده روز از خونی که با نشانه‌های حیض دیده، بار دیگر خونی ببیند که نشانه‌های حیض را داراست، مثلاً پنج روز خون سیاه، سپس نه روز خون زرد و سپس چند روز خون سیاه ببیند، اگر مجموع خون‌هایی که نشانه‌های حیض را دارند از ده روز بیشتر نباشد، همۀ آن‌ها حیض است و مستحب است تا ده روز استظهار کند (همان طور که در مسألۀ 487 گذشت)، و اگر مجموع خون‌های نشانه‌دار از ده روز بیشتر باشد، به مقدار عادت یکی از خویشاوندان خویش در این سن و سال را حیض قرار می‌دهد (و بنابر احتیاط این مقدار را از اوّل خون‌ها قرار می‌دهد) و پس از ده روز مستحاضه است.

لازم به ذکر است که در تمام صورتهای این مسأله اگر مضطربه نسبت به مقداری از عدد یا وقت حیض اطمینان داشته باشد، باید آن را رعایت کند، بنابراین اگر اکثر حیض او منظّم نباشد، ولی در سالهای اخیر هیچ‌گاه عادت وی مثلاً از هشت روز کمتر نبوده باشد، باید در صورت امکان عادت خود را از این مقدار کمتر قرار ندهد، هر چند عادت تمام خویشاوندانش کمتر از آن باشد. همچنین اگر ابتدای عادت وی از جهت وقت نامشخّص باشد و گاه چند روز قبل از آغاز ماه خون می‌بیند و گاه از آغاز ماه، ولی همیشه در سال‌های کنونی وی در سه روز اوّل ماه خون می‌بیند در این صورت خون سه روز اوّل ماه را باید حیض قرار دهد، هر چند نشانه‌های حیض را دارا نباشد.

6. ناسیه‌

505 ٠اقسام ناسیه٠ ناسیه، یعنی زنی که عادت داشته باشد ولی عادت خود را فراموش کرده باشد، اگر هم در وقت و هم در عدد عادت داشته و عادت خود را فراموش کند، مسأله سه صورت دارد:

اوّل: تنها عادت وقتی خود را فراموش کند، که حکم زنی را دارد که عادت عددی دارد.

دوّم: تنها عادت عددی خود را فراموش کند که حکم زنی را دارد که عادت وقتی دارد.

سوّم: هر دو عادت خود را فراموش کند که در حکم مضطربه است، همچنین اگر تنها در یکی از وقت و عدد عادت داشته و آن را فراموش کند، در حکم مضطربه است.

البته اگر مقداری از عادت خود را در یاد داشته باشد، مثلاً مطمئن است که عادت وی از هشت روز کمتر نیست ولی احتمال می‌دهد که نه یا ده روز باشد، در این صورت در صورت امکان نباید ایّام حیض خود را از مقداری که در یاد دارد کمتر قرار دهد.

همچنین اگر ناسیه مقداری از وقت عادت خود را در یاد داشته باشد، مثلاً بداند که در سال‌های کنونی وی همیشه سه روز اوّل ماه را حائض بوده ولی اوّل و آخر زمان حیض خود را فراموش کرده، باید در وقتی که در یاد دارد خون را حیض قرار دهد، هر چند نشانه‌های حیض را نداشته باشد.

مسائل متفرّقه حیض‌

506 ٠وظیفۀ فاقد عادت وقتیه٠ زنی که فقط عادت عددیه دارد یا عادت وقتیه هم داشته و آن را فراموش کرده است، همانند مضطربه و مبتدئه اگر خونی ببیند که نشانۀ حیض را داشته باشد، باید به وظایف حائض رفتار نماید و چنانچه بعد بفهمد حیض نبوده، باید نماز و سایر عبادت‌های واجبی را که بجا نیاورده، قضا نماید، و اگر خونی ببیند که نشانه حیض را نداشته باشد، باید به وظائف استحاضه عمل نماید‌.

507 ٠ملاک تغییر عادت٠ زنی که در حیض عادت دارد؛ چه در وقت حیض عادت داشته باشد و چه در عدد حیض یا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونی ببیند که وقت آن یا شمارۀ روزهای آن یا هم وقت و هم شماره روزهای آن یکی باشد، عادتش برمی‌گردد به آنچه در این دو ماه دیده است؛ مثلاً اگر از روز اوّل ماه تا هفتم خون می‌دیده و پاک می‌شده، چنانچه دو ماه پشت سر هم از یازدهم تا هفدهم ماه خون ببیند و پاک شود، از یازدهم تا هفدهم عادت او می‌شود.

508 ٠مقصود از یک ماه در ایّام حیض٠ مقصود از یک ماه، از ابتدای خون دیدن است تا سی روز؛ نه از روز اوّل ماه تا آخر ماه، یا از روزی که خون می‌بیند تا همان روز از ماه بعد.

509 ٠دو بار خون دیدن در یک ماه٠ زنی که معمولاً ماهی یک مرتبه خون می‌بیند، اگر در یک ماه دو مرتبه خون ببیند و آن خون نشانه‌های حیض را داشته باشد، چنانچه روزهایی که در وسط پاک بوده از ده روز کمتر نباشد، باید هر دو را حیض قرار دهد؛ بلی در مورد زنی که عادت وقتیه دارد و عادت وی به وسیلۀ نشانه‌های حیض مشخّص نشده باشد خونی که بعد از ایّام عادت می‌بیند هر چند نشانۀ حیض را داشته و ده روز فاصله هم شده باشد، حیض نیست.

510 ٠فاصله‌افتادن ده روز خون با نشانۀ استحاضه بین دو خون با نشانۀ حیض٠ اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانه حیض را دارد، بعد ده روز یا بیشتر با نشانۀ استحاضه خون ببیند و دوباره سه روز یا بیشتر خونی به نشانۀ حیض ببیند، باید خون اوّل و خون آخر را که نشانۀ حیض داشته، حیض قرار دهد؛ بلی در مورد زنی که عادت وقتیه دارد و عادت وی به وسیلۀ نشانۀ حیض مشخّص نشده باشد، خون بعد از ایّام عادت، حیض نیست.

511 ٠قطع خون پیش از ده روز با علم به نبود خون در باطن٠ اگر زن پیش از ده روز پاک شود و بداند که در باطن خون نیست، باید برای عبادت‌های خود غسل کند؛ اگر چه یقین داشته باشد که قبل از گذشتن ده روز دوباره خون می‌بیند.

512 ٠قطع خون پیش از ده روز با احتمال وجود خون در باطن٠ اگر زن پیش از ده روز پاک شود و احتمال دهد که در باطن خون هست، باید قدری پنبه داخل فرج نماید و مقداری صبر کند و بیرون آورد، پس اگر پاک بود، غسل کند و عبادت‌های خود را بجا آورد و اگر پاک نبود، چنانچه در عدد حیض عادت داشته باشد، به مقدار عدد عادت را حیض قرار دهد، و مستحب است تا ده روز، استظهار نماید. و اگر عادت ندارد، اقسام و تفاصیلی دارد که در مسائل مبتدئه و مضطربه و ناسیه گذشت.

513 ٠ترک عبادات به تصور حائض بودن٠ اگر چند روز را حیض قرار دهد و عبادت نکند و بعد بفهمد حیض نبوده است، باید نماز و روزه‌های واجبی را که در آن روزها بجا نیاورده، قضا کند و اگر چند روز را به گمان اینکه حیض نیست عبادت کند، بعد بفهمد حیض بوده، آن عبادت‌ها باطل است.

4. غسل نفاس‌

514 ٠تعریف خون نفاس٠ از وقتی که اوّلین جزء بچّه از شکم مادر بیرون می‌آید، هر خونی که زن می‌بیند اگر پیش از ده روز یا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است و زن را در حال نفاس، نفساء می‌گویند.

515 ٠خون دیدن قبل از تولد بچّه٠ خونی که زن پیش از بیرون آمدن اوّلین جزء بچّه می‌بیند، نفاس نیست.

516 ٠ناتمام بودن خلقت بچّه هنگام تولد و نفاس٠ لازم نیست که خلقت بچّه تمام باشد، بلکه اگر ناتمام نیز باشد، در صورتی که زاییدن صدق کند، خونی که تا ده روز ببیند خون نفاس است.

517 ٠کمترین و بیشترین مدّت نفاس٠ ممکن است خون نفاس یک آن بیشتر نیاید؛ ولی بیشتر از ده روز نمی‌شود.

518 ٠شک در سقط شدن یا زاییدن٠ هر گاه شک کند که چیزی سقط شده یا نه، یا بداند چیزی سقط شده و شک کند که زاییدن صدق می‌کند، لازم نیست وارسی کند، و خونی که از او خارج می‌شود، شرعاً خون نفاس نیست.

519 ٠احکام خون نفاس٠ کارهایی که بر حائض حرام است بر نفساء هم حرام است بنابراین ورود و توقّف در مسجد الحرام و مسجد پیامبر(ص) و نیز در سایر مساجد -مگر در حال عبور- و رساندن جایی از بدن به خط قرآن که بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است و آنچه بر حائض واجب و مستحب و مکروه است، بر نفساء هم واجب و مستحب و مکروه می‌باشد.

520 ٠طلاق یا نزدیکی در حال نفاس٠ طلاق‌دادن زنی که در حال نفاس است باطل، و نزدیکی کردن با او حرام می‌باشد، و اگر شوهرش با او نزدیکی کند، احتیاط مستحب آن است که به دستوری که در احکام حیض گفته شد کفاره بدهد.

521 ٠وظیفۀ زن هنگام پاک شدن از نفاس٠ وقتی زن از خون نفاس پاک شد، باید غسل کند و عبادت‌های خود را بجا آورد. و اگر دوباره خون ببیند، چنانچه روزهایی که خون دیده بر روی هم ده روز یا کمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است، و در روزهایی که در وسط پاک بوده، طاهر و عبادت‌هایی که انجام داده صحیح است.

522 ٠شک در پاک شدن از نفاس٠ اگر زن از خون نفاس پاک شود و احتمال دهد که در باطن خون هست، مانند زن حائض باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و کمی صبر کند که اگر پاک است، برای عبادت‌های خود غسل کند.

523 ٠مدّت نفاس صاحب عادت وقتیه و عددیه٠ چنانچه زن نفساء در حیض عادت وقتیه و عددیه دارد، باید به اندازه عدد روزهای عادت خود را نفاس قرار داده و بعد از آن مستحب است تا ده روز استظهار کند (یعنی احتیاطاً خود را نفساء به شمار آورد چنانکه نظیر آن در مسألۀ 487 گذشت) و بعد از ایّامی که خون را نفاس قرار داده اگر خون ادامه داشت، تا ده روز استحاضه است و پس از آن اگر خون در ایّام عادت یا یکی دو روز قبل باشد، حیض وگرنه، آن هم استحاضه است.

524 ٠مدّت نفاس صاحب عادت عددیه٠ چنانچه زن نفساء در حیض عادت عددیه داشته باشد، باید به اندازه عدد عادت خود را نفاس قرار داده و بعد از آن مستحب است تا ده روز استظهار کند، و پس از ایّامی که نفاس قرار داده اگر خون ادامه داشت، تا ده روز استحاضه، و پس از آن اگر خون نشانۀ حیض را داشته، حیض وگرنه، آن هم استحاضه است.

525 ٠مدّت نفاس صاحب عادت وقتیه٠ چنانچه زن نفساء در حیض، عادت وقتیه داشته باشد، خونی را که تا ده روز می‌بیند خون نفاس و پس از آن در دهۀ دوم استحاضه، و پس از آن، چنانچه خون در ایّام عادت یا یکی دو روز جلوتر باشد، حیض وگرنه، آن هم استحاضه است.

526 ٠مدّت نفاس زنان فاقد عادت یا ناسیه٠ زنی که در حیض، عادت ندارد، یا عادت خود را فراموش کرده است، خونی را که تا ده روز بعد از زایمان می‌بیند خون نفاس، و پس از آن تا ده روز استحاضه و پس از آن اگر خون نشانه حیض را داشته باشد، حیض وگرنه استحاضه است.

5. غسل مسّ میّت‌

527 ٠شرایط وجوب غسل مسّ میّت٠ اگر کسی بدن انسان مرده‌ای را که سرد شده و غسلش نداده‌اند، مس کند؛ یعنی جایی از بدن خود را به آن برساند، باید غسل مسّ میّت نماید؛ چه در خواب مس کند چه در بیداری، با اختیار مس کند یا بی‌اختیار، حتی اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان میّت برسد بنابر احتیاط باید غسل کند؛ ولی اگر حیوان مرده‌ای را مس کند، غسل بر او واجب نیست.

528 ٠مسّ میّت قبل از سرد شدن تمام بدن٠ برای مسّ مرده‌ای که تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نیست، اگر چه جایی را که سرد شده مس کند.

529 ٠تماس موی ریز با بدن میّت و برعکس٠  اگر موی شخص به مو یا بدن میّت تماس پیدا کند یا بدن خود را به موی ریز میّت برساند، احتیاط مستحب آن است که غسل کند.

530 ٠مسّ بچّۀ مرده یا سقط شده٠ برای مسّ بچّه مرده؛ حتی بچّه سقط شده‌ای که چهار ماه او تمام شده، غسل مسّ میّت واجب است، بلکه بنابر احتیاط مستحب برای مسّ بچّه سقط شده‌ای که از چهار ماه کمتر دارد، غسل کند و اگر بچّه چهارماهه، مرده به دنیا آمده و بدنش سرد شده باشد، بنابر احتیاط مادر او غسل مسّ میّت کند.

531 ٠غسل مسّ میّت برای فرزندی که بعد از فوت مادرش به دنیا آمده٠ بچّه‌ای که بعد از مردن مادر و سرد شدن بدنش به دنیا می‌آید، بنابر احتیاط وقتی بالغ شد، لازم است غسل مسّ میّت کند و اگر در هنگامی که ممیّز بود غسل کند، غسلش صحیح است و لازم نیست پس از بالغ شدن دوباره غسل کند.

532 ٠مسّ میّت قبل از تمام شدن غسل‌هایش٠ اگر انسان، میّتی را که سه غسل او کاملاً تمام شده مس نماید، غسل بر او واجب نمی‌شود؛ ولی اگر پیش از آن‌که غسل سوم تمام شود جایی از بدن او را مس کند؛ اگر چه غسل سوم آن قسمت تمام شده باشد، باید غسل مسّ میّت نماید.

533 ٠مسّ میّت توسّط دیوانه یا بچّه نابالغ٠ اگر دیوانه یا بچّه نابالغی میّت را مس کند، بعد از آن‌که دیوانه عاقل یا بچّه بالغ شد، باید غسل مسّ میّت نماید و اگر بچّه هنگامی که ممیّز است غسل کند غسل او صحیح است و لازم نیست پس از بالغ شدن دوباره غسل کند.

534 ٠مسّ عضو جدا شده از بدن زنده یا مرده٠ اگر از بدن زنده یا مرده‌ای که غسلش نداده‌اند، قسمتی که دارای استخوان است جدا شود و پس از سرد شدن و پیش از آن‌که قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس نماید، بنابر احتیاط باید غسل مسّ میّت کند ولی اگر قسمتی که جدا شده استخوان نداشته باشد، برای مسّ آن غسل واجب نیست.

535 ٠مسّ استخوان یا دندان جدا شده٠ برای مسّ استخوانی که گوشت ندارد و آن را غسل نداده‌اند؛ چه از مرده جدا شده باشد چه از زنده، بنابر احتیاط باید غسل کرد، و همچنین است برای مسّ دندانی که از مرده جدا شده، در صورتی که آن را غسل نداده باشند، ولی برای مسّ دندانی که از زنده جدا شده، و گوشت ندارد یا گوشت آن خیلی کم است، غسل واجب نیست.

536 ٠نحوۀ انجام غسل مسّ میّت٠ غسل مسّ میّت را باید مثل غسل جنابت انجام داد، ولی کسی که مسّ میّت کرده اگر بخواهد نماز بخواند، احتیاط مستحب آن است که وضو هم بگیرد.

537 ٠مسّ چند میّت٠ اگر چند میّت را مس کند، یا یک میّت را چند بار مس نماید، یک غسل کافی است.

538 ٠احکام شرعی برای مسّ‌کننده میّت٠ برای کسی که بعد از مسّ میّت غسل نکرده است، بودن در مسجد -هرچند در غیر حال مرور- و نزدیکی با زن و خواندن سوره‌هایی که سجده واجب دارد -حتی آیه‌های سجده آن- مانعی ندارد، ولی برای نماز و مانند آن باید غسل کند.

6. غسل میّت

«غسل میّت» یکی از غسل‌های واجب است و مسائل آن در بخش «احکام میّت» خواهد آمد.

غسل‌های مستحب‌

539 ٠غسل‌هایی که استحباب آن‌ها ثابت است٠ در شرع مقدس اسلام غسل‌هایی مستحب است و از آن جمله است:

1. غسل جمعه؛ و اوّل وقت آن بعد از طلوع فجر روز جمعه است و بهتر آن است که نزدیک ظهر بجا آورده شود، و اگر تا ظهر انجام ندهد مستحب است پس از ظهر تا غروب بجا آورد و بنابر احتیاط در آن نیت ادا و قضا نکند، و اگر در روز جمعه غسل نکند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را بجا آورد، و کسی که می‌داند در روز جمعه آب پیدا نخواهد کرد، می‌تواند روز پنجشنبه غسل را رجاءً انجام دهد، و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ؛ اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اجْعَلْني مِنَ التَوّابینَ، وَ اجْعَلْني مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ.»

2. غسل شب اوّل و هفدهم و نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم و بیست و چهارم ماه رمضان و در شب بیست و سوم غسل دیگری هم در آخر شب مستحب است.

3. غسل روز عید فطر و عید قربان؛ و وقت آن پس از اذان صبح است و اگر بخواهند بعد از ظهر تا غروب غسل کنند بهتر آن است که به قصد رجاء انجام دهند، و مستحب است آن را پیش از نماز عید بجا آورند.

4. غسل شب عید فطر؛ و وقت آن از اوّل مغرب است تا اذان صبح و بهتر آن است که در اوّل شب بجا آورده شود.

5. غسل روز هشتم و نهم ذی حجه و در روز نهم بهتر آن است که آن را در هنگام زوال آفتاب بجا آورد.

6. غسل کسی که جایی از بدنش را به بدن میّتی که غسل داده‌اند رسانده باشد.

7. غسل برای نماز حاجت.

8. غسل احرام؛ احتیاط استحبابی مؤکّد در انجام غسل احرام است (تفصیل احکام آن در مناسک حج آمده است).

9. غسل ورود به حرم مکه مکرّمه؛ چه قبل از ورود به حرم غسل کند و چه بعد از آن و یا در شهر مکه.

10. غسل ورود شهر مکه مکرّمه.

11. غسل زیارت خانۀ کعبه.

12. غسل طواف خانۀ خدا.

13. غسل دخول کعبه.

14. غسل برای نحر و ذبح و حلق.

15. غسل ورود حرم مدینه منوره.

16. غسل ورود شهر مدینه منوره.

17. غسل وارد شدن مسجد پیامبر اکرم(ص).

18. غسل وداع قبر مطهر پیامبر اکرم(ص).

19. غسل برای مباهله با خصم.

20. غسل دادن بچّه‌ای که تازه به دنیا آمده.

21. غسل برای استخاره.

22. غسل برای استسقا.

23. غسل توبه.

24. غسل زیارت حضرت سید الشهداء(ع).

25. غسل وداع زیارت حضرت سید الشهداء(ع).

540 ٠غسل‌هایی که به امید ثواب می‌توان انجام داد٠ فقها در بیان غسل‌های مستحب، غسل‌های زیادی نقل فرموده‌اند که از جمله آن‌ها این چند غسل است:

1. غسل تمام شب‌های فرد ماه رمضان و غسل تمام شب‌های دهه آخر آن و غسل‌ شب‌های پانزدهم و بیست و پنجم و بیست و هفتم و بیست و نهم آن.

2. غسل روز بیست و چهارم ذی الحجه.

3. غسل روز عید نوروز، و پانزدهم شعبان، و نهم و هفدهم ربیع الاوّل، و اوّل و وسط و آخر رجب، و روز بیست و پنجم ذی قعده، و عید پربرکت غدیر.

4. غسل زنی که برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال کرده است.

5. غسل کسی که در حال مستی خوابیده.

6. غسل کسی که برای تماشای دار آویخته رفته و آن را دیده باشد؛ ولی اگر اتّفاقاً یا از روی ناچاری نگاهش بیفتد یا مثلاً برای شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نیست.

7. غسل کسی که وزغی کشته است.

8. غسل به جهت نماز برای رفع اندوه.

9. غسل برای زیارت حضرات معصومین(ع) از دور یا نزدیک.

استحباب این غسل‌ها ثابت نیست و آن‌ها را به قصد رجاء می‌توان انجام داد.

541 ٠کفایت غسل مشروع از وضو٠ انسان با غسل‌هایی که مشروعیت آن‌ها با دلیل معتبر ثابت شده همچون غسل‌های واجب و غسل‌هایی که در مسألۀ 539 گفته شد می‌تواند کاری مانند نماز را که وضو لازم دارد انجام دهد، و اما غسل‌هایی که استحباب آن‌ها ثابت نیست و رجاءً بجا آورده می‌شود، و نیز غسل دادن دیگری همچون غسل دادن میّت کفایت از وضو نمی‌کند.

542 ٠کفایت یک غسل از چند غسل مستحبی٠ اگر چند غسل بر کسی مستحب باشد و به نیت همه، یک غسل بجا آورد، کافی است.

تیمّم

موارد تیمّم‌

در هفت مورد به جای وضو یا غسل، تیمّم کردن لازم یا جایز است:

اوّل: نبودن آب به قدر وضو یا غسل

543 ٠مقدار جستجوی لازم برای آب٠ اگر انسان در آبادی باشد، باید برای تهیه آب وضو و غسل به قدری جستجو کند که از پیدا شدن آن ناامید شود و در صورتی که در اوّل وقت بدون جستجو نماز بخواند نمازش باطل است، مگر آن‌که قصد قربت داشته باشد و معلوم شود که اگر جستجو هم می‌کرد آب پیدا نمی‌کرد، و اگر در بیابان باشد، چنانچه به جهتی؛ همچون پست و بلند بودن زمین یا زیادی درختان، راه رفتن در آن دشوار باشد، باید در دایره‌ای به شعاع مقدار پرتاب یک تیر قدیمی که با کمان پرتاب می‌کردند[3] در جستجوی آب برود، و اگر راه رفتن دشوار نباشد باید در دایره‌ای به شعاع مقدار پرتاب دو تیر جستجو کند.

544 ٠تفاوت اطراف در آسانی و دشورای راه رفتن٠ اگر راه رفتن در برخی از اطراف آسان و در بعضی دیگر دشوار باشد، باید در طرفی که آسان است به اندازه پرتاب دو تیر و در طرفی که دشوار است به اندازه پرتاب یک تیر، جستجو کند.

545 ٠اطمینان از نبودن آب در اطراف٠ در هر طرفی که اطمینان دارد آب نیست، در آن طرف جستجو لازم نیست و اگر نسبت به تمام جهات چنین اطمینانی دارد، اصلاً جستجو لازم نیست.

546 ٠امکان تهیۀ آب از مکان دورتر٠ کسی که وقت نماز او تنگ نیست و برای تهیه آب وقت دارد، اگر اطمینان داشته باشد در محلّی دورتر از مقداری که باید جستجو کند آب هست، باید برای تهیه آب برود؛ ولی اگر اطمینان ندارد رفتن به آن مکان لازم نیست.

547 ٠اعتماد به گفتۀ دیگران دربارۀ نبود آب٠ لازم نیست خود انسان در جستجوی آب برود بلکه اگر شخصی که به گفته او اطمینان دارد جستجو نماید و انسان مطمئن شود که اگر خودش هم برود آب پیدا نمی‌کند کافی است.

548 ٠جستجو در وسایل شخصی و محیط اطراف٠ اگر احتمال دهد که داخل بار سفر خود، یا در منزل، یا در قافله آب هست، باید به قدری جستجو کند که به نبودن آب اطمینان کند، یا از پیدا کردن آن ناامید شود.

549 ٠جستجو قبل از وقت نماز٠ اگر پیش از وقت نماز جستجو کند و آب پیدا نکند و تا وقت نماز همان جا بماند، چنانچه احتمال دهد که آب پیدا می‌کند احتیاط مستحب آن است که دوباره در جستجوی آب برود.

550 ٠تکرار جستجو برای هر نماز٠ اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو کند و آب پیدا نکند و تا وقت نماز دیگر در همان جا بماند، چنانچه احتمال دهد که آب پیدا می‌شود احتیاط مستحب آن است که دوباره در جستجوی آب برود.

551 ٠موارد عدم وجوب جستجو٠ اگر وقت نماز تنگ باشد جستجو لازم نیست، همچنین اگر از دزد یا درنده بترسد، یا جستجوی آب به قدری سخت باشد که نوعاً تحمّل نمی‌شود، جستجو لازم نیست و می‌تواند در اوّل وقت نماز بخواند.

552 ٠نماز خواندن با تیمّم بدون جستجو از  آب٠ اگر کسی احتمال می‌دهد که آب پیدا کند، و در جستجوی آب نرود و در وسعت وقت با تیمّم نماز بخواند نمازش باطل است، و همچنین اگر کسی به جهت غفلت یا ندانستن مسأله در جستجوی آب نرود، به نمازی که با تیمّم در وسعت وقت خوانده اکتفا نکند و دوباره آن را بخواند و در هر صورت چنانچه با قصد قربت تیمّم کرده و نماز بخواند و بعد بفهمد که اگر جستجو هم می‌کرد آب پیدا نمی‌کرد نمازش صحیح است، و نیز اگر در جستجوی آب نرود و در هنگامی که می‌ترسد که اگر نماز را تأخیر بیندازد نماز قضا شود، با تیمّم نماز بخواند نمازش صحیح است و لازم نیست آن را با وضو دوباره بخواند، هر چند به جهت عدم جستجوی آب معصیت کرده است.

553 ٠نماز با تیمّم در اوّل وقت در فرض واجب نبودن جستجو٠ کسی که به جهتی؛ چون ترس از دزد و درنده، جستجوی آب برای‌ او واجب نبود، می‌تواند در اوّل وقت با تیمّم نماز بخواند و اگر پس از خواندن نماز در وقت یا خارج وقت آب هم پیدا کند لازم نیست نماز خود را دوباره بخواند، هر چند مطابق احتیاط استحبابی است؛ ولی اگر یقین داشته باشد که آب پیدا نمی‌کند و در وسعت وقت بدون جستجو با تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز در وقت آب پیدا کند، یا بفهمد که اگر جستجو می‌کرد آب پیدا می‌کرد، باید نمازی را که خوانده دوباره بخواند و اگر در وقت نخواند آن را قضا کند.

554 ٠پیدا شدن آب بعد از نماز٠ اگر بعد از جستجو آب پیدا نکند و با تیمّم نماز بخواند و بعد از نماز آب پیدا کند، یا بفهمد که در جایی که جستجو کرده آب بوده، نماز او صحیح است؛ چه قبل از وقت جستجو کرده باشد یا در وقت، هر چند احتیاط مستحب در این است که نمازش را دوباره بخواند؛ خصوصاً اگر در خارج وقت جستجو کرده باشد.

555 ٠نماز خواندن بدون جستجو، به خیال تنگی وقت٠ کسی که به جهت ترس از تنگی وقت بدون جستجو با تیمّم نماز بخواند، و بعد از نماز بفهمد که برای جستجو وقت داشته، نمازش صحیح است؛ ولی احتیاط مستحب آن است که نمازش را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

556 ٠نگه داشتن وضو برای نماز بعد از دخول وقت، با علم به نبودن آب٠ اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند یا احتمال عقلایی بدهد که اگر وضوی خود را باطل کند تهیه آب برای او ممکن نیست، یا نمی‌تواند وضو بگیرد، چنانچه بتواند وضوی خود را نگه دارد، نباید آن را باطل نماید، و اگر بخواهد با همسر خود نزدیکی کند، باید در صورت امکان اوّل نمازش را بخواند.

557 ٠باطل کردن وضو پیش از وقت نماز با علم یا احتمال نبودن آب٠ اگر پیش از وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند یا احتمال عقلایی بدهد که اگر وضوی خود را باطل کند، تهیه آب برای او ممکن نیست، چنانچه بتواند وضوی خود را نگه دارد، باید آن را باطل نکند ولی نزدیکی با همسر مانعی ندارد.

558 ٠ریختن تنها آبی که به مقدار وضو یا غسل است٠ کسی که فقط به مقدار وضو یا به مقدار غسل آب دارد و می‌داند یا احتمال عقلایی بدهد که اگر آن را بریزد آب پیدا نمی‌کند، چنانچه وقت نماز داخل شده، ریختن آن حرام است، بلکه پیش از وقت نماز هم جایز نیست آن را بریزد.

559 ٠نماز با تیمم، در صورت ریختن آب یا باطل کردن وضو در وقت نماز٠ کسی که می‌داند یا احتمال عقلایی می‌دهد که آب پیدا نمی‌کند؛ اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضوی خود را باطل کند، یا آبی که دارد بریزد، معصیت کرده، ولی نمازش با تیمّم صحیح است، اگر چه احتیاط مستحب آن است که قضای آن نماز را بخواند.

دوم: دسترسی نداشتن به آب موجود

560 ٠دسترسی نداشتن به آب یا عدم امکان استفاده از آن٠ اگر به واسطه پیری یا ناتوانی، یا ترس از دزد و جانور و مانند این‌ها، یا نداشتن وسیله‌ای که آب از چاه بکشد، دسترسی به آب نداشته باشد، باید تیمّم کند. و همچنین است اگر تهیه کردن آب یا استعمال آن به قدری مشقت داشته باشد که مردم آن را تحمل نمی‌کنند؛ ولی در صورت اخیر چنانچه تیمّم ننماید و وضو بگیرد، وضوی او صحیح است.

561 ٠تهیّۀ آب با قیمت زیاد٠ اگر برای کشیدن آب از چاه، ابزاری مانند دلو و ریسمان لازم دارد و مجبور است بخرد، یا کرایه نماید؛ اگر چه قیمت آن چند برابر معمول باشد، باید تهیه کند، و همچنین است اگر آب را به چندین برابر قیمتش بفروشند؛ ولی اگر تهیه آب برای او مشقت غیر قابل تحمّل دارد یا مستلزم هتک حیثیت او باشد، واجب نیست.

562 ٠قرض کردن برای تهیّۀ آب٠ اگر ناچار شود که برای تهیه آب قرض کند، باید قرض نماید؛ ولی کسی که نمی‌تواند قرض خود را بدهد واجب نیست قرض کند.

563 ٠چاه کندن برای تهیّۀ آب٠ اگر کندن چاه مشقت غیر قابل تحمل ندارد، باید برای تهیه آب چاه بکند.

564 ٠قبول کردن آبی که دیگری بخشیده٠ اگر کسی مقداری آب به او ببخشد باید قبول کند، مگر منّتی داشته باشد، که غیر قابل تحمّل باشد یا مستلزم هتک حیثیت وی باشد.

سوم: ترس از ضرر در استعمال آب‌

565 ٠موارد ضرری بودن وضو٠ اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، یا بترسد که به واسطه‌ استعمال آن بیماری یا عیبی در او پیدا شود، یا بیماری‌اش طول بکشد  یا شدید شود، یا به سختی معالجه بشود، باید تیمّم نماید؛ ولی اگر آب گرم برای او ضرر ندارد، باید با آب گرم وضو بگیرد یا غسل کند.

566 ٠احتمال ضرر در استفاده از آب٠ لازم نیست یقین کند که آب برای او ضرر دارد، بلکه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال، ترس برای او پیدا شود، باید تیمّم کند.

567 ٠ترس از ضرر داشتن آب برای چشم٠ کسی که مبتلا به درد چشم است و از استعمال آب، بر چشم خود می‌ترسد، باید تیمّم کند.

568 ٠تیمّم به خیال ضرر داشتن آب٠ اگر به واسطه یقین یا ترس ضرر، تیمّم کند و پیش از نماز بفهمد که آب برایش ضرر ندارد، تیمّم او باطل است؛ و اگر بعد از نماز در وقت بفهمد باید دوباره نماز را با وضو یا غسل بخواند، ولی اگر پس از گذشتن وقت بفهمد قضا لازم نیست.

569 ٠وضو یا غسل به خیال ضرر نداشتن آب و کشف خلاف آن٠ کسی که فکر می‌کند آب برایش ضرر ندارد، چنانچه غسل کند یا وضو بگیرد و بعد بفهمد که آب برای او ضرر داشته، وضو و غسل او صحیح است.

چهارم: نیاز مبرم به آب برای آشامیدن

570 ٠موارد تیمّم در صورت نیاز به آب برای آشامیدن٠ اگر با مصرف آب برای طهارت، آب آشامیدنی برای خودش یا دیگران کم بیاید، در سه صورت جایز یا لازم است تیمّم کند:

1. اگر آب را در وضو یا غسل صرف نماید خودش -فعلاً یا بعداً- به تشنگی‌ای بیفتد که باعث تلف یا بیماری صعب‌العلاج گردد، در این صورت لازم است تیمّم کند و اگر تحمل تشنگی برای او مشقّت زیادی داشته باشد، می‌تواند تیمّم کند ولی تیمّم لازم نیست.

2. اگر آب را در وضو یا غسل صرف نماید، نتواند موجودی را که حفظش بر او واجب است حفظ کند که در این صورت لازم است تیمّم کند.

3. بر غیر خود؛ چه انسان باشد یا حیوان، بترسد و تلف یا بیماری یا‌ بی‌تابی‌شان برای او مشقّت غیر قابل تحمّل داشته باشد که در این صورت می‌تواند تیمّم کند.

و در غیر این سه صورت با داشتن آب تیمّم جایز نیست.

571 ٠داشتن مقداری آب پاک و نجس به اندازۀ وضو و آشامیدن٠ اگر غیر از آب پاکی که برای وضو یا غسل دارد آب نجسی هم به مقدار آشامیدن خود دارد باید آب پاک را برای آشامیدن بگذارد و با تیمّم نماز بخواند.

پنجم: نیاز به آب برای تطهیر بدن یا لباس

572 ٠نبودن آب کافی برای تطهیر و وضو٠ کسی که بدن یا لباسش نجس است و کمی آب دارد که اگر با آن وضو بگیرد یا غسل کند، برای آب کشیدن بدن یا لباس او نمی‌ماند، بنابر احتیاط باید بدن یا لباس را آب بکشد و با تیمّم نماز بخواند؛ ولی اگر چیزی نداشته باشد که بر آن تیمّم کند، باید آب را به مصرف وضو یا غسل برساند.

ششم: حرام بودن استعمال آب یا ظرف آن‌

573 ٠کسی که فقط آب یا ظرف غصبی دارد٠ اگر غیر از آب یا ظرفی که استعمال آن حرام است، آب یا ظرف دیگری ندارد؛ مثلاً آب یا ظرفش غصبی است و غیر از آن، آب و ظرف دیگری ندارد، باید به جای وضو یا غسل، تیمّم کند.

هفتم: تنگ بودن وقت نماز

574 ٠ملاک تنگ بودن وقت٠ هر گاه وقت نماز به قدری تنگ باشد که اگر وضو بگیرد، یا غسل کند تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می‌شود، باید تیمّم کند.

575 ٠تأخیر عمدی نماز تا تنگ شدن وقت٠ اگر عمداً نماز را به قدری تأخیر بیندازد که وقت وضو یا غسل نداشته باشد، معصیت کرده، ولی نماز او با تیمّم صحیح است، اگر چه احتیاط مستحب آن است که قضای آن نماز را بخواند.

576 ٠شک در تنگی وقت٠ کسی که شک دارد که اگر وضو بگیرد، یا غسل کند، وقت برای نماز‌ او می‌ماند یا نه، باید تیمم کند.

577 ٠اکتفا به تیمّمِ در تنگی وقت، برای نمازهای بعد٠ کسی که به واسطۀ تنگی وقت تیمّم کرده اگر بعد از نماز بتواند وضو بگیرد تیمّم وی باطل می‌گردد، بنابراین اگر در نمازهای بعدی وظیفه‌اش تیمّم باشد باید دوباره تیمّم بکند و نمی‌تواند به تیمّم قبلی اکتفا کند.

578 ٠اکتفا به تیمّمِ در تنگی وقت، در صورت از بین رفتن آب در بین نماز٠ کسی که آب دارد، اگر به واسطۀ تنگی وقت با تیمّم مشغول نماز شود و در بین نماز آبی که داشته از دستش برود می‌تواند با آن تیمّم نمازهای دیگر را هم که می‌توان با تیمّم بجا آورد بخواند؛ ولی احتیاط مستحب آن است که برای نمازهای بعد دوباره تیمّم کند.

579 ٠فرصت داشتن برای وضو و بجا آوردن نماز بدون مستحبات٠ اگر انسان به قدری وقت دارد که می‌تواند وضو بگیرد، یا غسل کند و نماز را بدون کارهای مستحبی آن مثل اقامه و قنوت بلکه بدون سوره بخواند، باید غسل کند یا وضو بگیرد و نماز را بدون کارهای مستحبی آن بجا آورد.

چیزهایی که تیمّم به آن‌ها صحیح است‌

580 ٠چیزهایی که در حال اختیار می‌توان به آن‌ها تیمّم کرد٠ در حال اختیار تیمّم باید به خاک یا چیزهایی که از زمین بوده و پودر شده؛ مانند سنگ پودر شده، و گچ پودر شده، صورت گیرد و تیمّم به گچ و آهک پخته و آجر پخته که پودر شده است در حال اختیار جایز است.

581 ٠چیزهایی که در حال ناچاری می‌توان به آن‌ها تیمّم کرد٠ در صورتی که خاک و مانند آن پیدا نشود باید به گرد و غباری که روی اشیاء نشسته تیمّم کند و اگر آن هم پیدا نشد باید به گِل تیمّم کند و در صورتی که گِل هم پیدا نشد، بنابر احتیاط مستحب بدون تیمّم نماز بخواند ولی باید بعداً نماز را قضا نماید.

582 ٠تیمّم بر سنگ و مانند آن٠ تیمّم بر سنگ و هر چیزی که مانند سنگ با زدن دست هیچ چیزی از آن به دست نمی‌چسبد، در حال اختیار یا غیراختیار جایز نیست و کسی که تنها سنگ در اختیار دارد، بنابر احتیاط مستحب با آن تیمّم نموده و نماز بخواند ولی باید بعداً نماز را قضا نماید. سنگ گچ و سنگ آهک حکم سایر سنگها را دارد و تیمّم به جواهر؛ مانند‌ عقیق، هر چند پودر شده باشد، جایز نیست.

583 ٠تیمّم بر گَرد و غبار یا گِل با امکان تهیۀ خاک٠ اگر بتواند با تکان دادن فرش و مانند آن خاک تهیه کند، تیمّم به گرد باطل است و اگر بتواند گل را خشک کند و از آن خاک تهیه کند، تیمّم به گِل باطل است.

584 ٠تیمّم در صورت وجود برف و یخ٠ کسی که آب ندارد، اگر برف یا یخ داشته باشد، چنانچه ممکن است باید آن را آب کند و با آن وضو بگیرد یا غسل نماید و اگر ممکن نیست، باید تیمّم کند؛ ولی اگر چیزی هم که تیمّم به آن صحیح است ندارد، باید با برف یا یخ اعضای وضو یا غسل را نمناک کند و نماز خوانده و در خارج وقت قضای نماز را نیز بخواند و اگر نمناک کردن اعضا با برف و یخ هم ممکن نیست بنا بر احتیاط مستحب با یخ و برف تیمّم کند و در وقت نماز بخواند، ولی لازم است نماز خود را در خارج وقت قضا نماید.

585 ٠مخلوط شدن خاک با چیزی که تیمّم بر آن صحیح نیست٠ اگر با خاک چیزی مانند کاه که تیمّم به آن باطل است مخلوط شود، نمی‌تواند به آن تیمّم کند؛ ولی اگر آن چیز به قدری کم باشد که در خاک از بین رفته حساب شود، تیمّم به آن خاک صحیح است.

586 ٠خریدن چیزی که تیمّم بر آن جایز باشد٠ اگر چیزی ندارد که بر آن تیمّم کند، چنانچه ممکن است باید به خریدن و مانند آن تهیه کند.

587 ٠تیمّم بر دیوار گِلی٠ تیمّم به دیوار گلی که با زدن دست بر آن، دست انسان خاکی می‌شود صحیح است و احتیاط مستحب آن است که با بودن خاک خشک به خاک نمناک تیمّم نکند.

588 ٠نبود شیء پاک برای تیمّم٠ اگر چیز پاکی که تیمّم به آن صحیح است ندارد، بنابر احتیاط به چیز نجس تیمّم کرده و نماز خوانده و بعداً قضای آن را نیز بجا آورد.

589 ٠تیمّم بر چیزی به خیال صحیح بودن تیمّم بر آن٠ اگر یقین داشته باشد که تیمّم به چیزی صحیح است و به آن تیمّم کند، بعد بفهمد تیمّم به آن باطل بوده، نمازهایی را که با آن تیمّم خوانده باید دوباره بخواند.

590 ٠غصبی بودن مکان یا چیزی که بر آن تیمّم می‌شود٠ چیزی که بر آن تیمّم می‌کند بنابر احتیاط، غصبی نباشد، همچنین مکان آن چیزی که بر آن تیمّم می‌کند در صورتی که تیمّم تصرّف در چیز غصبی به شمار آید، بنابر احتیاط، غصبی نباشد، پس اگر بر خاک غصبی تیمّم کند، یا خاکی را که مال خود اوست بی‌اجازه در ملک دیگری بگذارد و بر آن تیمّم کند، تیمّم او بنابر احتیاط، باطل می‌باشد.

591 ٠تیمّم در فضای غصبی٠ تیمّم در فضای غصبی بنابر احتیاط، باطل است.

592 ٠تیمّم در صورت فراموشی یا غفلت از غصب٠ اگر تیمّم به جهت غصب باطل باشد، در صورت عذر مانند فراموشی یا غفلت صحیح است، ولی فراموشی و غفلت برای خود غاصب عذر نیست بنابراین تیمّم او بنابر احتیاط، باطل است؛ و کسی که به جهت ندانستن مسأله به چیز غصبی تیمّم کند، چنانچه در ندانستن مسأله کوتاهی نکرده باشد تیمّم او صحیح است‌

593 ٠شخص محبوس در مکان غصبی٠ کسی که در جای غصبی حبس است، اگر آب و خاک او هر دو غصبی است، باید با تیمّم نماز بخواند.

594 ٠گَرد داشتن چیزی که بر آن تیمّم می‌شود٠ در صورت امکان، باید چیزی که بر آن تیمّم می‌کند گردی داشته باشد که به دست بماند، و بعد از زدن دست، مستحب است دست را بتکاند که بیشتر گرد آن بریزد.

595 ٠چیزهایی که تیمّم بر آن‌ها مکروه است٠ تیمّم به زمین گود و خاک جاده و زمین شوره‌زار که نمک روی آن را نگرفته مکروه است و اگر نمک روی آن را گرفته باشد باطل است.

دستور تیمّم بدل از وضو یا غسل‌

596 ٠واجبات تیمّم٠ در تیمّم بدل از وضو یا غسل چهار چیز واجب است:

اوّل: نیت؛

دوم: زدن یا قرار دادن کف دو دست بر چیزی که تیمّم به آن صحیح است؛ و احتیاط مستحب آن است که کف هر دو دست با هم به زمین زده شود.

سوم: کشیدن کف هر دو دست به پیشانی و دو طرف آن، از جایی که موی سر‌ می‌روید، تا ابروها و بالای بینی و احتیاطاً باید دست‌ها روی ابروها هم کشیده شود.

چهارم: کشیدن کف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن کشیدن کف دست راست به تمام پشت دست چپ.

597 ٠تعداد زدن دست‌ها بر زمین در تیمّم٠ احتیاط مستحب آن است که تیمّم را چه بدل از وضو باشد چه بدل از غسل، به این ترتیب بجا آورد: یک مرتبه دست‌ها را به زمین بزند و به پیشانی و پشت دست‌ها بکشد و یک مرتبۀ دیگر به زمین بزند و پشت دست‌ها را مسح کند؛ و از این بهتر آن است که دو مرتبه دست‌ها را به زمین بزند و به پیشانی و پشت دست‌ها بکشد و سپس دو مرتبۀ دیگر به زمین بزند و پشت دست‌ها را مسح کند.

احکام تیمّم‌

598 ٠مسح تمامی پیشانی و پشت دست‌ها٠ اگر مختصری هم از پیشانی یا پشت دست‌ها را مسح نکند تیمّم باطل است، چه عمداً مسح نکند، یا مسأله را نداند، یا فراموش کرده باشد؛ ولی دقت زیاد هم لازم نیست و همین قدر که بگویند پیشانی و پشت دست‌ها مسح شده، کافی است.

599 ٠مسح بین انگشتان در تیمّم٠ مسح بین انگشتان لازم نیست.

600 ٠مسح از بالا به پایین/ پشت سر هم انجام دادن کارهای تیمم٠ پیشانی و پشت دست‌ها را بنابر احتیاط از بالا به پایین مسح نماید، و کارهای آن را باید پشت سر هم بجا آورد و اگر بین آن‌ها به قدری فاصله دهد که نگویند یک کار انجام داده است، تیمّم باطل است.

601 ٠تعیین نوع تیمّم٠ چنانچه بر انسان دو گونه تیمّم لازم باشد؛ مثلاً به جهت نداشتن آب باید به جای غسل تیمّم کند و نیز به جهت نذری که داشته باید به جای وضو تیمّم نماید، باید در موقع نیت معیّن کند که تیمّم بدل از غسل انجام می‌دهد یا بدل از وضو، ولی اگر یک تیمّم بر او واجب است لازم نیست نوع آن را تعیین کند.

602 ٠پاک بودن اعضای تیمّم و کف دست٠ در تیمّم بنابر احتیاط استحبابی پیشانی و کف دست‌ها و پشت دست‌ها در صورت امکان پاک باشد.

603 ٠وجود مانع دراعضای تیمّم٠ انسان باید برای تیمّم انگشتری را از دست بیرون آورد و اگر در‌ پیشانی یا پشت یا کف دست‌ها مانعی باشد، مثلاً چیزی به آن‌ها چسبیده، باید برطرف نماید.

604 ٠تیمّم با وجود زخم در پیشانی و پشت دست‌ها٠ اگر پیشانی یا پشت دست‌ها زخم است و پارچه یا چیز دیگری را که بر آن بسته نتواند باز کند، باید دست را روی آن بکشد و نیز اگر کف دست زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری را که بر آن بسته نتواند باز کند، باید دست را با همان پارچه به چیزی که تیمّم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دست‌ها بکشد.

605 ٠وجود مو در اعضای تیمّم٠ اگر پیشانی و پشت دست‌ها مو داشته باشد اشکال ندارد؛ ولی اگر موی سر روی پیشانی آمده باشد، باید آن را عقب بزند.

606 ٠احتمال وجود مانع در اعضای تیمّم٠ اگر احتمال دهد که در پیشانی و کف دست‌ها یا پشت دست‌ها مانعی هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید جستجو نماید، تا یقین یا اطمینان کند که مانعی نیست.

607 ٠نایب گرفتن برای تیمّم و نحوۀ تیمّم دادن نایب٠ اگر وظیفۀ او تیمّم است و نمی‌تواند تیمّم کند باید نایب بگیرد، و کسی که نایب می‌شود، باید او را با دست خود او تیمّم دهد و اگر ممکن نباشد باید نایب، دست خود را به چیزی که تیمّم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دست‌های او بکشد.

608 ٠شک در مسح بعضی از اعضا هنگام تیمّم٠ اگر در بین تیمّم شک کند که قسمتی از آن را فراموش کرده یا نه، چنانچه از محلّ آن نگذشته، باید آن قسمت را بجا آورد، بلکه بنابر احتیاط اگر از محلّ آن هم گذشته، باید برگردد و آن قسمت را بجا آورد.

609 ٠شک در صحّت تیمّم بعد از مسح دست چپ٠ اگر بعد از مسح دست چپ شک کند که درست تیمّم کرده یا نه، در صورتی که مسأله را می‌دانسته و احتمال می‌دهد که در حال عمل متوجّه بوده تیمّم او صحیح است، و چنانچه شک او در مسح دست چپ باشد، لازم است آن را مسح کند؛ مگر آن‌که در عملی وارد شده که شرط آن طهارت است، یا موالات فوت شده باشد.

610 ٠تیمّم پیش از وقت نماز٠ کسی که وظیفه‌اش تیمّم است چنانچه پیش از وقت نماز برای کار واجب یا مستحب دیگر تیمّم کند، می‌تواند با همان تیمّم نماز بخواند؛ ولی بنابر احتیاط‌ مستحب برای خود نماز پیش از وقت تیمّم نکند.

611 ٠نماز خواندن با تیمّم در اوّل وقت٠ کسی که وظیفه‌اش تیمّم است اگر اطمینان داشته باشد تا آخر وقت عذر او باقی می‌ماند در وسعت وقت می‌تواند با تیمّم نماز بخواند؛ ولی اگر تصادفاً عذرش قبل از گذشتن وقت برطرف شد، باید نماز را با وضو یا غسل اعاده کند. ولی اگر اطمینان دارد که تا آخر وقت عذر او برطرف می‌شود باید صبر کند و با وضو یا غسل نماز بخواند و نیز اگر امید دارد که عذرش برطرف شود، باید صبر کند و با وضو یا غسل نماز بخواند، یا در تنگی وقت با تیمّم نماز را بجا آورد، البته می‌تواند قبل از تنگی وقت رجاءً با تیمّم نماز بخواند که اگر عذرش برطرف نشد نمازش صحیح است.

612 ٠تیمّم برای خواندن نماز قضا و انجام کارهای مشروط به طهارت٠ کسی که نمی‌تواند وضو بگیرد، یا غسل کند، نمی‌تواند نمازهای قضای خود را با تیمّم بخواند؛ مگر آن‌که احتمال عقلایی بدهد که با تأخیر نتواند تا آخر عمر با وضو یا غسل نماز قضا را بجا آورد، و مسّ نوشتۀ قرآن و بودن در مسجد الحرام و مسجد پیامبر(ص) و نیز ورود یا ماندن در سایر مساجد؛ هرچند در حال عبور نباشد، با تیمّم ظاهراً جایز است و احتیاط مستحب در ترک است.

613 ٠خواندن نمازهای مستحبی با تیمّم٠ کسی که نمی‌تواند وضو بگیرد یا غسل کند، جایز است نمازهای مستحبی را که مثل نافله‌های شبانه روز وقت معیّن دارد با تیمّم بخواند؛ ولی اگر احتمال دهد که تا آخر وقت آن‌ها عذر او برطرف شود، نباید آن‌ها را زودتر بخواند، مگر آن‌ها را رجاءً انجام دهد و تا آخر وقت عذرش هم برطرف نشود.

614 ٠احتیاط در انجام غسل جبیره‌ای و تیمّم  و سر زدن حدث پس از آن٠ کسی که احتیاطاً هم غسل جبیره‌ای و هم تیمّم نموده اگر بعد از تیمّم حدث اصغری از او سر بزند؛ مثلاً بول کند، باید برای نماز و مانند آن وضو بگیرد و بنابر احتیاط مستحب تیمّم هم بنماید.

615 ٠حکم تیمّم بعد از برطرف شدن عذر٠ اگر به واسطه نداشتن آب یا عذر دیگری تیمّم کند، بعد از برطرف شدن عذر، تیمّم او باطل می‌شود.

616 ٠مبطلات تیمّم٠ چیزهایی که وضو را باطل می‌کند، تیمّم بدل از وضو را هم باطل می‌کند؛ و چیزهایی که غسل را باطل می‌نماید، تیمّم بدل از غسل را هم باطل می‌نماید.

617 ٠یک تیمّم بدل از چند غسل٠ کسی که نمی‌تواند غسل کند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، جایز است یک تیمّم بدل از همۀ آن‌ها بنماید؛ و احتیاط مستحب آن است که بدل هر یک از آن‌ها یک تیمّم نماید.

618 ٠خواندن نماز با تیمّم و برطرف شدن عذر در وقت٠ اگر به جهت عذری در اوّل وقت با تیمّم نماز خواند، و قبل از گذشتن وقت عذرش برطرف شد لازم است وضو یا غسل را انجام داده و نماز را دوباره بخواند؛ هر چند اطمینان داشته که عذرش تا آخر وقت باقی است -مگر در برخی صورت‌هایی که در مسألۀ 553 و 554 گذشت- و اگر احتمال می‌داده عذرش برطرف می‌شود و رجاءً در اوّل وقت با قصد قربت با تیمّم نماز خواند و عذرش تا آخر وقت باقی بود، نماز خوانده شده صحیح است.

619 ٠واجب نبودن وضو با تیمّم بدل از غسل٠ اگر بدل از غسل جنابت تیمّم کند، لازم نیست برای نماز وضو بگیرد؛ بلکه اگر بدل از غسل‌های دیگر هم؛ چه واجب چه مستحب، در صورتی که استحبابش ثابت شده باشد، تیمّم کند کفایت از وضو می‌کند، مگر در تیمّم بدل از غسل استحاضه که لازم است وضو هم بگیرد و اگر نتواند وضو بگیرد، تیمّم دیگری هم بدل از وضو بنماید و احتیاط مستحب آن است که در غیر غسل جنابت وضو هم بگیرد و اگر نتواند تیمّم دیگری هم بدل از وضو بکند.

620 ٠مبطلات وضو بعد از تیمّم بدل از غسل٠ اگر بدل از غسل تیمّم کند و بعد کاری که وضو را باطل می‌کند برای او پیش آید، باید وضو بگیرد؛ و احتیاط مستحب آن است که تیمّم بدل از غسل هم بنماید، و اگر نمی‌تواند وضو بگیرد تیمّم بدل از وضو می‌نماید؛ و بنابر احتیاط مستحب در غیر غسل جنابت، تیمّم دیگری بدل از غسل نماید.

621 ٠کافی بودن تیمّم تا زمان برطرف شدن عذر٠ کسی که وظیفه‌اش تیمّم است اگر برای کاری تیمّم کند، تا تیمّم و عذر او باقی است کارهایی را که باید با وضو یا غسل انجام داد می‌تواند بجا آورد؛ حتی اگر عذرش تنگی وقت باشد.

622 ٠کافی بودن دو تیمّم بدل از وضو و غسل٠ کسی که وظیفه‌اش آن است که بدل از وضو و بدل از غسل تیمّم کند همین دو تیمّم کفایت می‌کند و تیمّم دیگری لازم نیست.

623 ٠نماز خواندن با تیمّم در صورت ایجاد عمدی عذر٠ در مواردی که انسان می‌توانسته است نماز خود را با وضو یا غسل بخواند، ولی به اختیار خود کاری کرده است که ناچار شده با تیمّم نماز بخواند، بهتر است نماز خود را دوباره با وضو یا غسل بخواند؛ مانند موارد زیر:

اوّل: از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب کرده و با تیمّم نماز خوانده است.

دوم: می‌دانسته یا احتمال می‌داده که آب پیدا نمی‌کند و عمداً خود را جنب کرده و با تیمّم نماز خوانده است.

سوم: عمداً در جستجوی آب نرود و در آخر وقت با تیمّم نماز بخواند و بعد بفهمد یا احتمال دهد که اگر جستجو می‌کرد آب پیدا می‌شد.

چهارم: آب در اختیار داشته و عمداً نماز را تأخیر بیندازد تا آب از دست برود و در آخر وقت با تیمّم نماز بخواند.

پنجم: می‌دانسته یا احتمال می‌داده که آب پیدا نمی‌شود و آبی را که داشته ریخته است.


[1]. 60 سال قمری تقریبا 58 سال و 78 روز شمسی، و 50 سال قمری تقریبا48 سال و 187 روز شمسی است.

[2]. رأی محقّقان در وزن دینار شرعی گوناگون است: مشهور آن را هیجده نخود دانسته‌اند و برخی از محققان ‌بیش از بیست و یک نخود. اندازۀ ذکر شده در بالا بر مبنای بالاترین مقداری است که ذکر شده است.

[3]. مولی محمد تقی مجلسی(ره) در کتاب لوامع صاحبقرانی، شرح فارسی «کتاب من لا یحضره‌الفقیه»، 1: 694 فرموده که مقدار پرتاب تیر تخمیناً به دویست گام نمی‌رسد.

 

احکام میّت

احکام محتضر‌

624 ٠قرار دادن محتضر به سمت قبله٠ مسلمانی را که محتضر است؛ یعنی در حال جان دادن می‌باشد، مرد باشد یا زن، بزرگ باشد یا کوچک، بنابر احتیاط مستحب در صورت امکان به پشت بخوابانند به‌طوری که کف پایش به طرف قبله باشد.

625 ٠قرار دادن میّت به سمت قبله٠ باید بعد از مرگ فرد مسلمان، تا بلند کردن جنازه، او را به گونه‌ای که در مسألۀ قبل گفته شد رو به قبله بخوابانند، همچنین بنابر احتیاط مستحب تا وقتی که غسل تمام نشده نیز او را رو به قبله بخوابانند ولی بعد از آن‌که غسلش تمام شد، بهتر آن است که او را مثل حالتی که بر او نماز می‌خوانند بخوابانند.

626 ٠اجازه از ولیّ برای قرار دادن مُحتضر به سمت قبله٠ بر هر مسلمان شایسته است محتضر مسلمان را رو به قبله کند و این کار مطابق احتیاط استحبابی است و بنابر احتیاط استحبابی از ولیّ محتضر اجازه بگیرند.

627 ٠تلقین محتضر٠ مستحب است شهادتین و اقرار به امامت دوازده امام(ع) و سایر عقاید حقه را به کسی که در حال جان دادن است، طوری تلقین کنند که بفهمد، و نیز مستحب است چیزهایی را که گفته شد تا وقت مرگ تکرار کنند.

628 ٠تلقین دعا به محتضر٠ مستحب است این دعا را طوری به محتضر تلقین کنند که بفهمد:

«اللّٰهُمَّ اغْفِرْ ليَ الْكَثیرَ مِنْ مَعاصیكَ، وَ اقْبَلْ مِنِّي الْیَسیرَ مِنْ طاعَتِكَ، یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْكَثیر، اقْبَلْ مِنِّي الْیَسیرَ وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثیرَ، إِنَّكَ أَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفورُ، اللّٰهُمَّ ارْحَمْني فَإِنَّكَ رَحیمٌ.»

629 ٠انتقال محتضر به مکان نمازش٠ مستحب است کسی را که سخت جان می‌دهد، اگر ناراحت نمی‌شود، به جایی که نماز می‌خوانده ببرند.

630 ٠آیات و سوره‌هایی که برای محتضر خوانده می‌شود٠ مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره‌های مبارکه «یس» و «صافات» و «احزاب» و «آیة الکرسی» و دو آیه بعد آن تا «هُمْ فِیها خالِـدُونَ» و آیه پنجاه و چهارم از سوره «اعراف» و سه آیه آخر سوره «بقره» را بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.

631 ٠مکروهات حال احتضار٠ تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چیزی روی شکم او و بودن جنب و حائض نزد او و همچنین حرف زدن زیاد و گریه کردن و تنها گذاشتن زن‌ها نزد او مکروه است.

احکام بعد از مرگ

632 ٠مستحبات پس از مرگ٠ بعد از مرگ مستحب است چشمها و لب‌ها و چانه میّت را ببندند و دست و پای او را دراز کنند و پارچه‌ای روی او بیندازند، و اگر شب مرده است در جایی که مرده چراغ روشن کنند، و برای تشییع جنازه او مؤمنین را خبر کنند و در دفن او عجله نمایند. ولی اگر یقین به مردن او ندارند باید صبر کنند تا معلوم شود، و نیز اگر میّت حامله باشد و بچّه در شکم او زنده باشد، باید به قدری دفن را عقب بیندازند که شکم او را بشکافند و طفل را بیرون آورند و شکم او را بدوزند.

تجهیز میّت‌

633 ٠وجوب تجهیز میّت مسلمان٠ غسل و کفن و نماز و دفن میّت مسلمان؛ اگر چه دوازده امامی نباشد، بر هر مکلفی واجب است و اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می‌شود و چنانچه هیچ کس انجام ندهد، همه معصیت کرده‌اند.

634 ٠وجوب کفایی تجهیز میّت٠ اگر کسی مشغول کارهای میّت شود، بر دیگران واجب نیست اقدام نمایند ولی اگر او عمل را نیمه‌کاره بگذارد، باید دیگران تمام کنند.

635 ٠شک یا گمان در انجام تجهیز میّت توسّط دیگران٠ اگر انسان اطمینان کند که دیگری مشغول کارهای میّت شده، واجب نیست به کارهای میّت اقدام کند ولی اگر شک یا گمان غیراطمینانی دارد، باید اقدام نماید.

636 ٠علم نداشتن به درستی تجهیز میّت٠ اگر کسی بداند غسل یا کفن یا نماز یا دفن میّت را باطل انجام داده‌اند، باید دوباره انجام دهد. ولی اگر گمان دارد که باطل بوده، یا شک دارد که درست بوده یا نه، لازم نیست اقدام نماید.

637 ٠کسب رضایت ولیّ برای تجهیز میّت٠ برای غسل و کفن و نماز و دفن میّت، باید رضایت ولیّ را احراز کنند.

638 ٠ولیّ میّت٠ ولی میّت، خویشاوندان نسبی او به ترتیب طبقات ارث‌اند، و در هر طبقه مردها بر زنها مقدّم‌اند، و در صورت تعدّد بنابر احتیاط از همه باید اجازه گرفته شود. البته ولیّ زن شوهر او است و بعد از او خویشاوندان نسبی ولایت دارند.

639 ٠ادّعای ولایت یا وصایت از طرف میّت٠ اگر کسی بگوید: من ولی میّت هستم، یا ولیّ میّت به من اجازه داده که غسل و کفن و دفن میّت را انجام دهم یا بگوید: راجع به امور تجهیز میّت من وصیّ او می‌باشم، چنانچه به حرف او اطمینان دارند، یا میّت در تصرّف اوست، یا این که دو مرد عادل به گفته او شهادت دهند، باید حرف او را قبول کرد.

640 ٠وصیّت میت به انجام تجهیز او توسط شخصی غیر از ولیّ٠ اگر میّت برای غسل و کفن و دفن و نماز خود غیر از ولیّ، کس دیگری را معیّن کند احتیاط آن است که ولیّ و آن کس هر دو اجازه بدهند و کسی که میّت او را برای انجام این کارها معیّن کرده، می‌تواند این وصیّت را ردّ کند؛ ولی اگر آن را ردّ نکند یا ردّ آن به وصیّت‌کننده نرسد تا بمیرد، لازم است وصیّ پس از مرگ به آن عمل کند مگر وصیّت‌کننده از طریقی می‌دانسته وصیّ حاضر نیست به این وصیّت عمل کند.

احکام غسل میّت‌

641 ٠غسل‌های میّت٠ واجب است میّت را سه غسل بدهند:

اوّل: با آبی که با سدر مخلوط باشد،

دوم: با آبی که با کافور مخلوط باشد،

سوم: با آب خالص.

642 ٠مقدار سدر و کافور٠ سدر و کافور نباید به اندازه‌ای زیاد باشد که آب را مضاف کند و نیز، نباید به اندازه‌ای کم باشد که آب را مخلوط‌شده با سدر و کافور، نشمارند.

643 ٠نبودن سدر و کافور به مقدار کافی٠ اگر سدر و کافور به اندازه‌ای که لازم است پیدا نشود، بنابر احتیاط مستحب مقداری که به آن دسترسی دارند در آب بریزند.

644 ٠غسل دادن کسی که در حال احرام مرده٠ اگر کسی در حال احرام بمیرد، نباید او را با آب کافور غسل دهند و به جای آن باید با آب خالص غسلش بدهند، مگر این که در احرام حج بوده و حلق یا تقصیر و سعی بین صفا و مروه کرده باشد یا در احرام عمره مفرده بوده و حلق یا تقصیر نموده باشد.

645 ٠نبودن سدر و کافور یا جایز نبودن استعمال آن٠ اگر سدر و کافور یا یکی از این‌ها پیدا نشود، یا استعمال آن جایز نباشد؛ مثل آن‌که غصبی باشد، باید به جای هر کدام که ممکن نیست میّت را با آب خالص غسل دهند و بنابر احتیاط مستحب یک تیمّم نیز بنمایند.

646 ٠شرایط غسل دهنده٠ کسی که میّت را غسل می‌دهد بنابر مشهور باید مسلمان دوازده امامی و عاقل و بالغ یا ممیّز بوده و غسل را درست انجام دهد ولی اگر میّت مسلمان غیر دوازده امامی را هم مذهب خودش بر طبق مذهبش غسل بدهد، تکلیف از مسلمان دوازده امامی ساقط است.

647 ٠قصد قربت در غسل میّت٠ کسی که میّت را غسل می‌دهد، باید قصد قربت داشته باشد، یعنی غسل را برای خداوند انجام دهد.

648 ٠غسل دادنِ بچّۀ مسلمان، کافر و دیوانه٠ غسل بچّه مسلمان اگر چه از زنا باشد، واجب است و غسل و کفن و دفن -به روش شرعی- کافر و اولاد او، جایز نیست، و کسی که از بچگی دیوانه بوده و به حال دیوانگی بالغ شده، چنانچه پدر یا مادر یا جدّ یا جدّه نزدیک او مسلمان بوده، یا به جهت دیگری محکوم به اسلام باشد، باید او را غسل دهند در غیر این صورت غسل دادن او جایز نیست.

649 ٠غسل بچّۀ سقط شده٠ بچّه سقط شده را اگر چهار ماه یا بیشتر دارد، باید غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد، باید در پارچه‌ای بپیچند و بدون غسل دفن کنند.

650 ٠غسل توسّط جنس مخالف/ غسل زن و شوهر٠ حرام است مرد زن را، و زن مرد را غسل بدهد ولی زن می‌تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم می‌تواند زن خود را غسل دهد، اگر چه احتیاط مستحب آن است که زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را در حال اختیار غسل ندهد.

651 ٠غسل بچّۀ کمتر از سه سال توسّط جنس مخالف٠ مرد می‌تواند دختر بچّه‌ای را که سن او از سه سال بیشتر نیست، غسل دهد؛ و زن هم می‌تواند پسر بچّه‌ای را که سه سال بیشتر ندارد، غسل دهد.

652 ٠پیدا نشدن هم جنس برای غسل میّت٠ اگر برای غسل دادن میّت مرد، مرد پیدا نشود، زنانی که با او نسبت دارند و محرمند، مثل مادر و خواهر و عمه و خاله، یا به واسطه ازدواج با او محرم‌ شده‌اند، مثل عروس و مادرزن، یا به واسطه شیرخوردن با او محرم شده‌اند غسلش می‌دهند و بنابر احتیاط در هنگام غسل باید لباس یا چیزی که بدن او را بپوشاند بر او باشد، و نیز اگر برای غسل میّت زن، زن دیگری نباشد، مردهایی که با او نسبت دارند و محرمند، یا به واسطه ازدواج یا شیرخوردن با او محرم شده‌اند او را غسل می‌دهند، و بنابر احتیاط او را با لباس غسل دهند.

653 ٠برهنه بودن بدن میت در هنگام غسل٠ اگر میّت و کسی که او را غسل می‌دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند، بهتر است که غیر از عورت، جاهای دیگر میّت برهنه باشد.

654 ٠نگاه به عورت میّت در هنگام غسل٠ نگاه کردن به عورت میّت حرام است، و کسی که او را غسل می‌دهد اگر نگاه کند؛ هر چند معصیت کرده، غسل باطل نمی‌شود. ولی نگاه کردن زن و شوهر و کسانی که در حکم آن‌ها هستند به عورت یکدیگر جایز است، هر چند احتیاط مستحب در ترک است.

655 ٠نجس بودن بدن میّت قبل از غسل٠ اگر جایی از بدن میّت نجس باشد چنانچه با همان آبی که برای غسل بر وی ریخته می‌شود پاک شود، غسل صحیح است و احتیاط مستحب آن است که پیش از آن‌که آنجا را غسل بدهند آب بکشند، بلکه بهتر آن است که تمام بدن میّت، پیش از شروع به غسل از جهت نجاستهای دیگر پاک باشد.

656 ٠فرق غسل میّت با غسل جنابت٠ غسل میّت مثل غسل جنابت است، با این فرق که تا غسل ترتیبی ممکن است، میّت را غسل ارتماسی ندهند، و در غسل ترتیبی میّت لازم است طرف راست را پیش از طرف چپ بشویند، و نیز اگر ممکن است بنا بر احتیاط مستحب هر یک از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلکه آب را روی آن بریزند.

657 ٠کفایت غسل میّت برای جنب و حائض٠ کسی را که در حال حیض یا در حال جنابت مرده، لازم نیست غسل حیض یا غسل جنابت بدهند، بلکه همان غسل میّت برای او کافی است.

658 ٠مزد گرفتن برای غسل میّت و مقدّمات آن٠ مزد گرفتن برای غسل دادن میّت حرام است، و اگر کسی برای گرفتن مزد، میّت را غسل دهد، آن غسل باطل است؛ ولی مزد گرفتن برای کارهای مقدّماتی غسل حرام نیست.

659 ٠غسل جبیره‌ای میّت/ تیمّم بدل از غسل٠ در غسل میّت، غسل جبیره‌ای مشروع نیست و اگر آب پیدا نشود یا استعمال آن مانعی داشته باشد، باید میّت را یک تیمّم دهند و بنابر احتیاط مستحب عوض هر غسل میّت را یک تیمّم دهند و در غیر تیمّم اوّل سایر تیمّمها را رجاءً انجام دهند، و کسی که میّت را سه تیمّم می‌دهد اگر در یکی از آن‌ها قصد ما فی الذمه نماید؛ یعنی نیت کند که این تیمّم را برای آن‌که به تکلیف عمل شده باشد، انجام می‌دهم، بی‌اشکال تیمّم چهارم لازم نیست.

660 ٠نحوۀ تیمّم دادن میت٠ کسی که میّت را تیمّم می‌دهد، باید دست خود را به زمین بزند و به صورت و پشت دست‌های میّت بکشد و اگر ممکن باشد، احتیاط مستحب آن است که با دست میّت هم او را تیمّم بدهد.

احکام کفن میّت‌

661 ٠قطعات کفن٠ میّت را باید با سه پارچه که آن‌ها را لنگ و پیراهن و سرتاسری می‌گویند، کفن نمایند.

662 ٠اندازۀ هر کدام از قطعات کفن٠ لنگ باید از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است که از سینه تا روی پا برسد، و پیراهن باید، از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند و بهتر آن است که تا روی پا برسد، و درازای سرتاسری، باید به قدری باشد که بستن دو سر آن ممکن باشد و نیز پهنای آن باید به اندازه‌ای باشد که یک طرف آن روی طرف دیگر بیاید.

663 ٠مقدار واجب و مستحب کفن٠ مقداری از لنگ، که از ناف تا زانو را می‌پوشاند و مقداری از پیراهن که از شانه تا نصف ساق را می‌پوشاند، مقدار واجب کفن است و آنچه بیشتر از این مقدار در مسألۀ قبل گفته شد، مقدار مستحب کفن می‌باشد، البته مقداری از کفن که کمتر از آن مطابق شؤون میّت نیست داخل در مقدار واجب کفن است.

664 ٠برداشتن مقدار مستحبی و احتیاطی کفن از سهم وراث٠ احتیاط آن است که مقدار مستحب و مقدار احتیاطی کفن را از سهم وارثی که به جهتی همچون عدم بلوغ یا جنون یا افلاس از تصرّف در اموال خود ممنوع است بر ندارند، همچنین بنابر احتیاط در این مقدار رضایت دیگر ورثه هم جلب شود.

665 ٠وصیّت میّت در نحوۀ کفن کردن٠ اگر کسی وصیّت کرده باشد که در کفن کردن رعایت مقدار مستحب را نیز بنمایند یا وصیّت کرده باشد که مقدار مستحب کفن را که در دو مسألۀ قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند، یا وصیّت کرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولی مصرف آن را معیّن نکرده باشد، یا فقط مصرف مقداری از آن را معیّن کرده باشد، می‌توانند مقدار مستحب کفن را از ثلث مال او بردارند.

666 ٠برداشتن پول کفن از اصل ترکه٠ اگر میّت وصیّت نکرده باشد که کفن را از ثلث مال او بردارند و بخواهند از اصل مال بردارند، احتیاط آن است که مقدار واجب کفن را با ملاحظه شأن میّت به ارزان‌ترین قیمتی که ممکن است تهیه نمایند. ولی اگر کسانی از ورثه که ممنوع از تصرّف نیستند اجازه بدهند که از سهم آنان بردارند، مقداری را که اجازه داده‌اند، از سهم آنان می‌شود برداشت.

667 ٠کفنِ زن٠ کفن زن بر شوهر است، اگر چه زن از خود مال داشته باشد، و همچنین اگر زن را به شرحی که در فصل احکام طلاق گفته می‌شود، طلاق رجعی بدهند و در زمان عدّه بمیرد، شوهرش باید کفن او را بدهد، و چنانچه شوهر به جهتی چون عدم بلوغ و دیوانگی و سفاهت از تصرّف در اموال ممنوع باشد، ولیّ شوهر باید از مال او کفن زن را بدهد.

668 ٠وظیفۀ خویشان در مورد کفن میّت٠ دادن کفن میّت بر خویشان او واجب نیست، اگر چه پرداخت مخارج او در حال زندگی بر آنان واجب باشد.

669 ٠نازک بودن کفن٠ باید هر یک از سه پارچه کفن به قدری نازک نباشد که بدن میّت از زیر آن پیدا باشد.

670 ٠کفنِ غصبی٠ کفن کردن با چیز غصبی اگر چه چیز دیگری هم پیدا نشود جایز‌ نیست، و چنانچه کفن میّت غصبی باشد و صاحب آن راضی نباشد باید از تنش بیرون آورند، اگر چه او را دفن کرده باشند؛ ولی اگر این کار توهین به میّت باشد، نبش قبر میّت جایز نیست، بلکه به صاحب آن عوض کفن را از مال میّت و اگر میّت شوهر داشته باشد از مال شوهر وی می‌دهند.

671 ٠کفنِ نجس/ کفنِ ابریشمی/ کفنِ طلاباف٠ کفن کردن میّت با چیز نجس؛ مانند پوست مرداری که خون جهنده دارد و پارچه‌ای که از موی سگ و خوک بافته شده و پارچه‌ای که نجس شده باشد، در حال اختیار جایز نیست، ولی در حال ناچاری اشکال ندارد، همچنین کفن کردن میّت با پارچه‌ای که در آن ابریشم به اندازه غیر ابریشم یا بیشتر از آن به کار رفته در حال اختیار جایز نیست و بنابر احتیاط مستحب با پارچه‌ای که با طلا بافته شده نیز در حال اختیار کفن نکنند.

672 ٠کفن با پارچه‌ای که از اجزاء حیوان تهیه شده٠ بنابر احتیاط مستحب با پارچه‌ای که از پشم یا موی حیوان حرام‌گوشت یا پوست حیوان حلال‌گوشت تهیه شده، کفن نکنند؛ بلکه احتیاط مستحب آن است که از مو و پشم حیوان حلال‌گوشت نیز کفن نکنند.

673 ٠نجس شدن کفن٠ اگر کفن میّت به نجاست خود او یا به نجاست دیگری نجس شود چنانچه با شستن مقدار نجس یا بریدن آن، از مقدار واجب خارج نمی‌شود، باید بشویند یا ببرند یا آن را تعویض کنند؛ هر چند در قبر گذاشته شده باشد، مگر آن‌که کفن پس از دفن میّت و ریختن خاک بر روی آن نجس شده باشد که در این صورت نبش قبر جهت تطهیر کفن میّت جایز نیست.

674 ٠نحوۀ کفن کردن مُحرِم٠ کسی که برای حج یا عمره احرام بسته اگر بمیرد، باید مثل دیگران کفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشکال ندارد.

675 ٠تهیۀ کفن، سدر و کافور در حال سلامتی٠ مستحب است انسان در حال سلامتی، کفن و سدر و کافور خود را تهیه کند.

احکام حَنوط‌

676 ٠تعریف حنوط و شرایط آن٠ بعد از غسل، واجب است میّت را «حَنوط» کنند، یعنی به پیشانی و کف دست‌ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهای او کافور بمالند، و مستحب است به سر بینی میّت هم کافور بمالند و باید کافور، ساییده و تازه باشد، و اگر به واسطه کهنه بودن عطرش از بین رفته باشد، کافی نیست.

677 ٠ترتیب در حنوط٠ مراعات ترتیب در حنوط لازم نیست ولی احتیاط مستحب آن است که اوّل کافور را به پیشانی میّت بمالند.

678 ٠حنوط هنگام کفن کردن و بعد از آن٠ بهتر آن است که میّت را پیش از کفن کردن حنوط نمایند، اگر چه در بین کفن کردن و بعد از آن هم مانعی ندارد.

679 ٠حنوط مُحرِم٠ کسی که برای حج یا عمره احرام بسته، اگر بمیرد حنوط کردن او جایز نیست؛ مگر این که در احرام حج بعد از حلق یا تقصیر و سعی بین صفا و مروه، یا در عمره مفرده پس از حلق یا تقصیر بمیرد.

680 ٠حنوط زن در زمان عدّۀ وفات٠ زنی که شوهر او مرده و هنوز عدّه‌اش تمام نشده؛ اگر چه حرام است خود را خوشبو کند، ولی چنانچه بمیرد حنوط او واجب است.

681 ٠خوش‌بو کردن میّت با انواع عطر٠ احتیاط آن است که میّت را با مشک و عنبر و عود و عطرهای دیگر خوشبو نکنند و این‌ها را با کافور مخلوط ننمایند.

682 ٠مخلوط کردن کافور با تربت حضرت سید الشهداء(ع)٠ مستحب است قدری تربت حضرت سید الشهداء(ع) با کافور مخلوط کنند، ولی باید از آن کافور به جاهایی که بی‌احترامی می‌شود نرسانند و نیز باید تربت به قدری زیاد نباشد که وقتی با کافور مخلوط شد، آن را کافور نگویند.

683 ٠نبودن کافور کافی برای حنوط٠ اگر کافور پیدا نشود، یا فقط به اندازه غسل باشد، حنوط لازم نیست، و چنانچه از غسل زیاد بیاید ولی به همۀ هفت عضو نرسد، بنابر احتیاط باید اوّل پیشانی و اگر زیاد آمد به جاهای دیگر بمالند.

684 ٠قرار دادن دو چوب تازه داخل قبر٠ مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه میّت بگذارند.

نماز میّت‌

احکام نماز میّت

685 ٠کسانی که باید برای‌شان نماز میّت خواند٠ نماز خواندن بر میّت مسلمان یا بچّه او که محکوم به اسلام و شش سال او تمام شده باشد، واجب است.

686 ٠نماز بر کودک یا بچّه‌ای که مرده متولّد شده٠ نماز خواندن بر بچّه‌ای که شش سال او تمام نشده، رجاءً مانعی ندارد و نماز خواندن بر بچّه‌ای که مرده به دنیا آمده مستحب نیست.

687 ٠مقدم کردن نماز میت بر غسل و کفن٠ نماز میّت باید بعد از غسل یا تیمّم و حنوط و کفن کردن او خوانده شود، و اگر پیش از این‌ها، یا در بین این‌ها بخوانند؛ اگر چه از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد، کافی نیست.

688 ٠لازم نبودن طهارت برای نماز میّت٠ کسی که می‌خواهد نماز میّت بخواند، لازم نیست با وضو یا غسل یا تیمّم باشد و بدن و لباسش پاک باشد، اگر چه احتیاط مستحب آن است که تمام چیزهایی را که در نمازهای دیگر لازم است، رعایت کند.

689 ٠نحوۀ رو به قبله قرار دادن میّت برای نماز٠ کسی که به میّت نماز می‌خواند، باید رو به قبله باشد، و نیز واجب است میّت را مقابل او به پشت بخوابانند، به‌طوری که سر او به طرف راست نمازگزار و پای او به طرف چپ نمازگزار باشد.

690 ٠شرایط مکان نماز میّت٠ از شرایط مکان کسی که بر میّت نماز می‌خواند بنابر احتیاط آن است که غصبی نباشد و باید از جای میّت پست‌تر یا بلندتر نباشد، ولی پستی و بلندی مختصر اشکال ندارد.

691 ٠فاصلۀ نماز گزار با میّت٠ نمازگزار باید از میّت دور نباشد؛ ولی کسی که نماز میّت را به جماعت می‌خواند اگر از میّت دور باشد، چنانچه صفها به یکدیگر متّصل باشد اشکال ندارد.

692 ٠نماز خواندن مقابل میّت٠ نمازگزار باید مقابل میّت بایستد؛ ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف میّت بگذرد، نماز کسانی که مقابل میّت نیستند اشکال ندارد.

693 ٠وجود حائل بین میّت و نمازگزار٠ بنابر احتیاط بین میّت و نمازگزار باید پرده و دیوار یا چیزی مانند‌ این‌ها نباشد؛ ولی اگر میّت در تابوت و مانند آن باشد اشکال ندارد.

694 ٠پوشیده بودن عورت میّت هنگام نماز٠ در وقت خواندن نماز، باید عورت میّت پوشیده باشد و اگر کفن کردن او ممکن نیست، باید عورتش را؛ اگر چه با تخته و آجر و مانند این‌ها باشد، بپوشانند.

695 ٠لزوم قصد قربت، قیام و تعیین میّت در نماز بر او٠ انسان نماز میّت را باید ایستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع نیت میّت را معیّن کند، مثلاً نیّت کند: نماز می‌خوانم بر این میّت قُرْبَةً إِلَی اللّهِ.

696 ٠خواندن نماز میّت به صورت نشسته٠ اگر کسی نباشد که بتواند نماز میّت را ایستاده بخواند، می‌شود نشسته بر او نماز خواند. و اگر بعد از خواندن نماز نشسته پیش از دفن کسی پیدا شود که بتواند نماز میّت را ایستاده بخواند، اعادۀ نماز میّت واجب است.

697 ٠وصیّت به شخص خاصّ برای نماز میّت٠ اگر میّت وصیّت کرده باشد که شخص معیّنی بر او نماز بخواند، بنابر احتیاط آن شخص از ولیّ میّت اجازه بگیرد و ولیّ میّت هم اجازه بدهد.

698 ٠چند نماز بر یک میت٠ مکروه است بر میّت چند مرتبه نماز بخوانند؛ ولی اگر میّت اهل علم و تقوا باشد مکروه نیست.

699 ٠دفن کردن میّت بدون نماز٠ اگر میّت را عمداً یا از روی فراموشی یا به جهت عذری بدون نماز دفن کنند، یا بعد از دفن معلوم شود نمازی که بر او خوانده شده باطل بوده است، تا وقتی که جسد او از هم نپاشیده واجب است با شرط‌هایی که برای نماز میّت گفته شد به قبرش نماز بخوانند.

دستور نماز میت‌

700 ٠شیوه خواندن نماز میت٠ نماز میّت پنج تکبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تکبیر به این ترتیب بگوید کافی است، بعد از نیت و گفتن تکبیر اوّل بگوید: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ»،

و بعد از تکبیر دوم بگوید: «اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»،

و بعد از تکبیر سوم بگوید: «اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ»،

و بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید: «اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِهٰذَا الْمَیِّتِ»

و اگر زن است بگوید: «اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِهٰذِهِ الْمَیِّتِ»،

و بعد‌ تکبیر پنجم را بگوید.

و بهتر است بعد از تکبیر اوّل، بگوید:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً بَیْنَ یَدَيِ الساعَةِ».

و بعد از تکبیر دوم، بگوید:

«اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ بارِكْ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ، كَأَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ وَ بارَكْتَ وَ رَحِمْتَ عَلیٰ إِبْراهیمَ وَ آلِ إِبْراهیمَ، إِنَّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ، وَ صَلِّ عَلیٰ جَمیعِ الْأَنْبیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ، وَ الشُهَداءِ وَ الصِدّیقینَ، وَ جَمیعِ عِبادِ اللّهِ الصالِحینَ».

و بعد از تکبیر سوم بگوید:

«اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ المُسْلِمینَ وَ المُسْلِماتِ، الْأَحْیاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْواتِ، تابِعِ اللّٰهُمَّ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ بِالْخَیْراتِ، إِنَّكَ مُجیبُ الدَعَواتِ، إِنَّكَ عَلیٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدیرٌ».

و بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید:

«اللّٰهُمَّ إِنَّ هٰذا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ، نَزَلَ بِكَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزولٍ بِهِ، اللّٰهُمَّ إِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنّا، اللّٰهُمَّ إِنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ في إِحْسانِهِ، وَ إِنْ كان مُسیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ، اللّٰهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ في أَعْلیٰ عِلِّیّینَ، وَ اخْلُفْ عَلیٰ أَهْلِهِ فِي الْغابِرینَ، وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ یا أَرْحَمَ الراحِمینَ».

ولی اگر میّت زن است بعد از تکبیر چهارم بگوید:

«اللّٰهُمَّ إِنَّ هٰذِهِ أَمَتُكَ وَ ابْنَةُ عَبْدِكَ وَ ابْنَةُ أَمَتِكَ، نَزَلَتْ بِكَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزولٍ بِهِ، اللّٰهُمَّ إِنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إِلّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بها مِنّا، اللّٰهُمَّ إِنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ في إِحْسانِها، وَ إِنْ كانَتْ مُسیئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها، اللّٰهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ في أَعْلیٰ عِلِّیّینَ، وَ اخْلُفْ عَلیٰ أَهْلِها فِي الْغابِرینَ، وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ یا أَرْحَمَ الراحِمینَ».

701 ٠پشت سر هم خواندن تکبیرها و دعاها٠ باید تکبیرها و دعاها را طوری پشت سر هم بخواند که نماز از صورت خود خارج نشود.

702 ٠وظیفۀ مأمومین در نماز میّت٠ کسی که نماز میّت را به جماعت می‌خواند، باید تکبیرها و دعاهای آن را هم بخواند.

مستحبات و مکروهات نماز میّت‌

703 ٠مستحبات نماز میّت٠ چند چیز در نماز میّت مستحب است:

اوّل: نمازگزار بر میّت با وضو یا غسل یا تیمّم باشد و احتیاط آن است در صورتی تیمّم کند که وضو و غسل ممکن نباشد، یا بترسد که اگر وضو بگیرد یا غسل کند به نماز میّت نرسد.

دوم: اگر میّت مرد است، امام جماعت یا کسی که بر او نماز می‌خواند مقابل وسط قامت او بایستد، و اگر میّت زن است مقابل سینه‌اش بایستد.

سوم: پا برهنه نماز بخواند.

چهارم: در هر تکبیر، دست‌ها را بلند کند.

پنجم: فاصله او با میّت به قدری کم باشد که اگر باد لباسش را حرکت دهد به جنازه برسد.

ششم: نماز میّت را به جماعت بخواند.

هفتم: امام جماعت تکبیر و دعاها را بلند بخواند و کسانی که با او نماز می‌خوانند آهسته بخوانند.

هشتم: در جماعت اگر چه مأموم یک نفر باشد عقب امام بایستد.

نهم: نمازگزار به میّت و مؤمنین زیاد دعا کند.

دهم: پیش از نماز سه مرتبه بگوید: «الصَلاة».

یازدهم: نماز را در جایی بخوانند که مردم برای نماز میّت بیشتر به آنجا می‌روند.

دوازدهم: زن حائض اگر نماز میّت را به جماعت می‌خواند، در صفی تنها بایستد.

704 ٠خواندن نماز میّت در مسجد٠ خواندن نماز میّت در مساجد مکروه است، ولی در مسجد الحرام مکروه نیست.

دفن‌ میّت

احکام دفن

705 ٠چگونگی دفن میت٠ واجب است میّت را طوری در زمین دفن کنند که بوی او بیرون نیاید و درندگان هم نتوانند بدنش را بیرون آورند و اگر ترس آن باشد که جانور بدن او را بیرون آورد، باید قبر را با آجر و مانند آن محکم کنند.

706 ٠ممکن نبودن دفن میّت در زمین٠ اگر دفن میّت در زمین ممکن نباشد، باید به جای دفن، او را در بنا یا تابوت بگذارند.

707 ٠نحوۀ قرار دادن میّت در قبر٠ میّت را باید در قبر به پهلوی راست طوری بخوابانند که جلوی بدن او رو به قبله باشد.

708 ٠دفن کسی که در کشتی مرده٠ اگر کسی در کشتی بمیرد، چنانچه جسد او فاسد نمی‌شود و بودن او در کشتی مانعی ندارد، باید صبر کنند تا به خشکی برسند، و او را در زمین دفن کنند؛ وگرنه، باید در کشتی غسلش بدهند و حنوط و کفن کنند، و پس از خواندن نماز میّت، بنابر احتیاط در صورت امکان او را در خمره بگذارند و درش را ببندند و به دریا بیندازند، والا چیز سنگینی به پایش بسته و به دریا بیندازند و اگر ممکن است، باید او را در جایی بیندازند که فوراً طعمه حیوانات نشود.

709 ٠ترس از نبش قبر توسّط دشمن٠ اگر بترسند که دشمن قبر میّت را بشکافد و بدن او را بیرون آورد و گوش یا بینی یا اعضای دیگر او را ببرد، چنانچه ممکن باشد -به‌طوری که در مسألۀ پیشین گفته شد- او را به دریا بیندازند.

710 ٠مخارج انداختن در دریا و محکم کردن قبر میّت٠ مخارج انداختن در دریا و مخارج محکم کردن قبر میّت را در صورتی که لازم باشد، از اصل مال میّت برمی‌دارند.

711 ٠چگونگی دفن زن غیر مسلمان که بچه مسلمان در شکم دارد٠ اگر زنی که کافر است بمیرد و بچّه در شکم او مرده باشد، یا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد و امکان حیات‌یافتن وی نباشد، چنانچه بچّه محکوم به اسلام باشد -چون پدر یا جد یا جده نزدیک وی مسلمان است- باید زن را در قبر به پهلوی چپ پشت به قبله بخوابانند که روی بچّه به طرف قبله باشد.

712 ٠دفن مسلمان در قبرستان کفار و بالعکس٠ دفن مسلمان، در قبرستان کفار، و دفن کافر در قبرستان مسلمانان جایز نیست.

713 ٠دفن مسلمان در جایی که بی احترامی به او باشد٠ دفن مسلمان در جایی که بی‌احترامی به او باشد، مانند جایی که‌ خاکروبه و کثافت می‌ریزند، جایز نیست.

714 ٠دفن در مکان غصبی و مثل آن٠ دفن میّت در جای غصبی و در زمینی که مثل مسجد و حسینیه و مدرسه علمیه برای غیر دفن کردن وقف شده باشد، جایز نیست.

715 ٠دفن میّت در قبر مردۀ دیگر٠ دفن میّت در قبر مردۀ دیگر بنابر احتیاط جایز نیست، مگر آن‌که قبر کهنه شده و میّت اولی به کلی از بین رفته باشد.

716 ٠دفن اجزاء جدا شده از بدن زنده و مرده٠ چیزی که از میّت جدا می‌شود، اگر چه مو و ناخن و دندانش باشد، بنابر احتیاط باید با او دفن شود، همچنین قطعه‌ای که از زنده جدا می‌شود بنابر احتیاط باید دفن شود؛ ولی دفن ناخن و دندانی که در حال حیات از انسان جدا می‌شود لازم نیست، بلکه مستحب است.

717 ٠دفن کسی که در چاه مرده٠ اگر کسی در چاه بمیرد و بیرون آوردنش ممکن نباشد، باید در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.

718 ٠خارج کردن بچّۀ مرده از رحم مادر٠ اگر بچّه در رحم مادر بمیرد و ماندنش در رحم برای مادر خطر داشته باشد، باید به آسان‌ترین راه برای مادر او را بیرون آورند و چنانچه ناچار شوند که بچّه را قطعه قطعه کنند، اشکال ندارد؛ ولی در صورتی که بیرون آوردنش متوقّف بر نگاه کردن یا لمس عورت مادر باشد، باید به وسیله شوهرش اگر آشنا به طب باشد، او را بیرون بیاورند و اگر ممکن نیست زنی که آشنا به طب باشد و اگر ممکن نیست، مرد محرمی که آشنا به طب باشد و اگر آن هم ممکن نیست، مرد نامحرمی که آشنا به طب باشد بچّه را بیرون بیاورد و در صورتی که آن هم پیدا نشود، کسی که اهل فن ‌نباشد می‌تواند بچّه را بیرون آورد.

719 ٠خارج کردن بچّۀ زنده از رحم مادر مرده٠ هر گاه مادر بمیرد و بچّه در شکمش زنده باشد یا امکان حیات یافتن وی باشد، اگر چه احتمال زنده ماندن طفل یا حیات‌یافتن جنین ضعیف باشد، باید به ترتیبی که در مسألۀ پیش گفته شد؛ به هر راهی که برای زنده ماندن بچّه سودمندتر است، بچّه را از شکم مادر بیرون آورند و محل بریدگی را بدوزند.

مستحبات دفن‌

720 ٠امور مستحب در دفن میّت٠ مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسّط، گود کنند و میّت را در نزدیک‌ترین قبرستان دفن نمایند مگر آن‌که قبرستان دورتر، از جهتی بهتر باشد، مثل آن‌که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند.

و نیز مستحب است جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند، و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبلۀ قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن پارچه‌ای روی قبر بگیرند.

و نیز مستحب است جنازه را به آرامی از تابوت برداشته وارد قبر کنند، و دعاهایی که دستور داده شده، پیش از دفن و موقع دفن بخوانند، و بعد از آن‌که میّت را در قبر گذاشتند گره‌های کفن را باز کنند، و صورت میّت را روی خاک بگذارند، و بالشی از خاک زیر سر او بسازند، و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت برنگردد.

و پیش از آن‌که قبر را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و به شدّت حرکتش دهند و در صورتی که میّت مرد باشد سه مرتبه بگویند: «اسْمَعْ، افْهَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ» و به جای «فُلانَ بْنَ فُلانٍ» اسم میّت و پدرش را بگویند، مثلاً اگر اسم او محمّد و اسم پدرش علی است، سه مرتبه بگویند: «اسْمَعْ، افْهَمْ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَليٍّ».

و پس از آن بگویند: «هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذي فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَةِ أَنْ لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ سَیِّدُ النَبیّینَ وَ خاتَمُ الْمُرْسَلینَ، وَ أَنَّ عَلیّاً أَمیرُ الْمُؤْمِنینَ وَ سَیِّدُ الْوَصیّینَ وَ إِمامٌ افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلَی الْعالَمینَ، وَ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ عَليَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَليٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ موسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَليَّ بْنَ موسیٰ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَليٍّ وَ عَليَّ بْنَ مُحَمَّدٍ
وَ الْحَسَنَ بْنَ عَليٍّ وَ الْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدِيَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أَئِمَّةُ الْمُؤمِنینَ وَ حُجَجُ اللّهِ عَلَی الْخَلْقِ أَجْمَعینَ، وَ أَئِمَّتُكَ أَئِمَّةُ هُدًی أَبْرارٌ».

و بعد بگوید: «یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ -و به جای «فُلانَ بْنَ فُلانٍ» اسم میّت و پدرش را بگوید- إِذا أَتاكَ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسولَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعالیٰ وَ سَأَلاكَ عَنْ رَبِّكَ وَ عَنْ نَبیِّكَ وَ عَنْ دینِكَ وَ عَنْ كِتابِكَ وَ عَنْ قِبْلَتِكَ وَ عَنْ أَئِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ في جَوابِهِما: اللّهُ رَبّي، وَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَبیّي، وَ الْقُرْآنُ كِتابي، وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتي، وَ أَمیرُ الْمُؤْمِنینَ عَليُّ بْنُ أَبي طالِبٍ إِمامي، وَ الْحَسَنُ بْنُ عَليٍّ الْمُجْتَبیٰ إِمامي، وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَليٍّ الشَهیدُ بِكَرْبَلاءَ إِمامي، وَ عَليٌّ زَیْنُ الْعابِدینَ إِمامي، وَ مُحَمَّدٌ الْباقِرُ إِمامي، وَ جَعْفَرٌ الصادِقُ إِمامي، وَ موسَی الْكاظِمُ إِمامي، وَ عَليٌّ الرِضا إِمامي، وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ إِمامي، وَ عَليٌّ الْهادي إِمامي، وَ الْحَسَنُ الْعَسْكَريُّ إِمامي، وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ إِمامي، هٰؤُلاءِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أَئِمَّتي وَ سادَتي وَ قادَتي وَ شُفَعائي، بِهِمْ أَتَوَلّیٰ وَ مِنْ أَعْدائِهِمْ أَتَبَرَّءُ فِي الدُنْیا وَ الْآخِرَةِ».

سپس بگوید: «ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ -و به جای «فُلانَ بْنَ فُلانٍ» اسم میّت و پدرش را بگوید- أَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالیٰ نِعْمَ الرَبُّ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نِعْمَ الرَسولُ، وَ أَنَّ عَليَّ بْنَ أَبي طالِبٍ وَ أَوْلادَهُ الْمَعْصومینَ الْأَئِمَّةَ الْاثْنَيْ عَشَرَ نِعْمَ الْأَئِمَّةُ، وَ أَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَقٌّ، وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَ سُؤالَ مُنْكَرٍ وَ نَكیرٍ فِي الْقَبْرِ حَقٌّ، وَ الْبَعْثَ حَقٌّ، وَ النُشورَ حَقٌّ، وَ الصِراطَ حَقٌّ، وَ الْمیزانَ حَقٌّ، وَ تَطایُرَ الْكُتُبِ حَقٌّ، وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ، وَ النارَ حَقٌّ، وَ أَنَّ الساعَةَ آتیَةٌ لا رَیْبَ فیها، وَ أَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبورِ».

سپس بگوید: «أَفَهِمْتَ یا فُلانُ -و به جای فُلانُ اسم میّت را بگوید- ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالْقَوْلِ الثابِتِ، وَ هَداكَ اللّهُ إِلیٰ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ، عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَكَ وَ بَیْنَ أَوْلیائِكَ في مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ».

پس بگوید: «اللّٰهُمَّ جافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ، وَ اصْعَدْ بِروحِهِ إِلَیْكَ، وَ لَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً، اللّٰهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ».

و در صورتی که میّت زن باشد پاره‌ای از این دعا تغییر می‌کند به این ترتیب:

«اسْمَعي، افْهَمي یا فُلانَةَ ابْنَةَ فُلانٍ» -و به جای «فُلانَةَ» نام میّت و به جای فُلانٍ نام پدرش را بگوید- و پس از آن بگوید: «هَلْ أَنْتِ عَلَی الْعَهْدِ الَّذي فارَقْتِنا ... وَ أَئِمَّتُكِ أَئِمَّةُ هُدًی أبْرارٌ، یا فُلانَةَ ابْنَةَ فُلانٍ» -و به جای فُلانَةَ نام میّت و به جای فُلان نام پدرش را بگوید، پس بگوید: «إِذا أَتاكِ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسولَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعالیٰ وَ سَأَلاكِ عَنْ رَبِّكِ وَ عَنْ نَبیِّكِ وَ عَنْ دینِكِ وَ عَنْ كِتابِكِ وَ عَنْ قِبْلَتِكِ وَ عَنْ أَئِمَّتِكِ فَلا تَخافي وَ لا تَحْزَني وَ قُولي في جَوابِهِما ... ثُمَّ اعْلَمي یا فُلانَةَ ابْنَةَ فُلانٍ» و به جای فُلانَةَ اسم میّت و به جای فُلانٍ نام پدرش را بگوید و بعد بگوید: «أَفَهِمْتِ یا فُلانَةُ» و به جای فُلانَةُ اسم میّت را بگوید پس از آن بگوید: «ثَبَّتَكِ اللّهُ بِالْقَوْلِ الثابِتِ وَ هَداكِ اللّهُ إِلیٰ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ، عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَكِ وَ بَیْنَ أَوْلیائِكِ في مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ».

پس بگوید: «اللّٰهُمَّ جافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیْها وَ اصْعَدْ بِروحِها إِلَیْكَ، وَ لَقِّها مِنْكَ بُرْهاناً، اللّٰهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ».

721 ٠مستحبات دفن‌کننده٠ مستحب است کسی که میّت را در قبر می‌گذارد، با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد، و از طرف پای میّت از قبر بیرون بیاید، و غیر از خویشان نسبی میّت کسانی که حاضرند، با پشت دست خاک بر قبر بریزند و بگویند: «إِنّا لِلّٰهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعونَ»، و اگر میّت زن است کسی که با او محرم می‌باشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمی نباشد خویشانش او را در قبر بگذارند.

722 ٠مستحبات مربوط به قبر میت٠ مستحب است قبر را مربع یا مربع مستطیل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمین بلند کنند و نشانه‌ای روی آن بگذارند که اشتباه نشود و روی قبر آب بپاشند و بعد از پاشیدن آب کسانی که حاضرند دست‌ها را بر قبر بگذارند و انگشت‌ها را باز کرده، در خاک فرو برند و هفت مرتبه سورۀ مبارکۀ «إِنّا أَنْزَلْناهُ» بخوانند و برای میّت طلب آمرزش کنند و این دعا را بخوانند: «اللّٰهُمَّ جافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ، وَ أَصْعِدْ إِلَیْكَ روحَهُ، وَ لَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً، وَ أَسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنیهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ».

و اگر میّت زن است دعا را به این شکل بخوانند: «اللّٰهُمَّ جافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیْها، وَ أَصْعِدْ إِلَیْكَ روحَها، وَ لَقِّها مِنْكَ رِضْواناً، وَ أَسْكِنْ قَبْرَها مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنیها بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ».

723 ٠تلقین بعد از دفن میّت٠ پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کرده‌اند، مستحب است ولیّ میّت یا کسی که از طرف ولیّ اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده به میّت تلقین کنند.

724 ٠آداب اسلامی در برخورد با صاحبان عزا٠ بعد از رفتن، مستحب است صاحبان عزا را سرسلامتی دهند، ولی اگر مدّتی گذشته است که به واسطه سرسلامتی‌دادن، مصیبت یادشان می‌آید، ترک آن بهتر است، و نیز مستحب است که تا سه روز برای اهل خانۀ میّت غذا بفرستند و غذاخوردن نزد آنان و در منزل‌شان مکروه است.

725 ٠بعضی مستحبات برای صاحبان عزا٠ مستحب است انسان در مرگ خویشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر کند و هر وقت میّت را یاد می‌کند، «إِنّا لِلّٰهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعونَ» بگوید و برای میّت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محکم بسازد که زود خراب نشود.

726 ٠خراشیدن صورت و بدن در عزای میّت٠ بنابر احتیاط مستحب انسان در مرگ کسی صورت و بدن خود را نخراشد و به خود سیلی نزند و آسیب نرساند، بلکه اگر آسیب به نقص اساسی بدن بیانجامد، حرام است.

727 ٠پاره کردن یقه در عزای میّت٠ بنابر احتیاط مستحب انسان در مرگ کسی یقه پاره نکند، به‌خصوص در مرگ غیر پدر و برادر.

728 ٠کفارۀ خراشیدن صورت و پاره کردن یقه٠ اگر زن در عزای میّت صورت خود را بخراشد و خونین کند یا موی خود را بکند، بنابر احتیاط مستحب یک بنده آزاد کند، یا ده مسکین را طعام دهد یا بپوشاند، و همچنین است اگر مرد در مرگ زن یا فرزند یقه یا لباس خود را پاره کند.

729 ٠گریه با صدای بلند در مصیبت میت٠ احتیاط مستحب آن است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند نکنند.

نماز وحشت‌

730 ٠نحوۀ خواندن نماز وحشت٠ مستحب است در شب اوّل قبر دو رکعت نماز وحشت برای میّت بخوانند و دستور آن این است که در رکعت اوّل بعد از حمد یک مرتبه «آیة الکرسی» و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره «إِنّا أَنْزَلْناهُ» بخوانند و بعد از سلام نماز بگویند: «اللّٰهُمّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ابْعَثْ ثَوابَها إِلیٰ قَبْرِ فُلانٍ» و به جای کلمه فُلانٍ اسم میّت را بگویند.

731 ٠وقت خواندن نماز وحشت٠ نماز وحشت را در هر موقع از شب اوّل قبر می‌شود خواند؛ ولی بهتر است در اوّل شب بعد از نماز عشا خوانده شود.

732 ٠نماز وحشت در صورت تأخیر دفن٠ اگر بخواهند میّت را به شهر دوری ببرند، یا به جهت دیگر دفن او به تأخیر بیفتد، باید نماز وحشت را تا شب اوّل قبر او به تأخیر بیندازند.

نبش قبر‌

733 ٠نبش قبر میّت٠ نبش قبر مسلمان؛ یعنی شکافتن قبر او اگر چه طفل یا دیوانه باشد حرام است، ولی اگر تمام گوشت و استخوانش خاک شده باشد اشکال ندارد.

734 ٠نبش قبر امامزاده‌ها و علما٠ نبش قبری که باعث هتک حرمت فرد مسلمان می‌گردد؛ مانند امامزاده‌ها و شهدا و علما و صلحا اگر چه سال‌ها بر آن گذشته باشد حرام است.

735 ٠موارد جواز نبش قبر٠ شکافتن قبر در چند مورد در صورتی که موجب هتک حرمت میّت نباشد حرام نیست:

اوّل: میّت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالک زمین راضی نشود که در آنجا بماند.

دوم: کفن یا چیزی دیگری که با میّت دفن شده غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود که در قبر بماند و همچنین است اگر چیزی از مال خود میّت که به ورثه او رسیده با او دفن شده باشد و ورثه راضی نشوند که آن چیز در قبر بماند؛ ولی اگر وصیّت کرده باشد که دعا یا قرآن یا انگشتری یا غیر آن را با او دفن کنند، در مواردی که وصیّت نافذ است برای بیرون آوردن این‌ها نمی‌توانند قبر را بشکافند.

سوم: میّت بی‌غسل یا بی‌کفن یا بی‌حنوط دفن شده باشد، یا بفهمند غسل یا تیمّمش باطل بوده، یا به غیر دستور شرع کفن شده، یا در قبر او را رو به قبله نگذاشته‌اند.

چهارم: ثابت شدن حقی متوقّف بر دیدن بدن میّت باشد.

پنجم: میّت را در جایی که بی‌احترامی به اوست؛ مثل قبرستان کفار یا جایی که کثافت و خاکروبه می‌ریزند، دفن کرده باشند.

ششم: برای یک غرض شرعی که اهمیت آن از شکافتن قبر کمتر نیست قبر را بشکافند، مثلاً بخواهند بچّه زنده را از شکم زن حامله‌ای که دفنش کرده‌اند بیرون آورند.

هفتم: بترسند درنده‌ای بدن میّت را پاره کند، یا سیل آن را ببرد، یا دشمن بیرون آورد.

هشتم: قسمتی از بدن میّت را که با او دفن نشده بخواهند دفن کنند، ولی احتیاط مستحب آن است که آن قسمت از بدن را طوری در قبر بگذارند که بدن میّت دیده نشود.

نهم: میّت را بخواهند به مشاهد مشرّفه نقل نمایند، به‌خصوص اگر وصیّت کرده باشد.

احکام نماز‌

نماز مهم‌ترین عمل دینی است که اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادت‌های دیگر هم قبول می‌شود، و اگر پذیرفته نشود عبادت‌های دیگر هم قبول نمی‌شود، و همان طور که اگر انسان در هر شبانه روز پنج نوبت در نهر آبی شستشو کند، چرک در بدنش نمی‌ماند، نمازهای پنج‌گانه هم انسان را از گناهان پاک می‌کند.

و سزاوار است که انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و کسی که نماز را سبک شمارد، مانند کسی است که نماز نمی‌خواند. پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: کسی که به نماز اهمیت ندهد و آن را سبک شمارد، سزاوار عذاب آخرت است.

روزی حضرت در مسجد تشریف داشتند، مردی وارد و مشغول نماز شد و رکوع و سجودش را کاملاً بجا نیاورد، حضرت فرمودند: اگر این مرد در حالی که نمازش اینطور است از دنیا برود، به دین من از دنیا نرفته است.

پس انسان باید مواظب باشد که به عجله و شتابزدگی نماز نخواند و در حال نماز به یاد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد و متوجه باشد که با چه کسی سخن می‌گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند عالم بسیار پست و ناچیز ببیند، و اگر انسان در موقع نماز کاملاً به این مطلب توجّه کند از خود بی‌خبر می‌شود، چنانکه در حال نماز تیر را از پای مبارک حضرت امیر المؤمنین(ع) بیرون کشیدند و آن حضرت متوجه نشدند.

و نیز باید نمازگزار توبه و استغفار کند و گناهانی که مانع قبول شدن نماز است؛ مانند حسد، کبر، غیبت، خوردن حرام، آشامیدن مسکرات و ندادن خمس و زکات، بلکه هر معصیتی را ترک کند.

همچنین سزاوار است کارهایی که ثواب نماز را کم می‌کند بجا نیاورد، مثلاً در حال خواب‌آلودگی و خودداری از بول به نماز نایستد، و در موقع نماز به آسمان نگاه نکند، و‌ کارهایی که ثواب نماز را زیاد می‌کند بجا آورد، مثلاً انگشتر عقیق به دست کند و لباس پاکیزه بپوشد، و شانه و مسواک کند، و خود را خوشبو نماید.

اقسام نماز

نمازهای واجب‌

نمازهای واجب شش قسم است:

اوّل: نمازهای روزانه

دوم: نماز آیات

سوم: نماز میّت

چهارم: نماز طواف واجب خانه خدا

پنجم: نماز قضای پدر و مادر که بر پسر بزرگ‌تر واجب است

ششم: نمازی که به واسطۀ اجاره یا شرط یا نذر و قسم و عهد و امری که اطاعت آن لازم است بر انسان واجب می‌شود. و نماز جمعه از نمازهای روزانه است.

نمازهای واجب روزانه‌

نمازهای واجب روزانه پنج تاست: ظهر و عصر، هر کدام چهار رکعت. مغرب، سه رکعت. عشا، چهار رکعت. صبح، دو رکعت.

736 ٠نماز مسافر٠ در سفر باید نمازهای چهار رکعتی را با شرایطی که گفته می‌شود، دو رکعت خواند.

وقت نمازهای روزانه

وقت نماز ظهر و عصر

737 ٠ظهر شرعی٠ اگر چوب یا چیزی مانند آن را (که به آن شاخص می‌گویند) راست در زمین هموار فرو برند، صبح که خورشید بیرون می‌آید، سایه آن به طرف مغرب می‌افتد و هر چه آفتاب بالا می‌آید این سایه کم می‌شود و در شهرهای ما در اوّل ظهر شرعی‌[1] به آخرین درجۀ کمی می‌رسد و ظهر که گذشت، سایۀ آن به طرف مشرق‌ برمی‌گردد و هر چه خورشید رو به مغرب می‌رود سایه زیادتر می‌شود، بنابراین وقتی سایه به آخرین درجه کمی رسید و دو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت معلوم می‌شود ظهر شرعی شده است. ولی در بعضی شهرها مثل مکّه که گاهی موقع ظهر سایه بکلی از بین می‌رود، بعد از آن‌که سایه دوباره پیدا شود، معلوم می‌شود ظهر شده است.

738 ٠وقت مخصوص و مشترک نماز ظهر و عصر٠ نماز ظهر و عصر هر کدام وقت مخصوص و وقت مشترکی دارند:

وقت مخصوص نماز ظهر از اوّل ظهر است تا وقتی که از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر بگذرد.

اگر کسی در اثر ندانستن مسأله تمام نماز عصر را در این وقت بخواند، نمازش باطل است.

وقت مخصوص نماز عصر موقعی است که تنها به اندازه خواندن نماز عصر، وقت به مغرب باقی مانده باشد، که اگر کسی تا این موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهرش قضا شده و باید نماز عصر را بخواند.

و ما بین وقت مخصوص نماز ظهر و وقت مخصوص نماز عصر، وقت مشترک نماز ظهر و نماز عصر است؛ اگر کسی در این وقت در اثر ندانستن مسأله تمام نماز عصر را پیش از نماز ظهر بخواند، نمازش بنابر احتیاط باطل است.

739 ٠تفاوت مسافر و حاضر در وقت مشترک ومخصوص٠ وقت مخصوص و مشترک که معنای آن در مسألۀ پیش گفته شد، برای اشخاص فرق می‌کند، مثلاً برای مسافر اگر به اندازۀ خواندن دو رکعت نماز از اوّل ظهر بگذرد، وقت مخصوص نماز ظهر تمام شده و وقت مشترک آغاز شده، و برای کسی که مسافر نیست، باید به اندازه خواندن چهار رکعت نماز بگذرد.

740 ٠خواندن سهوی نماز عصر پیش از نماز ظهر و التفات به آن در بین نماز٠ اگر در وقت مشترک یا وقت اختصاصی ظهر پیش از خواندن نماز ظهر، سهواً مشغول نماز عصر شود و در بین نماز بفهمد اشتباه کرده است، باید نیّت را به نماز ظهر برگرداند؛ ولی اگر نمازش شکسته است و در وقت اختصاصی ظهر، در بین نماز متوجّه اشتباه خود شود، باید بعد از این نماز -که قطع آن خلاف احتیاط استحبابی است- هردو نماز را به ترتیب بجا آورد.

741 ٠خواندن سهوی نماز عصر پیش از نماز ظهر و التفات به آن بعد از نماز٠ اگر پیش از خواندن نماز ظهر، سهواً مشغول نماز عصر شود و پس از نماز متوجه اشتباه خود شود، باید نمازش را نماز ظهر قرار دهد و پس از آن نماز عصر را بخواند، و ظاهراً در اینجا فرقی نیست که این اشتباه در وقت مختص ظهر باشد یا در وقت مشترک، و بنابر احتیاط مستحب در نماز دوم قصد خصوص نماز عصر را نکند، بلکه نماز را به قصد ما فی الذمّه بجا آورد. ولی اگر نمازش شکسته است و در وقت اختصاصی نماز ظهر متوجه شود نماز ظهر را رجاءً بخواند و پس از آن باید نماز عصر را بجا آورد، و اگر در وقت مشترک متوجه شده پس از آن دو رکعت نماز به قصد ما فی الذمه بجا آورد و نیت خصوص ظهر یا عصر نکند.

742 ٠نماز جمعه در زمان حضور و غیبت امام(ع)٠ در زمان حضور امام(ع) واجب است انسان در روز جمعه به جای نماز ظهر دو رکعت نماز جمعه بخواند؛ ولی در زمان غیبت حضرت، با امکان حضور در نماز جمعه با شرایط معتبر، از مجتهد دیگر -با رعایت شرط اعلمیت- تقلید شود.

743 ٠وقت نماز جمعه٠ وقت نماز جمعه از اوّل ظهر است تا یک ساعت، و مراد از ساعت، روز است؛ بنابراین در فصول مختلف تغییر می‌کند.

وقت نماز مغرب و عشا

744 ٠موقع مغرب٠ مغرب موقعی است که سرخی طرف مشرق که در هنگام غروب آفتاب پدیدار می‌گردد از بین برود.

745 ٠وقت مخصوص و مشترک نماز مغرب و عشا٠ نماز مغرب و عشا هر کدام وقت مخصوص و مشترکی دارند:

وقت مخصوص نماز مغرب از اوّل مغرب است، تا وقتی که از مغرب به اندازۀ خواندن سه رکعت نماز بگذرد، که اگر کسی مثلاً مسافر باشد و سهواً یا به جهت ندانستن مسأله، تمام نماز عشا را در این وقت بخواند، نمازش باطل است.

وقت مخصوص نماز عشا برای افراد غیر معذور: موقعی است که به اندازۀ خواندن عشا به نصف شب مانده باشد که اگر کسی بدون عذر تا این موقع نماز مغرب و عشا را نخواند، باید اوّل نماز عشا و بعد از آن نماز مغرب را بخواند.

و بین وقت مخصوص نماز مغرب و وقت مخصوص نماز عشا وقت مشترک نماز مغرب و عشا است که اگر کسی در این وقت اشتباهاً نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز متوجّه شود، نمازش صحیح است و باید نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد؛ ولی اگر در اثر ندانستن مسأله نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند بنابر احتیاط نمازش باطل است.

746 ٠خواندن سهوی نماز عشا قبل از نماز مغرب و التفات به آن در بین نماز٠ اگر پیش از خواندن نماز مغرب سهواً مشغول نماز عشا شود و در بین نماز بفهمد که اشتباه کرده، چنانچه به رکوع رکعت چهارم نرفته، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را تمام کند و بعد نماز عشا را بخواند -و اگر مقداری از آن را در وقت مختص مغرب خوانده باشد احتیاط مستحب آن است که، نماز مغرب را قبل از نماز عشا اعاده کند- و اگر به رکوع رکعت چهارم رفته باشد، بنابر احتیاط باید نماز را تمام کرده و بعد از خواندن نماز مغرب نماز عشا را اعاده کند.

747 ٠آخر وقت نماز مغرب و عشا برای افراد غیر معذور٠ آخر وقت نماز مغرب برای افراد غیر معذور موقعی است که به اندازۀ خواندن نماز عشا به نصف شب وقت مانده باشد و آخر وقت نماز عشا برای افراد غیر معذور نصف شب است، و شب را باید از اوّل غروب تا طلوع فجر حساب کرد، نه تا اوّل آفتاب.‌[2]

748 ٠آخر وقت نماز مغرب و عشا برای افراد معذور٠ اگر بواسطۀ عذری؛ مانند خواب یا فراموشی یا حائض بودن نماز مغرب و عشا را تا نصف شب نخواند نمازش قضا نشده و باید آن را تا قبل از اذان صبح بخواند و می‌تواند در آن نیت ادا کند و احتیاط مستحب آن است که نماز را بدون نیت ادا و قضا بجا آورد، و اگر از روی معصیت نماز مغرب و عشا را تا نصف شب نخواند نماز وی قضا شده است؛ ولی احتیاط مستحب آن است که تا قبل از اذان صبح، بدون این که‌ نیت ادا و قضا کند آن نماز را بجا آورد و کسی که بدون عذر شرعی قبل از خواندن نماز عشا بخوابد و تا نصف شب بیدار نشود باید آن روز را روزه بگیرد.

وقت نماز صبح

749 ٠وقت نماز صبح٠ نزدیک اذان صبح از طرف مشرق، سفیده‌ای رو به بالا حرکت می‌کند که آن را فجر اوّل یا فجر کاذب گویند، موقعی که آن سفیده پهن شد، فجر دوم یا فجر صادق و اوّل وقت نماز صبح است، البته در شب‌های روشن که مهتاب سبب می‌شود روشنی در افق نمایان نشود نمازگزار باید احتیاط کند و تا روشن شدن افق نماز را تأخیر بیاندازد.

آخر وقت نماز صبح موقعی است که آفتاب بیرون می‌آید.

احکام وقت نماز

750 ٠راه‌های اثبات داخل شدن وقت٠ موقعی انسان می‌تواند مشغول نماز شود که خودش یا نوع مردم اطمینان کنند که وقت داخل شده یا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند، و خبر دادن یک نفر عادل کافی نیست.

751 ٠ممکن نبودن تشخیص وقت٠ اگر به خاطر مانعی مثلاً وجود ابر یا غبار، در اوّل وقت نماز به داخل شدن وقت اطمینان شخصی یا نوعی حاصل نشود، باید نماز را به تأخیر انداخت تا اطمینان شخصی یا نوعی پیدا شود، یا دو مرد عادل به داخل شدن وقت خبر دهند؛ به ویژه در مواردی که نسبت به شناختن وقت مانع شخصی وجود داشته باشد، مثلاً به واسطۀ نابینایی یا بودن در زندان نتواند در اوّل وقت نماز به داخل شدن وقت، اطمینان کند.

752 ٠خواندن تمام یا قسمتی از نماز پیش از وقت با حجّت شرعی٠ اگر به یکی از راه‌های گذشته برای انسان ثابت شود که وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بین نماز بفهمد که هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است، و همچنین است اگر بعد از نماز بفهمد که تمام نماز را پیش از وقت خوانده؛ ولی اگر در بین نماز بفهمد که وقت داخل شده، یا بعد از نماز بفهمد که در بین نماز وقت داخل شده بود، نماز او صحیح است.

753 ٠خواندن نماز بدون توجّه به ثابت شدن دخول وقت٠ اگر انسان متوجّه نباشد که باید ثابت شود که وقت داخل شده تا مشغول نماز شود، چنانچه در بین نماز یا بعد از نماز بفهمد که تمام آنچه خوانده در وقت بوده، نماز او صحیح وگرنه، باطل است.

754 ٠شک به داخل شدن وقت در بین نماز٠ اگر اطمینان کند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بین نماز شک کند که وقت داخل شده یا نه، نماز او باطل است؛ ولی اگر در بین نماز اطمینان داشته باشد که وقت داخل شده نمازش صحیح است، هر چند اطمینان کند که نماز را پیش از وقت شروع کرده است، چنانکه گذشت.

755 ٠ترک مستحبات در تنگی وقت٠ اگر وقت نماز به قدری تنگ است که به واسطۀ بجا آوردن بعضی از کارهای مستحب نماز، همچون اذان و قنوت -بلکه سوره- بترسد مقداری از آن بعد از وقت خوانده شود، باید آن مستحب را بجا نیاورد. و اگر آن را بجا آورد نمازش باطل نمی‌شود هر چند معصیت کرده است.

756 ٠وظیفۀ کسی که به اندازۀ یک رکعت وقت دارد٠ کسی که به اندازۀ خواندن یک رکعت نماز وقت دارد، باید نماز را بخواند، و اگر بدون عذر نماز را تا این وقت تأخیر بیندازد معصیت کرده، ولی باید نماز را بخواند؛ و در این دو صورت بنابر احتیاط مستحب نیت ادا و قضا نکند.

757 ٠تأخیر نماز تا آخر وقت برای غیر مسافر٠ کسی که مسافر نیست اگر نماز ظهر و عصر خود را تا نزدیکی غروب آفتاب به تأخیر بیندازد مسأله سه صورت دارد:

اوّل: به اندازۀ خواندن پنج رکعت نماز وقت دارد، در این صورت باید نماز ظهر و عصر خود را به ترتیب بخواند.

دوم: به این اندازه وقت ندارد ولی به اندازۀ یک رکعت یا بیشتر وقت دارد، در این صورت نماز ظهرش قضا شده، باید بدون تأخیر نماز عصر را بجا آورد.

سوم: به اندازۀ یک رکعت هم وقت نداشته باشد، در این صورت نماز ظهر و عصر هر دو قضا شده است.

چنانچه غیر مسافر نماز مغرب و عشا را تا نزدیکی نیمه شب به تأخیر بیندازد و به اندازه خواندن پنج رکعت نماز وقت دارد، باید نماز مغرب و عشا را به ترتیب بخواند. در غیر این صورت، اگر تأخیر بدون عذر باشد دو صورت دارد:

اوّل: به اندازۀ پنج رکعت وقت ندارد، ولی به اندازه یک رکعت یا بیشتر وقت دارد، در این صورت باید نماز عشا را فوراً بخواند و سپس نماز مغرب را قضا کند و بنابر احتیاط مستحب نماز مغرب را تا پیش از طلوع فجر بخواند و در آن نیت ادا یا قضا نکند.

دوم: به اندازۀ یک رکعت هم وقت نداشته باشد، در این صورت نماز مغرب و عشا قضا شده و بنابر احتیاط مستحب آن دو را تا پیش از طلوع فجر بجا آورد و در آن نیت ادا یا قضا نکند.

و اگر تأخیر با عذر باشد سه صورت دارد:

اوّل: به اندازۀ چهار رکعت وقت داشته باشد، در این صورت نماز مغرب و عشا را به ترتیب انجام داده و بنابر احتیاط مستحب نماز مغرب را تا پیش از طلوع فجر، بدون نیت ادا یا قضا اعاده کند.

دوم: به اندازۀ چهار رکعت وقت نداشته ولی به اندازه یک رکعت یا بیشتر وقت داشته باشد، در این صورت باید نماز مغرب را بخواند و تا پیش از طلوع فجر نماز عشا را بجا آورد. و بنابر احتیاط مستحب نماز مغرب را پیش از آن بدون نیت ادا یا قضا اعاده کند و در نماز عشا نیز نیت خصوص ادا یا قضا نکند.

سوم: به اندازۀ یک رکعت هم وقت نداشته باشد، در این صورت باید نماز مغرب و عشا را تا پیش از طلوع فجر بجا آورد و بنابر احتیاط مستحب در آن‌ها نیت خصوص ادا یا قضا نکند.

در تأخیر نماز مغرب و عشا تا نزدیکی طلوع فجر با عذر سه صورت وجود دارد:

اوّل: به اندازۀ پنج رکعت وقت داشته باشد در این صورت باید نماز مغرب و عشا را به ترتیب بخواند و بنابر احتیاط مستحب در آن‌ها نیت خصوص ادا یا قضا نکند.

دوم: به این اندازه وقت نداشته باشد ولی به اندازۀ یک رکعت یا بیشتر وقت داشته باشد، در این صورت نماز مغربش قضا شده، باید نماز عشا را در این وقت بجا آورد و بنابر احتیاط مستحب نیت خصوص ادا یا قضا نکند.

سوم: به اندازۀ یک رکعت هم وقت نداشته باشد، در این صورت نماز مغرب و عشا هر دو قضا شده است.

گفتنی است که در تأخیر نماز مغرب و عشا تا نزدیکی طلوع فجر بدون عذر نیز نظیر این سه صورت وجود دارد و حکم هر سه صورت چنین است که با تأخیر نماز مغرب و عشا از نصف شب بدون عذر، این دو نماز قضا می‌شوند -همچنان که گذشت- ولی احتیاط مستحب آن است که حکم سه صورت تأخیر با عذر در اینجا نیز جاری گردد؛ و در هر حال نمی‌تواند در نماز نیت ادا کند.

758 ٠تأخیر نماز تا آخر وقت برای مسافر٠ کسی که مسافر است، اگر نماز ظهر و عصر خود را تا نزدیکی غروب آفتاب به تأخیر بیندازد، مسأله سه صورت دارد:

اوّل: به اندازۀ خواندن سه رکعت نماز وقت دارد، در این صورت نماز ظهر و عصر را به ترتیب می‌خواند.

دوم: به این اندازه وقت ندارد ولی به اندازۀ یک رکعت یا بیشتر وقت دارد، در این صورت نماز ظهرش قضا شده باید نماز عصر را بجا آورد.

سوم: به اندازۀ یک رکعت هم وقت نداشته باشد که در این صورت نماز ظهر و عصر هر دو قضا شده است.

مسافر اگر نماز مغرب و عشا را تا نزدیکی نیمه شب به تأخیر بیندازد و به اندازۀ خواندن چهار رکعت وقت داشته باشد، باید نماز مغرب و عشا را به ترتیب بخواند.

در غیر این صورت، اگر تأخیر بی‌عذر باشد سه صورت دارد:

اوّل: به اندازۀ خواندن سه رکعت وقت داشته باشد، در این صورت، نخست نماز عشا را خوانده و پس از آن فوراً نماز مغرب را می‌خواند و بنابر احتیاط مستحب در آن نیت ادا یا قضا نکند.

دوم: به این اندازه هم وقت ندارد ولی به اندازۀ یک رکعت یا بیشتر وقت دارد، در این صورت باید نماز عشا را بخواند و سپس نماز مغرب را قضا کند و بنابر احتیاط مستحب نماز مغرب را تا پیش از طلوع فجر بجا آورد و در آن نیت ادا یا قضا نکند.

سوم: به اندازۀ یک رکعت هم وقت نداشته باشد، در این صورت نماز مغرب و عشا قضا شده و بنابر احتیاط مستحب باید آن دو را تا پیش از طلوع فجر بجا آورد و نیت ادا یا قضا نکند.

و اگر تأخیر تا وقتی که کمتر از چهار رکعت وقت دارد با عذر صورت گیرد، مسأله دو صورت دارد:

اوّل: به اندازۀ یک رکعت یا بیشتر وقت داشته باشد، در این صورت باید نماز مغرب را بخواند و تا پیش از طلوع فجر نماز عشا را بجا آورد و بنابر احتیاط مستحب نماز مغرب را پیش از آن بدون نیت ادا یا قضا اعاده کند و در نماز عشا نیز نیت خصوص ادا یا قضا نکند.

دوم: به اندازۀ یک رکعت هم وقت نداشته باشد، در این صورت باید نماز مغرب و عشا را تا پیش از طلوع فجر بجا آورد و بنابر احتیاط مستحب در آن‌ها نیت خصوص ادا یا قضا نکند.

در تأخیر نماز مغرب و عشا برای مسافر تا نزدیکی طلوع فجر با عذر سه صورت دارد:

اوّل: به اندازۀ چهار رکعت وقت داشته باشد در این صورت باید نماز مغرب و عشا را به ترتیب بخواند و بنابر احتیاط مستحب در آن‌ها نیت خصوص ادا یا قضا نکند.

دوم: به این اندازه وقت نداشته باشد ولی به اندازۀ یک رکعت یا بیشتر وقت داشته باشد، در این صورت نماز مغربش قضا شده، باید نماز عشا را در این وقت بجا آورد و بنابر احتیاط مستحب نیت خصوص ادا یا قضا نکند؛ بلکه احتیاط مستحب آن است که بعد از قضا کردن نماز مغرب دوباره نماز عشا را قضا کند.

سوم: به اندازۀ یک رکعت هم وقت نداشته باشد، در این صورت نماز مغرب و عشا هر دو قضا شده است.

و بنابر احتیاط مستحب در تأخیر بدون عذر تا نزدیکی طلوع فجر نیز حکم تأخیر با عذر جاری می‌شود؛ ولی نمی‌تواند در نماز نیت ادا کند.

759 ٠نماز اوّل وقت٠ مستحب است انسان نماز را در اوّل وقت آن بخواند، و درباره آن سفارش بسیار شده است، و هر چه به اوّل وقت نزدیک‌تر باشد بهتر است؛ مگر آن‌که تأخیر آن از جهتی بهتر باشد، مثلاً صبر کند که نماز را به جماعت بخواند.

760 ٠نماز اوّل وقت برای معذور از طهارت٠ هر گاه انسان عذری دارد که اگر بخواهد در اوّل وقت نماز بخواند ناچار است مثلاً با تیمّم یا با لباس نجس نماز بخواند، چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقی است می‌تواند در اوّل وقت نماز بخواند؛ ولی اگر برخلاف عقیدۀ وی، عذر او در وقت برطرف شد باید نماز را دوباره بخواند، و اگر احتمال می‌دهد عذر او از بین می‌رود می‌تواند صبر کند تا عذرش برطرف شود و اگر از برطرف شدن عذرش ناامید شد مطابق وظیفۀ خود نماز می‌خواند و می‌تواند قبل از آن رجاءً مثلاً تیمّم کرده، یا با لباس نجس نماز بخواند، در این صورت اگر عذرش تا آخر وقت باقی بود نمازش صحیح است وگرنه، باید آن را اعاده کند.

761 ٠حکم نماز در صورت ندانستن مسائل مورد ابتلاء٠ کسی که مسائل نماز و احکام شک و سهو را نمی‌داند و احتمال می‌دهد که یکی از این‌ها در نماز پیش آید و نمازش را باطل کند، نمی‌تواند در اوّل وقت با قصد جزمی نماز را شروع کند بلکه یا باید نماز را در اوّل وقت به قصد رجاء شروع کند یا برای یاد گرفتن این‌ها نماز را از اوّل وقت به تأخیر بیندازد ولی اگر اطمینان دارد که نماز را به‌طور صحیح تمام می‌کند، می‌تواند در اوّل وقت با نیت جزمی مشغول نماز شود، و در هر صورت اگر در نماز مسأله‌ای که حکم آن را نمی‌داند پیش نیاید، نماز او صحیح است و اگر مسأله‌ای که حکم آن را نمی‌داند پیش آید، جایز است به یکی از دو طرفی که احتمال می‌دهد، عمل نماید و نماز را تمام کند؛ ولی بعد از نماز باید مسأله را بپرسد که اگر نمازش باطل باشد، دوباره بخواند و اگر صحیح بوده، اعاده لازم نیست.

762 ٠تزاحم نماز با واجب فوری دیگر٠ اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبکار هم طلب خود را که وقتش رسیده مطالبه می‌کند، در صورتی که ممکن است، باید اوّل قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند، و همچنین است اگر کار واجب دیگری که باید فوراً آن را بجا آورد پیش آید، مثلاً ببیند مسجد نجس است که باید اوّل مسجد را تطهیر کند، بعد نماز بخواند و در هر دو صورت چنانچه اوّل نماز بخواند معصیت کرده، ولی نماز او صحیح است.

مسائل مربوط به ترتیب نمازها

763 ٠لزوم ترتیب در بین نمازها٠ انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر، و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند و اگر با علم و عمد، نماز عصر را پیش از نماز ظهر، یا نماز عشا را پیش از نماز مغرب بخواند، باطل است.

764 ٠تغییر نیت در بین نماز٠ اگر به نیت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بین نماز یادش بیاید که نماز ظهر را خوانده است، نمی‌تواند نیت را به نماز عصر برگرداند، بلکه باید نماز عصر را جداگانه بخواند و همین‌طور است در نماز مغرب و عشا.

765 ٠اطمینان به نخواندن نماز ظهر در بین نماز عصر٠ اگر در بین نماز عصر اطمینان پیدا کند که نماز ظهر را نخوانده است، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند و نماز را تمام نماید و چنانچه پس از برگرداندن نیت به نماز ظهر یادش بیاید که نماز ظهر را خوانده بوده در صورتی که هیچ یک از اجزاء واجب را به نیت ظهر بجا نیاورده باشد، باید نیت را به نماز عصر برگرداند و نماز را تمام کند، و اگر برخی از اجزاء واجب را که از قبیل ذکر خدا و قرآن باشد خوانده، بنابر احتیاط آن اجزاء را دوباره به قصد قربت؛ بدون نیت خصوص وجوب یا استحباب، بجا آورد و نمازش را تمام کند، و در غیر این دو صورت نماز را رجاءً به نیت عصر تمام کند و دوباره آن را اعاده کند.

766 ٠اطمینان به نخواندن نماز مغرب در بین نماز عشا٠ اگر در بین نماز عشا اطمینان پیدا کند که نماز مغرب را نخوانده است، چنانچه داخل رکوع رکعت چهارم نشده باشد، نیت را به نماز مغرب برمی‌گرداند و نماز را تمام می‌کند، و چنانچه بعد از رسیدن به رکوع رکعت چهارم باشد، می‌تواند نماز را به‌هم بزند و نماز مغرب و عشا را بخواند؛ ولی احتیاط مستحب آن است که نماز را به نیت عشا رجاءً تمام کند و در هر حال باید نماز مغرب و عشا را بخواند.

767 ٠شک در خواندن نماز ظهر در بین نماز عصر٠ اگر در بین نماز عصر شک کند که نماز ظهر را خوانده یا نه، بعید نیست بتواند نماز را به نیت عصر تمام کند و نیازی به خواندن نماز ظهر نیست؛ هر چند‌ در وسعت وقت، احتیاط مستحب آن است که نماز را به قصد ما فی الذمّه تمام کند و پس از آن رجاءً چهار رکعت (یا دو رکعت در مورد مسافر) بدون نیت ظهر یا عصر بجا آورد.

768 ٠شک در خواندن نماز مغرب در بین نماز عشا٠ اگر در نماز عشا شک کند که نماز مغرب را خوانده یا نه، بعید نیست که بتواند نماز خود را به نیت عشا تمام کند و نیازی به خواندن نماز مغرب نیست، هر چند احتیاط مستحب آن است که اگر در وسعت وقت شک کند، پس از اتمام این نماز، نماز مغرب و عشا را رجاءً بجا آورد.

769 ٠برگشت از نماز احتیاطی به نماز قبلی آن٠ اگر انسان بخواهد نمازی را که حجت شرعی بر صحیح بودن آن دارد، احتیاطاً دوباره بخواند و در بین نماز یادش بیاید نمازی را که باید پیش از آن بخواند نخوانده است، نمی‌تواند نیت را به آن نماز برگرداند؛ مثلاً موقعی که نماز عصر را احتیاطاً می‌خواند، اگر یادش بیاید نماز ظهر را نخوانده است، نمی‌تواند نیت را به نماز ظهر برگرداند. بله چنانچه نماز اولی که خوانده بر طبق حجت شرعی باطل بوده و دوباره نماز را شروع کند، بعد از این که یادش آمد نماز سابق را نخوانده باید نیت را به آن نماز برگرداند.

770 ٠عدول از نماز قضا به ادا و از مستحبی به نماز دیگر٠ برگرداندن نیت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب یا نماز مستحب دیگر جایز نیست.

771 ٠عدول از نماز ادا به قضا٠ انسان می‌تواند در بین نماز ادا نیت را به نماز قضا برگرداند؛ به تفصیلی که در فصل نماز قضا (مسألۀ 1394) خواهد آمد.

نمازهای مستحب‌

اقسام نمازهای  مستحب

772 ٠نافله نمازهای شبانه روز٠ نمازهای مستحبی بسیار است و آن‌ها را نافله می‌گویند، و در میان نمازهای مستحبی به خواندن نافله‌های شبانه روز بیشتر سفارش شده است و آن‌ها در غیر روز جمعه سی و چهار رکعتند که هشت رکعت آن نافلۀ ظهر، و هشت رکعت نافلۀ عصر، و چهار رکعت نافلۀ مغرب، و دو رکعت نافلۀ عشا، و یازده رکعت نافله شب، و دو رکعت نافلۀ صبح می‌باشد، و چون دو رکعت نافلۀ عشا را بنابر احتیاط باید نشسته خواند، یک رکعت حساب می‌شود. و در روز جمعه بر شانزده رکعت نافلۀ ظهر و عصر، چهار رکعت اضافه می‌شود.

نمازهای نافله -به جز نافله وتر و برخی نافله‌هایی که در کتاب‌های مفصّل ذکر شده- دو رکعت دو رکعت خوانده می‌شود.

773 ٠نماز شب٠ از یازده رکعت نافلۀ شب، هشت رکعت آن به نیت نافلۀ شب و دو رکعت آن به نیت نماز شفع و یک رکعت آن، به نیت نماز وتر خوانده می‌شود،[3] آداب و مستحبات نافلۀ شب در کتاب‌های دعا به‌طور کامل گفته شده است.

774 ٠نشسته خواندن نمازهای نافله٠ نمازهای نافله را می‌شود نشسته خواند، ولی بهتر است دو رکعت نماز نافلۀ نشسته را یک رکعت حساب کند، مثلاً کسی که می‌خواهد نافلۀ ظهر را که هشت رکعت است، نشسته بخواند، بهتر است شانزده رکعت بخواند، و اگر می‌خواهد نماز وتر را نشسته بخواند، دو نماز یک رکعتی نشسته بخواند.

775 ٠خواندن نمازهای نافله در سفر٠ نافله‌های شبانه روز در مورد مسافر نیز مستحب است؛ ولی نافلۀ ظهر و عصر در سفر ساقط می‌شود، و نافلۀ عشا بنابر احتیاط به قصد رجاء خوانده شود.

وقت نافله‌های شبانه روز

776 ٠وقت نافلۀ ظهر و وقت فضیلت آن٠ نافلۀ نماز ظهر پیش از نماز ظهر خوانده می‌شود. وقت فضیلت آن از اوّل ظهر است، تا هنگامی که آن مقدار از سایۀ شاخص که بعد از ظهر پیدا می‌شود به اندازۀ دو هفتم آن شود؛ مثلاً اگر درازای شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سایه‌ای که بعد از ظهر پیدا می‌شود به دو وجب رسید، آخر وقت فضیلت نافلۀ ظهر است.

777 ٠وقت نافلۀ عصر و وقت فضیلت آن٠ نافلۀ عصر پیش از نماز عصر خوانده می‌شود و وقت فضیلت آن تا هنگامی است که آن مقدار از سایۀ شاخص که بعد از ظهر پیدا می‌شود، به چهار هفتم آن برسد، و چنانچه بخواهد نافلۀ ظهر یا عصر را بعد از وقت فضیلت آن‌ها بخواند، بهتر است نافلۀ ظهر را بعد از نماز ظهر و نافلۀ عصر را بعد از نماز عصر بخواند و بنابر احتیاط مستحب نیت ادا و قضا نکند.

778 ٠وقت نافلۀ مغرب و وقت فضیلت آن٠ نافلۀ مغرب، پس از نماز مغرب خوانده می‌شود و وقت فضیلت آن تا وقتی است که سرخی طرف مغرب که بعد از غروب کردن آفتاب در آسمان پیدا می‌شود از بین برود.

779 ٠وقت نافلۀ عشا و وقت فضیلت آن٠ وقت نافلۀ عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است و بهتر است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود.

780 ٠وقت نافلۀ صبح و وقت فضیلت آن٠ نافلۀ صبح پیش از نماز صبح خوانده می‌شود و وقت فضیلت آن بعد از فجر اوّل است تا وقتی که سرخی طرف مشرق پیدا شود، و نشانۀ فجر اوّل در وقت نماز صبح گفته شد، و جایز است نافلۀ صبح را بعد از نافلۀ شب بلافاصله بخوانند.

781 ٠وقت نافلۀ شب و وقت فضیلت آن٠ وقت نافلۀ شب از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است نزدیک اذان صبح خوانده شود.

782 ٠خواندن نافلۀ شب در اوّل شب٠ مسافر و کسی که برای او سخت است نافلۀ شب را بعد از نصف شب بخواند، می‌تواند آن را در اوّل شب بجا آورد.

نماز غفیله‌

783 ٠وقت نماز غفیله و دستور خواندن آن٠یکی از نمازهای مستحبی بنابر مشهور نماز غفیله است که بین نماز مغرب و عشا خوانده می‌شود و وقت آن بنابر احتیاط پیش از آن است که سرخی طرف مغرب از بین برود.

در رکعت اوّل نماز غفیله، بعد از حمد باید به جای سوره، این آیات را بخوانند:

«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادیٰ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلٰـهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِیـنَ * فَاسْتَجَبْنا لَـهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ و كَذٰلِـكَ نُنْـجِي الْمُؤْمِنـینَ»[4]

و در رکعت دوم بعد از حمد به جای سوره، این آیه را بخوانند:

«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِي الْـبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلّا في كِتابٍ مُـبینٍ»[5]

و در قنوت آن بگویند:

«اللّٰهُمَّ إِنّي أَسْأَلُكَ بِمَفاتِحِ الْغَیْبِ الَّتي لا یَعْلَمُها إِلّا أَنْتَ أَنْ تُصَلّيَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بي كَذا وَ كَذا»

و به جای «كَذا وَ كَذا» حاجت‌های خود را بگویند؛ و بعد بگویند:

«اللّٰهُمَّ أَنْتَ وَليُّ نِعْمَتي وَ الْقادِرُ عَلیٰ طَلِبَتي تَعْلَمُ حاجَتي فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ[6] لَمّا قَضَیْتَها لي».

احکام قبله

784 ٠مراد از قبله٠ خانۀ کعبه -که در مکّۀ معظّمه قرار دارد- و محاذی آن تا آسمان، قبله است و باید روبروی آن نماز خواند و اگر طوری بایستد که بگویند: رو به قبله نماز می‌خواند، کافی است، و همچنین است کارهای دیگر؛ مانند سربریدن حیوانات که باید رو به قبله انجام گیرد.

785 ٠رو به قبله بودن در نماز٠ در نماز واجب -ایستاده باشد یا نشسته- باید صورت نمازگزار رو به قبله بوده و نیز طوری باشد که بگویند رو به قبله نماز می‌خواند.

786 ٠رو به قبله بودن انگشتان پا٠ چنانچه نمازگزار ایستاده نماز می‌خواند، احتیاط مستحب آن است که انگشتان پای او هم رو به قبله باشد.

787 ٠نحوۀ رو به قبله بودن در نماز خوابیده٠ کسی که نمی‌تواند نشسته نماز بخواند، بنابر احتیاط باید در حال نماز به پهلوی راست طوری بخوابد که جلوی بدن او رو به قبله باشد، و اگر ممکن نیست، بنابر احتیاط باید به پهلوی چپ طوری بخوابد که جلوی بدن او رو به قبله باشد و اگر این را هم نتواند، بنابر احتیاط باید به پشت بخوابد به‌طوری که کف پاهای او رو به قبله باشد.

788 ٠رعایت قبله در نماز احتیاط، سجده سهو و تشهد فراموش شده٠ نماز احتیاط و سجده و تشهد فراموش شده را باید رو به قبله بجا آورد، و بنابر احتیاط سجدۀ سهو را نیز باید رو به قبله بجا آورد.

789 ٠خواندن نماز مستحبی در حال راه رفتن و رعایت قبله٠ نماز مستحبی را می‌شود در حال راه رفتن و سواری خواند و اگر انسان در این دو حال نماز مستحبی بخواند، لازم نیست رو به قبله باشد.

790 ٠وظیفۀ نمازگزار برای پیدا کردن قبله٠ کسی که می‌خواهد نماز بخواند، باید برای پیدا کردن قبله کوشش نماید تا یقین یا چیزی که در حکم آن است، پیدا کند که قبله کدام طرف است، و اگر‌ نتواند باید به گمانی که از محراب مسجد مسلمانان یا قبرهای آنان یا از راه‌های دیگر پیدا می‌شود عمل نماید، حتی اگر از گفتۀ فاسق یا کافری که بر اساس قواعد علمی قبله را می‌شناسد گمان به قبله پیدا کند، کافی است.

791 ٠اکتفا به گمان در صورت امکان تحصیل گمان قوی تر٠ کسی که گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قویتری پیدا کند نمی‌تواند به گمان خود عمل کند، مثلاً اگر میهمان از گفتۀ صاحب خانه گمان به قبله پیدا کند، ولی بتواند از راه دیگر گمان قویتری پیدا کند، نباید به حرف او عمل نماید.

792 ٠وظیفۀ نمازگزار در صورت گمان نداشتن به طرفی٠ اگر برای پیدا کردن قبله وسیله‌ای ندارد، یا با این که کوشش کرده گمانش به طرفی نمی‌رود، چنانچه از پیدا نمودن قبله تا آخر وقت ناامید باشد، نماز خواندن به یک طرف که احتمال می‌دهد قبله است کافی است و احتیاط مستحب آن است که چنانچه وقت وسعت دارد، چهار نماز به چهار طرف بخواند.

793 ٠یقین یا گمان به بودن قبله در یکی از دو طرف٠ اگر یقین یا گمان کند که قبله در یکی از دو طرف است و وسیله‌ای که بتواند قبله را مشخص کند نداشته باشد باید به هر دو طرف نماز بخواند.

794 ٠شیوۀ خواندن دو نماز پشت سر هم به چند طرف٠ کسی که بخواهد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نماز بخواند که مثل نماز ظهر و عصر باید یکی را بعد از دیگری بخواند، احتیاط مستحب آن است که نماز اوّل را به آن چند طرف بخواند، بعد نماز دوم را شروع کند.

795 ٠ندانستن قبله در کارهایی که به قبله نیاز دارد٠ اگر بخواهد غیر از نماز کاری کند که باید رو به قبله انجام دهد، مثلاً بخواهد سر حیوانی را ببرد، در صورت امکان باید این کار را تأخیر بیندازد و با یقین یا چیزی که در حکم یقین است، آن را رو به قبله انجام دهد، و اگر امکان نداشته باشد، مثلاً حیوان در معرض تلف قرار داشته باشد باید به گمان خود عمل نماید و اگر گمان ممکن نیست، می‌تواند به هر طرف که احتمال بدهد رو به قبله است انجام دهد.

پوشاندن بدن در نماز‌

796 ٠پوشش مردان در نماز٠ مرد باید در حال نماز، اگر چه کسی او را نمی‌بیند، عورتین خود را بپوشاند، و بهتر است که از ناف تا زانو را بپوشاند.

797 ٠پوشش زنان در نماز٠ زن باید در موقع نماز تمام بدن حتی سر و موی خود را بپوشاند؛ و احتیاط مستحب آن است که کف پاها را هم بپوشاند؛ ولی پوشاندن صورت به مقداری که در وضو شسته می‌شود و دست‌ها تا مچ و روی پاها تا مچ پا لازم نیست.

798 ٠پوشش در نماز احتیاط، سجدۀ سهو و تشهد فراموش شده٠ موقعی که انسان نماز احتیاط می‌خواند یا قضای سجدۀ فراموش شده یا تشهّد فراموش شده را بجا می‌آورد، باید خود را مثل هنگام نماز بپوشاند و احتیاط آن است که در هنگام بجا آوردن سجده سهو نیز خود را بپوشاند.

799 ٠رعایت نکردن عمدی پوشش لازم در نماز٠ اگر کسی عمداً پوشش لازم را در نماز رعایت نکند نمازش باطل است، خواه حکم پوشش نماز را بداند یا در آن شک داشته باشد، بلکه بنابر احتیاط در صورت غفلت از مسأله، یا اشتباه در آن نیز نمازش باطل است.

800 ٠توجّه به نداشتن پوشش بین نماز یا بعد از آن٠ اگر شخصی در بین نماز بفهمد که پوشش لازم را دارا نیست، باید خود را بپوشاند و نمازش صحیح است ولی نباید پس از فهمیدن، بدون پوشاندن خود کارهای نماز را انجام دهد، همچنین اگر بعد از نماز بفهمد که در نماز پوشش لازم را نداشته نمازش صحیح است.

801 ٠پوشیدن لباسی که در بعضی حالات نماز، بدن را نمی‌پوشاند٠ اگر در حال ایستاده لباسش او را می‌پوشاند ولی ممکن است در حال دیگر، مثلاً در حال رکوع و سجود نپوشاند، چنانچه هنگامی که ممکن است لباسش او را نپوشاند به وسیله‌ای خود را بپوشاند. نماز او صحیح است؛ ولی احتیاط مستحب آن است که با آن لباس نماز نخواند.

802 ٠پوشاندن بدن با علف و برگ درختان٠ انسان هنگامی که پوشاک ندارد می‌تواند در نماز خود را به علف و برگ درختان بپوشاند و بنابر احتیاط، هنگامی که پوشاک دارد با علف و برگ درختان خود را نپوشاند.

803 ٠پوشاندن بدن با گِل و مانند آن٠ بنابر احتیاط انسان اگر فقط گل یا لجن یا آب گل‌آلود و مانند آن در اختیار دارد، دو نماز بخواند: در یک نماز با گل و مانند آن خود را بپوشاند و در نماز دیگر مانند کسی که چیزی ندارد که در نماز خود را با آن بپوشاند رفتار کند، همان طور که در مسألۀ 805 خواهد آمد.

804 ٠نماز اوّل وقت در صورت نیافتن پوشش لازم٠ اگر چیزی ندارد که در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه مأیوس از پیدا کردن آن تا آخر وقت باشد می‌تواند در اوّل وقت نماز بخواند؛ ولی اگر اتّفاقاً تا آخر وقت پیدا شد باید نماز خود را اعاده کند، و اگر احتمال دهد پیدا می‌کند می‌تواند نماز خود را به تأخیر بیندازد و در آخر وقت مطابق وظیفه‌اش نماز بخواند و می‌تواند قبل از آن رجاءً نماز بخواند که اگر تا آخر وقت عذرش باقی بود نماز خوانده شده صحیح، وگرنه باید آن را اعاده کند.

805 ٠شیوه نماز برهنگان٠ کسی که می‌خواهد نماز بخواند، اگر برای پوشاندن خود حتی برگ درخت و علف و گل و لجن و مانند آن پیدا نکند و تا آخر وقت هم چیزی پیدا نکند که خود را با آن بپوشاند، در صورتی که احتمال بدهد که کسی که پوشاندن عورت از او واجب است او را ببیند، باید نشسته نماز بخواند، و چنانچه کسی او را از پشت سر می‌بیند رکوع و سجود را با اشاره بجا آورد، و اگر کسی او را از پشت سر نبیند رکوع و سجود را به‌طور معمولی بجا آورد، و در صورتی که اصلاً احتمال ندهد که کسی که پوشاندن عورت از او واجب است او را ببیند، باید ایستاده نماز بخواند و رکوع و سجود را با اشاره بجا آورد.

شرایط لباس نمازگزار‌

806 ٠شروط شش‌گانه لباس نمازگزار٠ لباس نمازگزار شش شرط دارد:

اوّل: پاک باشد

دوم: بنابر احتیاط، مباح باشد

سوم: از اجزاء مردار نباشد

چهارم: از حیوان حرام‌گوشت نباشد

پنجم: اگر نمازگزار مرد است لباس او طلاباف نباشد

ششم: از ابریشم خالص نباشد

و تفصیل اینها در مسائل آینده خواهد آمد.

شرط اوّل: لباس نمازگزار پاک باشد

807 ٠نماز خواندن عمدی با لباس نجس٠اگر کسی با علم و عمد و اختیار با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.

808 ٠نماز با لباس نجس در صورت ندانستن حکم٠ کسی که شک دارد نماز با بدن و لباس نجس باطل است یا نه، چنانچه بدون تحقیق در مسأله با توجّه و اختیار با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است؛ بلکه بنابر احتیاط اگر تحقیق هم کرده باشد و شک او برطرف نشده باشد، یا اصلاً از مسأله غافل باشد، یا مسأله را به نحو اشتباه دانسته باشد و با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل است.

809 ٠نماز با لباس نجس بدون آگاهی از احکام نجاسات٠ کسی که به جهت عدم آگاهی از مسألۀ شرعی، نجس بودن چیزی را نداند، بلکه در آن شک یا غفلت یا علم به خلاف داشته باشد؛ مانند کسی است که نداند نماز خواندن در لباس یا بدن نجس باطل است که حکم آن در مسألۀ قبل گذشت.

810 ٠نماز با لباس یا بدن نجس در صورت ندانستن نجاست٠ اگر با آگاهی از مسألۀ شرعی نداند که بدن یا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده نمازش صحیح است؛ و احتیاط مستحب آن است که اگر وقت دارد آن را دوباره بخواند؛ ولی اگر هنگام شروع نماز در طهارت بدن یا لباسش شک داشته ولی می‌دانسته که قبلاً نجس بوده است، نمازش با این شرایط باطل است مگر اطلاع پیدا کند که پاک بوده است.

811 ٠فراموشی نجاست لباس یا بدن٠ اگر فراموش کند که بدن یا لباسش نجس است و در بین نماز یا بعد از آن، قبل از گذشتن وقت، یادش بیاید باید نماز را دوباره بخواند، بلکه اگر وقت هم گذشته بنابر احتیاط نماز را قضا کند.

812 ٠نجس شدن لباس یا بدن در بین نماز٠ کسی که در وسعت وقت مشغول نماز است اگر در بین نماز، بدن یا‌ لباس او نجس شود و پیش از آن‌که چیزی از نماز را با نجاست بخواند متوجّه شود که نجس شده، یا بفهمد بدن یا لباس او نجس است و شک کند که همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی که آب کشیدن بدن یا لباس یا عوض کردن لباس یا بیرون آوردن آن نماز را به‌هم نمی‌زند، باید در بین نماز بدن یا لباس را آب بکشد یا لباس را عوض کند، یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده لباس را بیرون آورد؛ ولی چنانچه طوری باشد که اگر بدن یا لباس را آب بکشد یا لباس را عوض کند یا بیرون آورد نماز به‌هم می‌خورد، یا اگر لباس را بیرون آورد برهنه می‌ماند، باید نماز را بشکند و با بدن و لباس پاک نماز بخواند.

813 ٠نجس شدن لباس بین نماز در تنگی وقت٠ کسی که در تنگی وقت مشغول نماز است اگر در بین نماز لباس او نجس شود و پیش از آن‌که چیزی از نماز را با نجاست بخواند بفهمد که نجس شده، یا بفهمد که لباس او نجس است و شک کند که همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی که آب کشیدن یا عوض کردن یا بیرون آوردن لباس، نماز را به‌هم نمی‌زند و می‌تواند لباس را بیرون آورد، باید لباس را آب بکشد یا عوض کند، یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده لباس را بیرون آورد و نماز را تمام کند. اما اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده و لباس را هم نمی‌تواند آب بکشد، یا عوض کند پس اگر لباس به منی نجس شده و می‌تواند آن را بیرون آورد، لباس را بیرون آورده و به دستوری که برای برهنگان در مسألۀ 805 گفته شد عمل کند و اگر لباس به نجاستی غیر منی نجس شده باشد یا به جهتی مثلاً سرما نتواند آن را بیرون آورد باید با همان لباس نماز بخواند ولی باید نماز را با لباس پاک قضا کند.

