الجمعة 09 شَوّال 1445 - جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳


231. كتاب صوم/سال‏ سوم 88/07/08

باسمه تعالي

كتاب صوم/سال‏ سوم : شماره 231 تاریخ : 88/07/08

بحث در توضيح عبارت عروه در كفاره در صورت عجز از خصال ثلاث بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، ابتدا، ادامه بحث در متن روايت ابى بصير و سماعه و قول هيجده روز روزه را پی می‏گيرند، و در نهايت، به استدلال به روايت وارده در ظهار برای قول به هيجده روز اشاره می‏فرمايند.

مرحوم آقای حكيم شاهدی آورده كه روايت ابی بصير و سماعة بن مهران مربوط به ماه مبارک رمضان كه عمده مورد بحث در اينجا است، نمی‏باشد، چون كفاره ماه مبارک رمضان مخيره است و اين روايت مربوط به كفاره مرتبه در مثل ظهار است، و نظر مرحوم آقای خوئی نيز همين است و برخورد نكردم كسی قبل از مرحوم آقای حكيم به اين نكته متوجه شده باشد، گويا مرحوم محقق اردبيلی اشاره‏ای در مجمع الفائده دارد. مرحوم آقای حكيم می‏فرمايد تعبير روايت اين است كه شخصی كه از خصال ثلاث عاجز شد، هيجده روز روزه بگيرد كه هر سه روز از آن برابر با ده اطعام است و در نتيجه، مجموع آن برابر با اطعام ستين مسكيناً می‏شود، اينكه اين هيجده روز با اطعام شصت مسكين منطبق شده و بدل آن قرار داده شده، اگر اين مانند ظهار كفاره مرتبه باشد و بگوئيم اين بدل از آخری قرار گرفته، اين صحيح است، اما اگر ماه مبارک رمضان باشد كه مخيره است، بعد از اينكه قرار شد اين خصال ثلاث نباشد، چه خصوصيتی دارد كه اين هيجده روز فقط از شصت مسكين كه در عرض دو قسم ديگر است، بدل قرار گيرد؟ از اين معلوم می‏شود كه از نظر مبدل، اطعام ستين مسكيناً تعين داشته و تخييری نبوده، لذا ايشان استظهار می‏كند كه اين روايت كفاره ماه مبارک رمضان را شامل نيست.

اين استدلال ايشان تمام نيست، به خاطر اينكه ممكن است در ماه مبارک رمضان در رتبه متقدم بر اين هيجده روز هر سه خصال در عرض هم باشد اما بدليت مخصوص به يكی از آنها باشد و نسبت به بقيه صلاحيت بدليت نداشته باشد، چون برای موارد مختلف مانند حج و صوم و موارد ديگر فقط نسبت به اطعام اصل كلی هست كه به جای هر ده اطعام سه روز قرار می‏گيرد و در دو قسم ديگر نيست. مرحوم شيخ مفيد در مقنعه روايتی نقل می‏كند كه می‏گويد اگر كسی نتوانست شصت روز روزه بگيرد، هيجده روز روزه بگيرد، در جائی روايات تفسير می‏شود كه ابهامی داشته باشد، ايشان اينجا اين روایت را تفسير می‏كند، و اين به اين خاطر است كه بدل شدن هيجده روز روزه برای شصت روز روزه در فقه سابقه ندارد، می‏فرمايد چون شصت روز روزه برابر با اطعام شصت مسكين است و هر ده اطعام مسكين با سه روز روزه برابر است، كأنه كسی كه نمی‏تواند شصت روز روزه بگيرد و قهراً بايد فرض شود كه معادل آن را نيز نمی‏تواند انجام دهد، معادل آن اطعام شصت مسكين است، اگر معادل را نتوانست، بايد بدل معادل را كه هيجده روز روزه است، انجام دهد، مستقيماً هيجده روز روزه بدل برای شصت روز روزه در فقه سابقه ندارد، ايشان اين را توجيه می‏كند. بنابراين، ممكن است بگوئيم كه مانعی ندارد كه روايت مربوط به کفاره ماه مبارک رمضان باشد، مبدل و آن كه ابتداءاً در رتبه متقدم است، كفاره مخيره است، اما وقتی اين كفاره مخيره با تمام مصاديق آن ممكن نشد، بايد بدل يكی از اين مصاديق كه بنابر قانون كلی بدل دارد و آن اطعام شصت مسكين است، انجام شود، لذا صرف اينكه در روايت از اطعام شصت مسكين بدل قرار گرفته، دليل بر اين نيست كه اختياراً شصت مسكين تعييناً لازم است تا ماه مبارک رمضان خارج باشد.

