الاحد 06 جُمادى الآخرة 1446 - یکشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳


بارقه‌ی بندگی

بسم الله الرحمن الرحیم

ویژه نامه شهادت امام حسن علیه السلام

مقدمه

«بندگى رب العالمين»، مطلبى است كه تمامى افراد بشر، بدان اقرار و اعتراف نموده‌اند؛ آن جا كه در هنگام اخذ ميثاق بر ربوبيت پروردگار، همگان بدان پاسخ مثبت داده و نسبت به بندگى درگاه او و اين كه او خداى يگانه آنان است، شهادت داده‌اند:

(وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِىءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا)[1] ؛ و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه‌ى آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهى داديم.

و اين اقرار و اعتراف در واقع، اتمام حجتى است براى آن كه در عالم عمل و اختيار، آن را به ظهور برسانند و با اقامه‌ى لوازم بندگى و به جا آوردن شرط عبادت، عملا به ربوبيت مطلق حق تعالى اقرار كنند؛ چنان كه در ادامه آيه شريفه آمده است :

(أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَـذَا غَـفِلِينَ)[2] ؛ مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين ]امر[ غافل بوديم.

به همین دلیل است که آنان كه در درگاه الهى مقرب‌ترند، بيشتر به عبادت و بندگى مشغولند و به كرنش در برابر دوست، عشق مى‌ورزند و چرا آنان كه عابدترند، بيشتر مورد عنايت پروردگار قرار مى‌گيرند و صفات والاى الهى در وجود آنان بيشتر جلوه‌گر است. سرّ عبادت‌هاى حيرت‌انگيز و رنج‌آور اولياى الهى و در صدر آنان، پيامبر اعظم و اهل بيت طاهرينش ـعليهم‌السّلام ـ كه اشرف مخلوقاتند و عالم طفيل وجود آنان ـ در همين نكته نهفته است. پاهاى ورم كرده، پيشانى پينه بسته، رنگ پريده‌ى چهره و نحيف بودن جسم آنان از فرط عبادت و بندگى، شاهد خوبى بر اين مدّعاست. آنان كه در بارگاه الهى محبوب‌ترند، والاترين عابدان نيز هستند؛ گويى با تمام وجود فرياد مى‌زنند كه در درگاه حضرت حق، جز بندگى و خاك‌سارى، شأنى ندارند و پذيرش مقام بندگى را از سوى پروردگار، والاترين مقام و منزلت براى خويش به شمار مى‌آورند. چنان كه خداى متعال نيز در مقام توصيف بندگان ناب خويش، و در هنگام شرح نزديك‌ترين حالات آنان به خود، لفظ «عبد» را به كار برده و ]به عنوان نمونه در جايى[ مى‌فرمايد :

(سُبْحَـنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الاْقْصَا الَّذِى بَـرَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايَـتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ)[3] ؛ منزّه است آن ]خدايى[ كه بنده‌اش را شبانگاهى، از مسجد الحرام به سوى مسجد الأقصى ـ كه پيرامون آن را بركت داده‌ايم ـ سير داد، تا از نشانه‌هاى خود به او بنمايانيم، كه او همان شنواى بيناست.

پيامبر اكرم ـصلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم ـ نيز كه از سوى حضرت حق به افتخار بندگى و عبوديت مفتخر است، عشق به عبادت و بندگى را مايه‌ى فضيلت و كرامت آدمى معرفى مى‌فرمايد :

«اَفْضَلُ النّاسِ، مَنْ عَشِقَ الْعِبادَة فَعانَقَها و اَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ باشَرَها بِجَسَدِهِ وَ تَفرَّغ لهَا وَ هُوَ لا يُبالى عَلى ما اَصبَحَ مِنَ الدُّنْيا، عَلى عُسْرٍ اَمْ عَلى يُسْرٍ.»[4] ؛  برترين مردمان كسى است كه عاشق عبادت باشد؛ آن را در آغوش كشد، با دلش دوست بدارد و بدنش را پيوسته صرف عبادت نمايد و اوقاتش را وقف بندگى كند، چنين كسى ديگر توجه و دل مشغولى به اين كه دنيا چگونه بر او مى‌گذرد ندارد؛ به سختى يا به آسانى. بیست و هشتم صفر، سالروز شهادت امام معصومی است که جنبه های تابناک ولی اللهی او، در پرده مظلومیتش نهفته مانده است و از جمله، جلوه پرفروغ عبادت و بندگی خدای متعال است. گرچه اوصاف باطنى و كمالات روحى و معنوى امامان دين و اولياى الهى در وصف نيايد و در ذكر نگنجد، ولى از آن جا كه گفته‌اند :

آب دريا را اگر نتوان كشيد         هم به قدر تشنگى بايد چشيد

به قطره‌اى از درياى بى‌كران فضيلت‌هاى حضرت اشاره مى‌رود تا كام تشنه مشتاقان حق و حقيقت و ره جويان طريق سعادت و معرفت را شهدى مهنا باشد و آبى گوارا.