814 ٠نجس شدن بدن بین نماز در تنگی وقت٠ کسی که در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن او نجس شود، در صورتی که آب کشیدن بدن نماز را به‌هم نمی‌زند باید آب بکشد، و اگر نماز را به‌هم می‌زند یا باعث می‌شود که مقداری از نماز خارج وقت واقع شود باید با همان حال نماز را تمام کند و نماز او صحیح است.

815 ٠نماز با شک در نجس بودن لباس یا بدن٠ کسی که در پاک بودن بدن یا لباس خود شک کند، چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز متوجّه شود که در هنگام نماز بدن یا لباسش نجس بوده، نمازش صحیح است هر چند احتیاط مستحب آن است که آن را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا کند.

816 ٠نماز با لباس نجس به خیال پاک شدن آن٠ اگر لباس را آب بکشد و یقین کند که پاک شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاک نشده، نمازش صحیح است.

817 ٠نماز با خون نجس به خیال پاک بودن آن٠ اگر خونی در بدن یا لباس خود ببیند و یقین کند که از خون‌های نجس نیست، مثلاً یقین کند که خون پشه است، چنانچه بعد از نماز بفهمد از خون‌هایی بوده که نمی‌شود با آن نماز خواند، نماز او صحیح است.

818 ٠نماز با یقین به بخشوده بودن خون بدن یا لباس و معلوم شدن خلاف آن٠ اگر یقین کند خونی که بر بدن یا لباس او است خون نجسی است که نماز با آن صحیح است، مثلاً یقین کند خون زخم و دمل است، چنانچه بعد از نماز بفهمد خونی بوده که نماز با آن باطل است، نمازش صحیح است.

819 ٠برخورد بدن یا لباس با نجاست فراموش شده٠ اگر نجس بودن چیزی را فراموش کند و بدن یا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حال فراموشی نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید، نمازش صحیح است؛ مگر به جهت نجاست بدن، وضو یا غسلش باطل شده باشد که در نتیجه نمازش نیز باطل خواهد بود.

820 ٠نبود آب کافی برای تطهیر لباس و بدن٠ کسی که یک لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازۀ آب کشیدن یکی از آن‌ها آب داشته باشد، باید بدنش را آب بکشد و پس از صرف آب اگر لباسش به منی نجس شده و می‌تواند آن را بیرون آورد، به دستوری که برای برهنگان در مسألۀ 805 گفته شد عمل کند و اگر به غیر منی نجس شده یا به جهتی؛ مثلاً سرما، نتواند آن را بیرون آورد در لباس نجس نماز بخواند.

821 ٠کمبود آب برای پاک کردن دو نجاست٠ اگر دو جای لباس یا دو جای بدن نجس شده باشد و به اندازۀ آب کشیدن یکی از دو جا آب داشته باشد باید نجاست شدیدتر را تطهیر کند؛ مثلاً اگر نجاست یکی بول است که اگر بخواهد با آب قلیل آب بکشد باید دو مرتبه آب روی آن بریزد و دیگری خون است که یک مرتبه آب ریختن روی آن کافی است، باید آن را که به بول نجس شده آب بکشد، و اگر نتواند نجاست لباس یا بدن را به‌طور کامل از بین ببرد ولی بتواند آن را کم کند، باید آن را کم‌ نماید.

822 ٠علم به نجاست یکی از لباس‌ها٠ کسی که دو لباس دارد، اگر بداند یکی از آن‌ها نجس است و نداند کدام یک از آن‌هاست، چنانچه وقت دارد باید با هر دو لباس نماز بخواند، مثلاً اگر می‌خواهد نماز ظهر و عصر بخواند باید با هر کدام یک نماز ظهر و یک نماز عصر بخواند یا یکی را آب کشیده در آن نماز بخواند؛ ولی اگر وقت تنگ است چنانچه احتمال نجاست یکی بیشتر باشد یا نجاستش بیشتر یا شدیدتر باشد، (مثلاً به جهت ملاقات با ادرار نجس شده که نیاز به دو بار شستن دارد؛ نه مثل خون که با یک بار شستن پاک می‌شود) باید در لباس دیگر نماز بخواند و اگر از همۀ جهات هر دو لباس مانند هم هستند، با هر کدام نماز بخواند کافی است.

شرط دوم: لباس نمازگزار بنا بر احتیاط، مباح باشد

823 ٠نماز در لباس غصبی با علم به حرمت غصب٠ کسی که می‌داند پوشیدن لباس غصبی حرام است اگر بدون عذر در لباس غصبی یا در لباسی که نخ یا دکمه یا چیز دیگر آن غصبی است نماز بخواند، معصیت کرده؛ بلکه در صورتی که لباس به حرکت نمازگزار حرکت کند نمازش بنابر احتیاط، باطل است.

824 ٠نماز در لباس غصبی با ندانستن بطلان آن٠ کسی که می‌داند پوشیدن لباس غصبی حرام است ولی نمی‌داند نماز را باطل می‌کند، مانند کسی است که می‌داند لباس غصبی نماز را باطل می‌کند.

825 ٠نماز با ندانستن غصب یا فراموش کردن آن٠ اگر نداند که لباس او غصبی است یا فراموش کند و با آن لباس نماز بخواند، نمازش صحیح است؛ ولی اگر خودش غاصب باشد به احتیاط، نمازش باطل است.

826 ٠توجه به غصبی بودن لباس در بین نماز٠ اگر نداند یا فراموش کند که لباس او غصبی است و در بین نماز بفهمد، چنانچه بدون از بین رفتن شرایط نماز؛ مانند ستر عورت، می‌تواند لباس غصبی را بیرون بیاورد باید آن را بیرون آورد، وگرنه، در صورتی که لااقل به مقدار یک رکعت وقت داشته باشد، باید نماز را بشکند و با لباس غیر غصبی نماز بخواند، و اگر به این‌ مقدار هم وقت ندارد باید در حال نماز لباس را بیرون آورد و به دستور برهنگان (که در مسألۀ 805 گذشت) نماز را تمام نماید.

827 ٠نماز با لباس غصبی در موارد ناچاری٠ اگر کسی برای حفظ جانش با لباس غصبی نماز بخواند، یا مثلاً برای این که دزد لباس غصبی را نبرد با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است؛ ولی غاصب در صورتی که اگر لباس را غصب نمی‌کرد، لازم نبود در آن لباس نماز بخواند بنابر احتیاط، نمازش باطل است.

828 ٠نماز با لباس خریداری شده از عین پولی که خمس آن را نداده٠ اگر با عین پولی که خمس آن را نداده لباس بخرد تا حاکم شرع معامله انجام‌شده را اجازه ندهد لباس در ملک فروشنده باقی است، پس چنانچه بدون احراز رضایت فروشنده در آن نماز بخواند، نمازش به احتیاط، باطل است.

شرط سوم: لباس نمازگزار از اجزاء مردار نباشد

829 ٠نماز با لباس تهیه شده از اجزاء مردار٠ لباس نمازگزار باید از اجزاء حیوان مرده‌ای که خون جهنده دارد (یعنی حیوانی که اگر رگش را ببرند خون از آن جستن می‌کند) نباشد، بلکه اگر از حیوان مرده‌ای که مانند ماهی و مار خون جهنده ندارد لباس تهیه کنند، باید با آن نماز نخوانند.

830 ٠همراه داشتن اجزاء روح‌دار مردار در نماز٠ هر گاه چیزی از مردار مانند گوشت و پوست آن، که روح داشته همراه نمازگزار باشد؛ اگر چه لباس او نباشد، در صورتی که به بدن یا لباسش چسبیده باشد نماز او باطل است.

831 ٠همراه داشتن اجزاء غیر روح‌دار مردار در نماز٠ اگر چیزی از مردار حلال‌گوشت مانند مو و پشم که روح ندارد همراه نمازگزار باشد، یا با لباسی که از آن‌ها تهیه کرده‌اند نماز بخواند، نمازش صحیح است.

شرط چهارم: لباس نمازگزار از حیوان حرام‌گوشت نباشد

832 ٠نماز با اجزاء حیوان حرام گوشت٠ لباس نمازگزار باید از حیوان حرام گوشت نباشد؛ بلکه اگر مویی از حیوان حرام‌گوشت به بدن یا لباس نمازگزار چسبیده باشد، نماز او باطل است.

833 ٠نماز با رطوبت حیوان حرام گوشت٠ اگر آب دهان یا بینی یا رطوبت دیگری از حیوان حرام‌گوشتِ پاک مانند گربه بر بدن یا لباس نمازگزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل، و اگر خشک شده و عین آن برطرف شده باشد نماز او صحیح است.

834 ٠نماز با مو و عرق یا رطوبت مسلمان٠ اگر مو و عرق و آب دهان مسلمانی بر بدن یا لباس نمازگزار باشد اشکال ندارد، همچنین است اگر مروارید و موم و عسل همراه او باشد.

835 ٠نماز با لباسی که احتمال دارد از حرام گوشت باشد٠ اگر شک داشته باشد که لباسی از حیوان حرام‌گوشت است یا حلال‌گوشت، احتیاط مستحب آن است که با آن نماز نخواند. و فرقی نیست که آن لباس در کشورهای اسلامی تهیه شده باشد یا در کشورهای غیر اسلامی.

836 ٠نماز خواندن در صدف٠ نماز خواندن در صدف جایز است ولی خلاف احتیاط استحبابی است؛ مگر بداند که از اجزاء حیوان حرام‌گوشت می‌باشد، که نماز خواندن در آن صحیح نیست.

837 ٠نماز در پوست خزّ یا سنجاب٠ پوشیدن پوست خزّ خالص، و هم چنین چیزی از سنجاب در نماز اشکال ندارد؛ ولی احتیاط مستحب آن است که با پوست سنجاب نماز نخواند.

838 ٠نماز با لباسی از حرام گوشت در صورت ندانستن یا فراموشی٠ اگر با توجّه به مسألۀ شرعی با لباسی که غفلت دارد که از حیوان حرام‌گوشت است، یا فکر می‌کند از حیوان حرام‌گوشت نیست نماز بخواند، بنابر احتیاط مستحب آن نماز را دوباره بخواند؛ اما اگر از روی فراموشی در لباسی که از حیوان حرام‌گوشت است نماز بخواند، باید آن نماز را دوباره بخواند‌

شرط پنجم: لباس نمازگزار مرد از طلا نباشد

839 ٠پوشیدن لباس طلاباف برای مردان٠ پوشیدن لباس طلاباف برای مردان حرام و نماز با آن باطل است؛ ولی برای زنان در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.

840 ٠پوشیدن طلا در نماز٠ پوشیدن طلا، مثل آویختن زنجیر طلا به سینه، و انگشتری طلا به دست، و بستن ساعت مچی طلا به دست، و عینک طلا گذاشتن، برای مرد حرام، و نماز خواندن با آن باطل است؛ ولی برای زن در نماز و غیرنماز اشکال ندارد.

841 ٠نماز با پوشش طلا در صورت ندانستن یا فراموشی٠ اگر مردی نداند یا شک داشته باشد که انگشتری یا لباس او از طلا است و با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است، و احتیاط مستحب آن است که نماز را دوباره بخواند؛ ولی اگر فراموش کند که انگشتری یا لباس او از طلا است، باید آن نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا کند.

شرط ششم: لباس نمازگزار از ابریشم خالص نباشد

842 ٠پوشیدن لباس ابریشمی در نماز و غیر آن٠ لباس نمازگزار حتی اگر زن باشد؛ حتی عرقچین و بند شلوار او، باید ابریشم خالص نباشد، و در غیر نماز هم پوشیدن آن برای مرد حرام است.

843 ٠لباس با آستر ابریشمی٠ اگر تمام آستر یا مقداری از آن ابریشم خالص باشد پوشیدن آن برای مرد حرام، و نماز در آن باطل است.

844 ٠احتمال ابریشمی بودن لباس٠ لباسی را که نمی‌داند از ابریشم خالص است یا چیز دیگر، جایز است بپوشد و نماز در آن نیز اشکال ندارد.

845 ٠همراه داشتن دستمال ابریشمی در نماز٠ دستمال ابریشمی و مانند آن اگر در جیب مرد باشد اشکال ندارد و نماز را باطل نمی‌کند.

846 ٠پوشیدن لباس ابریشمی برای زن٠ پوشیدن لباس ابریشمی خالص برای زن در غیرنماز اشکال ندارد؛ ولی با آن نماز نخوانند.

احکام لباس نمازگزار‌

847 ٠پوشیدن لباس فاقد شرایط در حال ناچاری٠ پوشیدن لباس غصبی و ابریشمی خالص و طلاباف در حال ناچاری جایز است و نیز کسی که لباس دیگری غیر از این‌ها ندارد و ناچار است با لباس نماز بخواند، نماز وی اشکالی ندارد.

848 ٠انحصار لباس در لباس غصبی یا آنچه از مردار تهیّه شده٠ اگر غیر از لباس غصبی و لباسی که از مردار تهیه شده لباس دیگری ندارد و ناچار نیست لباس بپوشد، باید به دستوری که در مسألۀ 805 برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

849 ٠انحصار لباس نمازگزار در لباس فاقد شرایط٠ اگر غیر از لباس ابریشمی خالص یا لباسی که از حیوان حرام‌گوشت تهیه شده لباس دیگری ندارد، چنانچه در پوشیدن لباس ناچار باشد، می‌تواند با همان لباس نماز بخواند، و اگر ناچار نباشد باید به دستوری که برای برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد.

850 ٠انحصار لباس مرد نمازگزار در لباس طلاباف٠ اگر مرد غیر از لباس طلاباف لباس دیگری نداشته باشد، چنانچه در پوشیدن لباس ناچار نباشد، باید به دستوری که برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

851 ٠کرایه یا خرید لباس برای نماز٠ اگر چیزی ندارد که در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگر چه به کرایه کردن یا خریدن باشد تهیه نماید؛ ولی اگر تهیّۀ آن مشقّتی دارد که نوعاً غیر قابل تحمّل است یا هتک حیثیت وی را به همراه دارد، لازم نیست، بلکه می‌تواند به دستوری که برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

852 ٠تهیه لباس  برای نماز با عاریه کردن و مانند آن٠ کسی که لباس ندارد اگر دیگری لباس به او ببخشد یا عاریه دهد، چنانچه قبول کردن آن برای او مشقّت غیر قابل تحمّل نداشته باشد و مستلزم هتک حیثیت او نباشد، باید قبول کند، بلکه اگر عاریه کردن یا طلب بخشش برای او سختی غیر قابل تحمّل نداشته باشد و مستلزم هتک حیثیت او نباشد، باید از کسی که لباس دارد طلب بخشش یا عاریه نماید.

853 ٠لباس شهرت٠ پوشیدن لباسی که پارچه یا رنگ یا مدل دوخت آن برای کسی که می‌خواهد آن را بپوشد معمول نیست؛ مثل آن‌که اهل علم در شرایط عادی لباس نظامی بپوشند، در صورتی که مستلزم هتک حرمت باشد حرام است و در غیر این صورت کراهت شدید دارد و احتیاط استحبابی در ترک آن است؛ ولی در هر صورت نماز با آن صحیح است.

854 ٠پوشیدن لباس زنانه برای مرد و بالعکس٠ اگر مرد لباس زنانه، و زن لباس مردانه را لباس عادی خود قرار دهد، جایز نیست؛ ولی نماز خواندن در آن صحیح است و احتیاط مستحب آن است که اصلاً مرد لباس زنانه، و زن لباس مردانه نپوشد؛ خصوصاً در هنگام نماز خواندن.

855 ٠نماز در حال خوابیده با لحاف فاقد شرایط٠ کسی که باید خوابیده نماز بخواند اگر لحافش از اجزاء حیوان‌ حرام‌گوشت باشد، نماز در آن صحیح نیست؛ هر چند برهنه نباشد، و اگر نجس یا ابریشم خالص باشد، در صورتی که پوشیدن بر آن صدق کند، نماز در آن باطل است؛ ولی مجرد روی خود کشیدن آن عیبی ندارد و ضرری به نماز نمی‌رساند و اگر تشکش نجس یا ابریشم خالص باشد اشکالی ندارد؛ مگر این که مقداری از آن را به خود بپیچد که در عرف پوشیدن گفته شود که در این صورت حکم لحاف را دارد و اگر تشکش از اجزاء حیوان حرام‌گوشت باشد نماز خواندن در آن در صورتی که گفته شود «در تشک» نماز می‌خواند، جایز نیست.

مواردی که لازم نیست بدن و لباس نمازگزار پاک باشد‌

856 ٠موارد صحت نماز با بدن یا لباس نجس٠ در سه صورت که تفصیل آن‌ها بعداً گفته می‌شود، اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحیح است:

اوّل: به واسطۀ زخم یا جراحت یا دملی که در بدن اوست، لباس یا بدنش به خون آلوده شده باشد.

دوم: بدن یا لباس او به مقدار کمتر از درهم به خون آلوده شده باشد (چون قطر درهم متعارف در زمانهای سابق حداقل بیست و سه میلی‌متر بوده، لازم است از این مقدار کمتر باشد).

سوم: ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

857 ٠موارد صحّت نماز در لباس نجس٠ در دو صورت اگر فقط لباس نمازگزار نجس باشد نماز او صحیح است:

اوّل: لباس‌های کوچک او؛ مانند جوراب و عرقچین، نجس باشد.

دوم: لباس زنی که پرستار پسر بچّه یا دختر بچّه است نجس شده باشد و احکام این دو صورت نیز مفصلاً در مسائل بعد گفته می‌شود.

858 ٠نماز خواندن با خون زخم، جراحت یا دمل٠ اگر در بدن یا لباس نمازگزار خون زخم یا جراحت یا دمل باشد، تا وقتی که زخم یا جراحت یا دمل خوب نشده است، می‌تواند با آن خون نماز بخواند و همچنین است اگر چرکی که با خون بیرون آمده یا دوایی که روی زخم گذاشته‌اند و نجس‌ شده، در بدن یا لباس او باشد.

859 ٠نماز درصورت انتقال خون زخم به جاهای دیگر بدن یا لباس٠ اگر جایی از بدن یا لباس که با زخم فاصله دارد، به مقدار درهم یا بیشتر از آن به سبب آن زخم نجس شود نمی‌تواند با آن نماز بخواند؛ ولی اگر مقداری از بدن یا لباس که معمولاً به سبب آن زخم آلوده می‌شود به سبب آن نجس شود، نماز خواندن با آن مانعی ندارد.

860 ٠سرایت خون از زخم داخلی به لباس یا بدن نمازگزار٠ اگر از زخمی که داخل دهان و بینی و مانند این‌ها است خونی به بدن یا لباس برسد، نباید با آن نماز بخواند. و در خون بواسیر نیز در صورتی که دانه‌هایش بیرون نباشد، نماز نخواند؛ ولی با خون بواسیری که دانه‌های آن بیرون است می‌تواند نماز بخواند.

861 ٠نماز با خونی که احتمال دارد از زخم باشد٠ کسی که بدنش زخم است اگر در بدن یا لباس خود خونی ببیند و نداند از زخم است یا خون دیگر، احتیاط مستحب آن است که با آن نماز نخواند.

862 ٠نماز با خون زخم‌های متعدد بدن٠ اگر چند زخم در بدن باشد و به‌طوری نزدیک هم باشند که یک زخم به حساب آید، تا وقتی همه خوب نشده‌اند، نماز خواندن با خون آن‌ها اشکال ندارد؛ ولی اگر به قدری از هم دور باشند که هر کدام یک زخم حساب شود، هر کدام که خوب شد، باید برای نماز، بدن و لباس را از خون آن آب بکشد.

863 ٠نماز با خون غیر زخم٠ اگر سر سوزنی خون حیض، نفاس، یا استحاضه، یا خون سگ، خوک، کافر، مردار، یا حیوان حرام‌گوشت در بدن، یا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است؛ ولی خون‌های دیگر مثل خون بدن انسان یا خون حیوان حلال‌گوشت؛ اگر چه در چند جای بدن و لباس باشد، در صورتی که روی هم کمتر از درهم باشد یا خون زخم یا دمل خود نمازگزار باشد نماز خواندن با آن اشکال ندارد.

864 ٠سرایت خون به طرف دیگر لباس بی آستر٠ خونی که به لباس بی‌آستر بریزد و به پشت آن برسد، یک خون حساب می‌شود؛ ولی اگر پشت آن جدا، خونی شود، در صورتی که به یکدیگر نرسند باید هر کدام را جدا حساب نمود؛ پس اگر خونی که در پشت و روی لباس است روی هم‌ کمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح، و اگر به مقدار درهم یا بیشتر باشد، نماز با آن باطل است، و در صورتی که به یکدیگر برسند بنابر احتیاط مستحب همین حکم را دارند.

865 ٠سرایت خون به طرف دیگر لباس آستردار٠ اگر خون، روی لباسی که آستر دارد بریزد و به آستر آن برسد، یا به آستر بریزد و روی لباس خونی شود، باید هر کدام را جدا حساب نمود پس اگر خون روی لباس و آستر بر روی هم، کمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح و اگر به اندازه درهم یا بیشتر باشد، نماز با آن باطل است.

866 ٠رسیدن رطوبت به خون کمتر از درهم٠ اگر خون بدن یا لباس کمتر از درهم باشد و رطوبتی به آن برسد، در صورتی که خون و رطوبتی که به آن رسیده به اندازۀ درهم یا بیشتر شود یا اطراف را آلوده کند، نماز با آن باطل است؛ ولی اگر رطوبت و خون به اندازۀ درهم نشود و اطراف را هم آلوده نکند، نماز خواندن با آن ظاهراً صحیح است و احتیاط استحبابی در ترک آن است.

867 ٠نجاست بدن یا لباس با برخورد به خون، بدون آلوده شدن به آن٠ اگر بدن یا لباس خونی نشود ولی به واسطۀ رسیدن به خون نجس شود؛ اگر چه مقداری که نجس شده کمتر از درهم باشد، نمی‌شود با آن نماز خواند.

868 ٠رسیدن نجاست به خون کمتر از درهم٠ اگر خونی که در بدن یا لباس است کمتر از درهم باشد و نجاست دیگری به آن برسد؛ مثلاً یک قطره بول روی آن بریزد، نماز خواندن با آن صحیح نیست.

869 ٠نجاست لباس‌های کوچک نمازگزار٠ اگر لباس‌های کوچک نمازگزار؛ مثل عرقچین و جوراب که نمی‌شود با آن عورت را پوشانید، نجس باشد، چنانچه از ابریشم خالص و مردار و حیوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز با آن‌ها صحیح است و نیز اگر با انگشتری نجس یا عینک نجس نماز بخواند اشکال ندارد.

870 ٠همراه داشتن چیز نجس در نماز٠ چیز نجس مانند دستمال و کلید و چاقوی نجس، جایز است همراه نمازگزار باشد، و بعید نیست که هر نوع لباس نجس که همراه اوست ضرری به نماز نرساند؛ ولی احتیاط مستحب آن است که از تمام این امور اجتناب کنند، خصوصاً اگر از مردار باشد؛ بلی اگر طوری باشد که بگویند در نجس نماز خوانده است؛ مثلاً لباس‌ نجس را به کمر خود ببندد، نماز باطل می‌شود.

871 ٠نجاست لباس پرستار بچّه٠ زنی که پرستار پسر بچّه یا دختر بچّه است و بیشتر از یک لباس ندارد، چنانچه نتواند لباس دیگری بخرد یا کرایه کند و یا عاریه نماید، هر گاه شبانه روزی یک مرتبه لباس خود را آب بکشد، اگر چه تا روز دیگر لباسش به بول بچّه نجس شود، می‌تواند با آن لباس نماز بخواند و می‌تواند در هر ساعتی که بخواهد لباسش را آب بکشد ولی احتیاط مستحب آن است که نزدیک غروب برای نماز ظهر و عصر لباسش را آب بکشد که بتواند چهار نماز خود را با لباس پاک یا لباسی که نجاست کمتری دارد بخواند، و نیز اگر بیشتر از یک لباس دارد ولی ناچار است که همۀ آن‌ها را بپوشد، چنانچه شبانه روزی یک مرتبه همۀ آن‌ها را آب بکشد کافی است.

872 ٠نجاست لباس پرستار دختر بچّه٠ احتیاط مستحب آن است که اگر لباس پرستار دختر بچّه به بول دختر نجس شود آن را آب بکشد و به آب کشیدن یک بار در روز اکتفا نکند.

امور مستحب در لباس نمازگزار

873 ٠مستحبات لباس نمازگزار٠ چند چیز در لباس نمازگزار مستحب است که از آن جمله است:

پوشیدن عمامه، بستن تحت‌الحنک، پوشیدن عبا، و لباس سفید، و پاکیزه‌ترین لباس‌ها، و نیز استعمال بوی خوش، و دست کردن انگشتری عقیق.

امور مکروه در لباس نمازگزار

874 ٠مکروهات لباس نمازگزار٠ چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است و از آن جمله است:

پوشیدن لباس سیاه و چرک و تنگ، و لباس شرابخوار، و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمی‌کند و لباسی که تصویر موجود روح‌دار بر آن نقش بسته باشد. و نیز باز بودن دکمه‌های تنها لباسی که پوشیده، و باز بودن دکمه‌های تمام لباس‌هایی که پوشیده به‌طوری که قسمتی از بدن برهنه گردد و دست کردن انگشتری که تصویر موجود روح‌دار بر آن نقش بسته باشد.

مکان نمازگزار‌

شرایط مکان نمازگزار

مکان نمازگزار چند شرط دارد:

شرط اوّل: بنابر احتیاط، مباح باشد

875 ٠نماز در مکان غصبی٠ نماز خواندن در مکان غصبی حرام است و کسی که در ملک غصبی نماز می‌خواند اگر چه روی فرش و تخت و مانند این‌ها باشد نمازش به احتیاط، باطل است، بلکه بنابر احتیاط در زیر سقف و خیمۀ غصبی نیز صحیح نیست؛ و چنانچه نماز خواندن در زیر خیمۀ غصبی باعث حرکت آن گردد، بی‌تردید حکم نماز در مکان غصبی را دارد.

876 ٠نماز در ملکی که منفعتش مال دیگری است٠ نماز خواندن در ملکی که منفعت آن مال دیگری است، بدون رضایت کسی که منفعت ملک مال او می‌باشد حرام و به احتیاط، باطل است، مثلاً در خانۀ اجاره‌ای اگر صاحب خانه یا دیگری بدون رضایت کسی که آن خانه را اجاره کرده در آنجا نماز بخواند، به احتیاط، نمازش باطل است، و همچنین نماز در ملکی که به جهت حقّ دیگری تصرّف در آن جایز نیست به احتیاط، باطل می‌باشد؛ مثلاً اگر میّت وصیّت کرده باشد که ثلث مشاع مال او را به مصرفی برسانند، در صورتی که عمل به وصیّت نشده باشد، به جایز نیست در ملک او نماز خواند و بنابر احتیاط نماز باطل است.

877 ٠نماز در جای دیگران٠ کسی که در مکانی نشسته؛ مسجد باشد یا نباشد، اگر دیگری جای او را غصب کند و در آن جا نماز بخواند حرام و به احتیاط، نمازش باطل است.

878 ٠نماز در مکان غصبی به جهت عذر٠ اگر به جهت عذری در جای غصبی نماز بخواند نمازش بی‌تردید صحیح است؛ مثلاً اگر تقصیر نکرده باشد و در جایی که شک دارد غصبی است یا نه، یا‌ از غصبی بودن آن غفلت داشته باشد و یا به اشتباه یا به جهت ندانستن مسأله آنجا را مباح بداند یا غصبی بودن آن را فراموش کند و نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید، نماز او صحیح است؛ و کسی که خودش جایی را غصب کرده، اگر فراموش کند و در آن جا نماز بخواند، فراموشی او عذر نیست و نمازش به احتیاط، باطل است.

879 ٠نماز در مکان غصبی در صورت ندانستن بطلان نماز٠ اگر بداند جایی غصبی است ولی نداند که در جای غصبی نماز باطل است و در آن جا نماز بخواند، نمازش به احتیاط، باطل می‌باشد.

880 ٠نماز بر مَرکب غصبی٠ کسی که ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه ماشین یا حیوان سواری یا زین یا نعل آن غصبی باشد نماز او به احتیاط، باطل است؛ و همچنین است اگر بخواهد سوار بر آن وسیله نماز مستحبی بخواند.

881 ٠نماز در ملک مشترک بدون رضایت شریک٠ کسی که در ملکی با دیگری شریک است اگر سهم او جدا نباشد، بدون رضایت شریکش نمی‌تواند در آن ملک تصرّفی بکند و نماز بخواند.

882 ٠نماز در ملک خریداری شده با عین پول متعلق خمس٠ اگر با عین پولی که خمس آن را نداده ملکی بخرد تا حاکم شرع معامله را اجازه ندهد، تصرّف او در آن ملک حرام است و به احتیاط، نمازش هم در آن باطل است.

883 ٠احراز رضایت صاحب ملک برای خواندن نماز٠ اگر صاحب ملک به زبان، اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند که قلباً راضی نیست، نماز خواندن در ملک او جایز نیست و به احتیاط، باطل است و اگر شک داشته باشد که قلباً راضی است نماز او بی‌تردید صحیح است، همچنین است اگر اجازه نداده و انسان بداند که قلباً راضی است. و اگر اجازه نداده و انسان شک داشته باشد که قلباً راضی است یا نه، نماز خواندن در آن ملک حرام و به احتیاط، باطل است.

884 ٠نماز در ملک میّتی که خمس یا زکات بدهکار است٠ تصرّف در ملک میّتی که خمس یا زکات بدهکار است حرام و به احتیاط، نماز در آن باطل است؛ ولی اگر بدهی او را بدهند یا ضامن شوند که بپردازند به نحوی که دین از عهدۀ میّت ساقط شود، تصرّف و نماز در ملک او بی‌تردید اشکال ندارد.

885 ٠نماز در ملک میّتی که به مردم بدهکار است٠ تصرّف در ملک میّتی که به مردم بدهکار است حرام و نماز در آن به احتیاط باطل است؛ ولی اگر ضامن شوند که قرض‌های او را بپردازند، یا طلبکارها یا کسان دیگری که اختیار بدهی‌ها به دست آن‌ها است راضی باشند، تصرّف و نماز در ملک او مانعی ندارد.

886 ٠نماز در ملک میّتی که ورثۀ صغیر یا دیوانه دارد٠ اگر میّت قرض نداشته باشد ولی بعضی از ورثۀ او صغیر یا دیوانه یا غایب باشند، تصرّف در ملک او بدون رضایت ولیّ آن‌ها حرام، و نماز در آن به احتیاط، باطل است.

887 ٠نماز خواندن در مسافرخانه و حمّام٠ نماز خواندن در مسافرخانه و حمام و مانند این‌ها که برای واردین آماده شده است و اطمینان نوعی، به رضایت مالک می‌باشد اشکال ندارد؛ ولی در غیر این قبیل جاها، در صورتی می‌شود نماز خواند که رضایت مالک معلوم باشد هر چند از لازمۀ حرفش این معنا فهمیده شود؛ مثل این که به کسی اجازه دهد در ملک او بنشیند و بخوابد، که از این‌ها فهمیده می‌شود به نماز خواندن هم رضایت دارد، و اگر بدون فهمیدن رضایت مالک نماز بخواند، به احتیاط، نمازش باطل است.

888 ٠نماز خواندن در زمین بسیار وسیع٠ نماز خواندن در زمین بسیار وسیعی که برای بیشتر مردم مشکل است موقع نماز از آن جا به جای دیگر بروند جایز و صحیح است؛ هر چند مالک آن از نماز خواندن در آن جا نهی کرده باشد یا این که انسان بداند راضی نیست یا این که مالک آن صغیر یا مجنون باشد، ولی احتیاط مستحب آن است که در این چند صورت در آنجا نماز نخوانند؛ ولی غاصب نباید در مکان غصبی نماز بخواند هر چند بسیار وسیع باشد و نماز او به احتیاط، باطل است. همچنین کسانی مانند همسر و فرزندان و مهمان‌های غاصب که به حساب او در این مکان تصرّف می‌کنند.

شرط دوم: بدون تکان باشد

شرط دوم استقرار است؛ یعنی مکان نمازگزار باید تکان نخورد.

889 ٠نماز در وسایل نقلیّه در حال ناچاری٠ اگر به واسطۀ تنگی وقت یا جهت دیگر ناچار باشد در جایی که تکان دارد؛ مانند اتومبیل و کشتی و قطار، نماز بخواند، به قدری که ممکن است باید استقرار و قبله را رعایت نماید، و اگر وسیله نقلیه از قبله به طرف دیگر حرکت کند، به‌ طرف قبله برگردد.

890 ٠نماز در وسایل نقلیه بدون حرکت٠ نماز خواندن در اتومبیل و کشتی و قطار و مانند این‌ها، وقتی که تکان ندارند با رعایت سایر شرایط نماز مانعی ندارد.

891 ٠نماز روی خرمن گندم و جو٠ روی خرمن گندم و جو و مانند این‌ها که نمی‌شود بی‌تکان ماند، نماز باطل است.

892 ٠نماز در جایی که اطمینان ندارد بتواند نماز را تمام کند٠ بنابر احتیاط مستحب در جایی نماز بخواند که اطمینان داشته باشد نماز را تمام می‌کند، و در جایی که به واسطۀ احتمال باد و باران و زیادی جمعیت و مانند این‌ها اطمینان ندارد که بتواند نماز را تمام کند، نماز نخواند؛ ولی اگر علم هم داشته باشد که نمی‌تواند نماز را تمام کند، چنانچه قصد قربت داشته باشد و اتفاقاً نماز را تمام کند، نمازش صحیح است.

شرط سوم: بنابر احتیاط توقف در آن مباح باشد

شرط سوم آن‌که بنابر احتیاط، در جایی که ماندن در آن حرام است؛ مثلاً زیر سقفی که نزدیک است خراب شود نماز نخواند.

893 ٠نماز زن و مرد نامحرم در جای خلوت٠ بودن مرد و زن نامحرم در جایی که کسی در آنجا نیست و کسی هم نمی‌تواند وارد شود در صورتی که احتمال وقوع در معصیت را بدهند حرام؛ بلکه اگر چنین احتمالی را هم ندهد بنابر احتیاط حرام است، و در هر حال نمازشان در آنجا به احتیاط باطل است، و اگر مشغول نماز باشد و کسی که با او نامحرم است وارد شود نیز همین حکم جاری است.

 894 ٠نماز در مجلس حرام٠ ماندن در مجالس لهو و لعب که در آن، به گونه‌ای که به‌طور معمول، طرب انگیز است، آوازه‌خوانی می‌کنند یا تار و مانند آن استعمال می‌کنند، چنانچه تأیید معصیت و گناه محسوب شود، حرام و نماز خواندن در آنجا بنابر احتیاط باطل است.

شرط چهارم: بنابر احتیاط چیزی که بر آن نماز می‌خواند، مباح باشد

شرط چهارم: بنابر احتیاط، روی چیزی که ایستادن و نشستن روی آن حرام است؛ مثل فرشی که اسم خدا بر آن نوشته شده، نماز نخواند.

شرط پنجم: جلوتر از مراقد معصومین(ع) نباشد

895 ٠نماز خواندن جلوتر از مراقد معصومین(ع)٠ باید جلوتر از قبر پیغمبر(ص) و ائمه معصومین(ع) نماز نخواند و چنانچه این کار مستلزم هتک باشد، حرام نیز می‌باشد. اگر چیزی مانند دیوار بین او و قبر مطهر باشد، نماز خواندن اشکال ندارد؛ ولی فاصله شدن صندوق شریف و ضریح مطهّر و پارچه‌ای که روی آن افتاده کافی نیست.

شرط ششم: در مکان نمازگزار نجاست سرایت‌کننده نباشد

896 ٠نماز در مکان نجس/ نجس نبودن محلّ سجده٠ مکان نمازگزار اگر نجس است، به‌طوری تر نباشد که رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد و آن را به نحوی نجس کند که نتواند در آن نماز بخواند؛ ولی جایی که پیشانی را بر آن می‌گذارد اگر نجس باشد، در صورتی که خشک هم باشد نماز باطل است؛ بلی چنانچه فقط قسمتی از مهر نمازگزار نجس باشد اگر نجاست آن به بدن‌ نمازگزار سرایت نکند نماز اشکال ندارد و احتیاط مستحب آن است که مکان نمازگزار اصلاً نجس نباشد.

شرط هفتم: جای پیشانی و پاها هم‌سطح باشد

شرط هفتم: هم‌سطحی جای پیشانی و پاها یعنی جای پیشانی نمازگزار از جای پاهای او، بیش از چهار انگشت بسته پست‌تر یا بلندتر نباشد و تفصیل این مسأله در احکام سجده می‌آید.

شرط هشتم: بنابر احتیاط مستحب، زن برابر یا جلوتر از مرد نایستد

897 ٠مساوی یا جلوتر بودن زن از مرد در نماز٠ در غیر مکّۀ مکرّمه اگر زن و مرد در کنار هم نماز بخوانند یا زن جلوتر از مرد نماز بخواند شایسته است که بین آن‌ها کمتر از ده ذراع فاصله نباشد و چون ذراعهای متعارف با یکدیگر تفاوت دارند بزرگ‌ترین ذراع متعارف را در نظر بگیرند، و نماز خواندن در کمتر از این فاصله مکروه است و اگر فاصله از یک وجب کمتر باشد کراهت بیشتری دارد و این مسأله در مسجد الحرام و اطراف نزدیک آن -که محلّ تراکم نمازگزاران است- جاری نیست، بلکه بانوان می‌توانند در کنار مردان بلکه جلوتر از آنان نماز بخوانند و این امر کراهت هم ندارد. در سایر اماکن مکه شایسته است فاصله رعایت شود.

898 ٠حکم نماز در صورت مساوی یا جلوتر بودن زن٠ اگر زن برابر مرد یا جلوتر، بدون رعایت فاصلۀ مناسب بایستد، و با هم وارد نماز شوند احتیاط مستحب آن است که نماز را دوباره بخوانند و اگر یکی بعد از دیگری به نماز بایستد احتیاط مستحب آن است که دومی نمازش را دوباره بخواند.

899 ٠عدم لزوم رعایت فاصله بین زن و مرد در نماز با وجود حائل٠ اگر بین مرد و زن دیوار یا پرده یا چیز دیگری باشد که یکدیگر را نبینند یا مکان یکی از آنان به قدری بلند باشد که نگویند زن جلوتر از مرد یا برابر او ایستاده است، نماز هر دو بی‌تردید صحیح است.

شرط نهم: بنابر احتیاط مستحب، بر بام کعبه یا داخل آن نماز نخواند

900 ٠نماز خواندن بر بام کعبه٠ احتیاط مستحب آن است که بر بام خانۀ کعبه در حال اختیار نماز واجب یا مستحب نخوانند؛ ولی در حال ناچاری بی‌تردید مانعی ندارد.

901 ٠نماز خواندن داخل کعبه٠ خواندن نماز واجب در خانۀ کعبه در حال اختیار مکروه، و احتیاط استحبابی در ترک آن است. و خواندن نماز مستحب در خانۀ کعبه اشکال ندارد، بلکه مستحب است در داخل خانه، مقابل هر رکنی دو رکعت نماز بخوانند.

جاهایی که نماز خواندن در آن‌ها مستحب است‌

902 ٠نماز در مسجد/ بهترین مساجد٠ در شرع مقدس اسلام بسیار سفارش شده است که نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همۀ مسجدها مسجد الحرام است و بعد از آن مسجد پیامبر(ص) و بعد مسجد کوفه و بعد از آن مسجد بیت المقدس و بعد از مسجد بیت المقدس، مسجد جامع هر شهر و بعد از آن مسجد محله و بعد از مسجد محله، مسجد بازار است.

903 ٠بهترین مکان نماز برای زنان٠ برای زن‌ها نماز خواندن در خانه بهتر است، و در حدیث شریف از امام جعفر صادق(ع) آمده است که: «خَیْرُ مَساجِدِ نِسائِكُمُ الْبُیوتُ».

904 ٠نماز در حرم امامان معصوم(ع)٠ نماز در حرم امامان(ع) مستحب، بلکه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین(ع) برابر دویست هزار نماز است.

905 ٠رفتن به مسجدی که نمازگزار ندارد/ نماز همسایۀ مسجد٠ زیاد رفتن به مسجد و رفتن به مسجدی که نمازگزار ندارد مستحب است و همسایۀ مسجد اگر عذری نداشته باشد، مکروه است در غیر مسجد نماز بخواند.

906 ٠معاشرت با کسی که به مسجد نمی‌رود٠ مستحب است انسان با کسی که در مسجد حاضر نمی‌شود غذا نخورد و در کارها با او مشورت نکند و همسایۀ او نشود و از او زن نگیرد و به او زن ندهد.

جاهایی که نماز خواندن در آن‌ها مکروه است‌

907 ٠مکان‌های مکروه برای نماز٠ نماز خواندن در چند جا مکروه است و از آن جمله است:

1. حمام              

2. زمین نمک‌زار  

3. مقابل انسان    

4. مقابل دری که باز است

5. در جاده و خیابان و کوچه اگر برای کسانی که عبور می‌کنند مزاحمت نداشته باشد (و چنانچه مزاحم باشد حرام و به احتیاط، نماز باطل است)

6. مقابل آتش و چراغ           

7. در آشپزخانه و هر جا که کورۀ آتش است

8. مقابل چاه و چاله‌ای که محل بول است

9. روبروی عکس و مجسمۀ چیزی که روح دارد، مگر آن‌که روی آن پرده بکشند

10. در اطاقی که جنب در آن باشد        

11. در جایی که عکس موجود جان‌دار باشد؛ اگر چه روبروی نمازگزار نباشد

12. مقابل قبر                      

13. روی قبر

14. بین دو قبر                      

15. در قبرستان

908 ٠راه رفع کراهت نماز در محلّ عبور مردم٠ اگر انسان در جایی نماز می‌خواند که مردم از جلوی او عبور می‌کنند، یا کسی روبروی اوست، مستحب است جلوی خود چیزی مانند عصا، تسبیح، یا ریسمان بگذارد.

احکام مسجد‌

909 ٠نجس کردن زمین و دیوار مسجد٠ نجس کردن زمین و سقف و بام و طرف داخل دیوار مسجد حرام است و هر کس بفهمد که نجس شده است باید فوراً نجاست آن را برطرف کند و احتیاط آن است که طرف بیرون دیوار مسجد را هم نجس نکنند و اگر نجس شود نجاستش را برطرف نمایند.

910 ٠ناتوانی از تطهیر مسجد٠ اگر نتواند مسجد را تطهیر نماید یا کمک لازم داشته باشد و پیدا نکند، تطهیر مسجد بر او واجب نیست؛ ولی باید به کسی که احتمال می‌دهد آن را تطهیر می‌کند اطلاع دهد.

911 ٠کندن و خراب کردن مسجد برای تطهیر آن٠ اگر جایی از مسجد نجس شود که تطهیر آن بدون کندن یا خراب کردن ممکن نیست، باید آنجا را بکنند یا خراب نمایند، و پر کردن جایی که کنده‌اند و ساختن جایی که خراب کرده‌اند بر کسی که مسجد را نجس کرده، لازم است و بر غیر او لازم نیست.

912 ٠نجس کردن جایی که قبلاً مسجد بوده٠ اگر مسجدی را غصب کنند و به جای آن خانه و مانند آن بسازند و عرفاً امکان بازگشت دوبارۀ آن به حالت مسجدیت نباشد یا به‌طوری خراب شود که نماز خواندن در آن ممکن نباشد، بنابر احتیاط مستحب آن را نجس نکنند و اگر نجس شد تطهیر کنند.

913 ٠نجس کردن حرم معصومین(ع)٠ نجس کردن حرم امامان(ع) حرام است و اگر یکی از آن‌ها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بی‌احترامی باشد، تطهیر آن واجب است، بلکه احتیاط مستحب آن است که اگر بی‌احترامی هم نباشد آن را تطهیر کنند.

914 ٠پاک کردن فرش یا حصیر مسجد٠ اگر فرش یا حصیر مسجد نجس شود، باید آن را آب بکشند؛ ولی‌ چنانچه به واسطه آب کشیدن، خراب می‌شود و بریدن جای نجس بهتر است، باید آن را ببرند.

915 ٠بردن عین نجس یا متنجّس در مسجد٠ بردن عین نجس یا متنجّس به مسجد اگر سبب نجس شدن مسجد شود یا بی‌احترامی به مسجد باشد حرام است، و در غیر این صورت هم احتیاط مستحب آن است که آن را به مسجد نبرند.

916 ٠استفاده از مسجد برای روضه خوانی٠ اگر مسجد را برای روضه خوانی آماده کنند مثلاً چادر بزنند و سیاهی بکوبند و اسباب چای در آن ببرند، در صورتی که این کارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود، اشکال ندارد.

917 ٠استعمال طلا و نصب تصویر در مسجد٠ احتیاط مستحب این است که مسجد را به طلا یا نصب تصویر چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد، زینت نکنند.

918 ٠تغییر و تبدیل مسجد در صورت خراب شدن٠ اگر مسجد خراب هم شود نمی‌توانند آن را بفروشند، یا داخل ملک و جاده نمایند.

919 ٠فروختن در و پنجرۀ مسجد٠ فروختن در و پنجره و چیزهای دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود، باید این‌ها را صرف تعمیر همان مسجد کنند و چنانچه به درد آن مسجد نخورد، باید در مسجد دیگر مصرف شود؛ ولی اگر به درد مسجدهای دیگر هم نخورد، می‌توانند آن را بفروشند و پول آن را، باید اگر ممکن است به مصرفی برسانند که به مقصود واقف نزدیک‌تر است.

920 ٠تعمیر و ساختن مسجد٠ ساختن مسجد و تعمیر مسجدی که نزدیک به خرابی می‌باشد مستحب است و اگر مسجد طوری خراب شود که تعمیر آن ممکن نباشد، می‌توانند آن را خراب کنند و دوباره بسازند بلکه می‌توانند مسجدی را که خراب نشده، برای احتیاج مردم خراب کنند و بزرگتر بسازند.

921 ٠امور مستحبی مربوط به مسجد٠ تمیز کردن مسجد و روشن کردن چراغ آن مستحب است و کسی که می‌خواهد مسجد برود، مستحب است خود را خوشبو کند و لباس پاکیزه و قیمتی بپوشد و ته کفش خود را وارسی کند که نجاستی به آن نباشد و موقع داخل شدن به مسجد، اوّل پای راست و موقع بیرون آمدن، اوّل پای چپ را بگذارد و همچنین مستحب است از همه زودتر به مسجد آید و از همه دیرتر از مسجد بیرون رود.

922 ٠نماز تحیّت مسجد٠ وقتی انسان وارد مسجد می‌شود، مستحب است دو رکعت نماز به قصد تحیت و احترام مسجد بخواند و اگر نماز واجب یا مستحب دیگری هم بخواند کافی است.

923 ٠کارهای مکروه در مسجد٠ خوابیدن در مسجد، اگر انسان ناچار نباشد و صحبت کردن راجع به کارهای دنیا، خرید و فروش، مشغول صنعت شدن و خواندن شعری که نصیحت و مانند آن نباشد مکروه است؛ و نیز مکروه است آب دهان و بینی و اخلاط سینه را در مسجد بیندازد، و گمشده‌ای را طلب کند، و صدای خود را بلند کند، ولی بلند کردن صدا برای اذان مانعی ندارد.

924 ٠کراهت حضور برخی افراد در مسجد٠ راه دادن دیوانه به مسجد مکروه است و اگر جنب باشد باید از وارد شدن وی به مسجد جلوگیری شود و کسی که پیاز و سیر و مانند این‌ها خورده که بوی دهانش مردم را اذیت می‌کند مکروه است به مسجد برود.

اذان و اقامه‌

925 ٠موارد استحباب اذان و اقامه٠ برای مرد و زن مستحب است پیش از نمازهای واجب روزانه اذان و اقامه بگویند و برای مرد سفارش بیشتری شده، و در نماز مغرب و صبح تأکید بیشتری دارد و احتیاط استحبابی در آن است که اقامه در نمازها ترک نشود، و برای نمازهای دیگر واجب یا مستحب مشروع نیست؛ ولی پیش از نمازهای واجب غیر روزانه مثل نماز آیات در صورتی که با جماعت بخوانند مستحب است سه مرتبه بگویند: «الصَلاة».

926 ٠گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد٠ مستحبّ است در روز اوّلی که بچّه به دنیا می‌آید، یا پیش از آن‌که بند نافش بیفتد، در گوش راست او اذان، و در گوش چپش اقامه بگویند.

927 ٠جملات اذان و اقامه٠ اذان هجده جمله دارد:

«اللّهُ أَكْبَرُ» چهار مرتبه، «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ»، «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ»، «حَيَّ عَلَی الصَلاةِ»، «حَيَّ عَلَی الْفَلاحِ»، «حَيَّ عَلیٰ خَیْرِ الْعَمَلِ»، «اللّهُ أَكْبَرُ»، «لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ» هر یک، دو مرتبه.

و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه «اللّهُ أكْبَرُ» از اوّل اذان و یک مرتبه «لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ» از آخر آن کم می‌شود، و بعد از گفتن «حَيَّ عَلیٰ خَیْرِ الْعَمَلِ» باید دو مرتبه «قَدْ قامَتِ الصَلاةُ» اضافه نمود.

928 ٠شهادت ثالثه در اذان و اقامه٠ فقهاء ذکر نموده‌اند که شهادت به ولایت حضرت امیرالمؤمنین(ع) جزء اذان و اقامه نیست ولی باید توجه داشت که ولایت حضرت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین(ع) از ارکان ایمان بلکه اسلام است و اسلام بدون آن ظاهری بیش نیست و قالبی تهی از معنی است.

بنابراین  سزاوار است در اذان و اقامه پس از جمله «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ» به ولایت و امامت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین(ع) -به‌گونه‌ای که جزء اذان و اقامه محسوب نگردد- اقرار شود.

929 ٠فاصلۀ بین جملات اذان و اقامه٠ بین جمله‌های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آن‌ها به قدری فاصله بیندازد که عرفاً به آنچه انجام می‌دهد یک عمل نگویند، باید دوباره آن را از سر بگیرد.

930 ٠غنا در اذان و اقامه٠ اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بچرخاند چنانچه غنا شود؛ یعنی به‌طور آوازه‌خوانی که در مجالس لهو و بازی‌گری معمول است، اذان و اقامه را بگوید حرام است و اگر غنا نشود مکروه می‌باشد.

931 ٠ساقط شدن اذان در نمازی که پشت سر نماز دیگر خوانده می‌شود٠ انسان اگر نماز عصر را بدون فاصله یا با فاصلۀ کم بعد از نماز ظهر، یا نماز عشا را بدون فاصله یا با فاصلۀ کم بعد از نماز مغرب بخواند، اذان نماز دوم ساقط می‌شود؛ همچنین اگر چندین نماز قضا را پشت سر هم بخواند، اذان از نمازهای دوم به بعد ساقط است.

932 ٠اذان در موارد استحباب یا لزوم جمع بین دو نماز٠ فاصله نینداختن بین نماز دوم و نماز اوّل در موارد زیر مستحب یا لازم است:

اوّل: نماز عصر روز جمعه

دوم: نماز عصر روز عرفه که روز نهم ذی حجه است

سوم: نماز عشای شب عید قربان برای کسی که در مشعر الحرام باشد

چهارم: نماز عصر و عشای کسی که نمی‌تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کند

در این موارد اگر بین دو نماز فاصله نینداخت اذان نماز دوم ساقط است و اگر به این دستور عمل نکرد و بین دو نماز فاصلۀ زیادی انداخت، اذان ساقط نیست، و همچنین است در سایر موارد اگر بین دو نماز فاصله نینداخت یا فاصلۀ کمی انداخت اذان نماز دوم ساقط است، و خواندن نافله، فاصله حساب می‌شود، بنابراین در صورت خواندن نافله، اذان ساقط نیست.

933 ٠اذان و اقامه برای مأمومین٠ کسی که به نماز جماعتی حاضر می‌شود نباید برای نماز خود اذان و اقامه بگوید.

934 ٠اذان و اقامه قبل از به‌هم خوردن صف جماعت٠ اگر در مسجد عدّه‌ای مشغول نماز جماعتند یا نماز آنان تازه تمام شده و صف‌ها به‌هم نخورده است، اگر انسان بخواهد در مسجد فرادا یا با جماعت دیگری که برپا می‌شود نماز بخواند، نباید برای نماز خود اذان و اقامه بگوید. این حکم‌ در غیر مسجد جاری نیست.

935 ٠اذان و اقامه هنگام اشتغال مأمومین به تعقیبات٠ تا تمام افراد حاضر در نماز جماعت متفرّق نشده و مشغول تعقیبات نماز باشند اذان و اقامه ساقط است، پس اگر برخی متفرّق و برخی دیگر باقی بوده، مشغول تسبیح و مانند آن باشند، اذان و اقامه ساقط است؛ ولی اگر به تعقیبات نماز مشغول نباشند ساقط نیست. و اگر شک داشته باشد که جماعت متفرق شده یا نه، اذان و اقامه ساقط است.

936 ٠ساقط شدن اذان و اقامه با شک در صحّت نماز جماعت٠ اگر به جهت ندانستن خصوصیّات خارجی نماز جماعت نداند که نماز جماعت صحیح بوده یا نه، اذان و اقامه ساقط است ولی اگر به جهت تردید در حکم مسأله نداند نماز جماعت صحیح بوده یا نه، مثلاً در وجوب و عدم وجوب سوره شک دارد در نتیجه در نماز جماعتی که بدون سوره خوانده شده شک می‌کند که آیا صحیح است یا نه، در این صورت اذان و اقامه ساقط نیست.

937 ٠بازگو کردن اذان و اقامه هنگام شنیدن آن از دیگری٠ کسی که اذان و اقامۀ دیگری را می‌شنود، مستحب است هر قسمتی را که می‌شنود آهسته تکرار کند.

938 ٠اکتفا به اذان واقامۀ دیگران٠ کسی که در نزدیکی وی اذان و اقامه گفته شده باشد؛ مثلاً همسایۀ وی اذان و اقامه گفته باشد یا از کنار کسی که اذان و اقامه می‌گوید گذشته باشد، در صورتی که بین آن اذان و اقامه و نمازی که می‌خواند زیاد فاصله نشده باشد، اذان و اقامه از او ساقط است؛ خواه اذان و اقامۀ دیگری را شنیده باشد یا نه، و خواه با او اذان و اقامه گفته باشد یا نه، هر چند بهتر است که اگر نشنیده باشد به قصد رجاء اذان و اقامه بگوید. و در این مسأله لازم نیست اذان و اقامه را مرد گفته باشد، پس اگر زن نیز گفته باشد اذان و اقامه ساقط است.

939 ٠اذان و اقامۀ نماز جماعت توسّط زن٠ احتیاط مستحب آن است که اذان و اقامۀ نماز جماعت را مرد بگوید، مگر در نماز جماعت زنان که اگر زن اذان و اقامه بگوید بی‌تردید کافی است.

940 ٠شرایط صحّت اقامه٠ اقامه را باید بعد از اذان و در حال ایستادن گفت و در هنگام اقامه باید طهارت از حدث داشت یعنی با وضو یا غسل یا تیمّم بود، و اگر یکی از این شرط‌ها‌ رعایت نشود اقامه باطل است.

941 ٠ترتیب و موالات در اذان و اقامه٠ اگر کلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید؛ مثلاً «حَيَّ عَلَی الْفَلاحِ» را پیش از «حَيَّ عَلَی الصَلاةِ» بگوید، اذان و اقامه صحیح نیست و می‌تواند آن را از سر بگیرد و می‌تواند از جایی که ترتیب به‌هم خورده به شکل مرتّب بخواند، مگر در اثر به‌هم‌خوردن ترتیب پی‌درپی بودن جملات اذان و اقامه به‌هم خورده باشد که باید از اوّل بخواند.

942 ٠فاصله بین اذان، اقامه و نماز٠ باید بین اذان و اقامه فاصله ندهد و اگر بین آن‌ها به قدری فاصله بدهد که اذانی را که گفته اذان این اقامه حساب نشود، کفایت نمی‌کند و مستحب است دوباره اذان بگوید و نیز باید بین اذان و اقامه و نماز فاصله نیندازد و اگر بین آن‌ها و نماز به قدری فاصله دهد که اذان و اقامۀ آن نماز حساب نشود، کفایت نمی‌کند و مستحب است دوباره برای آن نماز اذان و اقامه بگوید.

943 ٠گفتن اذان و اقامه به عربی صحیح٠ اذان و اقامه باید به عربی صحیح گفته شود؛ پس اگر به عربی غلط بگوید یا به جای حرفی حرف دیگر بگوید، یا مثلاً ترجمۀ آن‌ها را به فارسی بگوید صحیح نیست.

944 ٠اذان و اقامه قبل از وقت نماز٠ اذان و اقامه باید بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً یا از روی فراموشی پیش از وقت بگوید باطل است.

945 ٠شک در گفتن اذان٠ اگر پیش از گفتن اقامه شک کند که اذان گفته یا نه، بنا بر این بگذارد که اذان نگفته است؛ ولی اگر مشغول اقامه شود و شک کند که اذان گفته یا نه، گفتن اذان لازم نیست.

946 ٠شک در اجزاء اذان و اقامه٠ اگر در بین اذان یا اقامه، پیش از آن‌که قسمتی را بگوید شک کند که آن قسمت را گفته یا نه، باید آن را بگوید؛ ولی اگر در حال گفتن قسمتی از اذان یا اقامه شک کند که آنچه پیش از آن است گفته یا نه، گفتن آن لازم نیست.

947 ٠مستحبات اذان٠ مستحب است انسان در موقع گفتن اذان رو به قبله بایستد، و با وضو یا غسل باشد، و دست‌ها را به گوش بگذارد، و صدا را بلند نماید و بکشد، و بین جمله‌های اذان کمی فاصله دهد، و بین آن‌ها حرف نزند.

948 ٠مستحبات اقامه٠ مستحب است انسان در موقع گفتن اقامه رو به قبله بایستد و بدن او آرام باشد، و آن را نیز بلند لکن از اذان آهسته‌تر بگوید، و بین اقامه حرف نزند، و جمله‌های آن را به هم نچسباند؛ ولی به اندازه‌ای که بین جمله‌های اذان فاصله می‌دهد بین جمله‌های اقامه فاصله ندهد.

949 ٠مستحبات بین اذان و اقامه٠ مستحب است بین اذان و اقامه یک قدم بردارد، یا قدری بنشیند، یا سجده کند، یا ذکر بگوید، یا دعا بخواند، یا قدری ساکت باشد، یا حرفی بزند، یا دو رکعت نماز بخواند؛ ولی حرف زدن بین اذان و اقامۀ نماز صبح و نماز خواندن بین اذان و اقامۀ نماز مغرب مستحب نیست.

950 ٠مستحبات مربوط به مُوذّن٠ مستحب است کسی را که برای گفتن اذان معیّن می‌کنند عادل و وقت‌شناس و صدایش بلند باشد و اذان را در جای بلند بگوید.

واجبات نماز‌

واجبات نماز یازده چیز است:

اوّل: نیت                                            

دوم: قیام یعنی ایستادن

سوم: تکبیرة‌الاحرام؛ یعنی گفتن «اللّهُ أَكْبَر» در اوّل نماز

چهارم: رکوع                                       

پنجم: سجده                       

ششم: قرائت

هفتم: ذکر رکوع و سجود       

هشتم: تشهد                        

نهم: سلام

دهم: ترتیب                                         

یازدهم: موالات؛ یعنی پی‌درپی بودن اجزاء نماز

951 ٠تعریف رکن و غیر رکن٠ بعضی از واجبات نماز رکن است؛ یعنی اگر انسان آن‌ها را بجا نیاورد، عمداً باشد یا اشتباهاً، نماز باطل می‌شود، و بعضی دیگر رکن نیست؛ یعنی اگر اشتباهاً کم گردد نماز باطل نمی‌شود.

رکن نماز پنج چیز است:

اوّل: نیت                            

دوم: تکبیرة‌الاحرام (با توضیحی که در مسألۀ 957 خواهد آمد)

سوم: قیام متّصل به رکوع؛ یعنی از حالت ایستاده به رکوع رفتن

چهارم: رکوع                       

پنجم: سجده

زیادی عمدی واجبات نماز را باطل می‌کند، و در زیادی سهوی تفصیلاتی وجود دارد که در مسألۀ 1118 و نیز در مسألۀ 1273 به بعد خواهد آمد.

نیّت‌

952 ٠طریقه نیّت٠ انسان باید نماز را به نیت قربت؛ یعنی فقط برای خداوند عالم بجا آورد، و لازم نیست نیت را از قلب بگذراند، یا به زبان مثلاً بگوید که چهار رکعت نماز ظهر می‌خوانم قُرْبَةً إِلَی اللّهِ.

953 ٠تعیین نوع نماز در نیت٠ در نیت نماز باید نمازی را که می‌خواند معیّن کند هرچند به نحو اجمال، پس اگر در نماز ظهر نیت کند: «آنچه بر من اوّل واجب شده بجا می‌آورم»؛ صحیح است‌ ولی اگر فقط نیت کند که چهار رکعت نماز می‌خوانم و به نحو اجمال هم معیّن نکند ظهر است یا عصر، نماز او باطل است. و نیز کسی که مثلاً قضای نماز ظهر بر او واجب است اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز قضا یا نماز ظهر را بخواند، باید نمازی را که می‌خواند در نیت معیّن کند.

954 ٠باقی بودن بر نیت تا آخر نماز٠ انسان باید از اوّل تا آخر نماز به نیت خود باقی باشد، پس اگر در بین نماز به‌طوری غافل شود که اگر بپرسند: «چه می‌کنی؟» نداند چه بگوید، نمازش باطل است.

955 ٠ریا در نماز٠ انسان باید فقط برای خداوند عالم نماز بخواند، و کسی که ریا کند؛ یعنی برای نشان‌دادن به مردم نماز بخواند، علاوه بر آن‌که گناه‌کار است، نمازش باطل است، خواه فقط برای مردم باشد، یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد.

956 ٠انجام قسمتی از نماز برای غیر خدا٠ اگر قسمتی از نماز را برای خداوند عالم انجام ندهد، چنانچه به جهت نشان‌دادن به مردم باشد علاوه بر آن‌که گناه‌کار است نمازش باطل است؛ خواه آن قسمت واجب باشد مثل «حمد»، یا مستحب باشد مثل «قنوت»، و چنانچه به جهت مباحی؛ مانند اعلام مطلبی به غیر باشد، آن قسمت باطل است، پس اگر آن قسمت را عمداً زیاد کرده باشد باید نمازش را دوباره بخواند، در غیر این صورت فقط همان قسمت باطل می‌شود، پس اگر آن قسمت را دوباره بخواند یا آن قسمت مستحبی باشد، نمازش صحیح است و اگر تمام نماز را برای خدا بجا آورد ولی برای نشان‌دادن به مردم در جای مخصوصی مثل مسجد، یا در وقت مخصوصی مثل اوّل وقت، یا به طرز مخصوصی مثلاً با جماعت نماز بخواند علاوه بر آن‌که گناه‌کار است نمازش باطل است؛ ولی اگر به خاطر کار مباحی، مثل خنک بودن مسجد یا خنک بودن هوا در اوّل وقت یا نخواندن حمد و سوره در جماعت باشد، اشکالی ندارد. همچنان که اگر نماز را برای خدا بجا آورد لکن برای اعلام مطلبی به دیگری با صدای بلند بخواند نمازش صحیح است.

تکبیرة‌الاحرام‌

957 ٠تکبیرة‌الاحرام٠ گفتن «اللّهُ أَكْبَر» در اوّل هر نماز واجب و در برخی صورت‌ها رکن است؛ بدین شکل که اگر آن را فراموش کند و قبل از رکوع متوجه شود نمازش باطل است، ولی اگر در رکوع یا بعد از آن متوجه شود رکنی را ترک نکرده و نمازش صحیح است و احتیاط مستحب آن است که نماز را دوباره بخواند؛ و باید حروف «اللّهُ» و حروف «أَكْبَر» را پشت سر هم بگوید و نیز باید این دو کلمه به عربی صحیح گفته شود، و اگر به عربی غلط بگوید یا مثلاً ترجمه آن را به فارسی بگوید، صحیح نیست.

958 ٠اتّصال تکبیرة‌الاحرام به اقامه و مانند آن٠ باید تکبیرة‌الاحرام نماز را به چیزی که پیش از آن می‌خواند؛ مثلاً به اقامه یا دعایی که پیش از تکبیر می‌خواند، نچسباند؛ یعنی همزۀ «اللّهُ أَكْبَر» را به‌جهتِ اتّصال به قبل، ساقط نکند.

959 ٠اتّصال تکبیرة‌الاحرام به کلمۀ بعدی٠ نمازگزار می‌تواند «اللّهُ أَكْبَر» را به چیزی که پس از آن می‌خواند -مثلاً به «بِسْمِ اللّهِ الرَحْمٰنِ الرَحیمِ»- بچسباند و در این صورت، بنا بر احتیاط مستحبّ، حرفِ «ر» در پایان کلمۀ «أَكْبَر» را ضمّه بدهد.

960 ٠آرام بودن بدن هنگام تکبیرة‌الاحرام٠ موقع گفتن تکبیرة‌الاحرام باید سر و بدن آرام باشد، و اگر با علم و عمد در حالی که سر یا بدنش حرکت دارد، تکبیرة‌الاحرام را بگوید نمازش باطل است.

961 ٠آرام گفتن ذکر‌های نماز٠ تکبیر و حمد و سوره و ذکر و دعا را باید طوری بخواند که خودش بشنود و اگر به واسطۀ سنگینی یا کری گوش یا سر و صدای زیاد نمی‌شنود، باید طوری بگوید که اگر افراد متعارف بگویند و مانعی نباشد خودشان بشنوند.

962 ٠ناتوانی از گفتن تکبیرة‌الاحرام٠ کسی که به خاطر بیماری یا لال بودن نمی‌تواند اللّه اكبر را درست بگوید، باید هر طور که می‌تواند بگوید و اگر هیچ نمی‌تواند بگوید، باید در قلب خود بگذراند و برای تکبیر اشاره کند و زبانش را هم اگر می‌تواند حرکت دهد.

963 ٠دعا پیش از تکبیرة‌الاحرام٠ مستحب است قبل از تکبیرة‌الاحرام بگوید:

«یا مُحْسِنُ قَدْ أَتاكَ الْمُسيءُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الْمُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسيءِ، أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسيءُ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّي.»

یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می‌کنی بندۀ گنه‌کار به در خانه تو آمده و تو امر کرده‌ای که نیکوکار از گناه‌کار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناه‌کار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی‌هایی که می‌دانی از من سرزده بگذر.

964 ٠بلند کردن دست‌ها هنگام گفتن تکبیر٠ مستحب است موقع گفتن تکبیر اوّل نماز و تکبیرهای بین نماز، دست‌ها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.

965 ٠شک در گفتن تکبیرة‌الاحرام٠ اگر شک کند که تکبیرة‌الاحرام را گفته یا نه، چنانچه مشغول خواندن چیزی از قرائت شده، به شک خود اعتنا نکند و اگر چیزی نخوانده باید تکبیر را بگوید.

966 ٠شک در صحیح گفتن تکبیرةالاحرام٠ اگر بعد از گفتن تکبیرة‌الاحرام شک کند که آن را صحیح گفته یا نه؛ چه مشغول چیزی شده باشد یا نه، تکبیرة‌الاحرام او محکوم به بطلان است و احتیاط مستحب آن است که نماز را تمام کند و دوباره اعاده کند؛ ولی می‌تواند آن را قطع کند و سپس اعاده کند.

قیام (ایستادن)

967 ٠قیام متّصل به رکوع٠ قیام پیش از رکوع، که آن را قیام متّصل به رکوع می‌گویند، رکن است، و معنی آن از حالت ایستاده به رکوع رفتن است و لازم نیست پس از اتمام قرائت، مقداری صبر کند و سپس به رکوع برود.

968 ٠قیام واجب در نماز٠ قیام در موقع تکبیرة‌الاحرام مانند خود تکبیرة‌الاحرام واجب است و ظاهراً رکن نیست و قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قیام بعد از رکوع واجب است ولی بی‌تردید رکن نیست و اگر کسی آن را از روی فراموشی ترک کند نمازش صحیح است.

969 ٠وظیفۀ نمازگزار در صورت فراموشی رکوع٠ اگر رکوع را فراموش کند و بعد از حمد و سوره بنشیند و یادش بیاید که رکوع نکرده، باید بایستد و به رکوع رود و اگر بدون این که بایستد به حال خمیدگی به‌ رکوع برگردد، کفایت نمی‌کند، بلکه باید بایستد و از حالت ایستاده رکوع کند و اگر این کار را نکند، نمازش باطل است.

970 ٠حرکت یا تکیه دادن بدن هنگام قیام٠ موقعی که برای تکبیرة‌الاحرام یا قرائت ایستاده است، باید بدن را حرکت ندهد و به طرفی خم نشود، و بنابر احتیاط در حال اختیار به جایی تکیه نکند؛ ولی اگر از روی ناچاری باشد اشکال ندارد.

971 ٠حرکت سهوی بدن در نماز٠ اگر موقعی که ایستاده، سهواً بدن را حرکت دهد، یا به طرفی خم شود، یا به جایی تکیه کند اشکال ندارد.

972 ٠بر زمین ماندن هر دو پا هنگام قیام٠ احتیاط مستحب آن است که در موقع ایستادن هر دو پا روی زمین باشد؛ ولی لازم نیست سنگینی بدن روی هر دو پا باشد، و اگر روی یک پا هم باشد اشکالی ندارد.

973 ٠ایستادن به‌طور معمول٠ کسی که می‌تواند درست بایستد، اگر پاها را خیلی گشاد بگذارد که ایستادن به آن گفته نشود نمازش باطل است.

974 ٠آرامش بدن هنگام قرائت یا گفتن ذکرها٠ موقعی که انسان در نماز مشغول خواندن چیزی است؛ حتی در موقع گفتن ذکرهای مستحبی نماز (که به قصد ذکر مخصوص نماز گفته می‌شود)، باید بدنش آرام باشد، و در موقعی که می‌خواهد کمی جلو یا عقب رود، یا کمی بدن را به طرف راست یا چپ حرکت دهد باید چیزی از اذکار نماز را نخواند؛ ولی ذکر «بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ» در حال برخاستن گفته می‌شود.

975 ٠گفتن ذکر در حال حرکت بدن٠ اگر با علم و عمد در حال حرکت بدن ذکر بگوید، مثلاً موقع رفتن به رکوع یا رفتن به سجده تکبیر بگوید، چنانچه آن را به قصد ذکر خاصی که در نماز دستور داده‌اند بگوید باید نماز را دوباره بخواند، و اگر به این قصد نگوید بلکه بخواهد ذکری گفته باشد، نمازش صحیح است.

976 ٠حرکت دست و انگشتان در حال نماز٠ حرکت‌دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد و سوره و تسبیحات اربعه اشکال ندارد، اگر چه احتیاط مستحب آن است که آن‌ها را هم حرکت‌ ندهد.

977 ٠حرکت غیراختیاری در نماز٠ اگر موقع خواندن حمد و سوره یا خواندن تسبیحات بی‌اختیار به قدری حرکت کند که از حال آرام بودن بدن خارج شود، باید بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال حرکت خوانده به نیت قربت مطلقه دوباره بخواند.

978 ٠ناتوانی از ایستادن، در بین نماز٠ اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود، باید بنشیند، و اگر از نشستن هم عاجز شود باید بخوابد (البته این حکم مخصوص صورتی است که ناتوانی او تا آخر وقت نماز ادامه داشته باشد)؛ ولی تا بدنش آرام نگرفته نباید ذکر واجب بلکه چیزی از ذکر مستحب را به قصد ورود بخواند.

979 ٠وظیفۀ ناتوان از ایستادن٠ تا انسان می‌تواند ایستاده نماز بخواند (هرچند با تکیه دادن بر چیزی، یا با حرکت کردن بدن) نباید بنشیند؛ مثلاً کسی که در موقع ایستادن بدنش حرکت می‌کند، یا مجبور است به چیزی تکیه دهد یا بدنش را مختصری کج کند، باید به هر طور که می‌تواند ایستاده نماز بخواند؛ ولی اگر به هیچ قسم نتواند بایستد، باید راست بنشیند و نشسته نماز بخواند.

980 ٠وظیفۀ ناتوان از نشستن٠ تا انسان می‌تواند بنشیند، نباید خوابیده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشیند، باید هر طور که می‌تواند بنشیند و اگر به هیچ قسم نمی‌تواند بنشیند بنابر احتیاط به‌طوری که در احکام قبله (مسألۀ 787) گفته شد، به پهلوی راست بخوابد و اگر نمی‌تواند بنابر احتیاط به پهلوی چپ، و اگر آن هم ممکن نیست، بنابر احتیاط به پشت بخوابد.

981 ٠رکوع در نماز نشسته٠ کسی که نشسته نماز می‌خواند، اگر بتواند بعد از قرائت بایستد و رکوع را ایستاده بجا آورد، باید بایستد و از حال ایستاده به رکوع رود، و اگر نتواند باید رکوع را هم نشسته بجا آورد.

982 ٠توانایی ایستادن یا نشستن در مقداری از نماز٠ کسی که خوابیده نماز می‌خواند، اگر بتواند در بین نماز بنشیند باید مقداری را که می‌تواند نشسته بخواند و نیز اگر می‌تواند بایستد باید مقداری را که می‌تواند ایستاده بخواند، ولی تا بدنش آرام نگرفته، باید چیزی نخواند همان طور که در مسألۀ 978‌ گذشت.

983 ٠توانایی ایستادن در مقداری از نماز٠ کسی که نشسته نماز می‌خواند اگر بتواند در بین نماز بایستد، باید مقداری را که می‌تواند ایستاده بخواند، ولی تا بدنش آرام نگرفته، باید چیزی نخواند چنانچه گذشت.

984 ٠ترس از ضرر و بیماری در صورت ایستاده نماز خواندن٠ کسی که می‌تواند بایستد اگر بترسد که به واسطۀ ایستادن، بیمار شود یا ضرری به بدن او برسد، می‌تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد، می‌تواند خوابیده نماز بخواند.

985 ٠به دست آوردن توانایی بر نماز ایستاده پس از نشسته نماز خواندن٠ اگر انسان در اوّل وقت به اعتقاد این که تا آخر وقت از ایستادن عاجز است، نشسته یا خوابیده نماز خواند ولی در وقت بر نماز ایستاده قدرت پیدا کرد، باید نماز را دوباره بخواند؛ و اگر احتمال می‌داد که تا آخر وقت قدرت پیدا می‌کند و قبل از آن رجاءً نشسته یا خوابیده بر طبق حال خود نماز بخواند، چنانچه عذرش تا آخر وقت باقی نباشد، نمازش را باید دوباره بخواند و اگر باقی باشد، نمازش صحیح است؛ بلکه اگر با یقین به این که تا آخر وقت قدرت پیدا می‌کند در اوّل وقت با قصد قربت -مثلاً به جهت ندانستن مسأله- نشسته یا خوابیده نماز بخواند و اتفاقاً تا آخر وقت قدرت نیافت، نماز خوانده شده صحیح است.

986 ٠مستحبات قیام٠ مستحب است در حال ایستادن بدن را راست نگه دارد و شانه‌ها را پایین بیندازد، و دست‌ها را روی رانها بگذارد، و انگشت‌ها را به هم بچسباند، و جای سجده را نگاه کند، و سنگینی بدن را به‌طور مساوی روی دو پا بیندازد و با خضوع و خشوع باشد، و پاها را پس و پیش نگذارد، و اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا یک وجب فاصله دهد و اگر زن است پاها را به هم بچسباند.

قرائت‌

987 ٠خواندن حمد و سوره در رکعت اوّل و دوّم٠ در رکعت اوّل و دوم نمازهای واجب انسان باید اوّل حمد بخواند و سپس مستحب مؤکّد است که یک سوره تمام بخواند بلکه خواندن سوره مطابق احتیاط‌ استحبابی نیز می‌باشد.

988 ٠ترک سوره در حال اضطرار یا تنگی وقت٠ اگر وقت نماز تنگ باشد یا انسان ناچار باشد که سوره را نخواند؛ مثلاً بترسد که اگر سوره را بخواند، دزد یا درنده یا چیز دیگری به او صدمه بزند، بی‌تردید سوره لازم نیست؛ بلکه اگر مستلزم ضرر اساسی به بدن باشد جایز نیست.

989 ٠خواندن سوره قبل از حمد٠ اگر با علم و عمد سوره را پیش از حمد بخواند، نمازش باطل است و اگر اشتباهاً سوره را پیش از حمد بخواند و در بین آن یادش بیاید، باید سوره را رها کند و حمد را بخواند و بعد از حمد، مستحب است سوره را دوباره بخواند.

990 ٠فراموش کردن حمد و یاد آوری آن پس از رکوع٠ اگر حمد را فراموش کند و بعد از رسیدن به رکوع بفهمد، نمازش صحیح است.

991 ٠فراموش کردن حمد و یاد آوری آن قبل از رکوع٠ اگر پیش از آن‌که برای رکوع خم شود بفهمد که حمد را نخوانده، باید بخواند و نیز اگر خم شده و پیش از آن‌که به حدّ رکوع برسد بفهمد حمد را نخوانده، باید بایستد و آن را بخواند.

992 ٠خواندن آیه یا سورۀ سجده‌دار در نماز٠ در نماز واجب نباید یکی از آیه‌های سجده را که در مسألۀ 393 گفته شد بخواند بلکه به احتیاط مستحب سوره‌هایی را که آیه سجده دارد نیز شروع نکند.

993 ٠شروع به سورۀ سجده‌دار در نماز٠ اگر عمداً یا به جهت فراموشی سوره‌هایی را که آیه سجده دارد شروع کند، می‌تواند آن را رها کند و سوره دیگری بخواند و می‌تواند همان سوره را ادامه دهد؛ ولی باید آیه سجده را نخواند و اگر سوره ادامه دارد ادامه آن را بخواند و به رکوع رود، و اگر آیه سجده را خواند، باید سجده کند و برخیزد و حمد را خوانده، سپس به رکوع رفته، نمازش را تمام کند، و چنانچه عمداً آیه سجده را خوانده باشد و در نماز سجده کند، باید نمازش را دوباره بخواند، ولی اگر سهواً آیه سجده را خوانده و سجده کند، به احتیاط مستحب نمازش را دوباره بخواند، ولی اگر آیه سجده را بخواند و سجده نکند، نمازش باطل نمی‌شود؛ هر چند اگر بدون عذر سجده نکرده باشد گناه‌کار است.

994 ٠شنیدن آیۀ سجده در نماز٠ اگر در نماز آیه سجده را گوش دهد -خواه عمدی باشد یا سهوی- لازم است سجده نموده و چنانچه قبل از رکوع باشد برخاسته و پس از خواندن حمد، رکوع کرده نماز را ادامه دهد و اگر سجده نکند معصیت کرده ولی نمازش صحیح است و اگر عمداً آیه سجده را گوش داده باشد و در نماز سجده کند، باید نمازش را دوباره بخواند و اگر سهواً گوش داده باشد دوباره خواندن نماز لازم نیست؛ و چنانچه امام جماعت آیه سجده را بخواند، بر وی و بر مأمومین -هر چند آیه سجده را نشنیده باشند- لازم است سجده نموده و چنانچه قبل از رکوع باشد برخاسته و پس از خواندن حمد رکوع نموده و نمازشان را تمام کنند و اگر سجده نکنند نمازشان صحیح است؛ هر چند اگر بدون عذر باشد معصیت کرده‌اند.

995 ٠خواندن سوره در نمازهای مستحبی٠ در نماز مستحبی خواندن سوره بی‌تردید لازم نیست، اگر چه آن نماز به واسطه نذر کردن و مانند آن واجب شده باشد، ولی در بعضی از نمازهای مستحبی مثل نماز وحشت که سورۀ مخصوصی دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار کرده باشد، باید همان سوره را بخواند.

996 ٠خواندن سورۀ جمعه و منافقین در نماز جمعه٠ در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در رکعت اوّل بعد از حمد، سوره جمعه و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره منافقین بخواند، و اگر مشغول یکی از این‌ها شود، نمی‌تواند آن را رها کند و سوره دیگر بخواند.

997 ٠برگشتن از سورۀ توحید و کافرون به غیر این دو سوره٠ اگر بعد از حمد مشغول خواندن سورۀ «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَـدٌ» یا سورۀ «قُلْ یا أَیُّهَا الْكافِرُونَ» شود نمی‌تواند آن را رها کند و سوره دیگر بخواند ولی در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روی فراموشی به جای سورۀ جمعه و منافقین یکی از آن دو سوره را بخواند، می‌تواند آن را رها کند و سورۀ جمعه و منافقین را بخواند و احتیاط مستحب این است که بعد از تجاوز نصف رها ننماید.

998 ٠سوره توحید یا کافرون در ظهر روز جمعه٠ اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه عمداً سورۀ «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَـدٌ» یا سورۀ «قُلْ یا أَیُّهَا الْكافِرُونَ» بخواند؛ اگر چه به نصف نرسیده باشد، احتیاط مستحب این است که برای خواندن سورۀ جمعه و منافقین آن را رها نکند.

999 ٠رها کردن سوره پس از شروع آن٠ اگر در نماز، غیر سورۀ  «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَـدٌ» و  «قُلْ یا أَیُّهَا الْكافِرُونَ» سورۀ دیگری بخواند، تا به نصف نرسیده بی‌تردید می‌تواند آن را رها کند و سورۀ دیگر بخواند، و بنابر احتیاط مستحب در مابین نصف و دو ثلث رها نکند و پس از این که به دو ثلث رسید، رها کردن آن و عدول به سورۀ دیگر جایز نیست.

1000 ٠برگشتن به سورۀ دیگر در اثر فراموشی بقیّۀ سوره٠ اگر مقداری از سوره را فراموش کند، یا به جهتی مثل تنگی وقت نتواند آن را تمام نماید، می‌تواند آن سوره را رها کند و سورۀ دیگر بخواند، اگر چه از دو ثلث هم گذشته باشد، یا سوره‌ای که می‌خواند«قُلْ هُوَ اللهُ أَحَـدٌ» یا  «قُلْ یا أَیُّهَا الْكافِرُونَ» باشد.

1001 ٠آهسته و بلند خواندن حمد و سوره برای مردان و زنان٠ بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند. البته مستحب است مردها حمد و سورۀ نماز ظهر روز جمعه و «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ» را در همۀ نمازهای ظهر و عصر بلند بخوانند.

1002 ٠بلند خواندن تمام حروف حمد و سوره٠ مرد باید در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد که تمام کلمات حمد و سوره؛ حتی حرف آخر آن‌ها، را بلند بخواند.

1003 ٠بلند خواندن حمد و سوره برای زنان٠ زن می‌تواند حمد و سورۀ نماز صبح و مغرب و عشا را بلند یا آهسته بخواند، ولی اگر نامحرم صدایش را بشنود بنابر احتیاط مستحب آهسته بخواند.

1004 ٠بلند خواندن در نماز اخفاتی و بر عکس٠ اگر با علم و عمد یا در حال تردید در مسأله در جایی که باید نماز را بلند بخواند، آهسته بخواند، یا در جایی که باید آهسته بخواند بلند بخواند، نمازش باطل است، ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد صحیح است و اگر در بین خواندن حمد و سوره هم بفهمد فراموش کرده؛ لازم نیست مقداری که خوانده دوباره بخواند.

1005 ٠بلندی بیش از معمول صدا در قرائت٠ اگر کسی در خواندن حمد و سوره صدایش را به قدری بلند کند که به آن قرائت گفته نشود، نمازش باطل است.

1006 ٠وظیفۀ ناتوان از خواندن صحیح٠ انسان باید نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند و کسی که به هیچ قسم نمی‌تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید هر طور که می‌تواند بخواند و احتیاط مستحب آن است که نماز را به جماعت بجا آورد.

1007 ٠یادگیری قرائت و اذکار نماز٠ کسی که حمد یا واجبات دیگر نماز را به خوبی نمی‌داند و می‌تواند یاد بگیرد، چنانچه وقت وسعت دارد، باید یاد بگیرد، و اگر وقت تنگ است در صورتی که ممکن باشد، باید نمازش را به جماعت بخواند.

1008 ٠دریافت مزد برای آموزش نماز٠ مزد گرفتن برای یاد دادن واجبات نماز بنابر احتیاط حرام است ولی برای مستحبات آن اشکال ندارد.

1009 ٠غلط خواندن کلمه یا حروف نماز یا شک در صحیح خواندن آن‌ها٠ اگر یکی از کلمات حمد را نداند یا شک داشته باشد یا عمداً آن را نگوید یا به جای حرفی حرف دیگر بگوید؛ مثلاً به جای «ض»، «ظ» بگوید، یا جایی که باید بدون حرکت خوانده شود، حرکت بدهد، یا تشدید را نگوید، نماز او باطل است.

1010 ٠اشتباه خواندن کلمات نماز به اعتقاد صحّت٠ اگر انسان کلمه‌ای را صحیح بداند و در نماز همان طور بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده، اگر اشتباهش از اشتباهات متعارف بین مردم باشد لازم نیست نمازش را دوباره بخواند؛ هر چند احتیاط مستحب در آن است که نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

1011 ٠تکرار کلمه با جهل یا تردید در تلفظ صحیح آن٠ اگر حرکت کلمه‌ای را نداند (مثلاً نداند به فتحه است یا کسره) یا مثلاً نداند کلمه‌ای به «س» است یا به «ص»، باید یاد بگیرد و چنانچه دو جور یا بیشتر بخواند؛ مثل آن‌که در «اهْدِنَا الصِّـراطَ الْمُسْتَقِیمَ» کلمۀ مستقیم را یک بار با سین و یک بار با صاد بخواند، نمازش باطل است، مگر کلمه به هر دو نحو عربی صحیح باشد و یکی از آن‌ها را به قصد ذکر بگوید.

1012 ٠رعایت مدّ در نماز٠ بنابر احتیاط مستحب اگر در کلمه‌ای «واو» ساکن باشد و حرف ماقبل از واو در آن کلمه ضمه داشته باشد و حرف بعد از واو در آن کلمه همزه «ء» باشد؛ مثل کلمۀ «سُوء»، آن واو را مدّ بدهد؛ یعنی آن را بکشد و همچنین اگر در کلمه‌ای «الف» باشد و حرف بعد از الف در آن کلمه همزه باشد؛ مثل «جاء»، الف آن را بکشد و نیز اگر در کلمه‌ای «یاء» ساکن باشد و حرف پیش از «یاء» در آن کلمه کسره داشته باشد و حرف بعد از «یاء» در آن کلمه همزه باشد؛ مثل «جِيء»، «یاء» را با مدّ بخواند، اگر بعد از «واو» و «الف» و «یاء» در آن کلمه به جای همزه حرفی ساکن (بدون حرکت) باشد، باز هم بنابر احتیاط مستحب این سه حرف را با مدّ بخواند، مثلاً در «وَ لَا الضّآلِّیـنَ» که بعد از الف، حرف لام ساکن است، الف آن را با مدّ بخواند و چنانچه به دستوری که گفته شد رفتار نکند، بنابر احتیاط مستحب نماز را تمام کند و دوباره بخواند.

1013 ٠وقف به حرکت و وصل به سکون٠ احتیاط مستحب آن است که در نماز وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید.

و معنای وقف به حرکت آن است که حرکت آخر کلمه‌ای را بگوید و بین آن کلمه و کلمه بعدش فاصله دهد مثلاً بگوید: «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» و میم «الرَّحِیمِ» را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید: «مالِـكِ یَوْمِ الدِّیـنِ» و معنی وصل به سکون: آن است که حرکت آخر کلمه‌ای را نگوید و آن کلمه را به کلمه بعد بچسباند؛ مثل آن‌که بگوید: «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» و میم «الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» را کسره ندهد و فوراً «مالِكِ یَوْمِ الدِّیـنِ» را بگوید.

1014 ٠ذکر رکعت سوّم و چهارم٠ در رکعت سوم و چهارم نماز می‌تواند فقط یک حمد بخواند، یا یک مرتبه تسبیحات اربعه بگوید؛ یعنی یک مرتبه بگوید: «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ وَ اللّهُ أَكْبَرُ» و احتیاط مستحب آن است که سه مرتبه بگوید، و می‌تواند در یک رکعت حمد و در رکعت دیگر تسبیحات بگوید و بهتر است در هر دو رکعت تسبیحات بخواند.

1015 ٠تسبیحات اربعه در تنگی وقت٠ در تنگی وقت باید تسبیحات اربعه را یک مرتبه بگوید.

1016 ٠آهسته خواندن تسبیحات اربعه٠ بر مرد و زن واجب است که در رکعت سوم و چهارم نماز، حمد و تسبیحات را آهسته بخوانند.

1017 ٠آهسته خواندن «بِسْمِ اللهِ» سورۀ حمد در رکعت سوّم و چهارم٠اگر در رکعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنابر احتیاط باید «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» را آهسته بخواند.

1018 ٠وظیفۀ ناتوان از خواندن تسبیحات اربعه٠ کسی که نمی‌تواند تسبیحات را یاد بگیرد یا درست بخواند، باید در رکعت سوم و چهارم حمد بخواند.

1019 ٠خواندن تسبیحات در رکعت اوّل و دوّم٠ اگر در دو رکعت اوّل نماز به خیال این که دو رکعت آخر است تسبیحات بگوید چنانچه پیش از رکوع بفهمد، باید حمد را بخواند و اگر در رکوع یا بعد‌ از آن بفهمد، نمازش صحیح است.

1020 ٠خواندن حمد در دو رکعت آخر به خیال دو رکعت اوّل و بالعکس٠ اگر در دو رکعت آخر نماز به خیال این که در دو رکعت اوّل است حمد بخواند؛ یا در دو رکعت اوّل نماز به گمان این که در دو رکعت آخر نماز است حمد بخواند؛ چه پیش از رکوع بفهمد، چه بعد از آن، نمازش صحیح است.

1021 ٠خواندن بدون قصد حمد یا تسبیحات در رکعت سوم و چهارم٠ اگر در رکعت سوم یا چهارم می‌خواست حمد بخواند تسبیحات به زبانش آمد، یا می‌خواست تسبیحات بخواند حمد به زبانش آمد، باید آن را رها کند و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند؛ ولی اگر عادتش خواندن چیزی بوده که به زبانش آمده، همان را تمام می‌کند و نمازش صحیح است.

1022 ٠خواندن سهوی حمد در رکعت سوّم٠ کسی که عادت دارد در رکعت سوم و چهارم تسبیحات بخواند، اگر بدون قصد حمد به زبانش آمد، باید آن را رها کند و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند؛ ولی اگر از عادت خود غفلت کند و به قصد انجام وظیفه حمد را بخواند، می‌تواند آن را تمام کرده و نمازش صحیح است.

1023 ٠استحباب استغفار بعد از تسبیحات اربعه٠ در رکعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبیحات استغفار کند، مثلاً بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّي وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ»، یا بگوید: «اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لي»، و کسی که مشغول گفتن استغفار است، اگر شک کند که حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، اگر به قصد ذکر خاصّ استغفار کرده باشد، لازم نیست حمد یا تسبیحات را بخواند ولی احتیاط مستحب آن است که حمد یا تسبیحات را به قصد ذکر مطلق، دوباره بخواند؛ مخصوصاً اگر عادتش خواندن آن استغفار نباشد. و چنانچه بدون قصد ذکر خاص بلکه به این قصد که استغفار در هر جای نماز مستحب است، استغفار کرده لازم است حمد یا تسبیحات را بخواند.

1024 ٠شک در خواندن تسبیحات یا حمد در حال رکوع٠ اگر در رکوع رکعت سوم یا چهارم شک کند که حمد یا تسبیحات را خوانده یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند و اگر برای رکوع خم شده و پیش از رسیدن به حد رکوع شک کند چنانچه استغفار نکرده باشد، لازم است برگردد و حمد یا تسبیحات‌ را بخواند و اگر استغفار کرده باشد، حکم مسأله به همان تفصیلی است که در مسألۀ قبل گذشت.

1025 ٠شک در صحیح گفتن آیه یا کلمه‌ای در نماز٠ هر گاه شک کند که آیه یا کلمه‌ای را درست گفته یا نه، اگر به چیزی که بعد از آن است مشغول نشده، باید آن آیه یا کلمه را به‌طور صحیح بگوید و اگر در رکوع یا بعد از آن شک کند که فلان کلمه از حمد را درست گفته یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند؛ و اگر پیش از رکوع باشد ولی به چیزی که بعد از آن است مشغول شده؛ مثلاً موقع خواندن سوره شک کند که حمد را صحیح خوانده یا نه، یا موقع خواندن «اهْدِنَا الصِّـراطَ الْمُسْتَقِیمَ» شک کند که «إِیّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیّاكَ نَسْتَعِینُ» را صحیح خوانده، باید قسمت خوانده شده را به‌طور صحیح به قصد قربت مطلقه تکرار کند، و اگر چند مرتبه هم شک کند، وظیفه‌اش همین است؛ اما اگر به حد وسواس برسد نباید به شک خود اعتنا کند و چنانچه بتواند به وسواس خود عمل نکند و با این حال با علم به مسأله یا شک در آن، باز هم آن قسمت را تکرار کند نمازش را باید دوباره بخواند.

1026 ٠مستحبات قرائت٠ مستحب است در رکعت اوّل، پیش از خواندن حمد بگوید: «أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ»، و بر مردها مستحب است در رکعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ» را بلند بگویند و مستحب است نمازگزار حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آیه وقف کند؛ یعنی آن را به آیه بعد نچسباند، و در حال خواندن حمد و سوره به معنای آیه توجّه داشته باشد، و اگر نماز را به جماعت می‌خواند، بعد از تمام شدن حمد امام، و اگر فرادا می‌خواند، بعد از آن‌که حمد خودش تمام شد، بگوید: «الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمینَ» و بعد از خواندن سورۀ «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَـدٌ» یک یا دو یا سه مرتبه «كَذٰلِكَ اللّهُ رَبّي»، یا سه مرتبه «كَذٰلِكَ اللّهُ رَبُّنا» بگوید، و بعد از خواندن سوره کمی صبر کند، بعد تکبیر پیش از رکوع را بگوید یا قنوت را بخواند‌.

1027 ٠استحباب خواندن سورۀ قدر و توحید٠ مستحب است در تمام نمازها در رکعت اوّل سورۀ «إِنّا أَنْزَلْناهُ» و در رکعت دوم سورۀ «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَـدٌ» را بخواند.

1028 ٠کراهت ترک سورۀ توحید در نمازهای یومیه٠ مکروه است انسان در تمام نمازهای شبانه روز سوره «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَـدٌ» را نخواند.

1029 ٠خواندن سورۀ توحید به یک نفس٠ خواندن سورۀ «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَـدٌ» به یک نفس مکروه است.

1030 ٠تکرار یک سوره در هر دو رکعت٠ سوره‌ای را که در رکعت اوّل خوانده مکروه است در رکعت دوم بخواند، ولی اگر سورۀ «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَـدٌ» را در هر دو رکعت بخواند مکروه نیست.

رکوع‌

1031 ٠تعریف رکوع٠ در هر رکعت بعد از قرائت باید به قصد خضوع به اندازه‌ای خم شود که بتواند دست را به زانو بگذارد، این عمل را رکوع می‌گویند.

1032 ٠نگذاشتن دست بر زانو در رکوع٠ اگر به اندازه رکوع خم شود ولی دست‌ها را به زانو نگذارد، اشکالی ندارد.

1033 ٠رکوع به صورت غیر متعارف٠ هر گاه رکوع را به‌طور غیر معمول بجا آورد؛ مثلاً به چپ یا راست خم شود، اگر چه دست‌های او به زانو برسد، بنابر احتیاط مستحب صحیح نیست.

1034 ٠خم شدن بدون قصد خضوع٠ خم شدن باید به قصد خضوع باشد؛ پس اگر به قصد کار دیگر؛ مثلاً برای کشتن جانور خم شود، نمی‌تواند آن را رکوع حساب کند، بلکه باید بایستد، دوباره برای رکوع خم شود و به واسطه این عمل رکوع زیاد نشده و نماز باطل نمی‌شود.

1035 ٠رکوع فرد دارای اندام غیر متعارف٠ کسی که دست یا زانوی او با دست و زانوی دیگران فرق دارد؛ مثلاً دستش خیلی بلند است که اگر کمی خم شود به زانو می‌رسد، یا زانوی او پایین‌تر از مردم دیگر است که باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد، باید به اندازۀ معمول خم شود.

1036 ٠رکوع نماز نشسته٠ کسی که نشسته رکوع می‌کند باید به قدری خم شود که اگر ایستاده رکوع می‌کرد کمرش را خم می‌نمود.

1037 ٠ذکر رکوع٠ لازم است در حال اختیار سه مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ» یا یک مرتبه «سُبْحانَ رَبّيَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ» یا ذکر دیگری به این مقدار بگوید؛ ولی باید در رکوع «سُبْحانَ رَبّيَ الْأَعْلیٰ وَ بِحَمْدِهِ» را به عنوان ذکر رکوع نگوید و در تنگی وقت و در حال ناچاری گفتن یک «سُبْحانَ اللّهِ» کافی است.

1038 ٠صحیح گفتن ذکر رکوع٠ ذکر رکوع باید دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود و مستحب است آن را سه یا پنج یا هفت مرتبه بلکه بیشتر بگویند.

1039 ٠آرام بودن سر و بدن در رکوع٠ برای تحقق رکوع باید بعد از خم شدن سر و بدن آرام بگیرد و در حال ذکر واجب آن نیز باید سر و بدن آرام باشد و در ذکر مستحب هم اگر آن را به قصد ذکری که برای رکوع دستور داده‌اند بگوید، آرام بودن سر و بدن لازم است.

1040 ٠حرکت غیر اختیاری در حال ذکر رکوع٠ اگر موقعی که ذکر واجب رکوع را می‌گوید، بی‌اختیار به قدری حرکت کند که سر یا بدن از حال آرام بودن خارج شود، رجاءً ذکر را تمام کرده بعد از آرام گرفتن دوباره ذکر را بگوید، ولی اگر کمی حرکت کند که سر و بدن از حالت آرام بودن خارج نشود، یا دست‌ها و انگشتان را حرکت دهد اشکال ندارد.

1041 ٠گفتن ذکر رکوع پیش از آرام گرفتن بدن٠ اگر پیش از آن‌که به مقدار رکوع خم شود و سر و بدن آرام گیرد، با علم و عمد ذکر رکوع را بگوید، نمازش باطل است.

1042 ٠برخاستن از رکوع پیش از پایان ذکر٠ اگر پیش از تمام شدن ذکر واجب، با علم و عمد سر از رکوع بردارد، نمازش باطل است.

1043 ٠بلند شدن سهوی قبل از آرام گرفتن در رکوع٠ اگر پیش از آن‌که به مقدار رکوع خم شود و سر وبدن آرام گیرد سهواً یا به جهت ندانستن مسأله سر بردارد باید دوباره رکوع کند و اگر به مقدار رکوع خم شود ولی پیش از تمام شدن ذکر واجب سهواً یا به جهت ندانستن مسأله سر بردارد، چنانچه پیش از آن‌که از حال رکوع خارج شود متوجه شود، باید در حال آرامی بدن ذکر را بگوید و اگر بعد از آن‌که از حال رکوع خارج شد متوجه شود، نماز او در فرض سهو صحیح است.

1044 ٠ناتوانی از ماندن در رکوع٠ اگر نتواند به مقدار یک «سُبْحانَ اللّهِ» در رکوع بماند، باید مقداری را در حال رفتن به رکوع یا در حال برخاستن بگوید و آنچه را می‌تواند در حال رکوع بگوید.

1045 ٠ناتوانی از آرام نگه داشتن بدن در رکوع٠ اگر به واسطۀ بیماری و مانند آن در رکوع آرام نگیرد، نمازش صحیح‌ است، ولی باید پیش از آن‌که از حال رکوع خارج شود، ذکر واجب را بگوید.

1046 ٠ناتوانی از خم شدن به اندازۀ رکوع٠ کسی که نمی‌تواند به اندازۀ واجب رکوع خم شود اگر بتواند باید با کمک یا تکیه دادن به چیزی رکوع کند و اگر به هیچ وجه نتواند باید در حالی که در قلب نیت رکوع می‌کند با سر اشاره کند و کافی است و به احتیاط مستحب هر اندازه هم که می‌تواند خم شود و اگر اشاره با سر ممکن نباشد باید به نیت رکوع چشمها را ببندد و ذکر آن را بگوید و به نیت برخاستن از رکوع چشمها را باز کند و اگر از این هم عاجز است، رکوع واجب نیست و احتیاط مستحب آن است که در حال نماز به نیت رکوع با دست اشاره کند و ذکر نیز بگوید و در هر دو صورت اخیر پس از بهبودی نماز را دوباره بخواند.

1047 ٠ناتوانی از رکوع٠ کسی که در حال ایستاده نمی‌تواند به اندازۀ رکوع خم شود ولی در حال نشسته می‌تواند باید نشسته رکوع کند و اگر در هیچ یک از دو حالت -ایستاده و نشسته- نمی‌تواند رکوع کند چنانچه می‌تواند ایستاده و اگر نتواند باید نشسته نماز بخواند و در هر دو صورت باید برای رکوع، با سر اشاره کند (و بنابر احتیاط مستحب هر اندازه هم که می‌تواند خم شود) و اگر نتواند با سر اشاره کند باید به دستور مسأله قبل رفتار کند و در هر دو صورت اخیر پس از بهبودی نماز را دوباره بخواند.

1048 ٠رکوع اضافی٠ اگر بعد از رسیدن به حد رکوع سر بردارد و دو مرتبه به قصد خضوع به اندازه رکوع خم شود، باید نمازش را دوباره بخواند.

1049 ٠قیام بعد از رکوع٠ بعد از تمام شدن ذکر رکوع، باید راست بایستد و بعد از آن‌که بدن آرام گرفت به سجده رود، و اگر با علم و عمد پیش از ایستادن، یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود، نمازش باطل است.

1050 ٠یادآوری رکوع فراموش شده قبل از سجده٠ اگر رکوع را فراموش کند، و پیش از آن‌که به سجده برسد یادش بیاید، باید بایستد بعد به رکوع رود، و چنانچه به حالت خمیدگی به رکوع برگردد، کفایت نمی‌کند، بلکه باید بایستد بعد به رکوع رود.

1051 ٠یادآوری رکوع فراموش شده در سجده٠ اگر بعد از آن‌که پیشانی به زمین رسید یادش بیاید که رکوع نکرده، لازم است برگردد و رکوع را بعد از ایستادن بجا آورد، و در صورتی که در سجده دوم یادش بیاید، باید نماز را دوباره بخواند و به احتیاط مستحب این نماز را تمام کند و پس از آن، نماز را دوباره بخواند.

1052 ٠مستحبات رکوع٠ مستحب است پیش از رفتن به رکوع در حالی که راست ایستاده تکبیر بگوید، و در رکوع زانوها را به عقب دهد، و پشت را صاف نگه دارد، و گردن را بکشد و مساوی پشت نگه دارد، و بین دو قدم را نگاه کند، و پیش از ذکر یا بعد از آن صلوات بفرستد، و بعد از آن‌که از رکوع برخاست و راست ایستاد، در حال آرامی بدن بگوید: «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ».

1053 ٠رکوع زنان٠ مستحب است در رکوع زن‌ها دست‌ها را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.

سجود‌

احکام سجده

1054 ٠حکم سجده و دستور آن٠ نمازگزار باید در هر رکعت از نمازهای واجب و مستحب بعد از رکوع دو سجده نماید؛ یعنی به قصد خضوع پیشانی را به زمین بگذارد و بنابر احتیاط مستحب مقداری از پیشانی که بر زمین قرار می‌گیرد کمتر از درهم نباشد (مقدار درهم در مسألۀ 856 بیان شد) و باید در حال سجده ذکر بگوید و در حال ذکر، کف و انگشتان دو دست، دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد و نهادن پشت دست کفایت نمی‌کند.

1055 ٠رکن بودن سجده٠ سجده در هر رکعت رکن است که اگر کسی در یک رکعت از نماز واجب عمداً یا از روی فراموشی هر دو را ترک کند، نمازش باطل می‌شود.

1056 ٠کم یا زیاد کردن یک سجده٠ اگر با علم و عمد یک سجده کم یا زیاد کند، نماز باطل می‌شود، و اگر سهواً یک سجده زیاد کند نمازش صحیح است و اگر سهواً یک سجده کم کند، حکم آن در مسألۀ 1119 گفته خواهد شد.

1057 ٠معیار تحقق سجده٠ اگر پیشانی را عمداً یا سهواً بر زمین نگذارد سجده نکرده است؛ اگر چه جاهای دیگر به زمین برسد، ولی اگر پیشانی را به قصد خضوع بر زمین بگذارد و سهواً جاهای دیگر را به زمین نرساند یا سهواً ذکر نگوید، سجده صحیح است.

1058 ٠ذکر سجده٠ یکی از واجبات سجده ذکر است، و آن گفتن «سُبْحانَ رَبّيَ الْأَعْلیٰ وَ بِحَمْدِهِ» یا «سُبْحانَ اللّهِ سُبْحانَ اللّهِ سُبْحانَ اللّهِ» است و ظاهر آن است که گفتن هر ذکری که به مقدار این‌ها باشد کفایت می‌کند، لکن باید در سجده «سُبْحانَ رَبّيَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ» را به عنوان ذکر سجده نگوید؛ و باید ذکر سجده به دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود، و مستحب است «سُبْحانَ رَبّيَ الْأَعْلیٰ وَ بِحَمْدِهِ» را سه یا پنج یا هفت مرتبه یا بیشتر بگوید.

1059 ٠آرام بودن سر و بدن در سجده٠ در سجده باید پس از رسیدن پیشانی به مهر سر و بدن آرام بگیرد و در حال ذکر واجب آن باید سر و بدن آرام باشد و موقع گفتن ذکر مستحب هم اگر آن را به قصد ذکری که برای سجده دستور داده‌اند بگوید، آرام بودن سر و بدن لازم است.

1060 ٠گفتن عمدی ذکر سجده در حال حرکت٠ اگر پیش از آن‌که پیشانی به زمین برسد و سر و بدن آرام گیرد، با علم و عمد ذکر سجده را بگوید، یا بدون ذکر یا قبل از تمام شدن آن سر از سجده بردارد، یا در حال ذکر واجب یا ذکر مستحبی که به قصد ورود می‌گوید بدن را حرکت دهد، نمازش باطل است و در ذکر مستحب، به احتیاط مستحب، ابتدا نماز را تمام کند و پس از آن اعاده نماید.

1061 ٠گفتن سهوی ذکر سجده در حال حرکت٠ اگر پیش از آنکه پیشانی به زمین برسد و سر و بدن آرام گیرد سهواً یا به جهت ندانستن مسأله ذکر سجده را بگوید و پیش از آنکه سر از سجده بردارد بفهمد اشتباه کرده است، باید دوباره در حال آرام بودن ذکر را بگوید.

1062 ٠یقین به نگفتن یا صحیح نگفتن ذکر بعد از سجده٠ اگر بعد از آن‌که سر از سجده برداشت بفهمد که ذکر نگفته یا در حال گفتن ذکر بدنش آرام نبوده یا پیش از آن‌که ذکر سجده تمام شود سر برداشته، نمازش صحیح است.

1063 ٠برداشتن عمدی بعضی اعضا در حال سجده٠ اگر موقعی که ذکر واجب سجده را می‌گوید یکی از هفت عضو را با علم و عمد از زمین بردارد نماز باطل می‌شود؛ ولی موقعی که مشغول گفتن ذکر نیست، اگر غیر پیشانی جاهای دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد اشکال ندارد.

1064 ٠برداشتن سهوی برخی اعضا پیش از تمام شدن ذکر٠ اگر قبل از شروع ذکر سجده یا پیش از تمام شدن آن سهواً پیشانی را از زمین بردارد، نمی‌تواند دوباره به زمین بگذارد و باید آن را یک سجده حساب کند ولی‌ اگر جاهای دیگر را از زمین بردارد، باید دو مرتبه به زمین بگذارد و ذکر را بگوید.

1065 ٠نشستن بین دو سجده٠ بعد از تمام شدن ذکر سجده اوّل، باید بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود.

1066 ٠هم‌سطح نبودن محلّ پیشانی با محلّ پاها٠ جای پیشانی سجده‌کننده باید از جای پای او عرفاً بلندتر و پست‌تر از چهار انگشت بسته نباشد و در این حکم فرقی بین زمین شیب‌دار و غیر آن نیست.

1067 ٠گذاشتن سهوی پیشانی بر جای بلند٠ اگر پیشانی را اشتباهاً بر جایی بگذارد که از جای پای او بلندتر از چهار انگشت بسته است، چنانچه بلندی آن به قدری است که نمی‌گویند در حال سجده است می‌تواند سر را بردارد و به جایی که سجده بر آن صحیح است بگذارد، و می‌تواند سر را به جایی که سجده بر آن صحیح است بکشاند و اگر بلندی آن به قدری کم است که می‌گویند در حال سجده است، باید در حال خمیده سر را بر چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و در صورت امکان باید سر را به جایی که سجده بر آن صحیح است بکشاند؛ و احتیاط مستحب آن است که پس از تمام کردن نماز، آن را اعاده کند، و اگر نمی‌تواند در حال خمیده سر را جابه‌جا کند باید نماز را دوباره بخواند و بنابر احتیاط مستحب نماز را نشکند بلکه سر را بردارد و بر جایی که سجده بر آن صحیح است بگذارد.

1068 ٠پایین‌تر گذاشتن سهوی پیشانی از محلّ پاها٠ اگر پیشانی را اشتباهاً بر جایی بگذارد که از جای پای او بیش از چهار انگشت بسته پایین‌تر است، باید در حال خمیده پیشانی را به جایی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و در صورت امکان باید سر را به جایی که سجده بر آن صحیح است بکشاند و نمازش صحیح است.

1069 ٠وجود مانع بین پیشانی و محلّ سجده٠ باید بین پیشانی و آنچه که بر آن سجده می‌کند چیزی نباشد پس اگر چادر تمام سطح مهر را بپوشاند یا تمام سطح مهر به قدری چرک باشد که پیشانی به خود مهر نرسد، سجده باطل است، ولی اگر مثلاً رنگ مهر تغییر کرده باشد اشکال ندارد.

1070 ٠ناتوانی از گذاشتن تمام کف دست بر زمین٠ برای سجده اگر گذاشتن تمام دست ممکن نباشد باید هر مقداری از دست را که ممکن است -هرچند انگشتان دست- به زمین بگذارد، و بنابر احتیاط اگر هیچ ممکن نباشد پشت دست را بر زمین بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند، مچ دست را بر زمین بگذارد و اگر ممکن نباشد، تا آرنج هر جا را که می‌تواند بر زمین بگذارد و اگر آن هم ممکن نیست گذاشتن بازو کافی است.

1071 ٠گذاشتن انگشت بزرگ پا بر زمین در حال سجده٠ در سجده باید سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد و اگر به جای آن انگشتان دیگر پا یا روی پا را بر زمین بگذارد، یا به واسطه بلند بودن ناخن سر شست به زمین نرسد، نماز باطل است، و کسی که به واسطۀ ندانستن مسأله نمازهای خود را این طور خوانده، باید دوباره بخواند.

1072 ٠بریده بودن تمام یا قسمتی از انگشت بزرگ پا٠ کسی که مقداری از شست پایش بریده شده، باید بقیۀ آن را بر زمین بگذارد، و اگر چیزی از آن نمانده یا نمی‌تواند بقیه را بر زمین بگذارد، باید بعضی از انگشتان دیگر را بگذارد و اگر هیچ انگشت ندارد، باید سر هر مقداری از پا که باقی مانده به زمین بگذارد.

1073 ٠سجدۀ غیر معمول٠ اگر به‌طور غیر معمول سجده کند؛ مثلاً در حال سجده سینه و شکم را به زمین بچسباند یا پاها را دراز کند، اگر هفت عضوی که گفته شد به زمین برسد کفایت می‌کند، لکن بنابر احتیاط مستحب نماز را دوباره بخواند.

1074 ٠پاک بودن محلّ سجده٠ باید مقداری از سطح مهر یا چیز دیگری که بر آن سجده می‌کند پاک باشد، ولی اگر مثلاً مهر را روی فرش نجس بگذارد یا پشت مهر نجس باشد سجده بر آن مانعی ندارد؛ مگر آن‌که موجب نجس شدن پیشانی شود به‌طوری که موجب بطلان نماز گردد.

1075 ٠وجود دمل و زخم در پیشانی٠ اگر در پیشانی دمل و مانند آن باشد که نتواند با آن سجده کند باید با جای سالم پیشانی سجده کند؛ هرچند به این شکل که مهر بلندی بردارد و دمل را در کنار مهر قرار داده با قسمت سالم پیشانی سجده کند، یا زمین را گود کند و دمل را در گودال و جای سالم پیشانی را بر زمین بگذارد.

1076 ٠نحوۀ سجده در صورتی که زخم تمام پیشانی را فراگرفته٠ اگر دمل یا زخم تمام پیشانی را فرا گرفته باشد باید به یکی از دو طرف پیشانی سجده کند و بنابر احتیاط مستحب طرف راست را مقدّم بدارد و اگر نتواند، بر ابرو سجده کند و ابروی راست را مقدّم بدارد و اگر نمی‌تواند، به چانه سجده نماید و موی ریش حائل محسوب نمی‌شود و اگر ممکن نیست، باید برای سجده کردن اشاره کند.

1077 ٠ناتوان بودن از رساندن پیشانی به زمین٠ کسی که نمی‌تواند پیشانی را به زمین برساند باید به قدری که می‌تواند خم شود و مهر یا چیز دیگری را که سجده بر آن صحیح است، روی جای بلندی بگذارد و پیشانی را بر آن قرار دهد، به‌طوری که بگویند سجده کرده است و هر مقدار از مواضع سجده را که می‌تواند به‌طور معمول بر زمین بگذارد.

1078 ٠بلند کردن مهر با دست برای سجده٠ اگر چیز بلندی نباشد که مهر یا چیز دیگری را که سجده بر آن صحیح است بر آن بگذارد، لازم است که مهر یا چیز دیگر را با دست بلند کرده بر آن سجده نماید.

1079 ٠ناتوانی از انجام سجده٠ کسی که هیچ نمی‌تواند سجده کند باید در حالی که در قلب نیت سجده می‌کند با سر اشاره کند و کافی است و اگر ممکن نباشد باید به نیت سجده با چشمها اشاره کند و ذکر آن را بگوید و اگر از این هم عاجز است، سجده واجب نیست و احتیاط مستحب آن است که در حال نماز به نیت سجده با دست اشاره کند و ذکر نیز بگوید و در هر دو صورت اخیر پس از بهبودی نماز را دوباره بخواند.

1080 ٠بلند شدن بی اختیار پیشانی از زمین٠ اگر پس از آنکه پیشانی به زمین رسید و بدن آرام گرفت، پیشانی بی‌اختیار از جای سجده بلند شود، چنانچه ممکن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد و این یک سجده حساب می‌شود، هر چند ذکر سجده را نگفته باشد و اگر نتواند سر را نگه دارد و بی‌اختیار به جای سجده برگردد روی هم یک سجده حساب می‌شود؛ و اگر ذکر نگفته باشد باید بگوید.

1081 ٠تقیّه در سجده٠ جایی که انسان می‌تواند تقیّه کند تا می‌تواند نباید بر فرش و مانند آن سجده نماید؛ و اگر بتواند بر حصیر یا چیزی که سجده بر آن صحیح می‌باشد طوری سجده کند، که به زحمت نیفتد، نباید بر فرش و مانند آن سجده کند؛ بلکه اگر لازم باشد باید برای نماز به جای دیگر برود؛ بلکه اگر در صورت ناچاری هم بر فرش و مانند آن سجده نماید، باید نماز را دوباره بخواند.

1082 ٠سجده بر چیزی که بدن روی آن آرام نمی‌گیرد٠ اگر روی تشک فنری یا چیز دیگری که بدن روی آن آرام نمی‌گیرد‌ سجده کند، باطل است.

1083 ٠سجده و تشهّد در زمین گِل آلود٠ اگر انسان ناچار شود که در زمین گل‌آلوده نماز بخواند چنانچه آلوده شدن بدن و لباس برای او مشقت زیاد ندارد، باید سجده و تشهد را به‌طور معمول بجا آورد و اگر مشقت زیاد دارد می‌تواند در حالی که ایستاده، برای سجده با سر اشاره کند و تشهد را ایستاده بخواند و اگر سجده و تشهد را به‌طور معمول هم بجا آورد، نمازش صحیح است.

1084 ٠نشستن بعد از سجدۀ دوّم٠ احتیاط مستحب آن است که در رکعت اوّل نمازها و رکعت سوم نمازهای چهار رکعتی، بعد از سجدۀ دوم قدری بی‌حرکت بنشیند و بعد برخیزد.

چیزهایی که سجده بر آن‌ها صحیح است‌

1085 ٠سجده بر زمین و آنچه از زمین می‌روید٠ باید بر زمین یا روییدنی‌هایی که خوراکی و پوشاکی نیست، مانند چوب و برگ درخت، سجده کرد و سجده بر چیزهای دیگر مانند روییدنی‌های خوراکی یا پوشاکی (گندم، جو، پنبه) و آنچه از اجزاء زمین شمرده نمی‌شود و روییدنی هم نیست مانند طلا و نقره و قیر و زفت، صحیح نیست.

1086 ٠سجده بر برگ مو٠ باید بر برگ مو سجده نکنند.

1087 ٠سجده بر خوراک حیوانات٠سجده بر روییدنی‌هایی که پوشاک و خوراک انسان نیست ولی خوراک حیوان است؛ مانند علف و کاه، صحیح است.

1088 ٠سجده بر گُل‌ها٠ سجده بر گلهایی که خوراکی نیستند صحیح است؛ هر چند مانند گل بنفشه برای مداوا خورده شوند.

1089 ٠سجده بر میوۀ نارس و گیاهی که در برخی مناطق خورده می‌شود٠ سجده بر میوۀ نارس صحیح نیست و سجده بر گیاهی که خوردن آن در بعضی از مناطق معمول است و در منطقه‌های دیگر معمول نیست صحیح نمی‌باشد؛ بلی اگر چیزی در نوع مناطق خوردنی نباشد کسی که در آن مناطق است می‌تواند بر آن سجده کند.

1090 ٠سجده بر سنگ‌های معدنی٠ سجده بر انواع سنگهای معدنی که از اجزاء زمین است مانند سنگ‌ مرمر و سنگ آهک و سنگ گچ صحیح است و احتیاط آن است که در حال اختیار به گچ و آهک پخته و آجر و کوزه گلی و مانند آن‌ها سجده نکنند.

1091 ٠سجده بر کاغذ٠ سجده بر کاغذ؛ اگر چه از پنبه و مانند آن ساخته شده باشد، صحیح است.

1092 ٠بهترین چیز برای سجده٠ برای سجده بهتر از هر چیز تربت حضرت سید الشهداء(ع) می‌باشد و بعد از آن خاکهای دیگر، و بعد از خاک، سنگ و بعد از سنگ، گیاه است.

1093 ٠دسترسی نداشتن به چیزی که سجده بر آن صحیح است٠ اگر در تمام وقت چیزی که سجده بر آن صحیح است ندارد یا اگر دارد به جهتی مانند سرما یا گرمای زیاد نمی‌تواند بر آن سجده کند، چنانچه جنسی که از پنبه و کتان است در اختیار دارد باید بر آن سجده کند و اگر ندارد، باید بر پشت دست سجده کند.

1094 ٠سجده بر گِل و خاک سست٠ سجده بر گل و خاک سستی که پیشانی روی آن آرام نمی‌گیرد باطل است.

1095 ٠چسبیدن مُهر به پیشانی٠ اگر در سجدۀ اوّل مهر به پیشانی بچسبد، باید برای سجدۀ دوم مهر را بردارد.

1096 ٠گُم شدن مُهر در نماز٠ اگر در بین نماز چیزی که بر آن سجده می‌کند گم شود و چیزی که سجده بر آن صحیح است نداشته باشد چنانچه وقت وسعت داشته باشد باید نماز را رها کند و بعد از تهیه مهر دوباره نماز بخواند و اگر وقت تنگ است به ترتیبی که در مسألۀ 1093 گفته شد، عمل نماید.

1097 ٠گذاشتن پیشانی بر چیزی که سجده بر آن صحیح نیست و التفات به آن در سجده٠ هر گاه در حال سجده بفهمد که پیشانی را بر چیزی گذاشته که سجده بر آن باطل است باید پیشانی را بر چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و اگر نداشته باشد چنانچه وقت وسعت داشته باشد باید نماز را رها کند و بعد از تهیۀ مهر دوباره نماز بخواند و اگر وقت تنگ است باید به ترتیبی که در مسألۀ 1093 گفته شد عمل نماید. 

در هر صورت باید در حال خمیده سر را روی یکی از آن چیزها بگذارد بلکه در صورت امکان سر را روی آن بکشد؛ و احتیاط مستحب آن است که پس از تمام کردن نماز، دوباره نماز را بخواند.

1098 ٠گذاشتن پیشانی بر چیزی که سجده بر آن صحیح نیست و التفات به آن پس از سجده٠ اگر بعد از سجده بفهمد پیشانی را روی چیزی گذاشته که سجده بر آن باطل است، باید بر چیزی که سجده بر آن صحیح است سجده نماید و اگر نداشته باشد چنانچه وقت وسعت دارد باید نماز را رها کند و بعد از تهیۀ مهر دوباره نماز بخواند و اگر وقت تنگ است باید به ترتیبی که در مسألۀ 1093 گفته شد عمل نماید و در این مسأله فرقی نیست که این کار در یک سجده رخ داده باشد، یا در دو سجده از یک رکعت.

1099 ٠سجده برای غیر خدا٠ سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام می‌باشد و بعضی از مردم که مقابل قبر امامان پیشانی را به زمین می‌گذارند، اگر برای شکر خداوند متعال باشد اشکال ندارد وگرنه حرام است.

مستحبات و مکروهات سجده‌

1100 ٠مستحبات سجده٠ در سجده چند چیز مستحب است:

1. کسی که ایستاده نماز می‌خواند بعد از آن‌که سر از رکوع برداشت و کاملاً ایستاد و کسی که نشسته نماز می‌خواند، بعد از آن‌که کاملاً نشست، برای رفتن به سجده تکبیر بگوید.

2. موقعی که مرد می‌خواهد به سجده برود، اوّل دست‌ها را و زن اوّل زانوها را به زمین بگذارد.

3. بینی را به مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد، بلکه این امر مطابق احتیاط استحبابی مؤکد است.

4. در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد، به‌طوری که سر آن‌ها رو به قبله باشد.

5. در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد و خوب است این دعا را بخواند:

«یا خَیْرَ الْمَسْؤُولینَ وَ یا خَیْرَ الْمُعْطینَ ارْزُقْني وَ ارْزُقْ عِیالي مِنْ فَضْلِكَ فَإِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ»؛

یعنی ای بهترین کسی که از او سؤال می‌کنند و ای بهترین عطاکنندگان، از فضل‌ خودت به من و عیال من روزی ده، پس به درستی که تو دارای فضل بزرگی.

6. بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد.

7. بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تکبیر بگوید.

8. بعد از سجده اوّل بدنش که آرام گرفت «أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّي وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» بگوید.

9. سجده را طول بدهد.

10. موقع نشستن دست‌ها را روی رانها بگذارد.

11. برای رفتن به سجده دوم، در حال آرامی بدن «اللّهُ أَكْبَرُ» بگوید.

12. در سجده صلوات بفرستد.

13. در موقع بلند شدن، دست‌ها را بعد از زانوها از زمین بردارد.

14. مردها آرنج‌ها و شکم را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند، و بانوان آرنج‌ها و شکم را بر زمین بگذارند و اعضای بدن را به یکدیگر بچسبانند.

مستحبات دیگر سجده در کتب مفصّل گفته شده است.

1101 ٠مکروهات سجده٠ قرآن خواندن در سجده مکروه است و نیز مکروه است برای برطرف کردن گرد و غبار، جای سجده را فوت کند، و اگر در اثر فوت کردن، دو حرف از دهان بیرون آید چنانچه این کار از روی علم و عمد باشد نماز باطل است.

غیر از این‌ها مکروهات دیگری هم در کتب مفصّل گفته شده است.

سجدۀ واجب قرآن‌

1102 ٠سجدۀ واجب قرآن و آیات سجده دار٠آیه‌های: 15 سورۀ سجده، و 37 سورۀ فصّلت، و 62 سورۀ نجم، و 19 سورۀ علق، آیات سجدۀ واجب است که اگر انسان بخواند یا گوش دهد بعد از تمام شدن آن آیه باید فوراً سجده کند، هر چند هنگام خواندن یا گوش دادن به قرآن بودن آن توجّه نداشته باشد. و اگر فراموش کرد هر وقت یادش آمد باید سجده کند و کسی که گوش نمی‌دهد ولی آیه را می‌شنود بنابر احتیاط مستحب سجده کند.

1103 ٠شنیدن و خواندن همزمان آیۀ سجده دار٠ اگر انسان هنگامی که آیۀ سجده را گوش می‌دهد، خودش نیز‌ بخواند، باید دو سجده بنماید.

1104 ٠شنیدن یا خواندن آیۀ سجده‌دار در سجده٠ در غیر نماز اگر در حال سجده آیۀ سجده را بخواند یا گوش کند، باید سر از سجده بردارد و دوباره سجده کند و حکم خواندن و گوش دادن آیات سجده در حال نماز، در مسائل 992- 994 گذشت.

1105 ٠شنیدن آیۀ سجده‌دار از رادیو، ضبط یا بچّه غیرممیز٠ اگر شخصی در ایستگاه رادیو یا تلویزیون آیۀ سجده را بخواند و به‌طور مستقیم پخش شود، بر کسی که به آن گوش می‌دهد سجده واجب است. بلکه اگر به‌طور مستقیم هم نباشد باید سجده کند، و همچنین است اگر آیۀ سجده به وسیلۀ ضبط صوت و مانند آن پخش شود یا بچّه غیرممیّز که خوب و بد را نمی‌فهمد آن را بخواند.

1106 ٠شرایط سجدۀ واجب قرآن٠ در سجدۀ واجب قرآن بنابر احتیاط، جای انسان غصبی نباشد و باید جای پیشانی از جای پای او بیش از چهار انگشت بسته بلندتر یا پست‌تر نباشد؛ لکن با وضو یا غسل بودن، و رو به قبله بودن، و پوشاندن بدن، و پاک بودن جای پیشانی، و رعایت شرایط لباس نمازگزار در سجدۀ واجب لازم نیست، اما اگر لباس او غصبی است چنانچه سجده کردن تصرّف در آن لباس باشد حرام و بنابر احتیاط، سجده باطل است.

1107 ٠گذاشتن اعضای هفت‌گانه بر زمین  در سجدۀ قرآن٠ در سجدۀ واجب قرآن باید پیشانی را بر مهر یا چیز دیگری که سجده بر آن صحیح است بگذارد و جاهای دیگر بدن را نیز -به دستوری که در سجده نماز گفته شده- بر زمین بگذارد.

1108 ٠ذکر سجدۀ قرآن٠ برای سجدۀ واجب قرآن اگر با شرایطی که در مسألۀ قبل گفته شد سجده کند کافی است هر چند ذکر نگوید و گفتن ذکر مستحب است و بهتر آن است که این ذکر را بگوید: «سَجَدْتُ لَكَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً، لا مُسْتَكْبِراً عَنْ عِبادَتِكَ وَ لا مُسْتَنْكِفاً وَ لا مُتَعَظِّماً، بَلْ أَنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ».

تشهّد

1109 ٠تشهّد و ذکر آن‌٠ در رکعت دوم تمام نمازهای واجب و مستحب و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا و در نماز وتر، باید انسان بعد از سجدۀ دوم بنشیند و در حال آرام بودن سر و بدن، به این ترتیب تشهد بخواند:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»

1110 ٠تلفّظ صحیح کلمات تشهّد٠ کلمات تشهد باید به عربی صحیح و به‌طوری که معمول است پشت سر هم گفته شود.

1111 ٠فراموش کردن تشهّد٠ اگر تشهد را فراموش کند و بایستد و پیش از رکوع یادش بیاید که تشهد را نخوانده، باید بنشیند و تشهد را بخواند و دوباره بایستد و آنچه باید در آن رکعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام کند، و بنابر احتیاط مستحب بعد از نماز برای ایستادن بیجا دو سجده سهو بجا آورد و اگر در رکوع یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را تمام کند، و بعد از سلام نماز دو سجده سهو بجا آورد که با آن، تشهد فراموش شده نیز، قضا می‌گردد و تشهد دیگری لازم نیست.

1112 ٠مستحبات تشهّد٠ مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را به کف پای چپ بگذارد و پیش از تشهد بگوید: «الْحَمْدُ لِلهِ» یا بگوید: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ خَیْرُ الْأَسْماءِ لِلهِ» و نیز مستحب است دست‌ها را بر رانها بگذارد و انگشت‌ها را به یکدیگر بچسباند و به دامان خود نگاه کند، و بعد از صلوات در تشهد بگوید: «وَ تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ».

1113 ٠نحوۀ نشستن زنان در تشهّد٠ مستحب است زن‌ها در وقت خواندن تشهد، ران‌ها را به هم بچسبانند.

سلام

1114 ٠سلام نماز و ذکر آن‌٠ بعد از تشهد رکعت آخر نماز مستحب است در حالی که نشسته و بدن آرام است بگوید: «السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا النَّبيُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ» و بعد از آن باید‌ بگوید: «السَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلیٰ عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ» و یا بگوید: «السَّلامُ عَلَیْكُمْ» و احتیاط مستحب آن است که به جملۀ «السَّلامُ عَلَیْكُمْ» عبارت «وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ» را اضافه نماید و به صیغۀ اوّل (السَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلیٰ عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ) اکتفا نکند و مستحب است هر دو صیغه را بگوید.

1115 ٠یادآوری سلام فراموش شده پیش از به‌هم خوردن صورت نماز٠ اگر سلام نماز را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که صورت نماز به‌هم نخورده و کاری هم که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می‌کند؛ مثل پشت به قبله کردن، انجام نداده، باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است.

1116 ٠یادآوری سلام فراموش شده پس از به‌هم خوردن صورت نماز٠ اگر سلام نماز را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که به خاطر به‌هم خورن صورت نماز، تدارک آن ممکن نیست، نمازش صحیح است اما اگر کاری که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می‌کند -مثل پشت به قبله کردن- انجام داده باشد یا مثلاً وضویش باطل شده باید نمازش را دوباره بخواند.

ترتیب

1117 ٠ترک عمدی ترتیب٠ اگر عمداً ترتیب نماز را به‌هم بزند نمازش باطل می‌شود؛ چه در مورد اجزاء واجب باشد، مثلاً سجود را پیش از رکوع بجا آورد، چه در مورد اجزاء مستحب باشد، مثلاً سوره را پیش از حمد بخواند یا قنوت را پیش از سوره بخواند.

1118 ٠فراموش کردن رکوع٠ اگر رکوع را فراموش کند و قبل از سجده دوّم یادش بیاید، باید برگردد و رکوع را انجام دهد و نمازش صحیح است و اگر بعد از این که برای سجده دوم سر را به زمین و مانند آن گذاشت یادش بیاید باید نماز را دوباره بخواند البته به احتیاط مستحب نماز را قطع نکند بلکه دو سجده را نادیده بگیرد و پس از انجام رکوع و سجود نماز را تمام کند.

1119 ٠فراموش کردن سجده٠ اگر یک سجده یا دو سجده را فراموش کند و قبل از رسیدن به رکوع رکعت بعد یادش بیاید، باید بازگشته و سجدۀ فراموش شده را انجام دهد و نمازش صحیح است و اگر بعد از رسیدن به رکوع رکعت بعد یادش بیاید که یک سجده را فراموش کرده، نماز را ادامه می‌دهد و صحیح است و بعد از نماز قضای سجدۀ فراموش شده و دو سجدۀ سهو بجا می‌آورد و اگر یادش بیاید که دو سجده از یک رکعت را‌ فراموش کرده، نمازش باطل است.

1120 ٠فراموشی غیر رکن و بجا آوردن رکن بعدی٠ اگر چیزی را که رکن نیست فراموش کند و رکن بعد از آن را بجا آورد، مثلاً حمد را فراموش کند و مشغول رکوع شود، نمازش را ادامه می‌دهد و صحیح است.

1121 ٠فراموشی غیر رکن و یادآوری آن قبل از رکن بعدی٠ اگر چیزی را که رکن نیست فراموش کند و چیزی را که بعد از آن است و آن هم رکن نیست بجا آورد و هنوز وارد رکن بعد نشده یادش بیاید، مثلاً تشهد را فراموش کند و تسبیحات اربعه را خوانده هنوز وارد رکوع نشده یادش بیاید، باید آنچه را فراموش کرده، بجا آورده و بعد از آن چیزی را که اشتباهاً جلوتر خوانده دوباره بخواند و نمازش صحیح است.

1122 ٠بجا آوردن سجدۀ دوّم به خیال سجدۀ اوّل و به عکس٠ اگر سجده اوّل را به خیال این که سجدۀ دوم است، یا سجده دوم را به خیال این که سجدۀ اوّل است بجا آورد، نمازش صحیح است و سجدۀ اوّل او، سجدۀ اوّل و سجدۀ دوم او، سجدۀ دوم حساب می‌شود.

 


[1]. ظهر شرعی عبارت از گذشتن نصف روز است، مثلاً اگر روز دوازده ساعت باشد پس از گذشتن شش ساعت‌از طلوع آفتاب ظهر شرعی است و اگر روز سیزده ساعت باشد پس از گذشتن شش ساعت و نیم از طلوع آفتاب ظهر شرعی است و همیشه ساعت 12 ظهر شرعی نیست بلکه ظهر شرعی در بعضی از مواقع سال در شهرهای میانی ایران همچون قم و تهران چند دقیقه پیش از ساعت دوازده و گاهی چند دقیقه بعد از دوازده است. و در شهرهای شرقی ظهر زودتر و در شهرهای غربی دیرتر است.

[2]. بنابراین در مناطق ایران -مثلاً- تقریباً 11 ساعت و بیست دقیقه یا کمی بیشتر بعد از ظهر شرعی آخر وقت اختیاری نماز مغرب و عشا است.

[3]. این‌گونه بین فقهای متأخر مشهور شده؛ لکن به نظر شماری از فقهای متقدم و متأخر نماز وتر سه رکعت است. همان‌طور که از بیشتر احادیث وارد در این باب استفاده می‌شود.

در این باره به رساله‌ای که مرحوم آیة الله سید مهدی روحانی در این زمینه نوشته‌اند، مراجعه شود.

[4]. الأنبیاء، 87-88.

[5]. الأنعام، 59.

[6]. عبارت «عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَلامُ» در این قسمت، ثابت نیست و اگر کسی خواست بگوید، به نیّت رجاء و به قصد دعا بگوید.

موالات

1123 ٠رعایت نکردن موالات٠ انسان باید نماز را با موالات بخواند؛ یعنی کارهای نماز مانند رکوع و سجود و تشهد را پشت سر هم بجا آورد و چیزهایی را که در نماز می‌خواند به‌طوری که معمول است پشت سر هم بخواند، و اگر موالات را رعایت نکند و به قدری فاصله بیندازد که از صورت یک عمل خارج شود باید نمازش را دوباره بخواند و اگر به قدری بین آن‌ها فاصله بیندازد که نگویند نماز می‌خواند، نمازش بی‌تردید باطل است؛ هر چند از روی سهو یا اضطرار باشد.

1124 ٠فاصله انداختن بین حروف یا کلمات در نماز٠ انسان در نماز نباید بین حروف یا کلمات فاصله بیندازد به‌طوری که صورت قرائت یا ذکر از بین برود و اگر عمداً به قدری فاصله بیندازد که نگویند که قرائت یا ذکر می‌خواند نمازش باطل است و اگر سهواً فاصله بیندازد و فاصله به قدری نباشد که صورت نماز از بین برود، چنانچه مشغول رکن بعد نشده باشد باید آن کلمات را به‌طور معمول بخواند، و در صورتی که چیز واجبی بعد از آن خوانده شده لازم است تکرار‌ نماید، و اگر مشغول رکن بعد شده باشد، نمازش را ادامه می‌دهد و صحیح است.

1125 ٠طول دادن اجزاء نماز٠ طول‌دادن رکوع و سجود و خواندن سوره‌های بزرگ، موالات را به‌هم نمی‌زند.

قنوت

1126 ٠محلّ قنوت در نماز٠ در تمام نمازهای واجب و مستحب، پیش از رکوع رکعت دوم مستحب است قنوت بخواند، و در نماز وتر با آن‌که یک رکعت می‌باشد خواندن قنوت پیش از رکوع مستحب است، و نماز جمعه در هر رکعت یک قنوت دارد: در رکعت اوّل پیش از رکوع و در رکعت دوم بعد از رکوع، و نماز آیات پنج قنوت، و نماز عید فطر و قربان در رکعت اوّل پنج قنوت و در رکعت دوم چهار قنوت دارد.

1127 ٠مستحبات قنوت٠ مستحب است در قنوت دست‌ها را مقابل صورت و کف آن‌ها را رو به آسمان و پهلوی هم نگه دارد و غیرشست، انگشت‌های دیگر دست‌ها را به هم بچسباند و به کف دست‌ها نگاه کند.

1128 ٠ذکر قنوت٠ در قنوت هر ذکری بگوید؛ اگر چه یک سبحان اللّه باشد، کافی است و بهتر است بگوید:

«اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ عافِنا وَ اعْفُ عَنّا فِي الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ، إِنَّكَ عَلیٰ کُلِّ شَيْءٍ قَدیرٌ».

1129 ٠بلند خواندن قنوت٠ مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند ولی برای کسی که نماز را به جماعت می‌خواند، اگر امام جماعت صدای او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نیست، بلکه مکروه است.

1130 ٠قضای قنوت٠ اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد، و اگر فراموش کند و پیش از آن‌که به اندازۀ رکوع خم شود یادش بیاید، مستحب است بایستد و بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید، مستحب است بعد از رکوع قضا کند و اگر در سجده یادش بیاید مستحب است بعد از سلام نماز قضا نماید.

ترجمۀ نماز

1. ترجمۀ سورۀ حمد‌

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ»

ابتدا می‌کنم به نام خداوندی که رحمت فراگیرش شامل مؤمن و کافر می‌شود و رحمت مخصوصش بر مؤمن است.

«الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»

ثنا مخصوص خداوند است که پروردگار همه موجودات است.

«الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ»

رحمت فراگیرش شامل مؤمن و کافر می‌شود و رحمت مخصوصش بر مؤمن است.

«مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ»

صاحب اختیار روز قیامت است.

«إِیّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیّاكَ نَسْتَعِینُ»

فقط تو را عبادت می‌کنیم و فقط از تو کمک می‌خواهیم.

«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»

هدایت کن ما را به راه راست (که آن دین اسلام است).

«صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»

به راه کسانی که به آنان نعمت دادی (که آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند).

«غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضّالِّینَ»

نه کسانی که بر ایشان غضب شده و نه گمراهان.

2. ترجمه سورۀ «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ»‌

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ»‌

«قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ»

بگو (ای محمّد(ص)) که خداوند، خدایی است یگانه.

«اللهُ الصَّمَدُ»

خدایی که از تمام موجودات بی‌نیاز است.

«لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ»؛

فرزند ندارد و فرزند کسی نیست.

«وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ»؛

هیچ کس از مخلوقات مثل او نیست.

3. ترجمۀ ذکر رکوع و سجود و ذکرهایی که بعد از آن‌ها مستحب است

«سُبْحانَ رَبّيَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ»

پروردگار بزرگم را از هر عیب و نقصی پاک و منزه می‌خوانم و مشغول ستایش او هستم.

«سُبْحانَ رَبّيَ الْأَعْلیٰ وَ بِحَمْدِهِ»

پروردگارم را که از هر کس بالاتر است، از هر عیب و نقصی پاک و منزه می‌خوانم و مشغول ستایش او هستم.

«سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»

خداوند ثنای کسی که او را ستایش می‌کند، بشنود و بپذیرد.

«أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّي وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ»

طلب آمرزش و مغفرت می‌کنم از خداوند که پروردگار من است و توبه کرده، به سوی او باز می‌گردم.

«بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ»

به یاری خدای متعال و قوه او برمی‌خیزم و می‌نشینم.

4. ترجمۀ قنوت‌

«اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ عافِنا وَ اعْفُ عَنّا فِي الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ، إِنَّكَ عَلیٰ کُلِّ شَيْءٍ قَدیرٌ»

خداوندا، ما را بیامرز، و به ما رحم کن، و از عافیت بهره‏مندمان گردان و در دنیا و آخرت از ما درگذر، به درستی که تو بر هر چیز توانایی.

5. ترجمۀ تسبیحات اربعه‌

«سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ وَ اللّهُ أَكْبَرُ»

پاک و منزه است خدا و ثنا مخصوص خدا است و نیست خدایی سزاوار پرستش مگر «اللّه» و بزرگ‌تر است خدا از این که به وصف آید.

6. ترجمۀ تشهّد و سلام‌

«الْحَمْدُ لِلهِ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ»

ستایش مخصوص خدا است و شهادت می‌دهم که خدایی سزاوار پرستش نیست مگر «اللّه» که یگانه است و شریک ندارد.

«وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»

شهادت می‌دهم که محمد(ص) بنده خدا و فرستاده او است‌.

«اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»

خدایا رحمت فرست بر محمد و آل محمد.

«وَ تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ»

قبول کن شفاعت پیغمبر را و درجه آن حضرت را (نزد خود) بلند کن.

«السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا النَّبيُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ»

سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد.‌

«السَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلیٰ عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ»

سلام بر ما نمازگزاران و تمام بندگان خوب خدا.

«السَّلامُ عَلَیْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ»

سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.

مستحبات بعد از نماز

1131 ٠تعقیبات نماز‌٠ مستحب است انسان بعد از نماز مقداری مشغول تعقیب؛ یعنی خواندن ذکر و دعا و قرآن شود. و بهتر است پیش از آن‌که از جای خود حرکت کند و وضو و غسل و تیمّم او باطل شود، رو به قبله تعقیب را بخواند و لازم نیست تعقیب به عربی باشد ولی بهتر است چیزهایی را که در کتاب‌های دعا دستور داده‌اند بخواند و از تعقیب‌هایی که بسیار به آن سفارش شده است تسبیح حضرت زهرا(س) است که باید به این ترتیب گفته شود: 34 مرتبه«اللّهُ أَكْبَرُ»، بعد 33 مرتبه «الْحَمْدُ لِلهِ»، و بعد از آن 33 مرتبه «سُبْحانَ اللّهِ»، و می‌شود «سُبْحانَ اللّهِ» را پیش از «الْحَمْدُ لِلهِ» گفت؛ ولی بهتر است بعد از «الْحَمْدُ لِلهِ» گفته شود.

1132 ٠سجدۀ شکر٠ مستحب است بعد از نماز، سجدۀ شکر نماید و همین قدر که پیشانی را به قصد شکر بر زمین بگذارد کافی است، ولی بهتر است صد مرتبه، یا سه مرتبه، یا یک مرتبه، شكراً للّه یا شكراً یا عفواً بگوید. و نیز مستحب است هر وقت نعمتی به انسان می‌رسد یا بلایی از او دور می‌شود سجدۀ شکر بجا آورد.

صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و اهل‌بیت آن حضرت(ع)

1133 ٠صلوات بر پیامبر اکرم(ص)‌٠ صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و آل او، از مستحبّات مؤکّد است و هر گاه انسان، اسم مبارک حضرت رسول(ص) مانند محمّد و أحمد، یا لقب یا کنیۀ آن جناب مانند مصطفی و أبو القاسم را بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد، مستحبّ است صلوات بفرستد.

1134 ٠نوشتن ذکر صلوات بعد از نوشتن نام آن حضرت٠ هنگام نوشتن اسم مبارک حضرت رسول(ص) مستحبّ است صلوات را هم بنویسد؛ و نیز، بهتر است هر گاه آن حضرت را یاد می‌کند، صلوات بفرستد.

مبطلات نماز‌

1135 ٠مبطِلات ده‌گانه٠ ده چیز نماز را باطل می‌کند:

اوّل: از بین رفتن یکی از شرایط نماز

از مبطلات نماز آن است که در بین نماز یکی از شرط‌های آن از بین برود؛ مثلاً در بین نماز لباس وی نجس شود و نمازگزار با توجّه به آن، عمداً یا به علت ندانستن مسأله با همان حال نماز خود را ادامه دهد.

دوّم: بطلان وضو یا غسل‌

از مبطلات نماز آن است که در بین نماز عمداً یا سهواً یا از روی ناچاری، چیزی که وضو یا غسل را باطل می‌کند پیش آید، مثلاً بول از او بیرون آید، ولی کسی که نمی‌تواند از بیرون آمدن بول یا غائط خودداری کند، اگر در بین نماز بول یا غائط از او خارج شود، چنانچه به دستوری که در احکام وضو گفته شد، رفتار نماید نمازش باطل نمی‌شود، و نیز اگر در بین نماز از زن مستحاضه خون خارج شود در صورتی که به دستور استحاضه رفتار کرده باشد، نمازش صحیح است.

1136 ٠احتمال خواب غیر اختیاری در اثنای نماز٠ کسی که بی‌اختیار خوابش برده، اگر نداند که در بین نماز خوابش برده یا بعد از آن، باید نمازش را دوباره بخواند.

1137 ٠احتمال خواب اختیاری در اثنای نماز٠ اگر بداند با اختیار خودش خوابیده و شک کند که بعد از نماز بوده، یا در بین نماز یادش رفته که مشغول نماز است و خوابیده، نمازش صحیح است.

1138 ٠شک در اینکه در سجده آخر خوابیده یا در سجدۀ شکر٠ اگر در حال سجده از خواب بیدار شود و شک کند که در سجدۀ آخر نماز است یا در سجدۀ شکر، باید آن نماز را دوباره بخواند.

سوّم: روی هم گذاشتن دست‌ها‌

از مبطلات نماز آن است که مانند بعضی کسانی که شیعه نیستند دست‌ها را روی هم بگذارد.

1139 ٠روی هم گذاشتن دست‌ها به خاطر ادب یا فراموشی٠ هر گاه برای ادب دست‌ها را روی هم بگذارد، اگر چه مثل آن‌ها نباشد، باید نماز را دوباره بخواند، ولی اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا برای کار دیگر مثل خاراندن دست و مانند آن یا بر حسب عادت، دست‌ها را روی هم بگذارد اشکالی ندارد.

چهارم: گفتن آمین‌

از مبطلات نماز آن است که بعد از خواندن حمد، آمین بگوید، ولی اگر اشتباهاً یا از روی تقیه بگوید، نمازش باطل نمی‌شود.

پنجم: رو برگرداندن از قبله‌

از مبطلات نماز آن است که عمداً یا از روی فراموشی پشت به قبله کند، یا سر را به قدری برگرداند که بیشتر از طرف راست و چپ از قبله منحرف گردد، بلکه اگر عمداً به قدری برگردد که نگویند رو به قبله است، اگر چه به طرف راست یا چپ نرسد، نمازش باطل است.

1140 ٠برگرداندن سر از طرف قبله٠ اگر عمداً یا سهواً سر را به قدری بگرداند که بیشتر از طرف راست یا چپ از قبله منحرف گردد نمازش باطل می‌شود، ولی اگر سر را کمی بگرداند که نگویند روی خود را از قبله برگردانده -عمداً باشد یا اشتباهاً- نمازش باطل نمی‌شود، و اگر به مقداری برگرداند که بگویند روی خود را از قبله برگردانده است ولی بیشتر از طرف راست و چپ قبله منحرف نشده باشد، نمازش در این صورت چنانچه رو گرداندن عمدی باشد باطل است و اگر سهوی باشد نمازش صحیح است.

ششم: کلام عمدی‌

از مبطلات نماز آن است که عمداً لفظی بگوید که دو حرف یا بیشتر باشد؛ اگر چه معنی هم نداشته باشد، ولی اگر سهواً بگوید نماز باطل نمی‌شود.

1141 ٠کلام عمدی در نماز٠ اگر با عمد لفظی بگوید که دو حرف یا بیشتر دارد، نمازش باطل‌ می‌شود؛ اگر چه به قصد جدّی نباشد، بلکه مثلاً به جهت شوخی آن لفظ را بگوید. بلکه اگر یک حرف هم داشته باشد باید نماز را اعاده کند البته در این صورت احتیاط مستحب است نماز را تمام کند سپس اعاده کند.

1142 ٠سرفه کردن و آه کشیدن در نماز ٠سرفه کردن و آروغ زدن و آه‌کشیدن در نماز اشکال ندارد ولی اگر عمدی باشد و از آن دو حرف تولید شود مانند آخ و آه، نماز را باطل می‌کند؛ بلکه اگر یک حرف هم تولید شود باید نماز را اعاده کند و احتیاط مستحب این است نماز را تمام کند سپس دوباره بخواند.

1143 ٠بلند گفتن ذکر به قصد اشاره به چیزی٠ اگر کلمه‌ای را به قصد ذکر بگوید، مثلاً به قصد ذکر بگوید: «اللّهُ أَكْبَرُ» و در موقع گفتن آن، صدا را بلند کند که چیزی را به دیگری بفهماند اشکال ندارد، بلکه اگر به جهت این که چیزی به کسی بفهماند کلمه‌ای را به قصد ذکر بگوید، اشکال ندارد.

1144 ٠خواندن قرآن و دعا در نماز/ دعا به غیر عربی٠ خواندن قرآن در نماز، غیر از چهار آیه‌ای که سجده واجب دارد و در مسألۀ 393 و 1102 گفته شد، و نیز دعا کردن در نماز اشکال ندارد، ولی احتیاط مستحب آن است که به غیر عربی دعا نکند.

1145 ٠تکرار ذکرهای نماز٠ اگر چیزی از حمد و سوره و ذکرهای نماز را عمداً بدون قصد وجوب یا استحباب ذکر خاص چند مرتبه بگوید اشکال ندارد، ولی اگر از روی وسواس چند مرتبه بگوید چنانچه به مسأله آگاه باشد و بتواند به وسواس عمل نکند گناه‌کار است و نمازش هم باطل است.

1146 ٠سلام کردن و جواب آن در غیر نماز٠ سلام کردن مستحب است و بسیار سفارش شده است که سواره به پیاده و ایستاده به نشسته و کوچک‌تر به بزرگ‌تر سلام کند، البته سلام کردن مرد به نامحرم -خواه جوان باشد یا نباشد- کراهت دارد. اگر مسلمان ممیّزی سلام کرد جواب دادن آن بر مکلف واجب است.

1147 ٠سلام کردن و جواب سلام دادن در حال نماز٠ در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام کند ولی باید جواب سلام مسلمان ممیّز را بدهد، به این شکل که اگر سلام‌کننده کلمه «سَلامٌ» را بر «عَلَیْكُمْ» و مانند آن مقدّم داشت، باید نمازگزار در جواب، سلام را مقدّم دارد و به احتیاط مستحبّ، از سایر جهات نیز همان طور که او سلام کرده جواب دهد؛ مثلاً اگر «السَلامُ» -با الف و لام- گفته، او نیز با الف و لام جواب بگوید، و اگر «عَلَیْكُمْ» -به صیغۀ جمع- گفته او نیز به صیغۀ جمع جواب دهد، و چنانچه سلام‌کننده «عَلَیْكُمْ» و مانند آن را بر سلام مقدّم داشت، باید با صیغه‌های سلامی که در قرآن وارد شده است -مانند «سَلامٌ عَلَیْكَ» یا «سَلامٌ عَلَیْكُمْ»- به قصد اینکه از قرآن است، جواب بگوید.

1148 ٠فوری بودن جواب سلام٠ انسان باید جواب سلام را چه در نماز یا در غیر نماز فوراً بگوید، و اگر عمداً یا از روی فراموشی جواب سلام را به قدری تأخیر اندازد، که اگر جواب بگوید، جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد، نباید جواب بدهد و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نیست.

1149 ٠فهماندن جواب سلام به سلام‌کننده٠ باید جواب سلام را به سلام‌کننده بفهماند؛ اگر چه سلام‌کننده کر باشد، و لازم نیست جواب سلام را طوری بگوید که سلام‌کننده بشنود، و اگر فهماندن جواب سلام به سلام‌کننده ممکن نباشد؛ مثل این که شخص به انسان سلام کند و به سرعت رد شود، و یا از تلویزیون یا رادیو سلام بدهد، ظاهراً جواب سلام لازم نیست.

1150 ٠قصد احترام در جواب سلام٠ جواب سلام را باید به قصد تحیت (یعنی قصد احترام) مخاطب بگوید و لازم نیست در جواب سلام قصد دعا هم داشته باشد؛ یعنی از خداوند عالم برای کسی که سلام کرده سلامتی بخواهد.

1151 ٠جواب سلام نامحرم و بچه ممیّز٠ اگر زن یا مرد نامحرم مسلمان یا بچّه ممیّز مسلمان، یعنی بچّه‌ای که خوب و بد را می‌فهمد سلام‌کند، باید جواب او را بگوید؛ چه در حال نماز باشد، چه نباشد.

1152 ٠جواب ندادن به سلام در نماز٠ اگر نمازگزار بدون عذر جواب سلام را ندهد، معصیت کرده ولی نمازش صحیح است.

1153 ٠جواب سلامی که غلط گفته شده٠ اگر کسی غلط سلام کند به‌طوری که سلام حساب نشود، جواب او واجب نیست، و چنانچه در حال نماز باشد جایز نیست.

1154 ٠جواب سلام غیر مسلمان و سلام از روی تمسخر یا شوخی٠ جواب سلام کسی که از روی مسخره یا شوخی سلام می‌کند و جواب سلام مرد و زن غیر مسلمان واجب نیست، و چنانچه در حال نماز باشد جایز نیست.

1155 ٠جواب سلام کسی که به جمع سلام کرده٠ اگر کسی به عدّه‌ای سلام کند، جواب سلام بر همه آنان واجب است، ولی اگر یکی از آنان جواب دهد کافی است.

1156 ٠جواب سلام توسّط غیر مخاطب٠ اگر کسی به عدّه‌ای سلام کند و کسی که سلام‌کننده قصد سلام‌دادن به او را نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب است.

1157 ٠سلام کردن به عدّه‌ای و جواب توسّط نمازگزار٠ اگر به عدّه‌ای سلام کند و کسی که بین آن‌ها مشغول نماز است شک کند که سلام‌کننده قصد سلام کردن به او را هم داشته یا نه، نباید جواب بدهد، و همچنین است اگر بداند قصد او را هم داشته، ولی می‌داند دیگری جواب سلام را می‌دهد، اما اگر بداند که قصد او را هم داشته و دیگری جواب نمی‌دهد؛ یا شک داشته باشد دیگری جواب سلام را می‌دهد یا نه، باید جواب او را بگوید‌.

1158 ٠سلام کردن همزمان دو نفر به یکدیگر٠ اگر دو نفر با هم به یکدیگر سلام کنند، باید هر یک جواب سلام دیگری را بدهد.

1159 ٠جواب سلام در غیر نماز٠ در غیر نماز مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید؛ مثلاً اگر کسی گفت: «سَلامٌ عَلَیْكُمْ» در جواب بگوید: «سَلامٌ عَلَیْكْمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ».

هفتم: خندیدنِ عمدی با صدا‌

از مبطلات نماز آن است که نمازگزار عمداً با صدا بخندد و چنانچه عمداً بی‌صدا یا سهواً -باصدا یا بی‌صدا- بخندد، ظاهر این است که نمازش اشکال ندارد، و اگر برای جلوگیری از صدای خنده حالش تغییر کند؛ مثلاً رنگش سرخ شود، بنابر احتیاط مستحب نمازش را دوباره بخواند.

1160 ٠گریۀ باصدا در نماز٠ گریه کردن با صدا برای کار دنیا بنابر مشهور از مبطلات نماز است ولی ظاهراً گریه کردن نماز را باطل نمی‌کند و بنابر احتیاط مستحب چنانچه گریه کند، چه با صدا باشد، چه بی‌صدا، نماز را تمام کند و آن را دوباره بخواند.

هشتم: از بین رفتن صورت نماز‌

از مبطلات نماز کاری است که صورت نماز را به هم بزند، مثل دست‌زدن و به هوا پریدن و مانند این‌ها، خواه عمداً باشد یا از روی فراموشی و مانند آن؛ ولی کاری که صورت نماز را به هم نزند، مثل اشاره کردن با دست، اشکال ندارد.

1161 ٠سکوت غیر متعارف در نماز٠ اگر در بین نماز به قدری ساکت بماند که نگویند نماز می‌خواند، نمازش باطل می‌شود و اگر کاری انجام دهد، یا مدّتی ساکت شود و شک کند که نماز به هم خورده یا نه، جایز است نماز را قطع کند و اعاده نماید، و احتیاط مستحب این است که نماز را تمام کند و دوباره بخواند.

