الجمعة 18 رَمَضان 1445 - جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳


مردمی بودن در سیره امام رضا علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

ویژه نامه میلاد مبارک امام رضا علیه السلام

یکی از مهمترین جلوه های اخلاقی در سیره اولیای الهی، که بازتاب و جلوه ای بسیار زیبا از فضیلت تواضع با بندگان خداست، مسئله «مردمی بودن» است. امتیاز ظاهری برای خود قائل نشدن، و امتیازات واقعی را به رخ مردم نکشیدن و آن را مانع و حاجب ارتباط عادی و بی تکلف قرار ندادن، امری است که هر چند بر اهل دنیا و کسانی که به شئونات اعتباری دنیایی می‌رسند، بسیار مشکل و گاهی طاقت فرسا و غیرقابل اجراست، اما برای آنان که شانی جز بندگی خدا برای خود قائل نیستند و خلق را عیال الله می‌دانند، و با دیگران با وجه رحمت و رافت الهی مواجه می‌شوند، نه سخت بلکه، اصل رویکرد اخلاقی آنان است.

با توجه به شان والای هدایت و تربیت در وجود مبارک مصلحان توحیدی و به ویژه ائمه اطهار علیهم السلام، توجه و تمرکز بر این رویکرد اخلاقی، به ویژه متولیان فرهنگ و تربیت و تبلیغ بسیار شایسته و بایسته است که رعایت آن با همگان به‌ویژه جوانان تأثیری حیرت‌انگیز در اشاعه فرهنگ دینی و تربیت اسلامی در سطح جامعه دارد. این جلوه زیبای اخلاقی، در سیره وجود مبارک حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام تابناکی خاصی دارد که به مناسبت میلاد با سعادت حضرت ضمن برشماری مواردی از این دست، این روش تربیتی را در معارف اسلامی و گفتار و سیره اولیای الهی بررسی می‌کنیم. یکی از بهترین توشه‌هایی که می‌توان در این مناسبتها از زندگی امامان (ع) فراگرفت، مرور بر اخلاقیات ایشان است که عالمان و محدثان شیعه، با عنایت به این مهم، در حد توان، به ثبت لحظات حساس زندگی آنان و فرمایشاتشان در این عرصه پرداخته‌اند.

اصل مردمی و یکرنگ بودن با خلق الله، سیرۀ همیشگی خاصان و برگزیدگان درگاه الهی بوده است تا جایی که شاید بتوان آن را شایع ترین فضیلت اجتماعی در روش اخلاق اجتماعی اشرف مخلوقات و فخر کائنات، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله برشمرد. آن حضرت نه تنها با اصحاب خویش بلکه با تازه‌واردان و ناآشنایان نیز بسیار راحت بود و این راحتی و بی تکلفی تا جایی عمق و نفوذ داشت که حتی دیگران نیز در مقابل، با آن وجود مبارک راحت و صمیمی بودند. نمونه های اندکی از گزارشات حیرت انگیز در مردمی بودن حضرت چنین است:

در میان یاران خود می‌نشست، و با آنان ‌چنان می‌آمیخت که گویا یکی از ایشان است و اگر ناشناسی می‌آمد او را نمی‌شناخت. ظاهر مبارکش با سایر مردم فرقی نداشت، ازاین‌رو اعراب غریبی که به حضور مبارکش می‌رسیدند، ایشان را در میان جمع نمی‌شناختند و می‌پرسیدند: «کدام‌یک پیامبر‌ خدایند؟»[1] از ابوذر غفاری روایت شده که «پیامبر خدا‌ _ برای تواضع_ بدون کوچک‌ترین امتیازی میان اصحاب می‌نشست؛ به‌طوری‌که اگر شخص بیگانه‌ای وارد می‌شد، نمی‌دانست که کدام‌یک از آن‌ها پیامبرند تا اینکه می‌پرسید. لذا از حضرتش تقاضا کردیم که جایگاهی برایش درست شود که وقتی غریبی وارد می‌شود، او را بشناسد. بعد از کسب اجازه سکویی از گل و سنگ درست کردیم که آن جناب روی آن می‌نشست و ما هم در طرفین او می‌نشستیم.»[2]

گاه بعد از نماز خادمی از خادمان مدینه با ظرفی از آب می‌آمد و به حضرت آب می‌داد و بسا اتفاق می‌افتاد که کاسه‌ای نداشت و با کف دست آب به حضرت می‌داد![3]

