احتمالات ثبوتی در حدیث رفع قلم
درس خارج فقه آیت الله شبیری
کتاب البیع
92/11/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع درس: احتمالات ثبوتی در حدیث رفع قلم
خلاصه درس:احتمالات ثبوتی در حدیث رفع قلم : 1) مرفوع مؤاخذه است.2)مرفوع اعمال ناصالح و سیئات است ، اعم از فعل و ترک. 3)مراد برداشتن حکم است، که به خاطر صفتی یا فعلی جعل شده است.__بیان بحث اصولی عام مخصَّص در مورد حدیث رفع__بیانی ازآقای خوئی: رفع القلم ،حکمی است امتنانی، امتنان بر امت است و امتنان بر امت این نیست که بچه اگر تلف کرد ضامن نباشد و حدیث رفع شامل ضمان نیست . دوتا مناقشه در فرمایش ایشان :1)حدیث رفع قلم ، امتنان بر صبی است نه امتنان بر امت.2)جواب نقضی:چرا خمس از صبی برداشته میشود در حالی که بر خلاف امتنان بر ارباب خمس است؟
این حدیث رفع قلم محتملاتی که درباره تفسیر این حدیث هست تصور ابتدائیاش احتمالاتی هست یکی عبارت از این است که مرفوع مؤاخذه باشد یک احتمال این هست که مرفوع عبارت از اعمال اشخاص باشد البته چون رفع یک امری است سنگین را میخواهد بردارد مراد اعمال ناصالح شخص شخص است سیئات است هر دو اطلاق در عرف متعارف گرفته میشود گاهی میبینید میگوید برای فلان کس زندان نوشته شده شلاق نوشته شده تبعید نوشته شده اینها گفته میشود که اینها مصادیق مؤاخذه است میشود مراد خب در نامه عمل شخص غیبت نوشته شده نامه اعمالی که هست ایذاء نوشته شده ترک صلاة نوشته شده از این طور چیزها. مراد اعمال سیئه است مراد اعمال اعم از فعل و ترک هست اینها هم هست. یک مرتبه خلاصه آنکه مرفوع است این طور امور است یا اعمال، اعمال ناصالح، سیئ یا کیفری، کیفر و امثال اینهاست این یکی از احتمالات است این دوتا احتمالات است یک طور دیگر این است که حدیث رفع مراد حکم برداشته شده آن وقت حکم که میخواهند از صبی برداشته بشود که کبیر هست و در صغیر نیست آن احکام گاهی حکمی است که برای اتصاف شخص به یک صفتی در شرع حکمی دارد این حالا اگر شخص متصف صبی شد چنین حکم برداشته شده این یک طور احکام هست البته احکامی که جنبه فساد داشته باشد اینها تضیقاتی است که هست. یک طور عبارت از احکامی است که مترتب شده به اشخاص روی افعالی که اشخاص انجام میدهند یک احکامی شرع جعل کرده موضوعش فعل شخص است اعم از اینکه فعل اختیاری باشد یا غیر اختیاری، مثلاً ضمانات این طور است انسان یک کاری که میکند این ضمان میآید حالا در این کار مختار باشد غیر مختار باشد فرقی ندارد بدون اراده باشد یا با اراده باشد مراد از اختیار مراد ارادی هست این هم بعضی از احکام هست بعضی از احکام موضوعش برای اشخاص فعل اختیاری است نه مطلق الفعل، فعل ارادی است که حدیث رفع ناظر باشد به اینکه اگر ارادهای که به وسیله اکراه است به وسیله خطایی است که اراده قبلی ممکن بوده جلوی خطا قبلاً گرفته بشود یا مثل بچه است صبی است ضعیف است یا دیوانه که قبلاً میتوانست با اراده قبلی داشته به هر حال یک مصداق خیلی مخفی از اراده است ضعیف است از مصادیق مخفی است و ضعیف از اراده هست میگوید چنین ارادههای ضعیف شارع