1162 ٠خوردن و آشامیدن در نماز٠ اگر در نماز طوری بخورد یا بیاشامد که نگویند نماز می‌خواند، عمداً باشد یا از روی فراموشی، نمازش باطل می‌شود، ولی کسی که می‌خواهد روزه بگیرد، اگر پیش از اذان صبح نماز مستحبی بخواند و تشنه باشد، چنانچه بترسد که اگر نماز را تمام کند صبح شود، در صورتی که آب روبروی او در دو سه قدمی باشد می‌تواند در بین نماز آب بیاشامد، اما باید کاری که نماز را باطل می‌کند؛ مثل روگرداندن از قبله، انجام ندهد.

1163 ٠از بین رفتن موالات در اثر خوردن و آشامیدن٠ اگر به واسطۀ خوردن یا آشامیدن عمدی، موالات نماز به هم بخورد، یعنی طوری شود که نگویند نماز را پشت سر هم می‌خواند، باید نماز را دوباره بخواند.

1164 ٠فرو بردن باقی ماندۀ غذا در نماز٠ اگر در بین نماز، غذایی را که در دهان یا لای دندان‌ها مانده فرو ببرد، نمازش باطل نمی‌شود، و نیز اگر قند یا شکر و مانند این‌ها در دهان مانده باشد و در حال نماز کم کم آب شود و فرو رود، اشکال ندارد.

نهم: شک‌های باطل‌کننده‌

از مبطلات نماز، شک‌هایی است که نماز را باطل می‌کند و تفصیل آن‌ها در مسألۀ 1174 خواهد آمد.

دهم: نقص یا زیادی اجزاء نماز‌

از مبطلات نماز آن است که رکن نماز را عمداً یا سهواً کم کند، یا چیزی را که رکن نیست عمداً کم نماید، یا چیزی را عمداً در نماز زیاد کند یا رکوع را سهواً زیاد کند و حکم زیاد کردن دو سجده از یک رکعت در مسألۀ 1118 گذشت.

1165 ٠شک در انجام مبطلات بعد از نماز٠ اگر بعد از نماز شک کند که در بین نماز کاری که نماز را باطل می‌کند انجام داده یا نه، نمازش صحیح است.

مکروهات نماز

1166 ٠چیزهای مکروه در نماز٠ در نماز چند چیز مکروه است، مانند:

1. صورت را کمی به طرف راست یا چپ بگرداند

2. چشمها را ببندد، یا به طرف راست یا چپ بگرداند

3. با ریش و دست خود بازی کند

4. انگشت‌ها را داخل هم نماید

5. آب دهان بیندازد

6. به خط قرآن یا کتاب یا خط انگشتری نگاه کند

و نیز مکروه است هنگام خواندن حمد و سوره و گفتن ذکر، برای شنیدن حرف کسی ساکت شود؛ بلکه انجام هر کاری که خضوع و خشوع را از بین ببرد مکروه است.

1167 ٠حالت‌های مکروه برای نمازگزار٠ هنگامی که انسان خوابش می‌آید و نیز هنگام خودداری کردن از بول و غائط مکروه است نماز بخواند، و همچنین نماز خواندن با جوراب تنگ که پا را فشار دهد مکروه می‌باشد و غیر از این‌ها مکروهات دیگری هم در کتاب‌های مفصّل گفته شده است.

مواردی که می‌توان نماز واجب را رها کرد

1168 ٠شکستن نماز‌٠ شکستن نماز واجب از روی اختیار حرام است، ولی برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی مانعی ندارد، و شکستن نماز مستحب در حال اختیار هم جایز است.

1169 ٠موارد وجوب شکستن نماز٠ اگر حفظ جان خود انسان یا کسی که حفظ جان او واجب است یا حفظ مالی که نگهداری آن واجب می‌باشد، بدون شکستن نماز ممکن نباشد، باید نماز را بشکند.

1170 ٠مطالبه طلبکار در حال بجا آوردن نماز٠ اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبکار طلب خود را که زمانش رسیده از او مطالبه کند، چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد، باید در همان حال بپردازد و اگر بدون شکستن نماز، دادن طلب او ممکن نیست، باید نماز را بشکند و طلب او را بدهد، بعد نماز را بخواند.

1171 ٠آگاه شدن از نجاست مسجد در حال نماز٠ اگر در بین نماز واجب بفهمد که مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد به گونه‌ای که نمی‌تواند با به هم‌زدن نماز و تطهیر مسجد، یا با تطهیر آن در بین نماز؛ حتی یک رکعت از نماز را هم در وقت بجا آورد، باید نماز را تمام کند، و اگر وقت به این مقدار وسعت دارد و تطهیر مسجد نماز را به هم نمی‌زند، باید در بین نماز تطهیر کند، بعد بقیۀ نماز را بخواند و اگر تطهیر مسجد نماز را به هم می‌زند، باید نماز را به هم بزند و مسجد را تطهیر کند و نماز را دوباره بخواند؛ و اگر در بین نماز مستحب متوجه شود که مسجد نجس است باید بدون تأخیر مسجد را تطهیر کند. اگر تطهیر مسجد در حال نماز ممکن نیست باید برای تطهیر نماز را رها کند.

1172 ٠تمام کردن نماز در موارد وجوب شکستن آن٠ کسی که باید نماز را بشکند، اگر نماز را تمام کند معصیت کرده ولی نماز او صحیح است، اگر چه احتیاط مستحب آن است که دوباره بخواند.

1173 ٠شکستن نماز برای گفتن اذان واقامه٠ اگر اذان و اقامه را فراموش کرده باشد و قبل از رکوع یادش بیاید مستحب است نماز را بشکند و اذان و اقامه بگوید و نماز را دوباره بخواند، و اگر بعد از رکوع یادش بیاید بنابر احتیاط نمی‌تواند نمازش را بشکند، و اگر تنها اذان را فراموش کرده باشد، در هیچ جای نماز نمی‌تواند نمازش را بشکند، و اگر تنها اقامه را فراموش کرده باشد، در هر جای نماز باشد می‌تواند نمازش را بشکند و اقامه گفته، نمازش را دوباره بخواند.

این مسأله اختصاص به مردان دارد و برای زنان جایز نیست که به خاطر فراموشی اذان یا اقامه نماز خود را قطع کنند.

احکام شک در نماز

شکیات نماز بیست و پنج قسم است: ده قسم آن شک‌هایی است که نماز را باطل می‌کند، به شش قسم آن نباید اعتنا کرد و نه قسم دیگر آن صحیح است.

شک‌های باطل‌کنندۀ نماز

1174 ٠شک‌های ده‌گانۀ مبطل نماز٠ شک‌هایی که نماز را باطل می‌کند از این قرار است:

اوّل: شک در شمارۀ رکعت‌های نماز دو رکعتی واجب؛ مثل نماز صبح و نماز مسافر

و نیز در شک در نماز احتیاط، باید نماز را دوباره بخواند -همان طور که در مسألۀ 1238 خواهد آمد- ولی شک در شمارۀ رکعت‌های نماز مستحب نماز را باطل نمی‌کند

دوم: شک در شمارۀ رکعت‌های نماز سه رکعتی

سوم: در نماز چهار رکعتی شک کند که یک رکعت خوانده یا بیشتر

چهارم: در نماز چهار رکعتی پیش از تمام شدن سجده دوم، شک کند که دو رکعت خوانده یا بیشتر. (تفصیل این امر در ذیل صورت چهارم از مسألۀ 1208 خواهد آمد)

پنجم: شک بین دو و پنج، یا دو و بیشتر از پنج

ششم: شک بین سه و پنج پس از رکوع

هفتم: شک بین سه و شش، یا سه و بیشتر از شش

هشتم: شک بین چهار و پنج پس از رکوع و قبل از تمام شدن دو سجده (با تفصیلی که در ذیل صورت چهارم از مسألۀ 1208 خواهد آمد)

نهم: شک بین چهار و شش، یا چهار و بیشتر از شش

دهم: شکی که سه طرف یا بیشتر داشته باشد، مگر شک بین دو و سه و چهار پس از تمام شدن دو سجده (البته در شک بین سه و چهار و پنج قبل از رکوع باید بنشیند و در نتیجه به شک بین دو و سه و چهار پس از تمام شدن دو سجده باز می‌گردد)

1175 ٠چگونگی شکستن نماز هنگام پیش آمدن شک‌های مبطل٠ اگر یکی از شک‌های باطل‌کننده نماز برای انسان پیش آید، نمی‌تواند نماز را به هم بزند، بلکه باید قدری فکر کند که شکش پابرجا شود، بلکه باید به قدری فکر کند که صورت نماز به هم بخورد، یا از پیدا شدن یقین یا گمان ناامید شود.

شک‌هایی که لازم نیست به آن‌ها اعتنا کرد

1176 ٠شک‌های ‌شش‌گانه٠ شک‌هایی که لازم نیست به آن‌ها اعتنا کرد، از این قرار است:

اوّل: شک در چیزی که محل بجا آوردن آن گذشته است؛ مثل آن‌که در حال تشهد شک کند که سجده بجا آورده یا نه

دوم: شک بعد از سلام نماز

سوم: شک بعد از گذشتن وقت نماز

چهارم: شک کثیر الشک؛ یعنی کسی که در هر سه نماز پی در پی لااقل یک بار شک می‌کند

پنجم: شک امام در شمارۀ رکعت‌های نماز در صورتی که مأموم شماره آن‌ها را بداند یا گمان داشته باشد، و همچنین شک مأموم در صورتی که امام شماره رکعت‌های نماز را بداند یا گمان داشته باشد.

ششم: شک در نمازهای مستحبی.

1. شک در چیزی که محلّ آن گذشته است

1177 ٠شک در انجام کاری بعد از گذشتن محلّ آن٠ اگر در بین نماز شک کند که یکی از کارهای آن را انجام داده یا نه؛ مثلاً شک کند که سجده کرده یا نه، چنانچه مشغول کاری که بعد از آن انجام می‌گیرد‌ نشده، باید آنچه را که در انجام آن شک کرده بجا آورد و اگر مشغول کاری که بعد از آن انجام می‌گیرد شده، به شک خود اعتنا نکند.

1178 ٠شک در خواندن آیات حمد و سوره٠ اگر در بین خواندن آیه‌ای شک کند که آیه پیش را خوانده یا نه، یا وقتی که آخر آیه را می‌خواند شک کند که اوّل آن را خوانده یا نه، به شک خود اعتنا نمی‌کند.

1179 ٠شک در بجا آوردن کارهای واجب رکوع یا سجده بعد از محلّ آن٠ اگر بعد از رکوع یا سجود شک کند که کارهای واجب آن (مانند ذکر و آرام بودن بدن) را انجام داده یا نه، به شک خود اعتنا نمی‌کند.

1180 ٠شک در انجام رکوع و قیامِ بعد از آن، هنگام رفتن به سجده٠ اگر در حالی که به سجده می‌رود شک کند که رکوع کرده یا نه، لازم است برگردد و بایستد و رکوع را بجا آورد، و اگر شک کند که بعد از رکوع ایستاده یا نه، باید اعتنا نکند.

1181 ٠شک در انجام سجده یا تشهّد در حال برخاستن٠ اگر در حال برخاستن شک کند که تشهد را بجا آورده یا نه، باید برگردد و بجا آورد. همچنین است اگر در حال برخاستن از رکعت اوّل و سوم شک کند که سجده را بجا آورده یا نه؛ ولی اگر بعد از ایستادن شک کند که سجده یا تشهّد را بجا آورده یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند.

1182 ٠شک در تشهّد یا سجده در نماز نشسته یا خوابیده٠ کسی که نشسته یا خوابیده نماز می‌خواند، اگر هنگامی که حمد یا تسبیحات می‌خواند شک کند که سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند، و اگر پیش از آن‌که مشغول عملی شود که جای آن بعد از سجده یا تشهد است، شک کند که سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه، باید آن را بجا آورد.

1183 ٠زیاد شدن رکوع یا سجده به خاطر عمل به حکم شک٠ اگر قبل از سجده شک کند که رکوع نماز را بجا آورده یا نه و آن را بجا آورد و بعد یادش بیاید که رکوع کرده بود؛ چون رکوع زیاد شده، نمازش باطل است، و اگر پیش از خواندن تشهد شک کند که دو سجده را بجا آورده یا نه، و آن‌ها را بجا آورد و بعد یادش بیاید که دو سجده انجام داده بوده، دو سجده زیاد کرده که باید دوباره نماز را بخواند و بنابر احتیاط مستحب این نماز را تمام کند و آن رادوباره بخواند.

1184 ٠زیاد شدن غیر رکن به خاطر عمل به حکم شک٠ اگر شک کند عملی را که رکن نیست بجا آورده یا نه، و به جهت آن‌که‌ مشغول کار بعد از آن نشده آن را بجا بیاورد؛ مثلاً پیش از خواندن سوره شک کند که حمد را خوانده یا نه، و حمد را بخواند، اگر چه بعد از انجام آن یادش بیاید که آن را بجا آورده بوده، نمازش صحیح است.

1185 ٠ترک رکوع یا سجده به خاطراعتنا نکردن به شک٠ اگر بعد از گذشتن محل رکوع و سجده شک کند که آن را بجا آورده یا نه، و به شک خود اعتنا نکند و بعد یادش بیاید که آن را بجا نیاورده، باید به دستوری که برای فراموشی رکوع و سجده در مسألۀ 1118 و 1119 گفته شد عمل کند. 1186 ٠ترک غیر رکن به خاطر اعتنا نکردن به شک٠ اگر شک کند عملی را که رکن نیست بجا آورده یا نه، و به جهت آن‌که مشغول کار بعد از آن شده به شک خود اعتنا نکند؛ مثلاً هنگامی که مشغول خواندن سوره است، شک کند که حمد را خوانده یا نه، و به شک خود اعتنا نکند و بعد یادش بیاید که آن را بجا نیاورده، در صورتی که مشغول رکن بعد نشده باید آن را بجا آورد و اگر مشغول رکن بعد شده نمازش صحیح است، بنابراین اگر مثلاً در قنوت یادش بیاید که حمد را نخوانده، باید بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید نمازش صحیح است، ولی اگر در تشهد آخر نماز متوجه شود که سجدۀ آخر نماز را فراموش کرده، به احتیاط مستحب نماز را تمام کند و پس از سلام سجده را قضا نماید ولی در هر حال باید نماز را دوباره بخواند

1187 ٠شک در گفتن سلام نماز٠ اگر شک کند که سلام نماز را گفته یا نه، چنانچه مشغول کاری که محل آن پس از نماز است، شده باشد؛ مثلاً مشغول تعقیبات یا نماز دیگر شده باشد، یا به جهت انجام کاری که نماز را به هم می‌زند از حالت نمازگزار بیرون رفته، باید به شکّ خود اعتنا نکند، ولی اگر بداند سلام نماز را گفته و شک کند صحیح گفته یا نه، اگر به جهت انجام کاری که نماز را به هم می‌زند از حالت نمازگزار خارج شده، در صورتی که احتمال بدهد در موقع گفتن سلام توجه داشته که صحیح بگوید نمازش صحیح است ولی اگر اطمینان دارد غافل بوده باید نمازش را دوباره بخواند. و اگر پیش از این‌ها شک کند که سلام را داده یا آن را صحیح گفته یا نه، باید سلام نماز را بخواند.

2. شک بعد از سلام نماز‌

1188 ٠عدم اعتبار شک بعد از سلام٠ اگر بعد از سلام نماز شک کند که نمازش صحیح بوده یا نه؛ مثلاً شک کند رکوع کرده یا نه، یا بعد از سلام نماز سه رکعتی شک کند که دو رکعت خوانده یا‌ سه رکعت، یا بعد از سلام نماز چهار رکعتی شک کند که چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت، به شک خود اعتنا نکند؛ ولی اگر یقین داشته باشد که نمازش کامل نیست و شک وی از شک‌هایی باشد که در وقت نماز، آن را باطل می‌کند؛ مثلاً بعد از سلام نماز چهار رکعتی شک کند که سه رکعت خوانده یا پنج رکعت، نمازش باطل است، ولی اگر مثلاً بعد از سلام نماز چهار رکعتی قبل از آنکه از حالت نمازگزار بیرون رود، شک کند که دو رکعت خوانده یا سه رکعت، نمازش باطل نیست، بلکه بنا را بر سه گذاشته و پس از خواندن یک رکعت دیگر سلام می‌دهد و یک رکعت نماز احتیاط ایستاده می‌خواند و به جهت سلام بیجا دو سجده سهو بجا می‌آورد.

3. شک بعد از وقت‌

1189 ٠شک در خواندن نماز بعد از گذشت وقت٠ اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شک کند که نماز خوانده یا نه، و یا گمان کند که نخوانده، خواندن آن لازم نیست، مگر اطمینان داشته باشد نخوانده، ولی اگر پیش از گذشتن وقت شک کند که نماز خوانده یا نه، اگر چه گمان کند که خوانده است، باید آن نماز را بخواند.

1190 ٠شک در صحیح خواندن نماز پس از وقت٠ اگر بعد از گذشتن وقت شک کند که نماز را درست خوانده یا نه، به شک خود اعتنا نکند، ولی اگر مسأله را نمی‌دانسته بنابر احتیاط نماز را دوباره بخواند.

1191 ٠بعد از وقت بفهمد یکی از نمازهای ظهر یا عصر قضا شده٠ اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار رکعت نماز نخوانده و نمی‌داند که نماز ظهر است یا نماز عصر، باید چهار رکعت نماز به قصد ما فی الذمه بخواند، و اگر در غیر وقت اختصاصی عصر نمازی خوانده و نمی‌داند در آن نیت ظهر کرده یا به جهت فراموشی نیت عصر نموده، نماز خوانده شده را نماز ظهر قرار داده، نماز عصر را قضا می‌کند و احتیاط مستحب آن است که در نماز قضا، نیت خصوص ظهر یا عصر را نکند.

1192 ٠بعد از وقت بفهمد یکی از نمازهای مغرب یا عشا قضا شده٠ اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا، بداند فقط یک نماز خوانده ولی نداند سه رکعتی خوانده یا چهار رکعتی، باید قضای نماز مغرب و عشا را‌ بخواند و هر دو نماز را به قصد رجاء بجا آورد.

4. کثیر الشک

1193 ٠منظور از کثیر الشک و وظیفۀ او٠ کثیر الشک کسی است که در سه نماز پی‌درپی لااقل یک مرتبه شک می‌کند، چنین شخصی به شک خود اعتنا نمی‌کند و کسی که شک او به این اندازه نباشد ولی به قدری است که معمول مردم می‌گویند زیاد شک می‌کند، به گونه‌ای رفتار کند که هم به وظیفۀ کسی که شک معمولی دارد و هم به وظیفۀ کثیر الشک عمل کرده باشد، بنابراین اگر مثلاً بین سه و چهار شک کرده، به وظیفۀ کسی که شک معمولی دارد عمل کند، و اگر شک وی از شک‌هایی است که در افراد معمولی نماز را باطل می‌کند، بنابر احتیاط مستحب همانند کثیر الشک نماز را تمام کند، و اگر وظیفۀ کسی که شک معمولی دارد مخالف وظیفۀ کثیر الشک است، به یکی از دو وظیفه رفتار کند و نماز را تمام کند، بنابراین اگر در حال ایستاده بین چهار و پنج شک کند، یا مانند کثیر الشک بنا را بر چهار گذاشته و نماز را تمام کند یا مانند شک معمولی به وظیفه‌ای که در مسألۀ 1208 خواهد آمد عمل کند و در هر حال، در دو صورت اخیر باید نماز را دوباره نیز بخواند.

1194 ٠شک کثیر الشک در عدد رکعات و افعال نماز٠ کثیر الشک اگر در بجا آوردن چیزی از اجزاء نماز شک کند باید بنا بگذارد که آن را بجا آورده؛ مثلاً اگر شک کند که رکوع کرده یا نه، باید بنا بگذارد که رکوع کرده است، و اگر در بجا آوردن چیزی شک کند که نماز را باطل می‌کند، مثل این که شک کند که نماز صبح را دو رکعت خوانده یا سه رکعت، بنا را بر صحت می‌گذارد، همچنین اگر در حال ایستاده شک کند که چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت، بنا را بر این می‌گذارد که در رکعت چهارم است و نماز را تمام می‌کند.

1195 ٠زیاد شک کردن در یک جزء نماز٠ کسی که فقط در یک چیز نماز زیاد شک می‌کند، چنانچه در چیزهای دیگر نماز شک کند، باید به دستور آن عمل نماید؛ مثلاً کسی که زیاد شک می‌کند سجده کرده یا نه، اگر در بجا آوردن رکوع شک کند باید به دستور آن رفتار نماید، یعنی اگر به سجده نرفته رکوع را بجا آورد، و اگر به سجده رفته اعتنا نکند.

1196 ٠زیاد شک کردن در یک نماز خاصّ٠ کسی که فقط در نماز مخصوصی؛ مثلاً در نماز ظهر، زیاد شک می‌کند، اگر در نماز دیگر؛ مثلاً در نماز عصر، شک کند، باید به دستور شک رفتار نماید.

1197 ٠زیاد شک کردن در مکان خاصّ٠ کسی که فقط وقتی در جای مخصوصی نماز می‌خواند، زیاد شک می‌کند اگر در غیر آنجا نماز بخواند و شکی برای او پیش آید، باید به دستور شک عمل نماید.

1198 ٠شک در کثیر الشک شدن و بر طرف شدن آن٠ اگر انسان شک کند که کثیر الشک شده یا نه، باید به دستور شک عمل نماید و کثیر الشک تا وقتی اطمینان نکند که به حال مردم معمولی برگشته، باید به شک خود اعتنا نکند.

1199 ٠یقین کثیر الشک به ترک رکن پس از بی اعتنایی به شک٠ کسی که زیاد شک می‌کند، اگر شک کند دو سجده را انجام داده یا نه، و اعتنا نکند و بعد یادش بیاید که آن‌ها را انجام نداده، چنانچه مشغول رکوع رکعت بعد نشده باید آن‌ها را بجا آورد و چنانچه مشغول رکوع شده نمازش باطل است و اگر شک کند که رکوع را انجام داده یا نه، و اعتنا نکند و بعد یادش بیاید که آن را انجام نداده، چنانچه قبل از اینکه برای سجدۀ دوم سر به زمین بگذارد، یادش بیاید باید برگردد و آن را انجام دهد و اگر پس از سر گذاشتن به زمین برای سجده دوم یادش بیاید، به احتیاط مستحب دو سجده را نادیده بگیرد و پس از انجام رکوع و سجود نماز را تمام کند ولی در هر حال باید نماز را دوباره بجا آورد.

1200 ٠یقین کثیر الشک به ترک غیر رکن پس از بی اعتنایی به شک٠ کسی که زیاد شک می‌کند، اگر شک کند چیزی را که رکن نیست بجا آورده یا نه، و اعتنا نکند و بعد یادش بیاید که آن را بجا نیاورده، چنانچه وارد رکن بعد از آن نشده، باید آن را بجا آورد و اگر وارد رکن بعد شده نمازش صحیح است؛ مثلاً اگر شک کند که حمد خوانده یا نه و اعتنا نکند چنانچه در قنوت یادش بیاید که حمد نخوانده، باید بخواند، و اگر در رکوع یادش بیاید نمازش صحیح است.

5. شک امام و مأموم‌

1201 ٠شک امام و مأموم در شماره رکعات نماز جماعت٠ اگر امام جماعت در شمارۀ رکعت‌های نماز شک کند؛ مثلاً شک کند که سه رکعت خوانده یا چهار رکعت، چنانچه مأموم یقین یا گمان داشته باشد که چهار رکعت خوانده و به امام بفهماند که چهار رکعت خوانده است، امام باید نماز را تمام کند، و خواندن نماز احتیاط لازم نیست و نیز اگر امام یقین یا گمان داشته باشد که چند رکعت خوانده، و مأموم در شمارۀ رکعت‌های نماز شک کند، باید به شک خود اعتنا ننماید. و ظاهراً اگر امام به تعداد رکعات گمان داشته باشد، باید به یقین مأموم عمل کند و همین‌طور است اگر مأموم گمان داشته باشد و امام یقین، باید به یقین امام عمل کند.

6. شک در رکعات نماز مستحبی

1202 ٠وظیفۀ نمازگزار هنگام شک در رکعات نماز مستحبی٠ اگر در شمارۀ رکعت‌های نماز مستحبی شک کند، چنانچه طرف بیشتر شک، نماز را باطل می‌کند، باید بنا را بر کمتر بگذارد؛ مثلاً اگر در نافلۀ صبح شک کند که دو رکعت خوانده یا سه رکعت، باید بنا بگذارد که دو رکعت خوانده است، و اگر طرف بیشتر شک، نماز را باطل نمی‌کند، مثلاً شک کند که دو رکعت خوانده یا یک رکعت، به هر طرف شک، عمل کند، نمازش صحیح است.

1203 ٠کم و زیاد شدن رکن در نماز مستحبی٠ کم شدن رکن نافله را باطل می‌کند، ولی زیاد شدن رکن آن را باطل نمی‌کند، پس اگر یکی از کارهای نافله را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که مشغول رکن بعد از آن شده، باید آن کار را انجام دهد و دوباره آن رکن را بجا آورد؛ مثلاً اگر در بین رکوع یادش بیاید که حمد را نخوانده، باید برگردد و حمد را بخواند و دوباره به رکوع رود.

1204 ٠شک در افعال نماز مستحبی٠ اگر در یکی از کارهای نافله شک کند؛ خواه رکن باشد یا غیر رکن، چنانچه محل آن نگذشته، باید بجا آورد، و اگر محل آن گذشته، به شک خود اعتنا نکند.

1205 ٠گمان در رکعات نماز مستحبی٠ اگر در نماز مستحبی دو رکعتی گمانش به سه رکعت یا بیشتر برود، باید اعتنا نکند و نمازش صحیح است، و اگر گمانش به دو رکعت یا کمتر برود، باید به همان گمان عمل کند؛ مثلاً اگر گمانش به یک رکعت می‌رود باید یک رکعت دیگر بخواند.

1206 ٠سجدۀ سهو در نماز مستحبی٠ اگر در نماز نافله کاری کند که برای آن در نماز واجب سجده سهو واجب می‌شود، یا یک سجده یا تشهد را فراموش کند، لازم نیست بعد از نماز، سجدۀ سهو یا قضای سجده یا تشهد را بجا آورد.

1207 ٠شک در بجا آوردن نماز مستحبی٠ اگر شک کند که نماز مستحبی را خوانده یا نه، چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طیار وقت‌نداشته باشد بنا بگذارد که نخوانده است، و همچنین است اگر مثل نافلۀ یومیه وقت معیّن داشته باشد و پیش از گذشتن وقت شک کند که آن را بجا آورده یا نه، ولی اگر بعد از گذشتن وقت شک کند که خوانده است یا نه، به شک خود اعتنا نکند.

شک‌های صحیح

1208 ٠اقسام شک‌های صحیح و وظیفۀ نمازگزار٠ در نه صورت اگر در شماره رکعت‌های نماز چهار رکعتی شک کند، بنابر احتیاط باید فوراً فکر کند، پس اگر یقین یا گمان به یک طرف شک پیدا کرد، همان طرف را بگیرد و نماز را تمام کند، وگرنه، به دستورهایی که گفته می‌شود عمل نماید، و آن نه صورت از این قرار است:

اوّل: بعد از سر برداشتن از سجدۀ دوم شک کند که دو رکعت خوانده است یا سه رکعت که باید بنا بگذارد که سه رکعت خوانده است و یک رکعت دیگر بخواند و نماز را تمام کند و بعد از نماز، نماز احتیاط بجا آورد که باید به صورت یک رکعت ایستاده بخواند.

دوم: شک بین دو و چهار بعد از سر برداشتن از سجدۀ دوم، که باید بنا را بگذارد چهار رکعت خوانده و نماز را تمام کند و بعد از نماز، دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بخواند.

سوم: شک بین دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم، که باید بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو رکعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو رکعت نشسته بجا آورد.

چهارم: شک بین چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجده دوم، که باید بنا را بر‌ چهار بگذارد و نماز را تمام کند و بعد از نماز دو سجدۀ سهو بجا آورد.

ولی اگر بعد از تحقق سجده اوّل و پیش از سر برداشتن از سجده دوم یکی از این چهار شک، برای او پیش آید، بنابر احتیاط مستحب باید به دستور همان شک عمل کند ولی در هر حال باید نماز را دوباره بخواند.

پنجم: شک بین سه و چهار که در هر جای نماز باشد، باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام کند، و بعد از نماز، باید نماز احتیاط را به صورت دو رکعت نشسته بخواند.

ششم: شک بین چهار و پنج در حالت ایستاده، که باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و باید نماز احتیاط را به صورت دو رکعت نشسته بخواند.

هفتم: شک بین سه و پنج در حالت ایستاده، که باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد.

هشتم: شک بین سه و چهار و پنج در حالت ایستاده، که باید بنشیند و تشهد بخواند و بعد از سلام نماز دو رکعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو رکعت نماز احتیاط نشسته بخواند.

نهم: شک بین پنج و شش در حالت ایستاده، که باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و دو سجدۀ سهو بجا آورد.

و نیز بنابر احتیاط مستحب دو سجدۀ سهو برای ایستادن بی‌جا در این چهار صورت بجا آورد.

1209 ٠شکستن نماز در شک‌های صحیح٠ اگر یکی از شک‌های صحیح برای انسان پیش آید، نباید نماز را بشکند و بایستی به دستوری که گفته شد عمل نماید.

1210 ٠اعادۀ نماز در شک‌های صحیح٠ اگر یکی از شک‌هایی که نماز احتیاط برای آن‌ها واجب است در نماز پیش آید، پس از تمام شدن نماز، باید فوراً نماز احتیاط را بخواند و بدون خواندن نماز احتیاط، نماز دیگری نخواند و اگر احتیاطاً بخواهد نماز را از سر بگیرد، باید پس از‌ خواندن نماز احتیاط باشد.

1211 ٠ادامه دادن نماز با حالت شک٠ وقتی یکی از شک‌های باطل‌کننده نماز برای انسان پیش آید، و بداند که اگر به حالت بعدی منتقل شود برای او یقین یا گمان پیدا می‌شود، بنابر احتیاط مستحب با حالت شک نماز را ادامه ندهد؛ مثلاً اگر در حال ایستادن شک کند که یک رکعت خوانده یا بیشتر و بداند که اگر به رکوع رود به یک طرف یقین یا گمان پیدا می‌کند، بنابر احتیاط مستحب با این حال رکوع نکند، بلکه صبر کند تا برای وی یقین یا گمان پیدا شود؛ ولی اگر لازم باشد به قدری صبر کند که صورت نماز به هم بخورد، لازم است به حالت بعد منتقل شود.

1212 ٠ تبدیل حالت گمان به شک و برعکس٠ اگر اوّل گمانش به یک طرف بیشتر باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوی شود، باید به دستور شک عمل نماید. و اگر اوّل دو طرف در نظر او مساوی باشد و به طرفی که وظیفۀ او است بنا بگذارد، و بعد گمانش به طرف دیگر برود، باید مطابق گمانش عمل کند و نماز را تمام کند.

1213 ٠تردید در تحقق شک یا گمان، در اثنای نماز٠ کسی که نمی‌داند عرفاً گمانش به یک طرف بیشتر است یا دو طرف در نظر او مساوی است، باید به دستور شک عمل کند.

1214 ٠تردید در تحقق شک یا گمان، پس از نماز٠ اگر بعد از نماز بداند که در بین نماز حالت تردیدی داشته، که مثلاً دو رکعت خوانده یا سه رکعت، و بنا را بر سه گذاشته ولی نداند که گمانش به خواندن سه رکعت بوده یا هر دو طرف در نظر او مساوی بوده، باید نماز احتیاط را بخواند.

1215 ٠شک در اتمام دو سجده و تقارن آن با شک‌های صحیح، در حال تشهد٠ اگر موقعی که تشهّد می‌خواند یا بعد از ایستادن شک کند که دو سجده را بجا آورده یا نه، و در همان موقع یکی از شک‌هایی که اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بیفتد صحیح می‌باشد برای او پیش بیاید؛ مثلاً شک کند که دو رکعت‌ خوانده یا سه رکعت، چنانچه به دستور آن شک عمل کند نمازش صحیح است.

1216 ٠شک در اتمام دو سجده و تقارن آن با شک‌های مبطل، پیش از خواندن تشهد٠ اگر پیش از آن‌که مشغول تشهد شود، یا در رکعت‌هایی که تشهد ندارد پیش از ایستادن شک کند که یک سجده را بجا آورده یا دو سجده را، و در همان موقع یکی از شک‌هایی که قبل از تمام شدن دو سجده باطل‌کننده است برایش پیش آید، نمازش باطل است.

1217 ٠شک در رکعات در حال ایستاده و یادآوری ترک سجده٠ اگر موقعی که ایستاده بین سه و چهار یا بین سه و چهار و پنج شک کند، و یادش بیاید که یک یا دو سجده از رکعت پیش را بجا نیاورده، نمازش باطل است ولی اگر بین چهار و پنج شک کند باید بنشیند و سجدۀ رکعت قبل را بجا آورد و به دستور شک بین سه و چهار عمل نماید.

1218 ٠از بین رفتن شک و به وجود آمدن شک دیگر٠ اگر شک او از بین برود، و شک دیگری برایش پیش آید، مثلاً اوّل شک کند که دو رکعت خوانده یا سه رکعت، بعد شک کند که سه رکعت خوانده یا چهار رکعت، باید به دستور شک دوم عمل نماید.

1219 ٠تردید بین دو شک صحیح پس از بجا آوردن نماز٠ اگر بعد از نماز شک کند که در حال نماز مثلاً بین دو و چهار شک کرده یا بین سه و چهار، باید نماز را دوباره بخواند و بنابر احتیاط مستحب اگر به یک شک، گمان دارد به دستور آن عمل کند وگرنه، دستور یکی از این دو شک را انجام داده، و نماز را تمام کند سپس دوباره بخواند، و همچنین است اگر بیشتر از دو احتمال درباره شک داشته باشد؛ مثلاً بداند شک وی از شک‌های صحیح بوده و نداند از کدام قسم آن بوده است.

1220 ٠تردید در صحیح یا مبطل بودن شک، پس از نماز٠ اگر بعد از نماز بفهمد که در حال نماز شکی برای او پیش آمده ولی نداند از شک‌های صحیح بوده یا از شک‌های باطل‌کننده نماز، چنانچه بداند یا احتمال دهد که بر فرضی که شک باطل‌کننده نماز بوده از روی غفلت نماز را ادامه نداده است مثلاً نماز را رجاءً ادامه داده است، در این صورت می‌تواند بدون انجام دادن وظیفۀ کسی که شک دارد، نماز را از سر بگیرد، ولی اگر بداند که بر فرضی که شک، نماز را باطل می‌کند از روی غفلت نماز را ادامه داده است بنا را بر این می‌گذارد که شک او از شک‌های صحیح بوده، پس اگر شک او بر فرض صحیح بودن مشخص است به وظیفۀ همان شک عمل می‌کند و‌ اگر شک او بر فرض صحیح بودن مشخّص نیست ولی می‌تواند با احتیاط کردن نماز خود را درست کند، باید احتیاط کند، مثلاً اگر شک صحیح او بعد از سر برداشتن از سجده دوم بوده و مردّد بین شک دو و چهار و شک دو و سه و چهار باشد، بنا را بر چهار می‌گذارد و بعد از نماز دو رکعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو رکعت نماز احتیاط نشسته بجا می‌آورد، در نتیجه به وظیفۀ هر دو شک عمل کرده است و نمازش صحیح است، ولی اگر نتواند با بجا آوردن وظیفۀ کسی که شک دارد، نماز انجام‌شده خود را درست کند و نیاز به از سرگرفتن نماز باشد، می‌تواند بدون انجام دادن وظیفۀ فرد شک‌دار، نماز را از سر بگیرد.

1221 ٠شک در رکعات نماز نشسته٠ کسی که نشسته نماز می‌خواند اگر بین دو و سه شک کند، باید یک رکعت نشسته نماز احتیاط بخواند و بنابر احتیاط مستحب نماز را نیز اعاده کند و در شک بین سه و چهار، به احتیاط مستحب دو رکعت نشسته بخواند ولی در هر حال باید نمازش را از سر بگیرد، و در شک بین دو و سه و چهار، بنابر احتیاط مستحب یک نماز احتیاط دو رکعتی نشسته و سپس یک نماز یک رکعتی نشسته بجا می‌آورد ولی در هر حال باید نماز را دوباره بخواند، و در شک بین دو و چهار، دو رکعت نشسته می‌خواند.

1222 ٠ناتوانی از ایستادن در نماز احتیاط٠ کسی که ایستاده نماز می‌خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط از ایستادن عاجز شود، باید مثل کسی که نماز را نشسته می‌خواند -که حکم آن در مسألۀ پیش گفته شد- نماز احتیاط را بجا آورد مگر این که ناتوانی وی از ایستادن در تمام وقت نباشد بلکه در وقت بتواند تمام نماز را ایستاده بخواند که باید نماز را دوباره بخواند.

1223 ٠توانایی ایستادن در نماز احتیاط پس از نشسته خواندن نماز٠ کسی که نشسته نماز می‌خواند، اگر تنها موقع خواندن نماز احتیاط بتواند بایستد، باید در نماز احتیاط به وظیفۀ کسی که نماز را ایستاده می‌خواند عمل کند.

نماز احتیاط‌

1224 ٠کیفیت نماز احتیاط٠ کسی که نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از سلام نماز باید فوراً نیت نماز احتیاط کند و تکبیر بگوید و حمد را بخواند و به رکوع برود و دو سجده نماید، پس اگر یک رکعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام‌ دهد و اگر دو رکعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از رکعت دوم، تشهد خوانده و سلام دهد.

1225 ٠سوره، قنوت و قرائت در نماز احتیاط٠ نماز احتیاط سوره و قنوت ندارد و باید قرائت آن را آهسته بخوانند و نیت آن را به زبان نیاورند، و احتیاط آن است که «بِسْمِ اللهِ الرَحْمٰنِ الرَحیمِ» آن را هم آهسته بگویند.

1226 ٠آگاهی از صحت نماز پیش از نماز احتیاط یا در بین آن٠ اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد، نمازی که خوانده درست بوده، لازم نیست نماز احتیاط را بخواند و اگر در بین نماز احتیاط بفهمد، لازم نیست آن را تمام نماید.

1227 ٠آگاهی از کسری رکعات پیش از نماز احتیاط٠ اگر پیش از خواندن نماز احتیاط بفهمد که رکعت‌های نمازش کم بوده، چنانچه کاری که نماز را باطل می‌کند انجام نداده، باید آنچه را از نماز نخوانده بخواند و برای سلام بیجا دو سجدۀ سهو بنماید، و اگر کاری که نماز را باطل می‌کند انجام داده؛ مثلاً پشت به قبله کرده، باید نماز را دوباره بخواند.

1228 ٠آگاهی از تساوی نماز احتیاط با کسری نماز٠ اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد کسری نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده مثلاً در شک بین سه و چهار، دو رکعت نماز احتیاط نشسته بخواند -که به منزله یک رکعت نماز ایستاده است- بعد بفهمد نماز را سه رکعت خوانده، نمازش صحیح است.

1229 ٠آگاهی از بیشتر بودن نماز احتیاط از کسری نماز٠ اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد کسری نماز کمتر از نماز احتیاط بوده؛ مثلاً در شک بین دو و چهار، دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بخواند، بعد بفهمد نماز را سه رکعت خوانده بوده، باید نماز را دوباره بخواند.

1230 ٠آگاهی از کمتر بودن نماز احتیاط از کسری نماز٠ اگر بعد از خواندن نماز احتیاط بفهمد کسری نمازش بیشتر از نماز احتیاط بوده؛ مثلاً در شک بین دو و سه، یک رکعت نماز احتیاط ایستاده بخواند، بعد بفهمد نماز را دو رکعت خوانده بوده، چنانچه بعد از نماز احتیاط کاری که نماز را باطل می‌کند انجام داده -مثلاً پشت به قبله کرده- باید نماز را دوباره بخواند، و اگر کاری که نماز را باطل می‌کند انجام نداده، نماز احتیاطش جزء نماز او محسوب است و یک رکعت‌ کسری نمازش را بجا آورده و نمازش صحیح است و برای زیادی هر یک از دو سلام -در اصل نماز و در نماز احتیاط- دو سجدۀ سهو بجا آورد.

1231 ٠یادآوری شمار رکعات خوانده شده پس از نماز احتیاط٠ اگر بین دو و سه و چهار شک کند، و بعد از خواندن دو رکعت نماز احتیاط ایستاده، یادش بیاید که نماز را دو رکعتی خوانده، لازم نیست دو رکعت نماز احتیاط نشسته را بخواند.

1232 ٠یادآوری شمار رکعات خوانده شده قبل از رکوع نماز احتیاط٠ اگر بین دو و سه شک کند و موقعی که یک رکعت نماز احتیاط ایستاده را می‌خواند یادش بیاید که نماز را سه رکعت خوانده نماز احتیاط را رکعت چهارم محسوب کرده، آن را تمام کند و نمازش صحیح است و برای سلام زیادی سجدۀ سهو بنماید، و به احتیاط استحبابی نماز را نیز دوباره بخواند.

و اگر بین سه و چهار شک کند و موقعی که دو رکعت نماز احتیاط نشسته می‌خواند یادش بیاید نماز را سه رکعت خوانده، اگر قبل از رکوع اوّل یادش بیاید، بایستد و قرائت را به قصد آنچه مطلوب شارع است دوباره بخواند و باید نماز را تمام نماید و اگر در رکوع اوّل یا پس از آن یادش بیاید، نمازش باطل است.

1233 ٠یادآوری شمار رکعات خوانده شده پیش از رکوع رکعت دوم نماز احتیاط٠ اگر بین دو و سه و چهار شک کند و موقعی که دو رکعت نماز احتیاط ایستاده را می‌خواند، پیش از رکوع رکعت دوم یادش بیاید که نماز را سه رکعت خوانده، باید بنشیند و نماز احتیاط را یک رکعتی تمام کند، و برای سلام زیادی سجده سهو بنماید و اگر در رکوع رکعت دوم یا بعد از آن یادش بیاید نمازش باطل است.

1234 ٠آگاهی از کمتر یا بیشتر بودن کسری نماز در بین نماز احتیاط٠ اگر در بین نماز احتیاط بفهمد کسری نمازش بیشتر یا کمتر بوده، چنانچه بتواند باید نماز احتیاط را مطابق کسری نمازش تمام کند؛ مثلاً اگر شک بین دو و سه کرده و موقعی که یک رکعت نماز احتیاط ایستاده می‌خواند بفهمد نمازش را دو رکعتی خوانده، باید یک رکعت نماز احتیاط را رکعت سوم خود حساب کند و آن را تمام نماید، سپس رکعت چهارم نمازش را بخواند. و اگر نتواند نماز احتیاط را مطابق کسری نمازش تمام کند باید آن را رها کند، در این صورت اگر ممکن باشد کسری نماز را بجا آورد و اگر ممکن نباشد نماز را دوباره‌ بخواند؛ مثلاً در شک بین سه و چهار، اگر موقعی که دو رکعت نماز احتیاط نشسته را می‌خواند یادش بیاید که نماز را دو رکعت خوانده چون نمی‌تواند دو رکعت نشسته را به جای دو رکعت ایستاده حساب کند باید نماز احتیاط نشسته را رها کند، پس اگر قبل از رکوع اوّل نماز احتیاط یادش آمده باید بایستد و قرائت را به قصد آنچه مطلوب شارع است بجا بیاورد و پس از آن باید کسری نمازش را بخواند و اگر در رکوع اوّل نماز احتیاط یا بعد از آن یادش بیاید باید نماز را دوباره بخواند. و نیز اگر در شک بین دو و چهار هنگامی که مشغول دو رکعت نماز احتیاط ایستاده است بفهمد نماز خود را سه رکعتی خوانده، پس اگر در رکعت اوّل است، این رکعت را رکعت چهارم به حساب می‌آورد و نمازش را تمام می‌کند و اگر در رکعت دوم قبل از رکوع باشد، باید آن رکعت را رها کند و بنشیند و تشهد و سلام بخواند و نماز را تمام کند و اگر در رکوع یا پس از آن باشد نمازش باطل است. و در همه صورت‌های مسأله اگر نماز را تمام می‌کند، به جهت زیادی سلام باید دو سجده سهو بجا آورد.

1235 ٠شک در بجا آوردن نماز احتیاط٠ اگر شک کند نماز احتیاطی را که بر او واجب بوده بجا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز گذشته به شک خود اعتنا نکند، و اگر وقت دارد، در صورتی که بین نماز و شک زیاد طول نکشیده و کاری هم مثل روگرداندن از قبله که نماز را باطل می‌کند انجام نداده، باید نماز احتیاط را بخواند، و اگر کاری که نماز را باطل می‌کند بجا آورده، یا بین نماز و شک او زیاد طول کشیده، اعتنا به شک ننماید.

1236 ٠کم و زیاد کردن اجزاء نماز احتیاط٠ نماز احتیاط به منزلۀ اجزاء نماز اصلی است، پس اگر در آن مثلاً رکوع را زیاد کند یا به جای یک رکعت، دو رکعت بخواند -هرچند از روی سهو باشد- نماز احتیاط باطل می‌شود، و باید دوباره اصل نماز را بخواند.

1237 ٠شک در اجزاء نماز احتیاط٠ موقعی که مشغول نماز احتیاط است اگر در یکی از کارهای آن شک کند، چنانچه محل آن نگذشته، باید بجا آورد، و اگر محلش گذشته، باید به شک خود اعتنا نکند؛ مثلاً اگر شک کند که حمد خوانده یا نه، چنانچه به رکوع نرفته باید بخواند، و اگر به رکوع رفته باید به شک خود اعتنا نکند.

1238 ٠شک در تعداد رکعات نماز احتیاط٠ اگر موقعی که مشغول نماز احتیاط است در شمارۀ رکعت‌های آن شک کند، باید اصل نماز را دوباره بخواند و احتیاط مستحب آن است که نماز را قطع نکند بلکه چنانچه طرف بیشتر شک نماز را باطل می‌کند، بنا را بر کمتر و اگر طرف بیشتر نماز را باطل نمی‌کند، بنا را بر بیشتر بگذارد و نماز را تمام کند؛ پس اگر هنگام خواندن دو رکعت نماز احتیاط شک کند که دو رکعت خوانده یا سه رکعت، چون طرف بیشتر شک، نماز را باطل می‌کند، به احتیاط مستحب نماز را قطع نکند بلکه بنا بگذارد که دو رکعت خوانده، و اگر شک کند که یک رکعت خوانده یا دو رکعت، چون طرف بیشتر نماز را باطل نمی‌کند، به احتیاط مستحب نماز را قطع نکند بلکه بنا بگذارد که دو رکعت خوانده است ولی در هر حال پس از پایان نماز احتیاط، باید اصل نماز را دوباره بخواند.

1239 ٠سجدۀ سهو در نماز احتیاط٠ کارهایی که در اصل نماز واجب سجدۀ سهو را واجب می‌کند در نماز احتیاط موجب سجدۀ سهو نمی‌شود بنابراین اگر در نماز احتیاط چیزی که رکن نیست سهواً کم یا زیاد شود، سجدۀ سهو ندارد.

1240 ٠شک در صحیح بودن نماز احتیاط٠ اگر بعد از سلام نماز احتیاط شک کند که یکی از اجزاء یا شرایط آن را بجا آورده یا نه، به شک خود اعتنا نکند.

1241 ٠فراموش کردن تشهّد یا یک سجده در نماز احتیاط٠ اگر در نماز احتیاط، تشهد یا یک سجده را فراموش کند و نتواند در جای خود آن را جبران کند باید بعد از سلام نماز، آن را قضا نماید.

1242 ٠مقدّم بودن نماز احتیاط بر سجده سهو و قضای تشهد و سجده٠ اگر نماز احتیاط و قضای یک سجده یا قضای یک تشهد یا دو سجده سهو بر او واجب شود، باید اوّل نماز احتیاط را بجا آورد.

1243 ٠حکم گمان در رکعات و افعال نماز٠ گمان در نماز نسبت به رکعات حکم یقین را دارد -خواه نماز چهار رکعتی باشد یا نه- مثلاً اگر نداند که یک رکعت خوانده یا دو رکعت و گمان داشته باشد که دو رکعت خوانده، بنا می‌گذارد که دو رکعت خوانده، و اگر در نماز چهار رکعتی گمان دارد که چهار رکعت خوانده، لازم نیست نماز احتیاط بخواند؛ و اما در مورد افعال‌ نماز، چنانچه گمان به انجام کاری یا ترک کاری داشته باشد و عمل بر طبق گمان خلاف وظیفۀ کسی که شک دارد نباشد بر طبق گمان عمل کند ولی اگر عمل بر طبق گمان برخلاف وظیفۀ  فرد شک‌دار باشد، باید نمازش را نیز دوباره بخواند؛ و بنابر احتیاط مستحب بر طبق گمانش عمل کند و بعد از اتمام نماز آن را دوباره بخواند.

1244 ٠شک، سهو و گمان در نمازهای واجب غیر یومیّه٠ حکم شک و سهو و گمان در نمازهای واجب یومیه و نمازهای واجب دیگر فرق ندارد؛ مثلاً اگر در نماز آیات شک کند که یک رکعت خوانده یا دو رکعت، چون شک او در نماز دو رکعتی است، نمازش باطل می‌شود و اگر گمان داشته باشد که دو رکعت یا یک رکعت است، بر طبق گمان خود نماز را تمام می‌نماید.

سجدۀ سهو

1245 ٠موارد واجب شدن سجدۀ سهو٠ برای پنج چیز بعد از سلام نماز، انسان باید دو سجده سهو -به دستوری که بعداً گفته می‌شود- بجا آورد:

اوّل: در بین نماز، سهواً حرف بزند

دوم: جایی که نباید سلام نماز را بدهد؛ مثلاً در رکعت اوّل، سهواً سلام بدهد

سوم: تشهد را فراموش کند

چهارم: در نماز چهار رکعتی شک کند که چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت، (به تفصیلی که در صورت چهارم مسألۀ 1208 گذشت)

پنجم: یک سجده را فراموش کند

و بنابر احتیاط مستحب اگر در جایی که باید بایستد؛ مثلاً موقع خواندن حمد و سوره، اشتباهاً بنشیند یا در موقعی که باید بنشیند؛ مثلاً موقع تشهد، اشتباهاً بایستد، دو سجده سهو بجا آورد، بلکه برای هر چیزی که در نماز اشتباهاً کم یا زیاد کند، احتیاط مستحب آن است که دو سجده سهو بنماید.

و احکام این چند صورت در مسائل آینده گفته می‌شود.

1246 ٠تکلّم سهوی در نماز به خیال اتمام نماز٠ اگر انسان اشتباهاً یا به خیال این که نمازش تمام شده حرف بزند، باید دو سجده سهو بجا آورد.

1247 ٠صدای ناشی از آه کشیدن و سرفه کردن٠ برای صدایی که از آه کشیدن و سرفه کردن پیدا می‌شود سجده‌ سهو واجب نیست، ولی اگر مثلاً سهواً آخ یا آه بگوید، باید سجده سهو نماید.

1248 ٠تصحیح الفاظ غلط در نماز٠ اگر چیزی را که سهواً غلط خوانده، دوباره به‌طور صحیح بخواند، برای دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نیست؛ ولی اگر به چیزی که غلط خوانده دعا و ذکر گفته نشود باید برای آن، سجده سهو نماید.

1249 ٠مدّتی حرف زدن سهوی در نماز٠ اگر در نماز سهواً مدّتی حرف بزند و تمام آن‌ها عرفاً یک مرتبه حساب شود، دو سجدۀ سهو بعد از سلام نماز کافی است.

1250 ٠ترک سهوی تسبیحات اربعه٠ اگر سهواً تسبیحات اربعه را نگوید، احتیاط مستحب آن است که بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد.

1251 ٠سلام سهوی٠ اگر در جایی که نباید سلام نماز را بگوید، سهواً بگوید: «السَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلیٰ عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ» یا بگوید: «السَّلامُ عَلَیْكُمْ» اگر چه «وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ» را نگفته باشد، باید دو سجده سهو بنماید، ولی اگر اشتباهاً بگوید: «السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا النَّبيُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ»، احتیاط مستحب آن است که دو سجده سهو بجا آورد.

1252 ٠سهوی گفتن هر سه سلام٠ اگر در جایی که نباید سلام دهد اشتباهاً هر سه سلام را بگوید، دو سجده سهو کافی است.

1253 ٠قیام سهوی٠ اگر یک سجده یا تشهد را فراموش کند، و پیش از رکوع رکعت بعد یادش بیاید، باید برگردد و بجا آورد، و بعد از نماز بنابر احتیاط مستحب برای ایستادن بیجا دو سجده سهو بنماید.

1254 ٠تشهّد و سجدۀ فراموش شده٠ اگر در رکوع یا بعد از آن یادش بیاید که یک سجده را از رکعت‌های پیش فراموش کرده، باید بعد از سلام سجده را قضا نماید و دو سجده سهو نیز بجا آورد، و بنابر احتیاط قضای سجده را پیش از دو سجدۀ سهو انجام دهد و اگر در رکوع یا بعد از آن یادش بیاید که تشهد را از رکعت‌های پیش فراموش کرده، باید بعد از سلام نماز دو سجده سهو بجا آورد و قضا تشهد به‌طور مستقل نمی‌باشد بلکه در ضمن سجده سهو انجام گرفته است.

1255 ٠ترک عمدی و سهوی سجدۀ سهو٠ اگر سجدۀ سهو را بعد از سلام نماز عمداً بجا نیاورد، معصیت‌ کرده و واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهواً بجا نیاورد، هر وقت یادش آمد باید فوراً انجام دهد و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

1256 ٠شک در واجب شدن سجدۀ سهو٠ اگر شک دارد سجده سهو بر او واجب شده یا نه، لازم نیست بجا آورد.

1257 ٠شک در تعداد سجدۀ سهو٠ کسی که شک دارد مثلاً دو سجده سهو بر او واجب شده یا چهار تا، اگر دو سجده بنماید کافی است.

1258 ٠فاصلۀ بین دو سجدۀ سهو/ زیاد شدن سجدۀ سهو٠ بین دو سجده سهو نباید زیاد فاصله بیندازد، به‌طوری که عرفاً دو کار به شمار آید؛ پس اگر عمداً یا سهواً بین دو سجده سهو فاصلۀ زیاد بیندازد، باید دو سجده سهو را از سر بگیرد و اگر عمداً یا سهواً سه سجده نیز انجام دهد، باید دوباره سجده سهو نماید.

1259 ٠دستور سجدۀ سهو‌٠ سجدۀ سهو را باید فوراً بعد از نماز بجا آورد و دستور آن این است که نیت سجده سهو کند و پیشانی را بر چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و دو دست و دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد؛ و نهادن پشت دست کفایت نمی‌کند؛ و بنابر احتیاط رعایت وضو و قبله و ستر عورت را بکند و ذکری را که لازم است بگوید. بعد باید بنشیند و دوباره به سجده رود و ذکر را بگوید و بنشیند و بعد از خواندن تشهد بگوید: «السَّلامُ عَلَیْكُمْ»، و بهتر این است که «وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ» را هم اضافه کند.

ذکر سجده سهو به گونه‌های مختلفی در روایات آمده است، ولی چنانچه بگوید: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ، السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا النَّبيُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ، بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا النَّبيُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ»، حتماً عمل به وظیفه نموده است.

قضای سجده و تشهّد فراموش شده‌

1260 ٠شرایط قضای سجده و تشهّد فراموش شده‌٠ در سجده و تشهدی که انسان فراموش کرده، و بعد از نماز، قضای آن را بجا می‌آورد، باید تمام شرایط نماز مانند طهارت از حدث و پاک بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرط‌های دیگر را رعایت کرد.

1261 ٠فراموشی چند سجده در نماز٠ اگر سجده را چند دفعه فراموش کند، مثلاً یک سجده را از رکعت اوّل، و یک سجده از رکعت دوم فراموش نماید، باید بعد از نماز قضای هر دو را با سجده‌های سهوی که برای آن‌ها لازم است بجا آورد.

1262 ٠ترتیب بین قضای سجده و تشهّد٠ اگر یک سجده و تشهد را فراموش کند، می‌تواند هر یکی را که بخواهد اوّل قضا نماید، اگر چه بداند کدام اوّل فراموش شده است.

1263 ٠چگونگی قضای دو سجده از دو رکعت٠ اگر دو سجده از دو رکعت فراموش نماید، لازم نیست هنگام قضا آن‌ها را با ترتیب بجا آورد. بلکه تعیین آن‌ها در نیت لازم نیست.

1264 ٠انجام مبطلات نماز پیش از قضای سجده یا تشهّد٠ اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد کاری کند که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می‌کند؛ مثلاً پشت به قبله کند، باید سجده یا تشهد را قضا نماید و به احتیاط مستحب بعد از آن دوباره نماز را بخواند.

1265 ٠فراموشی سجده یا تشهّد رکعت آخر٠ اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید که یک سجده از رکعت آخر را فراموش کرده، چنانچه کاری که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می‌کند؛ مثل پشت کردن به قبله، انجام نداده، باید به قصد این که وظیفۀ خود را انجام داده باشد، سجده فراموش شده و بعد از آن تشهد و سلام و دو سجده سهو بجا آورد و نیز اگر یادش بیاید که تشهد رکعت آخر را فراموش کرده، باید به قصد این‌که وظیفۀ خود را انجام داده باشد، تشهد را بخواند، و بعد از آن، سلام دهد و دو سجده سهو بنماید.

1266 ٠ایجاد سبب سجدۀ سهو قبل از قضای سجده یا تشهّد٠ اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد کاری کند که برای آن سجدۀ سهو واجب می‌شود؛ مثل آن‌که سهواً حرف بزند، باید سجده یا تشهد را قضا کند و بنابر احتیاط مستحب علاوه بر دو سجدۀ سهو براى قضاى سجده یا تشهد -به تفصیلى که در مسألۀ 1254 گذشت- دو سجدۀ سهو دیگر نیز بنماید.

1267 ٠مردّد بودن جزء فراموش شده میان سجده و تشهّد٠ اگر می‌داند که یکی از سجده یا تشهد را فراموش کرده و نمی‌داند کدام یک بوده، باید سجده را قضا نماید و دو سجده سهو بجا آورد که تشهد نیز اگر فوت شده باشد در ضمن آن قضا شده است و بنابر احتیاط قضای دو سجده را پیش از دو سجدۀ سهو انجام دهد.

1268 ٠شک در فراموشی سجده یا تشهّد٠ اگر شک دارد که سجده یا تشهد را فراموش کرده یا نه، واجب نیست قضا کند یا سجدۀ سهو نماید.

1269 ٠فراموشی سجده یا تشهّد و شک در انجام آن‌ها پیش از رکوع٠ اگر بداند سجده یا تشهد را فراموش کرده و شک کند که پیش از رکوع رکعت بعد بجا آورده یا نه، باید آن را قضا نماید، و دو سجدۀ سهو بنماید.

1270 ٠ترتیب بین قضای سجده، تشهّد و سجدۀ سهو٠ کسی که باید سجده یا تشهد را قضا نماید، اگر برای کار دیگری سجده سهو بر او واجب شود، بنابر احتیاط این سجده سهو را پس از قضای سجده و انجام دو سجدۀ سهو برای آن یا قضای تشهدی که در ضمن سجده سهو آورده می‌شود، بجا آورد.

1271 ٠شک در انجام قضای سجده یا تشهّد٠ اگر شک دارد که بعد از نماز، قضای سجده یا تشهد فراموش شده را بجا آورده یا نه، باید آن را بجا آورد، هر چند وقت نماز گذشته باشد.

کم و زیاد کردن اجزاء و شرایط نماز

1272 ٠کم و زیاد کردن عمدی واجبات نماز٠ هر گاه چیزی از واجبات نماز را عمداً کم یا زیاد کند؛ اگر چه یک حرف آن باشد، نماز باطل است.

1273 ٠اخلال به واجبات نماز به خاطر ندانستن مسأله٠ اگر به واسطۀ ندانستن مسأله، چیزی از واجبات نماز را که رکن نیست کم یا زیاد کند، باید نمازش را دوباره بخواند، هر چند در ندانستن مسأله معذور باشد ولی چنانچه به واسطۀ ندانستن مسأله حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را آهسته بخواند، یا حمد و سوره نماز ظهر و عصر یا تسبیحات اربعه نمازها را بلند بخواند، یا مسافری که قصد ماندن ده روز در جایی را داشته باشد و به جهت ندانستن مسأله نماز را شکسته بخواند، نمازش صحیح است و نیز چنانچه مسافری به جهت‌ ندانستن اصل شکسته بودنِ نماز مسافر، نماز ظهر یا عصر یا عشا را چهار رکعتی بخواند نمازش صحیح است.

1274 ٠آگاهی از بطلان طهارت در حال نماز یا پس از آن٠ اگر در بین نماز بفهمد وضو یا غسلش باطل بوده، یا بدون وضو یا غسل مشغول نماز شده، باید نماز را به هم بزند و دوباره با وضو یا غسل صحیح بخواند و اگر بعد از نماز بفهمد، باید دوباره نماز را با وضو یا غسل صحیح بجا آورد و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

1275 ٠آگاهی از فراموشی دو سجده در بین نماز٠ اگر بعد از رسیدن به رکوع یادش بیاید که دو سجده از رکعت پیش فراموش کرده، نمازش باطل است و اگر پیش از رسیدن به رکوع یادش بیاید، باید برگردد و دو سجده را بجا آورده و برخیزد و حمد یا تسبیحات را بخواند و نماز را تمام کند و بعد از نماز بنابر احتیاط مستحب، برای ایستادن بیجا دو سجده سهو بنماید.

1276 ٠آگاهی از فراموشی دو سجدۀ آخر قبل از سلام٠ اگر پیش از گفتن «السَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلیٰ عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ» و «السَّلامُ عَلَیْكُمْ» یادش بیاید که دو سجده رکعت آخر را بجا نیاورده، باید دو سجده را بجا بیاورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

1277 ٠علم به فراموشی یک رکعت یا بیشتر قبل از سلام٠ اگر پیش از سلام نماز یادش بیاید که یک رکعت یا بیشتر از آخر نماز نخوانده، باید مقداری را که فراموش کرده بجا آورد.

1278 ٠آگاهی از فراموشی یک رکعت یا بیشتر بعد از سلام٠ اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید که یک رکعت یا بیشتر از آخر نماز را نخوانده، چنانچه کاری انجام داده که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می‌کند؛ مثلاً پشت به قبله کرده، نمازش باطل است و اگر چنین کاری، انجام نداده، باید فوراً مقداری را که فراموش کرده بجا آورد و برای سلام زیادی دو سجده سهو بنماید.

1279 ٠آگاهی از فراموشی دو سجدۀ آخر بعد از سلام٠ هرگاه بعد از سلام نماز عملی انجام دهد که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می‌کند؛ مثلاً پشت به قبله نماید، و بعد یادش بیاید که دو سجده آخر را بجا نیاورده، نمازش باطل است، و اگر پیش از انجام چنین کاری یادش بیاید، باید دو سجده‌ای را که فراموش کرده بجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو برای سلامی که اوّل گفته است بنماید.

1280 ٠آگاهی از بطلان نماز٠ اگر بفهمد تمام نماز را پیش از وقت خوانده، باید نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نماید. اما اگر تمام یا قسمتی از نماز را پشت به قبله، یا با انحرافی بیشتر از طرف راست و چپ قبله بجا آورده، چنانچه پيش از گذشتن وقت بفهمد بايد دوباره بخواند ولی اگر بعد از آن بفهمد قضا ندارد.

نماز مسافر‌

شرایط شکسته شدن نماز

مسافر باید نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط شکسته؛ یعنی دو رکعتی بخواند:

شرط اوّل: مسافت شرعی

از شرایط شکسته خواندن نماز آن است که سفر او کمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد و فرسخ شرعی تقریباً پنج کیلومتر است و همچنین بنابر احتیاط مستحب نباید مقدار سفر کمتر از مسافتی که به‌طور متعارف در یک روز پیموده می‌شود، ‌باشد.[1]

1281 ٠مسافت تلفیقی٠ کسی که رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است، باید نماز را شکسته بخواند؛ خواه رفتن او یا برگشتنش هر یک به اندازه چهار فرسخ باشد یا نباشد، بنابراین اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ باشد، یا بالعکس، باید نماز را شکسته بخواند.

1282 ٠تحقق مسافت در بیش از یک روز٠ اگر رفتن و برگشتنش هشت فرسخ باشد، اگر چه در همان روزی که می‌رود یا در شب آن برنگردد، باید نماز را شکسته بخواند؛ اگر چه احتیاط مستحب آن است که تمام نیز بخواند.

1283 ٠شک در تحقق مسافت شرعی٠ اگر سفر مختصری از هشت فرسخ کمتر باشد، یا انسان نداند که سفر او هشت فرسخ است یا نه، باید نماز را تمام بخواند و چنانچه شک کند که سفر او هشت فرسخ است یا نه، تحقیق کردن برایش لازم نیست، و باید نمازش را تمام بخواند.

1284 ٠راه‌های اثبات مسافت شرعی٠ اگر از راهی اطمینان شخصی یا نوعی حاصل شود یا دو مرد عادل خبر دهند که مقصدی را که قصد کرده است هشت فرسخ است، باید نماز را شکسته بخواند؛ و اگر یک نفر عادل خبر دهد و اطمینان از قولش حاصل نشود نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند.

1285 ٠شکسته خواندن نماز به خاطر خطا در تشخیص مسافت شرعی٠ کسی که یقین دارد یا به طریق معتبری؛ همچون خبردادن دو مرد عادل، برای او ثابت شود که سفر او هشت فرسخ است، و نماز را شکسته بخواند، چنانچه بعد بفهمد که هشت فرسخ نبوده، باید آن را چهار رکعتی بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

1286 ٠علم به تحقق مسافت در راه یا پس از رسیدن٠ کسی که قصد محل معیّنی را داشته و یقین دارد سفرش هشت فرسخ نیست، یا شک دارد که هشت فرسخ هست یا نه، چنانچه در مقصد یا بین راه بفهمد که مقصد او هشت فرسخ بوده، اگر چه کمی از راه باقی باشد، باید نماز را شکسته بخواند و اگر تمام خوانده دوباره شکسته بجا آورد، اما اگر مثلاً قصد ملاقات شخصی را داشته و گمان می‌کرد که سر هفت فرسخ است، بعد معلوم شود سر هشت فرسخی یا بیشتر است، در این صورت اگر نمازش را تمام خوانده صحیح است، و بعد از دانستن هم تا قصد مسافرت هشت فرسخی نکرده، نمازش تمام است.

1287 ٠رفت و آمد بین دو محلِ با فاصلۀ کمتراز چهار فرسخ٠ اگر بین دو محلّی که فاصله آن‌ها کمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد کند؛ اگر چه روی هم رفته هشت فرسخ شود، باید نماز را تمام بخواند.

1288 ٠محلّی که دو راه کمتر و بیشتر از 8 فرسخ دارد٠ اگر محلّی دو راه داشته باشد، یک راه آن کمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد، چنانچه انسان از راهی که هشت فرسخ یا بیشتر است به آنجا برود، باید نماز را شکسته بخواند و اگر از راهی که هشت فرسخ نیست برود، باید تمام بخواند.

1289 ٠مبدأ مسافت شرعی٠ اگر شهر دیوار دارد، باید ابتدای هشت فرسخ را از دیوار شهر حساب کند، و اگر دیوار ندارد، باید از خانه‌های آخر شهر حساب نماید.

شرط دوّم: قصد مسافت

از شرایط شکسته خواندن نماز آن است که از اوّل مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر به جایی که کمتر از هشت فرسخ است مسافرت کند و بعد از رسیدن به آنجا قصد کند جایی برود که با مقداری که آمده هشت فرسخ می‌شود، چون از اوّل قصد هشت فرسخ را نداشته، باید نماز را تمام بخواند؛ و اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، یا به جایی برود و به وطنش یا جایی که می‌خواهد ده روز بماند برگردد و مجموع این رفت و برگشت هشت فرسخ باشد، باید نماز را شکسته بخواند.

1290 ٠ندانستن مقدار مسافت٠ کسی که نمی‌داند سفرش چند فرسخ است؛ مثلاً برای پیدا کردن گمشده‌ای مسافرت می‌کند و نمی‌داند که چه مقدار باید برود تا آن را پیدا کند، باید نماز را تمام بخواند، ولی در برگشتن، چنانچه تا وطنش یا جایی که می‌خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ یا بیشتر باشد، باید نماز را شکسته بخواند، و نیز اگر در بین رفتن قصد کند به جایی برود و برگردد که رفتن و برگشتن هشت فرسخ می‌شود، باید نماز را شکسته بخواند.

1291 ٠قصد مسافت٠ مسافر در صورتی باید نماز را شکسته بخواند که تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود؛ پس کسی که از شهر بیرون می‌رود و مثلاً قصدش این است که اگر رفیق پیدا کند سفر هشت فرسخی برود، چنانچه اطمینان دارد که رفیق پیدا می‌کند، باید نماز را شکسته بخواند، و اگر اطمینان ندارد، باید تمام بخواند.

1292 ٠طیّ مسافت به صورت تدریجی٠ کسی که قصد هشت فرسخ دارد، اگر چه در هر روز مقدار کمی راه برود، وقتی به جایی برسد که اذان شهر را نشنود و مردم شهر او را نبینند، باید نماز را شکسته بخواند؛ ولی اگر در هر روز مقدار خیلی کمی راه برود که عرفاً نگویند مسافر است، باید نمازش را تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است که هم شکسته و هم تمام بخواند.

1293 ٠به اختیار دیگری بودن در سفر٠ کسی که در سفر به اختیار دیگری است؛ مانند نوکری که با آقای خود مسافرت می‌کند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است، باید نماز را شکسته بخواند، و اگر نداند، نماز را تمام بجا می‌آورد، و پرسیدن لازم نیست.

1294 ٠آگاهی از جدا شدن از صاحب اختیار قبل از چهار فرسخ٠ کسی که در سفر به اختیار دیگری است، اگر بداند یا گمان داشته باشد که پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می‌شود و به سفر ادامه نمی‌دهد، باید نماز را تمام بخواند.

1295 ٠شک در جدایی از صاحب اختیار قبل از چهار فرسخ٠ کسی که در سفر به اختیار دیگری است، اگر شک دارد که پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می‌شود یا نه، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر تصمیم داشته باشد که چهار فرسخ را سفر نماید و برای برطرف کردن موانع هم تلاش می‌کند ولی احتمال می‌دهد که مانعی غیر اختیاری برای سفر او پیش آید، باید نماز را شکسته‌ بخواند، و اگر احتمال می‌دهد که مانعی برای سفر او پیش آید و در صدد برطرف کردن آن نباشد باید نماز را تمام بخواند.

شرط سوّم: استمرار قصد

از شرایط شکسته خواندن نماز آن است که در بین راه از قصد خود برنگردد، پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، یا مردّد شود، باید نماز را تمام بخواند.

1296 ٠انصراف از سفر پس از پیمودن چهار فرسخ٠ اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصمیم داشته باشد که همان‌جا بماند، یا بعد از ده روز برگردد، یا در برگشتن یا قصد اقامه ده روز مردّد باشد، باید نماز را تمام بخواند، و همچنین است اگر احتمال دهد سی روز بدون قصد در آنجا می‌ماند.

1297 ٠تصمیم به برگشت از سفر پس از پیمودن چهار فرسخ٠ اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصمیم داشته باشد از همان راه یا راه مساوی یا دورتر برگردد، باید نماز را شکسته بخواند و همچنین اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصمیم داشته باشد از راه دیگری برگردد که مجموع رفت و برگشت به مقدار هشت فرسخ باشد، باید نماز را شکسته بخواند.

1298 ٠تغییر مقصد در بین راه٠ اگر برای رفتن به محلّی که به تنهایی یا به ضمیمه برگشت هشت فرسخ فاصله دارد حرکت کند، و بعد از رفتن مقداری از راه بخواهد جای دیگری برود، چنانچه از محلّ اوّلی که حرکت کرده تا جایی که می‌خواهد برود به تنهایی یا به ضمیمه برگشت هشت فرسخ باشد، باید نماز را شکسته بخواند.

1299 ٠توقّف در حال تردید در ادامۀ مسافرت٠ اگر پیش از آن‌که به هشت فرسخ برسد، مردّد شود که بقیۀ راه را برود یا نه، و در موقعی که مردّد است راه نرود و بعد تصمیم بگیرد که بقیۀ راه را برود، باید تا آخر مسافرت نماز را شکسته بخواند.

1300 ٠تردید در ادامۀ سفر و تصمیم به سفر جدید٠ اگر پیش از آن‌که به هشت فرسخ برسد، مردّد شود که بقیۀ راه را برود یا نه، و در موقعی که مردّد است مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد که هشت فرسخ دیگر برود، یا مجموع رفت و برگشت وی پس از تردید هشت فرسخ باشد، تا آخر‌ مسافرت باید نماز را شکسته بخواند.

1301 ٠تصمیم به ادامۀ سفر پس از تردید در آن٠ اگر پیش از آن‌که به هشت فرسخ برسد، مردّد شود که بقیۀ راه را برود یا نه، و در موقعی که مردّد است مقداری راه برود و بعد تصمیم بگیرد که بقیۀ راه را برود، چنانچه باقیمانده سفر او کمتر از هشت فرسخ باشد و مجموع رفت و برگشت وی -به استثناء مقداری را که در حال تردید راه رفته است- نیز کمتر از هشت فرسخ باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگر باقیمانده سفر کمتر از هشت فرسخ باشد ولی راهی که پیش از مردّد شدن و راهی که بعد از آن می‌رود روی هم هشت فرسخ باشد، بنابر احتیاط باید نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند.

شرط چهارم: نبود قاطع

از شرایط شکسته خواندن نماز آن است که تصمیم داشته باشد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود نگذرد، و در جایی قصد اقامه ده روز یا بیشتر نداشته باشد، و سی روز بدون قصد در جایی نماند؛ پس کسی که می‌خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد یا احتمال آن را می‌دهد، یا می‌خواهد یا احتمال می‌دهد در جایی ده روز بماند، یا احتمال می‌دهد که در جایی سی روز بدون قصد بماند، باید نماز را تمام بخواند.

1302 ٠شک در رسیدن به وطن یا محل اقامت، پیش از هشت فرسخ٠ مسافری که شک دارد که پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش می‌گذرد یا نه، یا قصد اقامه ده روز در محلّی می‌نماید یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

1303 ٠انصراف از قصد اقامت یا عبور از وطن٠ مسافری که می‌خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، یا قصد داشته ده روز در محلّی بماند، و نیز کسی که مردّد است از وطنش بگذرد، یا قصد اقامت ده روز در محلّی بنماید، اگر در بین راه تصمیم بگیرد که از وطن نگذرد و قصد اقامه نیز نکند، باز هم باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر باقیمانده راه به تنهایی یا به ضمیمۀ برگشت، هشت فرسخ باشد، باید نماز را شکسته بخواند.

شرط پنجم: حلال بودن سفر

از شرایط شکسته خواندن نماز آن است که برای کار حرام سفر نکند، و اگر برای کار حرامی؛ مانند دزدی، سفر کند، باید نماز را تمام بخواند، همچنین است اگر خود‌ سفر حرام باشد؛ مثل آن‌که برای او ضرری داشته باشد که اقدام به آن شرعاً حرام است، یا زن بدون اجازۀ شوهر سفر کند.

1304 ٠سفر برای ایذاء مومن یا پدر ومادر٠ سفر به منظور اذیت کردن مؤمن حرام و نماز در آن سفر تمام است، همچنین سفری که نه واجب است و نه مستحب و نرفتن آن هم موجب خلل در امور شخص نمی‌شود اگر سبب اذیت پدر یا مادر شود حرام و نماز در آن سفر تمام است ولی اگر سفر رجحان شرعی داشته باشد -مانند سفر برای حج واجب- حرام نیست و نماز در آن شکسته است، هر چند سبب اذیت پدر و مادر باشد.

1305 ٠سفر برای ترک واجب٠ اگر برای آن‌که کار واجبی را ترک کند، مسافرت کند نمازش تمام است، پس کسی که بدهکار است و وقت آن رسیده، اگر بتواند بدهی خود را بدهد و رضایت طلبکار را در تأخیر پرداخت احراز نکرده باشد، چنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد و برای فرار از پرداخت آن مسافرت نماید، باید نماز را تمام بخواند.

1306 ٠انجام معصیت در حین سفر یا سفر مستلزم معصیت٠ کسی که سفر او حرام نیست و برای کار حرام یا ترک واجب هم سفر نمی‌کند، اگر چه در سفر معصیتی انجام دهد یا واجبی را ترک کند؛ مثلاً غیبت کند یا شراب بخورد، یا نماز نخواند، باید نماز خود را شکسته بخواند، و اگر سفر وی مستلزم معصیت یا ترک واجبی باشد نیز همین‌طور است؛ هر چند احتیاط مستحب در این صورت این است که نماز را تمام هم بخواند.

1307 ٠سفر در زمین غصبی یا با وسیلۀ غصبی٠ اگر سفر او سفر حرام نباشد، ولی ماشین یا مرکب دیگری که سوار است غصبی باشد، یا در زمین غصبی مسافرت کند، باید نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند.

1308 ٠سفر با ظالم٠ کسی که با ظالم مسافرت می‌کند، اگر ناچار نباشد و مسافرت او کمک به ظالم در ظلمش یا سبب تقویت شوکت وی باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد یا به جهتی که اهمیّت آن کمتر نیست؛ مثل نجات‌دادن مظلومی از مرگ، با او مسافرت کند، نمازش شکسته است.

1309 ٠سفر برای تفریح٠ مسافرت برای تفریح و گردش حرام نیست و کسی که به این قصد‌ مسافرت می‌کند باید نمازش را شکسته بخواند.

1310 ٠سفر برای شکار٠ اگر برای لهو و خوش‌گذرانی به شکار رود، حرام و نمازش تمام است و باید روزه‌اش را بگیرد و چنانچه برای امرار معاش به شکار رود، سفرش حلال و نمازش شکسته است و اگر برای کسب درآمد بیشتر و زیاد کردن مال برود، باید نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند؛ و اگر روزه‌اش را بگیرد باید دوباره آن را بجا آورد.

1311 ٠برگشت از سفر معصیت٠ کسی که برای معصیت به مقدار مسافت شرعی سفر کرده، موقعی که از سفر بر می‌گردد اگر توبه کرده، باید نماز را شکسته بخواند، و اگر توبه نکرده باید تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است که هم شکسته و هم تمام بخواند.

1312 ٠تبدیل سفر حرام به سفر حلال در بین راه٠ کسی که سفر او سفر معصیت بوده، یا برای معصیت سفر کرده، اگر در بین راه سفرش حلال شود یا از قصد معصیت بر گردد، چنانچه باقی مانده راه هشت فرسخ باشد، یا می‌خواهد به جایی رود که به ضمیمه برگشت هشت فرسخ می‌باشد، باید نماز را شکسته بخواند.

1313 ٠تبدیل سفر حلال به سفر حرام در بین راه٠ کسی که سفر او سفر معصیت نبوده و برای معصیت هم سفر نکرده، اگر در بین راه، سفرش معصیت شود یا قصد کند که بقیۀ راه را برای معصیت برود، باید نماز را تمام بخواند، و نمازهایی را که شکسته خوانده، در صورتی که مقدار گذشته مسافت شرعی بوده صحیح است، و الّا آن نمازها را دوباره بخواند.

شرط ششم: صحرانشین نبودن

از شرایط شکسته خواندن نماز آن است که از صحرانشین‌هایی نباشد که در بیابان‌ها گردش می‌کنند و هر جا آب و خوراک برای خود و دام‌شان پیدا کنند می‌مانند و بعد از چندی به جای دیگر می‌روند، و صحرانشین‌ها در این مسافرت‌ها باید نماز را تمام بخوانند.

1314 ٠سفر صحرانشینان برای یافتن منزل و چراگاه٠ اگر یکی از صحرانشین‌ها برای پیدا کردن منزل و چراگاه حیوانات‌شان سفر کند، چنانچه با چادر و اثاثیه باشد که گفته شود خانه‌اش همراهش هست نماز را تمام بخواند و الّا چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، بنابر احتیاط باید نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند.

1315 ٠سفر صحرانشینان برای اهداف دیگر٠ اگر صحرانشین برای کار دیگری مانند زیارت یا حج، با چادر و اثاثیه مسافرت کند که گفته شود خانه‌اش همراهش هست نمازش تمام است و بنابر احتیاط مستحب شکسته نیز بخواند.

شرط هفتم: کثیر السّفر نبودن

از شرایط شکسته خواندن نماز آن است که بسیار مسافرت نکند، بنابراین افرادی مانند ساربان و راننده و چوبدار و کشتیبان که زیاد سفر می‌کنند، باید نماز را تمام بخوانند.

1316 ٠زیاد سفر کردن به سبب شغل یا غیر آن٠ کثیر‌السفر باید نمازش را تمام بخواند؛ خواه شغلش مسافرت باشد، یا به خاطر شغل و گذران زندگی بسیار مسافرت می‌کند، و خواه به جهت دیگر باشد؛ بنابراین کسی که در سفر تجارت، یا تدریس می‌کند، یا به جهت تفریح -مثلاً- زیاد سفر کند نمازش تمام است.

1317 ٠سفر غیر کاری برای کسی که شغلش سفر است٠ کسی که شغلش مسافرت است اگر برای کار دیگری؛ مثلاً برای زیارت یا حج، مسافرت کند، نمازش تمام است و بنابر احتیاط مستحب نماز را شکسته هم بخواند.

1318 ٠حَمله‌دار٠ حمله‌دار، یعنی کسی که برای رساندن حاجی‌ها به مکه مسافرت می‌کند، اگر بسیار مسافرت می‌کند باید نماز را تمام بخواند، ولی امروزه که معمولاً بسیار مسافرت نمی‌کنند نمازشان شکسته است.

1319 ٠سفر شغلی در بخشی از سال٠ کسی که فقط در مقداری از سال شغلش مسافرت است؛ مانند راننده‌ای که فقط در تابستان یا زمستان مسافران را جابجا می‌کند، باید در آن سفر نماز را تمام بخواند، و احتیاط مستحب آن است که شکسته نیز بخواند، ولی اگر مدّت سفر او کم باشد به قدری که عرفاً به او کثیر‌السفر نگویند؛ مانند حمله‌داری که سالی یک بار حجّاج را به مکه می‌برد، باید نماز را شکسته بخواند.

1320 ٠سفر اتّفاقی به مسافت شرعی برای کثیر‌السفر در محدوده چهار فرسخ٠ کسی که در کمتر از چهار فرسخی شهر رفت و آمد می‌کند به صورتی که عرفاً او را کثیر‌السفر می‌گویند، چنانچه اتفاقاً سفری برود که مسافت شرعی است بنابر احتیاط نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند، و اگر رفت و آمد او به جایی‌ نزدیک شهر است به حدّی که رفتن به آنجا عرفاً مسافرت محسوب نشود، در مسافرتی که به قدر مسافت شرعی است باید نماز را شکسته بخواند.

1321 ٠اولین سفر کثیرالسّفر پس از ده روز توقّف در وطن٠ کسی که زیاد مسافرت می‌کند اگر ده روز یا بیشتر در وطن خود بماند؛ چه از اوّل قصد ماندن ده روز را داشته باشد، چه بدون قصد بماند، باید در سفر اوّل که بعد از ده روز می‌رود نماز را شکسته بخواند.

1322 ٠اولین سفر کثیر‌السفر بعد از ده روز توقّف درغیر وطن٠ کسی که زیاد مسافرت می‌کند، اگر در غیر وطن خود ده روز بماند، چنانچه از اوّل قصد ماندن ده روز را داشته باشد، در سفر اولی که بعد از ده روز می‌رود باید نماز را شکسته بخواند و اگر از اوّل قصد ماندن ده روز را نداشته باشد، بنابر احتیاط در سفر اوّل هم شکسته و هم تمام بخواند.

1323 ٠شک کثیر‌السفر در  اقامت ده روز٠ کسی که زیاد مسافرت می‌کند اگر شک کند که در وطن خود یا جای دیگر ده روز مانده یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

1324 ٠نماز سیاحتگر فاقد وطن٠ کسی که در شهرها سیاحت می‌کند، و برای خود وطنی اختیار نکرده، باید نماز را تمام بخواند.

1325 ٠مسافرت پی‌در‌پی به صورت اتّفاقی٠ کسی که زیاد مسافرت نمی‌کند، اگر اتفاقاً در شهری یا دهی جنسی دارد که برای حمل آن مسافرت‌های پی‌درپی می‌کند، باید نماز را شکسته بخواند.

1326 ٠اعراض از وطن٠ کسی که از وطنش صرف‌نظر کرده و می‌خواهد وطن دیگری برای خود اختیار کند، اگر کثیر‌السفر نباشد، باید در مسافرت نماز را شکسته بخواند.

شرط هشتم: رسیدن به حدّ ترخّص

یعنی از وطنش یا جایی که قصد کرده ده روز در آن جا بماند، به قدری دور شود که صدای اذان بلند آخر آن جا را نشنود و نیز اهل آن محل او را نبینند.

1327 ٠معیار حدّ ترخّص و حکم آن٠ کسی که به سفر می‌رود، اگر به جایی برسد که اگر در آخر شهر با صدای بلند اذان بگویند صدای اذان را نمی‌شنود و اهل شهر او را نمی‌بینند ولی دیوارهای شهر را می‌بیند، چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند باید نماز را شکسته بخواند و احتیاط مستحب در آن است که تمام نیز بخواند.

1328 ٠حدّ ترخّص در بازگشت از سفر٠مسافری که به وطنش برمی‌گردد وقتی به جایی برسد که صدای اذان آخر شهر را می‌شنود یا اهل شهر او را می‌بینند، باید نماز را تمام بخواند، و نیز مسافری که می‌خواهد ده روز در محلّی بماند، وقتی به جایی برسد که صدای اذان آنجا را بشنود یا اهل آنجا او را ببینند، باید نماز را تمام بخواند و احتیاط مستحب آن است که نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند یا آن را تأخیر بیندازد تا به منزل برسد.

1329 ٠حدّ ترخّص در موقعیت غیر متعارف٠ هر گاه موقعیت جغرافیایی شهر به‌طوری باشد که از دور صدای اذان آن شنیده شود، یا طوری باشد که با کمی فاصله گرفتن صدای اذان قطع گردد، اهالی آن شهر نیز در مسافرت وقتی به جایی برسند که صدای اذان بلند آخر شهر را نشنوند باید نماز را شکسته بخوانند، بلی اگر شهر در مسیر بادهای تند باشد و صدای اذان تا مسافتهای زیادی برسد، باید موقعیت متعارف را در نظر بگیرد؛ و اگر باد مانع رساندن صدای اذان باشد ولی اهالی شهر، مسافر را ببینند، نمازش تمام است.

1330 ٠حدّ ترخّص مکان فاقد سکنه٠ اگر از محلّی مسافرت کند که اهل ندارد، وقتی به جایی برسد که اگر در آخر آن محل، با صدای بلند اذان بگویند شنیده نمی‌شود و اگر کسی در آن محل باشد او را نمی‌بیند، باید نماز را شکسته بخواند.

1331 ٠شک مسافر در رسیدن به حد ترخص٠ اگر به قدری دور شود که نداند صدای اذان به آن نقطه می‌رسد یا خیر باید نماز را تمام بخواند همچنین اگر بفهمد اذان می‌گویند ولی کلمات آن را تشخیص ندهد، باید نماز را تمام بخواند؛ ولی اگر بداند مرتبه خاصی از صدای اذان مثل صدای اذان با دستگاه بلندگو به گوش می‌رسد ولی نداند صدای بلند اذان بدون بلندگو به این حد است یا نه، باید نماز را شکسته بخواند.

1332 ٠شنیدن اذان از جای بلند شهر٠ اگر به قدری دور شود که اذان خانه‌ها را نشنود، ولی اذان شهر را که معمولاً در جای بلند می‌گویند بشنود، نباید نماز را شکسته بخواند.

1333 ٠شنیدن اذان با بلندگو٠ اگر به جایی برسد که اذان شهر را که معمولاً در جای بلند می‌گویند نشنود، ولی اذانی را که در جای خیلی بلند یا با وسایلی همچون بلندگو می‌گویند بشنود، باید نماز را شکسته بخواند.

1334 ٠حدّ ترخص در موارد غیر معمول٠ اگر گوش او یا صدای اذان غیر معمولی باشد، در محلّی باید نماز را شکسته بخواند که گوش معمولی صدای اذان بلند معمولی را نشنود و اهل محل نیز او را نبینند.

1335 ٠شک در رسیدن به حدّ ترخّص در رفت و برگشت٠ اگر موقعی که به سفر می‌رود، در جایی شک کند که به حدّ ترخّص رسیده یا نه، و بخواهد نماز بخواند، باید نماز را تمام بخواند و کفایت می‌کند مگر بداند در وقت نماز چهار رکعتی -که نخوانده است- به آن‌جا برمی‌گردد و احتمال دهد نمازش را در آنجا خواهد خواند که در این صورت باید نمازش را هم تمام و هم شکسته بخواند.

 در برگشت از سفر نیز اگر شک کند که به حد ترخص رسیده یا نه، و بخواهد نماز بخواند، باید نمازش را شکسته بخواند و کفایت می‌کند مگر بداند در وقت نماز چهار رکعتی که نخوانده است در ابتدای سفر بعدی از آن جا خواهد گذشت و احتمال دهد نمازش را در آنجا خواهد خواند که در این صورت باید نمازش را هم تمام و هم شکسته بخواند.

چیزهایی که سفر را قطع می‌کند

اوّل: رسیدن به وطن‌

1336 ٠رسیدن به حدّ ترخّص وطن٠ مسافری که در سفر از وطن خود عبور می‌کند وقتی به حدّ ترخّص وطن رسید، باید نماز را تمام بخواند.

1337 ٠ادامه دادن سفر بعد از عبور از وطن٠ مسافری که در بین مسافرت به وطنش رسیده، تا وقتی در آنجا است باید نماز را تمام بخواند، و اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود یا مجموع رفت و برگشتش هشت فرسخ باشد وقتی به حدّ ترخّص رسید، باید نماز را شکسته بخواند.

1338 ٠تعریف وطن٠ محلّی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده به نحوی که در نظر متعارف مردم محل زندگی او محسوب می‌شود وطن اوست؛ چه در آنجا به‌دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد. و همچنین جایی را که انسان محلّ زندگی خود قرار داده، و مثل کسی که آنجا وطن دائمی اوست در آنجا زندگی می‌کند که اگر مسافرتی برای او پیش آید، دوباره به همان‌جا برمی‌گردد؛ اگر چه قصد نداشته باشد که همیشه در آنجا بماند، وطن او محسوب می‌شود.

1339 ٠اقامت محدود در غیر وطن اصلی٠ اگر قصد دارد در محلّی که وطن اصلیش نیست مدّتی بماند، و بعد به جای دیگر رود، آنجا وطن او حساب نمی‌شود.

1340 ٠نماز دانشجویان و طلّاب در محل تحصیل٠ کسانی مانند اکثر طلّاب حوزه‌های علمیه و دانشجویان‌که بدون خانواده چند سال به کاری مانند تحصیل در جایی که وطن آن‌ها نیست اشتغال دارند در صورتی که معمولاً حداقل شش ماه در سال در آنجا سکونت دارند آن جا در حکم وطن آن‌ها می‌باشد.

1341 ٠زندگی در بیش از یک وطن٠ کسی که در دو محل زندگی می‌کند، مثلاً شش ماه در شهری و شش ماه در شهر دیگر می‌ماند، هر دو وطن اوست. و نیز ممکن است شخص بیشتر از دو محل را برای زندگی خود اختیار کرده باشد، که اگر مطابق مسألۀ 1338 آنجا وطن وی محسوب شود یا در آنجا مسافر خوانده نشود نمازش در آنجا تمام است و روزه‌اش صحیح است.

1342 ٠تأثیر ملک داشتن و شش ماه اقامت در حکم نماز٠ در شکسته خواندن در غیر وطن فرقی نمی‌کند که در محلّی ملک داشته باشد و در آن محل شش ماه مانده باشد یا نه؛ هر چند احتیاط مستحب این است که اگر در محلّی ملک داشته و شش ماه در آنجا مانده، هر وقت در مسافرت به آنجا برسد نماز را تمام هم بخواند.

1343 ٠اعراض از وطن٠ اگر به جایی برسد که وطن او بوده و از آن جا صرف‌نظر کرده و قصد ماندن ده روز را در آن جا ندارد، باید نماز را شکسته بخواند.

دوّم: قصد اقامت ده روز‌

1344 ٠ده روز ماندن در یک محل٠ مسافری که قصد دارد ده روز پشت سر هم در محلّی بماند، یا می‌داند که بدون اختیار ده روز در محلّی می‌ماند، در آن محل باید نماز را تمام بخواند.

1345 ٠منظور از ده روز در قصد اقامت٠ مسافری که می‌خواهد ده روز در محلّی بماند، اگر ده شبانه روز کامل (یعنی 24 ساعت) در جایی بماند بی‌اشکال نمازش تمام است و اگر قصدش این باشد که ده روز کامل و نه شب بین آن را در جایی بماند در این صورت نیز باید نمازش را تمام بخواند، بلکه اگر قصدش این باشد که ده روز تلفیقی کامل در جایی بماند (مثلاً تصمیم دارد از ساعت ده روز اوّل ماه تا ساعت ده روز یازدهم ماه در محلّی اقامت کند) باید نماز را تمام بخواند و در غیر این سه صورت نماز مسافر شکسته است.

1346 ٠قصد اقامت در دو محلّ نزدیک به هم٠ مسافری که می‌خواهد ده روز در محلّی بماند، در صورتی باید نماز را تمام بخواند که بخواهد تمام ده روز در یک جا بماند، پس اگر بخواهد مثلاً ده روز ‌در نجف و کوفه یا در قم و جمکران بماند، باید نماز را شکسته بخواند، و معیار آن است که در عرف دو محل محسوب شوند؛ هر چند به قدری به یکدیگر نزدیک باشند که به مقدار حدّ ترخّص نیز فاصله نباشد، یا به هم چسبیده باشند.

1347 ٠قصد رفتن به حومۀ محل اقامت٠ مسافری که می‌خواهد ده روز در محلّی بماند حتی اگر از اوّل قصد داشته باشد در بین ده روز از آن محل و اطراف آن که عرفاً جزء محل به حساب می‌آید؛ مانند باغات اطراف شهر، خارج شود، چنانچه خوابگاهش در این محل باشد کافی است و لازم نیست تصمیم داشته باشد در روز یا اوایل شب به محل برگردد و در این صورت اگر بخواهد هر روز نیز به خارج محل برود مانعی ندارد.

1348 ٠قصد اقامت مشروط٠ مسافری که تصمیم فعلی ندارد ده روز در محلّی بماند؛ مثلاً قصدش این است که اگر رفیقش بیاید یا منزل خوبی پیدا کند، ده روز بماند، باید نماز را شکسته بخواند، مگر آن‌که مطمئن باشد که شرایط ماندن ده روز فراهم خواهد شد.

1349 ٠احتمال بروز مانع در اثنای ده روز٠ کسی که تصمیم دارد ده روز در محلّی بماند به‌طوری که برای ایجاد شرایط ماندن و رفع موانع آن اقدام می‌کند؛ هر چند احتمال عقلائی بدهد که نتواند بماند، باید نماز را تمام بخواند؛ بلی اگر تصمیم دارد چنانچه مقدّمات اقامت فراهم شد ده روز بماند و برای ایجاد مقدّمات اقدام نمی‌کند، چنانچه اطمینان داشته باشد که مقدّمات فراهم می‌شود و عملاً ده روز می‌ماند، نمازش تمام است، وگرنه باید نماز را شکسته بخواند.

1350 ٠قصد ماندن تا وقت معیّن و ندانستن مقدار آن٠ اگر مسافر تصمیم دارد در محلّی تا زمانی معیّن بماند، اگر نداند چند روز در آن جا می‌ماند نماز را شکسته می‌خواند، ولی اگر بعد بفهمد که تا آن زمان ده روز بوده، می‌فهمد که نمازی که شکسته خوانده باطل بوده و باید آن را تمام بخواند و اگر وقت گذشته قضا کند، بنابراین کسی که می‌خواهد تا آخر ماه در محلّی بماند و چون نمی‌داند که ماه کامل است یا ناقص، نماز را شکسته خوانده، اگر بعد بفهمد که ماه کامل بوده و مدّت اقامت او ده روز است، نمازش را باید به صورت تمام دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید، همچنین کسی که می‌خواهد تا روز مشخّصی از ایّام هفته مثلاً تا‌ جمعه آینده بماند و به علت این که نمی‌داند تا آن روز ده روز می‌باشد یا نه، نماز خود را شکسته بخواند، اگر بعد بفهمد که ده روز بوده، معلوم می‌شود نمازش باطل بوده و باید آن را به صورت تمام دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.

1351 ٠انصراف یا تردید در قصد اقامت٠ اگر مسافر قصد کند ده روز در محلّی بماند، و به خاطر آن یک نماز چهار رکعتی ادایی بخواند، چنانچه پس از آن از ماندن منصرف شود یا مردّد شود که در آنجا بماند یا به جای دیگر برود، تا وقتی در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر پیش از آن‌که به خاطر قصد اقامه، نماز چهار رکعتی بخواند از ماندن منصرف شود یا مردّد گردد، باید نماز را شکسته بخواند.

1352 ٠انصراف روزه‌دار از قصد اقامت٠ مسافری که قصد کرده ده روز در محلّی بماند اگر روزه بگیرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه یک نماز چهار رکعتی ادایی خوانده باشد، تا وقتی که در آنجا هست روزه‌هایش صحیح است و باید نمازهای خود را تمام بخواند و اگر نماز چهار رکعتی ادایی نخوانده باشد، روزۀ آن روزش صحیح است؛ اما نمازهای خود را باید شکسته بخواند و روزهای بعد هم نمی‌تواند روزه بگیرد.

1353 ٠شک در ادای نماز چهار رکعتی پس از انصراف از اقامت٠ مسافری که قصد کرده ده روز در محلّی بماند، اگر از ماندن منصرف شود یا در ماندن مردّد شود، و شک کند که پیش از آن نماز چهار رکعتی ادایی خوانده است یا نه، چنانچه شکش پس از گذشتن وقت نماز چهار رکعتی باشد، باید نمازهای بعدی را تمام بخواند، ولی چنانچه قبل از گذشتن وقت نماز چهار رکعتی شک کند که آیا نماز چهار رکعتی خوانده یا نه، باید آن نماز و نمازهای بعد را شکسته بخواند.

1354 ٠قصد اقامت در اثنای نماز٠ اگر مسافر به نیت این که نماز را شکسته بخواند مشغول نماز شود و در بین نماز تصمیم بگیرد که ده روز یا بیشتر بماند، باید نماز را چهار رکعتی تمام نماید.

1355 ٠انصراف از اقامت در اثنای نماز٠ مسافری که قصد کرده ده روز در محلّی بماند اگر در اثناء اوّلین نماز چهار رکعتی ادایی از قصد خود برگردد، یا در ماندن مردّد شود، چنانچه هنوز به رکوع رکعت سوم نرفته است، باید نماز را دو رکعتی تمام کند و بقیۀ نمازهای خود را‌ شکسته بخواند و اگر به رکوع رکعت سوم رفته نمازش باطل است و باید آن نماز و نمازهای بعد را شکسته بخواند؛ و احتیاط مستحب آن است که آن نماز را چهار رکعتی تمام کند و شکسته نیز بخواند و نمازهای بعد را نیز، هم شکسته و هم تمام بخواند.

1356 ٠اقامت بیش از ده روز٠ مسافری که قصد کرده ده روز در محلّی بماند، اگر بیشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتی مسافرت نکرده، باید نمازش را تمام بخواند، و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز کند.

1357 ٠وظیفۀ مسافر در محلّ اقامت٠ مسافری که قصد کرده ده روز در محلّی بماند، باید روزۀ واجب معیّن -مثل روزۀ ماه رمضان- را بگیرد، و می‌تواند روزۀ قضا و روزۀ مستحبی را هم بجا بیاورد و نافلۀ ظهر و عصر و عشا را هم بخواند.

1358 ٠رفتن به اطراف محلّ اقامت٠ مسافری که قصد کرده ده روز در محلّی بماند، اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی ادایی، یا بعد از ماندن ده روز -اگر چه یک نماز تمام هم نخوانده باشد- بخواهد به جایی که کمتر از مسافت شرعی است برود و برگردد، و دوباره در جای اوّل خود ده روز یا کمتر یا بیشتر بماند، از وقتی که می‌رود تا وقتی که برمی‌گردد و بعد از برگشتن، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر برگشتن به محل اقامتش فقط از این جهت باشد که در مسیر سفرش واقع شده است و رفت و برگشت او تا جایی که می‌خواهد برود مجموعاً هشت فرسخ باشد، لازم است در حال رفتن بعد از گذشتن از حدً ترخّص و در مقصد و در بازگشت و در جایی که قبلاً قصد اقامه کرده بود، نماز را شکسته بخواند.

1359 ٠قصد رفتن به محلّ دیگر پس از یک نماز چهار رکعتی٠ مسافری که قصد کرده ده روز در محلّی بماند، اگر بعد از یک نماز چهار رکعتی ادایی، یا بعد از ماندن ده روز بخواهد به جای دیگری برود که کمتر از مسافت شرعی است در تمام مدّت سفر باید نماز خود را تمام بخواند؛ خواه قصد ماندن ده روز در مقصد یا در بین راه را داشته باشد یا نه، و اگر محلّی که می‌خواهد برود هشت فرسخ یا بیشتر باشد در طول راه و در مقصد نمازش شکسته است؛ مگر آن‌که بخواهد ده روز در مقصد بماند که باید نماز را در موقع رفتن شکسته و در مقصد تمام بخواند‌.

1360 ٠رفتن به اطراف محلّ اقامت و تردید در بازگشت٠ مسافری که قصد کرده ده روز در محلّی بماند اگر بعد از خواندن‌ یک نماز چهار رکعتی ادایی یا بعد از ماندن ده روز بخواهد به جایی که کمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه مردّد باشد که به محلّ اولش برگردد یا نه، یا به‌کلّی از برگشتن به آنجا غافل باشد، باید از وقتی که می‌رود تا برمی‌گردد، و بعد از برگشتن، نمازهای خود را تمام بخواند.

1361 ٠قصد اقامت به خیال ماندن همراهان٠ اگر به خیال این که رفقایش می‌خواهند ده روز در محلّی بمانند، قصد کند که ده روز در آنجا بماند و بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی ادایی بفهمد که آن‌ها قصد نکرده‌اند؛ اگر چه خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدّتی که در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند.

سوم: ماندن یک ماه بدون قصد‌

1362 ٠سی شبانه روز ماندن بدون قصد اقامت٠ اگر مسافر بعد از رسیدن به هشت فرسخ، بدون قصد اقامه ده روز، سی شبانه روز در محلّی بماند، بعد از گذشتن سی شبانه روز، اگر چه مقدار کمی هم در آنجا بماند باید نماز را تمام بخواند و اگر فقط سی روز مانده باشد و شب اوّل یا شب آخر کامل نشده، بنابر احتیاط نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند.

1363 ٠قصد ماندن کمتر از ده روز به صورت متعدّد٠ مسافری که می‌خواهد نه روز یا کمتر در محلّی بماند، اگر بعد از آن‌که نه روز یا کمتر در آنجا ماند، بخواهد دوباره نه روز یا کمتر بماند و همین‌طور تا سی شبانه روز، روز سی و یکم باید نماز را تمام بخواند.

1364 ٠ماندن سی روز مردّد در دو محلّ٠ مسافری که سی شبانه روز مردّد بوده، در صورتی باید نماز را تمام بخواند که سی شبانه روز را در یک جا بماند، پس اگر مقداری از آن را در جایی و مقداری را در جای دیگر بماند، بعد از سی شبانه روز هم باید نماز را شکسته بخواند.

مسائل متفرّقۀ نماز مسافر

1365 ٠اماکن چهارگانه٠ در شهرهای مکه و مدینه و نجف (یا کوفه) و کربلا، تأکید بسیار شده که قصد اقامه ده روز کنند و نماز را تمام بخوانند، ولی تا قصد اقامه نکرده، ظاهراً مانند سایر شهرها باید نماز را شکسته بخواند.

1366 ٠تمام خواندن نماز در سفر از روی عمد یا فراموشی٠ کسی که می‌داند مسافر است و باید نماز را شکسته بخواند، اگر‌ عمداً تمام بخواند، نمازش باطل است و همچنین است حکم کسی که فراموش کند که نماز مسافر شکسته است و تمام بخواند و در وقت یادش بیاید، ولی اگر بعد از وقت یادش بیاید، قضا ندارد.

1367 ٠تمام خواندن نماز در سفر به خاطر اشتباه در رکعات نماز٠ مسافری که می‌داند مسافر است و باید نماز را شکسته بخواند، اگر در عدد رکعات اشتباه کند و به جای دو رکعت، چهار رکعت بخواند، چنانچه در اثناءِ وقت ملتفت شود باید نماز را اعاده کند و اگر پس از گذشت وقت ملتفت شود، قضا ندارد.

1368 ٠تمام خواندن به خاطر ندانستن حکم مسافر٠ مسافری که اصلاً نمی‌داند نماز مسافر شکسته است، اگر تمام بخواند نمازش صحیح است.

1369 ٠تمام خواندن به خاطر ندانستن خصوصیّات حکم مسافر٠ مسافری که می‌داند نماز مسافر شکسته است، اگر بعضی از خصوصیّات آن را نداند؛ مثلاً نداند که در سفری که رفت و برگشت آن هشت فرسخ است باید شکسته بخواند، چنانچه تمام بخواند و در وقت بفهمد، نمازش باطل است ولی اگر در خارج وقت بفهمد، قضا ندارد.

1370 ٠تمام خواندن به خاطر اشتباه در تعیین مسافت٠ مسافری که می‌داند نماز مسافر شکسته است، اگر به گمان این که مقصد معیّن او کمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتی بفهمد که مقصدش هشت فرسخ بوده، نمازی را که تمام خوانده باید دوباره شکسته بخواند ولی اگر بعد از وقت فهمید، قضا لازم نیست ولی اگر اصلًا نمازش را نخوانده باید آن را شکسته بجا آورد.

1371 ٠تمام خواندن نماز به خاطر فراموشی سفر٠ اگر فراموش کند که مسافر است و نماز را تمام بخواند، چنانچه در وقت یادش بیاید باید شکسته بجا آورد و اگر آن را بجا نیاورد باید شکسته قضا نماید، و اگر بعد از وقت یادش بیاید قضای آن نماز بر او واجب نیست.

1372 ٠شکسته خواندن نماز در محلّ تمام٠ کسی که باید نماز را تمام بخواند، اگر شکسته بجا آورد، نمازش باطل است؛ مگر مسافری که قصد ماندن ده روز در جایی داشته باشد، و به جهت ندانستن حکم مسأله نماز را شکسته بخواند، ولی احتیاط مستحب آن است که نماز را دوباره تمام بخواند.

1373 ٠التفات به شکسته بودن نماز در بین نماز چهار رکعتی٠ اگر مشغول نماز چهار رکعتی شود و در بین نماز یادش بیاید که مسافر است یا متوجّه شود که مقصد معیّن او در هشت فرسخی است، چنانچه به رکوع رکعت سوم نرفته، باید نماز را دو رکعتی تمام کند، و اگر به رکوع رکعت سوم رفته، این نماز باطل است و باید نماز دورکعتی دیگری بخواند و در صورتی که به اندازه خواندن یک رکعت هم وقت داشته باشد، باید نماز را از سر شکسته بخواند و الّا، باید نماز را‌ شکسته قضا کند.

1374 ٠آگاهی از شکسته بودن نماز در اثنای آن٠ اگر مسافر بعضی از خصوصیّات نماز مسافر را نداند؛ مثلاً نداند که اگر رفتن و برگشتن بر روی هم هشت فرسخ باشد، باید نماز را شکسته بخواند، چنانچه به نیت نماز چهار رکعتی مشغول نماز شود و پیش از رکوع رکعت سوم مسأله را بفهمد، باید نماز را دو رکعتی تمام کند و اگر در رکوع یا بعد از آن متوجّه شود نمازش باطل است و در صورتی که به مقدار یک رکعت از وقت هم مانده باشد، باید نماز را شکسته بخواند و الّا، باید نماز را شکسته قضا کند.

1375 ٠آگاهی از تمام بودن نماز در اثنای آن٠ مسافری که باید نماز را تمام بخواند، اگر به واسطه ندانستن مسأله به نیت نماز دو رکعتی مشغول نماز شود و در بین نماز، مسأله را بفهمد، باید نماز را چهار رکعتی تمام کند.

1376 ٠مسافرت یا برگشت از آن بعد از وقت نماز٠ مسافری که نماز نخوانده، اگر پیش از تمام شدن وقت به وطنش برسد، یا به جایی برسد که می‌خواهد ده روز در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند، و کسی که مسافر نیست، اگر در اوّل وقت نماز نخواند و مسافرت کند، در سفر باید نماز را شکسته بخواند، و احتیاط مستحب آن است که در صورت اوّل شکسته و در صورت دوم تمام نیز بخواند و رعایت این احتیاط در صورت دوم مناسب‌تر است.

1377 ٠خواندن قضای نماز در وطن یا سفر٠ اگر از مسافری که باید نماز را شکسته بخواند نماز ظهر یا عصر یا عشا قضا شود، باید آن را دو رکعتی قضا نماید؛ اگر چه در غیر سفر بخواهد قضای آن را بجا آورد، و اگر از کسی که مسافر نیست یکی از این سه نماز قضا شود، باید چهار رکعتی قضا نماید؛ اگر چه در سفر بخواهد آن را قضا نماید.

1378 ٠مستحبات نماز مسافر٠ مستحب است مسافر در تعقیب هر یک از نمازهای شکسته سی مرتبه بگوید: «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ وَ اللّهُ أَكْبَرُ» و چون این ذکر در تعقیب تمام نمازها -برای مسافر و غیر مسافر- مستحب است، برای مسافر در تعقیب نماز ظهر و عصر و عشا که شکسته می‌خواند، تأکید بیشتری خواهد داشت، بلکه بهتر است شصت مرتبه بگوید.

نماز قضا

احکام نماز قضا

1379 ٠موارد واجب بودن قضا٠ کسی که نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده، باید قضای آن را بجا آورد، اگر چه در تمام وقت نماز خواب مانده، یا به واسطه مستی نماز نخوانده باشد، ولی نمازهای یومیه‌ای را که زن در حال حیض یا نفاس نخوانده، قضا ندارد، همچنین اگر به جهت بی‌هوشی غیراختیاری در تمام وقت نماز قضا شود، ولی اگر بی‌هوشی به اختیار خود شخص باشد؛ مثل این که به خاطر عمل جراحی خود را در اختیار پزشک قرار داده پس چنانچه به مقدار انجام نماز از وقت هشیار بوده بدون اشکال باید آن را قضا کند بلکه اگر در تمام وقت هم بی‌هوش بوده، باید قضای آن را بجا آورد.

1380 ٠آگاهی از بطلان نماز پس از وقت٠ اگر بعد از وقت نماز بفهمد نمازی را که خوانده باطل بوده، باید قضای آن را بخواند.

1381 ٠کوتاهی نکردن در خواندن نماز قضا٠ کسی که نماز قضا دارد، باید در خواندن آن کوتاهی نکند؛ ولی لازم نیست فوراً آن را بجا آورد.

1382 ٠خواندن نماز مستحبی در صورت داشتن نماز قضا٠ کسی که نماز قضا دارد، می‌تواند نماز مستحبی بخواند.

1383 ٠احتمال بطلان نمازهای گذشته و داشتن نماز قضا٠ اگر انسان احتمال دهد که نماز قضایی دارد یا نمازهایی را که خوانده صحیح نبوده، بهتر است قضای آن‌ها را بجا آورد؛ ولی اگر مسأله را نمی‌دانسته بنابر احتیاط آن را قضا کند.

1384 ٠ترتیب در قضای نمازهای یومیه٠ در قضای نمازهای یومیه ترتیب لازم نیست بلکه مطابق احتیاط استحبابی است؛ مگر در نمازهایی که در ادای آن‌ها ترتیب لازم است؛ مثل نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا از یک روز، که در قضای آن‌ها نیز ترتیب لازم است.

1385 ٠ترتیب در خواندن قضای نمازهای غیر یومیّه٠ اگر بخواهد قضای چند نماز غیر یومیه مانند نماز آیات را بخواند، یا مثلاً بخواهد قضای یک نماز یومیه و چند نماز غیر یومیه را بخواند، لازم نیست آن‌ها را‌ به ترتیب بجا آورد.

1386 ٠فراموش کردن ترتیب در نمازهای قضا شده٠ اگر ترتیب نمازهایی را که نخوانده فراموش کند، احتیاط مستحب آن است که طوری آن‌ها را بخواند که یقین کند به ترتیبی که قضا شده بجا آورده است، مثلاً اگر قضای یک نماز ظهر و یک نماز مغرب بر او واجب است و نمی‌داند کدام اوّل قضا شده، اوّل یک نماز مغرب و بعد از آن یک نماز ظهر و دوباره نماز مغرب را بخواند، یا اوّل یک نماز ظهر و بعد از آن یک نماز مغرب و دوباره نماز ظهر را بخواند، تا یقین کند هر کدام را که اوّل قضا شده اوّل خوانده است.

1387 ٠چگونگی تحقق ترتیب بین نماز ظهر و عصر قضا شده از دو روز٠ اگر نماز ظهر یک روز و نماز عصر روز دیگر، یا دو نماز ظهر، یا دو نماز عصر از او قضا شده و نمی‌داند کدام اوّل قضا شده است، چنانچه دو نماز چهار رکعتی بخواند به نیت این که اولی قضای نماز اوّل و دومی قضای نماز دوم باشد، برای حاصل شدن ترتیب کافی است.

1388 ٠چگونگی تحقق ترتیب بین نمازهای قضای ظهر و عشا یا عصر و عشا٠ اگر یک نماز ظهر و یک نماز عشا، یا یک نماز عصر و یک نماز عشا از او قضا شود، و نداند کدام اوّل قضا شده است، احتیاط مستحب آن است که طوری آن‌ها را بخواند که یقین کند به ترتیب بجا آورده است، مثلاً اگر یک نماز ظهر و یک نماز عشا از او قضا شده، و اولی آن‌ها را نمی‌داند، اوّل یک نماز ظهر، بعد از آن یک نماز عشا، دوباره یک نماز ظهر بخواند؛ یا اوّل یک نماز عشا، بعد یک نماز ظهر، دوباره یک نماز عشا بخواند.

1389 ٠ندانستن نوع نماز قضا شدۀ چهار رکعتی٠ کسی که می‌داند یک نماز چهار رکعتی نخوانده، ولی نمی‌داند نماز ظهر است یا نماز عصر، اگر یک نماز چهار رکعتی به نیت قضای نمازی که نخوانده، بجا آورد کافی است و همچنین است حکم کسی که می‌داند یک نماز چهار رکعتی نخوانده ولی نمی‌داند مثلاً نماز ظهر است یا نماز عشا و ظاهراً می‌تواند حمد و سوره نماز را بلند یا آهسته بخواند.

1390 ٠شیوه احراز ترتیب در فرض ندانستن اوّلین نماز قضا شده٠ کسی که چند نماز پشت سر هم از او قضا شده و نمی‌داند اوّلی کدام است، اگر یک بار تمام آن نمازها را بخواند و بار دیگر نمازها را به همان ترتیب -به‌غیراز نماز آخری- بخواند ترتیب یقیناً حاصل می‌شود؛ مثلاً کسی که پنج نماز پشت سر هم از او قضا شده و نمی‌داند اوّلی آن‌ها کدام است، چنانچه نه نماز به ترتیب بخواند؛ مثلاً از نماز صبح شروع کند و بعد از آن‌که ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند، دو مرتبه نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را بخواند یقین به ترتیب حاصل نموده است.

1391 ٠قضا شدن نمازهای پنج‌گانه در روزهای مختلف٠ کسی که می‌داند نمازهای پنج‌گانه او هر کدام از یک روز قضا شده و ترتیب آن‌ها را نمی‌داند، برای رعایت ترتیب می‌تواند پنج شبانه روز نماز بخواند، و اگر شش نماز از شش روز از او قضا شده، می‌تواند برای رعایت ترتیب شش شبانه روز نماز بخواند و همچنین برای هر نمازی که به نمازهای قضای او اضافه شود، می‌تواند یک شبانه روز بیشتر بخواند و یقین می‌کند به ترتیبی که قضا شده بجا آورده است؛ البته با کمتر از مقدارهای ذکر شده نیز می‌توان ترتیب را رعایت کرد، به گونه‌ای که در اینجا مجال توضیح آن نیست.

1392 ٠ندانستن تعداد نمازهای قضا شده٠ کسی که مثلاً چند نماز صبح یا چند نماز ظهر از او قضا شده و شماره آن‌ها را نمی‌داند، مثلاً نمی‌داند که سه یا چهار یا پنج نماز بوده، چنانچه مقدار کمتر را بخواند کافی است، و احتیاط مستحب آن است که مقدار بیشتر را بخواند؛ به خصوص اگر شمارۀ آن‌ها را می‌دانسته و فراموش کرده، مثلاً اگر فراموش کرده که چند نماز صبح از او قضا شده و یقین دارد که بیشتر از ده نبوده، به احتیاط مستحب ده نماز صبح بخواند.

1393 ٠خواندن نماز ادا در صورت داشتن نماز قضا٠ کسی که فقط یک نماز قضا از روزهای پیش دارد، بنابر احتیاط اگر ممکن است اوّل آن را بخواند، بعد مشغول نماز آن روز شود و نیز اگر یک نماز یا بیشتر از همان روز از او قضا شده است، در صورتی که ممکن باشد، بنابر احتیاط نماز قضای آن روز را پیش از نماز ادا بخواند.

1394 ٠عدول از نماز أدا به قضا٠ اگر در بین نماز یادش بیاید که یک نماز یا بیشتر از همان روز از او قضا شده، یا فقط یک نماز قضا از روزهای پیش دارد، چنانچه وقت وسعت دارد و ممکن است نیت را به نماز قضا برگرداند، بنابر احتیاط نیت نماز قضا کند؛ مثلاً اگر در نماز ظهر پیش از رکوع رکعت سوم یادش بیاید که نماز صبح آن روز قضا شده، در صورتی که وقت‌ نماز ظهر تنگ نباشد، نیت را به نماز صبح برگرداند و آن را دو رکعتی تمام کند، بعد نماز ظهر را بخواند، ولی اگر وقت تنگ است یا نمی‌تواند نیت را به نماز قضا برگرداند؛ مثلاً در رکوع رکعت سوم نماز ظهر یادش بیاید که نماز صبح را نخوانده، چون اگر بخواهد نیت نماز صبح کند یک رکوع زیاد می‌شود، نباید نیت را به قضای صبح برگرداند؛ بلکه باید نماز ظهر را تمام کند سپس اگر وقت نماز عصر تنگ نیست، قبل از نماز عصر بنا بر احتیاط نماز صبح را قضا کند.

1395 ٠ترتیب بین نماز قضا و أدا٠ اگر از روزهای گذشته نمازهای قضا دارد و یک نماز یا بیشتر هم از همان روز از او قضا شده، چنانچه برای قضای تمام آن‌ها وقت ندارد، یا نمی‌خواهد همه را در آن روز بخواند، احتیاط آن است که نماز قضای آن روز را پیش از نماز ادا بخواند و احتیاط مستحب آن است که بعد از خواندن قضای نمازهای سابق، دوباره نماز قضایی را که در آن روز پیش از نماز ادا خوانده بجا آورد.

1396 ٠نیابت در نماز قضای انسان زنده٠ تا انسان زنده است، اگر چه از خواندن نماز قضای خود عاجز باشد، دیگری نمی‌تواند نمازهای او را قضا نماید.

1397 ٠خواندن نماز قضا به جماعت٠ نماز قضا را با جماعت می‌شود خواند؛ چه نماز امام جماعت ادا باشد یا قضا، و لازم نیست هر دو یک نماز را بخوانند؛ مثلاً اگر نماز قضای صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند، اشکال ندارد.

1398 ٠عادت دادن بچّه ممیّز به نماز٠ مستحب است بچّه ممیّز را؛ یعنی بچّه‌ای که خوب و بد را می‌فهمد، به نماز خواندن و عبادت‌های دیگر عادت دهند، بلکه مستحب است او را به قضای نمازها هم وادار نمایند.

نماز قضای پدر و مادر که بر پسر بزرگ‌تر واجب است

1399 ٠‌قضای نماز پدر و مادر٠ اگر پدر یا مادر نماز خود را بجا نیاورده باشند، و با اینکه می‌توانسته‌اند در داخل یا خارج وقت نمازشان را بخوانند، هر چند از روی نافرمانی ترک کرده باشند، بر پسر بزرگترشان لازم است که اگر دیگری نمازشان را بجا نیاورد، او بجا بیاورد یا دیگری را به نماز وادار کند یا برای ایشان اجیر کند. و مراد از پسر بزرگتر، بزرگ‌ترین پسری است که در هنگام مرگ ایشان زنده باشد.

1400 ٠شک در قضا شدن نماز از پدر و مادر٠ اگر پسر بزرگ‌تر شک دارد که پدر یا مادرش نماز قضا داشته‌اند یا نه، چیزی بر او واجب نیست.

1401 ٠شک در انجام نماز قضا توسّط پدر و مادر٠ اگر پسر بزرگ‌تر بداند که پدر یا مادرش نماز قضا داشته‌اند و شک کند که بجا آورده‌اند یا نه، باید آن را قضا کند.

1402 ٠معلوم نبودن پسر بزرگ‌تر٠ اگر معلوم نباشد که پسر بزرگ‌تر کدام است -مانند کسی که چند پسر از همسران مختلف دارد- قضای نماز پدر یا مادر بر هیچ کدام از پسرها واجب نیست، ولی احتیاط مستحب آن است که نماز او را بین خودشان تقسیم کنند، یا برای انجام آن قرعه بزنند.

1403 ٠وصیت میت به گرفتن اجیر برای نماز٠ اگر میّت وصیّت کرده باشد که برای نماز او اجیر بگیرند، بعد از آن‌که اجیر نماز او را به‌طور صحیح بجا آورد، بر پسر بزرگ‌تر چیزی واجب نیست.

1404 ٠وظیفۀ پسر در ‌بجا آوردن نماز مادر٠ اگر پسر بزرگ‌تر بخواهد نماز مادر را بخواند، باید در آهسته و بلند خواندن به تکلیف خود عمل کند، پس حمد و سورۀ قضای نماز صبح و مغرب و عشای مادرش را باید بلند بخواند.

1405 ٠ترتیب در قضا کردن نماز خود و والدین٠ کسی که خودش نماز قضا دارد، اگر نماز پدر و مادر را هم بخواهد قضا کند، هر کدام را اوّل بجا آورد صحیح است.

1406 ٠مکلف نبودن پسر بزرگ هنگام مرگ والدین٠ اگر پسر بزرگ‌تر موقع مرگ پدر یا مادر نابالغ یا دیوانه باشد، وقتی که بالغ شد یا عاقل گردید، باید نماز پدر یا مادر را قضا نماید، و اگر در حال ممیّز بودن هم نماز پدر یا مادر را بخواند صحیح است و چنانچه پیش از بالغ شدن یا عاقل شدن بمیرد، چنانچه نمازهای پدر یا مادر خوانده نشده باشد، بنابر احتیاط پسر دوم قضای نماز را عهده‌دار شود و همچنین است اگر پسر دوم پیش از بالغ شدن یا عاقل شدن بمیرد.

1407 ٠فوت پسر بزرگ پیش از قضای نمازهای والدین٠ اگر پسر بزرگ‌تر عاقل بالغ پیش از قضای نماز پدر یا مادر بمیرد، چنانچه بین مرگ پدر یا مادر و مرگ او به قدری طول کشیده که می‌توانسته قضای نماز آن‌ها را بجا آورد، بر پسر دوم چیزی واجب نیست، و اگر این مقدار طول نکشیده بنابر احتیاط پسر دوم قضای آن‌ها را بجا آورد.

نماز جماعت

احکام حضور در نماز جماعت

1408 ٠استحباب نماز جماعت٠ مستحب است غیر از نماز طواف، نمازهای واجب دیگر؛ خصوصاً نمازهای یومیه، را با جماعت بخوانند و در نماز صبح و مغرب و عشا؛ خصوصاً برای همسایه مسجد و کسی که صدای اذان مسجد را بشنود، بیشتر سفارش شده است.

1409 ٠ثواب نماز جماعت٠ در روایات معتبره وارد شده است که ثواب نماز با جماعت بیست و پنج برابر نماز فرادا، یعنی نمازی که تنها خوانده شود، است.

1410 ٠ترک نماز جماعت٠ حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی‌اعتنایی جایز نیست، و سزاوار نیست که انسان بدون عذر نماز جماعت را ترک کند.

1411 ٠تأخیر نماز از اوّل وقت برای جماعت٠ مستحب است انسان صبر کند که نماز را به جماعت بخواند، و نماز جماعت از نماز اوّل وقت فرادا، بهتر است -ولی نماز فرادا در وقت فضیلت، افضل از نماز جماعت پس از وقت فضیلت است- و نیز نماز جماعتی را که مختصر بخوانند، از نماز فرادا که آن را طول بدهند بهتر است.

1412 ٠رها کردن نماز مستحبی با برپایی جماعت٠ اگر موقعی که مشغول نماز مستحبی است جماعت برپا شود، چنانچه اطمینان ندارد که اگر نماز را تمام کند به جماعت می‌رسد، مستحب است نماز را رها کند و مشغول نماز جماعت شود، بلکه اگر اطمینان نداشته باشد که به رکعت اوّل می‌رسد، مستحب است به همین دستور رفتار نماید.

1413 ٠بر پا شدن جماعت درحال خواندن نماز فرادا٠ اگر موقعی که مشغول نماز سه رکعتی یا چهار رکعتی است جماعت برپا شود، چنانچه به رکوع رکعت سوم نرفته و اطمینان ندارد که اگر نماز را تمام کند، به جماعت می‌رسد، مستحب است به نیت نماز مستحبی نماز را دو رکعتی تمام کند و خود را به جماعت برساند، و اگر پس از عدول، با تمام کردن نماز مستحبی هم نمی‌تواند خود را به جماعت برساند، نماز مستحبی را بشکند و خود را به جماعت برساند.  

البته اگر قبل از عدول می‌دانسته با عدول به نماز مستحبی و تمام کردن آن هم نمی‌تواند به جماعت برسد، عدول جایز نیست.

1414 ٠تکرار نماز فرادا به جماعت٠ وقتی که جماعت برپا می‌شود، مستحب است کسی که نمازش را فرادا خوانده دوباره با جماعت بخواند، و اگر بعد بفهمد که نماز اوّلش باطل بوده، نماز دوم او کافی است.

1415 ٠تکرار نماز جماعت٠ اگر امام یا مأموم بخواهد نمازی را که با جماعت خوانده دوباره با جماعت بخواند، در صورتی که برخی از افراد جماعت دوم -امام یا مأمومین- افراد دیگری باشند اشکال ندارد.

1416 ٠نماز جماعت برای وسواسی٠ کسی که در نماز وسواس دارد و فقط در صورتی که نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت می‌شود، باید نماز را با جماعت بخواند.

1417 ٠امر پدر و مادر به نماز جماعت٠ اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر کند که نماز را با جماعت بخواند، در صورتی که ترک آن موجب اذیّت‌شان شود، نماز جماعت بر او واجب می‌شود مگر اینکه در شرایطی، حضور در جماعت سبب اختلال در زندگی وی گردد.

1418 ٠به جماعت خواندن نماز مستحبی٠ نماز مستحب را نمی‌شود به جماعت خواند، مگر نماز استسقا که برای آمدن باران می‌خوانند و نیز کودک غیر بالغ که نماز بر وی مستحب است، می‌تواند آن را به جماعت بخواند؛ ولی نمازی که واجب بوده و به جهتی مستحب است؛ مانند نماز عید فطر و قربان که در زمان حضور امام(ع) واجب بوده و به واسطه غایب شدن آن حضرت، مستحب می‌باشد، بنابر احتیاط به جماعت نخوانند.

1419 ٠تفاوت نماز امام و مأموم٠ موقعی که امام جماعت نماز یومیه می‌خواند، هر کدام از نمازهای یومیه را می‌شود به او اقتدا کرد، ولی اگر نماز یومیه امام جماعت، به عقیده مأموم احتیاطی باشد، نمی‌شود به او اقتدا کرد؛ مگر در جایی که مأموم و امام احتیاط مشابهی داشته باشند، مانند آن‌که دو نفر با هم سفر کرده‌اند و احتیاطاً می‌خواهند نماز را هم شکسته و هم تمام بخوانند، که می‌تواند یکی از آن‌ها نماز شکسته خود را به نماز شکسته دیگری و نماز تمام را به نماز تمام او اقتدا کند، و نیز در برخی صورت‌های دیگر که در اینجا مجال شرح آن نیست.

1420 ٠تفاوت نماز امام و مأموم در ادا و قضا٠ اگر امام جماعت قضای نماز یومیه خود یا کس دیگر را که فوت آن به عقیده مأموم یقینی باشد می‌خواند، می‌شود به او اقتدا کرد، ولی اگر به عقیده مأموم یقینی نباشد، نمی‌شود اقتدا نمود؛ مگر در برخی صورت‌های خاص؛ مثل آن‌که مأموم و کسی که امام نماز قضای او را می‌خواند، احتیاط مشابهی داشته باشند، همان طور که در مسأله قبل توضیح داده شد.

1421 ٠اقتدا با تردید در واجب بودن نماز امام٠ اگر انسان نداند نمازی را که امام می‌خواند نماز واجب یومیه است یا نماز مستحب، نمی‌تواند به او اقتدا کند، البته می‌تواند رجاءً به او اقتدا کرده که اگر بعداً بفهمد که نماز واجب بوده، نمازش صحیح می‌باشد.

شرایط نماز جماعت

اوّل: بین امام و مأموم حائل نباشد

 1422 ٠مراد از حائل/ حائل بین مرد و زن٠ در صحت جماعت شرط است که بین امام و مأموم و همچنین بین مأموم و مأموم دیگری که واسطه بین مأموم و امام است، حائلی نباشد، (مراد از حائل چیزی است که آن‌ها را از هم جدا کند؛ مانند پرده و دیوار و امثال این‌ها حتی مثل دیوار شیشه‌ای.) پس اگر در تمام احوال نماز یا بعض آن بین امام و مأموم یا بین مأموم و مأموم دیگری که واسطه اتّصال است، حائلی باشد که آن‌ها را از هم جدا می‌کند، جماعت باطل است. ولی اگر امام مرد و مأموم زن باشد، چنانچه بین آن زن و امام یا بین زن و مأموم دیگری که مرد است و زن به واسطۀ او به امام متّصل شده است، پرده و دیوار و مانند آن حائل شود، اشکال ندارد.

1423 ٠به وجود آمدن حائل بعد از شروع نماز٠ اگر بعد از شروع به نماز بین مأموم و امام، یا بین مأموم و کسی که مأموم به واسطۀ او متّصل به امام است، پرده یا چیز دیگری حائل شود، جماعت باطل می‌شود و لازم است مأموم، به وظیفۀ فرادا عمل نماید.

1424 ٠حائل شدن دیوار محراب و مانند آن٠ اگر امام در محراب باشد و کسی پشت سر او اقتدا نکرده باشد، کسانی که دو طرف محراب ایستاده‌اند و به واسطه دیوار محراب امام را نمی‌بینند، نمی‌توانند اقتدا کنند؛ همچنین است اگر به جهت حائل دیگری مثل پرده امام را نبینند، بلکه اگر کسی هم پشت سر امام اقتدا کرده باشد و مأموم به جهتی؛ مثل پرده یا دیوار محراب، امام را نمی‌بیند، بنابر احتیاط اقتدا کردن صحیح نیست.

1425 ٠ندیدن امام به جهت طولانی بودن صف جماعت٠ اگر به واسطۀ درازی صف اوّل، کسانی که دو طرف صف ایستاده‌اند، امام را نبینند، می‌توانند اقتدا کنند، و نیز اگر به واسطۀ درازی یکی از صفهای دیگر کسانی که دو طرف آن ایستاده‌اند، هیچ یک از افراد صف جلوی خود را نبینند، می‌توانند اقتدا کنند.

1426 ٠شیوه اتّصال صحیح در جماعت٠ اگر صفهای جماعت تا درب مسجد برسد، کسی که مقابل درب، پشت صف ایستاده، نمازش صحیح است و نیز نماز کسانی که پشت سر او اقتدا می‌کنند، و برخی از افراد صف جلو را می‌بیند صحیح می‌باشد، ولی جماعت کسانی که دو طرف او ایستاده‌اند و هیچ یک از افراد صف جلو را نمی‌بینند، بنابر احتیاط صحیح نیست، و به‌طور کلی بنابر احتیاط در صحّت جماعت شرط است که حائلی مانع رؤیت تمام صف قبل نشده، بلکه لازم است لااقل یک نفر از صف جلویی دیده شود.

1427 ٠اقتدا از پشت ستون٠ کسی که پشت ستون ایستاده، اگر از طرف راست یا چپ به واسطۀ مأموم دیگر به امام متّصل نباشد، نمی‌تواند اقتدا کند، بلکه بنابر احتیاط اگر به واسطۀ مأموم دیگر هم متّصل باشد ولی از صف قبل هیچ کس را نبیند، نماز جماعتش صحیح نیست.

دوّم: محلّ امام از مأموم بلندتر نباشد

1428 ٠اقتدا در زمین ناهموار٠ جای ایستادن امام، باید از جای مأموم بلندتر نباشد، ولی اگر مکان امام مقدار خیلی کمی بلندتر باشد، اشکال ندارد، و نیز اگر زمین سراشیب باشد و امام در طرفی که بلندتر است بایستد در صورتی که سراشیبی آن زیاد نباشد و طوری باشد که به آن زمین مسطّح بگویند، مانعی ندارد.

1429 ٠تفاوت محل امام و مأموم از جهت بلندی٠ اگر جای مأموم بلندتر از جای امام باشد، اشکال ندارد، ولی اگر به قدری بلند باشد که نگویند اجتماع کرده‌اند، نماز جماعت صحیح نیست.

سوّم: بین امام و مأموم فاصله نباشد

1430 ٠مقدار فاصلۀ بین امام و مأموم و بین صفوف‌٠ لازم است بین محل ایستادن امام و جای سجدۀ مأموم بیش از مقدار اندام انسان در حال سجده فاصله نباشد، بلکه کمتر از این مقدار باشد و همچنین است اگر انسان به واسطۀ مأمومی که جلوی او قرار دارد به امام متّصل باشد، و احتیاط مستحب آن است که جای سجده مأموم با جای ایستادن کسی که جلوی او ایستاده، هیچ فاصله نداشته باشد.

1431 ٠مقدار فاصله مأموم با سبب اتّصال در جماعت٠ اگر مأموم به واسطۀ کسی که طرف راست یا چپ او اقتدا کرده به امام متّصل باشد، و از جلو به امام متّصل نباشد، باید با کسی که واسطۀ اتّصال است، کمتر از مقدار اندام انسان در حال سجده، فاصله داشته باشد.

1432 ٠ایجاد فاصله در اثنای نماز جماعت٠ اگر در نماز، بین محل سجدۀ مأموم و جای ایستادن امام، یا بین مأموم (یا محل سجدۀ وی) و کسی که مأموم به واسطۀ او به امام متّصل می‌شود، بیشتر از مقدار اندام انسان فاصله شود، نمازش فرادا می‌شود، و بنابر احتیاط مستحب فوراً قصد فرادا کند و اگر به اندازۀ اندام انسان فاصله شود، فوراً قصد فرادا نماید و نماز را تمام کند.

1433 ٠از بین رفتن اتصال با پایان نماز همۀ افراد صف جلو٠ اگر نماز همه کسانی که در صف جلو هستند تمام شود، چنانچه فوراً برای نماز دیگری به امام اقتدا نکنند، نماز او فرادا می‌شود، بلکه بنابر احتیاط اگر صف جلو فوراً هم اقتدا کنند، قصد فرادا نماید و نماز را تمام کند.

1434 ٠مقدار فاصله لازم برای تحقق اتصال و شک در از بین رفتن آن٠ اگر بین محل سجدۀ مأموم و محل ایستادن امام یا بین مأموم (یا جای سجدۀ وی) و مأموم دیگری که واسطۀ اتصال مأموم با امام است کمتر از مقدار اندام انسان در حال سجده -که حدود یک متر است- فاصله باشد، مانعی ندارد، ولی اگر بیش از این مقدار فاصله شود، جماعتش صحیح نیست، بنابراین اگر چند نفر که نمازشان باطل است فاصله شوند، نمی‌تواند اقتدا کند و اگر در وسط نماز به مقدار اندام انسان در حال سجده فاصله شود، قصد فرادا نماید و نماز را تمام کند.

به هر حال اگر شک داشته باشد که نماز امام یا مأمومین سمت راست یا سمت چپ یا جلو صحیح است یا نه، می‌تواند به جماعت خود ادامه دهد و اقتدا نماید و بچّه ممیّز؛ یعنی بچّه‌ای که خوب و بد را می‌فهمد، اگر شرایط نماز را رعایت کند، نمازش صحیح است و اگر شک داشته باشند که نمازش صحیح است یا نه، حکم به صحّت نمازش می‌شود.

1435 ٠شروع نماز پیش از صف جلو٠ بعد از تکبیر امام اگر صف جلو آماده نماز بوده و تکبیر گفتن ایشان نزدیک باشد، کسی که در صف بعد ایستاده، می‌تواند تکبیر بگوید.

1436 ٠آگاهی از بطلان نماز برخی صفهای جلو٠ اگر بداند نماز یک صف از صفهای جلو باطل است، در صفهای بعد نمی‌تواند اقتدا کند، ولی اگر نداند نماز آنان صحیح است یا نه، می‌تواند اقتدا نماید.

1437 ٠اقتدا با علم به بطلان نماز امام٠ هر گاه بداند نماز امام باطل است؛ مثلاً بداند امام وضو ندارد، اگر‌ چه خود امام ملتفت نباشد، نمی‌تواند به او اقتدا کند، ولی اگر نماز امام، برخی از شرایط را دارا نباشد یا با برخی از موانع همراه باشد که فقدان سهوی آن شرایط یا همراه بودن سهوی آن موانع نماز را باطل نمی‌کند، می‌توان به او اقتدا کرد؛ مثل آن‌که امام جماعت سهواً از قبله منحرف باشد و مقدار انحرافش به بیش از سمت راست یا سمت چپ قبله نرسیده باشد، یا سهواً با لباس نجس نماز بخواند، همچنین اگر امام برخی از کارهای نماز را ترک کند و انجام آن کارها از سوی امام، به جای مأموم نباشد، بنابراین اگر امام به جهت فراموشی در رکعت سوم و چهارم تسبیحات اربعه را نخواند، یا در رکعت قبل، تمام یا قسمتی از حمد را نخوانده باشد، می‌تواند به او اقتدا کند؛ ولی در آن رکعتی که تمام یا قسمتی از حمد را نخوانده، نمی‌تواند به او اقتدا کند؛ اگر چه در حال رکوع بخواهد اقتدا کند.

1438 ٠کشف فسق امام یا بطلان نماز او بعد از نماز٠ اگر مأموم بعد از نماز بفهمد که امام عادل نبوده، یا کافر بوده، یا به جهتی نمازش باطل بوده؛ مثلاً بی‌وضو نماز خوانده، نمازش صحیح است و ظاهراً جماعت هم می‌باشد؛ بنابراین اگرچه سهواً پیش از امام سر از رکوع بردارد و به جهت تبعیت از امام جماعت، رکوع را زیاد کرده باشد، نمازش باطل نمی‌شود، هر چند زیادی سهوی رکوع در نماز فرادا نماز را باطل می‌سازد.

چهارم: مأموم نیّت جماعت داشته باشد

1439 ٠شک در گفتن تکبیرة‌الاحرام یا نیّت جماعت٠ اگر در بین نماز جماعت قبل از رکوع، شک کند که تکبیرة‌الاحرام را گفته یا نه، بنا بر این می‌گذارد که نگفته و اگر اطمینان دارد که تکبیرة‌الاحرام را گفته و شک کند که نیت جماعت کرده یا نه، باید نماز را به نیت فرادا تمام کند، هر چند قبل از نماز، بنای بر جماعت خواندن داشته و الان هم مشغول کاری باشد که مأمومین انجام می‌دهند؛ مثلاً به حمد و سورۀ امام گوش می‌دهد، و اگر در رکوع یا بعد از آن شک کند که تکبیرة‌الاحرام را گفته یا نه، یا نیت جماعت کرده یا نه، نماز را به جماعت تمام کرده و صحیح می‌باشد.

1440 ٠نیّت فرادا در اثنای نماز جماعت٠ احتیاط مستحب آن است که در بین نماز جماعت تا ناچار نشود‌ نیت فرادا نکند، ولی اگر نیت فرادا کرد، اشکالی ندارد، بلکه اگر از ابتدای نماز هم قصد داشته باشد که در بین نماز نیت فرادا کند، نماز جماعتش اشکالی ندارد.

1441 ٠نیّت فرادا در اثنای قرائت حمد امام٠ اگر مأموم بعد از حمد امام، نیت فرادا کند، لازم نیست حمد را بخواند، ولی اگر پیش از تمام شدن حمد نیت فرادا کند، باید مقداری را که امام نخوانده، بخواند و احتیاط مستحب آن است که قبل از آن، قسمتی را هم که امام خوانده به نیت مردّد بین قرائت واجب نماز یا قرائت قرآن بخواند.

1442 ٠نیت دوباره جماعت پس از نیّت فرادا٠ اگر در بین نماز جماعت نیت فرادا نماید، نمی‌تواند دوباره نیت جماعت کند، ولی اگر مردّد شود که نیت فرادا کند یا نه، و بعد تصمیم بگیرد که نماز را با جماعت تمام کند، نمازش صحیح است.

1443 ٠شک در نیّت فرادا نمودن٠ اگر شک کند که نیت فرادا کرده یا نه، باید بنا بگذارد که نیت فرادا نکرده است.

پنجم: قبل از تمام شدن رکوع امام به جماعت برسد

1444 ٠اقتدا در حال رکوع امام٠ اگر موقعی که امام در رکوع است اقتدا کند و به رکوع برسد، اگر چه ذکر امام تمام شده باشد، نمازش صحیح است، و یک رکعت حساب می‌شود، اما اگر به مقدار رکوع خم شود و به رکوع امام نرسد، چنانچه به خیال اینکه به رکوع امام می‌رسد، به این مقدار خم شده نمازش به صورت فرادا صحیح است و اگر شک داشته به رکوع امام می‌رسد یا نه، نمازش باطل است؛ البته احتیاط مستحب آن است که در این صورت ابتدا نماز را تمام کند و سپس دوباره بخواند.

1445 ٠شک در رسیدن به رکوع امام٠ اگر موقعی که امام در رکوع است اقتدا کند و به مقدار رکوع خم شود و شک کند که به رکوع امام رسیده یا نه، جماعتش صحیح نیست ولی اگر به خیال اینکه به رکوع امام می‌رسد، به اندازۀ رکوع خم شده نمازش به صورت فرادا صحیح است.

1446 ٠برخاستن امام پیش از رسیدن مأموم به رکوع٠ اگر موقعی که امام در رکوع است اقتدا کند، و پیش از آن‌که به اندازۀ رکوع خم شود، امام سر از رکوع بردارد، بنابر احتیاط باید نماز را به صورت فرادا تمام کند، نه اینکه صبر کند تا امام برای رکعت بعد برخیزد و آن را رکعت اول نماز خود حساب کند.

1447 ٠اقتدا در بین قرائت و نرسیدن به رکوع امام٠ اگر اوّل نماز یا بین حمد و سوره اقتدا کند و اتفاقاً پیش از آن‌که به رکوع رود، امام سر از رکوع بردارد، نماز او صحیح است و جماعت هم حساب می‌شود و‌ باید در سجده خود را به امام برساند.

1448 ٠درک ثواب جماعت در تشهّد آخر نماز٠ اگر موقعی برسد که امام مشغول تشهد آخر نماز است، چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، باید بعد از نیت و گفتن تکبیرة‌الاحرام بنشیند و تشهد را با امام بخواند، ولی سلام را نگوید، بلکه صبر کند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بایستد و بدون آن‌که دوباره نیت کند و تکبیر بگوید، حمد را بخواند و آن را رکعت اوّل نماز خود حساب کند.

ششم: مأموم جلوتر از امام نایستد‌

1449 ٠جایگاه مأموم نسبت به امام٠ مأموم نباید جلوتر از امام بایستد، و بنابر احتیاط اگر مأموم یک مرد باشد، قدری عقب‌تر در طرف راست امام بایستد و اگر متعدّد باشند پشت سر امام بایستند، همان طور که در مسألۀ بعد خواهد آمد و در صورت اوّل اگر قد او بلندتر از امام است، بنابر احتیاط باید طوری بایستد که سر او در رکوع و سجود جلوتر از امام نباشد.

1450 ٠نحوۀ ایستادن امام و مأموم٠ بنابر احتیاط، اگر مأموم یک مرد باشد، قدری عقب‌تر طرف راست امام بایستد و اگر یک یا چند زن باشد، پشت سر امام بایستد و اگر یک مرد و یک زن یا یک مرد و چند زن باشد، مرد طرف راست امام، قدری عقب‌تر بایستد و یک یا چند زن‌ پشت سر امام بایستند و اگر چند مرد و یک یا چند زن باشند، مردها عقب امام و یک زن یا زن‌ها پشت مردها بایستند.

هفتم:مأموم از امام تبعیت کند

1451 ٠اقتدا در رکعت دوّم امام و نحوۀ تبعیّت٠ اگر در رکعت دوم اقتدا کند، لازم نیست حمد و سوره بخواند، ولی قنوت و تشهد را با امام می‌خواند، و احتیاط آن است که موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند کند و باید بعد از تشهد با امام برخیزد و حمد را بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد، آن را نخواند و در رکوع خود را به امام برساند و اگر در رکوع به امام نرسد، در سجده خود را به امام برساند و ظاهراً کافی است.

1452 ٠اقتدا در رکعت دوّم نماز چهار رکعتی٠ اگر موقعی که امام در رکعت دوم نماز چهار رکعتی است اقتدا کند، باید در رکعت دوم نمازش که رکعت سوم امام است، بعد از دو سجده بنشیند و تشهد را به مقدار واجب بخواند و برخیزد و چنانچه برای گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد، یک مرتبه بگوید و در رکوع خود را به امام برساند و اگر در رکوع به امام نرسد، در سجده خود را به امام برساند.

1453 ٠زمان اقتدا در رکعت سوّم و چهارم٠ اگر امام در رکعت سوم یا چهارم باشد و مأموم بداند که اگر اقتدا کند و حمد را بخواند به رکوع امام نمی‌رسد، بنابر احتیاط صبر کند تا امام به رکوع رود، بعد‌ اقتدا نماید.

1454 ٠اقتدا در رکعت سوّم و چهارم پیش از رکوع امام٠ اگر در رکعت سوم یا چهارم امام در حالی که امام هنوز به رکوع نرفته اقتدا کند، باید حمد را بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد آن را نخواند و اگر شروع کرده رها کند و در رکوع خود را به امام برساند و اگر نتواند امام را در رکوع درک کند در سجده خود را به امام برساند و در این صورت، احتیاط مستحب آن است که نماز را پس از تمام کردن با جماعت، دوباره بخواند.

1455 ٠نرسیدن به رکوع امام با خواندن سوره یا قنوت٠ کسی که می‌داند اگر سوره یا قنوت را تمام کند به رکوع امام نمی‌رسد، چنانچه عمداً سوره یا قنوت را بخواند و به رکوع نرسد، جماعتش باطل می‌شود و باید نماز را به صورت فرادا تمام کند.

1456 ٠اطمینان به رسیدن به رکوع امام در صورت خواندن سوره٠ کسی که اطمینان دارد که اگر سوره را شروع کند یا تمام نماید به رکوع امام می‌رسد، در صورتی که زیاد طول نمی‌کشد بهتر آن است که سوره را شروع کند، یا اگر شروع کرده، تمام نماید و اگر زیاد طول می‌کشد، چنانچه بخواهد نماز جماعتش باقی باشد، باید شروع نکند و چنانچه شروع کرده، تمام ننماید.

1457 ٠نرسیدن به رکوع به خیال فرصت داشتن برای سوره٠ کسی که یقین دارد اگر سوره را بخواند، به رکوع امام می‌رسد و زیاد هم طول نمی‌کشد، چنانچه سوره را بخواند و به رکوع امام نرسد ولی در سجده خود را به امام برساند، جماعتش صحیح است.

1458 ٠ندانستن شماره رکعت امام٠ اگر امام ایستاده باشد و مأموم نداند که در کدام رکعت است، می‌تواند اقتدا کند، ولی باید حمد را به قصد قربت و آهسته بخواند، و اگر بعد بفهمد که امام در رکعت اوّل یا دوم هم بوده، جماعتش صحیح است.

1459 ٠نخواندن حمد به خیال رکعت اوّل یا دوّم امام٠ اگر به خیال این که امام در رکعت اوّل یا دوم است، حمد را نخواند و بعد از رکوع بفهمد که در رکعت سوم یا چهارم بوده، جماعتش صحیح است، ولی اگر پیش از رکوع بفهمد، باید حمد را بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد، آن را نخواند و در رکوع و اگر نتواند در سجده خود را به امام برساند.

1460 ٠خواندن حمد به خیال رکعت سوّم یا چهارم امام٠ اگر به خیال این که امام در رکعت سوم یا چهارم است، حمد و‌ سوره بخواند و پیش از رکوع یا بعد از آن بفهمد که در رکعت اوّل یا دوم بوده، جماعتش صحیح است و اگر در بین حمد و سوره بفهمد، لازم نیست آن‌ها را تمام کند.

1461 ٠زودتر به پایان رسیدن نماز امام٠ اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهد یا سلام باشد، لازم نیست نیت فرادا کند.

1462 ٠تبعیّت از امام در تشهّد رکعت آخر٠ کسی که از امام عقب مانده، وقتی امام تشهد رکعت آخر را می‌خواند اگر در رکعتی باشد که تشهد ندارد، تشهد را با امام می‌خواند و بنابر احتیاط انگشتان دست و سینۀ پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند نگه دارد و صبر کند تا امام سلام نماز را بگوید و بعد برخیزد و بقیۀ نماز خود را بخواند، ولی می‌تواند قصد فرادا کند و تشهد نخوانده برخیزد.

شرایط امام جماعت‌

1463 ٠شرایط لازم در امام جماعت٠ امام جماعت باید بالغ و عاقل و شیعۀ دوازده امامی و عادل و حلال‌زاده باشد و نماز را به‌طور صحیح بخواند، و نیز اگر مأموم مرد است، امام او هم باید مرد باشد و اقتدا کردن به بچّه ممیّز که خوب و بد را می‌فهمد، کفایت نمی‌کند؛ ولی بچّه ممیّز، می‌تواند در نماز جماعت شرکت کند و اقتدا نماید و احکام جماعت هم بر آن بار می‌شود.

1464 ٠شک در باقی بودن عدالت امام٠ امامی را که عادل بوده، اگر شک کند که هنوز عادل است یا نه، می‌تواند به او اقتدا نماید.

1465 ٠اقتدا به شخص خوابیده یا نشسته٠ کسی که ایستاده نماز می‌خواند، نمی‌تواند به کسی که نشسته یا خوابیده نماز می‌خواند اقتدا کند و کسی که نشسته نماز می‌خواند، نمی‌تواند به کسی که خوابیده نماز می‌خواند اقتدا نماید.

1466 ٠اقتدا به شخص ایستاده برای نشسته و خوابیده٠ کسی که نشسته یا خوابیده نماز می‌خواند، می‌تواند به کسی که ایستاده یا نشسته نماز می‌خواند اقتدا کند، و کسی که خوابیده نماز می‌خواند، علاوه بر آن می‌تواند به کسی که خوابیده نماز می‌خواند اقتدا کند.

1467 ٠اقتدا به شخص معذور از طهارت٠ اگر امام جماعت به واسطۀ عذری با لباس نجس یا با تیمّم یا با وضوی جبیره‌ای نماز بخواند، می‌شود به او اقتدا کرد.

1468 ٠اقتدا به افراد واجد عذر٠ اگر امام به جهت بیماری نمی‌تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کند، می‌شود به او اقتدا کرد و نیز زنی که مستحاضه نیست، می‌تواند به زن مستحاضه اقتدا نماید.

1469 ٠تصدی امامت برای عدّه‌ای خاص٠ کسی که خوره یا پیسی دارد مکروه است امام جماعت شود، بلکه این کار برخلاف احتیاط استحبابی نیز می‌باشد و همچنین مکروه است کسی که به جهت مثلاً فلج بودن نمی‌تواند شرایط قیام را رعایت کند، امام جماعت افراد سالم شود، و بنابر احتیاط به کسی که حدّ شرعی بر او جاری شده، اقتدا ننمایند؛ و همچنین اهل شهر (یعنی خانه‌نشینان) به اعرابی (یعنی صحرانشین)، اقتدا نکنند.

احکام نماز جماعت‌

1470 ٠تعیین امام جماعت٠ موقعی که مأموم نیت می‌کند، باید امام را معیّن نماید، ولی دانستن اسم او لازم نیست، مثلاً اگر نیت کند: اقتدا می‌کنم به امام حاضر، نمازش صحیح است.

1471 ٠خواندن ذکرها در نماز جماعت٠ مأموم باید غیر از حمد و سوره، همه چیز نماز را خودش بخواند، ولی اگر رکعت اوّل یا دوم او، رکعت سوم یا چهارم امام باشد، باید حمد را نیز خودش بخواند.

1472 ٠قرائت مأموم در نماز صبح، مغرب وعشا٠ اگر مأموم در رکعت اوّل و دوم نماز صبح و مغرب و عشا صدای حمد و سورۀ امام را بشنود، اگر چه کلمات را تشخیص ندهد، نباید حمد و سوره را بخواند، و اگر صدای امام را نشنود، مستحب است حمد و سوره بخواند، ولی باید آهسته بخواند و چنانچه سهواً بلند بخواند، اشکال ندارد.

1473 ٠شنیدن بخشی از قرائت در نماز صبح، مغرب وعشا٠ در نماز صبح و مغرب و عشا اگر مأموم بعضی از کلمات حمد و سورۀ امام را بشنود، نباید حمد و سوره بخواند.

1474 ٠خواندن سهوی حمد و سوره توسط مأموم٠ اگر مأموم سهواً حمد و سوره بخواند، یا خیال کند صدایی را که می‌شنود صدای امام نیست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صدای امام بوده، نمازش صحیح است.

1475 ٠شک در شنیدن قرائت امام٠ اگر شک کند که صدای امام را می‌شنود یا نه، یا صدایی بشنود و نداند صدای امام است یا صدای کس دیگر، می‌تواند حمد و سوره بخواند.

1476 ٠خواندن حمد و سوره توسّط مأموم در نماز ظهر و عصر٠ مأموم در رکعت اوّل و دوم نماز ظهر و عصر، نباید حمد و سوره بخواند و مستحب است به جای آن، ذکر بگوید.

1477 ٠پیش افتادن  از امام در افعال نماز٠ مأموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده می‌شود، کارهای دیگر آن؛ مانند رکوع و سجود را با امام، یا کمی بعد از امام بجا آورد و اگر عمداً پیش از امام یا مدّتی (که عرفاً پیاپی گفته نشود) بعد از امام انجام دهد، نمازش فرادا می‌شود و باید به وظیفۀ فرادا عمل نماید.

1478 ٠زمان گفتن تکبیرة‌الاحرام توسط مأموم٠ مأموم نباید تکبیرة‌الاحرام را پیش از امام بگوید، بلکه باید تا تکبیر امام تمام نشده، تکبیر نگوید.

1479 ٠گفتن ذکرهای نماز قبل از امام٠ اگر مأموم غیر از تکبیرة‌الاحرام، اذکار دیگر نماز را پیش از امام بگوید، اشکال ندارد، ولی اگر آن‌ها را بشنود یا بداند امام چه وقت می‌گوید، احتیاط مستحب آن است که پیش از امام نگوید.