روزی پیامبر اکرم با گروهی از بردگان روی خاک نشسته بود و چون یکی از آن‌ها با آن‌ها گفتگو می‌کرد. زنی که از آنجا عبور می‌کرد، به‌عنوان اعتراض گفت: «ای محمد! چرا روی خاک نشسته‌ای و با بردگان‌ هم‌نشین و هم‌غذا شده‌ای (تو پیغمبر هستی، باید با بزرگان بنشینی…) آن حضرت در پاسخ فرمود: «ویحک! ایُّ عبد اعبد منی؛ وای بر تو! کدام بنده‌ای، بنده‌تر از من است؟»[4] و با این جمله، رمز و راز این روحیه را برای بشریت به یادگار گذاشت، که هر چه مقام شخص در بندگی خدا بالاتر میرود، ارتباط صمیمانه و یکرنگی او با مردم عادی در کوچه و بازار، بیشتر و با صفا تر می‌گردد.

این شیوه، در سیره پیشوای هشتم امام رضا ‌علیه‌السلام جلوه گری بسیار بیشتری دارد و از جهت الگو برداری و تبعیت، از اهمیت بالاتری برخوردار است. چراکه حضرت، این رویکرد الهی و نبوی و توحیدی را نه به عنوان یک شخص از افراد عادی اجتماع _ به حسب ظاهر _ بلکه در جایگاه بالاترین پست و مقام اجتماعی، ولایتعهدی، از خود بروز و ظهور می‌داد و گویی نیل به این منصب تحمیلی، اهتمام آن بزرگوار را در بازتاب دادن روحیه تواضع اجتماعی و مردمی بودن بیشتر شده بود. زمانی که آن وجود مبارک، ‌به عنوان ولیعهد در خراسان به سر می‌برد، بالاترین موقعیت سیاسی را داشت و هم به عنوان جانشین خلیفه وقت، مورد احترام خاص و عام بود، و هم در جایگاه سرآمد خاندان پیامبر (ص) و عالم آل محمد و بزرگ سادات و امامی معصوم از میان اهل بیت، میتوانست در هر لحظه صدها بلکه هزاران نفر را در اطراف خود گرد آورد. مردم او را زبده ترین فردی می‌دانستند که از نسل رسول اکرم (ص) باقی مانده است. چنانکه هنگام ورود به نیشابور، همه اقشار مردم، برای دیدن حضرت صف کشیدند و قلم به دست نشسته و ایستاده التماس می‌کردند که روایتی از زبان حضرت بشنوند و بنویسند. با این حال، چنان روحیه مردمداری و یکرنگی با مردم عادی کوچه و بازار در رفتار ملکوتی ایشان جلوه داشت که حیرت انگیز است. از جمله در همان زمانی که منصب ولایتعهدی را به عهده داشت برای استحمام به گرمابه عمومی می‌رفت! تنها و بدون تشریفات و همراهی خدمتکاران و بدون قُرق ساختن حمام، شخصاً به‌سان مردمان معمولی به شستن و تمیز کردن بدن خود می‌پرداخت و گاه طبق مرسوم و معمول حمام‌های عمومی به دیگران در این امر کمک می‌کرد. زمانی که امام رضا‌علیه‌السلام به‌عنوان ولیعهد در خراسان بود آشکار است که تا چه اندازه موقعیت سیاسی داشت. ایشان به‌عنوان جانشین خلیفه وقت شناخته می‌شد و طبیعی بود که مردم سخت به آن حضرت احترام می‌گذاشتند. در گزارشی از حضرت امام رضا‌علیه‌السلام روایت شده است که به‌گونه‌ای وارد حمام نیشابور شد که حاضران متوجه نشدند آن حضرت دارای چنان مقامی است. ابن شهرآشوب می‌نویسد: حضرت رضا‌علیه‌السلام وارد حمام شد. یکی از کسانی که حاضر بود ـ و ایشان را نمی‌شناخت ـ از آن حضرت خواست تا دلاکی او را کرده و به‌اصطلاح امروزه او را کیسه بکشد. حضرت درخواست او را پذیرفت و مشغول کار شد. برخی که امام را می‌شناختند، آن مرد را دربارۀ امام رضا‌علیه‌السلام آگاه کردند و او مشغول عذرخواهی شد. بااین‌حال امام به او آرامش داده و همچنان به دلاکی او مشغول بود.[5] این رفتار معنوی، ریشه در نگاه توحیدی و جهان بینی الهی دارد که در تمام انوار پاک عصمت و طهارت، سریان داشت و امام رئوف، میراث دار اخلاق علوی و الهی اجداد طاهرین خود بود.

