الخميس 08 شَوّال 1445 - پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳


جلسه 215 – ازدواج در عده – 20/ 2/ 79

بسم الله الرحمن الرحيم

جلسه 215 – ازدواج در عده – 20/ 2/ 79

ادامه بررسی مسأله 11 – مرسله جميل بن صالح – نظر مرحوم آقاي حكيم در ارسال سند – نقل جواب مرحوم آقاي خويي و توضیحی در ذیل آن – نقد فرمايش مرحوم آقاي خويي – صحيحه حلبي – اشكال مرحوم خوئی و مرحوم حکیم به استدلال به صحیحه و پاسخ ایشان – مرسله بزنطي – نظر مرحوم آقاي خويي و نقد آن – مضمره ابي العباس – اشكال مرحوم آقاي خويي در سند روايت – نظر مختار در بحث سند – اشكال مرحوم آقاي حكيم و مرحوم آقای خويي در دلالت مضمرة نظر مختار در دلالت

خلاصه درس قبل و اين جلسه

در جلسه گذشته با خدشه در نظر مرحوم آخوند، در بحث اجزاء در اصول تنزيلي، و نقل كلام كاشف اللثام، مسأله را به پايان رسانده و نتيجه گرفتيم كه: در اين فرع دليلي بر حرمت ابد نداريم. و با توضيح مسأله 11 يك روايت آن را طرح نموديم.

در اين جلسه، دنباله روايت جميل و روايات ديگر مسأله را مورد بررسي قرار مي‏دهيم.

اگر مردي با زني كه در عده جهلاً (شبهة) ازدواج و دخول حاصل شد، و بچه‏اي متولد گرديد كه از جهت مدت حمل قابليت الحاق به هر دو زوج را دارد، مرحوم صاحب جواهر براي مختار محقق در شرايع ـ كه ولد را به زوج دوم ملحق مي‏داند ـ به رواياتي استدلال كرده[1]، كه مرحوم آقاي حكيم[2] و آقاي خويي[3]، اشكال كرده‏اند، ما روايات مسأله را بررسي مي‏كنيم:

مرسله جميل بن صالح[4]

روز گذشته عرض كرديم: همانطور كه مرحوم آقاي خويي فرموده‏اند: كلمه «بن صالح» زيادي است، و مقصود از جميل هم جميل بن دراج است.

و روايت از ناحيه ارسال و عدم توثيق علي بن حديد مورد اشكال است.

نظر مرحوم آقاي حكيم در ارسال سند

ايشان مي‏فرمايند: مرحوم صدوق در فقيه آورده‏اند «و في رواية جميل بن دراج» و روايت را با همين متن نقل كرده‏اند، ظاهرش اين است كه جميل بلاواسطه اين روايت را نقل كرده و ارسالي در بين نيست[5].

نقل جواب مرحوم آقاي خويي و توضیحی در ذیل آن

ايشان دو اشكال كرده مي‏فرمايند؛

اولاً: در نقل مرحوم صدوق به امام‏عليه السلام نسبت داده نشده تا بفهميم از امام اخذ شده، فقط نوشته‏اند : في رواية جميل بن دراج، و به جهت وحدت متن به احتمال قوي اشاره به همين روايت مرسل كافي كرده‏اند.

ثانياً: اگر هم تصريح شده بود كه «في رواية جميل بن دراج قال: قال الصادق‏عليه السلام»، با اين حال هم نمي‏توانستيم روايت را صحيحه بدانيم، چون طريق صدوق به جميل مجهول است. [6]

جميل بن دراج سه كتاب دارد يكي منفرداً و ديگر مشترك با محمد بن حمران و سوم مشترك با مرازم بن حكيم، مرحوم صدوق در مشيخه فقيه، طريق صحيح خود را به دو كتاب مشترك جميل آورده، اما طريق ايشان به كتاب اختصاصي جميل در مشيخه مذكور نيست، و در نتيجه مجهول است و نمي‏توان حكم به صحت روايت نمود.

بلي اگر در فقيه: «في رواية جميل بن دراج و محمد بن حمران» بود مي‏گفتيم : طريق آن در مشيخه هست و روايت را صحيح مي‏دانستيم.

نقد فرمايش مرحوم آقاي خويي

مطلب اولي كه فرمودند : روايت فقيه از كافي اخذ شده و همان روايت مرسل است اين احتمال خيلي قوي است و مستبعد است كه جميل روايت را يك مرتبه با واسطه از امام اخذ كرده، و آنرا براي علي بن حديد نقل نموده، و بار ديگر همان متن را بدون واسطه گرفته و براي ديگري نقل كرده باشد (يعني دو مرتبه از امام سؤال نموده باشد) اين پيداست كه همان روايت مرسل كافي است، و در نتيجه اشكال ارسال باقي مي‏ماند.

