السبت 10 شَوّال 1445 - شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳


المفضل بن صالح أبو‌جميلة

المفضل بن صالح أبو‌جميلة[1]

أبي‌جميلة مفضل بن صالح در كتابي كه منسوب به ابن‌غضائري است[2]، تضعيف‌شده است عبارت این‌گونه است: «المفضل بن صالح أبوجميلة الأسدي مولاهم النخاس، ضعيف كذاب يضع الحديث‏»[3]. سپس با سند نقل مي‏كند كه معاوية بن حكيم مي‏گويد: از او شنيدم كه مي‏گفت: رساله معاويه به محمد بن أبي‌بكر را من جعل‌كردم.«حدثنا أحمد بن عبد الواحد قال: حدثنا علي بن محمد بن الزبير قال حدثنا علي بن الحسن بن فضال قال: سمعت معاوية بن حكيم يقول: سمعت أبا جميلة يقول: أنا وضعت رسالة معاوية إلى محمد بن أبي بكر» که خودش اقرار به جاعل بودن خويش كرده است. و اين را دليل بر ضعف او قرار داده است لذا روایات او معتبر نيست.

مرحوم نجاشي و مرحوم شيخ طوسي در شرح حال خود أبي‌جميلة چيزي ندارند، با اينكه اينها معمولا ملتزم هستند كه اگر نقطه ضعفي هست ذكر كنند، منتها مرحوم نجاشی در شرح حال جابر بن يزيد جعفي مي‏گويد «روي عنه جماعة غمز فيهم و ضعفوا منهم عمرو بن شمر و مفضل بن صالح»[4]. مرحوم آقاي خوئي می‌فرماید این عبارت، صریح در ضعف مفضل بن صالح است[5] و هم چنین فهمیده می‌شود که ضعف ایشان متسالم‌علیه نزد اصحاب است[6]. ولی این عبارت دلالت ندارد و همين كه مرحوم ابن‌غضائري تضعيف‌كرده باشد، كافي است كه گفته‌شود تضعيف‌اش كرده‏اند، چنان كه وقتي مرحوم نجاشي «ضعيف» بگويد، مي‏گويند ارباب رجال تضعيف‌اش كرده‏اند.

ولي امثال اين تضعيف‏ها كه از مرحوم ابن‌غضائري است، و به خصوص اين مورد كه أبي‌جميلة روايات را از جابر بن يزيد جعفي نقل‌كرده چندان مورد اعتنا نيست، زيرا روايت‏هاي مربوط به جابر و روات از جابر، رواياتي است كه مسائل غلوّ در آن مطرح است و در اين مسائل اختلاف انظار شديد است و خيلي نمي‏شود اين تضعيفات را اعتنا كرد، و لذا اگر در مقابلش دليل قابل ملاحظه‏اي باشد اينها صلاحيت معارضه ندارند.

اما در خصوص سخن معاوية بن حکیم درباره أبي جميله كه از ابن‌غضائري نقل شد باید گفت که اين مطلب اشكال دارد. زيرا در طريق سندي كه در آنجا نقل‌شده علي‌بن‌محمد‌بن‌زبير قرار دارد كه در كتب ما توثيق نشده است، و مرحوم آقاي‌خوئي تضعيف كرده‏اند؛ هر چند در خيلي مواقع مرحوم‌شيخ‌طوسي كتاب‏هاي علي‌بن‌حسن‌بن‌فضال را به وسيله‌ی علي‌بن‌محمد‌بن‌زبير روايت مي‏كند، ولي اين روايت‌كردن قرينه‏اي براي اعتماد به او نيست، چون شيخ اين كار را براي قرب سند انجام‌داده است. توضيح آن‏كه: يكي از روش‏هايي كه سابقاً رايج بوده، اين است كه بعضي از كتب مسلم الانتساب را براي قرب الاسناد از اشخاصي كه واسطه‌ی كمتري دارند نقل مي‏كرده‏اند، و براي اعتماد به طريق نبوده، بلكه اعتبار روايت از جاي ديگري ثابت بوده است. علي‌بن‌محمد‌بن‌زبير هم پيرمرد بوده و روايت به وسيله او جنبه‌ی قرب الاسنادي دارد. برخي حتي براي قرب الاسناد از طريق جنّ هم روايت نقل كرده‏اند.[7]

اصطلاح علّو سند در بين محدّثين به معنای قليل الواسطه است؛ عالي السند دليل بر اعتبار سند نيست، و به اين معنا نيست كه سند خيلي خوب است. در مورد علي‌بن‌محمد‌‌زبير كه تصريح شده علو سند داشته به خاطر اعتماد به او نيست.