تفضلاً، عنایتاً برداشته شده موضوع ارادی باشد منتهی این ارادیات این امور ارادی چه مؤاخذه باشد چه حکم وضع باشد چه چیز باشد برداشته شده اینها هست. که یک مرتبه این است که نه خصوص حکم هم اگر برداشته باشد حکم، حکم مؤاخذه و اینهاست نه هر حکمی که مترتب شده باشد به امر ارادی یا چیزهای دیگر این محتملات ابتدایی است که درباره حدیث رفع به نظر میرسد یک مطلب کلی هم هست که در باب عام مخصص هم این بحث را گفتهاند و در کفایه و اینها هم عنوان کردند شیخ هم به طور احتمال در باب حدیث رفع ذکر کرده که در باب حدیث رفع شیخ میفرمایند بر اینکه، اینکه میگوید رفع شده از امت من حدیث رفع تسعه، از امت من برداشته شده چند چیز، اینجا باید یک تقدیری بگیریم آن وقت مقدر آیا مؤاخذه است یا جمیع آثار است یا اثر ظاهری که نسبت به نهتا اثر ظاهر هر کدام مختلف میشود آن اثر ظاهر آنها، که آنجا شیخ میگوید این احتمالات در کار هست. در عام مخصَّص بعضی نظرات این هست ما میتوانیم به عام تمسک کنیم بعد از تخصیص به دلیل اینکه کأنّ معنای حقیقی عام در عام مخصَّص اراده نشده آن وقت ما باید از این عام معنای مجازی اراده کنیم _ سابقین البته میگفتند _. آن وقت معنای حقیقی مراد نشد ما تنزل کردیم باید به اقرب مجازات ما تنزل کنیم حالا اگر از عام یک فردی خارج شد آن وقت ما مجبوریم که از آن عام غیر این فرد را بگوییم حالا ما بخواهیم دو فرد را از تحت عام خارج کنیم بدون دلیل. ما اقرب المجازات که عبارت از همان خروج یک فرد است این را ما کنار زدیم به یک چیزی که بعیدتر است او را انتخاب کردیم روی این جهت میگفتند اگر علماء گفتند یک حکمی برایش ثابت شد هزارتا عالم است یکی از اینها خارج شد میگوید خب ما از باب ناچاری ما معنای حقیقی را نمیتوانیم اراده کنیم حالا ما 999 را باید اخذ کنیم 998 نکنیم. این نظریهای بود که سابقین بعضیها داشتند از باب اقرب المجازات بعد از تخصیص میشود با عام نسبت به مابقی ما تمسک کنیم ولی آن معنای تحقیقی که مرحوم آخوند هم قائل است اقربیت خارجی در این طور مسائل معیار نیست باید به حسب استعمالات ببینیم که اگر معنای حقیقی مراد نشد استعمالات چه چیزی به حسب استعمالات شایعتر است و بیشتر استعمال میشود اگر گفتند آقا جمعیت بخواهند تعیین کنند میگویند جمعیت فلان جا یک میلیون مثلاً جمعیت فلان شهر است خب این را میبینیم که یک میلیون نیست حالا آیا اینجا ما باید حمل بکنیم به اینکه از یک میلیون یکدانه کمتر یا یکدانه بیشتر این اظهر از اینکه از یک میلیون دوتا کمتر باشد یا دوتا بیشتر، وجداناً نیست اگر یک میلیون علی نحو الحقیقه که شما میگویید یک عدد معینی است اگر این مراد نشد آن عرف معمولی که استعمال میکنند و شیوع دارد میگوید یک میلیون عرفی یعنی تقریبی در این حدود، در این حدود چه از یک میلیون یکدانه کمتر چه دوتا کمتر باشد هیچ یکی نسبت به دیگری اولویتی ندارد بگوییم یکدانه آن اقرب به واقعیت است تا دوتا این طور نیست مراد استغراق عرفی است استغراق عرفی یکی و دوتا باهم هیچ تفاوتی ما اینها ندارد لذا این آقایان آمدند این راه را طی نکردند مثل