بررسی معانی نساء –ظهور نساء در حرائر – اقسام اضافه
بسم الله الرحمن الرحيم
1377/8/20
بررسی معانی نساء –ظهور نساء در حرائر – اقسام اضافه
خلاصه جلسات قبلي و اين جلسه:
آيا زنان ميتوانند خود را به زنان اهل كتاب و كفّار نشان بدهند؟ براي حرمت به آيه شريفه 31 سوره نور استدلال شده است. تفسير قسمتهائي از آيه شريفه را در جلسات قبل بيان كرديم، از جلسه پيش وارد تفسير عبارت «نسائهن» شديم. تفسير اول به معناي مطلق نساء بود كه وجوه سهگانه آن را نقل كرده، نقد نموديم، در اين جلسه دو تفسير ديگر را نقل كرده و شواهد اين تفاسير را بررسي مينمائيم. انشاء الله تعالي
كلام در تفسير «نسائهن» در آيه شريفه 31 سوره نور بود، تفاسير مختلفي بر اين عبارت شده است:
تفسير اول = نسائهن: مطلق نساء
برخي گفتهاند نسائهن مطلق نساء است، «حرة كانت أم أمة، مؤمنة كانت أم كافرة …» پس وجه اضافه شدن «نساء» به «هنّ» چيست؟ سه وجه بيان شده است:
وجه اوّل: شيخ احمد جزائري در قلائد الدرر (ج 3 ص 168): اضافه «نساء» به «هنّ» طرداً للباب و براي رعايت سجع است.
وجه دوم: جزائري: موضوع ثبوتي جواز ابداء زينت مطلق نساء است، لكن جرياً علي الغالب، حكم جواز روي معاشرين و ملازمين و اقرباء زنان رفته است.
وجه سوّم: مرحوم مجلسي (ره): اضافه براي بيان حكمت حكم است يعني ابداء زينت براي زناني كه از جنس خودشان هستند، مانعي ندارد.
در جلسه گذشته اين جهات سهگانه را نقد كرده نپذيرفتيم و گفتيم معناي نسائهن مطلق نساء نيست بلكه «نساء» با اضافه يك نحوه «تخصّصي» پيدا كرده است، ببينيم اين تخصّص چيست؟
تفسير دوم = نسائهن: حرائر
در توجيه اين تفسير چند وجه بيان شده است:
وجه اول: ادعاي ظهور در حرائر
صاحب جواهر (ره): مراد از نسائهن خصوص حرائر است و وجهي براي آن ذكر نميكنند فقط ميفرمايند: «المنساق منهنّ الحرائر المسلمات» (جواهر ج 2» ص 91) و در جاي ديگر ميفرمايد «و من المعلوم عدم اندراج الاماء في النساء» (جواهر97 /29)
وجهي در كلام صاحب جواهر بيان نشد كه قابل بررسي باشد.
وجه دوم: از اضافه، حريت استفاده ميشود.
جصاص در احكام القرآن ميگويد: گاهي از اضافه حريت استفاده ميشود، وي دو شاهد از آيات شريفه قرآن ميآورد:
شاهد اوّل: «واستشهدوا شهيدين من رجالكم» در مفهوم رجال حريت درج نشده است. ولي از اضافه خصوص رجال، احرار استفاده ميشود.
شاهد دوم: «وانكحوا الايامي منكم والصالحين من عبادكم و امائكم»، «ايامي» هر چند در ظاهر به «كم» اضافه نشده لكن در حكم اضافه است، «ايامي» يعني مردهاي بيزن، ولي «اياماكم» يعني مردهاي بيزني كه آزادند، پس ايامي به اضافه كسب حريّت كرده است.
نقد استاد ـ مد ظلّه ـ:
اولاً: آيه شريفه «وانكحوا الايامي منكم» گرچه اضافه به معناي مصطلح نيست ولي از «من» كه به معناي تبعيض است، استفاده ميشود كه ايامي بخشي از مخاطبين هستند، و چون به قرينه ذيل آيه شريفه مخاطبين خصوص احرار هستند، طبعاً گروهي از آنها نيز احرار خواهند بود و اين امر از «من» تبعيضيه استفاده ميشود و هيچ ارتباطي به بحث اضافه ندارد.
ثانياً: اگر در دو آيه قرآن از اضافه استفاده حريّت بشود، سبب نميشود كه هر اضافهاي كه در قرآن هست، ظهور در چنين معنايي داشته باشد.
