الخميس 17 رَمَضان 1445 - جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳


گزیده ” الکلام” … كتاب بحار الأنوار


كتاب بحار الأنوار

و غالباً در موضوع اخبارِ كتاب بحار الأنوار، اين دو دسته شاخ به شاخ هم مى ‏گذارند؛ آن يكى تمامى اخبار بحار را مطابق واقع مى ‏داند، مثل اينكه خود به گوش خود از حضرت صادق عليه‏السلام شنيده باشد. و اين يكى نيز با عقل خود قضاوت مى ‏نمايد؛ آنچه را كه دندان عقلش نمى‏ گيرد از زير بارش در مى ‏رود، و بلكه گاه بر مرحوم مجلسى نيز در تأليف آن، طعن مى‏ زند. ولى اگر اينها موضوع كتاب بحار را ملتفت باشند كه چيست اين قدر راه افراط و تفريط نمى ‏پيمايند.

بحار الأنوار مرحوم مجلسى عبارت است از يك كتابخانه؛ چون در عهد حضرات ائمه (سلام الله عليهم) چهارصد كتاب نوشته شد آنها را اصول اربعمائه مى‏ گفتند، و مدرك احكام ما همين اصول است. و كتب اربعه معروفه شيعه كافى و من لا يحضره الفقيه و تهذيب و استبصار نيز از همين اصول متخذ شده؛ ولكن چون بسيارى از اين اصول و كتب شيعه را مرور زمان از بين برده بود و آنچه هم كه در دست مانده بود به ملاحظه اينكه مبوّب (باب باب) و مرتب نبود از مورد استفاده خارج شده بود؛ زيرا براى پيدا كردن يك خبر بايد همه كتاب را بگردند و آن هم زحمت داشت لذا متروك شده بود.

مجلسى كتاب بحار را براى حفظ كردن اخبار آن كتب و اصول، تأليف فرمود و آنها را هم باب باب نمود تا پيدا كردن اخبار، سهل و آسان باشد، و بنا داشته كه در صورت مهلت دادن اجل، شرحى بر آن بنويسد؛ ولكن اخبار مندرجه در اين كتب كه مدرك بحار است همه‏اش صحيح نبود؛ اخبار ضعيفه و مدسوسه[1] و مكذوبه[2] در بين آنها زياد بود؛ منتها جداكردن صحيح آنها از سقيم بسته به اطلاعات تاريخى و رجالى است، و آنگاه جمع كردن آنها با يكديگر منوط به علم اصول و احاطه بر مبانى فقهيّه است كه عوام، اهل هيچ كدام از اينها نيست پس با اين حال نه آنها را مى‏رسد كه بى ‏ورود به بحث رجالى و تاريخى، و بى‏احاطه بر مبانى فقهيه و اصوليه داخل در ميدان بحث اخبار بحار بشوند؛ چون بحار عبارت است از يك كتابخانه.

پس گفتن اينكه فلان خبر در بحار است مثل اين است كه گفته باشد در يك كتاب از كتابخانه مجلسى است كما اينكه بودن كتاب در كتابخانه مجلسى دليل اعتبار و صحت آن نيست بلكه بايد حالِ آن كتاب را ملاحظه كرد و حال راوى را فهميد. همين‏طور بودن خبر در بحار، دليل اعتبار آن نيست بلكه بايد حال كتاب كه از آن نقل نموده و حال راوى معلوم شود. و نه اينها را مى‏ رسد كه طعن بر مجلسى بزنند و جسارت بر او بنمايند؛ زيرا كه مجلسى در تأليف اين كتاب جز تأسيس يك كتابخانه كارى نكرده؛ آنهايى كه عاشق كتابخانه مى ‏باشند بايد قدردانى از مجلسى نمايند كه مطالب چندصد كتاب را باب باب نموده، به عين الفاظ آنها در بحار نوشته بدون تغيير حرفى.

پس مجلسى كه از 250 سال قبل تقريباً يك چنين كتابخانه‏اى تنظيم نموده بايد از زحمات او تشكر نمايند؛ منتها بايد رجوع كننده، اهل باشد چنانكه در كتابخانه‏ هاى عالم، هر كس به هر كتاب كه رجوع نمى‏كند بلكه هر كتاب اهلى دارد. كتابهاى كتابخانه بحار نيز اهل دارد. حالا غير اهل رجوع كرده سوء استفاده مى‏ كند تقصير مؤسس كتابخانه چيست؟ پس تمسك ارباب مسلك قديمى به اخبار بحار، بى ‏جدا كردن صحيح آن از سقيم، بى‏ خود و بلاوجه است چنانكه قضاوت صاحبان مسلك جديدى در صحت و سقم اخبار با عقل خود بى ‏مراجعه به موازين مقرره‏اش آن هم بى ‏پايه و بلامأخذ است؛ زيرا كه ادراكات عقول مردم مختلف است، و همه كس هم عقل خود را در درجه كمال مى ‏داند و لذا هيچ كس از خدا عقل نمى ‏خواهد.

شخصى گفت: مردم در هيچ يك از نعمتهاى الهيه، از خدا راضى نيستند، مگر در عقل؛ چون از هر نعمت هر قدر داده باشد مى‏ گويند كم است اما در عقل نمى ‏گويند كم است بلكه همه رضايت دارند كه عقل كامل به آنها داده. حالا با اين رضامندى كه مردم از عقل خود دارند اگر عقلشان در حكم، مختلف باشد معيارِ تميزِ صحيح از سقيم، عقل كدام يك از آنها باشد معلوم نيست. پس نبايد اين عقول را مأخذ قرار داد. و وجه احتياج به وجود انبيا نيز همين است؛ اختصاص به دستور انبيا ندارد، دستور هر صاحب فن را غير اهل آن فن بايد تعبداً قبول كنند. مگر در دستور اطبا خاصيت آن دوا را مى ‏فهمى؟ نه، و مع ذلك تعبداً اقدام به آن مى ‏كنى. دستور انبيا و نواب آنها نيز همين‏طور [است]؛ بلى در جايى كه سرّ دستور آنها فهميده شد، در آنجا عقل كافى است، ديگر منتظر لفظ نمى ‏شود شد و الاّ مثل آن نوكر حرف شنو مى‏ شوى كه سجاده آقا را به باد داد.


[1] يعني اخبار جعلي كه داخل در اخبار صحيحه كرده اند.

[2] يعني اخبار دروغ كه از قول ائمه نقل شده.