آیینۀ کرامت
بسم الله الرحمن الرحیم
آیینۀ کرامت
گرچه اوصاف باطنى و كمالات روحى و معنوى امامان دين و اولياى الهى در وصف نيايد و در ذكر نگنجد، ولى از آن جا كه گفتهاند :
آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگى بايد چشيد
به قطرهاى از درياى بىكران فضيلتهاى کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام اشاره مىرود تا كام تشنه مشتاقان حق و حقيقت و ره جويان طريق سعادت و معرفت را شهدى مهنا و آبى گوارا باشد.
کرامت کودکی
هنگامى كه سن مبارك امام حسن مجتبی علیه السلام به هفت سال رسيد، در مجلس جد بزرگوار خويش، نبى مكرّم اسلام ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ حاضر مىشد و چون وحى بر پيامبر نازل مىگشت، آن حضرت نيز با كمى سن، نداى روحانى وحى را با گوش جان و صفاى دل مىشنيد و حفظ مىفرمود و چون به نزد مادر مراجعت مىنمود، آن چه در مجلس نورانى وحى حفظ كرده بود، نزد مادر باز مىفرمود. وقتى پدر بزرگوارش، پيشواى موحّدان، على بن ابى طالب علیه السّلام ـ وارد منزل مىشد، مىديد آن چه از وحى نازل گرديده، همسر مكرمهاش نيز مىداند و به آن آگاه است. چون علت اين آگاهى باخبر شد روزى امام على علیه السّلام ـ در گوشهاى از منزل پنهان گشت تا فرزند دلبندش امام حسن علیه السّلام ـ از نزد پيامبر اكرم ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ بازگشت و خواست آن چه از وحى نازل گشته را در محضر مادر بيان كند، امّا حالش منقلب و بدنش مضطرب گرديد. وقتى مادر از حال دگرگون وى پرسيد، فرمود:
«لا تَعجَبينَ يا اُمّاهُ، فَإنَّ كبيراً يَسمَعُنى، فإستِماعُهُ قَد اَوْقَفَنى.»[1] ؛ مادر! متعجب مباش كه مولايى عظيم الشأن، كلامم را مىشنود و سخنم گوش مىدارد و همين امر عظيم، بيانم را قاصر و زبانم را از گفتن باز مىدارد.
چون سخن بدين جا رسيد، امام على علیه السّلام ـ از پرده در آمد و فرزند خويش را بوسيد و مورد لطف و مهر قرار داد.
احترام به امام حسین علیه السلام
تواضع همراه با احترام، سيرهى اجتماعى مردان خداست كه يكديگر را براى رضايت الهى، اكرام و احترام مىكنند. البته سرّ اين مطلب آن است كه غرض اصلى ايشان در روابط با يكديگر، جلب خشنودى پروردگار كريم است، نه هواهاى نفسانى و اغراض دنيوى و به همين دليل سن و سال را در اين ميان، نقش مهمى نيست. آن جا كه پاى رضاى پروردگار كريم در ميان است، بنده راستين، خود را در ميانه نمىبيند و جز به كسب رضايت محبوب، به چيزى ديگر نمىانديشد.
امام حسن مجتبى علیه السّلام ـ برادر كوچكتر خويش، حضرت اباعبدالله الحسين علیه السّلام ـ را به گونهاى احترام و تكريم مىفرمود كه گويى امام حسين علیه السّلام ـ از ايشان بزرگتر است؛ ابن عباس گويد: وقتى علت اين مطلب را از ايشان پرسيدم، فرمود: «هيبت حسين علیه السّلام ـ چون هيبت پدرم على علیه السّلام ـ ، مرا گرفته است.» نيز ابن عباس مىگويد: «آن امام همام را در جمع ياران و دوستان، صفا و صميميتى خاص بود و برخوردى بىتكلف و خودمانى داشت، ولى چون حسين علیه السّلام ـ وارد مىگشت، آن حضرت رفتار خويش را تغيير مىداد.»[2]
کریم خوبان
حضرت امام حسن مجتبى علیه السّلام ـ كه به كريم اهل بيت لقب يافت. هنگام وضو، رنگش زرد مىشد و بدنش مىلرزيد. چون علت آن را جويا مىشدند، مىفرمود:
«حَقٌّ على كُلِّ من وَقَفَ بين يَدَىْ رَبِّ العَرشِ اَن يَصْفَرَّ لَونُهُ و تَرَتعِدَ مَفاصِلُهُ.»[3] ؛ كسى كه مىخواهد در برابر پروردگار عرش بايستد، حق دارد كه رنگ چهرهاش ببازد و بدنش به لرزه درآيد.
