99. كتاب صوم/سال اول 87/02/23
باسمه تعالي
كتاب صوم/سال اول : شماره 99 تاریخ : 87/02/23
بحث در نوم در نهار ماه مبارك رمضان در فرض علم به احتلام بود، در مقابل ادله عامه كه بر بطلان صوم به وسيله امناء دلالت دارد، رواياتي در باب احتلام هست كه آن روايات مخصص روايات مبطل بودن امناء است.
يكي از روايات احتلام، روايت قرب الأسناد عن محمد بن وليد عن عبد الله بن بكير: «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ بِالنَّهَارِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ، ثُمَّ اسْتَيْقَظَ، أَ يُتِمُّ صوْمَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ»[1]. اطلاق اين روايت شامل معتاد و غير معتاد به احتلام در نوم در نهار است. در سند روايت كه محمد بن وليد قرار گرفته، غير از اينكه شهرت اقتضا ميكند كه محمد بن وليد خزاز باشد، در قرب الأسناد رواياتي كه از محمد بن وليد دارد، در يك جا مشخص او را خزاز ذكر كرده، و مرحوم نجاشي در مورد محمد بن وليد خزاز مينويسد «ثقة عين نقي الحديث»[2] و اين بيش از متعارف توثيق است، و از مشاهير و معاريف هم هست. اين روايت اخص مطلق از روايات امناء است و دلالت ميكند كه در احتلام قضاء و كفاره نيست، عدم كفاره از سكوت روايت استفاده ميشود.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): اجنب يعني صار جنباً و محتلم شده، معناي آن خصوص اين نيست كه خود را جنب كرده، جنب شده و سبب جنابت چه جماع و چه احتلام و چه هر چيز ديگر باشد.
موثقه ابن بكير كه در باب 11 با سألته آمده و در باب 13 آن را به طور كامل نقل كرده است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُجْنِبُ ثُمَّ يَنَامُ حَتَّى يُصْبِحَ أَ يَصُومُ ذَلِكَ الْيَوْمَ تَطَوُّعاً فَقَالَ أَ لَيْسَ هُوَ بِالْخِيَارِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نِصْفِ النَّهَارِ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَحْتَلِمُ بِالنَّهَارِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ يُتِمُّ صَوْمَهُ كَمَا هُوَ فَقَالَ لَا بَأْسَ»[3]
«يُجْنِبُ ثُمَّ يَنَامُ حَتَّى يُصْبِحَ أَ يَصُومُ ذَلِكَ الْيَوْمَ تَطَوُّعاً؟» اين در غير ماه مبارك رمضان است، كأنه بقاء بر جنابت اشكالي ندارد، چون در مستحب است، حضرت ميفرمايند تا ظهر ميتواند نيت كند، جمعاً بين الادله عرض كردم كه در صوم مستحب تا غروب نيز ميتوان نيت كرد ولي تأكداً قبل از ظهر نيت شود و الا آن كمال را ندارد، «فَقَالَ أَ لَيْسَ هُوَ بِالْخِيَارِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نِصْفِ النَّهَارِ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَحْتَلِمُ بِالنَّهَارِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ يُتِمُّ صَوْمَهُ كَمَا هُوَ فَقَالَ لَا بَأْسَ». به نظر ميرسد كه دلالت اين روايت مشكل است، چون در تعبير «كَمَا هُوَ» در سؤال احتمال قوي هست كه به معناي اين است كه هنوز غسل نكرده، چون در بعضي روايات هست كه حق ندارد بدون غسل كردن بخوابد، سؤال از اين است كه بدون غسل بخواهد بخوابد، حضرت ميفرمايند اشكالي ندارد، در اينطور مسائلي كه از فروع يك مسئلهاي است، نميتوان اطلاق گيري نمود كه شامل حتي صورت علم به احتلام نيز ميباشد، كأنه اين سؤال در جائي است كه اگر غسل ميكرد، ميدانست خوابيدن او در نهار مشكلي ندارد، حالا غسل نكرده ميخواهد در نهار بخوابد، حضرت ميفرمايند اشكالي ندارد، ديگر راجع به اينكه غسل نكرده با چه شرائطي اشكال ندارد، از اين جهات اطلاقي ندارد، اين شبهه وجود دارد.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): «يُتِمُّ صَوْمَهُ كَمَا هُوَ» يعني الآن كه بيدار شده، غسل نكرده ممكن است ادامه داشته باشد، الآن در حال جنابت است، زودتر خود را از ناحيه جنابت خارج كند، اين جاي شبهه است كه بقاء اختياراً، حالا به حكم اضطرار شارع بگويد اگر شد بشود، ولي بقيه روزه را با حالت جنابت كه حالت بُعدي از ساحت ربوبي است، به نظر ما تمسك به اين روايت مشكل است.