1480 ٠سلام گفتن قبل از امام٠ اگر مأموم سهواً پیش از امام سلام دهد، نمازش صحیح است و لازم نیست دوباره با امام سلام دهد، بلکه اگر عمداً هم پیش از امام سلام دهد، نمازش اشکال ندارد؛ هر چند از اوّل نماز قصد داشته باشد.

1481 ٠برخاستن سهوی از رکوع قبل از امام٠ اگر سهواً پیش از امام سر از رکوع بردارد، چنانچه اطمینان دارد که اگر برگردد در رکوع به امام می‌رسد، پس اگر بخواهد نماز جماعتش برقرار باشد، باید به رکوع برگردد و با امام سر بردارد و در این صورت زیاد شدن رکوع، نماز را باطل نمی‌کند، و اگر عمداً برنگردد نمازش فرادا می‌شود؛ ولی اگر به رکوع برگردد و پیش از آن‌که به رکوع برسد امام سر بردارد، نمازش باطل است.

1482 ٠سر برداشتن سهوی از سجده پیش از امام٠ اگر اشتباهاً سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است، چنانچه اطمینان دارد که اگر برگردد در سجده به امام می‌رسد، پس اگر بخواهد نماز جماعتش باقی باشد، باید به سجده برگردد و اگر عمداً برنگردد نمازش فرادا می‌شود و اگر در هر دو سجده یک رکعت هم این اتفاق بیفتد، نمازش باطل نمی‌شود.

1483 ٠درک نکردن سجدۀ امام در صورت برگشت به سجده٠ کسی که اشتباهاً پیش از امام سر از سجده برداشته، هر گاه به سجده برگردد و هنوز به سجده نرسیده امام سر بردارد، نمازش صحیح است و اگر در هر دو سجدۀ یک رکعت این اتفاق بیفتد، باید نماز را دوباره بخواند و به احتیاط مستحب نمازش را قطع نکند، بلکه نماز را تمام کند و پس از آن، دوباره بجا آورد.

1484 ٠ترک تبعیّت به گمان درک نکردن رکوع و سجده٠ اگر اشتباهاً سر از رکوع یا سجده بردارد و سهواً یا به خیال این که به امام نمی‌رسد به رکوع یا سجده نرود، جماعت و نمازش صحیح است، هر چند معلوم شود که اگر برمی‌گشته به امام می‌رسیده است.

1485 ٠تکرار سجده به گمان سجدۀ اوّل یا دوّم امام٠ اگر سر از سجده بردارد و ببیند امام در سجده است، چنانچه به خیال این که سجدۀ اوّل امام است، به قصد این که با امام سجده کند، به سجده رود و بعد بفهمد سجدۀ دوم امام بوده، سجدۀ دوم او حساب می‌شود و اگر به خیال این که سجدۀ دوم امام است به سجده رود و بفهمد سجدۀ اوّل امام بوده، باید سجده را به قصد‌ همراهی با امام تمام کند و دوباره با امام به سجده رود، و در هر صورت بنابر احتیاط مستحب پس از تمام کردن نماز با جماعت، آن را دوباره بخواند.

1486 ٠رکوع سهوی و درک قرائت امام در صورت بازگشت٠ اگر سهواً پیش از امام به رکوع رود و طوری باشد که اگر سر بردارد به مقداری از قرائت امام می‌رسد، باید برگردد و با امام به رکوع رود و نمازش صحیح است و اگر با دانستن مسأله عمداً برنگردد و به مقداری از حمد امام که می‌توانسته برسد، نرسد، نمازش باطل است، بلکه اگر به جهت ندانستن مسأله عمداً برنگردد باید نمازش را دوباره بخواند و در هر حال احتیاط استحبابی آن است که قبل از اعاده به نیت فرادا نماز را تمام کند.

1487 ٠رکوع سهوی بدون درک قرائت امام در صورت بازگشت٠ اگر سهواً پیش از امام به رکوع رود و طوری باشد که اگر سر بردارد به چیزی از قرائت امام نمی‌رسد، ولی می‌تواند سر بردارد و با امام به رکوع رود چنانچه بخواهد جماعتش باقی باشد باید سر بردارد و با امام به رکوع رود و اگر عمداً برنگردد، نمازش فرادا می‌شود؛ و در هر دو صورت، بنابر احتیاط مستحب، پس از تمام شدن نماز، آن را دوباره بخواند.

1488 ٠انجام سهوی سجده قبل از امام٠ اگر سهواً پیش از امام به سجده رود، ولی می‌تواند سر بردارد و با امام به سجده رود، باید سر بردارد و با امام به سجده رود، جماعت و نمازش صحیح است و اگر عمداً برنگردد نمازش فرادا می‌گردد.

1489 ٠قنوت یا تشهّد اشتباهی امام٠ اگر امام در رکعتی که قنوت ندارد، اشتباهاً قنوت بخواند، یا در رکعتی که تشهد ندارد اشتباها مشغول خواندن تشهد شود، مأموم نباید قنوت و تشهد را بخواند، ولی نمی‌تواند پیش از امام به رکوع رود، یا پیش از ایستادن امام بایستد، بلکه باید صبر کند تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقیۀ نماز را با او بخواند.

مستحبات نماز جماعت

1490 ٠نحوۀ ایستادن امام و مأموم زن‌٠ اگر امام و مأموم هر دو زن باشند، بهتر است که ردیف یکدیگر بایستند و امام جلوتر از دیگران نایستد.

1491 ٠محل ایستادن امام در نماز جماعت٠ مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و کمال و تقوی در صف اوّل بایستند.

1492 ٠مستحبات صفهای جماعت٠ مستحب است صفهای جماعت منظّم و نزدیک یکدیگر باشد و بین کسانی که در یک صف ایستاده‌اند، فاصله نباشند و شانه آنان ردیف یکدیگر باشد.

1493 ٠هنگام برخاستن مأموم بعد از اقامه جماعت٠ مستحب است مأمومین، ایستادن را از وقتی امام جماعت «قَدْ قامَتِ الصَلاةُ» می‌گوید، به تأخیر نیندازند.

1494 ٠رعایت حال مأمومین در خواندن نماز٠ مستحب است امام جماعت حال مأمومی را که از دیگران ضعیف‌تر است رعایت کند و قنوت و رکوع و سجود را طول ندهد، مگر بداند همه کسانی که به او اقتدا کرده‌اند مایلند و نیز عجله نکند تا ضعیف‌ترین شخص به او برسد.

1495 ٠بلند خواندن حمد و سوره و ذکرها توسّط امام٠ مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذکرهایی که بلند می‌خواند، صدای خود را به قدری بلند کند که دیگران بشنوند، ولی باید بیش از اندازه صدا را بلند نکند.

1496 ٠طول دادن رکوع برای رسیدن مأموم٠ اگر امام در رکوع بفهمد کسی تازه رسیده و می‌خواهد اقتدا کند، مستحب است رکوع را دو برابر همیشه طول بدهد و بعد برخیزد؛ اگر چه بفهمد کس دیگری هم برای اقتدا وارد شده است.

مکروهات نماز جماعت

1497 ٠تنها ایستادن مأموم‌٠ اگر در صفهای جماعت جا باشد، مکروه است انسان تنها بایستد.

1498 ٠بلند گفتن ذکر نماز توسّط مأموم٠ مکروه است مأموم ذکرهای نماز را طوری بگوید که امام بشنود.

1499 ٠اقتدای مسافر به غیر مسافر و بالعکس٠ مسافری که نماز ظهر و عصر و عشا را دو رکعت می‌خواند، مکروه است در این نمازها به شخص غیر مسافر اقتدا کند، همچنین شخص غیر مسافر در این نمازها، مکروه است به مسافر اقتدا نماید و در هر دو صورت بهتر است فرادا بخوانند.

نماز آیات

مسائل نماز آیات

1500 ٠موارد واجب شدن نماز آیات٠ نماز آیات -که دستور آن بعداً گفته خواهد شد- به واسطۀ چهار چیز واجب می‌شود:

اوّل: گرفتن خورشید

دوم: گرفتن ماه؛ اگر چه مقدار کمی از آن‌ها گرفته شود و کسی هم از آن نترسد

سوم: زلزله؛ اگر چه کسی هم نترسد

چهارم: رعد و برق و بادهای سیاه و سرخ و مانند این‌ها، در صورتی که بیشتر مردم بترسند

1501 ٠تکرار شدن سبب نماز آیات٠ اگر از چیزهایی که نماز آیات برای آن‌ها واجب است بیشتر از یکی اتفاق بیفتد، انسان باید برای هر یک از آن‌ها، یک نماز آیات بخواند؛ مثلاً اگر خورشید بگیرد و زلزله هم بشود، باید دو نماز آیات بخواند.

1502 ٠نیّت نماز آیات در صورت تعدّد آن٠ کسی که چند نماز آیات بر او واجب است، اگر آن نمازهای آیات احکام یکسان داشته باشند -مانند قضای نمازهایی که برای خورشید گرفتگی‌های متعدّد خوانده می‌شود-، لازم نیست که در نیّت معیّن کند که برای کدام یک نماز می‌خواند و اگر نمازهایی بر عهدۀ کسی باشد که احکام متفاوتی داشته باشد؛ مثلاً یکی قضای خورشیدگرفتگی باشد که لازم نیست فوراً بجا آورده شود، و یکی برای زلزله است که فوریت دارد؛ یا یکی ادا و دیگری قضا باشد، باید موقع نیت معیّن کند که نماز آیاتی که می‌خواند برای کدام یک از آن‌ها است.

1503 ٠نماز آیات برای افراد مناطق دیگر٠ چیزهایی که نماز آیات بر آن‌ها واجب می‌شود در هر جایی اتفاق بیفتد، فقط مردم همانجا باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهای دیگر واجب نیست.

1504 ٠زمان خواندن نماز آیات در خورشید یا ماه گرفتگی٠ وقت ادای نماز آیات در خورشید یا ماه‌گرفتگی، از وقتی است که خورشید یا ماه شروع به گرفتن می‌کند و تا وقتی که کاملاً باز شود ادامه دارد، لکن بنابر احتیاط مستحب به قدری به تأخیر نیندازد که شروع به باز شدن کند.

1505 ٠تأخیر نماز آیات از وقت مقرّر٠ اگر خواندن نماز آیات را به قدری به تأخیر بیندازد که آفتاب یا ماه شروع به باز شدن کند، بنابر احتیاط مستحب نیت ادا و قضا ننماید؛ و بعد از باز شدن تمام آن، نماز آیات قضا می‌شود.

1506 ٠کوتاه بودن زمان خسوف و کسوف٠ اگر مدّت گرفتن خورشید یا ماه به اندازۀ نماز آیات باشد، باید نماز آیات را بجا آورد، و تا زمانی که از گرفتن ماه یا خورشید به مقدار خواندن یک رکعت وقت باقی است، نماز ادا است و بعد از آن نماز قضا می‌شود، و اگر مدّت گرفتن خورشید یا ماه کمتر از نماز آیات -هرچند با کمترین مقدار واجب آن- باشد، بنابر احتیاط نماز آیات را بخواند و نیت ادا و قضا ننماید، هر چند بعد از باز شدن خوانده شود.

1507 ٠زمان نماز آیات در زلزله و رعد و برق٠ موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند این‌ها اتفاق می‌افتد، مکلف باید فوراً نماز آیات را بخواند، به نحوی که در نظر مردم تأخیر محسوب نشود و اگر بدون عذر تأخیر کرد، معصیت کرده و باید هر چه زودتر بخواند و هر وقت بخواند ادا است.

1508 ٠قضای نماز آیات در صورت خورشید یا ماه گرفتگی٠ اگر هنگام گرفتن خورشید یا ماه، گرفتن آن‌ها را نداند و بعد از باز شدن خورشید یا ماه بفهمد که تمام آن گرفته بوده، باید قضای نماز آیات را بخواند، ولی اگر بفهمد که مقداری از آن گرفته بوده قضا بر او واجب نیست. و کسی که در موقع گرفتن خورشید یا ماه نماز آیات را عمداً نخوانده باشد، در صورتی که تمام ماه یا خورشید گرفته باشد باید برای قضای نماز آیات غسل کند و نماز بخواند و نماز قضا بدون غسل باطل است.

1509 ٠اثبات خسوف و کسوف پس از پایان آن دو٠ اگر یک یا چند نفر بگویند که خورشید یا ماه گرفته است و اعتبار گفتار آنان از نظر شرع ثابت نباشد چنانچه نماز آیات نخواند و بعد از راهی که شرعاً معتبر است ثابت شود که گفتار آن‌ها راست بوده در صورتی که تمام خورشید یا ماه گرفته‌ باشد، باید نماز آیات بخواند، بلکه اگر مقداری از آن هم گرفته باشد، بنابر احتیاط خواندن نماز آیات بر او واجب است.

1510 ٠اطمینان به تحقق اسباب نماز آیات٠ انسان از هر راهی اطمینان پیدا کند که یکی از موجبات نماز آیات به وقوع پیوسته، باید نماز آیات بخواند، بنابراین اگر انسان از گفتۀ کسانی که از روی قاعدۀ علمی می‌گویند فلان وقت خورشید یا ماه گرفته، یا می‌گیرد و فلان مقدار طول می‌کشد، اطمینان پیدا کند، باید به حرف آن‌ها عمل نماید.

1511 ٠آگاهی از  بطلان نماز آیات٠ اگر بفهمد نماز آیاتی که خوانده باطل بوده، باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته، قضا نماید.

1512 ٠همزمانی نماز آیات با نماز یومیّه٠ اگر در وقت نماز یومیه، نماز آیات هم بر انسان واجب شود، چنانچه برای هر دو نماز وقت دارد و خواندن هیچ یک از آن‌ها فوریت ندارد، هر کدام را اوّل بخواند، اشکال ندارد و اگر وقت یکی از آن دو تنگ باشد، یا خواندن آن فوریت داشته باشد مانند نماز آیات به جهت زلزله، باید اوّل آن را بخواند و اگر وقت هر دو تنگ باشد، یا از طرفی وقت نماز یومیه تنگ باشد و از طرف دیگر نماز آیات واجب فوری باشد، باید اوّل نماز یومیه را بخواند.

1513 ٠التفات به فوری بودن نماز آیات در بین نماز یومیّه٠ اگر در بین نماز یومیه بفهمد که وقت نماز آیات تنگ است یا نماز آیات فوری بر عهدۀ اوست، چنانچه وقت نماز یومیه تنگ باشد، باید آن را تمام کند، بعد نماز آیات را بخواند؛ و الّا باید آن را بشکند، و اوّل نماز آیات، بعد نماز یومیه را بجا آورد.

1514 ٠التفات به تنگ بودن زمان نماز یومیّه در بین نماز آیات٠ اگر در بین نماز آیات بفهمد که وقت نماز یومیه تنگ است، باید نماز آیات را رها کند و مشغول نماز یومیه شود و بعد از آن‌که نماز را تمام کرد، پیش از انجام کاری که نماز را به هم بزند، بقیۀ نماز آیات را از همان جا که رها کرده بخواند.

1515 ٠قضای نماز آیات بر حائض و نفساء٠ حائض و نفساء، نمی‌توانند نماز آیات بخوانند و اگر در حال حیض یا نفاس زن، خورشید یا ماه بگیرد، پس اگر هنگام کسوف یا خسوف خبردار شده است، باید قضا نماید همچنین اگر خبردار نشد و کسوف یا خسوف کلی بود، باید نماز آیات را قضا کند والّا قضا واجب نیست. و اگر در حال حیض یا نفاس، زلزله یا رعد و برق و مانند این‌ها اتفاق بیفتد، باید بعد از پاک شدن، نماز آیات را بخواند.

دستور نماز آیات

1516 ٠شکل اوّل برای خواندن نماز آیات٠ نماز آیات دو رکعت است و هر رکعت پنج رکوع دارد و به چند شکل می‌توان آن را بجا آورد: یکی از شکلهای آن این است که انسان بعد از نیت تکبیر بگوید و یک حمد و یک سورۀ تمام بخواند و به رکوع رود و سر از رکوع بردارد، دوباره یک حمد و سوره بخواند، باز به رکوع رود، تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از رکوع پنجم دو سجده نماید و برخیزد و رکعت دوم را هم مثل رکعت اوّل بجا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد.

1517 ٠شکل دوّم برای خواندن نماز آیات٠ شکل دیگر خواندن نماز آیات این است که انسان بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد، آیه‌های یک سوره را پنج قسمت کند و یک آیه یا کمتر یا بیشتر از آن را بخواند و به رکوع رود و سر بردارد و بدون این که حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود و همین‌طور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید؛ مثلاً به قصد سورۀ توحید، «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» بگوید و به رکوع رود، بعد بایستد و بگوید: «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَـدٌ» دوباره به رکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید: «اللهُ الصَّمَدُ» باز به رکوع رود و بایستد و بگوید: «لَمْ یَلِـدْ وَ لَمْ یُولَـدْ» و برود به رکوع، باز هم سر بردارد و بگوید: «وَ لَمْ یَكُنْ لَـهُ كُفُواً أَحَـدٌ» بعد از آن به رکوع پنجم رود و بعد از سربرداشتن، دو سجده کند و رکعت دوم را هم مثل رکعت اوّل بجا آورد و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد‌

شکل دیگر نماز آیات آن است که سوره را به کمتر از پنج قسمت تقسیم کند، لکن هر وقت سوره را تمام کرد، لازم است حمد را بخواند، و سپس تمام یا بعضی از سوره را به شکلی که اشاره شد، بخواند و سپس به رکوع رود.

1518 ٠تلفیق دو شکل نماز آیات٠ اگر در یک رکعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و‌ در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را پنج قسمت یا کمتر بکند، مانعی ندارد.

1519 ٠واجبات و مستحبات نماز آیات٠ چیزهایی که در نماز یومیه واجب یا مستحب است، در نماز آیات هم واجب و مستحب می‌باشد، ولی در نماز آیات، اذان و اقامه مشروع نیست؛ بلکه اگر با جماعت بخوانند مستحب است سه مرتبه بگویند: «الصَلاة».

1520 ٠استحباب ذکر قبل و بعد از رکوع در نماز آیات٠ مستحب است بعد از رکوع پنجم و دهم بگوید: «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» و نیز پیش از هر رکوع و بعد از آن تکبیر بگوید؛ ولی بعد از رکوع پنجم و دهم، گفتن تکبیر مستحب نیست.

1521 ٠قنوت در نماز آیات٠ مستحب است پیش از رکوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط یک قنوت پیش از رکوع دهم بخواند، کافی است.

1522 ٠شک در رکعات نماز آیات٠ اگر در نماز آیات شک کند که چند رکعت خوانده و فکرش به جایی نرسد، نماز باطل است.

1523 ٠شک در عدد رکوع نماز آیات٠ اگر شک کند که در رکوع آخر رکعت اوّل است یا رکوع اوّل رکعت دوم و فکرش به جایی نرسد، نمازش باطل است ولی اگر بداند در کدام رکعت است و در عدد رکوع شک کند؛ مثلاً شک کند که چهار رکوع کرده یا پنج رکوع، چنانچه شک او پیش از رسیدن به سجده بوده، رکوعی را که شک دارد بجا آورده یا نه، باید بجا آورد؛ ولی اگر به سجده رسیده باشد، باید به شک خود اعتنا نکند.

1524 ٠کم و زیاد شدن رکوع در نماز آیات٠ اگر یکی از رکوعهای نماز آیات عمداً یا اشتباهاً کم یا زیاد شود، نماز باطل است.

نماز عید فطر و قربان‌

1525 ٠جماعت در نماز عید٠ نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام(ع) واجب است و باید به جماعت خوانده شود و در زمان ما که امام(ع) غایب هستند، مستحب می‌باشد و بنابر احتیاط، آن را به جماعت نخوانند. (برخی از مسائل آینده که درباره جماعت است، بر فرض مشروعیت جماعت می‌باشد).

1526 ٠وقت نماز عید٠ وقت نماز عید فطر و قربان، از اوّل آفتاب روز عید است تا ظهر.

1527 ٠بهترین وقت نماز عید قربان٠ مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند.

1528 ٠دستور نماز عید٠ نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه ندارد و دو رکعت است: در رکعت اوّل بعد از خواندن حمد، مستحب است سوره بخواند و بعد باید پنج تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیر یک قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم، تکبیر دیگری بگوید و به رکوع رود و دو سجده بجا آورد و برخیزد و در رکعت دوم نیز مستحب است بعد از خواندن حمد سوره بخواند و بعد چهار تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیر قنوت بخواند و تکبیر پنجم را بگوید و به رکوع رود و بعد از هر رکوع دو سجده کند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

1529 ٠قنوت نماز عیدین٠ در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعا و ذکری بخوانند کافی است، ولی بهتر است این دعا را بخوانند:

«اللّٰهُمَّ أَهْلَ الْكِبْریاءِ وَ الْعَظَمَةِ، وَ أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ، وَ أَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ أَهْلَ التَّقْویٰ وَ الْمَغْفِرَةِ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هٰذَا الْیَوْمِ الَّذي جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ مَزیداً أَنْ تُصَلّيَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تُدْخِلَني في كُلِّ خَیْرٍ أَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تُخْرِجَني مِنْ كُلِّ شَرٍّ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ، اللّٰهُمَّ إِنّي أَسْأَلُكَ خَیْرَ ما سَأَلَكَ بِهِ عِبادُكَ الصّالِحُونَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الصّالِحُونَ.»

1530 ٠خطبه در نماز عید٠ در زمان غایب بودن امام(ع)، مستحب است بعد از نماز عید فطر و قربان، دو خطبه بخوانند و بهتر است که در خطبۀ عید فطر احکام زکات فطره و در خطبۀ عید قربان احکام قربانی را بگویند.

1531 ٠سوره در نماز عید٠ نماز عید سورۀ مخصوصی ندارد، ولی بهتر است که در رکعت اوّل آن سورۀ شمس (سورۀ 91) و در رکعت دوم، سورۀ غاشیه (سورۀ 88) را بخوانند یا در رکعت اوّل، سورۀ أعلی (سورۀ 87) و در رکعت دوم، سورۀ شمس (سورۀ 91) را بخوانند.

1532 ٠خواندن نماز عید در صحرا٠ مستحب است نماز عید را در صحرا بخوانند؛ ولی در مکّه مکرّمه، مستحب است در مسجد الحرام خوانده شود.

1533 ٠مستحبات مربوط به پیش از نماز عید٠ مستحب است پیاده و پا برهنه و با وقار به نماز عید بروند و پیش از نماز، غسل کنند و عمامه سفید بر سر بگذارند.

1534 ٠مستحبات نماز عید٠ مستحب است در نماز عید بر زمین سجده کنند و در حال گفتن تکبیرها دست‌ها را بلند کنند، و کسی که نماز عید می‌خواند اگر امام جماعت است قرائت نماز را بلند بخواند. ولی بلند خواندن قرائت برای مأموم و کسی که فرادا نماز می‌خواند مستحب نیست.

1535 ٠گفتن تکبیرها در شب و روز عید فطر٠ بعد از نماز مغرب و عشای شب عید فطر و بعد از نماز صبح آن و بعد از نماز عید فطر و نماز ظهر و نماز عصر روز عید فطر، مستحب است این تکبیرها را‌بگوید: «اللّهُ أَكْبَرُ، اللّهُ أَكْبَرُ، لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ وَ اللّهُ أَكْبَرُ، اللّهُ أَكْبرُ وَ لِلهِ الْحَمْدُ، اللّهُ أَكْبَرُ عَلیٰ ما هَدانا» و استحباب این تکبیر در چهار نماز اوّل و پس از آن در نماز پنجم (نماز ظهر)، بیشتر است.

1536 ٠گفتن تکبیرها بعد از ده نماز در عید قربان٠ مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز که اوّل آن‌ها نماز ظهر روز عید و آخر آن‌ها نماز صبح روز دوازدهم است، تکبیرهایی را که در مسألۀ پیش گفته شد بگوید و بعد از آن بگوید:

«اللّهُ أَكْبَرُ عَلیٰ ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الْأَنْعامِ، وَ الْحَمْدُ لِلهِ عَلیٰ ما أَبْلانا»، ولی اگر عید قربان را در منی باشد، مستحب است تا از منی کوچ نکرده، بعد از پانزده نماز که اوّل آن‌ها نماز ظهر روز عید و آخر آن‌ها نماز صبح روز سیزدهم ذی حجه است، این تکبیرها را بگوید.

1537 ٠حضور زنان در نماز عید٠ مستحب، بلکه مطابق احتیاط استحبابی است که زن‌ها از رفتن به نماز عید خودداری کنند؛ ولی این امر برای پیرزن‌ها نیست.

1538 ٠وظیفۀ مأموم در نماز عید٠ در نماز عید هم مثل نمازهای دیگر، مأموم باید غیر از حمد و سوره چیزهای دیگر نماز را خودش بخواند.

1539 ٠نرسیدن به بعضی از تکبیرات امام٠ اگر مأموم موقعی برسد که امام مقداری از تکبیرها را گفته، بعد از آن‌که امام به رکوع رفت، باید آنچه از تکبیرها و قنوتها را که با امام نگفته خودش بگوید و اگر در هر قنوت یک ذکر یا دعای مختصر؛ مثل یک «سُبْحانَ اللّهِ» یا یک «الْعَفْوَ» یا یک «الْجَنَّةَ» بگوید، کافی است.

1540 ٠رسیدن به نماز عید در رکوع امام٠ اگر در نماز عید موقعی برسد که امام در رکوع است، می‌تواند نیت کند و تکبیر اوّل نماز را بگوید و به رکوع رود.

1541 ٠فراموش کردن یک سجده یا تشهّد در نماز عید٠ اگر در نماز عید یک سجده یا تشهد را فراموش کند، احتیاط آن است که بعد از نماز آن را بجا آورد، و نیز اگر کاری که برای آن سجده سهو لازم است پیش آید، بنابر احتیاط بعد از نماز دو سجدۀ سهو بنماید.

نیابت در نماز

1542 ٠نیابت در نماز و سایر عبادات٠ بعد از مرگ انسان می‌شود نماز و عبادت‌های دیگری را که او در زندگی بجا نیاورده، شخص دیگری بجا آورد که به او «نایب» می‌گویند و عمل او را «نیابت» می‌نامند و به کسی که از طرف او عمل را انجام می‌دهند، «مَنوبٌ‌عَنْه» می‌گویند. و در حال حیات انسان تنها در حج و زیارت، نیابت مشروع است به تفصیلی که در جای خود ذکر شده است.

و همچنان که نیابت تبرعی و بدون مزد صحیح است، نیابت با اجاره یا جعاله یا شرط ضمن عقد و مانند این‌ها نیز صحیح می‌باشد.

1543 ٠نیابت و اهدای ثواب در مستحبات٠ انسان می‌تواند بعضی از اعمال مستحبی؛ مانند زیارت مراقد پیامبر اکرم(ص) و ائمّۀ معصومین(ع) را از طرف مردگان یا زندگان بجا آورد و نیز می‌تواند کار مستحبی را انجام دهد و ثواب آن را به آن‌ها هدیه نماید و در این دو شکل فرقی نیست که تبرعی باشد یا با اجاره یا جعاله و مانند آن.

1544 ٠وظیفۀ نایب در انجام صحیح عمل٠ کسی که برای نماز قضای میّت نایب شده است، باید یا مجتهد باشد، یا مسائل نمازش را که می‌خواهد بخواند از روی تقلید صحیح بداند، یا آن‌که عمل به احتیاط کند.

1545 ٠لزوم تعیین میت در نیت٠ نایب باید موقع نیت قصد نیابت کند و منوب عنه را -و لو اجمالاً- معیّن نماید و لازم نیست اسم او را بداند؛ مثلاً اگر نیت کند: از طرف کسی نماز می‌خوانم که برای او اجیر شده‌ام، کافی است.

1546 ٠اهدای ثواب عمل در عبادت استیجاری٠ کسی که برای نیابت اجیر می‌شود، باید عمل را از طرف منوب عنه بجا آورد و اگر عملی را انجام دهد و ثواب آن را برای او هدیه کند کافی نیست؛ بلی اگر‌ برای اهداء ثواب اجیر شود، عمل را انجام می‌دهد و ثواب آن را برای منوب عنه، هدیه می‌نماید.

1547 ٠حجت شرعی در انجام عمل توسّط نایب٠ وثوق به انجام عمل شرط صحّت عمل نیابی نیست، لکن تا زمانی که اطمینان یا طریق معتبر دیگری نباشد که نایب عمل را انجام داده است نمی‌توان به آن اکتفا کرد؛ پس اگر بفهمند کسی را که برای نمازهای میّت اجیر کرده‌اند، عمل را بجا نیاورده یا باطل انجام داده، نمی‌توان به آن اکتفا کرد و هر گاه شک کنند که اجیر عمل را انجام داده یا نه و بگوید انجام داده‌ام، چنانچه گفته او موجب اطمینان شود، کافی است، و اگر اطمینان کنند که نایب عمل را انجام داده و شک کنند که عمل او صحیح بوده یا نه، پس اگر احتمال بدهند که نایب به رعایت شرایط عمل توجّه داشته است، کافی است.

1548 ٠نیابت شخص معذور٠ کسی که عذری دارد و مثلاً با تیمّم یا نشسته نماز می‌خواند، اگر به نیابت از شخص دیگری نماز بخواند، نمی‌شود بدان اکتفا کرد؛ هر چند از آن شخص هم همان طور قضا شده باشد.

1549 ٠نیابت زن از مرد و بالعکس٠ مرد برای زن و زن برای مرد می‌تواند نایب شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن، باید به تکلیف خود عمل نماید، و نیابت ممیّز که خوب و بد را می‌فهمد و شرایط نماز را رعایت می‌کند صحیح است.

1550 ٠ترتیب در قضای نماز میّت٠ در قضای نمازهای میّت ترتیب واجب نیست؛ مگر در نمازهایی که ادای آن‌ها ترتیب دارد، مثل نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا از یک روز چنان که سابقاً گذشت.

1551 ٠رعایت فتوای مرجع تقلید نایب٠ کسی که به نیابت از دیگری عبادتی انجام می‌دهد، اگر مرجع تقلیدش امری را حرام می‌داند نباید مرتکب شود؛ همچنین اگر بخواهد آثار صحّت بر عملش بار کند، رعایت فتوای مرجع تقلیدش لازم است و در این امر فرقی نیست که از طرف شخص زنده باشد (مثلاً در نماز طواف) یا از طرف میّت، میّت وصیّت کرده باشد یا خیر، بدون مزد باشد یا با مزد.

1552 ٠رعایت فتوای مرجع تقلید منوب عنه٠ اگر بر کسی لازم باشد که به انجام عبادتی وصیّت کند، باید قید کند‌ که فتاوای او یا مرجع تقلیدش رعایت شود و اگر در وصیّت قیدی نشده باشد؛ خواه در اعمال واجب یا مستحب، نایب باید فتاوای وصیّت‌کننده یا مرجعش را نیز رعایت کند، و در مواردی که بر ولیّ میّت لازم است که برای عبادات میّت نایب بگیرد، باید در نیابت قید کند که نایب فتوای ولی میّت یا مرجع تقلیدش را رعایت کند؛ و اگر قید هم نکرد، باید فتوای او یا مرجع تقلیدش رعایت شود، همچنین اگر در وصیّت یا در هنگام نایب‌گرفتن شرط کنند که عمل را به‌طور مخصوصی انجام دهد، باید نایب همان طور بجا آورد.

1553 ٠وظیفۀ نایب در عمل به فتوای میّت یا ولیّ او٠ در جایی که وصیّت شده برای عبادتی نایب بگیرند، و بر ولیّ نیز لازم بوده که برای میّت نایب بگیرد، نایب باید بین فتاوای وصیّت‌کننده یا مرجعش و فتاوای ولیّ میّت یا مرجع تقلیدش احتیاط کند، و نیز باید به تفصیلی که در مسألۀ 1551 گذشت، فتاوای خود یا مرجع تقلیدش را نیز رعایت کند.

1554 ٠انجام مستحبات در نماز استیجاری٠ اگر با اجیر شرط نکنند که نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند، باید مقداری از مستحبات نماز را که معمول است بجا آورد.

1555 ٠رعایت ترتیب در صورت تعدد نایب٠ اگر انسان به چند نفر برای نماز قضای میّت نیابت دهد، بنابر آنچه در مسألۀ 1550 گفته شد، لازم نیست برای هر کدام آن‌ها وقتی را معیّن کند مگر برای رعایت ترتیب در نمازهایی که در ادای آن‌ها ترتیب معتبر است بلکه احتیاط استحبابی آن است که نماز را به شکلی بخوانند که ترتیب در تمام نمازها رعایت شود.

1556 ٠فوت نایب پیش از پایان مدّت اجاره٠ اگر کسی نایب شود که مثلاً در مدّت یک سال نمازهای میّت را بخواند و پیش از تمام شدن سال بمیرد، برای نمازهایی که می‌دانند بجا نیاورده دیگری را نایب بگیرند و بلکه اگر احتمال می‌دهند که بجا نیاورده نیز، نایب بگیرند.

1557 ٠فوت نایب قبل از خواندن تمام نمازها٠ کسی را که برای نمازهای میّت اجیر کرده‌اند، اگر پیش از تمام کردن نمازها بمیرد و اجرت همۀ آن‌ها را گرفته باشد، چنانچه تصریح نکرده باشند که می‌تواند نماز را دیگری هم بجا آورد، باید اجرت مقداری را که نخوانده از مال او به ولیّ‌ میّت بدهند، مثلاً اگر نصف آن‌ها را نخوانده، باید نصف پولی را که گرفته از مال او به ولیّ میّت بدهند و اگر تصریح کرده باشند که می‌تواند نماز را دیگری هم انجام دهد، باید ورثه‌اش از مال او نایب بگیرند یا خودشان آن‌ها را انجام دهند، اما اگر مال نداشته باشد بر ورثۀ او چیزی واجب نیست؛ مگر بر پسر بزرگ‌تر که بنابر احتیاط باید آن نمازها را بجا آورد یا برای انجام آن نایب بگیرد.

1558 ٠فوت نایب با داشتن نماز قضا و نماز استیجاری٠ اگر اجیر پیش از تمام کردن نمازهای میّت بمیرد و خودش هم نماز قضا داشته باشد، باید از مال او برای نمازهایی که اجیر بوده دیگری را نایب بگیرند یا خودشان آن‌ها را انجام دهند، و اگر چیزی زیاد آمد در صورتی که وصیّت کرده باشد و ورثه اجازه بدهند، برای تمام نمازهای او اجیر بگیرند و اگر اجازه ندهند، ثلث آن را به مصرف نمازهای خودش برسانند.

احکام روزه‌

روزه، آن است که انسان برای خداوند متعال از اذان صبح تا مغرب از چیزهایی که روزه را باطل می‌کند و شرح آن‌ها بعداً گفته می‌شود خودداری نماید.

نیّت روزه

1559 ٠معیار تحقق نیّت٠ لازم نیست انسان نیّت روزه را به زبان آورد یا از قلب خود بگذراند؛ مثلاً در قلب خود بگوید: فردا را روزه می‌گیرم قُرْبَةً إِلَی اللّهِ، بلکه همین قدر که با قصد برای خداوند متعال از اذان صبح تا مغرب کاری که روزه را باطل می‌کند انجام ندهد کافی است.

1560 ٠نحوۀ نیّت کردن در ماه رمضان٠ انسان می‌تواند در هر شب از ماه رمضان برای روزۀ فردای آن نیّت کند و بهتر آن است که شب اوّل ماه هم نیت روزۀ همۀ ماه را بنماید.

1561 ٠زمان نیّت روزۀ ماه رمضان٠ نیّت روزۀ ماه رمضان وقت معیّن ندارد و همین که تا قبل از اذان صبح نیت کرده باشد، کفایت می‌کند، بنابراین کسی که مثلاً در روز قبل نیت روزه کند و بعد بخوابد و تا اذان صبح هم بیدار نشود، روزه‌اش صحیح است.

1562 ٠وقت نیّت روزۀ مستحبی٠ در روزۀ مستحبی اگر کسی کاری که روزه را باطل می‌کند انجام نداده باشد و پیش از ظهر نیت روزۀ مستحبی کند، روزۀ او صحیح است و همانند کسی است که از اوّل طلوع فجر نیّت روزه کرده باشد و اگر بعد از ظهر هم نیّت روزۀ مستحبی کند، روزۀ او صحیح است ولی از هنگام نیّت کردن روزه‌دار بشمار می‌آید.

1563 ٠ترک نیّت روزه در ماه رمضان٠ اگر عمداً در ماه رمضان هنگام اذان صبح نیّت روزه -حتی نیّت ارتکازی- نداشته باشد مثلاً عمداً بدون نیّت روزه بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، روزه‌اش باطل است ولی باید در روز از انجام کارهایی که روزه را باطل می‌کند خودداری ورزد و اگر در اثر غفلت بدون نیت روزه تا اذان صبح خواب بماند و قبل از ظهر بیدار شود و تا آن وقت یکی از مبطلات روزه را انجام نداده باشد، باید احتیاط کندو روزۀ آن روز را بگیرد و قضا نیز بنماید و چنانچه بعد از ظهر بیدار شود یا یکی از مبطلات روزه را انجام داده باشد، نمی‌تواند نیت روزه کند ولی باید در بقیۀ روز از مبطلات روزه اجتناب نماید و بعداً روزۀ آن روز را قضا کند.

1564 ٠تعیین روزه در غیر روزۀ ماه رمضان٠ اگر بخواهد غیر روزۀ ماه رمضان و قضای آن روزۀ دیگری بگیرد، باید آن را معیّن نماید، مثلاً نیت کند که روزۀ کفاره یا روزۀ نذر می‌گیرم، همچنین اگر دو نوع روزه بر گردنش باشد، باید روزه را معیّن کند، مثلاً اگر هم روزۀ قضا به گردن او باشد و هم روزۀ نذر، باید در نیت معیّن کند که کدام روزه را می‌گیرد.

1565 ٠تعیین روزه در ماه رمضان٠ در ماه رمضان لازم نیست نیت کند که روزۀ ماه رمضان می‌گیرم؛ و اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش کند و روزۀ دیگری را نیت کند، روزۀ ماه رمضان حساب می‌شود؛ بلکه اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نیت روزۀ غیر ماه رمضان کند روزۀ ماه رمضان حساب می‌شود، هرچند احتیاط مستحب آن است که روزۀ آن روز را قضا نماید.

و در غیر ماه رمضان، چنانچه تنها روزۀ قضا به گردنش باشد، اگر نیت روزۀ مستحبی هم بکند روزۀ قضا به حساب می‌آید.

1566 ٠تعیین روزهای ماه رمضان در نیت٠ لازم نیست در موقع نیّت مشخص کند که روز چندم ماه است، بلکه اگر مثلاً به نیت روز اوّل ماه روزه بگیرد، بعد بفهمد دوم یا سوم بوده، روزۀ او صحیح است.

1567 ٠بی هوشی غیر اختیاری پس از نیّت روزه٠ اگر پیش از اذان صبح نیت روزه کرده باشد و بدون اختیار بی هوش شود و در بین روز به هوش آید، لازم نیست آن روز را روزه بگیرد و قضا هم ندارد. البته احتیاط مستحب آن است روزۀ آن روز را تمام کند و قضای آن را هم بجا آورد.

1568 ٠مست شدن بعد از نیت روزه٠ اگر پیش از اذان صبح نیت کند و مست شود و در بین روز هشیار گردد، باید روزۀ آن روز را تمام کند و قضای آن را هم بجا آورد.

1569 ٠خواب بودن تمام روز پس از نیت روزه٠ اگر پیش از اذان صبح نیت کند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود، روزه‌اش صحیح است.

1570 ٠التفات به ماه رمضان در بین روز٠ کسی که در ماه رمضان در اثر بی‌اطلاعی از مسأله یا غفلت یا فراموشی به اینکه ماه رمضان است نیت روزه نکرده اگر پیش از ظهر متوجّه‌ شود، چنانچه کاری که روزه را باطل می‌کند انجام نداده باشد، باید احتیاط کند و روزۀ آن روز را بگیرد و بعداً قضای آن را هم بجا آورد، و اگر کاری که روزه را باطل می‌کند انجام داده باشد، یا بعد از ظهر متوجه شود، روزۀ او باطل است؛ ولی باید تا مغرب کاری که روزه را باطل می‌کند انجام ندهد و بعد از ماه رمضان هم آن روز را قضا نماید.

1571 ٠بالغ شدن در ماه رمضان٠ اگر بچّه پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، و دیگر شرایط وجوب روزه را داشته باشد باید روزه بگیرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزۀ آن روز بر او واجب نیست.

1572 ٠روزۀ مستحبی برای کسی که روزۀ واجب دارد٠ کسی که برای بجا آوردن روزۀ میّتی اجیر شده، اگر وقت آن وسعت داشته باشد می‌تواند روزۀ مستحبی بگیرد و در صورتی که وقت، تنگ باشد اگر روزۀ مستحبی بگیرد گناه‌کار است، ولی روزۀ او صحیح می‌باشد.

کسی که روزۀ قضای ماه رمضان؛ یا بنابر احتیاط مستحب روزۀ واجب دیگری -غیر ماه رمضان- دارد، نمی‌تواند روزۀ مستحبی بگیرد، و درجایی که نمی‌تواند روزۀ مستحبی بگیرد اگر از روی غفلت به حکم یا موضوع روزۀ مستحبی بگیرد چنانچه در اثنای روز متوجه شود، روزۀ مستحبی او باطل است و حکم کسی را دارد که هنوز نیت روزه نکرده است و اگر بعد از مغرب متوجه شود معلوم نیست روزۀ مستحبی او صحیح باشد.

و کسی که روزۀ قضای ماه رمضان دارد می‌تواند برای بجا آوردن روزۀ دیگری اجیر شود.

1573 ٠وقت نیّت روزۀ قضا٠ کسی که قضای روزۀ ماه رمضان خودش بر عهده‌اش می‌باشد؛ وقت آن وسعت داشته باشد یا تنگ باشد، اگر در اثناء روز حتی بعد از ظهر نیت کند روزه‌اش صحیح است، هر چند احتیاط مستحب آن است که اگر وقت وسعت داشته‌ باشد تا قبل از ظهر نیت کند و اگر وقت تنگ باشد قبل از طلوع فجر نیت کند و در غیر این صورت به آن روزه اکتفا نکند.

1574 ٠وقت نیّت در روزۀ واجب غیر از ماه رمضان٠ کسی که روزۀ واجب دیگری بر عهدۀ اوست؛ وقت آن وسعت داشته باشد یا تنگ باشد، مانند روزۀ نذری و روزۀ کفاره و روزۀ بدل قربانی حجّ و همچنین بسیاری از موارد روزۀ استیجاری، باید قبل از طلوع فجر نیت کند و اگر در اثر غفلت نیز تا طلوع فجر نیت نکرد، نمی‌تواند به روزۀ آن روز اکتفا کند؛ هر چند احتیاط استحبابی این است که اگر وقت آن تنگ باشد قبل از ظهر نیت روزه کند و روزۀ آن روز را نیز بگیرد.

1575 ٠روزه‌های کافر بعد از مسلمان شدن٠ اگر کافری مسلمان شود قضای روزه‌های قبلی بر او واجب نیست و چنانچه در اثناء روز ماه رمضان مسلمان شود، روزۀ آن روز بر وی واجب نیست ولی اگر از اذان صبح تا آن وقت کاری که روزه را باطل می‌کند انجام نداده، احتیاط مستحب آن است که در بقیۀ روز، نیت روزه کند و اگر آن روز را روزه نگرفت قضای آن را بجا آورد.

1576 ٠بهبودی بیمار در بین روز٠ اگر بیمار در اثناء روز ماه رمضان خوب شد، چنانچه اجتناب از مبطلات روزه در طول روز برایش ضرر داشته گرفتن روزه و اجتناب از مبطلات آن در بقیۀ روز بر او واجب نیست، هر چند احتیاط مستحب آن است که در بقیۀ روز از مبطلات روزه خودداری کند و اگر ضرر نداشته، معلوم می‌شود که واقعاً روزۀ آن روز بر او واجب بوده، پس باید در بقیۀ روز از مبطلات روزه اجتناب کند و بعداً آن روزه را قضا کند.

1577 ٠روزۀ یوم الشّکّ٠ روزی را که انسان شک دارد آخر شعبان است یا اوّل رمضان، واجب نیست روزه بگیرد و اگر بخواهد روزه بگیرد، باید به نیت روزۀ قضا یا روزۀ مستحبی و مانند آن روزه بگیرد و نمی‌تواند نیت روزۀ ماه رمضان کند بلکه ظاهراً‌ نمی‌تواند قصد کند آنچه را که فعلاً خداوند متعال از او خواسته است انجام می‌دهد یا چنین نیت کند که اگر ماه رمضان است روزۀ ماه رمضان و اگر ماه رمضان نیست روزۀ قضا یا روزۀ مستحبی و مانند آن باشد، و در صورتی که به نیّت روزۀ قضا یا روزۀ مستحبی و مانند آن روزه بگیرد، بعد معلوم شود ماه رمضان بوده، از ماه رمضان حساب می‌شود.

1578 ٠اثبات ماه رمضان در اثنای یوم الشّک٠ اگر روزی را که شک دارد آخر شعبان است یا اوّل رمضان، به نیت روزۀ قضا یا روزۀ مستحبی و مانند آن روزه بگیرد و در بین روز بفهمد که ماه رمضان است، نباید در بقیۀ روز نیت غیر ماه رمضان را داشته باشد.

1579 ٠تردید در نیّت و قصد انجام مفطر در روزۀ واجب٠ اگر در اثناء روزۀ واجب؛ وقت آن وسعت داشته یا وقت آن تنگ باشد، قصد کند که در بقیۀ روز روزه نباشد، یا مردّد باشد که در بقیۀ روز، روزه باشد یا نه، یا با توجّه به مفطر بودن چیزی قصد کند آن را بجا آورد، حکم کسی را دارد که تا آن وقت قصد روزه نکرده است و تفصیل آن در مسائل قبل گذشت، و اگر مردّد شود که با آوردن یکی از مبطلات روزه، روزه را باطل کند یا نه، روزه‌اش باطل است و حکم کسی را دارد که نیت روزه نکرده است.

1580 ٠قصد مفطر یا تردید در افطار روزۀ مستحبی٠ در روزۀ مستحب، اگر قصد کند کاری که روزه را باطل می‌کند انجام دهد، یا مردّد شود که بجا آورد یا نه، چنانچه بجا نیاورد و پیش از مغرب دوباره نیت روزه کند، روزۀ او صحیح است.

چیزهایی که روزه را باطل می‌کند

1581 ٠مبطلات روزه٠ هفت چیز روزه را باطل می‌کند:

اوّل: خوردن و آشامیدن         

دوم: جماع

سوم: استمناء      

چهارم: دروغ‌بستن بر خدا یا پیغمبر(ص) یا یکی از امامان(ع)

پنجم: باقی‌ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح

ششم: اماله کردن                 

هفتم: قی کردن

به جز این هفت چیز، بر روزه‌دار حرام است سر را در آب فرو برد ولی ظاهراً روزه را باطل نمی‌کند و احتیاط مستحب آن است که از رساندن غبار به حلق خودداری کند. احکام این‌ها در مسائل آینده گفته می‌شود.

1. خوردن و آشامیدن

1582 ٠تعمد در خوردن یا آشامیدن و مقصود از آن٠ اگر روزه‌دار، عمداً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزۀ او باطل می‌شود؛ چه خوردن و آشامیدن آن چیز معمول باشد، مثل نان و آب، چه معمول نباشد، مثل خاک و شیرۀ درخت، و چه کم باشد یا زیاد، حتی اگر مسواک را از دهان بیرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو ببرد، روزه‌اش باطل می‌شود، مگر آن‌که رطوبت مسواک در دهان بسیار کم باشد. و منظور از کلمۀ «عمداً» در این مسأله و مسائل بعدی آن است که انسان با توجّه به روزه‌دار بودن خود، کاری انجام دهد.

1583 ٠التفات به صبح شدن در بین خوردن٠ اگر موقعی که مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، باید لقمه را از دهان بیرون آورد و چنانچه عمداً فرو برد، روزه‌اش باطل می‌شود و به دستوری که در مسألۀ 1670 گفته می‌شود، کفاره نیز بر او واجب می‌گردد.

1584 ٠خوردن یا آشامیدن سهوی٠ اگر روزه‌دار سهواً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزه‌اش باطل نمی‌شود.

1585 ٠تزریق سرم و آمپول٠ روزه‌دار باید از استعمال سرم و آمپولی که به جای غذا به‌کار می‌رود خودداری کند، ولی تزریق آمپول دوایی و آمپولی که عضو را بی‌حس می‌کند، اشکال ندارد.

1586 ٠فرو بردن غذای بین دندان٠ اگر روزه‌دار چیزی را که لای دندان مانده عمداً فرو ببرد، روزه‌اش باطل می‌شود مگر آن‌که به قدری اندک باشد که به فرو بردن آن عرفاً، خوردن گفته نشود.

1587 ٠خلال کردن قبل از اذان صبح٠ کسی که می‌خواهد روزه بگیرد لازم نیست پیش از اذان صبح خلال کند، ولی اگر بداند غذایی که لای دندان مانده در روز فرو می‌رود چنانچه عمداً خورده‌های غذا را بیرون نیاورد روزه‌اش باطل می‌باشد؛ هر چند در روز فرو نرود، امّا چنانچه توجه نداشته باشد که این کار روزه را باطل می‌کند با خلال نکردن روزه‌اش باطل نمی‌شود مگر در روز خورده‌های غذا فرو رود.

1588 ٠فرو بردن آب دهان جمع شده٠ فرو بردن آب دهان؛ اگر چه به واسطه خیال کردن ترشی و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمی‌کند.

1589 ٠فرو بردن اخلاط سر و سینه٠ فرو بردن اخلاط سر و سینه، تا به فضای دهان نرسیده هیچ اشکالی ندارد، ولی اگر داخل فضای دهان شود، احتیاط مستحب آن است که آن را فرو نبرد.

1590 ٠تشنگی زیاد در حال روزه٠ اگر روزه‌دار در روزۀ واجب اتفاقاً به قدرى تشنه شود که از ادامۀ روزه بر جان خود بترسد یا روزه بر او حرجى یا ضررى باشد، می‌تواند به مقدار ضرورت، آب بیاشامد -و بنابر احتیاط بیش از آن آب نیاشامد- و باید در بقیۀ روز از کارى که روزه را باطل می‌کند، خوددارى کند؛ و چنانچه قضاى آن در صورت بطلان لازم است (مانند روزۀ ماه رمضان) بنابر احتیاط آن را قضا هم بنماید.

1591 ٠جویدن یا چشیدن غذا در حال روزه٠ جویدن غذا برای بچّه یا پرنده یا چشیدن غذا و مانند این‌ها که معمولاً فرو نمی‌رود، اگر چه اتفاقاً فرو رود روزه را باطل نمی‌کند، ولی در روزۀ ماه رمضان اگر انسان از اوّل بداند که فرو می‌رود و روزه باطل می‌شود، اگر قصد کند که این کار را انجام دهد، روزه‌اش باطل است؛ هر چند آن را انجام ندهد و اگر در اثر انجام این کار غذا فرو رود، کفاره نیز دارد.

1592 ٠ضعف روزه‌دار٠ انسان نمی‌تواند برای ضعف، روزۀ خود را بخورد ولی اگر ضعف او به حدی است که معمولاً نمی‌شود آن را تحمل کرد، خوردن روزه اشکال ندارد، بلی بعضی از اشخاص مانند پیرمردها و پیرزنان می‌توانند به جهت مشقت روزه را بخورند.

2. جماع‌

1593 ٠باطل شدن روزه با نزدیکی٠ جماع روزه را باطل می‌کند، اگر چه منی هم بیرون نیاید.

1594 ٠نزدیکی به مقدار کمتر از ختنه گاه٠ اگر کمتر از مقدار ختنه‌گاه هم داخل شود و منی هم بیرون نیاید، روزه باطل می‌شود.

1595 ٠جماع از روی فراموشی یا اجبار و اکراه٠ اگر فراموش کند که روزه است و جماع نماید یا او را به جماع‌ مجبور نمایند به‌طوری که از اختیار او خارج باشد، روزۀ او باطل نمی‌شود، و کسی که مکره به جماع شده به‌طوری که جماع کردن از اختیار او خارج نیست، ولی برای دفع شر دیگری، جماع می‌کند روزه‌اش باطل می‌شود ولی کفاره ندارد.

1596 ٠یادآوری روزه در حال جماع٠ اگر روزه‌دار فراموش کند که روزه است و جماع کند و در بین جماع یادش بیاید یا او را به جماع مجبور کنند و در بین جماع اجبار برطرف شود، باید فوراً از حال جماع خارج شود و اگر فوراً خارج نشود روزۀ او باطل است.


[1]. امروزه این مسافت حدود 500 کیلومتر است. بنابراین نماز مسافر در سفر کمتر از حدود 40 کیلومتر، تمام و در سفر بیش از حدود 500 کیلومتر، شکسته است و در بین این دو مسافت بنابراحتیاط مستحب بین نماز تمام و شکسته جمع کند.

3. استمناء

1597 ٠تعریف استمناء٠ اگر روزه‌دار استمناء کند (یعنی با خود هر چند به وسیله دیگری -همسر یا غیر او- کاری غیر از جماع انجام دهد که منی از او بیرون آید)، روزه‌اش باطل می‌شود.

1598 ٠خروج بی‌اختیار منی٠ اگر بی‌اختیار منی از او خارج شود، روزه‌اش باطل نیست.

1599 ٠خوابیدن روزه‌دار با یقین به محتلم شدن٠ هر گاه روزه‌دار احتمال دهد یا بداند اگر در روز بخوابد، محتلم می‌شود؛ یعنی در خواب منی از او بیرون می‌آید، جائز است بخوابد؛ هر چند به سبب نخوابیدن به زحمت نیفتد، و اگر محتلم شود روزه‌اش باطل نمی‌شود.

1600 ٠خودداری از خروج منی در حال بیدار شدن٠ اگر روزه‌دار در حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود، واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیری کند.

1601 ٠استبراء از منی در حال روزه٠ روزه‌داری که محتلم شده می‌تواند بول کند و به دستوری که در مسألۀ 73 گفته شد، بعد از بول استبراء نماید؛ اگر چه بداند به واسطۀ بول یا استبراء کردن باقیماندۀ منی از مجری بیرون می‌آید.

1602 ٠احتمال خروج منی با ترک استبراء٠ روزه‌داری که محتلم شده، اگر بداند منی در مجری مانده و در صورتی که پیش از غسل بول نکند بعد از غسل منی از او بیرون می‌آید، بنابر احتیاط مستحب پیش از غسل بول کند.

1603 ٠قصد خارج کردن منی٠ در ماه رمضان اگر روزه‌دار با توجّه به این که بیرون آوردن منی روزه را باطل می‌کند، تصمیم بگیرد کاری را انجام دهد که موجب بیرون آمدن منی می‌گردد، روزه‌اش باطل می‌شود؛ هر چند از تصمیمش برگردد و کاری نکند و اگر بی‌توجّه کاری را انجام دهد یا توجّه نداشته باشد که موجب خارج شدن منی می‌شود، روزه‌اش صحیح است؛ هر چند منی خارج شود و اگر توجّه نداشته باشد که روزه را باطل می‌کند و چنین تصمیمی بگیرد، پس اگر عمداً منی از خود خارج کند روزه‌اش باطل می‌شود والّا روزه‌اش صحیح است.

1604 ٠جنابت اتّفاقی روزه‌دار در اثر ملاعبه با همسر٠ اگر روزه‌دار بدون قصد بیرون آوردن منی، مثلاً با زن خود بازی و شوخی کند، چنانچه اطمینان دارد که منی از او خارج نمی‌شود؛ اگر چه اتفاقاً منی از او بیرون آید، روزۀ او صحیح است؛ ولی اگر اطمینان ندارد، در صورتی که منی از او بیرون آید، روزه‌اش باطل است.

4. دروغ‌بستن به خدا و پیغمبر(ص) و ائمه معصومین(ع)

1605 ٠نسبت دروغ به معصومین٠ اگر روزه‌دار به گفتن یا نوشتن یا به اشاره و مانند این‌ها به خدا یا پیامبر اسلام(ص) یا یکی از امامان معصوم(ع) در امور مربوط به دین (نه مثلا مدت عمر ایشان) عمداً نسبتی را بدهد که دروغ است؛ اگر چه فوراً بگوید: دروغ گفتم یا توبه کند، روزۀ او باطل است، بلکه اگر به حضرت زهرا(س) و سایر پیامبران و جانشینان ایشان(ع) هم به دروغ نسبتی بدهد بنابر احتیاط روزۀ او باطل می‌شود.

1606 ٠نقل خبری که نمی‌داند راست است یا دروغ٠ اگر بخواهد خبری را که نمی‌داند راست است یا دروغ، نقل کند، نباید به خداوند یا پیامبر(ص) یا امام(ع) نسبت دهد، بلکه باید مثلاً چنین بگوید: چنین روایت شده است.

1607 ٠نقل خبر دروغ به اعتقاد راست بودن٠ اگر چیزی را به اعتقاد این که راست است از قول خدا یا پیغمبر یا امام نقل کند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه‌اش باطل نمی‌شود.

1608 ٠نقل خبر راست به اعتقاد دروغ بودن آن٠ اگر بداند دروغ‌بستن به خدا و پیغمبر(ص) و امام(ع) روزه را باطل می‌کند و در امور مربوط به دین، چیزی را که دروغ می‌داند به آنان نسبت دهد روزه‌اش باطل می‌شود، و اگر در ماه رمضان باشد باید در بقیۀ روز امساک کند، و اگر بعداً بفهمد که آنچه را گفته راست‌ بوده، همانند کسی است که قصد روزه نکرده باشد که تفصیل آن در مسأله‌های 1563 و 1573 و 1574 گذشت.

1609 ٠نقل دروغ دیگران٠ اگر دروغی را که دیگری ساخته عمداً به خدا و پیغمبر و امام نسبت دهد روزه‌اش باطل می‌شود؛ ولی اگر از قول کسی که آن دروغ را ساخته نقل کند اشکال ندارد.

1610 ٠نسبت دروغ در جواب پرسش دیگری٠ اگر از روزه‌دار بپرسند که آیا پیغمبر یا امام چنین مطلبی فرموده‌اند؟ و او جایی که در جواب باید بگوید: نه، عمداً بگوید: بله؛ یا جایی که باید بگوید: بلی، عمداً بگوید: نه، روزه‌اش باطل می‌شود.

1611 ٠نسبت دروغ با تأیید یا ردّ گفته‌های قبلی٠ اگر از قول خدا یا پیغمبر یا امام حرف راستی را بگوید، بعد بگوید: دروغ گفتم، یا در شب دروغی را به آنان نسبت دهد و فردای آن که روزه می‌باشد بگوید: آنچه دیشب گفتم راست است، روزه‌اش باطل می‌شود.

رساندن غبار به حلق‌

1612 ٠رساندن غبار به حلق٠ بنابر احتیاط مستحب، رساندن غبار غلیظ یا غیرغلیظ به حلق، روزه را باطل می‌کند؛ چه غبار از چیزی باشد که خوردن آن حلال است، مثل آرد یا غبار چیزی باشد که خوردن آن حرام است، مثل خاک، ولی اگر غبار را فرو برد و به قدری غلیظ باشد که به فرو بردن آن عرفاً خوردن گفته می‌شود، بنابر احتیاط روزه باطل می‌گردد.

1613 ٠فرو رفتن غبار به واسطۀ مواظبت نکردن٠ اگر به واسطه باد، غباری پیدا شود و انسان با این که متوجه است مواظبت نکند و به حلق برسد، بنابر احتیاط مستحب روزه‌اش باطل می‌شود.

1614 ٠سیگار کشیدن در حال روزه٠ در ماه مبارک رمضان سیگار کشیدن و استعمال سایر دخانیات به صورت آشکار به گونه‌ای که بی‌احترامی به روزه به شمار آید جایز نیست، بلکه بنابر احتیاط در غیر این صورت نیز استفاده نشود و چنانچه روزه‌دار در ماه رمضان از دخانیات استفاده کند، بنابر احتیاط در بقیۀ روز از کارهایی که روزه را باطل می‌کند‌ خودداری نماید و روزۀ آن روز را نیز قضا کند.

1615 ٠فرو بردن غبار، بخار یا دود٠ اگر مواظبت نکند و غبار یا بخار یا دود و مانند این‌ها داخل حلق شود، چنانچه اطمینان داشته که به حلق نمی‌رسد روزه‌اش صحیح است و اگر احتمال عقلایی می‌داده که به حلق می‌رسد، بنابر احتیاط مستحب آن روزه باطل می‌باشد و اگر غبار و مانند آن به نحوی باشد که به فرو بردن آن خوردن گفته شود و آن را هم احتمال می‌داده، چنانچه تمام کردن روزه و قضاى آن در صورت بطلان لازم باشد، بنابر احتیاط آن را تمام کند و قضای آن را هم بجا آورد.

1616 ٠رسیدن غبار به حلق در صورت فراموشی روزه٠ اگر فراموش کند که روزه است و عمداً یا در اثر عدم مواظبت یا بی‌اختیار غبار و مانند آن به حلق او برسد، روزه‌اش باطل نمی‌شود.

فرو بردن سر در آب

1617 ٠فرو بردن عمدی تمام سر در آب٠ بر روزه‌دار حرام است که عمداً در آب فرو رود به‌طوری که تمام سر داخل آب قرار گیرد، ولی چنانچه معصیت کرده و این کار را انجام دهد، ظاهراً روزه‌اش باطل نمی‌شود و احتیاط مستحب در روزۀ واجب، آن است که دوباره بجا آورد و اگر تمام بدن را آب بگیرد ولی تمام یا مقداری از سر بیرون باشد، اشکال ندارد.

1618 ٠فرو بردن تمام سر در دو دفعه٠ اگر نصف سر را یک دفعه و نصف دیگر آن را دفعه دیگر در آب فرو برد، اشکالی ندارد.

1619 ٠شک در زیر آب رفتن تمام سر با فرو رفتن٠ اگر شک کند که با فرو رفتن در آب، تمام سر زیر آب می‌رود یا نه، می‌تواند در آب فرو رود.

1620 ٠فرو بردن تمام سر در صورت بیرون ماندن موی سر از آب٠ جایز نیست روزه‌دار تمام سر را زیر آب ببرد؛ هر چند مقداری از موها بیرون بماند.

1621 ٠فرو بردن سر در آب مضاف و سایر مایعات٠ احتیاط مستحب آن است که روزه‌دار سر را در گلاب و آب‌های مضاف و مایعات دیگر فرو نبرد.

1622 ٠ارتماس غیر اختیاری یا از روی فراموشی٠ اگر روزه‌دار بی‌اختیار در آب بیفتد و تمام سر او را آب بگیرد، یا‌ فراموش کند که روزه است و سر را در آب فرو برد، اشکال ندارد و روزۀ او باطل نمی‌شود.

1623 ٠اطمینان به نرفتن تمام سر زیر آب٠ اگر به خیال این که آب سر او را نمی‌گیرد، خود را در آب بیندازد و آب تمام سر او را بگیرد، اشکال ندارد.

1624 ٠التفات به روزه بودن در زیر آب٠ اگر فراموش کند که روزه است و سر را در آب فرو برد، یا دیگری به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زیر آب یادش بیاید که روزه است یا آن کس دست بردارد، باید فوراً سر را بیرون آورد و چنانچه بیرون نیاورد معصیت کرده است.

1625 ٠غسل ارتماسی معذور در حال روزه٠ اگر به جهت عذری به نیت غسل سر را در آب فرو برد؛ مثل اینکه فراموش کند که روزه است یا بدون تقصیر مسأله را نداند، غسل او صحیح است و معصیتی نکرده است.

1626 ٠غسل با فرو بردن سر در آب٠ اگر بداند که روزه است و بدون عذر در روزۀ واجب معیّن برای غسل، سر را در آب فرو برد، معصیت کرده، و بنابر احتیاط غسلش باطل می‌شود.

1627 ٠فرو بردن سر در آب برای نجات دیگری٠ به زیر آب بردن سر برای روزه‌دار همیشه حرام نیست، بلکه ممکن است به جهتی همچون نجات‌دادن کسی جایز یا لازم باشد.

5. باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح

1628 ٠بقای عمدی بر جنابت٠ اگر جنب عمداً در ماه رمضان تا اذان صبح غسل نکند روزه‌اش باطل است و جنبی که وظیفه‌اش تیمّم است اگر عمداً تیمّم ننماید روزه‌اش باطل است.

1629 ٠بقا بر جنابت در روزۀ واجبِ غیر ماه رمضان٠ در غیر رمضان اگر در روزۀ واجبی که مثل روزۀ ماه رمضان وقت آن معیّن است، تا اذان صبح غسل نکند و تیمّم هم ننماید روزه‌اش صحیح است؛ خصوصاً اگر عمداً نباشد، مگر در قضای ماه رمضان که حکم آن در مسألۀ 1643 و 1644 خواهد آمد.

1630 ٠وظیفۀ جنب در روزۀ ماه رمضان٠ جنبی که روزۀ ماه رمضان بر او واجب است باید تا اذان صبح غسل‌ جنابت کند و چنانچه غسل نکند تا وقت تنگ شود باید تیمّم کند و روزه بگیرد و اگر در تأخیر غسل معذور نباشد بنابر احتیاط مستحب قضای آن روزه را هم بجا آورد، و اگر تیمّم هم نکند روزه‌اش باطل است.

1631 ٠فراموش کردن غسل در ماه رمضان٠ اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش کند و بعد از گذشتن ماه رمضان یادش بیاید، باید روزه هر چند روزی را که یقین دارد جنب بوده قضا کند؛ مثلاً اگر نمی‌داند سه روز جنب بوده یا چهار روز، باید روزۀ سه روز را قضا کند و اگر در ماه رمضان یادش بیاید قضا واجب نیست؛ لکن بنابر احتیاط مستحب اگر بعد از گذشتن یک هفته یادش بیاید روزه را قضا کند بلکه به احتیاط مستحب اگر بعد از گذشتن روز جمعه هم یادش بیاید، روزه را قضا نماید.

1632 ٠جنابت عمدی در صورت نبود وقت برای غسل یا تیمّم٠ کسی که در شب ماه رمضان برای هیچ کدام از غسل و تیمّم وقت ندارد نباید خود را جنب کند ولی اگر خود را جنب کند باید روزۀ آن روز را بگیرد و به احتیاط مستحب قضای آن را نیز بجا آورد و کفاره هم بدهد، و اگر فقط برای تیمّم وقت دارد، نباید خود را جنب کند، و چنانچه خود را جنب کند، باید تیمّم کند و روزۀ آن روز را بگیرد و به احتیاط مستحب قضای آن را نیز بجا آورد و کفاره هم بدهد.

1633 ٠جنابت عمدی به گمان وسعت وقت٠ اگر در ماه رمضان برای آن‌که بفهمد وقت دارد یا نه، جستجو نماید و گمان کند که به اندازۀ غسل وقت دارد و خود را جنب کند بعد بفهمد وقت تنگ بوده و تیمّم کند، روزه‌اش بی اشکال صحیح است؛ بلکه اگر بدون جستجو گمان کند که وقت دارد و خود را جنب کند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده و با تیمّم روزه بگیرد، روزه‌اش صحیح است؛ هر چند احتیاط مستحب در قضا و کفاره است.

1634 ٠خوابیدن جنب با علم به بیدار نشدن تا صبح٠ کسی که در شب ماه رمضان جنب است و می‌داند که اگر بخوابد تا صبح بیدار نمی‌شود، نباید بخوابد و چنانچه با اختیار بخوابد و تا صبح بیدار نشود، روزه‌اش باطل است و قضا بر او واجب می‌شود و کفاره نیز لازم است، مگر آن‌که خیال می‌کرده بقاء بر جنابت حرام نیست یا از این حکم غفلت داشت که در این صورت کفاره ندارد و در هر حال باید در روز‌ از مبطلات روزه پرهیز کند.

1635 ٠خوابیدن جنب با تردید در بیدار شدن تا صبح٠ هر گاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود، چنانچه تردید داشته باشد که اگر بخوابد بیدار می‌شود یا نه، احتیاط مستحب آن است که پیش از غسل نخوابد.

1636 ٠خوابیدن با عزم بر غسل واحتمال بیدار شدن٠ کسی که در شب ماه رمضان جنب است و می‌داند یا احتمال می‌دهد که اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می‌شود، چنانچه تصمیم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل یا تیمّم کند و با این تصمیم بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند، روزه‌اش بدون اشکال صحیح است.

1637 ٠خوابیدن با غفلت از غسل همراه با احتمال بیدار شدن٠ کسی که در شب ماه رمضان جنب است و می‌داند یا احتمال می‌دهد که اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می‌شود، چنانچه غفلت داشته باشد که بعد از بیدار شدن باید غسل یا تیمّم کند، در صورتی که بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند، بنابر احتیاط مستحب روزۀ آن روز را قضا کند.

1638 ٠خوابیدن جنب با قصد ترک غسل یا تردید در آن٠ کسی که در شب ماه رمضان جنب است و می‌داند یا احتمال می‌دهد که اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می‌شود، چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل یا تیمّم کند، اگر بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند روزه‌اش باطل و قضا و کفاره لازم است؛ و اگر تردید داشته باشد که غسل یا تیمّم کند یا نه، بنابر احتیاط روزه‌اش باطل و قضا و کفاره لازم است.

1639 ٠خواب دوّم و سوّم جنب٠ اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و بداند یا احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می‌شود و تصمیم هم داشته باشد که بعد از بیدار شدن غسل یا تیمّم کند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید روزۀ آن روز را قضا کند؛ همچنین اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبه سوم بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، باید روزۀ آن روز را قضا کند و بنابر احتیاط مستحبی کفاره نیز بدهد، بلکه بنابر احتیاط مستحب در خواب دوم و همچنین در خواب اوّل در صورتی که عادت به بیدار شدن نداشته باشد، کفاره بدهد.

1640 ٠بیدار شدن محتلم و خوابیدن دوباره تا اذان صبح٠ اگر انسان در خواب محتلم شود و بعد بیدار شود و ببیند جنب شده و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود، باید در آن روز از کارهایی که بر روزه‌دار حرام است خودداری کند و بعد روزۀ آن روز را قضا کند.

1641 ٠غسل برای احتلام در روز٠ اگر روزه‌دار در روز محتلم شود، واجب نیست فوراً غسل کند.

1642 ٠بیدار شدن محتلم بعد از اذان صبح٠ هر گاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده، اگر چه بداند پیش از اذان محتلم شده، روزه‌اش صحیح است.

1643 ٠بقا بر جنابت در روزۀ قضا٠ کسی که در وسعت وقت می‌خواهد قضای روزۀ ماه رمضان را بگیرد هر گاه جنب باشد -به جهت احتلام یا به سبب دیگر- و تا اذان صبح جنب بماند، اگر چه از روی عمد نباشد، نمی‌تواند آن روز را روزه بگیرد و باید در روز دیگری بجا آورد.

1644 ٠بقا بر جنابت در روزۀ قضا با تنگی وقت٠ اگر وقت قضای روزۀ ماه رمضان تنگ شده و عمداً تا اذان صبح جنب بماند، روزۀ آن روزش صحیح نیست و باید عوض آن را بجا آورد؛ و اگر بقای او بر جنابت عمدی نباشد، باید روزۀ آن روز را بگیرد و عوض آن را هم بجا آورد.

1645 ٠بقا بر جنابت در غیر روزۀ ماه رمضان٠ اگر در غیر روزۀ ماه رمضان در روزۀ واجب دیگری؛ مثل روزۀ کفاره و نذر غیر معیّن، که وقت آن وسعت دارد، عمداً تا اذان صبح جنب بماند، اظهر این است که روزه‌اش صحیح است ولی احتیاط مستحب آن است که غیر از آن روز، روز دیگری را روزه بگیرد.

1646 ٠پاک شدن از حیض یا نفاس قبل از اذان صبح٠ اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاک شود باید پیش از اذان برای روزۀ آن روز غسل کند و چنانچه غسل نکند تا وقت تنگ شود یا به جهت دیگری از انجام غسل معذور باشد، باید تیمّم نماید و اگر بدون عذر تیمّم هم نکند در روزۀ ماه رمضان، روزه‌اش باطل است و در غیر آن باطل نیست.

1647 ٠اجتناب از مبطلات وضو برای جنب یا حائضی که با تیمّم وارد صبح شده٠ اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاک شود و از غسل معذور باشد باید تیمّم نماید و بنابر احتیاط مستحب تا اذان صبح از مبطلات وضو اجتناب نماید، و همچنین است حکم جنب در صورتی که وظیفه‌اش تیمّم باشد.

1648 ٠نبود وقت کافی برای غسل حیض و تیمّم٠ اگر زن نزدیک اذان صبح از حیض یا نفاس پاک شود و برای هیچ کدام از غسل یا تیمّم وقت نداشته باشد، روزه‌اش صحیح است؛ خواه در روزۀ ماه مبارک رمضان باشد یا روزۀ واجب دیگری -وقت آن وسعت داشته باشد یا تنگ باشد- یا روزۀ مستحبی باشد؛ ولی احتیاط مستحب آن است که در روزۀ واجب که وقت آن وسعت دارد، به آن اکتفا نکند، مخصوصاً در روزۀ قضای ماه رمضان.

1649 ٠دیدن خون حیض در حال روزه٠ اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاک شود، یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند؛ اگر چه نزدیک مغرب باشد، روزۀ او باطل است.

1650 ٠فراموش کردن غسل حیض٠ اگر زن غسل حیض را فراموش کند و روزه بگیرد، روزۀ او صحیح است.

1651 ٠ترک غسل برای زنی که از حیض و نفاس پاک شده٠ اگر زن در ماه رمضان پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاک شود و در غسل کردن و تیمّم کوتاهی کند و آن دو را تا اذان صبح انجام ندهد روزه‌اش باطل است ولی چنانچه کوتاهی نکند، مثلاً منتظر باشد که حمام، زنانه شود؛ اگر چه سه مرتبه بخوابد و تا اذان صبح غسل یا تیمّم نکند، روزۀ او صحیح است.

1652 ٠روزۀ زن مستحاضه٠ زنی که در حال استحاضه است اگر غسل‌های خود را به تفصیلی که در احکام استحاضه گذشت بجا آورد، بی‌اشکال روزۀ او صحیح است؛ بلکه اگر غسل‌های خود را انجام ندهد، ظاهراً روزه‌اش صحیح است، ولی احتیاط مستحب آن است که روزه را قضا نیز بنماید.

1653 ٠مسّ میّت و روزه٠ کسی که مسّ میّت کرده؛ یعنی جایی از بدن خود را به بدن میّت رسانده، می‌تواند بدون غسل مسّ میّت روزه بگیرد و اگر در حال روزه هم میّت را مس نماید، روزۀ او باطل نمی‌شود.

6. اماله کردن‌

1654 ٠اماله کردن به چیز روان٠ اماله کردن با چیز روان؛ اگر چه از روی ناچاری و برای معالجه باشد، روزه را باطل می‌کند.

7. قی کردن‌

1655 ٠قی کردن سهوی یا عمدی به خاطر مریضی٠ هر گاه روزه‌دار عمداً قی کند؛ اگر چه به واسطه بیماری و مانند آن ناچار باشد، روزه‌اش باطل می‌شود؛ ولی اگر سهواً یا بی‌اختیار قی کند، اشکال ندارد.

1656 ٠خوردن چیزی با علم به اینکه باعث قی در روز می‌شود٠ اگر در شب چیزی بخورد که می‌داند به واسطۀ خوردن آن در روز بی‌اختیار قی می‌کند، روزه‌اش صحیح است؛ ولی احتیاط مستحب آن است که روزۀ آن روز را قضا نماید.

1657 ٠خودداری از قی کردن٠ اگر مقدّمات قی کردن برای روزه‌دار، بی‌اختیار حاصل شود لازم نیست از قی کردن خودداری کند ولی چنانچه برای او ضرر یا مشقّت شدید نداشته باشد، بنابر احتیاط مستحب از آن خودداری کند.

1658 ٠رفتن مگس در گلوی روزه‌دار٠ اگر مگس در گلوی روزه‌دار برود، چنانچه ممکن باشد، باید آن را بیرون آورد و روزۀ او صحیح است؛ ولی اگر مجبور باشد که یا آن را ببلعد یا با قی کردن آن را بیرون آورد، واجب است آن را بیرون آورد و در هر دو صورت: بلعیدن و قی کردن، روزۀ او باطل می‌شود.

1659 ٠بیرون آوردن چیزی که سهواً خورده٠ اگر سهواً چیزی را فرو ببرد، اگر به قدری فرو رفته باشد که به آن خوردن بگویند، بیرون آوردن آن لازم نیست؛ ولی اگر به قدری فرو رفته است که به آن خوردن نمی‌گویند پس اگر می‌تواند، نباید آن را بخورد؛ بلی چنان‌چه بیرون آوردن آن قی کردن به حساب می‌آید یا با قی کردن همراه می‌شود اگر آن را بیرون آورد، روزه‌اش باطل می‌شود، همچنان‌که خوردن آن نیز روزه را باطل می‌کند.

1660 ٠آروغ زدن در حال روزه٠ اگر یقین داشته باشد که به واسطه آروغ زدن، چیزی از گلو بیرون می‌آید به گونه‌ای که به آن قی کردن می‌گویند، نباید عمداً آروغ بزند و اگر احتمال آن را بدهد آروغ زدن، خلاف احتیاط استحبابی است و اگر این احتمال را هم ندهد آروغ زدن هیچ اشکالی ندارد؛ هر چند آروغ زدن باعث قی گردد.

1661 ٠بازگشت غذا به دهان به واسطۀ آروغ٠ اگر آروغ بزند و چیزی در گلو یا دهانش بیاید، باید آن را بیرون‌ بریزد و اگر بی‌اختیار فرو رود، روزه‌اش صحیح است.

احکام چیزهایی که روزه را باطل می‌کند

1662 ٠انجام عمدی یا سهوی مبطلات روزه٠ اگر انسان عمداً و از روی اختیار کاری که روزه را باطل می‌کند انجام دهد، روزۀ او باطل می‌شود؛ و چنانچه از روی عمد نباشد یا متوجه نباشد که روزه است، روزه‌اش باطل نمی‌شود.

ولی بقاء بر جنابت در سه مورد باعث بطلان روزه می‌گردد؛ هر چند عمدی نباشد:

1. بقاء بر جنابت در خواب دوم به بعد (با توضیحی که در مسألۀ 1639 و 1640 گذشت)

2. قضای ماه رمضان

3. اگر غسل جنابت را فراموش کند و پس از گذشتن ماه رمضان متوجه شود

و همچنین است اگر برای خنک شدن یا بی‌جهت آب در دهان بگرداند یا آب در بینی کند و بی‌اختیار فرو رود به تفصیلی که در مسألۀ 1697 می‌آید.

1663 ٠ترک نیّت در بخشی از روز به خیال بطلان روزه٠ اگر روزه‌دار سهواً یکی از کارهایی که روزه را باطل می‌کند انجام دهد و به خیال این که روزه‌اش باطل شده، در ادامۀ روز نیّت روزه نکند روزه‌اش باطل است، هرچند کاری که روزه را باطل می‌کند انجام ندهد.

1664 ٠انجام مبطلات از روی اجبار یا اکراه٠ اگر چیزی را به زور در گلوی روزه‌دار بریزند، روزۀ او باطل نمی‌شود؛ همچنین است در سایر مبطلات؛ مگر عمداً خود را در چنین شرایطی قرار داده باشد، ولی اگر مجبورش کنند که کارهایی را که روزه را باطل می‌کند انجام دهد، مثلاً به او بگویند: اگر غذا نخوری، ضرر جانی به تو می‌زنیم و خودش برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد، روزۀ او باطل می‌شود.

1665 ٠اجبار و اکراه با مقدّمات اختیاری٠ روزه‌دار در روزه‌های واجب که وقت آن تنگ است، مانند روزۀ ماه رمضان و روزۀ قضای ماه رمضان که وقتش تنگ شده، نباید جایی برود که می‌داند چیزی در گلویش می‌ریزند، یا مجبورش می‌کنند که خودش روزۀ خود را باطل کند، و اگر با توجه به این امر به چنین جایی برود و چیزی در گلویش بریزند، یا از روی ناچاری کاری‌ که روزه را باطل می‌کند انجام دهد، روزۀ او باطل می‌شود، بلکه اگر با توجّه به مسأله، تصمیم به رفتن داشته باشد، روزه‌اش باطل می‌شود، اگر چه از تصمیمش منصرف شده و به آنجا نرود و در این صورت همانند کسی است که قصد روزه نکرده باشد که تفصیل آن در مسأله‌های 1563 و 1573 و 1574 گذشت.

آنچه برای روزه‌دار مکروه است‌

1666 ٠برخی مکروهات روزه‌داری٠ چند چیز برای روزه‌دار مکروه است و از آن جمله است:

1. دوا ریختن به چشم و سرمه کشیدن، در صورتی که مزه یا بوی آن به حلق برسد.

2. انجام دادن هر کاری که مانند خون گرفتن و حمام رفتن، باعث ضعف می‌شود.

3. انفیه کشیدن، اگر نداند که بلعیده می‌شود و اگر بداند بلعیده می‌شود، جایز نیست.

4. بو کردن گیاهان معطر.

5. نشستن زن در آب.

6. استعمال شیاف.

7. تر کردن لباسی که در بدن است.

8. کشیدن دندان و هر کاری که به واسطه آن از دهان، خون بیاید.

9. مسواک کردن با چوب تر.

10. بی‌جهت آب یا چیز روانی در دهان کردن.

11. بدون قصد بیرون آمدن منی زن خود را ببوسد، یا کاری کند که شهوت خود را به حرکت آورد، و اگر با توجّه به مسأله و به قصد بیرون آمدن منی باشد، روزۀ او باطل می‌شود. همچنین اگر به قصد بیرون آمدن منی نباشد ولی اطمینان داشته باشد که با این کار منی بیرون می‌آید و در این دو صورت اگر منی بیرون نیاید همانند کسی است که قصد روزه نکرده است.

ملاک واجب شدن کفّاره

1667 ٠موارد وجوب قضا و کفّاره٠ اگر روزه‌دار در روزۀ ماه رمضان عمداً و بدون حرج یا  اضطرار و اکراه یا رعایت واجب مهم‌تر یا مساوی مرتکب خوردن یا آشامیدن یا جماع یا استمناء یا بقاء بر جنابت شود، در صورتی که می‌دانسته که آن کار حرام است یا در حرام بودن یا حلال بودن آن تردید داشته، قضا و کفاره بر او واجب می‌شود، ولی در پاره‌ای موارد که در مسألۀ 1697 گفته خواهد شد تنها قضا واجب می‌باشد.

همچنین پرداخت کفّاره در انجام کارهای دیگری که روزه را باطل می‌کند، بنا بر احتیاط استحبابی است.

1668 ٠انجام مبطلات روزه از روی غفلت یا ندانستن٠ اگر کاری را که روزه را باطل می‌کند انجام دهد ولی به جهت غفلت یا به واسطه ندانستن مسأله خیال می‌کرده که این کار حلال است، فقط قضا بر او واجب است، هر چند می‌توانسته مسأله را یاد بگیرد و در یاد گرفتن آن کوتاهی کرده که در این صورت؛ اگر چه گناه‌کار است، ولی کفاره لازم نیست.

کفّارۀ روزه‌

1669 ٠کفّارۀ روزۀ ماه رمضان٠ کسی که کفارۀ روزۀ ماه رمضان بر او واجب است، باید یک بنده آزاد کند، یا به دستوری که در مسائل بعد گفته می‌شود دو ماه روزه بگیرد، یا به شصت مسکین (یعنی فقیری که بیش از معمول فقرا در مضیقه و فشار معیشتی به سر می‌برد) هر کدام یک مدّ طعام بدهد. و احتیاط مستحب در این است که دو مدّ بدهد و ظاهرا نمی‌تواند به سیر کردن مسکین بدون تملیک کردن مدّ طعام به وی اکتفا کند.

و اگر مقدار شصت مدّ برایش ممکن نباشد و از قدرت یافتن بر آن ناامید باشد، هر چند مدّ که می‌تواند، به مساکین طعام بدهد و احتیاط مستحب آن است که هر مقدار که می‌تواند به مسکین طعام دهد، ولی اگر اتفاقا بعداً توانایی یافت باید کفاره را به‌طور کامل بپردازد و اگر مقداری داده، آن را تکمیل کند و به هر حال در تمام موارد کفاره، انسان باید حالت استغفار و پشیمانی داشته باشد.

1670 ٠مقدار مُدّ٠ مدّ بنابر مشهور کمی بیش از نه سیر و نیم است ولی ظاهراً بیش از این مقدار است و بنابر نظر برخی از محققان تقریباً 900 گرم است، و باید احتیاط کند و مطابق این قول عمل کند. توضیح بیشتر دربارۀ مدّ (که معادل  صاع است) در مسألۀ 1872 و 1999 خواهد آمد. و در طعام نیز احتیاط مستحب آن است که تنها گندم یا آرد گندم یا نان گندم داده شود، هر چند ظاهراً هر طعامی که بدهد، کافی است.

1671 ٠نحوۀ اَدای دو ماه روزۀ کفّاره٠ کسی که می‌خواهد به جهت کفارۀ روزۀ ماه رمضان، دو ماه روزه بگیرد، باید یک ماه تمام و یک روز از ماه بعد از آن را پی‌درپی بگیرد و نباید موقعی شروع کند که در بین یک ماه و یک روز، روزی مانند عید قربان باشد که روزۀ آن حرام است یا روزی باشد که روزۀ آن به جهت دیگری واجب است و با روزۀ کفاره قابل تداخل نیست؛ و اگر بقیۀ آن پی‌درپی نباشد اشکال ندارد.

1672 ٠فاصلۀ بدون عذر بین روزۀ کفّاره٠ کسی که باید پی‌درپی روزه بگیرد، اگر در بین آن بدون عذر یک روز روزه نگیرد، باید روزه‌ها را از سر بگیرد.

1673 ٠فاصلۀ با عذر بین روزۀ کفّاره٠ اگر در بین روزهایی که باید پی‌درپی روزه بگیرد عذری؛ مثل حیض، یا نفاس، پیش آید، بعد از برطرف شدن عذر، واجب نیست روزه‌ها را از سر بگیرد، بلکه بقیه را بعد از برطرف شدن عذر، بجا می‌آورد و همچنین است اگر در این فاصله بیمار شود ولی مستحب است که بعد از بهبودی روزه‌ها را از سر بگیرد اما اگر در این فاصله سفری -که از رفتن به آن ناگزیر است- پیش آید، باید روزه‌ها را از سر بگیرد.

1674 ٠باطل کردن روزه با حرام٠ اگر با جماع حرام یا خوردن و آشامیدن حرام روزۀ خود را باطل کند چه حرام اصلی باشد مثل شراب و زنا، و یا به جهتی حرام شده باشد، مثل خوردن غذای حلالی که برای انسان ضرری دارد که موجب فساد بدن می‌شود، و نزدیکی کردن با زن خود در حال حیض- کفارۀ جمع بر او واجب می‌شود؛ یعنی باید یک بنده آزاد کند و دو ماه روزه بگیرد و به شصت مسکین هر کدام یک مد طعام بدهد، و چنانچه هر سه برایش ممکن نباشد، هر کدام آن‌ها را که ممکن است باید انجام دهد و اگر با چیز حرام غیر از جماع و خوردن و آشامیدن روزۀ خود را باطل کند کفارۀ تخییری به تفصیلی که در مسألۀ 1669 گذشت واجب می‌شود و احتیاط مستحب آن است که کفارۀ جمع بدهد.

1675 ٠کفّارۀ دروغ عمدی بر خدا و معصومین(ع)٠ اگر روزه‌دار عمداً دروغی را به خدا یا پیغمبر(ص) یا امام(ع) نسبت دهد احتیاط مستحب، آن است که کفارۀ تخییری بپردازد.

1676 ٠کفّاره در فرض تکرار جماع یا استمناء در یک روز٠ اگر روزه‌دار در یک روز ماه رمضان چند مرتبه جماع کند، برای هر دفعه یک کفاره بر او واجب است، و اگر جماع او حرام باشد برای هر دفعه یک کفارۀ‌ جمع واجب می‌شود و ظاهر این است که استمناء نیز در تکرر کفاره حکم جماع را دارد.

1677 ٠کفّاره در فرض تکرار غیراز جماع و استمناء٠ اگر روزه‌دار در یک روز ماه رمضان چند مرتبه غیر جماع و استمناء، کار دیگری که روزه را باطل می‌کند و کفاره دارد انجام دهد، برای همه آن‌ها یک کفاره کافی است.

1678 ٠جماع یا استمناء بعد از انجام مبطلات دیگر٠ اگر روزه‌دار غیر از جماع و استمناء، کار دیگری که روزه را باطل می‌کند و کفاره دارد انجام دهد، و بعد جماع یا استمناء نماید، برای هر کدام کفاره واجب می‌شود.

1679 ٠انجام مُبطل حرام به‌غیراز جماع و استمناء بعد از مُبطل حلال٠ اگر روزه‌دار غیر از جماع و استمناء کار دیگری که حلال است و روزه را باطل می‌کند، و کفاره دارد انجام دهد؛ مثلاً آب بیاشامد، و بعد کار دیگری که حرام است و روزه را باطل می‌کند -غیر از جماع و استمناء- انجام دهد؛ مثلاً غذای حرامی بخورد، کفارۀ افطار به حلال کافی است.

1680 ٠فرو بردن چیزی که به واسطه آروغ بیرون آمده٠ اگر روزه‌دار آروغ بزند و چیزی در دهانش بیاید چنانچه عمداً آن را فرو ببرد، روزه‌اش باطل است، و باید قضای آن را بگیرد و کفاره هم بر او واجب می‌شود و اگر خوردن آن چیز حرام باشد، مثلاً موقع آروغ زدن، خون به دهان او بیاید و عمداً آن را فرو برد، باید قضای آن روزه را بگیرد و کفارۀ جمع هم بر او واجب می‌شود.

1681 ٠کفّارۀ باطل کردن روزۀ نذری معیّن٠ اگر نذر کند که روز معیّنی را روزه بگیرد، چنانچه در آن روز عمداً روزۀ خود را باطل کند، باید به گونه‌ای که در مسأله  2663 گفته می‌شود کفاره بدهد.

1682 ٠افطار به خاطر قول شخص غیر مورد اعتماد٠ کسی که می‌تواند وقت را تشخیص دهد اگر به گفته کسی که می‌گوید مغرب شده و او گفته او را مورد اعتماد نمی‌داند، افطار کند و بعد بفهمد مغرب نبوده است یا شک کند که مغرب بوده است یا نه، قضا و کفاره بر او واجب می‌شود.

1683 ٠رفتن به مسافرت برای فرار از کفّاره٠ کسی که عمداً و بدون عذر روزۀ خود را باطل کرده، اگر بعد از ظهر مسافرت کند کفاره از او ساقط نمی‌شود؛ همچنین است اگر پیش از ظهر مسافرت کند و از شب در فکر سفر -حتی به نحو تردید- نباشد، ولی اگر از شب در فکر سفر باشد و پیش از ظهر مسافرت کند کفاره بر او واجب نیست؛ هر چند به جهت فرار از کفاره سفر‌ نماید و احتیاط مستحب این است که در مسافرت پیش از ظهر هم کفاره بدهد.

1684 ٠پیشامد عذر پس از افطار عمدی٠ اگر عمداً روزۀ خود را باطل کند، و بعد عذری مانند حیض یا نفاس یا بیماری برای او پیدا شود، کفاره بر او واجب نیست.

1685 ٠افطار عمدی در روزی که یقین داشته اوّل ماه رمضان است و کشف خلاف٠ اگر یقین کند که روز اوّل ماه رمضان است و عمداً روزۀ خود را باطل کند، بعد معلوم شود که آخر شعبان بوده، کفاره بر او واجب نیست.

1686 ٠افطار عمدی در روزی که شک یا یقین داشته آخر ماه رمضان است و کشف خلاف٠ اگر انسان شک کند که آخر ماه رمضان است یا اوّل شوال، یا یقین کند که آخر ماه رمضان است، و عمداً روزۀ خود را باطل کند بعد معلوم شود اوّل شوال بوده، کفاره بر او واجب نیست.

1687 ٠اجبار زن به جماع در حال روزه٠ اگر روزه‌دار در ماه رمضان با زن خود که روزه‌دار است جماع کند، چنانچه زن را مجبور کرده باشد، باید علاوه بر کفارۀ روزۀ خودش، کفارۀ روزۀ زن را نیز بدهد، و اگر زن به جماع راضی بوده، بر هر کدام یک کفاره، واجب می‌شود.

1688 ٠اجبار مرد بر جماع توسّط زن خود٠ اگر زنی شوهر روزه‌دار خود را مجبور کند که با او جماع کند، واجب نیست به خاطر باطل کردن روزۀ شوهر کفاره بدهد و بر شوهر او نیز کفاره، واجب نیست.

1689 ٠رضایت زن در بین جماع٠ اگر روزه‌دار در ماه رمضان، زن خود را مجبور به جماع کند و در بین جماع زن راضی شود بنابر احتیاط، مرد دو کفاره و زن یک کفاره بدهد.

1690 ٠جماع با زن روزه‌دار در حال خواب٠ اگر روزه‌دار در ماه رمضان با زن روزه‌دار خود که خواب است جماع نماید، یک کفاره بر او واجب می‌شود و روزۀ زن صحیح است و کفاره هم بر او واجب نیست.

1691 ٠اجبار بر افطار به غیر جماع توسّط زن یا شوهر٠ اگر مرد زن خود را یا زن شوهر خود را مجبور کند که غیر از جماع، کاری دیگر که روزه را باطل می‌کند بجا آورد، بر هیچ یک از آن‌ها واجب نیست کفارۀ دیگری را بپردازد.

1692 ٠اجبار زن بر جماع توسّط شوهر معذور از روزه٠ کسی که به واسطه مسافرت یا بیماری روزه نمی‌گیرد، نمی‌تواند زن روزه‌دار خود را مجبور به جماع نماید، ولی اگر او را مجبور نماید بر مرد هیچ گونه‌ کفاره‌ای -نه برای خود نه از جانب زن- واجب نیست.

1693 ٠تأخیر در پرداخت کفّارۀ روزه٠ انسان لازم نیست کفاره را فوراً ادا کند، ولی نباید آن را به قدری به تأخیر بیندازد که بگویند در انجام دستور الهی، کوتاهی و مسامحه کرده است.

1694 ٠اضافه نشدن کفّاره بر اثر تأخیر در پرداخت٠ اگر کفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نیاورد، چیزی بر آن اضافه نمی‌شود.

1695 ٠تقسیم کفّارۀ روزه به کمتر از شصت مسکین٠ کسی که برای کفارۀ یک روز، شصت مسکین را طعام می‌دهد، نمی‌تواند همان مقدار را بین کمتر از شصت نفر تقسیم کند؛ ولی می‌تواند برای هر یک از عیالات مسکین، اگر چه صغیر باشند، یک مد دیگر به آن مسکین بدهد. و مسکین به وکالت از عائله یا ولایت بر آن‌ها اگر صغیر باشند قبول نماید.

1696 ٠کفّارۀ باطل کردن روزۀ قضا٠ کسی که قضای روزۀ ماه رمضان را گرفته، اگر بعد از عصر عمداً کاری که روزه را باطل می‌کند انجام دهد، باید به ده مسکین هر کدام یک مد طعام بدهد و اگر نمی‌تواند سه روز روزه بگیرد و بنا بر احتیاط همین حکم را دارد اگر بعد از ظهر و قبل از عصر افطار کند ولی باطل کردن روزه پیش از ظهر اشکال ندارد، هر چند در این حال اگر از شب نیت روزه داشته، مکروه است روزۀ خود را باطل کند.

جاهایی که فقط قضای روزه واجب است

1697 ٠موارد واجب شدن قضا بدون کفّاره٠ در چند صورت فقط قضای روزه واجب است و کفاره واجب نیست:

اوّل: در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلی که در مسألۀ 1639 گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم یا بیشتر بیدار نشود و کسی که در خواب محتلم شود و بعد بیدار شود و ببیند جنب شده و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود باید روزۀ آن روز را قضا کند همان طور که در مسألۀ 1640 گفته شد.

دوم: عملی که روزه را باطل می‌کند بجا نیاورد ولی نیت روزه نکند، یا ریا کند، یا قصد کند که روزه نباشد، یا قصد کاری کند که متوجّه است روزه را باطل می‌کند انجام دهد. ولی اگر کسی از روی جهل، قصد انجام دادن یکی از مبطلات روزه را بکند تا مادامی که آن را انجام نداده است، روزه‌اش باطل نمی‌شود.

سوم: در ماه رمضان، غسل جنابت را فراموش کند و بعد از گذشتن ماه‌ رمضان متوجه شود، و اگر در ماه رمضان بعد از گذشتن یک هفته متوجّه شود به احتیاط مستحب روزه را قضا نماید.

چهارم: کسی بگوید صبح نشده و انسان به گفته او کاری که روزه را باطل می‌کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.

پنجم: کسی بگوید صبح شده و انسان به گفته او اطمینان نکند، یا خیال کند که شوخی می‌کند و کاری که روزه را باطل می‌کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.

ششم: برای خنک شدن یا بی‌جهت استنشاق یا مضمضه کند (یعنی آب در بینی کند یا آب در دهان بگرداند) و بی‌اختیار فرو رود و همچنین اگر مضمضه یا استنشاق برای وضوی غیر نماز واجب باشد، باید روزه را قضا کند، ولی اگر فراموش کند که روزه است و آب را فرو دهد، یا برای وضوی نماز واجب مضمضه یا استنشاق کند و بی‌اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست.

هفتم: افطار کردن به جهتی؛ چون اکراه یا حرج یا اضطرار یا تقیه یا رعایت واجب مهم‌تر یا مساوی، جایز یا واجب باشد.

هشتم: اگر در سحر ماه رمضان افق ابری باشد و کاری که مبطل روزه است را انجام دهد، بعد معلوم شود که در روز، افطار کرده است، در این صورت باید روزۀ آن روز را قضا نماید؛ هر چند یقین داشته که صبح نشده است.

نهم: در سحر ماه رمضان افق صاف باشد و بدون نگاه کردن به افق، کاری را که روزه را باطل می‌کند انجام دهد مثلاً غذا بخورد، همچنین اگر نگاه کرده و در حالی که تردید داشته که صبح شده یا نه، کاری را انجام دهد که روزه را باطل می‌کند، و در هر دو صورت؛ بعد معلوم شود صبح بوده است.

دهم: اگر در ماه رمضان گمان کند که مغرب شده، و به خیال این که می‌تواند به گمان خود اعتماد کند، یکی از کارهایی که روزه را باطل می‌کند بجا آورد، که در این صورت باید روزۀ خود را قضا کند. مگر بعداً معلوم شود که مغرب بوده است. و در این مسأله فرقی نیست که هوا صاف باشد یا ابری، مکلّف بینا باشد یا نابینا. و روزۀ نذر معیّن در سه‌ مورد اخیر حکم روزۀ ماه رمضان را دارد.

یازدهم: اگر کاری که روزه را باطل می‌کند انجام دهد ولی به جهت غفلت یا به واسطه ندانستن مسأله خیال می‌کرده که این کار حلال است، فقط قضا بر او واجب است هر چند می‌توانسته مسأله را یاد بگیرد و در یاد گرفتن آن کوتاهی کرده که در این صورت اگر چه گناه‌کار است ولی کفاره لازم نیست.

1698 ٠فرورفتن بی‌اختیار چیزی غیر از آب٠ اگر غیر از آب چیز دیگری را در دهان یا بینی ببرد و بی‌اختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست.

1699 ٠مضمضمه کردن٠ مضمضه زیاد، برای روزه‌دار مکروه است و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد.

1700 ٠مضمضه کردن با آگاهی از فرو رفتن آب٠ اگر انسان بداند که به واسطه استنشاق یا مضمضه، بی‌اختیار یا از روی فراموشی، آب وارد گلویش می‌شود نباید این کار را انجام دهد.

1701 ٠افطار به خاطر اطمینان به شروع نشدن صبح یا آمدن مغرب٠ اگر در ماه رمضان، بعد از نگاه کردن به افق صاف مطمئن شود که صبح نشده و کاری که روزه را باطل می‌کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضا لازم نیست ولی اگر از راهی دیگر (مانند نگاه به ساعت) تحقیق کرده باشد، بنابر احتیاط باید روزه را قضا کند.

همچنین اگر اطمینان کند که مغرب شده و افطار کند، بعد معلوم شود مغرب نبوده قضا ندارد.

1702 ٠افطار با شک در داخل شدن صبح یا مغرب٠ روزه‌دار تا حجت شرعی مانند اطمینان یا بینه به مغرب پیدا نکند، نباید افطار کند، هر چند گمان به مغرب داشته باشد، ولی در هنگام سحر تا حجت شرعی به صبح شدن نداشته باشد جایز است کاری که روزه را باطل می‌کند انجام دهد و لازم نیست تحقیق کند، ولی در صورتی که بدون تحقیق (بنا بر تفصیلی که در مسألۀ قبل گذشت) یا بدون حجت شرعی به استمرار شب، کاری که روزه را باطل می‌کند انجام دهد، بعد معلوم شود که صبح شده بوده، قضای روزه واجب است ولی کفاره واجب نیست.

احکام روزۀ قضا

1703 ٠وظیفۀ مجنون پس از عاقل شدن٠ اگر دیوانه عاقل شود، واجب نیست روزه‌های وقتی را که دیوانه بوده قضا نماید. ولی اگر دیوانگی اختیاری باشد مثلاً دارویی خورده یا عملی انجام داده است که عقلش زایل شود، باید بعد از اینکه عاقل شد، روزه‌هایی را که انجام نداده قضا کند.

1704 ٠روزه‌های فوت شده در حال کفر و ارتداد٠ اگر کافر مسلمان شود، واجب نیست روزه‌های وقتی را که کافر بوده قضا نماید؛ ولی اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزه‌های وقتی را که کافر بوده باید قضا نماید.

1705 ٠روزه‌های فوت شده در اثر مستی٠ روزه‌ای را که از انسان به واسطه مستی فوت شده، باید قضا نماید، اگر چه چیزی را که به واسطۀ آن مست شده، برای معالجه خورده باشد.

1706 ٠ندانستن تعداد روزه‌های قضا شده٠ اگر برای عذری چند روز روزه نگیرد، بعد شک کند که چه وقت عذر او برطرف شده، بنابر احتیاط باید مقدار بیشتری را که احتمال می‌دهد روزه نگرفته قضا نماید؛ مثلاً کسی که پیش از ماه رمضان مسافرت کرده و نمی‌داند عصر پنجم ماه رمضان از سفر برگشته یا عصر ششم، بنابر احتیاط باید شش روز روزه بگیرد، همچنین است کسی که نمی‌داند چه وقت عذر برایش پیدا شده، که بنابر احتیاط باید مقدار بیشتر را قضا نماید؛ مثلاً اگر در آخرهای ماه رمضان مسافرت کند و بعد از ماه رمضان برگردد و نداند که شب بیست و پنجم ماه رمضان مسافرت کرده، یا شب بیست و ششم، بنابر احتیاط مقدار بیشتر -یعنی شش روز (با فرض کامل بودن ماه)- را قضا کند، البته اگر بداند بین روز برایش عذری پیش آمده و تا قبل از آن روزه بوده، می‌تواند مقدار کمتر را قضا نماید اگر چه احتیاط مستحب آن است مقدار بیشتر را قضا نماید.

1707 ٠ترتیب قضا کردن روزه‌های چند سال٠ اگر از چند ماه رمضان، روزۀ قضا داشته باشد، قضای هر کدام را که اوّل بگیرد مانعی ندارد، ولی اگر وقت قضای ماه رمضان آخر تنگ باشد؛ مثلاً پنج روز از ماه رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به ماه رمضان مانده باشد، باید اوّل قضای ماه رمضان آخر را بگیرد؛ ولی اگر قضای ماه رمضانهای قبل را بگیرد معصیت کرده ولی روزه‌اش صحیح است.

1708 ٠گرفتن روزۀ قضا بدون تعیین سال آن٠ اگر قضای روزۀ ماه رمضان گذشته و سال جاری بر او واجب باشد و در نیت معیّن نکند، روزه‌ای را که می‌گیرد قضای کدام ماه رمضان است، ولی تصمیم داشته قبل از رسیدن ماه رمضان آینده، تمام روزه‌ها را قضا کند ابتدا از روزۀ سال گذشته‌اش حساب می‌شود ولی اگر تصمیم نداشته همه را قضا کند یا مردد بوده، ابتدا از قضای سال آخر حساب می‌شود.

1709 ٠افطار عمدی روزۀ قضا٠ در قضای روزۀ ماه رمضان، اگر وقت قضا تنگ باشد جایز نیست روزۀ خود را باطل کند؛ خواه پیش از ظهر باشد خواه بعد از ظهر، و اگر وقت داشته باشد می‌تواند پیش از ظهر روزۀ خود را باطل نماید ولی بعد از عصر نمی‌تواند و بنابر احتیاط در بعد از ظهر و قبل از عصر همین حکم را دارد و اگر از شب نیت روزه را داشته باشد افطار قبل از ظهر کراهت دارد.

1710 ٠افطار روزۀ قضای میّت٠ اگر قضای روزۀ میّتی را گرفته باشد، احتیاط مستحب آن است که بعد از ظهر روزه را باطل نکند.

1711 ٠وفات فرد معذور پیش از قدرت بر قضای روزه٠ اگر به واسطه بیماری یا حیض یا نفاس و مانند آن از اموری که معمولاً از طرف خداست و انسان در تحقق آن نقشی ندارد روزۀ ماه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن ماه رمضان یا بعد از ماه رمضان و پیش از تمکن از روزه گرفتن، بمیرد، قضای روزه یا پرداخت مد طعام لازم نیست ولی روزه‌هایی که به جهت مسافرت -و بنابر احتیاط مانند آن از اموری که به گونه‌ای مستند به شخص است مثل بی هوشی اختیاری- فوت شده را باید از جانب او بجا آورند.

1712 ٠استمرار عذر تا سال بعد٠ اگر به خاطر بیماری روزۀ ماه رمضان را نگیرد و بیماری او تا ماه رمضان سال بعد طول بکشد، قضای روزه‌هایی را که نگرفته بر او واجب نیست و باید برای هر روز یک مد -که در گندم حدود 900 گرم است- طعام به مسکین بدهد؛ همچنین است اگر به واسطه عذر دیگری روزه نگرفته باشد و عذر او تا ماه رمضان بعد باقی بماند هر چند احتیاط مستحب است روزه‌هایی را که نگرفته قضا کند ولی در هر صورت باید برای هر روز یک مد طعام به مسکین بدهد.

1713 ٠برطرف شدن بیماری و پیدایش عذر دیگر٠ اگر به واسطه بیماری روزۀ ماه رمضان را نگیرد و بعد از ماه رمضان بیماری او برطرف شود ولی عذر دیگری پیدا کند که نتواند تا ماه رمضان بعد قضای روزه را بگیرد، احتیاط مستحب است روزه‌هایی را که نگرفته قضا نماید و نیز اگر در ماه رمضان، به جز بیماری عذر دیگری داشته باشد و بعد از ماه رمضان آن عذر برطرف شود و تا ماه رمضان سال بعد به واسطه بیماری نتواند روزه بگیرد، بنابر احتیاط مستحب روزه‌هایی را که نگرفته قضا کند ولی در هر دو صورت باید برای هر روز یک مد طعام به مسکین بدهد.

1714 ٠تأخیر روزۀ قضا تا ماه رمضان بعد٠ اگر در ماه رمضان به واسطه عذری روزه نگیرد و بعد از ماه رمضان عذر او برطرف شود و تا ماه رمضان آینده بدون عذر قضای روزه را نگیرد، باید روزه را قضا کند و برای هر روز یک مد طعام هم به مسکین بدهد.

1715 ٠تأخیر روزۀ قضا و به وجود آمدن عذر در تنگی وقت٠ اگر در قضای روزه سستی و مسامحه کند تا وقت تنگ شود و در تنگی وقت عذری پیدا کند که موجب ترک روزه شود، باید برای هر روز یک مد طعام به مسکین بدهد و بعد از برطرف شدن عذر، قضا را بگیرد همچنین است اگر مسامحه نکند و تصمیم داشته باشد که روزه‌های خود را قضا کند، ولی پیش از آن‌که قضا نماید، در تنگی وقت عذر پیدا کند.

1716 ٠توانایی بر روزه پس از چند سال٠ اگر عذر انسان چند سال طول بکشد، بعد از آن‌که عذرش برطرف شد هر مقداری که تا ماه رمضان بعد برای گرفتن روزۀ قضای ماه رمضان آخر، زمان داشته باشد، باید روزه بگیرد و اگر نگرفت در سال‌های بعد بگیرد و قضای روزۀ سال‌های قبل و بقیۀ روزهای سال آخر -که پس از برطرف شدن عذر فرصت قضا کردن آن را نداشته است- لازم نیست، بلکه برای هر روز از آن، یک مد طعام به مسکین بدهد.

1717 ٠پرداخت کفّارۀ چند روز به یک مسکین٠ کسی که باید برای هر روز یک مد طعام به مسکین بدهد، می‌تواند کفارۀ چند روز را به یک مسکین بدهد.

1718 ٠تأخیر قضای روزۀ ماه رمضان تا چند سال٠ اگر قضای روزۀ ماه رمضان را چند سال به تأخیر بیندازد، باید قضا را بگیرد و از جهت تأخیر سال‌های بعد چیزی بر او واجب نیست.

1719 ٠ترک عمدی روزه٠ اگر روزۀ ماه رمضان را بدون عذر نگیرد و مرتکب خوردن، آشامیدن، جماع، استمناء یا بقاء بر جنابت شود، باید قضای آن را بجا آورد و برای هر روز دو ماه روزه بگیرد یا به شصت مسکین طعام بدهد یا یک بنده آزاد کند (به تفصیلی که در مسألۀ 1670 گذشت)، و چنانچه تا ماه رمضان آینده قضای آن روزه را بجا نیاورد، (علاوه بر کفارۀ پیشین) برای هر روز یک مد طعام به مسکین بدهد.

1720 ٠روزه نگرفتن و تکرار مفطرات در ماه رمضان٠ اگر روزۀ ماه رمضان را عمداً نگیرد و در روز مکررّ جماع یا استمناء کند، کفاره هم مکرر می‌شود؛ ولی اگر چند مرتبه غذا بخورد، یک کفاره کافی است.

1721 ٠وجوب قضای روزه والدین بر پسر بزرگتر٠ بعد از مرگ پدر یا مادر، پسر بزرگ‌تر باید قضای روزه ایشان را؛ به تفصیلی که در بخش احکام نماز در مسائل 1399 به بعد گفته شد، بجا آورد.

1722 ٠قضای روزه غیر رمضان والدین٠ اگر پدر یا مادر غیر از روزۀ رمضان، روزۀ واجب دیگری را مانند روزۀ نذر نگرفته باشد، پسر بزرگ‌تر باید آن را قضا نماید.

احکام روزۀ مسافر

1723 ٠رابطۀ نماز و روزۀ مسافر٠ مسافری که باید نمازهای چهار رکعتی را در سفر دو رکعت بخواند، نباید روزه بگیرد، و مسافری که نمازش را تمام می‌خواند؛ مثل کسی که زیاد مسافرت می‌کند یا سفر او سفر معصیت است، اگر ماه رمضان سفر کند باید در سفر روزه بگیرد.

1724 ٠مسافرت در ماه رمضان٠ کسی که باید در ماه رمضان روزه بگیرد اگر از شب قبل -هرچند با حالت تردید- تصمیم داشته پیش از ظهر مسافرت کند و هنگام طلوع فجر در وطن یا جایی باشد که روزه صحیح است، مسافرت قبل از ظهر جایز نیست مگر اینکه سفر لازم باشد -مانند سفر از بیم تلف مال و یا تلف جان برادر مؤمن- یا برای امور مهم شرعی سفر کند مثل زیارت اهل بیت(ع) یا عمره یا استقبال برادر مؤمن. در این مسأله فرقی نیست سفر قبل از شب بیست و سوم ماه رمضان باشد یا بعد از آن.

درهرصورت اگر از شب در فکر سفر باشد با مسافرت قبل از ظهر روزه‌اش باطل می‌شود.

1725 ٠مسافرت در روزۀ معیّن غیر ماه رمضان٠ اگر غیر روزۀ رمضان، روزۀ معیّن دیگری بر انسان واجب باشد؛ مثلاً نذر کرده باشد روز معیّنی را روزه بگیرد، تا ناچار نشود، نمی‌تواند در آن روز مسافرت کند، و اگر در سفر باشد، چنانچه ممکن است باید به وطن برگردد یا قصد کند که ده روز در جایی بماند و آن روز را روزه بگیرد.

1726 ٠روزۀ مستحبی و نذر آن در سفر٠ مسافر نمی‌تواند روزۀ مستحبی بگیرد، و اگر نذر کند روزۀ مستحبی بگیرد، نمی‌تواند آن را در سفر بجا آورد، مگر نیّتش هنگام نذر این باشد که در هر حال چه مسافر باشد یا نباشد روز معینی را روزه بگیرد و لازم نیست قبل از رفتن به مسافرت نذر کند بلکه می‌تواند بعد از سفر هم نذر کند که در هر حال آن روز را روزه بگیرد.

1727 ٠روزۀ مستحبی در مدینۀ منوره٠ مشهور بین علماء این است که مسافر می‌تواند برای خواستن حاجت سه روز در مدینۀ طیبه روزۀ مستحبی بگیرد و احوط آن است که آن سه روز، روزهای چهار شنبه و پنجشنبه و جمعه باشد.ولی استحباب سه روز روزه برای خواستن حاجت در مدینه منوره به‌طور کلی ثابت نیست بلکه برای این امر آداب خاصی در روایات ذکر شده که در حال حاضر انجام آن مقدور نیست لذا سه روز روزه را به رجاء ثواب بجا آورند.

1728 ٠روزۀ مسافر با ندانستن مساله٠ کسی که اصلاً نمی‌داند که مسافر نمی‌تواند روزه بگیرد، اگر در سفر روزه بگیرد و در بین روز مسأله را بفهمد روزه‌اش باطل است، و اگر تا مغرب نفهمد، روزه‌اش صحیح است.

1729 ٠روزۀ مسافر در صورت فراموشی یا ندانستن جزئیات مسألۀ روزه در سفر٠ کسی که برخی از جزئیات مسائل روزۀ مسافر را نمی‌داند و در سفر روزه بگیرد و پس از پایان روز متوجه شود روزۀ او صحیح است ولی اگر فراموش کند که مسافر است یا فراموش کند که روزۀ مسافر صحیح نیست و در سفر روزه بگیرد، روزۀ او باطل است.

1730 ٠سفر روزه‌دار٠ در ماه رمضان اگر روزه‌دار از شب در فکر سفر نباشد -حتی به نحو تردید- و در روز مسافرت کند باید روزه را تمام کند، چه پیش از ظهر سفر کند، چه بعد از ظهر، و چنانچه از شب در فکر سفر باشد اگر بعد از ظهر مسافرت کند باید روزه را بگیرد، ولی اگر پیش از ظهر مسافرت کند، با خروج از وطن، روزه‌اش باطل می‌شود و باید آن را قضا کند و پیش از خروج از وطن جایز نیست روزه را بخورد و اگر روزه را بخورد بنا بر احتیاط مستحب  باید کفاره بدهد.

1731 ٠رسیدن به وطن پیش از ظهر٠ در ماه رمضان اگر مسافر پیش از ظهر به وطنش برسد، چنانچه کاری که روزه را باطل می‌کند، انجام نداده، باید آن روز را روزه بگیرد و اگر انجام داده روزۀ آن روز بر او واجب نیست، و در این مسأله فرقی نیست که قبل از فجر در سفر بوده و یا آن‌که ابتدا روزه گرفته و سپس با مسافرت، روزه را باطل کرده و بعد به وطن رسیده است. ولی اگر مسافر پیش از ظهر به جایی برسد که می‌خواهد ده روز در آنجا بماند چنانچه کاری که روزه را باطل می‌کند انجام نداده، به قصد عمل به وظیفه روزۀ آن روز را بگیرد ولی درهرصورت باید در بقیۀ روز از مبطلات روزه امساک کند و قضای روزه را هم بجا آورد.

1732 ٠رسیدن به وطن بعد از ظهر٠ اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، یا به جایی برسد که می‌خواهد ده روز در آنجا بماند، نمی‌تواند آن روز را روزه بگیرد.

1733 ٠آداب ماه رمضان برای فرد معذور از روزه‌داری٠ مسافر و کسی که از روزه‌گرفتن عذر دارد، مکروه است در روز ماه رمضان جماع نماید و در خوردن و آشامیدن کاملاً خود را سیر کند.

کسانی که روزه بر آن‌ها واجب نیست‌

1734 ٠روزۀ کهنسالان و فدیۀ آن٠ پیر مرد یا پیرزنی که نمی‌تواند روزه بگیرد، یا برای او مشقّت دارد -اگر چه به حدّ حرج نرسد- روزۀ ماه رمضان بر او واجب نیست، ولی در صورت دوم‌ باید برای هر روز یک مدّ (که در گندم حدود 900 گرم است) طعام به مسکین بدهد. و در صورت اول نیز احتیاط مستحب موکد آن است برای هر روز یک مد طعام به مسکین بدهد.

1735 ٠قضای روزه‌های فوت شده به واسطه پیری٠ کسی که به واسطه پیری روزه نگرفته، اگر تا ماه رمضان بعد بتواند بدون مشقّت روزه بگیرد، باید قضای روزه‌های این ماه رمضان را بجا آورد.

1736 ٠روزۀ فرد مبتلا به بیماری تشنگی٠ اگر انسان بیماری عطش دارد که زیاد تشنه می‌شود و نمی‌تواند تشنگی را تحمّل کند، یا برای او مشقت غیرقابل‌تحمل دارد، روزه بر او واجب نیست، ولی در صورت دوم باید برای هرروز یک مدّ طعام به مسکین بدهد و احتیاط مستحب آن است که در طول روز بیشتر از مقداری که ناچار است آب نیاشامد و چنانچه تا ماه رمضان بعد عذرش برطرف شود، باید روزه‌هایی را که نگرفته قضا نماید.

1737 ٠روزۀ زن باردار٠ بر زن بارداری که روزه برای خود او یا برای حملش ضرر دارد، روزه واجب نیست و باید برای هر روز یک مد طعام به مسکین بدهد و اگر تا ماه رمضان بعد بتواند بدون ضرر روزه بگیرد باید روزه‌هایی را که نگرفته قضا کند،و الا قضای روزه‌ها لازم نیست ولی اگر قدرت داشته هرچند با تحمل مشقت شدید روزه بگیرد باید برای هر روز یک مد طعام دیگر به مسکین بدهد.

1738 ٠روزۀ زن در دوران شیردهی٠زنی که بچه شیر می‌دهد؛ اگر روزه برای بچه‌ای که شیر می‌دهد ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست، و باید برای هر روز یک مد طعام به مسکین بدهد و نیز اگر برای خودش ضرر دارد روزه بر او واجب نیست و بنابر احتیاط مستحب برای هر روز یک مد طعام به مسکین بدهد و در هر دو صورت، اگر تا ماه رمضان بعد عذرش برطرف شود و بتواند قضا کند باید روزه‌هایی را که نگرفته قضا کند، ولی اگر تا ماه رمضان بعد عذرش ادامه داشت باید برای هر روز یک مد طعام دیگر به مسکین بدهد مگر از گرفتن روزه هر چند با تحمل مشقت شدید عاجز باشد.

و در صورتی که شیر دادن بچه منحصر به همین راه نبوده، و راه دیگری برای شیر دادن بچه وجود داشته -مثل اینکه زنی دیگر او را شیر دهد یا در شیر دادن از شیشه شیر و مانند آن کمک بگیرد- بنابر احتیاط باید روزه‌ها را قضا کند ولی اگر در ماه رمضان و بعد از آن، راه، منحصر به شیر دادن خودش بوده، لازم نیست روزه‌ها را قضا کند هر چند احتیاط مستحب است قضا کند.

در این مسأله فرقی نیست که زنی که بچه را شیر می‌دهد مادر بچه یا دایه او باشد، با اجرت بچه را شیر می‌دهد یا بدون اجرت.

راه‌های ثابت شدن اوّل ماه‌

1739 ٠راه‌های پنج‌گانۀ اثبات اول ماه٠اوّل ماه به پنج چیز ثابت می‌شود:

اوّل: خود انسان ماه را ببیند یا از جهتی برای انسان یقین حاصل شود.

دوم: از جهتی برای انسان یا نوع مردم اطمینان حاصل شود؛ مثلاً عدّه‌ای بگویند ماه را دیده‌ایم، ولی اگر برای شخص انسان برخلاف متعارف اطمینان حاصل شود، به گونه‌ای که برای نوع مردم در آن شرایط، اطمینان حاصل نمی‌شود، نمی‌تواند به اطمینان خود اعتماد کند.

سوم: دو مرد عادل بگویند که در شب، ماه را دیده‌ایم؛

ثابت شدن اول ماه با گفته دو مرد عادل دو شرط دارد:

شرط اول: اطمینان نوعی به اشتباه آن‌ها نباشد، بنا بر این اگر هوا صاف باشد و جماعت زیادی در جستجوی هلال بر آمده‌اند ولی تنها دو نفر گواهی به رؤیت هلال داده اند، شهادت آن‌ها اعتبار ندارد.

شرط دوم: حصول یقین یا اطمینان ممکن نباشد، بنابر این در جایی که می‌توان اطمینان یا یقین به دیده شدن یا دیده نشدن ماه حاصل کرد، گفته دو مرد عادل کفایت نمی‌کند.

البته شرط اخیر تنها در مورد ثبوت اول ماه رمضان معتبر است و در ثبوت ماه‌های دیگر مثل ماه شوال اعتبار ندارد.

چهارم: پنجاه نفر -عادل باشند یا نباشند- بگویند ماه را دیده‌ایم به شرطی که اطمینان به اشتباه آن‌ها نباشد.

پنجم: سی روز از اوّل ماه شعبان بگذرد که به واسطه آن، اوّل ماه رمضان ثابت می‌شود، و سی روز از اوّل ماه رمضان بگذرد که به واسطه آن اوّل ماه شوال ثابت می‌شود.

1740 ٠ثبوت ماه با حکم حاکم٠ اول ماه با حکم حاکم ثابت نمی‌شود، مگر موجب اطمینان شود به گونه‌ای که در مسألۀ قبل گذشت.

البته در حج می‌توان بر طبق نظر عامه درباره اول ماه، اعمال حج را بجا آورد، هر چند یقین یا اطمینان باشد که نظر آن‌ها صحیح نیست.

1741 ٠پیشگویی منجمین٠ اوّل ماه با پیشگویی منجّمین ثابت نمی‌شود ولی اگر از گفته آنان یقین یا اطمینان برای خود انسان یا نوع مردم حاصل شود باید به آن عمل نماید، البته اگر اطمینان شخصی بر خلاف اطمینان متعارف مردم باشد معتبر نیست.

1742 ٠عدم اعتبار برخی ویژگی‌های ماه برای اثبات اول ماه٠ بلند بودن ماه یا دیر غروب کردن یا طوق داشتن آن دلیل نمی‌شود که شب پیش، اول ماه بوده است؛ بلی اگر ماه پیش از ظهر دیده شود آن روز، اول ماه محسوب می‌شود.

1743 ٠اثبات اوّل ماه رمضان پس از ترک روزه٠ اگر اوّل ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه بعد ثابت شود که شب پیش، اوّل ماه بود، باید روزۀ آن روز را قضا نماید.

1744 ٠تفاوت شهرها در ثبوت اول ماه٠ اگر در شهری اوّل ماه ثابت شود، برای مردم شهر دیگر فایده ندارد، مگر بداند که اگر در شهر اوّل ماه دیده شود، در شهر دوم هم ماه دیده می‌شود.

1745 ٠ثبوت ماه با وسایل ارتباطی٠ اوّل ماه با خبر رسانه‌های جمعی و وسایل ارتباطی ثابت نمی‌شود،  مگر انسان بداند از روی شهادت دو مرد عادل یا از راه دیگری بوده که شرعاً معتبر است.

1746 ٠یوم الشک آخر ماه رمضان٠ روزی را که انسان نمی‌داند آخر ماه رمضان است یا اوّل شوال باید روزه بگیرد، ولی اگر در اثناء روز بفهمد که اوّل شوال است باید افطار کند.

1747 ٠ثبوت ماه برای زندانی٠ اگر زندانی نتواند به ماه رمضان یقین یا اطمینان کند، باید هر ماهی را که احتمال بیشتر می‌دهد ماه رمضان است (هر چند گمان نداشته باشد) روزه بگیرد، و اگر احتمال رمضان بودن همه ماه‌ها مثل یکدیگر باشد یک ماه را انتخاب کرده آن را روزه بگیرد و اگر می‌داند تا سال بعد در زندان می‌ماند بعد از گذشتن یازده ماه از ماهی که روزه گرفته دوباره یک ماه روزه بگیرد. و اگر از ابتدا علم ندارد که تا سال بعد نیز در زندان می‌ماند و احتمال رمضان بودن تمام ماه‌ها مثل یکدیگر باشد، در سال بعد هم یک ماه را انتخاب کرده و روزه می‌گیرد و لازم نیست مطابق ماهی باشد که در سال قبل انتخاب کرده است.

روزه‌های حرام و مکروه

1748 ٠روزه‌های حرام٠ روزۀ عید فطر و قربان حرام است، و روزی را که انسان نمی‌داند آخر شعبان است یا اوّل رمضان اگر بخواهد روزه بگیرد باید به نیّت ماه شعبان روزه بگیرد و اگر به نیت اوّل ماه رمضان روزه بگیرد، حرام می‌باشد، همچنین اگر نیّت کند که‌ اگر ماه شعبان باشد روزۀ مستحبی و اگر ماه رمضان باشد روزۀ واجب می‌گیرم، همان طور که در مسألۀ 1577 گذشت.

1749 ٠روزۀ مستحبی بدون اذن شوهر٠ اگر زن به واسطۀ گرفتن روزۀ مستحبی، حق شوهرش از بین برود، روزۀ او حرام است، بلکه بدون رضایت شوهر نباید روزۀ مستحبی بگیرد.

1750 ٠ایذای والدین با روزۀ مستحبی٠ روزۀ مستحبی اولاد اگر سبب اذیت پدر یا مادر شود، بلکه اگر آن‌ها به گرفتن روزه رضایت نداشته باشند، جایز نیست.

1751 ٠نهی والدین از ادامۀ روزۀ مستحبی٠ اگر فرزند با رضایت پدر و مادر روزۀ مستحبی بگیرد و در بین روز پدر یا مادر از ادامۀ روزه اذیت شوند، باید فرزند روزۀ خود را افطار کند.

1752 ٠ترس از مضر بودن روزه٠ کسی که می‌ترسد روزه برایش ضرر داشته باشد، اگر چه پزشک بگوید ضرر ندارد نباید روزه بگیرد، و کسی که نمی‌ترسد باید روزه بگیرد، اگر چه پزشک بگوید ضرر دارد.

1753 ٠حکم روزه با ترس از ضرر٠ کسی که می‌ترسد روزه برایش ضرر داشته باشد چنانچه روزه بگیرد، روزه‌اش صحیح نیست، مگر به جهتی -مثلاً ندانستن مسأله- با قصد قربت روزه بگیرد، و بعد بفهمد که ضرر نداشته است.

1754 ٠روزه گرفتن در صورت ندانستن ضرر٠ کسی که نمی‌ترسد روزه برایش ضرر داشته باشد، اگر روزه بگیرد و بعد معلوم شود که روزه برای او ضرر داشته، روزه‌اش باطل است.

1755 ٠روزۀ روز عاشورا/ روزۀ مهمان٠ روزۀ روز عاشورا باطل است و مناسب است انسان بدون نیت روزه در این روز به جهت شبیه شدن به حضرت سید الشهدا(ع) تا عصر از خوردن و آشامیدن پرهیز کند و در عصر به چیزی افطار کند.

روزۀ مستحبی مهمان، همچنین روزۀ واجب وی که وقتش وسعت دارد بدون احراز رضایت میزبان باطل است.

غیر از روزه‌هایی که گفته شد، روزه‌های حرام دیگری هم هست که در کتاب‌های مفصّل گفته شده است.

1756 ٠روزه‌های مکروه٠ روزی که انسان شک دارد روز عرفه است یا عید قربان، بهتر است روزه نگیرد.

روزه‌های مستحب

1757 ٠روزهایی که روزه در آن سفارش شده٠ روزۀ تمام روزهای سال، غیر از روزهای حرام و مکروه که گفته شد، مستحب است و گرفتن روزه در بعضی از روزها بیشتر سفارش شده است که از آن جمله است:

1. پنجشنبه اوّل و پنجشنبه آخر هر ماه و چهار شنبه اولی که بعد از روز دهم ماه است، و اگر کسی آن‌ها را بجا نیاورد مستحب است قضا نماید و چنانچه اصلاً نتواند روزه بگیرد، مستحب است برای هر روز یک مدّ طعام یا یک درهم به مسکین بدهد.

2. سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.

3. تمام ماه رجب و شعبان و بعضی از این دو ماه اگر چه یک روز باشد.

4. روز چهارم تا نهم شوال.

5. روز بیست و پنجم و بیست و نهم ذی قعده.

6. روز اوّل تا روز نهم ذی حجه (روز عرفه)؛ ولی اگر به واسطه ضعف روزه نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند روزۀ آن روز مکروه است.

7. روز عید سعید غدیر (18 ذی حجه).

8. روز مباهله (24 ذی حجه).

9. روز اوّل و سوم و هفتم محرم.

10. روز میلاد مسعود پیغمبر اکرم(ص) (17 ربیع الاول).

11. روز پانزدهم جمادی الاولی.

12. روز مبعث حضرت رسول اکرم(ص) (27 رجب).

و اگر کسی روزۀ مستحبی بگیرد واجب نیست آن را به آخر برساند بلکه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت کند، اگر قبل از ظهر باشد، مستحب است دعوت او را قبول کند و در بین روز افطار نماید.

استحباب اجتناب از مبطلات ‌روزه در برخی موارد

1758 ٠موارد استحباب پرهیز از مبطلات روزه٠ برای هشت نفر، مستحب است در ماه رمضان -اگر چه روزه نیستند- از کاری که روزه را باطل می‌کند، خودداری نمایند:

اوّل: مسافری که در سفر کاری که روزه را باطل می‌کند انجام داده باشد و پیش از ظهر به وطنش یا به جایی که می‌خواهد ده روز بماند برسد.

دوم: مسافری که بعد از ظهر به وطنش یا به جایی که می‌خواهد ده روز در آنجا بماند برسد (با توجّه به مسألۀ 1730).

سوم: بیماری که در اثناء روز خوب شود (با تفصیلی که در مسألۀ 1576 گذشت).

چهارم: زنی که در بین روز از خون حیض و نفاس پاک شود.

پنجم: زنی که بعد از ظهر حائض شود.

ششم: کافری که در بین روز مسلمان شود (با تفصیلی که در مسألۀ 1575 گذشت).

هفتم: کودکی که در بین روز بالغ شود (با تفصیل مورد پیشین).

هشتم: دیوانه‌ای که در بین روز عاقل شود (با تفصیل مورد پیشین).

1759 ٠خواندن نماز مغرب پیش از افطار٠ مستحب است روزه‌دار، نماز مغرب را پیش از افطار کردن بخواند، ولی اگر کسی منتظر او است یا میل زیادی به غذا دارد که نمی‌تواند با حضور قلب نماز بخواند بهتر است اوّل افطار کند ولی تا ممکن است نماز را در وقت فضیلت آن بجا آورد.

احکام خمس‌

1760 ٠موارد واجب شدن خمس٠ در هفت چیز خمس واجب است:

اوّل: منفعت کسب و فایده‌های دیگر

دوم: معدن

سوم: گنج

چهارم: مال حلال مخلوط به حرام

پنجم: جواهری که به واسطۀ غوّاصی یعنی فرو رفتن در دریا به دست می‌آید

ششم: غنیمت جنگی

هفتم: زمینی که کافر ذمّی از مسلمان بخرد

و احکام این‌ها و تفاوتهای آن‌ها در کیفیت وجوب خمس و مصرف آن‌ها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

موارد واجب شدن خمس

1. منفعت کسب و فایده‌های دیگر‌

1761 ٠خمس منفعت٠ هرگاه انسان از تجارت یا صنعت یا کسبهای دیگر سودی به دست آورد، اگرچه مثلاً نماز و روزۀ میّتی را بجا آورد و اجرت بگیرد چنانچه از مخارج سال خود او و عیالاتش زیاد بیاید، باید خمس یعنی یک‌پنجم آن را به دستوری که بعداً گفته می‌شود بدهد.

1762 ٠خمس هدیه و مانند آن٠ اگر انسان از غیر کسب فایده‌ای به دست آورد، مثلاً چیزی به او ببخشند، چنانچه از مخارج سالش زیاد بیاید، اگر مالی که به دست آورده ارزشمند باشد لازم است خمس آن را بدهد، بلکه بنابر احتیاط اگر مال ارزشمندی هم نباشد خمس آن را بدهد.

1763 ٠خمس مهریّه و ارث٠ مهری که زن در ازدواج دائم می‌گیرد خمس ندارد؛ ولی مهری که زن در ازدواج موقّت می‌گیرد اگر از مخارج سالش زیاد بیاید باید احتیاط کند خمس آن را بدهد. ارثی که به انسان می‌رسد خمس ندارد، مگر ارث غیرمنتظره باشد که اگر از مخارج سالش زیاد بیاید باید خمس آن را بدهد.

البته مالی که به ارث رسیده اگر رشد کند یا قیمت آن زیاد شود، تا نفروخته پرداخت خمس آن واجب نیست ولی پس از فروش، مقدار زیادی قیمت با کسر تورم جزء سود آن سال است که اگر تا یک سال صرف مخارج نشود، باید خمس آن را بدهد.

1764 ٠ارثی که خمسش پرداخت نشده٠ اگر مالی به ارث به انسان برسد و بداند کسی که این مال از او به ارث رسیده خمس آن را نداده، باید خمس آن را بدهد؛ و نیز اگر در خود آن مال خمس نباشد ولی وارث بداند کسی که آن مال از او به ارث رسیده، خمس بدهکار است، باید به گونه‌ای بدهکاری او را برطرف سازد، خواه از مال میّت بدهد یا از مال خود خمس را داده و بعد، از مال میّت بردارد، یا از مال خود به گونۀ مجّانی بدهد.

1765 ٠مال زیاد آمده در اثر صرفه جویی٠ اگر به واسطۀ قناعت کردن، چیزی از مخارج سال انسان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

1766 ٠خمس اموال کسی که خرجش را دیگری می‌پردازد٠ کسی که دیگری مخارج او را می‌دهد، باید خمس تمام مالی را که به دست می‌آورد و یک سال در دست او می‌ماند، بدهد.

1767 ٠خمس منفعت موقوفات٠ اگر ملکی را بر افراد معیّنی، مثلاً بر اولاد خود وقف نماید، چنانچه در آن ملک زراعت یا درختکاری کنند و از آن چیزی به دست آورند و از مخارج سال آنان زیاد بیاید باید خمس آن را بدهند؛ و اگر قیمت زراعت و درختکاری هم در اثر رشد زیاد شود، و آن را بفروشند، مقدار زیادی قیمت با کسر تورم جزء سود آن سال است که اگر تا یک سال صرف مخارج نشود، باید خمس آن را بدهند، و اگر طور دیگری هم از ملک نفع ببرند، مثلاً اجارۀ آن را بگیرند، باید خمس مقداری را که از مخارج سال‌شان زیاد می‌آید بدهند.

1768 ٠خمسِ مالی که فقیر به عنوان خمس یا صدقات واجب گرفته٠ مالی را كه فقیر بابت خمس یا صدقات واجب مانند زکات و کفاره می‌گیرد، خمس ندارد هر چند از مخارج سالش زیاد بیاید؛ ولی بنابر احتیاط مالی را كه فقیر بابت صدقۀ مستحبّی می‌گیرد اگر از مخارج سالش زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد؛ و اگر از مالی كه بابت خمس یا صدقات واجب به او داده‌اند منفعتی ببرد، مثلاً از درخت میوه‌ای به دست آورد و از مخارج سالش زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

1769 ٠خرید با عین پولی که خمس آن داده نشده٠ اگر با عین پول خمس نداده جنسی را بخرد، یعنی به فروشنده‌ بگوید این جنس را با این پول می‌خرم، چنانچه حاکم شرع معامله یک‌پنجم آن را اجازه دهد، معاملۀ آن مقدار صحیح است، و انسان باید یک پنجم جنسی را که خریده به حاکم شرع بدهد، و اگر اجازه ندهد معاملۀ آن مقدار باطل است، پس اگر پولی را که فروشنده گرفته از بین نرفته، حاکم شرع خمس همان پول را می‌گیرد، و اگر از بین رفته، عوض آن خمس را از فروشنده یا خریدار مطالبه می‌نماید؛ و در صورت بطلان معامله به مقدار یک‌پنجم، فروشنده‌ای که به این امر آگاه نبوده و با تفکیک معامله متضرر می‌شود، می‌تواند معامله را به‌طور کامل به هم بزند.

1770 ٠پرداخت قیمت جنس از پولی که خمس آن داده نشده٠ اگر جنسی را بخرد و بعد از معامله قیمت آن را از پول خمس نداده بدهد، معامله‌ای که کرده صحیح است، ولی چون از پولی که خمس در آن است، به فروشنده داده به مقدار یک‌پنجم آن پول به او مدیون می‌باشد، و پولی را که به فروشنده داده، اگر از بین نرفته، حاکم شرع یک پنجم همان را می‌گیرد، و اگر از بین رفته عوض آن را از خریدار یا فروشنده مطالبه می‌نماید.

1771 ٠خریدن مالی که خمس آن داده نشده٠ اگر مالی را که خمس آن داده نشده بخرد، چنانچه حاکم شرع معاملۀ یک‌پنجم آن را اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است، و حاکم شرع می‌تواند یک‌پنجم آن مال را بگیرد، و اگر خریدار به این امر آگاه نباشد و با تفکیک معامله متضرر گردد می‌تواند بقیّۀ معامله را هم، به‌هم بزند و پول خود را از فروشنده بگیرد، و اگر حاکم شرع معاملۀ یک‌پنجم آن را اجازه دهد معامله صحیح است و خریدار باید مقدار یک‌پنجم پول آن را به حاکم شرع بدهد، و اگر به فروشنده داده می‌تواند از او پس بگیرد.

1772 ٠هدیه‌ای که خمس آن داده نشده٠ اگر چیزی را که خمس آن داده نشده به کسی ببخشند، یک‌پنجم آن چیز، مال او نمی‌شود.

1773 ٠اموال دریافتی از غیر شیعه٠ اگر به شیعۀ دوازده امامی، مالی از پیروان دیگر فرقه‌های اسلامی یا از کافران برسد، واجب نیست خمس آن را بدهد.

1774 ٠مبدأ سال خمسی٠ هر منفعتی که از مخارج سال، زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهند و ابتدای‌ سال وقتی است که منفعت برده است و در این مساله فرقی بین کسانی که درآمد مستمر دارند -مانند کارمندان دولت- و غیر آن‌ها مانند تاجر و کشاورز نیست.

1775 ٠خمس منفعت پیش از پایان سال٠ انسان می‌تواند در بین سال هر وقت منفعتی به دستش آید خمس آن را بدهد، بلکه اگر بداند که منفعت صرف مخارج وی نمی‌گردد، لازم است همان وقت که منفعت به دست می‌آورد خمس آن را بدهد، و در صورتی که نمی‌داند که منفعت وی از مخارج سال وی زیاد می‌آید یا نه، جایز است دادن خمس را تا آخر سال تأخیر بیندازد، و برای دادن خمس می‌توان سال شمسی یا سال قمری را ملاک قرار داد.

1776 ٠وفات در بین سال خمسی٠ کسی که منفعتی به دست آورد و قبل از آن‌که سال بر آن بگذرد بمیرد، باید مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت کسر کنند و خمس باقی مانده را بدهند، البتّه مخارج ضروری کفن و دفن و مراسم ترحیم به مقداری که اگر از مال میّت صرف آن‌ها نشود آبروی میّت در خطر است، از مخارج میّت به شمار می‌آید و خمس به آن‌ها تعلّق نمی‌گیرد.

1777 ٠افزایش قیمت مال التّجاره٠ اگر قیمت جنسی را که برای تجارت خریده بالا رود، و آن را نفروشد و در بین سال قیمتش پایین آید، خمس مقداری را که بالا رفته بر او واجب نیست.

1778 ٠کاهش قیمت مال التّجاره‌ای که به امیدافزایش قیمت نفروخته٠ اگر قیمت جنسی که برای تجارت خریده بالا رود و به امید آن‌که قیمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قیمتش پایین آید، خمس مقداری که بالا رفته بر او واجب نیست.

1779 ٠افزایش قیمت مال مخمس/ خمس تورّم٠ اگر غیر سرمایه مالی داشته باشد که خمسش را داده یا خمس ندارد؛ مثلاً مهریه یا ارث یا چیزی که برای مخارج زندگی خریده باشد، چنانچه قیمتش بالا رود و آن را بفروشد، مقدار زیادی قیمت با کسر تورم جزء سود آن سال است که اگر تا یک سال صرف مخارج نشود، باید خمس آن را بدهد.

لازم به توضیح است که مقداری که در اثر تورّم به قیمت مال افزوده می‌شود خمس ندارد. بنابراین اگر به‌طور مثال مالی قبلاً هزار تومان ارزش داشته و هنگام فروش به دو هزار تومان برسد، اگر مقدار 50 درصد از ارزش افزودۀ آن به جهت تورّم باشد، پانصد تومان افزوده خمس ندارد و تنها لازم است خمس پانصد تومان دیگر را بدهد، در هر حال اگر مثلاً درختی را‌ که خریده میوه بیاورد یا گوسفند چاق شود، باید خمس آنچه زیاد شده را بدهد، هر چند مقصودش منفعت بردن از میوۀ درخت یا چاق شدن گوسفند نباشد.

1780 ٠خمس باغ احداث شده با مال مخمس٠ اگر باغی با مال خمس داده یا مالی که خمس ندارد احداث کند، باید خمس میوه و نموّ درختها را بدهد؛ ولی اگر در اثر افزایش قیمت بازار، قیمت باغ زیاد شود، تا وقتی که باغ را نفروخته خمس واجب نیست و پس از فروش، مقدار زیادی قیمت -منهای تورم- جزء سود آن سال است که اگر تا یک سال صرف مخارج نشود، باید خمس آن را بدهد. در این مسأله فرقی نیست که مقصود وی از احداث باغ این باشد که بعد از بالا رفتن قیمتش آن را بفروشد، یا از میوۀ آن استفاده کند، یا به غرض دیگری باغ را احداث کرده باشد.

1781 ٠خمس منفعت حاصل از کاشت درخت٠ درختانی که برای استفاده از چوب‌شان می‌کارند مانند بید و چنار، باید هر سال خمس زیادی آن‌ها را بدهد، و همچنین اگر مثلاً از شاخه‌های آن‌که معمولاً هر سال می‌برند استفاده‌ای ببرد و از مخارج سال او زیاد بیاید، در آخر هر سال باید خمس آن را بدهد، لازم به ذکر است که اگر چند سال خمس را نداده باشد، مجموع زیادی درخت را در این مدّت ملاحظه نموده و خمس آن را می‌پردازد و پرداخت چیزی بیش از آن لازم نیست.

1782 ٠خمس کسی که چند کسب دارد٠ کسی که چند رشته کسب دارد، مثلاً اجارۀ ملک می‌گیرد و خرید و فروش و زراعت هم می‌کند، چنانچه در هر رشته کسبی که دارد سرمایه و دخل و خرج و حساب صندوق جداگانه دارد، باید منافع همان رشته را حساب کند و خمس آن را بدهد، و اگر در آن رشته ضرر کند، نمی‌تواند آن را از سود رشته دیگر کسر نماید، و اگر رشته‌های مختلف در دخل و خرج و حساب صندوق، یکی باشد، باید همه را آخر سال یکجا حساب کند و اگر نفع داشت خمس آن را بدهد.

1783 ٠خمس مخارج برای به دست آمدن فایده٠ خرج‌هایی را که انسان برای به دست آوردن فایده می‌کند مانند دلّالی و حمّالی؛ از منفعت کسر شده، و نسبت به آن مقدار خمس لازم نیست.

1784 ٠منافعی که در طول سال مصرف می‌شود٠ آنچه از منافع کسب در بین سال به مصرف خورد و خوراک و پوشاک و اثاثیّه و خرید منزل و عروسی اولاد و مانند این‌ها می‌رساند خمس ندارد، ولی اگر بیش از مقداری باشد که برای امثال او متعارف است، مقدار زیادی خمس دارد، البتّه‌ لازم نیست به حدّاقل متعارف اکتفا شود، بلکه تمام مقدارهای گوناگون مخارج که متعارف است خمس ندارد.

1785 ٠مالی که در نذر، کفّاره، جایزه و یا بخشش خرج می‌شود٠ مالی را که انسان به مصرف نذر می‌رساند، جزء مخارج سالیانه است؛ و نیز مالی را که به کسی می‌بخشد یا جایزه می‌دهد -به مقداری که متعارف است- از مخارج سالیانه حساب می‌شود. اما مالی که انسان بابت کفاره یا عمل به نذری -که به سبب ارتکاب کار حرام لازم شده- می‌پردازد بنابر احتیاط جزء مخارج سالیانه نیست.

1786 ٠پس‌انداز کردن برای خرید خانه یا جهیزیه٠ کسی که برای تأمین مخارج زندگی در سال‌های آینده همچون جهیزیۀ دختر یا خرید منزل، لازم است پول یا جنسی را کنار بگذارد، و بدون این کار نتواند در سال‌های آینده مخارج خود را تأمین کند، پول یا جنسی را که کنار می‌گذارد خمس ندارد.

1787 ٠مخارج زیارت یا سپرده‌گذاری برای حجّ و عمره٠ مالی را که خرج سفر حجّ و زیارت‌های دیگر -به گونه‌ای که متعارف است- می‌کند، خمس ندارد، و مالی که برای هزینۀ سفر حج واجب کنار می‌گذارد یا سپرده‌گذاری می‌کند، در صورتی که حج بر وی مستقر شده باشد، و نتواند بدون پس‌انداز به این سفر برود خمس ندارد. در غیر این صورت، باید خمس آن را بدهد و همچنین است اگر برای عمره یا حج مستحب مالی را کنار بگذارد یا سپرده‌گذاری نماید، مگر اینکه نرفتن به این سفر مخالف شأن لازم او باشد و بدون پس‌انداز نتواند به این سفر برود.

1788 ٠حساب مخارج سال از مالی که خمس آن لازم نیست٠ کسی که از کسب و تجارت فایده‌ای برده، اگر مال دیگری هم دارد که خمس آن واجب نیست، می‌تواند مخارج سال خود را فقط از فایده کسب حساب کند، اگر چه از مال دیگر برای مخارج خود صرف کرده باشد. البته اگر مال مخمس صرف مخارج شود و بعد فایده به دست آید، چنانچه یک سال از تحصیل فایده بگذرد، باید خمس آن مقدار را بدهد.

1789 ٠آذوقۀ باقی مانده در آخر سال٠ اگر آذوقه‌ای که برای مصرف سالش خریده، در آخر سال زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد، و چنانچه بخواهد قیمت آن را بدهد هر وقت خمس را ادا می‌کند قیمت آن زمان را باید حساب کند. برای محاسبۀ خمس می‌توان هر مال را جداگانه حساب کرد، بنابراین کسی که یک روز مشخص را برای محاسبه خمس جمیع منافع سالش قرار داده است، اگر قبل از آن روز، آذوقه تهیّه کرده باشد ولی هنوز بر درآمدی که با آن آذوقه تهیه کرده، سال نگذشته، می‌تواند خمس آن را ندهد.

1790 ٠بی نیاز شدن از چیزی که برای زندگی‌اش خریده٠ اگر از منفعت کسب پیش از دادن خمس اثاثیه‌ای برای منزل بخرد و سپس احتیاجش از آن برطرف شود، چنانچه احتمال دهد که تا یک سال بعد از برطرف شدن احتیاج وی، صرف مخارج زندگی می‌کند می‌تواند آن را تا یک سال نگه دارد و اگر چنین احتمالی نمی‌دهد باید بلافاصله خمس آن را بدهد، به هر حال اگر بعد از گذشت‌ سال در مخارج صرف نکند باید خمس آن را بدهد و همچنین است زیورآلات زنانه که وقت زینت‌کردن زن به آن‌ها گذشته باشد.

1791 ٠کسر مخارج سالی که منفعت نبرده از منافع سال بعد٠ اگر در یک سال منفعتی نبرد، نمی‌تواند مخارج آن سال را از منفعتی که در سال بعد می‌برد، کسر نماید.

1792 ٠کسر مقداری را که از سرمایه خرج کرده از منافع٠ اگر در اوّل سال منفعتی نبرد و از سرمایه خرج کند و پیش از تمام شدن سال منفعتی به دستش آید، نمی‌تواند مقداری را که از سرمایه برداشته از منافع کسر کند، و فقط مخارج تجارت را می‌تواند از آن کسر کند.

1793 ٠خمس سرمایه و پس‌انداز٠ سرمایه‌ای که مورد نیاز انسان است و با کمتر از آن زندگی او در حدّ آبرو و شؤونش اداره نمی‌شود خمس ندارد، یعنی می‌تواند از درآمد خود برداشته و جزء سرمایه کند، ولی اگر نبود قسمتی از این اموال، مشکلی در اداره زندگی او به وجود نمی‌آورد باید خمس آن قسمت را بدهد، بلکه اگر منفعتی به دست آورد و بداند تا آخر سال مؤونه نمی‌شود باید فوراً خمس آن را بدهد. بنابراین باید خمس هزینه‌هایی را که برای به دست آوردن فایده صرف می‌کند بدهد و نمی‌تواند از مخارج سالش حساب کند؛ البته می‌تواند این هزینه‌ها و خمس آن را از منفعتی که به دست می‌آورد کسر کند.

1794 ٠جبران خسارت سرمایه از منافع سال٠ اگر مقداری از سرمایه از بین برود و از باقیماندۀ آن منافعی ببرد که از خرج سالش زیاد بیاید، نمی‌تواند مقداری را که از سرمایه کم شده از منافع بردارد، ولی اگر با سرمایه‌ای که برای او مانده، نتواند کسبی کند که سزاوار شأن او باشد یا منافعی که از آن پیدا می‌شود، برای مخارج سال او کافی نباشد، می‌تواند کسری سرمایه‌ای را که برای امرار معاش لازم است از منافع کسر نماید.

1795 ٠جبران خسارت اموال دیگر از منافع سال٠ اگر غیر از سرمایه چیز دیگری از مالهای او از بین برود، تهیۀ آن از مؤونۀ سال محسوب نمی‌شود، ولی اگر در همان سال به آن چیز احتیاج داشته باشد می‌تواند در بین سال از منافع کسب آن را تهیّه نماید، همچنین است اگر در سال‌های بعد، به آن چیز احتیاج داشته باشد ولی به گونه‌ای است که اگر اکنون آن را تهیّه نکند، نمی‌تواند در سال‌های آینده آن را -هر چند با قرض کردن- تهیّه کند.

1796 ٠کسر قرض و پرداخت بدهی از منفعت٠ اگر در تمام سال منفعتی نبرد و برای مخارج خود قرض کند نمی‌تواند از منافع سال‌های بعد مقدار قرض خود را کسر نماید، بلکه اگر در اوّل سال‌ برای مخارج خود قرض کند و پیش از تمام شدن سال منفعتی ببرد، ظاهر این است که نمی‌تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت کسر نماید، مگر این که قرض بعد از منفعت کردن باشد، ولی در هر صورت می‌تواند قرض خود را از منافع اثناء سال بپردازد و در صورت پرداخت به آن مقدار خمس تعلّق نمی‌گیرد.

1797 ٠پرداخت قرضی که صرف در مخارجش نشده٠ اگر برای زیاد کردن مال یا خریدن ملکی که به آن احتیاج ندارد قرض کند، نمی‌تواند از منافع کسب آن قرض را محاسبه کند، ولی می‌تواند قرض خود را بپردازد که در این صورت اگر مالی را که با قرض تهیّه کرده، شرایط وجوب خمس را داشته باشد، باید خمس آن را بدهد و اگر مالی را که قرض کرده یا چیزی را که با قرض تهیّه کرده، از بین برود، می‌تواند قرض خود را از منافع آن سال بپردازد.

1798 ٠پرداخت خمس از جنس دیگر٠ انسان می‌تواند خمس هر چیز را از همان چیز بدهد یا به مقدار قیمت خمس پول بدهد، ولی نمی‌تواند به مقدار قیمت خمس، از جنس دیگری بدهد مگر حاکم شرع آن را اجازه دهد.

1799 ٠تصرّف در مالی که خمس آن لازم است٠ تصرّف کردن در مالی که خمس دارد تا یک‌پنجم آن باقی است اشکال ندارد مگر در چیزهایی مانند خانه یا یک تخته فرش که قابل تقسیم به قسمت‌های مساوی نیستند.

1800 ٠به ذمّه گرفتن خمس٠ کسی که در مال وی خمس می‌باشد نمی‌تواند آن را به ذمّه بگیرد، یعنی خود را بدهکار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرّف کند و چنانچه تصرّف کند و آن مال تلف شود، باید خمس آن را بدهد.

1801 ٠تصرّف در مال بعد از مصالحه با حاکم شرع٠ کسی که در مال وی خمس می‌باشد اگر با حاکم شرع مصالحه کند می‌تواند در تمام مال تصرّف نماید، و بعد از مصالحه، منافعی که از آن به دست می‌آید مال خود اوست؛ البتّه حاکم شرع نمی‌تواند خمس را به گونه‌ای که مطابق مصلحت مستحقّین نیست محاسبه یا مصالحه کند یا آن را ببخشد.

1802 ٠تصرّف دراموال شریکی که خمسش را نداده٠ کسی که با دیگری شریک است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شریک او ندهد، و در سال بعد؛ از مالی که خمسش را نداده برای سرمایۀ شرکت بگذارد، هیچ کدام نمی‌توانند در آن تصرّف کنند.

1803 ٠خمس منافع بچّۀ صغیر یا دیوانه٠ اگر برای بچۀ صغیر یا دیوانه منافعی به دست آید، همچون دیگر افراد متعلّق خمس می‌باشد و باید ولیّ آن‌ها خمس را بپردازد و اگر ندهد، بعد از آن‌که بچّه بالغ شد یا دیوانه عاقل گردید باید خمس آن را بدهد.

1804 ٠تصرّف در مال خمس نداده یا مشکوک٠ انسان نمی‌تواند در مالی که یقین دارد خمسش را نداده‌اند تصرّف کند، ولی در مال دیگری که شک دارد خمس آن را داده‌اند یا نه، می‌تواند تصرّف کند.

1805 ٠کسی که از اوّل بلوغ خمس نداده و ملکی خریده٠ کسی که از اوّل تکلیف خمس نداده، اگر ملکی بخرد و قیمت آن بالا رود، چنانچه آن ملک را برای آن نخریده که قیمتش بالا رود و بفروشد، مثلاً زمینی را برای زراعت خریده است، در صورتی که آن را به ذمّه خریده و از پول خمس نداده قیمت آن را داده، باید خمس قیمتی را که خریده بدهد، ولی اگر مثلاً پول خمس نداده را به فروشنده داده و به او گفته این ملک را با این پول می‌خرم، در صورتی که حاکم شرع مصلحت بداند و معاملۀ یک‌پنجم آن را اجازه دهد، خریدار باید خمس مقداری را که آن ملک ارزش دارد بدهد.

1806 ٠وظیفۀ کسی که تا به حال خمس نداده٠ کسی که از اوّل تکلیف خمس نداده، اگر از منافع کسب چیزی که به آن احتیاج ندارد خریده و یک سال از به دست‌آوردن منفعت گذشته، باید خمس آن چیز را بدهد و اگر اثاث خانه و چیزهای دیگری که به‌طور متعارف به آن‌ها احتیاج دارد تهیّه کرده، پس اگر بداند در بین سالی که در آن سال فایده برده آن‌ها را خریده لازم نیست خمس آن‌ها را بدهد. همچنین است اگر بعد از آن سال خریده ولی برای تهیّۀ آن لازم بوده فایده‌ای را که برده کنار بگذارد؛ و اگر وضعیّت مال وی مشخّص نباشد، باید با حاکم شرع مصالحه کند.