تربیت و عبادت

عبادت و بندگی خدای متعال، ریشه در فطرت دارد اما به تصریح اولیای الهی، دست تربیت مربیان و به ویژه والدین در این زمینه نقش کلیدی دارد و حتی در سیره تربیتی امامان معصوم نیز این رویکرد عقلی و الهی بازتاب خاصی دارد. شاید یکی از ریشه های عمیق عبادی در وجود مبارک حضرت امام حسن مجتبی ع، توجه تام والدین مکرم ایشان و اهتمام خاص آن دو گل بوستان عبودیت حق باشد که موجب رویش نوگلی بسان سبط اکبر گردید که عبادتهایش خیره کننده بود. در گزاراشات تاریخی میخوانیم:

هنگامى كه سن مباركش به هفت سال رسيد، در مجلس جد بزرگوار خويش، نبى مكرّم اسلام ـصلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم ـ حاضر مى‌شد و چون وحى بر پيامبر نازل مى‌گشت، آن حضرت نيز با كمى سن، نداى روحانى وحى را با گوش جان و صفاى دل مى‌شنيد و حفظ مى‌فرمود. وقتی به نزد مادر مراجعت مى‌نمود، آن چه در مجلس نورانى وحى حفظ كرده بود را نزد مادر باز مى‌فرمود. وقتى پدر بزرگوارش، پيشواى موحّدان، على بن ابى طالب ـعليه‌السّلام ـ وارد منزل مى‌شد، مى‌ديد آن چه از وحى نازل گرديده، همسر مكرمه‌اش نيز مى‌داند و به آن آگاه است. چون علت اين آگاهى باخبر شد روزى امام على ـعليه‌السّلام ـ در گوشه‌اى از منزل پنهان گشت تا فرزند دلبندش امام حسن ـعليه‌السّلام ـ از نزد پيامبر اكرم ـصلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم ـ بازگشت و خواست آن چه از وحى نازل گشته را در محضر مادر بيان كند، امّا حالش منقلب و بدنش مضطرب گرديد. وقتى مادر از حال دگرگون وى پرسيد، فرمود:

«لا تَعجَبينَ يا اُمّاهُ، فَإنَّ كبيرا يَسمَعُنى، فإستِماعُهُ قَد اَوْقَفَنى.»[5] ؛ مادر! متعجب مباش كه مولايى عظيم الشأن، كلامم را مى‌شنود و سخنم گوش مى‌دارد و همين امر عظيم، بيانم را قاصر و زبانم را از گفتن باز مى‌دارد.

چون سخن بدين جا رسيد، امام على ـعليه‌السّلام ـ از پرده در آمد و فرزند خويش را بوسيد و مورد لطف و مهر قرار داد.

اکسیر بندگی

نزد اهل معرفت روشن است که عبادت و بندگی، صرفاً اجرای رفتار و مناسک خاص نیست، بلکه بندگی آن است که انسان تمام حرکت و سکون و رفتار و گفتارش بر مدار رضایت حق و در مسیر قرب خدا و بر مبنای دستورات خدا و اولیای الهی باشد و این رویکرد بندگی دائمی، در کوچکترین رفتار امام حسن مجتبی ع  از همان سنین کودکی جلوه گر بود. 

نقل است كه به مقتضاى ايام كودكى، ميان نوگلان بوستان علوى، امام حسن و امام حسين ـعليهماالسّلام ـ ، مسأله‌اى رخ داد. چون به امام حسين كه برادر كوچك‌تر بود، گفتند: چرا در آشتى سبقت نمى‌گيرى در حالى كه او برادر بزرگ‌تر شماست؟ فرمود :

«سَمِعْتُ رَسولَ الله ـصلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم ـ يقول: اَيُّما اِثنانٌ جَرى بَينَهما كَلامٌ، فَطَلَبَ اَحَدُهما رِضَى صاحِبِه كانَ سابقا لَه الى الجَنَّةِ، و اَكرَهُ اَنْ اَسبِقَ اَبا محمّدٍ الى الجَنَّةِ»؛ من از جد خويش پيامبر اكرم ـصلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم ـ شنيدم كه فرمود: چون ميان دو نفر اختلافى پيدا شود، آن كه رضايت ديگرى را جلب مى‌كند، زودتر به بهشت مى‌رود و من دوست نمى‌دارم كه نسبت به برادر بزرگ‌تر خويش پيشى جويم و در ورود به بهشت، از او سبقت گيرم!