روايت ديگري هست كه ديگر آن هيچ اطلاقي ندارد، «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ بَعْضِ مَوَالِيهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ احْتِلَامِ الصَّائِمِ- قَالَ فَقَالَ إِذَا احْتَلَمَ نَهَاراً فِي شَهْرِ رَمَضَانَ- (فَلَا يَنَمْ) حَتَّى يَغْتَسِلَ- وَ إِنْ أَجْنَبَ لَيْلًا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ- فَلَا يَنَامُ إِلَّا سَاعَةً حَتَّى يَغْتَسِلَ»[4] كه در حاشيه استظهار كرديم كه بر اساس روايت ديگر، مراد از «بَعْضِ مَوَالِيهِ»، ابي بصير است. در بعضي «إِلَّا سَاعَةً» نيز ندارد، به حسب نقل تهذيب[5]. اين روايت اطلاقي ندارد كه شامل اين صورت نيز بشود كه حتي در صورت علم به احتلام پس از خواب اشكالي ندارد.
مقنعه هم همينطور است كه «رُوِيَ أَنَّهُ مَنْ احْتَلَمَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَا يَنَام حَتَّى يَغْتَسِلَ»[6] اما به اينكه اگر بعد از غسل خوابيد، در تمام موارد احتلام بي اشكال است، ناظر نيست و اطلاق ندارد.
همان روايت قرب الأسناد كه به دليل عبد الله بن بكير فطحي موثقه است، اطلاق داشت.
مرحوم آقاي حكيم هيچكدام از اين روايات را نقل نكرده است و فقط به روايت عمر بن يزيد تمسك كرده، و مرحوم آقاي خوئي نيز اين روايت را آورده و روايت عبد الله بن ميمون قداح را نيز آورده است كه ايشان اين را صحيحه تعبير ميكند، بايد مراجعه كنم كه راجع به قداح از چه جهت صحيحه تعبير ميكند، «عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَيِّ عِلَّةٍ لَا يُفَطِّرُ الِاحْتِلَامُ الصَّائِمَ- وَ النِّكَاحُ يُفَطِّرُ الصَّائِمَ- قَالَ لِأَنَّ النِّكَاحَ فِعْلُهُ وَ الِاحْتِلَامَ مَفْعُولٌ بِهِ»[7].
اين مطلب را بايد در نظر گرفت كه امري كه تحت اختيار كسي هست، با صرف تحت اختيار بودن نميشود آن را به شخص نسبت داد و قيام آن نسبت به او قيام صدوري و فاعلي بدانيم، اگر كسي به ايستاده در جائي سيلي بزند، فاعل اين زدن سيلي همان ضارب است و نسبت به او قيام صدوري دارد، و لو به شخص مضروب واقع شده و براي مضروب قيام حلولي پيدا كرده، ولي چون بودن اين در اينجا در اين عمل دخالت دارد، سبب نميشود كه بگوئيم فاعل مضروب است، فاعل همين زننده و ضارب است، و فرقي بين اين نيست كه قدرت بر اين كار داشته باشد يا نداشته باشد، حتي در قدرت اگر خودش بعضي از مقدمات آن را عن اختيار ايجاد كرده يا نكرده باشد، شخص به جائي ميرود كه ميداند اشخاص او را اذيت ميكنند اما نميشود گفت كه خودش به خودش اذيت كرده است.
حالا مرحوم آقاي حكيم و مرحوم آقاي خوئي كه از نظر دلالت تمام دانستهاند، ميگويند اين شخص كه محتلم شده و لو ميدانسته اگر بخوابد محتلم خواهد شد، اين احتلام درست است كه به خود شخص با قيام حلولي قائم است اما به اين شخص، فاعل احتلام گفته نميشود، محتلم مفعول به است و فاعل نيست و كأنه شرط در باب ابطال اين است كه فاعل باشد، در باب جماع فاعل است، در باب احتلام مطلقا مفعول به است، اين آقايان اينطور معنا كردهاند.
