موضوع :
سماع صوت اجنبیةخلاصه درس قبل و این جلسه
بحث در جلسه گذشته پیرامون این دو مسأله بود: 1ـ آیا ترقیق صوت بر بانوان جایز است؟ و آنها میتوانند طوری با نامحرم صحبت کنند که باعث التذاذ او شود؟ یا خیر؟ 2ـ آیا نامحرم میتواند به چنین صحبتی گوش فرا دهد؟
در این جلسه کلام مرحوم صاحب جواهر و مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خوئی را نقل کرده به نقد آن میپردازیم.
و ضمن تفسیر «طمع» و «خضوع در قول» استدلال به آیه شریفه «فلا تخضعن بالقول» را مورد بررسی قرار میدهیم.
ادامه بحث ترقیق کردن صوت توسط زنها
بررسی اقـوال فقهاء
کلام مرحوم صاحب جواهر
صاحب جواهر میفرماید: «ینبغی للمتدینة منهن اجتناب اسماع الصوت الذی فیه تهییج للسامع و تحسینه و ترقیقه حسبما أومأ الیه اللّه تعالی بقوله «فلا تخضعن بالقول» [1] الی آخره، کما انه ینبغی للمتدینین ترک سماع صوت الشابّة، الذی هو مثار الفتنة» [2] .
بیان مرحوم حکیم در توضیح کلام مرحوم صاحب جواهر
مرحوم آقای حکیم میفرمایند: ظاهر کلام صاحب جواهر این است که نازک کردن صدا بر بانوان ـ به استثناء همسران پیامبر(ص) حرام نیست همچنانکه شنیدن صدای نازک زنان نیز حرام نمیباشد و وجهش این است که آیه شریفه «فلا تخضعن بالقول» از احکام اختصاصی زنان پیامبر(ص) است و در مورد غیر آنها دلیلی بر تحریم نداریم [3] منتهی چون
ترقیقِ صدا و شنیدن صدای نازک مفاسدی در بر دارد مناسب است که از هر دو کار اجتناب شود.
توجیه و نقد کلام مرحوم حکیم
در توجیه کلام ایشان در جلسه گذشته گفته شد کلام ایشان در صورتی صحیح است که «اتقیتنّ» شرط و جزائش «فلا تخضعن» باشد، بر این اساس معنای آیه شریفه چنین است: «ای همسران پیامبر، شما مانند دیگر زنان نیستید (و احکام اختصاصی دارید) راه تقوای شما با بقیه فرق دارد اگر میخواهید تقوا داشته باشید، خضوع در قول نکنید، بنابر این جمله «ان اتقیتن …» توضیح صدر آیه شریفه (= لستن کاحدٍ من النساء) است و «فلا تخضعن بالقول» از احکام اختصاصی زنان پیامبر است.
اما آنچه در نقد کلام ایشان میتوان گفت اینکه دو نکته در کلام ایشان قابل ملاحظه است.
نکته اول: به نظر میرسد که این تفسیر خلاف ظاهر آیه شریفه است و ظاهر آیه این است که «اتقیتنّ» شرط متأخر و جزائش «لستن کاحدٍ من النساء» میباشد آیه میفرماید اگر شما تقوا پیشه کنید مانند سایر زنانی که تقوا پیشه میکنند نیستید بلکه ارزش تقوای شما بیشتر است. (کما اینکه مفسده گناه شما نیز بیشتر است) خوب راه تقوا چیست؟ و محقق تقوا کدام است؟ آیه پاسخ میدهد: بنابر این (یعنی اگر میخواهید تقوا داشته باشید) صدای خود را نازک نکنید. پس وظیفه آنها را معین میکند و معلوم نیست حکم اختصاصی باشد.