ثالثاً: اضافه بر دو نوع است:
نوع اول: اضافه خاص به عام كه مضاف اليه مفهومِ عام و مضاف، جزئي از آن است؛ مانند مردان ايرانيان، در اين صورت روشن است كه هر خصوصيتي كه مضاف اليه داشته باشد، مضاف هم خواهد داشت. لذا اگر خطاب به احرار بگوئيم، «دانشمندان شما» هر چند در مفهومِ دانشمند حريت درج نشده است لكن با اضافه به «شما» كه مقصود احرار است، خصوص دانشمندان حرّ از آن استفاده ميشود. (اگر اضافه خاص به عام باشد.)
نوع دوم: اضافه مباين به مباين مانند غلام زيد، مكر الليل، در اين نوع از اضافه خصوصيات مضاف اليه به مضاف سرايت نخواهد كرد، لذا اگر زيد آزاد و مسلمان بود لازم نيست كه غلام او نيز آزاده يا مسلمان باشد.
دو آيهاي كه در كلام جصاص به عنوان شاهد ذكر شده است، از قبيل اضافه نوع اول است ولي اضافه «نساء» به «هن» در آيه محل بحث ما از قبيل نوع دوم اضافه است و خصوصيات مضاف اليه به مضاف تسرّي پيدا نميكند.
رابعاً: بر فرض بپذيريم كه در تمام انواع اضافه، خصوصيات مضاف اليه به مضاف هم سرايت ميكند در آيه شريفه «هن» به مؤمنات باز ميگردد و مراد از آن خصوص «حرائر» نيست بلكه «مطلق مؤمنات» است ولو كنيز باشد.
ان قلت: در آيه شريفه ابداء زينت براي «ما ملكت ايمانهنّ» مجاز شمرده شده است معلوم ميشود كه مراد از «هنّ» خصوص حرائر است كه ميتوانند مالك شوند و كنيز داشته باشد، طبعاً «نسائهن» نساء الحرائر ميشود و مخصوص زنان آزاد.
قلت: «هنّ» در «ما ملكت ايمانهن» نيز خصوص حرائر نيست، هر چند تنها حرائر هستند كه مالك ميشوند ولي حريت و مالكيت از «ما ملكت» استفاده ميشود نه از «هنّ». به بياني ديگر «هنّ» در تمام فقرات آيه شريفه به يك معني بكار رفته است و آن هم يعني «مؤمنات»، بلي اگر «بعولتهن» را استثناء كنيم، در مورد زناني صحبت كردهايم كه شوهر دارند و اگر «آبائهن» را استثناء كنيم، زناني مورد نظر ما بوده كه پدر دارند ولي در عين حال «هن» در هر قطعهاي از آيه يك معناي خاصي ندارد بلكه در تمام قطعات آيه به معناي مطلق «مؤمنات» بكار رفته است، و به كمك دالّ ديگري شوهر داشتن يا پدر داشتن يا كنيز داشتن از آيه استفاده ميشود. آيه شريفه ميفرمايد: به مؤمنات بگو ابداء زينت نكنند مگر براي شوهران (يعني اگر شوهر داشته باشند) يا پدران (اگر پدر داشته باشند) يا پدر شوهران (اگر پدر شوهر داشته باشند) و … يا كنيزشان (اگر كنيز داشته باشند)، خلاصه: هنّ در تمام قطعات آيه به معناي مؤمنات است و از كلمهاي كه به آن اضافه ميشود معناي خاصي فهميده ميشود.
ان قلت: اگر مورد آيه اعم از حرائر و اماء است، پس چرا وظيفه اماء را بيان نكرده است كه ميتوانند به موالي خود زينت هايشان را نشان بدهند، در حالي كه در مورد حرائر استثناء كرده و فرموده ميتوانند به «كنيزانشان» نشان بدهند.
قلت: جواب نقضي: در آيه شريفه همه محارم ذكر نشده است و لذا اسمي از عمو، دائي و داماد برده نشده است.
جواب حلّي: ممكن است از باب وضوح مطلب بيان نشده باشد يا به ذكر «بعولتهن» اكتفا شده باشد، جون اگر شوهر كه مالك انتفاع از همسر است بتواند به او نگاه كند و بر زن لازم نباشد كه زينت هايش را بپوشاند، به طريق اولي لازم نيست كنيز، خود را از مولايش كه مالك عين و منفعت اوست، بپوشاند.
وجه سوم: به قرينه «ما ملكت ايمانهن» مراد از «نسائهنّ» خصوص حرائر است.