البته با توجه به اينكه راوي حديث جميل بن دراج است نه جميل بن صالح، طبق مبناي مشهور بين متأخرين كه روايت بعد از اصحاب اجماع را اشكال نمي‏كنند، حديث معتمد مي‏شود.

ولي چون ما و مرحوم آقاي خويي اين مبنا را تمام نمي‏دانيم، اشكال ارسال باقي مي‏ماند.

اما مطلب ديگر ايشان، كه طريق مرحوم صدوق به كتاب اختصاصي جميل را مجهول مي‏دانند، اين اشكال قابل رفع است، چون :

اولاً: مرحوم شيخ در فهرست با طريق صحيح به وسيله خود صدوق كتاب جميل را نقل مي‏كند. مرحوم شيخ مي‏نويسد : جميل بن دراج له اصل و هو ثقه: أخبرنا به الحسین بن عبيدالله (الغضائري كه از أجّلاست) عن محمد بن علي بن الحسين (صدوق) عن محمد بن الحسن بن الوليد (استاد صدوق) عن الصفار عن يعقوب بن يزيد عن ابن ابي عمير و صفوان عن جميل بن دراج[7] كه در سند در حد اعلاي صحت است.

ثانياً: كتاب جميل از كتب بسيار معروف و مشهور و مسلم الانتساب است. مرحوم نجاشي مي‏نويسد: له كتابٌ (مقصود كتاب اختصاصي اوست و كتاب مشترك را بعد مي‏گويد) رواه عنه جماعات من الناس و طرقه كثيرة، و أنا لاأذكر الّا طريقاً او طريقين…[8] .

چنين كتاب مشهوري كه نجاشي مي‏گويد : «رواه عنه جماعات» يعني جمعيت هايي از او نقل مي‏كنند، احتياج به ذكر طريق ندارد.

وثاقت علي بن حديد

مرحوم صدوق با اينكه روايت را ظاهراً از كتاب جميل اخذ نكرده، ولي چون تعبير مي‏كند : «في رواية جميل بن دراج» معلوم مي‏شود كه تا جميل به سند اعتماد نموده، و طريق را صحيح، و علي بن حديد را ثقه مي‏دانسته است.

و اين مطلب يعني ثقه بودن علي بن حديد از جاهاي ديگر نيز استفاده مي‏شود، و خلاف آن هم ثابت نشده است.

پس از اين ناحيه اشكالي نيست و لو اشكال ارسال حديث باقي است.

صحيحه حلبي

صحيحه الحلبي عن ابي عبدالله‏عليه السلام «قَالَ: إِذَا كَانَ لِلرَّجُلِ مِنْكُمُ الْجَارِيَةُ يَطَؤُهَا- فَيُعْتِقُهَا فَاعْتَدَّتْ وَ نَكَحَتْ- فَإِنْ وَضَعَتْ لِخَمْسَةِ أَشْهُرٍ فَإِنَّهُ مِنْ مَوْلَاهَا الَّذِي أَعْتَقَهَا- وَ إِنْ وَضَعَتْ بَعْدَ مَا تَزَوَّجَتْ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ فَإِنَّهُ لِزَوْجِهَا الْأَخِيرِ»[9].

دلالت روايت

اگر 5 ماه بعد از نكاح يا كمتر، وضع حمل نمود، بچه براي مالك است كه او را آزاد كرده است، و كشف از بطلان أمارة يعني عدم انقضاء عده مي‏كند.

و در فرض امكان الحاق به زوج دوم (كه اقلاً شش ماه گذشته باشد) فرزند براي زوج اخير است، و اين صورت اعم است از اينكه امكان الحاق به اولي هم باشد يا نباشد، يعني اطلاق روايت شامل اين فرع مسأله مورد بحث نيز مي‏شود.

اشكال به استدلال

همانطور كه مرحوم آقاي حكيم[10] و آقاي خويي[11] اشكال كرده‏اند، روايت اطلاق ندارد چون أماره نافيه از اول در آن وجود دارد، لذا به دوم ملحق مي‏شود.

زيرا مورد روايت، ازدواجي است كه بعد از اتمام عده بوده و چون عده، اماره شرعيه بر استبراء و برائت رحم و انتفاء ولد از اولي است، شارع حكم نموده فرزند براي شوهر دوم است، و با نفي اول، زوج دوم شرعاً فراش مي‏باشد و روايت نمي‏تواند مستند بحث ما باشد كه اماره شرعيه در كار نيست.

