الخميس 15 شَوّال 1445 - پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳


گزیده” الکلام” … افراط و تفريط


افراط و تفريط

واقعاً همين افراط و تفريط است كه رشته انتظام امور دين و دنيا را پاره و بى‏ اعتبار مى ‏كند. رشته را زياد تاب مى ‏دهى پاره مى ‏شود و كم تاب مى ‏دهى بى ‏اعتبار مى ‏گردد؛ پس بايد حد متوسط را گرفت. حتّى در عبادات نيز بايد طريق متوسط را گرفت كه مبادا نفسِ بهانه ‏جو از سنگينى بار، خسته شده از زير بار در برود؛ چون هر كس حريف هر كار نيست، استعدادها مختلف است دِماغها مختلف است. حضرت صادق (سلام الله عليه) فرمود: ايمان بر هفت سهم وضع شده؛ بعضى از مسلمان ها يك سهم از آنها را دارند، بعضى دو سهم تا هفت سهم. بعد فرمود: سزاوار نيست كه صاحب يك سهم بر او حمل بشود بار صاحب دو سهم، و بر صاحب دو سهم بار صاحب سه سهم، و هكذا؛ تا اينكه فرمود: مثلى بزنم:

مردى بود كه در همسايگى او مرد نصرانى‏ اى بود. او وى را دعوت به اسلام كرد و آن را در نظر او جلوه داد و او قبول كرد. پس آن مرد هنگام سحر درِ خانه او را زد كه برخيز وضو بگير برويم نماز. آن نصرانى نيز وضو گرفت و لباسهايش را پوشيد و با او رفت. پس آنچه مى‏ خواستند نماز خواندند؛ بعد نماز صبح را خواندند و نشستند تا اينكه آفتاب زد. آن نصرانى خواست به منزلش برگردد، او گفت: كجا مى‏ روى؟ روز كوتاه است بمان نماز ظهر را نيز بخوانيم. ماند تا نماز ظهر را نيز خواندند. بعد گفت: ميان ظهر و عصر هم چندان فاصله نيست؛ پس او را حبس كرد تا نماز عصر را نيز خواندند. بعد خواست كه به منزلش برگردد، او گفت: ديگر از روز چيزى نمانده اين آخرش است؛ پس حبسش كرد تا مغرب را نيز خواندند. بعد گفت: نماز عشا وقتش نزديك است فقط يك نماز مانده، آن را نيز بخوانيم. پس ماند تا آن را نيز خواندند؛ پس آن وقت از هم جدا شدند. چون وقت سحر شد باز آمد و در خانه او را زد كه برخيز برويم نماز. گفت: براى اين دين كسى فارغ‏تر از من پيدا كن؛ من فقيرم و عيالبار‏. پس حضرت فرمود: با مثل آن داخلش كرد و با مثل اين بيرونش نمود.[1]

نماز شب را هم مقدسين همين‏طور سنگين قلمداد كرده‏ اند؛ لهذا اغلب از اهل ايمان به ملاحظه فرض سنگينى‏ اش از فضيلت آن محروم مانده ‏اند؛ و حال آنكه همه‏ اش ده دقيقه بيشتر وقت لازم ندارد. چون كسى دلش نرم مى‏شود و مى‏خواهد از فيض اين عمل مهم بهره‏ مند گردد كيفيت آن را از شخص مقدسى سؤال مى ‏نمايد او مى‏ گويد: از خواب كه بلند شدى فلان ذكر را بخوان، بعد به مسجد رفته فلان دعا را بگو، سپس به آسمان نگاه كرده فلان ذكر را بر زبان جارى كن. خلاصه آنچه را كه مرحوم شيخ بهائى در مفتاح الفلاح از آداب و اذكار و ادعيه كه در مقدمات و مقارنات و تعقيبات نماز شب ذكر كرده همه را از پيش چشم وى مى ‏گذارند كه چشمش باز مى ‏ماند؛ مخصوصاً دعاى چهل نفر مؤمن و هفتاد بار استغفار و سيصد بار العفو را كه مى‏شنود حساب كار خود را مى ‏كند. از همان مجلس كه رفت ديگر به چشم آن آقا ديده نمى‏ شود، و اگر ديده شود هم اسمى از نماز شب نمى ‏برد؛ چون مى ‏بيند كه حريف اين ميدان نيست.

ولى درست است، نماز شب همان آداب و اذكار و ادعيه را در مقدمات و مقارنات و تعقيبات دارد الاّ اينكه آنها مستحب در مستحب است، هر كه حال داشته باشد از آنها به مقدار حالش بجا مى‏ آورد و الاّ همان متن نماز را مى ‏آورد بدون حواشى و ثواب هايى كه بر نماز شب وارد شده بر همان متن نماز است و اما حواشى آن ثواب ديگرى دارد غير از آن.

اكنون من متن نماز شب را بدون حواشى در اينجا مى ‏نگارم تا اگر وقتى آرزوى آن را كردى نگويى كه آن سخت است.

بدانكه آن هشت ركعت است مثل نماز صبح بلكه سبك‏تر؛ چون آن را با حمد تنها بدون سوره مى ‏شود آورد و در حال نشسته و حال راه رفتن نيز مى‏ شود خواند، منتهى ركوع و سجودش را با اشاره بجا مى‏ آورد؛ با چشم به هم گذاشتن، ولى در سجود قدرى زيادتر. بعد از آن، دو ركعت نماز شفع است؛ آن نيز همان‏طور بى‏سوره و قيام و قنوت و استقرار. بعد از آن، يك ركعت نماز وتر است آن هم با حمد تنها. اين اصل نماز شب است و ثوابهاى نماز شب هم بر همين نماز داده مى‏ شود، و اگر زيادتر از اين از دعا و اذكار بخواند ثواب على ‏حده دارد غير از ثواب اصل نماز شب.

تقريباً نماز شب خواندن نظير آب خوردن است كه اصل اثر مال آب است، حالا اگر آبش در ظرف بلور باشد و يا مقدارى گلاب در آن بريزند و يا آن را بجوشانند يا تقطيرش كنند چه بهتر.
اينها از قبيل حواشى است؛ اگر شد كيف على‏ حده دارد غير از كيف اصل آب‏خوردن. ولى در اينجا شيطان را دامى است و آن اين است كه اين عمل را در نظر، خيلى خفيف و سبك قلمداد مى ‏كند، مى ‏گويد: اگر انسان نماز شب مى‏خواند بايد با آداب و شرايط كمالش بخواند و الاّ نماز بى ‏سوره و دعا و قنوت و بى ‏همه چيز چه فايده دارد!؟ او چون مى ‏داند ما حريف ميدان آن يكى نيستيم با اين حرف مى‏ خواهد دست ما را از فيض آن كوتاه نمايد؛ ولكن اگر اعتنا به اين حرف او نكردند و بجا آوردند آنگاه عمل را بزرگ مى ‏نماياند تا با عجب و خودپسندى، عمل را ضايع كند.


[1] – محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج2 ص42