کتاب البیع 92/11/7
درس خارج فقه آیت الله شبیری
کتاب البیع
92/11/07
بسم الله الرحمن الرحیم
در این جلسه حضرت استاد دام ظله بحث از آیه ابتلاء ( سوره نساء / آیه 6 ) را آغاز میکنند. محور بحث ، کلمات مرحوم امام خمینی ره در کتاب البیع (2/ص8 ) میباشد. ایشان ابتداء احتمالات ثبوتی موضوع حکم را ذکر میکنند که عبارتند از :1-موضوع بلوغ باشد ( این احتمال مورد پذیرش حضرت استاد نمی باشد ).2-موضوع رشد باشد.3- موضوع بلوغ و رشد باشد4- موضوع یکی از بلوغ یا رشد باشد.آنگاه ایشان آنچه را که درمعنای آیه محتمل میباشد مطرح می نمایند : 1-« حتی » برای غایت بوده و غایت داخل در مغیی باشد. { بر این احتمال اشکالی مطرح شده که یک پاسخ از سوی امام ره و دوپاسخ از سوی استاد دام ظله ذکر می گردد. }2-« حتی » برای غایت بوده ولی غایت داخل در مغیی نمی باشد. { طبق این احتمال ، دوتصویر برای نقش بلوغ ذکر میشود که یکی ار آن دو مورد نقد امام ره و استاد دام ظله قرار دارد. }3-« حتی » برای غایت بوده و استیعاب ابتلاء لازم میباشد .4-« حتی » برای تعلیل میباشد .
آیه ابتلاء که راجع به یتیم که بلوغ اینها را معتبر دانسته یا ذکر کرده اسمی از بلوغ برده شده «وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ» (النساء, 6) راجع به این آیه بسیار مفصل مرحوم آقای خمینی (قدس سرّه) بحث کردند و ما آن مقداری را که اصل ایشان را ما امروز عرض میکنیم چون آقایان چون خیلی نمیدانستند ما چه چیزی میخواهیم بحث کنیم با یک توضیحاتی فی الجمله اضافاتی فی الجمله آن وقت بقیه بحث هم میماند برای بعد ایشان میفرمایند این آیه شریفه «وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ» این «حتی» که ذکر شده محتملاتی در این آیه هست. قبل ذکر آن محتملات، چهار تصور ایشان میفرمایند که در باب بلوغ و رشد و اینهایی که آیه اسم هر دو را برده میفرمایند ما داریم که یکی از آن چهارتا به نظر میرسد سبق قلم است و آن را نباید ایشان ذکر میکرد ایشان بعد راجع به آن هیچ صحبتی در محتملات ذکر نمیکنند ابتداء میفرمایند که محتملات این هست که یکی اینکه موضوع حکم رشد باشد موضوع حکم بلوغ باشد موضوع حکم مجموع الامرین باشد که راجع به رفع حجر باید هر دو چیز باهم جمع بشود تا شخص از محجوریت بیاید بیرون ؟؟؟ یا موضوع رفع حجر احد الامرین باشد این را اول ذکر میکنند البته موضوع خصوص بلوغ تنها باشد این به نظر ما سبق قلم است چون اگر تنها بخواهیم بگوییم معنایش این است که رشد هیچ نقشی ندارد آیه شریفه پس برای چی رشد را ذکر کرده آن محتمل نیست ایشان هم اصلاً راجع به اینکه تنها چیز موضوع باشد عبارت از بلوغ و رشد هم که هیچ کاره باشد این را هیچ چیز دیگر صحبتی هم نمیکنند محتملاتی که ذکر میکنند این جهت در آن نیست و نباید ذکر بشود چون احتمالش در کار نیست.