حال اگر ما برخلاف نظر مرحوم آقاي خوئي، علي‌بن‌محمد‌بن‌زبير را توثيق كرده و انتساب كتاب را هم به ابن‌غضائري پذيرفتيم، با اكثار روايات بزرگان از أبی‌جمیله چگونه قابل جمع است؟

سه وجه در اين زمينه متصوّر است:

وجه اوّل: اين گونه جعل كردن كه براي طعن افرادي مثل معاويه است ضرري به ساير روايات فرد نمي‏زند؛ هر چند ما اين روش را نمي‏پسنديم و توجيهي ندارد كه براي طعن بر دشمن به جعل متوسل شويم.

وقتی شخصی در يك جا مطلبي را استثناءاً جعل كرده باشد و در جايی ديگر اين كار را نكرده باشد، اگر دليل معتبري برای اعتماد به آن شخص وجود داشته باشد مثل اين كه افراد مهم بر مطالب ديگر او اعتماد‌كرده باشند، اين سليقه نامتعارف او به روايت‏هاي ديگرش صدمه نمی‌زند.

خلاصه اگر كسي تخطئه اشخاص مبدع را كه براي اسلام خطرناك هستند، جايز يا لازم بداند، منافاتي ندارد كه سخنان دیگر او پذيرفته شود. در بحث ما هم مانعي ندارد كه أبي‌جميله سخني را در مورد معاويه جعل كرده و معتقد باشد كه بايد بر عليه او چنين نامه‏اي را جعل كرد، و از طرفی هم روایات دیگر او پذیرفته شود. خصوصاً رواياتي كه از سوي فقهاء مورد عمل و مستند فتوا قرار گرفته باشد.

وجه دوم: مرحوم شرف‌الدين با شيخ سليم‌بشري شيخ الازهر، درباره شيعه بحثی داشته و به سؤالات او درباره تشيع پاسخ‌داده بود، كه اين نوشته‏جات در ماجراي جنگ بين فرانسوي‌ها و مسلمانان در لبنان از بين رفت و خسارات مهمّي به ايشان وارد‌شد، ولي مرحوم شرف‌الدين مضمون آن سؤال‌ها و جواب‌ها را مجدداً نوشت هر چند عين الفاظ شيخ الازهر و عين پاسخ‌هاي خود او نبود. كتاب «المراجعات» مضمون آن سؤال و جواب‌هاست كه شرف‌الدين در واقع وضع كرد. چون داراي حافظه قويي بود مضمون آنها را نوشت. در اینجا هم بعيد نيست كه نامه‌ی معاويه به محمدبن‌أبي‏بكر حقيقت‌داشته ولي چون اصلش از بين رفته‌بود، أبي‌جميلة مضمون آن را وضع كرده باشد كه نوعي نقل به معناي نامه است.

وجه سوم: ممكن است رساله معاويه به محمد‌بن‌أبي‌بكر را به صورت يك رمان تنظيم‌كرده باشد، چنان‌چه موارد مشابهي نيز وجود داشته است.

خلاصه اينكه شخصيت وجيهي چون أبي‌جميله، سخني به معاوية‌بن‌حكيم گفته باشد كه اعتبار و حيثيت خود را خدشه‏دار نمايد، بعيد به نظر مي‏رسد.