آن گاه كه به مسجد مىرسيد، سر به سوى آسمان بلند مىكرد و مىفرمود:
«اِلهى! ضَيفُكَ بِبابِكَ يا مُحسِنُ! قد اَتاکَ المُسِىءُ، فَتجاوَزْ عن قَبيحِ ما عِندى بجَميلِ ما عِندَکَ، يا كَريمُ!»[4] ؛ معبودا ميهمان تو در آستانه بارگاه توست، اى احسان كننده كريم! گناهكارى به درگاهت آمده، پس در برابر زيبايىهاى خويش، زشتىهايى را كه در وجود من سراغ دارى، عفو فرماى.
حضرت امام صادق علیه السّلام ـ به نقل از امام سجاد علیه السّلام ـ ، در توصيف جدّ بزرگوارش اين گونه مىفرمايد :
«انّ الحسنَ بن علىِّ بنِ اَبى طَالبٍ ـعليهماالسّلام ـ كان اَعبَدَ النّاسِ فى زَمانِهِ و اَزهدَهُم و اَفضَلَهُم و كان اذا حَجَّ، حَجَّ ماشيآ و رُبّما مَشى حافيآ و كانَ اذا ذَكَرَ المَوتَ بَكى و اذا ذَكَرَ القبرَ بَكى و اذا ذَكَرَ البَعثَ وَ النُّشُورَ بَكى و اذا ذَكَرَ المَمَرَّ على الصِّراطِ بَكى و اذا ذَكَرَ العَرْضَ عَلَى اللهِ ـ تعالى ذِكرُهُ ـ شَهَقَ شَهْقَةً يُغْشى عليه منها. و كانَ اذا قام فى صلاتِهِ تَرتَعِدُ فَرائِصُهُ بينَ يَدَى رَبِّه ـعزّوجلّ ـ و كانَ اذا ذَكَر الجَنَّةَ والنّارَ، اِضطَرَبَ اضْطِرابَ السَّليم و سَأَلَ اللهَ الجَنَّةَ و تَعَوَّذَ به مِنَ النّارِ وَ كانَ علیه السّلام ـ لا يَقرأُ مِن كتابِ الله ـعزّوجلّ ـ (يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) اِلّا قالَ: لَبَّيکَ، اَللّهُمَّ لَبَّيکَ. وَ لَمْ يُرَ فى شَيءٍ مِن اَحْوالِهِ اِلّا ذاكرآ للهِ سبحانَه و كانَ اَصدَقَ النّاسِ لَهجةً و اَفصَحَهُم مَنطِقآ.»[5] ؛ همانا حسن بن على ـعليهماالسّلام ـ عابدترين، زاهدترين و بهترين مردم روزگار خويش بود؛ و چون به حج مىرفت، با پاى پياده طى طريق مىنمود و گاهى نيز پابرهنه، هنگامى كه از مرگ ياد مىنمود مىگريست و هر گاه از قبر ياد مىفرمود گريه مىكرد وچون از برانگيخته و زنده شدن مردگان در قيامت ياد مىكرد، مىگريست و وقتى گذشتن از پل صراط را به ياد مىآورد، اشك از چشمانش جارى مىشد و هرگاه عرضه شدن بر خداوند را به ياد مىآورد، با صداى بلند فرياد برآورده و از هوش مىرفت.
هنگام نماز اعضاى بدنش مىلرزيد و هنگام ياد بهشت و دوزخ، مضطرب مىگرديد و بسان شخص مار گزيده به خود مىپيچيد و از خداوند بهشت را درخواست نموده و از گرفتار شدن در جهنم به خدا پناه مىبرد. هماره پس از قرائت آيهاى از كتاب خدا كه در آن خطاب: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد» بود، مىفرمود: «لَبّيک، اللّهم لَبيَّک!»؛ (آرى، خداوندا آرى!) و در تمام احوال به ياد خداوند سبحان مشغول بود و صادقترين مردم از لحاظ گويش و شيوا و رساترين آنان از لحاظ گفتار بود.
