جلسه346 – اشاره اخرس در عقد نکاح – 16/ 7/ 80
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه346 – اشاره اخرس در عقد نکاح – 16/ 7/ 80
ادله كفايت اشاره اخرس- عدم لزوم تحريك لسان همراه با اشاره- تقدم كتابت بر اشاره
خلاصه درس قبل و اين جلسه:
بحث در اين بود كه آيا اخرسي كه متمكن از وكيل گرفتن است ميتواند خودش با اشاره انشاء نكاح بنمايد؟
در جلسه قبل گفتيم دليلي بر بطلان اشاره اخرس نداريم در اين جلسه خواهيم گفت كه از روايات باب طلاق استفاده ميشود كه اگر اخرس بتواند با كتابت انشاء نكاح را جاري كند، انشاء كتابتي مقدم است و الاّ با اشاره نكاح را انشاء ميكند و نيازي به حركت دادن زبان يا صدا در آوردن نيست.[1]
دليل عمده در كفايت اشاره اخرس در فرض تمكّن از وكيل (= روايات باب طلاق)
در جلسه قبل گفتيم كه ما نه تنها دليلي بر عدم كفايت اشاره اخرس نداريم بلكه ميتوان گفت كه حتي دليل بر كفايت اشاره اخرس در ايجاب و قبول با فرض تمكّن او از توكيل نيز داريم و آن دليل، همان مطلبي است كه فقهايي همچون صاحب مدارك[2] و صاحب كشف اللثام[3] و ديگران، ذكر نمودهاند كه وقتي شارع مقدس در باب طلاق، با آن همه سختگيري كه شارع در مورد آن دارد (حضور عدلين ميخواهد و…) و به طور كلي مذاق شرع بر اين است كه حتي الامكان طلاق واقع نشود، مع ذلك اشاره اخرس را كافي دانسته و الزامي در توكيل ننموده است. پس به طريق اولي عرف چنين استفاده ميكند كه در باب نكاح نيز اشاره اخرس كافي باشد. لذا در روايات باب حج نيز آمده است «تلبيّه» اخرس با اشاره كفايت ميكند، با اينكه در آنجا نيابت نيز في الجملة مشروع است و ليكن الزامي در نايب گرفتن نيست.
و مؤكّد و مويد دليل فوق اين است كه در بين عامّه نيز فتوايي مخالف با اين مسأله (يعني: كفايت اشاره اخرس) وجود ندارد و مطلبي كه اين گونه بين مسلمين رايج باشد و خلاف آن در روايتي، مطرح نباشد، دليل بر امضاء آن است.
بنابراين، به نظر ميرسد كه روي هم رفته همين فتوايي كه از زمان مرحوم محقق (م 676) به بعد جزء مسلمات شده است و همه، اشاره اخرس را كافي دانستهاند، حرفي صحيح و تمام باشد (البته قبل از مرحوم محقق براي ما درست روشن نيست) و اينكه مرحوم شيخ طوسي در مبسوط فرموده است كه «قبول» اخرس با اشاره كفايت ميكند[4]، و مشعر به اين معني است كه انشاء ايجاب با اشاره صحيح نيست قابل مناقشه است چون اختصاصي به «قبول» ندارد بلكه «ايجاب» او نيز با اشاره كفايت ميكند.
عدم لزوم «تحريك لسان» همراه با اشاره
كلام مرحوم آقاي خوييرحمه الله
ايشان پس از آنكه قائل به كفايت اشاره اخرس ميشوند، ميفرمايند: شخص اخرس علاوه بر اشاره دست، زبانش را نيز تكان بدهد و مجرد اشاره كفايت نميكند و در ادامه ميفرمايند «و من الواضح أن المتعارف عند الأخرس في مقام بيان مقاصده هو تحريك لسانه مضافا الي الأشارة باصبعه او يده او غيرهما»[5].