پرسش: ثبوتاً محتمل است … پاسخ: ثبوتاً نیست آخر این معنی ندارد ایشان ذکر نمیکنند آیه شریفه هست بعد هم ثبوتاً این نیست جای دیگر تأمل بدوی هم در آن نیست آیه شریفه هم برای او ذکر کرده هم ایشان اینها را ذکر نمیکنند دنبالش هم رفتند … نه آنکه انسان ابتداء به ذهنش میآید حالا فکر کنیم ببینیم چکار کنیم آنها را بعداً بحث هم میکنند.
خب حالا آیه که تعبیر میکند که «حَتّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ» میفرمایند که این بلوغ را که با حتی ذکر شده یک احتمال عبارت از این است که حتی آن مدخول هم داخل، زمان مدخول هم داخل زمان موضوع حکم باشد مثل «أکلت السمک حتی رأسها» میگوید حتی رأس او هم خورده شده این، این طوری باشد و مراد این باشد که رشد محدود به زمان خاصی نیست قبل از بلوغ بعد از بلوغ تمام این مدت زمان چیز است ابتلاء و امتحان است در این مدت طولانی غیر محدود اگر رشدی برای شخص حاصل شد هر وقت رشد حاصل شد آن وقت ولیّ وظیفه دارد که مال طفل را که حفظ کرده بود در اختیار خودش بگذارد قبل از بلوغ رشدش به دست آمد همان وقت میدهد به دست نیامد بعد از بلوغ از امتحانات به دست آمد آن وقت میدهد پس نتیجه این بیان این میشود که یک ملاک برای رفع حجر هست و آن رشد است دیگر زمان مطرح نیست منتهی امتحان، ظرف امتحان هم قبل و بعد بلوغ محدودیتی ندارد هر وقت امتحان بکنند صحیح هست. این یک احتمالی است اول ذکر میکنند. بعد یک اشکالی اینجا پیش میآید او را ایشان دفع میکنند او این است که در «أکلت السمک حتی رأسها» آن مابعد حتی جزئی از خود مدخول است خود سمکه است آن وقت خود سمکه، سمکه اجزائی دارد سر و غیر سر این میگوید من این را خوردم ولی زمانی را که ابتلاء شخص میخواهد بکند موضوع یتیم است یتیم را شما امتحان کنید یتم به حسب روایات وقتی شخص بالغ شد عنوان یتم خارج میشود زمان بلوغ، جزء زمان یتم شخص نیست مباین با زمان یتم شخص است چطور ما «أکلت السمک حتی رأسها» را ما منطبق بکنیم به اینجا؟ این اشکال پیش میآید ایشان جواب میدهند که درست است مابعد بلوغ یتم برای شخص بالغ نیست ولی اوائل بلوغ به نحو مجاز شایع عنوان یتیم استعمال میشود حالا یک آدم 50 ساله را یتیم نمیگویند ولی یک آدمی که تازه بالغ شده به نحو مجاز شایع گفته میشود که میشود به این اعتبار «حتی» استعمال کرد حالا ما به این بیان ایشان هم یک اضافه میکنیم میگوییم بخصوص مثل …
پرسش: به عنوان استصحاب هم میشود … پاسخ: استصحاب نه آقا صحبت استصحاب نیست حکم واقعی را ما میگوییم بحث مسئله مشتبه نیست که قطعاً خارج شده.