مرحوم آخوند و اینها، اینها میگویند که لفظ اصلاً استعمال شده در معنای خودش موارد تخصیص هم همین است استعمال شده در معنای خودش. منتهی یک اصل عقلائی هست که آنکه انسان اراده استعمالی میشود با اراده جدی که میخواهد حکم را واقعاً روی آن ببرد اصل اولی این هست که هر دو یکی باشد آن وقت اصل عقلائی در اینجاست که آن موقعی که چیزی را که ثابت شده برخلاف اراده جدی است اراده استعمالی بر خلاف اراده جدی است خب انسان رفع ید میکند نسبت به آن موارد ثابت نشده نه از جهت اینکه کاشف، کاشف نسبت به این دوتا کشفش بهتر از سهتاست یکی بهتر از دوتاست از نظر اماره بودن. آنها مساوی است از نظر کاشفیت. ولی اصل عقلائی است که قانون اگر گفتند همه را احترام کنید حالا یکی را دلیل پیدا کرد که لازم نیست حق ندارد عبد بگوید من حالا یکی که خارج شد دیگر آن یکی دیگر را هم معامله مشکوک بکنم. نه آن به همین اصالت تطابق با اراده جدی … اصلی است از اصول که نظم آدم، نظم اجتماع حفظ چنین اصلی است چون اصول همهاش روی مناط کاشفیت نیست که ما یک قوانینی که ضبط میشود روی کاشفیت باشد گاهی نه خودش اگر بنا بشود اعتنا نشود به این موارد مشکوک، سنگ روی سنگ بند نمیشود خب هیچکس نمیداند بالأخره تکلیفش چی هست؟ اهتمام بکند نکند؟ این یک اصلی است از اصول هر چه ثابت شد آن هیچ، معذور است در چیز غیر ثابت ؟؟؟[1] است باید عمل کند… این مباحث هست حالا در باب حدیث رفع قلم آقای اختیار کرده مراد رفع حکم است و ایشان اختیار کرده تمام احکام که از صبی که احکامی که تضیقی باشد کل احکام تضیقی از صبی برداشته شده هیچ فرقی بین حکمی و غیر حکم تکلیف، وضع. احکامی که مترتب به فعل شخص است فعل اختیاری شخص، غیر اختیاری شخص برداشته شده احکامی که فعل نیست اتصاف وصفی از اوصاف که شخص متصف شد حکمی دارد آن احکام اگر شخص متصِّف صبی بود برداشته شده ایشان خیلی معنای این طوری میکنند. این به نظر میرسد که روی همان مسلکی را که قدماء و امثال اینها یک عدهای قائل بودند اگر ما معنای ابتدایی که خب بالأخره یک قلمی همین طور برداشتند و یک قلم این طوری کنایه است از اینها معنای حقیقی نشد باید اقرب المجازات حساب کنیم ایشان این طور حساب کردند و میگویند تمام این احکام وضعی، تکلیفی همه اینها برداشته میشود موضوع این چنین احکام صفت باشد فعل باشد اختیار باشد غیر اختیار باشد همه از اینها ایشان قائل شدند برداشته شده در نتیجه میفرمایند صبی که مالک یک چیزی میشود خب ملکیت صبی ممکن است هیچ اختیارش دخالت نداشته باشد یک کسی نذر کرده یک چیزی را مال صبی باشد ملک صبی میشود به وسیله نذر یک کسی بدون اینکه آن صبی کاری کرده باشد ایشان … «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ» شامل او میشود ولی میفرمایند چون صبی شد حدیث رفع قلم میآید این چیز را از صبی و اینها برمیدارد ایشان به این توسعه قائل شده آن وقت یک إن قلت و قلتی هم دارند که انجام میدهند. ولی ما این را عرض میکنیم که ما در این مباحث شما بروید از اشخاص معمولی عوامی که در محیطهای مدرسه نیست القاء کنید همین چیزها را ببینید