مناقشه به كلام مرحوم آقاي خوييرحمه الله
اين مطلب را كه مرحوم آقاي خويي فرمودهاند و تحريك لسان را نيز لازم دانستهاند. از متفرّدات ايشان و قبل از ايشان هيچيك از عامه و خاصه نه در باب طلاق و نه در باب نكاح چنين شرطي را ذكر ننمودهاند. بله در «تلبيّه» حج و قرائت نماز در روايت هست كه اخرس زبانش را تكان بدهد ولي در ما نحن فيه دليلي بر لزوم تحريك لسان وجود ندارد. امّا اين كه ايشان ميفرمايند كه اخرس متعارفاً مقاصدش را با حركت دادن زبان و اشاره به انگشتانش انجام ميدهد، قابل مناقشه است، چون شخص لال براي بيان مقاصدش از راههاي مختلف استفاده ميكند، گاهي با كتابت و گاهي با حركت چشم يا سر يا دست، مقصودش را ابراز ميكند و چنين نيست كه متعارفاً بيان مقاصدش با حركت زبان همراه باشد. حتي توليد صدا نيز لازم نيست. بعلاوه چنانچه در روايات باب طلاق، كه عمده دليل بر كفايت اشاره بود آمده است، هر وسيلهاي كه اخرس بتواند با آن افهام مقاصدش را بنمايد، كفايت ميكند مثلاً در روايت سكوني آمده است: «طلاق الاخرس، أن يأخذ مقنعتها و يضعها علي رأسها و يعتزلها»[6] كه نحوه طلاق دادن اخرس به اين است كه مقنعه زن را به سرش مياندازد و او را ميكِشد: ]و در روايت ديگر اين است كه اگر بخواهد نكاح كند مقنعه را از سرش بر ميدارد[ و يا در روايت بزنطي كه امامعليه السلام پس از آنكه براي طلاق اخرس ابتداء امر به كتابت ميكنند، ميفرمايند: اگر كتابت هم نميداند «بالذي يعرف به من افعاله مثل ما ذكرت من كراهته و بغضه لها»[7].
در اين روايات، چنانچه ملاحظه ميشود، حرفي از تحريك لسان و امثال آن نيست و تنها هر فعلي كه موجب تفهيم مقصود او شود نظير همان افعالي كه به واسطه آن بغض و كراهتش نسبت به زن معلوم ميشود، مثل اينكه صورت خود را ناراحت نشان دهد كافي دانسته شده است و همانطوري كه گفتيم فقط در مورد قرائت نماز و تلبيه، تحريك لسان نيز علاوه بر اشاره فرمودهاند كه در آن موارد نيز (خصوصاً در مورد قرائت نماز) شايد تنها مسأله افهام مقصود ملاك نباشد بلكه تحريك لسان نيز موضوعيت داشته[8] و لو اينكه صدايي نيز از دهان او شنيده نشود.
پس حاصل اين است كه در ما نحن فيه دليل بر اعتبار تحريك لسان نداريم. و اين مطلب هم كه اخرس متعارفاً همراه با اشاره زبانش را نيز تكان ميدهد. چنانچه در روايات طلاق ديديم خلاف آن ذكر شده است.
تقدم كتابت بر اشاره
در پايان اين بحث تذكر اين نكته نيز لازم است كه آنچه از روايات باب طلاق كه عمده دليل براي كفايت اشاره در اخرس بود استفاده ميشود اين است كه در جائي كه اخرس قادر به كتابت باشد و بتواند مقصودش را با نوشتن تفهيم نمايد، كتابت مقدم بر اشاره او است. در روايت بزنطي كه به قسمتي از آن هم اشاره نموديم چنين آمده است:
«انه سأل ابا الحسن الرضاعليه السلام عن الرجل تكون عنده المرأة يصمت و لا يتكلم قال: أخرس هو؟ قلت: نعم، و يعلم منه بغض لأمرته و كراهة لها، أيجوز ان يطلّق عنه وليّه؟ قال: لا و لكن يكتب و يشهد علي ذلك قلت: فانه لا يكتب و لا يسمع كيف يطلّقها؟ قال: بالّذي يعرف به من افعاله مثل ما ذكرت من كراهته و بغضه لها»[9].
در اين روايت صريحاً كتابت مقدّم بر اشاره ذكر شده است و لذا در باب نكاح نيز بايد قائل شويم كه تا ماداميكه اخرس قادر به كتابت است. نوبت به اشاره او نميرسد. والله العالم.
«والسلام»
[1] ـ قسمتي از مباحث اين جلسه توضيح بحث جلسه گذشته بود كه به جزوه همان درس منتقل شد.
[2] . نهاية المرام في شرح مختصر شرائع الإسلام، ج 1، ص: 28
[3] . كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، ج 7، ص: 47
[4] . المبسوط في فقه الإمامية، ج 4، ص: 193
[5] . موسوعة الإمام الخوئي، ج 33، ص: 141
[6] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج 6، ص: 128
[7] . تهذيب الأحكام، ج 8، ص: 74
[8] ـ استاد مدظلّه به طور اجمال اشاره نمودهاند كه شواهدي بر اين مطلب هست.
[9] . تهذيب الأحكام، ج 8، ص: 74