ما الان چیزی که ما اضافه میکنیم او عبارت از این است که میتوان گفت اگر شارع در لسان شارع وارد شده که یتمی بعد از بلوغ نیست این محدودیت دو جور محدویت میتواند باشد آقایان در بحث مثل صلاة مسافر و یا جاهای دیگر میگویند گاهی تحدیداتی که شرع راجع به یک موضوع میکند تحدید موضوعی است گاهی تحدیدات تحدید حکمی است است لفظی گاهی مفهوم مشککی دارد مرز این مفهوم مشخص نیست شرع میآید یا قانون میآید یک مرزی تعیین میکند آنها مرز موضوعی است میبینید الان شهرداری میآید شهر را میخواهد بگوید کجا شهر است کجا جزء شهر است کجا جزء شهر نیست. یک مرزی برای شهر بودن تعیین میکند اینها تحدیدات موضوعی است یعنی مفهوم شهر یک مفهوم مشککی است مرزهایش درست مشخص نیست به حسب عرف، قانون یک مرز مشخص میکند آنجا تحدید موضوعی است سفر یک مقدار بُعد از اقامتگاه شخص میشود سفر. حالا چه مقدار بُعد؟ این قابل تشکیک است. حدّش را چقدر ما حدّ قرار بدهیم؟ درست روشن نیست شرع میآید مرز قرار تعیین میگوید تا چهار فرسخ تا هشت فرسخ مرز تعیین میکنند اینها را میگویند تحدیدات موضوعی است گاهی از نظر تحدیدی شرعی موضوعش را نمیخواهد آن مفهوم مشکک را مرزش را مشخص کند بلکه میخواهد یک حکمی را روی موضوع خاصی ببرد مثل اینکه در باب سفر میگوید یکی از شرایطش عبارت از چیز است باید سفر حلال باشد حرام نباشد اینها تحدیدات حکمی است است آن سفر را نه اینکه شارع یک مفهوم مشکک را بخواهد چیز کند این تحدیدات، تحدیدات حکمی است حالا شرع مقدس که درباره یتم اگر چیزی فرموده خب یک تحدیدی است شرع کرده حالا یا به تحدید موضوعی یا به تحدید حکمی، فرموده که بعد از یتم چیز دیگری نیست ولی آیا عرف هم به همین تضیق و محدودیت هست یا آیه شریفه نازل شده برای حالا کی شرعی را تحدید کرده یا نه؟ احکام شرع هم محدودیتش تدریجی است یعنی احکام تدریجاً پیدا میکند آیا یتیمی که در آیه استعمال شده به مفهوم عرفی خودش استعمال نشده؟ اگر استعمال نشده باشد ممکن است انسان بگوید مجازاً گاهی مثلاً به معنای دیگری است ولی اگر بگوییم به مفهوم عرفی استعمال میشود دختر ده ساله که پدر ندارد این یتیم گفته میشود نه اینکه مجازاً، صحت سلب ندارد یعنی به عرف معمولی که مسائل شرعی را بلد نیستند خب این میگوید این یتیم است یا بالغی که اوائل بلوغش است این را یتیم میداند آن کسی که هنوز خودش استقلالی پیدا نکرده احتیاج به سرپرست دارد و پدر مُرده، سرپرست را از دست داده سنّاش به حدّی نیست که به حسب متعارف خودش را بتواند اداره کند عرف متعارف این را یتیم ذکر میکند شرع منتهی یک محدودیت حکمی یا محدودیت موضوعی برای او دارد محتمل است آیه شریفه همان معنای عرفی خودش باشد که چنین محدودیتی در کار نیست در نتیجه همان اوائل بلوغ عنوان چیز زائل نشد از او این مطلب، این یک احتمال است.
احتمال دیگری که یک خرده به مطلوب مرحوم آقای خمینی (قدس سرّه) بهتر سازگار است او این است که حکمی که روی یک شیء متصف میآید گاهی میبینید که بعد از زوال آن وصف همان حکم هم هست خود این چیزهایی که منطقیین و اینها هم دارند «کل کاتب متحرک الاصابع بالضرورة مادام کاتباً لا دائماً» قید میزند که ممکن است حکم برود روی یک شیئی بگویند ولو بعد از زوال. که از آن موضوع حکم ذات اراده شده و حدوث آن عنوان دخالت دارد در ثبوت حکم و بعد از زوال هم حکم ثابت باشد بگویند شخص یتیم ولو یتماش زایل باشد حکمش چنین است این اشکالی ندارد همان معنای حقیقی هم هست پس موضوع حکم ذات قرار میگیرد و وصف حدوثاً دخالت دارد نه حدوثاً و بقاءً. این مطلب هم قابل ذکر است که قهراً مجازیت هم پیدا نمیکند و همین احتمال در کار میآید که مدخول هم داخل باشد بگوید یتیم حتی بعد از زوال یتم چنین حکمی برای او ثابت است. پس این احتمال جزء احتمالاتی است که این اشکال دفع میشود.