نکته دوم: اینکه مرحوم آقای حکیم وجه کلام مرحوم صاحب جواهر را چنین بیان میکنند که چون «فلا تخضعن» حکم اختصاصی همسران پیامبر(ص) است، پس بر دیگران ترقیق الصوت حرام نیست« ظاهراً صحیح نیست، وجه کلامشان در جواهر آمده است «ینبغی اجتناب الصوت … کما أنه ینبغی ترک سماع صوت الشابة الذی هو مثار الفتنة حسبماً أومأ الیه امیر المؤمنین علیه السلام فی تعلیم الناس فیما رواه عنه الصدوق قال «کان رسول الله صلی الله علیه و آله یسلّم علی النساء و یرددن علیه و کان امیر المؤمنین علیه السلام یسلّم
علی النساء و یکره ان یسلّم علی الشّابة منهنّ» [4] . [5] ازعبارت «کان یکره» معلوم میشود که حرام نبوده، بلکه مکروه بوده است.
بعلاوه در نازک کردن صدا معرضیت برای التذاذ و تحریک هست و از این روایت استفاده میشود که صرف معرضیت تحریک حرام نیست و کاری که محتمل است خودم یا دیگران را تحریک کند مکروه است و فقط کاری که در آن التذاذ قطعی است حرام است. بنابراین خضوع در قول و نازک کردن صدا که معرض التذاذ و تحریک هست حرام نیست و نهی در آیه شریفه «فلا تخضعن» به قرینه این روایت نهی تنزیهی است نه تحریمی.
بررسی کلام مرحوم صاحب جواهر
چون «کره» و یکره در لسان روایات اعم از کراهت اصطلاحی و حرمت است بنابر این قرینه نمیشود که در ظاهر آیه شریفه تصرّف کنیم.
کلام مرحوم آقای خوئی
بر همین اساس مرحوم آقای خوئی میفرمایند:
«فهی [= هذه الآیة] تدل علی حرمة اظهار المرأة صوتها للرجل الاجنبی مطلقاً من دون اختصاص لنساء النبی(ص) و الوجه فی ذلک ان الآیة الکریمة … تکلّفت بیان مطلبین: الاول: افضلیة نساء النبی(ص) من غیرهن ان اتقین، الثانی: بیان کیفیة التقوی و اسبابها … بتفریع عدّة امور و حیث ان من الواضح ان الذی یختصّ بنساء النبی(ص) هو المطلب الاول خاصةً و اما المطلب الثانی فلا اختصاص له بهنّ بل یشمل مطلق النساء کما یشهد له ذکر عدم التبرّج و اقامة الصلاة و ایتاء الزکات فی ضمنه … فتدلّ علی حرمة ترقیق الصوت و تحسینه» [6]
نقد کلام مرحوم آقای خوئی
اینکه مرحوم آقای خوئی میفرمایند که از آیه شریفه استفاده میشود «فلا تخضعن حکمی عمومی است صحیح نیست و به نظر میرسد که آیه شریفه بر هیچ طرف دلالت ندارد و
نه اختصاصی بودن حکم از آن استفاده میشود و نه عمومی بودن حکم. برای روشن شدن مطلب به مثالهای زیر توجه فرمایید:
مثال اول: اگر گفتند «ای علماء شما اگر به وظائفتان عمل کنید مانند مردم عادی نیستید، بنابر این باید دیگران را خوب ارشاد کنید»، آیا معنای این جمله این است که ارشاد وظیفه عمومی مردم است؟
مثال دوم: اگر گفتند «ای دولتمردان، اگر به مسئولیتتان عمل کنید، مانند توده مردم نیستید، پس برای رسیدگی به مردم تلاش کنید» آیا بدین معنی است که همه مردم در مقابل رسیدگی به دیگران مسئولند؟ سرّ مطلب این است که آیه شریفه یکی از وظائف همسران پیامبر(ص) را بیان میکند و نسبت به وظائف دیگران ساکت است نه اینکه لفظ عامی داشته باشیم که حکم عمومی را بیان کند تا اشکال شود مگر مورد مخصص است! بلکه این آیه اقتضاءً از بیان حکم عمومی مردم قاصر است و کاری به حکم عام ندارد.
خلاصه: «فلا تخضعن بالقول» وظیفه زنان پیامبر(ص) را بیان میکند و در مورد اختصاصی بودن یا عمومی بودن این حکم ساکت است. البته اگر دلیلی عام داشتیم که هر حکمی که همسران پیامبر(ص) دارند دیگران نیز دارند الاّ ما خرج بالدلیل، با ضمیمه کردن آن دلیل استدلال به آیه شریفه تمام بود ولی چنین دلیل عامی نداریم و به تناسب حکم و موضوع و مانند آن عمومی بودن یا اختصاصی بودن حکم را میفهمیم.