مرحوم آقای خوئی در قسمتی مشابه با كلام مرحوم آقای حكيم بيان می‏كند و قسمتی نيز اضافه دارد، حتی در باب ظهار كه مرتبه است و در روايت هست كه اگر اين كفاره مرتبه نشد، هيجده روز روزه بگيرد، برای خاطر اينكه بدل از اطعام شصت مسكين و قسم آخری است، ايشان می‏فرمايد دليل اينكه بدل از آخری قرار گرفته، اين است كه در باب ظهار فائت آخری است، بنابراين، روايت ابی بصير و سماعه كه مورد بحث است، گرچه اسمی از ظهار نبرده اما از آن استفاده می‏شود كه ظهار را می‏خواهد بگويد، چون كأنه فائت اطعام ستين مسكين قرار گرفته و بدل آن را اين قرار داده، همانطور كه در باب ظهار تصريح كرده و ترتيب قائل شده و از آخری قرار داده، چون آن فائت است، همين مطلب در اينجا چون بدل از اطعام ستين قرار گرفته، معلوم می‏شود كه اين ترتيبی است و در مورد ظهار است، مرحوم آقای خوئی يكی از اين راه بيان می‏كند. و بيان ديگر ايشان از اين راه است كه تعبير اين است كه كان عليه صوم شهرين متتابعين، از اينكه عليه به نحو تعيين آورده، معلوم می‏شود كه كفاره مخيره نيست و كفاره معينه است، چون در كفاره مخيره طبق تحقيق فرد فرد ثلاثه به ذمه نمی‏آيد و جامع بين ثلاثه به ذمه می‏آيد، و اينجا يكی از اين ثلاثه را گفته، از اينكه جامع نيامده و قسمت خاصی آمده، معلوم می‏شود كه مربوط به ماه مبارک رمضان نيست و مربوط به ظهار است.

اولاً، در بيان ايشان مسامحه‏ای شده كه در بيان مرحوم آقای حكيم نيست، و آن اين است كه اگر اين بيان تمام باشد، بايد بگوئيم اين کفاره مرتبه را می‏گويد و کفاره مرتبه اختصاص به کفاره ظهار ندارد، در قتل خطائی نيز کفاره در مرتبه آخر اطعام ستين مسكين است، مرحوم آقای حكيم کفاره مرتبه تعبير می‏كند و خصوص ظهار تعبير نمی‏كند، مرحوم آقای خوئی به خصوص ظهار منطبق می‏كند، اين وجهی ندارد.

ثانياً، اصل استدلال ايشان كه به ترتيب ذكر كرده و فائت آخری است، مطلب درستی نيست، وقتی گفته می‏شود وظيفه داريد نماز را با وضوی كامل بخوانيد و اگر نمی‏توانيد با وضوی جبيره‏ای بخوانيد و اگر نمی‏توانيد با تيمم بخوانيد و اگر از همه اينها عاجز شديد و بايد نماز قضا شود، فائت نماز با تيمم نيست و بلكه نماز با مصلحت اولی است و آن با وضوی كامل است، در بسياری از موارد بايد به مصلحت اولی رجوع شود، اين كه ايشان فرموده، نكته بدليت برای آن نيست، نكته آن اين است كه به حسب فقه شيعه در موارد مختلف، سه روز روزه در برابر اطعام ده مسکين قرار می‏گيرد، اين قانون در اين قسم به طور كلی هست و در آن دو قسم نيست، به اين خاطر گفته و برای اين نگفته كه دو قسم ديگر فوت نشده و فائت آخری است.

ثالثاً، وجه ديگری كه ايشان درباره عليه گفته كه در واجب مخير آن كه بر عهده شخص می‏آيد، جامع بين افراد می‏آيد، و اينجا يكی از اينها ذكر شده، از اين معلوم می‏شود كه کفاره ماه مبارک رمضان را كه واجب مخير است، نمی‏خواهد بگويد. البته اين را كه ايشان می‏فرمايد که «عليه» واجب مخير را نمی‌گيرد، از اين جهت نيست كه اطلاق وجوب يا امر اقتضای تعيينيت می‏كند، بلکه از جهت وضع كلام است، در واجب تخييری ضرورت و لابديت برای جامع بين ثلاثه است، و اگر يک امر واجب خوانده شد خصوص واجب تعيينی مراد است.

در توضيح اين مطلب می‌گوييم که در عام شمولی، حكمی كه به كلی تعلق می‏گيرد، انحلالی می‏شود و به افراد نيز تعلق می‏گيرد، ولی در عام بدلی، حکم انحلالی نيست، اگر گفتند احترام علماء لازم است، اين حکم انحلال پيدا می‏كند و به افراد نيز سرايت می‏كند، و اگر گفتند اكرم عالماً، اين حکم انحلال پيدا نمی‏كند و نمی‏توانيم بگوئيم كه ذمه او به احترام زيد اشتغال دارد، در بحث ما نيز در واجب تخييری وجوب به جامع علی البدل تعلق گرفته و حکم جامع علی البدل را نمی‌توان به فرد فرد سرايت دهيم، و چون در روايت با تعبير عليه خصوص صيام شهرين متتابعين را واجب دانسته، اين معلوم می‏شود واجب مخير نيست كه حكم به جامع تعلق می‏گيرد و جامع واجب می‏شود.