مرحوم آقاي خوئي (ره): در اين آيه مستثناهاي اول انحلالي است، «الاّ لبعولتهن» يعني هر زني ميتواند زينت خود را به شوهرش نشان دهد، «لآبائهنّ» يعني هر زني ميتواند زينت خود را به پدرش نشان دهد و … خلاصه: يعني هر زني كه شوهري دارد و پدر شوهري و برادرزادهاي و … ميتواند زينت خود را به آنها نشان دهد. ولي در «نسائهنّ» انحلال معني ندارد چون زن بودن رابطهاي نيست كه ما بين يك زن و زن ديگر باشد و هر زني زنِ برخي از زنان باشد ولي زنِ ديگري نباشد. بنابر اين مراد از نسائهنّ طبيعي نساء است يعني مؤمنات ميتوانند زينت خود را به مطلق زنان نشان دهند، حرهّ باشند يا امه. بلي چون در «ما ملكت ايمانهن» خصوص «اماء» ذكر شده است، قرينه ميشود كه «نسائهنّ» فقط زنهاي آزاده را ميگويد و الاّ لازم ميآيد كه ذيل آيه لغو باشد «تعالي الله عن ذلك علواً كبيراً».
نقد استاد ـ مد ظله ـ:
اولاً: عطف بر چند نوع است، گاهي مباين به مباين عطف ميشود مثلاً مي گوييم «حيات انسانها و حيوانات و گياهان به آب وابسته است» و گاهي يكي از عاملَين من وجه به ديگري عطف ميشود مانند اكرم العلماء والهاشميين و گاهي … پس چون عطف، منحصر به عطف مباين به مباين نيست لذا ذكر «ما ملكت ايمانهنّ» دليل آن نيست كه «نسائهن» فقط حرائر باشند بلكه ميتوانند «نساء مومنات» باشند كه نسبتش با «ما ملكت ايمانهن» (= اماء) عموم و خصوص من وجه است.
به بيان ديگر: اگر از حكم واقعي دو عنوان مستثني باشند كه نسبت آنها عموم و خصوص من وجه باشد يكي: نساء مؤمنات (خواه حره باشند يا امه) و ديگري: اماء (خواه مؤمنه باشند يا كافره)، اين مطلب را با چه عبارتي بايد بيان كرد؟ غير از اين است كه عاملَين من وجه را به يكديگر عطف كنيم؟
ثانياً: در آيه شريفه غير از «نسائهن» و «ما ملكت ايمانهن» مستثنيات ديگري نيز وجود دارد، پس اگر عطف اقتضاء ميكند كه معطوف مباين با معطوف عليها باشد، پس چرا به قرينه «ما ملكت ايمانهنّ»، بعولتهنّ و آبائهن و .. را به حرائر اختصاص نميدهيد؟
ثالثاً: چنين اضافهاي هيچ گونه عرفيت ندارد چون مضاف بايد يك نحوه ارتباطي با مضاف اليه داشته باشد (جزئيت، يا مملوكيت يا مظروفيت و يا …) مرجع «هنّ» كه در فقرات مختلف آيه شريفه مضاف اليه واقع شده است، مطلق مؤمنات است، خواه حرّه باشند يا امه، پس اگر مراد از نساء كه به هنّ اضافه شده است خصوص حرائر باشد، خصوص حرائر چه رابطهاي با مؤمنات دارد كه آن رابطه در اماء نيست تا «نساء المؤمنات» خصوص حرائر باشند و اماء «نساء المؤمنات» نباشند؟
رابعاً: اين كه ميفرمايند: نسائهنّ انحلالي نيست، بسيار مستبعد است چون مرجع ضيمير «هنّ» مؤمنات است كه به اين تكليف مكلفند. فرد فرد مؤمنات مكلفند كه ابداء زينت نكنند، همه مستثنيها و مضاف اليه آنها (= هنّ) همه انحلالي است، حتي خود «نساء» در «نسائهن» انحلالي است، فقط ضمير «هنّ» در خصوص «نسائهنّ» انحلالي نباشد. بسيار مستبعد است.
به بياني ديگر: به فرد فردِ زنها گفته شده كه غض بصر كنيد، ناموستان را از تك تك افراد حفظ كنيد، و بر هيچ كس زينت هايتان را اظهار نكنيد مگر مواردي كه فرد فرد آن مستثني است و در تمام اين موارد، هم مخاطب و هم مضاف و هم مضاف اليه انحلالي ملاحظه شده و تك تك افراد مقصود است. در «نسائهن» نيز «نساء» انحلالي است. لكن مقصود از «هنّ» در اينجا جامعه زنان باشد در حالي كه مرجع اين ضمير انحلالي است. اين امر بسيار مستبعد است و چنين استخدامي هيچ گونه اعتبار عرفي ندارد.