به آنها بگویید مرفوع القلماند ببینید چی استفاده میشود از این، ببینید به همین وسعت استفاده میشود که ایشان میفرمایند. ما طبق تحقیق از آن سه احتمالی که شیخ ذکر میکند که آیا مراد عموم آثار است یا آثار ظاهری یا مؤاخذه، به نظر ما عموم آثار در اشباه و نظائر اصلاً درست نیست یک چیزی که در تشبیهی، یک چیزی را تشبیه کنند با استعاره اثبات کنند نفی کنند یک شیئی را این مراد اثر ظاهرش است شما میگویید فلان کس شیر است این چی استفاده میشود؟ از این انسان میفهمد منظور از شیر در اذهان متعارف معمول، اشخاص چه چیزی معمولاً در ذهن اشخاص از شیر هست. شیر خیلی خصوصیات دارد انسان آنکه میفهمد شجاعت میفهمد فلان کس شیر است یعنی مانند شیر شجاع است حالا شیر از نظر خصوصیات روحی در حیوانات یک خصوصتی دارد نمیدانم از نظر جسمی دهانش چطور است بعضی جهاتش و … این چیزها دیگر فهمیده نمیشود فلان کس حاتم طائی است از حاتم چی استفاده میشود؟ خب انسان خاطرهای که از حاتم دارد چی هست؟ آن سخاوت حاتم است این را در این طور موارد انسان میفهمد تشبیه میخواهد به همان اثر ظاهر را میخواهد بگوید نه اینکه هر چی زور داشته باشیم برویم تحقیق کنیم ببینیم درباره حاتم چه خصوصیات جسمی، روحی فامیلی نمیدانم چطور در باب حاتم هست همه اینها را نسبت به زید اثبات کنید شیر این طور است این طور نیست آن وقت حالا ما این از نظر طبیعی قضیه که عام حمل کردن یک چیزی که معنای ابتدایی ابتدایی چنین چیزی نمیشود پس بنابراین باید عام را به عموم باید حمل بکنیم این مثل همین که بگوییم یک میلیون جمعیت در کجا بود بگوییم اگر یک میلیون نشد یک میلیون یکدانه کمتر است شبیه به این است که بگوییم چون این نزدیکتر به واقعیت است تا چیز. اینها هیچکدام جزء تفاهمات عرفی و استعمالات متعارف عرف نیست. آقای خوئی که عموم آثار را قائل شده ایشان آمده راجع به مسئله ضمانات که بچه یک چیزی را اگر تلف کرد این شخص ضامن است حتی بچه ضامن است حالا منتهی وظیفه ولیّاش است اداء کند یا ولیّ اداء نکرد خودش بزرگ شد باید اداء کند اثبات ضمان برای بچه هست خب ایشان میفرمایند پس اگر قرار شد حدیث رفع تمام آثار را بردارد خب یکی از آثار هم ضمانت است پس باید بگوییم بچه از باب یک چیزی را تلف کرد ضامن نیست با اینکه این چنین نیست و این بعید است که اینجا تخصیص خورده یا مشابهاتش تخصیص خورده آقای خوئی این را جواب میدهند که نه ضمان، ضمان را برنمیدارد چون میگوید معنایی در خود حدیث رفع درج شده آن متخصصش میکنند قهراً خروج ضمان با تخصص از تحت عام خارج میشود نه با تخصیص. چون بعضیها در مباحث حدیث رفع قلم از سابقین و اینها بعضی جاها تخصیصاتی را مرتکب میشوند ایشان میخواهد بفرمایند اینجا اصلاً تخصیص هم نیست تخصصاً خارج است برای اینکه حدیث رفع، چه رفع تسعه چه رفع ثلاثه، رفع القلم یک چیزی حکمی است امتنانی، امتنان بر امت است آن وقت امتنان بر امت این نیست که بچه اگر تلف کرد ضامن نباشد خب نسبت به خودش امتنان است ولی نسبت به امت دیگران که امتنان که نیست این حدیث امتنان بر امت را در نظر هست و روی این جهت