ولي به نظر ميرسد كه يك معناي ديگري در اينجا هست كه حدس ميزنم آقايان در موارد ديگر به آن ملتزم باشند، و آن اين است كه تفاوت بين اين دو صورت اين است كه در باب جماع اختياراً عمل را انجام داده، ولي از آنجا كه در اكثر تعليلها فروض متعارفه در نظر گرفته ميشود، در احتلام به حسب متعارف خود شخص خود را محتلم نكرده و غير اختياري بوده، و در باب صوم ارتكاب مفطرات اختياراً مبطل است و در غير اختياري مبطل نيست، لازم نيست كه شخص فاعل باشد همين كه اختياري باشد، كافي است، مرحوم آقاي حكيم و ديگران ميگويند ترك خلال دندان با علم به ورود به جوف در اثناء روز در حال خواب جايز نيست، چون شارع ميگويد ورود به جوف اختياراً ممنوع است، لازم نيست اكل باشد، اگر شخص ميداند كه اگر وارد حوض شود، ديگري سر او را به زير آب فرو ميبرد، جايز نيست وارد شود، يا زن كه موطوئه واقع ميشود، فاعل ديگري است و زن منع نكرده است، اگر زن بداند كه اگر به جائي برود، موطوئه واقع ميشود، از ظواهر ادله استفاده ميشود كه حق ندارد در ماه مبارك رمضان به آنجا برود.
پس، به نظر ميرسد كه ظاهر اين روايت اين است كه متعارف را در نظر گرفته و گفته كه احتلام اختياري نبوده و جماع اختياري بوده است. بنابراين، بر اساس «العلة يعمم و يخصص» بنابر مباني قوم كه مرحوم آقاي خوئي نيز قبول دارد، عكس اين نتيجه گرفته ميشود، و آن اين است كه در جائي كه احتلام بر خلاف متعارف اختياري باشد و اجناب اختياري باشد مانند اينكه با خوابيدن در صورت علم به احتلام جنابت حاصل شود، اين بايد مبطل باشد، به نظر مختار، اگر اين روايت دليل بر خلاف نباشد، دليل بر فرمايش آقايان نيست و به اين نميشود استدلال كرد.
و علاوه، اشكال ديگري كه به كلام مرحوم آقاي حكيم وارد است كه مرحوم آقاي خوئي اين اشكال را ذكر كرده، اين است كه اين روايت ضعيف السند است، مرحوم آقاي خوئي دلالت را تمام دانسته و اشكال سندي كرده است.
به هر حال، آن موثقه ابن بكير در قرب الأسناد براي تخصيص زدن ادله امناء كفايت ميكند.
مرحوم آقاي خوئي در مورد روايت عبد الله بن ميمون قداح كه ميگويد سه چيز موجب بطلان نميشود كه يكي از آنها احتلام است، صحيحه تعبير ميكند و ميگويد اطلاق آن شامل ميشود، بايد سند اين روايت را نگاه كنم.
مسألة 14: «إذا علم من نفسه أنه لو نام في نهار رمضان يحتلم فالأحوط تركه و إن كان الظاهر جوازه خصوصا إذا كان الترك موجبا للحرج»[8]. اين را مورد بررسي قرار داديم.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): نميخواهد به ادله حرج استدلال كند، ميخواهيم بگوئيم اين واضحتر است، چون به حسب ظواهر روايات، در احكام وضعيه نيز به لا حرج استدلال شده است، در جلسه قبل سؤال خوبي مطرح شد، ما ميگوئيم ادله حرج نسبت به محرمات حاكم نيست و بر واجبات حاكم است، منتها در مانند صوم كه ميگويد اين و آن حرام است، براي خاطر اين است كه واجب از بين ميرود، چون اين كار را بكند، روزه كه واجب است از بين ميرود، اين از قبيل واجبات است و لا حرج بر آن حاكم است، حالا حكم تكليفي را عرض كنم، حرج زائد بر اصل صوم، منشأ شد كه روزهدار آب بخورد، تكليفاً اشكالي ندارد، حالا وضع بحث ديگري است، اينها را قائل به حكومت هستيم.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): حالا فرعي را عرض ميكنم كه ادله حاصره را نيز توضيح خواهم داد.
مسألة 15: «يجوز للمحتلم في النهار الاستبراء بالبول أو الخرطات و ان علم بخروج بقايا المني في المجرى و لا يجب عليه التحفظ بعد الانزال من خروج المني إن استيقظ قبله خصوصا مع الإضرار و الحرج»[9].