عظمت امام مجتبى علیه السّلام ـ به گونهاى بود كه وقتى مقابل در خانه خويش مىآمد، راه بسته مىشد و ديگر كسى را توانايى عبور از آن راه نبود و مردم وقتى مىفهميدند كه حضرت داخل خانه شده، از كوچه عبور مىكردند. حلمى فراوان و صبرى حيرتانگيز داشت. هفت سالگى مصيبت پيامبر اكرم ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ را تحمل كرد و چندماه پس از آن، طعم تلخ بىمادرى و يتيمى را چشيد. بعد از شهادت غريبانه پدر بزرگوارش، اميرالمؤمنين علیه السّلام ـ نيز كه مردم با ايشان بيعت كردند، همواره شاهد بىوفايى ياران و اصحاب خويش بود، آن سان كه در برابر وى امام على علیه السّلام ـ را ناسزا مىگفتند و او صبر مىفرمود. در يكى از سفرها، مردى به ايشان حمله ور شد، در حالى كه مىگفت: الله اكبر، همان گونه كه پدرت شرك ورزيد، تو نيز مشرك شدى! پس چنان با حربهاى كه داشت، بر ران آن حضرت زد كه زخم به استخوان ايشان رسيد. در طول زندگانى مباركش بارها به ايشان زهر خورانيدند، تا آن كه در مرتبه آخر، به شهادت رسيد.[6]
الگوی خوبان
يكى از وظايف مهم راهيان كوى محبوب، سرمشق قرار دادن كاملان طريق عبوديت و پيشگامان راه بندگى خداوند است. الگوپذيرى و پيروى از سيره و روش بزرگان اهل معرفت، راه و روشى است كه هم در دستورات دينى بدان سفارش شده و هم مورد تأييد و تأكيد عقل است، چنان كه پروردگار كريم، اشرف مخلوقات خويش و كاملترين فرد بشريت، حضرت محمد مصطفى ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ را به عنوان اسوهاى جامع و كامل براى هميشهى تاريخ معرفى كرده و پيروى گام به گام از او را، وظيفهى هر انسان طالب كمال دانسته است:
(لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ آللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُواْ آللَّهَ وَآلْيَوْمَ آلاَْخِرَ وَذَكَرَ آللَّهَ كَثِيرًا)[7] ؛ قطعآ براى شما در ]اقتدا به[ رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.
بر اهل دقت و تأمل پوشيده نيست كه اين اصل كلى فطرى، منحصر در آن وجود شريف نيست كه بر تمامى انسانهايى كه اعمال و رفتارشان آينهى كمالات الهى است، قابل تطبيق است و البته در رأس آنان، اوصياى گرامى پيامبر ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ مىباشند كه رسول الله ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ آنان را جانشين خويش معرفى فرموده و پس از آنان نيز كسانى كه از طرف ايشان، به عنوان نمونههاى كامل و شاخص معرفى شدهاند، شايستگى الگو بودن و پيروى تام و تمام را دارند. روح هستى و مايه سلامت آفاق، حضرت حجت بن الحسن المهدى ـعجّلاللهتعالىفرجهالشّريف ـ مىفرمايد :
«و فى اِبنَة رَسولِ الله، لى اُسوَةٌ حَسنَةٌ.»[8] ؛ دختر پيامبر خدا ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ براى من الگويى حسنه و كامل است.