تقریب صحیح برای استدلال به آیه شریفه
میتوانیم از تعلیل آیه شریفه حکم عام استفاده کنیم، زیرا اگر پس از بیان حکم، علت آن را ذکر کردند ظاهر این است که به امری تعبدی تعلیل نمیکنند بلکه مخاطب را به مرتکزات ذهنی خود ارجاع میدهند و نکتهای را بیان میکنند که عقل عملی مخاطب آن را درک میکند.
آیه میفرماید: ﴿فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض﴾ خضوع در قول ممنوع است چون بیماردلان را به طمع میاندازد و به فکر اقدامات حرام میافتند و روشن است که این تأثیر و مفسده داشتن و حرام بودن آن امری فراگیر است و این تعلیل متناسب با
حکمی عام است نه اختصاصی. بنابر این به مقتضای عموم علّت، بر هیچ مکلّفی جایز نیست با خضوع در قول زمینه طمع بیماردلان را فراهم کند.
تفسیر طمع
طمع یعنی چه؟ آیا شامل مطلق التذاذ میشود؟
سابقاً میگفتیم طمع مطلق التذاذ و خوش آمدن جنسی را در بر میگیرد پس کسی که از صحبت اجنبیّه لذت میبرد نمیتواند پای صحبت او بنشیند هر چند هیچ گونه تالی فاسد دیگری نداشته باشد.
ولی ظاهراً طمع معنای محدودتری دارد. زیرا التذاذ از مقتضای طبیعت بشری است و اختصاص به بیماردلان ندارد و بشر سالمی که غرائز جنسی در او از بین نرفته باشد نه تنها از گوش دادن و استماع صدای زیبا که از شنیدن و سماع آن نیز لذت میبرد و حال آنکه آیه شریفه میفرماید (اگر خضوع در قول کنید) بیماردلان به طمع میافتند معلوم میشود طمع معنای بالاتری است. بنابر این آیه شریفه مشعر بلکه نحوه ظهوری دارد که صرف التذاذ موجب حرمت نمیشود، نه چنین صحبتی حرام است و نه شنیدن آن و در صورتی که موجب طمع شنونده شود و دلش را تسخیر کرده به دنبال خود بکشد و به فکر اقدامات حرام بیندازد حرام میگردد. خلاصه آنکه آیه شریفه دلیل حرمت صحبت با لذت نیست بلکه نحوه ظهوری در حلیّت آن دارد و اگر بر همسران پیامبر(ص) حرام نباشد بر دیگر بانوان به طریق اولی حرام نیست.
ان قلت: این استدلال مبتنی بر مفهوم داشتن لقب (= فیطمع) است. و این مبنا مسلماً باطل است.
قلت: استدلال ما به عموم تعلیل است و همه آقایان علت را مخصص حکم در مورد خود میدانند.
اگر گفتند لاتشرب الخمر لانه مسکر استفاده میشود اگر خمری مسکر نبود حرام نیست. [7] در مانحن فیه نیز آیه شریفه میفرماید (خضوع در قول نکنید) زیرا موجب طمع بیمار دلان
میشود یعنی صحبتی که زمینه طمع را فراهم نمیکند حرام نیست. در نتیجه، حکم سه فرع بدست میآید:
فرع اول: زن نمیتواند با اجنبی با ریبه صحبت کند و او را به حرام بکشاند و بر اجنبی نیز شنیدن این صحبت حرام است.
فرع دوم: زن نمیتواند با اجنبی طوری صحبت کند که زمینه وقوع در حرام را فراهم کند و از تعلیل آیه کریمه و تناسب آن با حکم و ارتکازات شرعی و عرفی به ضمیمه معمّم بودن علت میفهمیم این حکم اختصاص به موردی که وقوع در حرام قطعی باشد ندارد بلکه موارد شک در وقوع در حرام را نیز شامل میشود.
