ازدواج در عده غير – اقوال – ازدواج در عده طلاق رجعي – ازدواج در عده طلاق
بسم الله الرحمن الرحيم
78/12/16
ازدواج در عده غير – اقوال – ازدواج در عده طلاق رجعي – ازدواج در عده طلاق
خلاصه درس قبل و اين جلسه:
در جلسه گذشته تزويج ولي يا وكيل در ايّام عده مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت و صور مختلف مسأله (عالم به حكم يا موضوع بودن وكيل يا وصي) با ذكر ادله و بيان اقوال فقهاء تقرير و تبيين نموديم.
در اين جلسه به بررسي مسأله سوم عروة پرداخته و موارد جواز تزويج و استثناءات آنرا با ذكر دليل و نقل اقوال علماء تبيين ميكنيم.
بررسي مسأله 3 :
متن عروة:«لااشكال في جواز تزويج من في العدّة لنفسه سواء كانت عدة الطلاق او الوطي شبهة او عدة المتعة او الفسخ باحد الموجبات او المجوزات له الّا في العدة الرجعيه فان التزويج فيها باطل لكونها بمنزلة الزوجة».
توضيح: مرحوم سيد ميفرمايد كه شخص در عدهاي كه براي خودش است ميتواند در زمان عده ازدواج كند و عقد او صحيح است و فرق نميكند كه اين عده، عده طلاق باشد يا عده وطي به شبهه باشد يا عده متعه باشد يا عده فسخ باحد الموجبات يا مجوّزات باشد، بعد چند موردي را استثناء كرده است مثلاً طلاق رجعي و..
الف) در عده طلاق و وطي به شبهه و عده متعه و فسخ:
1 ) مرحوم حكيم:
مرحوم حكيم ميفرمايند كه مسأله عده و نگه داشتن مستنبط از متفاهمات عرفي و مرتكزات متشرعه است و براي احترام به آن كسي كه همسرش را از دست داده است و اين خلاف متشرعه است كه به محض طلاق، ديگري ميتواند با همسر ايشان ازدواج كند، اما در جايي كه خود اين شخص ميخواهد دوباره با آن زن ازدواج كند خارج از ادله عده ميباشد و هيچ اشكال ندارد.
2 ) مرحوم آقاي خويي:
مرحوم آقاي خويي نيز ادعاي عدم خلاف (در مسأله) ذكر كرده است و ميفرمايد كه اصلاً در باب متعه تصريح به جواز شده است و لازم نيست عده نگه دارد.
3 ) نظر استاد «مدّ ظلّه»:
مطلب همان است كه سيّد «ره» فرمودهاند و حتي در عقد دائم نيز رواياتي هر چند غير معتبره داريم كه دلالت بر جواز تزويج ميكنند ولي چون مسأله جزء متفاهمات عرفي است احتياجي به بحث مفصّل ندارد.
ب) در عده انفساخ:
اما مسألهاي كه سزاوار بحث و تبادل نظر است، موارد و مصاديق موجبات فسخ است كه سيد فرموده كه در اين موارد هم تزويج جايز است و لازم نيست كه عده نگه دارد. ولي سيّد به اين موارد اشارهاي نكرده است. و مصاديق آنرا بيان ننموده است، مرحوم حكيم رضاع و كفر را بعنوان مثال ذكر كرده است و فرموده الرضاع و الكفر و نحو هما . كه اين فرمايش احتياج به نقد و بررسي دارد.
1 ) كلام مرحوم آقاي حكيم «ره»:
همانطور كه ذكر شده، مرحوم حكيم مسأله رضاع و كفر را در مثال براي موجبات فسخ بيان كرده است كه در اين صور شخص ميتواند بدون نگه داشتن عده با زن منفسخه خودش ازدواج كند اما همانطور كه ملاحظه ميفرماييد در رضاع به هيچ وجه نميشود با آن زن كه به سبب رضاع محرم گرديده است مجدداً ازدواج نمود چون آن زن به اين شخص حرام ابدي ميشود و ما بايد مثالي بزنيم كه با انفساخ حرمت ابد لازم نيايد پس مسلماً اين مثال درست نيست. و اما مثال دوم كه مرحوم حكيم ذكر نموده است، مرحوم آقاي خويي به آن مثال اشاره كرده است.
2 ) اشكال مرحوم آقاي خويي به كلام آقاي حكيم «ره»:
آقاي خويي ميفرمايد كه طبق نظر مشهور، كفر نميتواند يكي از موجبات فسخ باشد كه مرد بدون نگه داشتن عده بتواند مجدداً با آن زن ازدواج كند.
ايشان ميفرمايد: اگر شخصي كه مرتد شده در زمان عده مجدداً مسلمان شود. بنابر نظر مشهور عقد اولي بتصرف خود باقي است، ديگر نميتواند زن خود را مجدداً عقد كند و اگر توبه نكرد كاشف از اين است كه از اول زن او نبوده است و عقد باطل بوده است پس اين مثال كه آقاي حكيم زده است صحيح نيست.