حضرت امام حسن مجتبى علیه السّلام ـ نيز در فرمايشى نورانى، به صفات حسنهى يكى از ياران خويش اشاره نموده و با تمجيد از اين اوصاف، شيعيان خويش را به پيروى از آنها تحريك و تهييج مىفرمايد. روزى آن حضرت در جمع ياران و اصحاب خويش فرمود :
«اَيُّها الناس! انا اُخبرُكُم عن اَخٍ لى كان مِن اَعظَمِ النّاسِ فى عَينى و كانَ رأسُ ما عَظُمَ به فى عَينى، صِغَرَ الدّنيا فى عَينِه. كان خارجآ عن سُلطان الجَهالةِ فلا يَمُدُّ يدَهُ اِلّا على ثِقَةٍ و كان لا يَتَشَهِّى و لا يَسخُطُ و لا يَتبرَّمُ و كانَ اكثرَ دَهرِه صامِتآ فَإذا قالَ، بَذَّ القائلينَ و نقع غليلِ السائلينَ، و كان لا يَدخُلُ فى مِراءٍ و لا يُشارِکُ فى دَعوًى و لا يُدلِى بِحُجَّةٍ حتى يَأتىَ قاضيآ و كان لا يَغفُلُ عن اِخوانِهِ و لا يَخُصُّ نَفسَهُ بِشَيءٍ دُونَهُم و كان ضَعيفآ مُستَضعَفآ، فاذا جاءَ الجِدُّ كان لَيثآ عادِيآ و كانَ لا يَلُومُ اَحدآ فيما يَقَعُ العُذرُ فى مِثلِهِ حتى يَرى اِعتذارَه و كان يَقولُ ما يَفعَلُ و لا يَقولُ ما لا يَفْعَلْ و كانَ اذا اِعتراهُ امرانِ نَظَر اَيُّهما كانَ اَقربُ الى الهَوى، فخالَفه و كان لا يَشكُو وَجَعآ الا عندَ من يَرجُو عنده البُرء و كان لا يَستَشيرُ الّا عندَ من يَرجو عنده النَّصيحةَ و كان لا يَتَبرَّمُ و لا يَتَسخِّطُ وَ لا يَتَشكّى وَ لا يَتَشتهِّى و لا يَنتَقِمُ و لا يَغفُلُ عن العَدُوِّ. فعليكُم بهذه الخَلائقِ الكَريمَةِ اِنْ اَطَقتُمُوها و اِن لم تُطيقُوها كُلَّها، فَأَخْذُ القَليلِ خيرٌ مِن ترکِ الكثيرِ، وَ لا حولَ و لا قوّةَ الّا بالله!»[9] ؛ اى مردم! شما را از بهترين دوستانم آگاه مىسازم. او بزرگترين مردم نزد من بود و آن چه او را در نظر من بزرگ مىساخت، پستى دنيا در نظر او بود. او به كلّى از سلطه جهل و نادانى رهايى يافته و دست دوستى جز به افراد مورد اطمينان نمىداد. هيچ گاه به چيزى از دنيا، اشتهاى زياد نمىنمود. هرگز خشمگين نمىشد و ]در امور دنيوى[ پافشارى و اصرار نمىكرد. بيشتر ايام عمرش به سكوت گذشت و وقتى لب به سخن مىگشود، كم و گزيده مىگفت. هيچ گاه داخل جدال ناپسند نمىشد و در دعواهاى مردمان شركت نمىنمود و پيش از رفتن نزد قاضى، دليلى بر حقانيت خود اقامه نمىكرد. هرگز از برادرانش غفلت نمىورزيد و چيزى براى خود به تنهايى اختصاص نمىداد، مگر آن كه برادران را نيز در آن شريك مىكرد. در زندگى روزمره، شخصى ضعيف مىنمود ]كسى مقهور او نمىشد[ اما در صحنههاى جدّى روزگار، شيرى درنده بود. كسى را به خاطر لغزشهايش سرزنش نمىكرد تا آن كه وى پوزش مىخواست. به هرچه مىگفت عمل مىكرد و آن چه را عمل نمىكرد، نمىگفت. چون با دو امر مواجه مىگرديد، هر كدام را كه با هواى نفس موافق بود، رها مىكرد. هرگز از درد خود شكايت و ناله ننمود، مگر نزد كسى كه بتواند در درمان و تسكين دردش مؤثر باشد. همواره در كارهايش نزد انسانهاى خيرخواه مشورت مىنمود. از كارهاى خير ناراحت و رنجيده نمىگرديد، شكايت و بهانهگيرى نمىكرد، پيوسته تابع شهوات و اهل انتقامگيرى نبود و از دشمن ]نيز[ غافل نمىشد.
پس بر شما باد كه چنين اخلاقى بزرگوارانه داشته باشيد اگر طاقت و توان آن را داريد و اگر توانايى عمل به همهى آنها را نداريد، عمل به كمى از آنها، بهتر از رها كردن همهى آنهاست و لاحول ولا قوة الا بالله.
