الجمعة 18 رَمَضان 1445 - جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳


گزیده الکلام…؛ چند حکایت در مورد توکّل


چند حکایت در مورد توکّل

آقاى حاج آقا روح اللّه‏ خمينى، از اخوى خود آقامرتضى نقل كرد كه آقاميرزا على طبيب اصفهانى گفت كه:

من مقدارى دواى سمّ الفأر[1] درست كرده بودم. يك وقت به من خبر آوردند كه بچّه ‏هاى تو همه به حال غش افتاده‏ اند. من رفته، حالشان را معاينه كردم، آثار سمّ در آن ها ديدم. فورى سر ظرف سمّ الفأر رفته، ديدم كه دست خور شده، فهميدم كه از آن خورده ‏اند. به معالجه ‏شان قيام نمودم. دو نفر از بچّه ‏ها پسر بودند و يكى دختر. من، عمده اهتمامم، به آن دو پسر بود. از قضا، دختر بهبودى يافت و آن دو پسر مردند. فهميدم كه دستى، پشت اسباب جاريه هست كه تأثير اين اسباب از او است.

نگارنده، در زنجان در عمارت خود حوض نمى‏ساختم كه مبادا بچّه ‏ها در آن افتاده، غرق شوند. از قضا، يك پسر هفت ساله من در حمّام غرق شد. آن وقت درس عبرت گرفتم كه مؤثّر اراده، خداوند است نه تدابير ما. آن گاه، حوضى عميق درست كرده، خود و بچّه‏ ها را به خدا سپردم.


[1]. مرگ موش.