õتذكر: اما طبق نظر آقاي خويي كه به خلاف مشهور قايل هستند به اينكه بمجرد ارتداد انفساخ حاصل ميشود؛ حالت منتظرهاي در كار نيست طبق اين نظر مثال آقاي حكيم مورد توجه ميباشد.
4 ) نقد كلام مرحوم آقاي خويي «ره»:
ولي بنظر ميرسد اشكال آقاي خويي به آقاي حكيم در مثال كفر صحيح نباشد براي اينكه خود مشهور نيز قائلند به اينكه اگر زوج مرتد فطري شد[1] به محض ارتداد عقد منفسخ ميشود و زن بايد عده نگه دارد. ديگران نميتوانند با اين زن ازدواج كنند (در زمان عده) ولي خود آن زوج اگر توبه كرد و مسلمان شد ميتواند بدون سپري شدن ايام عده با آن زن ازدواج كند و عقدش هم صحيح است و نظر مشهور هم همين است. آقاي حكيم بعد از اين دو مثال فرمودهاند «و نحو هما» سؤال اينجا است كه نحو هما چيست؟ به نظر ميرسد كه مقصود آقاي حكيم موردي باشد كه يكي از زوجات مسلمان ميشود زيرا در بعضي از فروض عقد منفسخ ميشود و زن بايد عده نگه دارد. البته اين مثال اشكال دارد و آقاي خويي اشكال آن را مطرح كردهاند.
تنها يك نكته باقي است كه ما فقط يك مثال براي «موجبات الفسخ» در كلام سيد پيدا كرديم در حاليكه ظاهر عبارت حكايت از تعدد موجبات ميكند. ممكن است چنين بگوييم كه كفر و ارتداد فقط يك مثال نيست بلكه مسيحي شدن و يهودي شدن با مجوسي شدن فرق دارد زيرا در يك فرض مشخص است كه مسيحيت مثلاً اهل كتاب هستند اما در مجوسي اختلاف است و همين نكته باعث تعدد فرض ميشود.
5 ) ادامه بررسي مسأله 3 عروة:
بعد از ذكر موارد جواز ، سيد «ره» چند مورد را استثناء ميكنند كه يكي از آنها طلاق رجعي است و ميفرمايند اگر شخص زن خود را طلاق رجعي بدهد، در ايام عده نميتواند با آن زن تزويج نمايد بخاطر اينكه بمحض رجوع، آن زن زوجه آن مرد است و زوج نميتواند با همسر خود به عقد جديد تزويج كند.
6 ) نظر مرحوم آقاي حكيم «ره»:
ايشان ميفرمايند اشكالي ندارد كه زوج در ايام عده رجعي با آن زن خود ازدواج نمايد چون درست است كه زن مطلقه (رجعي) در ايام عده بمنزله زوجه است اما نه در تمام احكام، بلكه معنايش اين است كه احكامي از احكام زوجه بر او مترتب است و اين اقتضاء نميكند كه تزويج او باطل باشد.
7 ) نقد كلام مرحوم حكيم توسط آقاي خويي:
آقاي خويي ميفرمايند كه استدلال مرحوم حكيم درست نيست و كسي كه زنش را طلاق داده در ايام عده نميتواند با او تزويج كند بدليل اينكه زوج اولين كلامي را كه براي اظهار تمايل ازدواج با آن زن را مطرح كند، مثلاً بگويد انكحتُ (وكالتاً) همين كلمه در واقع رجوع است به زن مطلقه خودش نيازي به قبلت هم ندارد. بعبارت ديگر به صرف اظهار تمايل به زن رجوع حاصل شده است و نيازي به خواندن عقد و تزويج ندارد و اگر تزويج كند اين عقد باطل است، چون همسر شرعي خودش است و شخص نميتواند همسر خودش را مجدداً تزويج كند.
8 ) نقد جواب مرحوم آقاي خويي:
بنظر ميرسد كه اشكال آقاي خويي وارد نباشد، بخاطر اينكه صرف اظهار تمايل كردن به زن معتده خود لازمهاش اين نيست كه اين شخص به عقد سابق رضايت دارد و ميخواهد با همان عقد سابق به همسر خود رجوع كند چون ممكن است آن شخص اصلاً به عقد سابق رضايت نداشته باشد و مثلاً بخواهد عقد انقطاعي بكند يا مهر ايشان را كم بكند پس ملازمهاش بين اظهار تمايل و رجوع به عقد سابق نيست، لذا بنظر ميرسد كه اشكال مرحوم حكيم به صاحب عروة وارد است.
9 ) تتمه مسأله 3:
…«و الّا في الطلاق الثالث الذي يحتاج الي المحلل، فانه ايضاً باطل بل حرام ولكن مع ذلك لايوجب الحرمة الابدية».