2. معدن‌

1807 ٠خمس معدن٠ اگر از معدن، طلا یا نقره به دست آورد، در صورتی که به مقدار نصاب باشد، باید خمس آن را بدهد ولی اگر از معدن، سرب، مس، آهن، نفت، زغال‌سنگ، فیروزه، عقیق، زاج، نمک، یا چیزهای دیگر به دست آورد باید بعد از کسر کردن مخارجی که کرده خمس آن را بدهد و رسیدن به نصاب در آن شرط نیست.

1808 ٠نِصاب معدن٠ نصاب طلا بیست دینار شرعی و نصاب نقره، دویست درهم است، یعنی اگر قیمت طلا یا نقره‌ای که از معدن بیرون آورده، بعد از کم کردن مخارجی که برای آن کرده به مقدار گفته شده برسد، باید خمس آن را بدهد، در تبدیل دینار شرعی به اوزان کنونی آرای چندی ارائه شده است: مشهور، دینار شرعی را  مثقال معمولی طلا دانسته، در نتیجه نصاب معدن 15 مثقال معمولی طلا یعنی تقریباً 1/69 گرم خواهد بود، ولی هم‌چنان که در مسألۀ 1904 خواهد آمد، دینار شرعی ظاهراً بیش از این مقدار بوده، لذا نصاب معدن از مقدار فوق بیشتر است، نصاب معدن بنابر یک نظر، تقریباً 7/84 گرم طلا و بنابر نظر دیگر، تقریباً 3/89 گرم طلا می‌باشد، ولی بهتر است بر طبق قول مشهور عمل شود.

1809 ٠خمس معدنی که به نِصاب نرسیده٠ درآمدی که از معدن طلا یا نقره داشته، اگر قیمت آن به نصاب مذکور نرسد، خمس آن در صورتی لازم است که به تنهایی یا با منفعت‌های دیگر او از مخارج سالش زیاد بیاید همان طور که در مسائل منفعت کسب (مسألۀ 1671 به بعد) گذشت.

1810 ٠خمس گچ و آهک٠ گچ و آهک و هرگونه سنگ یا خاکی که عرفاً معدن به شمار می‌رود، خمس دارد.

1811 ٠خمس معدن روی زمین/ خمس معدن بدون مالک٠ کسی که از معدن چیزی به دست می‌آورد، باید خمس آن را بدهد؛ چه معدن روی زمین باشد یا زیر آن، در زمینی باشد که ملک باشد یا در جایی باشد که مالک ندارد.

1812 ٠شک در به حدّ نِصاب رسیدن معدن٠ اگر نداند قیمت طلا یا نقره‌ای را که از معدن بیرون آورده به نصاب مذکور می‌رسد یا نه، خمس ندارد، هر چند احتیاط مستحب آن است که به وزن کردن یا از راه دیگر قیمت آن را معلوم کند.

1813 ٠حدّ نِصاب در صورت شراکت در معدن٠ اگر چند نفر طلا یا نقره از معدن بیرون آورند، بعد از کم کردن مخارجی که برای آن کرده‌اند، سهم هر کدام آن‌ها که به نصاب مذکور برسد، باید خمس آن را بدهد.

1814 ٠برداشت از معدن بدون اجازۀ صاحبش٠ اگر معدنی را که در ملک دیگری است، بدون اجازۀ او بیرون آورد، آنچه از آن به دست می‌آید مال صاحب ملک است و چون صاحب ملک برای بیرون آوردن آن خرجی نکرده، باید خمس تمام آنچه را که از معدن بیرون آمده، بدهد.

3. گنج‌

1815 ٠تعریف گنج٠ گنج مال گران‌بهایی است که در زمین یا درخت یا کوه یا دیوار یا مانند آن، ذخیره و پنهان شده باشد.

1816 ٠اقسام گنج و شرایط وجوب خمس درآن٠ اگر انسان در زمینی که ملک کسی نیست گنجی پیدا کند، چنانچه از گنجهای قدیمی است که زمان بسیاری از پنهان شدن آن گذشته -به‌طوری که عرفاً آن را بدون مالک بشمار می‌آورند- یا اگر گنج عرفاً بدون مالک به شمار نمی‌آید (یا به این جهت که گنج قدیمی نیست و مثلاً از چیزهایی است که در عصر حاضر یا زمانهای نزدیک به آن مرسوم است یا به جهت اینکه در ظرفی قرار گرفته که نشان می‌دهد مدّت‌زمان بسیاری از پنهان شدن آن نگذشته است) ولی از پیدا کردن مالک آن ناامید است، می‌تواند آن را به ملکیت خود درآورد، و در این صورت اگر گنج از جنس طلا و نقرۀ سکه‌دار باشد، باید خمس آن را بدهد و لازم نیست که معامله با آن گنج در حال حاضر مرسوم باشد و اگر از جنس طلا یا نقرۀ سکه‌دار نباشد، در صورتی خمس آن لازم است که به تنهایی یا با منفعت‌های دیگر از مخارج سالش زیاد بیاید، و چنانچه گنج عرفاً بدون مالک به شمار نمی‌آید و امکان پیدا کردن مالکش را بدهد باید به احکام لقطه عمل کند.

1817 ٠نِصاب گنج٠ نصاب گنج در طلای سکه‌دار همچون نصاب طلا در زکات؛ یعنی بیست دینار شرعی، و در نقرۀ سکه‌دار همچون نصاب نقره در زکات؛ یعنی دویست درهم شرعی است، درباره تبدیل این وزن‌ها به وزن‌های کنونی در مسألۀ 1904 و 1905 توضیح داده خواهد شد، و گنجی که طلا و نقرۀ سکه‌دار نیست، خمس ندارد -مگر از باب منافع کسب که در مسألۀ 1761 به بعد گذشت- هر چند احتیاط مستحب آن است که اگر قیمت آن به مقدار یکی از دو نصاب طلا و نقره برسد، خمس آن را بدهد.

1818 ٠پیدا کردن گنج در زمین خریداری شده٠ اگر در زمینی که از دیگری خریده گنجی پیدا کند، مسأله دو صورت دارد:

صورت اوّل: گنج از گنجهای قدیمی نباشد، در این صورت اگر احتمال دهد گنج مال‌ کسی است که قبلاً مالک زمین بوده، باید به او اطلاع دهد و چنانچه بگوید مال من است آن را به او بدهد و لازم نیست نشانۀ آن را بگوید، همچنین اگر احتمال دهد مال یکی از کسانی است که با این زمین سر و کار داشته‌اند؛ همچون فرزند و خدمتکار مالک پیشین، باید به آن‌ها اطلاع دهد و چنانچه یکی از آن‌ها بگوید که مال من است باید آن را به وی بدهد، و اگر مالک پیشین و هیچ یک از کسانی که با این زمین سر و کار داشته، نگویند که این گنج مال آن‌هاست، باید به کسی که پیش از آن مالک زمین بوده و کسانی که در زمان او با زمین سر و کار داشته‌اند اطلاع دهد و به همین ترتیب به تمام مالکان پیشین و کسانی که با زمین سر و کار داشته‌اند اطلاع دهد، چنانچه هیچ یک نگویند که گنج مال آن‌ها است، باید به دستور مالی که انسان آن را پیدا می‌کند‌، عمل کند.

صورت دوم: گنج از گنجهای قدیمی باشد، در این صورت اگر نشانه‌ای در کار نباشد که گنج به تازگی پنهان شده، و در نتیجه به‌طوری باشد که عرفاً بدون مالک به شمار آید یا اگر گنج عرفاً بدون مالک به شمار نمی‌آید ولی از پیدا کردن مالک آن ناامید است، می‌تواند آن را به ملکیت خود درآورد که در این فرض اگر از جنس طلا و نقرۀ سکه‌دار باشد، باید خمس آن را بدهد و چنانچه نشانه‌ای در کار باشد که گنج به تازگی پنهان شده، و احتمال یافتن مالکش را بدهد، باید احتیاط کند به ترتیبی که در صورت اوّل گفته شده به مالکان پیشین و کسانی که با زمین در ارتباط بوده‌اند خبر دهد، و چنانچه هیچ یک از آن‌ها نگویند که این گنج مال آن‌ها است، باید به دستور مالی که انسان آن را پیدا می‌کند‌، عمل کند.

1819 ٠حدّ نِصاب چند گنج٠ در وجوب خمس گنج لازم نیست که تمام مقدار نصاب را در یک جا پیدا کند، بلکه اگر در چند جا هم گنج پیدا کند که بر روی هم به مقدار نصاب باشد، باید خمس آن را بدهد، البتّه گنجهای طلا و گنجهای نقره به همدیگر ضمیمه نشده، بلکه هر دسته جداگانه محاسبه می‌شوند، و اگر مقداری گنج پیدا کند که به مقدار نصاب نرسیده و پس از مصرف کردن یا از بین رفتن آن مقداری دیگر پیدا کند که به ضمیمه مقدار مصرف شده به اندازۀ نصاب برسد خمس ندارد، بنابراین در وجوب خمس شرط است که مقدار گنجهایی که در یک یا چند جا و در یک یا چند زمان پیدا کرده و هنوز‌ موجود است، به مقدار نصاب برسد.

1820 ٠حدّ نِصاب در صورت شراکت در گنج٠ اگر دو نفر گنجی پیدا کنند که قیمت آن به مقدار نصاب برسد، ولی سهم هیچ یک از آنان به این مقدار نباشد، لازم نیست خمس آن را بدهند.

1821 ٠مالی که در شکم حیوان است٠ اگر کسی حیوانی بخرد و در شکم آن مالی پیدا کند، چنانچه احتمال دهد که مال فروشنده بوده و حیوان در زمانی که ملک فروشنده بوده آن را بلعیده باشد، باید به فروشنده خبر دهد، و اگر او بگوید که مال من است، آن را به وی بدهد و نیازی نیست که فروشنده نشانۀ آن را بگوید، و اگر فروشنده نگوید که ملک من است یا احتمال ندهد که حیوان در زمانی که ملک فروشنده بوده آن را بلعیده باشد، می‌تواند آن را به ملکیت خود درآورد، که در این صورت، همانند منافع کسب او می‌باشد (که احکام آن در مسألۀ 1761 به بعد گذشت)، بنابراین اگر حیوانی را خریده که مثلاً از جنس چهارپایان یا از ماهی‌های پرورشی است، چون این احتمال وجود دارد که در زمانی که فروشنده مالک این حیوان بوده، آن مال را بلعیده باشد، باید به فروشنده خبر دهد، ولی اگر ماهی دریا یا رودخانه را خریده چون احتمال نمی‌دهد پس از صید، آن مال را بلعیده باشد، نیازی نیست که به فروشنده خبر دهد بلکه می‌تواند آن را به ملکیت خود درآورد که در این صورت همچون منافع کسب خواهد بود.

4. مال حلال مخلوط به حرام‌

1822 ٠شرایط واجب شدن خمس در مال مخلوط به حرام٠ اگر مال حلال با مال حرام به‌طوری مخلوط شود که انسان نتواند آن‌ها را از یکدیگر تشخیص دهد و صاحب مال حرام اصلاً معلوم نباشد، باید خمس تمام مال را با اجازۀ مجتهد جامع الشرایط صدقه بدهد، و بعد از صدقه دادن خمس مال، بقیۀ مال حلال می‌شود.

1823 ٠علم به مقدار مال حرام مخلوط شده٠ اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند، در این صورت هم باید با اجازۀ مجتهد جامع الشرایط خمس آن را صدقه بدهد، هر چند اگر بداند که مقدار مال حرام بیشتر از خمس است، احتیاط مستحب آن است که مقدار بیشتر از خمس را نیز صدقه بدهد.

1824 ٠شناخت صاحب مال حرام٠ اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولی صاحبش را بشناسد، چنانچه همدیگر را راضی نکنند، باید مقدار قطعی مال حرام و نصف مقدار مشکوک را به صاحبش بدهد و برای تعیین مال، چنانچه به شکل خاصّی راضی نشوند، با قرعه مال هر یک را مشخّص می‌کنند.

1825 ٠علم به مقدار مال حرام بعد از صدقه دادن٠ اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را صدقه دهد، و بعد بفهمد که مقدار حرام بیشتر از خمس بوده بنابر احتیاط مستحب مقداری را هم که می‌داند از خمس بیشتر بوده صدقه بدهد.

1826 ٠پیدا شدن صاحب مال حرام بعد از صدقه٠ اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را صدقه دهد، یا مالی که صاحبش را نمی‌شناسد صدقه بدهد، چنانچه صاحبش پیدا شود، باید به مقدار مالش به او بدهد و اگر مقدار مال مشخّص نبوده باید مقدار قطعی مال وی را با نصف مقدار مشکوک به او بدهد، البتّه هر مقدار از صدقه را که صاحب مال به آن راضی شود، نیازی نیست به وی بدهد.

1827 ٠مردّد بودن صاحب مال حرام بین چند نفر٠ اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن یکی از چند نفر مشخّص است ولی نتواند وی را بشناسد، باید آن مقدار را به‌طور مساوی بین آن چند نفر قسمت کند، و اگر مقدار حرام معلوم نباشد، مقدار قطعی حرام و نصف مقدار مشکوک را به‌طور مساوی بین آن چند نفر قسمت می‌کند.

5. جواهری که از دریا و مانند آن به دست می‌آید‌

1828 ٠نِصاب جواهر و نحوۀ محاسبۀ آن٠ اگر به واسطۀ غوّاصی، یعنی فرو رفتن در دریا، مروارید و مرجان یا جواهر دیگری بیرون آورند، روییدنی باشد یا معدنی، چنانچه بعد از کم کردن مخارجی که برای بیرون آوردن آن کرده‌اند قیمت آن به حدّ نصاب برسد، باید خمس آن را بدهند باید احتیاط کند و نصاب آن را یک دینار شرعی قرار دهد که بنابر مشهور 18 نخود طلا‌ (تقریباً 4/3 گرم) می‌باشد ولی در مسألۀ 1904 خواهیم گفت که مقدار دینار شرعی بیشتر بوده، بنابر یک نظر تقریباً 24/4 گرم و بنابر نظر دیگر تقریباً 46/4 گرم می‌باشد، ولی بهتر است بر طبق قول مشهور عمل شود.

1829 ٠به دست آوردن جواهر بدون فرو رفتن در آب٠ اگر بدون فرو رفتن در دریا، به وسیلۀ اسبابی جواهر بیرون آورد و بعد از کم کردن مخارجی که برای آن کرده قیمت آن به یک دینار شرعی برسد، باید خمس آن را بدهد، ولی اگر از روی آب دریا یا از کنار دریا جواهر به دست آورد، در صورتی باید خمس آن را بدهد که آنچه را به دست آورده به تنهایی یا با منفعت‌های دیگر او از مخارج سالش زیاد بیاید، که در این صورت لازم نیست که قیمت آن به یک دینار شرعی برسد.

1830 ٠خمس حیوانات دریایی٠ خمس ماهی و حیوانات دیگری که انسان از دریا می‌گیرد در صورتی واجب است که به تنهایی یا با منفعت‌های دیگر او از مخارج سالش زیاد بیاید.

1831 ٠بیرون آوردن اتفّاقی جواهر از دریا٠ اگر انسان بدون قصد این که چیزی از دریا بیرون آورد در دریا فرو رود و اتّفاقاً جواهری به دستش آید، در صورتی که به یک دینار شرعی برسد و قصد کند که آن چیز ملکش باشد، باید خمس آن را بدهد.

1832 ٠جواهر موجود در شکم حیوان دریایی٠ اگر انسان در دریا فرو رود و حیوانی را بیرون آورد و در شکم آن جواهری پیدا کند که قیمتش یک دینار شرعی یا بیشتر باشد، چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد که نوعاً در شکمش جواهر هست، باید خمس آن را بدهد، و اگر اتّفاقاً جواهر بلعیده باشد، در صورتی خمس آن واجب است که به تنهایی یا با منفعت‌های دیگر او از مخارج سالش زیادتر باشد.

1833 ٠بیرون آوردن جواهر از رودخانه‌های بزرگ٠ اگر از رودخانه‌های بزرگ -مانند دجله و فرات و کارون- جواهری بیرون آورد که قیمت آن به یک دینار شرعی برسد (خواه آن را با فرو رفتن یا با اسبابی بدون فرو رفتن بیرون آورد) چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل می‌آید، باید خمس آن را بدهد.

1834 ٠خمس عنبر٠ اگر در آب فرو رود و مقداری عنبر بیرون آورد که قیمت آن یک‌ دینار شرعی یا بیشتر باشد، باید خمس آن را بدهد، و چنانچه از روی آب یا از کنار دریا به دست آورد، چنانچه از مؤونۀ سال زیاد بیاید خمس آن واجب است هر چند قیمت آن به یک دینار شرعی هم نرسد.

1835 ٠زیاد آمدن جواهر و معدن خمس داده شده از مخارج سال٠ کسی که کسبش غوّاصی یا بیرون آوردن معدن است، اگر خمس آن‌ها را بدهد و چیزی از مخارج سالش زیاد بیاید، لازم نیست دوباره خمس آن را بدهد.

1836 ٠خمس اموال غیر بالغ٠ اگر کودک نابالغ معدنی را بیرون آورد یا گنجی پیدا کند یا به واسطۀ فرورفتن در دریا جواهری بیرون آورد به این مال خمس تعلق می‌گیرد و ولیّ او باید خمس را بپردازد، و اگر ولیّ، نپرداخت، بعد از آنکه بچّه بالغ شد بر خودش واجب است خمس را بپردازد.

6. غنیمت جنگی‌

1837 ٠خمس غنیمت در زمان حضور و غیبت امام(ع)٠ اگر مسلمانان با رضایت امام(ع) با کافران جنگ کنند و غنایمی در جنگ به دست آورند، مخارجی را که بعد از به دست‌آوردن غنایم برای نگهداری یا حمل و نقل آن انجام داده و نیز مقداری را که امام(ع) صلاح می‌داند به مصرفی برساند و اموال ممتاز و برجسته همچون وسایل جنگی فوق‌العاده و اموال اختصاصی پادشاهان و حکمرانان که مخصوص امام(ع) می‌باشد، از غنیمت کنار گذاشته و خمس بقیه را می‌پردازند، و آنچه در زمان غیبت امام(ع) در جنگ با کافران یا در هنگام دفاع از هجوم آنان به کشور اسلامی گرفته می‌شود، اگر از مخارج سال خود و عیالاتش زیاد بیاید خمس دارد. در این مسأله،‌ مرتد فطری -یعنی کسی که در هنگام ولادت مسلمان بشمار آمده و پس از بلوغ کافر گردد- با کفّار دیگر تفاوتی ندارد.

1838 ٠خمس غنائم منقول و غیر منقول٠ خمس تنها در غنایم منقول می‌باشد و غنایم غیر منقول همچون زمین خمس ندارد، زمینهایی که در جنگ به غنیمت گرفته می‌شود، اگر در هنگام فتح آباد باشد ملک تمام مسلمانان، و اگر موات باشد ملک امام(ع) بوده و در هر حال خمس ندارد.

1839 ٠تصرّف در اموال ناصبی٠ مال ناصبی احترام ندارد، و می‌توان آن را به ملکیت خود درآورد که در این صورت همچون سودهای تجاری است که اگر از مخارج سال خود و عیالاتش‌ زیاد بیاید خمس دارد.

1840 ٠جنگ با خوارج و تصرّف در اموال آن‌ها٠ جنگ با کسانی که بر امام معصوم(ع) خروج کنند جایز است ولی اگر ناصبی نباشند اموال آن‌ها را بدون جنگ نمی‌توان تصاحب کرد.

1841 ٠تصرّف در اموال کفّار در حال جنگ یا صلح٠ آنچه در دست کفّار باشد و مالک آن از کسانی باشد که اموال آن‌ها احترام دارد؛ یعنی مسلمانان یا کافران ذمّی یا معاهد، چنانچه به صورت امانت در دست کفّار بوده، و آنان خود را مالک آن نمی‌دانسته‌اند، اگر با جنگ یا بدون جنگ به دست مسلمانان برسد، احکام غنیمت بر آن بار نمی‌شود، بلکه ملک مالک اصلی است، همچنین اگر کفّار خود را مالک آن مال می‌دانسته ولی بدون جنگ به دست مسلمانان برسد، ولی اگر با جنگ به دست مسلمانان برسد -خواه در پیکاری عمومی به چنگ مسلمانان آمده باشد یا برخی از مسلمانان آن را به دست بیاورند- غنیمت جنگی است و خمس آن کنار گذاشته، و بقیه بین جنگجویان تقسیم می‌شود، ولی مالک اصلی مال نسبت به آن حقّ اولویت دارد و می‌تواند با پرداخت قیمت آن، آن را مالک گردد‌

7. زمینی که کافر ذمّی از مسلمان بخرد

1842 ٠تعلّق خمس به زمینی که کافر ذمّی از مسلمان می‌خرد٠ اگر کافر ذمّی زمینی را از مسلمان بخرد، بنابر مشهور بایدخمس بدهد.

مصرف خمس‌

1843 ٠نحوۀ تقسیم خمس/ اجازۀ مجتهد در مصرف خمس٠ خمس را باید دو قسمت کرد، یک قسمت آن سهم سادات است[1] و باید به سیّد فقیر یا سیّد یتیم یا به سیّدی که در سفر درمانده شده بدهند، سهم‌ سیّد یتیم را با اجازۀ ولیّ صرف وی می‌کنند یا به ولیّ وی می‌دهند تا آن را صرف یتیم کند، سهم سادات را باید به مجتهد جامع الشّرائط داد تا به مصرف آن برساند، یا با اجازۀ وی، آن را به مصرفش برسانند، نصف دیگر خمس سهم امام(ع) است که در این زمان باید به مجتهد جامع الشّرائط بدهند یا به مصرفی که او اجازه می‌دهد برسانند، ولی اگر انسان بخواهد سهم امام(ع) را به مجتهدی که از او تقلید نمی‌کند بدهد، در صورتی به او اذن داده می‌شود که بداند آن مجتهد، سهم امام(ع) را در مصرفی صرف می‌کند که مجتهدی که از او تقلید می‌کند جایز می‌داند.

آنچه در این مسأله گفته شد در مورد اکثر چیزهایی است که خمس در آن‌ها واجب است، ولی در مورد مال حلال مخلوط به حرام، برای پاک شدن مال از حرام باید خمس آن را صدقه داد. مصرف خمس در مورد زمینی که کافر ذمّی از مسلمان می‌خرد، تابع ماهیت حقوقی این خمس می‌باشد که در کتب استدلالی بررسی شده است.

1844 ٠فقیر بودن سیّد برای پرداخت خمس٠ سیّد یتیمی که به او خمس می‌دهند، لازم نیست فقیر باشد ولی نباید پرداخت این مقدار به وی اسراف شمرده شود، و به سیّدی که در سفر درمانده شده، اگر در وطنش فقیر هم نباشد، بی تردید می‌شود خمس داد.

1845 ٠پرداخت خمس به سیّد درمانده در سفر معصیت٠ به سیّدی که در سفر درمانده شده، اگر سفر او سفر معصیت باشد و خمس دادن سبب نزدیک معصیت او باشد یا جلوگیری از معصیت متوقّف بر این باشد که نسبت به انجام معصیت تمکّن پیدا نکند، نباید به اوخمس بدهند.

1846 ٠پرداخت خمس به سیّد غیر امامی یا فاسق٠ به سیّدی که عادل نیست می‌شود خمس داد، ولی به سیّدی که دوازده امامی نیست نباید خمس داد.

1847 ٠پرداخت خمس به شرابخوار یا معصیت کار٠ به شراب‌خوار و نیز به سیّدی که معصیت‌کار است اگر خمس دادن کمک به معصیت او باشد نمی‌شود خمس داد.

1848 ٠اثبات سیادت با قول خود شخص٠ اگر کسی بگوید سیّد هستم، نمی‌شود به او خمس داد، مگر آن‌که دو نفر عادل، سیّد بودن او را تصدیق کنند یا از راه دیگری سیّد بودن او ثابت گردد.‌

1849 ٠شهرت به سیادت٠ به کسی که در محلّ خود مشهور به سیّد بودن است می‌شود خمس داد و لازم نیست انسان به سیّد بودن او مطمئن باشد، بلکه همین مقدار که گمان قوی به آن داشته باشد کافی است‌.

1850 ٠پرداخت خمس به همسر٠ انسان باید احتیاط کند و به زن سیّدۀ خود خمس ندهد که به مصرف مخارج خودش -که پرداخت آن به عنوان نفقه بر شوهر واجب است- برساند ولی اگر زن سیّده به خاطر داشتن هزینه‌هایی که پرداخت آن بر شوهر وی واجب نیست، فقیر باشد، جایز است خمسش را به آن زن بدهد که به مصرف آن مخارج برساند.

به زن سیده‌ای که شوهرش مخارج او را می‌دهد، یا خرجی نمی‌دهد ولی زن می‌تواند بدون مشقّت غیر قابل تحمّل، او را به دادن خرجی مجبور کند، نمی‌شود از سهم سادات داد.

1851 ٠پرداخت خمس به واجب‌النّفقه٠ اگر مخارج سیّدی که زن انسان نیست بر انسان واجب باشد، باید احتیاط کند و مخارج وی را از خمس پرداخت نکند، ولی می‌تواند مخارج غیر واجب وی را از بابت خمس بدهد، و باید احتیاط کند و کسی را که عرفاً به انسان پیوسته بوده و خرجی او را می‌دهد، همچون کسانی که پرداخت مخارج آن‌ها بر ایش لازم است به شمار آورد و از بابت خمس، مخارج وی را ندهد.

1852 ٠پرداخت خمس به واجب‌النّفقۀ دیگران٠ به سیّد فقیری که مخارجش بر دیگری واجب است و او مخارج آن سیّد را نمی‌دهد و نمی‌توان او را به پرداخت مخارج وادار کرد، می‌شود خمس داد.

1853 ٠میزان پرداخت خمس به یک سیّد٠ جایز نیست که بیشتر از مخارج یک سال به یک سیّد فقیر خمس بدهند.

1854 ٠انتقال خمس به شهر دیگر در فرض نبودن مستحقّ٠ چنانچه انسان در شهر خود مستحقّی نیابد و احتمال هم ندهد که پیدا شود یا نگهداری خمس تا پیداشدن مستحقّ ممکن نباشد، باید خمس را به شهر دیگر ببرد و به مستحقّ برساند، و باید احتیاط کند و مخارج بردن آن را از خمس بر ندارد، و اگر خمس بدون کوتاهی از بین برود ضامن نیست.

1855 ٠انتقال خمس به شهر دیگر با احتمال پیدا شدن مستحقّ٠ هر گاه در شهر خودش مستحقّی نباشد ولی احتمال دهد که پیدا شود، اگر چه نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحقّ ممکن باشد، می‌تواند با اجازۀ مجتهد جامع الشّرائط خمس را به شهر دیگر ببرد، و چنانچه بدون کوتاهی تلف شود ضامن نیست، ولی نمی‌تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.

1856 ٠انتقال خمس به شهر دیگر با وجود مستحقّ در همان شهر٠ اگر در شهر خودش مستحقّ پیدا شود، باز هم می‌تواند با اجازۀ مجتهد جامع الشّرائط خمس را به شهر دیگر ببرد و به مستحقّ برساند، ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد، و در صورتی که خمس بدون کوتاهی تلف شود ضامن نیست.

1857 ٠پرداخت خمس به وکیل مجتهد٠ اگر خمس را به کسی بدهد که از طرف مجتهد جامع الشّرائط وکیل است، همانند آن است که خمس را به خود مجتهد جامع الشّرایط داده باشد.

1858 ٠پرداخت قیمت یا جنس دیگر به جای خمس٠ اگر خمس را از خود مال ندهد بلکه پول بدهد، باید به قیمت واقعی حساب کند، و نمی‌تواند مال خمس‌دار را ارزانتر از قیمت واقعی حساب کند هر چند مستحقّ به آن قیمت راضی شده باشد، پرداخت جنس دیگر (غیر از پول) به جای مالی که در آن خمس واجب شده، جایز نیست، مگر مجتهد جامع الشرایط به مصلحت دانسته اجازه دهد.

1859 ٠محاسبۀ بدهی مستحقّ بابت خمس٠ کسی که از مستحقّ طلبکار است می‌تواند با اجازه مجتهد جامع الشرایط طلب خود را بابت خمس حساب کند.

1860 ٠بخشیدن خمس توسّط مستحقّ به مالک٠ مستحقّ نمی‌تواند خمس را بگیرد و به مالک ببخشد، ولی کسی که خمس بدهکار است و به هیچ وجه نمی‌تواند خمس را پرداخت کند و مالی هم ندارد که پس از مرگ وی بابت خمس پرداخت گردد، مستحقّ می‌تواند خمس را از او بگیرد و به او ببخشد، و اگر انسان خیال می‌کرده که خمس وی حتی بعد از مرگ پرداخت‌شدنی نیست و لذا مستحقّ خمس را به وی ببخشد، بعد معلوم شود که خمس را می‌تواند بپردازد، مثلاً تصادفاً مالی به دست آورد، باید خمس را بپردازد و اگر مرده از اموال وی بابت خمس بدهند.


[1]. سهمی که به نام سهم سادات معروف است، اختصاص به اولاد حضرت زهرا(س) که ذریّۀ پیامبر(ص) هستند ندارد، بلکه برای تمامی اولاد هاشم بن عبد مناف (نیای دوم پیامبر(ص)) می‌باشد، ولی چون در زمان کنونی، هاشمیان معمولاً از طریق سیادت شناخته می‌شوند، در این فصل کلمۀ سیّد و سادات به کار رفته ولی حکم خمس مربوط به هاشمی است.

 

احکام زکات

اموالی که زکات آن‌ها واجب است

1861 ٠موارد وجوب زکات٠ در نه چیز زکات واجب می‌شود:

اوّل: گندم                            دوم: جو                    سوم: خرما               

چهارم: کشمش    پنجم: طلا                 ششم: نقره

هفتم: شتر                            هشتم: گاو نهم: گوسفند

و اگر کسی مالک یکی از این نه چیز باشد با شرایطی که بعداً گفته می‌شود، باید مقداری را که معیّن شده، به یکی از مصرف‌هایی که گفته می‌شود برساند.

در زمان کنونی که پول طلا و نقره رواج ندارد، در هر نوع پول رایج در صورتی که شرایط زکات طلا و نقره را داشته باشد باید احتیاط شود و  زکات آن پرداخت شود.

1862 ٠موارد استحباب زکات٠ در برخی چیزها زکات مستحب است مانند:

1. غلّات (غیر گندم و جو و خرما و کشمش)؛ روییدنی‌هایی که به سرعت فاسد نمی‌گردند همچون برنج و عدس و ماش و ذرّت و سلت (که دانه‌ای است به نرمی گندم و خاصیّت جو را دارد)

2. سرمایه تجارت و کسب و کار

شرایط واجب شدن زکات

1863 ٠شرایط عمومی وجوب زکات٠ زکات در صورتی واجب می‌شود که مال به مقدار نصاب که بعداً گفته می‌شود برسد و مالک آن، بالغ و عاقل باشد و نیز مالک باید شخص خاصّی باشد نه عنوان کلّی، بنابراین در اوقاف عامه و مانند آن که مالک عنوان کلّی است، زکات واجب نیست، و نیز باید ملک شخصی باشد، بنابراین در مواردی همچون قرض که قرض‌دهنده در ذمّۀ قرض‌گیرنده به‌طور کلّی به مقدار قرض مالک می‌باشد، بر قرض‌دهنده زکات‌ واجب نیست.

1864 ٠زمان واجب شدن زکاتِ گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره٠ اگر انسان یازده ماه کامل قمری مالک گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره باشد، با دیده شدن هلال ماه دوازدهم باید زکات آن را بدهد ولی اوّل سال بعد را باید بعد از تمام شدن ماه دوازدهم پس از مالک شدن قرار دهد، بنابراین اگر کسی مثلاً در دهم محرّم مالک گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره باشد، با دیده شدن هلال ماه محرّم سال بعد زکات واجب می‌شود ولی اوّل سال بعد را دهم محرّم سال بعد قرار می‌دهد، و اگر در فاصله اوّل محرّم تا دهم محرّم شرایط وجوب زکات با اختیار مالک یا بدون اختیار وی از بین برود، تأثیری در وجوب زکات نداشته و باز هم باید زکات را بپردازد.

1865 ٠به وجود آمدن شرایط وجوب زکات در بین سال٠ اگر مالک گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بین سال شرایط وجوب را دارا گردد؛ مثلاً بالغ گردد، زکات واجب نیست، بنابراین اگر بچّه‌ای در دهم محرّم مالک چهل گوسفند گردد و بعد از گذشتن دو ماه بالغ گردد، در اوّل محرّم سال بعد زکات واجب نمی‌گردد، بلکه در اوّل ربیع الاوّل که یازده ماه قمری کامل از بالغ شدن وی می‌گذرد، اگر شرایط دیگر را هم دارا باشد باید زکات را بدهد.

1866 ٠زمان تعلّق زکات به غَلّات و وقت خارج کردن زکات٠ زکات گندم و جو وقتی واجب می‌شود که به آن‌ها گندم و جو گفته شود، و زکات کشمش وقتی واجب می‌شود که به محصول انگور گفته شود، و موقعی هم که رنگ خرما زرد یا سرخ شد، زکات آن واجب می‌شود، ولی وقت دادن زکات در گندم و جو موقع خرمن و جداکردن کاه آن‌ها و در خرما موقعی است که در لغت عرب به آن تمر می‌گویند، و در کشمش موقعی است که انگور خشک شده و به آن کشمش گفته شود. و در وجوب زکاتِ گندم و جو و کشمش و خرما گذشتن سال لازم نیست.

1867 ٠مکلّف نبودن صاحب غلات در موقع واجب شدن زکات٠ اگر موقع واجب شدن زکات گندم و جو و کشمش و خرما که در مسألۀ پیشین گفته شد، صاحب آن‌ها شرایط واجب شدن زکات را دارا باشد، مثلاً بالغ باشد، باید زکات آن‌ها را بدهد، و اگر این شرایط را بعداً دارا گردد، زکات واجب نیست‌.

1868 ٠مجنون بودن صاحب اموال٠ اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال یا در‌ مقداری از آن دیوانه باشد، زکات بر او واجب نیست.

1869 ٠مستی یا بیهوشی در تمام یا بخشی از سال٠ اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال یا مقداری از آن مست یا بیهوش باشد، زکات از او ساقط نمی‌شود و همچنین است اگر موقع واجب شدن زکات گندم و جو و خرما و کشمش مست یا بیهوش باشد.

1870 ٠تمکن مالک از تصرّف در مال متعلق زکات٠ یکی از شرایط وجوب زکات در غیر غلّات آن است که مالک بتواند در آن مال تصرّف کند، بنابراین در مالی که از مالک غصب شده یا به سرقت برده‌اند و یا گم شده و مالک مکان آن را نمی‌داند زکات واجب نیست، ولی این شرط در زکات غلّات نیست. بنابراین اگر در هنگام تعلّق زکات به غلّات، مالک نتواند در آن تصرّف کند، زکات به غلّات وی تعلّق می‌گیرد و هر موقع که به مال دسترسی پیدا کند، باید زکات را بپردازد.

1871 ٠زکات مال قرضی٠ اگر طلا یا نقره یا چیز دیگری را که زکات آن واجب است قرض کند و یک سال نزد او بماند یا در زمان واجب شدن زکات غلّات در نزد وی باشد باید زکات آن‌ها را بدهد و بر کسی که قرض داده چیزی واجب نیست.

زکات گندم، جو، خرما و کشمش

1872 ٠نِصاب غَلّات٠ زکات گندم و جو و خرما و کشمش وقتی واجب می‌شود که به مقدار نصاب برسد، مقدار نصاب غلّات بی‌تردید 5 وَسَق معادل 300 صاع می‌باشد، مشهور علماء، وزن هر صاع را در تمامی غلّات، 1170 درهم گرفته‌اند و با محاسبۀ هر درهم به وزن  مثقال معمولی، نصاب غلّات را 193/849 کیلوگرم برآورد کرده‌اند، ولی در این محاسبه دو مطلب مهم باید تذکّر داده شود:

1. مقدار درهم، بنابر تحقیق بیش از  مثقال معمولی بوده، بر طبق یک محاسبه وزن درهم تقریباً 97/2 گرم تعیین شده[1] در نتیجه نصاب (یعنی 300 صاع) معادل‌ 239/1041 کیلوگرم و بر طبق محاسبۀ دیگر وزن درهم 125/3 گرم معیّن شده[2] در نتیجه نصاب 875/1097 کیلوگرم خواهد بود.

2. تعیین یک وزن برای تمامی غلّات در صورتی صحیح است که وزن هر صاع در تمامی غلّات یکسان باشد، ولی با عنایت به این که صاع و وسق پیمانه‌های خاص بوده، و قهراً با توجّه به سبکی و سنگینی غلّات (بر طبق وزن حجمی آن‌ها) وزن نصاب غلّات مختلف تغییر می‌کند. ظاهراً وزن 1170 درهم برای هر صاع، برای گندم متوسّط تعیین شده است، بنابراین ارقام 239/1041 یا 875/1097 کیلوگرم مربوط به نصاب گندم می‌باشد. و با عنایت به تفاوت اقسام مختلف گندم در وزن حجمی و اختلاف فوق در وزن درهم، تعیین دقیق حجم نصاب غلّات میسور نیست، ولی می‌توان حجم حداقل 1300 لیتر را برای نصاب غلّات در نظر گرفت[3]، این حجم در غلّات مختلف وزن‌های گوناگونی دارد، بلکه اقسام هر نوع غلّه، نیز وزن حجمی مختلفی دارد، مثلاً برای جو، حداقل وزن 780 کیلوگرم را می‌توان برای نصاب زکات در نظر گرفت.[4]

1873 ٠مصرف مقداری از مال پیش از پرداخت زکات٠ اگر پیش از دادن زکات از انگور و خرما و جو و گندمی که زکات آن‌ها واجب شده خود و عیالاتش بخورند زکات آن مقدار واجب نیست ولی اگر بیش از‌ مقدار متعارف بخورند باید زکات مقدار اضافی را بدهد همچنین اگر از انگور و خرما و جو و گندم در موقع چیدن به مقدار متعارف به فقیر بدهد زکات ندارد.

1874 ٠فوت مالک و واجب شدن زکات٠ اگر بعد از آن‌که زکات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالک آن بمیرد باید مقدار زکات را از مال او بدهند ولی اگر پیش از واجب‌شدن زکات بمیرد هر یک از ورثه که سهمش به اندازۀ نصاب است، باید زکات سهم خود را بدهد.

1875 ٠مطالبۀ زکات از طرف مأمور حاکم شرع٠ کسی که از طرف حاکم شرع مأمور جمع‌آوری زکات است، موقع خرمن که گندم و جو را از کاه جدا می‌کنند و بعد از خشک شدن خرما و کشمش‌شدن انگور می‌تواند زکات را مطالبه کند، و اگر مالک ندهد و چیزی که زکات آن واجب شده از بین برود، باید عوض آن را بدهد.

1876 ٠واجب شدن زکات بعد از مالک شدن مال٠ اگر بعد از مالک شدن درخت خرما و انگور یا زراعت گندم و جو زکات آن‌ها واجب شود، باید زکات آن‌ها را بدهد.

1877 ٠خرید و فروش مالی که زکات آن واجب شده٠ اگر بعد از آن‌که زکات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد ظاهراً معامله صحیح است و فروشنده یا خریدار باید زکات آن‌ها را بدهد و چنانچه خریدار زکات را داد، می‌تواند معادل آن را از فروشنده بگیرد.

1878 ٠خرید یکی از چیزهایی که به آن زکات تعلّق می‌گیرد٠ اگر انسان گندم یا جو یا خرما یا انگور را بخرد و بداند که فروشنده زکات آن را داده یا شک کند که داده یا نه، چیزی بر او واجب نیست، و اگر بداند زکات آن را نداده باید زکات آن را بدهد، مگر این که فروشنده بعد از فروش زکات را بدهد، و چنانچه خریدار زکات را بدهد می‌تواند معادل آن را از فروشنده بگیرد.

1879 ٠کاهش غلّات از حدّ نِصاب پس از خشک شدن٠ اگر گندم و جو و خرما و انگور موقعی که تر است به مقدار نصاب برسد و بعد از خشک شدن یا کشمش شدن کمتر از این مقدار شود، زکات آن واجب نیست.

1880 ٠مصرف غلّات قبل از خشک شدن و زکات باقیمانده٠ اگر گندم و جو و خرما را پیش از خشک شدن مصرف کند، چنانچه خشک آن‌ها به اندازۀ نصاب باشد، باید زکات آن‌ها را داد، همچنین است اگر انگور را پیش از کشمش شدن مصرف کند، چنانچه کشمش آن‌ها به اندازۀ نصاب باشد، باید زکات آن‌ها‌ را داد.

1881 ٠زکات انواع خرما٠ خرما بر سه قسم است:

1. آن که خشکش می‌کنند که زکات در آن بی‌اشکال واجب است، چنانکه گذشت.

2. آن که در حال رطب بودنش می‌خورند که بنابر احتیاط اگر مقداری باشد که خشک آن به اندازۀ نصاب باشد، زکات آن واجب است.

3. آن که نارس آن را می‌خورند که ظاهراً زکات در آن واجب نیست.

1882 ٠گذشتن سال بر غلّاتی که زکاتش داده شده٠ گندم و جو و خرما و کشمشی که زکات آن‌ها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند زکات ندارد.

1883 ٠مقدار زکات غلّات٠ اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران یا نهر مشروب شود یا از رطوبت زمین استفاده کند، زکات آن یک دهم است، و اگر از چاه یا قنات یا از نهر و دریا یا غیر آن با دلو و مانند آن آبیاری شود، زکات آن یک بیستم است.

1884 ٠مقدار زکات غلّات در صورت آبیاری با باران و دلو٠ اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران هم از آب دلو و مانند آن استفاده کند، چنانچه طوری باشد که عرفاً بگویند آبیاری آن با دلو و مانند آن شده، زکات آن یک بیستم است و اگر بگویند آبیاری با آب نهر و باران شده، زکات آن یک‌دهم است و اگر طوری است که عرفاً می‌گویند با هر دو آبیاری شده زکات آن سه چهلم است.

1885 ٠زکات غلّات با شک در آبیاری از باران یا هر دو آب٠ چنانچه نداند که آبیاری طوری است که در عرف می‌گویند با هر دو آبیاری شده یا این که می‌گویند آبیاری آن مثلاً با باران است، اگر سه‌چهلم بدهد کافی است.

1886 ٠زکات غلّات با شک در آبیاری از آب دلو یا هر دو آب٠ اگر شک کند و نداند که عرف می‌گویند با هر دو آبیاری شده یا این که می‌گویند با دلو و مانند آن آبیاری شده است، در این صورت دادن یک‌بیستم کافی است و همچنین است اگر احتمال آن نیز برود که در عرف بگویند با آب باران آبیاری شده است.

1887 ٠زکات غلّات با آبیاری از هر دو آب و بی تأثیری آب دلو٠ اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به‌ آب دلو و مانند آن محتاج نباشد ولی با آب دلو هم آبیاری شود و آب دلو به زیاد شدن محصول کمک نکند، زکات آن بی‌اشکال یک‌دهم است، و اگر با دلو و مانند آن آبیاری شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد ولی با آب نهر و باران هم مشروب شود و آن‌ها به زیاد شدن محصول کمک نکنند، زکات آن‌ها بی‌اشکال یک‌بیستم است.

1888 ٠مقدار زکات غلّات درصورت استفاده از رطوبت زمین مجاور٠ اگر زراعتی را با دلو و مانند آن آبیاری کنند و در زمینی که مجاور آن است زراعتی کنند که از رطوبت آن زمین استفاده نماید و محتاج به آبیاری نشود، زکات زراعتی که با دلو آبیاری شده یک‌بیستم، و زکات زراعتی که مجاور آن است یک‌دهم می‌باشد.

1889 ٠کم کردن مخارج از نِصاب محصول٠ بنابر احتیاط مخارجی را که برای گندم و جو و خرما و انگور کرده است نمی‌تواند از حاصل کسر نموده و ملاحظۀ نصاب نماید، پس چنانچه یکی از آن‌ها پیش از ملاحظۀ مخارج به اندازۀ نصاب برسد، بنابر احتیاط باید زکات آن‌ها را بدهد.

1890 ٠کم کردن قیمت بَذر از نِصاب محصول٠ بنابر احتیاط بذری را که به مصرف زراعت رسانده، چه از خودش باشد یا خریده باشد، نمی‌تواند از حاصل کسر کند و سپس ملاحظۀ نصاب نماید، بلکه نصاب را نسبت به مجموع حاصل باید ملاحظه نماید.

1891 ٠کم کردن مالیات دولت از اصل محصول٠ آنچه که دولت از عین مال می‌گیرد زکات آن واجب نیست، مثلاً اگر حاصل زراعت 1100 کیلوگرم باشد و دولت 300 کیلوگرم آن را به عنوان مالیات بگیرد، زکات فقط در 800 کیلوگرم واجب می‌شود.

1892 ٠کم کردن مصارف محصول از حاصل٠ بنابر احتیاط مصارفی را که برای محصول نموده، نمی تواند از حاصل کسر نموده و فقط زکات بقیّه را بدهد.

1893 ٠کم کردن مصارف قبل یا بعد از تعلّق زکات٠ در مسألۀ قبل فرقی نیست که مصارف، پیش از تعلّق زکات انجام‌شده باشد، یا بعد از آن.

1894 ٠پرداخت زکات قبل از خرمن٠ واجب نیست صبر نماید تا جو و گندم به هنگام خرمن برسد، و انگور و خرما خشک گردد، و آن‌گاه زکات بدهد، بلکه همین که زکات واجب شد جایز است مقدار زکات را قیمت کند و آن را بابت زکات بدهد.

1895 ٠تسلیم محصول زکوی به مستحق پیش از برداشت٠ بعد از آن‌که زکات تعلّق گرفت می‌تواند عین زراعت یا خرما و انگور را پیش از درو کردن یا چیدن به مستحقّ یا حاکم شرع یا وکیل این‌ها به صورت مشاع تسلیم کند که در این صورت پس از آن، مالک و مستحقّان زکات در مخارج به نسبت شریکند.

1896 ٠گرفتن اُجرت نگهداری زکات از وقت تسلیم٠ در صورتی که مالک عین مال را از زراعت یا خرما یا انگور به حاکم یا مستحقّ یا وکیل آن‌ها تسلیم کند، لازم نیست آن‌ها را مجّانی به‌طور اشاعه نگاه دارد بلکه برای ماندن آن‌ها در زمین تا وقت درو یا خشک‌شدن می‌تواند اجرت مطالبه نماید.

1897 ٠نِصاب زکات چند زراعت در چند شهر٠ اگر انسان در چند شهر که فصل رسیدن حاصل آن‌ها با یکدیگر اختلاف دارد و زراعت و میوۀ آن‌ها در یک وقت به دست نمی‌آید، گندم یا جو یا خرما یا انگور داشته باشد و همۀ آن‌ها محصول یک سال حساب شود، چنانچه چیزی که اوّل می‌رسد به اندازۀ نصاب باشد باید زکات آن را موقعی که می‌رسد بدهد و زکات بقیّه را وقتی که به دست می‌آید خواهد داد، و اگر آنچه اوّل می‌رسد به اندازۀ نصاب نباشد زکات آن‌ها فعلاً واجب نیست، هر چند یقین داشته باشد که با آنچه بعد به دست می‌آید به اندازۀ نصاب می‌شود، بلکه صبر می‌کند تا مقدار مجموع محصول به اندازۀ نصاب برسد و در آن وقت زکات واجب می‌شود.

1898 ٠نِصاب دو بار محصول در یک سال٠ اگر مثلاً درخت خرما یا انگور در یک سال دو مرتبه میوه دهد، چنانچه روی‌هم به مقدار نصاب باشد، بنابر احتیاط زکات آن واجب است.

1899 ٠پرداخت زکات از خرمای تازه وانگور٠ اگر مقداری خرمای تازه یا انگور دارد که خشک شده یا کشمش آن به اندازۀ نصاب می‌شود، می‌تواند به قصد زکات به قدری به مصرف زکات برساند که اگر خشک شود یا کشمش گردد به اندازۀ زکاتی باشد که بر او واجب است.

1900 ٠پرداخت اجناس دیگر به جای قیمت زکات٠ اگر زکات خرمای خشک یا کشمش بر او واجب باشد، نمی‌تواند زکات آن را خرمای تازه یا انگور بدهد هر چند از بابت قیمت باشد، و نیز اگر زکات خرمای تازه یا انگور بر او واجب باشد، نمی‌تواند زکات آن را خرمای خشک یا کشمش بدهد هر چند به اعتبار قیمت باشد و به‌طور کلّی در جایی که زکات از بابت قیمت داده‌ می‌شود، تنها پول می‌توان داد و اجناس دیگر کفایت نمی‌کند.

1901 ٠تقدیم زکات بر بدهی میّت٠ کسی که بدهکار است و مالی دارد که زکات آن واجب شده اگر بمیرد، باید اوّل تمام زکات را از مالی که زکات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمایند.

1902 ٠پرداخت بدهی میّت قبل از واجب شدن زکات٠ کسی که بدهکار است و گندم یا جو یا خرما یا انگور هم دارد، اگر بمیرد و پیش از آن‌که زکات این‌ها واجب شود، ورثه قرض او را از مال دیگر بدهند هر کدام که سهم‌شان به حدّ نصاب برسد باید زکات بدهد، و اگر پیش از آن‌که زکات این‌ها واجب شود قرض او را ندهند، چنانچه مال میّت فقط به اندازۀ بدهی او باشد واجب نیست زکات این‌ها را بدهند و اگر مال میّت بیشتر از بدهی او باشد، در صورتی که بدهی او به قدری است که اگر بخواهند ادا نمایند، باید مقداری از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبکار بدهند آنچه را به طلبکار می‌دهند زکات ندارد، و بقیّه مال ورثه است و هر کدام آنان که سهمش به اندازۀ نصاب شود، باید زکات آن را بدهد.

1903 ٠پرداخت زکات از محصول نا مرغوب٠ اگر گندم و جو و خرما و کشمشی که زکات آن‌ها واجب شده خوب و بد دارد، احتیاط آن است که زکات قسم خوب را از قسم بد آن نپردازد، ولی لازم نیست زکات همه را از جنس خوب بدهد، بلکه می‌تواند زکات هر قسم را از خود آن بدهد.

زکات طلا و نقره

1904 ٠نِصاب طلا٠ طلا دو نصاب دارد:

نصاب اوّل: بیست دینار است، این نصاب بنا بر مشهور معادل پانزده مثقال معمولی و تقریباً 1/69 گرم است، ولی ظاهراً وزن دینار بیش از  مثقال معمولی بوده لذا نصاب طلا بیشتر از وزن فوق می‌باشد، بنابر نظر برخی محقّقان دینار شرعی تقریباً 24/4 گرم و نصاب اوّل طلا تقریباً 7/84 گرم و بنا بر نظر برخی دیگر دینار شرعی تقریباً 46/4 گرم و نصاب اوّل طلا تقریباً 3/89 گرم می‌باشد، ولی بهتر است که بر طبق قول مشهور عمل شود، وقتی که طلا به نصاب اوّل برسد، اگر شرایط دیگر را هم داشته‌ باشد، انسان باید یک‌چهلم (5/2 درصد) آن را از بابت زکات بدهد، و اگر به این مقدار نرسد، زکات آن واجب نیست.

نصاب دوم: چهار دینار است که بنا بر مشهور 3 مثقال معمولی (تقریباً 8/13 گرم) و بنا بر قول برخی از محقّقان تقریباً 9/16 گرم و بنا بر قول برخی دیگر تقریباً 8/17 گرم می‌باشد و اگر چهار دینار به بیست دینار طلا افزوده شود باید زکات تمام 24 دینار را (از قرار  ) بدهد، و اگر کمتر از چهار دینار افزوده شود، فقط باید زکات 20 دینار را بدهد، و زیادی آن زکات ندارد، همچنین است هر چه بالا رود، یعنی اگر چهار دینار افزوده شود، باید زکات تمام آن‌ها را بدهد و اگر کمتر افزوده شود، مقدار افزوده شده زکات ندارد.

1905 ٠نِصاب نقره و مقدار زکات٠ نقره دو نصاب دارد:

نصاب اوّل: 200 درهم یا 140 دینار است که بنا بر مشهور 105 مثقال معمولی (تقریباً 8/483 گرم) می‌باشد، و بنا بر نظر برخی از محقّقان تقریباً 2/593 و بنا بر نظر برخی دیگر تقریباً 625 گرم می‌باشد، و بهتر است قول مشهور رعایت گردد و اگر نقره به نصاب اوّل برسد و شرایط دیگر را هم داشته باشد، انسان باید یک‌چهلم آن را از بابت زکات بدهد و اگر به این مقدار نرسد زکات آن واجب نیست.

نصاب دوم: 40 درهم یا 28 دینار است که بنا بر مشهور 21 مثقال معمولی (تقریباً 3/96 گرم)، و بنا بر نظر برخی از محقّقان تقریباً 6/118 گرم و بنابر نظر برخی دیگر تقریباً 125 گرم می‌باشد، و اگر مقدار نصاب دوم به نصاب اوّل افزوده شود باید زکات تمام آن داده شود، و اگر کمتر از مقدار نصاب دوم افزوده شود، مقدار افزوده شده زکات ندارد و همچنین است هر چه بالا رود، یعنی اگر مقدار نصاب دوم اضافه شود، باید زکات تمام آن را بدهد، و اگر کمتر اضافه شود مقداری که اضافه شده و کمتر از نصاب دوم است، زکات ندارد.

بنابراین اگر انسان یک‌چهلم هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زکاتی را که بر او واجب بوده داده و گاهی هم بیشتر از مقدار واجب داده است. مثلاً کسی که 150 دینار نقره دارد‌ اگر یک‌چهلم آن را بدهد زکات 140 دینار آن را که واجب بوده داده و مقداری هم برای 10 دینار آن داده است.

1906 ٠زکات طلا و نقره در هر سال٠ کسی که طلا یا نقره او به اندازۀ نصاب است، اگر چه زکات آن را داده باشد، تا وقتی از نصاب اوّل کم نشده، همه‌ساله باید زکات آن را بدهد.

1907 ٠شرط تعلق زکات به طلا و نقره٠ زکات طلا یا نقره در صورتی واجب می‌شود که آن را سکّه زده باشند و معامله با آن رواج داشته باشد. و اگر سکّۀ آن از بین هم رفته باشد، باید زکات آن را هم بدهند، بنابراین طلا و نقره سکّه‌داری که زن‌ها برای زینت به کار می‌برند در صورتی که معامله با آن رایج باشد، یعنی باز معامله پول طلا و نقره با آن شود، زکات آن واجب است. ولی اگر معامله با آن رایج نباشد زکات واجب نیست ولی احتیاط مستحب در پرداخت زکات است.

1908 ٠زکات پول٠ در زمان کنونی که پول طلا و نقره رایج نیست، اگر پول به حدّ نصاب طلا یا نقره برسد و سایر شرایط وجوب زکات (همچون ثابت‌بودن عین پول در طول سال) را داشته باشد،  باید احتیاط کند و زکات آن را پرداخت کند. هر چند از جنس طلا و نقره نباشد.

1909 ٠جداگانه محاسبه شدن نصاب طلا و نقره٠ کسی که طلا و نقره دارد، اگر هیچ کدام آن‌ها به اندازۀ نصاب اوّل نباشد، مثلاً 199 درهم نقره و 19 دینار طلا داشته باشد، زکات بر او واجب نیست.

1910 ٠کم شدن از نِصاب در بین یازده ماه٠ همان طور که در مسألۀ 1865 گفته شد زکات طلا و نقره در صورتی واجب می‌شود که انسان یازده ماه کامل قمری مالک مقدار نصاب باشد، و اگر در بین یازده ماه طلا و نقرۀ او از نصاب اوّل کمتر شود، زکات بر او واجب نیست.

1911 ٠تعویض طلا و نقره در بین یازده ماه٠ اگر در بین یازده ماه، طلا و نقره‌ای را که دارد با طلا یا نقره یا چیز دیگر عوض نماید، یا آن‌ها را آب کند، زکات بر او واجب نیست، ولی اگر برای فرار از دادن زکات این کارها را بکند، احتیاط مستحب آن است که زکات را بدهد.

1912 ٠آب کردن طلا و نقره در ماه دوازدهم٠ اگر در ماه دوازدهم، پول طلا و نقره را آب کند، باید زکات آن‌ها را بدهد و چنانچه به واسطۀ آب کردن، وزن یا قیمت آن‌ها کم شود، باید زکاتی را که پیش از‌ آب کردن بر او واجب بوده بدهد.

1913 ٠پرداخت زکات از طلا و نقره نا مرغوب٠ اگر طلا و نقره‌ای که دارد خوب و بد داشته باشد، بنا بر احتیاط زکات قسم خوب را از قسم بد آن ندهد، ولی لازم نیست زکات همۀ آن‌ها را از طلا و نقرۀ خوب بدهد، بلکه می‌تواند زکات هر قسم را از خود آن بدهد.

1914 ٠زکات طلا ونقرۀ ناخالص٠ در پول طلا یا نقره‌ای که بیشتر از اندازۀ معمول فلز دیگر دارد و هنوز به آن پول طلا و نقره می‌گویند، با داشتن شرایط وجوب زکات، همچون نصاب، زکات واجب است، هر چند طلا و نقره، خالصش به حدّ نصاب نرسد ولی فلزی که -در اثر زیادی بیش از متعارف فلز دیگر در آن- به آن پول طلا یا نقره نمی‌گویند زکات ندارد، هر چند طلا و نقرۀ خالص آن به حدّ نصاب برسد.

1915 ٠پرداخت زکات طلا و نقرۀ معمولی از غیر آن٠ اگر پول طلا و نقره‌ای که دارد به مقدار معمول، فلز دیگر با آن مخلوط باشد، چنانچه زکات آن را از پول طلا و نقره‌ای که بیشتر از معمول فلز دیگر دارد، یا از پول غیر طلا و نقره بدهد ولی به قدری باشد که قیمت آن، به اندازۀ قیمت زکاتی باشد که بر او واجب است، اشکال ندارد.

زکات شتر، گاو و گوسفند

1916 ٠شرایط اختصاصی زکات شتر، گاو و گوسفند٠ زکات شتر و گاو و گوسفند غیر از شرط‌هایی که گفته شد، دو شرط دیگر دارد:

اوّل: حیوان بیکار باشد؛ و همین مقداری که به این حیوان بیکار می‌گویند کفایت می‌کند و لازم نیست گفته شود که حیوان در تمام سال بیکار است. بنابراین اگر حیوانی مقداری از سال را کار کرده باشد ولی عرفاً می‌گویند که این حیوان بیکار است، زکات آن واجب است.

دوم: از علف بیابان بچرد و اگر از علف چیده‌شده بخورد یا از زراعتی که ملک مالک یا ملک کس دیگر است بچرد زکات ندارد، در این شرط هم باید عرفاً به این حیوان بگویند که از علف بیابان می‌چرد و لازم نیست بتوان این عبارت را درباره حیوان‌ به کار برد که «در تمام سال از علف بیابان می‌چرد»، بنابراین اگر در مقداری از سال از علف چیده‌شده یا از زراعتی بچرد ولی عرفاً می‌گویند که از علف بیابان می‌چرد، زکات آن واجب می‌گردد، همچون حیوانی که تنها در فصل زمستان چنانچه متعارف است از علف چیده‌شده استفاده می‌کند.

1917 ٠زکات در صورت خرید یا کرایۀ چراگاه٠ اگر انسان برای شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهی را که کسی نکاشته بخرد، یا اجاره کند، یا برای چراندن در آن باج دهد، باید زکات آن‌ها را بدهد.

1918 ٠نِصاب شتر‌٠ شتر دوازده نصاب دارد:

اوّل: پنج شتر؛ و زکات آن یک گوسفند است و تا شمارۀ شتر به این مقدار نرسد زکات ندارد.‌

دوم: ده شتر؛ و زکات آن دو گوسفند است.

سوم: پانزده شتر؛ و زکات آن سه گوسفند است.

چهارم: بیست شتر؛ و زکات آن چهار گوسفند است.

پنجم: بیست و پنج شتر؛ و زکات آن پنج گوسفند است.

ششم: بیست و شش شتر؛ و زکات آن یک شتر است که داخل سال دوم شده باشد.

هفتم: سی و شش شتر؛ و زکات آن یک شتر است که داخل سال سوّم شده باشد.

هشتم: چهل و شش شتر؛ و زکات آن یک شتر است که داخل سال چهارم شده باشد.

نهم: شصت و یک شتر؛ و زکات آن یک شتر است که داخل سال پنجم شده باشد.

دهم: هفتاد و شش شتر؛ و زکات آن دو شتر است که داخل سال سوم شده باشد.

یازدهم: نود و یک شتر؛ و زکات آن دو شتر است که داخل سال چهارم شده باشد.

دوازدهم: صد و بیست و یک شتر و بالاتر از آن است که باید چهل تا چهل تا حساب کند و برای هر چهل تا یک شتری بدهد که داخل سال سوم شده باشد، یا پنجاه تا‌ پنجاه تا حساب کند و برای هر پنجاه تا یک شتری بدهد که داخل سال چهارم شده باشد و یا با چهل و پنجاه حساب کند، ولی در هر صورت باید طوری حساب کند که چیزی باقی نماند یا اگر چیزی باقی می‌ماند به ده نرسد، مثلاً اگر صد و چهل شتر دارد، باید برای صد تا، دو شتری که داخل سال چهارم شده و برای چهل تا، یک شتری که داخل سال سوم شده بدهد.

شتری که در زکات داده می‌شود باید ماده باشد و لازم نیست از همان شترها بدهد بلکه اگر شتر دیگری بدهد یا مطابق قیمت شتر پول بدهد کافی است.

1919 ٠زکات مابین دو نِصاب٠ زکات مابین دو نصاب، واجب نیست، پس اگر شمارۀ شترهایی که دارد از نصاب اوّل که پنج است بگذرد، تا به نصاب دوم که ده تا است نرسیده، فقط باید زکات پنج‌تای آن را بدهد و همچنین است در نصاب‌های بعد.

1920 ٠نِصاب گاو‌٠ گاو دو نصاب دارد:

نصاب اوّل: سی تا است که وقتی شماره گاو به سی رسید، اگر شرایطی را که گفته شد داشته باشد باید یک گوساله‌ای که داخل سال دوّم شده، از بابت زکات بدهد.

نصاب دوم: چهل است و زکات آن یک گوسالۀ ماده‌ای است که داخل سال سوم شده باشد. و زکات مابین سی و چهل واجب نیست، مثلاً کسی که سی و نه گاو دارد، فقط باید زکات سی تای آن‌ها را بدهد، و نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد تا به شصت نرسیده، فقط باید زکات چهل تای آن را بدهد، و بعد از آن‌که به شصت رسید، چون دو برابر نصاب اوّل را دارد، باید دو گوساله‌ای که داخل سال دوم شده بدهد و همچنین هرچه بالا رود، باید یا سی تا سی تا حساب کند، یا چهل تا چهل تا، یا با سی و چهل حساب نماید و زکات آن را به دستوری که گفته شد بدهد، ولی باید طوری حساب کند که چیزی باقی نماند، یا اگر چیزی باقی می‌ماند به ده نرسد، مثلاً اگر هفتاد گاو دارد، باید به حساب سی و چهل حساب کند و برای سی تای آن زکات سی تا و برای چهل تای آن‌ زکات چهل تا را بدهد، چون اگر همه را به حساب سی تا حساب کند، ده گاو زکات نداده می‌ماند.

1921 ٠نِصاب گوسفند‌٠ گوسفند پنج نصاب دارد:

اوّل: چهل تا است و زکات آن یک گوسفند است و تا گوسفند به چهل نرسد زکات ندارد.

دوم: صد و بیست و یک است و زکات آن دو گوسفند است.

سوم: دویست و یک است و زکات آن سه گوسفند است.

چهارم: سیصد و یک است و زکات آن چهار گوسفند است.

پنجم: چهارصد و بالاتر از آن است که باید آن‌ها را صد تا صد تا حساب کند و برای هر صدتای آن‌ها یک گوسفند بدهد و لازم نیست زکات را از خود گوسفندها بدهد، بلکه اگر گوسفند دیگری بدهد، یا مطابق قیمت گوسفند پول بدهد کافی است، و پرداخت اجناس دیگر (به جز پول) از بابت قیمت کفایت نمی‌کند.

1922 ٠زکات مابین دو نِصاب٠ زکات مابین دو نصاب واجب نیست، پس اگر شمارۀ گوسفندهای کسی از نصاب اوّل که چهل است بیشتر باشد، تا به نصاب دوم که صد و بیست و یک است نرسیده، فقط باید زکات چهل تای آن را بدهد و زیادی آن زکات ندارد و همچنین است در نصاب‌های بعد.

1923 ٠تاثیرگذار نبودن جنسیّت حیوان٠ زکات شتر و گاو و گوسفندی که به مقدار نصاب برسد واجب است، چه همۀ آن‌ها نر باشند یا ماده، یا بعضی نر باشند و بعضی ماده.

1924 ٠یک جنس بودن گاو و گاومیش، بز  و میش، شتر عربی و غیر عربی٠ در زکات، گاو و گاومیش یک جنس حساب می‌شود، و شتر عربی و غیر عربی یک جنس است و همچنین است بز و میش.

1925 ٠سنّ گوسفند و بزی که برای زکات داده می‌شود٠ اگر گوسفند برای زکات بدهد، بنابر احتیاط باید حداقل یک سالش تمام  شده و داخل سال دوم شده باشد، و اگر بز بدهد احتیاطاً باید داخل سال سوم شده باشد.

1926 ٠کمتر بودن قیمت حیوانی که بابت زکات می‌دهد٠ گوسفندی را که بابت زکات می‌دهد، اگر قیمتش از گوسفندهای دیگر او کمتر باشد اشکال ندارد ولی بهتر است گوسفندی را که قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر است بدهد و همچنین است در گاو و شتر.

1927 ٠نِصاب در صورت شراکت در حیوان٠ اگر چند نفر با هم شریک باشند، هرکدام از آنان که سهمش به نصاب اوّل رسیده، باید زکات بدهد و بر کسی که سهم او کمتر از نصاب اوّل است زکات واجب نیست.

1928 ٠داشتن حیوان در جاهای متعدد٠ اگر یک نفر در چند جا گاو یا شتر یا گوسفند داشته باشد و روی هم به اندازۀ نصاب باشند، باید زکات آن‌ها را بدهد.

1929 ٠زکات حیوانهای مریض و معیوب٠ اگر گاو و گوسفند و شتری که دارد مریض و معیوب هم باشند، باید زکات آن‌ها را بدهد.

1930 ٠سالم بودن حیوان پرداختی به عنوان زکات٠ اگر گاو و گوسفند و شتری که دارد همه سالم و بی‌عیب و جوان باشند، نمی‌تواند زکات آن‌ها را مریض یا معیوب یا پیر بدهد، بلکه اگر بعضی از آن‌ها سالم و بعضی مریض و دسته‌ای معیوب و دستۀ دیگر بی‌عیب و مقداری پیر و مقداری جوان باشند، احتیاط آن است که برای زکات آن‌ها سالم و بی‌عیب و جوان بدهد، بلکه بنابر احتیاط در صورتی که همه مریض یا معیوب یا پیر هم باشند، برای زکات آن‌ها سالم و بی‌عیب و جوان بدهد.

1931 ٠تعویض حیوان در بین سال٠ اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم، گاو و گوسفند و شتری را که دارد با چیز دیگر عوض کند، یا نصابی را که دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید، مثلاً چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند دیگر بگیرد، زکات بر او واجب نیست.

1932 ٠پرداخت دوبارۀ زکات حیوان٠ کسی که باید زکات گاو و گوسفند و شتر را بدهد، اگر زکات آن‌ها را از مال دیگرش بدهد، تا وقتی شمارۀ آن‌ها از نصاب کم نشده همه‌ساله باید زکات را بدهد و اگر از خود آن‌ها بدهد و از نصاب اوّل کمتر شوند، زکات بر او واجب نیست، مثلاً کسی که چهل گوسفند دارد اگر از مال دیگرش زکات آن‌ها را بدهد، تا وقتی که گوسفندهای او از چهل کم نشده همه‌ساله باید یک گوسفند بدهد، و اگر از خود آن‌ها بدهد، تا وقتی به‌ چهل نرسیده زکات بر او واجب نیست.

مصرف زکات

1933 ٠مصارف زکات٠ انسان باید زکات را در یکی از هشت مورد زیر مصرف کند:

اوّل: فقیر و او کسی است که مخارج سال خود یا عیالاتش را ندارد، البتّه لازم نیست که مخارج عیالاتی را که متناسب شؤون وی نیست دارا باشد، و کسی که صنعت یا ملک یا سرمایه‌ای دارد که می‌تواند مخارج سال خود را از منافع آن‌ها بگذراند فقیر نیست.

دوم: مسکین و او کسی است که زندگی را از فقیر سخت‌تر می‌گذراند.

سوم: کسی که از طرف امام(ع) یا نایب امام مأمور جمع‌آوری زکات یا نگاه‌داری یا رسیدگی به حساب آن یا رساندن به امام یا نایب امام یا مصارف زکات می‌باشد.

چهارم: مسلمان سست اعتقادی که با پرداخت زکات، ایمان قوی‌تری پیدا می‌کند.

پنجم: خریداری بندگان و آزاد کردن آنان با شرایطی که در کتب مفصّل گفته شده است.

ششم: بدهکاری که نمی‌تواند قرض خود را بدهد.

هفتم: فی سبیل اللّه یعنی امور دینی، خواه مربوط به عموم باشد، همچون ساختن مسجد و مدارس علوم دینی و نشر کتب دینی، و خواه به افراد خاصّی مربوط باشد، مثل آن‌که برخی از مؤمنان را به حجّ خانۀ خدا بفرستد و روشن‌ترین مورد این مصرف، جهاد در راه خدا است، و ظاهراً این مصرف، امور دنیایی را شامل نمی‌گردد، هر چند عمومی باشد همچون ساختن پل و تعمیر جاده‌ها و راه‌ها.

هشتم: ابن السبیل یعنی مسافری که در سفر درمانده شده و احکام این موارد در مسائل آینده گفته خواهد شد.

1934 ٠بیشترین مقدار پرداختی زکات به یک نفر٠ فقیر یا مسکین نمی‌تواند بیشتر از مخارج سال خود و عیالاتش را از زکات بگیرد و اگر مقداری پول یا جنس دارد، فقط می‌تواند به اندازۀ کسری مخارج یک سال، زکات بگیرد، ولی اگر قادر به تأمین مخارج سال‌های آینده -هرچند از زکات- نباشد، می‌تواند مخارج سال‌های بعد را نیز در همان سال اوّل از زکات بگیرد.

1935 ٠گرفتن زکات در صورت شک در فقیر شدن٠ کسی که مخارج سالش را داشته، اگر مقداری از آن را مصرف کند و بعد شک کند که آنچه باقی مانده به اندازۀ مخارج یک سال او هست یا نه، نمی‌تواند زکات بگیرد.

1936 ٠گرفتن زکات برای کسی که بدون فروش سرمایه مخارج سال را ندارد٠ اگر درآمد صنعت یا ملک یا تجارت انسان از مخارج سالش کمتر است، می‌تواند برای کسری مخارجش زکات بگیرد، و لازم نیست ابزار کار یا ملک یا سرمایۀ خود را به مصرف مخارج برساند.

1937 ٠رعایت شأن فقیر در پرداخت زکات به او٠ فقیری که خرج سال خود و عیالاتش را ندارد، اگر خانه‌ای دارد که ملک اوست و در آن نشسته یا وسیله سواری دارد، چنانچه به آن‌ها نیاز داشته باشد، اگر چه برای حفظ آبرویش باشد، می‌تواند زکات بگیرد و همچنین است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستانی و زمستانی و چیزهایی که به آن‌ها احتیاج دارد، و فقیری که این‌ها را ندارد، اگر به این‌ها نیاز داشته باشد، می‌تواند از زکات خریداری نماید.

1938 ٠پرداخت زکات به فقیری که می‌تواند صنعت یاد گیرد٠ فقیری که یاد گرفتن صنعت برای او مشکل نیست، نمی‌تواند با گرفتن زکات زندگی کند ولی تا وقتی مشغول یاد گرفتن است، می‌تواند زکات بگیرد.

1939 ٠پرداخت زکات به شخصی که قبلاً فقیر بوده٠ به کسی که نمی‌دانیم فقیر است یا نه ولی قبلاً فقیر بوده، می‌توان زکات داد.

1940 ٠قبول ادّعای فقر برای پرداخت زکات٠ به کسی که می‌گوید فقیرم و قبلاً فقیر نبوده، یا معلوم نیست فقیر بوده یا نه، چنانچه از گفتۀ او اطمینان پیدا نشود، نمی‌توان زکات داد.

1941 ٠محاسبۀ طلب از فقیر بابت زکات٠ کسی که باید زکات بدهد، اگر از فقیری طلبکار باشد، می‌تواند طلبی را که از او دارد بابت زکات حساب کند، مگر آن‌که امید نداشته باشد که بدهکار بتواند قرض خود را در آینده ادا کند که در این صورت نمی‌تواند آن را از بابت زکات حساب کند.

1942 ٠محاسبۀ طلب فقیر از زکات بعد از مرگ فقیر٠ اگر فقیر بمیرد و مال او به مقدار قرضش نباشد، طلبکار می‌تواند از بابت طلبش به مقدار کسری مال او از بابت زکات حساب کند، و اگر مال او به اندازۀ‌ قرضش باشد و ورثه قرض او را ندهند یا به جهت دیگر انسان نتواند طلب خود را بگیرد، بنابر احتیاط مستحب طلبی را که از او دارد بابت زکات حساب نکند.

1943 ٠دادن زکات به فقیر بدون اعلام به او٠ چیزی را که انسان بابت زکات به فقیر می‌دهد، لازم نیست به او بگوید که زکات است، بلکه اگر فقیر خجالت بکشد، مستحب است مال را به قصد زکات داده و زکات بودنش را اظهار ننماید.

1944 ٠اشتباه در تشخیص مستحقّ زکات٠ اگر زکات خود را به کسی بدهد که وی را از موارد مصرف زکات می‌داند، بعد بفهمد که او از موارد مصرف زکات نبوده، مثلاً خیال می‌کرده که او فقیر است، بعد بفهمد که او فقیر نبوده، مسأله دو صورت اصلی دارد:

صورت اوّل: مالی را برای زکات کنار گذاشته باشد و آن مال را بدهد، در این صورت چنانچه بتواند بدون حرج آن مال را از گیرنده بگیرد و پس گرفتن آن اشکال شرعی هم نداشته باشد، باید آن مال را بگیرد و به ارباب زکات بدهد، و اگر نتواند پس بگیرد، چنانچه آن مال را با حجّت شرعی داده باشد چیزی به گردن او نیست ولی اگر با حجّت شرعی نداده باشد، ضامن است و باید دوباره زکات را بپردازد. و اگر آن مال در دست گیرنده تلف شود یا گیرنده با مصرف کردن آن یا به گونه‌ای دیگر آن را اتلاف کند، ضامن ارباب زکات است و باید به اندازۀ زکات به مصرف آن برساند و پس از مصرف رساندن اگر از طرف مالک فریب خورده باشد، می‌تواند عوض آن را از وی بگیرد.

صورت دوم: مالی را داده که برای زکات کنار نگذاشته است، در این صورت در هر حال زکات پرداخت نشده است و باید مالک دوباره زکات بدهد (هر چند به استناد حجّت شرعی مال خود را به آن شخص داده باشد) و اگر گیرنده اشتباه مالک را بداند یا احتمال بدهد، نباید آن مال را که مالک به گمان مورد مصرف بودن زکات به وی می‌دهد بگیرد، و اگر آن را بگیرد و تلف کند یا تلف شود، ضامن است و باید عوض آن را به مالک بدهد و اگر گیرنده اشتباه مالک را احتمال نمی‌داده و آن مال را گرفته و تلف کرده یا تلف شده، ضامن نیست. و در هر حال اگر آن مال موجود باشد، مالک می‌تواند آن را پس‌ بگیرد، هر چند این کار واجب نیست.

1945 ٠گرفتن زکات برای ادای قرض٠ کسی که بدهکار است و نمی‌تواند بدهی خود را بدهد، اگر چه مخارج سال خود را داشته باشد می‌تواند برای دادن قرض خود زکات بگیرد، ولی اگر مالی را که قرض کرده در معصیت خرج کرده باشد، تا توبه نکرده نمی‌تواند از سهم بدهکاران زکات بگیرد.

گفتنی است که پرداخت وام، خود؛ گاه از مخارج سال به حساب می‌آید و آن در صورتی است که -به جهت فشار طلبکار یا به جهت دیگر- پرداخت نکردن وام برای انسان حرجی بوده یا با هتک حیثیّت وی همراه باشد، در این صورت اگر نتواند وام خود را بپردازد فقیر به شمار می‌آید، در غیر این صورت، پرداخت وام از مخارج سال نمی‌باشد، لذا انسان فقیر به شمار نمی‌آید ولی با این حال می‌تواند از سهم بدهکاران زکات بگیرد و وام خود را بپردازد.

1946 ٠پرداخت زکات به صنفی از مستحقّین به خیال صنف دیگر٠ اگر به کسی که وی را مورد یکی از مصارف زکات می دانسته زکات بدهد، بعد بفهمد که وی مورد آن، نبوده، ولی از موارد دیگر زکات بوده است، مثلاً به کسی به جهت فقیر بودن زکات بدهد، بعد بفهمد که آن شخص فقیر نبوده ولی به خاطر بدهکاری می‌تواند زکات دریافت کند، چنانچه پرداخت زکات وی مقیّد به همان مصرفی باشد که در نظر گرفته است، مثلاً می‌خواسته زکات را حتماً به مصرف فقیر برساند، در این صورت می‌تواند زکات را پس بگیرد و در مورد دیگر زکات به مصرف برساند، و می‌تواند زکات را پس نگیرد و آنچه را داده از بابت زکات حساب کند. ولی اگر پرداخت زکات وی مقیّد به همان مصرف نباشد، مثلاً می خواسته زکات خود را به این شخص بدهد و مقیّد نبوده که حتماً از مصرف فقرا به وی بدهد، در این صورت زکات وی پرداخت شده و نمی‌تواند آن را پس بگیرد.

1947 ٠محاسبۀ زکات بابت طلب از شخصی که فقیر نیست٠ کسی که بدهکار است و نمی‌تواند فعلاً بدهی خود را بدهد اگر چه فقیر نباشد، انسان می‌تواند طلبی را که از او دارد بابت زکات حساب کند، و در مسألۀ 1941 گفته شد که اگر امیدی به پرداخت زکات از سوی بدهکار در آینده هم نباشد، نمی‌تواند طلبش را بابت زکات حساب کند.

1948 ٠شرایط پرداخت زکات به شخصی که در سفر مانده٠ مسافری که خرجی او تمام شده، یا اموال او به سرقت رفته یا مرکبش از کار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد و نتواند با قرض کردن یا فروختن چیزی خود را به محلّی که باید برود برساند، اگر چه در وطن خود فقیر نباشد، می‌تواند زکات بگیرد، ولی اگر چنانچه به جای دیگر برود می‌تواند با قرض کردن یا فروختن چیزی مخارج سفر خود را فراهم کند، فقط به مقداری که به آنجا برسد می‌تواند زکات بگیرد.

1949 ٠زیاد آمدن زکات دریافتی پس از پایان سفر٠ مسافری که در سفر درمانده شده و زکات گرفته، بعد از آن‌که به وطنش رسید اگر چیزی از زکات زیاد آمده باشد، باید آن را به مصرف زکات برساند.

شرایط کسانی که مستحقّ زکات هستند‌

1950 ٠شیعه بودن مستحقّین زکات٠ به کسی می‌توان زکات داد که شیعۀ دوازده امامی باشد، ولی در مصرف سوم (کارگزاران زکات) و مصرف چهارم (تقویت ایمان مسلمانان) و نیز در جهاد مشروع شیعۀ دوازده امامی بودن گیرنده زکات لازم نیست، بنابراین کارگزاران زکات می‌توانند غیر شیعه بلکه غیر مسلمان بوده و نیز در جهاد مشروع ممکن است غیر شیعه یا غیر مسلمان به کار گرفته شود که در این صورت هزینۀ این افراد را می‌توان از زکات پرداخت کرد، ولی در تحصیل حجّ باید زکات را به شیعۀ دوازده امامی داد تا حجّ بجا آورد.

1951 ٠پرداخت زکات به ولیّ طفل یا دیوانه٠ در مصرف زکات، طفل یا دیوانه، همچون عاقل بالغ است پس چنانچه طفل و دیوانه از مصارف زکات باشند، انسان می‌تواند به ولیّ آن‌ها زکات بدهد، به قصد این که آنچه می‌دهد ملک طفل یا دیوانه باشد، یا ولیّ آن را به مصرف طفل یا دیوانه برساند، یا با احراز رضایت ولیّ، خودش آن را به مصرف طفل یا دیوانه برساند.

1952 ٠مصرف زکات برای طفل یا دیوانه در نبود ولیّ٠ اگر به ولیّ طفل یا دیوانه دسترسی ندارد، می‌تواند خودش یا به وسیلۀ یک نفر امین زکات را به مصرف طفل یا دیوانه برساند و باید موقعی که زکات به‌ مصرف آنان می‌رسد، نیّت زکات کند.

1953 ٠پرداخت زکات به فقیری که گدایی می‌کند٠ باید احتیاط کند و به فقیری که گدایی می‌کند زکات ندهد مگر احتمال دهد به جهت فقر، به گدایی مضطر و مستأصل شده است.

1954 ٠پرداخت زکات به معصیت کار٠ به شراب‌خوار و نیز به کسی که معصیت‌کار است اگر زکات دادن کمک به معصیت او باشد نمی‌شود زکات داد، و بنا بر احتیاط مستحب به کسی که معصیت کبیره بجا می‌آورد یا آشکارا گناه می‌کند زکات ندهند.

1955 ٠پرداخت بدهی دیگران از زکات٠ انسان می‌تواند بدهی کسی را که نمی‌تواند بپردازد از زکات بدهد (اگر چه مخارج او بر انسان واجب باشد) مگر در صورتی که پرداخت بدهی کسی بر انسان واجب باشد که نمی‌توان از بابت زکات بدهی را پرداخت کرد، مثلاً اگر پدر بدهی داشته باشد و به جهت عدم پرداخت آن در مشقّت شدید قرار گرفته است، بر فرزند وی لازم است بدهی او را بپردازد که در این صورت نمی‌تواند از بابت زکات بدهی او را پرداخت کند.

1956 ٠پرداخت زکات به واجب‌النّفقۀ شرعی یا عرفی٠ انسان نمی‌تواند مخارج کسانی را که مثل اولاد خرج‌شان بر او واجب است از زکات بدهد و اگر مخارج آن‌ها را ندهد، دیگران می‌توانند به آنان زکات بدهند و باید احتیاط کند و کسی که عرفاً به انسان پیوسته بوده و انسان خرجی او را می‌دهد، همچون کسانی که پرداخت مخارج آن‌ها بر انسان لازم است -و نمی‌توان از باب زکات مخارج آن‌ها را داد- به شمار آورد.

در این مسأله فرقی نیست که بخواهد زکات را به خاطر فقیر بودن بدهد یا به جهت مصارف دیگر.

1957 ٠پرداخت زکات به واجب‌النّفقه در غیر مخارج واجب٠ انسان می‌تواند مخارج غیر واجب کسانی را که مثل اولاد خرج‌شان بر او واجب است از زکات بدهد، لذا انسان می‌تواند زکات را به پسرش بدهد که خرج زن یا خدمتکار خود نماید.

1958 ٠پرداخت زکات برای خرید کتاب دینی فرزند٠ اگر پسر به کتاب‌های علمی دینی احتیاج داشته باشد، پدر می‌تواند برای خریدن آن‌ها به او زکات بدهد.

1959 ٠پرداخت زکات برای ازدواج فرزند٠ پدری که فرزندش نیاز به ازدواج دارد و نمی‌تواند ازدواج کند اگر‌ تمکّن داشته باشد که برای پسرش زن بگیرد نمی‌تواند از بابت زکات مخارج ازدواج او را بدهد و اگر تمکّن نداشته باشد می‌تواند از بابت زکات برای او زن بگیرد، و همچنین است پسر نسبت به پدر.

1960 ٠پرداخت زکات به واجب‌النّفقۀ دیگران٠ به زنی که شوهرش مخارج او را می‌دهد، یا خرجی نمی‌دهد ولی زن می‌تواند بدون مشقّت غیر قابل تحمّل، او را به دادن خرجی مجبور کند، نمی‌شود زکات داد.

1961 ٠پرداخت زکات به زوجه موقت٠ زنی که صیغه شده اگر فقیر باشد، شوهرش و دیگران می‌توانند به او زکات بدهند، ولی اگر شوهرش در ضمن عقد ازدواج این شرط را بپذیرد که مخارج او را بدهد، یا به جهت دیگری دادن مخارجش بر او واجب باشد، در صورتی که نتواند مخارج آن زن را بدهد، جایز است به او زکات بدهد و اگر بتواند مخارج آن زن را بدهد، جایز نیست به او زکات بدهد، در این صورت اگر شوهر مخارج زن را ندهد و زن نتواند بدون مشقّت غیرقابل تحمّل، او را به دادن خرجی وادار کند، دیگران می‌توانند به آن زن زکات دهند.

1962 ٠زکات زن به شوهر فقیرش٠ زن می‌تواند به شوهر فقیر خود زکات بدهد، اگر چه شوهر زکات را صرف مخارج خود آن زن نماید.

1963 ٠پرداخت زکات به سیّد٠ سیّد می‌تواند از غیر سیّد زکات مستحبی بگیرد ولی نمی‌تواند از غیر سیّد زکات واجب بگیرد، البتّه اگر خمس و سایر وجوهات کفایت مخارج او را نکند و ناچار باشد که از زکات واجب غیر سیّد استفاده کند، مانعی ندارد.

1964 ٠راه‌های ثابت شدن سیادت٠ کسی که در محلّ خود به سیادت مشهور است سیّد به شمار می‌آید و کسی که در محلّ خود به عدم سیادت مشهور است غیر سیّد به شمار می‌آید، همچنین است اگر به دلیلی عرفاً به سیّد نبودن وی یا عدم اشتهار وی به سیادت اطمینان پیدا شود، مثل کسی که خود می‌گوید من سیّد نیستم و انگیزۀ ویژه‌ای برای این سخن ندارد. در این مسأله داشتن یا نداشتن شجره‌نامه و مانند آن تأثیری ندارد، همچنین راه‌های دیگر همچون خواب‌نما شدن که برخی از مردمان عوام به آن‌ها اعتماد می‌کنند، هیچ اعتباری ندارد. و به کسی که سیادت یا عدم سیادت وی از راه معتبر ثابت نشده است، نمی‌شود از زکات واجب غیر سیّد داد، بلکه از زکات واجب سادات یا زکات‌های مستحبی و یا سایر وجوهی که اختصاص به سادات یا غیر سادات ندارد، داده می‌شود.

نیّت زکات

1965 ٠شرایط نیّت٠ انسان باید زکات را به قصد قربت؛ یعنی برای خداوند عالم بدهد و در نیّت معیّن کند که آنچه را می‌دهد زکات مال است یا زکات فطره، بلکه اگر مثلاً زکات گندم و جو بر او واجب باشد، لازم است -هرچند اجمالاً- معیّن کند چیزی را که می‌دهد زکات گندم است یا زکات جو، ولی اگر تنها یک نوع زکات بر وی واجب باشد، مثلاً فقط زکات گندم بر وی واجب باشد، لازم نیست در نیّت خود، زکات گندم را هم قصد کند.

1966 ٠قصد  تعیین  در  زکات چند  مال٠ کسی که زکات چند مال بر او واجب شده، اگر مقداری زکات بدهد و نیّت هیچ کدام آن‌ها را نکند، چنانچه مالی را که می‌پردازد تنها زکات یکی از آن‌ها می‌تواند به حساب آید، زکات همان مال پرداخت شده است، ولی اگر بتواند زکات دو یا چند مال محسوب گردد، به آن دو یا چند مال قسمت می‌شود، بنابراین کسی که زکات پنج شتر و زکات بیست دینار طلا بر او واجب است، اگر یک گوسفند از بابت زکات بدهد، زکات پنج شتر به حساب می‌آید، ولی اگر مقداری پول بدهد، به زکاتی که برای شتر و طلا بدهکار است تقسیم می‌شود.

1967 ٠زمان قصد قربت درصورت پرداخت زکات به واسطه٠ اگر به وسیلۀ کسی زکات مال را بدهد، موقعی که آن شخص زکات را به فقیر می‌دهد باید مالک قصد قربت داشته باشد هر چند موقع دادن مال به واسطه، قصد قربت نداشته باشد، و اگر در هنگامی که مال را به واسطه می‌دهد یا موقعی که او را وکیل می‌کند یا به او اجازۀ دادن زکات می‌دهد قصد قربت کند و تا موقع دادن زکات از این قصد منصرف نشود، کفایت می‌کند.

1968 ٠نیّت زکات و قصد قربت بعد از پرداخت زکات٠ اگر مالک یا وکیل او بدون قصد زکات یا بدون قصد قربت مالی را به فقیر بدهد، و پیش از آن‌که آن مال از بین برود خود مالک نیّت زکات و قصد قربت‌ کند، زکات حساب می‌شود.

مسائل متفرّقۀ زکات‌

1969 ٠وظیفۀ مکلف در ادای زکات٠ موقعی که گندم و جو را از کاه جدا می‌کنند و موقع خشک شدن خرما و انگور انسان باید زکات را به فقیر بدهد، یا از مال خود جدا کند یا کاری (همچون نوشتن مقدار آن همراه با رعایت جهات لازم) انجام دهد که خطر از بین رفتن زکات نباشد، و زکات طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه یازدهم و دیده شدن هلال ماه دوازدهم باید به فقیر بدهد یا از مال خود جدا کند یا کاری کند که خطر از بین رفتن زکات نباشد.

1970 ٠تأخیر پرداخت زکات پس از جدا سازی آن٠ بعد از جدا کردن زکات لازم نیست فوراً آن را به مستحقّ بدهد، بلکه می‌تواند پرداخت زکات مال خود را به مقداری که خطر از بین رفتن نباشد تأخیر بیندازد، ولی اگر به کسی که می‌شود زکات داد دسترسی دارد احتیاط مستحب آن است که دادن زکات را تأخیر نیندازد.

1971 ٠از بین رفتن زکات جدا شده٠ کسی که می‌تواند زکات را به مستحقّ برساند، اگر ندهد و به واسطۀ کوتاهی او از بین برود، باید عوض آن را بدهد، و اگر کوتاهی نکرده ضامن نیست، هر چند اگر فقیر حاضر بوده و به وی نداده، به احتیاط مستحب عوض آن را بدهد.

1972 ٠از بین رفتن زکات پیش از جدا کردن٠ کسی که زکات را جدا نکرده و می‌تواند آن را به مستحقّ برساند، اگر زکات را ندهد و بدون  آن‌که در نگهداری آن کوتاهی کند از بین برود، چنانچه دادن زکات را به قدری تأخیر انداخته که نمی‌گویند فوراً داده است، باید عوض آن را بدهد و اگر به این مقدار تأخیر نیانداخته، مثلاً دو سه ساعت تأخیر انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده در صورتی که مستحقّ حاضر نبوده یا آن را مطالبه نکرده، چیزی بر او واجب نیست، و اگر مستحقّ حاضر بوده و زکات را مطالبه کرده، باید احتیاط کند و عوض آن را بدهد.

1973 ٠تصرف در مالی که زکات آن را کنار گذاشته٠ اگر زکات را از خود مال کنار بگذارد، می‌تواند در بقیّه آن تصرّف‌ کند، و اگر از مال دیگرش کنار بگذارد، می‌تواند در تمام مال تصرّف نماید.

1974 ٠عوض کردن زکات کنار گذاشته با مال دیگر٠ انسان نمی‌تواند زکاتی را که کنار گذاشته برای خود بردارد و چیز دیگری به جای آن بگذارد.

1975 ٠منافع زکات٠ اگر از زکاتی که کنار گذاشته منفعت حاصل شود، مثلاً گوسفندی که برای زکات گذاشته بره بیاورد باید آن را به مصرف زکات برساند.

1976 ٠حاضر بودن مستحقّ هنگام کنار گذاشتن زکات٠ اگر موقعی که زکات را کنار گذاشته مستحقّی حاضر باشد، بهتر است زکات را به او بدهد، مگر کسی را در نظر دارد که دادن زکات به او از جهتی بهتر باشد.

1977 ٠تجارت با زکات بدون اجازۀ حاکم شرع٠ اگر بدون اجازۀ حاکم شرع، با مالی که برای زکات کنار گذاشته تجارت کند و ضرر نماید، نباید چیزی از زکات کم کند، ولی اگر منفعت کند باید آن را به مصرف زکات برساند.

1978 ٠پرداخت زکات قبل از واجب شدن٠ اگر پیش از آن‌که زکات بر او واجب شود، چیزی بابت زکات به مستحقّ بدهد، زکات حساب نمی‌شود و بعد از آن‌که زکات بر او واجب شد، اگر چیزی را که به مستحقّ داده از بین نرفته باشد و بداند یا احتمال دهد که آن شخص هنوز مستحقّ زکات باشد، می‌تواند چیزی را که به او داده بابت زکات حساب کند.

1979 ٠تصرّف مستحقّ در مالی که می‌داند زکات ندارد٠ مستحقّی که می‌داند زکات بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زکات بگیرد و آن را مصرف کند یا پیش او تلف شود ضامن است، پس موقعی که زکات بر انسان واجب می‌گردد، اگر بداند یا احتمال دهد آن شخص هنوز مستحقّ زکات است، می‌تواند عوض چیزی را که به او داده بابت زکات حساب کند.

1980 ٠تصرّف مستحقّ در مالی که شک در زکات آن دارد٠ مستحقّی که خیال می‌کند زکات بر انسان واجب شده، یا در آن تردید دارد، اگر چیزی بابت زکات بگیرد و آن را مصرف کند یا پیش او تلف شود، ضامن نیست و انسان نمی‌تواند عوض آن را بابت زکات حساب کند.

1981 ٠ترجیح برخی فقرا در پرداخت زکات٠ مستحب است زکات گاو و گوسفند و شتر را به فقیرهای آبرومند بدهد، و در دادن زکات، خویشان خود را بر دیگران، و اهل علم و کمال را بر غیر آنان و‌ کسانی را که اهل سؤال نیستند بر اهل سؤال مقدّم بدارد، ولی اگر دادن زکات به فقیری از جهت دیگری بهتر باشد، مستحب است زکات را به او بدهد.

1982 ٠آشکار یا مخفی بودن زکات و صدقه٠ بهتر است زکات واجب را آشکار و صدقه مستحبی را پنهان بدهند.

1983 ٠انتقال زکات به شهر دیگر به خاطر نبود مستحقّ٠ اگر در شهرِ کسی که می‌خواهد زکات بدهد مستحقّی نباشد و نتواند زکات را به مصرف دیگری هم که برای آن معیّن شده برساند، چنانچه امید نداشته باشد که بعداً مستحقّ پیدا کند باید زکات را به شهر دیگر ببرد و به مصرف زکات برساند و واجب است احتیاط کند و مخارج بردن به آن شهر را از زکات برندارد، و اگر بدون کوتاهی زکات تلف شود ضامن نیست.

1984 ٠انتقال زکات به شهر دیگر در صورت وجود مستحقّ٠ اگر در شهر خودش مستحقّ پیدا شود، می‌تواند زکات را به شهر دیگر ببرد، ولی مخارج بردن به آن شهر را بی‌اشکال باید خودش بدهد و اگر زکات تلف شود ضامن است، هر چند کوتاهی نکرده باشد، مگر آن‌که با اجازۀ حاکم شرع برده باشد.

1985 ٠هزینه وزن کردن غلات٠ اجرت وزن کردن و پیمانه نمودن گندم و جو و کشمش و خرمایی را که برای زکات می‌دهد با خود او است.

1986 ٠کمترین مقدار پرداخت به یک فقیر٠ کسی که به اندازه 5 درهم شرعی یا بیشتر از بابت زکات بدهکار است بنا بر احتیاط کمتر از 5 درهم شرعی به یک فقیر ندهد، و نیز اگر غیر نقره چیز دیگری مثل گندم و جو بدهکار باشد، و قیمت آن به 5 درهم شرعی برسد، بنا بر احتیاط به یک فقیر کمتر از آن ندهد.

1987 ٠خرید زکات از مستحقّ٠ مکروه است انسان از مستحقّ درخواست کند که زکاتی را که از او گرفته به او بفروشد، ولی اگر مستحقّ بخواهد چیزی را که گرفته بفروشد، کسی که زکات به او داده در خریدن آن بر دیگران مقدّم است.

1988 ٠شک در پرداخت زکات٠ اگر شک کند زکاتی را که بر او واجب بوده داده یا نه، و مال زکات‌دار موجود باشد باید زکات را بدهد و اگر عین تلف شده چنانچه احتمال دهد که زکات بدون کوتاهی تلف شده باشد زکات لازم نیست و گرنه باید زکات بدهد، مثلاً اگر‌ مال زکات‌دار را مصرف کرده و نمی‌داند آیا زکات آن را داده و مصرف کرده یا پیش از پرداخت زکات مصرف کرده، باید زکات را بدهد، و در این مسأله فرقی نیست که شک او در دادن زکات مربوط به زکات سال‌های پیش باشد یا مربوط به همین سال باشد.

1989 ٠مصالحۀ فقیر با پرداخت کنندۀ زکات٠ فقیر قبل از این که زکات را از مالک بگیرد، نمی‌تواند آن را با وی صلح کند یا به گونۀ دیگری مبادله نماید، همچنین فقیر نمی‌تواند زکات را از مالک بگیرد و به کمتر از مقدار آن صلح کند یا آن را به او ببخشد یا به قیمت کمتر به او بفروشد ولی کسی که زکات بدهکار است و فقیر شده و نمی‌تواند زکات را بدهد، چنانچه بخواهد توبه کند، فقیر می‌تواند زکات را از او بگیرد و به او ببخشد، ولی اگر بعداً دارا شود باید زکات را بدهد، همچنین اگر پس از مرگ وی مالی از وی باقی مانده باشد، باید زکات را از آن مال بردارند.

1990 ٠وقف قرآن و کتب دینی با پول زکات٠ انسان می‌تواند از زکات، قرآن یا کتب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگر چه بر اولاد خود و بر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است و نیز می‌تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.

1991 ٠وقف ملک با پول زکات٠ انسان نمی‌تواند از زکات ملک بخرد و بر اولاد خود یا بر کسانی که مخارج آنان بر او واجب است وقف نماید که عایدی آن را به مصرف مخارج خود برسانند.

1992 ٠گرفتن زکات برای رفتن به حجّ یا زیارت٠ انسان می‌تواند برای رفتن به حجّ خانۀ خدا و زیارت، از سهم سبیل اللّه زکات بگیرد؛ اگر چه فقیر نباشد یا این که به مقدار خرج سالش زکات گرفته باشد.

1993 ٠استفاده وکیل از مال زکوی موکل٠ اگر مالک فقیری را وکیل کند که زکات مال او را بدهد، چنانچه آن فقیر احتمال دهد که قصد مالک این بوده که خود آن فقیر از زکات بر ندارد، نمی‌تواند چیزی از آن را برای خودش بردارد، و اگر اطمینان داشته باشد که قصد مالک این نبوده، برای خودش هم می‌تواند بردارد.

1994 ٠تعلّق زکات به زکات دریافتی فقیر٠ اگر فقیر شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زکات بگیرد، چنانچه در ملک وی شرایط واجب شدن زکات را دارا گردند، باید زکات آن‌ها را بدهد.

1995 ٠تصرّف در مال مشترک قبل از پرداخت زکات توسط شریک٠ اگر دو نفر در مالی که زکات آن واجب شده باهم شریک باشند و یکی از آنان زکات قسمت خود را بدهد، تا زکات قسمت دیگر را با اجازۀ شریک یا در صورت خودداری او، با اجازۀ حاکم شرع نداده نمی‌تواند در مال مشترک تصرّف کند، ولی اگر مال را تقسیم کنند، تصرّف او در سهم خودش اشکال ندارد هر چند بداند شریکش زکات سهم خود را نداده است، البتّه باید در تقسیم مال از حاکم شرع اجازه بگیرند.

1996 ٠ترتیب پرداخت واجبات مالی٠ کسی که خمس یا زکات بدهکار است، و کفّاره و نذر و مانند این‌ها هم بر او واجب است، و قرض هم دارد، چنانچه نتواند، همه آن‌ها را بدهد، اگر مالی که خمس یا زکات آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس و زکات را بدهد، و اگر از بین رفته باشد، هر مقداری از این‌ها را که می‌تواند می‌دهد، و در چگونگی ادا کردن، اختیار دارد می‌تواند تمامی توانایی خود را در پرداخت یکی از موارد فوق صرف کند، و می‌تواند از هر یک از آن‌ها، مقداری را ادا کند. و بهتر است توانایی خود را در موارد فوق تقسیم کند.

1997 ٠ترتیب پرداخت واجبات مالی میّت٠ کسی که خمس یا زکات بدهکار است، و نذر و کفّاره و مانند این‌ها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، اگر بمیرد و مال او برای همۀ آن‌ها کافی نباشد، چنانچه مالی که خمس و زکات آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس یا زکات را بدهند، و بقیّه مال او را به چیزهای دیگری که بر او واجب است قسمت کنند، و اگر مالی که خمس و زکات آن واجب شده، از بین رفته باشد، باید مال او را به خمس و زکات و قرض و نذر و کفّاره و مانند این‌ها قسمت نمایند، مثلاً اگر چهار میلیون تومان خمس بر او واجب است و دو میلیون تومان هم به کسی بدهکار است، و همۀ مال او سه میلیون تومان است، باید دو میلیون تومان بابت خمس و یک میلیون تومان به دین او بدهند.

1998 ٠پرداخت زکات به محصّلین٠ کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می‌تواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم واجب یا مستحب باشد می‌شود به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زکات‌دادن به او اشکال دارد.

زکات فطره

احکام زکات فطره

1999 ٠شرایط واجب شدن زکات فطره و مقدار آن٠ زکات فطره بر انسانی که بالغ و عاقل است و بیهوش و فقیر نیست لازم بوده و باید برای خودش و کسانی که نان‌خور او هستند، هر نفری یک صاع از خوراکیهای رایج در آن منطقه، همچون گندم، جو، خرما، کشمش، برنج و مانند این‌ها، به مستحقّ بدهد و اگر پول یکی از این‌ها را هم بدهد کافی است، در مورد اندازۀ صاع در مسألۀ 1872 توضیحاتی داده شد و گفتیم که وزن هر صاع بنا بر مشهور در تمام غلّات، 1170 درهم می‌باشد که با تبدیل آن به اوزان کنونی، تقریباً وزن 83/2 کیلوگرم را به دست آورده‌اند، ولی گفتیم که ظاهراً وزن درهم بیش از مقداری است که مبنای محاسبه فوق می‌باشد، بنابر یک محاسبه وزن هر صاع تقریبا 47/3 و بر طبق محاسبه دیگر تقریبا 66/3 کیلوگرم می‌باشد، همچنین پیش‌تر اشاره کردیم که صاع، پیمانه بوده و نه وزن مشخّص و اوزان فوق ظاهراً برای گندم متوسّط تعیین شده، بنابراین حجم صاع مابین 3/4 تا 9/4 لیتر خواهد بود، این حجم در غلّات سبک‌تر از گندم، همچون جو، وزنی کمتر از اوزان فوق دارد.

2000 ٠تعریف فقیر٠ کسی که مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد و کسبی هم ندارد که بتواند مخارج سال خود و عیالاتش را بگذراند فقیر است و دادن زکات فطره بر او واجب نیست.

2001 ٠باقی نماندن شرایط وجوب فطره تا طلوع آفتاب عید٠ کسی که در ماه رمضان شرایط وجوب زکات فطره را -که در مسألۀ 1999 گفته شد- دارا باشد، چنانچه این شرایط تا طلوع آفتاب روز عید فطر باقی باشد بی‌تردید زکات فطره بر وی واجب است، بلکه اگر یکی از این شرایط را تا هنگام طلوع آفتاب روز عید فطر از دست بدهد، باید احتیاط کند و زکات فطره بدهد.

همچنین است در مورد نان‌خور انسان، که اگر در قسمت آخر ماه رمضان نان‌خور انسان به شمار آید و این امر تا طلوع آفتاب روز عید فطر ادامه یابد، بی‌تردید زکات فطره بر انسان واجب است، و اگر تا طلوع آفتاب ادامه نیابد، مثلاً آن شخص در این فاصله از دنیا برود، باید احتیاط شود زکات فطرۀ وی پرداخت شود.

2002 ٠لزوم پرداخت فطره تمام نان خورها٠ زکات فطرۀ تمام نان‌خورهای انسان لازم است؛ کوچک باشند یا بزرگ، مسلمان باشند یا کافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد یا نه، در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر. و اگر کسی را که نان‌خور اوست وکیل کند که از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمینان داشته باشد که فطره را می‌دهد، لازم نیست خودش فطرۀ او را بدهد.

2003 ٠زکات فطره مهمان٠ زکات فطرۀ کسی بر انسان واجب است که «نان‌خور» -بدون هیچ قیدی- خوانده شود، ولی کسی که فقط با قیدی نان‌خور خوانده می‌شود مثلاً تنها «نان‌خور در شب عید فطر» یا «نان‌خور در روز آخر ماه رمضان» به وی گفته می‌شود، زکات فطرۀ وی بر انسان واجب نیست.

بنابراین مهمانی که قبل از غروب آفتاب شب عید فطر وارد منزل انسان می‌گردد، اگر بنا دارد مدّت طولانی مهمان بوده به گونه‌ای که «نان خور» بدون هیچ قیدی، بشمار می‌آید، زکات فطرۀ وی واجب است، ولی اگر تنها همان شب را مهمان است زکات فطرۀ وی واجب نیست، هر چند احتیاط مستحب آن است که زکات فطرۀ او را هم بدهد و اگر در طول ماه رمضان نان خور انسان باشد زکات فطرۀ وی بر انسان واجب است. در هر صورت در جاهایی همچون این مسأله که به‌طور مسلّم نمی‌توان زکات را به‌ گردن مهمان یا صاحب‌خانه دانست، چنانچه یکی از آن دو با اجازۀ دیگری زکات فطره را به نیّت کسی که واقعاً زکات فطره به گردن اوست بدهد کافی است و بر دیگری پرداخت مجدّد زکات فطره لازم نیست.

2004 ٠فطریۀ مهمانی که بدون رضایت صاحب خانه وارد شده٠ فطرۀ مهمانی که پیش از غروب شب عید فطر بدون رضایت صاحب‌خانه وارد شده و مدّتی نزد او می‌ماند به گونه‌ای که نان خور او حساب می‌گردد، لازم است و همچنین است فطرۀ کسی که انسان را مجبور کرده‌اند که خرجی او را بدهد.

2005 ٠فطرۀ مهمانی که بعد از غروب وارد شده٠ فطرۀ میهمانی که بعد از غروب شب عید فطر وارد می‌شود، بر صاحب‌خانه واجب نیست، اگر چه پیش از غروب او را دعوت کرده باشد و در منزل وی هم افطار کند و قرار است مدّت طولانی میهمان وی باشد.

2006 ٠دیوانه بودن هنگام غروب شب عید٠ اگر کسی هنگام غروب شب عید فطر دیوانه باشد، زکات فطره بر او واجب نیست.

2007 ٠بالغ، عاقل و یا غنیّ شدن قبل از غروب آفتاب٠ اگر پیش از غروب، بچه بالغ شود، یا دیوانه عاقل گردد یا فقیر غنی گردد، در صورتی که سایر شرایط واجب شدن فطره را دارا باشد، باید زکات فطره را بدهد.

2008 ٠دارا شدن شرایط وجوب زکات قبل از ظهر روز عید٠ بر کسی که در هیچ مقداری از ماه رمضان شرایط وجوب زکات فطره را دارا نباشد، زکات فطره واجب نیست ولی اگر تا پیش از ظهر روز عید شرایط وجوب زکات فطره در او پیدا شود مستحب بلکه مطابق احتیاط استحبابی است که زکات فطره را بدهد.

2009 ٠مسلمان یا شیعه شدن بعد از غروب شب عید٠ کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شود، فطره بر او واجب نیست، ولی مسلمانی که شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه، شیعه شود، باید زکات فطره را بدهد.

2010 ٠زکات فطره کسی که فقط یک صاع گندم دارد٠ کسی که فقط به اندازۀ یک صاع (که مقدار آن در مسألۀ 1999 گفته شد) گندم و مانند آن دارد، مستحب است زکات فطره را بدهد و چنانچه عیالاتی داشته‌ باشد و بخواهد فطرۀ آن‌ها را هم بدهد، می‌تواند به قصد فطره، آن یک صاع را به یکی از عیالاتش بدهد، و او هم به همین قصد به دیگری بدهد و همچنین تا به نفر آخر برسد و بهتر است نفر آخر چیزی را که می‌گیرد، به کسی بدهد که از خودشان نباشد، و اگر یکی از آن‌ها صغیر یا دیوانه باشد، ولیّ او بجای او می‌گیرد و احتیاط مستحب آن است که چیزی را که برای صغیر یا دیوانه گرفته، به کسی ندهد.

2011 ٠نان خور پیدا کردن پس ازغروب شب عید٠ اگر بعد از غروب شب عید فطر بچه‌دار شود، یا کسی نان خور او حساب شود، واجب نیست فطرۀ او را بدهد، اگر چه مستحب بلکه مطابق احتیاط استحبابی است فطرۀ کسانی را که بعد از غروب تا پیش از ظهر روز عید نان‌خور او حساب می‌شوند بدهد.

2012 ٠نان خور دیگری شدن پیش از غروب٠ اگر انسان نان‌خور کسی باشد و پیش از غروب، نان‌خور کس دیگر شود، فطرۀ او بر کسی که نان‌خور او شده واجب است، مثلاً اگر دختر پیش از غروب به خانۀ شوهر رود، شوهرش باید فطرۀ او را بدهد.

2013 ٠لازم نبودن پرداخت فطره در صورت وجوب بر دیگری٠ کسی که دیگری باید فطرۀ او را بدهد، واجب نیست فطرۀ خود را بدهد.

2014 ٠وظیفۀ کسی که فطرۀ او را دیگری نمی‌دهد٠ اگر فطرۀ انسان بر کسی واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمی‌شود.

2015 ٠ساقط نشدن فطره در صورت پرداخت نان خور٠ اگر کسی که فطرۀ او بر دیگری واجب است خودش فطره را بدهد، از کسی که فطره بر او واجب شده ساقط نمی‌شود، ولی اگر از طرف کسی که فطره بر او واجب شده با اجازۀ او بدهد، کفایت می‌کند.

2016 ٠فطرۀ زنی که شوهرش نفقه او را نمی‌دهد٠ زنی که شوهرش مخارج او را نمی‌دهد، چنانچه نان‌خور کس دیگر باشد فطره‌اش بر آن کس واجب است و اگر نان‌خور کس دیگر نیست، در صورتی که فقیر نباشد، باید فطرۀ خود را بدهد.

2017 ٠پرداخت فطرۀ غیرسیّد به سیّد٠ کسی که سیّد نیست، نمی‌تواند به سیّد فطره بدهد، حتّی اگر سیّدی نان‌خور او باشد، نمی‌تواند فطرۀ او را به سیّد دیگر بدهد.

2018 ٠فطرۀ طفل شیرخوار٠ فطرۀ طفلی که از مادر یا دایه شیر می‌خورد، بر کسی است که مخارج مادر یا دایه را می‌دهد، ولی اگر مادر یا دایه مخارج خود را از مال طفل برمی‌دارد، فطرۀ طفل بر کسی واجب نیست، ولی فطرۀ مادر یا دایه از مال طفل برداشته می‌شود.

2019 ٠پرداخت فطره از مال حرام٠ انسان اگر چه مخارج عیالاتش را از مال حرام بدهد، باید فطرۀ آنان را از مال حلال بدهد.

2020 ٠فطرۀ اجیر٠ اگر انسان کسی را اجیر کند و شرط کند که مخارج او را بدهد، باید فطرۀ او را هم بدهد، ولی چنانچه شرط کند که مقدار مخارج او را بدهد و مثلاً پولی برای مخارجش بدهد، واجب نیست فطرۀ او را بدهد.

2021 ٠حکم فطره در صورت وفات نان آور یا نان خور٠ اگر کسی بعد از غروب شب عید فطر بمیرد، باید فطرۀ او و عیالاتش را از مال او بدهند، ولی اگر پیش از غروب بمیرد، واجب نیست فطرۀ او و عیالاتش را از مال او بدهند، همچنین اگر یکی از عیالات انسان بعد از غروب شب عید فطر بمیرد پرداخت فطرۀ او بر انسان واجب است، ولی اگر پیش از غروب بمیرد، لازم نیست فطرۀ او را بپردازند.

مصرف زکات فطره‌

2022 ٠مصارف هشت‌گانه زکات فطره٠ اگر زکات فطره را به یکی از هشت مصرفی که در مسألۀ 1933 برای زکات مال گفته شد برسانند کافی است، ولی احتیاط مستحب آن است که فقط به فقرای شیعه بلکه فقط به مساکین (یعنی فقرای بسیار نیازمند) بدهند.

2023 ٠پرداخت زکات فطره به طفل فقیر٠ اگر طفل شیعه‌ای فقیر باشد، انسان می‌تواند با رضایت ولیّ طفل، فطره را به مصرف او برساند یا به واسطۀ دادن به ولیّ؛ ملک طفل نماید.

2024 ٠پرداخت فطره به فاسق و متکدّی٠ فقیری که فطره به او می‌دهند لازم نیست عادل باشد، ولی به شراب‌خوار و نیز کسی که زکات دادن کمک به معصیت اوست نمی‌توان فطره داد، همچنین باید احتیاط کند و به فقیری که گدایی می‌کند فطره ندهند همان طور که در مسألۀ‌ 1953 و 1954 گذشت.

2025 ٠پرداخت فطره به مصرف‌کننده آن در معصیت٠ به کسی که فطره را در معصیت مصرف می‌کند، نباید فطره بدهند.

2026 ٠کمترین مقدار فطره پرداختی به یک نفر٠ واجب است احتیاط کند و به یک فقیر کمتر از یک صاع (که مقدار آن در مسألۀ 1999 گفته شد) فطره ندهد، ولی اگر بیشتر بدهد اشکال ندارد.

2027 ٠پرداخت کمتراز صاع از جنس مرغوب به جای یک صاع از  جنس بد٠ اگر از جنسی که قیمتش دو برابر قیمت معمولی آن است، مثلاً از گندمی که قیمت آن دو برابر قیمت گندم معمولی است، نصف صاع بدهد کافی نیست، بلکه اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد کافی نیست.

2028 ٠پرداخت یک صاع از دو جنس٠ انسان نمی‌تواند نصف صاع را از یک جنس، مثلاً گندم و نصف دیگر را از جنس دیگر؛ مثلاً جو، بدهد و اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد کافی نیست.

2029 ٠مقدّم بودن برخی از مستحقین زکات٠ مستحب است در دادن زکات فطره، خویشان فقیر خود را بر دیگران مقدّم دارد، و بعد همسایگان فقیر را، و بعد اهل علم فقیر را، ولی اگر دیگران از جهتی برتری داشته باشند، مستحب است آن‌ها را مقدّم بدارد.

2030 ٠اشتباه در تشخیص مستحقّ زکات فطره٠ اگر انسان به خیال این که کسی از مصارف زکات فطره مثلاً فقیر است به او فطره بدهد، و بعد بفهمد که از مصارف زکات فطره نبوده، مثلاً فقیر نبوده، حکم مسأله همانند حکمی است که در مسألۀ 1944 دربارۀ زکات اموال گفته شد.

2031 ٠اعتماد به قول فقیر در ادعای فقیر بودن٠ اگر کسی بگوید فقیرم، تا از گفتۀ وی برای انسان اطمینان پیدا نشود نمی‌شود به او فطره داد، مگر انسان بداند که قبلًا فقیر بوده است که بدون اطمینان هم می‌شود به او فطره داد.

مسائل متفرقۀ زکات فطره

2032 ٠پرداخت فطره با قصد قربت و نیّت ادای فطره٠ انسان باید زکات فطره را به قصد قربت؛ یعنی برای خداوند عالم، بدهد و موقعی که آن را می‌دهد نیّت دادن فطره نماید.

2033 ٠پرداخت فطره پیش از عید فطر٠ اگر پیش از ماه رمضان فطره را بدهد صحیح نیست و احتیاط‌ مستحب آن است که در ماه رمضان هم فطره را ندهد، ولی اگر پیش از ماه رمضان به مستحقّ قرض بدهد و بعد از آن‌که فطره بر او واجب شد طلب خود را بابت فطره حساب کند مانعی ندارد، مگر بداند که اکنون دیگر گیرنده مستحقّ فطره نیست.

2034 ٠مخلوط بودن گندم فطره با خاک یا جنس دیگر٠ گندم یا چیز دیگری را که برای فطره می‌دهد، باید به جنس دیگر یا خاک مخلوط نباشد، ولی مقداری خاک و مانند آن که معمولًا همراه گندم می‌باشد مانعی ندارد و اگر بیش از مقدار متعارف به چیزی که خالص کردن آن نیاز به خرج و کار زائد داشته باشد مخلوط باشد، کفایت نمی‌کند.

2035 ٠پرداخت فطره از جنس معیوب٠اگر فطره را از چیز معیوب بدهد کافی نیست.

2036 ٠پرداخت فطرۀ چند نفر از چند جنس٠ کسی که فطرۀ چند نفر را می‌دهد، لازم نیست همه را از یک جنس بدهد، و اگر مثلاً فطرۀ بعضی را گندم و فطرۀ بعضی دیگر را جو بدهد کافی است.

2037 ٠زمان ادای زکات فطره٠ کسی که نماز عید فطر می‌خواند باید فطره را پیش از نماز عید بدهد یا کنار بگذارد، ولی اگر نماز عید نمی‌خواند باید در روز عید فطر زکات فطره را بدهد یا کنار بگذارد.

2038 ٠کنار گذاشتن زکات فطره٠اگر به نیّت فطره مقداری از مال خود را کنار بگذارد و در روز عید به مستحقّ ندهد اشکال ندارد و هر وقت آن را می‌دهد نیّت فطره نماید.

2039 ٠وظیفۀ کسی که فطره را در وقت آن ادا نکرده٠ اگر موقعی که دادن زکات فطره واجب است، فطره را ندهد و کنار هم نگذارد معصیت کرده و به احتیاط مستحب پس از آن، بدون این که نیّت ادا یا قضا کند فطره را بدهد.

2040 ٠تصرّف در فطره‌ای که کنار گذاشته٠ اگر فطره را کنار بگذارد، نمی‌تواند آن را برای خودش بردارد و مالی دیگر را برای فطره بگذارد.

2041 ٠نیّت پرداخت فطره از مال دیگر٠ اگر انسان مالی داشته باشد که قیمتش از فطره بیشتر است، چنانچه فطره را ندهد و نیّت کند که مقداری از آن مال برای فطره باشد صحیح نیست.

2042 ٠تلف شدن فطره‌ای که کنار گذاشته٠ اگر مالی را که برای فطره کنار گذاشته از بین برود، چنانچه در نگهداری مال کوتاهی کرده، باید عوض آن را بدهد، و اگر کوتاهی نکرده، ضامن نیست، البتّه اگر می‌توانسته زکات را به مصرف برساند، ولی دادن زکات را به تأخیر انداخته، احتیاط مستحب آن است که عوض آن را بدهد.

2043 ٠انتقال فطره به شهر دیگر٠ اگر در محلّ خودش، نتواند فطره را به مصرف آن برساند، چنانچه امید نداشته باشد که بعداً بتواند به مصرف برساند، باید آن را به شهر دیگر ببرد، و به مصرف فطره برساند، و باید احتیاط کند و مخارج بردن به آن شهر را از فطره برندارد و اگر فطره تلف شود ضامن نیست، و در صورتی که بتواند زکات فطره را در محلّ خود به مصرف برساند، می‌تواند به شهر دیگر ببرد ولی چنانچه بدون اجازۀ حاکم شرع آن را به شهر دیگر ببرد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

احکام حجّ

2044 ٠شرایط واجب شدن حجّ و به وجود آمدن استطاعت٠حجّ زیارت کردن خانۀ خدا و انجام اعمالی است که دستور داده‌اند در آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر کسی که این شرایط را دارا باشد یک مرتبه واجب می‌شود:

اوّل: بالغ باشد.

دوم: عاقل باشد.

سوم: به واسطۀ رفتن به حجّ مجبور نشود که کار حرامی را (که اهمیتش در شرع به اندازه حجّ یا بیشتر از حجّ است) انجام دهد، یا عمل واجبی را (که به اندازه حجّ یا مهم‌تر از حجّ است) ترک نماید؛ بلی در صورتی که عمل واجب را ترک کند، یا عمل حرام را مرتکب شود، با داشتن شرایط دیگر حجّ بر او واجب است.

چهارم: مستطیع باشد؛ و مستطیع بودن به چند چیز است:

اوّل: توشۀ راه و مرکب سواری یا مالی که بتواند آن‌ها را تهیّه کند داشته باشد.

دوم: توانایی بدنی داشته باشد؛ یعنی از نظر شرایط جسمی توانایی آن را داشته باشد که مکّه رود و حجّ را بجا آورد.

سوم: در راه مانعی از رفتن نباشد، پس اگر راه بسته باشد یا انسان بترسد که در راه، خطر جانی باشد یا آبروی وی در خطر افتد یا مالی را که بردن آن مشقّت شدید برای او ایجاد می‌کند ببرند، حجّ بر او واجب نیست ولی اگر بتواند از راه دیگری برود -اگر چه دورتر باشد- در صورتی که مشقّت شدید نداشته باشد، حجّ بر او واجب است.

چهارم: به مقدار بجا آوردن حجّ وقت داشته باشد.

پنجم: انجام حجّ موجب اختلال در تأمین اقتصادی زندگی خود یا کسانی که شرعاً‌ یا عرفاً خرجی آن‌ها بر او واجب است، نگردد.

ششم: انجام حجّ موجب اختلال در سائر جهات زندگی او نگردد؛ مثلاً کسی که می‌ترسد با رفتن حجّ زندگی او به جدایی کشیده شود، حجّ بر او واجب نیست.

2045 ٠استطاعت در صورت نداشتن منزل ملکی٠ کسی که بدون خانۀ ملکی رفع احتیاجش نمی‌شود، چنانچه انجام حجّ مانع تهیّۀ خانۀ ملکی گردد، مستطیع نیست.

2046 ٠حج رفتن زن با مال خودش و به سختی افتادن پس از برگشت٠ زنی که می‌تواند مکّه برود، اگر بعد از برگشتن از خودش مال نداشته باشد و شوهرش هم -مثلاً- فقیر باشد و خرجی او را ندهد و ناچار است که به سختی زندگی کند، حجّ بر او واجب نیست.

2047 ٠استطاعت مالی با بذل مخارج حج توسط دیگری٠ اگر کسی توشۀ راه و مرکب سواری و پول تهیّۀ آن‌ها را نداشته باشد و دیگری به او بگوید: اگر حجّ بروی من خرج حجّ تو را می‌دهم، استطاعت مالی پیدا می‌کند و با داشتن سایر شرایط حجّ بر او واجب می‌شود.

2048 ٠بذل مال به مقدار مخارج حجّ بدون شرط انجام آن٠ اگر به مقدار مخارج رفت و برگشت و مخارج حجّ را کسی به انسان ببخشد یا در اختیار او بگذارد، استطاعت مالی پیدا می‌کند و با داشتن سایر شرایط مستطیع است هر چند در دادن پول انجام حجّ شرط نشده باشد.

2049 ٠بخشیدن مخارج حجّ به شرط خدمت‌گزاری در راه مکّه٠ اگر مقداری مال که برای حجّ کافی است به کسی بدهند و با او شرط کنند که در راه مکّه خدمت کند، در صورتی که بتواند ضمن خدمت حجّ خود را بجا آورد، استطاعت مالی پیدا می‌کند و با داشتن سایر شرایط حجّ بر او واجب می‌شود.

2050 ٠کفایت حج بذلی از حج واجب٠ اگر مقداری مال به کسی بدهند و حجّ بر او واجب شود، چنانچه حجّ نماید، هر چند بعداً مالی از خود پیدا کند، دیگر حجّ بر او واجب نیست.

2051 ٠به دست آمدن استطاعت مالی در شهر جدّه٠ اگر برای تجارت -مثلاً- تا جدّه رود و مالی به دست آورد که بتواند با آن مکّه رود و اعمال حجّ را بجا آورد، استطاعت مالی پیدا می‌کند و با داشتن سایر شرایط مستطیع است.

2052 ٠اجیری که حج را به دیگری واگذار کند٠ اگر انسان اجیر شود که از طرف کسی دیگر حجّ کند، چنانچه خودش نرود و بخواهد دیگری را از طرف خودش بفرستد، باید از کسی که او را اجیر‌ کرده اجازه بگیرد.

2053 ٠بجا نیاوردن حج و از دست رفتن استطاعت٠ اگر کسی مستطیع شود و به مکّه نرود تا از استطاعت بیفتد، باید اگر چه به زحمت باشد، بعداً حجّ کند. بلی چنانچه بدون اختیار انجام حجّ بر او با مشقّت شدید همراه گردد، تأخیر حجّ تا رفع مشقّت شدید جایز است، ولی حجّ از عهدۀ او ساقط نیست.

2054 ٠نرسیدن به عرفات و مشعرالحرام در وقت معیّن٠ اگر در سال اوّلی که مستطیع شده به مکّه رود و در وقت معیّنی که دستور داده‌اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد، چنانچه هنوز محرم به احرام حجّ نشده و در این تأخیر مسامحه ننموده و در سال‌های بعد نیز مستطیع نباشد، حجّ بر او واجب نیست ولی اگر مسامحه کرده، یا از سال‌های قبل مستطیع بوده و نرفته، اگر چه به زحمت باشد باید حجّ را بجا آورد و چنانچه محرم به احرام حجّ شده ولی به عرفات و مشعر نرسیده، واجب است -هر چند با قرض گرفتن یا اکتساب- در سال بعد حجّ بجا آورد؛ بلی چنانچه در تأخیر سال قبل معذور بوده و بدون اختیار او انجام حجّ سال بعد با مشقّت شدید همراه باشد، لازم نیست دوباره حجّ بجا آورد و در هر حال اگر سال بعد حجّ بجا نیاورد حجی بر عهدۀ او نیست، هر چند در ترک حجّ معصیت کرده باشد.

2055 ٠تأخیر حج برای مستطیع تا  زمان فراهم شدن شرایط دیگر٠ شخص بالغ و عاقل که استطاعت مالی دارد ولی برخی از شرایط دیگر استطاعت را ندارد -مانند بیماری که استطاعت مالی دارد- ‌چنانچه احتمال دهد که بتواند استطاعت بدنی یا طریقی را فراهم کند باید برای ایجاد آن شرایط اقدام کند و تأخیر حج تا زمان فراهم شدن شرایط جایز است و چنانچه از فراهم شدن آن شرایط در آینده مأیوس است، واجب است با قصد قربت برای انجام حجّ خود در اولین سال ممکن نایب بگیرد، هر چند امسال، اولین سالی باشد که استطاعت مالی پیدا کرده است.

2056 ٠افرادی که نمی‌توانند نایب در انجام حج باشند٠ کسانی که خود مستطیع هستند تا حج خود را بجا نیاورده‌اند، نباید در انجام حجّ نایب دیگری بشوند و اگر انجام بدهند، ظاهراً حجّ آن‌ها باطل است و برای خودشان نیز واقع نمی‌شود.

کسانی که نمازشان صحیح نیست یا توانایی انجام اعمال اختیاری عمره یا حجّ را‌ ندارند (مثلاً نمی‌توانند رمی جمرات نمایند) در حج واجب نیابت‌شان باطل است، هر چند مجّانی باشد.

2057 ٠شیوۀ نیّت طواف نساء برای اَجیر٠ کسی که از طرف دیگری برای حجّ اجیر شده، باید طواف نساء را از طرف او (یا به نیّت ما فی الذّمه) بجا آورد و اگر بجا نیاورد، همسر بر آن اجیر حرام است.

2058 ٠وظیفۀ حج‌گزار در صورت فراموش کردن طواف نساء یا عدم صحت آن٠ اگر طواف نساء را فراموش کند یا آن را درست بجا نیاورد، لازم است خودش آن را بجا بیاورد مگر پس از مراجعت به وطن متوجه شود و انجام طواف نساء برای او مشقت داشته باشد (هر چند شدید نباشد) که در این صورت می‌تواند نایب بگیرد و به هر حال تا طواف نساء به درستی انجام نگرفته بهره‌گیری جنسی از همسر جایز نیست، و اگر قبل از مراجعت به وطن متوجه شود تنها در صورتی می‌تواند برای انجام طواف نساء نایب بگیرد که انجام طواف نساء برای او مشقت شدید داشته باشد یا این که اجتناب از همسر تا انجام طواف نساء برای او با مشقت شدید همراه باشد.

احکام خرید و فروش

2059 ٠یاد گرفتن احکام خرید و فروش٠ بر کاسب لازم است احکام خرید و فروش را در موارد محلّ ابتلاء یاد بگیرد، تا در اثر ندانستن احکام، به حرام گرفتار نشود، از حضرت صادق(ع) روایت شده: کسی که می‌خواهد خرید و فروش کند، باید احکام آن را یاد بگیرد، و اگر پیش از یاد گرفتن احکام آن خرید و فروش کند، به واسطۀ گرفتار شدن معامله‌های باطل و شبهه‌ناک به هلاکت می‌افتد.

2060 ٠شک در صحیح بودن معاملۀ انجام‌شده٠ اگر انسان نداند معامله‌ای که پیش‌تر انجام داده، صحیح است یا باطل، حکم به صحّت معامله می‌شود و می‌تواند در مالی که گرفته تصرّف کند.

2061 ٠معاملات واجب و مستحب٠ کسی که مال ندارد و مخارجی بر او واجب است؛ مثل خرج زن و بچّه، باید کسب کند و برای کارهای مستحب؛ مانند وسعت دادن به عیالات و دستگیری از فقرا، کسب کردن مستحب است.

مستحبات خرید و فروش

کارهایی در خرید و فروش مستحب است از جمله:

1. چیزی را که می‌فروشد زیادتر بدهد و آنچه را که می‌خرد کمتر بگیرد.

2. کسی که با او معامله کرده، اگر پشیمان شود و از او تقاضا کند که معامله را به هم بزند، برای به هم زدن معامله حاضر شود. در روایت شریف آمده است: «کسی که تقاضای به هم زدن خرید و فروش را از برادر مسلمانش بپذیرد خداوند متعال روز قیامت از لغزش اومی‌گذرد».

معاملات مکروه

2062 ٠مکروهات خرید و فروش٠ برخی از معاملات مکروه است و کارهایی چند در معامله کراهت دارد که عمدۀ آن‌ها عبارتند از:

اوّل: فروش زمین و آب مگر این که با پول آن زمین یا آب دیگری بخرد.

دوم: ذبح زیاد حیوانات.

سوم: کفن‌فروشی.

چهارم: معامله با مردمان پست.

پنجم: معامله بین اذان صبح و اوّل آفتاب.

ششم: کار خود را خرید و فروش گندم و جو و مانند این‌ها قرار دهد.

هفتم: فرق گذاشتن بین مشتری‌های مسلمان، مگر به جهت علم و تقوی.

هشتم: سخت‌گیری در معامله در جایی که قیمت عادلانه باشد، ولی چانه زدن و سخت‌گیری برای اجتناب از زیان دیدن مستحب است.

نهم: داخل معامله شدن برای خریدن یا فروختن جنسی که برادر مؤمن می‌خواهد بخرد یا بفروشد، مگر آن‌که معاملۀ برادر مؤمن سر نگیرد یا معامله بر اساس مزایده باشد.

دهم: قسم خوردن اگر راست باشد وگرنه حرام است.

معاملات باطل و حرام‌

2063 ٠موارد بطلان یا حرمت خرید و فروش٠ معاملات ذیل باطل است:

اوّل: خرید و فروش عین نجس مثل بول و غائط.

گفتنی است که در برخی از نجاسات علاوه بر باطل بودن معامله، معامله بنا بر أقوی یا بنا بر أحوط حرام نیز می‌باشد، تفصیل این مسأله در کتب مفصّل‌تر ذکر شده است.

دوم: خرید و فروش مال غصبی، البتّه اگر مالک بعداً معامله را اجازه کند، معامله صحیح خواهد بود.

سوم: خرید و فروش چیزی که عقلاء برای تحصیل آن، شی‌ء با ارزشی را نمی‌پردازند؛ همچون آب در کنار دریا، یا اصلاً در صدد تحصیل آن برنمی‌آیند؛ همچون حشرات معمولی.

چهارم: معامله چیزی که منافع معمولی آن فقط کار حرام باشد، مانند آلات قمار.

گفتنی است که اگر چنین معامله‌ای سبب شود که خریدار به گناه بیفتد، معامله حرام نیز می‌باشد.[5]

پنجم: معامله‌ای که در آن ربا باشد، این گونه معامله علاوه بر باطل بودن حرام نیز می‌باشد.

در برخی از موارد معامله حرام است ولی باطل نیست همچون:

1. معامله‌ای که سبب کار حرام گردد.

2. فروش جنسی که با چیز نامرغوب مخلوط است، در صورتی که آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، مثل فروختن روغنی که آن را با پیه مخلوط کرده است و این عمل را غشّ می‌گویند، پیامبر اسلام(ص) فرمود: از ما نیست کسی که در معامله با مسلمانان غشّ کند، یا به آنان ضرر بزند، یا تقلّب و حیله نماید، و هر که با برادر مسلمان خود غشّ کند، خداوند برکت روزی او را می‌برد و راه معاش او را می‌بندد و او را به خودش واگذار می‌کند.

غشّ در معامله سبب بطلان معامله نمی‌شود ولی سبب می‌شود که کسی که در معامله با وی غشّ شده بتواند معامله را به هم بزند، مگر آن‌که جنس فروخته شده به‌طوری با جنس دیگر مخلوط شود که جنس معامله شده به شمار نیاید که معامله باطل نیز می‌باشد.

2064 ٠فروختن چیز پاکی که نجس شده٠ فروختن چیز پاکی که نجس شده و آب کشیدن آن ممکن است ‌اشکال ندارد، ولی اگر خریدار آن چیز را برای کاری بخواهد که شرط آن پاک بودن است، مثلاً از قسم خوراکی است که می‌خواهد آن را بخورد، چنانچه ناآگاهی خریدار سبب گردد که وی آن را در کاری که شرط آن پاکی است به کار گیرد، مثلاً آن خوراکی را بخورد، باید فروشنده نجس بودن آن را به او بگوید، ولی در لباس، لازم نیست نجس بودنش را بگوید، اگر چه مشتری با آن نماز بخواند، مگر خریدار نجس بودنش را می‌دانسته و الان فراموش کرده است و می‌خواهد با آن نماز بخواند که در این صورت فروشنده باید نجس بودن آن را به مشتری بگوید، زیرا نماز در لباس نجس یا بدن نجس در صورت فراموشی باطل است، ولی در صورت ندانستن نجاست لباس یا بدن صحیح است.

2065 ٠معاملۀ جنس نجسی که قابل پاک شدن نیست٠ اگر چیز پاکی مانند روغن و نفت که آب کشیدن آن ممکن نیست نجس شود، معامله آن چند صورت دارد:

صورت اوّل: چیزی باشد که منافع غالبی آن حرام است، ولی قصد مشتری از خرید آن، تنها استفادۀ از آن در منفعت حلال نادر باشد، مثلاً بخواهد روغن نجس را بسوزاند، معامله صحیح و جایز است.

صورت دوّم: چیزی باشد که منافع غالبی آن حرام است و قصد مشتری از خرید آن تنها استفاده در منفعت حلال نباشد، مثلاً بخواهد روغن نجس را بخورد، یا هنوز در مورد استفاده از آن تصمیمی نگرفته باشد معامله باطل است.

در این دو صورت فرقی نیست که مشتری نجس بودن آن چیز را بداند یا نداند، و اگر مشتری نجس بودن آن چیز را نداند و در صورت نگفتن به حرام می‌افتد، مثلاً روغن نجس را می‌خورد، فروشنده باید نجس بودن آن را بگوید، و اگر معامله سبب شود که مشتری آن را در کار حرام به کار گیرد معامله به‌طور کلی حرام است، هر چند به مشتری بگوید، یا مشتری خود حرام‌بودن آن را بداند.

صورت سوم: چیزی است که منفعت غالبی آن حرام نیست ولی در معامله شرط می‌شود که آن را در کار حرام صرف کند که معامله حرام و باطل است.

صورت چهارم: همانند صورت قبلی ولی شرط نمی‌شود که در کار حرام صرف شود در این صورت اگر مشتری آن را برای کار حرام نخرد، بدون اشکال معامله صحیح و جایز است و اگر مشتری آن را برای خصوص کار حرام بخرد، معامله صحیح است، ولی اگر معامله سبب شود که مشتری آن را در کار حرام صرف کند، معامله حرام است.

2066 ٠معاملۀ دوای نجس یا متنجّس٠ معامله دواهایی که در آن عین نجس به کار رفته بنابر مشهور باطل است، ولی اگر متنجّس باشد، چنانچه منافع غالبی آن حرام نباشد و آن را به شرط مصرف کردن در کار حرام معامله نکنند، معامله صحیح و جایز است مگر این که معامله سبب گردد که مشتری آن را در کار حرام صرف کند که معامله حرام ولی صحیح است.

2067 ٠معاملۀ کالا با شک در نجاست آن٠ خرید و فروش چیزی که معلوم نیست نجس است اشکال ندارد هر چند از کشورهای غیر اسلامی آورده شود، ولی اگر از حیوانی باشد که اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می‌کند نجس و معاملۀ آن باطل است مگر نشانه‌ای در کار باشد که آن حیوان به دستور شرع کشته شده است، همان طور که در مسألۀ 95 و 96 گفته شد.

2068 ٠معاملۀ ­پوست­ غیر مذکّی٠ اگر روباه و مانند آن را به غیر دستوری که در شرع معیّن شده کشته باشند، یا خودش مرده باشد، خرید و فروش پوست آن حرام و معاملۀ آن باطل است.

2069 ٠معاملۀ گوشت و چرم وارداتی٠ خرید و فروش گوشت و پیه و چرمی که از ممالک غیر اسلامی می‌آورند، باطل است، ولی اگر انسان نشانۀ معتبری داشته باشد که آن‌ها از حیوانی است که به دستور شرع کشته شده یا از بازار مسلمانان یا سرزمین اسلامی به ممالک غیر اسلامی منتقل شده، خرید و فروش آن‌ها اشکال ندارد، همان طور که در مسألۀ 95 و 96 گذشت.

2070 ٠خرید گوشت و چرم از بازار مسلمین٠ خرید و فروش گوشت و پیه و چرمی که از بازار مسلمانان یا سرزمین اسلامی تهیّه شده، اشکال ندارد، همان طور که در مسألۀ 95 و 96 گذشت، ولی اگر دلیل معتبری نزد انسان باشد که این گوشت و پیه و چرم بدون تحقیق از ممالک غیر اسلامی وارد شده است، خرید و فروش آن‌ها اشکال دارد.

2071 ٠معاملۀ مست‌کننده‌ها٠ خرید و فروش مسکرات حرام و معاملۀ آن‌ها باطل است.

2072 ٠معاملۀ جنس غصبی٠ فروختن مال غصبی باطل است و فروشنده باید پولی را که از خریدار گرفته به او برگرداند، مگر مالک بعداً معامله را اجازه کند.

2073 ٠قصد نپرداختن پول در معامله٠ اگر خریدار قصدش این باشد که پول جنس را ندهد، در صورتی که فروشنده هنگام معامله به چنین معامله‌ای راضی نبوده معامله صحیح نیست.

2074 ٠معامله با پول حرام٠ اگر کسی جنسی را با پول معیّن حرام بخرد معامله باطل است ولی اگر معامله بر روی پول غیر معیّن (به گونۀ کلّی) انجام گیرد و خریدار تصمیم داشته باشد که پول جنس را از مال حرام بدهد در صورتی که فروشنده راضی باشد، مثل آن‌که شخصی لاابالی باشد، یا به علّت ندانستن وضعیّت پول پرداخت شده و حلال‌بودن آن پول برای وی (به حکم ظاهر شرع) به معامله راضی باشد، معامله صحیح است، ولی باید مقداری را که بدهکار است از مال حلال بدهد.

2075 ٠معاملۀ آلات لهو و آلات مشترک٠ خرید و فروش آلات لهو حرام است و امّا آلات مشترک مثل رادیو و ضبط صوت در صورتی که به قصد استعمال در حرام نبوده و این معامله سبب استعمال در حرام نباشد، خرید و فروش آن مانعی ندارد.

2076 ٠فروختن جنس به شرط استفادۀ حرام٠ اگر چیزی را که می‌شود استفاده حلال از آن ببرند به این شرط بفروشد که آن را در حرام مصرف کند، مثلاً انگور را به این شرط بفروشد که از آن شراب تهیّه نمایند، معاملۀ آن حرام و باطل است، ولی اگر به این شرط نفروشد و معاملۀ وی هم سبب مصرف شدن آن چیز در حرام نباشد معامله اشکال ندارد؛ هر چند بداند که مشتری از انگور شراب تهیّه خواهد کرد.

2077 ٠ساخت ­و­ معاملۀ مجسّمه­ و نقّاشی٠ ساختن مجسّمۀ جاندار حرام است و همچنین نقّاشی جاندار بنابر احتیاط حرام است، ولی خرید و فروش آن مانعی ندارد هر چند احتیاط استحبابی در ترک آن است.

2078 ٠معاملۀ مالی که از راه حرام تهیّه شده٠ خریدن چیزی که از قمار، یا دزدی، یا از معاملۀ باطل تهیّه شده حرام است و اگر کسی آن را بخرد، باید به صاحب اصلی‌اش برگرداند.

2079 ٠فروش روغن مخلوط با پیه٠ اگر روغنی را که با پیه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معیّن کند، مثلاً بگوید این یک کیلو روغن را می‌فروشم، معامله به مقدار پیهی که در آن است باطل می‌باشد و پولی را که فروشنده برای پیه آن گرفته مال مشتری و پیه مال فروشنده است و اگر مشتری نداند در صورتی که از تبعض صفقه (بطلان معامله نسبت به بخشی از مال) ضرر می‌کند می‌تواند معاملۀ روغن خالصی را هم که در آن است به هم بزند، ولی اگر آن را معیّن نکند بلکه یک کیلو روغن در ذمّه بفروشد، بعد روغنی که پیه دارد بدهد، مشتری می‌تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص را مطالبه نماید.

2080 ٠معامله جنسی که با وزن و پیمانه می‌فروشند به مقدار زیادتر از همان جنس٠ اگر مقداری از جنسی را که با وزن یا پیمانه می‌فروشند، به زیادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً یک من گندم را به یک من و نیم گندم بفروشد، ربا و حرام است، بلکه اگر یکی از دو جنس سالم و دیگری معیوب یا جنس یکی خوب و جنس دیگری بد باشد، یا با یکدیگر تفاوت قیمت داشته باشند، چنانچه بیشتر از مقداری که می‌دهد بگیرد، باز هم ربا و حرام است، پس اگر مس درست را بدهد و بیشتر از آن مس شکسته بگیرد، یا برنج صدری بدهد و بیشتر از آن برنج گرده بگیرد، یا طلای ساخته را بدهد و بیشتر از آن طلای نساخته بگیرد، ربا و حرام است.

2081 ٠گرفتن زیادی از جنس دیگر٠ اگر چیزی را که اضافه می‌گیرد غیر از جنسی باشد که می‌فروشد، مثلاً یک کیلو گندم را به یک کیلو گندم و مقداری پول بفروشد باز هم ربا و حرام است، بلکه اگر چیزی زیادتر نگیرد، ولی شرط کند که خریدار عملی برای او انجام دهد، ربا و حرام است.

2082 ٠ضمیمه کردن چیزی در کنار مقدار کمتر٠ اگر کسی که مقدار کمتر را می‌دهد چیزی علاوه کند، مثلاً یک کیلو گندم و یک دستمال را به یک کیلو و نیم گندم بفروشد اشکال ندارد، همچنین است اگر از هر دو طرف چیزی زیاد کنند، مثلاً یک کیلو گندم و یک دستمال را به یک کیلو و نیم گندم و یک دستمال بفروشد.

2083 ٠ربای معاملی در چیزهایی که با متر یا عدد می‌فروشند٠ اگر چیزی را که مثل پارچه با متر و ذرع می‌فروشند، یا چیزی را که مثل کبریت با شماره معامله می‌کند بفروشد و زیادتر بگیرد، مثلاً ده بسته کبریت بدهد و یازده بسته بگیرد، اشکال ندارد.

2084 ٠اختلاف شهرها در وزن و پیمانه و شمارش اجناس٠ جنسی را که در بعضی از شهرها با وزن یا پیمانه می‌فروشند و در بعضی از شهرها با شماره معامله می‌کنند احتیاط آن است که آن جنس را به زیادتر از آن نفروشند و اگر در شهری هم با شماره و هم با وزن یا پیمانه معامله شود زیاده گرفتن اشکال دارد.

2085 ٠زیادی گرفتن در معاملۀ دو جنس مختلف٠ اگر چیزی را که می‌فروشد و عوضی را که می‌گیرد از یک جنس نباشد، زیادی گرفتن اشکالی ندارد، پس اگر یک کیلو برنج را بفروشد و دو کیلو گندم بگیرد معامله صحیح است.

2086 ٠گرفتن زیادی در اشیاء همجنس٠ جنسی را که می‌فروشد و عوضی را که می‌گیرد، اگر از یک چیز عمل آمده باشد، باید در معامله زیادی نگیرد؛ مثلاً اگر یک کیلو روغن گاو بفروشد و در عوض آن یک کیلو و نیم پنیر گاو بگیرد، ربا و حرام است و همچنین است اگر میوۀ رسیده را با میوۀ نارس آن معامله کند، نمی‌تواند زیادی بگیرد.

2087 ٠معاملۀ جو با گندم٠ جو و گندم در ربا یک جنس حساب می‌شود، پس اگر یک کیلو گندم بدهد و یک کیلو و نیم جو بگیرد، ربا و حرام است.

2088 ٠مستثنیات حرمت ربا٠ مسلمان می‌تواند از کافری که ربا گرفتن در شریعتش جایز است یا مالش محترم نیست ربا بگیرد، و نیز پدر می‌تواند از فرزند خود و شوهر از زن خود ربا بگیرد،  و جایز نیست پسر از پدر و زن از شوهر خود ربا بگیرد.

فروشنده و خریدار

2089 ٠شرایط فروشنده و خریدار٠ فروشنده و خریدار باید چند شرط داشته باشند:

اوّل: عاقل باشند.

دوم: ممیّز باشند.

سوم: قصد خرید و فروش داشته باشند، پس اگر مثلاً به شوخی بگوید: مال خود را فروختم، معامله باطل است.

چهارم: جنس و عوضی را که می‌دهند مالک یا در حکم مالک (مانند ولیّ و وکیل) باشند.

پنجم: بالغ باشند.

ششم: از سایر کسانی که نمی‌توانند در مال خود تصرّف کنند و در فصل مستقلّی خواهد آمد، نباشند.

هفتم: کسی آن‌ها را مجبور نکرده باشد.

این شرط و دو شرط پیشین در معامله با مال خود لازم است، ولی اگر کسی مال دیگری را با اجازۀ او معامله کند، لازم نیست این سه شرط را دارا باشد.

شرایط بالا در اکثر معامله‌های دیگر (غیر از خرید و فروش) نیز شرط است و احکام آن‌ها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

2090 ٠معامله با بچّۀ نابالغ٠ معامله با بچۀ نابالغ که مستقل در معامله باشد، در مال خود باطل است، امّا اگر معامله با ولیّ باشد و بچۀ نابالغ ممیّز فقط صیغۀ معامله را جاری سازد، یا بچۀ ممیّز مال دیگری را با اجازۀ وی معامله کند صحیح است.

2091 ٠وظیفۀ کسی که با نابالغ معامله کرده٠ اگر انسان از بچۀ نابالغ در مواردی که معامله باطل است، چیزی بخرد یا چیزی به او بفروشد باید جنس یا پولی را که از او گرفته به صاحب آن بدهد یا از صاحبش رضایت بگیرد، و اگر صاحب آن را نمی‌شناسد و برای شناختن او هم وسیله‌ای ندارد و رضایت او را هم احراز نکرده، باید چیزی را که از بچّه گرفته با اجازۀ حاکم شرع صدقه بدهد.

2092 ٠مطالبۀ پولی که در معامله به نابالغ داده٠ اگر کسی با بچّه معامله‌ای انجام دهد که صحیح نیست و جنس یا پولی که به بچّه داده است از بین برود، چنانچه بچّه ممیّز باشد این شخص می‌تواند عوض مالی را که از بین رفته از بچّه بعد از بلوغش یا از ولیّ او (در صورتی که از اموال بچّه در اختیار وی باشد) مطالبه کند، و اگر بچّه ممیّز نباشد حقّ مطالبه ندارد.

2093 ٠رضایت به معامله بعد از اکراه٠ اگر خریدار یا فروشنده را به معامله مجبور کنند، چنانچه بعد از معامله راضی شود و رضایت خود را ابراز نماید معامله صحیح است، ولی احتیاط‌ مستحب آن است که دوباره صیغۀ معامله را اجرا سازند.

2094 ٠اجازۀ صاحب مال به معاملۀ فضولی٠ اگر انسان مال کسی را بدون اجازۀ او بفروشد، چنانچه صاحب مال بعداً راضی شود و اجازه کند معامله صحیح است، حتی در صورتی که قبل از معامله از انجام آن نهی کرده باشد، یا بعد از معامله آن را رد کرده باشد، البته اگر از زمان نهی از معامله یا ردّ آن، مدت زیادی گذشته باشد که عرف بگوید دیگر نمی‌تواند از نهی و ردّ قبلی‌اش برگردد چنانچه بعداً هم معامله را اجازه کند، معامله باطل است.

2095 ٠فروش مال طفل، یتیم و دیوانه٠ پدر و جدّ پدری طفل و نیز وصیّ پدر و وصیّ جدّ پدری (که به ایشان برای تصرّف در اموال کودک وصیّت شده است) در صورتی که مفسده نداشته باشد، می‌توانند مال طفل را بفروشند، و مجتهد عادل هم می‌تواند مال دیوانه یا طفل یتیم یا مال کسی را که غایب است بفروشد، ولی بنا بر احتیاط فقط در صورت ضرورت به این کار اقدام ورزد.

2096 ٠اجازۀ مالک به معامله‌ای که غاصب انجام داده٠ اگر کسی مالی را غصب کند و بفروشد و بعد از فروش صاحب مال معامله را اجازه کند، معامله صحیح است، و چیزی را که غصب‌کننده به مشتری داده و منفعت‌های آن از موقع معامله ملک مشتری است و چیزی را که مشتری داده و منفعت‌های آن از موقع معامله، ملک کسی است که مال او را غصب کرده‌اند.

2097 ٠فروش مال غصبی با ادعای مالکیت آن٠ اگر کسی مالی را غصب کند، و خود را مالک آن به شمار آورده، آن را برای خودش بفروشد، در صورتی که مالک معامله را برای غاصب اجازه دهد معامله صحیح نیست ولی اگر مالک معامله را برای خودش اجازه دهد، یا معامله را اجازه دهد و نگوید که برای خودش اجازه می‌دهد یا برای غاصب، معامله صحیح بوده و عوض آن، مال مالک می‌شود نه مال غاصب.

شرایط جنس و عوض آن

2098 ٠شروط شش‌گانه‌ی جنس و عِوَض٠ جنسی را که می‌فروشند و چیزی را که عوض آن می‌گیرند، شش شرط دارد:

اوّل: مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره یا متر و مانند این‌ها معلوم باشد.

دوم: هر کدام از طرفین معامله بتوانند آنچه را که مالک می‌شوند در اختیار بگیرند ولی اگر اسبی را که فرار کرده و احتمال می‌دهد که می‌تواند به چنگ آورد، با چیزی که خریدار می‌تواند تحویل بگیرد، مثلاً با یک فرش بفروشد، معامله صحیح است، اگر چه آن اسب پیدا نشود، و خرید و فروش جنسی که از تحویل گرفتن آن مأیوس است باطل است، هر چند با ضمیمه همراه باشد.

سوم: خصوصیّاتی را که در جنس و عوض می‌باشد و به واسطۀ آن‌ها میل مردم به معامله فرق می‌کند، معیّن نمایند.

چهارم: کسی در جنس یا در عوض آن حقّی نداشته باشد، پس مالی را که انسان پیش کسی گرو گذاشته، بدون اجازۀ او نمی‌تواند بفروشد.

پنجم: ملک طلق باشد، پس کسانی که مالی وقف آن‌ها شده، نمی‌توانند آن را به فروش برسانند. مگر در چند مورد که در مسائل 2102 و 2103 خواهد آمد.

ششم: خود جنس را بفروشد، نه منفعت آن را، پس اگر مثلاً منفعت یک سالۀ خانه را بفروشد، صحیح نیست، ولی اگر ثمن را منفعت قرار دهد مثلاً فرشی را از کسی بخرد و عوض آن منفعت یک سالۀ خانۀ خود را به او واگذار کند، اشکال ندارد.

احکام این شرایط در مسائل آینده گفته خواهد شد.

2099 ٠اختلاف شهرها در نحوه فروش به وزن یا مشاهده٠ جنسی را که در شهری با وزن یا پیمانه معامله می‌کنند، در آن شهر انسان باید با وزن یا پیمانه بخرد، ولی می‌تواند همان جنس را در شهری که با دیدن معامله می‌کنند با دیدن خریداری نماید.

2100 ٠معاملۀ جنس وزنی با پیمانه دارای گنجایش وزنی مشخص٠ چیزی را که با وزن خرید و فروش می‌کنند، با پیمانه‌ای که وزن مشخص گنجایش آن است هم می‌شود معامله کرد به این طور که اگر مثلاً می‌خواهد ده کیلو گندم بفروشد، با پیمانه‌ای که یک کیلو گندم می‌گیرد ده پیمانه بدهد.

2101 ٠معاملۀ باطل و رضایت مالک به تصرّف٠ اگر یکی از شرط‌هایی که گفته شد در معامله نباشد، معامله باطل است، ولی اگر خریدار و فروشنده راضی باشند که در مال یکدیگر تصرّف کنند، تصرّف آن‌ها اشکال ندارد.

2102 ٠معاملۀ اموال موقوفه٠ معامله چیزی که وقف شده باطل است، ولی اگر به‌طوری خراب شود یا در معرض خرابی باشد که نتوانند استفاده‌ای را که مال برای آن وقف شده از آن ببرند، مثلاً حصیر مسجد به‌طوری پاره شود که نتوانند روی آن نماز بخوانند، فروش آن اشکالی ندارد، و در صورتی که ممکن باشد باید پول آن را در همان مسجد، به مصرفی برسانند که به مقصود وقف‌کننده نزدیک‌تر باشد.

2103 ٠موارد جواز معامله موقوفات٠ هر گاه بین کسانی که مال را برای آنان وقف کرده‌اند، به‌طوری اختلاف پیدا شود که اگر مال وقف را نفروشند، بیم آن برود که اموال یا جانهای مسلمانان تلف شود، با اجازۀ حاکم شرع می‌توانند آن مال را بفروشند، و به مصرفی که به مقصود وقف‌کننده نزدیک‌تر است برسانند.

2104 ٠معاملۀ ملکی که در اجارۀ دیگری است٠ خرید و فروش ملکی که آن را به دیگری اجاره داده‌اند اشکال ندارد ولی استفاده آن ملک در مدّت اجاره مال مستأجر است، و اگر خریدار خیال کرده که آن ملک را اجاره نداده‌اند، یا این که مدّت اجاره کم است، پس از اطّلاع می‌تواند معاملۀ خودش را به هم بزند.

صیغۀ خرید و فروش‌

2105 ٠صیغه معامله به زبانهای مختلف و قصد انشاء٠ در خرید و فروش لازم نیست صیغۀ عربی بخوانند، مثلاً اگر فروشنده به فارسی بگوید که این مال را در عوض این پول فروختم و مشتری بگوید قبول کردم معامله صحیح است، ولی خریدار و فروشنده باید قصد انشاء داشته باشند، یعنی به گفتن این دو جمله مقصودشان خرید و فروش باشد.