تجسم حیا
امام حسن مجتبى علیه السّلام ـ امام معصوم علیه السّلام ـ و ولى مطلق خداست كه افزون بر منصب امامت و رهبرى، آينهى تمام نماى صفات و كمالات پروردگار مىباشد و چون در ذات پاك حق تعالى، ذوب و فانى گشته بود، تمامى حركات و سكنات او، رنگ و بوى خدايى داشت. از جمله صفت مهرورزى با موجودات و كرم الهى در وجود تابناك آن حضرت، درخشش خاصى داشت. كسى كه با پيمودن مسير قرب الهى و رسيدن به والاترين مدارج كمال و انسانيت، مظهر تام و تمام اسماء و صفات الهى گشته، به تمام موجودات به عنوان مظاهر و نشانههاى محبوب خويش مىنگرد و همه را از آن جهت كه آفريده او هستند، دوست مىدارد.
مهرورزى امامان معصوم ـ عليهمالسّلام ـ با حيوانات، يكى از جلوه گاههاى خاص اين ديدگاه عميق اعتقادى است. به عنوان نمونه روزى امام حسن علیه السّلام ـ نشسته بود و غذا مىخورد و در همان حال، سگى نيز در پيش حضرت ايستاده بود، ايشان هر لقمهاى كه ميل مىفرمود، لقمهاى نيز در پيش آن سگ مىافكند. مردى گفت: اجازه دهيد اين سگ را دور كنم. حضرت فرمود:
«دَعْهُ، اِنّى لاَستَحيِى مِنَ اللهِ تعالى اَن يكونَ ذو رُوحٍ يَنظُرُ فى وَجْهى و اَنا آكُلُ، ثُمَّ لا اُطْعِمُهُ.»[10] ؛ رهايش كن، كه من از خدا شرم دارم در حاليكه غذا مىخورم، جان دارى به روى من نظر كند و من او را طعام ندهم و برانم.
امام حلم
امام حسن مجتبى علیه السّلام ـ را به راستى مىتوان امام حلم و بردبارى دانست كه با توجه به امواج سياسى و اجتماعى زمان ايشان در برخوردهاى ناشايست دوست و دشمن، مانند كوه صبر و بردبارى و براى حفظ و پيشرفت اسلام ـ كه در آن هنگام خطر نابودى آن وجود داشت ـ در برابر تمام اين ناملايمات و جسارتها، از خود بردبارى نشان مىداد و سراسر زندگى غمناك و مظلومانه آن حضرت علیه السّلام ـ ، تصويرى مجسم از صفت والاى حلم است.
روزى ايشان، از راهى سواره مىگذشتند. مردى شامى با آن جناب مصادف گرديد و شروع به لعنت و ناسزا گفتن نسبت به حضرت نمود؛ امّا ايشان هيچ نفرمود تا اين كه آن مرد هر چه خواست گفت. آن گاه پيش رفته با تبسم به او فرمود :
«گمان مىكنم اشتباه كردهاى! اگر اجازه دهى تو را راضى مىكنم. چنان چه چيزى بخواهى به تو خواهم داد، اگر راه را گم كردهاى من نشانت دهم. اگر احتياج به باربر دارى من اسباب و بار تو را به وسيلهاى به منزل مىرسانم، اگر گرسنهاى تو را سير كنم، اگر احتياج به لباس دارى تو را مىپوشانم، اگر فقيرى بىنيازت كنم، اگر فرارى هستى تو را پناه مىدهم، هر حاجتى داشته باشى بر مىآورم، چنان چه اسباب و همسفران خود را به خانهى ما بياورى، برايت بهتر است؛ زيرا ما مهمان خانهاى وسيع و وسايل پذيرايى از هر جهت در اختيار داريم.»
مرد شامى از شنيدن اين سخنان گريان شد و گفت :
«گواهى مىدهم كه تو خليفهى خدا در روى زمينى، تو و پدرت، ناپسندترين مردم در نزد من بوديد، اينك محبوبترين خلق در نظرم شديد.»
