الجمعة 09 شَوّال 1445 - جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳


گزیده ” الکلام” … ساقط نشدن حق امامت و وجه حل بيعت حضرت سید الشهدا عليه‏السلام


ساقط نشدن حق امامت و وجه حل بيعت حضرت سید الشهدا عليه‏السلام

حقّ امامت نيز همين‏طور است كه با اسقاط امام ساقط نمى ‏شود. اينكه نقل مى‏كنند كه حضرت حسين بن على (ارواح العالمين له الفداء) در شب عاشورا بيعت خود را از مردم برداشت نه اينكه با برداشتن بيعت، حقّ امامت و وجوب اطاعتش از ذمه مردم ساقط شد؛ زيرا كه اين حق الهى و منصب خدايى است؛ مادام كه خداوند عزل ننموده، اين منصب از صاحبش جدا نمى ‏شود، و لذا آنهايى كه از يارى آن حضرت سر بر تافتند نزد خدا و پيغمبر مسؤوليت دارند.

وجه برداشتن بيعت شايد اين باشد كه چون يك جمله از ملتزمين ركاب آن حضرت فقط به اين اميد به عراق مى ‏آمدند كه آن حضرت در صورتى كه در عراق حائز مقام سلطنت ظاهريه گرديد در زير سايه او امور دنيويه ايشان مرتب گردد، پس طمع دنيا، آنها را با التزام ركاب آن حضرت واداشته بود و آنها هم اشخاصى بودند كه رياست عامه آن حضرت را منصب الهى نمى ‏دانستند بلكه تابع عقد بيعت مى ‏دانستند. و البته اينها توفيق شهادت در ركاب آن بزرگوار را نداشتند؛ حضرت خواست آنها مأخوذ اين بيعت جعلى خود نشوند تا در صورت يأس و نوميدى از رسيدن به آرزوهاى دنيوى، تكليف خودشان را بدانند.

علاوه از آن، اين دسته اشخاص نظر به اينكه عارف به حق آن حضرت نبودند بالفرض هم در جنگ كشته مى‏ شدند باز به مقام شهادت و ثواب آن نمى ‏رسيدند چنانكه زيارت آن حضرت نيز كه ثواب زياد دارد آن هم مخصوص اشخاصى است كه عارف به حق او باشند و آن حضرت را واجب الاطاعه به نص بدانند والاّ ديگران چون داراى آن شرط نيستند زيارت آنها را تأثيرى در استحقاق آن مثوبات نيست. پس وقتى كه كشته شدن آنها ثواب شهادت را نداشت از كرامت آن حضرت بعيد بود كه موضوع را سربسته بگذارد تا آنها در ركاب آن حضرت از رخت حيات عارى گردند و در آخرت هم در رتبه شهدا واقع نشوند. اين است كه به آنها فهمانيد كه اين مقام مقام جانبازى است «اين عرصه نيست بازگه روبه و گراز». پس هر كه حريف اين ميدان نيست بايد قدم به اين معركه نگذارد و «سر گيرد و برون رود از كربلاى ما».

الحاصل آنهايى كه امامت و خلافت را مانند معامله سوداگران مى‏ دانستند كه از عقد بيعت حاصل مى ‏شود وجوب اطاعت آنها به ملاحظه همين التزامى بود كه در عقد بيعت بر ذمی گرفته بودند، رفع آن نيز با حلّ اين عقد مى ‏شود. حضرت خواست آنها گرفتار اين بيعت و امامت مصنوعى كه مى‏ پنداشتند نشوند بلكه سر خود گرفته ميدان را به حريف آن واگذار نمايند. اما آنهايى كه امامت و خلافت را منصب خدا داده مى ‏دانستند و بيعت و حلّ آن را تأثيرى در آن نمى ‏دادند آنها چون كاملاً عارف به حقّ آن حضرت بودند و مقام امامت را كاملاً مى ‏شناختند و حفظ وجود امام و يارى او را از فرايض مهمّه مى‏ شمردند آنها جان خودشان را گرو شهادت در ركاب آن حضرت مى ‏دانستند، با عزم ثابت و قدم محكم ايستادگى كرده گوى مردى و مردانگى را از ميدان، در ربودند.