2106 ٠معامله بدون خواندن صیغه٠ اگر فروشنده و خریدار صیغه نخوانند بلکه فروشنده جنس را به قصد فروختن به دیگری بدهد و خریدار هم به قصد خریدن بگیرد، داد و ستد انجام گرفته، و هر دو مالک می‌شوند، همچنین می‌توان با دادن پول از سوی خریدار و گرفتن آن از سوی فروشنده به قصد داد و ستد، خرید و فروش را انجام داد.

خرید و فروش میوه‌ها

2107 ٠فروش میوه پیش از چیدن٠ فروختن غوره بر درخت اشکالی ندارد و نیز فروش میوه‌ای که گل آن ریخته و دانه بسته باشد، پیش از چیدن صحیح است، البته باید احتیاط کرد که از آفت هم رسته باشد.

2108 ٠معاملۀ میوه قبل از دانه بستن٠ اگر بخواهند میوه‌ای را که بر درخت است، پیش از آن‌که دانه ببندد و گلش بریزد (به‌طوری که در مسألۀ پیش ذکر شد) بفروشند، باید چیزی از حاصل زمین مانند سبزیها را با آن بفروشند.

2109 ٠فروش خرمای زرد یا سرخ بر روی درخت٠ اگر خرمایی را که زرد یا سرخ شده بر درخت بفروشند اشکال ندارد، ولی نباید عوض آن را از خرما، چه از آن درخت چه از درخت دیگر قرار دهند.

2110 ٠فروش محصولاتی که چند بار در سال چیده می‌شوند٠ فروختن خیار و بادمجان و سبزی‌ها و مانند این‌ها که سالی چند مرتبه چیده می‌شود، در صورتی که ظاهر و نمایان شده باشد و معیّن کنند که مشتری در سال چند دفعه آن را بچیند، اشکال ندارد.

2111 ٠فروش خوشۀ گندم و جو٠اگر خوشۀ گندم و جو را بعد از آن‌که دانه بسته و از آفت رسته، به چیز دیگری غیر گندم و جو بفروشند اشکال ندارد.

نقد و نسیه

2112 ٠چگونگی تحویل مال مورد معامله٠ اگر جنسی را نقد بفروشند، خریدار و فروشنده بعد از معامله می‌توانند جنس و پول را از یکدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند و تحویل دادن اشیاء غیر منقول همچون خانه و زمین و اشیاء منقول همچون فرش و لباس به این است که اختیار تصرّف در مال را به دست طرف معامله قرار دهد.

2113 ٠نحوۀ تعیین مدّت در نسیه٠ در معامله نسیه باید مدّت کاملاً معلوم باشد، پس اگر جنس را بفروشد که سر خرمن پول آن را بگیرد، چون مدّت کاملاً معیّن نشده، معامله باطل است.

2114 ٠مطالبۀ عوض زودتر از موعد مقرر٠ اگر جنسی را نسیه بفروشد، پیش از تمام شدن مدّتی که قرار گذاشته‌اند، نمی‌تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار بمیرد و از‌ خودش مال داشته باشد، فروشنده می‌تواند پیش از تمام شدن مدّت، طلبی را که دارد از ورثۀ او مطالبه نماید.

2115 ٠ناتوانی از پرداخت عوض معامله در مهلت تعیین شده٠ اگر جنسی را نسیه بفروشد، بعد از تمام شدن مدّتی که قرار گذاشته‌اند می‌تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار نتواند بپردازد باید او را مهلت دهد و اگر عین مال او موجود باشد می‌تواند معامله را به هم بزند و مال خود را پس بگیرد.

2116 ٠عدم تعیین قیمت در نسیه٠ اگر به کسی که قیمت جنس را نمی‌داند، مقداری نسیه بفروشد و قیمت آن را به او نگوید معامله باطل است مگر این که خریدار، فروشنده را وکیل کند که به جای او خرید جنس را عهده‌دار گردد که در این صورت همین مقدار که وکیل قیمت جنس را می‌داند، کفایت می‌کند، ولی اگر به کسی که قیمت نقدی جنس را می‌داند نسیه بفروشد و گران‌تر حساب کند، مثلاً بگوید جنسی را که به تو نسیه می‌دهم 10 درصد از قیمتی که نقد می‌فروشم گران‌تر حساب می‌کنم و او قبول کند، اشکال ندارد.

2117 ٠کم کردن از طلب با پرداخت نقدی بخشی از آن٠ کسی که جنسی را نسیه فروخته و برای گرفتن پول آن مدّتی قرار داده، اگر مثلاً بعد از گذشتن نصف مدّت، مقداری از طلب خود را کم کند، و بقیّه را نقد بگیرد، اشکال ندارد.

معاملۀ سلف و شرایط آن

2118 ٠تعریف معاملۀ سلف٠ معاملۀ سلف آن است که پول کالا نقد بوده، ولی خود کالا به گونه کلّی و زمان‌دار باشد، بنابراین اگر با پول نقد با فروشنده معامله کند که مثلاً بعد از شش ماه فلان جنس را تحویل بگیرد، و فروشنده هم قبول کند، معامله سلف است.

2119 ٠جنس عوض در معاملۀ سلف٠ اگر پولی را که از جنس طلا یا نقره است، سلف بفروشد، و عوض آن را پول طلا یا نقره بگیرد، معامله باطل است، ولی اگر جنسی یا پولی را که از جنس طلا و نقره نیست بفروشد، و عوض آن را جنس دیگر یا پول طلا و نقره بگیرد معامله صحیح است، و احتیاط مستحب آن است که در عوض جنسی که می‌فروشد پول بگیرد و‌ جنس دیگر نگیرد.

2120 ٠شرایط معاملۀ سلف٠ معامله سلف شش شرط دارد:

اوّل: خصوصیّاتی را که جنس به واسطۀ آن‌ها فرق می‌کند معیّن نمایند، ولی دقّت زیاد لازم نیست، همین قدر که مردم بگویند خصوصیّات آن معلوم شده کافی است.

دوم: پیش از آن‌که خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد، یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبکار باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید، و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگر چه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده می‌تواند معاملۀ همان مقدار را به هم بزند.

سوم: مدّت را کاملاً معلوم کنند، و اگر مثلاً بگوید: تا اوّل خرمن جنس را تحویل می‌دهم، چون مدّت کاملاً معلوم نشده، معامله باطل است.

چهارم: زمانی را برای تحویل جنس معیّن کنند که فروشنده بتواند در آن زمان جنس را تحویل دهد، البتّه اگر در هنگام معامله فروشنده می‌توانسته با فراهم کردن مقدّمات کار، جنس مورد نظر را در زمان تعیین شده تحویل دهد، ولی در اثر تأخیر در فراهم کردن مقدّمات، پس از معامله قدرت خود را بر تحویل جنس در زمان تعیین شده از دست دهد معامله صحیح است، ولی خریدار می‌تواند معامله را به هم بزند.

گفتنی است که اگر فروشنده در هنگام معامله نمی‌توانسته جنس را تحویل دهد ولی مثلاً به اندازۀ همان جنس از دیگری طلب داشته باشد، همین که خریدار بتواند جنس را از بدهکار تحویل بگیرد، کفایت می‌کند در این که معامله سلف صحیح باشد.

پنجم: جای تحویل جنس را معیّن نماید، ولی اگر از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد، لازم نیست اسم آنجا را ببرند.

ششم: وزن یا پیمانه یا طول یا مساحت آن را معیّن کنند، و جنسی را هم که معمولاً با دیدن معامله می‌کنند اگر سلف بفروشند اشکال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم‌مرغ تفاوت افراد آن به قدری کم باشد که مردم به آن اهمیّت ندهند.

2121 ٠فروش جنسی که به صورت سلف خریداری کرده٠ انسان نمی‌تواند جنسی را که سلف خریده پیش از تمام شدن مدّت بفروشد، خواه به فروشنده بفروشد یا به کس دیگر، عوض آن را از همان جنس عوض در معامله سلف قرار دهد یا از جنس دیگر، قیمت عوض تعیین شده با قیمت عوض در معامله سلف یکسان باشد یا کمتر باشد، و بعد از تمام شدن مدّت و تحویل گرفتن جنس، معاملۀ آن بدون اشکال صحیح است، ولی اگر هنوز آن را تحویل نگرفته، بخواهد آن را بفروشد، باید عوض آن را چیزی که خریدار طلبکار است قرار ندهد، همچنین اگر بخواهد با عوضی از جنس همان عوض معاملۀ سلف، آن را به فروشندۀ معاملۀ سلف بفروشد، باید به همان اندازه (نه کمتر، نه بیشتر) بفروشد.

2122 ٠تحویل دادن جنسی دیگر در سلف٠ در معاملۀ سلف اگر فروشنده جنسی را که قرارداد کرده بدهد، مشتری باید قبول کند، ولی اگر جنس دیگری بدهد لازم نیست مشتری قبول کند، هر چند بهتر از جنسی باشد که قرار گذاشته‌اند، البتّه گاه تعیین یک ویژگی برای جنس از باب حدّاقل مقدار لازم است که در این صورت اگر جنسی با ویژگی بهتر تحویل دهد، چون همان جنسی است که قرار گذاشته‌اند، بر مشتری لازم است آن را قبول کند.

2123 ٠تحویل دادن جنسِ پست‌تر از مورد قرارداد در سلف٠ اگر جنسی را که فروشنده می‌دهد، پست‌تر از جنسی باشد که قرارداد کرده، مشتری می‌تواند قبول نکند.

2124 ٠رضایت مشتری به جنس دیگر٠ اگر فروشنده به جای جنسی که قرارداد کرده، جنس دیگر بدهد، در صورتی که مشتری راضی شود، اشکال ندارد.

2125 ٠نایاب شدن جنس هنگام تحویل٠ اگر جنسی را که سلف فروخته در موقعی که باید آن را تحویل دهد نایاب شود و نتواند آن را تهیّه کند، مشتری می‌تواند صبر کند تا تهیّه نماید، یا معامله را به هم بزند، و چیزی را که داده پس بگیرد، همان طور که در مسألۀ 2120، شرط چهارم گفته شد.

2126 ٠معامله به شرط تحویل جنس و پول در آینده٠ اگر جنسی را بفروشد و قرار بگذارد که بعد از مدّتی تحویل دهد و پول آن را هم بعد از مدّتی بگیرد، بنا بر احتیاط معامله باطل است.

فروش طلا و نقره به طلا و نقره

2127 ٠فروش طلا به طلا و نقره به نقره٠ اگر طلا را به طلا، یا نقره را به نقره بفروشند، در صورتی که وزن‌ یکی از آن‌ها زیادتر از دیگری باشد معامله حرام و باطل است، ولی سکّۀ طلای کنونی را که با وزن معامله نمی‌شود، می‌توان با سکّۀ طلا با وزن بیشتر معامله کرد.

2128 ٠فروش طلا به نقره و بالعکس٠ اگر طلا را به نقره، یا نقره را به طلا بفروشند، معامله صحیح است، و لازم نیست وزن آن‌ها مساوی باشد.

2129 ٠تحویل طلا و نقره پیش از جدا شدن بایع و مشتری٠ اگر طلا را به طلا یا نقره بفروشند یا نقره را به طلا یا نقره بفروشند، باید فروشنده و خریدار پیش از آن‌که از یکدیگر جدا شوند، جنس و عوض آن را به یکدیگر تحویل دهند، و اگر هیچ مقدار از چیزی را که قرار گذاشته‌اند تحویل ندهند معامله باطل است.

2130 ٠تحویل مقداری از طلا و نقره پیش از جدا شدن٠ اگر فروشنده یا خریدار تمام چیزی را که قرار گذاشته تحویل دهد و دیگری مقداری از آن را تحویل دهد و از یکدیگر جدا شوند، اگر چه معامله به آن مقدار صحیح است ولی کسی که تمام مال به دست او نرسیده، می‌تواند معامله را به هم بزند.

2131 ٠فروش خاکِ نقره و طلا به نقره و طلای خالص٠ اگر خاک نقرۀ معدن را به نقرۀ خالص و خاک طلای معدن را به طلای خالص بفروشند معامله باطل است، مگر معلوم باشد مقدار نقره موجود در خاک نقره با مقدار نقرۀ خالص یا مقدار طلای موجود در خاک طلا با مقدار طلای خالص مساوی است و اگر در جایی خاک خودش ارزش مالی داشته باشد نیز معامله صحیح است ولی فروختن خاک نقره به طلا و خاک طلا به نقره در هر حال اشکال ندارد.

مواردی که انسان می‌تواند معامله را به هم بزند‌

2132 ٠تعریف خیار و انواع آن٠ حقّ به هم زدن معامله را خیار می‌گویند، و خریدار و فروشنده در دوازده صورت می‌توانند معامله را به هم بزنند:

اوّل: از مجلس معامله متفرّق نشده باشند، و این خیار را «خیار مجلس» می‌گویند.

دوم: معامله‌کننده مغبون شده باشد و ضرر وی جبران نشده باشد که به آن «خیار غبن» می‌گویند.

سوم: در معامله قرارداد کنند که تا مدّت معیّنی هر دو یا یکی از آنان یا شخص ثالثی‌ بتوانند معامله را به هم بزنند که به آن «خیار شرط» می‌گویند.

چهارم: فروشنده یا خریدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد، و طوری کند که قیمت مال به نظر مردم زیاد بیاید، که به آن «خیار تدلیس» می‌گویند.

پنجم: فروشنده یا خریدار شرط کند که کاری انجام دهد، یا شرط کند مالی را که می‌دهد طور مخصوصی باشد، و به آن شرط عمل نکند که در این صورت دیگری می‌تواند معامله را به هم بزند، که به آن «خیار تخلّف شرط» می‌گویند.

ششم: در جنس یا عوض آن عیبی باشد که به آن «خیار عیب» می‌گویند.

هفتم: معلوم شود مقداری از جنس را که فروخته‌اند، مال دیگری است، که اگر صاحب آن به معامله راضی نشود، خریدار می‌تواند معامله را به هم بزند، یا پول آن مقدار را از فروشنده بگیرد، و نیز اگر معلوم شود مقداری از چیزی را که خریدار عوض قرار داده، مال دیگری است و صاحب آن راضی نشود، فروشنده در صورتی که از بطلان معامله در این بخش، ضرر کند می‌تواند معامله را به هم بزند، یا عوض آن مقدار را از خریدار بگیرد، همچنین اگر قسمتی از جنسی را که فروخته‌اند یا قسمتی از چیزی را که عوض قرار داده‌اند، از چیزهایی باشد که معامله با آن صحیح نیست، مثلاً کسی گوسفند و خوک را در یک معامله فروخته باشد، در این صورت کسی که مال به صورت کامل به دستش نمی‌رسد، اگر از بطلان معامله نسبت به خوک، ضرر کند می‌تواند معامله را به هم بزند، خیار در این صورت‌ها «خیار تبعّض صفقه» نام دارد. در خیار تبعّض صفقه لازم نیست قسمتی که مال دیگری در می‌آید، تفکیک شده باشد، بلکه اگر به صورت مشاع هم باشد این خیار ثابت است.

هشتم: پس از انجام معامله و قبل از تحویل، جنسی را که فروخته‌اند یا چیزی را که عوض قرار می‌دهند به‌طوری با چیز دیگر مخلوط شود که شرکت پدید آید، که کسی که مال وی به صورت مشترک درآمده، می‌تواند معامله را به هم بزند، این خیار «خیار شرکت» نامیده می‌شود.

نهم: فروشنده خصوصیّات جنسی را که مشتری ندیده، به او بگوید، بعد معلوم شود طوری که گفته نبوده که در این صورت مشتری می‌تواند معامله را به هم بزند، و نیز‌ اگر مشتری خصوصیّات عوض معیّنی را که قرار می‌دهد بگوید، بعد معلوم شود طوری که گفته نبوده است، فروشنده می‌تواند معامله را به هم بزند که به آن «خیار رؤیت» می‌گویند.

دهم: مشتری پول جنسی را که نقد خریده تا سه روز ندهد و فروشنده هم جنس را تحویل ندهد که اگر مشتری شرط نکرده باشد که دادن پول را به تأخیر بیندازد، فروشنده می‌تواند معامله را به هم بزند، ولی اگر جنسی را که خریده مثل بعضی از میوه‌ها باشد که اگر یک روز بماند ضایع می‌شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نکرده باشد که دادن پول را تأخیر بیندازد، فروشنده می‌تواند معامله را به هم بزند، این خیار «خیار تأخیر» نام دارد.

یازدهم: حیوانی را خریده باشد که خریدار تا سه روز می‌تواند معامله را به هم بزند و اگر عوض معامله، حیوان باشد، فروشنده تا سه روز می‌تواند معامله را به هم بزند که به آن «خیار حیوان» می‌گویند.

دوازدهم: فروشنده نتواند جنسی را که فروخته تحویل دهد، مثلاً اسبی را که فروخته فرار نماید که در این صورت مشتری می‌تواند معامله را به هم بزند که به آن «خیار تعذّر تسلیم» می‌گویند، این خیار در جایی است که در هنگام معامله فروشنده توانایی تحویل جنس را داشته یا خریدار بتواند جنس را تحویل بگیرد و ناتوانی پس از انجام معامله پدید آید، و اگر در هنگام معامله توانایی وجود نداشته باشد، معامله از اساس باطل است.

احکام خیارها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

2133 ٠مغبون شدن در معامله٠ اگر خریدار قیمت جنس را نداند، یا در موقع معامله غفلت کند و جنس را گران‌تر از قیمت معمولی آن بخرد، اگر به قدری گران خریده که مردم به آن اهمیّت می‌دهند چنانچه فروشنده، ضرر خریدار را جبران نکند می‌تواند معامله را به هم بزند، و نیز اگر فروشنده قیمت جنس را نداند، یا موقع معامله غفلت کند و جنس را ارزان‌تر از قیمت آن بفروشد، در صورتی که مردم به مقداری که ارزان فروخته اهمیّت بدهند، و خریدار، ضرر فروشنده را جبران نکند می‌تواند معامله را به هم بزند.

2134 ٠بیع شرط٠ در معاملۀ «بیع شرط» که مثلاً خانۀ ده میلیونی را به یک میلیون می‌فروشند و قرار می‌گذارند که اگر فروشنده سر مدّت پول را بدهد، بتواند معامله را به هم بزند، در صورتی که خریدار و فروشنده قصد خرید و فروش داشته باشند صحیح است.

2135 ٠اطمینان به تحویل جنس در بیع شرط٠ در معاملۀ بیع شرط اگر چه فروشنده اطمینان داشته باشد که هر گاه سر مدّت پول را ندهد خریدار ملک را به او می‌دهد معامله صحیح است ولی اگر سر مدّت پول را ندهد حقّ ندارد ملک را از خریدار و در صورت مرگ خریدار، از ورثۀ او مطالبه نماید.

2136 ٠غشّ در معامله٠ اگر چای اعلا را با چای پست مخلوط کند و به اسم چای اعلا بفروشد، مشتری می‌تواند معامله را به هم بزند.

2137 ٠علم به معیوب بودن جنس پس از معامله٠ اگر خریدار بفهمد مالی را که گرفته عیبی دارد، مثلاً حیوانی را بخرد و بفهمد که یک چشم آن کور است، چنانچه آن عیب پیش از معامله در مال بوده و او نمی‌دانسته و مال به همان شکل اوّلیۀ خود باقی مانده است، می‌تواند معامله را به هم زده و آن مال را به فروشنده برگرداند و اگر مال تغییر یافته باشد، مثلاً مشتری پارچه را بریده یا دوخته یا رنگ کرده است، یا این گونه تغییرات بدون دخالت فروشنده در مال ایجاد شده باشد، می‌تواند به خاطر عیبی که پیش از معامله در مال بوده و او نمی‌دانسته به نسبت تفاوت قیمت سالم و معیوب از پولی که به فروشنده داده پس بگیرد، مثلاً مالی را که به چهار هزار تومان خریده اگر بفهمد معیوب است، در صورتی که قیمت سالم آن هشت هزار تومان و قیمت معیوب آن شش هزار تومان باشد، چون فرق قیمت سالم و معیوب یک چهارم است، می‌تواند یک چهارم پولی را که داده یعنی هزار تومان از فروشنده بگیرد و در صورتی که مال تغییر نکرده، معلوم نیست بتواند تفاوت قیمت بگیرد بلکه تنها می‌تواند معامله را به هم بزند.

2138 ٠اطلاع یافتن از معیوب بودن عوض پس از معامله٠ اگر فروشنده بفهمد در عوضی که مالش را به آن فروخته عیبی هست، چنانچه آن عیب پیش از معامله در عوض بوده و او نمی‌دانسته می‌تواند معامله را‌ به هم زده و آن عوض را به صاحبش برگرداند، مگر در عوض تغییری بدون دخالت خریدار صورت گرفته باشد که تنها می‌تواند تفاوت قیمت سالم و معیوب را به دستوری که در مسألۀ پیش گفته شد بگیرد و در صورتی که عوض تغییر نکرده معلوم نیست بتواند تفاوت قیمت بگیرد، بلکه تنها می‌تواند معامله را به هم بزند.

2139 ٠پدید آمدن عیب بعد از معامله و پیش از تحویل٠ اگر بعد از معامله و پیش از تحویل دادن مال عیبی بدون دخالت خریدار در آن پیدا شود، خریدار می‌تواند معامله را به هم بزند ولی نمی‌تواند تفاوت قیمت بگیرد و نیز اگر در عوض مال بعد از معامله و پیش از تحویل دادن، عیبی بدون دخالت فروشنده پیدا شود، فروشنده می‌تواند معامله را به هم بزند، ولی نمی‌تواند تفاوت قیمت بگیرد.

2140 ٠فوری نبودن خیارات٠ حقّ به هم زدن معامله در موارد خیار، فوری نیست؛ بنابراین اگر بعد از معامله عیب مال را بفهمد، لازم نیست فوراً معامله را به هم بزند، بلکه بعداً هم حقّ به هم زدن معامله را دارد و همین‌طور در دیگر خیارها.

2141 ٠به هم زدن معامله پس از فهمیدن عیب جنس٠ هرگاه بعد از خریدن جنس عیب آن را بفهمد، اگر چه فروشنده حاضر نباشد، می‌تواند معامله را به هم بزند.

2142 ٠مواردی که با وجود عیب نمی توان معامله را فسخ کرد٠ در چهار صورت اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد، نمی‌تواند معامله را به هم بزند، یا تفاوت قیمت بگیرد:

اوّل: موقع خریدن عیب مال را بداند.

دوم: به عیب مال راضی شود.

سوم: در وقت معامله بگوید اگر مال عیبی داشته باشد، پس نمی‌دهم و تفاوت قیمت هم نمی‌گیرم.

چهارم: فروشنده در وقت معامله بگوید این مال را با هر عیبی که دارد می‌فروشم ولی اگر عیبی را معیّن کند و بگوید مال را با این عیب می‌فروشم و معلوم شود عیب دیگری هم دارد، خریدار می‌تواند برای عیبی که فروشنده معیّن نکرده مال را پس دهد، و در صورت تغییر تفاوت قیمت بگیرد.

2143 ٠پدید آمدن عیب جدید در جنس معیوب پس از تحویل٠ اگر خریدار بفهمد مال عیبی دارد و پس از تحویل گرفتن مال عیب دیگری (از ناحیۀ غیر فروشنده) در آن پیدا شود، نمی‌تواند معامله را به هم بزند ولی می‌تواند تفاوت قیمت سالم و معیوب را بگیرد ولی اگر حیوان معیوبی را بخرد و پیش از گذشتن زمان خیار که سه روز است عیب دیگری پیدا کند اگر چه آن را تحویل گرفته باشد باز هم می‌تواند آنرا پس دهد و نیز اگر فقط خریدار تا مدّتی حقّ به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدّت مال عیب دیگری پیدا کند اگر چه آن را تحویل گرفته باشد می‌تواند معامله را به هم بزند.

2144 ٠فروش جنسی که خودش آن را ندیده٠ اگر انسان مالی داشته باشد که خودش آن را ندیده و دیگری خصوصیّات آن را برای او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصیّات را به مشتری بگوید و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد که بهتر از آن بوده، می‌تواند معامله را به هم بزند.

مسائل متفرقه

2145 ٠شرایط معامله با اعلام قیمت خرید٠ اگر فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید، باید تمام خصوصیّت‌هایی را که به واسطۀ آن‌ها قیمت مال کم یا زیاد می‌شود بگوید اگر چه به همان قیمت یا به کمتر از آن بفروشد، مثلاً باید بگوید که نقد خریده است یا نسیه.

2146 ٠اجرت دلّالی٠ اگر انسان جنسی را به کسی بدهد و با وی قرارداد ببندد که او جنس را به قیمت معیّنی بفروشد، و هر مقدار زیادتر از آن فروخت اجرت فروشش باشد، این قرارداد باطل است و هرچه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال صاحب مال است، و فروشنده فقط می‌تواند مزد زحمت خود را از صاحب مال بگیرد و اگر مزد زحمت از مقداری که زیادتر فروخته بیشتر باشد فقط می‌تواند مقداری را که زیادتر فروخته بگیرد، ولی اگر به‌طور جعاله باشد و بگوید اگر این جنس را به زیادتر از آن قیمت فروختی؛ زیادی مال خودت باشد، اشکال ندارد.

لازم به توضیح است که در قرارداد اجاره (صورت اوّل) عامل تعهد می‌کند که کاری برای صاحب مال انجام دهد، در این قرارداد باید مقدار اجرت معیّن باشد ولی در‌ قرارداد جعاله (صورت دوم) عامل تعهدی برای انجام کار ندارد ولی صاحب مال تعهد کرده است که اگر عامل کاری را انجام دهد، چیزی را به وی بدهد، در جعاله معیّن بودن مقدار این چیز شرط نیست.

2147 ٠تحویل گوشت ماده به جای نر٠ اگر قصّاب گوشت نر بفروشد و بجای آن گوشت ماده تحویل بدهد معصیت کرده است، پس اگر آن گوشت را معیّن کرده و گفته این گوشت نر را می‌فروشم مشتری می‌تواند معامله را به هم بزند، و اگر آن را معیّن نکرده، در صورتی که مشتری به گوشتی که گرفته راضی نشود، قصّاب باید گوشت نر به او بدهد.

2148 ٠تخلّف فروشنده از وصف مورد تعهّد٠ اگر مشتری به بزّاز بگوید پارچه‌ای می‌خواهم که رنگ آن نرود، و بزّاز پارچه‌ای به او بفروشد که رنگ آن می‌رود، مشتری می‌تواند معامله را به هم بزند.

2149 ٠قسم خوردن در معامله٠ قسم خوردن در معامله اگر راست باشد، مکروه است و اگر دروغ باشد، حرام است.

احکام شرکت

2150 ٠تعریف و شرایط عقد شرکت٠ عقد «شرکت» قراردادی است که مابین دو یا چند نفر بر انجام معامله با مال مشترک منعقد می‌گردد، مفاد عقد شرکت باید انشاء شود بنابراین چنانچه دو نفر مال‌شان را مخلوط کنند به‌طوری که مال هیچ یک مشخص نباشد و با عبارت -عربی یا غیر آن- یا با انجام عملی مفاد عقد شرکت را انشاء کنند، شرکت حاصل می‌شود.

2151 ٠شریک شدن در مزدِ کار٠ اگر چند نفر در مزدی که از کار خودشان می‌گیرند با یکدیگر شرکت کنند، مثلاً چند دلّاک با هم قرار بگذارند هر قدر مزد می‌گیرند با هم قسمت کنند، شرکت آنان صحیح نیست. و به این شرکت، «شرکت ابدان» می‌گویند.

2152 ٠شریک شدن در جنسی که هر یک به اعتبار خود خریداری کرده٠ اگر دو نفر با یکدیگر شرکت کنند که هر کدام به اعتبار خود جنسی بخرد و قیمت آن را خودش بدهکار شود ولی در جنسی که هر کدام خریده‌اند و در استفاده آن با یکدیگر شریک باشند صحیح نیست، امّا اگر هر کدام دیگری را وکیل کند که جنس را برای خود و شریکش بخرد و بعد هر یک به این گونه جنس را برای هر دو بخرند، شرکت آنان صحیح است.

2153 ٠شرایط شرکاء٠ کسانی که به واسطۀ عقد شرکت با هم شریک می‌شوند، باید عاقل و ممیّز باشند، و از روی قصد شرکت کنند، و شرکت غیر ممیّز و دیوانه و نیز شرکتی که از روی قصد نباشد باطل است و شرکت کودک غیر بالغی که ممیّز است با اجازۀ ولیّ خود اشکال ندارد، همچنین ممیّز می‌تواند صیغۀ عقد شرکت را برای دیگری بخواند.

در عقد شرکت باید طرفین از روی اختیار شرکت کنند، و شرکت کسی که با زور او را به شرکت وادار کرده‌اند صحیح نیست، مگر بعداً از روی اختیار به عقد شرکت‌ رضایت دهد. در عقد شرکت باید طرفین بتوانند در مال خود تصرّف نمایند و شرکت سفیه بدون اجازۀ ولیّ خود باطل است، سفیه کسی است که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف می‌کند و در معاملات خود توانایی انجام معاملات بی‌زیان را ندارد، چنین کسی شرعاً حقّ ندارد در مال خود بدون اجازۀ ولیّ تصرّف کند، و معاملات وی همچون شرکت باید با اذن ولیّ همراه باشد. همچنین طرفین عقد شرکت باید مفلّس نباشند، مفلّس کسی است که به جهت ورشکستگی به حکم حاکم شرع از تصرّف در اموال خود منع شده است، اگر عقد شرکت مفلّس با اذن طلبکاران باشد صحیح است، همچنین اگر طلبکاران پس از معامله آن را اجازه کنند.

2154 ٠شرط سود بیشتر برای یک طرف در عقد شرکت٠ اگر در عقد شرکت شرط کنند کسی که کار می‌کند یا بیشتر از شریک دیگر کار می‌کند بیشتر منفعت ببرد یا شرط کنند کسی که کار نمی‌کند یا کمتر کار می‌کند بیشتر منفعت ببرد باید به شرطی که کرده‌اند عمل نمایند.

2155 ٠شرط سود یا ضرر، تنها برای یکی از شرکاء٠ اگر در عقد شرکت قرار بگذارند که همۀ استفاده را یک نفر ببرد، یا تمام ضرر یا بیشتر آن را یکی از آنان بدهد، اشکال ندارد و شرکت صحیح است.

2156 ٠تقسیم سود و زیان در عقد شرکت٠ اگر شرط نکنند که یکی از شریک‌ها بیشتر منفعت ببرد چنانچه سرمایۀ آنان یک اندازه باشد، منفعت و ضرر را هم به یک اندازه می‌برند، و اگر سرمایۀ آنان یک اندازه نباشد، باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند؛ مثلاً اگر دو نفر شرکت کنند و سرمایۀ یکی از آنان دو برابر سرمایۀ دیگری باشد، سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم دیگری است، چه هر دو به یک اندازه کار کنند، یا یکی کمتر کار کند، یا هیچ کار نکند، ولی کسی که کار کرده -اگر برای اجرت کار قراری نگذاشته باشند- حقّ دارد اجرت کار خود را طبق معمول مطالبه کند.

2157 ٠نحوۀ معامله در عقد شرکت٠ اگر در عقد شرکت شرط کنند که هر دو با هم خرید و فروش نمایند، یا هر کدام به تنهایی معامله کنند، یا فقط یکی از آنان معامله کند، باید به قرارداد عمل نمایند.

2158 ٠حق خرید و فروش سرمایه شراکتی٠ اگر معیّن نکنند که کدامیک از آنان با سرمایه خرید و فروش نماید، هیچ یک از آنان بدون اجازۀ دیگری نمی‌تواند با آن سرمایه معامله کند.

2159 ٠وظیفۀ عامل در انجام معامله بر طبق قرارداد شرکت٠ شریکی که اختیار سرمایۀ شرکت با اوست، باید به قرارداد شرکت عمل کند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته‌اند که نسیه بخرد، یا نقد بفروشد، یا جنس را از محلّ مخصوصی بخرد، باید به همان قرارداد رفتار نماید و اگر با او قراری نگذاشته باشند باید به‌طور معمول معامله کند و داد و ستدی نماید که برای شرکت ضرر نداشته باشد و مال شرکت را در مسافرت همراه خود نبرد، مگر آن‌که این کار متعارف باشد.

2160 ٠ضمان عامل در صورت تخلف از قرارداد شرکت٠ شریکی که با سرمایۀ شرکت معامله می‌کند، اگر بر خلاف قراردادی که با او کرده‌اند خرید و فروش کند، یا آن‌که قراردادی نکرده باشند و بر خلاف معمول معامله کند، در این دو صورت معامله نسبت به سهم شریک فضولی است، پس چنانچه شریک آن را اجازه نکند می‌تواند خود مالش را و اگر تلف شده باشد، عوض آن را بگیرد.

2161 ٠تلف شدن سرمایۀ شرکت٠ شریکی که با سرمایۀ شرکت معامله می‌کند اگر زیاده‌روی ننماید و در نگهداری سرمایه کوتاهی نکند و اتّفاقاً مقداری از آن یا تمام آن تلف شود، ضامن نیست.

2162 ٠ادعای عامل مبنی بر تلف شدن سرمایه٠ شریکی که با سرمایۀ شرکت معامله می‌کند اگر بگوید سرمایه تلف شده و پیش حاکم شرع قسم بخورد، باید حرف او را قبول کرد.

2163 ٠تصرّف در اموال شرکت در صورت لغو اجازۀ تصرّف توسط شرکاء٠ اگر تمام شریک‌ها از اجازه‌ای که به تصرّف در مال یکدیگر داده‌اند برگردند، هیچ کدام نمی‌توانند در مال شرکت تصرّف کنند و اگر یکی از آنان از اجازۀ خود برگردد، شریک‌های دیگر حقّ تصرّف ندارند، ولی کسی که از اجازه خود برگشته، می‌تواند در مال شرکت تصرّف کند.

2164 ٠تقاضای تقسیم اموال قبل از اتمام مدّت شرکت٠ هر وقت یکی از شریک‌ها تقاضا کند که سرمایۀ شرکت را قسمت کنند، اگر چه شرکت مدّت داشته باشد، باید دیگران قبول نمایند، مگر آن‌که شریک در اثر تقسیم، به ضرری بیفتد که در تقسیم در معمول شرکتها به این ضرر نمی‌افتند.

2165 ٠تصرف در اموال در صورت فوت، بیهوشی، دیوانگی یا سفاهت یکی از شرکاء٠ اگر یکی از شریک‌ها بمیرد، یا دیوانه یا بیهوش شود شریک‌های‌ دیگر نمی‌توانند در مال شرکت تصرّف کنند، همچنین است اگر یکی از آنان سفیه یا مفلّس گردد. توضیح این دو اصطلاح در مسألۀ 2153 گذشت.

2166 ٠معاملۀ نسیه‌ای یکی از شریک‌ها٠ اگر شریک، چیزی را نسیه برای خود بخرد، نفع و ضررش مال اوست، ولی اگر برای شرکت بخرد و نسیه خریدن متعارف باشد، یا در صورت غیر متعارف بودن شریک دیگر اجازه نماید، مثلاً بگوید: به آن معامله راضی هستم، نفع و ضررش مال هر دوی آنان است.

2167 ٠اطلاع یافتن از بطلان شرکت پس از معامله با سرمایه شرکت٠ اگر با سرمایۀ شرکت معامله‌ای کنند، بعد بفهمند شرکت باطل بوده، چنانچه طوری باشد که در صورتی که شرکت درست هم نباشد، به معامله شریک اذن داده، معامله صحیح است، و هرچه از آن معامله پیدا شود، مال همۀ آنان است و اگر این طور نباشد ولی کسانی که به معامله دیگران اذن نداده‌اند، بعداً بگویند به آن معامله راضی هستیم، معامله صحیح وگرنه باطل است، و در هر صورت هر کدام آنان که برای شرکت کاری کرده است، اگر به قصد مجّانی کار نکرده باشد، می‌تواند مزد زحمت‌های خود را به اندازۀ معمول از شریک‌های دیگر بگیرد.

احکام صلح‌

2168 ٠تعریف و شرایط عقد صلح٠ صلح آن است که انسان با دیگری سازش کند که مال یا منفعت مال خود را ملک او کند، یا از طلب یا حقّ خود بگذرد که او هم در عوض، مال یا منفعت مال خود را به او واگذار نماید، یا از طلب یا حقّی که دارد بگذرد؛ بلکه اگر بدون آن‌که عوض بگیرد مال یا منفعت مال خود را به کسی واگذار کند، یا از طلب یا حقّ خود بگذرد، باز هم صلح صحیح است.

2169 ٠شرایط طرفین در صلح٠ کسی که مالش را به دیگری صلح می‌کند، باید ممیّز و عاقل بوده و قصد صلح داشته باشد و کسی او را مجبور نکرده باشد و سفیه و مفلّس هم نباشد (توضیح این دو کلمه در مسألۀ 2153 گذشت). ممیّز عاقل و کسی که او را مجبور کرده‌اند و سفیه و مفلّس می‌توانند برای دیگری عقد صلح را بخوانند و صلح ممیّز یا سفیه با اذن یا اجازه ولیّ و نیز صلح مفلّس با اذن یا اجازه طلبکاران صحیح است.

2170 ٠صیغه عقد صلح٠ لازم نیست صیغۀ صلح به عربی خوانده شود، بلکه با هر لفظ یا کاری که بفهمانند با هم صلح و سازش کرده‌اند، صحیح است.

2171 ٠صلح یا اجارۀ نگهداری گوسفندان در ازای منافع آن٠ اگر کسی گوسفندهای خود را به چوپان بدهد که مثلاً یک سال نگهداری کند و از شیر آن استفاده نماید و مقداری روغن بدهد، چنانچه شیر گوسفند را در مقابل زحمت‌های چوپان و آن روغن صلح کند، صحیح است، ولی اگر گوسفند را یک ساله به چوپان اجاره دهد که از شیر آن استفاده کند و در عوض، مقداری روغن بدهد، چون مقدار شیر و روغن مشخّص نیست اجاره باطل است.

2172 ٠صلح کردن طلب یا حقّ خود به دیگری٠ اگر کسی بخواهد طلب یا حقّ خود را به دیگری صلح کند، در صورتی صحیح است که او قبول نماید، ولی اگر بخواهد از طلب یا حقّ خود بگذرد، قبول کردن او لازم نیست.

2173 ٠صلح با طلبکار به مقدار کمتر از بدهی٠ اگر انسان مقدار بدهی خود را بداند و طلبکار او نداند، چنانچه طلبکار طلب خود را به کمتر از مقداری که هست مصالحه کند، مثلاً پنج میلیون تومان طلبکار باشد و طلب خود را به یک میلیون تومان صلح نماید، زیادی برای بدهکار حلال نیست، مگر آن‌که مقدار بدهی خود را به او بگوید و او را راضی کند، یا طوری باشد که اگر مقدار طلب خود را می‌دانست، باز هم به آن مقدار صلح می‌کرد.

2174 ٠صلح دو چیز از یک جنس٠ اگر بخواهند دو چیزی را که از یک جنس بوده و معمولاً با وزن معامله می‌شود و وزن آن‌ها معلوم است، به یکدیگر صلح کنند، احتیاط آن است که وزن یکی بیشتر از دیگری نباشد، ولی اگر وزن آن‌ها معلوم نباشد، اگر چه احتمال دهند که وزن یکی بیشتر از دیگری است، صلح صحیح است و اگر بعداً هم معلوم شود که وزن یکی بیشتر از دیگری بوده، اشکالی برای معامله پدید نمی‌آورد، همچنین دو چیزی را که از یک جنس بوده و معمولاً با پیمانه معامله می‌شود، اگر با معلوم بودن حجم آن‌ها بخواهند صلح کنند، بنا بر احتیاط حجم یکی بیشتر از دیگری نباشد، ولی اگر حجم آن‌ها معلوم نیست، صلح آن‌ها صحیح است، هر چند واقعاً حجم یکی از آن‌ها بیشتر از دیگری بوده و بعداً هم معلوم گردد.

2175 ٠صلح کردن دیون مختلف٠ اگر دو نفر از یک نفر طلبکار باشند، یا دو نفر از دو نفر دیگر طلبکار باشند و بخواهند طلب‌های خود را به یکدیگر صلح کنند، چنانچه طلب آنان از یک جنس و وزن یا پیمانۀ آن‌ها یکی باشد، مثلاً هر دو ده کیلو گندم طلبکار باشند، مصالحۀ آنان صحیح است و همچنین است اگر جنس طلب آنان یکی نباشد، مثلاً یکی ده کیلو برنج و دیگری دوازده کیلو گندم طلبکار باشد، ولی اگر طلب آنان از یک جنس و چیزی باشد که معمولاً با وزن یا پیمانه معامله می‌شود، در صورتی که معلوم است وزن یا پیمانۀ آن‌ها مساوی نیست، مصالحۀ آنان بنا بر احتیاط باطل است.

2176 ٠صلح با بدهکار٠ اگر از کسی طلبی دارد که باید بعد از مدّتی بگیرد، چنانچه طلب خود را به مقدار کمتری صلح کند و مقصودش این باشد که از مقداری از طلب خود‌ گذشت کند و بقیّه را نقد بگیرد، اشکال ندارد، ولی اگر این کار در ضمن معاملۀ بیع، انجام گیرد، قطعاً؛ و اگر در ضمن معامله‌ای دیگر انجام گیرد، بنا بر احتیاط؛ صحیح نیست، این حکم در صورتی است که طلب از جنسی باشد که با وزن یا پیمانه فروخته می‌شود، اما در غیر آن‌ها برای طلبکار جایز است که طلب خود را به بدهکار و غیر او، به کمتر از طلب معامله کند مثلاً صلح نموده یا بفروشد، همان طور که در مسألۀ 2297 خواهد آمد.

2177 ٠لازم بودن صلح٠ صلح از عقود لازم است و تنها با تراضی متصالحین یا یکی از اسباب خیار فسخ، قابل فسخ است پس متصالحین با رضایت یکدیگر می‌توانند صلح را به هم بزنند، و نیز اگر در ضمن معامله برای هر دو، یا یکی از آنان، حقّ به هم زدن معامله را قرار داده باشند، کسی که آن حقّ را دارد می‌تواند صلح را به هم بزند.

2178 ٠به هم زدن صلح٠ تا وقتی که خریدار و فروشنده از مجلس معامله متفرّق نشده‌اند، می‌توانند معامله را به هم بزنند و نیز اگر مشتری حیوانی را بخرد، تا سه روز حقّ به هم زدن معامله را دارد و همچنین اگر پول جنسی را که نقد خریده تا سه روز ندهد و جنس را تحویل نگیرد، فروشنده می‌تواند معامله را به هم بزند، ولی کسی که مالی را صلح می‌کند، در این سه صورت حقّ به هم زدن صلح را ندارد و در صورتی که طرف مصالحه پرداخت مال المصالحه را بیش از حدّ متعارف به تأخیر بیندازد، انسان می‌تواند صلح را به هم بزند، در نه صورت دیگری که در احکام خرید و فروش گفته شد (مسألۀ 2132) می‌توان صلح را به هم زد.

2179 ٠خیار عیب در صلح٠ اگر چیزی را که به صلح گرفته معیوب باشد می‌تواند صلح را به هم بزند، یا تفاوت قیمت صحیح و معیوب را بگیرد، به تفصیلی که در مسألۀ 2137 گفته شد.

2180 ٠شرط وقف کردن مال صلح شده بعد از مرگ٠ هرگاه مال خود را به کسی صلح نماید و با او شرط کند که اگر بعد از مرگ وارثی نداشتم، باید چیزی را که به تو صلح کردم وقف کنی و او هم این شرط را قبول کند، باید به شرط عمل نماید.

احکام اجاره‌

2181 ٠اقسام اجاره٠ «اجاره» بر دو قسم است:

قسم اوّل: قراردادی که انسان منفعت مالی را در مقابل عوضی به ملکیت دیگری در می‌آورد، کسی که منفعت مال را به ملکیت دیگری در می‌آورد، موجر (/ اجاره دهنده) و کسی را که منفعت مال به ملکیت وی درمی‌آید، مستأجر (/ اجاره‌کننده) می‌گویند.

قسم دوم: قراردادی که با آن کار یا منفعت انسانی در مقابل عوضی به ملکیت دیگری در می‌آید، کسی که کار یا منفعت او به ملکیت دیگری درآمده اجیر، و کسی که عمل یا منفعت دیگری را مالک می‌گردد، مستأجر خوانده می‌شود، در مسألۀ 2146 و 2226 فرق بین اجاره و جعاله توضیح داده شده است.

شرایط موجِر، مستأجر و اجیر‌

موجر و اجیر و مستأجر باید هفت شرط را دارا باشند:

1 و 2. عاقل و ممیّز باشند؛ بنابراین اجارۀ دیوانه و شخص غیر ممیّز اساساً باطل است.

3. قصد جدّی اجاره را داشته باشند؛ پس اگر -مثلاً- به شوخی بگوید: این خانه را اجاره دادم، به‌طور کلّی باطل است.

4. با اختیار به این کار اقدام کنند؛ و اگر کسی را به اجاره مجبور کنند و در این کار اختیار نداشته باشد، اجاره باطل است، مگر آن‌که بعد از اجاره به آن رضایت دهد (یعنی راضی باشد و رضایت خود را ابراز نماید).

5 و6. بالغ و رشید باشند؛ بنابراین اجارۀ ممیّز نابالغ و ممیّز غیر رشید (یعنی‌ سفیه و کسی که توانایی شناخت او از ارزش اموال از متعارف مردم کمتر است)، در مال خود و همچنین اجیر شدن آن‌ها در صورتی که مستقل در معامله باشند، نافذ نیست ولی چنانچه ولیّ شرعی آن‌ها یا خود آن‌ها بعد از بلوغ و رشد به آن رضایت دهند صحیح می‌باشد. اما اگر اجاره با ولیّ آن‌ها باشد و نابالغ و سفیه تنها اجراءکننده صیغه اجاره باشند، اجاره صحیح است و همچنین ممیّز نابالغ و ممیّز غیر رشید می‌توانند در مال غیر خودشان با اجازۀ مالک آن یا ولیّش اجاره منعقد کنند.

7. موجر و مستأجر باید از نظر شرعی بتوانند منافع یا عمل مورد اجاره را به ملکیت دیگری درآورند؛ مثلاً منفعت آن مال، مال موجر باشد یا اجاره دهنده ولیّ مالک منفعت یا وکیل او باشد بنابراین اگر کسی که صاحب اختیار مال نیست آن را اجاره دهد در صورتی صحیح است که کسی که رضایت او معتبر است به اجاره رضایت دهد و همچنین مفلّس (که تعریف آن در مسألۀ 2262 خواهد آمد) نمی‌تواند مالی را که حقّ استفاده از منافع آن را ندارد، اجاره دهد مگر آن‌که طلبکاران قبل از اجاره یا بعد از آن، به آن رضایت دهند؛ ولی اجیر شدن مفلّس مانعی ندارد.

2182 ٠وکالت در اجاره٠ انسان می‌تواند از طرف دیگری وکیل شود و مال او را اجاره دهد یا مالی را برای او اجاره کند، یا او را اجیر دیگری بنماید، یا برای او اجیری بگیرد.

2183 ٠اجارۀ مال صغیر توسط ولیّ و قیّم٠ اگر ولیّ بچّه مال او را اجاره دهد، یا چیزی را برای او اجاره کند، یا خود او را اجیر دیگری نماید، یا برای او اجیری بگیرد، اشکال ندارد، البتّه اگر ولیّ بچّه پدر یا جدّ پدری وی باشد، در صورتی می‌تواند برای بچّه عقد اجاره منعقد کند که این اجاره مفسده‌ای برای بچّه نداشته باشد و در سایر اولیاء، همچون حاکم شرع و وصیّ و قیّم کودکان در صورتی اجارۀ آن‌ها برای کودک صحیح است که این اجاره برای کودک مصلحت داشته باشد و اگر شرط مفسده نداشتن یا مصلحت داشتن رعایت شود، کودک پس از بلوغ نیز نمی‌تواند اجاره را به هم بزند.

2184 ٠ اجیر کردن صغیر فاقد ولیّ خاص یا اجیر گرفتن برای او٠ بچّه صغیری را که ولیّ خاص ندارد، بدون اجازه مجتهد جامع الشرایط یا نماینده او نمی‌شود اجیر کرد، یا برای او اجیر گرفت، یا مال او را اجاره داد، یا‌ مالی را برای او اجاره کرد، و کسی که به مجتهد جامع الشرایط و نماینده او دسترسی ندارد، می‌تواند از یک نفر شیعه اثنا عشری عادل اجازه بگیرد و اقدام به اجاره کند و این کار اگر توسّط ولیّ عرفی کودک -مثلاً مادر او- انجام شود با رعایت مصلحت جایز است و غیر آن‌ها بنابر احتیاط تنها در صورت ضرورت اقدام به این کار کنند.

2185 ٠قرار داد اجاره٠ برای انعقاد اجاره، اجاره‌دهنده و مستأجر باید قرارداد اجاره ببندند؛ و لازم نیست صیغۀ عربی بخوانند بلکه اگر مالک به کسی بگوید: «این ملک را به یکصد هزار تومان به مدّت یکماه به تو اجاره دادم» و او بگوید: «قبول کردم» اجاره صحیح است؛ بلکه اگر حرفی نزنند و مالک به قصد اجاره دادن در مدّت مشخص به مبلغ معیّن آن ملک را در اختیار مستأجر بگذارد و او هم به قصد اجاره کردن بگیرد، اجاره صحیح می‌باشد.

2186 ٠قرارداد اجاره بدون خواندن صیغه٠ اگر انسان بخواهد برای انجام کاری اجیر شود، لازم نیست صیغه بخواند، بلکه می‌تواند با انجام کاری قرارداد اجاره ببندد، مثلاً همین که با توافق طرف معامله به قصد اجاره مشغول آن عمل شد، اجاره منعقد می‌گردد.

2187 ٠اجاره بستن با اشاره کردن یا نوشتن٠ اشاره کردن یا نوشتن و هر چیزی که دلالت بر اجاره می‌کند، همچون صیغه خواندن است و با آن‌ها نیز می‌توان قرارداد اجاره بست.

2188 ٠حق اجاره دادن برای مستأجر٠ کسی که مالی را اجاره کرده اگر مالک با او شرط کرده باشد که آن را به دیگری اجاره ندهد، نمی‌تواند آن را اجاره دهد. (تذکر این نکته مناسب است که برای شرط کردن لازم نیست طرفین اجاره شرط را در قرارداد ذکر کنند؛ بلکه همین که اجاره براساس آن منعقد گردد به نحوی که اجاره دادن مستأجر خلاف قرارداد به حساب آید، مستأجر حقّ اجاره دادن ندارد) و اگر اجاره دهنده شرط نکرده باشد مستأجر می‌تواند آن را به دیگری اجاره بدهد و مورد اجاره را در اختیار او بگذارد؛ البتّه در معمول موارد نمی‌تواند به بیشتر از مقداری که اجاره کرده، اجاره بدهد، به تفصیلی که در مسائل آینده گفته خواهد شد.

2189 ٠اجاره دادن مورد اجاره توسط مستأجر به مبلغ بیشتر٠ اگر بخواهد چیزی را که اجاره کرده به همان جنس مال الاجاره ولی‌ زیادتر از مقداری که اجاره کرده است به دیگری اجاره دهد، باید در آن اصلاحاتی که موجب زیادی رغبت اجاره‌کنندگان می‌شود، انجام داده باشد؛ بلکه اگر به غیر جنسی هم که اجاره کرده آن را اجاره دهد، مثلاً اگر با پول اجاره کرده به گندم یا چیز دیگر اجاره دهد، چنانچه ارزش آن بیشتر باشد در صحیح بودن چنین اجاره‌ای باید احتیاط کرد و در این مسأله فرقی نیست که مورد اجاره خانه یا اطاق یا دکان یا کشتی یا آسیا باشد یا غیر این‌ها، مثل زمین، و نیز فرقی نیست که تمام مورد اجاره را با یک قرارداد اجاره دهد یا هر قسمتی از آن را با قراردادی جداگانه به یک شخص یا به اشخاص مختلف اجاره دهد.

2190 ٠اجاره دادن اجیر به دیگری٠ اگر اجیر با مستأجر شرط کند که تنها اجیر او باشد، مستأجر نمی‌تواند او را به دیگری اجاره دهد و اگر شرط نکند، می‌تواند؛ ولی اگر مال‌الاجارۀ دوم از همان جنس مال‌الاجاره اوّل باشد نباید زیادتر بگیرد؛ بلکه اگر به چیز دیگری هم اجاره دهد باید احتیاط کند که ارزش بیشتری نداشته باشد همچنین است کسی که انجام عملی مانند دوختن یک لباس را برای دیگری تعهّد کرده است در صورتی که از نظر اجاره‌کننده خصوصیّتی در کار این اجیر نباشد می‌تواند دیگری را برای انجام این کار اجیر کند؛ ولی نمی‌تواند او را به کمتر اجاره نماید، بلی اگر مقداری از آن عمل را خودش انجام داده باشد می‌تواند برای اتمام کار، دیگری را به کمتر اجاره نماید و اگر اجاره‌کننده به جهت امتیازی که در دوختن این خیاط معتقد بوده پارچه را نزد او آورده، خیاط نمی‌تواند کار را به دیگری واگذار کند.

2191 ٠اجاره دادن خانه توسّط مستأجر در باقیمانده مدت اجاره٠ اگر چیزی مثلاً خانه‌ای را یک ساله به یک میلیون تومان اجاره کند و از قسمتی از آن یا تمام آن چیز در مقداری از مدّت اجاره، خودش استفاده کند، می‌تواند باقیماندۀ آن را به همان قیمت یا کمتر اجاره دهد؛ ولی اگر بخواهد به بیش از یک میلیون تومان اجاره دهد باید در آن اصلاحاتی انجام داده باشد؛ بلکه اگر به غیر جنسی هم که اجاره کرده، اجاره دهد باید احتیاط کند که ارزش آن بیشتر نباشد. در این مسأله فرقی بین خانه و دکان و اطاق و غیر آن‌ها نیست؛ البتّه اجارۀ مرتع از قانون فوق مستثنی است و کسی که چراگاهی را اجاره کرده، چنانچه بخواهد قسمتی از آن یا تمام آن را در مقداری از‌ مدّت به کسی اجاره دهد، تنها می‌تواند آن را به کمتر از تمام مبلغی که مرتع را اجاره کرده، اجاره دهد و اجاره‌دادن به مقدار مساوی هم اشکال دارد.

2192 ٠شرایط مال مورد اجاره٠ «مالی» را که اجاره می‌دهند، باید چند شرط داشته باشد:

اوّل: معیّن باشد، پس اگر بگوید: «یکی از خانه‌های خود را اجاره دادم» درست نیست؛ مگر آن‌که چیزی را اجاره دهد که افراد آن از نظر قیمت و خصوصیّاتی که موجب رغبت اجاره‌کنندگان می‌گردد، مثل هم باشند، همچون کالاهای مشابهی که یک کارخانه تولید می‌کند، در این مورد چنانچه بگوید: «یکی از این کالاها را اجاره دادم»، هر چند مورد اجاره فرد معیّنی نبوده و کلّی است، اجاره صحیح است.

دوم: تحویل گرفتن آن برای مستأجر ممکن باشد؛ پس اجاره دادن اسبی که فرار کرده و مستأجر نمی‌تواند آن را در اختیار بگیرد، باطل است.

سوم: آن مال به واسطۀ استفاده کردن از بین نرود، پس اجاره‌دادن نان و میوه و خوراکیهای دیگر برای خوردن صحیح نیست.

2193 ٠اجارۀ درخت برای میوه و سایه٠ اجاره دادن درخت برای آن‌که از سایه یا میوه‌اش استفاده کنند، اشکال ندارد، ولی درختی را که به حسب متعارف روشن نیست که محصول می‌آورد یا نه، نمی‌توان برای استفاده از محصول احتمالیش، اجاره داد.

2194 ٠اجیر شدن زن برای شیر دادن٠ زن می‌تواند برای شیر دادن اجیر شود و لازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد؛ ولی اگر نتواند بدون تضییع حقّی از حقوق شوهر به اجاره عمل کند، باید از وی برای اجیر شدن اجازه بگیرد.

شرایط اجاره دادن و اجیر شدن‌

2195 ٠شرایط استفاده یا کار مورد اجاره٠ «استفاده‌ای» که مال را برای آن اجاره می‌دهند، یا «کاری» که برای آن اجیر می‌شوند، شش شرط دارد:

اوّل: این استفاده یا کار معلوم باشد؛ پس اگر چیزی را که اجاره می‌دهند چند استفاده دارد، باید استفاده و کاری را که مورد نظر طرفین است، مشخص نمایند؛ مثلاً اگر ماشینی را که هم می‌تواند مسافر حمل کند و هم بار، اجاره دهند باید در موقع اجاره معیّن کنند که حمل مسافر یا باربری آن مال مستأجر است یا همۀ استفاده‌های آن.

دوم: این استفاده یا کار ممکن باشد؛ پس اجاره دادن زمین برای زراعت در صورتی که آب باران برای زراعت کافی نبوده و مشروب کردن آن از راه دیگر هم ممکن نباشد، صحیح نیست. همچنان که اجیر کردن شخص بی‌سواد برای تدریس صحیح نمی‌باشد.

سوم: حلال باشد؛ بنابراین اجاره دادن دکان برای شراب‌فروشی یا نگهداری شراب و کرایه دادن وسیله نقلیه برای حمل و نقل شراب، باطل است.

چهارم: انجام آن کار از نظر شرع به‌طور مجّانی واجب نباشد؛ پس اجیر شدن برای انجام کارهایی که جزء حقوق لازم الرعایۀ مردم است؛ مانند نجات مسلمان از غرق شدن و تعلیم اصول دین و مقدار واجب از فروع دین و انجام مقدار واجب از مراسم به خاک‌سپاری مسلمانان، همچون کفن کردن و نماز خواندن و دفن کردن -که از حقوقی هستند که میّت مسلمان بر زنده‌ها دارد- صحیح نیست ولی اجیر شدن برای کارهایی که جزء حقوق لازم الرعایۀ مردم نیست، مانعی ندارد.

پنجم: پول دادن برای آن در نظر مردم بیهوده نباشد؛ و اجیر کردن دیگری برای این که نماز واجب خود را بخواند یا روزۀ واجب خود را بگیرد، چون برای مستأجر ثواب اخروی بلکه گاهی نفع دنیوی دارد، اشکال ندارد.

ششم: مدّت استفاده را معیّن نمایند و اگر برای انجام کاری اجیر می‌شوند باید زمان انجام آن کار را مشخّص کنند؛ مثلاً در سفارش خیاطی علاوه بر این که با خیاط قرار می‌گذارند لباس معیّنی را به شکل مخصوصی بدوزد، باید مدّت زمانی را که خیاط باید در آن زمان لباس را بدوزد، مشخّص کنند.

2196 ٠ابتدای مدت اجاره٠ اگر ابتدای مدّت اجاره را معیّن نکنند، ابتدای آن از زمان قرارداد‌ اجاره است.

2197 ٠فاصله انداختن بین عقد قرارداد و ابتدای مدت اجاره٠ اگر خانه‌ای را مثلاً یک ساله اجاره دهند و ابتدای آن را یک ماه بعد از خواندن صیغه قرار دهند اجاره صحیح است؛ اگر چه موقعی که صیغه می‌خوانند خانه در اجارۀ شخص دیگری باشد.

2198 ٠معین نکردن مدت اجاره/ به هم زدن قرارداد اجاره٠ اگر مدّت اجاره را معلوم نکند و بگوید: «هر وقت در خانه نشستی اجارۀ آن ماهی یکصد هزار تومان است» اجاره صحیح نیست؛ و اگر بگوید: «من به تو اجازه می‌دهم که از خانۀ من استفاده کنی؛ بشرط آن‌که ماهی یکصد هزار تومان به من بدهی» مانعی ندارد؛ ولی این اجازۀ مشروط، اجاره نیست.

در اجاره پس از عقد قرارداد، اجاره‌دهنده و مستأجر نمی‌توانند معامله را به هم بزنند (مگر برای یکی از آن‌ها حقّ خیار فسخ قرار داده شده باشد یا از جهت دیگری یکی از آن‌ها اختیار به هم زدن اجاره را داشته باشد) ولی اجازۀ مشروط به پرداخت پول، قرارداد لازم الرعایه نیست و صاحب مال قبل از استفادۀ دیگری می‌تواند از اجازۀ خود برگردد و در اجاره مستأجر مالک منفعت ملک می‌شود و در اجارۀ مشروط به پرداخت پول، کسی که مجاز است مالک منفعت نیست.

2199 ٠قرارداد اجاره بدون تعیین مدت و انتهای زمان اجاره٠ اگر به مستأجر بگوید: «خانه را ماهی یکصد هزار تومان به تو اجاره دادم» یا بگوید: «خانه را یک ماهه به صد هزار تومان به تو اجاره دادم و بعد از آن هم هر قدر بنشینی اجارۀ آن ماهی یکصد هزار تومان است» تنها اجارۀ ماه اوّل صحیح است؛ مگر آن‌که مستأجر در صورتی به اجارۀ ماه اوّل راضی باشد که اجاره ماه‌های بعد نیز صحیح باشد، که در این صورت با باطل بودن اجاره ماه‌های بعد، اجاره ماه اوّل نیز باطل است.

2200 ٠اجاره در مثل مسافرخانه‌ها که مدت سکونت معلوم نیست٠ خانه‌ای را که افراد غریب و زوّار در آن منزل می‌کنند و معلوم نیست چند شب در آن می‌مانند، اگر قرار بگذارند که مثلاً شبی ده هزار تومان بدهند و صاحب خانه راضی باشد، استفاده از آن خانه اشکال ندارد؛ ولی چون مدّت اجاره را معلوم نکرده‌اند، به عنوان اجاره صحیح نیست و صاحب خانه هر وقت بخواهد می‌تواند آنان را‌ بیرون کند؛ امّا اجاره نسبت به شب اوّل که مقدار قطعی اجاره است صحیح می‌باشد، مگر آن‌که اجاره‌کنندگان در صورتی به اجاره شب اوّل راضی باشند که اجاره شب‌های بعد نیز صحیح باشد که در این صورت با باطل بودن اجاره شب‌های بعد، اجاره شب اوّل هم باطل است.

مسائل متفرقۀ اجاره

2201 ٠معلوم بودن اجاره‌بها٠ مالی را که مستأجر بابت اجاره می‌دهد، باید معلوم باشد؛ پس اگر از چیزهایی است که مثل گندم با وزن معامله می‌کنند، باید وزن آن معلوم باشد و اگر از چیزهایی است که مثل پولهای رائج با شماره معامله می‌کنند، باید شمارۀ آن معیّن باشد و اگر مثل ماشین و اسب است، باید بادیدن، یا به گونۀ دیگری خصوصیّات آن برای طرفین معلوم باشد.

2202 ٠قرار دادن محصول زمین به عنوان مال الاجاره٠ اگر مال‌الاجاره را حاصل زمینی که به حسب متعارف معلوم نیست که حاصل دارد یا خیر، قرار دهند، اجاره باطل است؛ خواه مورد اجاره همین زمین باشد یا چیز دیگر و در باطل بودن اجاره فرقی نمی‌کند که مال‌الاجاره مقدار معیّنی از محصول آن زمین -مانند 1000 کیلو-  یا کسری از آن -مانند نصف محصول- باشد.

2203 ٠مطالبۀ اجرت قبل از انجام کار یا تحویل مورد اجاره٠ کسی که چیزی را اجاره داده تا آن را در اختیار مستأجر نگذارد، حقّ ندارد مال‌الاجاره را مطالبه کند؛ مگر در اجاره شرط کرده باشند و کسی که برای انجام عملی اجیر شده باشد، در صورتی که شرط نکرده باشند قبل از انجام عمل حقّ مطالبۀ اجرت ندارد؛ بلی چنانچه معمول باشد که پیش از انجام عمل اجرت را بدهند -مثل اجیر شدن برای حجّ یا زیارت در زمان کنونی- می‌تواند قبل از عمل اجرت را مطالبه کند؛ مگر شرط تأخیر کرده باشند.

2204 ٠استفاده نکردن از مورد اجاره٠ اگر چیزی را که اجاره داده در اختیار مستأجر بگذارد، اگر چه مستأجر تحویل نگیرد یا تحویل بگیرد ولی تا آخر مدّت اجاره از آن استفاده نکند، باید مال‌الاجارۀ آن را بدهد.

2205 ٠استفاده نکردن از اجیری که برای کار حاضر شده٠ اگر انسان اجیر شود که در روز معیّنی کاری را انجام دهد و در آن روز برای انجام آن کار حاضر شود، کسی که او را اجیر کرده اگر چه آن کار را به او واگذار نکند باید اجرت او را بدهد، مثلاً اگر خیاطی را در روز معیّنی برای دوختن لباس اجیر نماید و خیاط در آن روز آمادۀ کار باشد، اگر چه پارچه را به او ندهد که بدوزد باید اجرتش را بدهد، خواه خیاط در آن روز بیکار باشد، یا برای خودش یا دیگری کار کند.

2206 ٠اطلاع یافتن از بطلان اجاره پس از تمام شدن مدّت آن٠ اگر بعد از تمام شدن مدّت اجاره معلوم شود که اجاره باطل بوده و مستأجر مورد اجاره را تحویل گرفته باشد، چنانچه اجاره معمولی مساوی یا کمتر از اجارۀ تعیین شده باشد، مستأجر باید اجارۀ معمولی آن را بدهد و اگر اجاره معمولی بیشتر باشد، چنانچه اجاره دهنده تنها در صورت صحیح بودن اجاره به اجارۀ تعیین شده راضی بوده، تمام اجارۀ معمولی را می‌تواند بگیرد؛ ولی اگر اجاره‌دهنده به‌طور کلّی (خواه اجاره صحیح باشد، خواه باطل) به اجاره تعیین شده راضی باشد، نمی‌تواند بیشتر از آن بگیرد، مثلاً در مواردی که اجاره دهنده با آگاهی از این که اجاره آن‌ها از نظر شرع باطل است و لازم نیست مورد اجاره را در اختیار مستأجر بگذارد، به این کار اقدام ورزد، چون اجاره‌دهنده با توجّه به باطل بودن اجاره به مبلغ کمتر راضی بوده، نمی‌تواند بیشتر از اجاره تعیین شده از مستأجر بگیرد. و اگر بعد از گذشتن مقداری از مدّت اجاره معلوم شود که اجاره باطل بوده نسبت به اجرت مدّت گذشته همین حکم جاری است.

2207 ٠معیوب شدن یا از بین رفتن مورد اجاره٠ اگر چیزی را که اجاره کرده از بین برود یا معیوب شود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده و در استفاده کردن از آن هم زیاده‌روی ننموده باشد، ضامن نیست و نیز اگر مثلاً پارچه‌ای را که به خیاط داده دزد ببرد، یا در آتش‌سوزی بسوزد، در صورتی که خیاط در نگهداری آن کوتاهی نکرده باشد، لازم نیست عوض آن را بدهد.

2208 ٠ضمانت صنعت‌گری که مال را ضایع کرده٠ هر گاه صنعت‌گر چیزی را که گرفته در اثر مسامحه و سهل‌انگاری ضایع کند، ضامن است، همچنین اگر شرط کرده باشند که در صورت ضایع کردن ضامن باشد، و در غیر این دو صورت چنانچه صنعت‌گر بر طبق قواعد آن صنعت که برای معمول صنعت‌گران شناخته شده است، رفتار نکرده باشد ضامن است؛ مگر آن‌که قبل از انجام‌ کار از مالک برائت گرفته باشد؛ یعنی رضایت او را جلب کرده باشد که در صورت ضایع کردن صنعت‌گر ضامن نباشد، که در این صورت اگر در اثر غفلت -و نه مسامحه و سهل‌انگاری- چیزی را که گرفته ضایع کند، ضامن نیست. و چنانچه صنعت‌گر بر طبق قواعد آن صنعت رفتار کرده، ضامن نیست، هر چند قبل از انجام کار از مالک برائت نگرفته باشد.

2209 ٠حرام شدن حیوان توسّط قصّاب٠ اگر قصاب سر حیوانی را ببرد و آن را حرام کند، چنانچه مطابق قاعده سر بریدن حیوان -که برای معمول کسانی که سر حیوان را می برند شناخته شده است- رفتار نکرده باشد، ضرری را که به مالک زده ضامن است، چه مزد گرفته باشد و چه مجّانی سر بریده باشد.

2210 ٠معیوب شدن وسیلۀ نقلیّۀ مورد اجاره بر اثر بار زیاد٠ اگر وسیله نقلیه یا حیوانی را اجاره کند و معیّن نماید که چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بیشتر از آن مقدار بار کند و آن وسیله یا حیوان تلف یا معیوب شود، ضامن است و همچنین است اگر مقدار بار را معیّن نکرده باشد، ولی بیشتر از معمول بار کند؛ و در هر دو صورت باید اجرت زیادی بار را نیز بر حسب معمول بدهد.

2211 ٠شکستن بار حیوان اجاره‌ای٠ اگر حیوانی را برای بردن بار شکستنی اجاره دهد، چنانچه آن حیوان بلغزد یا رم کند و بار را بشکند، صاحب حیوان ضامن نیست؛ ولی اگر بر اثر مسامحۀ صاحب حیوان مثلاً به واسطۀ زدن غیر معمول یا بار زدن بار اضافی حیوان زمین بخورد و بار بشکند، ضامن است.

2212 ٠آسیب دیدن بچّه هنگام ختنه٠ اگر کسی بچّه‌ای را ختنه کند و ضرری به آن بچّه برسد یا بمیرد، چنانچه اصول پزشکی را که برای متعارف اهل آن حرفه شناخته شده است، رعایت کرده و با اجازۀ ولیّ انجام داده باشد، ضامن نیست؛ مگر شرط ضمان شده باشد که در این صورت ضامن است. بلی در صورتی که ولیّ کودک رضایت داده باشد که پزشک در صورت غفلت ضامن ضرر نباشد، اگر در اثر غفلت ضرری به طفل وارد شده ضامن نیست، ولی اگر در اثر مسامحه و سهل‌انگاری ضرری به طفل وارد شود ضامن است.

2213 ٠ضمانت طبیب٠ هر گاه طبیب نسخه‌ای برای بیمار بنویسد یا دستوری به او بدهد و بیمار به آن عمل کند، یا شخصاً دارویی را به او بخوراند یا تزریق کند یا عملی روی بیمار انجام دهد، و در اثر این کارها آسیبی به بیمار برسد یا بمیرد، چنانچه طبیب بر طبق‌ قواعد شناخته شدۀ پزشکی رفتار کرده و این کار با اجازۀ بیمار یا ولیّ او انجام‌شده باشد، ضامن نیست مگر شرط ضمان شده باشد.

2214 ٠برائت طبیب از ضمان٠ طبیب و جرّاح برای این که در مقابل خطا و اشتباهی هم که ممکن است برای آن‌ها پیش بیاید ضامن نباشند می‌توانند از بیمار یا ولیّ شرعی او برائت بگیرند، پس اگر بیمار یا ولیّ او پذیرفته باشند که اگر بر اثر غفلت دکتر ضرری به بیمار برسد پزشک ضامن نباشد، چنانچه پزشک دقت لازم را بکند و در اثر غفلت او ضرری به بیمار برسد، ضامن نیست؛ ولی اگر در اثر مسامحه و سهل‌انگاری ضرری بزند، ضامن است.

2215 ٠فسخ اجاره با رضایت طرفین٠ اجاره عقدی است لازم و تنها با رضایت طرفین یا با یکی از اسباب حق خیار قابل فسخ است؛ بنابراین مستأجر و کسی که چیزی را اجاره داده، با رضایت یکدیگر می‌توانند معامله را به هم بزنند و نیز اگر در اجاره شرط کنند که هر دو یا یکی از آن‌ها حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، می‌توانند مطابق قرارداد، اجاره را به هم بزنند.

2216 ٠غبن در اجاره٠ اگر اجاره‌دهنده یا مستأجر بفهمد که مغبون شده است، چنانچه در موقع اجاره نمودن خیال نمی‌کرده است که مغبون است، و دیگری ضرر وی را جبران نکند می‌تواند اجاره را به هم بزند؛ مگر در ضمن اجاره شرط کنند که اگر مغبون هم باشند حقّ به هم زدن معامله را نداشته باشند، که در این صورت نمی‌توانند اجاره را به هم بزنند.

2217 ٠غصب شدن مورد اجاره قبل از تحویل به مستأجر٠ اگر چیزی را اجاره دهد و قبل از اجاره یا بعد از آن و پیش از آن‌که مورد اجاره را در اختیار مستأجر بگذارد کسی آن را غصب نماید یا مانع استفاده بردن مستأجر گردد، چنانچه مستأجر هنگام عقد اجاره نمی‌توانسته مورد اجاره را در مدّت اجاره تحویل بگیرد، عقد اجاره باطل است، ولی اگر هنگام قرارداد قدرت بر تحویل گرفتن آن را در مدّت اجاره داشته -و می‌توانسته با اقدام خویش یا اقدام اجاره‌دهنده جلوی غاصب را بگیرد- عقد اجاره صحیح است؛ در این صورت چنانچه غاصبی مورد اجاره را غصب نموده یا مانع استفاده مستأجر گردد، چنانچه اجرت تعیین‌شده مساوی‌ اجرت معمولی یا کمتر از آن بود، مستأجر می‌تواند اجرت تعیین شده آن مدّت را از اجاره‌دهنده یا از غاصب بگیرد و اگر اجرت تعیین شده بیشتر از اجرت معمولی بود، مستأجر می‌تواند اجرت معمولی آن مدّت را از اجاره‌دهنده یا از غاصب بگیرد؛ همچنان که -در هر سه صورت- می‌تواند اجاره را فسخ کرده و اجرت تعیین شده را از اجاره‌دهنده پس بگیرد و چنانچه بعد از آن‌که اجاره‌دهنده مال را در اختیار مستأجر گذاشت غاصب آن را غصب کند، مستأجر فقط حقّ دارد اجرت معمولی آن را از غاصب بگیرد.

2218 ٠بروز مشکل برای استفاده از مورد اجاره٠ اگر بر اثر بروز مشکلی مستأجر نتوانست -حتّی با اجاره دادن به دیگری- از مورد اجاره استفاده ببرد، اجاره باطل است -چه این مشکل عمومی باشد چه خاص مستأجر- همچنین است اگر مستأجر در وضعیتی قرار بگیرد که چنین استفاده‌ای از نظر شرعی برای او حرام باشد و اگر این مشکل -عمومی یا خصوصی- تنها نسبت به قسمتی از زمان اجاره پیش آمد، اجاره نسبت به آن مقدار باطل بوده و نسبت به بقیۀ آن مستأجر اختیار فسخ دارد، و در غیر این موارد بروز مشکل اجاره را باطل نمی‌کند.

2219 ٠خرید و فروش ملک اجاره‌ای٠ اگر پیش از شروع مدّت اجاره یا در اثناء آن مستأجر ملک مورد اجاره را از مالک آن بخرد، این خرید و فروش صحیح بوده و باید قیمت تعیین شده را بپردازد و اجاره نیز به هم نمی‌خورد و باید مال الاجاره را نیز بدهد. همچنین اگر شخص ثالثی ملک را بخرد اجاره به هم نمی‌خورد، و هر کدام از خریدار و مستأجر باید عوض معامله را بپردازند.

2220 ٠ویرانی مورد اجاره پیش از آغاز زمان اجاره٠ اگر بعد از قرارداد و پیش از ابتدای مدّت اجاره ملک به‌طوری خراب شود که اصلاً قابل استفاده‌ای که قرار گذاشته‌اند نباشد، اجاره باطل می‌شود و‌ پولی را که مستأجر به صاحب ملک داده به او باز می‌گردد و اگر استفاده‌ای که قرار گذاشته‌اند ممکن است ولی به شکل کامل نظر مستأجر را تأمین نمی‌کند؛ مثلاً مسکنی را که اجاره کرده خیلی مرطوب از کار درآید، اجاره باطل نمی‌شود؛ ولی مستأجر می‌تواند آن را به هم بزند.

2221 ٠خراب شدن مورد اجاره در زمان اجاره٠ اگر ملکی را اجاره کند و پس از گذشتن مقداری از مدّت اجاره به‌طوری خراب شود که اصلاً قابل استفاده‌ای که قرار گذاشته‌اند نباشد، اجارۀ مدّتی که باقی مانده باطل می‌شود و به همین میزان از پولی که به صاحب ملک داده شده به مستأجر باز می‌گردد و نسبت به مدّت گذشته مستأجر اختیار دارد اجاره را فسخ کرده، بقیۀ مال الاجاره را نیز بازگرداند و اجرت استفاده‌ای را که برده بر طبق معمول بپردازد، همچنان که می‌تواند اجارۀ مدّت گذشته را به هم نزند و اجرت استفاده‌ای را که برده به تناسب مال الاجاره بپردازد.

و اگر استفاده‌ای را که قرار گذاشته‌اند ممکن است، ولی نظر مستأجر را به شکل کامل تأمین نمی‌کند، اجاره باطل نمی‌شود؛ ولی مستأجر می‌تواند اجاره را به‌طور کامل به هم بزند و اجرت استفاده‌ای را که برده به مقدار معمول بپردازد.

2222 ٠ویرانی بخشی از منزل مورد اجاره٠ اگر خانه‌ای را که مثلاً دو اتاق دارد اجاره دهد و یک اتاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و هیچ مقداری از استفاده آن از بین نرود، اجاره باطل نمی‌شود و مستأجر هم نمی‌تواند اجاره را به هم بزند؛ ولی اگر ساختن آن به قدری طول بکشد که مقداری از استفادۀ مستأجر از بین برود، اجاره به آن مقدار باطل می‌شود و چنانچه عرفاً اجاره خانه یک اجاره به شمار آید، مستأجر می‌تواند اجاره تمام مدّت را به هم بزند و برای استفاده‌هایی که کرده بر طبق معمول اجرت بپردازد؛ همچنان که می‌تواند اجاره را باقی نگاه داشته و از اجرت به تناسب مقدار استفاده‌ای را که از بین رفته است، پس بدهد.

و اگر اجاره‌ای که کرده از نظر عرف مانند اجارۀ چند اتاق از یک مسافرخانه، چندین اجاره به شمار آید، اجارۀ اتاق سالم به صحّت خود باقی است و باید مال الاجارۀ آن را به‌ تناسب بپردازد و نسبت به اتاقی که خراب شده، حکم دو مسألۀ سابق جاری است.

2223 ٠مرگ موجر یا مستأجر٠ اجارۀ عین با مرگ اجاره‌دهنده یا مرگ مستأجر، باطل و فضولی می‌شود.

2224 ٠وکیل به قیمت کمتر از آنچه از موکل می‌گیرد کسی را اجیر کند٠ اگر صاحب کار، بنّا را وکیل کند که برای او عمله بگیرد، چنانچه بنّا کمتر از مقداری که از صاحب کار می‌گیرد به عمله بدهد، زیادی آن بر او حرام است و باید آن را به صاحب کار بدهد، ولی اگر اجیر شود که مثلاً ساختمان را تمام کند و برای خود اختیار بگذارد که خودش بسازد یا به دیگری بدهد، در صورتی که مقداری خودش کار کرده باشد، چنانچه باقی را به کمتر از مقداری که اجیر شده به دیگری بدهد، زیادی آن برای او حلال است.

2225 ٠تخلف اجیر از تعهّد خود٠ اگر رنگرز قرار بگذارد که مثلاً پارچه را با نیل رنگ کند، چنانچه با چیز دیگری رنگ نماید، حقّ ندارد چیزی بگیرد و اگر با این کار ضرری به صاحب مال بزند باید آن را نیز جبران کند.


[1]. غایة التعدیل ص 18.

[2]. اوزان و مقیاسها در اسلام، دکتر والترهینس، ترجمه دکتر غلامرضا ورهرام، ص 5.

[3]. علّامه سردار کابلی در کتاب غایة التعدیل ص 26، وزن حجم معیّنی از آب، گندم و جو را به ترتیب 140، 117، 105 تعیین کرده است، ولی با عنایت به تفاوت انواع آب‌ها و گندمها و جوها در سبکی و سنگینی، تعیین وزن دقیق برای آب و گندم و جو به‌طور کلّی صحیح نیست، یکی از پژوهشگران غربی ضمن تأکید بر این نکته که در محیطهای عربی حبوبات وزن نمی‌شده‌اند، بلکه با مقیاس حجم اندازه‌گیری می‌شده‌اند، اشاره می‌کند که از فحوای مضمون منابع می‌توان چنین محاسبه کرد که 75 تا 77 کیلو گندم یا 60 تا 72 کیلو جو، معادل 100 لیتر بوده است (اوزان و مقیاسها در اسلام ص 59، با تصحیح یک غلط چاپی). با آزمایشی که بر روی یک نوع گندم صورت گرفت، 80 کیلوگرم گندم معادل 100 لیتر به دست آمد، با این رقم، برای حجم نصاب (با عنایت به اختلاف در وزن درهم) ارقام 55/1301، 34/1372 به دست می‌آید، با ارقام 75 الی 77 کیلو گندم برای 100 لیتر هم 22/1352 الی 32/1388 (بر طبق یک محاسبه درهم) و 81/1425 الی 82/1463 (بر طبق محاسبه دیگر درهم) برای حجم نصاب غلّات به دست می‌آید، بنابراین می‌توان حجم نصاب غلّات را بین 1300 تا 1500 لیتر دانست.

[4]. با توجّه به وزن 60 کیلوگرم برای 100 لیتر جو، و حجم حداقل 1300 لیتر برای نصاب غلّات.

[5]. سبب شدن برای کار حرام اگر با ایجاد مقدّمات نزدیک به عمل باشد، حرام بوده وگرنه حرام نیست، در این مسأله و مسائل آینده هر جا گفته شود که معامله‌ای که سبب کار حرام است، حرام می‌باشد، مراد سبب‌شدن با ایجاد مقدّمات نزدیک به عمل است.

 

احکام جُعاله

2226 ٠تعریف جُعاله و فرق آن با اجاره٠ «جعاله» آن است که انسان قرار بگذارد در مقابل کاری که برای او انجام می‌دهند مال معیّنی بدهد، مثلاً بگوید: هر کس گمشده مرا پیدا کند، ده هزار تومان به او می‌دهم و به کسی که به این امر ملتزم می‌شود «جاعل» و به کسی که کار را انجام می‌دهد «عامل» می‌گویند.

و فرق بین جعاله و اجاره این است که در اجاره بعد از بستن قرارداد، اجیر باید عمل را انجام دهد و کسی هم که او را اجیر کرده اجرت را به او بدهکار می‌شود، ولی در جعاله اگر چه عامل شخص معیّنی باشد می‌تواند مشغول عمل نشود، و تا عمل را انجام ندهد جاعل بدهکار نمی‌شود.

2227 ٠شرایط جاعل٠ جاعل باید عاقل و ممیّز باشد و از روی قصد قرار جعاله بگذارد و نیز اگر بخواهد در مال خود قرارداد کند، باید بالغ و با اختیار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف نماید، بنابراین جعاله نابالغ یا سفیه یا مفلّس (که توضیح آن‌ها در مسألۀ 2153 گذشت) صحیح نیست، مگر ولیّ نابالغ یا سفیه به انجام جعاله اذن دهند، یا پس از انجام آن را اجازه دهند، همین‌طور اگر طلبکاران جعالۀ مفلّس را اذن یا اجازه دهند، جعاله صحیح است.

2228 ٠شرایط عمل مورد جُعاله٠ کاری را که جاعل می‌گوید برای او انجام دهند، باید حرام یا بی‌فایده نباشد، پس اگر بگوید هر کس شراب بخورد یا بی‌جهت در شب به جای تاریکی برود، ده هزار تومان به او می‌دهم، جعاله صحیح نیست.

2229 ٠تعیین مالی که برای عامل در نظر گرفته شده٠ اگر مالی را که قرار می‌گذارد بدهد معیّن کند، مثلاً بگوید اگر اسب مرا پیدا کنی، این گندم را (که عامل آن را دیده است) به تو می‌دهم، لازم نیست بگوید آن گندم مال کجاست و قیمت آن چیست، ولی اگر مال را معیّن نکند، مثلاً بگوید اگر اسب مرا پیدا کنی، ده کیلو گندم به تو می‌دهم، باید خصوصیّات آن را کاملاً معیّن کند.

2230 ٠معیّن نکردن مزد برای عامل٠ اگر جاعل مزد معیّنی برای کار قرار ندهد، مثلاً به بنّا بگوید، اگر اتاق مرا تعمیر کردی، پولی به تو می‌دهم و مقدار آن را معیّن نکند، چنانچه بنّا آن کار را انجام دهد، جاعل باید حداقلِّ مقداری را که در این گونه جعاله‌ها داده می‌شود بدهد.

2231 ٠معیار استحقاق اجرت در جعاله٠ اگر عامل به قصد مجانی بودن کاری را برای دیگری انجام دهد استحقاق مزد ندارد وگرنه در دو صورت استحقاق مزد دارد:

1. بر اساس قرارداد کار را انجام دهد.

2. به امر یا در خواست جاعل عملی را انجام دهد و این امر و درخواست ظهور در مجانی بودن نداشته باشد.

2232 ٠فسخ جعاله پیش از شروع کار٠ پیش از آن‌که عامل شروع به کار کند، جاعل و عامل هر یک می‌توانند جعاله را به هم بزنند.

2233 ٠فسخ جعاله پس از شروع کار٠ بعد از آن‌که عامل شروع به کار کرد، اگر جاعل بخواهد جعاله را به هم بزند، اشکال دارد.

2234 ٠ناتمام گذاشتن عمل از سوی عامل٠ عامل می‌تواند عمل را ناتمام بگذارد، ولی اگر تمام نکردن عمل اسباب ضرر جاعل شود باید آن را تمام کند، مثلاً اگر به پزشک جرّاح بگوید اگر چشم مرا عمل کنی، فلان مقدار به تو می‌دهم و جرّاح شروع به عمل کرد، چنانچه طوری باشد که اگر عمل را تمام نکند، چشم معیوب می‌شود، باید آن را تمام نماید و در صورتی که ناتمام بگذارد حقّی به جاعل ندارد، بلکه ضامن عیبی که پدید می‌آید نیز هست.

2235 ٠مزد عامل در صورت ناتمام گذاشتن کار٠ اگر عامل کار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن کار مثل پیدا کردن اسب است که تا تمام نشود، برای جاعل فایده‌ای ندارد، عامل نمی‌تواند چیزی مطالبه کند، همچنین است اگر جاعل مزد را برای مجموع عمل یا برای تمام کردن عمل قرار دهد، مثلاً بگوید: هر کس لباس مرا بدوزد ده هزار تومان به او می‌دهم، یا به شخص خاصّی بگوید که اگر لباس مرا بدوزی ده هزار تومان به تو می‌دهم، ولی اگر مقصودش این باشد که هر مقدار از عمل انجام گیرد، برای آن مقدار مزد بدهد، جاعل باید مزد مقداری را که انجام‌شده به عامل بدهد، اگر چه احتیاط مستحب در تمام صورت‌ها این است که با مصالحه یکدیگر را راضی کنند.

احکام مُزارعه

2236 ٠تعریف مُزارعه٠ «مزارعه» آن است که مالک با زارع به این قسم معامله کند که زمین را در اختیار او قرار دهد تا زراعت کند و مقداری از حاصل آن را به مالک بدهد.

2237 ٠شرایط مُزارعه٠ مزارعه چند شرط دارد:

اوّل: صاحب زمین به زارع بگوید: زمین را برای زراعت به تو واگذار کردم و زارع هم بگوید: قبول کردم، یا بدون این که حرفی بزنند مالک زمین را به قصد مزارعه به زارع واگذار کند و زارع قبول نماید.

دوم: صاحب زمین و زارع هر دو عاقل و ممیّز باشند و با قصد، مزارعه را انجام دهند و نیز باید بالغ بوده و از روی اختیار مزارعه را انجام دهند و سفیه هم نباشند.

بلوغ و اختیار و سفیه نبودن در جایی که کسی بخواهد بر روی زمین دیگری معامله کند شرط نیست، همچنین مزارعۀ ممیّز نابالغ و سفیه با اذن قبلی یا اجازۀ بعدی ولیّ آن‌ها صحیح است، و اگر شخصی به زور عقد مزارعه ببندد و بعد راضی شود، مزارعه صحیح خواهد بود و در صاحب زمین شرط است که مفلّس نباشد، و همین‌طور در زارع؛ اگر برای انجام مزارعه باید در مال خود تصرّف کند، و در هر دو صورت مزارعۀ مفلّس با اذن یا اجازۀ طلبکاران صحیح می‌باشد.

سوم: مالک و زارع از تمام حاصل زمین ببرند، پس اگر مثلاً شرط کنند که آنچه اوّل یا آخر می‌رسد، مال یکی از آنان باشد مزارعه باطل است.

چهارم: سهم هر کدام کسر مشاعی از حاصل مانند نصف یا ثلث باشد، پس اگر مالک بگوید در این زمین زراعت کن و هر چه می‌خواهی به من بده صحیح نیست، و همچنین است اگر مقدار معیّنی از حاصل را مثلاً صد کیلو فقط برای زارع یا مالک قرار‌ دهند.

پنجم: مدّتی را که باید زمین در اختیار زارع باشد معیّن کنند و باید مدّت به قدری باشد که در آن مدّت به دست آمدن حاصل ممکن باشد، و اگر اوّل مدّت را روز معیّنی و آخر مدّت را رسیدن حاصل قرار دهند کافی است.

ششم: زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممکن نباشد امّا بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود، مزارعه صحیح است.

هفتم: اگر منظور هر کدام آنان زراعت مخصوصی است، چیزی را که زارع باید بکارد معیّن کنند، ولی اگر زراعت معیّنی را در نظر ندارند، یا زراعتی را که هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نیست آن را معیّن نمایند.

هشتم: مالک، زمین را معیّن کند، پس کسی که چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید در یکی از این زمینها زراعت کن و آن را معیّن نکند مزارعه باطل است.

نهم: خرجی را که هر کدام آنان باید بکنند معیّن نمایند، ولی اگر خرجی را که هر کدام باید بکنند معلوم باشد، لازم نیست آن را معیّن نمایند.

2238 ٠شرط تملک مقدار مشخصی از محصول توسط مالک٠ اگر مالک با زارع قرار بگذارد که مقداری مشخّص از حاصل برای او باشد و بقیّه را بین خودشان قسمت کنند، هر چند بدانند که بعد از برداشتن آن مقدار، چیزی باقی می‌ماند، در صحیح بودن چنین قراری  باید احتیاط کنند.

2239 ٠تمام شدن زمان مزارعه و به دست نیامدن محصول٠ اگر مدّت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نیاید، چنانچه مالک راضی شود که با اجاره یا بدون اجاره زراعت در زمین او بماند و زارع هم راضی شود مانعی ندارد، و اگر مالک راضی نشود، چنانچه زارع در به دست آمدن حاصل کوتاهی نکرده باشد، مثلاً اتّفاقاً در اثر سردی هوا، به دست آمدن حاصل به تأخیر افتاده باشد، مالک باید صبر کند تا حاصل به دست آید، ولی اگر زارع کوتاهی کرده باشد، مالک می‌تواند او را وادار کند که زراعت را بچیند و اگر برای چیدن زراعت، ضرری به زارع برسد، لازم نیست عوض آن را به او بدهد، ولی زارع اگر چه راضی شود که به مالک‌ چیزی بدهد، نمی‌تواند مالک را مجبور کند که زراعت در زمین بماند.

2240 ٠عدم امکان زراعت در زمین٠ اگر به واسطۀ پیش‌آمدی زراعت در زمین ممکن نباشد، مثلاً آب از زمین قطع شود، مزارعه به هم می‌خورد، و اگر زارع بدون عذر زراعت نکند، چنانچه زمین در تصرّف او بوده، و مالک در آن تصرّفی نداشته است، باید اجارۀ آن مدّت را به مقدار معمول به مالک بدهد، مگر آن‌که اجارۀ آن مدّت از حداکثر مقدار احتمالی سهم مالک از محصول زمین بیشتر باشد که دادن زیادی لازم نیست.

2241 ٠لازم بودن عقد مُزارعه٠ مزارعه عقدی لازم است بنابراین پس از عقد مزارعه هیچ یک از مالک یا زارع به تنهایی نمی‌توانند مزارعه را به هم بزنند، خواه صیغه خوانده باشند یا مالک به قصد مزارعه زمین را به زارع واگذار کرده باشد، ولی اگر در ضمن قرارداد، شرط کرده باشند که هر دو یا یکی از آنان حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، می‌توانند مطابق قراری که گذاشته‌اند، معامله را به هم بزنند.

2242 ٠فوت مالک یا زارع٠ اگر بعد از قرارداد مزارعه، مالک یا زارع بمیرد، مزارعه به هم نمی‌خورد و وارث‌شان به جای آنان است ولی اگر زارع بمیرد و شرط کرده باشند که خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم می‌خورد، و چنانچه زراعت نمایان شده باشد، باید سهم او را به ورثه‌اش بدهند و حقوق دیگری هم که زارع داشته، ورثۀ او ارث می‌برند، ولی نمی‌توانند مالک را مجبور کنند که زراعت در زمین او باقی بماند، مگر آن‌که چیدن زراعت برای ورثه ضرر داشته باشد که می‌توانند مالک را مجبور کنند که زراعت تا زمان رسیدن با اجرت باقی بماند.

2243 ٠آگاهی از بطلان مزارعه، پس از زراعت٠ اگر بعد از زراعت بفهمد که مزارعه باطل بوده چنانچه بذر، مال مالک بوده حاصلی هم که به دست می‌آید مال اوست و باید مزد زارع و مخارجی را که کرده و کرایۀ گاو یا حیوان یا وسایل دیگری را که مال زارع بوده و در آن زمین به کار گرفته شده به او بدهد، و اگر بذر مال زارع بوده، زراعت هم مال او است و باید اجارۀ زمین و خرج هایی را که مالک کرده و کرایۀ گاو یا حیوان یا وسایل دیگری که مال او بوده و در آن زراعت از آن استفاده شده به او بدهد، و در هر دو صورت چنانچه مقدار استحقاق‌ معمولی بیشتر از مقدار قرارداد باشد، دادن زیادی واجب نیست.

2244 ٠آگاهی از بطلان مزارعه و مالک بذر بودن زارع٠ اگر بذر، مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند که مزارعه باطل بوده، چنانچه مالک و زارع راضی شوند که با اجرت یا بی اجرت زراعت در زمین بماند، اشکال ندارد، و اگر مالک راضی نشود، چنانچه چیدن زراعت برای زارع ضرر نداشته باشد مالک می‌تواند زارع را وادار کند که زراعت را بچیند و اگر ضرر داشته باشد، زارع می‌تواند مالک را مجبور کند که زراعت با اجرت در زمین او بماند و مالک نمی‌تواند زارع را مجبور کند که اجاره بدهد و زراعت را در زمین خود باقی بگذارد.

2245 ٠مالکیّت محصول برداشتی از ریشۀ زراعت سال قبل‌٠ اگر بعد از جمع‌کردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارعه، ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، چنانچه مالک با زارع شرط اشتراک در ریشه نکرده باشد، حاصل سال دوم مال مالک بذر است.

احکام مُساقات‌

2246 ٠تعریف مُساقات٠ اگر انسان با کسی به این قسم معامله کند که درختهای میوه‌ای را که میوۀ آن مال خود اوست، یا اختیار میوه‌های آن با اوست، تا مدّت معیّنی به آن کس واگذار کند که تربیت نماید و آب دهد و مقداری از میوۀ آن‌که قرار می‌گذارند، مال او باشد، این معامله را «مساقات» می‌گویند.

2247 ٠مُساقات در درختان بی میوه٠ معاملۀ مساقات در درخت‌هایی که میوه نمی‌دهد؛ مثل بید و چنار، صحیح نیست، بلکه بنا بر احتیاط در مثل درخت حنا که از برگ آن استفاده می‌کنند مساقات انجام ندهند.

2248 ٠شیوه انعقاد قرار داد مُساقات٠ در معاملۀ مساقات لازم نیست صیغه بخوانند، بلکه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار کند و طرف به این قصد آن را تحویل بگیرد، معامله صحیح و لازم است.

2249 ٠شرایط مالک و باغ‌دار در قرارداد مساقات٠ مالک و کسی که تربیت درختها را به عهده می‌گیرد، باید عاقل و ممیّز بوده و از روی قصد معامله کنند و اگر بخواهد در مال خود معامله کنند باید بالغ بوده و سفیه نباشند و کسی آن‌ها را مجبور نکرده باشد، ولی معاملۀ نابالغ ممیّز و سفیه، با اذن قبلی یا اجازۀ بعدی ولیّ آن‌ها صحیح است، و در صاحب درخت شرط است که مفلّس نباشند و همچنین در باغبان؛ اگر انجام مساقات مستلزم تصرّف در اموالش باشد و در هر دو صورت مساقات مفلّس با اذن یا اجازۀ طلبکاران صحیح می‌باشد. و اگر کسی که او را به انجام مساقات بر روی مال خود مجبور کرده‌اند، بعداً راضی شود، مساقات صحیح خواهد بود.

2250 ٠معلوم بودن مدّت مُساقات٠ مدّت مساقات باید معلوم باشد، و اگر اوّل آن را معیّن کنند و آخر آن را موقعی قرار دهند که میوۀ آن سال به دست می‌آید صحیح است.

2251 ٠چگونگی تعیین سهم در مساقات٠ باید سهم هر کدام کسر مشاعی از حاصل مانند ثلث یا نصف باشد و اگر قرار بگذارند که مثلاً صد کیلو از میوه‌ها مال مالک و بقیّه مال کسی باشد که کار می‌کند، معامله باطل است. همچنین اگر شرط کند که تمام حاصل برای مالک باشد مساقات باطل است.

2252 ٠زمان انعقاد قرارداد مساقات٠ باید قرار معاملۀ مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند و اگر بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن آن قرار بگذارند، پس اگر کاری مانند آبیاری که برای زیاد شدن یا بهتر شدن میوۀ درخت لازم است باقی مانده باشد معامله صحیح است وگرنه اشکال دارد، اگر چه احتیاج به کاری مانند چیدن میوه و نگهداری آن داشته باشد.

2253 ٠مُساقات در بوته خیار و خربزه٠ معاملۀ مساقات در بوتۀ خربزه و خیار و مانند این‌ها بنابر احتیاط صحیح نیست.

2254 ٠مُساقات در درختان بی نیاز از آبیاری٠ درختی که از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می‌کند و به آبیاری احتیاج ندارد، اگر به کارهای دیگر مانند بیل زدن و کود دادن و سم پاشی محتاج باشد، معاملۀ مساقات در آن صحیح است.

2255 ٠فسخ قرارداد مُساقات٠ مساقات عقدی لازم است و تنها در صورت توافق طرفین یا تحقق یکی از اسباب خیار قابل فسخ است؛ بنابراین دو نفری که مساقات کرده‌اند، با رضایت یکدیگر می‌توانند معامله را به هم بزنند و نیز اگر شرط کنند که هر دو یا یکی از آنان حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قراری که گذاشته‌اند به هم زدن معامله اشکال ندارد و اگر شرطی کنند و آن شرط عملی نشود، کسی که به نفع او شرط کرده‌اند می‌تواند معامله را به هم بزند، و در هر دو صورت لازم نیست شرط در ضمن قرارداد مساقات باشد بلکه اگر در ضمن معاملۀ دیگر یا با قراری مستقل، قبل یا بعد از معاملۀ‌ مساقات هم شرط کنند، همین حکم را دارد‌.

2256 ٠حکم مساقات با فوت مالک٠ اگر مالک بمیرد، معاملۀ مساقات به هم نمی‌خورد، و ورثه‌اش به جای او هستند.

2257 ٠حکم مساقات با فوت باغ دار٠ اگر کسی که تربیت درختها به او واگذار شده بمیرد چنانچه شرط نکرده باشند که خودش آن‌ها را تربیت کند ورثه‌اش به جای او هستند و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجیر هم نگیرند، حاکم شرع از مال میّت اجیر می‌گیرد و حاصل را بین ورثۀ میّت و مالک قسمت می‌کند ولی اگر قرارداد کرده باشند که خود او درختها را تربیت نماید، به گونه‌ای که به تربیت درختها توسّط شخص دیگر اصلاً رضایت ندارد، با مردن او معامله به هم می‌خورد و اگر برای کسی حقّ به هم زدن معامله را در صورت مرگ تربیت‌کنندۀ درخت قرار داده باشد، وی می‌تواند بر طبق حقّ خود معامله را به هم بزند.

2258 ٠مزد باغبان و مالکیّت میوه در صورت بطلان مساقات٠ در صورتی که معاملۀ مساقات به جهتی باطل باشد میوه مال مالک است و مالک باید به کسی که به گفتۀ او پرورش درختها را انجام داده مزد آبیاری و کارهای دیگر را به مقدار معمول بدهد، ولی اگر مقدار معمول بیشتر از مقدار قرارداد باشد دادن زیادی لازم نیست، و در هر حال پرداخت مزد بر مالک در دو صورت لازم نیست:

اوّل: اگر پرورش‌دهندۀ درختها، به قصد مجّانی کارها را انجام داده باشد.

دوم: اگر مالک به قصد مجّانی پرورش درختها را به دیگری واگذار کرده و گفتار وی ظهور در مجانی نبودن نداشته باشد.

2259 ٠واگذاری زمین برای کاشت درخت و شریک شدن در درختها٠ اگر زمینی را به دیگری واگذار کند که در آن درخت بکارد و آنچه عمل می‌آید مال هر دو باشد، معامله باطل است، پس اگر درختها مال صاحب زمین بوده، بعد از تربیت هم مال اوست، و باید مزد کسی که آن‌ها را تربیت کرده بدهد (مگر در دو صورتی که در مسألۀ پیش گذشت) و اگر مال کسی بوده که آن‌ها را تربیت کرده بعد از تربیت هم مال اوست و می‌تواند آن‌ها را بکند، ولی باید گودالهایی را که به واسطۀ کندن‌ درختها پیدا شده پر کند و اجارۀ زمین را از روزی که درخت را کاشته به صاحب زمین بدهد و مالک هم می‌تواند او را مجبور نماید که درختها را بکند، و اگر به واسطۀ کندن درخت، عیبی در آن پیدا شود، باید تفاوت قیمت آن را به صاحب درخت بدهد، و صاحب درخت یا صاحب زمین نمی‌تواند دیگری را مجبور کند که با اجاره یا بدون اجاره، درخت را در زمین باقی بگذارد.

احکام مَحجوران

«محجور» کسی است که نمی‌تواند در مال خود به تنهایی تصرّف کند.

2260 ٠تصرّف نابالغ در اموال خود/ نشانه‌های بلوغ٠ بچّه‌ای که بالغ نشده، تصرّف او در مال خود بدون اذن ولیّ صحیح نیست مگر این که ولیّ بعداً معامله‌اش را اجازه دهد و بالغ شدن با یکی از سه چیز است:

اوّل: روییدن موی درشت، زیر شکم بالای عورت.

دوم: بیرون آمدن منی در خواب یا بیداری.

سوم: تمام شدن پانزده سال قمری در مرد، و تمام شدن نه سال قمری در زن.[1]

2261 ٠روییدن موی درشت در صورت و درشت شدن صدا٠ روییدن موی درشت در صورت و پشت لب و در سینه و زیر بغل و درشت شدن صدا و مانند این‌ها نشانه بالغ‌شدن نیست، مگر انسان به واسطۀ این‌ها اطمینان یابد که یکی از سه چیزی که در مسأله قبل گفته شد، پدید آمده است.

2262 ٠تصرّف دیوانه، مفلّس و سفیه در اموال خود٠ دیوانه، و مُفَلَّس (یعنی کسی که به جهت مطالبه طلبکاران از طرف حاکم شرع از تصرّف در مال خود ممنوع است)، و سفیه (یعنی کسی که توانایی شناخت وی نسبت به ارزش امور مالی کمتر از نوع مردم است)، نمی‌توانند در مال خود تصرّف نمایند، ولی اگر سفیه با اذن یا اجازۀ ولیّ تصرّف مالی کند صحیح است، همچنین تصرّف مالی مفلّس با اذن یا اجازۀ طلبکاران صحیح می‌باشد.

2263 ٠تصرّفات دیوانۀ ادواری در اموال٠ کسی که گاهی عاقل و گاهی دیوانه است، تصرّفی که در موقع دیوانگی در مال خود می‌کند صحیح نیست.

2264 ٠تصرّف در اموال در زمان بیماری منجر به فوت٠ انسان می‌تواند در آن بیماری که با آن از دنیا می‌رود، هر قدر از‌ مال خود را به مصرف خود و عیال و مهمان و کارهایی که اسراف شمرده نمی‌شود برساند، و نیز اگر مال خود را به قیمت بفروشد، یا اجاره دهد اشکال ندارد، بلکه ظاهراً اگر مال خود را به کسی ببخشد یا ارزان‌تر از قیمت بفروشد، اگر چه بیشتر از ثلث باشد و ورثه هم اجازه ننمایند تصرّف او صحیح است، هر چند احتیاط مستحب آن است که رضایت ورثه هم جلب شود.

احکام وکالت

«وکالت» آن است که انسان کاری را که می‌تواند در آن دخالت کند، به دیگری واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد، مثلاً کسی را وکیل کند که خانۀ او را بفروشد یا زنی را برای او عقد نماید، پس آدم سفیه چون حقّ ندارد در مال خود تصرّف کند، نمی‌تواند برای فروش آن بدون اذن یا اجازۀ ولیّ خود، کسی را وکیل نماید.

2265 ٠شیوه انعقاد قرارداد وکالت٠ در وکالت لازم نیست صیغه بخوانند، و اگر انسان به دیگری بفهماند که او را وکیل کرده، و او هم بفهماند قبول نموده، مثلاً مال خود را به کسی بدهد که برای او بفروشد و او مال را بگیرد، وکالت صحیح است.

2266 ٠فاصله افتادن بین ایجاب و قبول در عقد وکالت٠ اگر انسان کسی را که در شهر دیگر است وکیل نماید، و برای او وکالت‌نامه بفرستد و او قبول کند، اگر چه وکالت‌نامه بعد از مدّتی برسد وکالت صحیح است.

2267 ٠شرایط موکّل و وکیل٠ مُوَکِّل (یعنی کسی که دیگری را وکیل می‌کند) و نیز کسی که وکیل می‌شود باید عاقل و ممیّز باشند و از روی قصد و اختیار اقدام کنند و موکّل باید بالغ نیز باشد و کسی که او را به وکالت مجبور کرده‌اند، اگر بعداً راضی شود و نیز موکّل نابالغ اگر ولیّ او اذن یا اجازه دهد، وکالت وی صحیح است.

2268 ٠شرایط کار مورد وکالت٠ کاری را که انسان نمی‌تواند انجام دهد، یا شرعاً نباید انجام دهد، نمی‌تواند برای انجام آن از طرف دیگری وکیل شود، مثلاً کسی که در احرام حجّ است، چون نباید صیغۀ عقد زناشویی را بخواند، نمی‌تواند برای این که صیغه را در حال احرام بخواند از طرف دیگری وکیل شود.

2269 ٠تعیین مورد وکالت٠ اگر انسان کسی را برای انجام تمام کارهای خودش وکیل کند‌ صحیح است، ولی اگر برای یکی از کارهای خود وکیل نماید و آن کار را معیّن نکند، وکالت صحیح نیست.

2270 ٠عزل وکیل٠ عقد وکالت از طرفین غیر لازم است و در نفوذ عزل موکل رسیدن خبر شرط است پس اگر موکّل وکیل را عزل کند، (یعنی از کار برکنار کند)، بعد از آن‌که خبر به وکیل رسید نمی‌تواند آن کار را انجام دهد، ولی اگر پیش از رسیدن خبر آن کار را انجام داده باشد صحیح است.

2271 ٠کناره‌گیری وکیل از وکالت٠ وکیل می‌تواند از وکالت کناره گیرد، و اگر موکّل هم غایب باشد اشکال ندارد.

2272 ٠وکیل گرفتن وکیل٠ وکیل نمی‌تواند برای انجام کاری که به او واگذار شده دیگری را وکیل نماید، مگر کاری را که وکیل انجام می‌دهد به‌طوری باشد که اگر با واسطه هم انجام گیرد، آن کار عرفاً به وکیل نسبت داده می‌شود که در این صورت وکیل می‌تواند -چنانچه موکّل تصریح بر خلاف نکرده- وکیل بگیرد. در هر حال اگر موکّل به وکیل اجازه داده باشد که وکیل بگیرد، می‌تواند بر طبق اجازه رفتار نماید، پس اگر گفته باشد برای من وکیل بگیر، باید از طرف او وکیل بگیرد، و نمی‌تواند کسی را از طرف خودش وکیل کند.

2273 ٠عزل وکیلی که وکیل اول برای موکّل خودانتخاب کرده٠ اگر انسان با اجازۀ موکّل کسی را از طرف او وکیل کند، نمی‌تواند آن وکیل را عزل نماید و اگر وکیل اوّل بمیرد یا موکّل او را عزل کند، وکالت دومی باطل نمی‌شود.

2274 ٠عزل وکیلِ وکیل توسّط وکیل اوّل یا موکّل٠ اگر وکیل با اجازۀ موکّل، کسی را از طرف خودش وکیل کند، موکّل و وکیل اوّل می‌توانند آن وکیل را عزل کنند، و اگر وکیل اوّل بمیرد، یا عزل شود، وکالت دومی باطل می‌شود.

2275 ٠وکالت چند نفر برای انجام یک کار٠ اگر چند نفر را برای انجام کاری وکیل کند و به آن‌ها اجازه دهد که هر کدام به تنهایی در آن کار اقدام کنند، هر یک از آنان می‌توانند آن کار را انجام دهد و چنانچه یکی از آنان بمیرد، وکالت دیگران باطل نمی‌شود، ولی اگر نگفته باشد که با هم‌ یا به تنهایی انجام دهند، یا گفته باشد که با هم انجام دهند، هیچ یک نمی‌توانند به تنهایی اقدام نمایند، و در صورتی که یکی از آنان بمیرد، وکالت دیگران باطل می‌شود.

2276 ٠اسباب بطلان وکالت٠ اگر وکیل یا موکّل بمیرد وکالت باطل می‌شود و نیز اگر چیزی که برای تصرّف در آن وکیل شده است از بین برود، مثلاً گوسفندی که برای فروش آن وکیل شده بمیرد، وکالت باطل می‌شود، و اگر یکی از آن‌ها دیوانه یا بیهوش شود در زمان دیوانگی یا بیهوشی وکالت اثری ندارد، و اگر کسی را برای انجام کاری در آینده وکیل کند، وکیل و موکّل هر دو هم در حال وکالت دادن و هم در زمان آن کار شرایط لازم را دارا باشند، وکالت صحیح است، و اگر در فاصلۀ این دو زمان، دیوانگی یا بیهوشی یا مانند آن پدید آید، به صحّت وکالت ضرری نمی‌رساند.

2277 ٠زمان پرداخت حق الوکالة٠ اگر انسان کسی را برای کاری وکیل کند و چیزی برای او قرار بگذارد، بعد از انجام آن کار چیزی را که قرار گذاشته باید به او بدهد.

2278 ٠ضمانت وکیل در صورت تلف شدن مال٠ وکیل امین است و جز در صورت افراط یا تفریط ضامن نیست لذا اگر وکیل در نگهداری مالی که در اختیار اوست کوتاهی نکند و غیر از تصرّفی که به او اجازه داده‌اند، تصرّف دیگری ننماید و اتّفاقاً آن مال از بین برود، لازم نیست عوض آن را بدهد.

2279 ٠ضمانت وکیل در صورت کوتاهی در نگهداری اموال٠ اگر وکیل در نگهداری مالی که در اختیار اوست کوتاهی کند، یا غیر از تصرّفی که به او اجازه داده‌اند، تصرّف دیگری در آن بنماید و آن مال از بین برود، ضامن است، پس اگر لباسی را که گفته‌اند بفروش، بپوشد و آن لباس تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

2280 ٠تصرّف مجاز وکیل پس از تخلّف٠ اگر وکیل غیر از تصرّفی که به او اجازه داده‌اند، تصرّف دیگری در مال بکند، مثلاً لباسی را که گفته‌اند بفروش، بپوشد و بعداً تصرّفی را انجام دهد که به او اجازه داده‌اند، آن تصرّف صحیح است.

احکام قرض‌

«قرض دادن» به مؤمنین -به ویژه به نیازمندان آنان- از کارهای مستحب است و در احادیث، سفارش بسیار ی به آن شده است، از امام صادق(ع) روایت شده است که هر مؤمنی که به مؤمن دیگر به خاطر خدا قرض دهد، خداوند اجر صدقه برای او ثبت می‌کند تا وقتی که مال او باز گردد، در روایات بسیار آمده است که صدقه ده برابر پاداش داده می‌شود و قرض هجده برابر. در روایتی از پیامبر(ص) وارد شده که هر کس که برادر مسلمانش دست نیاز به سوی وی دراز کرده از وی قرضی بخواهد، و او می‌تواند به وی قرض دهد و ندهد، خداوند نسیم بهشت را بر وی حرام می‌گرداند.

2281 ٠شیوه انعقاد قرارداد قرض٠ در قرض، باید انشاء قرض صورت گیرد، ولی لازم نیست انشاء قرض با لفظ باشد، بلکه اگر با نوشتار باشد یا چیزی را به نیّت قرض به کسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد یا با فعل دیگر انشاء صورت گیرد صحیح است، و مقدار آن باید کاملاً معلوم باشد، البتّه لازم نیست در هنگام قرض گرفتن مقدار آن معلوم باشد بلکه اگر بعد از قرض گرفتن هم مقدار آن مشخّص شود مانعی ندارد.

2282 ٠پرداخت بدهی قبل از رسیدن مدت٠ اگر بدهکار قرض خود را قبل از رسیدن زمان آن بدهد، طلبکار باید قبول کند، مگر شرط تأخیر شده باشد که طلبکار می‌تواند قرض را قبول نکند، مثلاً اگر طلبکار مایل نباشد که مدّتی پول را در اختیار داشته باشد، لذا آن را به دیگری قرض داده و با وی شرط می‌کند که تا زمان مشخّصی قرض را ادا نکند، چنانچه بدهکار قبل از رسیدن این زمان قرض خود را بدهد، بر طلبکار لازم نیست آن را بپذیرد.

2283 ٠مطالبۀ طلبکار پیش از تمام شدن مدت٠ اگر در قرارداد قرض برای پرداخت آن مدّتی قرار دهند، طلبکار پیش از تمام‌شدن آن مدّت حقّ مطالبه قرض را ندارد، ولی اگر مدّت نداشته باشد، پس از‌ گذشتن زمانی که عرفاً در قرض اجازۀ تأخیر داده می‌شود، طلبکار هر وقت بخواهد حقّ مطالبه قرض را دارد.

2284 ٠پرداخت قرض هنگام مطالبه طلبکار٠ اگر طلبکار حقّ خود را مطالبه کند، چنانچه بدهکار بتواند بدهی خود را بدهد، باید فوراً آن را بپردازد و اگر تأخیر بیندازد گناه‌کار است.

2285 ٠اجبار بدهکار به پرداخت بدهی با فروش نیازمندی‌های زندگی٠ بدهکار را برای پرداخت قرض نمی‌توان مجبور کرد که چیزهای مورد نیاز خود همچون منزل و اثاثیه آن را بفروشد یا آن‌ها را به طلبکار بدهد، بلکه باید طلبکار صبر کند تا بدهکار بتواند بدهی خود را بدهد.

2286 ٠وظیفۀ بدهکار در انجام کسب و کار و پرداخت بدهی٠ کسی که بدهکار است و نمی‌تواند بدهی خود را بدهد، باید کسب کند و بدهی خود را بدهد مگر آن‌که این کار حرجی یا با هتک حیثیّت وی همراه باشد.

2287 ٠دسترسی نداشتن به طلبکار٠ کسی که دسترسی به طلبکار خود ندارد، چنانچه امید نداشته باشد که او را پیدا کند، باید طلب او را به فقیر بدهد و برای این کار از حاکم شرع اجازه بگیرد و احتیاط مستحب آن است که در هنگام صدقه دادن قصد کند که صدقه از طرف صاحبش باشد، و نیز اگر خودش یا طلبکار سیّد نیست، بنا بر احتیاط مستحب طلب او را به سیّد ندهد.

2288 ٠مساوی بودن مال میّت با خرج واجب و بدهی٠ اگر مال میّت بیشتر از خرج واجب کفن و دفن و بدهی او نباشد، باید مالش را به همین مصرف‌ها برسانند و به وارث او چیزی نمی‌رسد.

2289 ٠باز پرداخت قرضی که از طلا و نقره است٠ اگر کسی مقداری سکه طلا یا نقره قرض کند و قیمت آن کم شود چنانچه همان مقدار را گرفته پس دهد کافی است و اگر قیمت آن زیادتر گردد، لازم است همان مقدار را که گرفته بدهد ولی در هر دو صورت اگر بدهکار و طلبکار به غیر آن راضی شوند اشکال ندارد.

2290 ٠مطالبۀ عین چیزی که قرض داده٠ اگر مالی را که قرض کرده از بین نرفته باشد و صاحب مال آن را مطالبه کند، احتیاط مستحب آن است که بدهکار همان مال را به او بدهد.

2291 ٠ربای قرضی و موارد آن٠ اگر کسی که قرض می‌دهد شرط کند که زیادتر از مقداری که می‌دهد بگیرد، مثلاً یک من گندم بدهد و شرط کند که یک من و پنج سیر بگیرد، یا ده‌ تخم‌مرغ بدهد که یازده تا بگیرد، ربا و حرام است، بلکه اگر قرار بگذارد که بدهکار کاری برای او انجام دهد یا چیزی را که قرض کرده با مقداری جنس دیگر پس دهد، مثلاً شرط کند که هزار تومانی را که قرض کرده با یک کبریت پس دهد، ربا و حرام است، و نیز اگر با او شرط کند که چیزی را که قرض می‌گیرد به گونه‌ای که قیمت آن بیشتر است پس بدهد، مثلاً مقداری طلای نساخته به او بدهد و شرط کند که ساخته پس بگیرد، باز هم ربا و حرام می‌باشد، ولی اگر بدون این که شرط کند، خود بدهکار زیادتر از آنچه قرض کرده پس بدهد اشکال ندارد، بلکه مستحب است.

در این مسأله تفاوتی بین مکیل و موزون و معدود و غیر آن‌ها نیست.

2292 ٠حرمت پرداخت ربا و تاثیر آن در اصل قرض٠ ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و کسی که قرض ربایی گرفته، مالک آن نمی‌شود و نمی‌تواند در آن تصرّف کند، ولی چنانچه طوری باشد که اگر قرار ربا هم نبود، صاحب پول راضی بود که گیرنده قرض در آن پول تصرّف کند، قرض‌گیرنده می‌تواند در آن تصرّف نماید.

2293 ٠زراعت حاصل از بذر ربوی٠ اگر گندم یا چیزی مانند آن را به‌طور قرض ربایی بگیرد و با آن زراعت کند، حاصلی که از آن به دست می‌آید مال قرض‌دهنده است.

2294 ٠خریدن لباس با مال ربوی٠ اگر لباسی را بخرد و بعداً از پولی که به قرض ربایی گرفته، یا از پول حلالی که مخلوط با ربا است به فروشنده لباس بدهد، پوشیدن آن لباس و نمازخواندن با آن اشکال ندارد، ولی اگر عوض معامله را پول معیّن و مخصوصی قرار دهد به‌طوری که اگر بخواهد پول دیگری به‌جای آن بپردازد حقّ نداشته باشد؛ مثل آن‌که به فروشنده بگوید: که این لباس را با این پول می‌خرم؛ یا به قصد معامله با پول معیّنی آن را به فروشنده بدهد و فروشنده هم به همین قصد قبول کند، اگر آن پول را به قرض ربایی گرفته یا با ربا مخلوط باشد، پوشیدن آن لباس بدون احراز رضایت مالک، حرام است و نمازخواندن در آن به احتیاط، باطل است.

البتّه غالباً فروشندگان به این راضی هستند که در برابر مالی که می‌فروشند، پولی به دست آورند که بر حسب ظاهر شرع، تصرّف در آن جایز باشد، چون معمولاً از وضعیّت پول داده شده اطلاع ندارند، به تصرّف خریدار در آن راضی هستند.

2295 ٠معنی صرف برات٠ اگر انسان مقداری پول به کسی بدهد که در شهر دیگر از طرف او کمتر بگیرد اشکال ندارد و این را حواله بانکی یا صرف برات می‌گویند.

2296 ٠قرض دادن به شرط گرفتن زیادی در شهر دیگر٠ اگر مقداری پول به کسی قرض دهد که بعد از چند روز در شهر دیگر زیادتر بگیرد، مثلاً نود هزار تومان بدهد که بعد از ده روز در شهر دیگر صد هزار تومان بگیرد ربا و حرام است، ولی اگر کسی که زیادی را می‌گیرد در مقابل زیادی جنس بدهد یا عملی انجام دهد اگر عرفاً حیله ربا نباشد، اشکال ندارد.

2297 ٠فروش طلب به کمتر از آن٠ اگر در مقابل طلبی که از کسی دارد سفته یا براتی داشته باشد و بخواهد طلب خود را پیش از موعد آن به کمتر از آن بفروشد اشکال ندارد.

احکام حواله دادن

2298 ٠چگونگی حواله٠ اگر انسان طلبکار خود را «حواله» بدهد که طلب خود را از دیگری بگیرد و طلبکار قبول نماید، بعد از آن‌که حواله با شرایطی که بعداً گفته می‌شود درست شد (که از جمله شرایط آن این است که طلبکار قصد داشته باشد که با حواله شدن، حواله‌دهنده از قرض او بری‌ء الذمّه گردد)، کسی که به او حواله شده بدهکار می‌شود و دیگر طلبکار نمی‌تواند طلبی را که دارد از بدهکار اوّلی مطالبه نماید.

2299 ٠شرایط حواله دهنده و حواله گیرنده٠ در حواله، بدهکار و طلبکار باید ممیّز و عاقل و قاصد حواله باشند، و حواله ممیّز نابالغ باید با اذن یا اجازه ولیّ او صورت گیرد، و نیز نباید کسی بدهکار و طلبکار را مجبور کرده باشد و اگر یکی از آن‌ها را مجبور کرده باشند حواله صحیح نیست، مگر آن‌که بعد از برطرف شدن اجبار حواله را اجازه کند، همچنین باید سفیه نباشند و حواله سفیه بدون اذن یا اجازۀ ولیّ باطل است، و نیز باید مفلّس نباشند، مگر حواله بر شخصی باشد که به حواله دهنده بدهکار نباشد که در این صورت حواله‌دهنده می‌تواند مفلّس باشد، و نیز در صحّت حواله شرط است که طلبکار شرعاً بتواند برای دریافت دین خود به بدهکار مراجعه کند، پس اگر بدهکار بیش از چیزهایی که در دین استثناء شده همچون منزل مسکونی نداشته باشد، چون طلبکار نمی‌تواند دین خود را از بدهکار مطالبه کند، حواله‌دادن بدهکار صحیح نیست.

2300 ٠حواله دادن بر غیر بدهکار٠ حواله‌دادن بر کسی که بدهکار نیست در صورتی صحیح است که او قبول کند، و نیز اگر انسان بخواهد به کسی که جنسی بدهکار است، جنس دیگر حواله دهد، مثلاً به کسی که جو بدهکار است گندم حواله دهد، تا او قبول نکند حواله صحیح نیست، بلکه بنابر احتیاط در غیر این دو صورت هم باید کسی که به او حواله شده، قبول کند.

2301 ٠لزوم بدهکار بودن حواله دهنده٠ موقعی که انسان حواله می‌دهد باید بدهکار باشد، پس اگر بخواهد از کسی قرض کند، تا وقتی از او قرض نکرده، نمی‌تواند او را به کسی حواله دهد که آن چه را بعداً قرض می‌دهد از آن کس بگیرد.

2302 ٠تعیین مقدار حواله و جنس آن٠ مقدار حواله و جنس آن باید مشخّص باشد، پس اگر مثلاً صد کیلو گندم و ده هزار تومان پول به یک نفر بدهکار باشد، و به او بگوید یکی از دو طلب خود را از فلانی بگیرد و آن را معیّن نکند، حواله درست نیست.

2303 ٠ندانستن مقدار بدهی هنگام حواله٠ اگر بدهی واقعاً معیّن باشد، ولی بدهکار و طلبکار در موقع حواله‌دادن، مقدار آن یا جنس آن را ندانند حواله صحیح است، مثلاً اگر طلب کسی را در دفتر نوشته باشد و پیش از دیدن دفتر آن طلب مشخّص را حواله بدهد، حواله صحیح می‌باشد.

2304 ٠اختیار طلبکار در قبول نکردن حواله٠ طلبکار می‌تواند حواله را قبول نکند، اگر چه کسی که به او حواله شده فقیر نباشد و در پرداختن حواله هم کوتاهی ننماید.

2305 ٠شرایط پس گرفتن مقدار حواله از حواله دهنده٠ اگر کسی که به حواله‌دهنده بدهکار نیست حواله را قبول کند، پیش از پرداختن حواله نمی‌تواند مقدار حواله را از حواله‌دهنده بگیرد و اگر طلبکار پس از حواله طلب خود را با کسی که به او حواله شده به مقدار کمتر صلح کند، کسی که به او حواله شده، تنها می‌تواند مقداری را که پرداخت کرده (و نه تمام مقدار حواله) را از حواله‌دهنده مطالبه کند.

2306 ٠لازم بودن قرارداد حواله٠ بعد از آن‌که قرارداد حواله منعقد شد، حواله دهنده و کسی که به او حواله شده، هیچ یک نمی‌توانند معامله را به هم بزنند وهمچنین بنابر أقوی طلبکار نمی‌تواند حواله را به هم بزند، چه کسی که به او حواله شده در موقع حواله فقیر باشد یا نباشد.

2307 ٠شرط فسخ در حواله٠ اگر بدهکار و طلبکار و کسی که به او حواله شده یا یکی از آنان برای خود حقّ به هم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قراری که گذاشته‌اند، می‌توانند حواله را به هم بزنند.

2308 ٠پرداخت طلب توسّط حواله دهنده٠ اگر حواله‌دهنده خودش طلب طلبکار را بدهد پس اگر کسی که به او حواله شده مدیون حواله دهنده بوده است و خودش درخواست کرده است که پول را بپردازد، حواله دهنده می‌تواند چیزی را که داده از او بگیرد، و اگر بدون خواهش او بوده یا این که او مدیون حواله‌دهنده نبوده، نمی‌تواند چیزی را که داده از او مطالبه نماید.

احکام رهن‌

2309 ٠تعریف رهن٠ «رهن» آن است که بدهکار مالی را نزد طلبکار بگذارد که اگر طلب او را به موقع ندهد طلبش را از آن مال به دست آورد.

2310 ٠شیوه انعقاد قرارداد رهن٠ رهن از طرف راهن لازم است و در رهن لازم نیست صیغه بخوانند و همین قدر که بدهکار مالی را به قصد گرو به طلبکار بدهد و طلبکار به همین قصد بگیرد رهن صحیح است.

2311 ٠شرایط دو طرف رهن٠ گرودهنده و کسی که مال را گرو می‌گیرد باید ممیّز و عاقل و قاصد رهن باشند و نابالغ ممیّز باید با اذن یا اجازۀ ولیّ گرو بگذارد، همچنین باید کسی گرودهنده و گروگیرنده را مجبور نکرده باشد، و اگر پس از برطرف شدن اجبار به گرو رضایت دهند کفایت می‌کند، و نیز گرودهنده باید مفلّس و سفیه نباشد (معنای مفلّس و سفیه در مسأله 2262 گذشت)، گرودادن مفلّس با اذن یا اجازه طلبکاران و گرودادن سفیه با اذن یا اجازۀ ولیّ او صحیح است.

2312 ٠تصرّف در مال مورد رهن٠ انسان مالی را می‌تواند گرو بگذارد که شرعاً بتواند در آن تصرّف کند، و اگر مال کس دیگر را با اجازۀ او گرو بگذارد صحیح است.

2313 ٠قابلیّت خرید و فروش مال گرو گذاشته شده٠ چیزی را که گرو می‌گذارند، باید خرید و فروش آن صحیح باشد، پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند درست نیست.

2314 ٠منافع مال گرو گذاشته شده٠ مالی که به گرو گذاشته می‌شود، با گرو از ملکیّت گروگذار خارج نمی‌شود بنابراین منافع چیزی را که گرو می‌گذارند، مال کسی است که آن را گرو گذاشته است.

2315 ٠تصرّف طلبکار در مال گرو گذاشته شده٠ طلبکار نمی‌تواند در مالی که گرو گرفته، بدون اجازۀ بدهکار تصرّف کند یا آن را به ملکیّت کسی در آورد؛ مثلاً ببخشد یا بفروشد، ولی اگر آن را‌ ببخشد یا بفروشد، بعد بدهکار اجازه نماید، بخشش یا فروش صحیح خواهد بود، و اگر بدون اجازۀ بدهکار در مال تصرّف کند ضامن می‌باشد و اگر کوتاهی نکند و مالی که گرو گرفته، در دست او تلف شود، چیزی بر عهدۀ او نیست.

2316 ٠رهن بودن پول فروش مال گرو گذاشته شده٠ اگر طلبکار چیزی را که گرو برداشته با اجازۀ بدهکار بفروشد، پول آن هم مثل خود مال گرو می‌باشد، و همچنین است در صورتی که بی‌اجازۀ او بفروشد و بعد بدهکار امضاء کند یا آن‌که خود بدهکار آن چیز را با اجازۀ طلبکار بفروشد که عوض آن گرو می‌باشد و در صورتی که بی‌اجازۀ او باشد آن چیز به گروبودن خود باقی می‌ماند.

2317 ٠فروش مال گرو گذاشته توسط طلبکار٠ اگر موقعی که باید بدهی خود را بدهد، طلبکار مطالبه کند و او ندهد، طلبکار در صورتی که وکالت در فروش داشته باشد می‌تواند مالی را که گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد، و در صورتی که وکالت نداشته باشد لازم است از بدهکار اجازه بگیرد و اگر دسترسی به بدهکار ندارد یا بدهکار از اجازه دادن خودداری می‌کند، بنابر احتیاط مستحب برای فروش آن از حاکم شرع اجازه بگیرد، و در هر حال اگر مبلغی که گرو را به آن فروخته، از طلب خود زیادی داشته باشد، باید زیادی را به بدهکار بدهد.

2318 ٠رهن گذاشتن وسایل مورد نیاز زندگی٠ اگر بدهکار غیر از خانه‌ای که در آن نشسته و از شؤون وی بیشتر نیست و چیزهای مورد نیاز دیگر همچون اثاثیّۀ منزل چیز دیگری نداشته باشد، طلبکار نمی‌تواند طلب خود را از او مطالبه کند، ولی اگر چیزهای مورد نیاز همچون خانه و اثاثیه را گرو گذاشته، طلبکار -به شکلی که در مسألۀ قبل گذشت- می‌تواند آن را بفروشد و طلب خود را بردارد.

احکام ضامن شدن‌

2319 ٠شیوه انعقاد قرارداد ضمان٠ اگر انسان بخواهد ضامن شود که بدهی کسی را بدهد، ضامن شدن او در صورتی صحیح است که به لفظی -اگر چه عربی نباشد- یا به عملی به طلبکار بفهماند که من ضامن شده‌ام طلب تو را بدهم و طلبکار هم رضایت خود را بفهماند، ولی راضی بودن بدهکار شرط نیست.

2320 ٠شرایط ضامن و طلبکار٠ در عقد ضمان ضامن و طلبکار باید ممیّز و عاقل باشند و قصد ضامن شدن داشته باشند و در مورد نابالغ ممیّز باید با اذن یا اجازه ولیّ باشد و کسی نباید ضامن و طلبکار را مجبور کرده باشد و در صورت مجبور کردن، اگر بعداً رضایت دهند کفایت می‌کند، و نیز باید سفیه و مفلّس نباشند ولی ضامن شدن سفیه با اذن یا اجازۀ ولیّ و ضامن شدن مفلّس با اذن یا اجازۀ طلبکاران صحیح است؛ ولی این شرط‌ها در بدهکار نیست، مثلاً اگر کسی ضامن شود که بدهی بچّه (هر چند غیر ممیّز باشد) یا دیوانه یا سفیه را بدهد صحیح است.

2321 ٠اقسام ضمانت٠ ضامن شدن بر دو قسم است:

قسم اوّل: ضامن بدون هیچ شرطی تعهّد می‌کند که طلب دیگری را بپردازد، در این صورت بدهکار بری الذمّه شده و ضامن بدهکار می‌شود، بنابراین طلبکار نمی‌تواند طلب خود را از بدهکار اوّلی مطالبه کند، این قسم بدون اشکال صحیح است.

قسم دوم: ضامن از هم اکنون تعهّد می‌کند که اگر بدهکار طلب خود را ندهد، او بدهد، بعید نیست که این قسم هم صحیح باشد و طلبکار در صورت ندادن بدهکار، می‌تواند از ضامن مطالبه کند.

2322 ٠ضمانت قبل از بدهکاری٠ اگر کسی بخواهد از دیگری قرض کند و شخصی به قرض دهنده‌ بگوید که من ضامن قرض هستم، بعید نیست در صورتی که قرض گیرنده ادا نکند طلبکار بتواند از ضامن مطالبه کند.

2323 ٠معیّن نبودن طلبکار، بدهکار یا مقدار طلب٠ بنا بر احتیاط در صورتی انسان می‌تواند ضامن شود که طلبکار و بدهکار و جنس بدهی همه در واقع معیّن باشد، هر چند در نزد طرفین معلوم نباشد، مثلاً اگر طلبکار بدهی بدهکار یا نام شخص بدهکار را در دفتر خود نوشته و فعلاً برای او مجهول باشد، در این صورت اگر شخص ضامن بگوید، بدهی فلانی هر چه باشد، یا بدهی هر کدام از این دو یا چند نفر که به تو بدهکار است، من به عهده می‌گیرم، ظاهراً این گونه ضامن شدن هم صحیح است، ولی اگر دو نفر از کسی طلبکار باشند و انسان بگوید من ضامن هستم که طلب یکی از شماها را بدهم چون معیّن نیست که طلب کدام یک را ضمانت کرده، ضامن شدن او باطل است و نیز اگر کسی از دو نفر طلبکار باشد و شخصی بگوید من ضامن هستم که بدهی یکی از آن دو نفر را به تو بدهم، چون معیّن نکرده که بدهی کدام را می‌دهد ضامن شدن او باطل است، همچنین اگر کسی از دیگری مثلاً ده کیلو گندم و ده کیلو جو طلبکار باشد و شخصی بگوید من ضامن یکی از دو طلب تو هستم و معیّن نکند که ضامن گندم است یا ضامن جو، صحیح نیست.

2324 ٠بخشیدن طلب به ضامن٠ اگر طلبکار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمی‌تواند از بدهکار چیزی بگیرد و اگر مقداری از آن را ببخشد، نمی‌تواند آن مقدار را مطالبه کند.

2325 ٠لازم بودن عقد ضمانت٠ ضامن شدن عقدی لازم است پس اگر انسان ضامن شود که بدهی کسی را بدهد، نمی‌تواند از ضامن شدن خود برگردد.

2326 ٠شرط فسخ در ضمانت٠ ضامن و طلبکار اگر شرط کنند که هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را به هم بزنند در صحیح بودن چنین قراری باید احتیاط کنند.

2327 ٠اطّلاع طلبکار از فقر ضامن هنگام ضمانت٠ هر گاه انسان در موقع ضامن شدن بتواند طلب طلبکار را بدهد اگر چه بعد فقیر شود، طلبکار نمی‌تواند ضامن بودن او را به هم بزند و طلب خود را از بدهکار اوّل مطالبه نماید، و همچنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولی طلبکار بداند و به ضامن شدن او راضی شود.

2328 ٠اطلاع نداشتن طلبکار از فقر ضامن هنگام ضمانت٠ اگر انسان در موقعی که ضامن می‌شود نتواند طلب طلبکار را بدهد و طلبکار از ناتوانی وی مطلع نبوده یا بر فرض آگاه شدن هم به ضامن شدن او رضایت می‌داد، ضامن شدن صحیح است و طلبکار نمی‌تواند آن را به هم بزند، ولی اگر طلبکار بر فرض آگاهی از ناتوانی ضامن، به ضامن شدن او رضایت نمی‌داد، ضامن شدن او باطل است، مگر طلبکار بعداً آن را اجازه کند که ضامن شدن وی صحیح خواهد بود و نیازی به قرارداد جدید نیست.

2329 ٠ضامن شدن بدون اجازۀ بدهکار٠ اگر کسی بدون اجازۀ بدهکار ضامن شود که بدهی او را بدهد، نمی‌تواند چیزی از او بگیرد.

2330 ٠مطالبۀ مقدار بدهی پرداختی توسّط ضامن از بدهکار٠ کسی که با اجازه بدهکار ضامن پرداخت بدهی او شده می‌تواند مقداری را که ضامن شده پس از پرداخت، از او بگیرد، البته اگر ضامن در هنگام پرداخت بدهی قصد مجّانیّت کرده باشد، یا بدهکار قصد مجّانیّت داشته و لفظی هم به کار برده باشد که ظاهر آن، این باشد که ضامن به‌طور مجّانی بدهی او را بپردازد چیزی بر عهدۀ بدهکار نیست. به هر حال اگر ضامن بجای جنسی که بدهکار بوده جنس دیگری به طلبکار او بدهد، نمی‌تواند چیزی را که داده از بدهکار بگیرد، مثلاً اگر ده کیلو گندم بدهکار باشد و ضامن ده کیلو برنج بدهد، نمی‌تواند برنج از او مطالبه کند، اما اگر خودش راضی شود که برنج بدهد، اشکال ندارد.

احکام کفالت

2331 ٠تعریف کفالت٠ «کفالت» آن است که انسان ضامن شود که هر وقت طلبکار بدهکار را خواست به دست او بدهد، یا کسی را که لازم است در دادگاه صالح حضور پیدا کند حاضر نماید، مثل این که مردی ادّعای زوجیّت زنی را دارد و زن آن را انکار می‌کند و انسان ضامن می‌شود که آن زن را در موقع لزوم در محضر حاکم شرع حاضر نماید، به کسی که این گونه ضمانت می‌کند «کفیل» می‌گویند.

2332 ٠شرایط صحت کفالت٠ کفالت در صورتی صحیح است که کفیل به لفظی -اگر چه عربی نباشد- یا به عملی به طلبکار -مثلاً- بفهماند که من متعهدم هر وقت بدهکار خود را بخواهی به دست تو بدهم و بنا بر احتیاط طلبکار و نیز کسی که حقّ احضار دیگری را به دادگاه دارد و بدهکار و نیز کسی که احضار او را به دادگاه ضمانت می‌کند؛ باید قبول کنند. از شرایط صحّت کفالت این است که طلبکار حقّ مطالبه از بدهکار را داشته باشد، پس اگر بدهکار به جهتی- همچون فقر- شرعاً موظّف به پرداخت بدهی خود نباشد، کفالت باطل است، و در کفالت برای احضار به دادگاه شرط است که حضور آن شخص در دادگاه لازم باشد.

2333 ٠شرایط کفیل٠ کفیل باید چند شرط داشته باشد:

1. ممیّز باشد.

2. عاقل باشد.

3. بالغ باشد ولی اگر نابالغ با اجازه یا اذن ولی کفالت کند، صحیح است.

4. قصد کفالت داشته باشد.

5. اگر کفالت نیازمند صرف مال باشد، سفیه نباشد و کفالت سفیه بدون اذن یا‌

اجازۀ ولیّ در صورتی که نیازمند صرف مال خود است، باطل است.

6. مفلّس نباشد، و کفالت مفلّس، چنانچه نیازمند تصرّف در مالی باشد که از تصرّف در آن ممنوع است، بدون اذن یا اجازۀ طلبکاران صحیح نیست.

7. کسی او را در کفالت مجبور نکرده باشد، و چنانچه کسی او را مجبور کرده باشد، کفالت او باطل است مگر بعد از برطرف شدن اجبار، کفالت را امضا کند.

8. بتواند کسی را که کفیل او شده حاضر نماید.

2334 ٠اسباب به هم خوردن کفالت٠ یکی از هفت چیز کفالت را به هم می‌زند:

اوّل: کفیل بدهکار را به دست طلبکار بدهد یا شخص مورد نظر را در دادگاه حاضر نماید.

دوم: طلب طلبکار داده شود، یا به دیگری انتقال یابد یا شخص مورد نظر خودش در دادگاه حاضر شود.

سوم: طلبکار از طلب خود بگذرد یا احضار شخص به دادگاه به جهتی -همچون صرف‌نظر کردن مدّعی- لازم نباشد.

چهارم: بدهکار یا شخصی که احضار وی به دادگاه ضمانت شده بمیرد.

پنجم: کفیل بمیرد.

ششم: طلبکار یا کسی که حقّ احضار دیگری را به دادگاه دارد، کفیل را از کفالت آزاد کند.

هفتم: کسی که می‌توانسته بدهکار را در نزد طلبکار یا شخص مورد نظر را در دادگاه حاضر کند، پس از انجام عقد از انجام این کار ناتوان شود.

2335 ٠فراری دادن بدهکار از دست طلبکار٠ اگر پرداخت طلب واجب باشد و کسی به زور بدهکار را از دست طلبکار رها کند، چنانچه طلبکار دسترسی به او نداشته باشد، کسی که بدهکار را رها کرده، باید او را به دست طلبکار بدهد یا خود، طلب طلبکار را بدهد مگر طلبکار از طلب خود بگذرد یا آن را به دیگری انتقال دهد یا به جهتی، پرداخت بدهی، دیگر لازم نباشد.

احکام ودیعه (امانت)

2336 ٠شیوه انعقاد امانت٠ اگر انسان مال خود را به کسی بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد و او هم قبول کند، یا بدون این که حرفی بزنند صاحب مال بفهماند که مال را برای نگهداری به او می‌دهد و او هم به قصد نگهداری کردن بگیرد، باید به احکام ودیعه و امانت‌داری که بعداً گفته می‌شود عمل نماید.

2337 ٠شرایط امانت‌دار و امانت گذار٠ امانت‌دار و کسی که مال را به امانت می‌گذارد باید هر دو عاقل و ممیّز باشند، پس اگر انسان مالی را پیش دیوانه یا غیر ممیّز امانت بگذارد، یا دیوانه یا غیر ممیّز مالی را پیش کسی امانت بگذارد صحیح نیست و همچنین امانت‌گذارنده باید بالغ و مالک باشد و قصد ودیعه داشته با شد، ولی جایز است بچّه ممیّز با اذن ولیّ مالش را نزد کسی امانت بگذارد و همچنین جایز است انسان مال دیگری را با اذن او نزد کسی امانت بگذارد.

2338 ٠پذیرفتن امانت از بچّه یا دیوانه و ضمان وی٠ اگر چیزی را بدون اذن صاحبش از بچّه یا دیوانه به‌طور امانت قبول کند باید آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چیز مال خود بچّه یا دیوانه است چنانچه ولیّ آن‌ها در امانت گذاشتن اجازه نداده باشد، لازم است آن مال را به ولیّ او برساند، و اگر آن مال تلف شود؛ چه در رساندن مال به آنان کوتاهی کرده باشد یا کوتاهی نکرده باشد، ضامن است و باید عوض آن را بدهد، مگر آن‌که از جهت ترس تلف شدن و از بین‌رفتن مال، آن را حفظ کرده باشد تا به صاحب یا ولیّ او برساند و مال تلف شود که در این صورت ضامن نیست.

2339 ٠ناتوان بودن امانت‌دار در حفظ امانت٠ کسی که نمی‌تواند امانت را نگهداری نماید در صورتی که امانت‌گذار ملتفت حال او نباشد نباید قبول کند، مگر صاحب مال در نگهداری آن از وی‌ ناتوان‌تر بوده و کسی دیگر بهتر از امانت‌دار نتواند از مال نگهداری کند.

2340 ٠ضمانت کسی که امانت را نپذیرفته٠ اگر انسان به صاحب مال بفهماند که برای نگهداری مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود، کسی که امانت را قبول نکرده ضامن نیست ولی احتیاط مستحب آن است که اگر ممکن باشد آن مال را نگهداری نماید.

2341 ٠فسخ امانت٠ ودیعه قراردادی غیر لازم است بنابراین کسی که چیزی را امانت می‌گذارد، هر وقت بخواهد می‌تواند آن را پس بگیرد و کسی هم که امانت را قبول می‌کند، هر وقت بخواهد می‌تواند آن را به صاحبش برگرداند.

2342 ٠وظیفۀ امانت‌دار پس از فسخ امانت٠ اگر انسان از نگهداری امانت منصرف شود و ودیعه را به هم بزند، باید هر چه زودتر مال را به صاحب آن یا وکیل یا ولیّ صاحبش برساند، یا به آنان خبر دهد که به نگهداری حاضر نیست، و اگر بدون عذر، مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

2343 ٠وظیفۀ امانت‌دار برای حفظ امانت٠ کسی که امانت را قبول می‌کند، اگر برای آن، جای مناسبی ندارد، باید جای مناسبی تهیّه نماید و طوری آن را نگهداری کند که مردم نگویند در نگهداری آن کوتاهی نموده است و اگر در جایی که مناسب نیست بگذارد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

2344 ٠تلف شدن امانت٠ کسی که امانت را قبول می‌کند اگر در نگهداری آن کوتاهی نکند و اتّفاقاً آن مال تلف شود ضامن نیست و اگر آن را در جایی بگذارد که ایمن از آن نباشد که ظالمی بفهمد و آن را ببرد، چنانچه تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

2345 ٠نهی مالک از تغییر جای نگهداری مال٠ اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معیّن کند و به کسی که امانت را قبول کرده بگوید که باید مال را در اینجا حفظ کنی و اگر احتمال هم بدهی که از بین برود، نباید آن را به جای دیگر ببری نمی‌تواند آن را به جای دیگر ببرد و اگر به جای دیگر ببرد و تلف شود ضامن است.

2346 ٠انتقال مال به محلّی دیگر با عدم نهی مالک از انتقال٠ اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را نام ببرد و کسی‌ که امانت را قبول کرده بداند آن محلّ در نظر صاحب مال خصوصیّتی نداشته، بلکه یکی از موارد حفظ آن بوده، می‌تواند آن را به جای دیگری ببرد که مال در آنجا محفوظ‌تر یا مثل محلّ اوّلی است، و چنانچه مال در آنجا تلف شود ضامن نیست.

2347 ٠دیوانه شدن صاحب مال٠اگر صاحب مال دیوانه شود، کسی که امانت را قبول کرده، باید فوراً امانت را به ولیّ او بدهد، یا به ولیّ او خبر دهد و اگر بدون عذر شرعی مال را به ولیّ او ندهد و از خبر دادن هم کوتاهی کند و مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

2348 ٠وظیفۀ امانت‌دار در صورت مرگ صاحب مال٠ اگر صاحب مال بمیرد، امانت‌دار باید مال را به وارث او یا ولیّ یا وکیل وارث برساند یا به آنان خبر دهد و چنانچه مال را به آنان نرساند و از خبردادن هم کوتاهی کند و مال تلف شود ضامن است، و اگر در مورد امانت وصیّتی شده باشد و برای آن وصیّ تعیین شده باشد، باید مال را به وصیّ برساند یا به او خبر دهد، ولی اگر برای آن‌که می‌خواهد بفهمد کسی که می‌گوید من وارث میّتم یا وصیّ او هستم راست می‌گوید یا نه، یا میّت وارث دیگری دارد یا نه، یا میّت در مورد امانت وصیّتی کرده و برای آن وصیّ تعیین کرده یا نه، مال را ندهد و از خبر دادن هم خودداری ورزد و مال تلف شود، ضامن نیست.

2349 ٠وظیفۀ امانت‌دار در صورت تعدد وراث امانت‌گذار٠ اگر صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد، اگر در مورد امانت وصیّتی نموده و برای آن وصیّ تعیین نموده، امانت‌دار باید مال را به وصیّ برساند یا به او خبر دهد و اگر برای آن وصیّتی ننموده یا برای آن وصیّ معیّن نکرده باشد امانت‌دار باید مال را به همۀ ورثه یا اولیاء آن‌ها بدهد یا به آنان خبر دهد یا به کسی بدهد که همۀ آنان اجازه گرفتن مال را به او داده باشند و اگر بدون اجازۀ دیگران یا اولیاء آن‌ها، تمام مال را به یکی از ورثه بدهد ضامن سهم دیگران است.

2350 ٠فوت یا دیوانه شدن امانت دار٠ اگر کسی که امانت را قبول کرده بمیرد یا دیوانه شود، وارث یا ولیّ او باید هر چه زودتر به صاحب مال یا ولیّ یا وکیل او خبر دهد یا امانت را به آنان برساند.

2351 ٠وظیفۀ امانت‌دار در صورت مشاهدۀ نشانه‌های مرگ٠ اگر امانت‌دار نشانه‌های مرگ را در خود ببیند چنانچه ممکن است، باید امانت را به صاحب آن یا وکیل یا ولیّ او برساند، یا آن‌ها را از این امر با خبر سازد و‌ اگر رساندن امانت و خبر دادن آنان ممکن نیست، باید امانت را به حاکم شرع بدهد و چنانچه به حاکم شرع دسترسی ندارد، در صورتی که وارث او امین است و از امانت اطّلاع دارد، لازم نیست وصیّت کند وگرنه، باید بهترین کاری را که برای رسیدن مال به صاحبش پس از وفات او سودمند است، انجام دهد، مثلاً وصیّت کند و شاهد بگیرد و به وصیّ و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصیّات مال و محلّ آن را بگوید.

2352 ٠عمل نکردن امانت‌دار به وظائف خود با مشاهدۀ نشانه‌های مرگ٠ اگر امانت‌دار نشانه‌های مرگ را در خود ببیند و به وظیفه‌ای که در مسألۀ پیش گفته شد عمل نکند، چنانچه آن امانت از بین برود باید عوضش را بدهد اگر چه در نگهداری آن کوتاهی نکرده باشد و بیماری او خوب شود یا بعد از مدّتی پشیمان شود و وصیّت کند، مگر پس از خوب‌شدن، مالک راضی باشد که مال امانت بوده و امانت‌دار هم رضایت وی را احراز کرده باشد که در این صورت حکم امانت پابرجاست، بنابراین اگر پس از آن بدون کوتاهی امانت تلف شود، ضامن نیست.

احکام عاریه

2353 ٠تعریف عاریه٠ «عاریه» آن است که انسان مال خود را به دیگری بدهد که از آن استفاده کند و در عوض، چیزی هم از او نگیرد.

2354 ٠قرارداد عاریه٠ لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند، و اگر مثلاً لباس را به قصد عاریه به کسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد عاریه صحیح است.

2355 ٠مواردی که عاریه جایز نیست٠ عاریه‌دادن چیز غصبی و چیزی که مال انسان است ولی منفعت آن را به دیگری واگذار کرده؛ مثلاً آن را اجاره داده در صورتی صحیح است که مالک چیز غصبی یا کسی که آن چیز را اجاره کرده، عاریه دادن را اجازه دهد.

2356 ٠عاریۀ مال مورد اجاره و مانند آن٠ چیزی را که منفعتش مال انسان است، مثلاً آن را اجاره کرده می‌تواند آن را به کسی که مورد اعتماد است و عاریه دادن به وی برای مال خطر نداشته باشد عاریه بدهد، ولی اگر در اجاره شرط کرده باشند که خودش از آن استفاده کند، نمی‌تواند آن را به دیگری عاریه دهد.

2357 ٠شرایط عاریه دهنده٠ اگر دیوانه و بچّه و مفلّس و سفیه مال خود را عاریه بدهند صحیح نیست. همچنین اگر کسی عاریه‌دهنده را مجبور کرده باشد، عاریه باطل است، مگر بعداً آن را اجازه دهد، امّا اگر ولیّ دیوانه یا بچّه یا سفیه مصلحت بداند می‌تواند مال آن‌ها را عاریه دهد و نیز اگر بچۀ ممیّز یا شخص سفیه با اذن یا اجازۀ ولیّ، یا شخص مفلّس با اذن یا اجازۀ طلبکاران مال خود را عاریه بدهند، صحیح می‌باشد.

2358 ٠تلف شدن مال عاریه‌ای٠ اگر انسان در نگهداری چیزی که عاریه کرده کوتاهی نکند و در‌ استفاده از آن هم زیاده‌روی ننماید و اتّفاقاً آن چیز تلف شود ضامن نیست، ولی چنانچه شرط کند که اگر تلف شود عاریه‌کننده ضامن باشد، یا چیزی را که عاریه کرده طلا و نقره باشد، باید عوض آن را بدهد.

2359 ٠عاریه نمودن طلا و نقره با شرط عدم ضمانت٠ اگر طلا و نقره را عاریه نماید و شرط کند که اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نیست.

2360 ٠حکم عاریه در صورت مرگ عاریه دهنده٠ اگر عاریه‌دهنده بمیرد، چنانچه دربارۀ عاریه وصیّتی کرده و برای آن وصیّ تعیین کرده باشد، عاریه‌گیرنده باید چیزی را که عاریه کرده به وصیّ او بدهد و اگر وصیّتی نکرده یا برای آن وصیّ تعیین نکرده باشد، باید آن را به ورثه یا ولیّ یا وکیل آن‌ها بدهد.

2361 ٠ممنوع‌التصرّف شدن عاریه‌دهنده٠ اگر عاریه‌دهنده طوری شود که شرعاً نتواند در مال خود تصرّف کند، مثلاً دیوانه شود، عاریه‌کننده باید مالی را که عاریه کرده به ولیّ او بدهد.

2362 ٠فسخ عاریه٠ عاریه عقدی غیرلازم است بنابراین کسی که چیزی را عاریه داده هر وقت بخواهد می‌تواند آن را پس بگیرد، و کسی هم که عاریه کرده هر وقت بخواهد می‌تواند آن را پس دهد مگر شرط شود که عاریه‌دهنده یا عاریه‌گیرنده یا هر دو حقّ به هم زدن معامله را نداشته باشند که باید بر طبق شرط عمل شود.

2363 ٠عاریه دادن چیزی که استفاده حلال ندارد٠ عاریه دادن چیزی که استفادۀ حلال ندارد، مثل آلات مخصوص لهو و قمار و همچنین عاریه دادن چیزی که هم استفادۀ حلال و هم استفادۀ حرام دارد برای استفادۀ حرام باطل است.

2364 ٠عاریۀ گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن٠ عاریه‌دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن و عاریه‌دادن حیوان نر برای کشیدن بر ماده صحیح است.

2365 ٠تلف مال مورد عاریه‌ پس از برگرداندن مال به مالک٠ اگر چیزی را که عاریه کرده به مالک یا وکیل یا ولیّ او بدهد و بعد آن چیز تلف شود، عاریه‌کننده ضامن نیست، ولی اگر بدون اجازۀ صاحب مال یا وکیل یا‌ ولیّ او آن را به جایی ببرد که صاحبش معمولاً به آنجا می‌برده، مثلاً اسب را در اصطبلی که صاحبش برای آن درست کرده ببندد و بعد تلف شود، یا کسی آن را تلف کند ضامن است.

2366 ٠عاریه دادن شیء نجس٠ اگر چیز نجس را برای کاری که شرط آن پاکی است عاریه دهد، مثلاً ظرف نجس را عاریه دهد که در آن غذا بخورند، باید نجس‌بودن آن را به کسی که عاریه می‌کند بگوید و امّا اگر لباس نجس را برای نماز خواندن عاریه دهد لازم نیست نجس بودنش را اطّلاع دهد مگر عاریه‌کننده نجس بودن آن را قبلاً می‌دانسته و فعلاً فراموش کرده، که باید عاریه‌دهنده نجس بودن آن را به وی گوشزد کند.

2367 ٠اجاره یا عاریه دادن مال عاریه‌ای٠ انسان چیزی را که عاریه کرده بدون اذن یا اجازۀ صاحب آن نمی‌تواند به دیگری اجاره یا عاریه دهد.

2368 ٠مرگ عاریه گیرنده پس از عاریه دادن مال به شخص دیگر٠ اگر چیزی را که عاریه کرده با اذن یا اجازۀ صاحب آن به دیگری عاریه دهد، چنانچه کسی که اوّل آن چیز را عاریه کرده بمیرد یا دیوانه شود، عاریۀ دومی باطل نمی‌شود.

2369 ٠غصبی بودن مال عاریه‌ای٠ اگر بداند مالی را که عاریه کرده غصبی است، باید آن را به صاحبش یا ولیّ یا وکیل صاحبش برساند و نمی‌تواند به عاریه‌دهنده بدهد.