سپس آن چه به همراه خويش در مسافرت آورده بود به خانهى آن حضرت منتقل كرد و تا موقعى كه از آن جا خارج گرديد، ميهمان ايشان شد و به محبت اهل بيت اعتقاد پيدا كرد.[11]
مهمان نوازى و خوش اخلاقى با ميهمان، از دستورات صريح دين اسلام است و اهل بيت ـ عليهمالسّلام ـ بيش از همه نسبت به اين سفارش آسمانى پاىبند بودهاند. حضرت امام حسن مجتبى علیه السّلام ـ نيز توجه خاصى به اين موضوع داشتند. نقل است عربى بد شكل و بسيار زشترو، ميهمان حضرت مجتبى علیه السّلام ـ گرديد و بر سر سفره نشست، از روى حرص و اشتهاى فراوان، مشغول غذا خوردن شد. از آن جا كه خوى امام و اين خانواده كريم است، آنجناب از غذا خوردن او خرسند گشت و تبسم فرمود و در بين صرف غذا پرسيد: اى عرب! زن گرفتهاى يا مجردى؟ عرض كرد زن دارم، فرمود: چند فرزند دارى؟ گفت هشت دختر دارم كه من از همه زيباترم، اما آنها از من پرخورترند! حضرت تبسم نموده او را ده هزار درهم بخشيد و فرمود: اين سهم تو و زوجه و هشت دخترت.[12]
شهد بندگی
حقيقت بندگى، درك ذلت و فقر و فناى بنده است در برابر غنا و قدرت و هستى مطلق معبود. عبادت، اظهار نياز و احتياج، همراه با خاكسارى و اقرار به ذلت و ناتوانى در بارگاه محبوب است و بندهى راستين پروردگار كسى است كه در برابر مولاى خويش، با انجام عبادات، فقر و نيازمندى خويش را به پيشگاه دوست عرضه مىكند و كمال و بىنيازى و عزت و سرافرازى را از او و براى او مىطلبد. عبادتى كه با رنج و مشقت بيشتر ـ و در حدّ اعتدال ـ انجام شود، قطعآ موجب خضوع و خشوع بيشترى در نفس عابد شده، او را به فقر و نادارىاش متوجه مىسازد و تحمل اين رنج و زحمت، نشانه صداقت او در ادعاى عبوديت و بندگى است. از همين روست كه بندگان خاص الهى و در رأس آنان، امامان معصوم ـ عليهمالسّلام ـ ، مشكلترين عبادتها را بر مىگزيدند و به اين بندگى، افتخار مىكردند. چنان كه در احوال پيشواى پرهيزكاران، امام على بن ابى طالب علیه السّلام ـ نقل است كه هيچ گاه با دو امر خير مواجه نشد مگر اين كه مشكلترين آن دو را برگزيد. در روايات اسلامى نيز آمده است: «خيرُ الامورِ اَحمَزُها.»[13] ؛ (بهترين اعمال، سختترين آنها است.)
تحمل رنج عبادت، توجه خاص معبود را در پى دارد و موجب صفاى باطن و گشوده شدن بابهاى نورانيت و صفا در دل و جان آدمى مىگردد و خود، دستگير او به سوى سعادت جاويد مىشود. امام مجتبى علیه السّلام ـ در سفرهاى متعدد، پياده به حج مشرف مىشد و گاهى نيز با پاى برهنه، اين راه صعب و مشكل را طى مىنمود. در يكى از اين سفرها، هر كس كه در بين راه ايشان را مىديد، از مركب فرود مىآمد و او نيز پياده به راه مىافتاد تا جايى كه يكى از ياران آن حضرت را واسطه قرار دادند كه براى آسايش ديگران، ايشان نيز بر مركبى سوار شوند. حضرت فرمود:
«ما نذر كردهايم كه پياده برويم و سوار نمىشويم، ليكن از بيراهه مىرويم تا بر مردم دشوار نباشد.»[14]
حضرت صادق عليهالسّلام ـ فرمود :
«امام حسن مجتبى علیه السّلام ـ در سفرى كه از مكه پياده به مدينه مىآمد، در بين راه پاهاى مباركش ورم نمود. همراهان عرض كردند: يابن رسول الله اگر سوار شويد، اين ورم برطرف مىشود و آسوده مىگرديد. فرمود هرگز اين كار را نخواهم كرد، ولى به اين منزل كه برسيم، مرد سياه چهرهاى پيش خواهد آمد. او روغنى دارد كه بر اثر ماليدن آن روغن، ورم پايم برطرف خواهد شد. يكى از غلامان عرض كرد منزلى كه در جلو داريم همين روغن را مىفروشد. فرمود: آرى همين طور است. مقدارى راه پيمودند كه چشمشان به مرد سياه چهرهاى افتاد كه از دور مىآيد. حضرت به يكى از غلامان فرمود آن كه مىآيد، همان مرد سياه است، پيش او برو با دادن قيمت روغن، مقدارى خريدارى كن و در قيمت روغن امساك مكن. (كه از او ارزان خريدارى كرده باشى) غلام به مرد سياه مراجعه كرده، تقاضاى خريد روغن نمود. پرسيد براى كه مىخواهى؟ جواب داد براى حسن بن على علیه السّلام ـ . گفت مرا پيش آن آقا ببر، و وقتى خدمت حضرت رسيد عرض كرد: يابن رسول الله ـصلّىاللهعليهوآلهوسلّم ـ من دوست و غلام شما هستم. قيمت روغن را هرگز نخواهم گرفت، ولى هنگامى كه از خانه خارج شدم، زنم در حال زايمان بود، دعا بفرماييد خداوند به من پسرى كامل عنايت كند كه شما خانواده را دوست بدارد. امام حسن مجتبى علیه السّلام ـ فرمود: به خانه بگرد، خواهى ديد خداوند پسر كاملى به تو عنايت كرده است. آن مرد ديگر توقف نكرده، از شنيدن اين بشارت با عجله به طرف منزل برگشت، حضرت مجتبى علیه السّلام ـ نيز شروع به ماليدن روغن نمود.