اگر كسي بگويد : جمله «فاعتدت و نكحت» اعم است از اينكه بعد از پايان عده ازدواج كرده باشد يا جهلاً در بين عده، چون بر اين مورد هم «عده نگهداشت و شوهر كرد» صادق است.

مي‏گوييم: اصلاً چنين تفاهم عرفي و اطلاقي در بين نيست، زيرا وقتي مي‏گويند، زني عده نگهداشت و شوهر كرد، معنايش اين است كه بعد از طلاق و اتمام عده شوهر كرد.

مرسله بزنطي

البزنطي عمن رواه عن زرارة «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الرَّجُلِ إِذَا طَلَّقَ امْرَأَتَهُ- ثُمَّ نُكِحَتْ وَ قَدِ اعْتَدَّتْ وَ وَضَعَتْ لِخَمْسَةِ أَشْهُرٍ- فَهُوَ لِلْأَوَّلِ وَ إِنْ كَانَ وُلِدَ أَنْقَصَ مِنْ سِتَّةِ أَشْهُرٍ- فَلِأُمِّهِ وَ لِأَبِيهِ الْأَوَّلِ وَ إِنْ وَلَدَتْ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ فَهُوَ لِلْأَخِيرِ»[12].

استدلال به اين روايت نيز مانند روايت حلبي به اطلاق جمله (ان ولدت ستة أشهر فهو للاخير) است.

نظر مرحوم آقاي خويي و نقد آن

آقاي خويي مي‏فرمايند: روايت هم ضعف سند دارد به جهت ارسال و هم ضعف دلالت.

ضعف دلالت به همان بياني كه در حديث قبل گفته شد، روايت شامل مورد بحث ما كه تزويج در عده عن جهل است نمي‏شود.[13]

نقول: البته ضعف سند را ما قبول نداريم، چون راوي بزنطي است و او از سه نفري است كه شيخ بلاواسطه آنها را ثقه مي‏داند.

مضمره ابي العباس

« قَالَ: قَالَ إِذَا جَاءَتْ بِوَلَدٍ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ فَهُوَ لِلْأَخِيرِ- وَ إِنْ كَانَ لِأَقَلَّ مِنْ سِتَّةِ أَشْهُرٍ فَهُوَ لِلْأَوَّلِ»[14].

ابوالعباس همان فضل بن عبدالملك البقباق است كه ثقه مي‏باشد.

اشكال مرحوم آقاي خويي در سند روايت

گرچه در وسائل «قال» تكرار شده، يعني ابوالعباس مي‏گويد كه امام‏عليه السلام فرمودند : «اذا جاءت …» ولي در تهذيب يك قال بيشتر ندارد[15]، معلوم مي‏شود فتواي ابوالعباس است نه روايت، از اين رو نمي‏شود به آن اعتماد كرد.[16]

نقول: وافي هم همينطور نقل كرده[17]، در نسخه‏هاي بسيار معتبر تهذيب هم كه نزد فيض بوده و ما مقابله كرديم نيز قال تكرار نشده است.

نظر مختار در بحث سند

با توجه به اينكه ما مبناي انسداد خاص را در باب حجيت روايات تمام مي‏دانيم، وقتي روايتي به طريق غير معتبر به دست ما رسيد و فتواي يك راوي ثقه و قريب العهد و متصل به زمان معصوم، عين متن آن روايت باشد، مي‏توان نتيجه گرفت كه آن روايت به طريق معتبر به دست او رسيده، و يا اينكه همان طريقي كه اعتبار آن براي ما ثابت نيست براي او محرز بوده است.

و خلاصه اِسناد اين عبارت به معصوم نزد او ثابت شده است، نه اينكه از ملاحظه مطلقات و مقيدات و تعابير مختلف اجتهاداً به اين عبارت فتوي داده باشد، زيرا نوعاً بايد با تعبير امام‏عليه السلام اختلافي و لو اندك داشته باشد.

بنابراين اگر چنين رواتي طريقي را معتبر بدانند و به آن اعتماد كنند، خلافش هم ثابت نشده باشد بايد به آن اخذ كرد.

اشكال مرحوم آقاي خويي هم (كه چون اينها اصالة العداله‏اي بوده‏اند اعتماد به آنها قابل اخذ نيست) وارد نيست، چون تنها افراد شاذي كه سليقه‏هاي استثنايي خاصي دارند ممكن است اصالة العداله‏اي باشند ولي امثال ابوالعباس اينطور نبوده‏اند كه فوراً اعتماد كنند و فتوي بدهند.

خلاصه: به آنهايي كه به جلالت از آنها اسم برده شده از اين ناحيه اشكالي نيست و روايت سنداً قابل اخذ است.