حدیث رفع شامل ضمان نیست خب این فرمایش ایشان دوتا بحث دارد مناقشه و تأمل دارد یکی اینکه آنکه ما میفهمیم امتنانی بودنش هم عمدهاش خود رفع که به معنای یک چیز سنگینی است تحمیل شده بر شخص این یعنی تحمیل نمیشود این را لذا میگوییم که راجع به حسنات کاری ندارد در مورد حسنهاش کاری ندارد آن ثواب کاری ندارد ثواب را برنمیدارد راجع به عقاب و مؤاخذه و حالا اگر احکام وضعی شد احکام وضعی و این طور. آنکه در چیز استفاده میشود در این حدیث رفع قلم عبارت از امتنان بر خود آن شخص صبی است نه امتنان بر امت حالا اگر حدیث رفع تسعه ما امتنان بر امت بخواهیم بگوییم تازه آن هم فیه کلام هست اگر قائل بشویم راجع به حدیث رفع قلم ما دلیل نداریم برای اینکه امتنان بر دیگران باشد امتنان بر خود همان صبی هست که مقتضای رفع از یک چیز سنگینی است تحمیل بر بچه هست این تحمیل راجع به بچه نمیشود این خودش امتنانی است بر او. ما بگوییم که این امتنان بر امت است حالا یک بچهای است خیلی شلوغ کن، خیلی اذیت کن امثال اینها ما امتنان بر امت اگر بخواهیم حکم بکنیم باید بگوییم که نباید این بچه چنین چیزی داشته باشد ولی شما میگویید اگر خطا کرد یا بچه بود میگویید این مؤاخذه نمیشود مؤاخذه برداشته شده این مؤاخذه که برداشته نشده امتنان بر خود بچه است نه امتنان بر دیگران است بچه خیلی شیطان شرور و امثال اینها این طور نیست امتنان بر همه باشد امتنان به شخص اوست حدیث رفع برمیدارد خب حالا ما قبول کردیم گفتیم که حدیث رفع باید یک چیزی باشد که امتنان نه تنها امتنان به خود امتنان به دیگران هم باشد و یا مزاحم نباشد بر چیز دیگران. این را اگر شرط کردیم. خب شما در باب خمس چرا شما میگویید خمس از صبی برداشته میشود؟ خمسی که طبعاً اگر کبیر بود باید خمس را بدهد شارع میآید شما میگویید ارفاقاً خمس را برمیدارد خمس از این، ارباب خمس بر خلاف امتنان است بر ارباب خمس است که بگویند بچه لازم نیست خمس بدهد از بچه برداشته شده شما اینجا امتنان بر بچه را در نظر میگیرید ولی ترک امتنان به ارباب خمس را در نظر نمیگیرید ولی در باب ضمانات چیز دیگری میگویید، میگویید چون به دیگران ما آن هم باید در نظر بگیریم و خمس را رفع میکنید از حدیث ولی ضمان را میگویید رفع نمیکنید این را ما فرقش را نمیفهمیم چه فرقی دارد ما بین اینها؟
پرسش: فرمایش ایشان در احکام تکلیفی هم میتواند تسری پیدا کند یعنی بگوییم مثلاً احترام به پدر برای بچه صبی که تکلیفی نیست این واجب نیست مثلاً ولی … پاسخ: باشد عرض میکنم مانع ندارد من عرض کردم من این را قبل عرض کردم ممکن است اینکه الان شلاق نمیخورد و مؤاخذه نمیشود که قدر متیقن است بچه گاهی شرور است این باید چیز بشود همه اجراء بشود امتنان به خود بچه است نسبت به دیگران چیز نیست شارع چیز … حساب کرده راجع به بچهها را حساب کرده حالا احیاناً به دیگران هم چیز باشد شده باشد. ما این را عرض کردیم حتی مؤاخذه و امثال اینها. خلاصه ما فرمایش ایشان را تا حالا نفهمیدیم که چطور است حالا بماند برای بعد.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین»