الجمعة 09 شَوّال 1445 - جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳


وطي در دبر – ادله قول به جواز – معناي محيض – ادله قول به حرمت

بسم الله الرحمن الرحيم

78/7/6

وطي در دبر – ادله قول به جواز – معناي محيض – ادله قول به حرمت

خلاصه درس قبل و اين جلسه:

بحث ما در استدلال به آياتي بود كه به جواز وطي در دبر به آنها استناد شده بود. يكي از آيات قرآن كه در اطراف آن در جلسه قبل قدري بحث شد آيه 222 سوره بقره بود :

«يسألونك عن المحيض قل هو اذي فاعتزلوا النساء في المحيض»

در جلسه قبل در مورد كلمه محيض و معني آن و اينكه تكرار اين لفظ در آيه آيا به يك معني است يا به دو معني مختلف؟ سخن گفته شد اكنون دنباله بحث استدلال به آيه فوق و همچنين ديگر آيات مورد استناد مجوزين را پي مي‏گيريم. سپس به ادله تحريم خواهيم پرداخت.

الف) ادامه بحث در آيه «محيض»:

1 ) نكته تكرار كلمه «محيض» در آيه شريفه:

در جلسه قبل در مورد تكرار لفظ محيض در آيه گفتيم كه اگر بجاي اسم ظاهر، ضمير بكار برده مي‏شد، احتمال ارجاع آن به كلمه اذي مطابق قاعده نحوي «الضمير يرجع الي القريب» وجود داشت و در اينصورت از تعبير فاعتزلوا النساء فيه «في الاذي» ممكن بود سوء تعبير شود كه هر اذي بطور كلي منهي است در حاليكه چنين مطلبي صحيح نيست لذا اسم ظاهر را تكرار نموده است.

2 ) نقد نكته فوق:

اما بيان فوق خالي از اشكال نيست. بيان اين اشكال محتاج مقدمه‏اي است كه در مباحث ديگر نيز مفيد فايده خواهد بود و آن اينكه در استنتاجات اقتراني، صغري و كبري داريم و نتيجه‏اي كه با فاء تفريع ذكر مي‏شود مثلاً : العالم متغير (صغري)، كل متغير حادث (كبري)، فالعالم حادث (نتيجه). فاء تفريع بعد از متقدمتين ذكر مي‏شود. اما گاهي فاء تفريع بعد از صغري تنها ذكر مي‏شود و كبراي قياس مطوي است همچون : زيد عالم (صغري)، فيجب اكرامه (نتيجه)، كه كبراي كل عالم يجب اكرامه حذف شده است و گاهي فاء بعد از كبري ذكر مي‏شود و صغري مطوي است همچون : كل عالم يجب اكرامه (كبري)، فزيد يجب اكرامه (نتيجه)، كه صغراي زيد عالم، مطوي و محذوف است[1].

پس در قياسات سه صورت متصور است :

1 ) هر دو مقدمه (صغري و كبري) مذكور باشند. 2 ) كبري حذف شده باشد و نتيجه به صغري تفريع شود. 3 ) صغري حذف شده باشد و نتيجه به كبري تفريع شود.

اما نمي‏شود خود كبري را به صغري تفريع نمود مثلاً : زيد عالم (صغري)، فكل عالم يجب اكرامه (تفريع كبري)، چون كبري اجنبي از مصداق بودن زيد براي عالم است و ربطي ميان صدق كبري و مصداق بودن فردي براي موضوع آن كبري (كه در صغري ذكر مي‏شود) نيست و زيد چه عالم باشد و چه نباشد، ارتباطي به صدق كبري ندارد و لذا بايد به جاي «فاء»، «واو» آورده شود. (زيد عالم و كل عالم يجب اكرامه)

حال اگر در آيه به جاي تكرار كلمه محيض، ضمير آورده مي‏شد و اين ضمير به اذي بازگشت مي‏نمود، دقيقاً تفريع كبري بر صغري مي‏شد كه صحيح نيست يعني چنين مي‏شد : المحيض هو الاذي (صغري)، فاعتزلوا النساء في الاذي يا فكل اذي يجب الاجتناب عنه (كبري). و اين امر صحيح نيست. زيرا مصداق بودن محيض براي اذي، هيچ ربطي نداشت به اينكه از هر اذي بايد اجتناب نمود. لذا با توجه به اين تفريع بايد گفت كه حتي اگر ضمير هم ذكر مي‏شد، ارجاع آن به كلمه اذي مطابق قاعده نحوي صحيح نبود و خلاف منطق مي‏شد. بلي اگر به جاي «فاء» تفريع، «واو» آمده بود، ممكن بود اشكالي كه در جلسه قبل گفته شد، مطرح گردد كه در صورت ذكر ضمير يك كبراي كلي استفاده مي‏شد كه صحيح نبود.

3 ) ادامه استدلال به آيه «محيض»:

اكنون به بحث خود در استدلال به آيه باز گرديم. ما در جلسه قبل به اين نتيجه رسيديم كه ظاهر آيه اين است كه كلمه محيض در صدر و ذيل آيه به معناي واحد و از بين دو معناي مصدري و اسم مكاني لااقل محتمل است و معناي مصدري هيچ اشكالي ندارد و خلاف اجماع هم نيست چون متفاهم از اين تعبير چنان عمومي ندارد كه خلاف اجماع باشد. پس جواز وطي در دبر در حال حيض را نمي‏توان از صدر آيه استفاده نمود. البته اين بحث را به تفصيل بعداً مطرح خواهيم نمود ولي فعلاً در بحث ما كه اصل جواز اين كار است، آيه دلالتي ندارد. چون اگر جواز آن در حال حيض از آيه استفاده مي‏شد، بالاولويه در بحث ما نيز جواز ثابت مي‏شد نه بالعكس ولي آيه چنين دلالتي ندارد و لذا در بحث ما نيز قابل استدلال نيست.

ب) استدلال به آيه «حرث» براي جواز وطي در دبر :

«نساءكم حرث لكم فاتوا حرثكم انّي شئتم»[2]

1 ) كلام سيد مرتضي(ره):

سيد مرتضي[3] براي جواز در غير حال حيض به اين آيه استدلال كرده است بدين بيان كه «انّي» در معناي زماني به ندرت استعمال شده است و معناي اصلي انّي همان ايْن و به معناي مكان است و البته به معناي كيف نيز هست. پس اگر به معناي مكان شد يعني از هر مكاني كه بخواهيد متمتع شويد؛ لذا دليل بر جواز وطي در دبر است. سپس مي‏فرمايد : حتي اگر استعمال انّي در زمان هم نادر نباشد، نهايتاً لفظ مشترك ميان زمان و مكان خواهد بود و لفظ مشترك را بايد به تمام معاني آن حمل نمود و در نتيجه معني آيه اين است كه از هر مكاني و در هر زماني كه بخواهيد متمتع شويد، باز هم دليل بر جواز است.

صاحب مجمع البيان نيز اين مبنا را در لفظ مشترك پذيرفته و چنين گفته است : كيف شئتم و اين شئتم.

2 ) تقريب كلام سيد مرتضي(ره):

اين بيان سيد مرتضي را به سه شكل مي‏توان تقريب نمود :

تقريب اول: مبناي سيد مرتضي در مشترك لفظي اين است كه اولاً: استعمال لفظ مشترك در اكثر از معناي واحد صحيح است و ثانياً: لفظ مشترك را عند الاطلاق بايد به تمام معناي آن حمل نمود.

كه البته اين مبنا را معمولاً نپذيرفته‏اند و گفته‏اند : يا محال است و يا خلاف ظاهر است و محتاج قرينه و … . ما نيز اين مبنا را نپذيرفته‏ايم.

تقريب دوم: ممكن است گفته شود كه لفظ «انّي» مشترك معنوي است. يعني انّي به معناي «ظرف» است اعم از ظرف مكان و زمان.

لذا معناي آيه اين است كه در هر ظرفي براي شما مجاز است هم ظرف مكاني و هم ظرف زماني. پس وطي در دبر جايز است.