اين مبنا درست است و نظر مختار نيز همين است كه دلالت «عليه کذا» بر واجب تعيينی بودن به اطلاق نيست و دلالت وضعی كلام است، اما سؤال اين است كه در اين روايت می‏گويد عليه شهرين متتابعين، اگر مراد کفاره مرتبه هم باشد، چگونه عليه شهرين متتابعين را به آن تطبيق می‏كنيد؟ ايشان اين را اينگونه حل می‏كند كه قبل از عليه كلمه كان آمده، يعنی قبلاً بوده و فعلاً نيست، آن دو قسم ديگر اصلاً از اول نبوده، به اين جهت شهرين متتابعين گفته شده و عتق رقبه و ستين مسكيناً گفته نشده است. ما عرض می‌کنيم: اولاً، روايت با كان نيست، در تهذيب و استبصار در روايت ابی بصير و سماعه كلمه يكون است. و ثانياً، اين را كه قبلاً بوده و فعلاً نيست، در كفاره مخيره نيز می‏توانيم بگوئيم كه اين كفاره مخيره بوده منتها اگر در اين كفاره از دو قسم ديگر عاجز شد، فقط به يكی از اينها قادر بوده و از آن نيز عاجز شده، می‏توانيم تعبير «عليه صيام شهرين متتابعين» را به کار ببريم، در آن دو قسم كه از اول قادر نبوده، امر فعلی بر آن دو قسم نبوده، اينجا «عليه» را حكم تكليفی بگيريم، حكم تكليفی بر آن دو قسم نبوده، چون عاجز بوده، حكم تكليفی به شهرين متتابعين تعلق گرفته و بعد از آن عاجز شده است.

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : اينكه حكم كنيم در واجب تخييری هم در فرض قدرت بر برخی اقسام و هم بر فرض عدم قدرت تكليف به جامع تعلق نگرفته و به افراد تعلق گرفته، نقض‏هائی غير قابل حل پيدا می‏شود، ولی اگر بگوئيم ابتداءاً تكليف به جامع تعلق گرفته اما اگر دو فرد از آن متعذر شد، انسان می‏تواند بگويد تكليف به جامع است و می‏تواند بگويد تكليف به فرد مقدور است، اما اگر هنوز قادر است، نمی‏توانيم متعلق به افراد بدانيم و بايد متعلق به جامع بدانيم و در غير اين صورت، اشكال پيدا می‏كند.

فرض مسئله را اينگونه بگيريم كه قبلاً برای شهرين متتابعين قدرت داشته و بعد اين قدرت زائل شده، اگر مرتبه بوده، آن دو قسم ديگر به دليل عجز، خطاب نداشته، و اگر مخيره بوده، آن دو قسم ديگر به دليل عجز، خطاب نداشته، با مرتبه و مخيره سازگار است.

منتها كلمه يكون در اينجا اشكالی ندارد، به خاطر اينكه گاهی جمله اخباريه است، در جملات اخباريه در موارد كان كلمه يكون گفته نمی‏شود، اما اگر انشائی و شبيه به شرطی باشد، گفته می‏شود كه شخصی است كه يكون غنياً ثم صار فقيراً، يكون قادراً فعجز، حكم يکون در اينجا با كان يكسان است، اين تصور را بگوئيم، مورد روايت اين است كه كسی قبلاً می‏توانسته شصت روز روزه را بگيرد و نگرفته و حالا ديگر نمی‏تواند بگيرد، حضرت فرموده‏اند كه هيجده روز روزه بگيرد.

بنابراين، اينكه مرحوم آقای خوئی از دو راه شاهد آورده كه معلوم می‏شود اين مربوط به ظهار است، شاهد نيست.

قبل از مرحوم آقای حكيم كسی اين را منحصر به مرتبه يا ظهار نكرده و فقط مرحوم محقق اردبيلی در مجمع الفائده در اطلاق آن شبهه دارد. بسياری به اين روايت برای قول به هيجده روز تمسک كرده‏اند.

و برخی نيز به روايت وارده در ظهار كه به هيجده روز تصريح كرده، استدلال كرده‏اند و گفته‏اند كه لحن آن روايت اين است كه می‏گويد سه روز روزه در مقابل اطعام ده مسکين است، كأنه می‏خواهد ضابطه ارائه دهد و هر جا مشابه باشد، قهراً بدل قرار می‏گيرد، و هيجده روز مطابق شصت روز، چه تخييری و چه تعيينی باشد، در حقيقت با تعبير اينكه سه روز روزه معادل با اطعام ده مسکين می‏شود، می‏خواهند الغاء خصوصيت كنند نه اينكه در باب ظهار سه روز روزه در مقابل اطعام ده مسکين قرار می‏گيرد، اشاره به آن اصل كلی اصطيادی فقهی است كه سه روز روزه در مقابل اطعام ده مسکين قرار می‏گيرد، قهراً به مورد بحث نيز سرايت می‏كند، حالا آن برای تأييد است.

«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»