[از امام حسن عسکری نقل است که فرمود:] مردي با پسرش به‌عنوان مهمان بر امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام وارد شدند. حضرت با اكرام و احترام بسيار آن‌ها را در صدر مجلس نشانید و خودش روبه‌روي آن‌ها نشست. موقع صرف غذا رسيد. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا قنبر، غلام معروف حضرت، حوله‌اي و طشتي و ابريقي براي شستن دست آورد. حضرت آن‌ها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مهمان را بشويد. مهمان خود را عقب كشيد و گفت: «مگر چنين چيزی ممكن است كه من دست‌هايم را بگيرم و شما بشوييد؟»

امام علي‌علیه‌السلام فرمود: «برادر تو، از سرِّ تو است، از تو جدا نيست، مي‌خواهد عهده‌دار خدمت تو بشود، در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد، چرا مي‌خواهي مانع كار ثوابي بشوی؟»

بازهم آن مرد امتناع كرد. آخر امام او را قسم داد كه: «من مي‌خواهم به شرف خدمت برادر مؤمن نائل گردم، مانع كار من مشو.» مهمان با حالت شرمندگي حاضر شد. امام فرمود: «خواهش مي‌كنم دست خود را درست و كامل بشويي، همان‌طوري كه اگر قنبر مي‌خواست دستت را بشويد مي‌شستي، خجالت و تعارف را كنار بگذار!»

همين‌كه از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمد‌‌بن‌حنفيه گفت:

«دست پسر را تو بشوي من كه پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوي. اگر پدر اين پسر در اين‌جا نمي‌بود و تنها خود اين پسر مهمان ما بود من خودم دستش را مي‌شستم، اما خداوند دوست دارد آن‌جا كه پدر و پسري هر دو حاضرند، بين آن‌ها در احترامات فرق گذاشته شود.»

محمد به امر پدر برخاست و دست پسر مهمان را شست. امام عسكري علیه السلام وقتي‌كه اين داستان را نقل کردند، به عنوان یک شاخص دائمی اخلاقی فرمود: «شيعه حقيقي بايد اين‌طور باشد.»[6]،[7]


چنانکه گذشت، این‌گونه یکی بودن و راحت بودن با مردم در سیرۀ عملی و تبلیغی پیامبر اکرم (ص) فراوان به چشم می‌خورد. حضرت خود به شتر علف می‌داد و آن را می‌بست و خانه را می‌رُفت و گوسفند را می‌دوشید و نعلين خود را پينه می‌کرد و جامۀ خود را وصله می‌نمود و با خدمتکاران غذا می‌خورد و چون خادم از آسيا کشيدن خسته می‌شد، آن حضرت خود آسيا می‌کشید و از بازار چيزي می‌خرید و به گوشه جامۀ خود می‌گرفت و به خانه می‌آورد و با غني و فقير و کوچک و بزرگ مصافحه می‌کرد و به هر که برمی‌خورد از کوچک و بزرگ و سياه و سفيد و آزاد و بنده، از نمازگزاران، ابتدا به سلام می‌کرد. جامۀ خانه و بيرون او يکي بود. هر که او را می‌خواند اجابت می‌کرد.[8]

این سیره در میان علمای راستین و مبلّغین حقیقی دین نیز رایج بوده است. شهید ثانی، بزرگ‌مردی است که در شرایط سخت و در زندان‌های طاغوت، بر سر پیمان خویش استوار ماند و لحظه‌ای دست از جهاد و مبارزه درراه حق نکشیده، مهروموم‌ها طعم تلخ محرومیت، تبعید و زندان را چشید و حتی برای یک‌لحظه سر تسلیم در برابر دشمنان فرود نیاورد. در عرصۀ علم و فقاهت تا آن پایه بر مبانی فقه و علوم مختلف اسلامی مسلط بود که اثر جاویدانی همچون «الروضة فی شرح اللمعه» و «مسالک الأفهام» را تألیف کرد. بااین‌حال، در حالات وی نوشته‌اند:

شب‌هنگام، با الاغ، هیزم منزلش را می‌آورد! بااینکه چهار کرسی درس برای افراد مختلف داشت.[9]

البته روشن است که رعایت جوانب عرفیات مقبول در جامعه دینی بسیار حائز اهمیت است و امروزه مبلّغ دینی شایسته است ظاهری بسیار آراسته داشته، از کهنه پوشی و تزهد و ناآراستگی به دور باشد، هر چند سادگی و بی‌پیرایگی را نیز رعایت می‌کند.