چون اين سخن به گوش امام حسن ـعليه‌السّلام ـ رسيد، شتابان به سوى حسين ـعليه‌السّلام ـ رفت و رضايت وى را حاصل فرمود.[6]

حالات خاص عبادی

حضرت امام حسن مجتبى ـعليه‌السّلام ـ كه به كريم اهل بيت لقب يافت. هنگام وضو، رنگش زرد مى‌شد و بدنش مى‌لرزيد. چون علت آن را جويا مى‌شدند، مى‌فرمود:

«حَقٌّ على كُلِّ من وَقَفَ بين يَدَىْ رَبِّ العَرشِ اَن يَصْفَرَّ لَونُهُ و تَرَتعِدَ مَفاصِلُهُ.»[7] ؛ كسى كه مى‌خواهد در برابر پروردگار عرش بايستد، حق دارد كه رنگ چهره‌اش ببازد و بدنش به لرزه درآيد.

آن گاه كه به مسجد مى‌رسيد، سر به سوى آسمان بلند مى‌كرد و مى‌فرمود:

«اِلهى! ضَيفُكَ بِبابِكَ يا مُحسِنُ! قد اَتاکَ المُسِىءُ، فَتجاوَزْ عن قَبيحِ ما عِندى بجَميلِ ما عِندَکَ، يا كَريمُ!»[8] ؛ معبودا ميهمان تو در آستانه بارگاه توست، اى احسان كننده كريم! گناه‌كارى به درگاهت آمده، پس در برابر زيبايى‌هاى خويش، زشتى‌هايى را كه در وجود من سراغ دارى، عفو فرماى.

حضرت امام صادق ـعليه‌السّلام ـ به نقل از امام سجاد ـعليه‌السّلام ـ ، در توصيف جدّ بزرگوارش اين گونه مى‌فرمايد:

«انّ الحسنَ بن علىِّ بنِ اَبى طَالبٍ ـعليهماالسّلام ـ كان اَعبَدَ النّاسِ فى زَمانِهِ و اَزهدَهُم و اَفضَلَهُم و كان اذا حَجَّ، حَجَّ ماشيا و رُبّما مَشى حافيا و كانَ اذا ذَكَرَ المَوتَ بَكى و اذا ذَكَرَ القبرَ بَكى و اذا ذَكَرَ البَعثَ وَ النُّشُورَ بَكى و اذا ذَكَرَ المَمَرَّ على الصِّراطِ بَكى و اذا ذَكَرَ العَرْضَ عَلَى اللهِ ـ تعالى ذِكرُهُ ـ شَهَقَ شَهْقَةً يُغْشى عليه منها. و كانَ اذا قام فى صلاتِهِ تَرتَعِدُ فَرائِصُهُ بينَ يَدَى رَبِّه ـعزّوجلّ ـ و كانَ اذا ذَكَر الجَنَّةَ والنّارَ، اِضطَرَبَ اضْطِرابَ السَّليم و سَأَلَ اللهَ الجَنَّةَ و تَعَوَّذَ به مِنَ النّارِ وَ كانَ ـعليه‌السّلام ـ لا يَقرأُ مِن كتابِ الله ـعزّوجلّ ـ(يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) اِلّا قالَ: لَبَّيکَ، اَللّهُمَّ لَبَّيکَ. وَ لَمْ يُرَ فى شَيءٍ مِن اَحْوالِهِ اِلّا ذاكرا للهِ سبحانَه و كانَ اَصدَقَ النّاسِ لَهجةً و اَفصَحَهُم مَنطِقا»[9] ؛ همانا حسن بن على ـعليهماالسّلام ـ عابدترين، زاهدترين و بهترين مردم روزگار خويش بود؛ و چون به حج مى‌رفت، با پاى پياده طى طريق مى‌نمود و گاهى نيز پابرهنه، هنگامى كه از مرگ ياد مى‌نمود مى‌گريست و هر گاه از قبر ياد مى‌فرمود گريه مى‌كرد وچون از برانگيخته و زنده شدن مردگان در قيامت ياد مى‌كرد، مى‌گريست و وقتى گذشتن از پل صراط را به ياد مى‌آورد، اشك از چشمانش جارى مى‌شد و هرگاه عرضه شدن بر خداوند را به ياد مى‌آورد، با صداى بلند فرياد برآورده و از هوش مى‌رفت. هنگام نماز اعضاى بدنش مى‌لرزيد و هنگام ياد بهشت و دوزخ، مضطرب مى‌گرديد و بسان شخص مار گزيده به خود مى‌پيچيد و از خداوند بهشت را درخواست نموده و از گرفتار شدن در جهنم به خدا پناه مى‌برد. هماره پس از قرائت آيه‌اى از كتاب خدا كه در آن خطاب: «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد» بود، مى‌فرمود: «لَبّيک، اللّهم لَبيَّک!»؛ (آرى، خداوندا آرى!) و در تمام احوال به ياد خداوند سبحان مشغول بود و صادق‌ترين مردم از لحاظ گويش و شيوا و رساترين آنان از لحاظ گفتار بود.