طولى نكشيد صاحب روغن بازگشت و از ولادت فرزند خود شادمان و خوشحال بود و براى حضرت مجتبى علیه السّلام ـ دعا مىكرد. بعد از ماليدن روغن، امام علیه السّلام ـ از جاى حركت نمود و اثرى از ورم در پاى مباركش ديده نمىشد.»[15]
اشک فراق
اولياى الهى و امامان بزرگوار شيعه، همان گونه كه سيره و روش زندگانىشان سراپا درس درست زندگى است، مرگ و جدايىشان از عالم خاكى نيز درس عاشقانه پركشيدن و درست جان باختن است و مهم اين است كه پيروان آنان، سخنان و سفارشات اوليا را به گوش گيرند و در آن تأمل كنند، باشد كه راه گشاى آنان به سوى سعادت باشد.
حضرت امام حسن مجتبى علیه السّلام ـ ، در واپسين لحظات عمر خويش كه آثار زهر در وجود مباركش نمايان گشته بود، مىگريست. يكى از اطرافيان رو به آن حضرت كرد و گفت : اى پسر رسول خدا! تو در پيشگاه خداوند مقامى بس ارجمند دارى و پيامبر در شأن و عظمتت سخن بسيار فرموده، بيست بار پياده به مكه رفتهاى و سه بار تمامى اموالت را در راه خدا به مستمندان دادهاى، چرا گريه مىكنى؟ حضرت پاسخ داد :
«اِنَّما اَبكى لِخَصلَتينِ: لِهَوْلِ المُطَّلَعِ و فِراقِ الأَحِبَّةِ.»[16] ؛ به دو جهت گريه مىكنم: وحشت از قيامت كه هر كس به اطراف سر مىكشد تا راه نجاتى پيدا كند، و ديگر به خاطر جدايى از دوستان و فراق ياران.
[1] . بحارالانوار، ج 43، ص 338؛ مناقب، ج 4، ص 7.
[2] . سفينة البحار، ج 1، ص 614.
[3] . بحارالانوار، ج 43، ص 339؛ مناقب، ج 4، ص 14.
[4] . همان.
[5] . بحارالانوار، ج 43، ص 331؛ امالى صدوق، ص 178؛ عدة الداعى، ص 151.
[6] . ر.ك: سفينة البحار، ج 1، ص 601؛ بحارالانوار، ج 44، ص 46.
[7] . سورهى احزاب، آيهى 21.
[8] . بحارالانوار، ج 53، ص 178؛ احتجاج، ج 2، ص 466.
[9] . اعلام الدين، ص 113؛ ر.ك: كافى، ج 2، ص 237؛ بحارالانوار، ج 66، ص 294.
[10] . مستدرک الوسائل، ج 7، ص 192؛ بحارالانوار، ج 43، ص 352.
[11] . بحارالانوار، ج 43، ص 344؛ مناقب، ج 4، ص 19.
[12] . پند تاريخ، ج 2، ص 69.
[13] . مفتاح الفلاح، ص 45؛ بحارالانوار، ج 67، ص 190.
[14] . بحارالانوار، ج 43، ص 276؛ ارشاد، ج 2، ص 128.
[15] . مناقب، ج 4، ص 7.
[16] . كافى، ج 1، ص 461؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 131.