لكن بر تقريب دوم نيز اشكالي وارد است كه آن را غير قابل پذيرش مي‏سازد.

اشكال اين است كه مطابق نظر ايشان «انّي» مشترك ميان اين و كيف مي‏باشد. (ومعناي كيف همچون زمان شاذ و نادر نيست بلكه معناي شايع آن است) و چون جامع و قدر مشترك عرفي ميان كَيْف و اَيْن وجود ندارد نمي‏توان هر دو معني را از آن اراده نمود. در مشترك معنوي بايد يك معناي جامع عرفي كه شامل هر دو مورد باشد و تعدي از دو مورد نيز نكند، وجود داشته باشد ولي در اينجا چنين جامع عرفي قابل تصور نيست. لذا فقط بر تقريب اول استدلال تمام خواهد شد همانگونه كه صاحب مجمع البيان نيز مشي نموده است. اما اين استدلال بر مبناي سيد مرتضي تمام خواهد بود و ما كه مبناي ايشان را نپذيرفته‏ايم، استدلال مشكل خواهد شد.

تقريب سوم: ممكن است ما بدون آنكه مبناي سيد مرتضي را بپذيريم، نيز بتوانيم استدلال به آيه را تمام نماييم. بدين بيان كه انّي اگر به معناي ايْن باشد دلالت آيه بر جواز وطي در دبر دلالت وضعي و بالعموم خواهد بود يعني هر جا را خواستيد مانعي نيست. اما اگر به معناي كيف باشد باز هم ممكن است دلالت آن را بر جواز وضعي دانست چون به معني هر جور و هر نحو خواهد بود. «هر جور» معناي عامي است و مي‏تواند هم نظر يهود را تخطئه كند كه دخول در قُبل را از طرف دُبر حرام مي‏دانستند و هم هر دو نحو از تمتّع، قُبلاً و دُبراً را جايز بداند چون كيف معناي جامعي است كه تمام اينها را شامل مي‏شود. پس در هر حال و به هر معني از معاني باشد، جواز استفاده مي‏شود. بدون اينكه نيازي باشد به دنبال جامع عرفي ميان دو معني باشيم و مبناي سيد مرتضي در مشترك لفظي را بپذيريم.

تذكر: سيد مرتضي مي‏فرمايد : اما من ادعي ان المراد بذلك اباحة وطي المرأة من جهة دبرها في قبلها بخلاف ما تكرهه اليهود من ذلك فهو تخصيص لظاهر القرآن بغير دليل والظاهر متناول لما قالوه و لما قلناه[4]

2 ) خلاصه اشكال مرحوم آقاي حكيم(ره) و جواب استاد ـ مدّ ظلّه ـ:

در جلسات قبل در مورد اينكه انّي به معناي ايْن باشد اشكالي از مرحوم آقاي حكيم «ره» مطرح كرديم و آن را وارد دانستيم كه ملخص اشكال اين بود كه ظهور اين شئتم در مكانهاي خود فعل است نه در مكانهاي متعلق فعل، يعني اتيان به زوجه و تمتع از او در هر جايي كه خواستيد نه اتيان در هر جايي از زوجه كه خواستيد. اما اين اشكال وارد نيست. چون توهّم اشتباه يا تحريمي در مورد مكان اتيان و تمتع نبوده است تا لازم باشد آيه تصريح به جواز آن در مكانهاي مختلف همچون زير آسمان، زير سقف، روي بام و غيره بنمايد[5]. لذا اگر توهم تحريمي بوده در مورد امكنه متعلق فعل اتيان يعني اعضاي بدن زوجه بوده است[6] كه آيه بدان ناظر است و مراد از اتيان را هم اگر معناي عام انتفاع بدانيم كما هو الظاهر آنگاه انتفاع از هر مكاني متناسب با آن مكان خواهد بود. انتفاع از صورت به تقبيل و از دُبُر و قبل به دخول و … خواهد بود و آيه ناظر به جواز تمام اين انتفاعات است.