امام سجاد علیه السلام میفرماید: «انَّ الْحَسَنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يُرَ فِي شَيْءٍ مِن احْوَالِهِ اِلاّ ذاكِراً لِلهِ سُبْحانَهُ»[10]؛  امام حسن علیه السلام در هیچ حالی دیده نشد مگر اینکه خدای سبحان را یاد می کرد.

امام باقر علیه السلام نیز فرمود: « كَانَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَثِيرَالاجهادِ فِی العبادةِ والتَّصَدُقِ»[11]؛ امام حسن علیه السلام در عبادت و صدقه دادن سخت کوش بود.

آن حضرت به جنبه های ظواهری عبادت نیز بسیار اهمیت میداد از جمله نقل است وقتی به نماز می ایستاد بهترین لباسهایش را می پوشید. سؤال شد چرا بهترین لباسهایت را می پوشی؟ فرمود:خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.[12]

از دیگر جنبه های عبادی آن وجود مبارک، توسعه زمانی در تمام احوال برای بندگی خدا بود حتی در هنگام  خواب نیز با  عبادت خدا به خواب میرفت. چنانکه نقل است: وقتی به رختخواب خود میرفت لوح منقوش می آورد که سوره کهف در آن نوشته شده بود و آن را میخواند.[13]

گذشت از دنیا در راه خدا نیز از جنبه های ناب بندگی خداست که در سیره و زندگی حضرت مجتبی ع نمود خاصی داشته است از جمله از علی بن جذعان منقول است که گفت: حسن بن علی علیه السّلام دوبار، تمام اموال و سه بار نیمی از دارایی اش را در راه خدا بخشید به گونه ای که یک لنگه نعلین و کفش خود را به بینوا می داد و یک لنگه آن را نگاه می داشت.[14]

رنج کشیده‌ی عبادت حق

حقيقت بندگى، درك ذلت و فقر و فناى بنده است در برابر غنا و قدرت و هستى مطلق معبود. عبادت، اظهار نياز و احتياج، همراه با خاكسارى و اقرار به ذلت و ناتوانى در بارگاه محبوب است و بنده‌ى راستين پروردگار كسى است كه در برابر مولاى خويش، با انجام عبادات، فقر و نيازمندى خويش را به پيشگاه دوست عرضه مى‌كند و كمال و بى‌نيازى و عزت و سرافرازى را از او و براى او مى‌طلبد. عبادتى كه با رنج و مشقت بيشتر ـ و در حدّ اعتدال ـ انجام شود، قطعآ موجب خضوع و خشوع بيشترى در نفس عابد شده، او را به فقر و نادارى‌اش متوجه مى‌سازد و تحمل اين رنج و زحمت، نشانه صداقت او در ادعاى عبوديت و بندگى است. از همين روست كه بندگان خاص الهى و در رأس آنان، امامان معصوم ـعليهم‌السّلام ـ ، مشكل‌ترين عبادت‌ها را بر مى‌گزيدند و به اين بندگى، افتخار مى‌كردند. چنان كه در احوال پيشواى پرهيزكاران، امام على بن ابى طالب ـعليه‌السّلام ـ نقل است كه هيچ گاه با دو امر خير مواجه نشد مگر اين كه مشكل‌ترين آن دو را برگزيد. در روايات اسلامى نيز آمده است: «خيرُ الامورِ اَحمَزُها.»[15] ؛ (بهترين اعمال، سخت‌ترين آن‌ها است.)