مرحوم آقاي حكيم بر اساس همان معنائي كه براي روايت عمر بن يزيد فرمود، ميفرمايد كه بايد امناء فعل او باشد، مانع شدن از خروج مني به سبب احتلام پس از بيدار شدن، فعل او نيست، لذا مبطل نيست، و همين را فارق بين اينجا و مسئله ورود بقاياي غذاي لابلاي دندان در حال خواب قرار ميدهد و ميگويد آنجا اين را نداريم كه بايد فعل شخص باشد، پس، كأنه ادله اقتضا ميكند كه بايد امساك كند و مانع شود، اما در اينجا چون فعل او بودن قيد شده، اين فعل او نيست.
اين البته فارق بين اين دو مسئله نيست، براي اينكه در فرض اكل تعليل شده كه «لِأَنَّهُ أَكَلَ مُتَعَمِّداً»[10]، حالا تعمد را كاري نداريم، شما ميگوئيد لأنه جامع، براي اينكه مجامع بر شخص صدق ميكند و فعل او است، آنجا نيز استفاده ميشود كه در اكل و شرب نيز بايد فعل او باشد و حتي فعل عمدي او باشد، بالاتر از فعل بودن، تعمد نيز معتبر است، از آن تعليلات استفاده ميشود كه در باب اكل و شرب فعل عمدي مبطل است.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): در روايت هست كه گمان ميكرد وقت اذان مغرب و شب فرا رسيده، و بعد معلوم ميشود كه هنوز شب نشده بود، حضرت ميفرمايند «لِأَنَّهُ أَكَلَ مُتَعَمِّداً»، فتوا نيز همين است.
خلاصه، در موارد ديگر چه با تناسب حكم و موضوع و چه با چيز ديگر، استظهار كرديد كه منظور اين است كه معده خالي بماند و گرسنگي درك شود، اينها جنبههاي مقدمي دارد منتها اختيار شرط است، فرض كنيد در اينجا حرج نيست و ضرر هم ندارد و ميتوانست ممانعت كند كه با حالت جنابت نباشد، اين بتوانيم از روايت عمر بن يزيد ضعيف السند بنابر معنائي كه عرض كردم نه به معنائي كه مرحوم آقاي حكيم فرمود، كه ظاهراً مراد آن اين است كه عرض ميكردم، در اينجا ممانعت كند، چرا ممانعت نكرده، اين اختياري خودش است، اگر شخص وارد آب شود، اگر ممانعت نكند و از آب خارج نشود، سر او به زير آب ميرود، اينجا نيز همين كار را بكند، اين را چطور نگوئيم؟
مرحوم آقاي خوئي اين را اينگونه ميفرمايد و حرف درستي هم هست كه در اينكه شخص كه محتلم شد، باطل نيست، به اين تنبيه نشده كه اگر نميتوانست از محتلم شدن خود ممانعت كند، اطلاق ادله احتلام اين صورت را شامل ميشود، اين مطلب احتياج به تنبيه داشت و چون تنبيه نشده، اطلاق اين ادله شامل صورت قدرت بر ممانعت نيز ميشود و لازم نيست ممانعت شود و باطل نيست.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): هم اطلاق مقامي هست و هم ممكن است كسي اطلاق لفظي بگويد اينكه ميگويد محتلم باطل نميشود، اين نيز يكي از مصاديق محتلم است، متعارف محتلم ممانعت نميكند.
يك بحث ديگري اينجا هست كه در اثناء خواب كه خارج شده، آيا استبراء جايز است؟ يك وجه اين است كه كسي بگويد استبراء اشكالي ندارد، چون رواياتي كه امناء را منع كرده بود، بگوئيم آن روايات «ذَلِكَ أَنَّ جَنَابَتَهُ كَانَتْ فِي وَقْتٍ حَلَالٍ»[11] در جائي است كه به وسيله عمل جنابت حاصل شود، ولي اينجا به وسيله استبراء و بول جنابت حاصل نميشود، لذا آن روايت كه استفاده ميشود امناء موجب بطلان است، اين مورد را شامل نيست. و در روايات ديگر ممكن است كسي اين را ادعا كند كه دليل نداريم كه مبطل فقط اجناب است كه وقتي جنب شد، چيز ديگري اشكالي نداشته باشد، بلكه به حسب ذوق عرفي خلاف آن هست، كسي محتلم شده بود و از خواب بيدار شد، نميتواند بعد از احتلام و قبل از غسل جماع يا استمناء كند، شما به اين قائل نيستيد.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): ميخواهم به حرف مرحوم آقاي خوئي اشكال كنم.