2370 ٠تلف مال عاریه‌ای با علم عاریه‌کننده به غصبی بودن آن٠ اگر مالی را که می‌داند غصبی است عاریه کند و از آن استفاده‌ای ببرد و در دست او از بین برود، مالک می‌تواند عوض مال و عوض استفاده‌ای را که عاریه‌کننده برده، از او یا از کسی که مال را غصب کرده مطالبه کند، و اگر از عاریه‌کننده بگیرد، او نمی‌تواند چیزی را که به مالک می‌دهد از عاریه‌دهنده مطالبه کند، و اگر عاریه‌کننده از مال استفاده نکند، ولی در صورتی که غاصب مال را غصب نمی‌کرد، مورد استفاده مالک قرار می‌گرفت، مالک می‌تواند عوض این استفاده را از عاریه‌کننده یا از کسی که مال را غصب کرده بگیرد.

2371 ٠تلف مال عاریه‌ای با ندانستن غصبی بودن آن٠ اگر نداند مالی را که عاریه کرده غصبی است و در دست او از بین برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد، او هم می‌تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاریه‌دهنده مطالبه نماید، ولی اگر چیزی را که عاریه کرده طلا و نقره باشد یا عاریه‌دهنده با او شرط کرده باشد که اگر آن چیز از بین برود عوضش را بدهد، نمی‌تواند چیزی را که به صاحب مال می‌دهد، از عاریه‌دهنده مطالبه نماید.

احکام نکاح (ازدواج)

به واسطۀ عقد ازدواج، زن و مرد به یکدیگر حلال می‌شوند، و آن بر دو قسم است، نکاح دائم و نکاح موقّت.

نکاح دائم عقد ازدواجی است که مدّت زناشویی در آن به هیچ وجه محدود نباشد و زنی را که به این قسم عقد می‌کنند «دائمه» می‌گویند.

نکاح موقّت عقد ازدواجی است که مدّت زناشویی در آن معیّن شود، مثلاً زن را به مدّت یک ساعت یا یک روز یا یک ماه یا یک سال یا بیشتر عقد نمایند و زنی را که به این قسم عقد کنند «متعه» و «صیغه» می‌نامند.

احکام عقد نکاح‌

2372 ٠لزوم خواندن صیغه در عقد زناشویی٠ در زناشویی چه دائم و چه موقّت باید صیغه خوانده شود و تنها راضی بودن زن و مرد یا معاطات و کتابت کافی نیست، مگر درباره شخص لال که اگر می‌تواند بنویسد، با نوشته و اگر نمی‌تواند، با اشاره، انشاء عقد ازدواج می‌نماید و احتیاط مستحب آن است که اگر بتواند، کسی را که قادر به خواندن عقد است وکیل کند.

صیغۀ عقد ازدواج را یا خود زن و مرد می‌خوانند یا دیگری را وکیل می‌کنند که از طرف آنان بخواند، یا ولیّ کسی صیغه عقد را برای او می‌خواند یا دیگری را وکیل می‌کند.

2373 ٠وکالت زن و بچّۀ ممیّز برای خواندن صیغۀ عقد٠ وکیل لازم نیست مرد باشد، زن هم می‌تواند برای خواندن صیغه عقد از طرف دیگری وکیل شود؛ بلکه بچۀ ممیّز نیز می‌تواند برای خواندن صیغه وکیل شود.

2374 ٠اعتبار قول وکیل در ادعای خواندن عقد٠ زن و مرد تا اطمینان نکنند که وکیل آن‌ها صیغه را خوانده است، یا‌ به دلیل معتبری همچون گفتار دو شاهد عادل ثابت نشده باشد که صیغه خوانده شده، نمی‌توانند به احکام زناشویی عمل کنند، مثلاً به یکدیگر نگاه محرمانه نمایند و گمان به این که وکیل صیغه را خوانده است کفایت نمی‌کند، و اگر وکیل بگوید صیغه را خوانده‌ام، تا از گفتۀ وی به خواندن صیغه اطمینان حاصل نشود، در کفایت گفته وکیل باید مطابق احتیاط عمل شود و اگر اطمینان شخصی یا نوعی حاصل شود که وکیل عقد را خوانده و شک داشته باشیم که درست خوانده یا خیر، عقد خوانده شده شرعاً صحیح به شمار می‌آید.

2375 ٠تأخیر در خواندن عقد توسّط وکیل٠ اگر زنی کسی را وکیل کند که مثلاً ده روزه او را به عقد مردی درآورد، و ابتدای ده روز را معیّن نکند، آن وکیل در صورت امکان نباید بیش از مقداری که معمول است خواندن عقد را به تأخیر بیندازد، مگر قرینه‌ای در کار باشد که در این صورت می‌تواند هر مقداری که قرینه دلالت می‌کند خواندن عقد را به تأخیر بیندازد، در هر حال باید ابتدای ده روز را همان زمان عقد قرار دهد.

2376 ٠وکالت در خواندن صیغه عقد٠ یک نفر می‌تواند برای خواندن صیغۀ عقد دائم یا موقّت از طرف دو نفر وکیل شود، هر چند احتیاط مستحب آن است که عقد را دو نفر بخوانند، ولی اگر شوهر به وکالت از طرف زن و زن به وکالت از طرف شوهر عقد بخواند در صحیح بودن چنین ازدواجی باید احتیاط شود، خواه وکالت در ایجاب باشد یا در قبول، حتّی اگر عقد را دو نفر بخوانند، مثل این که مرد وکیل زن باشد و زن وکیل مرد باشد یا شخص دیگری را برای خود وکیل نماید.

دستور خواندن ازدواج دائم‌

2377 ٠صیغۀ عقد دائم٠ اگر صیغۀ عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن بگوید: «زَوَّجْتُكَ نَفْسي عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» (یعنی خود را زنِ تو نمودم به مهری که معیّن شده)، پس از آن بدون فاصلۀ قابل توجّه مرد بگوید: «قَبِلْتُ التَّزْویجَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» (یعنی ازدواج را با مهری که معیّن شده، قبول کردم) عقد صحیح است. جملۀ دوم می‌تواند با اشاره به مهر مذکور باشد، مانند «قَبِلْتُ التَّزْویجَ هٰكَذا» بلکه اگر در جواب، تنها بگوید: «قَبِلْتُ» یا «قَبِلْتُ التَّزْویجَ»، و مقصود او، قبول تزویج با مهرِ معیّن‌شده باشد، کفایت می‌کند.

در عقد ازدواج دائم اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آن‌ها صیغۀ عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وکیل زن بگوید:«زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتي فاطِمَةَ مُوَكِّلَكَ أَحْمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» و پس از آن بدون فاصلۀ قابل توجّهی مرد بگوید: «قَبِلْتُ التَزْویجَ لِمُوَكِّلي عَلَی الصَّداقِ
الْمَعْلُومِ» صحیح می‌باشد، همین‌طور به شکلهای دیگری که اشاره شد.

گفتنی است که لازم نیست صیغۀ ایجاب را زن بخواند و صیغۀ قبول را مرد، بلکه بر عکس، می‌تواند صیغۀ ایجاب را مرد و صیغۀ قبول را زن بخواند. در هر حال باید صیغه‌ای که مرد و زن می‌خوانند معنای یکسانی را برساند، هر چند با یک لفظ نباشد، مثلاً اگر زن با لفظ «زَوَّجْتُكَ» صیغۀ ایجاب را بخواند و مرد با لفظِ «قَبِلْتُ النِّكاحَ» آن را قبول کند، اشکالی ندارد.

دستور خواندن ازدواج موقّت

2378 ٠صیغۀ عقد موقّت٠ اگر خود زن و مرد بخواهند صیغۀ عقد غیر دائم را بخوانند، بعد از آن‌که مدّت و مهر را معیّن کردند، چنانچه زن بگوید: «زَوّجْتُكَ نَفْسي فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ»، بعد بدون فاصلۀ قابل توجّهی مرد بگوید: «قَبِلْتُ التَّزْویجَ فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ»
یا «قَبِلْتُ التَّزْویجَ هٰكَذا» یا «قَبِلْتُ التَّزْویجَ» یا «قَبِلْتُ» صحیح است.

اگر دیگری را وکیل کنند و اوّل وکیل زن به وکیل مرد بگوید: «مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتي مُوَكِّلَكَ فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ»، پس بدون فاصله، وکیلِ مرد بگوید: «قَبِلْتُ لِمُوَكِّلي هٰكَذا» (یا به شکل‌های دیگر که اشاره شد)، صحیح است.

شرایط عقد ازدواج

2379 ٠شروط عقد٠عقد ازدواج چند شرط دارد:

اوّل: بنا بر احتیاط مستحب به عربی صحیح خوانده شود، و اگر خود مرد و زن نتوانند صیغه را به عربی صحیح بخوانند، بی‌اشکال به هر لفظی که صیغه را بخوانند و‌ معنای «زَوَّجْتُكَ» و «قَبِلْتُ» را بفهماند صحیح است و احتیاط مستحب آن است که چنانچه ممکن باشد، کسی را که می تواند به عربی صحیح بخواند وکیل کنند.

دوم: مرد و زن یا وکیل یا ولیّ آن‌ها که صیغه را می‌خوانند قصد انشاء داشته باشند، یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را می‌خوانند زن به گفتن «زَوَّجْتُكَ نَفْسي» قصدش این باشد که خود را زن او قرار دهد، و مرد به گفتن «قَبِلْتُ التَّزْویجَ» زن بودن او را برای خود قبول نماید، و اگر وکیل یا ولیّ مرد و زن صیغه را می‌خوانند، به گفتن «زَوَّجْتُ» و «قَبِلْتُ» قصدشان این باشد که مرد و زنی که آنان را وکیل کرده‌اند یا ولیّ آن‌ها هستند، زن و شوهر شوند.

سوم: کسی که صیغه را می‌خواند ممیّز و عاقل باشد، چه برای خودش بخواند یا از طرف دیگری وکیل شده باشد و اگر ممیّز برای خودش صیغه می‌خواند، باید با اجازۀ ولیّ باشد و به احتیاط مستحب کسی که صیغه می‌خواند بالغ باشد.

چهارم: اگر وکیل زن و شوهر یا ولیّ آن‌ها صیغه را می‌خوانند، در عقد، زن و شوهر را معیّن کنند، مثلاً اسم آن‌ها را ببرند یا به آن‌ها اشاره نمایند؛ پس کسی که چند دختر دارد اگر به مردی بگوید: «زَوَّجْتُكَ إِحْدیٰ بَناتي» (یعنی یکی از دخترانم را زنِ تو نمودم) و او بگوید «قَبِلْتُ» (قبول کردم)، چون در موقع عقد، دختر را معیّن نکرده‌اند عقد باطل است.

پنجم: زن و مرد به ازدواج راضی باشند ولی اگر زن ظاهراً به کراهت اذن دهد و معلوم باشد قلباً راضی است عقد صحیح است.

2380 ٠غلط خواندن عقد٠ اگر صیغۀ عقد ازدواج به نظر عرف غلط باشد، عقد باطل است و چنانچه صیغۀ عقد ازدواج به نظر عرف اشکال نداشته باشد همچون خواندن عقد با الفاظ عربی شکسته یا با الفاظ عربی با لهجۀ فارسی یا ترکی، عقد صحیح است و اگر قادر به خواندن عقد به شکل صحیح نباشند، باید وکیل بگیرند.

2381 ٠خواندن صیغه بدون دانستن دستور زبان عربی٠ کسی که دستور زبان عربی را نمی‌داند، اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر کلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظی معنای آن را قصد نماید، می‌تواند عقد را بخواند، بلکه اگر معنای مجموع صیغۀ عقد را بداند، و از کلّ عبارت، معنای آن را‌ قصد کند، کفایت می‌کند.

2382 ٠اجرای عقد بدون اجازۀ زن و مرد٠ اگر کسی که ولیّ زن یا مرد نیست، بدون اجازۀ آنان یا ولیّ یا وکیل ایشان عقد کند، سپس مرد یا زن یا ولیّ یا وکیل آن‌ها اجازه دهد، عقد صحیح خواهد شد.

2383 ٠رضایت بعد از اجبار به ازدواج٠ اگر زن و مرد یا یکی از آن دو را به ازدواج مجبور نمایند و بعد از خواندن عقد راضی شوند و بگویند به آن عقد راضی هستیم عقد صحیح خواهد بود، ولی احتیاط مستحب آن است که دوباره عقد را بخوانند.

2384 ٠ازدواج فرزند نابالغ یا دیوانه توسّط پدر و جدّ پدری٠ پدر و جدّ پدری می‌توانند درصورتی‌که مفسده نداشته باشد پسر یا دختر نابالغ یا دیوانه را به تزویج دیگری درآورند  و در اینجا فرقی نیست که دیوانه با حال دیوانگی بالغ شده باشد، یا پس از بالغ شدن دیوانه شده باشد و بعد از آن‌که دختر بالغ شد نمی‌تواند آن ازدواج را  به هم بزند و اگر پسر بالغ شد و ازدواج را رد کرد باید نسبت به بقای ازدواج احتیاط شود بنابراین او را شوهر آن دختر به‌حساب نیاورند و دختر هم تا طلاق صورت نگرفته، با دیگری ازدواج نکند.

2385 ٠ازدواج دختر رشیده توسّط پدر و جدّ پدری٠ پدر یا جدّ پدری می‌توانند دختری را که به حدّ بلوغ رسیده و رشیده است، یعنی مصلحت خود را تشخیص می‌دهد در صورتی که باکره باشد شوهر دهند و مستحب و مطابق احتیاط استحبابی آن است که رضایت دختر را در این مورد جلب کنند و اجازۀ مادر و برادر لازم نیست. و اگر دختر باکرۀ بالغه رشیده بخواهد با کسی ازدواج کند و پدر و جدّ پدری اجازه نمی‌دهند، چنانچه ممانعت ایشان بدون رعایت مصلحت دختر باشد، اجازۀ آنان لازم نیست، ولی اگر آن‌ها ازدواج را به صلاح دختر ندانسته لذا ممانعت به عمل آورند، ازدواج دختر بدون اجازۀ پدر یا جدّ پدری باطل است.

2386 ٠موارد ساقط شدن اذن ولیّ برای ازدواج دختر٠ اگر پدر یا جدّ پدری غایب باشند، به‌طوری که نتوان از آن‌ها اذن گرفت و دختر احتیاج به ازدواج داشته باشد، اجازۀ پدر و جدّ لازم نیست و همچنین اگر دختر باکره نباشد اجازۀ پدر و جدّ لازم نیست، ولی اگر بکارت دختر به سببی غیر از‌ شوهر از بین رفته باشد، مثل آن‌که در اثر پرش یا نعوذ باللّه زنای وی یا نزدیکی غیر شوهر با وی از روی اشتباه، از بین رفته باشد، اجازۀ پدر یا جدّ پدری لازم است.

2387 ٠نفقۀ زن در صورت نابالغ بودن شوهر٠ اگر پدر یا جدّ پدری برای پسر نابالغ خود، زن دائمی بگیرند، پسر باید بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد، و قبل از بلوغ، اگر پسر می‌توانسته از وی بهره‌گیری جنسی ببرد و دختر هم برای این کار خود را تسلیم نموده باشد، دختر استحقاق خرجی داشته و ولیّ پسر باید خرجی دختر را از مال پسر بپردازد و یا از مال دیگر، پسر را برئ‌الذّمه کند و اگر نپرداخت، بعد از بلوغ بر خود پسر واجب است که آن را بپردازد.

2388 ٠مهریّۀ زن در صورت نابالغ بودن شوهر٠ اگر پدر یا جدّ پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرند، چنانچه پسر در موقع عقد مالی نداشته باشد، باید کسی که برای پسر زن گرفته مهر زن را بدهد و اگر پسر در موقع عقد مالی داشته، خودش مدیون مهر زن است.

عیب‌هایی که به واسطۀ آن‌ها می‌شود عقد ازدواج را به‌هم زد‌

2389 ٠عیوبی که مرد می‌تواند به سبب آن عقد را فسخ کند٠ اگر مرد بعد از عقد بفهمد که زن یکی از این هفت عیب را هنگام عقد دارا بوده، می‌تواند عقد را به هم بزند:

اوّل: دیوانگی        دوم: بیماری خوره      سوم: بیماری بَرَص    
چهارم: نابینایی          پنجم: شل بودن       
ششم: إفضاء شده؛ یعنی راه بول و حیض یا راه حیض و غائط او یکی شده باشد             
هفتم: گوشت یا استخوان یا چیز دیگری در فرج او باشد که مانع نزدیکی کامل شود، یا باعث تنفّر از نزدیکی گردد.

اگر شوهر قبل از عقد بفهمد که زن دارای یکی از این عیب‌ها است یا در آن شک کرده و با این حال به ازدواج با زن راضی بوده، پس از عقد نمی‌تواند آن را به هم بزند.

2390 ٠عیوبی که زن به سبب آن حق فسخ دارد٠ اگر زن بعد از عقد بفهمد که شوهر او دیوانه بوده است یا بعد از عقد دیوانه شود (خواه پیش از نزدیکی کردن با او باشد یا بعد از آن) یا بعد از عقد بفهمد که آلت مردی ندارد یا بعد از عقد و پیش از نزدیکی کردن آلت مردی وی بریده شود یا‌ بعد از عقد و پیش از نزدیکی بفهمد که مرد در اثر بیماری یا سحر شدن نمی‌تواند وطی و نزدیکی نماید یا تخم‌های او را کشیده‌اند می‌تواند عقد را به هم بزند.

 و اگر مرد عنّین باشد و نتواند نزدیکی کند (حتی اگر بعد از نزدیکی با او عنین شده باشد) اگر زن به حاکم شرع مراجعه کند و با دستور او یک سال بعد از آن صبر کند و شوهر در این مدّت نتواند با زن خود یا با زنی دیگر نزدیکی کند، زن می‌تواند عقد را به هم بزند.

در تمامی عیب‌ها اگر زن با توجه به این عیب‌ها به ازدواج راضی شود، پس از آن نمی‌تواند عقد را به هم بزند.

2391 ٠عدم نیاز به طلاق با فسخ عقد٠ اگر مرد یا زن، به واسطۀ یکی از عیب‌هایی که در دو مسأله پیش گفته شد عقد را به هم بزند، باید بدون طلاق از هم جدا شوند.

2392 ٠حکم مهریّه در صورت فسخ عقد٠ اگر به‌واسطه یکی از عیب‌ها مرد یا زن عقد را به هم بزند چنانچه مرد با زن نزدیکی کرده باشد، شوهر باید تمام مهر را بدهد. و اگر نزدیکی نکرده باشد چیزی بر او نیست البته اگر به جهت یکی از  این دو عیب، زن عقد را به هم بزند مرد باید نصف مهر را بدهد. نخست اینکه تخم‌های وی را کشیده باشند درصورتی‌که بین مرد و زن خلوت کامل حاصل شده باشد،  دوم مرد عنین باشد.

عدّه‌ای از زن‌ها که ازدواج با آنان حرام است

2393 ٠ازدواج با محارم٠ ازدواج با زن‌هایی که مثل مادر و خواهر و مادرزن با انسان محرم هستند حرام و باطل است.

2394 ٠مادر و مادربزرگ زن٠ اگر کسی زنی را برای خود عقد نماید، اگر چه با او نزدیکی نکند، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او -هرچه بالا روند- به آن مرد محرم می‌شوند.

2395 ٠محرم شدن دختر و نوۀ زن پس از نزدیکی٠ اگر زنی را عقد کند و با او نزدیکی نماید، دختر و نوۀ دختری و پسری آن زن -هرچه پایین روند، چه در وقت عقد باشند، یا بعداً به دنیا بیایند- به آن مرد محرم می‌شوند.

2396 ٠حرمت ازدواج با دختر و نوه زن٠ اگر با زنی که برای خود عقد کرده نزدیکی هم نکرده باشد، تا وقتی که آن زن در عقد اوست، نمی‌تواند با دختر و نوۀ دختری و پسری آن زن هرچه پایین روند ازدواج کند.

2397 ٠مَحارم نسبی٠ عمه و خالۀ پدر یا مادر و عمه و خالۀ پدربزرگ پدری یا مادری و عمه و خالۀ مادربزرگ پدری یا مادری -هرچه بالا روند- به انسان محرمند.

2398 ٠محارم سببی زن٠ پدر و جدّ شوهر -هرچه بالا روند- و پسر و نوۀ پسری و دختری شوهر -هرچه پایین آیند- خواه در موقع عقد یا وقتی که زن او بوده باشند، یا بعداً به‌دنیا بیایند، به زن او محرم هستند.

2399 ٠ازدواج با خواهر زن٠ اگر زنی را برای خود عقد کند، دائمه باشد یا صیغه، تا وقتی که آن زن در عقد اوست، نمی‌تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید.

2400 ٠عقد خواهر زن در عدّه٠ اگر زن خود را به ترتیبی که در فصل طلاق (مسألۀ 2531) گفته می‌شود، طلاق رجعی دهد در بین عدّه نمی‌تواند خواهر او را عقد نماید، ولی در عدّۀ بائن (که بعداً بیان می‌شود) می‌تواند عقد کند، ولی احتیاط مستحب آن است که در عدّۀ متعه از ازدواج با خواهر او خودداری نماید.

2401 ٠ازدواج با خواهرزاده و برادرزادۀ زن٠ انسان نمی‌تواند بدون اجازۀ زن خود با خواهرزاده و برادرزاده او ازدواج کند، ولی اگر بدون اجازۀ زنش آنان را عقد نماید و بعداً زن بگوید به آن عقد راضی هستم، اشکال ندارد.

2402 ٠راضی نشدن زن به ازدواج شوهر با برادرزاده یا خواهرزاده اش٠ اگر زن بفهمد شوهرش برادرزاده یا خواهرزاده او را عقد کرده و حرفی نزند، چنانچه بعداً رضایت ندهد عقد آنان باطل است.

2403 ٠ازدواج با دختر پس از زنا با مادر٠ اگر انسان پیش از آن‌که زنی را بگیرد، با مادر وی زنا کند، دیگر نمی‌تواند با آن زن ازدواج کند، این حکم اختصاص به ازدواج با دختر خاله در صورت زنا با مادر وی ندارد بلکه در غیر این صورت هم می‌آید.

2404 ٠زنا با مادر همسر پس از ازدواج٠ اگر زنی را عقد نماید و با او نزدیکی کند، بعد با مادر او زنا کند، آن زن به او حرام نمی‌شود البته اگر این شخص، همسرش را طلاق بدهد نمی‌تواند دوباره با او ازدواج کند. و اگر زنی را عقد نماید و پیش از نزدیکی با وی با مادر او زنا کند، آن زن بر او حرام می‌شود.

2405 ٠حرام شدن زن بر پدر و پسر کسی که با او زنا کرده٠ اگر کسی با زنی زنا کند، آن زن بر پدر و پسر او حرام خواهد شد. ولی اگر کسی با زن پدر یا زن پسر بعد از نزدیکی کردن شوهر نزدیکی کند، آن زن بر شوهرش حرام نخواهد شد. و اگر پسر قبل از نزدیکی کردن پدر با زن او نزدیکی کند، زن بر پدر حرام خواهد شد، و اگر پدر با زن پسر قبل از نزدیکی کردن پسر نزدیکی کند، آن زن باید احکام محرّم ابدی را نسبت به شوهرش بار کند و بدون طلاق با دیگری ازدواج نکند.

2406 ٠ازدواج مسلمان با کافر٠ زن مسلمان نمی‌تواند به عقد مرد کافر درآید، مرد مسلمان هم نمی‌تواند با غیر اهل کتاب و مجوس ازدواج کند، نه به‌صورت ازدواج دائم و نه به‌صورت ازدواج موقّت؛ و ظاهراً ازدواج دائم یا موقّت با زن یهودی و نصرانی باطل نیست؛ بلکه مخالف احتیاط استحبابی است و در ازدواج دائم کراهت هم دارد. ازدواج با زن مجوسی به‌صورت دائم صحیح نیست و به‌صورت موقّت مکروه و مخالف احتیاط استحبابی است. و درصورتی‌که مرد و زن کافر با یکدیگر ازدواج کنند و سپس شوهر مسلمان شود و زن وی بر دین مسیحیت یا یهودیت یا مجوسی است باقی بماند ازدواج باطل نمی‌گردد. در مورد اسلام آوردن زن یا شوهر احکام چندی وجود دارد که در کتب مفصّل فقهی آمده است.

2407 ٠ازدواج پس از زنا با زن شوهردار یا زنی که در عدّه بوده٠ زنای با زن شوهردار موجب حرمت ابدی نمی‌شود و همچنین اگر با زنی که در عدّه است زنا کند، آن زن بر او حرام ابدی نمی‌شود -خواه عدّۀ طلاق رجعی باشد یا طلاق بائن یا عدّۀ وفات یا عدّۀ متعه یا غیر آن- لذا بعد از عدّه می‌تواند با او ازدواج کند، البتّه اگر این کار در عدّۀ طلاق رجعی رخ داده احتیاط مستحب مؤکّد آن است که دیگر با این زن ازدواج ننماید.

2408 ٠ازدواج دائم یا موقّت با زن زناکار٠ ازدواج دائم با زنی که زنا کرده جایز نیست -خواه زن معروف به زنا باشد یا خیر، خود این مرد با او زنا کرده باشد یا دیگری- مگر آن‌که از راهی، مثلاً با توبۀ خود زن یا حفاظت مرد، اطمینان حاصل شود که دیگر زنا نخواهد کرد؛ البتّه مرد بنابر احتیاط صبر کند تا زن حیض ببیند و اگر باردار است وضع حمل نماید.

همچنین ازدواج موقّت با زنی که زنا کرده، جایز نیست مگر اینکه اطمینان حاصل شود که در مدت زوجیت این کار حرام را تکرار نخواهد کرد همچنین بنابر احتیاط صبر کنند تا زن حیض ببیند و اگر باردار است وضع حمل نماید.

و در هر حال چه در ازدواج دائم چه ازدواج موقت تا این مدت سپری نشده، نزدیکی جایز نیست.

2409 ٠ازدواج با زنی که در عدّه است٠ ازدواج موقّت یا دائم با زنی که در عدّۀ دیگری است، حرام و باطل است و اگر زنی را که در عدّۀ دیگری است برای خود عقد کند، در سه صورت، آن زن بر او حرام ابدی می‌شود، اگر چه بعد از عقد نزدیکی نکرده باشند:

1. هنگام عقد هر دو یا یکی از آن‌ها بدانند که زن در عدّه دیگری است و عقد کردن زن در عدّۀ دیگری حرام است.

2. هنگام عقد این امر برای هر دو یا یکی از آن‌ها از یکی از طرق شرعی -مانند شهادت دو مرد عادل یا گزارش‌های بسیار اطمینان‌بخش- ثابت شده باشد.

3. هنگام عقد هر دو یا یکی از آن‌ها بدانند که این زن سابقاً در عدّه بوده و پایان یافتن عدّۀ او مشکوک بوده و خلاف آن ثابت نشده باشد.

2410 ٠عقد و نزدیکی با زنی که در عدّۀ دیگری است٠ اگر زنی را که در عدّۀ دیگری است برای خود عقد کند و در عدّه با او نزدیکی کند، آن زن بر او حرام ابدی می‌شود؛ اگر چه هر دو یا یکی از آن‌ها در این کار شرعاً معذور باشند، مثلاً به جهت ناآگاهی از این امر، بدان اقدام کرده باشند.

2411 ٠ازدواج با زن شوهردار٠ ازدواج با زن شوهردار حرام و باطل است و اگر مردی با زن شوهردار ازدواج کند، در چند صورت آن زن بر او حرام ابدی می‌شود:

1. هنگام عقد زن و مرد بدانند که زن شوهردار است و ازدواج آن‌ها حرام است.

2. هنگام عقد از یکی از راه‌های شرعی -مانند شهادت دو مرد عادل یا گزارش‌های اطمینان‌بخش- این امر اثبات شده باشد.

3. هنگام عقد هر دو بدانند که این زن سابقاً شوهر داشته و الان در شوهردار بودن او شک داشته و خلاف آن ثابت نشده باشد.

در این سه صورت که زن و شوهر بدون عذر شرعی ازدواج کرده‌اند، بر یکدیگر حرام ابدی می‌گردند؛ هر چند دخول نکرده باشند.

4. هنگام عقد فقط مرد بداند که زن شوهر دارد و ازدواج با او حرام است.

5. هنگام عقد از یکی از راه‌های شرعی این امر فقط برای مرد اثبات شده باشد.

6. هنگام عقد فقط مرد بداند که این زن قبلاً شوهر داشته ولی نسبت به هنگام ازدواج شک داشته و خلاف آن ثابت نشده باشد.

(تذکر این نکته مناسب است که چنانچه زن به مردی که از شوهر داشتن یا نداشتن او بی‌خبر است، بگوید که شوهر ندارد، در صورتی که مرد احتمال بدهد که این زن از اموری اطّلاع دارد که آن مرد از آن‌ها بی‌اطّلاع است گفته زن برای او معتبر است ولی اگر مرد بداند که زن بیش از آن مقداری که مرد از آن مطلع است، اطلاع بیشتری ندارد، گفتۀ او برای مرد معتبر نیست).

در این سه صورت که تنها مرد بدون عذر شرعی ازدواج کرده، اگر بعد از عقد دخول کرده باشد، این زن بر او حرام ابدی می‌شود.

در غیر این چند صورت ازدواج با زن شوهردار هر چند باطل است؛ لیکن باعث حرمت ابدی نمی‌شود.

2412 ٠زنی که قبل از نزدیکی شوهر با او مرتکب زنا شده٠ زن شوهردار اگر قبل از آن‌که شوهرش به او دخول کند، به کسی زنا بدهد، دیگر پرداخت مهریه بر شوهرش واجب نیست و در باقی بودن زوجیت یا به هم خوردن آن باید احتیاط شود و شوهرش او را طلاق بدهد و احکام محرّم ابدی را نیز بر او بار کند (یعنی دیگر از او تمتع نبرد و بعد از طلاق مجدداً با او ازدواج ننماید) و اگر بعد از مباشرت با شوهرش، زنا بدهد به شوهرش حرام نمی‌شود؛ ولی احتیاط مستحب آن است که شوهرش او را طلاق بدهد و احکام حرام ابدی را نیز بار کند؛ مخصوصاً اگر زن توبه نکرده به عمل خویش اصرار بورزد، ولی به هر حال مهریۀ او ساقط نمی‌شود.

2413 ٠شک در تمام شدن عدّۀ شوهر قبلی بعد از ازدواج٠ زنی که به جهتی -مانند طلاق یا فسخ عقد یا انفساخ آن یا پایان یافتن یا بخشیدن مدّت در عقد موقّت- از زوجیت شوهرش خارج شده، چنانچه بعد از‌ مدّتی ازدواج کند و بعد شک کند که موقع عقد شوهر دوم، عدّه شوهر اوّل تمام بوده یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند.

2414 ٠حرمت ازدواج در اثر لواط٠ اگر مردی با کودک یا نوجوانی که اوایل سنین بلوغ است -العیاذ باللّه- لواط کند، نمی‌تواند بعد از آن، با خواهر یا دختر -با واسطه یا بی‌واسطه- یا مادر -با واسطه و بی‌واسطۀ- آن شخص ازدواج نماید؛ بلکه اگر با کسی که از اوایل سنین بلوغ نیز گذشته است لواط کند، بنا بر احتیاط مستحب این حکم جاری است و اگر شخص در زمان کودکی لواط کرده باشد، بنابر احتیاط مستحب مؤکّد از ازدواج با کسانی که ذکر شد اجتناب نماید. در تمام صورت‌های گذشته اگر شک دارد که به مقدار ختنه‌گاه دخول کرده یا خیر، یا گمان کند که دخول کرده، حرام ابدی نمی‌شوند، همچنان که در هر صورت هیچ کدام از بستگان لواط‌کننده بر لواط دهنده حرام ابدی نمی‌شوند.

2415 ٠لواط با یکی از بستگان همسر، پس از ازدواج٠ اگر مردی با زنی ازدواج نماید و بعد از ازدواج -العیاذ باللّه- با یکی از بستگان همسرش که در مسألۀ قبل گذشت، لواط کند؛ چنانچه این کار با برادر زن باشد عقد آن‌ها باطل شده، بر یکدیگر حرام ابدی می‌شوند و اگر با غیر او مثلاً با پسر زن لواط کند، باعث بطلان عقد و حرمت ابدی نمی‌شود. بلی، اگر به جهتی مانند طلاق عقد آن‌ها به هم خورد نمی‌توانند مجددا ازدواج نمایند و در هر حال اگر شک کند به مقدار ختنه‌گاه دخول کرده یا خیر، یا گمان کند که دخول کرده، حرام نمی‌شود.

2416 ٠ازدواج مرد در حال احرام٠ عقد ازدواج در حال احرام حجّ یا عمره حرام است و اگر مردی که در حال احرام است با زنی ازدواج نماید، عقد آن‌ها باطل است؛ هر چند آن زن در حال احرام نباشد و چنانچه در حال عقد می‌دانسته که در حال احرام است و زن گرفتن بر او حرام است، این زن بر او حرام ابدی می‌شود، خواه نزدیکی کرده باشد یا خیر، و اگر در حالی که محرم بودن خود یا حرام بودن ازدواج در احرام را نمی‌دانسته، عقد کرده، هر چند عقد باطل است، ولی آن زن حرام ابدی نمی‌شود؛ اگر چه دخول کند، ولی احتیاط مستحب آن است که در صورت دخول دیگر با او ازدواج ننماید.

2417 ٠ازدواج زن در حال احرام٠ اگر زنی که در حال احرام است با مردی ازدواج کند، عقد او باطل‌ است؛ هر چند آن مرد در حال احرام نباشد و چنانچه زن می‌دانسته که در حال احرام است و ازدواج بر او حرام است، این مرد بر او حرام ابدی می‌شود؛ هر چند هنوز دخول نکرده باشند والّا حرام ابدی نمی‌شود؛ هر چند دخول کرده باشند ولی احتیاط مستحب آن است که در صورت دخول دیگر با او ازدواج نکند.

2418 ٠بهره‌گیری جنسی یا ازدواج قبل از طواف نساء٠ تا مرد یا زن طواف نساء را که یکی از مناسک حجّ و عمرۀ مفرده و عمرۀ قِران است بجا نیاورند، بهره‌گیری جنسی زن و شوهر از یکدیگر حلال نمی‌شود و اگر بخواهند ازدواج کنند، چنانچه با حلق یا تقصیر از احرام خارج شده باشند، ازدواج‌شان صحیح است هر چند طواف نساء را انجام نداده باشند.

2419 ٠نزدیکی با همسر نابالغ٠ پدر یا جد پدری می‌توانند در صورتی که برای دختر نابالغ مفسده نداشته باشد، او را به عقد ازدواج درآورند و پس از ازدواج، نزدیکی با همسر نابالغ جایز نیست ولی دیگر بهره‌گیری‌های جنسی اشکال ندارد.

اگر مرد با همسر نابالغ خود نزدیکی کند، این کار حرام عقد آن‌ها را باطل نمی‌سازد و نزدیکی آن‌ها پس از بالغ شدن همسر نیز حرام نمی‌گردد، ولی اگر با این کار دختر افضا شود؛ یعنی راه بول و حیض یا راه حیض و غایط او یکی شود، باید ارش بپردازد، یعنی خسارتی را که به همسر وارد کرده جبران کند و اگر پس از افضا او را طلاق دهد، به جای ارش باید دیه کامل بپردازد و در هر حال، علاوه بر مهریه همسر باید تا پایان عمر نفقه او را نیز بدهد، هر چند او را طلاق دهد و او نیز با شوهر دیگری ازدواج کند.

2420 ٠سه طلاقه شدن زن٠ زنی که شوهرش سه مرتبه او را طلاق داده، بر شوهرش حرام می‌شود، ولی اگر با مرد دیگری ازدواج کند با شرایطی که در مسألۀ 2536 گفته می‌شود، شوهر اوّل می‌تواند بعد از جدایی از شوهر دوم و گذشتن زمان عدّۀ او، زن را برای خود عقد نماید.

احکام ازدواج دائم‌

2421 ٠حقوق زن و شوهر در مقابل یکدیگر٠ زنی که عقد دائمی شده، نباید بی‌عذر شرعی بدون اجازۀ شوهر از‌ خانه بیرون رود و باید خود را برای هر لذّتی که او می خواهد و عذر شرعی برای زن در اجتناب آن نیست، تسلیم نماید، و اگر در این‌ها از شوهر اطاعت کند، تهیّۀ غذا و لباس و منزل و سایر لوازم منزل او (با در نظر گرفتن شؤون زن) بر شوهر واجب است، و اگر تهیّه نکند؛ چه توانایی داشته باشد یا نداشته باشد، مدیون زن است.

گفتنی است که نزدیکی از راه دبر جزء حقوق مرد بر زن نیست، و زن می‌تواند از تسلیم شدن در این زمینه امتناع ورزد. بلکه مرد نمی‌تواند بدون رضایت زن به این کار اقدام ورزد.

2422 ٠تخلّف زن از حقوق شوهر٠ اگر زن در کارهایی که در مسألۀ پیش گفته شد بدون عذر شرعی اطاعت شوهر نکند، گناه‌کار است و حقّ غذا و لباس و منزل و سایر لوازم و همخوابی ندارد ولی مهر او از بین نمی‌رود.

2423 ٠وظیفۀ زن در کارهای منزل٠ اگر در عقد ازدواج انجام کاری از خدمات منزل را بر زن شرط کرده باشند؛ مثلاً در ضمن عقد غذاپختن را ذکر کرده یا عقد را بر اساس آن جاری کرده باشند به نحوی که تخلّف از آن تخلّف از قرارداد محسوب گردد، زن باید به تعهّد خود عمل نماید و در غیر این صورت زن وظیفه ندارد خدمت خانه را انجام دهد و می‌تواند بابت کارهای خانه از شوهر خویش مطالبۀ مزد نماید، همچنان که می‌تواند بابت کارهایی که به درخواست شوهر قبلاً انجام داده مزد بگیرد، مگر در چهار صورت:

1. در وقت انجام آن کارها با آگاهی از استحقاق مزد قصد مجانیت کرده باشد.

2. از استحقاق مزد مطّلع نبوده ولی به‌طور مطلق قصد مجانیت کرده باشد (یعنی مثلاً قصد داشته بدون مزد غذا بپزد، حتّی به فرض آن‌که حقّ مزد گرفتن داشته باشد).

3. پس از انجام آن کارها، حقّ مزد خویش را اسقاط کرده باشد.

4. شوهر قصد مجانی بودن کار را داشته و درخواست وی ظاهر در این معنا باشد.

2424 ٠مخارج سفر زن٠ اگر زن سفر رود چنانچه سفر مانند سفر حجّ و نذر، واجب باشد، مخارج سفر زن که بیشتر از مخارج وطن است، با شوهر نیست، ولی اگر زن به‌طور‌ متعارف نیازمند به سفر است تمام مخارج سفر وی با شوهر است هر چند بیشتر از مخارج وطن باشد، ولی اگر نیازمندی زن به سفر متعارف نباشد، مخارج سفر افزوده از مخارج وطن با شوهر نیست، و اگر سفر برای زن ضروری نباشد و با اجازۀ شوهر سفر کند لزوم پرداخت مخارج سفر زن بستگی به نحوۀ توافق وی با شوهر خود دارد، و اگر شوهر مایل باشد که زن را سفر ببرد، بر زن لازم است که همراه وی برود و خرج سفر زن بر عهدۀ شوهر است.

2425 ٠امتناع شوهر از پرداخت مخارج زن٠ زنی که از شوهر اطاعت می‌کند اگر مطالبه خرجی کند و شوهر ندهد می‌تواند برای وادارکردن شوهر به پرداخت نفقه به حاکم شرع و اگر ممکن نباشد به مؤمنان عادل و اگر آن هم ممکن نباشد به مؤمنان فاسق مراجعه نماید، و چنانچه نتواند شوهر را به دادن خرجی وادار کند می‌تواند در هر روز به اندازه خرجی آن روز را بدون اجازۀ شوهر از مال او بردارد، همچنین می‌تواند خرجی روزهای قبلی را که شوهر نپرداخته بدین ترتیب از وی بگیرد و اگر ممکن نیست چنانچه ناچار باشد که معاش خود را تهیّه کند و با اطاعت شوهر تهیّۀ معاش برای وی ممکن نباشد، در موقعی که مشغول تهیّۀ معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نیست.

2426 ٠شب ماندن مرد نزد همسر٠ مرد باید در هر چهار شب یک شب تا طلوع آفتاب نزد زن دائمی خود بماند البته مسافرت مرد -هرچند ضروری نباشد- جایز است و لازم نیست زن را همراه خود ببرد ولی اگر وی را همراه خود ببرد در صورت امکان باید در هر چهار شب، یک شب را نزد او باشد.

2427 ٠ترک نزدیکی با همسر بیش از چهار ماه٠ شوهر نمی‌تواند بیش از چهار ماه قمری نزدیکی با همسر دائمی خود را بدون رضایت وی ترک کند همچنین است اگر ترک نزدیکی در کمتر از چهار ماه باعث اذیت زن شود و مرد عذری - مثل ناراحتی روحی یا مشکل مزاجی- نداشته باشد.

2428 ٠معیّن نکردن مَهر در عقد دائم یا موقّت٠ اگر در عقد دائمی مهر را معیّن نکنند عقد صحیح است و چنانچه مرد با زن نزدیکی کند، باید مهر او را مطابق مهر زن‌هایی که مثل او هستند، بدهد، و امّا در عقد موقّت چنانچه مهر را معیّن نکنند عقد باطل است.

2429 ٠خودداری از تمکین قبل از گرفتن مَهر٠ اگر موقع خواندن عقد دائمی برای دادن مهر مدّتی معیّن نکرده باشند، زن می‌تواند پیش از گرفتن مهر از نزدیکی کردن شوهر جلوگیری کند، چه شوهر توانایی دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد، ولی اگر پیش از گرفتن مهر به نزدیکی کردن راضی شود و شوهر با او نزدیکی کند، دیگر نمی‌تواند بدون عذر شرعی از‌ نزدیکی کردن شوهر جلوگیری نماید.

ازدواج موقّت‌

2430 ٠ازدواج موقّت بدون قصد لذّت بردن٠ ازدواج موقّت هر چند برای لذّت بردن هم نباشد صحیح است، همسر موقّت را «متعه» یا «صیغه» نیز می‌گویند.

2431 ٠ترک نزدیکی با همسر موقّت تا چهار ماه٠ احتیاط مستحب آن است که شوهر بی‌رضایت زن بیش از چهار ماه نزدیکی با همسر موقّت خود را ترک نکند.

2432 ٠شرط عدم نزدیکی در عقد موقّت٠ زنی که به ازدواج موقّت در می‌آید اگر در عقد شرط کند که شوهر با او نزدیکی نکند، عقد و شرط او صحیح است و شوهر فقط می تواند لذت‌های دیگر از او ببرد، ولی اگر بعداً به نزدیکی راضی شود، شوهر می‌تواند با او نزدیکی نماید.

2433 ٠نفقۀ زن در عقد موقّت٠ زنی که صیغه شده اگر چه باردار شود حقّ خرجی ندارد مگر حقّ خرجی را برای وی شرط کرده باشند.

2434 ٠حق همخوابی زن و ارث بردن در عقد موقّت٠ زنی که صیغه شده حقّ همخوابی ندارد و از شوهر ارث نمی‌برد و شوهر هم از او ارث نمی‌برد، مگر درصورتی‌که حقّ همخوابی را شرط کرده باشند، و نیز اگر ارث بردن هر دو نفر از یکدیگر را شرط کرده باشند از یکدیگر، ارث می‌برند ولی اگر ارث بردن یکی از آن‌ها شرط شده باشد چنین شرطی صحیح نیست.

2435 ٠اطلاع نداشتن همسر موقت از عدم حق خرجی و همخوابی٠ همسر موقّت اگر نداند که حقّ خرجی و همخوابی ندارد عقد او صحیح است، و برای آن‌که نمی‌دانسته، حقّی به شوهر پیدا نمی‌کند.

2436 ٠خروج زوجه از منزل در زمان عقد موقت٠ زنی که صیغه شده، می‌تواند بدون اجازۀ شوهر از خانه بیرون برود، ولی اگر به واسطۀ بیرون رفتن حقّ شوهر از بین می‌رود، بیرون رفتن او حرام است.

2437 ٠رضایت زن به عقدی که وکیل خلاف تعهّدش خوانده٠ اگر زنی مردی را وکیل کند که به مدّت و مبلغ معیّن او را برای خود صیغه نماید، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود درآورد، یا به غیر از مدّت یا مبلغی که معیّن شده او را صیغه کند وقتی آن زن فهمید، چنانچه راضی شود و اجازه کند عقد صحیح است، ولی اگر پیش از آن‌که رضایت خود را به عقد ابراز کند عقد انجام‌شده را ردّ کند و بعد از گذشت مدت زیادی از زمان ردّ، آن را اجازه کند عقد باطل است.

2438 ٠عقد نابالغ جهت برقراری محرمیّت٠ پدر یا جدّ پدری برای محرم شدن می‌تواند زنی را به عقد پسر‌نابالغ خود درآورد و نیز می‌تواند دختر نابالغ خود را برای محرم شدن به عقد کسی درآورد ولی در هر دو صورت اگر پسر یا دختر نابالغ صلاحیت بهره‌گیری جنسی نداشته باشند باید مدّت عقد را به اندازه‌ای قرار دهند که صلاحیت پیدا کنند و گرنه باید احتیاط کنند یعنی این دختر را زن وی به‌حساب نیاورند و این دختر بدون اتمام یا بخشش باقی‌ماندۀ مدت عقد، در عقد موقت یا طلاق در عقد دائم با دیگری ازدواج نکند.

2439 ٠عقد کردن نابالغ غایب جهت محرمیّت٠ اگر پدر یا جدّ پدری، طفل خود را که در محلّ دیگری است و نمی‌داند زنده است یا مرده، برای محرم شدن به عقد کسی درآورد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل می‌شود، و چنانچه بعداً معلوم شود که در موقع عقد، آن فرزند زنده نبوده، عقد باطل است و کسانی که به واسطۀ عقد ظاهراً محرم شده بودند، نامحرمند.

2440 ٠حکم مهریه با بخشیدن باقی مدت در عقد موقت٠ اگر مرد مدّت صیغه زن را ببخشد، چنانچه با او نزدیکی کرده، باید تمام مهری را که قرار گذاشته‌اند به او بدهد، بلکه بنا بر احتیاط اگر نزدیکی هم نکرده تمام آن را بدهد.

2441 ٠عقد دائم در زمان عقد موقّت٠ مرد نمی‌تواند زنی را که در ازدواج موقت وی است به عقد دائم درآورد مگر آن‌که بقیۀ مدّت ازدواج موقّت را ببخشد و بعد از تمام شدن یا بخشیدن مدّت متعه می‌تواند او را به عقد دائم خود درآورد هر چند هنوز عدّه‌اش تمام نشده باشد.

احکام نگاه ‌کردن‌

2442 ٠نگاه کردن به بدن نامحرم٠ نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم که نه سالش تمام شده و به موی آنان، چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است و نگاه کردن به‌صورت و دست‌ها تا مچ اگر به‌قصد لذّت باشد یا بترسد به حرام بیفتد حرام است و احتیاط مستحب آن است که بدون این دو هم به آن‌ها نگاه نکند.

نگاه کردن زن بدون قصد لذّت به مواضعی از بدن مرد که معمولاً پوشیده است جایز نیست، و نگاه کردن به قصد لذّت به تمام مواضع مرد حرام است.

لازم به توضیح است که مراد از لذّت در مسائل این فصل، لذّت شهوانی و جنسی است، که مرتبۀ شدید آن معمولاً در مقدّمات نزدیکی برای انسان پدید می‌آید، نه لذّتی‌ که مثل پدر و مادر از نگاه کردن به فرزند می‌برند و یا لذّتی که از نگاه کردن به بناهای زیبا یا سبزه‌زار و گلستان و مانند آن برای انسان پدید می‌آید.

2443 ٠نگاه به زنان کافر٠ اگر انسان بدون قصد لذّت به صورت و دست‌ها و موی زنان اهل کتاب مثل یهود و نصاری بلکه هر زن کافری نگاه کند، در صورتی که نترسد که به حرام بیفتد اشکال ندارد ولی نباید به دیگر اعضای آنان نگاه کند.

2444 ٠وظیفۀ زن در پوشش مقابل نامحرم، پسر نابالغ و زنان غیرمسلمان٠ زن باید بدن و موی خود را -غیر از صورت و دستها تا مچ- از مرد نامحرم و نیز از زن کافر بپوشاند و همچنین لازم است بدن خود را از پسری هم که بالغ نشده ولی قدرت بر مباشرت دارد بپوشاند و احتیاط مستحب آن است که بدن وموی خود را از پسری هم که بالغ نشده ولی خوب و بد را می‌فهمد بپوشاند.

2445 ٠نگاه کردن به عورت دیگری٠ نگاه کردن به عورت دیگری حتّی به عورت بچۀ ممیّزی که خوب و بد را می‌فهمد حرام است، اگر چه از پشت شیشه یا در آینه یا آب صاف و مانند این‌ها باشد ولی زن و شوهر و کسانی که در حکم آن‌ها هستند می‌توانند به تمام بدن یکدیگر نگاه کنند.

2446 ٠نگاه کردن به بدن محارم٠ مرد و زنی که با یکدیگر محرمند بدون قصد لذّت می‌توانند غیر از عورت به تمام بدن یکدیگر نگاه کنند.

2447 ٠نگاه با قصد لذّت به بدن همجنس٠ مرد نباید با قصد لذّت به بدن مرد دیگر نگاه کند و نگاه کردن زن هم به بدن زن دیگر با قصد لذّت حرام است.

2448 ٠عکس گرفتن از نامحرم و نگاه کردن به عکس نامحرم٠ عکس برداشتن مرد از زن نامحرم اگر همراه با کار حرامی همچون نگاه کردن به‌غیراز وجه و کفین و دست زدن به بدن، یا نگاه کردن با لذّت یا خوف وقوع در حرام نباشد حرام نیست، و اگر زن نامحرمی را بشناسد نباید به عکس او نگاه کند مگر این‌که نگاه به صورت و دستها تا مچ باشد یا موجب هتک حرمت صاحب عکس نشود که در این حال، نگاه کردن به عکس اگر برای متعارف، محرّک نباشد و خوف وقوع در حرام نیز وجود نداشته باشد جایز است.

2449 ٠لمس عورت غیر شوهر در فرض ضرورت٠ اگر زن بخواهد در صورت ضرورت زن دیگر یا مردی غیر از شوهر خود را تنقیه کند یا عورت او را آب بکشد، باید چیزی در دست کند که دست او‌ به عورت آن مرد نرسد و همچنین است اگر مرد بخواهد در صورت ضرورت مرد دیگری یا زنی غیر از زن خود را تنقیه کند یا عورت او را آب بکشد.

2450 ٠مراجعه به پزشک نامحرم٠ اگر زنی برای معالجه ناچار باشد به مرد نامحرم مراجعه کند و مرد برای معالجۀ زن نامحرم ناچار باشد که او را نگاه کند و دست به بدن او بزند اشکال ندارد، ولی اگر با نگاه کردن بتواند معالجه کند نباید دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه کند نباید او را نگاه کند، همچنین اگر معالجه منحصر به پزشک نامحرم نباشد ولی زن در اثر بی اطلاعی از پزشک معالج زن یا محرم، ناچار باشد که به مرد نامحرم مراجعه کند، در صورتی که معالجه مرد بدون دست زدن یا نگاه کردن به قسمتهای محرّم از اعضای زن امکان‌پذیر نباشد، و مرد بداند که معالجه به مثل او منحصر نیست، جایز نیست معالجه کند.

2451 ٠چگونگی نگاه به عورت دیگری برای معالجه٠ اگر انسان برای معالجۀ غیر همسر خود ناچار باشد که به عورت او نگاه کند، بنا بر احتیاط مستحب آینه‌ای را در مقابل گذاشته و در آن نگاه کند، ولی اگر چاره‌ای جز نگاه کردن به عورت نباشد بدون تردید اشکال ندارد.

مسائل متفرّقۀ زناشویی‌

2452 ٠کسی که بدون ازدواج به حرام می‌افتد٠ کسی که به واسطۀ نداشتن زن بی‌اختیار به حرام می‌افتد، واجب است زن بگیرد.

2453 ٠شرط دوشیزه بودن در عقد٠ اگر شوهر در عقد شرط کرده باشد که زن باکره باشد و بعد از عقد معلوم شود باکره نبوده، بنابر احتیاط نمی‌تواند عقد را به هم بزند.

2454 ٠خلوت با نامحرم٠ ماندن مرد و زن نامحرم در محلّ خلوتی که خطر ارتکاب حرام باشد حرام است.

2455 ٠قصد ندادن مهریّه در عقد٠ اگر مرد مهر زن خود را در عقد معیّن کند و قصدش این باشد که آن را ندهد، عقد صحیح است و باید مهر او را بدهد.

2456 ٠سبب ارتداد٠ مسلمانی که منکر خدا یا یگانگی خداوند یا رسالت پیامبر(ص) شود مرتدّ می‌شود و انکار حکم ضروری دین (یعنی حکمی که مسلمانان جزء دین اسلام می‌دانند مثل واجب بودن نماز و روزه) با اعتراف به توحید و رسالت سبب ارتداد نیست، هر چند ضروری بودن آن را بداند، ولی در مسأله 107 اشاره شد که کسی که یکی از ضروریات دین را انکار می‌کند و شبهه‌ای در حق وی نباشد و شک داریم که به دو اصل توحید و رسالت ایمان قلبی دارد، شرعاً کافر بشمار می‌آید، هر چند ضروری بودن آن حکم را نداند.

2457 ٠ارتداد زن بعد از ازدواج٠ اگر زن پیش از آن‌که شوهرش با او نزدیکی کند یا در زمان یائسگی مرتدّ شود عقد او باطل است، ولی در موارد دیگر که باید به دستوری که در احکام طلاق گفته خواهد شد عدّه نگه دارد، اگر در بین عدّه به اسلام بازگردد عقد باقی و اگر تا آخر عدّه مرتدّ بماند عقد باطل است.

2458 ٠ارتداد فطری مرد بعد از ازدواج٠ مردی که پدر یا مادرش هنگام انعقاد نطفۀ او مسلمان بوده‌اند اگر مرتدّ شود عقد زن مسلمانش باطل می‌شود و باید زن وی مقداری که در احکام طلاق گفته می‌شود عدّه وفات نگه دارد.

2459 ٠ارتداد ملّی مرد بعد از ازدواج٠ مردی که از پدر و مادر غیر مسلمان به‌دنیا آمده و مسلمان شده، اگر قبل از نزدیکی یا در زمان یائسگی زن مرتدّ شود، عقد وی باطل می شود و اگر بعد از نزدیکی و قبل از یائسگی زن، مرتدّ شود، باید زن وی به مقداری که در احکام طلاق گفته می‌شود عدّۀ طلاق نگه دارد، پس اگر پیش از تمام شدن عدّه، شوهر او مسلمان شود عقد باقی وگرنه باطل است.

2460 ٠شرط زن در عقد برای محل سکونت٠ اگر زن با مرد شرط کند که او را از شهری بیرون نبرد و مرد هم قبول کند، نباید زن را بدون رضایت او از آن شهر بیرون ببرد.

2461 ٠ازدواج با فرزند نامادری/ ازدواج مرد با مادر عروسش٠ اگر زن انسان از شوهر دیگرش دختری داشته باشد، انسان می‌تواند آن دختر را برای پسر خود که از آن زن نیست عقد کند و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد کند، می‌تواند با مادر آن دختر ازدواج کند.

2462 ٠سقط جنین از زنا٠ اگر زنی از زنا هم باردار شود، جایز نیست بچّه را سقط کند.

2463 ٠بچه‌ای که معلوم نیست از نطفه حلال است یا حرام٠ اگر کسی با زنی که شوهر ندارد و در عدّۀ کسی هم نیست زنا کند چنانچه بعد او را عقد کند و بچّه‌ای از آنان پیدا شود، در صورتی که ندانند از نطفۀ حلال است یا حرام، آن بچّه حلال‌زاده است.

2464 ٠احکام ولد شبهه٠ اگر مرد و زن ندانند که زن در عدّه است، یا ندانند که عقد در حال عدّه باطل است و با یکدیگر ازدواج کنند و بچّه‌ای از آنان به دنیا آید، حلال‌زاده است و تمام احکام اولاد را دارا می‌باشد، همچنین اگر یکی از مرد و زن نداند که زن در عدّه است یا نداند که عقد در حال عدّه باطل است، بین او و بچّه‌ای که به‌دنیا می‌آید تمام احکام اولاد جاری است، ولی دیگری که می‌دانسته که زن در عدّه است و عقد در حال عدّه باطل است، از بچّه ارث نمی‌برد و بچّه هم از وی ارث نمی‌برد ولی این دو به هم محرمند و احکام محرمیّت را دارا می‌باشند، لذا می‌توانند همچون دیگر محرم‌ها به همدیگر نگاه کنند و ازدواج آن‌ها با یکدیگر جایز نیست، و همانند دیگر فرزندان حقّ نفقه دارد، و در هر دو صورت عقد زن و شوهر باطل است و اگر در حال عدّه نزدیکی شده باشد به یکدیگر حرام ابدی می‌باشند.

2465 ٠قول زن در مورد یائسگی، عدّه و شوهر نداشتن٠ اگر زن بگوید یائسه‌ام یا شوهر ندارم یا در عدّه نیستم، تا اطمینان به بطلان گفتۀ او نباشد حرف او قبول می‌شود.

2466 ٠پذیرش قول زن در ادعای شوهر نداشتن٠ اگر بعد از آن‌که انسان با زنی ازدواج کرد، کسی بگوید آن زن شوهر داشته و زن بگوید نداشتم، چنانچه شرعاً ثابت نشود که زن شوهر داشته، باید حرف زن را قبول کرد.

2467 ٠حقّ حضانت پسر و دختر٠ تا هفت سال قمری پسر یا دختر تمام نشده، پدر نمی‌تواند او را از مادرش تا زمانی که به خانه همسر جدید نرفته باشد جدا کند ولی مادر باید در نحوۀ تربیت و ادارۀ فرزند نظر پدر را رعایت کند، در دوران شیردهی، زن حقّ دارد فرزند خود را شیر بدهد، مگر آن‌که کس دیگری یافت شود که حاضر باشد مجّانی یا با مزد کمتری بچه را شیر دهد، در این صورت پدر می‌تواند بچه را از مادر جدا سازد، هرچند مستحب است که چنین کاری را نکند و‌ فرزند را در نزد مادر خود باقی بگذارد. در این زمان هم رعایت نظر پدر در تربیت و ادارۀ فرزند بر مادر وی لازم است.

2468 ٠استحباب زود شوهر دادن دختر٠ مستحب است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق(ع) روایت شده که یکی از سعادت‌های مرد آن است که دخترش در خانۀ او حیض نبیند.

2469 ٠مصالحه مهریه در مقابل نگرفتن زن دیگر٠ اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگری نگیرد، باید احتیاط کنند که زن مهر را نگیرد و شوهر هم با زن دیگری ازدواج نکند.

2470 ٠فرزندان شخص زنازاده٠ کسی که از زنا به‌دنیا آمده، اگر زن بگیرد و بچّه‌ای پیدا کند، آن بچّه حلال‌زاده است.

2471 ٠بچّۀ متولّد شده از نزدیکی حرام زن و شوهر٠ هر گاه مرد در روزۀ ماه رمضان یا در حال حیض زن با او نزدیکی کند معصیت کرده، ولی اگر بچّه‌ای از آنان به‌دنیا آید، حلال‌زاده است.

2472 ٠پیدا شدن شوهر زنی که به گمان مرگ او با دیگری ازدواج کرده٠ زنی که یقین دارد شوهرش مرده، اگر بعد از عدّۀ وفات که مقدار آن در احکام طلاق گفته خواهد شد، ازدواج کند و بعد معلوم شود که شوهرش نمرده، باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است؛ ولی اگر شوهر دوم با او نزدیکی کرده باشد، زن باید عدّۀ وطی شبهه که مقدار آن همچون مقدار عدّۀ طلاق است، نگه دارد و در دوران عدّه، شوهر اوّل نباید با او نزدیکی کند ولی دیگر بهره‌گیری‌های جنسی جایز است و نفقۀ او بر شوهر اوّل است.

آغاز عدّۀ وطی شبهه، از آخرین نزدیکی شوهر دوم با زن می‌باشد، و شوهر دوم به جهت نزدیکی با وی باید مهر او را بدهد و اگر مهر‌المسمّی (یعنی مهری که در عقد تعیین شده) با مهر‌المثل (یعنی مهر زنانی که همچون وی می‌باشند) تفاوت دارد، در تفاوت آن بنا بر احتیاط با هم مصالحه کنند.

احکام شیردادن

2473 ٠مَحارم رضاعی٠ اگر زنی بچّه‌ای را با شرایطی که در مسألۀ 2483 و بعد از آن، گفته خواهد شد شیر دهد، رابطه‌های رضاعی زیر پدید می‌آید، این روابط که نسبی آن‌ها موجب محرمیّت می‌شود رضاعی آن‌ها نیز سبب محرمیّت می‌گردد:

1. آن زن مادر رضاعی کودک می‌شود.

2. شوهر آن زن که شیر از اوست، پدر رضاعی کودک می‌شود.

3. پدر و مادر آن مرد و اجداد او -اگر چه رضاعی باشند- جدّ و جدّۀ پدری رضاعی آن کودک می‌شوند.

4. پدر و مادر آن زن و اجداد او -اگر چه رضاعی باشند- جدّ و جدّۀ مادری رضاعی آن کودک می‌شوند.

5. پسران -نسبی و رضاعی- آن مرد یا زن، برادران رضاعی کودک و دختران -نسبی و رضاعی- آن‌ها خواهران رضاعی او می‌شوند.

6. نوادگان -نسبی و رضاعی- آن مرد یا زن، برادرزادگان و خواهر زادگان رضاعی کودک می‌شوند.

7. برادر -نسبی و رضاعی- آن مرد عموی رضاعی، و خواهر -نسبی و رضاعی- او عمۀ رضاعی کودک می‌شوند.

8. برادر -نسبی و رضاعی- آن زن دایی رضاعی، و خواهر -نسبی و رضاعی- او خالۀ رضاعی کودک می‌شوند.

9. عمو و عمه و دایی و خالۀ آن مرد- هر چند با واسطه باشند- به ترتیب عمو و عمه و دایی و خالۀ پدر رضاعی کودک می‌شوند.

10. عمو و عمه و دایی و خاله آن زن -هر چند با واسطه باشند- به ترتیب عمو و عمه و دایی و خالۀ مادر رضاعی کودک می‌شوند.

2474 ٠ازدواج والدین شیرخوار با اولاد پدر و مادر رضاعی فرزندشان٠ اگر زنی بچّه را با شرایطی که در مسألۀ 2483و بعد از آن گفته می‌شود شیر دهد، پدر آن بچّه -اگر چه رضاعی باشد- نمی‌تواند با دخترها و نوه‌های‌ نسبی آن زن ازدواج کند؛ ولی ازدواج او با دخترها و نوه‌های رضاعی آن زن، مانعی ندارد، و همچنین پدر آن بچّه نمی‌تواند با دخترها و نوه‌های شوهری که شیر از اوست -اگر چه رضاعی باشند- ازدواج نماید؛ بلکه مادر آن بچّه نیز باید احتیاط کند و با اولاد مردی که شیر از اوست -اگر چه با واسطه باشند- یا با اولاد نسبی زن شیر دهنده -اگر چه با واسطه باشند- ازدواج نکند، همچنان که نباید در نگاه کردن و دست دادن و مانند آن، آن‌ها را محرم بداند.

2475 ٠ازدواج شوهر زن شیرده با اولاد پدر و مادر کودک٠ اگر زنی کودکی را با شرایطی که در مسأله 2483 و بعد از آن گفته می‌شود شیر دهد، شوهر آن زن که شیر از اوست، باید احتیاط کند و با اولاد -نسبی و رضاعی- پدر آن کودک -هر چند با واسطه باشند- و با اولاد نسبی مادر آن کودک ازدواج ننماید، همچنان که در نگاه کردن و دست دادن و سایر احکام محرمیّت نمی‌تواند مانند یکی از محارم رفتار کند؛ ولی ازدواج خویشان شوهر با خواهر و برادر آن بچّه مانعی ندارد.

2476 ٠ازدواج زن شیرده با اولاد پدر و مادر کودک٠ اگر زنی کودکی را شیر کامل بدهد، باید احتیاط کند و با اولاد نسبی و رضاعی پدر آن کودک -اگر چه با واسطه باشند- و با اولاد نسبی مادر آن کودک ازدواج ننماید. همچنان که در نگاه کردن و دست دادن و دیگر احکام محرمیّت نمی‌تواند مانند یکی از محارم رفتار نماید؛ ولی ازدواج خویشان آن زن با برادر و خواهر آن بچّه مانعی ندارد.

2477 ٠ازدواج مرد با اولاد رضاعی همسرش٠ اگر انسان با زنی که کودکی را شیر کامل داده، ازدواج کند و با آن زن نزدیکی نماید دیگر نمی‌تواند دختر آن زن و اولاد و نوادگانش را -هرچند رضاعی باشند- برای خود عقد کند؛ هر چند آن زن از زوجیت او خارج شود.

2478 ٠ازدواج با مادر رضاعی همسر٠ اگر انسان با زنی ازدواج کند، دیگر نمی‌تواند با زنی که آن همسر را شیر کامل داده و با مادر و مادربزرگ آن زن -اگر چه رضاعی باشند- ازدواج نماید؛ هر چند هنوز با آن همسر نزدیکی نکرده باشد.

2479 ٠ازدواج با اولاد رضاعی مادر یا مادربزرگ٠ انسان نمی‌تواند با زنی که مادر یا مادربزرگش او را شیر کامل داده، ازدواج کند، همچنین زن نمی‌تواند با مردی که مادر یا مادربزرگش او را شیر کامل داده، ازدواج نماید و نیز اگر زن پدر یا زن پدربزرگ انسان از شیر پدر یا پدربزرگ بچّه‌ای را شیر داد انسان نمی‌تواند با آن بچّه ازدواج نماید.

و اگر کسی دختر یا پسر شیرخواری را برای خود عقد کند، بعد از عقد مادر یا مادربزرگ او یا زن پدر او از شیر پدر یا زن پدربزرگ او از شیر پدربزرگ، بچّه را شیر کامل دهد، عقد آن‌ها باطل می‌شود. حکم ازدواج با زنی که مادر رضاعی انسان او را شیر کامل داده است در مسائل 2485 و 2486 خواهد آمد.

2480 ٠ازدواج با فرزند رضاعی خواهر یا برادر٠ با زن و مردی که خواهر، یا زن برادر انسان از شیر برادر، او را شیر کامل داده‌اند، نمی‌شود ازدواج کرد، اگر چه خواهر یا برادر رضاعی باشند. همچنین است اگر خواهرزاده یا برادرزاده یا نوۀ خواهر یا نوۀ برادر انسان یا همسران آن‌ها از شیر خواهرزاده و برادرزاده او را شیر کامل داده باشند. اگر دختر یا پسر شیرخواری را برای خود عقد کند و بعد یکی از این افرادی که گفته شد او را شیر کامل بدهد، عقد باطل می‌شود.

2481 ٠شیر دادن به نوۀ دختری و پسری٠ اگر زنی فرزند دختر نسبی خود را شیر کامل دهد، آن دختر بر پدر آن بچّه -هر چند رضاعی باشد- حرام می‌گردد و همچنین است اگر بچّه‌ای را که شوهر دخترش از زن دیگر دارد -هر چند رضاعی باشد- شیر دهد، بلکه اگر مادربزرگ نوۀ پسری -نسبی- خود را شیر دهد، نسبت به حرام ابدی شدن عروسش -که مادر آن طفل شیرخوار است-  بر پسرش باید احتیاط شود؛ و همچنین است اگر بچّه‌ای را که عروسش از شوهر دیگر دارد، شیر دهد.

2482 ٠شیردادن زن پدر دختر به بچه شوهر او٠ اگر زن پدر دختری، بچۀ شوهر آن دختر را از شیر آن پدر شیر کامل دهد، آن دختر بر شوهر خود حرام می‌شود؛ خواه بچّه از همان دختر باشد یا از زن دیگر شوهر او.

شرایط شیر دادنی که علّت محرم شدن است

2483 ٠شرایط به وجود آمدن محرمیت رضاعی٠ شیر دادنی که علّت محرم شدن است ده شرط دارد:

1. شیر، شیر کودک دایه باشد؛ پس اگر بدون بارداری شیر در سینۀ زنی جمع شود یا بر اثر بارداری شیر پیدا شده ولی کودک هنوز متولد نشده، موجب محرمیّت نمی‌شود.

2. بچّه شیر زن زنده را بخورد؛ پس اگر مقداری از رضاع معتبر را از پستان زنی که مرده است شیر بخورد، فایده ندارد.

3. شیر آن زن از زنا نباشد؛ پس اگر شیر بچّه‌ای را که از زنا به دنیا آمده به بچۀ دیگری بدهند، به واسطۀ آن شیر بچّه به کسی محرم نمی‌شود؛ ولی شیر مباشرت به شبهه و مباشرتی که از جهت دیگر حرام است؛ مانند مباشرت در حال احرام یا ضرر شدید یا حیض، سبب محرم شدن می‌شود.

4. بچّه شیر را مستقیم از سینۀ زن بنوشد؛ پس اگر شیر را بدوشند و به کودک بنوشانند، کافی نیست.

5. باید شیر در دهان کودک از شیر بودن خارج نشود؛ پس اگر با مایعی مخلوط شود به‌طوری که دیگر به آن شیر نگویند، سبب محرمیّت نمی‌شود.

6. مقدار شیری که سبب محرمیّت است از یک شوهر باشد؛ پس اگر زنی بچّه‌ای را از شیر مردی هفت مرتبه شیر بدهد و از شوهرش طلاق گرفته با مرد دیگری ازدواج کند و از شیر شوهر دوم هشت مرتبه به همان کودک شیر بدهد، آن بچّه به کسی محرم نمی‌شود؛ اگر چه در این بین کودک از شیر زن دیگری تغذیه نکرده باشد.

7. شیردهنده یک زن باشد؛ پس اگر مردی دو زن داشته باشد و یکی از آن‌ها کودکی را مثلاً هفت مرتبه و دیگری هشت مرتبه شیر بدهد، آن بچّه به کسی محرم نمی‌شود؛ اگر چه تمام شیرها مال یک شوهر باشد.

8. بچّه مقداری از شیر معتبر را قی نکند؛ ولی اگر کودک بعد از سیر شدن اضافه بخورد و آن اضافه را قی کند، مانعی ندارد.

9. شیری که کودک می‌خورد در رشد او تأثیر محسوسی بگذارد به‌طوری که متعارف مردم بگویند از آن شیر استخوان او محکم شده و گوشت در بدنش روییده است، یا پانزده مرتبۀ کامل یا یک شبانه‌روز به‌طوری که در مسألۀ بعد گفته می‌شود، شیر بخورد؛ بلی اگر ده مرتبه به او شیر دهند و در بین آن، زن دیگری او را شیر ندهد، احتیاط مستحب آن است که کسانی که به واسطۀ شیر خوردن به او محرم می‌شوند، با او ازدواج نکنند و در نگاه کردن و دست دادن و مانند آن او را محرم ندانند.

10. از ابتدای شیرخوردن بچّه دو سال نگذشته باشد؛ بنابراین کودکی که در ابتدای ماه دوم تولد شروع به شیرخوردن کرده، چنانچه مقداری از شیرخوردن او بعد از ورود در ماه بیست و ششم از بدو تولد واقع شود، به کسی محرم نمی‌شود و اگر تمام مقدار معتبر را در ماه بیست و پنجم یا جلوتر بخورد محرم می‌شود. این امر در فرزند زن شیرده یا پیدایش شیر زن معتبر نیست؛ پس چنانچه از شروع شیر زن یا از شروع شیرخوردن کودک او بیش از دو سال گذشته باشد، و با آن شیر کودک دیگری را با شرایط معتبر شیر بدهد، باعث محرمیّت می‌گردد.

2484 ٠چگونگی حصول محرمیت با پانزده مرتبه یا یک شبانه‌روز شیر خوردن٠ گفته شد که اگر کودکی یک شبانه روز شیر زنی را بخورد، باعث محرمیّت می‌شود، این شیر خوردن باید به‌طور کامل باشد (یعنی در این مدّت کودک گرسنه نماند و هر گاه نیاز به شیر خوردن داشت شیر بنوشد) و در این امر فرقی نمی‌کند که در هر بار به مقدار کامل بخورد یا شیر مورد نیاز را در چندین دفعه بخورد (یعنی مقداری شیر خورده و بعد از بازی یا استراحت یا خواب مختصر شیر خوردن خود را کامل کند) ولی باید در بین یک شبانه روز غذا یا شیر کس دیگری را نخورد. البتّه چیزهایی که خوردن آن در مدّت شیر خوردن متعارف است؛ مثلاً مقدار مختصری عرق‌ نعناع که برای جلوگیری از نفخ معده به کودک می‌دهند، اشکال ندارد.

معیار دیگری که برای مقدار شیر خوردن گفته شد، پانزده مرتبۀ کامل بود، کودک نباید در بین پانزده مرتبه شیر زن دیگری را -هرچند به‌طور ناقص- بخورد؛ ولی تغذیه‌های دیگر مانعی ندارد و در مورد معیار دیگر (یعنی شیر خوردن به مقداری که به‌طور محسوس موجب رشد گوشت کودک و محکم شدن استخوان او شود) خوردن غذاها یا شیر زن دیگر در اثنا مانعی ندارد.

2485 ٠پدر و مادر رضاعی/ برادر و خواهر رضاعی٠ اگر کودک با شرایطی که در مسائل قبل گفته شد از زنی شیر بخورد، آن زن مادر رضاعی او و مردی که شیر از اوست پدر رضاعی کودک و آن کودک فرزند رضاعی آن‌ها شده، با اولاد نسبی آن زن و مرد، برادر و خواهر می‌شوند؛ ولی چنانچه آن مرد یا زن فرزند رضاعی دیگری داشته باشند، این کودک در صورتی با آن‌ها برادر و خواهر می‌شود که تمام شیرها از یک مرد باشد؛ پس اگر زن از شیر شوهر خود پسری را پانزده مرتبه شیر بدهد و بعد شوهر دیگر کند و از شیر آن شوهر هم دختری را پانزده مرتبه شیر دهد، آن دو بچّه با یکدیگر برادر و خواهر نمی‌شوند، هر چند فرزندان رضاعی زن شیردهنده و مرد صاحب شیر هستند.

2486 ٠زنی که از شیر یک شوهر چندین بچه را شیر دهد٠ اگر زنی از شیر یک شوهر چندین بچّه را شیر بدهد، همۀ آنان به یکدیگر و به شوهر و به زنی که آن‌ها را شیر داده، محرم می‌شوند.

2487 ٠محرمیّت بین فرزندان رضاعی مرد در فرض تعدّد همسر٠ اگر کسی دو زن داشته باشد و یکی از آن‌ها با شرایط معتبر پسر بچّه‌ای را شیر کامل بدهد و دیگری دختر بچّه‌ای را، آن بچّه‌ها به یکدیگر و به آن مرد و به آن زن‌ها محرم می‌شوند؛ و همچنین است در بیشتر از دو زن.

2488 ٠محرم نبودن برادر و خواهر فرزندان رضاعی با یکدیگر٠ اگر زنی از شیر یک شوهر، پسر و دختری را شیر کامل بدهد، خواهر و برادر آن دختر، به برادر و خواهر آن پسر محرم نمی‌شوند، لیکن زن شیردهنده و مردی که شیر از اوست، باید احتیاط کنند و با اولاد -نسبی و رضاعی- پدر آن پسر و دختر و با اولاد نسبی مادر آن‌ها ازدواج نکنند؛ همچنان که نباید در نگاه کردن و مانند آن، آن‌ها را محرم بدانند.

2489 ٠ازدواج مرد با خواهر زاده یا برادرزاده رضاعی همسر٠ انسان نمی‌تواند بدون اذن زن خود با زن‌هایی که به واسطۀ شیر خوردن، خواهرزاده یا برادرزادۀ زن او شده‌اند، ازدواج کند؛ ولی اگر قبلاً با یکی از آن‌ها ازدواج کرده، ازدواج عمه و خاله صحیح است و اگر از عقد قبلی اطلاع پیدا کنند، حقّ به هم زدن عقد آن‌ها را ندارند.

2490 ٠ازدواج با بستگان رضاعی شخص لواط دهنده٠ اگر مردی با کودک یا نوجوانی که در اوائل سنین بلوغ است -العیاذ باللّه- لواط کند، نمی‌تواند بعد از آن با خواهر یا دختر یا نوه یا مادر یا مادربزرگ آن شخص اگر چه رضاعی باشند (همانند اقوام نسبی) ازدواج نماید، بلکه اگر با کسی که از اوائل سنین بلوغ گذشته است لواط کند، بنا بر احتیاط این حکم جاری است، و اگر در زمان کودکی شخص لواط کرده باشد، بنا بر احتیاط مستحب مؤکّد از ازدواج با کسانی که ذکر شد اجتناب نماید و در هر حال هیچ کدام از بستگان لواط‌کننده بر لواط دهنده حرام نمی‌شوند. و اگر این کار -العیاذ باللّه- پس از ازدواج صورت گرفته باشد، چنانچه با برادر رضاعی زن باشد -همانند برادر نسبی- عقد آنان باطل می‌گردد و بر یکدیگر حرام ابدی می‌شوند و اگر با غیر او باشد، باعث بطلان عقد و حرمت ابدی نمی‌شود.

2491 ٠ازدواج با مادررضاعی برادر٠ انسان باید احتیاط کند و با زنی که برادر انسان را شیر کامل داده ازدواج نکند، همچنان که نباید مانند یکی از محارم با او رفتار کند؛ مثلاً به موی او نگاه کند یا به او دست بزند.

2492 ٠ازدواج با دو خواهر رضاعی٠ انسان نمی‌تواند در یک‌زمان با دو خواهر اگر چه رضاعی باشند -یعنی به‌واسطۀ شیر خوردن خواهر یکدیگر شده باشند- ازدواج کند وچنانچه دو زن را در یک زمان عقد کند و بعد بفهمد خواهر بوده‌اند، هر دو عقد باطل است چه زوجیت هر دو با یک صیغه خوانده شده باشد و چه زوجیت با دو صیغه خوانده شده باشد.

2493 ٠افرادی که بهتر است زن به آن‌ها شیر ندهد٠ اگر زن از شیر شوهر خود این افراد را شیر دهد شوهرش بر او‌ حرام نمی‌شود، اگر چه بهتر است این کار را نکند:

1. برادر یا خواهر خود.

2. نوۀ -با واسطه و بی‌واسطۀ- خود.

3. عمو یا عمه یا دایی یا خالۀ -با واسطه و بی‌واسطۀ- خود.

4. اولاد بی‌واسطۀ عمو یا دایی خود.

5. اولاد بی‌واسطۀ برادر خود یا نوۀ پسری -با واسطه و بی‌واسطۀ- او.

2494 ٠ازدواج در صورت شیردادن به بعضی نزدیکان مرد٠ اگر زنی یکی از خویشان مردی را به تفصیلی که گفته می‌شود شیر دهد -هر چند از شیر آن مرد نباشد- احتیاط مستحب آن است که از ازدواج با آن مرد خودداری کند و اگر قبل از شیر دادن همسر آن مرد بوده، این شیر دادن زن را بر او حرام نمی‌کند؛ ولی بهتر است این کار را نکند:

1. برادر یا خواهر مرد.

2. نوۀ -با واسطه و بی‌واسطۀ- شوهر خود را، هر چند از زن دیگر باشد.

3. عمو یا عمه یا دایی یا خاله -با واسطه و بی‌واسطۀ- مرد.

4. اولاد بی‌واسطۀ عمه یا خالۀ مرد.

5. اولاد بی‌واسطۀ خواهر مرد یا نوۀ دختری -با واسطه و بی‌واسطۀ- او.

2495 ٠شیردادن زن به نزدیکان زنِ دیگر همسرش٠ مردی که دو زن دارد اگر یکی از آن دو زن از شیر شوهرش یکی از خویشان زن دیگر را -به تفصیلی که در مسألۀ 2493 گفته شد- شیر دهد، زن دوّم به شوهرش حرام نمی‌شود، ولی بهتر است این کار را نکند؛ پس بهتر است برادر یا خواهر زن دیگر، یا عمو یا عمه یا دایی یا خالۀ او را شیر ندهد.

آداب شیر دادن

2496 ٠حقّ شیردادن برای مادر/ طلب مزد در قبال شیردادن٠ برای شیر دادن بچّه، بهتر از هر کس مادر اوست و در روایتی از وجود مبارک حضرت امیر المؤمنین(ع) آمده است که: «برکتی که در شیر مادر است در شیر هیچکس نیست» و این شیر دادن حقّ مادر اوست و می‌تواند برای آن از پدر بچّه‌ مزد بگیرد و پدر حقّ ندارد شیر دادن کودک را به دیگری واگذار کند مگر آن‌که مادرش بخواهد بیشتر از دایه مزد بگیرد، و مادر می‌تواند بابت شیرهایی که به درخواست شوهرش قبلاً به کودک داده از پدر بچّه مزد بگیرد؛ مگر در چهار صورت:

1. در وقت شیر دادن، با آگاهی از استحقاق مزد قصد مجانیت کرده باشد.

2. از استحقاق مزد مطلع نبوده، ولی به‌طور مطلق قصد مجانیت کرده باشد (یعنی قصد داشته به‌طور مجّانی شیر بدهد، خواه حقّ مزد گرفتن داشته باشد یا خیر).

3. بعد از شیر دادن حقّ مزد خود را اسقاط کرده باشد.

4. پدر کودک قصد مجانی بودن داشته و درخواست وی ظاهر در این معنا باشد.

2497 ٠صفات دایه٠ مستحب است دایه‌ای که برای طفل می‌گیرند دوازده امامی و دارای اخلاق و رفتار پسندیده و واجد ویژگی‌های یک همسر خوب باشد. و گرفتن دایۀ کم عقل یا ناصبی یا کافر یا زنازاده مکروه است و نیز مکروه است شیر دایه از زنا باشد یا دایه از غذای حرام (مانند شراب و گوشت خوک و میته و مال غصبی) تغذیه کند.

مسائل متفرّقۀ شیر دادن

2498 ٠شیر دادن به هر بچّه‌ای‌٠ خوب است زن‌ها هر بچّه‌ای را شیر ندهند زیرا ممکن است فراموش شود که به چه کسانی شیر داده‌اند و بعداً دو نفر محرم با یکدیگر ازدواج نمایند.

2499 ٠احکام خویشان رضاعی٠ کسانی که به واسطۀ شیر خوردن، خویشی پیدا می‌کنند از یکدیگر ارث نمی‌برند و حقّ‌های خویشاوندی که انسان با خویشان خود دارد برای آنان نیست.

2500 ٠مدت شیردادن به کودک٠ در صورت امکان باید بچه را بیست‌ویک ماه تمام شیر بدهند و مستحب است او را به مقدار کامل؛ یعنی بیست‌وچهار ماه تمام، شیر بدهند و زودتر از آن او را از شیر نگیرند. بلی، چنانچه پدر و مادر کودک این امر را صلاح دانسته و به آن راضی باشند، می‌توانند قبل از بیست‌وچهار ماه بلکه قبل از بیست‌ویک ماه کودک را از‌ شیر بگیرند؛ هرچند صورت اخیر خلاف احتیاط استحبابی است. و باید کودک را بیش از دو سال شیر ندهند و شیری که بعد از آن داده می‌شود، باعث حرمت ابدی نبوده و به خاطر آن مادر حقّ مزد گرفتن ندارد.

2501 ٠اجازۀ شوهر برای شیر دادن زن به بچّۀ دیگری٠ اگر به واسطۀ شیر دادن حقّ شوهر از بین نرود، زن می‌تواند بدون اجازۀ شوهرش بچّه کس دیگری را شیر بدهد. و جایز نیست بدون هدف عقلایی یا به قصد اذیت مؤمن بچّه‌ای را شیر کامل دهد که به واسطۀ آن شیر دادن به آن بچّه، همسری به شوهر خود حرام شود؛ مگر آن‌که زوجین به این امر راضی باشند، لذا جایز نیست مادربزرگ بدون غرض عقلایی یا برای اذیت دختر یا دامادش فرزند آن‌ها را شیر کامل دهد؛ مگر آن‌که آن‌ها راضی باشند.

2502 ٠نحوۀ محرم شدن زن برادر٠ هر گاه مردی بخواهد زن برادرش به او محرم شود، می‌تواند دختر شیرخواری را با اجازۀ ولیّ او و رعایت شرایط دیگر به عقد موقّت خود درآورد و در همان حال زن برادرش آن دختر را شیر کامل دهد؛ ولی باید احتیاط شود که مدّت عقد موقّت به قدری باشد که دختر به حد قابلیت بهره‌گیری جنسی برسد، پس از تکمیل شیر، زن برادر به او محرم می‌شود و اگر شیری که داده از شیر برادرش باشد، علاوه بر حصول محرمیّت عقد دختر نیز باطل می‌شود.

2503 ٠پذیرش قول مرد در ادعای محرمیّت با زن قبل و بعد از ازدواج٠ اگر مردی پیش از آن‌که زنی را برای خود عقد کند، بگوید آن زن محرم اوست یا به امری که موجب محرمیّت می‌شود اعتراف نماید؛ مثلاً بگوید شیر مادر او را خورده است، وظیفۀ شخصی او تغییر نمی‌کند؛ پس چنانچه به محرم بودن او واقعاً معتقد است نباید با او ازدواج کند و اگر شک دارد به وظیفۀ شاک عمل می‌نماید، و اما اشخاص دیگر -حاکم شرع و غیر او- چنانچه خلاف گفتۀ او برای آن‌ها ثابت نشود، باید مطابق اقرارش عمل نمایند.

اگر بعد از عقد چنین اعترافی بنماید باز وظیفۀ شخصی او تغییر نمی‌کند امّا وظیفۀ‌ دیگران، چنانچه به حسب ضوابط قضائی حرف او اثبات شود؛ (مثلاً برای حرفش بیّنه داشته باشد، یا زن نیز حرف او را قبول داشته باشد و نظایر این دو راه) کسانی که احتمال صحت این کلام را می‌دهند، باید حرف او را بپذیرند و ازدواجش با این زن را باطل بدانند و در غیر این صورت باید ازدواجش را صحیح بدانند.

امّا در مورد مهریه اگر با زن نزدیکی نشده یا زن وقت نزدیکی معتقد به جواز شرعی آن نبوده -خواه خود را محرم می‌دانسته یا در آن تردید داشته است- استحقاق مهریه ندارد و اگر زن با اعتقاد به این که مباشرت آن‌ها شرعاً جایز است به نزدیکی رضایت داده، مستحق مهریه است و از نظر مقدار اگر مهر قرار داده شده با مهرالمثل او تفاوت دارد، بنا بر احتیاط در مقدار تفاوت با یکدیگر مصالحه کنند.

2504 ٠پذیرش قول زن در ادعای محرم بودن مردی با او٠ اگر زن پیش از آنکه با مردی ازدواج کند، بگوید که محرم اوست یا بعد از عقد چنین اعترافی نماید، مانند اعتراف مرد است که در مسألۀ قبل گذشت.

2505 ٠راه‌های اثبات محرمیّت از طریق شیر دادن٠ شیر دادنی که علّت محرم شدن است به چند راه ثابت می‌شود:

1. اطّلاع داشتن خود شخص مانند اطّلاع خود زن شیردهنده یا مردی که شیر از اوست.

2. خبر دادن عدّه‌ای که انسان از گفته آن‌ها یقین یا اطمینان پیدا کند.

3. شهادت دو مرد عادل یا یک مرد و دو زن عادل یا چهار زن که عادل باشند.

4. اعتراف زن یا مرد به محرمیّت برای کسانی که احتمال می‌دهند این اعتراف صحیح باشد.

در این سه راه اخیر لازم نیست خبردهنده یا شاهد یا اعتراف‌کننده خصوصیّات شیر دادن را به‌طور کامل بیان کنند، همچنین لازم نیست بدانیم که عقیده ما با عقیده آن‌ها یکی است، بلکه همین مقدار که احتمال دهیم که عقیده آن‌ها در شرایط شیر دادنی که علّت محرمیّت می‌شود با ما یکسان است و در خصوصیّاتی که در شیر دادن لازم است، اشتباه‌ نکرده‌اند، کفایت می‌کند.

2506 ٠شک در مقدار شیر خوردن بچّه٠ اگر شک کنند بچّه به مقداری که علّت محرم شدن است، شیر خورده یا نه و هیچ یک از راه‌هایی که در مسألۀ قبل گفته شد نبود، رابطۀ رضاعی ثابت نمی‌شود، اگر چه گمان داشته باشند که به مقدار معتبر شیر خورده است؛ ولی بهتر آن است که احتیاط کنند.

احکام طلاق

2507 ٠شرایط طلاق دهنده٠ کسی که زن خود را طلاق می‌دهد باید عاقل بوده و کمتر از ده سال نداشته باشد و طلاق بچۀ نابالغ ممیّز که کمتر از ده سال نداشته باشد صحیح است و نیز باید انسان واقعاً طلاق شرعی و جدا شدن زن از زوجیّت خود را قصد کرده باشد و مجرّد مجبور بودن طلاق دهنده سبب باطل شدن طلاق نمی‌گردد، البتّه در غالب موارد اجبار، شخص اجبار شده وقوع طلاق شرعی را واقعاً قصد نمی‌کند بلکه تنها اجراء صیغۀ طلاق را قصد می‌کند که در این صورت طلاق واقع نمی‌گردد، ولی اگر به سبب اجبار، مرد واقعاً قصد طلاق شرعی زنش را داشته باشد طلاق صحیح خواهد بود.

2508 ٠شرایط زن برای صحیح بودن طلاق٠ زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکی یا در حال نفاس یا حیض که پیش از این پاکی بوده با او نزدیکی نکرده باشد، تفصیل این دو شرط در مسائل آینده گفته می‌شود.

2509 ٠موارد صحیح بودن طلاق در حال حیض و نفاس٠ طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است:

اوّل: شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیکی نکرده باشد.

دوم: معلوم باشد باردار است و اگر معلوم نباشد و شوهرش در حال حیض طلاقش بدهد، بعد بفهمد باردار بوده، باید احتیاط کند و دوباره او را طلاق دهد و تا طلاق مجدّد نداده، احکام زناشویی نیز مترتب نیست و نمی‌توانند همدیگر را زن و شوهر بدانند.

سوم: مرد به واسطۀ غایب بودن یا جهتی دیگر همچون محبوس بودن نتواند یا برایش مشکل باشد که پاک بودن زن را بفهمد.

2510 ٠معلوم شدن پاکی، حیض یا نفاسِ زن بعد از طلاق٠ در جایی که پاک بودن زن از خون حیض شرط است اگر زن را از‌ خون حیض و نفاس پاک بداند و طلاقش دهد، بعد معلوم شود که موقع طلاق در حال حیض یا نفاس بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد، بعد معلوم شود پاک بوده، طلاق او صحیح است.

2511 ٠طلاق غایب در صورت علم به حیض یا نفاس٠ کسی که می‌داند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غایب باشد، مثلاً در سفر باشد و بخواهد زنش را طلاق دهد، باید تا مدّتی که شرعاً زن محکوم به حیض یا نفاس است صبر کند و بعد او را طلاق دهد.

2512 ٠طلاق زن غایب در صورت امکان استعلام حال او٠ اگر مردی که غایب است بدون مشقّت بتواند اطّلاع پیدا کند که زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه، چنانچه بخواهد بدون اطّلاع گرفتن از وضعیّت زن، او را طلاق دهد، باید تا زمانی صبر کند که اطمینان پیدا شود که زن از حیض یا نفاس پاک شده است یا به خاطر نشانه‌هایی که شرع معیّن کرده همچون عادت زن، حکم به پاکی زن از حیض و نفاس گردد.

2513 ٠طلاق پس از آمیزش٠ اگر با همسرش که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکی کند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر کند تا حیض ببیند و پاک شود، ولی زنی را که نه سالش تمام نشده یا باردار بودن او معلوم باشد، اگر بعد از نزدیکی طلاق دهند، صحیح است و همچنین است اگر یائسه باشد؛ یعنی اگر قرشیه است (زن سیّده یکی از اقسام زن قرشیه است) بیشتر از شصت سال قمری و اگر قرشیه نیست، بیشتر از پنجاه سال قمری داشته باشد.

2514 ٠اطلاع یافتن از باردار بودن زنی که پس از آمیزش طلاق داده٠ اگر با زنی که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکی کند و در همان پاکی طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود که موقع طلاق باردار بوده، باید احتیاط کند دوباره او را طلاق دهد و تا او را دوباره طلاق نداده، او را همسر خود نداند.

2515 ٠طلاق دادن زن در سفر٠ اگر با زنی که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکی کند و غایب شود؛ مثلاً مسافرت نماید، چنانچه احتمال دهد که هنوز از پاکی بیرون نرفته و بخواهد در سفر طلاقش دهد باید یک ماه صبر کند و بعد طلاقش دهد، و اگر بعد از یک ماه صبر‌ کردن طلاقش دهد طلاق وی صحیح است هر چند بعداً معلوم شود که هنوز از آن پاکی بیرون نرفته یا در هنگام طلاق، در حال حیض یا نفاس بوده است.

اگر شخص غایب یقین داشته باشد که زنش از خون حیض و نفاس پاک است و در آن پاکی با وی نزدیکی نکرده است، یا به حکم شرع، زن وی پاک به شمار آید چنانچه زنش را طلاق دهد طلاق او صحیح است، هرچند بعداً هم معلوم شود که زن در زمان طلاق در پاکی زمان نزدیکی قرار داشته یا در حال حیض یا نفاس بوده است.

2516 ٠طلاق زنی که عادت نمی‌شود٠ اگر مرد بخواهد زن خود را که نه سالش تمام گشته و به سن یائسگی نرسیده ولی طبق معمول حیض نمی‌بیند طلاق دهد، باید از وقتی که با او نزدیکی کرده تا سه ماه قمری از نزدیکی با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد.

2517 ٠صیغه طلاق٠ طلاق باید به صیغۀ صحیح و با کلمۀ طالق و بنا بر مشهور به صیغۀ عربی خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و در صورتی که زن معیّن نباشد به گونه‌ای او را معیّن کند، بنابراین اگر خود شوهر بخواهد صیغۀ طلاق را بخواند و اسم زن او -مثلاً- فاطمه است می‌گوید: «زَوْجَتي فاطِمَةُ طالِقٌ»، و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل می‌گوید: «زَوْجَةُ مُوَكِّلي فاطِمَةُ طالِقٌ».

2518 ٠جداشدن از همسر موقّت٠ زنی که صیغه شده؛ مثلاً یک ماهه یا یک ساله او را عقد کرده‌اند، طلاق ندارد و رها شدن او به این است که مدّتش تمام شود یا مرد باقی مانده مدّت را به او ببخشد یا عقد او به واسطۀ شیر خوردن و مانند آن منفسخ شود و شاهد گرفتن و پاک بودن زن از حیض لازم نیست.

عدّۀ طلاق

2519 ٠زنانی که عدّه ندارند٠ اگر شوهر زنش را پیش از نزدیکی کردن با او طلاق دهد عدّه ندارد و زن می‌تواند بعد از طلاق فوراً ازدواج کند و همچنین زنی که نه سالش تمام نشده، و زن یائسه، عدّه ندارد، اگر چه شوهرش با او نزدیکی کرده باشد.

2520 ٠مدت عدّۀ طلاق٠ زنی که نه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر شوهرش با او نزدیکی کند و طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عدّه نگه دارد، یعنی بعد از طلاق سه پاکی ببیند و بعد از تمام شدن پاکی سوم می‌تواند شوهر کند، و اگر در حال پاکی، زن را طلاق داده و پس از آن مقداری هر چند کم، پاک باشد؛ یک پاکی به حساب می‌آید.

2521 ٠عدّۀ زنی که عادت نمی‌شود٠ زنی که در سنّ زن‌هایی است که حیض می‌بینند اگر حیض نمی‌بیند یا حیض می‌بیند ولی فاصلۀ دو حیض او سه ماه یا بیشتر است، چنانچه شوهرش بعد از نزدیکی کردن او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق تا سه ماه قمری عدّه نگه دارد.

2522 ٠نحوۀ محاسبۀ سه ماه در عدّۀ طلاق٠ زنی را که عدّه او سه ماه است هر روز از ماه طلاق دهند، در همان روز از ماه چهارم عدّه او تمام می‌شود، و احتیاط مستحب آن است که زن قبل از گذشتن 90 روز از زمان طلاق ازدواج نکند، و از کارهایی که در عدّه حرام است، خودداری کند.

2523 ٠عدّۀ زن باردار٠ اگر زن باردار را طلاق دهند، عدّه‌اش تا دنیا آمدن، یا سقط شدن بچۀ او است، بنابراین اگر مثلاً یک ساعت بعد از طلاق، بچۀ او به‌دنیا آید، عدّه‌اش تمام می‌شود، البته این در صورتی است که بچّه از عقد صحیح باشد، یا شوهر پیش از عقد از روی شبهه با زن نزدیکی کرده و زن باردار شده باشد، ولی اگر زن از زنا باردار شده باشد یا از غیر شوهرش باردار شده باشد و شوهرش او را طلاق دهد، عدّۀ طلاق با دنیا آمدن یا سقط شدن بچّه تمام نمی‌شود، بلکه عدّه وی همچون عدّه زنانی است که باردار نیستند.

2524 ٠عدّۀ ازدواج موقّت٠ زنی که نه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر به ازدواج موقّت کسی درآید، چنانچه شوهرش با او نزدیکی نماید و مدّت ازدواج تمام شود، یا به جهتی همچون بخشیدن شوهر، یا شیر خوردن، ازدواج وی فسخ گردد باید عدّه نگه دارد، پس اگر حیض می‌بیند باید به مقدار یک حیض کامل عدّه نگه دارد، و مستحب بلکه مطابق احتیاط استحبابی آن است که دو حیض کامل صبر کند و شوهر نکند، و اگر حیض نمی‌بیند چهل و پنج روز از شوهر کردن خودداری نماید و در هر حال اگر زن باردار است با به دنیا آمدن بچّه یا سقط بچّه عدّه تمام می‌گردد، همان طور که در مسألۀ قبل گذشت.

2525 ٠ابتدای عدّۀ طلاق٠ ابتدای عدّۀ طلاق از موقعی است که خواندن صیغۀ طلاق تمام می‌شود، چه زن بداند طلاقش داده‌اند یا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد که او را طلاق داده‌اند، لازم نیست دوباره عدّه نگه دارد، همچنین اگر وکیل شوهر، زن را طلاق دهد و شوهر از آن اطّلاع نداشته باشد، و بعد از تمام شدن عدّه بفهمد که وکیل او زنش را طلاق داده، لازم نیست زن دوباره عدّه نگه دارد.

عدّۀ زنی که شوهرش مرده‌

2526 ٠عده وفات٠ زنی که شوهرش مرده اگر باردار نباشد، باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد، یعنی از شوهر کردن خودداری نماید، اگر چه صیغه باشد، یا از زن‌هایی باشد که در طلاق عدّه ندارند، و اگر باردار باشد باید تا موقع زایمان یا سقط شدن کودک عدّه نگه دارد، ولی اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز بچّه‌اش به‌دنیا آید یا سقط شود، باید تا چهار ماه و ده روز عده نگه دارد، و این عدّه را عدّۀ وفات می‌گویند.

2527 ٠وظیفۀ زن در مدت عده وفات٠ زن در مدّت عدّۀ وفات، باید از زینت کردن یا پوشیدن لباس‌های زینتی یا کشیدن سرمه در چشم یا کارهای دیگر خودداری کند.

2528 ٠ابتدای عدّۀ وفات٠ ابتدای عدّۀ وفات از موقعی است که زن از مرگ شوهر مطّلع شود.

2529 ٠اطلاع یافتن از زنده بودن شوهر پس از یقین به مرگ او و ازدواج با دیگری٠ اگر زن یقین کند که شوهرش مرده و پس از تمام شدن عدّۀ وفات ازدواج کند، چنانچه معلوم شود شوهر او در موقع یقین زن به مرگ وی، هنوز زنده بوده و بعداً مرده است، باید از شوهر دوم جدا شود و برای شوهر اوّل عدّۀ وفات نگه دارد که ابتدای آن زمانی است که خبر درست مرگ وی به او می‌رسد و برای شوهر دوم، اگر با وی نزدیکی کرده باشد، عدّۀ وطی شبهه -که در شبهه عقد دائم مانند عدّۀ طلاق و در شبهه عقد موقت مانند عده آن است- نگه دارد. و در این فرض  که وطی شبهه زودتر از عده وفات است ظاهراً عدّۀ وفات و عدّۀ وطی شبهه در یکدیگر تداخل نموده و لازم نیست دو عدّۀ مستقل بگیرد، بلکه با هر کدام از آن‌ها که دیرتر به پایان می‌رسد عدّۀ زن به‌طور کامل سپری می‌گردد.

2530 ٠پذیرش قول زن در ادعای تمام شدن عدّه٠ اگر زن بگوید عدّه‌ام تمام شده، چنانچه اطمینان بر خلاف گفتۀ وی نباشد، قول او پذیرفته می‌شود.

طلاق بائن و طلاق رجعی

2531 ٠طلاق بائن و اقسام آن٠ «طلاق بائن» آن است که بعد از طلاق، مرد حقّ ندارد به زن خود رجوع کند، یعنی بدون عقد دوباره ازدواج را برقرار سازد، و آن بر شش قسم است:

اوّل: طلاق زنی که نه سال قمری‌اش تمام نشده باشد

دوم: طلاق زنی که یائسه باشد

سوم: طلاق زنی که شوهرش بعد از عقد با او نزدیکی نکرده باشد

چهارم: طلاق سوم زنی که او را سه دفعه طلاق داده‌اند

پنجم: طلاق خلع و مبارات

ششم: طلاقی که حاکم شرع، می‌دهد در مورد زنی که شوهرش نه حاضر است مخارج زندگی او را بدهد و نه حاضر است او را طلاق دهد، و احکام این‌ها بعداً گفته خواهد شد

و غیر این‌ها «طلاق رجعی» است که بعد از طلاق تا وقتی زن در عدّه است، مرد می‌تواند به او رجوع نماید.

2532 ٠احکام طلاق رجعی٠ کسی که زنش را طلاق رجعی داده، حرام است او را از خانه‌ای که موقع طلاق در آن خانه بوده بیرون کند، ولی در بعضی مواقع که در کتاب‌های مفصّل گفته شده، بیرون کردن او اشکال ندارد، و نیز حرام است زن برای کارهای غیر لازم بدون اجازۀ شوهر از آن خانه بیرون رود.

احکام رجوع کردن‌

2533 ٠انواع رجوع در طلاق رجعی٠ در طلاق رجعی مرد به دو قسم به زن خود رجوع می‌کند:

اوّل: حرفی بزند که از آن فهمیده شود که او را دوباره زن خود قرار داده است یا کاری کند که از آن این مطلب فهمیده شود، مثلاً همسر خود را ببوسد.

دوم: با همسر خود نزدیکی کند، که اگر بدون قصد رجوع هم چنین کاری را انجام دهد رجوع به حساب می‌آید.

2534 ٠رجوع بدون شاهد و اطّلاع به زن٠ برای رجوع کردن لازم نیست مرد شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد بلکه اگر بدون این که کسی بفهمد خودش رجوع کند رجوعش صحیح است، ولی اگر بعد از تمامی عدّه، مرد بگوید که در عدّه رجوع نموده‌ام و زن تصدیق نکند، لازم است مرد ادّعای خود را اثبات نماید.

2535 ٠تخلّف مرد در صورت مصالحه بر عدم رجوع در طلاق٠ مردی که زن خود را طلاق رجعی داده، اگر مالی از او بگیرد و با او صلح کند که دیگر به او رجوع نکند، این مصالحه اگر چه صحیح است و واجب است که رجوع ننماید، ولی حقّ رجوع او از بین نمی‌رود و در صورتی که رجوع کند، ازدواج دوباره برقرار خواهد شد.

2536 ٠طلاق سوم و محلِّل٠ اگر زنی را دو بار طلاق دهد و به او رجوع کند، یا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش کند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولی اگر بعد از طلاق سوم با دیگری ازدواج کند با چهار شرط به شوهر اوّل حلال می‌شود؛ یعنی می‌تواند آن زن را دوباره عقد نماید:

اوّل: عقد شوهر دوم دائم باشد نه موقت، و اگر مثلاً یک ماهه یا یک ساله او را صیغه کند، بعد از آن‌که از او جدا شد شوهر اوّل نمی‌تواند او را عقد کند.

دوم: شوهر دوم با او نزدیکی و دخول کند.

سوم: شوهر دوم طلاقش دهد یا عقد وی را فسخ کند یا عقد زن به علّتی همچون شیر دادن فسخ گردد یا شوهر دوم بمیرد.

چهارم: عدّۀ طلاق یا فسخ یا عدّۀ وفات شوهر دوم تمام شود.

طلاق خُلع‌

2537 ٠تعریف طلاق خُلع٠ طلاق زنی را که به شوهرش مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به او می‌بخشد که طلاقش دهد، «طلاق خلع» گویند.

2538 ٠صیغۀ طلاق خُلع٠ اگر شوهر بخواهد صیغۀ طلاق را بخواند باید زن را به گونه‌ای مشخّص کند و چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، می‌گوید: «زَوْجَتي فاطِمَةُ خَلَعْتُها عَلیٰ ما بَذَلَتْ»، و احتیاط مستحب آن است که پس از این عبارت صیغه طلاق را نیز ضمیمه کند، مثلاً بگوید: «هيَ طالِقٌ»، یا «فَهيَ طالِقٌ». (یعنی زنم فاطمه را در مقابل چیزی که بذل نموده طلاق خلع دادم).

2539 ٠روش خواندن صیغه طلاق خُلع توسّط وکیل٠ اگر زن کسی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان کس را وکیل کند که طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وکیل صیغۀ طلاق را این‌طور می‌خواند: «عَنْ مُوَكِّلَتي فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلي مُحَمَّدٍ لِیَخْلَعَها عَلَیْهِ» و پس از آن بدون فاصله می‌گوید: «زَوْجَةُ مُوَكِّلي خَلَعْتُها عَلیٰ ما بَذَلَتْ» و احتیاط مستحب آن است که پس از آن صیغۀ طلاق را نیز بیفزاید، مثلاً بگوید: «هيَ طالِقٌ» یا «فَهيَ طالِقٌ» و اگر زن کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد، وکیل باید بجای کلمه «مَهْرَها» آن چیز را بگوید، مثلاً اگر یک زمین داده، باید بگوید: «... بَذَلْتُ الْأَرْضَ ...».

طلاق مُبارات‌

2540 ٠تعریف طلاق مُبارات٠ اگر زن و شوهر از هم بدشان بیاید و زن مالی به مرد بدهد که او را طلاق دهد، این طلاق را «طلاق مبارات» می‌گویند.

2541 ٠صیغۀ طلاق مُبارات٠ اگر شوهر بخواهد صیغۀ مبارات را بخواند باید زن را به گونه‌ای مشخّص کند، مثلاً چنانچه اسم زن فاطمه باشد، و مالی را به شوهرش بخشیده تا طلاقش دهد، شوهر او می‌گوید: «بارَأْتُ زَوْجَتي فاطِمَةَ عَلیٰ ما بَذَلَتْ» (یعنی من از زنم فاطمه در مقابل مالی که او بذل کرده جدا می‌شوم) و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل می‌گوید: «عَنْ قِبَلِ مُوَكِّلي بارَأْتُ زَوْجَتَهُ فاطِمَةَ عَلیٰ ما بَذَلَتْ» و در هر دو صورت پس از صیغه مبارات باید احتیاط کند و صیغه طلاق را نیز بگوید، مثلاً بگوید: «هيَ طالِقٌ» یا «فَهيَ طالِقٌ» و اگر به جای کلمۀ «عَلیٰ ما بَذَلَتْ»، «بِما بَذَلَتْ» بگوید، اشکال ندارد.

2542 ٠خواندن صیغۀ طلاق خلع و مُبارات به غیر عربی٠ صیغۀ طلاق خلع و مبارات باید به‌طور صحیح و بنا بر مشهور به عربی خوانده شود، ولی اگر زن برای آن‌که مال خود را به شوهر ببخشد، مثلاً به فارسی‌ بگوید: برای طلاق فلان مال را به تو بخشیدم اشکال ندارد.

2543 ٠چگونگی رجوع در طلاق خلع و مبارات٠ اگر زن در بین عدّۀ طلاق خلع یا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر می‌تواند رجوع کند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

2544 ٠بیشتر بودن عوض خلع و مبارات از مهریه زن٠ مالی را که شوهر برای طلاق مبارات می‌گیرد باید بیشتر از مهر نباشد، ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشکال ندارد.

احکام متفرّقۀ طلاق

2545 ٠عدّۀ وطیِ به شبهه٠ اگر با زن نامحرمی به گمان این که همسر خود او است نزدیکی کند، چه زن بداند که او شوهرش نیست یا گمان کند شوهرش می‌باشد، زن باید عدّه نگه دارد.

2546 ٠عدّۀ زنا٠ اگر مردی با زنی که می‌داند همسرش نیست زنا کند، لازم نیست آن زن، عدّه نگه دارد، چه زن بداند که آن مرد شوهر او نیست یا خیال کند که شوهرش می‌باشد. ولی به تفصیلی که در مسألۀ 2408 آمده است، برای ازدواج و نزدیکی باید صبر کنند.

2547 ٠فریب دادن زن شوهردار برای طلاق وازدواج٠ اگر مرد، زنی را گول بزند که از شوهرش طلاق بگیرد و زن او شود طلاق و عقد آن زن صحیح است، هر چند معصیت بزرگی کرده‌اند.

2548 ٠واگذاری اختیار طلاق به زن٠ هر گاه زن با شوهر شرط کند که اگر شوهر مسافرت نماید، یا مثلاً شش ماه، به او خرجی ندهد اختیار طلاق با او باشد، این شرط باطل است، ولی چنانچه شرط کند که اگر مرد مسافرت کند یا مثلاً تا شش ماه خرجی ندهد، از طرف او برای طلاق خود وکیل باشد، چنانچه شوهر او را از وکالت برکنار نکرده باشد یا از وکالت برکنار کرده ولی خبر برکناری وی به زن نرسیده باشد، و زن خود را طلاق دهد، صحیح است.

گفتنی است که اگر شرط به این شکل باشد که شوهر زن را وکیل در طلاق نموده و حقّ عزل وکالت را هم نداشته باشد (به گونه‌ای که اگر زن را عزل کند، و خبر عزل هم به او برسد، باز وکالت برقرار باشد) چنین شرطی صحیح نیست، هر چند اصل وکالت صحیح است. ولی اگر شرط به این شکل باشد که زن وکیل در طلاق باشد و مرد موظّف باشد که وکالت را عزل نکند، در این صورت شرط صحیح است و عزل کردن زن از‌ وکالت بر مرد حرام است، ولی اگر چنین امر حرامی را مرتکب شده عزل وی مؤثّر بوده و با آگاه شدن زن از عزل، دیگر وکیل در طلاق نخواهد بود.

در این مسأله فرقی نیست که شرط در ضمن عقد نکاح باشد یا در ضمن عقد دیگر، یا به عنوان قراردادی مستقل بین زن و شوهر بسته شده باشد.

2549 ٠ازدواج کردن زنی که شوهرش مفقود شده٠ زنی که شوهرش گم شده، اگر بخواهد با دیگری ازدواج کند، باید نزد حاکم شرع رفته و به دستور او عمل نماید.

2550 ٠چگونگی طلاق دیوانه٠ پدر و جدّ پدری دیوانه می‌توانند زن او را طلاق دهند، مگر آن‌که طلاق زن برای دیوانه مفسده داشته باشد.

2551 ٠طلاق ولیّ از طرف طفل نابالغ٠ اگر پدر یا جدّ پدری برای طفل خود زنی را صیغه کند، اگر چه مقداری از زمان تکلیف بچّه جزء مدّت صیغه باشد؛ مثلاً برای پسر چهارده سالۀ خودش زنی را دو ساله صیغه کند، چنانچه صلاح بچّه باشد، می‌تواند مدّت آن زن را ببخشد، ولی زن دائمی او را نمی‌تواند طلاق دهد.

2552 ٠ازدواج با زن مطلقه بدون احراز عدالت شهود٠ اگر از روی علاماتی که در شرع معیّن شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگری که می‌داند آنان عادل نیستند، نباید آن زن را برای خود یا کس دیگر عقد کند، ولی اگر در عدالت آن دو نفر شک داشته باشد می‌تواند آن زن را بعد از تمام شدن عدّه‌اش برای خود یا برای کس دیگر عقد کند، اگر چه احتیاط مستحب آن است که از ازدواج با او خودداری کند و برای دیگری هم او را عقد نکند.

2553 ٠طلاق زن بدون اطّلاع او و احکام مترتب بر آن٠ اگر کسی زن خود را بدون این که او بفهمد طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مثل وقتی که زنش بوده بدهد و مثلاً بعد از یک سال بگوید، یک سال پیش تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت کند، می‌تواند چیزهایی را که در آن مدّت برای زن تهیّه نموده و او مصرف نکرده است از او پس بگیرد، ولی چیزهایی را که مصرف کرده، نمی‌تواند از او مطالبه نماید.

احکام غصب‌

غصب آن است که انسان از روی ظلم، بر مال یا حقّ کسی مسلّط شود و این یکی از گناهان کبیره است که اگر کسی انجام دهد در قیامت به عذاب سخت گرفتار می‌شود، از حضرت پیغمبر اکرم(ص) روایت شده که هر کس یک وجب زمین از دیگری غصب کند، در قیامت آن زمین را از هفت طبقۀ آن مثل طوق به گردن او می‌اندازند.

2554 ٠غصب حقّ استفاده٠ اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهای دیگری که برای عموم ساخته شده استفاده کنند، حقّ آنان را غصب نموده و همچنین است اگر کسی نگذارد جایی را که دیگری به آن پیشی گرفته، استفاده کند.

2555 ٠تصرّف بدهکار در رهن قبل از پرداخت بدهی٠ چیزی را که انسان پیش طلبکار گرو می‌گذارد، باید پیش او بماند که اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن به دست آورد، پس اگر پیش از آن‌که طلب او را بدهد آن چیز را از او بگیرد، حقّ او را غصب کرده است.

2556 ٠حق مطالبۀ رهنی که غصب شده٠ مالی را که نزد کسی گرو گذاشته‌اند، اگر دیگری غصب کند صاحب مال و طلبکار می‌توانند چیزی را که غصب کرده از او مطالبه نمایند و چنانچه آن چیز را از او بگیرند، باز هم در گرو است و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرند، آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو می‌باشد.

2557 ٠برگرداندن مال غصبی به مالک یا وکیل او٠ اگر انسان چیزی را غصب کند، باید هرچه زودتر به صاحبش یا ولیّ او برگرداند و اگر به وکیل او هم بازگرداند به منزلۀ این است که به خود صاحب بازگردانده است.

2558 ٠منفعت مال غصبی٠ اگر از چیزی که غصب کرده منفعتی به دست آید، مثلاً از‌ گوسفندی که غصب کرده بره‌ای پیدا شود، مال صاحب مال است و نیز کسی که مثلاً خانه‌ای را غصب کرده، اگر چه در آن ننشیند باید اجارۀ آن را بدهد، مگر آن‌که بر فرض غصب نکردن هم اجاره دادن آن خانه و استفاده از آن برای مالک مقدور نباشد که در صورتی که غاصب در آن ننشیند لازم نیست اجارۀ آن را بدهد.

2559 ٠غصب اموال دیوانه یا نابالغ٠ اگر از بچۀ نابالغ یا دیوانه یا سفیه چیزی را که مال او است غصب کند، باید آن را به ولیّ او بدهد و اگر آن را به ولیّ ندهد یا به دست آن بچّه یا دیوانه یا سفیه بدهد و از بین برود، ضامن است.

2560 ٠غصب مال توسّط دو نفر٠ هرگاه دو نفر با هم چیزی را غصب کنند هر کدام آنان به نسبت استیلایی که پیدا کرده ضامن آن است و چنانچه هر دو بر تمام آن چیز تسلّط داشته باشند، هرکدام از آنان ضامن آن چیز است اگر چه هر یک به تنهایی نمی‌توانسته آن را غصب کند.

2561 ٠مخلوط کردن مال غصبی با غیر غصبی٠ اگر چیزی را که غصب کرده با چیز دیگری مخلوط کند، مثلاً گندمی را که غصب کرده با جو مخلوط نماید، چنانچه جدا کردن آن‌ها ممکن است، اگر چه زحمت داشته باشد، باید جدا کند و به صاحبش برگرداند مگر بداند که صاحب آن به گونۀ دیگری راضی است.

2562 ٠خراب کردن مال غصبی٠ اگر چیزی را که ساختن آن حرام است ولی نگاه داشتن آن حرام نیست غصب کند و آن را خراب کند، باید آن را به همراه تفاوت قیمتش به صاحبش بازگرداند.

همچنین اگر مثلاً گوشواره‌ای را که غصب کرده خراب نماید، چنانچه برای این که تفاوت قیمت ندهد، بگوید آن را مثل اوّلش می‌سازم، مالک مجبور نیست قبول نماید و مالک نیز نمی‌تواند او را مجبور کند که آن را مثل اوّلش بسازد، مگر درست کردن آن مشقّتی برای غاصب نداشته باشد که مالک می‌تواند غاصب را مجبور کند.

2563 ٠اضافه کردن ارزش مال غصبی٠ اگر چیزی را که غصب کرده به‌طوری تغییر دهد که از اوّلش بهتر شود؛ مثلاً طلایی را که غصب کرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگوید مال را‌ به همین صورت بده، باید به او بدهد و نمی‌تواند برای زحمتی که کشیده مزد بگیرد، بلکه بدون اجازۀ مالک حقّ ندارد آن را به صورت اوّلش درآورد، و اگر بدون اجازۀ او آن چیز را مثل اوّلش کند، باید تفاوت قیمت ساخته و نساخته را هم به صاحبش بدهد.

2564 ٠افزودن ارزش مغصوب و درخواست مالک برای به حالت اوّل در آوردن آن٠ اگر چیزی را که غصب کرده به‌طوری تغییر دهد که از اوّلش بهتر شود، و صاحب مال بگوید باید آن را به صورت اوّل درآوری واجب است آن را به صورت اوّلش درآورد، و چنانچه قیمت آن به واسطۀ تغییر دادن از اوّلش کمتر شود، باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلایی را که غصب کرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگوید: باید به صورت اوّلش درآوری، در صورتی که بعد از آب کردن، قیمت آن از پیش از گوشواره ساختن کمتر شود، باید تفاوت آن را بدهد.

البتّه اگر کم شدن قیمت به جهت اختلاف قیمت بازار باشد (نه به خاطر پدید آمدن نقصی در خود آن گوشواره یا ویژگی‌های آن) پرداخت تفاوت قیمت لازم نیست.

2565 ٠زراعت و درخت‌کاری در زمین غصبی٠ اگر در زمینی که غصب کرده زراعت کند، یا درخت بنشاند زراعت و درخت و میوۀ آن مال خود اوست، و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد که زراعت و درخت در زمین بماند، کسی که غصب کرده باید فوراً زراعت یا درخت خود را اگر چه ضرر نماید از زمین بکند، و نیز باید اجارۀ زمین را در مدّتی که زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد و خرابی‌هایی را که در زمین پیدا شده، درست کند؛ مثلاً جای درختها را پر کند، و اگر به واسطۀ این‌ها قیمت زمین از اوّلش کمتر شود، باید تفاوت آن را هم بدهد، و نمی‌تواند صاحب زمین را مجبور کند که زمین را به او بفروشد، یا اجاره دهد، و نیز صاحب زمین نمی‌تواند او را مجبور کند که درخت یا زراعت را به او بفروشد.

2566 ٠رضایت مالک به باقی ماندن زراعت غصبی در زمینش٠ اگر صاحب زمین راضی شود که زراعت و درخت در زمین او بماند کسی که آن را غصب کرده، لازم نیست درخت و زراعت را بکند، ولی باید اجارۀ آن زمین را از وقتی که غصب کرده تا وقتی که صاحب زمین راضی شده بدهد.

2567 ٠تلف شدن مال غصبی٠ اشیاء بر دو گونه‌اند: قیمی و مثلی. مراد از «قیمی» چیزی است که تهیّۀ مثل آن از هر جهت، برای معمول افراد آسان نیست. مراد از «مثلی» چیزی است که تهیّۀ مثل آن از هر جهت، برای معمول افراد آسان است. اگر کسی یکی از اشیاء قیمی همچون گاو و گوسفند را غصب کند و آن چیز از بین برود، باید قیمت آن را بدهد ولی اگر غاصب، مثل چیزی را که تلف شده، از هر جهت، مالک باشد -مثلاً گوسفندی با مشخّصات گوسفند تلف شده را از کسی طلب داشته باشد- یا تهیّۀ مثل چیز تلف شده برای شخص غاصب آسان باشد، مالک می‌تواند غاصب را مجبور کند که مثل را به وی تحویل دهد، ولی اگر تهیّۀ مثل برای غاصب دشوار باشد یا باید برای تهیّۀ آن بیش از قیمت آن بپردازد، لازم نیست مثل را تحویل دهد بلکه می‌تواند قیمت آن را به مالک بپردازد و چنانچه قیمت بازار آن فرق کرده باشد، باید قیمت زمان تلف شدن را بدهد هر چند احتیاط مستحب آن است که بالاترین قیمتی را که از زمان غصب کردن تا زمانی که می‌خواهد قیمت را بدهد، پیدا کرده بدهد.

2568 ٠ارزش افزودۀ مال غصبی٠ اگر چیزی را که غصب کرده «قیمی» باشد (همچون گوسفند) و از بین برود، چنانچه قیمت بازار آن فرق نکرده باشد، ولی در مدّتی که پیش او بوده به جهتی؛ همچون چاق شدن یا بهبود گوشت آن، گران‌تر شده باشد، باید بالاترین قیمت وقتی را که در نزد وی بوده بدهد.

2569 ٠دادن عوض مال غصبی که مثل آن موجود است٠ اگر چیزی را که غصب کرده «مثلی» باشد (همچون گندم و جو) و از بین برود، باید مثل همان چیزی را که غصب کرده بدهد و چیزی را که می‌دهد باید خصوصیّاتش مثل چیزی باشد که آن را غصب کرده و از بین رفته است.

2570 ٠غصب مال غصبی٠ اگر چیزی را که غصب کرده دیگری از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال می‌تواند عوض آن را از هر یک از آنان بگیرد، یا عوض مال خود را از هر دو (از هر کدام آنان مقداری از عوض را) بگیرد، و چنانچه عوض مال را از اوّلی بگیرد، اوّلی می‌تواند آنچه را داده از دومی بگیرد ولی اگر از دومی که آن چیز پیش او‌ تلف شده بگیرد، او نمی‌تواند آنچه را داده از اوّلی بگیرد.

2571 ٠معاملۀ باطل و تصرّفات بعد از آن٠ اگر چیزی را که می‌فروشد یکی از شرط‌های صحّت معامله در آن نباشد، مثلاً چیزی را که باید با وزن خرید و فروش کنند بدون وزن معامله نمایند، معامله باطل است، و چنانچه فروشنده و خریدار با قطع نظر از معامله راضی باشند که در مال یکدیگر تصرّف کنند اشکال ندارد، وگرنه چیزی را که از یکدیگر گرفته‌اند مثل مال غصبی است و باید آن را به هم برگردانند، و در صورتی که مال هر یک در دست دیگری تلف شود، چه بداند معامله باطل است چه نداند، باید عوض آن را بدهد.

2572 ٠تلف مال در دست خریدار قبل از خریدن٠ هرگاه مالی را از فروشنده بگیرد که آن را ببیند یا مدّتی نزد خود نگه دارد تا اگر پسندید بخرد، در صورتی که آن مال تلف شود، چنانچه افراط و تفریط نکرده باشد، ضامن نیست.

احکام مالی که انسان آن را پیدا می‌کند

2573 ٠پیدا کردن مالی که نشانه‌ای ندارد٠ مالی را که انسان پیدا می‌کند اگر نشانه‌ای نداشته باشد که به واسطۀ آن صاحبش معلوم شود، باید احتیاط کند و با اذن حاکم شرع صدقه دهد و نمی‌تواند آن را تملّک کند مگر آن‌که قیمت آن از یک درهم (که بنا بر مشهور 6/12 نخود نقره سکّه‌دار بوده و در مسألۀ 1872 دربارۀ اندازۀ آن توضیح داده شد) کمتر باشد که می‌تواند آن را تملّک کند.

2574 ٠مال گمشده‌ای که نشانه دارد٠ اگر مالی پیدا کند که نشانه دارد چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضی است یا نه، نمی‌تواند بدون اجازۀ او بردارد مگر برداشتن آن مال احسان به مالک به شمار آید، مثلاً در جایی که مال در معرض از بین رفتن است، می‌تواند آن را به قصد نگاهداری برای مالک بردارد، و اگر صاحب آن معلوم نباشد چنانچه قیمت آن از یک درهم کمتر باشد می‌تواند به قصد این که ملک خودش باشد بردارد.

2575 ٠پیداکردن مال نشانه‌دار با قیمت یک درهم و بیشتر٠ هرگاه چیزی را که پیدا کرده نشانه‌ای دارد که به واسطۀ آن می‌تواند صاحبش را پیدا کند، اگر چه بداند صاحب آن کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد، باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محلّ اجتماع مردم اعلان کند، و لازم نیست پیداکننده خودش اعلان کند، بلکه می‌تواند به کسی که اطمینان دارد بگوید که اعلان نماید.

2576 ٠پیدا نشدن صاحب مال پس از یک سال اعلان٠ اگر تا یک سال اعلان کند و صاحب مال پیدا نشود در صورتی که آن مال را در غیر حرم پیدا کرده باشد می‌تواند آن را برای خود بردارد یا برای صاحبش نگهداری کند که هر وقت پیدا شد به او بدهد یا آن را صدقه بدهد.

2577 ٠ضمان مال پس از یک سال اعلان٠ اگر بعد از آن‌که یک سال اعلان کرد و صاحب مال پیدا نشد مال را‌ برای صاحبش نگهداری کند و از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده ضامن نیست، ولی اگر برای خود برداشته باشد ضامن است (یعنی اگر صاحبش پیدا شود باید آن مال یا عوض آن را به او بدهد) و چنانچه صدقه داده باشد، صاحبش می‌تواند به صدقه دادن راضی شده یا عوض مالش را بگیرد و ثواب صدقه برای صدقه‌دهنده باشد، در سایر مسائل این فصل هم که از صدقه دادن سخن گفته شده، اگر صاحب مال به صدقه راضی نشود، صدقه‌دهنده ضامن است.

2578 ٠اعلان نکردن عمدیِ مال پیدا شده٠ کسی که مالی را پیدا کرده، اگر عمداً طبق دستوری که گفته شد اعلان نکند، نه تنها معصیت کرده، بلکه باز هم واجب است اعلان کند.

2579 ٠مال گمشده در حرم مکه٠ هرگاه در حرم (که محدوده‌ای مشخّص از مکّه و اطراف آن می‌باشد) مال گمشده‌ای را ببیند نباید آن را بردارد، بلکه به حال خود رها کند، چه قیمت آن به اندازۀ یک درهم برسد یا نرسد، مگر این که برای اعلان کردن در جستجوی مالک آن را بردارد، و پس از اعلان کردن و نیافتن مالک آن نیز آن را صدقه دهد، یا برای صاحب آن تا وقتی که احتمال دارد صاحب آن پیدا شود، نگه دارد.

2580 ٠پیدا کردن مال توسّط دیوانه یا بچّه٠ اگر دیوانه یا بچۀ نابالغ چیزی پیدا کند، ولیّ او باید اعلان کند، و پس از آن با رعایت مصلحت وی آن را برایش تملّک کند یا صدقه دهد یا برای مالک آن نگاه دارد.

2581 ٠ناامیدی از یافتن صاحب مال در بین سال٠ اگر انسان در بین سالی که اعلان می‌کند، از پیدا شدن صاحب مال ناامید شود، باید آن را صدقه دهد و باید احتیاط کند و از حاکم شرع اذن بگیرد.

2582 ٠از بین رفتن مال در بین سال اعلان٠ اگر در بین سالی که اعلان می‌کند مال از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی کرده، باید عوض آن را به صاحبش بدهد و اگر کوتاهی نکرده، چیزی بر او واجب نیست.

2583 ٠ناامیدی از یافتن صاحب مال بواسطه اعلان٠ اگر مالی را که نشانه دارد و قیمت آن به یک درهم می رسد در جایی پیدا کند که معلوم است به واسطۀ اعلان، صاحب آن پیدا نمی شود، باید آن را‌ صدقه بدهد و لازم نیست صبر نماید تا سال تمام شود، و باید احتیاط کند برای صدقه دادن از حاکم شرع اجازه بگیرد.

2584 ٠برداشتن مال به خیال این که مال خود اوست٠ اگر چیزی را پیدا کند و به خیال این که مال خود او است بردارد، بعد بفهمد مال خودش نبوده، باید به احکام مال پیدا شده عمل کند.

2585 ٠شیوه اعلان کردن مال گمشده٠ در هنگام اعلان باید عبارتی را برگزیند که بیش از همه شنونده را متوجّه مال گمشده و صفات آن بنماید، بنابراین معمولاً نمی‌تواند بگوید که «چیزی یا مالی پیدا شده» بلکه مثلاً باید بگوید: «طلا یا نقره یا ظرف یا پیراهنی پیدا شده است» البتّه نباید تمام ویژگی‌های آن را هم ذکر کند، بلکه باید هنوز چیز پیدا شده در بوتۀ ابهام باقی باشد، خلاصه باید بهترین راهی را که مال را به صاحبش می‌رساند برگزیند، عبارت اعلان نه کاملاً مبهم باشد و نه کاملاً مشخّص، بلکه مابین این دو حالت باشد.

2586 ٠دادن مال به کسی که ادّعای مالکیّت آن را دارد٠ اگر کسی چیزی را پیدا کند و دیگری بگوید مال من است و نشانه‌های آن را بگوید، اگر اطمینان نباشد مال اوست نمی‌تواند به او بدهد و اگر اطمینان باشد باید به او بدهد و لازم نیست نشانه‌هایی را که بیشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آن‌ها نیست بگوید.

2587 ٠تلف شدن مالی که پیدا کردن آن را اعلان نکرده٠ اگر قیمت چیزی را که پیدا کرده به یک درهم برسد، چنانچه اعلان نکند، و در مسجد یا جای دیگری که محلّ اجتماع مردم است بگذارد و آن چیز از بین برود یا دیگری آن را بردارد، کسی که آن را پیدا کرده ضامن است.

2588 ٠پیدا کردن مال فاسد شدنی٠ هرگاه چیزی پیدا کند که اگر بماند فاسد می‌شود یا از قیمت آن کاسته می‌گردد، باید تا مقداری که از قیمت آن کاسته نمی‌شود آن را نگه دارد و بعد از آن قیمت کند و خودش بردارد و یا بفروشد و پولش را نگه دارد، و احتیاط مستحب آن است که در صورت امکان در فروش آن به خودش یا به دیگری از حاکم شرع اجازه بگیرد، ولی ظاهراً اجازه لازم نیست، به ویژه در چیزهایی مثل غذای پخته و سبزیجات که به سرعت فاسد می‌شوند، و در هر صورت باید اعلان را تا یک سال ادامه دهد تا اگر صاحب آن پیدا شد پول آن را به وی بدهد و اگر صاحب آن پیدا نشد صدقه دهد.

2589 ٠همراه داشتن مال گمشده هنگام نماز٠ اگر همراه داشتن مالی که پیدا کرده ضرری به آن نداشته باشد، می‌تواند آن را در موقع وضو و نماز یا غیر آن همراه داشته باشد.

2590 ٠تصرف در کفشی که به جای کفش برده شده، مانده است٠ اگر کفش او را ببرند و کفش دیگری بجای آن بگذارند، چنانچه بداند کفشی که مانده مال کسی است که کفش او را برده و نتواند کفش خود را به دست آورد، می‌تواند کفشی را که مانده به جای کفش خودش بردارد، ولی اگر قیمت آن از کفش خودش بیشتر باشد، باید هر وقت صاحب آن پیدا شد زیادی قیمت را به او بدهد و چنانچه از پیدا شدن او ناامید شود، باید احتیاط کند و با اجازه حاکم شرع زیادی قیمت را صدقه بدهد و اگر احتمال دهد کفشی که مانده مال کسی نیست که کفش او را برده در صورتی که قیمت آن از یک درهم کمتر باشد، می‌تواند برای خود بردارد و اگر بیشتر باشد، باید تا یک سال اعلان کند و بعد از یک سال احتیاطاً صدقه بدهد.

2591 ٠مالِ مجهول المالک٠ اگر صاحب مالی که در دست انسان است نامعلوم باشد و بر آن مال پیدا شده صدق نکند، مثل آن‌که امانتی به انسان بسپارند و او فراموش کند که صاحب مال چه کسی بوده است و صاحب مال هم به دنبال مالش نیاید (که به این مال مجهول المالک گفته می‌شود)، لازم است صاحب آن را جستجو کند و پس از مأیوس شدن از پیدا شدن صاحبش آن را صدقه بدهد و باید احتیاط کند برای صدقه دادن از حاکم شرع اجازه بگیرد. و اگر بعداً صاحبش پیدا شد، چیزی بر عهدۀ او نیست، همچنین اگر صاحب مال مشخّص است، ولی انسان نمی‌تواند آن را به وی یا به ولیّ یا وکیل او برساند، باید آن را صدقه بدهد و باید احتیاط کند برای صدقه دادن از حاکم شرع اجازه بگیرد.


[1]. سال شمسی تقریباً 24/365 روز و سال قمری تقریباً 37/354 روز است، لذا پانزده سال قمری حدود 163 روز از پانزده سال شمسی و نه سال قمری حدود 98 روز از سال شمسی کمتر است.

 

احکام سر بریدن و شکار حیوانات

2592 ٠شرط پاک و حلال بودن حیوانِ حلال گوشت‌٠ اگر حیوان حلال‌گوشت را به دستوری که بعداً گفته می‌شود سر ببرند، وحشی باشد یا اهلی، بعد از جان دادن بدن آن پاک و در نتیجه گوشت آن حلال است.

البتّه در برخی موارد که در مسألۀ 2640 خواهد آمد حیوان حلال‌گوشت، حرام‌گوشت خواهد شد، لذا با سر بریدن گوشت آن حلال نمی‌شود.

2593 ٠شکار حیوان حلال گوشت٠ حیوان حلال‌گوشت وحشی مانند آهو و کبک و بز کوهی و حیوان حلال‌گوشتی که اهلی بوده و بعداً وحشی شده، مثل گاو و شتر اهلی که فرار کرده و وحشی شده است، اگر به دستوری که بعداً گفته می‌شود آن‌ها را شکار کنند پاک و حلال است، ولی حیوان حلال‌گوشت اهلی مانند گوسفند و مرغ خانگی و حیوان حلال‌گوشت وحشی که به واسطۀ تربیت کردن اهلی شده است با شکار کردن پاک و حلال نمی‌شود.

2594 ٠شرط حلیت حیوان حلال گوشت وحشی با شکار٠ حیوان حلال‌گوشت وحشی در صورتی با شکار کردن پاک و حلال می‌شود که بتواند فرار کند یا پرواز نماید، بنابراین بچّه آهو که نمی‌تواند فرار کند و بچّه کبک که نمی‌تواند پرواز نماید، با شکار کردن پاک و حلال نمی‌شود.

2595 ٠حیوانِ حلال گوشتی که خون جهنده ندارد٠ حیوان حلال‌گوشتی که مانند ماهی خون جهنده ندارد اگر به خودی خود بمیرد یا به غیر دستور شرعی که گفته می‌شود آن را بکشند پاک است ولی گوشت آن را نمی‌شود خورد.

2596 ٠حیوان حرام گوشتی که خون جهنده ندارد٠ حیوان حرام‌گوشتی که خون جهنده ندارد مانند مار، پس از مرگ حلال نیست، چه خودش بمیرد یا سرش را ببرند یا آن را شکار کنند ولی مرده آن پاک است.

2597 ٠پاک نشدن سگ و خوک با سربریدن و شکار٠ سگ و خوک به واسطۀ سر بریدن و شکار کردن پاک نمی‌شوند و در نتیجه خوردن گوشت آن‌ها هم حرام است و حیوان حرام گوشتی را که درنده و گوشت‌خوار است، مانند گرگ و پلنگ، اگر به دستوری که گفته شده سر ببرند، یا با تیر و مانند آن شکار کنند پاک است ولی گوشت آن حلال نمی‌شود و اگر با سگ شکاری آن را شکار کنند پاک شدن بدنش هم اشکال دارد.

2598 ٠سر بریدن یا شکار فیل، خرس، موش و بوزینه٠ فیل و خرس و بوزینه و موش و حیواناتی که مانند مار و سوسمار در داخل زمین زندگی می‌کنند، اگر خون جهنده داشته باشند و به خودی خود بمیرند نجسند، بلکه اگر سر آن‌ها را هم ببرند، یا آن‌ها را شکار نمایند، پاک شدن بدن‌شان اشکال دارد.

2599 ٠بچۀ مردۀ بیرون آمده از شکم حیوان زنده٠ اگر از شکم حیوان زنده بچۀ مرده‌ای بیرون آید، یا آن را بیرون آورند نجس است، بنابراین خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بریدن حیوانات

2600 ٠بریدن چهار رگ٠ دستور سر بریدن حیوان آن است که حلقوم «مجرای نفس» و مری «مجرای غذا» و دو شاهرگ را که در دو طرف حلقوم است که به آن‌ها اوداج اربعه «چهار رگ» گفته می‌شود، از پایین برآمدگی زیر گلو به‌طور کامل ببرند، و اگر آن‌ها را بشکافند کافی نیست.

2601 ٠بریدن بعضی از چهار رگ حیوان پس از مرگ٠ اگر بعضی از چهار رگ را ببرند و صبر کنند تا حیوان بمیرد بعد بقیّه را ببرند فایده ندارد، امّا در صورتی که چهار رگ را پیش از جان دادن حیوان ببرند ولی به‌طور معمول پشت سر هم نباشند، آن حیوان پاک و حلال است، اگر چه احتیاط مستحب آن است که پشت سر هم ببرند.

2602 ٠پاره شدن رگ‌های گوسفند توسّط گرگ٠ اگر گرگ گلوی گوسفند را به‌طوری بکند که برخی از چهار رگی که در گردن است و باید بریده شود به‌طور کامل کنده شود، بنا بر احتیاط با قطع دیگر رگ‌ها گوسفند حلال و پاک نمی‌باشد، ولی اگر از تمام رگ‌ها چیزی باقی بماند، هر چند از هر‌ یک قسمتی کنده شده باشد در صورتی که گوسفند زنده باشد و قسمت باقی مانده از چهار رگ را ببرند، حلال و پاک است.

شرایط سر بریدن حیوان‌

2603 ٠شرایط پنج‌گانه ذبح٠ سر بریدن حیوان چند شرط دارد:

اوّل: کسی که سر حیوان را می‌برد، چه مرد باشد، چه زن، باید مسلمان باشد. و بچّه مسلمان هم اگر ممیّز باشد؛ یعنی خوب و بد را بفهمد، می‌تواند سر حیوان را ببرد و امّا کسی که از کفّار یا از فرقه‌هایی است که در حکم کفّارند، مانند غلات و خوارج و نواصب، نمی‌تواند سر حیوان را ببرد.

دوم: سر حیوان را با وسیلۀ تیزی که بریدن با آن متعارف است همچون کارد و چاقو ببرد و لازم نیست سر حیوان را با چیزی ببرد که از جنس آهن باشد، بنابراین بریدن سر حیوان با کارد استیل اشکالی ندارد هر چند بداند که به استیل آهن گفته نمی‌شود، ولی چنانچه چنین وسیلۀ تیزی پیدا نمی‌شود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می‌میرد یا سر بریدنش ضروری باشد، می‌توان با چیزهای تیز دیگر همچون شیشه و سنگ تیز که چهار رگ حیوان را جدا می‌کند، سر آن را برید.

سوم: در موقع سربریدن، جلوی بدن حیوان رو به قبله باشد، و کسی که می‌داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند و سر ببرد، حیوان نجس و در نتیجه حرام می‌شود ولی اگر فراموش کند یا مسأله را نداند یا قبله را اشتباه کند یا نداند قبله کدام طرف است یا نتواند حیوان را رو به قبله کند اشکال ندارد.

چهارم: وقتی می‌خواهد سر حیوان را ببرد، یا کارد به گلویش بگذارد، به نیّت سر بریدن نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید: «بِسْمِ اللّهِ» یا «الْحَمْدُ لِلهِ» یا «سُبْحانَ اللّهِ» یا «لا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ» کافی است، و بردن نام خدا به هر زبانی کفایت می‌کند هر چند اندکی قبل از کارد بر گردن نهادن یا بعد از آن باشد، و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمی‌شود و در نتیجه گوشت آن هم حرام است ولی اگر از روی فراموشی نام‌ خدا را نبرد اشکال ندارد.

پنجم: خون بسیارِ تازه از بدن حیوان خارج شود و بداند یا احتمال دهد که حیوان بعد از سر بریدن حرکتی کرده، اگر چه مثلاً چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین بزند، ولی اگر تنها چنین خونی بیرون آید، و بداند که حیوان بعد از سر بریدن حرکتی نکرده یا حرکت حیوان را متوجّه شود و بداند که چنین خونی بیرون نیامده کافی نیست، بله اگر خون بسیار تازه بیرون آید و احتمال دهد که حیوان حرکتی کرده، یا حیوان حرکتی کرده و احتمال دهد که چنین خونی بیرون آمده کفایت میکند.

گفتنی است که شرط پنجم در جایی است که زنده یا مرده بودن حیوان پیش از سربریدن معلوم نباشد، ولی اگر بداند که حیوان پیش از سر بریدن زنده بوده چنین شرطی لازم نیست.

دستور کشتن شتر

2604 ٠شیوه کشتن شتر٠ اگر بخواهند شتر را بکشند که بعد از جان دادن پاک و در نتیجه حلال باشد، باید با شرایطی که برای سر بریدن حیوانات گفته شد، کارد یا چیز برندۀ دیگری مانند آن را در گودی بین گردن و سینه‌اش فرو کنند.

2605 ٠نحوۀ قرار گرفتن بدن شتر هنگام کشتن٠ وقتی می‌خواهند کارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است که شتر ایستاده باشد ولی اگر در حالی که زانوها را به زمین زده یا به پهلو خوابیده و جلوی بدنش رو به قبله است، کارد را در گودی گردنش فرو کنند اشکال ندارد.

2606 ٠حکم ذبح شتر یا نحر گاو و گوسفند٠ اگر بجای این که کارد در گودی گردن شتر فرو کنند سر آن را ببرند، یا گوسفند و گاو و مانند این‌ها را مثل شتر کارد در گودی گردن‌شان فرو کنند، بدن آن‌ها نجس بوده و در نتیجه گوشت آن‌ها حرام است، ولی اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستوری که گفته شد کارد در گودی گردنش فرو کنند، بدن آن پاک و در نتیجه گوشت آن حلال است و نیز اگر کارد در گودی گردن گاو یا گوسفند و مانند این‌ها فرو کنند و تا زنده‌ است سر آن را با رعایت شرایط ببرند، پاک و در نتیجه گوشت آن حلال است.

2607 ٠شیوه ذبح یا نحر حیوان سرکش٠ اگر حیوان سرکش شود و نتوانند آن را به دستوری که در شرع معیّن شده بکشند، یا مثلاً در چاه بیفتد و احتمال بدهند که در آنجا بمیرد و کشتن آن به دستور شرع ممکن نباشد، هر جای بدنش را که زخم بزنند و در اثر زخم جان بدهد پاک و در نتیجه حلال می‌شود و رو به قبله بودن آن لازم نیست، ولی باید شرط‌های دیگری را که برای سر بریدن حیوانات گفته شد دارا باشد.

مستحبات سر بریدن حیوان‌

2608 ٠امور مستحبی هنگام ذبح٠ چند چیز موقع سربریدن حیوانات مستحب است:

اوّل: موقع سر بریدن گوسفند، دو دست و یک پای آن را ببندد و پای دیگرش را باز بگذارند و موقع سر بریدن گاو، چهار دست و پایش را ببندند و دم آن را باز بگذارند و موقع کشتن شتر، دو دست آن را از پایین تا زانو، یا تا زیر بغل به یکدیگر ببندند و پاهایش را باز بگذارند و مستحب است مرغ را بعد از سر بریدن رها کنند تا پر و بال بزند.

دوم: کسی که حیوان را می‌کشد رو به قبله باشد.

سوم: پیش از کشتن حیوان آب جلوی آن بگذارند.

چهارم: کاری کنند که حیوان کمتر اذیّت شود، مثلاً کارد را خوب تیز کنند و با عجله سر حیوان را ببرند.

مکروهات سر بریدن حیوان‌

2609 ٠امور مکروه هنگام ذبح٠ چند چیز موقع سر بریدن حیوانات مکروه است:

اوّل: کارد را پشت گردن فرو کنند و به طرف جلو بیاورند که گردن از پشت آن بریده شود.

دوم: پیش از بیرون‌آمدن روح، سر حیوان را از بدنش جدا کنند ولی اگر از روی غفلت یا به واسطۀ تیز بودن کارد، بی‌اختیار سر حیوان جدا شود مکروه نیست.

سوم: پیش از آن‌که روح از بدن حیوان بیرون رود عمداً مغز حرام را که در تیرۀ پشت‌ است و از مهره‌های گردن تا دم حیوان امتداد دارد ببرند

بنا بر احتیاط استحبابی مؤکّد این سه امر رعایت شده و از خوردن حیوانی که در هنگام سر بریدن آن یکی از آن‌ها رعایت نشده خودداری شود.

چهارم: پیش از بیرون‌آمدن روح، پوست حیوان را بکنند.

پنجم: در جایی حیوان را بکشند که حیوان دیگر آن را ببیند.

ششم: در شب یا پیش از ظهر روز جمعه ذبح کنند، ولی در صورت احتیاج کراهت ندارد.

هفتم: خود انسان چهارپایی را که پرورش داده است بکشد.

احکام شکار با اسلحه‌

2610 ٠شرایط شکار با اسلحه٠ اگر حیوان حلال گوشت وحشی را با اسلحه شکار کنند و بمیرد، با پنج شرط پاک و در نتیجه حلال است:

اوّل: اسلحۀ شکار مثل کارد و شمشیر برنده باشد، یا مثل نیزه و تیر، تیز باشد که به واسطۀ تیز بودن، بدن حیوان را پاره کند، و اگر به وسیلۀ دام یا چوب و سنگ و مانند این‌ها حیوانی را شکار کنند پاک نمی‌شود و در نتیجه خوردن آن هم حرام است و اگر حیوانی را با تفنگ شکار کنند، چنانچه گلولۀ آن تیز باشد که در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره کند پاک و حلال است و اگر گلوله تیز نباشد بلکه با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بکشد، یا به واسطۀ حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حیوان بمیرد پاک و حلال بودنش اشکال دارد.

دوم: کسی که شکار می‌کند باید مسلمان باشد یا بچّه مسلمان باشد که خوب و بد را می‌فهمد و اگر کافر یا کسی که در حکم کافر است -مانند غلات و خوارج و نواصب- حیوانی را شکار کنند، آن شکار حلال نیست.

سوم: اسلحه را برای شکارکردن حیوان به کار برد و اگر -مثلاً- جایی را نشان کند و اتّفاقاً حیوانی را بکشد، آن حیوان پاک نیست و در نتیجه خوردن آن هم حرام است.

چهارم: در وقت به کار بردن اسلحه، نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام خدا را نبرد شکار حلال نمی‌شود؛ ولی اگر فراموش کند اشکال ندارد.

پنجم: وقتی به حیوان برسد که مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازۀ سر بریدن آن وقت نباشد (البتّه نه به جهت تأخیر غیر معمول در رسیدن به شکار) و چنانچه به اندازۀ سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد حرام است.

2611 ٠حکم حیوان در صورت فراهم نبودن شرایط در یکی از دو شکارچی٠ اگر دو نفر حیوانی را شکار کنند و یکی از آنان مسلمان و دیگری کافر باشد، یا یکی از آن دو نام خدا را ببرد و دیگری عمداً نام خدا را نبرد، آن حیوان حلال نیست.

2612 ٠افتادن حیوان در آب بعد از تیر خوردن٠ اگر بعد از آن‌که حیوانی را تیر زدند، مثلاً در آب بیفتد و انسان بداند که حیوان به واسطۀ تیر و افتادن در آب جان داده حلال نیست، بلکه اگر نداند که جان‌دادن آن فقط به واسطۀ تیر بوده، حلال نمی‌باشد.

2613 ٠شکار با اسلحه یا سگ غصبی٠ اگر با سگ غصبی یا اسلحۀ غصبی حیوانی را شکار کند، شکار حلال است و مال خود او می‌شود، ولی گذشته از این که گناه کرده، باید اجرت استفاده از اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهد.

2614 ٠دو قسمت شدن حیوان در اثر شکار شرعی٠ اگر با شمشیر یا چیز دیگری که شکار کردن با آن صحیح است با شرط‌هایی که در مسأله 2610 ذکر شد، حیوانی را دو قسمت کنند و سر و گردن در یک قسمت بماند و انسان وقتی برسد که حیوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است و همچنین اگر حیوان زنده باشد، ولی به اندازۀ سر بریدن وقت نباشد؛ امّا اگر به اندازۀ سر بریدن وقت باشد، قسمتی که سر و گردن ندارد حرام و قسمتی که سر و گردن دارد، اگر سر آن را به دستوری که پیش‌تر ذکر شد ببرند حلال وگرنه آن هم حرام می‌باشد.

2615 ٠دو قسمت شدن حیوان در اثر شکار غیر شرعی٠ اگر با چوب یا سنگ یا چیز دیگری که شکار کردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت کنند، قسمتی که سر و گردن ندارد حرام است و قسمتی که سر و گردن دارد اگر زنده باشد و سر آن را به دستوری که ذکر شد ببرند حلال وگرنه آن قسمت هم حرام است.

2616 ٠بیرون آوردن بچّۀ زنده از شکم حیوان شکار شده٠ اگر حیوانی را شکار کنند، یا سر ببرند و بچۀ زنده‌ای از آن بیرون آید، چنانچه آن بچّه را به دستوری که ذکر شد سر ببرند حلال و گرنه حرام می‌باشد.

2617 ٠بیرون آوردن بچّۀ مرده از شکم حیوان شکار شده٠ اگر حیوانی را شکار کنند یا سر ببرند و بچۀ مرده‌ای از شکمش بیرون آورند چنانچه خلقت آن بچّه کامل باشد و مو یا پشم در بدنش روییده باشد پاک و حلال است، مگر بدانند که پیش از کشتن مادرش مرده بوده که نجس و حرام است.

احکام شکار با سگ شکاری

2618 ٠شرایط شکار با سگ شکاری٠ اگر سگ شکاری حیوان وحشی حلال‌گوشتی را شکار کند، پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد:

اوّل: سگ به‌طوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد و نیز باید عادتش این باشد که تا صاحبش نرسد از شکار نخورد، ولی اگر عادت به خوردن خون شکار داشته باشد یا اتّفاقاً از شکار بخورد اشکال ندارد.

دوم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند، اگر چه به واسطۀ صدای صاحبش شتاب کند، باید از خوردن آن شکار خودداری نمایند.

سوم: کسی که سگ را می‌فرستد باید مسلمان یا بچّه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که در حکم کافر است -مانند غالی و خارجی و ناصبی- سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است.

چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد آن شکار حرام است؛ ولی اگر فراموش کند اشکالی ندارد.

پنجم: شکار به واسطۀ زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد، پس اگر سگ، شکار را خفه کند یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست.

ششم: کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازۀ سربریدن آن وقت نباشد ولی نه از جهت تأخیر غیر معمول در رسیدن به شکار، امّا اگر وقتی برسد که به اندازۀ سربریدن وقت باشد، و سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حلال نیست.

2619 ٠ذبح حیوانی که سگ شکار کرده٠ کسی که سگ را فرستاده، اگر وقتی برسد که بتواند سر حیوان را ببرد، چنانچه مثلاً به خاطر بیرون‌آوردن کارد وقت بگذرد و آن حیوان بمیرد حلال است، ولی اگر چیزی همراه او نباشد که با آن سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد باید  از خوردن آن خودداری کنند.

2620 ٠شکار حیوان توسط چند سگ که یکی از آن‌ها شرایط را ندارد٠ اگر چند سگ را بفرستند و با هم حیوانی را شکار کنند، چنانچه همۀ آن‌ها دارای شرط‌هایی که ذکر شد بوده‌اند شکار حلال است و اگر یکی از آن‌ها دارای آن شرط‌ها نبوده شکار حرام است.

2621 ٠شکار شدن حیوانی که سگ به قصد آن فرستاده نشده٠ اگر سگ را برای شکار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شکار کند، آن شکار حلال و پاک است و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شکار کند، هر دوی آن‌ها حلال و پاک هستند.

2622 ٠فرستادن سگ توسط چند شکارچی که یکی از آن‌ها شرایط را ندارد٠ اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و یکی از آن‌ها کافر باشد، یا عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است و نیز اگر یکی از سگ‌هایی را که فرستاده‌اند به‌طوری که پیش‌تر گفته شد تربیت شده نباشد، آن شکار حرام است.

2623 ٠شکار با حیوانات شکاری غیر از سگ٠ اگر باز یا حیوان دیگری غیر سگ شکاری، حیوانی را شکار کند، آن شکار حلال نیست، ولی اگر وقتی برسند که حیوان زنده باشد و به دستوری که ذکر شد سر آن را ببرند حلال است.

احکام صید ماهی

2624 ٠دستور صید ماهی٠ اگر ماهی فلس‌دار را زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، پاک و خوردن آن حلال است و چنانچه در آب بمیرد پاک است ولی خوردن آن حرام می‌باشد، مگر این که در تور ماهیگیر در آب بمیرد که در این صورت خوردنش نیز حلال است. ماهی بی‌فلس را اگر چه زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد حرام است.

2625 ٠ماهی بیرون افتاده از آب٠ اگر ماهی از آب بیرون بیفتد یا موج آن را بیرون بیندازد یا آب فرو‌ رود و ماهی در خشکی بماند، چنانچه پیش از آن‌که بمیرد، با دست یا به وسیلۀ دیگر کسی آن را بگیرد، بعد از جان‌دادن حلال است.

2626 ٠شرایط صیدکنندۀ ماهی٠ کسی که ماهی را صید می‌کند لازم نیست مسلمان باشد و در موقع گرفتن، نام خدا را ببرد ولی انسان باید ببیند یا از راه دیگری اطمینان داشته باشد که او را زنده از آب گرفته یا آن‌که در تور ماهیگیر در آب مرده است.

2627 ٠شک در صید شرعی٠ ماهی مرده‌ای که معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته‌اند یا مرده، چنانچه از ممالک غیر اسلامی آورده باشند حرام است و اگر از بازار مسلمانان یا سرزمین اسلامی تهیّه شده یا از این جاها به ممالک غیر اسلامی منتقل شده باشد اشکال ندارد، همان طور که در مسأله 95 و 96 گذشت، ولی اگر انسان بداند که ماهی از ممالک غیر اسلامی بدون تحقیق وارد بازار مسلمانان یا سرزمین اسلامی شده، حرام می‌باشد.

2628 ٠خوردن ماهی زنده٠ خوردن ماهی زنده جایز است ولی بهتر است از خوردن آن خودداری کنند.

2629 ٠بریان کردن ماهی یا کشتن آن قبل از جان دادن٠ اگر ماهی زنده را بریان کنند، یا در بیرون آب پیش از جان دادن بکشند، خوردنش جایز است، ولی بهتر است آن را نخورند.

2630 ٠دو قسمت کردن ماهی و به آب افتادن قسمت زندۀ آن٠ اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت کنند و یک قسمت آن در حالی که زنده است در آب بیفتد، بنا بر احتیاط قسمتی را که بیرون آب مانده، نباید خورد.