به ضميمه تذكر فوق، تقريب نهايي كه از آيه گفته شد، استدلال را تمام خواهد كرد. چون اگر انّي به معناي اَيْن باشد يعني جواز تمتع از هر جايي كه خواستيد و اگر به معناي كيف باشد يعني جواز تمتع هر جور كه خواستيد و در هر حال جواز ثابت است.

ج) استدلال به آيات مربوط به قوم لوط براي جواز وطي در دبر:

«قال يا قوم هولاء بناتي هن اطهر لكم فاتقوا الله ولا تخزون في ضيفي اليس منكم رجل رشيد قالوا لقد علمت ما لنا في بناتك من حق وانّك لتعلم ما نريد»[7]

«و جاء اهل المدينة يستبشرون قال ان هولاء ضيفي فلا تفضحون õ واتقوا الله ولا تخزون õ قالوا اولم ننهك عن العالمينõ قال هولاء بناتي ان كنتم فاعلين»[8]

«أتأتون الذكران من العالمين õ و تذرون ما خلق لكم ربكم من ازواجكم بل انتم قوم عادون»[9]

1 ) تقريب استدلال به آيات فوق:

تقريب استدلال به اين آيات چنين است كه لوط به قوم خود مي‏گويد آن هدفي كه شما از اين ميهمانانِ مردِ من مي‏خواهيد از دختران من نيز قابل حصول است و روشن است كه قوم لوط به دنبال چه چيزي بودند و لوط مي‏فرمايد آن عمل (وطي در دبر) با زنان هم شدني است و خداوند زن را براي شما آفريده است و اين خواسته شما توسط زنان هم برآورده مي‏شود.

شيخ طوسي به اين آيات براي اثبات جواز استدلال كرده است و در بعضي از روايات هم به اين آيات براي اثبات جواز استفاده شده است كه بعداً آن‏ها را بررسي خواهيم نمود.

2 ) اشكال به استدلال به اين آيات:

سيد مرتضي با اينكه خود قائل به جواز است، اما استدلال به اين آيات را تمام نمي‏داند[10]. چون مراد از آيه اين نيست كه آنچه شما از مردان مي‏خواهيد با تمام خصوصيات حتي فرج، عين همان در زنان هم موجود است و مي‏شود تمتع از دبر زن برد، بلكه مراد اين است كه شما مي‏خواهيد با لواط، اطفاي شهوت كنيد كه امري غلط و نامتعارف است خداوند زن را براي اين منظور آفريده است پس توسط زنان اطفاي شهوت كنيد كه امري مقبول و جايز است و لذا اصلاً ناظر به خصوصيات اطفاي شهوت نيست كه به همان خصوصيتي كه در مردان ممكن است دفع شهوت كرد، در زنان هم چنين امكاني هست. لذا اگر ناظر به خصوصيات نباشد و فقط راهي را براي دفع شهوت بيان كرده باشد قدر مسلّم آن خواهد بود كه دفع شهوت توسط زن از طريق متعارف آن وطي در فرج است و دلالتي بر جواز وطي در دبر نخواهد داشت. پس به اين آيات نمي‏توان استدلال نمود.

د) آياتي كه در تحريم وطي در دبر مورد استدلال قرار گرفته است:

1 ) «هو اذي» در آيه «محيض»:

«يسألونك عن المحيض قل هو اذي فاعتزلوا النساء في المحيض»[11]

تقريب استدلال: استدلال به قل هو اذي شده است بدين بيان كه اذي به معني آلودگي و قذارت است. لذا مي‏فرمايد: چون اين محل هنگام حيض آلوده است نبايد از آن متمتع شويد. حال بدون ترديد محل غايط (دبر) اقذر و آلوده‏تر از محل خون حيض است پس بطريق اولي تمتع از آن جايز نيست.

نقد استدلال: اما به اين استدلال اشكالاتي وارد است :

اشكال اول: اذي مشترك ما بين قذر و اذيت است و ممكن است مراد اين باشد كه زن در حال حيض ناراحتي شديد دارد و در حال اذيت است و لذا بايد مراعات وي را نمود؛ لذا نمي‏توان از آن تعدي به حالت ديگر نمود.