پس، از اين استفاده ميشود كه مسئله وقاع و استمناء موضوعيت دارد و مقدمه براي احداث جنابت نيست.
البته در عين حال ممكن است اين مطلب را عرض كنيم كه در صحيحه محمد بن مسلم يكي از مفطرات را نساء قرار داده، و ثابت شد كه امناء نيز باطل ميكند، يكي از جهاتي كه دخالت دارد گاهي در مقسم تصرف ميكنيم و ميگوئيم منظور امور متعارف است و گاهي براي اقسام تفسيري ميكنيم، ممكن است بگوئيم منظور از نساء اموري است كه شأنيت اجناب براي شخص دارد، فرد متعارف نساء است، امناء شأنيت دارد، و لو به وسيله اينكه قبلاً علت و جنابت حاصل شده، فعليت پيدا نكند، چيزي كه شأنيت امناء و جنابت دارد، ممنوع است، و نساء كه تعبير شده، به عنوان فرد روشن و بارز است، قهراً آن مواردي كه مرحوم آقاي خوئي ميفرمود به آنها تمسك ميكنيم و حكم به جواز ميكنيم، بگوئيم بعد از ديدن بعضي از ادله ديگر، غير از رواياتي كه ايشان اخص مطلق قرار داده، به وسيله ادله ديگر بگوئيم مراد از نساء مقتضي جنابت پيدا كردن است.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): چه تداخل و چه غير تداخل، دو جنابت پيدا نميكند و جنب دوباره جنب نميشود، بحث تداخل در جائي است كه قابل تكرر باشد، اما اينها قابل تكرر نيست، اول مثال ميزنند، اين را همه قبول دارند و اختلافي نيست.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): بنابر نظر مختار كه خيلي روشن است، ما ميگوئيم جماع موضوعيت دارد و از رواياتي مانند «يَعْبَثُ بِأَهْلِهِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ حَتَّى يُمْنِيَ»[12] استفاده ميكنيم كه بين اينكه جنب باشد يا نباشد، تفاوتي وجود ندارد، محتلم شده و از خواب بيدار ميشود و يعبث بأهله حتي يمني يا نشده، از اين استفاده ميكنيم كه حق چنين كاري ندارد.
پس، اين وجه تمام نيست كه بگوئيم در مورد كسي است كه جنب نشده باشد و اين ادله مورد جنب شده را شامل نيست، ادامه مسئله را در جلسه آينده پي ميگيريم.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»
[1] . قرب الإسناد (ط – القديمة)، ج1، ص: 78
[2] . رجال النجاشي – فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 345
[3] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص: 105
[4] . وسائل الشيعة، ج10، ص: 64
[5] . «عَنْهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ بَعْضِ مَوَالِيهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ احْتِلَامِ الصَّائِمِ قَالَ فَقَالَ إِذَا احْتَلَمَ نَهَاراً فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَا يَنَمْ حَتَّى يَغْتَسِلَ». تهذيب الأحكام، ج4، ص: 212
[6] . المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 348
[7] . وسائل الشيعة، ج10، ص: 104
[8] . المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم1، ص: 120
[9] . المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم1، ص: 121
[10] . «فَمَنْ أَكَلَ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ اللَّيْلُ فَعَلَيْهِ قَضَاؤُهُ لِأَنَّهُ أَكَلَ مُتَعَمِّداً». الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص: 100
[11] . «ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْقَمَّاطِ أَنَّهُ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَمَّنْ أَجْنَبَ فِي أَوَّلِ اللَّيْلِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَنَامَ حَتَّى أَصْبَحَ قَالَ لَا شَيْءَ عَلَيْهِ وَ ذَلِكَ أَنَّ جَنَابَتَهُ كَانَتْ فِي وَقْتٍ حَلَالٍ». من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 119
[12] . «عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَعْبَثُ بِأَهْلِهِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ حَتَّى يُمْنِيَ قَالَ عَلَيْهِ مِنَ الْكَفَّارَةِ مِثْلُ مَا عَلَى الَّذِي يُجَامِعُ». الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص: 103