پرسش: در مورد تعداد حج پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) روایاتی که هست … پاسخ: آن هم همین طور است که ما هم سابق عرض کردیم جمعی است ما بین اینها، آنکه گاهی ذات پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) است فرزند عبدالله او است او بیستتا حج انجام داده یک مرتبه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) با وصف پیغمبری دهتا. این یک جمعی است که ما عرض میکردیم که بین اینها هست هر دو یک چیز متعارفی هست.
خب این یک وجه هست آن وقت نتیجه این وجه عبارت از این میشود که ملاک واحد عبارت از رشد است یک ملاک هست در اینجا بلوغ را که ذکر کردند با «حتی» خواستند بگویند که این محدود نیست به حدّ چیز خیال کنید بعد از بلوغ باید امتحان بشود یا قبل از بلوغ باید امتحان بشود میخواهد بگوید قبل و بعد بلوغ همه ظرف امتحان است در این زمان وسیع امتحان بشود آن وقت رشد اگر به دست آمد تحویل داده بشود که ملاک واحد عبارت از رشد طرف است این یک احتمال است.
احتمال دیگر عبارت از این است که «حتی» غائی باشد و مدخول خارج شده باشد از این حکم شامل. یعنی شما ابتلاء، امتحان کنید و این امتحان محدود است حدّش به حدّ بلوغ. در زمان صغر باید امتحان بشود. نه چیز … در وقت کبر دیگر امتحانی در کار نیست. البته مراد از این احتمال قبلی و احتمال بعدی که ذکر میکند ایشان فرمودند … یک چیز هم توضیحاً میخواهم عرض کنم چون از بیان ایشان روشن است ولی ممکن است یک وقت اشتباه بشود او این است که این وقت وسیعی که ذکر شده برای ابتلاء به نحو استیلاب لازم نیست انسان از اولی که محتمل است این رشد پیدا کرده باشد امتحان کند پشت سر هم، پشت سر هم این طوری، به نحو علی البدل لازم است یعنی در این محدوده باید امتحان واقع بشود اما شروع بشود به نحو استیعاب نه. مثل «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ» (الإسراء, 78) نه معنایش این است که مرتب نماز را پشت سر هم بخوان تا چیز بشود یعنی در این محدوده شما باید نماز بخوانید وجوب علی البدل دارد تمام این ازمنه این دوتا فرضی که ذکر شده هر دو وجوب علی البدل است که میگوید منتهی اولی در زمان وسیع، غیر محدود است در دومی زمان محدود به ایام صغر است که در آن موقع باید امتحان قرار بگیرد. خب حالا امتحان باید قرار بگیرد بعدش امتحان ندارد این دو احتمال در کار هست یکی این است که امتحان نیست بکنیم حتی اگر قطع هم داشته باشیم به عدم رشد ما باید، اولیاء باید به بالغ تحویل بدهند چیز را. امتحان که لازم نیست قطع به عدم هم داشته باشند آن هم لازم نیست. یک احتمال هست که مراد این هست که شارع را بلوغ را اماره قرار داده برای رشد لذا میگوید امتحان لازم نیست بعداً بکنی قبلش که اماریت ندارد آن باید امتحان بشود بعد از بلوغ اماره بر رشد هست او امتحان دیگر لازم نیست آن وقت لذا همین طور باید داد اما ما بعد از بلوغ هم قطع پیدا کردیم بر اینکه این رشد ندارد آنجا نمیشود داد چون آنکه محدود کرده بین قبل و بعد قرار داده برای خاطر اینکه بعدش اماره دارد لذا فرموده نه باید داد به او. حالا اگر یک جایی دیدیم اماره تخلف پیدا کرده و رشد ندارد نباید این داد باید نگه داشت حفظش کند. خلاصه این دو احتمال که بعدش موضوعیت داشته باشد حتی با علم خلاف هم اگر بالغ شد باید به او داد که احد الامرین ثبوتاً ملاک باشد یا رشد یا بلوغ هر کدام از اینها شد کفایت کند این دو احتمال هست که مستقل باشد مابعد در رفع حجر، یا به عنوان اماریت رفع حجر بشود این دو احتمال را ابتداءً ثبوتاً احتمال میدهند بعد احتمال اماریت