علي أي تقدير روايت أبي‌جميلة به نظر ما معتبر است. زیرا كتابش را حسن‌بن‌علي‌بن‌فضال نقل‌كرده كه خودش از اجلاء ثقات و اصحاب اجماع است و از او در اسانيد روايات زيادي دارد و نیز فقهاء طبقه سوّم كه همگي از نظر علمي و وثاقت در درجه اول قرار دارند از او اخذ حديث كرده‏اند. افرادي مثل ابن ابي‌عمير و صفوان كه مرحوم شيخ تصريح‌كرده كه «لايروون و لايرسلون الا عن ثقه» از او روايت دارند، يونس‌بن‌عبدالرحمن که از فقهاء معروف و جزء اصحاب اجماع است از او اكثار روايت كرده‌است، حسن‌بن‌محبوب، عبدالله‌بن‌مغيره، عثمان‌بن‌عيسي كه از اصحاب اجماع هستند از او حديث اخذ‌‌كرده‏اند، علي‌بن‌حكم و جعفر‌بن‌بشير كه درباره‏ او گفته‏اند «روى عن الثقات و رووا عنه‏[8]»، از او حديث نقل‌مي‏كنند. در ميان اين بزرگان، بعضي مثل بزنطي روايات فراواني از او نقل‌كرده‏، چنان‌چه شيخ صدوق در مشيخه‌ی فقيه راوي كتاب مفضل‌بن‌صالح أبي‌جميلة را بزنطي قرار داده است.

و اين كثرت روايت[9]، شاهد بر اعتماد آنان به أبي‌جميلة است. بنابراين عبارت «كذابٌ يضع الحديث» كه در اين رساله منسوب به مرحوم ابن‌غضائري هست، مورد قبول اجلّاء مذكور نبوده؛ و إلّا از او أخذ حديث نمي‏كردند. و خلاصه، نظر ما اين است كه در روايت‏هاي مفضل‌بن‌صالح نباید مناقشه‌‌کرد.


[1] . این مقاله توسط حسین تاجیک در مرکز فقهی امام محمدباقر علیه السلام از دروس خارج فقه حضرت آیة‌الله‌العظمی شبیری زنجانی/کتاب نکاح (درس110)و(درس 979تا 995) تنظیم شده است.

[2] . مرحوم آقاي خوئي و شيخ آقابزرگ، مؤلف كتاب را ابن‌غضائري نمي‏دانند. به نظر ما ابن‌غضائري يا هر كسي كه مؤلف كتاب است، چون عنايت به متن شناسي داشته بر اساس تشخيص خود روايتی را که مثلاً داراي مضمون غلوآميز در مسأله ولايت بوده، جعلي شمرده است بدون آنكه شاهدي از خارج داشته باشد؛ و با ملاحظه متن روايت، آن را جعلي شمرده است. مؤلّف در اين جهت متن شناسي كرده، ولي در فنّ خود فرد متخصّصي بوده است، گرچه جرح افراد توسط مولّف كه بر اساس متن شناسي است، چندان معتبر نيست، اما در بيان طبقات روات، كنيه و القاب و نسب و امثال آن خيلي دقيق بوده و مقبول است. و حتي بر افرادي چون نجاشي تقدّم دارد. اما اينكه ابن‌غضائري به جرّاح بودن معروف شده، بخاطر اين است كه كتاب ضعفاي او در دست است و كتاب ثقات او در دست نيست. در بعضي از موارد كه ديگران تضعيف كرده‏اند، او توثيق نموده است و در بعضي از موارد كه ديگران توثيق كرده‏اند، او تضعيف نموده است؛ و نسبت عامين من وجه است.

[3] . ابن‏الغضائري ج : 1 ص : 88

[4] . رجال‏النجاشي ص : 128

[5] . موسوعة الإمام الخوئي، ج‌13، ص: 88

[6] . معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج‌19، ص: 312

[7] . من مكرر عرض كرده‌ام، مرحوم آقاى شرف الدين كه از ايشان اجازه روايت گرفتم، يك متن چاپ شده داشتند منتها يك مقدارش را سفيد گذاشته بودند كه ايشان به خط خودش و با امضاء خودش اسم آن طرف مستجيز را بگذارد، در آنجا مى‌گويد ما صحيح بخارى را به طريق معمرين با ده واسطه نقل مى‌كنيم كه بايد همه صد و بيست ساله باشند كه با ده واسطه بخواهد كتاب بخارى را نقل كند. و از طريق جن هم نقل شده است که واسطه يكى بيشتر نيست «و ما حدثنى به شمحروش». در بحار هم حديث «من خرج عن زيه فدمه هدر» را از طريق جن نقل كرده است‌.

[8]. رجال‏النجاشي ص : 119

[9] . كه اگر با فرد جاعل حديث حشر و نشر نداشتند به وفور حديث نقل نمي‏كردند.