السبت 10 شَوّال 1445 - شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳


با جاری فرات (نهم محرم)

شهادت امام صادق علیه السلام بر عظمت مقام قمربنی هاشم

والله إن قطعتموا يميني إنّي أحامي أبداً عن دينی

امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خطاب به قمر بنی هاشم علیه السلام :

أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيم ِوَ التَّصْدِيق ِوَ الْوَفَاءِ وَالنَّصِيحَة ِلِخَلَفِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله»(بحار الانوار، ج 98، ص 217،)

اگر اصحاب اباعبد الله الحسین علیه السلام در بین تمام اصحاب انبیاء و اولیاء ، ممتاز و خاص می باشند ، اگر به شیعیان توصیه شده است که تا روز قیامت هر زمان که به یاد واقعه کربلا افتادید بگویید : یالیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما)،اگر اباعبدالله الحسین در توصیف یاران خود فرمود :

«اللَّهُمَّ إِنِّي لَا أَعْرِفُ أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَلَا أَزْكَى وَلَا أَطْهَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَلَا أَصْحَاباً هُمْ خَيْرٌمِنْ أَصْحَابِي(بحار الانوار، ج 44، ص 315)

اگر در زیارت نامه اصحاب ابی عبد الله چنین میخوانیم :«أنتم سادت الشهداء في الدنياو الاخرة» یا می خوانیم : «أنتم خاصة الله اختصّكم الله لابي عبد الله» (بحار ج 44 باب 34)

اما واضح است که اصحاب و یاران حضرت درواقعه کربلا در سطح یکسانی از معرفت و شناخت و ایمان نبودند. در بین تمام اصحاب و یاران اباعبد الله الحسین علیه السلام ، ابوالفضل بن العباس ، موقعیت و جایگاه خاصی داشت .

امام صادق (ع) در آغاز زیارت نامه حضرت عباس (ع)، او را با صفت ایمان و خداباوری خوانده و در پایان، بر ایمان محض و بصیرت والای ایشان گواهی داده است و می فرماید:

«اَشْهَدُ اَنَّکَ لَمْ تَهِنْ و لَمْ تَنْکُلْ و اَنَّکَ مَضَیْتَ علی بصیره مِنْ اَمرِک؛ گواهی می دهم که تو لحظه ای از خود سستی نشان ندادی و برنگشتی، بلکه مَشی تو بر ایمان و بصیرت در دین رقم خورده بود».( کامل الزیارات، ، ص 786)

مهمترین ویژگی قمر بنی هاشم علیه السلام تسلیم شدن در برابر ولی خدا می باشد . به این معنا که ایشان خود را از همه ی تعلقات رها نموده ، به نحوی که هیچ تعلقی در ایشان وجود نداشته تا مانع همراهی سیدالشهدا گردد.

از حضرت زینب(علیها السلام) نقل شده است که فرمود: «شب عاشورا از خیمه خود بیرون آمدم تا از حال برادرم حسین(علیه السلام) و یارانش با خبر شوم. دیدم امام(علیه السلام)در خیمه خود تنها نشسته و با پروردگارش راز و نیاز مى کند و قرآن تلاوت مى کند. پیش خود گفتم آیا سزوار است برادرم در چنین شبى تنها بماند؟ به خدا سوگند! مى روم و برادران و عموزادگان خود را به این خاطر سرزنش مى کنم. پس به خیمه عبّاس(علیه السلام) آمدم ناگاه همهمه و صداى غرّایى شنیدم، همانجا پشت خیمه ایستادم و به داخلش نظر انداختم دیدم عموزادگان و برادران و برادرزادگانم گِرد عبّاس ـ که چون شیرى بر زانویش تکیه زده بود ـ حلقه زده اند، و او خطبه اى مشتمل بر حمد و ثناى الهى و سلام و درود بر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) ایراد کرد، که مانند آن خطبه را جز از امام حسین(علیه السلام)نشنیده بودم، و در پایان افزود: اى برادران! برادرزادگان! و عموزادگانم! هنگامى که سپیده دم طلوع کرد چه مى کنید؟ عرض کردند: فرمان فرمان تو است، هر چه تو فرمایى همان کنیم.

عبّاس فرمود: این اصحاب با امام پیوند خویشاوندى ندارند و بار سنگین را جز صاحبانش بر نمى دارند. هنگامى که سپیده صبح آشکار شد اوّلین کسى که به میدان نبرد مى شتابد، شمایید. ما باید پیش از آنان کشته شویم تا مردم نگویند. اصحاب خود را پیش انداختند و چون آنان کشته شدند، خود با شمشیرهایشان ساعت به ساعت مرگ را به تأخیر انداختند.

بنى هاشم از جاى برخاسته شمشیر از غلاف بیرون کشیدند و در برابر برادرم عبّاس گرفته، گفتند: «ما همگى تحت فرمان تو هستیم».

زینب(علیها السلام) افزود: «وقتى که این یکپارچگى و عزم راسخ و تصمیم قلبى آنان را دیدم، دلم آرام گرفت و خوشحال شده اشکم سرازیر شد.(معالی السبطین، ج 1، ص340.‏)

در روایتی دیگراز امام صادق علیه السلام در توصیه ابو الفضل بن العباس چنین می خوانیم :

«کانَ عَمُّنا عباسُ بْن عَلِیٍّ؛ نافِذَ الْبَصِیرَةِ صُلبَ الْاِیمانِ جاهَدَ مَعَ اَخِیهِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ و أبلی بَلاءً حَسَناً؛ عموی ما عباس پسر علی، بینشی تیز و دقیق و ایمانی محکم و استوار داشت، در رکاب برادرش با دشمنان جهاد کرد و به خوبی از عهده آزمایش الهی برآمد و به مقام شهادت رسید».(مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، ص 128.)

روضه :

ماموریت قمربنی هاشم از طرف امام حسین، آوردن آب است. عباس آب را از شریعه برداشت و به طرف خیمه ها حرکت نمود. فرزندان منتظرند و به یکدیگر بشارت می دهند که اکنون عمو آب می آورد. دیدند که عباس به طرف خیمه ها می آید؛ صدای او نزدیکتر شده، رجز می خواند. ناگهان متوجه شدند که لحن عباس عوض شد: «والله إن قطعتموا يميني إنّي أحامي أبداً عن دينی» باز دیدند که لحن حضرت تغییر کرد؛ لذا متوجه شدند که کار بر قمر بنی هاشم سخت تر شده و طولی نکشید که دیدند صدای عمو آمد: «یا أخا أدرک أخاک». امام حسین بر اسب سوار شد و به طرف نهر علقمه رفت و فرمود: «الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي»

امام به خیمه ها بازگشت و همه متوجه شدند که چه اتفاقی افتاده است. «فلما قتل العباس، بان الانکسار فی وجه الحسین»؛ وقتی قمر بنی هاشم به شهادت رسید، شکست در چهره امام حسین علیه السلام ظاهر شد. زینب کبری فرمود: «وا ضیعتا»؛ امان از اسیری. دختر امام حسین جلو آمد و گفت: «این عمی العباس؟»

شهدا وقتی به میدان می رفتند، وداع می کردند؛ لذا معلوم بود که برای شهادت می روند. زمانی که علی اکبر می خواست به میدان برود، اجازه گرفت. حضرت به او اجازه داد و فرمود عزیزم به خیمه برو و با اهل حرم خداحافظی کن. ولی قمر بنی هاشم امیدوار بودند که بازگردند؛ برای همین وداع نکردند و اهل حرم منتظر او بودند؛ اما دیگر عباس را ندیدند.(بحار الانوار ، ج 45، ص 40،)