را ردّ میکنند و میفرمایند نه این درست نیست چون اماره در یک جایی محتمل باشد که ملازمه خارجی باشد بین دو شیء آن میتواند آن مقنن یک چیزی را اماره قرار بدهد یا ملازمه غالبی باشد این را ممکن است یک چیزی را اماره قرار بدهد ولی شخص به حدّ بلوغ برسد نه ملازمه دائمی هست و نه احتمال ملازمه دائمی در کار نیست و نه غالبی در کار نیست آن وقت بنابراین به مناط اماریت نمیتوانیم بگوییم رفع محجوریت شده باشد باید خودش موضوع برای رفع حجر باشد خود بلوغ بما هو. ما اضافه میکنیم یک اضافه کوچک آن عبارت از این است که ایشان که میفرمایند اماریت ندارد مخصوصاً دختر نه ساله … پانزده باز یک چیزی هست ولی دختر نه ساله این بگوییم که اماره هست که نه سالش که تمام شده رشدش، نه یک چنین اماریت حتماً ندارد اگر یک خرده شبهه فی الجمله شبههای هم درباره پانزده ساله مرد باشد در دختر نه ساله نیست پس این هم یک احتمال است. پس ایشان اختیار میکنند که معیار در این احتمال دوم این است که مستقلاً یا رشد یا بلوغ اینهاست.
پرسش: … پاسخ: بله یکی از احتمالات ثبوتی است ما که نگفتیم که، ایشان فتوی نداند که ایشان میفرمایند که ما باشیم و این آیه این احکام برایش هست مثل حکمتاً یک چیزی را حکمتی حالا هر علتی هست شارع در یک موضوعی یک چیزهایی در نظر میگیرد میگوید دیگر بعد از این تسلیم طرف بکنید.
احتمال ثالث عبارت از این است که «حتی» حتای غائی باشد و منتهی مراد این باشد اینکه حکم میکند این ثابت است تا وقت بلوغ این حکم که هست حکم علی البدل نیست که شما مثل «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیْلِ» باشد مثل اینکه شما «سر من البصرة الی الکوفة» نه معنایش این است که در این محدوده شما یک سیری بکنید معنایش این است تمام مدت را شما سیر کنید. میگوید دستتان را الی المرافق بشویید نه معنایش این است در این محدوده یک تکهای از دست باید شسته بشود استیعاب باید داشته باشد که مراد در مقابل آن دو احتمال قبلی که آنها علی البدل مراد بود این به نحو مستعوب میگوید شما وظیفه دارید از وقتی که احتمال … اولیاء این وظیفه را دارند از موقعی که احتمال رشد هست امتحان کنند کارها را به دست او بدهند یک خرده معاملات را مراقب باشند ببینند چکار میکند منتهی این مستعوب است استمرار دارد تا وقت بلوغ اگر آن وقت در تمام این مدتی که استمرار پیدا کرده بود دیدید رشدی پیدا کرد آن موقع شما بدهید به طرف. خب قهراً طرف کی رفع حجر میشود مالش به او داده میشود؟ قهراً میافتد برای مابعد البلوغ پس نتیجه عبارت از این میشود که شخص با دوتا قید یکی اینکه رشید باشد چون باید تمام این مدت ابتلاء بشود و یکی بالغ باشد تا بالغ نشده داده نشود همه این مدت استمرار منتهی بشود تا زمان بلوغ آن وقت بعد از بلوغ شما تسلیم بکنید. این عبارت میشود از مجموع الامرین حالا چرا ما قبل از بلوغ از اول شروع کنیم برای استیعاب؟ از وقتی که احتمال هست به نحو استیعاب؟ این شاید برای رعایت احتیاطی است در اموال یتامی است که اموال یتامی را نباید کسی آن را حیازت کند یک عنوان ثانوی برای بعضی جهات دیگری منشأ شده که شارع اجازه داده لذا برای اینکه مبادا این رشید بالغ رشید کامل باشد و در دست شخص مانده باشد برای خاطر این میگویند از اول وقتی که ممکن است رشد پیدا کرده تحقیق بشود تا قهراً وقتی که بالغ شد در اول، فوری احراز شده باشد برایش. چون تحقیق نکرده باشد ممکن ثبوتاً رشید باشد مالش را نگه داشته باشد یک چنین تالی فاسدی نشود لذا به طور مستعوب میگوید از اول احتمال به نحو استغراق این را انجام بدهید بعد تحویل بدهید.