تحمل رنج عبادت، توجه خاص معبود را در پى دارد و موجب صفاى باطن و گشوده شدن باب‌هاى نورانيت و صفا در دل و جان آدمى مى‌گردد و خود، دستگير او به سوى سعادت جاويد مى‌شود. امام مجتبى ـعليه‌السّلام ـ در سفرهاى متعدد، پياده به حج مشرف مى‌شد و گاهى نيز با پاى برهنه، اين راه صعب و مشكل را طى مى‌نمود. در يكى از اين سفرها، هر كس كه در بين راه ايشان را مى‌ديد، از مركب فرود مى‌آمد و او نيز پياده به راه مى‌افتاد تا جايى كه يكى از ياران آن حضرت را واسطه قرار دادند كه براى آسايش ديگران، ايشان نيز بر مركبى سوار شوند. حضرت فرمود:

«ما نذر كرده‌ايم كه پياده برويم و سوار نمى‌شويم، ليكن از بيراهه مى‌رويم تا بر مردم دشوار نباشد.»[16]

حضرت صادق ـعليه‌السّلام ـ فرمود :

«امام حسن مجتبى ـعليه‌السّلام ـ در سفرى كه از مكه پياده به مدينه مى‌آمد، در بين راه پاهاى مباركش ورم نمود. همراهان عرض كردند: يابن رسول الله اگر سوار شويد، اين ورم برطرف مى‌شود و آسوده مى‌گرديد. فرمود هرگز اين كار را نخواهم كرد، ولى به اين منزل كه برسيم، مرد سياه چهره‌اى پيش خواهد آمد. او روغنى دارد كه بر اثر ماليدن آن روغن، ورم پايم برطرف خواهد شد. يكى از غلامان عرض كرد منزلى كه در جلو داريم همين روغن را مى‌فروشد. فرمود: آرى همين طور است. مقدارى راه پيمودند كه چشمشان به مرد سياه چهره‌اى افتاد كه از دور مى‌آيد. حضرت به يكى از غلامان فرمود آن كه مى‌آيد، همان مرد سياه است، پيش او برو با دادن قيمت روغن، مقدارى خريدارى كن و در قيمت روغن امساك مكن. (كه از او ارزان خريدارى كرده باشى) غلام به مرد سياه مراجعه كرده، تقاضاى خريد روغن نمود. پرسيد براى كه مى‌خواهى؟ جواب داد براى حسن بن على ـعليه‌السّلام ـ . گفت مرا پيش آن آقا ببر، و وقتى خدمت حضرت رسيد عرض كرد: يابن رسول الله ـصلّى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم ـ من دوست و غلام شما هستم. قيمت روغن را هرگز نخواهم گرفت، ولى هنگامى كه از خانه خارج شدم، زنم در حال زايمان بود، دعا بفرماييد خداوند به من پسرى كامل عنايت كند كه شما خانواده را دوست بدارد. امام حسن مجتبى ـعليه‌السّلام ـ فرمود: به خانه بگرد، خواهى ديد خداوند پسر كاملى به تو عنايت كرده است. آن مرد ديگر توقف نكرده، از شنيدن اين بشارت با عجله به طرف منزل برگشت، حضرت مجتبى ـعليه‌السّلام ـ نيز شروع به ماليدن روغن نمود.

طولى نكشيد صاحب روغن بازگشت و از ولادت فرزند خود شادمان و خوشحال بود و براى حضرت مجتبى ـعليه‌السّلام ـ دعا مى‌كرد. بعد از ماليدن روغن، امام ـعليه‌السّلام ـ از جاى حركت نمود و اثرى از ورم در پاى مباركش ديده نمى‌شد.»[17]


[1] . سوره‌ى اعراف، آيه‌ى 172.

[2] . سوره‌ى اعراف: آيه‌ى 172.

[3] . سوره‌ى اسراء، آيه‌ى 1.

[4] . كافى، ج 2، ص 83؛ وسائل الشيعه، ج 1، ص 83؛ بحارالانوار، ج 67، ص 253.

[5] . بحارالانوار، ج 43، ص 338؛ مناقب، ج 4، ص 7.

[6] . اعلام الدين، ص 183؛ كنز الفوائد، ج 1، ص 98.

[7] . بحارالانوار، ج 43، ص 339؛ مناقب، ج 4، ص 14.

[8] . همان.

[9] . بحارالانوار، ج 43، ص 331؛ امالى صدوق، ص 178؛ عدة الداعى، ص 151.

[10] . امالی صدوق ص ۱۵۰.

[11] . نظم درر المسطین ص ۱۹۶.

[12] . بحارالانوار ج ۸۳ ص ۱۷۵ ح ۲.

[13] . تاریخ ابن عساکر (ترجمه امام حسن) ص ۱۴۴ ۲۴۲.

[14] . مناقب، ج3، ص 180.

[15] . مفتاح الفلاح، ص 45؛ بحارالانوار، ج 67، ص 190.

[16] . بحارالانوار، ج 43، ص 276؛ ارشاد، ج 2، ص 128.

[17] . مناقب، ج 4، ص 7.