الجمعة 18 رَمَضان 1445 - جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳


محرم؛ فصل عاشقی

بسم الله الرحمن الرحیم

شگفتا! هنوز به‌اندازۀ یک فصل سال از غدیر نگذشته است! زحمت هزاران ساله پیامبران در یک جلسه به باد رفت: سقیفه! مدال کرامت و ولایت بشر از او گرفته شد و انسانیت به سیاه‌چال شقاوت افتاد. باورنکردنی‌ترین تصمیم در طول تاریخ! که شیاطین را به تعجب و شادی واداشت و طمع آنان را در اغوای همیشگی انسان زنده کرد؛ چراکه دیگر پیامبری برای سعادت و کتابی برای هدایت نمی‌آمد و هدف از خلقت انسان که بندگی خدا بود پایمال و بندگی شیطان تثبیت می‌شد.
این اتفاق هولناک در سقیفه پایه‌گذاری شد و اصحاب سقیفه، ابلیسی که در غدیر به کُما رفته بود را احیا کردند، تاج ولایت طاغوت بر سرش گذاشتند و تحت لوای بیعت با او، تیشه جهالت را بر ریشه شجرۀ طیبۀ ولایت چنان زدند که گویی هیچ نشانی از هدایت و سعادت نیامده و بشر از ابتدا یکسره در مسیر شقاوت و انحطاط طی مسیر کرده است. هدف نهایی از قبل مشخص بود: هدم اسلام و محو کلمۀ توحید و برپایی حکومت شیطان!
ظاهراً موفق شدند، آسیاب شقاوت و قساوت بشری بر آب ناپاک ظلم و جهل به گردش افتاد، ارزش‌های انسانی و اسلامی یکی پس از دیگری به کنار زده شد و فضایل ممدوح، در زیباترین شکلی به رذایل مقبول مبدل گشت. عترت پیامبر(ص) که صاحبان ولایت الهیه بودند تا آنجا که نامی از اسلام باقی بود برای حفظ این اسم‌ورسم، سکوت کردند، خون دل خوردند و مظلومانه مضروب و مقتول و مسموم شدند.
اما جریان نفاق، در همراهی با شیطان و دشمنی با خدا، شتابی حیرت‌انگیز داشت و مستانه می‌تازید. تا آنجا که تنها بعد از پنج دهه از رحلت پیامبر(ص)، تیر خلاص را به سمت تنها میراث برجای‌مانده از همۀ خیرات گذشته نشانه رفت: «اسلام» و گویی عالم به همین زودی آمادگی چنین انحطاطی را پیدا کرده بود. قاتل قمارباز و شراب‌خوار بوزینه‌باز که علناً این قبایح را مرتکب می‌شد، در جایگاه خلیفۀ پیامبر(ص) سرپرستی مردم را به عهده گرفت، اظهار شرک می‌کرد و او را امیرالمؤمنین خطاب می‌کردند. بشر در شرف سقوط نهایی به درۀ هولناک شقاوت ابدی بود و اسلام که حرف آخر رستگاری بود، در آستانه محو کلی قرار داشت.
این بار «سکوت» نه مایۀ نجات، بلکه موجب تقویت جبهۀ کفر و ضلالت بود. کاری لازم بود، کارستان! که موجی سنگین ایجاد کند، به گستردگی عمر بشر تا قیامت. تا بشر یک‌بار برای همیشه از چنین خوابی بیدار شود و خود را این‌گونه سهل و آسان از «صراط مستقیم» خارج نکند و در مسیر منحط بندگی شیطان قرار نگیرد. چراغ هدایتی باید افروخته می‌شد که زینت آسمان و زمین باشد و نورش خاموشی نپذیرد و فروغش تا ابد، راه ره پویان قرب و وصال را روشنی بخشد! کشتی نجاتی که با بودنش، خیال خیل مشتاقان سلامت و نجات برای همیشه آسوده باشد! امام یُمن و برکتی که لب‌های خشکیده و تشنه‌اش، چشمۀ جوشان آب حیات و رمز بقای اسلام باشد و خون مطهر قلبش، پاک‌کنندۀ غبار جهالت و ضلالت از چهرۀ خلق گردد.
نه سکوت که حتی نصیحت و هشدار و تهدید، هیچ‌کدام چنین تأثیری نداشت. باید خونی ریخته می‌شد، نه از هر قربانی که ذبح عظیم! از جان عزیزی که نفس پیامبر باشد و صدای واویلای مصیبت قربان شدنش، گوش‌ها را تا قیامت بیتاب و قلب‌ها را بریان و جان‌ها را بی‌قرار و چشم‌ها را خون‌بار کند تا پاسدار ابدی زحمت مصلحان عالم باشد و دست بشر از دامان خدای مهربانش کوتاه نگردد.
این قربانگاه عشق، یک قربانی بیشتر نداشت؛ باید خلیفة الله، ثارالله می‌شد! مثل همیشه، بهترین خلایق، مرد میدان شد و در مقابل چشمان بهت‌زدۀ کائنات و سوگواری جانسوز ملائکه، عالم یکپارچه خون شد و «حسین» در گودال قتلگاه، مرکز این دشت خون و بلا، بر زمین افتاد تا دست خدانمای علی در غدیر، همچنان بالا و برفراز باشد. بدینسان «کربلا» دحوالارضِ اشک و خون عالم شد و حرم حسین(ع) قبله‌گاه چشم‌های اشکبار و جان‌های بی‌قرار و تربتش شکافندۀ حجاب‌های مُلک و ملکوت. تا دل‌های خداجویان با اشک بر حسین(ع) شستشو کند و مطهر گردد و مس قلب حق‌طلبان در تنور پرآتش داغ حسین(ع) زر شود و جان شیعیان پیوسته بر مدار عزت و افتخار بماند.
اما این هنوز آغاز راه بود و عشق، همتی عظیم و صبری جمیل می‌طلبید. بی‌گمان خبر این واقعه، در جو خفقان‌زدۀ رسانه‌ای حکومت شیطانیان، در آن بیابان دور افتاده دفن می‌گردید و نه‌تنها به گوش آیندگان نمی‌رسید که به انحراف کشیده می‌شد. آن حماسه، ناقص و ناکارآمد می‌شد و تأثیر سعادت‌بخش خود را از دست می‌داد.
کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود!
کار حسین(ع)، در عرض چند ساعت و با هفتاد و دو قربانی به پایان رسید. اما کار زینب(س)، کشاندن و رساندن این موج تا انتهای عمر تاریخ و تا آخرین نفر از انسان‌ها بود. او فرصتی به‌اندازۀ کل زمان و لشکری به تعداد آدمیان و پهنۀ کارزاری به وسعت دنیا لازم داشت. هدف، زنده‌نگه‌داشتن فلسفۀ این قیام و شهادت خونین و جلوه‌های زیبای آن برای آیندگان بود که: «چرا حسین(ع) کشته شد؟»
آری! همۀ هدف در پاسخ این سؤال نهفته است و هر رویکردی که این سؤال را زنده نگه‌دارد، راهی برای دستیابی به آن مقصد است. هستۀ اولیۀ سپاه مظلوم اما ظفرمند زینب(س)، با قافلۀ اسیران دشت نینوا شکل گرفت و در مسیر آیندۀ تاریخ به راه افتاد و هر کس بتواند آن سؤال را در ذهن بشر برانگیزد، درواقع سرباز زینب(س) و یار حسین(ع) است.
هر پرچم عزا، هر پارچۀ سیاه، گِل‌های روی پیشانی، سینه‌زنی، ضجه و ناله سردادن، گریه کردن، گریاندن، تباکی، علم و کُتل برداشتن، سنج و طبل و زنجیر زدن، مجلس گرفتن و مجلس رفتن، برپایی محفل روضه و منبر و بساط چای و اطعام، شعر سرایی و مداحی و مرثیه‌سرایی، شور گرفتن و شور دادن و هر کاری که در پی خود «چرا؟» را در ذهن انسان‌ها ایجاد کند، در حقیقت قرار گرفتن در مسیر مقصد از خلقت و رضایت خدا و سعادت بشر و گامی در جلوگیری از انحطاط و سقوط و خاموش شدن کلی چراغ هدایت است.
اگر در مقابل این کار عظیم، خدایی که همۀ خلقت و کائنات را برای سعادت انسان خلق فرموده و 124 هزار پیامبر فرستاده، اجری عظیم عنایت کند و یک قطرۀ اشک بر حسین(ع) را که در مسیر این هدف الهی و فلاح ابدی ریخته می‌شود، کفارۀ همۀ گناهان قرار دهد، پاداش بسیاری نیست! وقتی آتش جهنم جهل و شقاوت انسان‌ها، با همین قطرۀ اشک خاموش می‌شود، چه جای شگفتی اگر خداوند درخواست حسین(ع) در عرش را اجابت نموده، با این قطره، آتش جهنم اخروی را بر این چشم و این بدن حرام کند، نفسَش تسبیح و اندوهش عبادت و در بهشت همنشین حسین(ع) باشد، تربت مزارش را شفای دردهای جسمی و روحی قرار دهد و کبوتر دعا تحت قبه‌اش را در آشیانۀ اجابت لانه دهد؟ و گریه کنندۀ بر حسین(ع) یار و یاور مادرش زهرا(س) شمرده شود؟
غفلت، جهنم واقعی خداجویان و توبه و رجوع، زیباترین و امیدوارکننده‌ترین باب رحمت و جنت برای گلگشت در کوچه‌باغ خلوت ذکر محبوب است، اما از بین بیشمار راه توبه و رجوع، مجلس ذکر و توسل به حسین(ع)، محبوب‌ترین باب توبه و توجه به خداست که با آهنگ دلنشین هستی هماهنگ است و مغفرت و هدایت و معرفت و نجات را یکجا دارد و معجون سعادت عشاق است.
«محرم» فراخوان ملکوتی سپاه زینب(س) برای ثبت‌نام جدید غائبان و تمدید حاضران است تا برای گلگشت باغ ملکوت از «باب الحسین» وارد شوند. هم ازاین‌روست که عشاق حسینی، برای رسیدن آن، بیتاب و بی‌قرارند و برای استقبال از محرم نه یک سال، بلکه همۀ عمر لحظه‌شماری می‌کنند و شور و سرور غدیر را با شوق حضور محرم می‌آمیزند و برای درک شادی این حضور، چشم‌ها را برای گریستن، دست‌ها را برای سینه زدن، لباس مشکی را برای پوشیدن، خانه و کوی و برزن را برای روضه گرفتن و از همه مهم‌تر، سرها را برای معرفت افزودن آماده می‌کنند.
و اینک، غدیر 1442 قمری، از راه رسیدن قافلۀ زینب(س) را نوید می‌دهد و عاشقان را به پذیرایی و استقبال از آن فرامی‌خواند.
سرمایۀ بندگی حسین است
زیبایی زندگی حسین است
گر غصۀ عالمین داریم
شادیم، غم حسین داریم
محمدجواد نوری