پرسش: مراد از احتمال سوم این هست که حتی بعد از اینکه تشخیص دادید که رشید هم هست امتحان ادامه بدهید؟ … پاسخ: آن مراتب دارد بالأخره آنها هم هست شاید مراد ایشان این است که بالأخره امتحان، رشد و آنها هم مراتب دارد. میگوید این ادامه باید پیدا کند. یا فرضاً مراد ایشان آن هم نباشد میخواهد در مقابل این خیال نکنید که حالا علی البدل شما هر جایی دلبخواهی خودتان آخر وقت میآید ببینید یک روز مانده به بلوغش بیاییم امتحان کنیم بعد امتحان کردیم دیدیم چیزی را ما از او نفهمیدیم میگوید این روایت از اول شروع کنید ممکن است در یک معامله انسان چیزی نفهمد ولی در صدتا معامله میفهمد که این رشید است یا رشید نیست ممکن هم هست ایشان … کفایت بکند ولی بالأخره قبل از بلوغ داده نمیشود امتحان هم به نحو مستعوب است آن وقت حالا یا مراتب هست استعابش لذا اگر یک مرتبهای از رشد هم معلوم شد باید بیشتر باشد یا آن لازم نباشد علی أی تقدیر با آن دو فرض دیگر فرق دارد و نتیجه عبارت از این میشود که بلوغ است و رشد هر دو باید داشته باشد.
پرسش: بعد از بلوغ اگر رشد نداشت چی؟ پاسخ: نه آن هنوز داده نمیشود باید مجموع الامرین باشد «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ» (النساء, 6) اینکه هست.
پرسش: امتحان هم که نمیکنند دیگر پاسخ: آن دیگر آیه متعرض این صورت نیست فعلاً حالا اگر چیز نیست او را.
یک طور دیگر هم که میفرمایند آن نتیجهاش با این هم یکی است ولی کیفیت استعمالش فرق دارد که آن «حتی» که در آنجا واقع شده «حتی إذا» حتای غائی نیست حتای تعلیلی است و معنایش عبارت از این میشود شما امتحان کنید. برای چی امتحان کنید؟ امتحان چه خاصیتی دارد؟ میگوید امتحان کنید تا به این منظور که اگر بالغ شد و شما رشدش هم احراز کردید دیگر معطل نمانید در تکلیف خودتان زودتر او را داده باشید حتی حتای تعلیلی است إذا، إذای شرطی است و نه حتای غائی که در تصور دیگر است که در این تصور هم نتیجه عبارت از این است که مجموع الامرین معتبر است که هم بلوغ داشته باشد هم رشد منتهی کیفیت استعمالش فرق دارد که آن تعلیلی باشد و شرطی باشد یا غائی باشد اینها هست این محتملات اربعه هست حالا ببینیم کدام یکی از اینها صحیحتر است ایشان بحث کردهاند.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین»