الجمعة 09 شَوّال 1445 - جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳


«أفی كتابِ الله أن ترِثَ اَباكَ ولا اَرِثُ أبی، لقد جئتَ شیئاً فرّیاً»

«أفی كتابِ الله أن ترِثَ اَباكَ ولا اَرِثُ أبی، لقد جئتَ شیئاً فرّیاً»

مساله فدک یکی از مسائل مهم و پرفراز و نشیب در تاریخ اسلام است. به شهادت تاریخ ،فدك از سرزمينهايى است كه براى فتح آن نيروى نظامى به كار گرفته نشده، و همه آن خالصه پيامبر خدا ‏‏(صلی الله علیه و آله) بوده، يعنى حق رزمندگان بدان تعلق نگرفته، و همه آن در اختيار پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بوده و آن حضرت ‏در هر جهت كه مصلحت مى‌ديده مى‌توانسته است آن را مورد استفاده قرار دهد. و آن حضرت آن را به ‏فاطمه (سلام الله علیها) بخشيد، نه صرفاً بخاطر اينكه دخترش بوده است بلكه به خاطر اينكه آن خانه جايگاه نزول ‏فرشتگان و محور نگهبانى از كتاب و سنت و ضمانتى براى آينده امت اسلامى بوده است، و اين از مهم‌ترين ‏مصالح عمومى جامعه است. در حقيقت آن حضرت خواسته است بدين وسيله بيت امامت را از جهت ‏اقتصادى استحكام بخشد، و به همين جهت فدك را به فاطمه (سلام الله علیها) بخشيد و به همين دليل هم غاصبان ‏درصدد تصرف آن برآمدند.البته واضح است که مطالبه ميراث هم [كه در كلمات حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آمده است] از باب مماشات بوده است.‏

نكته مهم كه در مسئله فدك نبايد غافل بماند اين است كه فدك تنها يك قضيه شخصى نيست بلكه در واقع ‏در مورد يك حق مستمر تا روز قيامت است و محاجه فاطمه عليها السلام با ابو بكر در واقع در مورد حق ‏ذوى القربى در فى‏ء و انفال و خمس غنائم مى‏باشد و منحصر به فدك نمى‏باشد ‏

این که پيامبر خدا (‏(صلی الله علیه و آله) چيزى را به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و خاندان او بخشيده باشد، كار منحصر به فرد و ويژه‌اى نبوده ‏است. بلكه چنانكه در فتوح البلدان بلاذرى آمده آن حضرت از اراضى بنى نضير قسمتى را به أبو بكر و عبد ‏الرحمن بن عوف و ابو دجانه و ديگران بخشيد. «به زبير بن عوام نيز قطعه‌اى از زمينهاى بنى نضير را كه ‏داراى درخت خرما بود بخشيد. و قسمتى از زمينها را كه در آن كوه و معدن بود به بلال واگذار كرد. ‏و انس بن مالك گويد پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) معدنهاى كنار جاده را به بلال بن حارث واگذار كرد، و در اين مورد ‏اختلافى بين علماى ما نيست و به على (علیه السلام) چهار قطعه زمين: دو زمين [كم آب يا كم حاصل] و چاه ‏قيس و زمين داراى درخت را واگذار كرد. ‌أبو بكر نيز زمين جرف را به زبير واگذار كرد، عمر نيز تمام ‏عقيق را به وى بخشيد. (فتوح البلدان/ 31. (3)- )

از همین رو جای بسی تعجب است که چرا فدك را كه بخشش پدرش به آن حضرت بود از آن ‏حضرت گرفتند. آيا (به نظر آنها) تنها همين يك قطعه از اموال عمومى مسلمانان بود؟ بله فدك پشتوانه بيت ‏امامت و وصايت بود و به همين جهت آنها اصرار داشتند كه آن را از دست‌‏ ‌فاطمه ‏زهرا (سلام الله علیها) خارج سازند.

از جمله چيزهايى كه گواه بر اين است كه مسأله فدك با موضوع خلافت و امامت ‏ارتباط تنگاتنگ دارد و بخشش فدك به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) براى تقويت بيت امامت بوده است نه به لحاظ ‏عواطف شخصى، اين نكته است كه بخشش فدك به فاطمه (سلام الله علیها) پس از نزول آيه شريفه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى ‏حَقَّهُ»- حق خويشاوند را بده- انجام گرفته و همه اصحاب ما اماميه مگر اندكى از آنها بر اين مسأله اتفاق و ‏اجماع دارند كه مراد به «ذَا الْقُرْبى» همان امام است. ‏[1][1]

مؤيد این نکته،جریانی است که مرحوم مجلسی در بحار نقل کرده است:

«هارون الرشيد به موسى بن جعفر (سلام الله علیه) گفت فدك را بگير تا آن را به ‏شما بازگردانم. آن حضرت انكار ورزيد و او بر اصرار خود افزود، حضرت فرمود: آن را فقط در چارچوبه ‏حدودش بازپس مى‌گيرم، گفت حدود آن چيست؟ فرمود: اگر حدود آن را بازگويم آن را به من ‏بازنمى‌گردانى؛ گفت به جدّت سوگند چنين خواهم كرد. فرمود: حد اول عدن است. در اين هنگام چهره ‏هارون دگرگون شد و گفت اوه! فرمود: حد دوم سمرقند است. چهره هارون به تيرگى گراييد. فرمود:حد سوم ‏آفريقاست، چهره وى نيلگون شد و گفت هيه! فرمود: حد چهارم سيف البحر نزديك جزر و إرمينيه (در كناره ‏درياى روم و ارمنستان) است. هارون گفت در اين صورت چيزى ‏براى ما باقى نمى‌ماند، شما بفرماييد به جاى ما بنشينيد! حضرت فرمود: من به تو گفتم كه اگر حدود آن را ‏مشخص كنم تو آن را بازنمى‌گردانى. و در اين هنگام بود كه وى تصميم به قتل آن حضرت گرفت‏.( بحار الأنوار، ج 48، ص 144.‏)

لذا در تاریخ چنین میخوانیم که ابوبكر به تحریك عمر بیم آن یافت كه اگر فدك در دست فاطمه باشد ممكن است كم كم مردم به دور علی» ـ علیه‎السّلام ـ گرد آیند و خلافتی كه با زحمات بسیاری بدست آورده‎اند بخطر افتد و لذا عاملین زهرا را كه در فدك كار می‎كردند بیرون نمودند و فدك را تصرف كردند.

سید شرف الدین عاملی در فصول المهُمّه می‎نویسد:

«طرفداران علی ـ علیه‎السّلام ـ و هواخواهان اهل بیت ـ علیهم‎السّلام ـ كه تعداد آنها از 270 نفر تجاوز می‎كرد حاضر به بیعت با ابوبكر نبودند، ابوبكر ترسید كه چون اهل بیت ـ علیهم‎السّلام ـ درآمد سرشاری از خمس و نخلستانهای فدك دارند، یك روزی بر او بشورند و لذا در وهله اول تصمیم گرفت دست آنها را تهی نگاه دارد تا قدرت قیام نداشته باشند و دنیا پرستان از اطراف آنها پراكنده شوند.»

ابوبكر بی‎درنگ این پیشنهاد را به مرحله اجرا گذاشت و عُمّال فاطمه ـ علیهاالسّلام ـ را از فدك بیرون كرد.

ابوبكر به نمایندگان دختر پیغمبر گفت: «من از پیغمبر شنیدم كه فرمود:

«نحنُ معاشرَ الانبیاء لا نُورَثْ» یعنی ما جماعت پیغمبران ارث نمی‎گذاریم.»

چون خبر برای فاطمه ـ علیهاالسّلام ـ آوردند كه ابوبكر چنین می‎گوید، دختر پیغمبر چادر و مقنعه خواست و زنان بنی هاشم را خبر كرد و خویشان و نزدیكان را طلبید و به اتفاق همه آنها به مسجد رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ وارد شد. نكته قابل تأمل اینكه: بانویی كه در حیات پدر بزرگوارش حتی یكبار هم به مسجد نرفت و بلكه از باب«مسْجِدٌ المرءهِ بیتها» همواره در منزل نماز می‎خواند و از طریق دو فرزندش حسن و حسین ـ علیهماالسّلام ـ از منبر و سخنان پدرش در مسجد مطلع می‎گشت اینك باید عازم مسجد گردد تا حق مسلّم خود را از غاصبان و دشمنانش طلب كند.

ایشان بعد از حمد و سپاس خدا رو به ابوبکر کرده و فرمود :

«یابنَ أبی قحافه، أفی كتابِ الله أن ترِثَ اَباكَ ولا اَرِثُ أبی، لقد جئتَ شیئاً فرّیاً، افعلی عمد تركتم كتاب الله و نَبَذْ تُمُوهُ وراءَ ظهورِكم اذ یقول عزَّ اسْمُه «و وَرثَ سُلیمانُ داودَ» و قال فیما اقتصّ من خبر یحیی ابن زكریّا اذ قال «ربِّ هب لی مِن لَدُنْكَ وَلیّاً یَرِثُنی و یَرِثُ مِن آلِ یعقوبَ «و قال عَزَّ اسْمُه: «و اولو الأرحامِ بعضُها أولی ببعضٍ فی كتاب الله» وقال عزّ اسْمه: «یوصیكم اللهُ فی لولادكم للذّكر مثلُ خطّ الاُنثیینِ و قال عزّ اسمه «إنْ تَرَكَ خیراً الوصیّهُ لِلوالدیْنِ و الأقربینَ بِالمعروفِ حقّاً علی المتقینَ» و زَعَمْتُم انْ لا خُطْوَهَ لی ولا أرِثُ من أبی و لا رَحِمَ بیننا، اَفَحُكْمُ الله بآیه أخرِج منها أبی. أم هل تقولون أهل یقین لا یتوارثان و لستُ أنا و أبی من أهلِ مِلَّهٍ واحدَهٍ أم أنتم أعلَم بخصوصِ القرآنِ و عمومِه مِن أبی و ابْن عَمّی، تلقاكَ یوم حشرك، فنِعْمَ الحَكَمُ اللهُ و الزّعیمُ محمد ـ صلی‎الله علیه و آله ـ و الموعد القیامه و عند الساعه ما یخسرون و لا نفعكم اذ تندمون و لِكُلِّ نَبَاءِ مُسْتَقَرٌ و سوف تعلمون مَن یأتیه عذاب یُخزیه و یَحِلٌّ علیه عذابٌ مقیمٌ»

چه كسی گفته فاطمه از میراث پدر محروم است؟ آن كیست كه حصار قانونی ارث را شكسته و آیات قرآن را طبق میل خود تفسیر كرده است، من از گفتار این پیرمرد غرق حیرتم، او فكر می‎كند كه خود می‎‎‎تواند میراث ابوقحانه (پدرش را) را در اختیار گیرد اما میراث محمد ـ صلی‎الله علیه و آله ـ بر فاطمه حرام است؟!

منابع : بحار الانوار ، مبانی حکومت اسلامی ، فتوح البلدان،شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی


[1][1] -ابو یعلی در مسند خود از سعید بن خثیم از فضیل از عطیه از ابی سعید خدری نقل کرده که وقتی آیه “و آت ذالقربی حقه” نازل شد، حضرت رسول دخترش فاطمه را خواست و فدک را به او بخشید (مسند ابو یعلی ، ج 2 – ص 334)سیوطی در تفسیر آیه و “آت ذاالقربی حقه” می نویسد که محدثان ابویعلی، بزاز، ابن ابی حاتم و ابن مردویه از ابی سعید خدری نقل کرده اند که وقتی این آیه ” نازل شد، رسول خد ا دخترش را خوااست و فدک را به ایشان بخشید.(دالمنثور، 4/177)وحدیث ابی سعید را هیثمی هم در مجمع الزوائد( 7/954) شوکانی در فتح القدیر (3/224) نقل کرده اند.