فرع سوم: صحبت با لذّتی که قطعاً زمینه اقدامات حرام بعدی در آن نیست حرام نیست و شنیدن چنین کلامی نیز جایز است.
تفسیر «فلا تخضعن بالقول»
معنای خضوع در قول چیست؟
معنای اول: (نازک کردن صدا) مفسرین میفرمایند خضوع در قول یعنی نازک کردن صدا در مقابل درشت صحبت کردن، طبق این معنی «باء جارّه» برای تعدیه بکار رفته است.
معنای دوم: (آهسته کردن صدا) یعنی در مقابل نامحرم صدا را پایین نیاورید، بلند و با تکبّر صحبت کنید و با آهسته صحبت کردن خضوع نکنید، خضوع در صوت در مقابل رفع صوت است و مرادف خشوع در آیه شریفه ﴿ یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لاَ عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمٰنِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً ﴾ [8] است و مخالف معنای رفع صوت در آیه شریفه ﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ﴾ [9] میباشد.
معنای سوم: (مطالب خاضعانه بیان کردن) یعنی با گفتارتان خود را خاضع نکنید، «خواهش میکنم، امر بفرمائید، قربان شما، و …» نگویید.
امّا معنای اول، هر چند مطابق تفسیر مفسرین است و ایشان این معنی را ظاهر آیه شریفه و مقتضای معنای لغوی میدانند ولی به نظر میرسد که آیه شریفه چنین ظهوری ندارد و روایتی هم دال بر این تفسیر وارد نشده است که نتوانیم مخالفت کنیم و این
معنی، مراد آیه شریفه نیست. زیرا اولاً معنای خضوع نازک کردن نیست ثانیاً صوت غیر از قول است. اگر آیه میفرمود «فلا تخضعوا بالصوت» میگفتیم مربوط به کیفیت صدا و اداء کلمات است، قول صدای معنادار است یعنی گفتار، نباید «حرف» شما خاضعانه باشد.
از این نکته مناقشه معنای دوم نیز روشن میشود چون آیه نمیفرماید نباید صدایتان خاضعانه و آهسته باشد بعلاوه محرکیت صوت ربطی به آهسته بودن آن ندارد، صدای این خوانندهها که از مصادیق روشن صدای محرک است نوعاً بلند است نه آهسته.
بنابر این معنای سوم متعیّن است یعنی نباید مطالبی بگویید که نامحرم را به گونهای بر شما مسلط کند و کسی که دلی ناپاک دارد شما را صید خود و در اختیار خود بپندارد و طمع کرده به اندیشه حرام فرو رود.
نتیجه آنکه برای حرمت صدایی که موجب خوش آمدن نامحرم میشود نمیتوانیم به آیه شریفه «فلا تخضعن بالقول» استدلال کنیم.
دلیل دیگر بر حرمت صحبت کردن با التذاذ با نامحرم
کلام مرحوم آقای خوئی
مرحوم آقای خوئی برای حرمت به آیه شریفه غض استدلال کردهاند. [10]
تقریب استدلال: مراد از غض بصر، غمض عین کردن و صرف نظر کردن است. آیه میفرماید به طور کلی از نامحرم صرف نظر کنید و هیچ گونه ارتباطی ـ شهوانی و غیر شهوانی ـ با او برقرار نسازید ولی به قرینه «مِن» که در آیه بکار رفته، مطلق ارتباطات ممنوع نیست بلکه خصوص استمتاعات و روابط شهوانی حرام است و یکی از استمتاعات التذاذ از صدای نامحرم است.
نقد کلام مرحوم آقای خوئی
در مباحث گذشته (درس 27 به بعد) گفتیم:
اولاً: غض به معنای صرف نظر کردن نیست بلکه «غمض العین» است که معنی صرف نظر کردن را میدهد.
ثانیاً: «غض بصره» و «غض من بصره» مترادف است، و «من» در این ترکیب زائده است و تنها تأکید را میرساند، همچنانکه از استعمالات آن بدست میآید.
ثالثاً: اگر من تبعیضیه هم باشد، حداکثر استفاده میشود که مطلق ارتباط حرام نیست بلکه فیه تفصیل، امّا چه تفصیلی، «من» مشخص نمیکند.
«والسلام»