جهتي كه باعث شده ايشان «هنّ» را به جامعه زنان تفسير كنند اين است كه گفتهاند چه نكتهاي دارد كه «نساء» به خودشان (= هنّ) اضافه شود؟
نكته اضافه نساء به «هنّ»:
خصوصيت ايماني ميتواند مصحّح اضافه باشد، تمام مؤمنين مثل يك واحدند، همه به يكديگر وابستهاند و تعلق دارند. تمام زنان مؤمنه به فرد فردشان مرتبط هستند و همه زنان، فاطمه مؤمنه و زينب مؤمنه و … هستند، نساء تو يعني زناني كه با تو هم كيش هستند، آيه ميفرمايد: هر زني ميتواند زينتش را به زنانش (يعني زناني كه با او هم كيش هستند) نشان دهد.
اين معني در آينده با توضيح بيشتري خواهد آمد.
تفسير سوم = نسائهن: ارحام و بستگان
مرحوم آقاي حكيم (ره): «و يحتمل يكون المراد]من نسائهنّ[ النساء اللاتي من الارحام كالعمة والخالة والاخت، و لعلّ قرينة السياق تقتضي ذلك، فيكون أقرب»
نقد استاد ـ مد ظله ـ:
اولاً: اينكه ميفرمايند: نسائهن در سياق ارحام قرار گرفته، صحيح نيست چون آيه شريفه دوازده عنوان را استثناء كرده است، و از اين دوازده عنوان فقط پنج عنوان از ارحام است «آبائهنّ، ابنائهنّ، اخواتهنّ، بني اخوانهنّ، بني اخواتهن»، و شش مورد قطعاً از ارحام نيست «بعولتهنّ، آباء بعولتهنّ، ابناء بعولتهنّ، ما ملكت ايمانهنّ، التابعين غير اولي الاربة، الطفل الذين لم يظهروا علي عورات النساء». يك مورد هم «نسائهنّ» است كه محلّ بحث ماست، پس چنين سياقي در كار نيست.
ثانياً: اگر يك لفظ چندين بار در يك سياق تكرار شود و در يك معني استعمال گردد، اگر در همان سياق بار ديگر اين لفظ قرار گرفت، به همان معناي قبلي حمل ميكنيم «حفظاً لوحدة السياق»، لكن در اين آيه لفظي تكرار نشده است بلكه عناوين مختلف استثناء شده است كه برخي از آنها داراي يك خصوصيت هستند (و همه از ارحام هستند) و لازم نيست كه همه آنها در اين خصوصيت مشترك باشند.
به بيان ديگر: اگر هر سه عنوان «ارحام و نساء مؤمنات و اماء» مستثني باشند، اين مطلب را با چه عبارتي بايد بيان كرد؟ مگر نبايد هر سه را در يك رديف استثناء كرد؟ آيا اين درست است كه بگوئيم «نسائهنّ» نبايد ذكر شود چون خلاف سياق است؟!
فرضاً اگر همه مستثنيها از جنس ارحام بود و يك مستثني از جنس ديگر، اين مستثني نبايد ذكر شود؟
تقريب كلام مرحوم آقا حكيم (ره):
بلي ميتوان فرمايش آقاي حكيم را چنين تقريب كرد، كه در استعمال روايات يكي از انواع اضافه «نساء» به «ها» اضافه رحمي است، نسائها يعني «ذوات الارحام من النساء»، «يجب للمستحاضه أن تنظر الي نسائها» (وسائل 288 /2) «سألته عن جارية حاضت اول حيضها … قال اقراءها اقراء نسائها» (وسائل 288 /2) «فان لم تحض فلتنظر الي بعض نساءها فلتعتدّ باقراءها» (وسائل 191 /22)، در آيه شريفه به قرينه اضافه، معناي خاصي از نساء اراده شده است، آن معني چيست؟ به قرينه اين روايات ميگوئيم مراد از نسائهن «ذوات الارحام من النساء» است. اين وجه را ان شاء الله در جلسه بعد بررسي خواهيم كرد.
«والسلام »
منابع اصلي بحث:
1ـ قلائد الدرر (جزائري)
2ـ بحار الانوار (علامه مجلسي)
3ـ كشّاف (زمخشري)
4ـ جواهر الكلام
5ـ احكام القرآن (جصاص)
6ـ مباني العروة الوثقي
7ـ مستمسك العروة الوثقي.