سؤال: آيا در همه جا، فتواي روايت قريب العهد، به عنوان مضمون روايت قابل اخذ است؟

جواب: بعضي جاها كه روات جمع بين ادله نموده، يا قيود حديث را از جاهاي متعدد اخذ كرده باشد، يعني من حيث المجموع تلفيق كرده و فتوا داده باشند در اين گونه موارد انسان مطمئن نمي‏شود.

اشكال مرحوم آقاي حكيم[18] و مرحوم آقای خويي[19] در دلالت مضمرة

مرجع ضمير در «جاءت بولد» مجهول است، پس روايت مجمل مي‏شود و قابل اخذ نيست، زيرا ممكن است زني را بگويد كه بعد از اتمام عده و اماره شرعيه بر برائت، ازدواج كرده نه شبهة، و بعد كشف خلاف شده، كه در اين صورت مثل دو روايت قبل از بحث ما خارج است.

نظر مختار در دلالت[20]

اينكه بگوييم شايد روايت در مورد خاصي بوده، و خصوصيتي ـ مثل بعد العدة ـ از روايت اسقاط شده، اين خلاف ظاهر اطلاق روايت است، بنابراين تمسك به اطلاق روايت بلا مانع بوده و اجمالي در روايت نيست.

چه مانعي دارد كه سؤال، كلي و جواب هم كلي بوده، مثل اينكه دو فراش باشد كه نمي‏دانيم بچه به كدام ملحق است، و حضرت فرموده باشند: اگر امكان الحاق به دومي بود به دوم ملحق شود.

بنابراين ممكن است بتوانيم با روايت ابوالعباس مطلب را تمام كنيم، روايت جميل هم مؤيد است چون مشهور بين متأخرين مرسلات را معتبر مي‏دانند.

كليني هم [21]ـ كه جزء اصالة العداله‏اي‏ها نبوده ـ روايت را نقل كرده كه طبعاً فتواي او و شهادت او به اعتبار خبر است

بعلاوه روايت‏هاي ديگري هم هست كه اگر دو فراش بود و بچه‏اي متولد شد، ولد به فراش دوم ملحق است مسالك نيز اين قول را به مشهور نسبت مي‏دهد[22].

البته شيخ طوسي در يك جاي «مبسوط» مي‏نويسد :«عندنا القرعة»[23] كه ظاهر كلام شيخ دعواي اجماع است. ولكن اين مختار خود شيخ است كه از روايات فهميده، و در مقابل فتواي عامه مي‏باشد، چون بعضي از آنها قائل به لزوم مراجعه به قيافه شناس شده‏اند.

و الّا قبل از «مبسوط» ما فتواي كسي را نديديم و شايد اصلاً معنون نبوده است. بلي از محقق به بعد قائلين به الحاق به ثاني متعدد است.

«والسلام»


[1] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج 29، ص: 437 «و مرسلة جميل و غيرها مما أطلق فيها الحكم هنا بأن الولد للثانی …» .

[2] . مستمسك العروة الوثقى؛ ج 14، ص: 136 «للنصوص، منها مرسل جميل المتقدم، كما يقتضيه إطلاقه …» .

[3] . موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 32، ص: 196 «إلّا أنّها أمّا ضعيفة من حيث السند، و إمّا لا دلالة فيها. و هذه الروايات هي …» .

[4] . وسائل الشيعة؛ ج 20، ص: 454 ، 26078- 14 .

[5] . مستمسك العروة الوثقى؛ ج 14، ص: 137 .

[6] . موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 32، ص: 197 .

[7] . الفهرست (للشيخ الطوسي)؛ ص: 114

[8] . رجال النجاشي – فهرست أسماء مصنفي الشيعة؛ ص: 127

[9] . وسائل الشيعة؛ ج 21، ص: 380 ، 27352- 1 .

[10] . مستمسك العروة الوثقى؛ ج 14، ص: 136 .

[11] . موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 32، ص: 198 .

[12] . وسائل الشيعة؛ ج 21، ص: 383 ، 27362- 11 .

[13] . موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 32، ص: 199 .

[14] . وسائل الشيعة؛ ج 21، ص: 383 ، 27363- 12 .

[15] . تهذيب الأحكام؛ ج 8، ص: 167 .

[16] . موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 32، ص: 199 .

[17] . الوافي؛ ج 23، ص: 1424

[18] . مستمسك العروة الوثقى؛ ج 14، ص: 136 .

[19] . موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 32، ص: 199 .

[20] . از اين نظر در جلسه بعد عدول مي‏فرمايند.

[21] آدرس یافت نشد

[22] . مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام؛ ج 7، ص: 205 .

[23] . المبسوط في فقه الإمامية؛ ج 8، ص: 307 .