احکام صید ملخ

2631 ٠شرایط حلال بودن خوردن ملخ٠ اگر ملخ را با دست یا به وسیلۀ دیگری زنده بگیرند، خوردن آن حلال است، و لازم نیست کسی که آن را می‌گیرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن آن نام خدا را ببرد؛ ولی اگر ملخ مرده‌ای از ممالک غیر اسلامی تهیّه شود یا از بازار اسلامی یا سرزمین اسلامی تهیّه شده ولی بدانیم که بدون تحقیق از ممالک غیر اسلامی وارد شده و معلوم نباشد که آن را زنده گرفته‌اند یا نه، حرام است، همان طور که در مسأله 95 و 96 گذشت.

2632 ٠خوردن ملخی که نمی‌تواند پرواز کند٠ خوردن ملخی که بال در نیاورده و نمی‌تواند پرواز کند حرام است.

احکام خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها

2633 ٠ملاک حلال و حرام بودن پرندگان٠ هر پرنده‌ای که مانند شاهین و عقاب و باز چنگال دارد یا بال‌زدنش در هنگام پرواز کمتر از صاف نگه داشتن بالهایش باشد حرام است، همچنین شب پره (یعنی خفّاش) و طاووس و همه انواع کلاغ حرام می‌باشد.

در دیگر پرندگان اگر روشن باشد که چنگال ندارد و بال زدنش از صاف نگه‌داشتن کمتر نیست حلال است و اگر چنگال‌دار بودن پرنده و کیفیت پروازش معلوم نباشد، چنانچه چینه‌دان یا سنگدان یا خار پشت پا داشته باشد حلال وگرنه حرام می‌باشد.

مرغ خانگی و کبوتر و گنجشک و پرندگان دیگر راسته سبکبالان (/ راسته گنجشکان) همچون بلبل و سار و چکاوک از پرندگان حلال گوشت می‌باشند، و احتیاط مستحب آن است که از خوردن گوشت پرستو و هدهد خودداری کنند و کشتن هر نوع پرنده‌ای که در منزل انسان مأوا گزیده است مکروه است.

2634 ٠جدا کردن اجزاء حیوان زنده٠ اگر چیزی را که روح دارد از حیوان زنده جدا نمایند، مثلاً دنبه یا مقداری گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام است.

2635 ٠اجزاء حرام حیوان حلال گوشت٠ چهارده چیز از اجزاء حیوانات حلال گوشت حرام است:

1. خون                                                2. نری                                      3. فرج

4. بچّه‌دان                                           5. غدد که آن را دشول می‌گویند

6. تخم که آن را دنبلان می‌گویند

7. چیزی که در مغز کله است و تقریباً به اندازۀ نصف نخود است

8. مغز حرام که در میان تیرۀ پشت است

9. پی که در دو طرف تیرۀ پشت است                     

10. زهره‌دان                          11. سپرز (طحال)    

12. بول‌دان (مثانه)                                13. سیاهی چشم

14. چیزی که در میان سم است و به آن ذات الاشاجع می‌گویند. حرمت برخی از این چیزها بنا بر احتیاط است

2636 ٠خوردن چیزهای مورد تنفر طبع انسان٠ باید از خوردن چیزهایی همچون آب بینی که طبیعت انسان از آن‌ها متنفّر است اجتناب کنند. آشامیدن بول حیوانات حرام گوشت حرام است، همچنین بول حیوانات حلال گوشت -حتّی شتر- ولی خوردن بول شتر و گاو و گوسفند در صورتی که برای معالجه به آن نیاز باشد اشکال ندارد.

2637 ٠خوردن خاک و گِل٠ خوردن خاک حرام است و خوردن تربت حضرت سیّد الشهداء(ع) برای استشفاء جایز است و احتیاط مستحب آن است که به مقدار اندکی همچون اندازۀ یک نخود اکتفا شود. خوردن گِل داغستان و گِل ارمنی برای معالجه در جایی که معالجه منحصر به استفاده از خاک و گل باشد جایز است.

2638 ٠فرو بردن خلط سینه و آب بینی٠ فرو بردن آب بینی و خلط سینه که در دهان آمده حرام نیست و نیز فرو بردن غذایی که در موقع خلال کردن، از لای دندان بیرون می‌آید اشکال ندارد.

2639 ٠خوردن چیزهای مضر٠ خوردن چیزی که موجب مرگ می‌شود یا برای انسان ضرر مهمّی دارد؛ مثل این که به نقص عضو می‌انجامد، حرام است.

2640 ٠گوشت اسب و قاطر و الاغ و حیوانی که با آن نزدیکی شده٠ خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مکروه است و اگر کسی با آن‌ها نزدیکی نماید، حرام نمی‌شوند، ولی باید آن‌ها را از شهر بیرون ببرند و در جای دیگری که وضعیت این حیوان را نمی‌دانند بفروشند؛ با این عمل زشت، حیوان از ملک مالکش خارج نمی‌شود، بلکه نزدیکی‌کننده باید هر مقدار که در اثر بیرون بردن و فروختن این حیوان به مالک ضرر زده است جبران نماید.

و اگر با حیوان حلال‌گوشتی که خوردن گوشت و آشامیدن شیر آن مرسوم است مانند گاو و گوسفند و شتر نزدیکی کنند بول و سرگین آن نجس می‌شود و خوردن گوشت و آشامیدن شیر آن‌ها هم حرام است، همچنین بچه‌اش که در هنگام نزدیکی در شکم حیوان بوده یا پس از آن تولید شود، و باید آن حیوان را بکشند و سپس آن را بسوزانند و کسی که با آن وطی کرده و مالکش نیست، باید پول آن را به صاحبش بدهد، و اگر گوسفند وطی شده در یک گله مشتبه گردد، باید
به وسیلۀ قرعه آن را معیّن کرده‌ کارهایی را که گفته شد دربارۀ آن اجرا کرد.

2641 ٠تغذیه حیوانات حلال گوشت از شیر خوک٠ گوسفند شیرخوار -و همچنین گوساله و بچّه‌های دیگر حیوانات حلال‌گوشت- اگر از خوک به مقداری شیر بخورند که گوشت در بدن‌شان روییده و استخوان‌شان از آن سخت شده باشد، خود و نسل‌شان حرام می‌شوند و در صورتی که مقدار شیرخوردن کمتر از آن باشد لازم است استبراء شوند تا حلال گردند. و استبراء این است که هفت روز از پستان گوسفند -یا حیوان حلال‌گوشت دیگر- شیر بخورند و اگر نیاز به شیر ندارند هفت روز غذای پاک دیگر بخورند.

2642 ٠آشامیدن شراب٠ آشامیدن شراب حرام و در بعضی از اخبار بزرگ‌ترین گناه شمرده شده است و اگر کسی حرمت آن را انکار ورزد، چنانچه شبهه‌ای در حقّ وی نباشد شرعاً کافر به شمار می‌آید مگر شهادتین را بر زبان جاری ساخته و بدانیم که به خدا و پیامبر اسلام(ص) ایمان قلبی دارد (همان طور که در مسأله 107 و مسأله 2456 گذشت)، از حضرت امام جعفر صادق(ع) روایت شده است: شراب ریشۀ بدی‌ها و منشأ گناهان است و کسی که شراب می‌خورد عقل خود را از دست می‌دهد و در آن موقع خدا را نمی‌شناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمی‌دارد و حقّ خویشان نزدیک را رعایت نمی‌کند و از زشتیهای آشکار رو نمی‌گرداند، و هر کس جرعه‌ای از شراب بنوشد تا چهل روز نمازش قبول نمی‌شود، کسی که به خوردن شراب عادت کرده که هر گاه آن را به دست آورد می‌نوشد، همچون بت‌پرست به نزد خداوند می‌رود، شراب‌خوار در روز قیامت رویش سیاه است و زبان از دهانش بیرون می‌آید و آب دهان او به سینه‌اش می‌رسد و فریاد تشنگی او بلند است.

2643 ٠نشستن سر سفره‌ای که در آن شراب خورده می‌شود٠ سر سفره‌ای که در آن شراب خورده می‌شود نباید نشست و خوردن از غذای آن سفره نیز حرام است، بلکه از سفره‌ای که پیش‌تر در آن شراب خورده شده است نباید غذا خورد.

2644 ٠نجات مسلمان از تشنگی و گرسنگی٠ بر هر مسلمان واجب است مسلمان دیگری را که نزدیک است از گرسنگی یا تشنگی بمیرد آب و غذا داده و او را از مرگ نجات دهد.

آداب غذا خوردن

2645 ٠ آداب غذا خوردن چند چیز است:

اوّل: هر دو دست را پیش از غذا بشوید.

دوم: بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشک کند.

سوم: میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن کند و بعد از همه دست بکشد و پیش از غذا اوّل میزبان دست خود را بشوید، بعد کسی که طرف راست او نشسته و همین‌طور تا برسد به کسی که طرف چپ او نشسته و بعد از غذا اوّل کسی که طرف چپ میزبان نشسته دست خود را بشوید و همین‌طور تا به میزبان برسد.

چهارم: در اوّل غذا «بِسْمِ اللّهِ» بگوید و اگر سر یک سفره چند جور غذا باشد، در وقت خوردن هر کدام آن‌ها گفتن «بِسْمِ اللّهِ» مستحب است.

پنجم: اگر چند نفر سر یک سفره نشسته‌اند هرکس از غذای جلوی خودش بخورد.

ششم: لقمه را کوچک بردارد.

هفتم: سر سفره زیاد بنشیند و غذا خوردن را طول بدهد.

هشتم: غذا را خوب بجود.

نهم: بعد از غذا خداوند عالم را حمد کند.

دهم: انگشت‌ها را بلیسد.

یازدهم: بعد از غذا خلال نماید ولی با چوب انار و چوب ریحان و نی و برگ درخت خرما خلال نکند.

دوازدهم: آنچه بیرون سفره می‌ریزد جمع کند و بخورد، ولی اگر در بیابان غذا می‌خورد، مستحب است آنچه می‌ریزد، برای پرندگان و حیوانات بگذارد.

سیزدهم: در اوّل روز و اوّل شب غذا بخورد و در بین روز و در بین شب غذا نخورد.

چهاردهم: بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پای راست را روی پای چپ بیندازد.

پانزدهم: در اوّل غذا و آخر آن نمک بخورد.

شانزدهم: میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

چیزهایی که در غذا خوردن مذموم است‌

2646 ٠ چند چیز در غذا خوردن مذموم است:

اوّل: در حال سیری غذا خوردن.

دوم: پر خوردن و در حدیثی وارد شده که خداوند عالم بیشتر از هر چیز از شکم پر بدش می‌آید.

سوم: نگاه‌کردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن.

چهارم: خوردن غذای داغ.

پنجم: فوت کردن چیزی که می‌خورد یا می‌آشامد.

ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چیز دیگر شدن.

هفتم: خوردن با دست چپ مگر در مورد انگور و انار که با دست چپ خوردن آن‌ها مذموم نیست.

هشتم: غذا خوردن با دو انگشت.

نهم: پاره کردن نان با کارد.

دهم: گذاشتن نان زیر ظرف غذا.

یازدهم: پاک کردن گوشتی که به استخوان چسبیده به‌طوری که چیزی در آن نماند.

دوازدهم: بی‌پوست خوردن میوه‌هایی که با پوست خورده می‌شود.

سیزدهم: دور انداختن میوه پیش از آن‌که کاملاً آن را بخورد، البتّه اگر مقدار قابل توجّهی از میوه باقی مانده باشد اسراف است و حرام.

آداب آشامیدن

2647 ٠ آداب آشامیدن چند چیز است:

اوّل: آب را به‌طور مکیدن بیاشامد.

دوم: در روز ایستاده آب بخورد.

سوم: پیش از آشامیدن آب «بِسْمِ اللّهِ» و بعد از آن «الْحَمْدُ لِلهِ» بگوید.

چهارم: به سه نفس آب بیاشامد.

پنجم: از روی میل آب بیاشامد.

ششم: بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبد اللّه(ع) و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.

چیزهای مذموم در آشامیدن آب

2648 ٠ زیاد آشامیدن آب و آشامیدن آن بعد از غذای چرب و در شب به حال ایستاده آب آشامیدن مذموم است و نیز آشامیدن آب با دست چپ و همچنین از جای شکسته کوزه و دستۀ آن مذموم می‌باشد.

احکام نذر و عهد‌

2649 ٠تعریف نذر٠ نذر آن است که انسان برای خدا چیزی را در عهده خود قرار دهد و آن چیز می‌تواند انجام یا ترک کاری باشد.

2650 ٠صیغۀ نذر٠ نذر نیازمند صیغه است، و در صیغۀ نذر باید نام خداوند به زبان جاری گردد ولی سایر اجزاء صیغه لازم نیست با لفظ باشد، بلکه می‌تواند با نوشتار یا انجام کاری باشد. همچنین لازم نیست نام خدا به لفظ عربی برده شود، پس اگر مثلاً بگوید چنانچه بیمارم خوب شود، برای خدا بر من است که هزار تومان به فقیر بدهم، نذر او صحیح است.

2651 ٠شرایط نذر‌کننده٠ نذرکننده باید ممیّز و عاقل باشد و با قصد و اختیار خود نذر کند، بنابراین نذرکردن کسی که او را مجبور کرده‌اند یا به واسطۀ عصبانی‌شدن -مثلاً- بی‌قصد یا بی‌اختیار نذر کرده صحیح نیست، ولی اگر شخصی که او را به نذر کردن مجبور کرده‌اند بعداً نذر را اجازه دهد، ظاهراً نذر صحیح خواهد بود. نذر مفلّس درباره اموالی که از تصرّف در آن‌ها منع شده، بدون اذن یا اجازۀ طلبکاران و نذر طفل ممیّز بدون اذن یا اجازۀ ولیّ وی باطل است ولی اگر طلبکاران یا ولیّ طفل اذن داده یا بعداً نذر را اجازه دهند صحیح خواهد بود.

2652 ٠نذر انسان سفیه در امور مالی٠ آدم سفیه (که تشخیص وی در امور مالی از معمول مردم کمتر است) اگر بدون اذن ولیّ نذر کند -مثلاً- چیزی به فقیر بدهد صحیح نیست، مگر این که ولیّ او بعداً نذر را اجازه کند.

2653 ٠نذر زن بدون اذن شوهر٠ بنابر مشهور نذر زن با نهی شوهر، بلکه بی‌اذن او صحیح نیست، و ظاهراً با اجازۀ بعدی صحیح می‌شود، ولی بنا بر احتیاط حتّی در صورت نهی شوهر به‌ نذر عمل شود.

2654 ٠به هم زدن نذر زن توسّط شوهر بعد از اجازه٠ اگر زن با اجازۀ شوهر نذر کند، شوهرش نمی‌تواند نذر او را به هم بزند یا او را از عمل کردن به نذر جلوگیری کند، مگر زن عملی را نذر کرده که انجام آن بدون اذن شوهر جایز نیست، در این صورت شوهر می‌تواند در هنگام عمل اجازۀ انجام آن را ندهد، در نتیجه عمل به نذر لازم نخواهد بود، هر چند در هنگام نذر اجازه داده باشد.

2655 ٠اجازه یا نهی پدر درباره نذر فرزند٠ اگر فرزند با اجازۀ پدر نذر کند، باید به آن نذر عمل نماید، بلکه بنا بر احتیاط اگر بدون اذن او نذر کند، بلکه اگر با نهی پدر نذر کند، عمل به آن نذر بنماید.

2656 ٠نذر کار غیر مقدور/ ناتوانی از عمل به نذر٠ انسان کاری را می‌تواند نذر کند که انجام آن برایش ممکن باشد، بنابراین کسی که نمی‌تواند پیاده به کربلا برود، اگر نذر کند که پیاده برود، نذر او صحیح نیست، ولی اگر نذر کند که روزه‌ای بگیرد و بدون پیش بینی قبلی از انجام آن عاجز شود، باید آن را قضا کند و اگر ممکن نشد به مقدار یک مدّ طعام (مدّ یک چهارم صاع است که مقدار آن در مسأله 1872 و 1999 بررسی شد) به مسکین صدقه بدهد.

2657 ٠نذر عملی که شرعاً مطلوب نیست٠ اگر نذر کند که کار حرام یا مکروهی را انجام دهد، یا کار واجب یا مستحبی را ترک کند نذر او صحیح نیست، ولی اگر نذر کند یک سال یا هر روز جمعه را مثلاً روزه بگیرد، روزهایی را که روزه در آن صحیح نیست یا مکروه است باید قضا نماید و اگر نتواند، برای هر روز به مقدار یک مدّ طعام به مسکین صدقه دهد.

2658 ٠نذر انجام یا ترک کار مباح٠ اگر نذر کند که کار مباحی را انجام دهد یا ترک نماید، چنانچه بجاآوردن آن و ترکش از هر جهت مساوی باشد، باید به نذرش عمل کند، و اگر انجام آن از جهتی بهتر باشد بی‌تردید نذر انجام آن صحیح است، بنابراین اگر کاری را نذر کند که ذاتا انجام دادن و ترک آن یکسان است ولی عمل به نذر مقدّمه‌ای است برای واجب یا مستحب و نذرکننده با عمل به نذر به واجب یا مستحبی عمل خواهد نمود، بی‌اشکال نذر او صحیح است، هر چند به قصد انجام کار خوب نذر نکرده باشد؛ بنابراین اگر خوردن غذایی را نذر کند که سبب قوّت گرفتن برای عبادت می‌شود و‌ نذرکننده با خوردن غذا، عبادت خواهد کرد، نذر او صحیح است.

2659 ٠نذر برای نماز خواندن در جایی که رجحانی ندارد٠ اگر نذر کند نماز واجب یا مستحب خود را در جایی بخواند که به خودی خود ثواب نماز در آنجا زیاد نیست، مثلاً نذر کند نماز را در اتاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتی بهتر باشد، مثلاً به واسطۀ این که خلوت است انسان حضور قلب پیدا می‌کند نذرش صحیح است، بلکه اگر آنجا هیچ امتیازی هم نداشته باشد باید به نذر عمل شود مگر نمازخواندن در آن محلّ از جهتی ناپسند باشد که نذر صحیح نیست.

2660 ٠مطابقت عمل با نذر٠ اگر نذر کند عملی را انجام دهد، باید همان طور که نذر کرده بجا آورد، پس اگر نذر کند که روز اوّل ماه صدقه بدهد، یا روزه بگیرد، یا نماز اوّل ماه بخواند، چنانچه قبل از آن روز یا بعد از آن بجا آورد کفایت نمی‌کند، و نیز اگر نذر کند که وقتی بیمارش خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پیش از آن‌که خوب شود صدقه بدهد، کافی نیست.

2661 ٠نذر انجام کاری بدون تعیین مقدار، خصوصیّات یا وقت آن٠ اگر نذر کند روزه بگیرد ولی وقت و مقدار آن را معیّن نکند، چنانچه یک روز روزه بگیرد کافی است، و اگر نذر کند نماز بخواند و مقدار و خصوصیّات آن را معیّن نکند، اگر یک نماز دو رکعتی بخواند کفایت می‌کند و اگر نذر کند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معیّن نکند، اگر چیزی بدهد که بگویند صدقه داده، به نذر عمل کرده است و اگر نذر کند کاری برای خدا انجام دهد، در صورتی که مثلاً یک نماز بخواند یا یک روز روزه بگیرد یا چیزی صدقه بدهد، نذر خود را انجام داده است.

2662 ٠مسافرت در روزی که نذر کرده روزه بگیرد٠ اگر نذر کند روز معیّنی را روزه بگیرد، باید همان روز را روزه بگیرد و نمی‌تواند در آن روز مسافرت کند و اگر به واسطۀ مسافرت روزه نگیرد، باید گذشته از قضای آن روز -به تفصیلی که در مسأله بعد آمده- کفّاره هم بدهد؛ و اگر در آن روز ناچار شود که مسافرت کند و نتواند در سفر روزه بگیرد یا عذر دیگری؛ مثل بیماری یا حیض، برای او پیش بیاید، قضای تنها کافی است.

2663 ٠کفارۀ ترک عمل به نذر٠ اگر انسان از روی اختیار به نذر خود عمل نکند، بنابر احتیاط باید بین کفارۀ افطار روزه در ماه رمضان و کفارۀ قسم جمع کند؛ بنابراین اگر به شصت مسکین هر کدام یک مد طعام بدهد، بدون اشکال کافی است و اگر بخواهد دو ماه روزه بگیرد (که یک ماه و یک روز آن پشت سر هم است) در صورت امکان ده مسکین را هم بپوشاند یا به هر کدام یک مد طعام بدهد.

2664 ٠نذر ترک فعل در مدّت معیّن٠ اگر نذر کند که تا وقت معیّنی عملی را ترک کند، کفارۀ آن، مانند کفارۀ افطار روزۀ ماه رمضان است و بعد از گذشتن آن وقت می‌تواند آن عمل را بجا آورد.

و اگر پیش از گذشتن وقت از روی عمد یا عذر انجام دهد، چنانچه دیگر هدفی از نذر برای ترک آن عمل در بقیۀ زمان نباشد، لازم نیست در بقیّه مدّت آن را ترک نماید و اگر هدف از نذر هنوز باقی باشد، بنا بر احتیاط باید تا آخر وقت تعیین شده آن عمل را بجا نیاورد، و چنانچه دوباره پیش از رسیدن آن وقت بدون عذر آن عمل را انجام دهد، باید به مقداری که در دو مسألۀ پیش گفته شد کفّاره بدهد، و در این فرض اگر از اوّل بی‌عذر انجام داده باشد، بی‌تردید باید کفاره دهد که بنا بر احتیاط متعدّد است.

2665 ٠نذر ترک فعل بدون تعیین مدّت٠ کسی که نذر کرده عملی را ترک کند و وقتی برای آن معیّن نکرده است، هرگاه آن عمل را انجام دهد، باید به همان دستوری که در مسألۀ پیشین گذشت عمل کند.

2666 ٠پیش آمدن عذر در روزهایی که نذر کرده روزه بگیرد٠ اگر نذر کند که در هر هفته روز معیّنی، مثلاً روز جمعه را روزه بگیرد چنانچه یکی از جمعه‌ها عید فطر یا قربان باشد یا در روز جمعه عذر دیگری مانند حیض برای او پیدا شود، باید آن روز را روزه نگیرد و قضای آن را بجا آورد و اگر نتوانست، برای هر روز یک مدّ طعام به مسکین صدقه بدهد.

2667 ٠فوت نذر‌کننده قبل از عمل به نذر٠ اگر نذر کند که مقدار معیّنی صدقه بدهد، چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد، باید آن مقدار را از مال او صدقه بدهند.

2668 ٠دادن صدقه منذور به فقیری غیر از فقیر معیّن شده در نذر٠ اگر نذر کند که به فقیر معیّنی صدقه بدهد، نمی‌تواند آن را به فقیر دیگر بدهد و اگر آن فقیر بمیرد، بنا بر احتیاط باید به ورثۀ او بدهد.

2669 ٠نذر زیارت امام معیّن٠ اگر نذر کند که به زیارت یکی از امامان -مثلاً به زیارت حضرت ابا عبد اللّه(ع)- مشرّف شود، چنانچه به زیارت امام دیگر برود کافی نیست، و اگر به‌ واسطۀ عذری نتواند آن امام را زیارت کند، چیزی بر او واجب نیست.

2670 ٠غسل زیارت و نماز آن برای کسی که نذر زیارت کرده٠ کسی که نذر کرده زیارت برود و غسل زیارت و نماز آن را نذر نکرده، لازم نیست آن‌ها را بجا آورد.

2671 ٠مصرف چیزی که نذر حرم امام(ع) شده٠اگر برای حرم یکی از امامان یا امامزادگان چیزی نذر کند و مصرف معیّنی را در نظر نداشته باشد، باید آن را در تعمیر و روشنایی و نظافت و فرش حرم و مانند این‌ها مصرف کند، یا به زوّار و خدّام آن مشاهد مشرّفه بدهد، یا برای سکنای زائران آن مشاهد مصرف کند و اگر این گونه کارها ممکن نشد، در مورد زائرانی که برای مراجعت به وطن به هزینه‌ای نیازمندند صرف نماید.

2672 ٠مصرف چیزی که نذر خود امام(ع) شده٠ اگر برای خود امام(ع) یا امامزاده‌ای چیزی نذر کند، چنانچه مصرف معیّنی را قصد کرده، باید به همان مصرف برساند و اگر مصرف معیّنی را قصد نکرده، ظاهراً اگر در اموری که ارتباط خاصّی با امام(ع) یا با آن امامزاده دارد از قبیل عزاداری و جشن ولادت یا تعمیر حرم آن امام(ع) یا امامزاده و مانند آن صرف کند کفایت می‌کند و نیازی نیست قصد هدیّۀ آن امام را بنماید، و اگر در مثل مسجد و پل مصرف کند و ثواب آن را به امام(ع) هدیه کند، کفایت آن محلّ اشکال است.

2673 ٠منافع گوسفند نذری٠ گوسفندی را که برای صدقه یا برای یکی از امامان(ع) نذر کرده‌اند، پشم آن و مقداری که چاق می‌شود جزء نذر است، و اگر پیش از آن‌که به مصرف نذر برسد شیر بدهد یا بچّه بیاورد، باید به مصرف نذر برسانند.

2674 ٠نذر مشروط و معلوم شدن تحقق شرط قبل از نذر٠ هر گاه نذر کند که اگر بیمار او خوب شود، یا مسافر او بیاید، عملی را انجام دهد، چنانچه معلوم شود که پیش از نذر کردن بیمار خوب شده یا مسافر آمده است، عمل کردن به نذر لازم نیست.

2675 ٠نذر والدین برای شوهر دادن دختر به سیّد٠ اگر پدر یا مادر نذر کند که دختر خود را به سیّد شوهر دهد، اگر مصلحت فرزند باشد باید به نذرش عمل کند، بلکه اگر انجام نذر با ترک آن یکسان باشد باید به آن عمل کند، ولی بعد از آن‌که دختر به تکلیف رسید در فرضی که اختیار ازدواج با خود دختر است، باید او را راضی کنند و اگر راضی کردن‌ دختر ممکن نشد، نذر باطل خواهد بود.

2676 ٠عهد بستن با خداوند٠ هر گاه با خدا عهد کند که اگر به حاجت شرعی خود برسد، کار خیری را انجام دهد، بعد از آن‌که حاجتش برآورده شد، باید آن کار را انجام دهد و نیز اگر بدون آن‌که حاجتی داشته باشد عهد کند که عمل خیری را انجام دهد، آن عمل بر او واجب می‌شود.

2677 ٠شرایط تحقق عهد٠ در عهد هم مثل نذر باید با خداوند عهد نماید و آن را انشاء کند و لازم نیست انشاء عهد با صیغۀ لفظی صورت گیرد بلکه می‌تواند آن را با نوشته یا با کار دیگری انجام دهد ولی در هر حال باید نام خداوند را -به هر زبانی هر چند عربی نباشد- بر زبان آورد، و اگر عهد کند کاری را که خوب است بجا آورد یا کاری را که بد است ترک کند عمل به عهد لازم است، بلکه ظاهراً اگر کاری را عهد کرده که انجام و ترک آن از هر جهت یکسان است، باید به عهد خود وفا کند.

2678 ٠کفارۀ ترک عمدی عهد٠ اگر بدون عذر به عهد خود عمل نکند، باید کفّاره بدهد و کفارۀ آن مانند کفارۀ افطار روزۀ ماه رمضان است؛ یعنی باید شصت فقیر را یک مدّ طعام دهد، یا دو ماه پی‌درپی روزه بگیرد، یا یک بنده آزاد کند.

احکام قسم

2679 ٠کفارۀ شکستن قسم٠ اگر قسم بخورد که کاری را انجام دهد یا ترک کند، مثلاً قسم بخورد که روزه بگیرد، یا دود استعمال نکند، چنانچه بدون عذر مخالفت کند گناه کرده است و باید کفّاره بدهد؛ یعنی یک بنده آزاد کند، یا ده مسکین را سیر کند، یا آنان را بپوشاند و اگر این‌ها را نتواند، باید سه روز پی‌درپی روزه بگیرد.

2680 ٠شرایط قسم خوردن٠ قسم چند شرط دارد:

اوّل: کسی که قسم می‌خورد باید ممیّز و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن غیر ممیّز و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کرده‌اند درست نیست ولی اگر کسی که مجبورش کرده‌اند بعداً قسمی را که خورده اجازه دهد، صحیح خواهد شد، و نیز اگر در حال عصبانی‌بودن بی‌قصد یا بی‌اختیار قسم بخورد صحیح نیست، و قسم بچۀ ممیّز بدون اذن یا اجازه ولیّ صحیح نیست.

دوم: کاری را که قسم می‌خورد انجام دهد باید واجب یا مستحب باشد و کاری را که قسم می‌خورد ترک کند باید واجب و مستحب نباشد، بنابراین اگر کاری انجام و ترک آن از هر جهتی یکسان باشد اگر ترک آن را قسم بخورد باید به قسم خود عمل نماید و اگر انجام آن را قسم بخورد لازم نیست انجام دهد.

سوم: به یکی از اسم‌های خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدّس او گفته نمی‌شود؛ مانند «خدا» و «اللّه»، و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم می‌گویند ولی به قدری به خدا گفته می‌شود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ذات مقدّس حقّ در نظر می‌آید، مثل آن‌که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است و نیز اگر‌ به قرینه‌ای به خدای متعال قسم بخورد صحیح است و بنا بر احتیاط بی‌قرینه هم صحیح است.

چهارم: قسم‌خوردن را به وسیله‌ای همچون گفتار یا نوشتار یا اشاره کردن انشاء کند، و ظاهراً لازم نیست قسم را به زبان آورد ولی نام خداوند را باید به زبان آورد و نوشتن آن یا اشاره به آن کفایت نمی‌کند، و آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد و به خداوند عالم اشاره کند صحیح است.

پنجم: عمل‌کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می‌خورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود، از وقتی که عاجز می‌شود قسم او به هم می‌خورد، و اگر عمل کردن به قسم با ضرر یا حرج (یعنی مشقّت زیادی که معمولاً آن را تحمّل نمی‌کنند) همراه باشد، مانع از صحّت قسم نیست، آری گاه تحمّل ضرر یا حرج از نظر شرع ناپسند است که در این صورت قسم به علّت دارا نبودن شرط دوم صحیح نیست.

2681 ٠قسم خوردن بدون اجازه پدر یا شوهر٠ قسم فرزند بدون اجازۀ پدر و قسم زن بدون اجازۀ شوهر صحیح نیست، بنابراین اگر پدر یا شوهر از قسم خوردن، یا عمل به کاری که به آن قسم خورده می‌شود، قبل از قسم‌خوردن نهی کند، قسم صحیح نخواهد بود.

2682 ٠مخالفت پدر یا شوهر با قسم بعد از اجازه٠ اگر فرزند با اجازۀ پدر یا زن با اجازۀ شوهر قسم بخورد، بعداً پدر یا شوهر نمی‌تواند قسم فرزند یا زن را به هم بزند، مگر زن به کاری قسم خورده که انجام آن بدون اذن شوهر جایز نیست، در این صورت شوهر می‌تواند در هنگام عمل اجازۀ انجام آن را ندهد، در نتیجه عمل به قسم لازم نخواهد بود.

2683 ٠ترک عمل به قسم از روی ناچاری و قسم خوردن وسواسی٠ اگر انسان از روی فراموشی یا ناچاری به قسم عمل نکند، کفّاره بر او واجب نیست و همچنین است اگر مجبورش کنند که به قسم عمل ننماید، و قسمی که آدم وسواسی می‌خورد، مثل این که می‌گوید واللّه الآن مشغول نماز می‌شوم و به واسطۀ وسواس مشغول نمی‌شود، اگر وسواس او طوری باشد که بی‌اختیار به قسم عمل نکند کفّاره ندارد.

2684 ٠قسم راست و دروغ٠ کسی که برای اثبات یا نفی مطلبی قسم می‌خورد اگر حرف او‌ راست باشد قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان کبیره می‌باشد، ولی اگر برای این که خودش یا مسلمان یا غیر مسلمان را (که اموال وی احترام دارد) از شرّ ظالمی نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد، بلکه گاهی واجب می‌شود امّا اگر بتواند توریه کند؛ یعنی موقع قسم خوردن طوری نیّت کند که دروغ نشود، بنا بر احتیاط مستحب توریه نماید، مثلاً اگر ظالمی بخواهد کسی را اذیّت کند و از انسان بپرسد که او را ندیده‌ای؟ و انسان یک ساعت قبل او را دیده باشد، احتیاط مستحب آن است که بگوید او را ندیده‌ام و قصد کند که مثلاً از پنج دقیقه پیش ندیده‌ام.

احکام وقف

2685 ٠اثر وقف٠ اگر کسی چیزی را وقف کند، از ملک او خارج می‌شود و خود او و دیگران نمی‌توانند آن را از راهی؛ همچون بخشیدن یا فروختن، به دیگری منتقل کنند و کسی هم از آن ملک ارث نمی‌برد، ولی متولّی وقف می‌تواند در بعضی موارد که در مسألۀ 2102 و 2103 گفته شد وقف را بفروشد.

2686 ٠شیوه وقف کردن٠ در وقف انشاء معنای وقف لازم است ولی لازم نیست معنای وقف را به زبان بیاورد یا به عربی بخواند، بلکه اگر مفاد وقف را به صیغۀ فارسی بخواند یا به وسیله‌ای همچون نوشتن یا کار دیگری وقف را انشاء کند کفایت می‌کند، در وقف قبول کردن کسی که برای او وقف شده یا ولیّ یا وکیل او شرط نیست، همچنان که اگر وقف بر افراد مخصوصی نباشد، بلکه مثل مسجد و مدرسه برای عموم وقف کند یا مثلاً بر فقراء یا سادات وقف نماید، قبول کردن کسی لازم نیست، بنابراین اگر -مثلاً- بگوید خانۀ خود را وقف کردم، وقف (با شرایطی که گفته خواهد شد) صحیح خواهد بود.

2687 ٠تصمیم به وقف بدون انشاء آن٠ اگر مالک تصمیم داشته باشد وقف کند و ملکی را هم برای این کار معیّن کند وقف تحقّق پیدا نمی‌کند، بلکه باید انشاء وقف با شرایط آن صورت پذیرد.

2688 ٠قصد قربت و همیشگی بودن وقف از زمان انشاء٠ کسی که مالی را وقف می‌کند، لازم نیست قصد قربت داشته باشد، ولی باید از موقع انشاء صیغه، مال را برای همیشه وقف کند. بنابراین اگر مثلاً بگوید این مال بعد از مردن من وقف باشد، چون در فاصلۀ میان خواندن صیغه تا مردنش وقف نبوده، صحیح نیست. همچنین اگر بگوید تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد، یا بگوید تا ده سال وقف باشد، بعد پنج سال وقف نباشد و دوباره وقف باشد، یا بگوید تا ده سال وقف باشد و نسبت به بعد از آن چیزی نگوید، وقف صحیح نیست. البتّه تعهّدی به نام «حبس» وجود دارد که مشابه وقف است ولی مدّت آن موقّت است. توضیح این تعهّد و اقسام آن، در کتب فقهی مفصّل آمده است.

2689 ٠وقف خاص و وقف عام٠ وقف بر دو قسم است: وقف خاصّ و وقف عام.

در وقف خاصّ که مال برای افراد به خصوصی وقف می‌گردد وقف در صورتی صحیح است که مال وقف را به تصرّف یکی از کسانی که برای آنان وقف شده یا وکیل یا ولیّ او بدهند و اگر چیزی را بر اولاد صغیر خود وقف کند و به قصد این که آن چیز وقف آنان شود نگهداری کند وقف صحیح است.

در وقف عام یا باید برای آن متولّی تعیین شود یا مال وقف تحت تصرّف کسانی که برای آن‌ها وقف شده است قرار گیرد و آن‌ها عملی متناسب با وقف در آن انجام دهند مثلاً در زمینی که برای مسجد وقف شده نماز بخوانند.

2690 ٠تعیین متولی در وقف مسجد٠ اگر مسجدی را وقف کنند، همین که یک نفر در آن مسجد نماز بخواند تا وقف درست شود، کافی است بلکه همین که برای آن متولّی هم تعیین شود کفایت می‌کند.

2691 ٠شرایط واقف٠ وقف‌کننده باید ممیّز و عاقل باشد و با قصد و اختیار وقف کند و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف کند، بنابراین وقف سفیه بدون اذن یا اجازۀ ولیّ او صحیح نیست، و کسی که بدون اختیار وقف کرده اگر بعداً وقف را اجازه کند وقف صحیح خواهد بود، و وقف بچۀ ده ساله در موردی که بجا و شایسته باشد ظاهراً صحیح است.

2692 ٠وقف برای جنین، فقرا، نسل‌های بعدی و..٠ اگر مالی را برای بچّه‌ای که در شکم مادر است و در آن روح دمیده باشد ولی هنوز به دنیا نیامده وقف کند اشکالی ندارد، همچنین اگر مثلاً وقف فقراء یا طلّاب یک مدرسۀ خاصّ کند و هنوز فقیر یا طلبه‌ای در آن مدرسه وجود نداشته باشد، ولی اگر مثلاً قید کند که وقف تنها برای کسانی باشد که از سال بعد در این مدرسه ساکن می‌شوند صحیح نیست، ولی می‌توان برای تمام کسانی که در این مدرسه ساکن هستند یا ساکن خواهند شد مالی را وقف کرد، همچنین می‌توان مالی را برای زندگان و بعد از آن‌ها برای کسانی که بعداً به دنیا می‌آیند وقف نماید، مثلاً چیزی را برای اولاد خود وقف کند‌ که بعد از آنان وقف نوه‌های او باشد و هر دسته‌ای بعد از دسته دیگر از وقف استفاده کند‌

2693 ٠وقف تمام یا قسمتی از موقوفه برای خود٠ اگر چیزی را بر خودش وقف کند، مثل آن‌که دکانی را وقف کند که تمام یا قسمتی از عایدی آن را بعد از مرگ او خرج مقبره‌اش نمایند صحیح نیست؛ ولی اگر مثلاً مالی را بر فقراء وقف کند و خودش فقیر باشد، می‌تواند از منافع وقف استفاده نماید.

2694 ٠اختیار‌دار وقف خاص در صورت عدم تعیین متولی٠ اگر برای چیزی که وقف کرده متولّی معیّن کند، باید مطابق نظر او رفتار نمایند، و اگر معیّن نکند، چنانچه بر افراد مخصوصی، مثلاً بر اولاد خود، وقف کرده باشد و آن‌ها بالغ و عاقل باشند و سفیه نباشند اختیار با خود آنان است و اگر نابالغ یا دیوانه یا سفیه باشند، اختیار با ولیّ ایشان است و برای استفاده از وقف اجازۀ حاکم شرع لازم نیست.

2695 ٠تعیین متولی برای وقف عام٠ اگر ملکی را بر عناوین عامی وقف کند، مثلاً آن را بر فقراء یا سادات وقف کند یا وقف کند که منافع آن به مصرف خیرات برسد، باید برای آن متولّی تعیین کند یا مال وقف را تحت تصرّف کسانی که برای آن‌ها وقف کرده قرار دهد و آن‌ها عملی متناسب با وقف در آن انجام دهند.

 و اگر متولّی تعیین شده بمیرد و برای بعد از او متولّی تعیین نشده باشد، وقف باطل نمی‌شود بلکه اختیار آن با حاکم شرع است.

2696 ٠بقای اجاره با فوت متولی یا موقوف علیهم٠ اگر ملکی را بر افراد مخصوصی مثلاً بر اولاد خود وقف کند که هر طبقه‌ای بعد از طبقۀ دیگر از آن استفاده کنند، چنانچه متولّی وقف آن را اجاره دهد و بمیرد اجاره باطل نمی‌شود، ولی اگر متولّی نداشته باشد و یک طبقه از کسانی که ملک بر آن‌ها وقف شده، آن را اجاره دهند و در بین مدّت اجاره بمیرند، چنانچه طبقۀ بعدی آن اجاره را امضا نکنند اجاره باطل می‌شود و در صورتی که مستأجر مال‌الاجارۀ تمام مدّت را داده باشد مال‌الاجاره از زمان مردن‌شان تا آخر مدّت اجاره را از مال آنان می‌گیرد.

2697 ٠خراب شدن ملک موقوفه٠ اگر ملک وقف خراب شود، از وقف بودن بیرون نمی‌رود بلکه اگر بتوان با تعمیرکردن از آن استفادۀ مورد وقف انجام گیرد باید آن را تعمیر کرد و در صورتی که با تعمیر هم استفادۀ مورد وقف ممکن نباشد، باید هرچند با فروش آن ملک، آن‌ را در نزدیک‌ترین کار به نظر واقف صرف کرد و اگر آن هم ممکن نباشد، در کارهای خیر صرف کرد.

2698 ٠افراز ملک وقفی از غیر آن٠ ملکی که مقداری از آن وقف است و مقداری از آن وقف نیست، اگر تقسیم نشده باشد، مالک قسمتی که وقف نیست به همراه متولّی وقف (و در صورتی که وقف متولّی نداشته باشد یا دسترسی به وی امکان‌پذیر نباشد، مالک قسمت غیر وقفی به همراه حاکم شرع) می‌توانند وقف را جدا کنند و اگر بهره‌برداری مناسب از مال وقف بدون تقسیم امکان نداشته باشد، بر متولّی وقف (یا حاکم شرع) لازم است برای تقسیم وقف اقدام کند.

2699 ٠خیانت متولی وقف٠ اگر متولّی وقف خیانت کند و عایدات آن را به مصرفی که معیّن شده نرساند، حاکم شرع باید در صورت امکان با گماردن ناظری از خیانت وی جلوگیری کند و اگر ممکن نیست متولّی امین دیگری را معیّن کند.

2700 ٠انتقال فرش حسینیه به مسجد٠ فرشی را که برای حسینیه وقف کرده‌اند نمی‌شود برای نماز به مسجد ببرند، اگر چه آن مسجد نزدیک حسینیه باشد.

2701 ٠بی نیازی مسجد از مالی که برای آن وقف شده٠ اگر ملکی را برای تعمیر مسجدی وقف نمایند، در صورتی که این مسجد به هیچ وجه به تعمیر احتیاج نداشته باشد و احتمال احتیاج در آینده را هم ندهند، به‌طوری که نگهداری عایدات لغو و بیهوده باشد، می‌توان در دیگر احتیاجات این مسجد صرف کرد و اگر مسجد هیچ گونه احتیاجی نداشته باشد و احتمال احتیاج هم ندهند می‌توانند عایدات وقف را به مصرف مسجد دیگری که احتیاج به تعمیر دارد برسانند.

2702 ٠نحوه مصرف درآمدهای ملکی که برای امور متعدّد وقف شده٠ اگر ملکی را وقف کند که عایدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و به کسی که در آن مسجد اذان می‌گوید بدهند، متولّی آن را در همه یا برخی از این موارد، به گونه‌ای که به نظر واقف نزدیک‌تر است، مصرف می‌کند.

احکام وصیّت

2703 ٠تعریف وصیّت٠ «وصیّت» آن است که انسان سفارشی درباره اموری که اختیار آن‌ها با وی است، برای بعد از مرگ خود بنماید، مثلاً سفارش کند که بعد از مرگش برای او کارهایی انجام دهند، یا بگوید بعد از مرگش چیزی از مال او ملک کسی باشد، یا برای اولاد خود و کسانی که اختیار آنان با او است قیّم و سرپرست معیّن کند، و کسی را که به او وصیّت می‌کنند «وصیّ» می‌گویند.

2704 ٠وصیّت با نوشتن یا اشاره کردن٠ کسی که نمی‌تواند حرف بزند، اگر با اشاره یا کتابت مقصود خود را بفهماند برای هر کاری می‌تواند وصیّت کند، بلکه کسی هم که می‌تواند حرف بزند اگر با کتابت یا اشاره‌ای که مقصودش را بفهماند وصیّت کند صحیح است.

2705 ٠وجود نوشته‌ای با امضاء میّت٠ اگر نوشته‌ای به امضا یا مهر میّت ببینند، چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد که به آن وصیّت کرده، باید مطابق آن عمل کنند.

2706 ٠شرایط وصیّت‌کننده٠ کسی که وصیّت می‌کند باید ممیّز و عاقل باشد و از روی اختیار وصیّت کند و کسی که بدون اختیار وصیّت کرده اگر بعداً راضی شود وصیّت وی صحیح خواهد بود، وصیّت بچّه‌ای که به هفت سال نرسیده صحیح نیست و وصیّت بچّه‌ای که به هفت سال رسیده در مقدار اندک در صورت بجابودن صحیح است و بچّه‌ای که به ده سال رسیده می‌تواند برای خویشاوندان نسبی خود تا مقدار یک سوم مال وصیّت کند، به شرط آن‌که وصیّت وی از نظر عقلا بجا و شایسته باشد، همچنین وصیّت سفیه اگر در نظر عقلا بجا باشد نافذ است.

2707 ٠وصیّت بعد از خودکشی٠ کسی که به قصد خودکشی زخمی به خود بزند یا کار دیگری انجام دهد اگر وصیّتی کند و سپس در اثر آن کار بمیرد، وصیّتش صحیح نیست.

2708 ٠لازم نبودن قبول در نفوذ وصیت٠ اگر انسان وصیّت کند که چیزی از اموالش مال کسی باشد در صورتی که آن شخص وصیّت را قبول کند، اگر چه قبولش در زمان زنده‌بودن وصیّت‌کننده باشد، بعد از مردن وصیّت‌کننده، مالک آن چیز می‌گردد، بلکه ظاهراً اصلاً در وصیّت، قبول لازم نیست، بلکه همین مقدار که کسی که برای او وصیّت شده وصیّت را ردّ نکند برای درست شدن وصیّت کفایت می‌کند.

2709 ٠وظیفۀ بدهکار و امانت‌دار با مشاهدۀ نشانه‌های مرگ٠ وقتی انسان نشانه‌های مرگ را در خود دید باید فوراً امانت‌های مردم را به صاحبانش برگرداند یا به آن‌ها اطّلاع دهد به گونه‌ای که صاحبان مال بتوانند مال خود را در اختیار بگیرند، و اگر به مردم بدهکار است و موقع‌دادن آن بدهی رسیده باید بدهد مگر صاحبان مال به باقی ماندن مال یا بدهی در دست وی راضی باشند، و اگر خودش نمی‌تواند مال یا بدهی را بدهد یا موقع دادن بدهی او نرسیده یا صاحبان مال به باقی ماندن مال در دست وی راضی باشند، چنانچه بترسد که ورثه مال را به صاحبانش ردّ نکنند باید به بهترین راه ممکن؛ مثلاً با وصیّت‌کردن یا شاهدگرفتن یا ثبت کتبی یا ثبت رسمی یا ... زمینۀ رسیدن مال را به صاحبان آن فراهم کند.

2710 ٠وظیفۀ بدهکار به خمس، مظالم و .. با مشاهدۀ نشانه‌های مرگ٠ کسی که نشانه‌های مرگ را در خود می‌بیند، اگر خمس و زکات و مظالم بدهکار است، باید فوراً بدهد، و اگر نمی‌تواند بدهد، چنانچه از خودش مال دارد یا احتمال می‌دهد کسی آن‌ها را ادا نماید، باید وصیّت کند و همچنین است اگر حجّ بر او واجب باشد.

2711 ٠وصیت برای نماز و روزۀ قضا با مشاهدۀ نشانه‌های مرگ٠ کسی که نشانه‌های مرگ را در خود می‌بیند، اگر نماز و روزۀ قضا دارد، باید وصیّت کند که برای او نایب بگیرند، مگر مطمئن باشد که کسی نماز و روزۀ او را بدون وصیّت هم بجا می‌آورد، و اگر برای نایب گرفتن باید از مال میّت صرف کرد، به مقدار ثلث مال از مال میّت بر می‌دارند و برای برداشتن مقدار بیشتر از مال میّت باید ورثه اجازه دهند، و اگر مالی هم نداشته باشد باید به بهترین راه ممکن کاری کند که نماز و روزۀ او بجا آورده شود، مثلاً اگر احتمال دهد کسی بدون آن‌که چیزی بگیرد آن‌ها را انجام دهد، وصیّت می‌کند تا نماز و روزۀ وی بجا آورده شود، و اگر قضای نماز و روزۀ او‌ به تفصیلی که در مسألۀ 1399 گفته شد بر پسر بزرگترش واجب باشد، باید به او اطّلاع دهد یا وصیّت کند که برای او بجا آورد یا به طریق دیگر، کاری کند که نماز و روزۀ او انجام گیرد.

2712 ٠دادن آدرس اموال و تعیین قیم برای صغیر با مشاهدۀ نشانه‌های مرگ٠ کسی که نشانه‌های مرگ را در خود می‌بیند، اگر مالی پیش کسی دارد یا در جایی پنهان کرده است که ورثه نمی‌دانند، چنانچه به واسطۀ ندانستن، حقّ‌شان از بین برود، باید به آنان اطّلاع دهد و لازم نیست برای بچّه‌های صغیر خود قیّم و سرپرست معیّن کند، ولی در صورتی که بدون تعیین قیّم مال‌شان از بین می‌رود یا خودشان ضایع می‌شوند، باید برای آنان قیّم امینی معیّن نماید.

2713 ٠شرایط وصیّ٠ وصیّ باید دیوانه و سفیه نباشد و أحوط این است که بالغ بوده و وصیّ مسلمان هم مسلمان باشد و در جایی که وصیّت کردن لازم است باید وصیّ مورد اطمینان باشد.

2714 ٠نحوۀ عمل به وصیّت در صورت تعدد وصی٠ اگر کسی چند وصیّ برای خود معیّن کند، چنانچه اجازه داده باشد که هر کدام به تنهایی به وصیّت عمل کنند، لازم نیست در انجام وصیّت از یکدیگر اجازه بگیرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد که همه با هم به وصیّت عمل کنند، یا نگفته باشد، باید با نظر یکدیگر به وصیّت عمل نمایند و اگر حاضر نشوند که با یکدیگر به وصیّت عمل کنند، حاکم شرع آن‌ها را مجبور می‌کند و اگر اطاعت نکنند، حاکم شرع به طریقی که نزدیک‌ترین راه به نظر موصیّ می‌داند وصیّت را اجرا می‌کند، مثلاً به جای همه یا یکی از آنان شخص یا اشخاص دیگری معیّن نماید.

2715 ٠برگشتن از وصیّت٠ اگر انسان از وصیّت خود برگردد؛ مثلاً بگوید: ثلث مالش را به کسی بدهند، بعد بگوید: به او ندهند، وصیّت باطل می‌شود، و اگر وصیّت خود را تغییر دهد، مثل آن‌که قیّمی برای بچّه‌های خود معیّن کند، بعد دیگری را بجای او قیّم نماید، وصیّت اوّلش باطل می‌شود و باید به وصیّت دوم او عمل نمایند.

2716 ٠بازگشت عملی از وصیّت٠ اگر کاری کند که معلوم شود از وصیّت خود برگشته؛ مثلاً خانه‌ای را که وصیّت کرده به کسی بدهند بفروشد، یا دیگری را برای فروش آن وکیل نماید، وصیّت باطل می‌شود.

2717 ٠وصیّت به نصف آن چه که تمام آن را برای کسی وصیت کرده٠ اگر وصیّت کند چیز معیّنی را به کسی بدهند، بعد وصیّت کند که نصف همان را به دیگری بدهند، باید آن چیز را دو قسمت کنند و به هر کدام از آن دو نفر یک قسمت آن را بدهند.

2718 ٠بخشش و وصیّت در بیماری منجر به فوت٠ اگر در زمان بیماری که با آن بیماری می‌میرد، مقداری از مالش را به کسی ببخشد و وصیّت کند که بعد از مردن او هم مقداری به کس دیگر بدهند بخشش وی صحیح است همان طور که در مسألۀ 2264 گذشت، و پس از کنارگذاشتن مقدار بخشیده شده، اگر مالی را که وصیّت کرده به اندازۀ ثلث مال باشد یا ورثه اجازه دهند وصیّت صحیح است، و اگر ورثه اجازه ندهند تنها به اندازۀ ثلث نافذ می‌باشد.

2719 ٠وصیّت به ثلث مال٠ اگر وصیّت کند که ثلث مال او را بفروشند و عایدی آن را به مصرفی برسانند، باید مطابق گفتۀ او عمل نمایند.

2720 ٠اقرار به بدهی در بیماری منجر به فوت٠ اگر در زمان بیماری که با آن بیماری می‌میرد بگوید که مقداری مال به کسی بدهکار است، چنانچه متّهم باشد که برای ضرر زدن به ورثه گفته است باید مقداری را که معیّن کرده از ثلث او بدهند و اگر متّهم نباشد اقرار او نافذ است و باید از اصل مالش بدهند.

2721 ٠وجود نداشتن وصیّ هنگام وصیّت٠ کسی را که انسان وصیّت می‌کند چیزی به او بدهند لازم نیست در حال وصیّت وجود داشته باشد، پس اگر وصیّت کند به بچّه‌ای که ممکن است فلان زن حامله شود چیزی بدهند اگر آن بچّه پس از مرگ وصیّت‌کننده موجود باشد لازم است آن چیز را به او بدهند و اگر موجود نباشد در مصرف دیگری که به نظر وصیّت‌کننده نزدیک‌تر به مورد وصیّت باشد صرف می‌کنند.

2722 ٠وظیفۀ وصیّ نسبت به وصیّت٠ اگر انسان بفهمد کسی او را وصیّ کرده، چنانچه به اطّلاع وصیّت‌کننده برساند که برای انجام وصیّت او حاضر نیست، لازم نیست بعد از مردن او به وصیّت عمل کند ولی اگر پیش از مردن او نفهمد که او را وصیّ کرده یا بفهمد و به او اطّلاع ندهد که برای عمل‌کردن به وصیّت حاضر نیست، باید وصیّت او را انجام دهد، مگر در صورتی که حرجی باشد یا قبلاً به او گفته باشد که اگر او را وصیّ کند حاضر به قبول آن نیست یا وصیّت‌کننده این مطلب را از راه دیگری بداند، و اگر وصیّت‌کننده از عدم رضایت وصیّ آگاه نباشد و وصیّ پیش از مرگ، موقعی ملتفت شود که وی به واسطۀ شدّت بیماری نتواند به دیگری وصیّت کند، در صورتی که حرجی نباشد باید وصیّت را قبول نماید.

2723 ٠واگذاری انجام وصیت به دیگری٠ اگر کسی که وصیّت کرده بمیرد وصیّ نمی‌تواند مسؤولیّت کار را بر عهدۀ دیگری بگذارد و خود از مسؤولیّت کار کناره گیرد، ولی اگر بداند مقصود وصیّت‌کننده این نبوده که وصیّ شخصا مسؤول باشد، بلکه مقصودش فقط انجام امر وصیّت باشد، می‌تواند مسؤولیّت کار را به کسی واگذار نماید که به نظر وصیّت‌کننده با وصیّ تفاوتی ندارد.

2724 ٠وظیفۀ حاکم شرع در صورت فوت یکی از دو وصیّ٠ اگر کسی دو نفر را با هم وصیّ کند، چنانچه یکی از آن‌ها بمیرد یا از شرایط لازم برای وصیّ (که در مسألۀ 2713 گذشت) بیفتد، مثلاً دیوانه شود، اگر وصیّت‌کننده به متعدّدبودن وصیّ به‌طور مستقل نظر داشته باشد، حاکم شرع یک نفر را بجای او معیّن می‌کند و اگر هر دو بمیرند یا از شرایط بیفتند، حاکم شرع دو نفر دیگر را معیّن می‌کند، ولی اگر متعدّد بودن وصیّ به‌طور مستقل در نظر وصیّت‌کننده نبوده، بلکه مثلاً به خاطر متعدّدبودن فرزندان خود برای جلوگیری از نزاع و دشمنی همه را وصیّ قرار داده باشد، با مرگ یکی یا از شرایط افتادن وی، شخص دیگری به جای وی جایگزین نمی‌شود.

2725 ٠ناتوانی وصیّ از  عمل به وصیت به تنهایی٠ اگر وصیّ نتواند به تنهایی مسؤولیّت کارهای میّت را عهده‌دار شود، حاکم شرع برای کمک او یک نفر دیگر را معیّن می‌کند.

2726 ٠تلف شدن مال در دست وصیّ٠ اگر مقداری از مال میّت در دست وصیّ تلف شود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی کرده یا بر خلاف نظر وصیّت‌کننده رفتار کرده، مثلاً میّت وصیّت کرده است که فلان مقدار به فقرای فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگر برده و در راه از‌ بین رفته، ضامن است و اگر کوتاهی نکرده و بر خلاف نظر وصیّت‌کننده هم رفتار ننموده، ضامن نیست.

2727 ٠تعیین وصیّ دوم توسّط وصیّت‌کننده٠ هر گاه انسان کسی را وصیّ کند و بگوید که اگر آن کس بمیرد فلانی وصیّ باشد، بعد از آن‌که وصیّ اوّل مرد، مسؤولیّت امر بر عهدۀ وصیّ دوم قرار می‌گیرد.

2728 ٠آنچه از اصل مال کسر می شود٠ بدهکاری و حقوق لازم همچون خمس و زکات و مظالم و نیز حجّة الاسلام و حجّی را که به جهت نذر کردن بر میّت واجب شده است باید از اصل مال میّت بدهند، اگر چه میّت برای آن‌ها وصیّت نکرده باشد.

2729 ٠تقسیم ارث بعد از کسر بدهی و وصیّت٠ اگر مال میّت از آنچه در مسألۀ قبل گفته شد زیاد بیاید، چنانچه وصیّت کرده باشد که ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند، باید به وصیّت او عمل کنند و اگر وصیّت نکرده باشد، آنچه می‌ماند مال ورثه است.

2730 ٠وصیّت به بیشتر از ثلث اموال٠ اگر مصرفی را که میّت معیّن کرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، وصیّت او در بیشتر از ثلث در صورتی صحیح است که ورثه حرفی بزنند یا کاری کنند یا با سکوت آن‌ها معلوم شود وصیّت را اجازه نموده‌اند و تنها راضی‌بودن آن‌ها کافی نیست، و اگر مدّتی بعد از مردن او هم اجازه نمایند صحیح است و چنانچه بعضی از ورثه اجازه و بعضی ردّ نمایند، وصیّت فقط در سهم آن‌هایی که اجازه نموده‌اند صحیح و نافذ است.

لازم به توضیح است که در مورد هر وارث باید دید که آیا مقداری که به وسیلۀ وصیّت از سهم الارث وی کم می‌شود از ثلث سهم او بیشتر است یا خیر؟ و در صورت اوّل اجازۀ وی در نافذ بودن وصیّت شرط است.

بنابراین اگر شخصی زمینی داشته باشد و وصیّت کند که تمام یا قسمتی از آن را به مصرف برسانند، چون زن از زمین ارث نمی‌برد، نظر وی در این وصیّت نقشی ندارد، و اگر مرد 3 میلیون تومان پول داشته باشد و زمینی داشته باشد که 3 میلیون تومان می‌ارزد، اگر وصیّت کند که دو میلیون از پول وی را به مصرفی برسانند، در اینجا نسبت به سهم دیگر ورثه وصیّت به اندازۀ ثلث است ولی نسبت به سهم همسر، وصیّت بیشتر از ثلث‌ می‌باشد و باید تنها نظر وی را نسبت به بیشتر از ثلث جلب نمود، و همین‌طور اگر نسبت به چیزهایی که پس از مرگ پدر به پسر بزرگتر می‌رسد و در مسألۀ 2794 گفته خواهد شد وصیّتی کند، تنها نظر پسر بزرگتر در مقدار بیشتر از ثلث تأثیر دارد.

2731 ٠اجازه ورثه به وصیت بیش از ثلث در زمان حیات موصی٠ اگر مصرفی را که میّت معیّن کرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، و پیش از مردن او ورثه اجازه بدهند که وصیّت او عملی شود، بعد از مردن او نمی‌توانند از اجازۀ خود برگردند.

2732 ٠شیوه عمل به وصیّتی که مصارف متعدد را از ثلث معین کرده٠ اگر وصیّت کند که از ثلث او خمس و زکات یا بدهی دیگر او را بدهند و برای نماز و روزۀ او اجیر بگیرند و کار مستحبی هم مثل اطعام به فقراء بدهند، باید اوّل خمس و زکات یا بدهی دیگر او را از ثلث بدهند و چنانچه ثلث کفایت نکند باقی مانده را از اصل مال بر می‌دارند و اگر پس از برداشتن خمس و زکات یا بدهی دیگر میّت چیزی از ثلث زیاد آمد برای نماز و روزۀ او اجیر می‌گیرند و اگر از آن هم زیاد آمد به مصرف کار مستحبی که معیّن کرده می‌رسانند، و چنانچه ثلث مال او فقط به اندازۀ خمس و زکات یا بدهی دیگر او باشد و ورثه هم اجازه ندهند که بیشتر از ثلث مال مصرف شود، وصیّت برای نماز و روزه و کارهای مستحبی باطل است.

2733 ٠شیوه عمل به وصیّتی که مصارف متعدد را به‌طور مطلق تعیین نموده٠ اگر وصیّت کند که بدهی او را بدهند و برای نماز و روزۀ او اجیر بگیرند و کار مستحبی هم انجام دهند، چنانچه وصیّت نکرده باشد که این‌ها را از ثلث بدهند، باید بدهی او را از اصل مال بدهند و اگر چیزی زیاد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و کارهای مستحبی که معیّن کرده برسانند و در صورتی که ثلث کافی نباشد، پس اگر ورثه اجازه بدهند، باید وصیّت او عملی شود و اگر اجازه ندهند باید نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چیزی زیاد آمد به مصرف کار مستحبی که معیّن کرده برسانند.

2734 ٠ادعای شخص به وصیّت میّت به نفع او٠ اگر کسی بگوید که میّت وصیّت کرده فلان مبلغ را به من بدهند، چنانچه دو مرد عادل گفتۀ او را تصدیق کنند، یا قسم بخورد و یک مرد عادل هم گفتۀ او را تصدیق نماید یا یک مرد عادل و دو زن عادله یا چهار زن عادله به گفتۀ او شهادت دهند، باید مقداری را که می‌گوید به او بدهند، و اگر یک زن عادله شهادت دهد، باید یک‌ چهارم چیزی را که مطالبه می‌کند به او بدهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند، باید سه چهارم آن را به او بدهند، و نیز اگر دو کافر ذمّی که در دین خود عادل باشند گفتۀ او را تصدیق کنند، در صورتی که میّت ناچار بوده است که وصیّت کند و مرد و زن مسلمان عادلی هم در موقع وصیّت نبوده، باید چیزی را که مطالبه می‌کند به او بدهند.

2735 ٠ادعای شخص در مورد وصیّ یا قیم بودن٠ اگر کسی بگوید من وصیّ میّتم که مال او را به مصرفی برسانم، یا میّت مرا قیّم بچّه‌های خود قرار داده و به صدق گفتار وی اطمینان نباشد در صورتی حرف او قبول می‌شود که دو مرد عادل گفتۀ او را تصدیق نمایند.

2736 ٠مرگ موصی له قبل از قبول یا ردّ وصیّت٠ اگر وصیّت کند چیزی از مال او برای کسی باشد و آن کس پیش از آن‌که قبول یا ردّ نماید بمیرد، تا وقتی ورثۀ او وصیّت را ردّ نکرده‌اند می‌توانند آن را قبول نمایند ولی این حکم در صورتی است که وصیّت‌کننده از وصیّت خود برنگردد وگرنه ورثه حقّی نسبت به آن چیز ندارند.

احکام ارث

مقدّمه‌

پیش از شرح تفصیلی احکام و مسائل ارث ذکر برخی از اصطلاحات و قواعد آن مفید به نظر می‌آید.

الف: وارثان خویشاوند نسبی در سه طبقه قرار دارند، و طبقۀ اوّل و دوم از دو صنف تشکیل می‌شود.

           طبقۀ اوّل: دارای دو صنف است:

                           صنف اوّل: پدر و مادر

                           صنف دوم: فرزندان (بی‌واسطه یا باواسطه)

           طبقۀ دوم: دارای دو صنف است:

                           صنف اوّل: پدر بزرگ و مادر بزرگ (بی‌واسطه یا باواسطه)

                           صنف دوم: برادر و خواهر و برادرزاده و خواهرزاده (بی‌واسطه یا باواسطه)

           طبقۀ سوم یک صنف است: عمو و عمّه و دایی و خاله و فرزندان آن‌ها

مراد از عمو، عموی خود شخص یا عموی پدر یا مادر یا عموی پدربزرگ یا مادربزرگ و ... است و همین‌طور است مراد از عمّه و دایی و خاله، و مراد از فرزندان، فرزندان بی‌واسطه یا باواسطه می‌باشد.

سه قاعده مربوط به طبقات و اصناف وارثان:

قاعدۀ اوّل: هر طبقه بر طبقۀ بعدی مقدّم است و با بودن یک نفر از طبقۀ اوّل نوبت به طبقۀ دوم نمی‌رسد و با بودن یک نفر از طبقۀ دوم نوبت به طبقۀ سوم نمی‌رسد.

قاعدۀ دوم: در هر صنف، کسی که به میّت نزدیک‌تر است، بر کسی که از میّت دورتر‌ است مقدّم است، ولی خویشاوند نزدیک‌تر در یک صنف بر خویشاوند دورتر در صنف دیگر مقدّم نیست.

بنابراین فرزند بر نوه و نوه بر نتیجه مقدّم است، ولی پدر بر نوه مقدّم نیست، چون در دو صنف قرار دارند، و نیز پدربزرگ خود میّت بر پدر بزرگ پدر میّت مقدّم است و برادر بر برادرزاده مقدّم است، ولی پدربزرگ بر برادرزاده و نیز برادر بر پدربزرگ با واسطه مقدّم نیست، چون در دو صنف قرار دارند.

قاعدۀ سوم: خویشاوند پدر و مادری، بر خویشاوند پدری مقدّم است، به شرطی که هر دو در یک فاصله از میّت قرار داشته باشند، ولی اگر فاصله آن‌ها یکی نباشد، خویشاوند پدر و مادری مقدّم نیست، بنابراین خویشاوند نزدیک‌تر بر خویشاوند دورتر مقدّم است، هر چند خویشاوند نزدیک‌تر از طریق تنها پدر به میّت برسد و خویشاوند دورتر از طریق پدر و مادر.

از قاعدۀ دوم و سوم یک مورد استثنا شده است:

پسر عموی پدر و مادری میّت بر عموی پدری میّت مقدّم است، و ظاهراً دختر عمو همچون پسر عمو و عمّه همچون عمو می‌باشد. این استثنا در جایی است که همراه پسر عموی پدر و مادری و عموی پدری، دایی یا خالۀ پدری وجود نداشته باشند وگرنه این استثنا در کار نیست.

ب: زن و شوهر در طبقه‌بندی سه‌گانه فوق قرار ندارند، بلکه زن و شوهر همراه تمامی طبقات ارث می‌برند و مانع ارث‌بردن هیچ طبقه‌ای هم نمی‌شوند.

ج: سهم الارث خویشاوندان نسبی و سببی گاه با کسر مشخّصی معیّن شده است، به این کسر «فرض» و به وارثی که به این شکل ارث می‌برد، «صاحب فرض» یا «فرض‌بر» می‌گویند. و گاه سهم الارث بدون کسر مشخّصی تعیین شده است، وارثی که به این شکل ارث می‌برد «قرابت‌بر» خوانده می‌شود.

• فرض‌های ارث:

                           یک دوم ، یک چهارم، یک هشتم، یک سوم، یک ششم، دو سوم

• صاحبان فرض (فرض‌برها) عبارتند از:

 ‌ یک دوم:

1. یک دختر (بدون پسر)

2. شوهر (در صورتی که میّت فرزند -هرچند با واسطه- نداشته باشد)

3. یک خواهر پدر و مادری یا تنها پدری (بدون برادر)

‌ یک چهارم:

1. شوهر (در صورتی که میّت فرزند -بی‌واسطه یا باواسطه- داشته باشد)

2. زن (در صورتی که میّت فرزند -بی‌واسطه یا باواسطه- نداشته باشد)

‌ یک هشتم:

زن (در جایی که میّت فرزند -هرچند با واسطه- داشته باشد)

‌ یک سوم:

1. مادر (در صورتی که میّت فرزند -هرچند با واسطه- نداشته باشد و پدر میّت هم باشد و حاجبی از ارث مادر هم در کار نباشد، در مسألۀ 2746 درباره مراد از حاجب در اینجا توضیح داده خواهد شد)

2. دو یا چند برادر مادری، یا دو یا چند خواهر مادری، یا برادر و خواهر مادری

‌ یک ششم:

1. مادر (در صورتی که میّت فرزند داشته باشد)

2. پدر (در صورتی که میّت فرزند داشته باشد)

در این سهم پدر و مادر فرقی نیست که هر یک به تنهایی باشد یا هر دو با هم باشند.

3. مادر (در صورتی که میّت فرزند نداشته باشد و پدر میّت هم زنده باشد ولی حاجبی از ارث مادر در کار باشد)

توضیح: اگر میّت فرزند نداشته باشد، چنانچه تنها پدر یا تنها مادر وجود داشته باشد، مادر یا پدر قرابت‌بر است و چنانچه هر دو باشند مادر فرض‌بر ( یک سوم در صورت عدم حاجب و یک ششم در صورت وجود حاجب) و پدر قرابت‌بر است.

4. یک برادر یا خواهر مادری.

‌ دو سوم:

1. دو یا چند دختر (بدون پسر)

2. دو یا چند خواهر پدر و مادری یا فقط پدری (بدون برادر)

دو قاعده:

قاعدۀ اوّل: فرض‌برها اوّل سهم خود را می‌برند و سپس قرابت‌برها بقیّه ترکه را ارث می‌برند.

این قاعده یک استثنا دارد: اگر یک یا چند خواهر پدر و مادری یا تنها پدری با پدربزرگ یا مادربزرگ اجتماع کنند (خواه وارث دیگری هم در کار باشد یا نباشد) این قاعده جاری نمی‌گردد، بلکه پدربزرگ به منزلۀ برادر و مادربزرگ به منزلۀ خواهر بوده، ارث همانند صورتی که تنها برادران یا خواهران وجود داشته باشد تقسیم می‌گردد.

قاعدۀ دوم: در خویشاوندان مادری، مذکّر و مؤنّث به‌طور مساوی ارث می‌برند ولی در خویشاوندان پدر و مادری یا تنها پدری مذکّر دو برابر مؤنّث ارث می‌برد، بنابراین برادر مادری و خواهر مادری ارث مساوی دارند، و برادر پدر و مادری دو برابر خواهر پدر و مادری، و برادر پدری دو برابر خواهر پدری ارث می‌برد. توضیح بیشتر این قاعده در ضمن مسائل آینده خواهد آمد‌.

تذکّر: احکامی که در مسائل این فصل و سایر فصول رساله گفته می‌شود مخصوص انسانهای آزاد می‌باشد و بندگان احکام مخصوصی دارند که به جهت عدم ابتلاء به آن، در این رساله نیامده است.

2737 ٠کسانی که به واسطه خویشاوندی نسبی ارث می‌برند٠ کسانی که به واسطۀ خویشاوندی نسبی ارث می‌برند سه طبقه هستند:

طبقۀ اوّل: از دو صنف تشکیل شده است:

صنف اوّل: پدر و مادر

صنف دوم: فرزند (مستقیم یا غیر مستقیم، هرچه پایین روند)

با توجّه به قاعده‌ای که در مقدّمۀ (قسمت الف/ قاعدۀ دوم) گفته شد، تا یکی از فرزندان میّت وجود داشته باشد نوبت به نوه نمی‌رسد و تا یک نوه وجود داشته باشد نوبت به نتیجه نمی‌رسد، ولی پدر و مادر هم همراه فرزند ارث می‌برند و هم همراه نوه و هم همراه نتیجه و ...، و در هر حال تا یک نفر از طبقه اوّل هست، طبقۀ دوم ارث نمی‌برند.

طبقۀ دوم: از دو صنف تشکیل شده است:

صنف اوّل: پدربزرگ و مادربزرگ (مستقیم یا غیر مستقیم، هرچه بالا روند)

صنف دوم: برادر و خواهر و برادرزاده و خواهرزاده (مستقیم یا غیر مستقیم، هرچه پایین روند)

در هر صنف هر کس که به میّت نزدیک‌تر است ارث می‌برد و با وجود او کسی که دورتر است ارث نمی‌برد، بنابراین پدر بزرگ یا مادربزرگ مستقیم (هر چند مادری باشد) بر پدربزرگ یا مادر بزرگ غیر مستقیم (هر چند پدری باشد) مقدّم است، همچنین برادر یا خواهر بر برادرزاده یا خواهرزاده مقدّم است و نیز برادرزاده یا خواهرزاده بر نوۀ برادر یا نوۀ خواهر مقدّم است، ولی بین افراد یک صنف با افراد صنف دیگر نزدیکی یا دوری از میّت ملاحظه نمی‌شود، و در هر حال تا یک نفر از طبقۀ اوّل یا دوم هست، طبقۀ سوم ارث نمی‌برند.

طبقۀ سوم: که همگی یک صنف هستند: عمو و عمّه و دایی و خاله (هر چه بالا روند) و اولاد آنان (هرچه پایین روند).

تا یک نفر از عموها و عمّه‌ها و دایی‌ها و خاله‌های میّت زنده‌اند، اولاد آن‌ها ارث نمی‌برد و در مورد اولاد آنان هم تا یک نفر از اولاد نزدیک‌تر وجود دارد، اولاد دورتر ارث نمی‌برد، ولی اگر میّت عموی پدری و پسر عموی پدری و مادری داشته باشد، ارث به پسر عموی پدر و مادری می‌رسد و عموی پدری ارث نمی‌برد، توضیح این حکم در مقدّمه (قسمت الف/استثنا قاعدۀ دوم و سوم) گذشت.

2738 ٠چگونگی ارث بردن طبقه سوم٠ اگر عمو و عمّه و دایی و خالۀ خود میّت نباشند اولاد مستقیم و غیر مستقیم آنان ارث می‌برند و اگر این‌ها هم نباشند، عمو و عمّه و دایی و خالۀ پدر و مادر میّت ارث می‌برند و اگر این‌ها نباشند اولادشان ارث می‌برند و اگر این‌ها هم نباشند عمو و عمّه و دایی و خالۀ جدّ و جدّۀ میّت و اگر این‌ها هم نباشد اولادشان ارث می‌برند.

2739 ٠استقلال زن و شوهر در ارث٠ زن و شوهر، به تفصیلی که بعداً گفته خواهد شد، به همراه هر سه طبقه، از یکدیگر ارث می‌برند.

ارث طبقۀ اوّل

2740 ٠اگر وارث یک نفر از طبقه اول باشد٠ اگر وارث میّت فقط یک نفر از طبقۀ اوّل باشد، مثلاً پدر یا مادر یا یک پسر یا یک دختر باشد، همه مال میّت به او می‌رسد و اگر تنها چند پسر یا چند دختر باشند همۀ مال را به‌طور مساوی قسمت می‌کنند، و اگر پسر و دختر باشند، مال را طوری قسمت می‌کنند که هر پسر دو برابر هر دختر ببرد.

2741 ٠اگر وارث پدر یا مادر به همراه یک یا چند پسر میت باشد٠ اگر وارث میّت فقط پدر یا مادر و یک یا چند پسر باشند،  یک ششم مال را پدر یا مادر و  پنج ششم باقی مانده را پسر یا پسران می‌برند که اگر چند پسر باشند، آن را به‌طور مساوی تقسیم می‌کنند.

2742 ٠وارث بودن پدر یا مادر با پسر و دختر میت٠ اگر وارث میّت فقط پدر یا مادر و پسر و دختر باشند،  یک ششم مال را پدر یا مادر می‌برد و پنج ششم باقی‌مانده را بین پسر و دختر به گونه‌ای تقسیم می‌کنند که هر پسری دو برابر دختر ببرد، بنابراین اگر پدر و یک پسر و یک دختر باشند، سهم پدر سه هجدهم، سهم پسر ده هجدهم  و سهم دختر  پنج هجدم خواهد بود، و اگر پدر و دو پسر و سه دختر باشند، سهم پدر هفت چهل و دوم، سهم هر یک از دو پسر  ده چهل و دوم (بر روی هم بیست چهل و دوم) و سهم هر یک از سه دختر   پنج چهل و دوم (بر روی هم پانزده چهل و دوم) خواهد بود، مسائل مشابه هم به همین شکل محاسبه می‌گردد.

2743 ٠وارث بودن پدر یا مادر با یک دختر٠ اگر وارث میّت فقط پدر و یک دختر، یا مادر و یک دختر باشند، فرض پدر یا مادر یک ششم و فرض دختر یک دوم است و  دو ششم باقی‌مانده را هم به همین نسبت بین ایشان تقسیم می‌کنند، در نتیجه سرانجام  یک چهارم کلّ مال را پدر یا مادر و  سه چهارم آن را دختر می‌برد.

2744 ٠وارث بودن پدر یا مادر با چند دختر٠ اگر وارث میّت فقط پدر یا مادر و چند دختر باشند، فرض پدر یا مادر یک ششم  و فرض دختران  دو سوم است و  یک ششم باقی‌مانده را هم به همین نسبت بین خود تقسیم می‌کنند، بنابراین یک پنجم کلّ مال را پدر یا مادر می‌برد و  چهار پنجم مال به دخترها می‌رسد که به‌طور مساوی بین خودشان قسمت می‌کنند.

2745 ٠وارث بودن پدر و مادر و یک پسر٠ اگر وارث میّت فقط پدر و مادر و یک پسر باشند، پدر و مادر هر یک یک ششم مال و  چهار ششم باقی مانده را پسر می‌برد و اگر پدر و مادر و چند پسر یا چند دختر باشند، هر کدام از پدر و مادر یک ششم مال می‌برند و فرزندان  چهار ششم باقی مانده را به‌طور مساوی بین خودشان قسمت می‌کنند و اگر وارث پدر و مادر و پسر و دختر باشند، هر کدام از پدر و مادر یک ششم مال را می‌برد و  چهار ششم باقی مانده به فرزندان می‌رسد که آن را طوری تقسیم می‌کنند که هر پسری دو برابر یک دختر ببرد، بنابراین اگر میّت پدر و مادر و یک پسر و دو دختر داشته باشد، سهم هر یک از پدر و مادر یک ششم و سهم پسر دو ششم و سهم هر دختر یک ششم خواهد بود.

2746 ٠انحصار وارث در پدر و مادر٠ اگر وارث میّت، فقط پدر و مادر او باشند، گاه مادر حاجب دارد و گاه ندارد -مراد از حاجب در این مسأله این است که میّت دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر داشته باشد که همگی مسلمان و پدرشان با پدر میّت یکی باشد، (خواه مادرشان هم با مادر میّت یکی باشد، یا نه)- در صورتی که مادر حاجب داشته باشد یک ششم مال را می‌برد و ینج ششم باقی‌مانده به پدر می‌رسد و در صورتی که مادر حاجب نداشته باشد یک سوم مال را می‌برد و  دو سوم باقی مانده به پدر می‌رسد.

2747 ٠وارث بودن پدر و مادر و یک دختر٠ اگر وارث میّت فقط پدر و مادر و یک دختر باشد، چنانچه مادر حاجب (که در مسألۀ پیش توضیح داده شد) نداشته باشد، پدر و مادر هر یک یک ششم و دختر یک دوم ارث می‌برد و  یک ششم باقی مانده را هم به همین نسبت بین آن‌ها قسمت می‌کنند، در نتیجه سرانجام پدر و مادر هر یک  یک پنجم کلّ مال و دختر سه پنجم آن را ارث می‌برد، و اگر مادر حاجب داشته باشد پدر و مادر هر یک یک ششم و دختر یک دوم ارث می‌برد؛ یک ششم باقی مانده را نیز بین پدر و دختر به نسبت سهم‌های‌شان تقسیم کرده، یک چهارم آن را به پدر و سه چهارم آن را به دختر می‌دهند، بنابراین سهم دختر پانزده بیست و چهارم از کلّ مال، سهم پدر پنج بیست و چهارم آن و سهم مادر چهار بیست و چهارم آن خواهد بود.

2748 ٠نحوۀ تقسیم ارث بین نوه‌ها٠ اگر میّت اولاد نداشته باشد، نوۀ پسری او اگر چه دختر باشد سهم پسر میّت را می‌برد و نوۀ دختری او اگر چه پسر باشد سهم دختر میّت را می‌برد، مثلاً اگر‌ میّت یک پسر از دختر خود و یک دختر از پسرش داشته باشد سهم پسر دختر یک سوم و سهم دختر پسر دو سوم خواهد بود و در صورت متعدّد بودن نوادگان، سهم پسر دو برابر سهم دختر است، بنابراین نوادگان دختری یک سوم سهم خود را به گونه‌ای تقسیم می‌کنند که هر پسر دو برابر هر دختر ببرد و نوادگان پسری هم دو سوم سهم خود را به این شکل تقسیم می‌کنند.

2749 ٠روش تقسیم ارث با وجود زن یا شوهر و افراد قرابت‌بر در طبقۀ اول٠ اگر همراه طبقۀ اوّل، شوهر یا زن وجود داشته باشد و در طبقۀ اوّل وارث قرابت‌بر وجود داشته باشد، تقسیم ارث روشن است: نخست شوهر و زن و وارث فرض‌بر دیگر (اگر وجود داشته باشد) ارث خود را می‌برد و باقی مانده به وارث قرابت‌بر می‌رسد، بنابراین اگر وارث شوهر و پسر باشد، شوهر یک چهارم و بقیّه به پسر می‌رسد، و اگر شوهر و پدر و مادر و پسر و دختر باشد، شوهر یک چهارم و هر یک از پدر و مادر یک ششم و  پنج دوازدهم باقی مانده را پسر و دختر برده و پسر دو برابر دختر می‌برد، در نتیجه سهام نهایی بدین گونه خواهد بود: شوهر نه سی و ششم ، پدر و مادر هر یک شش سی و ششم، پسر ده سی و ششم و دختر پنج سی و ششم.

2750 ٠روش تقسیم ارث با وجود زن یا شوهر همراه افراد فرض بر طبقه اول٠ اگر همراه افراد فرض‌بر طبقۀ اوّل، شوهر یا زن هم باشند، در اینجا گاه مجموع فرض‌ها از کلّ ترکه بیشتر می‌شود که در این صورت از سهم دختر یا دختران کم می‌شود و سهم پدر و مادر و شوهر و زن تغییری نمی‌کند، و گاه مجموع فرض‌ها از کلّ ترکه کمتر می‌گردد که در این صورت مقدار باقی مانده به پدر و مادر و دختر یا دختران به نسبت سهام داده می‌شود و به سهم زن و شوهر اضافه نمی‌گردد.

• چند مثال از بیشتر شدن مجموع فرض‌ها از کلّ ترکه:

1. شوهر و پدر و چند دختر با هم باشند، فرض شوهر یک چهارم، فرض پدر یک ششم و فرض دختران  دو سوم بوده که مجموعاً  سیزده دوازدهم شده و  یک دوازدهم از کلّ ترکه بیشتر می‌گردد که این یک دوازدهم  از سهم دختران کم می‌شود، در نتیجه سهم شوهر سه دوازدهم و سهم پدر  دو دوازدهم باقی مانده است و سهم دختران از  هشت دوازدهم به  هفت دوازدهم کاهش می‌یابد.

2. شوهر و پدر و مادر و یک دختر با هم باشند، در این صورت فرض شوهر یک چهارم و‌ فرض پدر یک ششم و فرض مادر یک ششم و فرض یک دختر یک دوم  می‌گردد که مجموع آن سیزده دوازدهم می‌شود و یک دوازدهم از کلّ ترکه بیشتر است، در اینجا هم سهم شوهر همان  سه دوازدهم و سهم پدر و مادر هر یک  دو دوازدهم بوده و سهم دختر از  شش دوازدهم به پنج دوازدهم کاهش می‌یابد.

3. زن و پدر و مادر و دختران با هم باشند، در این صورت فرض زن یک هشتم (با توضیحی که بعداً خواهد آمد) و فرض هر یک از پدر و مادر یک ششم و سهم دختران دو سوم می‌باشد که مجموع آن‌ها  بیست و هفت بیست و چهارم می‌باشد، در اینجا سهم زن همان سه بیست و چهارم و سهم هر یک از پدر و مادر چهار بیست و چهارم بوده و سهم دختران از شانزده بیست و چهارم به سیزده بیست و چهارم کاهش می‌یابد.

• چند مثال از کم آمدن مجموع فرض‌ها از کلّ ترکه:

1. شوهر و پدر یا مادر و یک دختر با هم باشند، فرض شوهر یک چهارم و فرض پدر یا مادر یک ششم و فرض دختر یک دوم بوده که مجموعاً یازده دوازدهم بوده که  یک دوازدهم از ترکه باقی می ماند که به نسبت سهام بین پدر (یا مادر) و دختر تقسیم می‌گردد، در نتیجه سهم نهایی شوهر همان  چهار شانزدهم بوده و سهم پدر یا مادر به  سه شانزدهم و سهم دختر به  نه شانزدهم افزایش می‌یابد.

2. زن و پدر یا مادر و یک دختر با هم باشند، فرض زن یک هشتم و فرض پدر یا مادر یک ششم و فرض دختر یک دوم بوده که مجموعاً  نوزده بیست و چهارم گردیده که پنج بیست و چهارم از ترکه باقی مانده که به نسبت سهام پدر (یا مادر) و دختر بین آن‌ها تقسیم می‌گردد، در نتیجه سهم زن همان چهار سی و دوم باقی مانده و سهم پدر یا مادر به هفت سی و دوم و سهم دختر به  بیست و یک سی و دوم افزایش می‌یابد.

3. زن و پدر یا مادر و دختران با هم باشند، فرض زن یک هشتم و فرض پدر یا مادر یک ششم و فرض دختران دو سوم خواهد بود که مجموعاً  بیست و سه بیست و چهارم گردیده و  یک بیست و چهارم باقی می‌ماند که به نسبت سهام بین پدر (یا مادر) و دختران قسمت می‌شود، در نتیجه سهم زن همان پنج چهلم بوده و سهم پدر یا مادر به هفت چهلم و سهم دختران به بیست و هشت چهلم افزایش می‌یابد.

ارث طبقۀ دوم

2751 ٠اصناف طبقه دوم٠ طبقۀ دوم از کسانی که به واسطۀ خویشاوندی نسبی ارث می‌برند دو صنف می‌باشند:

صنف اوّل: پدربزرگ و مادربزرگ (بی‌واسطه یا باواسطه)

صنف دوم: برادر و خواهر و برادرزاده و خواهرزاده (بی‌واسطه یا باواسطه)

2752 ٠اگر وارث فقط یک برادر و یک خواهر باشد٠ اگر وارث میّت فقط یک برادر یا یک خواهر باشد، همۀ مال به او می‌رسد و اگر چند برادر پدر و مادری یا چند خواهر پدر و مادری باشد، مال به‌طور مساوی بین آنان قسمت می‌شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادری با هم باشند، هر برادری دو برابر خواهر می‌برد، مثلاً اگر دو برادر و یک خواهر پدر و مادری دارد، هر برادر دو پنجم و خواهر  یک پنجم مال را می‌برد.

2753 ٠ارث برادر و خواهر پدری٠ اگر میّت برادر و خواهر پدر و مادری دارد، برادر و خواهر پدری که از مادر با میّت جدا است ارث نمی‌برد، و اگر برادر و خواهر پدر و مادری ندارد، چنانچه فقط یک خواهر یا یک برادر پدری داشته باشد، همه مال به او می‌رسد و اگر چند برادر یا چند خواهر پدری داشته باشد مال به‌طور مساوی بین آنان قسمت می‌شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدری داشته باشد، هر برادر دو برابر خواهر ارث می‌برد.

2754 ٠تقسیم ارث بین برادر و خواهر مادری٠ اگر وارث میّت فقط یک خواهر یا یک برادر مادری باشد که از پدر با میّت جدا است، همۀ مال به او می‌رسد، و اگر چند برادر مادری یا چند خواهر مادری یا یک برادر و یک خواهر مادری یا چند برادر و خواهر مادری باشند، مال به‌طور مساوی بین آنان قسمت می‌شود.

2755 ٠روش تقسیم ارث با وجود برادر یا خواهر پدری و مادری و یک برادر یا یک خواهر مادری٠ اگر میّت برادر یا خواهر پدر و مادری و برادر یا خواهر پدری و یک برادر یا یک خواهر مادری داشته باشد، برادر یا خواهر پدری ارث نمی‌برد، بلکه برادر یا خواهر مادری  یک ششم مال را می‌برد و  پنج ششم باقی مانده را به برادر یا خواهر پدر و مادری‌ می‌دهند، پس اگر چند برادر یا چند خواهر پدر و مادری باشند، پنج ششم باقی مانده را به‌طور مساوی بین خود قسمت می‌کنند و اگر برادر و خواهر پدر و مادری با هم باشند، هر برادر دو برابر خواهر ارث می‌برد.

2756 ٠روش تقسیم ارث با وجود برادر یا خواهر پدری و مادری و چند برادر مادری یا چند خواهر مادری٠ اگر میّت برادر یا خواهر پدر و مادری و برادر یا خواهر پدری و چند برادر مادری یا چند خواهر مادری یا هم برادر و هم خواهر مادری داشته باشد، برادر یا خواهر پدری ارث نمی‌برد، بلکه  یک سوم مال را مادری‌ها ارث برده که به‌طور مساوی بین آنان قسمت می‌شود، دو سوم باقی مانده را به برادر یا خواهر پدر و مادری می‌دهند، پس اگر چند برادر یا چند خواهر پدر و مادری باشند، مال به‌طور مساوی بین آن‌ها قسمت می‌شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدر و مادری باشد، هر برادری دو برابر خواهر ارث می‌برد.

2757 ٠اگر وارث، برادر و خواهر پدری همراه با یک برادر مادری یا یک خواهر مادری باشد٠ اگر وارث میّت فقط برادر یا خواهر پدری یا هم برادر و هم خواهر پدری، به همراه یک برادر مادری یا یک خواهر مادری باشد، یک ششم مال را به برادر یا خواهر مادری و پنج ششم باقی مانده را به برادر یا خواهر پدری می‌دهند، پس اگر چند برادر یا چند خواهر پدری باشند، مال به‌طور مساوی بین آن‌ها قسمت می‌شود و اگر برادر و خواهر پدری با هم باشند، هر برادری دو برابر خواهر می‌برد.

2758 ٠اگر وارث، برادر یا خواهر پدری همراه با چند برادر یا چند خواهر مادری باشد٠ اگر وارث میّت فقط برادر یا خواهر پدری، به همراه چند برادر یا چند خواهر مادری یا هم برادر و هم خواهر مادری باشد، یک سوم مال را مادری‌ها ارث برده که به‌طور مساوی بین خود قسمت می‌کنند و  دو سوم باقی مانده را به برادر و خواهر پدری می‌دهند، پس اگر همۀ آن‌ها برادر یا خواهر باشند، آن را به‌طور مساوی تقسیم می‌کنند و اگر هم برادر و هم خواهر باشند، هر برادری دو برابر خواهر می‌برد.

2759 ٠اگر وارث میّت زن یا شوهر و برادر یا خواهر مادری به همراه برادر یا خواهر پدری یا  پدر و مادری باشد٠ اگر وارث میّت زن یا شوهر و برادر یا خواهر مادری به همراه برادر یا خواهر پدری یا پدر و مادری باشند، به خاطر ارث بردن زن یا شوهر، از سهم برادر و‌ خواهر مادری چیزی کم نمی‌شود و از سهم برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری کم می‌شود، مثلاً اگر وارث میّت شوهر و برادر و خواهر مادری و برادر و خواهر پدر و مادری او باشند، نصف مال به شوهر می‌رسد و یک سوم آن را به برادر و خواهر مادری می‌دهند و آنچه می‌ماند سهم برادر و خواهر پدر و مادری است، بنابراین سه ششم  سهم شوهر و دو ششم سهم برادر و خواهر مادری است که به‌طور مساوی تقسیم می‌کنند و یک ششم سهم برادر و خواهر پدر و مادری است که آن را طوری تقسیم می‌کنند که هر برادری دو برابر خواهر ببرد.

2760 ٠سهم اولاد برادر و خواهر میّت٠ اگر میّت برادر و خواهر نداشته باشد، سهم الارث هر یک از آنان را به اولادشان می‌دهند یعنی نخست فرض می‌شود که اگر برادر و خواهر میّت زنده بودند، سهم ارث هر یک از آنان چه مقدار بود، سهم الارث هر کدام را به اولادشان می‌دهند، سهم برادرزاده و خواهرزاده مادری به‌طور مساوی بین آنان قسمت می‌شود و از سهمی که به برادرزاده و خواهرزاده پدری یا پدر و مادری می‌رسد، هر پسری دو برابر دختر می‌برد.

2761 ٠انحصار وارث در یک جدّ یا جدّه٠ اگر وارث میّت فقط یک پدربزرگ یا یک مادربزرگ است (چه پدری باشد و چه مادری)، همۀ مال به او می‌رسد و با بودن پدربزرگ یا مادربزرگ نزدیک (پدری باشد یا مادری)، پدربزرگ یا مادربزرگ دور (پدری باشد یا مادری) ارث نمی‌برد، و اگر وارث میّت فقط پدربزرگ پدری به همراه مادربزرگ پدری باشد، دو سوم مال سهم پدربزرگ و یک سوم آن سهم مادربزرگ می‌باشد و اگر پدربزرگ و مادربزرگ مادری باشند، مال را به‌طور مساوی بین خودشان قسمت می‌کنند.

2762 ٠اجتماع یک جدّ یا جدّه پدری با جدّ یا جدّه مادری٠ اگر وارث میّت فقط یک پدربزرگ یا مادربزرگ پدری به همراه یک پدربزرگ یا مادربزرگ مادری باشد، دو سوم مال را پدربزرگ یا مادربزرگ پدری و یک سوم را پدربزرگ یا مادربزرگ مادری می‌برد.

2763 ٠وارث جدّ و جدّه پدری و جدّ و جدّه مادری باشند٠ اگر وارث میّت پدربزرگ و مادربزرگ پدری و پدربزرگ و مادربزرگ مادری باشند، یک سوم مال را پدربزرگ و مادربزرگ مادری به‌طور مساوی بین خودشان قسمت می‌کنند و دو سوم مال را به پدربزرگ و مادربزرگ پدری می‌دهند و پدربزرگ پدری دو برابر مادربزرگ پدری می‌برد، بنابراین سهم پدربزرگ و مادربزرگ مادری هر یک سه هجدهم (مجموعاً  شش هجدهم) و سهم پدر بزرگ پدری هشت هجدهم و سهم مادربزرگ پدری  چهار هجدهم خواهد بود.

2764 ٠وارث زن یا شوهر و جدّ یا جدّه مادری به همراه جدّ یا جدّه پدری باشند٠ اگر وارث میّت زن یا شوهر و پدربزرگ یا مادربزرگ مادری به همراه پدربزرگ یا مادربزرگ پدری باشند، به خاطر ارث بردن زن یا شوهر، از سهم پدربزرگ یا مادربزرگ مادری چیزی کم نمی‌شود، بلکه از سهم پدر بزرگ یا مادربزرگ پدری کم می‌شود، بنابراین پدربزرگ یا مادربزرگ مادری  یک سوم و شوهر یا زن یک دوم یا یک چهارم را (به تفصیلی که گفته خواهد شد) می‌برند و آنچه می‌ماند، سهم پدربزرگ یا مادربزرگ پدری است.

2765 ٠اگر وارث هم از صنف برادر و خواهر باشد و هم از صنف جدّ و جدّه٠ اگر وارث میّت هم از صنف برادر و خواهر و برادر زادگان و خواهرزادگان باشد و هم از صنف پدربزرگ و مادربزرگ، مسأله صورت‌های مختلفی دارد، قبل از ذکر این صورت‌ها و حکم آن‌ها مبنای کلّی این مسأله را متذکّر می‌شویم: «پدربزرگ پدری به منزلۀ یک برادر پدری یا پدر و مادری و مادربزرگ پدری به منزلۀ یک خواهر پدری یا پدر و مادری است و پدربزرگ و مادربزرگ مادری مانند یک برادر یا خواهر مادری هستند».

و اینک صورت‌های مختلف مسأله:

اوّل: پدربزرگ و مادربزرگ و برادر و خواهر (یا برخی از آن‌ها) همه از طرف مادر باشند، در این صورت مال بین آن‌ها به‌طور مساوی تقسیم می‌شود و جنس مذکّر یا مؤنّث بودن وارثان نقشی در حکم این صورت ندارد.

دوم: مانند صورت پیشین، ولی همۀ ورثه از طرف پدر باشند، در این صورت اگر‌ همه مذکّر یا همه مؤنّث باشند، مال به‌طور مساوی بین آن‌ها قسمت می‌شود و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث، هر مذکّر دو برابر مؤنّث می‌برد.

سوم: مادربزرگ یا پدربزرگ از طرف پدر باشد و برادر یا خواهر از طرف پدر و مادر. حکم این صورت همانند حکم صورت دوم است، و اگر علاوه بر مادربزرگ یا پدربزرگ پدری و برادر یا خواهر پدر و مادری، برادر یا خواهر پدری هم باشد، برادر یا خواهر پدری ارث نمی‌برد.

چهارم: پدربزرگ‌ها یا مادربزرگ‌ها برخی پدری باشند و برخی مادری (چه همه مذکّر باشند یا همه مؤنّث یا برخی مذکّر و برخی مؤنّث) و برادرها یا خواهرها برخی مادری باشند و برخی پدر و مادری یا پدری، در این صورت سهم کلیّۀ خویشاوندان تنها مادری، از برادرها و خواهرها و پدر بزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، یک سوم از مال است که به‌طور مساوی بین آن‌ها تقسیم می‌شود و به مذکّر یا مؤنّث بودن آن‌ها توجّهی نمی‌شود و سهم خویشاوندان پدر و مادری یا پدری دو سوم مال است که اگر همه مذکّر یا همه مؤنّث باشند، به‌طور مساوی تقسیم می‌شود و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث، دو سوم مال را به گونه‌ای تقسیم می‌کنند که به هر مذکّر دو برابر مؤنّث برسد.

پنجم: پدربزرگ یا مادربزرگ از طرف پدر باشد و برادر یا خواهر تنها از طرف مادر، در این صورت برادر یا خواهر اگر یکی باشد یک ششم مال و اگر متعدّد باشند  یک سوم مال را برده، به‌طور مساوی بین خود تقسیم می‌کنند و باقی مانده سهم پدربزرگ و مادربزرگ است که اگر پدربزرگ و مادربزرگ هر دو باشند، پدربزرگ دو برابر مادربزرگ می‌برد.

ششم: اگر پدربزرگ یا مادربزرگ از طرف مادر باشد و برادر یا برادر و خواهر پدری یا پدر و مادری باشد، در این صورت پدربزرگ یا مادر بزرگ مادری یک سوم می‌برد، اگر چه یکی باشد و چنانچه متعدّد باشند، یک سوم را به‌طور مساوی بین خود تقسیم می‌کنند و دو سوم سهم برادر یا برادر و خواهر است، پس اگر تنها یک برادر بود، دو سوم را به او می‌دهند و اگر چند‌ برادر بودند، آن را به‌طور مساوی تقسیم می‌کنند و اگر برادر و خواهر بودند، طوری تقسیم می‌کنند که سهم یک برادر دو برابر سهم یک خواهر باشد.

و اگر همراه با پدربزرگ یا مادر بزرگ مادری، خواهر پدری یا پدر و مادری باشد، چنین خواهری در صورتی که یکی باشد یک دوم و در صورت متعدّد بودن دو سوم ارث می‌برد و در هر صورت سهم پدربزرگ یا مادربزرگ مادری یک سوم است، بنابراین اگر خواهران متعدّد باشند، چیزی از ترکه باقی نمی‌ماند و اگر یک خواهر باشد  یک ششم از ترکه باقی می‌ماند که مردّد است که تمام آن به خواهر داده شود یا بین خواهر و پدربزرگ یا مادربزرگ به نسبت سهام آنان تقسیم گردد، در نتیجه سهم قطعی خواهر هجده سیم و سهم قطعی پدربزرگ یا مادربزرگ ده سیم است و صاحب دو سیم باقی مانده مردّد است که احتیاط در مصالحه در این مقدار است، در نتیجه اگر این مقدار را به عنوان مصالحه به‌طور مساوی بین خودشان قسمت کنند، سهم خواهر نوزده سیم و سهم پدربزرگ یا مادربزرگ یازده سیم خواهد بود و اگر برخی از ورثه نابالغ یا دیوانه باشد، احتیاط مستحب آن است که به جای مصالحه، افراد بالغ و عاقل، مقدار مردّد را به نابالغ یا دیوانه ببخشند.

هفتم: پدربزرگ‌ها یا مادربزرگ‌ها برخی پدری و برخی مادری باشند و همراه آن‌ها برادر یا خواهر پدری یا پدر و مادری باشد، چه یکی باشد یا بیشتر، در این صورت سهم پدربزرگ یا مادربزرگ مادری یک سوم است که در صورتی که متعدّد باشند به‌طور مساوی بین خود قسمت می‌کنند و به مذکّر و مونّث بودن ایشان توجّهی نمی‌شود و دو سوم باقی مانده را به خویشاوندان پدری می‌دهند که اگر همه مذکّر یا همه مونّث باشند به‌طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث باشند، به گونه‌ای تقسیم می‌کنند که هر مذکّری دو برابر مونّث ببرد.

و اگر همراه آن پدربزرگ‌ها یا مادربزرگ‌ها، برادر یا خواهر مادری باشد، یک سوم ترکه سهم خویشاوندان مادری (یعنی پدربزرگ یا مادربزرگ مادری و برادر یا خواهر مادری) است که به‌طور مساوی بین آنان تقسیم می‌شود و به مذکّر و مونّث بودن‌شان توجّهی نمی‌شود و پدر بزرگ یا مادربزرگ پدری دو سوم باقی مانده را می‌برد که در صورت متعدّد بودن اگر همه مذکّر یا همه مونّث باشند، آن را به‌طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث باشند، به گونه‌ای تقسیم می‌کنند که هر مذکّر دو برابر مؤنّث ببرد.

هشتم: برادرها یا خواهرها برخی پدری یا پدر و مادری و برخی مادری باشند و همراه آن‌ها پدربزرگ یا مادربزرگ پدری باشد، در این صورت اگر برادر یا خواهر مادری یکی باشد یک ششم واگر بیشتر از یکی باشد یک سوم ترکه را می‌برند که به‌طور مساوی بین آن‌ها تقسیم می‌شود و بقیّۀ ترکه به برادر یا خواهر پدری یا پدر و مادری و پدربزرگ یا مادربزرگ پدری می‌رسد که اگر همه مذکّر یا همه مؤنّث باشند به‌طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث، به گونه‌ای تقسیم می‌کنند که هر مذکّر دو برابر مونّث ببرد.

و اگر همراه آن برادرها یا خواهرها، پدربزرگ یا مادربزرگ مادری باشد، سهم خویشاوندان مادری (پدربزرگ یا مادربزرگ مادری و برادر یا خواهر مادری) بر روی هم یک سوم است که به‌طور مساوی بین آنان تقسیم می‌شود و برادر یا خواهر پدری یا پدر و مادری دو سوم باقی مانده را می‌برد که اگر همه مذکّر یا همه مونّث باشند به‌طور مساوی و اگر برخی مذکّر و برخی مؤنّث باشند، به گونه‌ای تقسیم می‌کنند که هر مذکّر دو برابر مؤنّث ببرد. لازم به ذکر است که به‌طور کلّی در صورت وجود برادر یا خواهر پدر و مادری، برادر یا خواهر پدری ارث نمی‌برد.

2766 ٠ارث برادرزاده یا خواهرزاده با وجود برادر یا خواهر٠ در صورتی که میّت برادر یا خواهر دارد، برادرزاده یا خواهرزادۀ او ارث نمی‌برد، ولی این حکم در جایی که ارث برادرزاده یا خواهرزاده با ارث برادر یا خواهر مزاحمت نکند جاری نیست، مثلاً اگر میّت برادر پدری و جدّ مادری داشته باشد، برادر پدری دو سوم و جدّ مادری یک سوم می‌برد، و در این صورت اگر میّت پسر برادر مادری‌ نیز داشته باشد، پسر برادر و جدّ مادری در یک سوم شریک خواهند بود، چون ارث پسر برادر مادری به ارث برادر پدری ارتباطی ندارد.

ارث طبقۀ سوم‌

2767 ٠افراد طبقه سوم ارث٠ طبقۀ سوم که همگی یک صنف هستند عمو و عمّه و دایی و خالۀ (مستقیم یا غیر مستقیم) و فرزندان (مستقیم یا غیر مستقیم) ایشان می‌باشند که اگر از طبقۀ اوّل و دوم کسی نباشد این‌ها ارث می‌برند.

2768 ٠انحصار وارث در یک یا چند عمو یا عمه٠ اگر وارث میّت فقط یک عمو یا یک عمّه است، چه پدر و مادری باشد (یعنی با پدر میّت از یک پدر و مادر باشد) یا پدری باشد یا مادری، همۀ مال به او می‌رسد و اگر چند عمو یا چند عمّه باشد و همه پدر و مادری یا همه پدر یا همه مادری باشند مال به‌طور مساوی بین آن‌ها قسمت می‌شود و اگر برخی پدری و برخی مادری و برخی پدر و مادری باشند، با وجود عمو یا عمّۀ پدر و مادری، عمو و عمّۀ پدری ارث نمی‌برند و سهم عمو یا عمّۀ مادری اگر یکی باشد یک ششم و اگر متعدّد باشد یک سوم است که به‌طور مساوی تقسیم می‌کنند و بقیّه مال را عمو یا عمۀ پدر و مادری می‌برد که اگر متعدّد باشند آن را به‌طور مساوی تقسیم می‌کنند.

2769 ٠تقسیم ارث بین عمو و عمّه اگر همگی مادری یا همگی پدری یا همگی پدر و مادری باشند٠ اگر وارث میّت یک یا چند عمو به همراه یک یا چند عمّه باشند، چنانچه همه مادری باشند مال به‌طور مساوی بین آن‌ها تقسیم می‌شود و اگر همه پدر و مادری یا همه پدری باشند، عمو دو برابر عمّه می‌برد، مثلاً اگر وارث میّت دو عمو و یک عمّه باشند که همگی پدر و مادری یا پدری هستند، یک پنجم مال به عمّه و به هر یک از دو عمو، دو پنجم می‌رسد و احتیاط مستحب آن است که در تقسیم مصالحه کنند، شیوۀ طبیعی مصالحه این است که مقدار مردّد بین دو نفر را به‌طور مساوی بین خود تقسیم کنند، بنابراین سهم نهایی هر شخص پس از مصالحه، میانگین حداقل و حداکثر سهم وی‌ خواهد بود.

در توضیح مصالحه می‌گوییم که چون برخی از علماء، سهم عمو و عمّه را مساوی می‌دانند، در نتیجه سهم هر یک از عمو و عمّه را در مثال بالا ده سیم می‌دانند، بنابراین سهم قطعی عموها ده سیم (طبق نظر صحیح دوازده سیم ) و سهم قطعی عمّه شش سیم (طبق نظر برخی از علماء ده سیم ) می‌باشد و اگر مقدار مردّد را به‌طور مساوی مصالحه کنند، سهم نهایی هر عمو یازده سیم و سهم عمّه هشت سیم خواهد بود. و اگر برخی از وارثان نابالغ یا دیوانه باشد، احتیاط مستحب آن است که وارثان بالغ عاقل، به جای مصالحه مقدار مردّد را به وارث نابالغ یا دیوانه ببخشند؛ و همین‌طور در مسائل آینده.

2770 ٠تقسیم ارث بین عمو و عمه اگر تنها برخی از آن‌ها پدر و مادری باشند٠ اگر وارث میّت یک یا چند عمو و یک یا چند عمّه باشند و بعضی از آن‌ها پدر و مادری و بعضی پدری و بعضی مادری باشند، با بودن عمو یا عمّه پدر و مادری، عمو و عمّه پدری ارث نمی‌برند، پس اگر میّت علاوه بر عمو و عمّۀ پدر و مادری، تنها یک عمو یا یک عمّۀ مادری دارد، یک ششم را به عمو یا عمّه مادری و بقیّه را به عمو و عمّه پدر و مادری می‌دهند و عمو دو برابر عمّه می‌برد، و اگر میّت علاوه بر عمو یا عمّه پدر و مادری، عمو و عمّه مادری متعدّد دارد (همه عمو، یا همه عمّه، یا مختلف باشند) یک سوم را به عمو و عمّه مادری می‌دهند که به‌طور مساوی بین خودشان قسمت می‌کنند و بقیّه را به عمو و عمّه پدر و مادری می‌دهند و عمو دو برابر عمّه می‌برد، و احتیاط مستحب آن است که در تقسیم با یکدیگر مصالحه کنند.

در توضیح مصالحه می‌گوییم که برخی از علماء معتقدند که عمو و عمّۀ مادری و عمو و عمّۀ پدر و مادری همه به‌طور مساوی ارث می‌برند، بنابراین اگر میّت -مثلاً- یک عموی مادری و یک عموی پدر و مادری و دو عمّۀ پدر و مادری داشته باشد، بر طبق نظر صحیح، سهم عموی مادری هشت چهل و هشتم و سهم عموی پدری و مادری بیست چهل و هشتم و سهم هر یک از دو عمّه پدر و مادری ده چهل و هشتم (مجموعاً بیست چهل و هشتم ) می‌باشد، ولی طبق نظر برخی از علماء سهم هر‌ یک از این چهار نفر دوازده چهل و هشتم است، بنابراین سهم قطعی عموی مادری هشت چهل و هشتم (طبق نظر برخی از علماء دوازده چهل و هشتم ) و سهم قطعی عموی پدر و مادری دوازده چهل و هشتم (طبق نظر صحیح بیست چهل و هشتم)، و سهم قطعی هر یک از دو عمّۀ پدر و مادری ده چهل و هشتم (طبق نظر برخی از علماء دوازده چهل و هشتم ) است و اگر مقدار مردّد را در هر مورد به‌طور مساوی مصالحه کنند، سهم نهایی عموی مادری ده چهل و هشتم و سهم عموی پدر و مادری  شانزده چهل و هشتم و سهم هر عمّۀ پدر و مادری یازده چهل و هشتم (مجموعاً بیست و دو چهل و هشتم ) خواهد بود.

2771 ٠وارث تنها یک دایی یا یک خاله یا چند دایی یا چند خاله باشد٠ اگر وارث میّت فقط یک دایی یا یک خاله باشد، همۀ مال به او می‌رسد و اگر چند دایی یا چند خاله باشند و همه پدر و مادری (یعنی با مادر میّت از یک پدر و مادر باشند) یا همه پدری یا همه مادری باشند، مال به‌طور مساوی بین آنان تقسیم می‌شود، و چنانچه دایی‌ها و خاله‌های متعدّد برخی مادری و برخی پدری و برخی پدر و مادری باشند، دایی یا خالۀ پدری ارث نمی‌برد و دایی یا خالۀ مادری اگر یکی باشد یک ششم می‌برد، و اگر بیش از یکی باشد، یک سوم مال را به‌طور مساوی بین خود تقسیم می‌کنند و بقیّۀ مال را دایی یا خالۀ پدر و مادری می‌برد که اگر متعدّد باشند آن‌ها هم سهم خود را به‌طور مساوی تقسیم می‌کنند.

2772 ٠تقسیم ارث بین خاله و دایی اگر همگی مادری یا همگی پدری یا همگی پدر و مادری باشند٠ اگر وارث میّت یک یا چند دایی به علاوه یک یا چند خاله باشند، چنانچه همه مادری باشند مال بین همۀ آن‌ها به‌طور مساوی تقسیم می‌شود و اگر همه پدر و مادری یا همه پدری باشند، دایی دو برابر خاله می‌برد و چون برخی از فقهاء در اینجا نیز سهم دایی و خالۀ پدر و مادری یا پدری را مساوی می‌دانند، احتیاط مستحب آن است که در اینجا نیز مصالحه شود.

در توضیح مصالحه می‌گوییم که اگر مثلاً دو دایی پدر و مادری و یک خالۀ پدر و مادری باشند، طبق نظر صحیح هر یک از دو دایی دوازده سیم و خاله شش سیم می‌برد و طبق نظر برخی از علماء هر یک از آن‌ها ده سیم می‌برند، در نتیجه سهم قطعی هر یک از دایی‌ها ده سیم و سهم قطعی خاله شش سیم است و اگر مقدار مردّد را به‌طور مساوی مصالحه کنند، سهم هر‌ یک از دایی‌ها یازده سیم و سهم خاله  هشت سیم خواهد بود.

2773 ٠تقسیم ارث یک دایی یا یک خاله مادری با یک یا چند دایی و خاله که تنها برخی از آن‌ها پدر و مادری هستند٠ اگر وارث میّت یک دایی یا خالۀ مادری و یک یا چند دایی یا خالۀ پدری به علاوه یک یا چند دایی یا خالۀ پدر و مادری باشند، با وجود دایی یا خالۀ پدر و مادری، دایی و خالۀ پدری ارث نمی‌برند و دایی یا خالۀ مادری یک ششم مال را می‌برد و پنج ششم باقی مانده را دایی و خالۀ پدر و مادری به گونه‌ای تقسیم می‌کنند که دایی دو برابر خاله ببرد، و احتیاط مستحب آن است که در تقسیم مصالحه کنند.

در توضیح مصالحه می‌گوییم که اگر وارث مثلاً یک دایی مادری و یک دایی و یک خاله پدر و مادری باشند، طبق نظر صحیح یک ششم مال سهم دایی مادری است، و پنج ششم باقی مانده سهم دایی و خالۀ پدر و مادری است که دایی دوبرابر خاله می‌برد در نتیجه سهم دایی مادری شش سی ششم و سهم دایی پدر و مادری بیست سی  ششم و سهم خاله ده سی ششم می‌باشد و طبق نظر برخی از علماء سهم هر کدام دوازده سی ششم است و اگر مقدار مردّد را با مصالحه به‌طور مساوی تقسیم کنند سهم دایی مادری نه سی ششم و سهم دایی پدر و مادری شانزده سی ششم و سهم خاله یازده سی ششم خواهد بود.

2774 ٠تقسیم ارث بین چند دایی و خاله مادری با یک یا چند دایی که همگی پدر و مادری نیستند٠ اگر وارثان میّت چند دایی و خالۀ مادری (همه دایی باشند یا همه خاله، یا برخی دایی و برخی خاله) و یک یا چند دایی پدر و مادری و یک یا چند خالۀ پدر و مادری و دایی و خالۀ پدری باشند، دایی و خاله پدری ارث نمی‌برند و دایی و خالۀ مادری یک سوم مال را به‌طور مساوی بین خود تقسیم می‌کنند و بقیّه را دایی و خالۀ پدر و مادری بین خود به گونه‌ای تقسیم می‌کنند که دایی دو برابر خاله ببرد، در این مسأله هم چون برخی علماء معتقدند که دایی و خاله به‌طور مساوی ارث می‌برند و بین دایی و خالۀ پدر و مادری یا پدری با دایی یا خالۀ مادری فرقی نیست، احتیاط مستحب آن است که در مقدار مردّد بین دو نظریه مصالحه کنند، همان طور که در مسائل پیشین شیوۀ آن توضیح داده شد.

2775 ٠اجتماع یک یا چند دایی یا خاله با یک یا چند عمو یا عمه٠ اگر وارث میّت یک یا چند دایی یا خاله (همه دایی یا همه خاله یا برخی دایی و برخی خاله) به همراه یک یا چند عمو یا عمّه باشند، سهم دایی‌ها یا‌ خاله‌ها یک سوم و بقیّه سهم عموها یا عمّه‌ها می‌باشد، شیوه تقسیم مال بین هر گروه در مسائل آینده توضیح داده می‌شود.

2776 ٠اجتماع یک دایی یا خاله با یک یا چند عمو یا عمه٠ اگر وارث میّت یک دایی یا یک خاله و یک یا چند عمو و عمّه باشند، یک سوم مال را دایی یا خاله و بقیّه را عمو و عمّه می‌برند، پس چنانچه عمو و عمّه همگی مادری باشند، سهم آن‌ها به‌طور مساوی بین‌شان تقسیم می‌شود و اگر همه پدر و مادری یا پدری باشند، به گونه‌ای تقسیم می‌کنند که به عمو دو برابر عمّه برسد، بنابراین اگر وارث یک دایی یا خاله و یک عمو و یک عمّۀ پدر و مادری باشند، سهم دایی یا خاله سه نهم و سهم عمو  چهار نهم و سهم عمّه دو نهم خواهد بود.

2777 ٠وارث یک دایی یا خاله و یک عمو یا عمه مادری همراه یک عمو و عمه پدر و مادری یا پدری باشند٠ اگر وارث میّت یک دایی یا یک خاله و یک عمو یا یک عمّۀ مادری به همراه یک عمو و یک عمّۀ پدر و مادری یا پدری باشد، یک سوم مال را به دایی یا خاله می‌دهند، و از دو سوم باقی مانده،  یک ششم آن را به یک عمو یا یک عمّۀ مادری و بقیّه آن را به عمو و عمّه‌های پدر و مادری یا پدری می‌دهند و عمو دو برابر عمّه می‌برد، بنابراین سهم دایی یا خاله نه بیست و هفتم و سهم عمو یا عمّۀ مادری سه بیست و هفتم و سهم عموی پدر و مادری یا پدری ده بیست و هفتم و سهم عمّۀ پدر و مادری یا پدری پنج بیست و هفتم خواهد بود.

البتّه به جهت آن‌که برخی از علماء، سهم عمو و عمّه را یکسان دانسته و بین عمو یا عمّه پدر و مادری یا پدری با عمو یا عمّۀ مادری فرقی نگذاشته‌اند، احتیاط مستحب آن است که مقدار مردّد را مصالحه کنند، بنابراین سهم قطعی عمو یا عمّۀ مادری شش پنجاه و چهارم (طبق نظر برخی علماء دوازده پنجاه و چهارم ، و سهم قطعی عموی پدر و مادری یا پدر دوازده پنجاه و چهارم (طبق نظر صحیح بیست پنجاه و چهارم ) و سهم قطعی عمّۀ پدر و مادری یا پدری ده پنجاه و چهارم (طبق نظر برخی علمــاء دوازده پنجاه و چهارم) می‌باشد و اگر مقدار مردّد بین دو نظریه را با مصالحه به‌طور مساوی قسمت کنند، سهم عمو یا عمّۀ مادری نه پنجاه و چهارم، سهم عموی پدر و مادری یا پدری شانزده پنجاه و چهارم و سهم عمّۀ پدر و مادری یا پدری یازده پنجاه و چهارم می‌باشد و سهم دایی یا خاله هم بنا بر هر دو نظریه  هجده پنجاه و چهارم است.

2778 ٠وارث یک دایی یا خاله همراه با یک عمو و عمۀ مادری در کنار یک عمو و عمۀ پدری یا پدر و مادری باشند٠ اگر وارث میّت یک دایی یا یک خاله به همراه یک عمو و یک عمۀ مادری و یک عمو و یک عمّۀ پدر و مادری یا پدری باشد،  یک سوم مال را دایی یا خاله می برد و از دو سوم باقی مانده هم یک سوم آن به عمو و عمّۀ مادری می‌رسد که به‌طور مساوی بین آن‌ها قسمت می‌شود و یک سوم آن هم به عمو و عمّه پدر و مادری یا پدری می‌رسد که عمو دو برابر عمّه می‌برد، بنابراین سهم دایی یا خاله نه بیست و هفتم، سهم عموی مادری و عمّۀ مادری هر یک سه بیست و هفتم، سهم عموی پدر و مادری هشت بیست و هفتم  و سهم عمّه پدر و مادری چهار بیست و هفتم می‌باشد. (در این مسأله اگر به جای عمو و عمّۀ مادری، چند عمو یا چند عمّه باشد، حکم مسأله به همین شکل است).

در این مسأله هم برخی از علماء سهم عمو و عمّه را در هر حال یکسان می‌دانند، لذا احتیاط مستحب در این است که مقدار مردّد را مصالحه کنند، بنابراین سهم قطعی عموی مادری و عمّۀ مادری هر یک دوازده صد و هشتم (طبق نظر برخی علماء هجده صد و هشتم ) و سهم قطعی عموی پدر و مادری هجده صد و هشتم (طبق نظر صحیح سی و دو صد و هشتم) و سهم قطعی عمّۀ پدر و مادری شانزده صد و هشتم (طبق نظر برخی علماء هجده صد و هشتم ) می‌باشد و اگر مقدارهای مردّد را با مصالحه به‌طور مساوی قسمت کنند، سهم عموی مادری و عمّۀ مادری هر یک پانزده صد و هشتم و سهم عموی پدر و مادری بیست و پنج صد و هشتم و سهم عمۀ پدر و مادری هفده صد و هشتم خواهد بود و سهم دایی یا خاله هم بنابر هر دو نظریه سی و شش صد و هشتم می‌باشد.

2779 ٠اجتماع چند دایی و خاله با عمو و عمه٠ اگر وارث میّت چند دایی و چند خاله باشد و همگی پدر و مادری یا پدری یا مادری باشد و عمو و عمّه هم داشته باشند یک سوم مال سهم دایی‌ها و خاله‌ها است، پس اگر همگی مادری بودند آن را به‌طور مساوی تقسیم می‌کنند و اگر پدری یا پدر و مادری بودند دایی دو برابر خاله می‌برد و دو سوم باقی مانده را عمو و عمّه به دستوری که در مسائل سابق گذشت بین خود قسمت می‌کنند.

2780 ٠وارث یک یا چند دایی یا خاله مادری همراه با یک یا چند دایی یا خاله پدر و مادری به همراه عمو و عمه باشند٠ اگر وارث میّت یک یا چند دایی یا خالۀ مادری و یک یا چند دایی یا خالۀ پدر و مادری یا پدری به همراه یک یا چند عمو یا عمّه باشند، یک سوم مال سهم دایی‌ها‌ و خاله‌ها است و دو سوم باقی مانده سهم عمو و عمّه است که به دستوری که سابقاً گفته شد بین خودشان قسمت می‌کنند. یک سوم سهم دایی‌ها و خاله‌ها نیز به این شکل تقسیم می‌شود که اگر میّت یک دایی یا یک خالۀ مادری دارد یک ششم از این یک سوم (یعنی یک هجدهم کلّ مال) به وی می‌رسد و بقیّه (یعنی پنج هجدهم کلّ مال) را به دایی و خالۀ پدر و مادری یا پدری می‌دهند که دایی پدر و مادری یا پدری دو برابر خالۀ پدر و مادری یا پدری می‌برد، و اگر میّت چند دایی مادری یا چند خالۀ مادری یا هم دایی مادری و هم خالۀ مادری دارد یک سوم از آن یک سوم (یعنی یک نهم کلّ مال) سهم دایی‌ها و خاله‌های مادری است که به‌طور مساوی بین خودشان تقسیم می‌کنند و بقیّه (یعنی دو نهم کلّ مال) را به دایی و خالۀ پدر و مادری یا پدری می‌دهند که دایی پدر و مادری یا پدری دو برابر خالۀ پدر و مادری یا پدری می‌برد.

در این مسأله هم چون برخی از علماء سهم دایی و خالۀ پدر و مادری یا پدری را یکی می‌دانند، بنا بر احتیاط مستحب در مقدار مردّد مصالحه کنند، شیوۀ طبیعی مصالحه در مسائل پیشین توضیح داده شد.

2781 ٠سهم ارث فرزندان عمو و عمه و دایی و خاله٠ اگر میّت عمو و عمّه و دایی و خاله نداشته باشد، مقداری که به هر عمو و عمّه می‌رسد به فرزندان آنان و مقداری که به هر دایی و خاله می‌رسد به فرزندان آن‌ها داده می‌شود که در اینجا فرزندان آنان سهم خود را به گونه‌ای تقسیم می‌کنند که هر مذکّر دو برابر مؤنّث ببرد، و اگر فرزندان آن‌ها هم نباشند، وارث میّت عمو و عمّه و دایی و خالۀ پدر و عمو و عمّه و دایی و خالۀ مادر او می‌باشند که یک سوم مال را عمو و عمّه و دایی و خالۀ مادر میّت می برند و دو سوم باقی مانده را عمو و عمّه و دایی و خالۀ پدر میّت می‌برند، نحوۀ تقسیم مال بین عمو و عمّه و دایی و خالۀ پدر یا مادر میّت همچون نحوۀ تقسیم مال بین عمو و عمّه و دایی و خالۀ خود میّت است که در مسائل گذشته توضیح داده شد.

ارث زن و شوهر

2782 ٠ارث بردن زن و شوهرهمراه همۀ طبقات٠ زن و شوهر همراه با جمیع طبقات به تفصیلی که می‌آید از یکدیگر ارث می‌برند.

2783 ٠سهم ارث مرد از همسر٠ اگر زنی بمیرد و فرزند نداشته باشد، نصف همۀ مال را شوهر او و بقیّه را ورثۀ دیگر می‌برند و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگر فرزند داشته باشد، یک چهارم همۀ مال را شوهر و بقیّه را ورثۀ دیگر می‌برند.

2784 ٠سهم ارث  زن از شوهر٠ اگر مردی بمیرد و فرزند نداشته باشد، یک چهارم مال او را زن و بقیّه را ورثۀ دیگر می‌برند و اگر از آن زن یا از زن دیگر فرزند داشته باشد، یک هشتم مال را زن و بقیّه را ورثۀ دیگر می‌برند و زن از زمین خانه و باغ و زراعت و زمین‌های دیگر ارث نمی‌برد، نه از خود زمین و نه از قیمت آن، و از ساختمان و زراعت و درختان و چیزهای دیگر که بر روی زمین استقرار دارد ارث می‌برد ولی ورثه دیگر می‌توانند این چیزها را قیمت کرده و سهم زن را از قیمت آن‌ها بپردازند و زن باید آن را بپذیرد.

2785 ٠ارث در ازدواج موقت٠ زن و شوهری که به ازدواج موقّت به عقد هم درآمده‌اند از یکدیگر ارث نمی‌برند، مگر در ضمن عقد ازدواج موقّت شرط ارث بردن شده باشد که هر کدام که چنین شرطی برای او شده، همچون زن و شوهر دائمی ارث می‌برد.

2786 ٠تصرّف زن در چیزهایی که از آن‌ها ارث نمی‌برد٠ اگر زن بخواهد در چیزهایی که از آن‌ها ارث نمی‌برد، مانند زمین و خانۀ مسکونی تصرّف کند، باید از ورثۀ دیگر اجازه بگیرد و نیز احتیاط آن است که ورثه تا سهم زن را نداده‌اند، در چیزهایی که زن از قیمت آن‌ها ارث می‌برد، مانند بنا و درخت بدون اجازۀ او تصرّف نکنند، و چنانچه پیش از دادن سهم زن، این‌ها را بفروشند، در صورتی که زن معامله را اجازه دهد، صحیح وگرنه بنا بر احتیاط نسبت به سهم زن باطل است و اگر خریدار از این موضوع آگاه نباشد، می‌تواند به خاطر این که تمام چیزی را که خریده به دستش نرسیده، معامله را به هم بزند.

2787 ٠روش محاسبه سهم زن از قیمت بنا و مانند آن٠ اگر بخواهند بنا و درخت و مانند آن را قیمت کنند، باید حساب کنند که اگر این چیزها بدون اجاره در زمین بمانند تا از بین بروند، چقدر قیمت دارند و سهم زن را از آن قیمت بدهند.

2788 ٠ارث بردن از مجرای آب قنات و مانند آن٠ مجرای آب قنات و مانند آن حکم زمین را دارد و آجر و چیزهایی که در آن به کار رفته، در حکم ساختمان است.

2789 ٠ارث زوجه در صورت تعدد/ ازدواج در مرض منجر به مرگ٠ اگر میّت بیش از یک زن داشته باشد، چنانچه فرزند نداشته باشد یک چهارم مال و اگر فرزند داشته باشد یک هشتم مال (به شرحی که گفته شد) به‌طور مساوی بین زن‌های او قسمت می‌شود، اگر چه شوهر با همه یا بعضی از آنان نزدیکی نکرده باشد، ولی اگر در مرضی که در آن مرض از دنیا رفته، زنی را عقد کرده و با او نزدیکی نکرده باشد، آن زن از او ارث نمی‌برد و حقّ مهر هم ندارد.

2790 ٠ارث شوهر اگر زن در بیماری منتهی به فوتش ازدواج کند٠ اگر زن در حال بیماری، ازدواج کند و به همان بیماری بمیرد، شوهرش، اگر چه با او نزدیکی نکرده باشد، از او ارث می‌برد.

2791 ٠ارث بردن زوجین از هم در عدّه طلاق رجعی٠ اگر زنی را به ترتیبی که در احکام طلاق گفته شد، طلاق رجعی بدهند و در بین عدّه بمیرد، شوهر از او ارث می‌برد، و نیز اگر شوهر در بین آن عدّه بمیرد، زن از او ارث می‌برد، ولی اگر بعد از گذشتن عدّه یا در عدّۀ طلاق بائن، یکی از آنان بمیرد، دیگری از او ارث نمی‌برد.

2792 ٠ارث زنی که شوهرش در بیماری منجر به مرگش او را طلاق داده٠ اگر شوهر در حال بیماری، همسرش را طلاق دهد و پیش از گذشتن دوازده ماه قمری بمیرد، زن با سه شرط از او ارث می‌برد:

اوّل: در این مدّت با دیگری ازدواج نکرده باشد.

دوم: به واسطۀ بی‌میلی به شوهر، مالی به او نداده باشد که به طلاق دادن راضی شود، بلکه اگر چیزی هم به شوهر ندهد، ولی طلاق به تقاضای زن باشد، ارث بردن زن محلّ اشکال است.

سوم: شوهر در آن بیماری که در آن، زن را طلاق داده -به واسطۀ آن بیماری یا به‌ جهت دیگری- بمیرد، پس اگر از آن بیماری خوب شود و به جهت دیگری از دنیا برود، زن از او ارث نمی‌برد.

2793 ٠لباس‌هایی که شوهر متوفی برای همسرش خریده٠ لباسی که مرد برای پوشیدن زن خود گرفته، اگر چه زن آن را پوشیده باشد، بعد از مردن شوهر جزء مال شوهر است، مگر ثابت شود که شوهر آن را به ملکیت زن خود درآورده است.

مسائل متفرقۀ ارث‌

2794 ٠اختصاصی‌های پسر بزرگ‌تر از اموال پدر٠ قرآن و کتاب‌ها و انگشتر و شمشیر و سلاح میّت و لباس‌هایی را که پوشیده یا برای پوشیدن تهیّه کرده و جهاز شتر، مال پسر بزرگ‌تر است، و در قرآن و انگشتر و شمشیر و سلاح میّت اگر بیشتر از یکی باشد، احتیاط آن است که پسر بزرگ در آن‌ها با ورثۀ دیگر مصالحه کنند و بنا بر احتیاط مستحب، در مورد مرکب میّت هم رضایت پسر بزرگ‌تر جلب شود.

2795 ٠ادای قرض میت از سهم مخصوص پسر بزرگتر٠ اگر میّت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازۀ مال او یا زیادتر باشد، باید چیزهایی را که مال پسر بزرگ‌تر است و در مسألۀ پیش گفته شد، برای ادای قرض‌های او بدهند، و اگر قرضش کمتر از مال او باشد، باید به نسبت از آن چیزها هم که مال پسر بزرگ‌تر است برای ادای قرض او بدهند، مثلاً اگر همۀ دارایی او 6 میلیون تومان است و به مقدار دو میلیون تومان آن از چیزهایی است که مال پسر بزرگ‌تر است و سه میلیون تومان هم قرض دارد، پسر بزرگ‌تر باید به مقدار یک میلیون تومان را از آن چیزها بابت قرض میّت بدهد.

2796 ٠ارث مسلمان از کافر٠ مسلمان از کافر ارث می‌برد، ولی کافر اگر چه پدر یا پسر میّت باشد از او ارث نمی‌برد.

2797 ٠ارث قاتل از مقتول٠ اگر کسی یکی از خویشان خود را عمداً و به ناحقّ بکشد از او ارث نمی‌برد ولی اگر از روی خطا باشد، خواه شبیه عمد باشد، مثل آن‌که او را کتک بزند، ولی او اتّفاقاً بمیرد و خواه شبیه عمد نباشد، مثل آن‌که سنگ را به هوا بیندازد و اتّفاقاً به‌ یکی از خویشان او بخورد و او را بکشد از او ارث می‌برد، ولی ارث بردن او از دیۀ قتل که بعداً گفته می‌شود محلّ اشکال است.

2798 ٠کسانی که از دیه ارث نمی‌برند٠ برادران یا خواهران مادری و فرزندان آن‌ها و هر کس که به جهت برادری یا خواهری مادری با میّت قرابت دارد، از دیه ارث نمی‌برند.

2799 ٠ارث بچّه در شکم مادر٠ هر گاه بخواهند ارث را تقسیم کنند، برای بچّه‌ای که در شکم است که اگر زنده به دنیا بیاید ارث می‌برد، در صورتی که احتمال بیشتر از یکی نرود، سهم یک پسر را کنار می‌گذارند و زیادی را ورثه بین خود تقسیم می‌کنند، ولی اگر احتمال بدهند که بیشتر از یکی است، مثلاً احتمال بدهند که زن به دو یا سه بچّه حامله باشد و ورثه هم راضی نباشد که سهم حمل احتمالی را کنار بگذارند، جایز است که ورثه سهم بیشتر از یک پسر را تقسیم کنند.

به هر حال پس از ولادت در صورتی ارث به نوزاد داده می‌شود که اثر روشنی بر حیات وی؛ همچون گریه یا حرکت آشکار، وجود داشته باشد وگرنه، شرعاً حکم می‌شود که نوزاد مرده به دنیا آمده و ارثی به وی داده نمی شود.

لازم به توضیح است که اگر بتوان به روشی همچون روش‌های پزشکی کنونی مطمئن گشت که بچّه‌ای که در شکم است دختر است یا پسر و برخی از ورثه حاضر به تأخیر تقسیم مقدار تفاوت بین سهم پسر و دختر نباشند یا در میان ورثه افراد نابالغ یا دیوانه وجود داشته باشد و تأخیر در تقسیم این مقدار به ضرر آن‌ها باشد، لازم است که جنسیّت بچّه را تعیین نمود، و در هر حال اگر به گونۀ اطمینانی وضعیّت بچّه روشن شود، بر طبق آن میراث تقسیم می‌گردد.

احکام حدود

حدّ، کیفری است که برای برخی از گناهان معیّن شده است.

در اسلام نسبت به اجرای حدّ گناهان سفارش بسیار شده است، از جمله در چندین روایت آمده است که اجراء یک حدّ از چهل روز (یا چهل شبانه روز) باران سودمندتر است، البتّه تأکید شده است که زیاده‌روی در حدّ نیز جایز نیست و کسی که زیاده‌روی کند، خود کیفر می‌بیند.

سه تذکر:

در احکام حدود تذکّر سه نکته لازم است:

1. احکامی که در این فصل ذکر می‌گردد مربوط به روابط افراد آزاد می‌باشد ولی بندگان در روابط مابین خود و روابط با افراد آزاد، احکام ویژه‌ای دارند که به جهت این که محلّ ابتلاء نیست، از ذکر آن خودداری کرده‌ایم.

2. اجراء حدود باید به حکم حاکم شرع باشد و کس دیگری حقّ دخالت ندارد.

3. حدود گاه در حقوق مردم می‌باشد؛ همچون حقّ قصاص و حقّ حدّ قذف (کسی که به او نسبت زنا یا لواط یا سحق داده‌اند) و گاه در حقوق الهی؛ همچون حدّ زنا و لواط.

در حقوق مردم اجراء حدّ به نظر صاحب حقّ بستگی دارد و اگر او از حقّ خود بگذرد حدّ جاری نمی‌گردد.

2800 ٠حد زنا با محارم یا زنای به اجبار٠ اگر کسی با یکی از محرم‌های نسبی خود؛ مثل خواهر و مادر، زنا کند، باید یک ضربت با شمشیر به گردن وی بزنند، خواه زنده بماند یا کشته شود و اگر کسی با زن پدر خود زنا کند، باید او را سنگسار کرد، و اگر مردی زنی را اجبار کرده و با او زنا کند، باید او را کشت. همچنین است اگر مرد کافر با زن مسلمان زنا کند.

2801 ٠حدّ زنا٠ اگر مرد بالغ عاقل بدون عذر شرعی (همچون اکراه و ندانستن حکم‌ مسأله یا موضوع آن) زنا کند (در غیر مواردی که در مسألۀ پیشین گفته شد) باید او را صد تازیانه بزنند و چنانچه سه مرتبه زنا کند و در هر مرتبه صد تازیانه‌اش بزنند، در دفعه چهارم باید او را بکشند، ولی اگر زنا‌کننده همسر دائمی داشته باشد که با او نزدیکی کرده و هر وقت هم بخواهد می‌تواند با او نزدیکی کند، باید او را بعد از زدن صد تازیانه سنگسار نمایند، حکم زنی که با شرایط فوق زنا دهد، همانند حکم مردی است که زنا می‌کند. و اگر مردی با زنی عقد ازدواج دائمی ببندد و پیش از نزدیکی با او، زنا کند، سرش را تراشیده و او را از شهری که در آن سکنا گزیده، یک سال تبعید می‌کنند، و در این مدّت زنش را از او جدا نگاه می‌دارند و همین‌طور اگر زنی قبل از نزدیکی شوهر با او، زنا دهد، یک سال تبعید می‌گردد.

2802 ٠کشتن کسی که با همسر او زنا می‌کند٠ اگر مردی ببیند که کسی با زن او زنا می‌کند، چنانچه نترسد که به او ضرر جانی شدید برسد، می‌تواند هر دو را بکشد و اگر آنان را نکشد، آن زن بر وی حرام نمی‌شود.

2803 ٠حد لواط٠ اگر مرد عاقل بالغ بدون عذر شرعی (همچون نادانی و اجبار) لواط کند، چنانچه دارای همسر دائمی باشد که با او نزدیکی کرده و هر وقت بخواهد می‌تواند نزدیکی کند سنگسار می‌گردد، و اگر چنین نباشد، صد تازیانه به او زده می‌شود. و لواط دهنده اگر بدون عذر چنین کاری کرده کشته می‌شود، کیفیت قتل، وابسته به نظر حاکم شرع است که وی آن را به شیوه‌ای که در بازداشتن جامعه از گناه مؤثر است، اجرا می‌کند.

2804 ٠مجازات قتل عمدی یا دستوردادن به قتل دیگری٠ اگر عاقل بالغ عمداً و به ناحقّ دیگری را بکشد، اولیاء مقتول حقّ کشتن قاتل را دارند و اگر عاقل بالغی قاتل به شمار نیاید ولی به دستور وی، دیگری کسی را عمداً و به ناحقّ بکشد، دستوردهنده به حبس ابد مجازات می‌شود. اولیاء مقتول که حقّ قصاص دارند کسانی هستند که از میّت ارث می‌برند؛ البته زن و شوهر حق قصاص و عفو ندارند.

2805 ٠قتل عمدی پدر توسط فرزند و بالعکس٠ اگر فرزندی پدر خود را عمداً و به ناحقّ بکشد، اولیاء مقتول حقّ کشتن وی را دارند، ولی اگر پدری فرزند خود را به ناحقّ بکشد، باید به دستوری که در احکام دیه گفته می‌شود، دیه بدهد و هر قدر حاکم شرع صلاح بداند او را تازیانه بزنند.

2806 ٠بوسیدن پسر از روی شهوت٠ هر گاه کسی در حال احرام پسری را از روی شهوت ببوسد، صد تازیانه به او می‌زنند و اگر چنین گناهی را در غیر حال احرام مرتکب شود هر مقداری که حاکم شرع صلاح بداند، از سی تازیانه تا نود تازیانه، به او می‌زنند. درباره این گناه روایت شده که هر کس آن را مرتکب شود، خداوند عالم دهانه‌ای از آتش به دهان او می‌زند و نیز روایت شده که ملائکه آسمان و زمین و ملائکه رحمت و غضب بر او لعنت می‌کنند و جهنم برای او مهیّا است.

2807 ٠حدّ رساندن دو نفر به هم برای زنا یا لواط٠ اگر کسی، مرد و زن را برای زنا، یا مرد و پسر را برای لواط به هم برساند، بنا بر مشهور هفتاد و پنج تازیانه به او می‌زنند و اگر مرد باشد، بعد از هفتاد و پنج تازیانه سر او را تراشیده و در کوچه و بازار گردانیده و از محلّی که در آن محلّ این کار را کرده بیرونش می‌کنند.

2808 ٠قتل دیگری برای جلوگیری از زنا یا لواط٠ اگر کسی بخواهد زنا یا لواط نماید و بدون آن‌که او را بکشند جلوگیری از آن کار ممکن نباشد، کشتن او جایز است.

2809 ٠حدّ نسبت دادن زنا، لواط یا سحق به دیگری٠ اگر بالغ عاقل به مرد یا زن مسلمان بالغ عاقل عفیفی، نسبت زنا یا لواط یا سحق بدهد و شرعاً نتواند آن را ثابت کند، باید هشتاد تازیانه از روی لباس به او بزنند، تازیانه به‌طور متوسّط زده می‌شود و به جز عبا سایر لباس‌های وی را نباید کند.

چند مورد از این حدّ استثنا شده است:

اوّل: اگر دو نفر هم دیگر را به زنا یا لواط یا سحق نسبت دهند حدّ جاری نمی‌شود، بلکه آن دو به حکم حاکم شرع تعزیر می‌گردند.

دوم: اگر پدری به فرزند خود چنین نسبتی بدهد حدّ جاری نمی‌شود، بلکه تعزیر می‌گردد.

سوم: اگر شوهر به زن خود چنین نسبتی بدهد، حکم خاصّی دارد که در کتب فقهی‌ در فصل «لعان» آمده است.

اگر کسی به دیگری ولد الزنا بگوید، چنانچه با این جمله نسبت زنا به پدر و مادر وی بدهد، حدّ فوق دربارۀ او ثابت است، ولی اگر تنها از باب فحّاشی باشد و نسبت زنا به‌طور جدّی مطرح نباشد، کار گناهی انجام داده است ولی حدّ فوق درباره‌اش نیست.

گفتنی است که این حدّ، حقّ کسی است که به او چنین توهینی شده است و اگر او ببخشد حدّ جاری نمی‌گردد.

2810 ٠حدّ شراب‌خواری٠ اگر شخص بالغ عاقلی بدون عذر شرعی؛ شراب یا دیگر مشروبات مست‌کننده بخورد، در دفعه اوّل و دوم باید هشتاد تازیانه به او بزنند و در دفعۀ سوم باید او را بکشند. و چنانچه مرد باشد لازم است برای تازیانه زدن، بدن او را غیر از عورتش برهنه کنند، برای اجرای این حدّ، لازم نیست به اندازه‌ای بخورد که مست شود، بلکه اگر مقدار اندکی هم بخورد حدّ ثابت می‌گردد.

2811 ٠حدّ دزدی و شرایط اجرای آن٠ اگر بالغ عاقلی مالی به ارزش یک‌پنجمِ  دینار شرعی بدزدد، چنانچه شرط‌هایی را که در کتاب‌های فقهی ذکر شده دارا باشد، در دفعۀ اوّل باید چهار انگشت دست راست او را از بیخ ببرند و کف دست و شست او را بگذارند، و در دفعۀ دوم باید پای چپ او را از وسط قدم ببرند و پاشنۀ پا را باقی بگذارند تا با آن راه رود و در دفعۀ سوم باید او را حبس کنند تا بمیرد و خرج او را از بیت المال بدهند و در صورتی که در مرتبۀ چهارم دزدی کند، باید او را بکشند.

دینار شرعی بنا بر مشهور، سه‌چهارمِ  مثقال معمولی؛ یعنی 18 نخود، است، ولی در مسألۀ 1904 گفتیم که ظاهراً وزن دینار شرعی از این مقدار بیشتر است، بنا بر نظر برخی محقّقان دینار شرعی تقریباً 24/4 گرم و بنا بر برخی دیگر دینار شرعی تقریباً 46/4 گرم می‌باشد، بنابراین نظر، نصاب حدّ سرقت، حدود 9/0 گرم می‌باشد و تا ارزش مال دزدی به مقدار قطعی نصاب نرسد، حدّ اجرا نمی‌گردد.

احکام دیه

2812 ٠انواع قتل٠ قتل بر سه گونه است:

اوّل: قتل عمدی، در قتل عمدی یا قاتل به قصد قتل دیگری را می‌کشد یا با وسیله‌ای که به حسب عادت کشنده است و قاتل هم احتمال عقلایی این امر را بدهد قتل صورت می‌گیرد.

دوم: قتل شبه عمد، در قتل شبه عمد شخصی کسی را با آلتی بزند که به حسب عادت کشنده نیست و یا قاتل این امر را احتمال نمی‌دهد و قصد کشتن هم نداشته باشد و اتّفاقاً بکشد.

سوم: قتل خطای محض، در قتل خطای محض قاتل انجام کاری بر روی مقتول را قصد نکرده، بلکه مثلاً برای شکار حیوانی تیر انداخته ولی اشتباهاً کسی را کشته است.

در قتل عمد، ولیّ مقتول می‌تواند قاتل را عفو کند، یا در صورت وجود شرایط قصاص، او را با حکم حاکم شرع بکشد، و اگر مقتول مسلمان، زن یا دختر باشند، اگر چه قاتل مسلمان او را هم می‌توان کشت، لکن اگر قاتل، مرد باشد، باید نصف دیه او را به وی بدهند و ولیّ مقتول می‌تواند در صورت رضایت آن‌ها به مقداری که طرفین راضی شوند از قاتل دیه بگیرد و در صورتی که رضایت آن‌ها به دیه‌ای باشد که در شرع معیّن شده است، چون اندازه‌هایی که در شرع برای دیه تعیین شده مختلف است، قاتل می‌تواند هر اندازه‌ای را که مایل است انتخاب کند، بنابراین می‌تواند قیمت نقره را که از سایر اقسام دیه کمتر است بدهد، و اگر رضایت آن‌ها به قسم خاصّی از دیه باشد، قاتل باید همان قسم را بدهد.

در قتل شبه عمد و خطای محض، ولیّ مقتول حقّ ندارد قاتل را بکشد، بلکه حقّ‌ دریافت دیه دارد که در قتل شبه عمد از خود قاتل و در قتل خطای محض از عاقله (یعنی قوم و خویشان پدری قاتل) و در صورت ندادن آن‌ها از خود قاتل دیه گرفته می‌شود.

2813 ٠دیۀ قتل٠ اگر کسی مرد مسلمانی را بکشد دیه‌ای که باید قاتل یا عاقلۀ وی بدهند یکی از شش چیز است:

اوّل: در قتل عمدی صد شتر و باید احتیاط کند که داخل سال ششم شده باشند.

و بهتر آن است نری باشند که اخته و رگ مالیده نیست، و در قتل شبه عمد و خطای محض شرایط دیگری از جهت سن و نری و مادگی در شتر معتبر است که در کتاب‌های فقهی مفصل آمده است.

دوم: دویست گاو.

سوم: هزار گوسفند.

چهارم: دویست حلّه، حلّه نوعی پارچه بوده و چون در تفسیر آن اختلافاتی در میان لغویان وجود دارد، احتیاط آن است که برای پرداخت دیه، سایر اقسام آن را اختیار کنند.

پنجم: هزار دینار طلای شرعی که بنا بر مشهور مقدار هر دینار طلا 18 نخود طلای سکّه‌دار می‌باشد.

ششم: ده هزار درهم که بنا بر مشهور هر درهم 6/12 نخود نقرۀ سکّه است.

درباره مقدار دقیق‌تر دینار و درهم در مسألۀ 1872، 1904 و 1905 توضیح بیشتری داده شد.

اگر مقتول زن مسلمان باشد، دیۀ او در هر یک از شش چیز نصف دیۀ مرد است و اگر مقتول کافر ذمّی باشد در صورتی که مرد باشد دیۀ او هشتصد درهم و در صورتی که زن باشد دیۀ او چهارصد درهم می‌باشد، و اگر کافر غیر ذمّی باشد دیه ندارد.

2814 ٠موارد تساوی دیه با دیۀ کشتن٠ دیۀ چند چیز مثل دیۀ کشتن است که مقدار آن در مسألۀ پیش گفته شد:

اوّل: دو چشم کسی را کور کند یا چهار پلک چشم او را از بین برد، و اگر یک‌ چشم او را کور کند، باید نصف دیۀ کشتن را بدهد و در هر پلک چشم هم یک چهارم دیه گرفته می‌شود.

دوم: دو گوش کسی را ببرد یا کاری کند که هر دو گوش او کر شود و اگر یک گوش او را ببرد یا کر کند باید نصف دیۀ کشتن را بدهد، دیۀ نرمه هر گوش ثلث دیۀ آن گوش است.

سوم: تمام بینی یا نرمۀ بینی کسی را ببرد.

چهارم: زبان کسی را از بیخ ببرد و اگر مقداری از آن را ببرد باید به نسبت حروف بیست و هشت‌گانه که به جهت قطع زبان از بین رفته دیه بدهد، مثلاً اگر یک حرف را نتواند بگوید یک بیست و هشتم دیه و اگر دو حرف نتواند دو بیست و هشتم و ... و نسبت به چهار حرف فارسی نیز بر طبق نظر حاکم شرع دیه گرفته می‌شود.

و در کسی که لال است اگر تمام زبان را ببرد ثلث دیه را باید بدهد و اگر مقداری از زبان لال را ببرد باید به نسبت مساحت قطع شده از زبان از دیۀ لال را بدهد، بنابراین دیۀ قطع نصف زبان لال  یک ششم(یک سوم × یک دوم) و دیۀ قطع ثلث زبان لال  یک نهم( یک سوم× یک سوم) خواهد بود.

پنجم: تمام دندان‌های کسی را از بین ببرد و دیۀ هر کدام از دوازده دندان جلوی دهان 5 صدم دیۀ کامل و دیۀ هر یک از شانزده دندان عقب 5/2 صدم دیۀ کامل است.

ششم: هر دو دست کسی را از بند جدا کند و اگر یک دست را از بند جدا کند باید نصف دیۀ کشتن را بدهد.

هفتم: ده انگشت کسی را ببرد و دیۀ هر انگشت، یک دهم دیۀ کشتن است.

هشتم: هر دو پستان زنی را یا مردی را ببرد و اگر یکی از آن‌ها را ببرد، باید نصف دیۀ کشتن را بدهد.

نهم: هر دو پای کسی را تا مفصل یا همۀ ده انگشت پا را ببرد و دیۀ هر انگشت پا  یک دهم دیۀ کشتن است.

دهم: تخم‌های مردی را از بین ببرد.

یازدهم: طوری به کسی آسیب برساند که عقل او از بین برود.

دوازدهم: به کسی صدمه‌ای بزند که دیگر بوی خوب و بد را نفهمد.

2815 ٠دیه اعضای زن٠ دیۀ اعضای بدن زن تا مقداری که به ثلث دیه نرسیده با دیۀ مرد مساوی است و در صورتی که به ثلث برسد دیۀ او نصف دیۀ مرد خواهد بود.

2816 ٠کفارۀ قتل٠ در قتل عمد در صورتی که اولیای مقتول قاتل را عفو کنند یا دیه بگیرند، قاتل باید دو ماه پی‌درپی روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر کند (البتّه وظیفۀ آزاد کردن یک بنده را هم دارد که در زمان کنونی منتفی است) و در قتل شبه عمد یا خطای محض باید علاوه بر دیه، خود قاتل یک بنده آزاد کند و اگر نتواند بنده آزاد کند (که در زمان کنونی چنین است) دو ماه پی‌درپی روزه بگیرد، و اگر این را هم نتواند شصت فقیر را سیر کند.

2817 ٠کفارۀ قتل در ماه‌های حرام٠ اگر قتل در یکی از ماه‌های حرام (رجب - ذی‌القعدة - ذی‌الحجّة - محرم) انجام گیرد،  یک سوم بر دیه افزوده شده و دو ماه پی‌درپی روزه را نیز باید در ماه‌های حرام بگیرد که طبعاً روز عید قربان هم در این دو ماه قرار می‌گیرد که در این مسأله روزۀ عید قربان هم واجب است.

2818 ٠خسارت آسیبی که حیوان به دیگران زده٠ کسی که سوار حیوان است، اگر کاری کند که آن حیوان به کسی آسیب برساند، ضامن است، و نیز اگر دیگری کاری کند که حیوان به سوار خود، یا به کسی دیگر صدمه بزند، ضامن می‌باشد.

2819 ٠سقط جنین و دیه آن در مراحل مختلف رشد٠ اگر انسان کاری می‌کند که زن حامله سقط کند و آن سقط به حکم مسلمان باشد، چنانچه چیز سقط شده نطفه باشد دیه‌اش 20 دینار شرعی و اگر علقه؛ یعنی خون بسته، باشد 40 دینار و اگر مضغه؛ یعنی پارۀ گوشت، باشد 60 دینار و اگر استخوان باشد 80 دینار و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده 100 دینار و اگر روح در او دمیده شده، دیۀ وی همچون دیۀ انسان متولّد شده است.

2820 ٠دیۀ جنینی که توسّط مادر سقط شده٠ اگر زن حامله کاری کند که بچّه‌اش سقط شود، باید دیۀ آن را به تفصیلی که در مسألۀ پیش گفته شد به وارث بچّه بدهد و به خود زن چیزی از آن نمی‌رسد.

2821 ٠دیه کشتن زن حامله٠ اگر کسی زن حامله را بکشد چنانچه بچّه هم کشته شود باید دیۀ زن و بچّه را بدهد.

2822 ٠دیۀ جراحات وارده بر سر و صورت دیگری٠ اگر پوست سر یا صورت مردی را پاره کند، باید یک صدم دیۀ انسان را که در مسألۀ 2813 گفته شد به او بدهد، و اگر به گوشت برسد و قدری از آن را هم ببرد باید دو صدم بدهد، و اگر خیلی از گوشت را پاره کند باید سه صدم بدهد و اگر به پردۀ نازک استخوان برسد چهار صدم، و اگر بعضی از استخوان نمایان شود پنج صدم و اگر استخوان بشکند ده صدم و اگر بعضی از ریزه‌های استخوان از جای خود بیرون آید، پانزده صدم و اگر به پردۀ مغز سر برسد باید یک سوم دیه بدهد. و اگر سی و سه شتر بدهد کافی است.

2823 ٠دیۀ سرخ، کبود یا سیاه کردن اعضای بدن دیگری٠ اگر به صورت کسی سیلی یا چیز دیگر بزند به‌طوری که صورت او سرخ شود باید یک دینار و نیم شرعی بدهد و اگر کبود شود سه دینار و اگر سیاه شود، باید شش دینار بدهد، ولی اگر جای دیگر بدن کسی را به واسطۀ زدن، سرخ یا کبود یا سیاه کند، باید نصف آنچه را که گفته شده بدهد، درباره مقدار دینار شرعی در مسألۀ 1904 توضیح داده شد.

2824 ٠خسارت آسیب زدن به حیوان دیگران٠ اگر به حیوانی که شرعاً قیمت دارد زخم بزند، یا چیزی از بدن آن را ببرد، باید تفاوت قیمت سالم و معیوب آن را به صاحبش بدهد.

2825 ٠خسارت کشتن سگ٠ اگر انسان سگ شکاری را بکشد، باید 40 درهم (که دربارۀ مقدار آن در مسألۀ 1872 توضیح داده شد) به صاحب آن بدهد و اگر اقسام دیگر سگ را که شرعاً قیمت دارد (همچون سگ گله و زراعت و بستان) بکشد، باید قیمت آن را به صاحبش بدهد، و بهتر است که در این موارد مصالحه شود، و کشتن سگی که در خانه‌ها نگهداری می‌شود ضمان ندارد.

2826 ٠جبران خسارتی که حیوان او به اموال دیگران زده٠ اگر حیوان، زراعت یا مال کسی را از بین ببرد، چنانچه صاحب حیوان در نگهداری آن کوتاهی کرده باشد، باید مقداری را که حیوان ضرر زده به صاحب مال یا زارع بدهد.

2827 ٠تنبیه کودک٠ اگر بچّه یکی از گناهان کبیره را انجام بدهد، ولیّ یا مثلاً معلم او با اجازۀ ولیّ می‌تواند به قدری که ادب شود و دیه واجب نشود او را بزند.

2828 ٠مالک دیۀ کودک٠ اگر کسی بچّه‌ای را طوری بزند که دیه واجب شود دیه مال طفل است و اگر مرد، باید به ورثۀ او بدهند و چنانچه مثلاً پدر بچّه به قدری او را بزند که بمیرد، دیۀ او را ورثۀ دیگرش می‌برند و به خود پدر از دیه چیزی نمی‌رسد.

2829 ٠ارث بردن از دیه٠ دیۀ میّت به ورثۀ وی می‌رسد ولی برادر و خواهر مادری از دیه سهمی ندارند، همان طور که در مسألۀ 2798 گذشت.