õتوضيح: يكي ديگر از مواردي كه جايز نيست ازدواج كردن در ايام عدهاي كه از ناحيه خودش است مسأله طلاق سوم است، اگر شخصي دفعه سوم زن خود را طلاق بدهد احتياج به محلل دارد، و بدون محلل مسلماً عقد باطل است و اختلافي در اين مسأله نيست، اما آيا اگر تزويج نمود غير از بطلان عقد، حرمت تكليفي هم دارد يا خير؟ كه سيد فرموده است حرام تكليفي هم هست و آن شخص گناه كرده است.
10 ) نظر مرحوم آقاي حكيم «ره» و نقد آقاي خويي «ره»:
ايشان ميفرمايند، براي حرمت تكليفي دليلي نداريم و از آيه شريفه همين قدر استفاده ميشود كه آن عقد باطل است و اما حرمت تكليفي داشته باشد، از آيه شريفه استفاده نميشود.
آقاي خويي ميفرمايند كه حرمت تكليفي نيز از آيه شريفه استفاده ميشود بدليل اينكه شما در آيه شريفه «حُرّمت عليكم امهاتكم» از كلمه «حُرّمت» حرام تكليفي استنباط ميكنيد يعني علاوه بر اينكه تزويج آنها باطل است حرمت تكليفي هم دارد خوب كلمه لايحلُّ با حُرّمَت هيچ فرقي ندارد و هر دو دلالت بر حرمت تكليفي دارند، عرفاً هيچ فرقي با هم ندارند و خيلي از مواقع حرمت وضعي مترتب بر همين حرمت تكليفي است يعني چون حرام است قهراً زن او هم نميشود پس كلمه لايحل با حرمت هيچ فرقي ندارد و هر جايي كه فقط حكم وضعي آن بطلان باشد و از جهت حكم تكليفي حرام نباشد در آنجاها كلمه لايحل يا حرمت استفاده نميشود، مثلاً در عقد انقطاعي كه مدت ذكر نشده باشد يا در عقدي كه به جهت معلق بودن باطل باشد و در اين موارد قائل به حرمت وضعي هستيم ولي حرمت تكليفي ندارد و نميگوييم حُرّمت عليكم كذا.
11 ) نقد كلام مرحوم آقاي خويي «ره»:
اشكال آقاي خويي وارد نيست بخاطر اينكه ما بايد به موارد استعمال كلمه لايحل و حرمت توجه كنيم و ببينيم كه متعلق لايحل و يا حرمت چه چيز است آيا عقد است يا خود آن زن حرمت كل شي بحسبه در آيه شريفه متعلق حرمت ، آن زنها ميباشد يعني تمتع كردن از آن زنها جايز نيست، اما اگر در جايي متعلق لايحل خود عقد باشد اينجا دليل نداريم بگوييم كه علاوه بر بطلان عقد حرمت تكليفي هم دارد چون عدم حليت به عقد متوجه است، يعني جايز نيست عقد كردن ـ نه اينكه اگر عقد كرد علاوه بر بطلان عقد حرامي هم مرتكب شده باشد، پس ملاحظه ميفرماييد كه در آيه شريفه «لايحل» متعلق لايحل خود زن است ـ يعني تمتع از آن زن تا زماني كه محلل در كار نباشد حرام است ولي اگر كسي چنين كاري كرد يعني آن زن را بدون محلل تزويج كرد دليل نداريم بگوييم غير از بطلان عقد حرمت تكليفي هم داشته باشد.
12 ) نظر استاد «مدّ ظلّه»:
اما ميتوان اشكال ديگري به آقاي حكيم نمود مطابق آيه شريفه «فان طلقفها فلا جناح عليهما ان يتراجعا» مقصود از رجوع كردن ازدواج دوباره است نه تمتع و وقاع. جناح ظاهراً همان گناه است كه عربي شده است. و مفهوم آيه چنين است كه اگر محلل نباشد رجوع آن دو نفر گناه است ولي اگر محلل، زن را طلاق بدهد گناهي نيست و ميتواند زن به عقد شوهر اول درآيد، پس نظر مرحوم سيد به اين عبارت است.
«والسلام»
[1] ـ مرتد فطري كسي است كه در هنگام انعقاد نطفه پدر و مادرش مسلمان بودهاند واو در حكم اسلام شده است. چنين كسي اگر مرتد شود او را مرتد فطري خوانند، مرتد ملي غير مسلماني است كه يك بار مسلمان شده و سپس به حالت كفر بازميگردد. مرتد فطري داراي احكامي است مثل وجوب قتل آن و انتقال اموال او به ورثه و انفساخ عقد او كه با توجه به توبه هم به جاي خود باز نميگردد يعني توبه او نسبت به بقيه احكام قبول است به غير از ازدواج كه منفسخ ميشود.