زخاک آفریدت خداوند پاک/ پس ای بنده افتادگی کن چو خاک

حریص و جهانسوز و سرکش مباش/ زخاک آفریدندت آتش مباش[10]


پیامبر اکرم (ص) به‌گونه‌‌ای بود که با دست خود وسیلۀ تطهیر خود در شب را آماده می‌ساخت، گوسفندش را می‌دوشید و لباس و کفشش را وصله می‌زد، خانه را جارو می‌نمود و شترش را عقال می‌بست و به شتر آب‌کش خود علف می‌داد و با خادمش غذا می‌خورد و با خدمتکار خانه گندم و جو آسیاب می‌کرد و آرد آن را خمیر می‌نمود، آذوقه منزل را از بازار حمل می‌کرد و به خانه می‌آورد و حیاء مانع آن نمی‌شد که شخصاً نیازمندی‌های خود را از بازار تهیه کند.[11]


نکته جالب توجه در سیرۀ مردمی بودن و یکرنگی امام علی‌‌بن‌موسی‌الرضا‌علیه‌السلام، این است که حضرت با توده ضعیف جامعه و طبقاتی که از جهات اعتباری مردم، پایین و فقیر به شمار میرفتند، بیشتر التفات و سادگی از خود نشان میداد و به راحتی با آنان همراه و حتی همسفره میشد. سیره ای که برای بسیاری از صاحب منصبان و بالا نشینان امروزی درس آموز و عبرت انگیز است. این نوشتار را با ذکر مواردی از این دست به پایان میبریم.

در سفر خراسان روزی حضرت دستور داد سفره گستردند و همۀ خادمان را که از سیاهان و غیر آنان بودند کنار سفره نشاند و خود در کنار آنان بر زمین نشست که غذا تناول کند. یکی از یاران امام که احساس الهی و فروتنی امام‌علیه‌السلام را درست بازنیافته بود نشستن این بینوایان سیاه ژنده‌پوش در کنار آن حضرت برایش گران و ناخوشایند آمد لذا عرض کرد: اگر سفره‌ای جدا از سفرۀ خویش برای اینان تمهید می‌کردید بهتر به نظر می‌رسید! حضرت فرمود:

مَهْ! إِنَّ الرَّبَّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ وَ الْأُمَّ وَاحِدَةٌ وَ الْأَبَ وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالْأَعْمَالِ[12]؛ ساکت باش! پروردگار یکی است و همه از یک پدر و مادر آفریده‌شده‌ایم و جزاء و پاداش درگرو اعمال است.

ياسر، خادم امام رضا‌عليه‌السلام نیز می‌گوید: وقتى حضرت رضا‌عليه‌السلام منزل را خلوت می‌دید تمام غلامان و اطرافيان خود را از كوچك و بزرگ جمع می‌نمود و براى آن‌ها حديث می‌کرد و با ايشان انس می‌گرفت. آن‌ها نيز به آن جناب مأنوس مى‏شدند. وقتى سر سفره مى‏نشست تمام آن‌ها را از صغير و كبير جمع مى‏نمود و با خود مى‏نشاند …[13]


[1]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 229.

[2]. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 16.

[3]. مسلم نیشابوری،‌ صحیح مسلم، ج 7، ص 79.

[4]. حسن بن فضل‏ طبرسى، مكارم الأخلاق، ص 16؛ عباس قمی، کحل البصر، ص 100 و 101.

[5]. محمد بن علی ابن شهر آشوب مازندرانی،‌ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۴۱۲.

[6]. بحارالانوار، جلد 9، صفحه 598.

[7]. مجموعه آثار، جلد 18، صفحه 406 (داستان راستان 1 و 2).

[8]. احمد نراقی،‌ معراج السعاده، صص 295 – 296.

[9]. لؤلؤ البحرین، 26.

[10]. سعدی شیرازی، کلیات، ص 313.

[11]. ارشاد القلوب، ج 1، ص 115.

[12]. همان، ص 101.

[13]. بحار الأنوار، ج‏49، ص 164.