اشكال دوم: اگر مراد از اذي، قذر و آلوده باشد كه عده‏اي چنين گفته‏اند باز هم اين نجاست نمي‏تواند علّت تامه براي اجتناب از زن باشد چون اين قذارت در استحاضه هم هست. حتي اگر در ايام حيض خون رقيق و همانند استحاضه باشد بايد اجتناب نمود و اگر در ايام استحاضه خون غليظ و همانند حيض باشد با اينكه قذارت و نجاست هست، اجتناب لازم نيست. بعلاوه در غير حال حيض هم فرج نزديك مخرج بول نيز هست و با اينكه بول هم نجاست و قذارت دارد، محذوري در تمتع از فرج نيست. لذا اذي به معناي نجاست، علّت تامه نخواهد بود.

اشكال سوم: اگر به فرض اذي به معناي قذر و نجس و علت تامه براي تحريم باشد، معلوم نيست مراد از اين نجاست و قذارت، نجاست و قذارت ظاهري باشد و ممكن است قذارت معنوي مراد باشد كه در حيض هست و احكام خاصي دارد كه در استحاضه و محل غايط آن قذارت معنوي نيست. در حيض نماز نبايد بخواند، در مسجد نبايد مكث كند و … اما اين نوع قذارت معنوي با چنين احكام خاصه‏اي در محل غايط وجود ندارد. پس دلالت اين آيه بر تحريم ناتمام است.

2 ) «من حيث امركم الله» در آيه «محيض»:

«يسألونك عن المحيض … ولا تقربوهنّ حتي يطهرن فاذا تطهرن فأتوهن من حيث امركم الله»[12]

تقريب استدلال: آيه مي‏فرمايد از ناحيه‏اي كه خداوند امر فرموده است، اتيان كنيد و بلا اشكال غير موضع دم، مورد امر خداوند نيست. چون امر به معناي الزام است و اقل مراتب آن رجحان است و ترديدي نيست كه غير محل دم رجحاني ندارد لذا آيه مي‏فرمايد وقتي كه زنان پاك شدند، محلي را كه خداوند راجح دانسته است، مورد تمتع قرار بده و در نتيجه در غير محل دم جايز نيست.

نقد استدلال: در مورد استدلال فوق ممكن است گفته شود اين دليل مبتني بر مفهوم است و عموماً در چنين مواردي مفهوم را نپذيرفته‏اند چون مفهوم لقب است.

«والسلام»



[1] ـ در اواخر حاشيه ملا عبدالله به ذكر قياساتي پرداخته است كه ظاهراً غير منتج به نظر مي‏رسند و در قالب هيچيك از اشكال منطقي نيستند، در آنجا آمده است كه اين قياسات مقدمه مطويه‏اي دارند كه اگر ذكر شود مشكل قياس روشن خواهد شد. سپس راههاي كشف اين مقدمه مطويه را متذكر شده است.

[2] ـ سوره بقره ـ آيه 223.

[3] ـ انتصار، ص 125.

[4] ـ انتصار ـ 126.

[5] ـ ممكن است در بعض از فروض نادر توهم تحريم در مورد مكان الفعل برود اما آيات قرآن ناظر به فروض متعارف و نيازهاي عمومي است و معمولاً فروض نادر و موارد خاص به سنت ارجاع شده است همچون حكم خمس كه اصل آن در قرآن آمده و جزئيات آن به سنت واگذار شده است.

[6] ـ مؤيد اين مطلب آن است كه كلمه «في» نيز ظرف زمان و مكان است و در صورتي كه مكان باشد در مكان متعلق فعل نيز بكار رفته است چنانچه در روايات آمده است : اتيان النساء في ادبارهن كه في در مورد مكان اتيان بكار نرفته بلكه مكان متعلق اتيان، مراد است.

[7] ـ سوره هود ـ آيات 78 و 79.

[8] ـ سوره حجر ـ آيات 67 تا 71.

[9] ـ سوره شعراء ـ آيات 165 و 166.

[10] ـ انتصار، ص 126.

[11] ـ سوره بقرة ـ آيه 222.

[12] ـ سوره بقرة ـ آيه 222.