الجمعة 07 رَبيع الثاني 1446 - جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳


بابرکت ترین مولود

أسألك بحقّ المولودَينِ في رجب

بابرکت ترین مولود

در متون روایی شیعی از حضرت جواد(علیه السلام)، به عنوان مولودى پرخیر و برکت یاد مى شود. چنانکه «ابو یحیاى صنعانى» مى گوید: روزى در محضر امام رضا(علیه السلام)، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود: «این مولودى است که براى شیعیان ما، با برکت تر از او زاده نشده است». (الارشاد، شیخ مفید، ص 347)

گویا امام، به مناسبت هاى مختلف، از فرزند ارجمند خود با این عنوان یاد مى کرده و این موضوع در میان شیعیان و یاران امام رضا(علیه السلام) معروف بوده است، به گواه اینکه دو تن از شیعیان بنام «ابن اسباط» و «عبّاد بن اسماعیل» مى گویند: در محضر امام رضا(علیه السلام) بودیم که ابو جعفر را آوردند، عرض کردیم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟ حضرت فرمود: «آرى، این همان مولودى است که در اسلام با برکت تر از او زاده نشده است». (بحارالانوار، ج 50، ص 20)

بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراین، نشان مى دهد مقصود از این احادیث این است که تولد حضرت جواد علیه السلام در شرایطى صورت گرفت که خیر و برکت خاصّى براى شیعیان به ارمغان آورد، بدین معنا که عصر امام رضا(علیه السلام) عصر ویژه اى بوده و حضرت در تعیین جانشین خود و معرفى امام بعدى، با مشکلاتى روبرو بوده اند که در عصر امامان قبلى، بى سابقه بوده است؛ زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم(علیه السلام) گروهى که به «واقفیّه» معروف شدند، براساس انگیزه هاى مادى، امامت حضرت رضا(علیه السلام) را انکار کردند و از سوى دیگر امام رضا(علیه السلام) تا حدود چهل و هفت سالگى داراى فرزند نشده بود و چون احادیث رسیده از پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) حاکى از آن بود که امامان دوازده نفرند که نُه نفر آنان از نسل امام حسین(علیه السلام) خواهند بود، فقدان فرزند براى امام رضا(علیه السلام)، هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم امامت را زیر سوال مى برد و واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده و امامت حضرت رضا(علیه السلام) را انکار مى کردند.

گواه این معنا، اعتراض «حسین بن قیاما واسطى» به امام هشتم(علیه السلام) در این مورد و پاسخ آن حضرت است. «ابن قیاما» که از سران «واقفیه» بوده است، طى نامه اى به امام رضا(علیه السلام ) ایشان را متهم به عقیمى کرد و نوشت: چگونه ممکن است امام باشى در صورتى که فرزندى ندارى؟!

امام در پاسخ نوشت: از کجا مى دانى که من داراى فرزندى نخواهم بود، سوگند به خدا بیش از چند روز نمى گذرد که خداوند پسرى به من عطا مى کند که حق را از باطل جدا مى کند. (اصول کافی، ج 1، ص 320)

این شگرد تبلیغى از طرف «حسین بن قیاما» (و دیگر پیروان واقفیه) منحصر به این مورد نبوده است، بلکه این معنا به مناسبت هاى مختلف و در موارد گوناگون تکرار مى شده و امام رضا(علیه السلام) همواره سخنان و دلایل آنان را رد مى کرده است، تا آنکه تولد حضرت جواد(علیه السلام) به این سم پاشی ها خاتمه داد و موضع امام و شیعیان که از این نظر در تنگنا قرار گرفته بودند، تقویت گردید و اعتبار و وجهه تشیّع بالا رفت.

وسوسه هاى واقفیه و دشمنان خاندان امامت در این مورد، به حدى بود که حتى پس از ولادت حضرت جواد(علیه السلام) که واقفیه را خلع سلاح کرد، گروهى از خویشان امام رضا(علیه السلام) طبعاً بر اساس حسدورزی ها و تنگ نظری ها گستاخى را به جایى رساندند که ادعا کردند که حضرت جواد، فرزند على بن موسى علیه السلام نیست!!

چنانچه مسعودی مورخ مشهور شیعه در اثبات الوصیه می نویسد: از حسن بن بشار واسطى روایت شده که گفت: حسن بن قیامى صیرفى از من درخواست کرد تا از امام رضا علیه السّلام براى او اذن دخول بگیرم، من از آن حضرت اجازه گرفتم، وقتى ابن قیامى در مقابل آن حضرت قرار گرفت، گفت: تو امامى؟ فرمود: آرى، گفت: من شهادت می دهم که تو امام نیستى! فرمود: از کجا می دانى که من امام نیستم؟ گفت: از امام جعفر صادق (علیه السلام) براى من روایت شده‏ که فرمود: امام نباید بدون فرزند باشد، در صورتى که شما به این سنّ رسیدى و هنوز پسر ندارى!!![ ثبات الوصیة، مسعودی, ص: 217]

این روایت به خوبی نشان می دهد که امام رضا(علیه السلام ) در چه شرایط سختی قرار گرفته اند که حتی فرزند دار نشدن ایشان را هم بهانه کردند تا امامت ایشان را زیر سوال ببرند و غبار این فتنه آن قدر غلیظ بود که حتی گریبان خواص جامعه شیعی را هم گرفته بود و فقط در این بین شیعیان واقعی حضرت بودند که از حق ایشان دفاع می کردند یونس بن عبدالرحمن از خواص امام رضا(علیه السلام) می گوید:

«وقتی موسى بن جعفر (علیه السلام) از دنیا رفتند نزد وکلاء حضرت مال فراوانى باقی مانده بود و همین سبب وقف و انکار آنها نسبت به موت ایشان شد چرا که نزد زیاد قندى هفتاد هزار دینار و نزد على بن ابى حمزه سى هزار دینار بود، وقتى امر را چنین دیدم و حقّ برای من آشکار گشت و به امامت امام رضا(علیه السلام) واقف شدم سخنرانى کرده و مردم را به طرف آن جناب خواندم. وقتى این خبر به گوش آن دو رسید نزد من فرستاده و به من گفتند: اگر مال مى‏خواهى ما تو را از مال بى‏نیاز مى‏ کنیم و هر دو براى من ده هزار دینار ضمانت کرده و گفتند: از این کار خوددارى کن، من از پیشنهاد آنها و اطاعتشان امتناع ورزیده و گفتم: از ائمّه صادقین (علیهم السلام) روایت به ما رسیده که وقتى بدعتها ظاهر شد عالم باید علمش را ظاهر کند و الّا نور ایمان از او سلب مى‏شود. من جهاد در راه امر خدا را در هیچ حال رها نمى‏کنم، ایشان از من سخت ناراحت شده و عداوت با من را به دل گرفتند.[ علل الشرایع, صدوق, ج1 ص235]

آنان در این تهمت ناجوانمردانه و دور از اسلام، براى مطرح کردن اندیشه هاى پنهانى خویش، جز شبهه عوام فریبانه عدم شباهت میان پدر و فرزند از نظر رنگ چهره! چیزى نیافتند و گندمگونى صورت حضرت جواد(علیه السلام) را بهانه قرار داده، گفتند: در میان ما، امامى که گندمگون باشد وجود نداشته است! امام هشتم فرمود: او فرزند من است. آنان گفتند: پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) با قیافه شناسى داورى کرده است، باید بین ما و تو قیافه شناسان داورى کنند. حضرت (ناگزیر) فرمود: شما در پى آنان بفرستید ولى من این کار را نمى کنم اما به آنان نگویید براى چه دعوتشان کرده اید…

یک روز براساس قرار قبلى، عموها، برادران و خواهران حضرت رضا(علیه السلام) در باغى نشستند و آن حضرت، در حالى که جامه اى گشاده و پشمین بر تن و کلاهى بر سر و بیلى بر دوش داشت، در میان باغ به بیل زدن مشغول شد، گویى که باغبان است و ارتباطى با حاضران ندارد.

آنگاه حضرت جواد(علیه السلام) را حاضر کردند و از قیافه شناسان درخواست نمودند که پدر وى را از میان آن جمع شناسایى کنند. آنان به اتفاق گفتند: پدر این کودک در این جمع حضور ندارد اما این شخص عموى پدرش و این عموى خود او و این هم عمه اوست، اگر پدرش نیز در اینجا باشد باید آن شخص باشد که در میان باغ بیل بر دوش گذارده است؛ زیرا ساق پاهاى این دو، به یک گونه است! در این هنگام امام رضا(علیه السلام) به آنان پیوست. قیافه شناسان به اتفاق گفتند: پدر او، این است!

در این هنگام على بن جعفر، عموى حضرت رضا(علیه السلام) از جا برخاست و بوسه برلب هاى حضرت جواد(علیه السلام) زد و عرض کرد: گواهى مى دهم که تو در پیشگاه خدا امام من هستى. (اصول کافی، ج 1، ص 322) بدین ترتیب یک بار دیگر توطئه و دسیسه مخالفان امامت براى خاموش ساختن نور خدا، با شکست روبرو شد و خداوند آنان را رسوا ساخت. بدین ترتیب طولي نكشيد كه وعده ي رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تحقق يافت و قلب حضرت رضا ـ عليه السلام ـ روشن شد و بلاخره تمام سمپاشي هاي دشمنان خاتمه يافت.[1]


[1] منابع نزد نویسنده محفوظ است.