السبت 05 جُمادى الآخرة 1446 - شنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۳


جلسه 115 – احکام نگاه کردن – 11/ 3/ 78

بسم الله الرحمن الرحيم

جلسه 115 – احکام نگاه کردن – 11/ 3/ 78

حکم مشتبه شدن من یجوز النظر با من لا یجوز- بررسی ادله قائلین به لزوم اجتناب در شبهه غیر محصوره- وجوب تستّر بر زنان- بیان شرط حرمت نظر(مشروط بودن حرمت نظر به مشخص بودن منظور الیه)

خلاصه درس قبل و اين جلسه

در مباحث گذشته برخي از فروع مسأله نظر به اجنبي و لمس اجنبي را در مسائل 47 و 48 و نيز مسأله كراهت اختلاط زن و مرد را بررسي كرديم، اينك به بحث پيرامون موارد مشتبه و مشكوك و اقسام آن مثل محصورة و غير محصورة و بدوي مي‏پردازيم و ديدگاه مرحوم سيّد را در بررسي قاعده مقتضي و مانع و تمسك به آن قاعده را در اين بحث، تشريح مي‏كنيم. سپس به طرح اجمالي مسائل 52 و 53 نيز مي‏پردازيم.

حکم مشتبه شدن من یجوز النظر با من لا یجوز

متن عروه:مسأله 50 : «اذا اشتبه من يجوز النظر اليه بين من لايجوز بالشبهة المحصورة وجب الاجتناب عن الجميع و كذا بالنسبة الي من يجب التستر عنه و من لايجب و ان كانت الشبهة غير محصورة او بدوية فان شك في كونه مماثلاً اولا او شك في كونه من المحارم النسبيّه اولاً فالظاهر وجوب الاجتناب لان الظاهر من آية وجوب الغض ان جواز النظر مشروط، بامر وجودي و هو كونه مماثلاً او من المحارم فمع الشك يعمل بمقتضي العموم لا من باب التمسك بالعموم في الشبهة المصداقية بل لاستفادة شرطية الجواز بالمماثلة او المحرمية او نحو ذلك فليس التخصيص في المقام من قبيل التنويع حتي يكون من موارد اصل البرائه بل من قبيل المقتضي و المانع».[1]

توضيح عبارت مرحوم سيّد

اگر شخصي كه نگاه به او جايز است با كسي كه نگاه به او جايز نيست، مشتبه شد، شبهه هم گاهي محصورة است و گاهي غير محصورة و گاهي هم شبهه بدوي است. مثل اينكه سه، چهار نفر هستند كه انسان يقين دارد كه نگاه به يكي از آنها جايز نيست ولي به يكديگر مشتبه‏اند يا تعداد زيادي هستند كه اطراف شبهه غير محصوره، در علم اجمالي كه اطراف شبهه، محصور باشد، طبق قاعده در چنين مواردي اجتناب از همه اطراف علم اجمالي لازم است و نمي‏تواند به هيچيك از افراد مشتبه نگاه كند، در اين قسم بحثي وجود ندارد.

بحث در علم اجمالي است كه اطراف شبهه غير محصور باشد، مرد يقين دارد كه در ميان اين هزار نفر يكي بر او نامحرم است و نگاه به او جايز نيست يا زن يقين دارد كه در ميان اين هزار مرد، يكي بر او نامحرم است و ستر بر او واجب مي‏باشد، حكم شبهه غير محصوره، همان حكم شبهه بدوي است. مثل اينكه علم اجمالي در كار نيست. اگر از دور فردي را مشاهده مي‏كند ولي نمي‏تواند تشخيص دهد كه دختر است يا پسر، مثل اواخر دوره‏هاي سابق كه مكرر پيش مي‏آمد كه دخترها خود را به قيافه پسرها و پسرها قيافه دخترها را پيدا مي‏كردند و قابل تشخيص نبودند. يا نمي‏داند اين زن بر او محرم است يا نامحرم؟ خلاصه شك دارد كه اين شخص مماثل است كه محرم باشد يا غير مماثل كه نامحرم باشد، يا زني است كه بر او محرم است يا نامحرم، شك بدوي دارد، ـ البته محارم اقسامي دارد: مثل محرم بالنسب و محرم بالمصاهرة و محرم بالرضاع، درباره محرم بالمصاهره و محرم بالرضاع بعداً بحث خواهيم كرد و فعلاً بحث در محرم نسبي است ـ و نمي‏داند اين زن خواهر اوست يا زن اجنبيه است، آيا مي‏تواند به او نگاه كند، يا زن است و نمي‏داند كه اين مرد برادر اوست يا اجنبي است، آيا لازم است خود را از او بپوشاند؟

ادله قائلین به لزوم اجتناب در شبهه غیر محصوره

چهار وجه در مسأله است بدين معنا كه ممكن است به چهار صورت براي واجب الاجتناب بودن آن زن يا لزوم ستر از آن مرد استدلال شود كه مرحوم سيّد يكي از آن چهار صورت را پذيرفته است.

وجه اول: تمسك به عام در شبهه مصداقيه

ما در ميان ادله، عموماتي چون ﴿قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم﴾[2] و ﴿قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن﴾[3] داريم، كه استثناهايي دارند، افرادي كه مشخصاً داخل در عام يا داخل در استثناء هستند، روشن است، فردي كه مشتبه است و مشخص نيست كه داخل در عام است يا مستثني، از باب تمسك به عام در شبهه مصداقيه حكم مي‏كنيم كه داخل در تحت عام است و غضّ بصر از فرد مشتبه بر مكلف لازم است.

توضيح اين وجه و مبناي مرحوم سيّد

مرحوم سيّد با اينكه تمسك به عام در شبهات مصداقيه را در ملحقات عروة جايز مي‏دانند،[4] در اينجا مي‏فرمايند، ما لزوم اجتناب از نظر يا لزوم ستر را از باب تمسك به عام در شبهات مصداقيه نمي‏گوييم، نه از اين جهت كه از آن مبنا عدول كرده باشند، بلكه بخاطر اينكه بحثي در كفايه است و آن اينكه آيا اگر مخصص منفصل باشد و مردد بين اقل و اكثر گردد، باز هم تمسك به عام جايز است يا نه؟

اگر دليل عام ما (اكرم العلماء) بود و دليل خاص منفصل (لاتكرم الفساق منهم) در مورد زيد امر بر ما مشتبه شد نه از باب شبهه مفهوميه كه ندانيم معناي فسق چيست؟ بلكه از باب شبهه مصداقيه يعني نمي‏دانيم او فاسق است يا نه؟ چون مرتكبين كبائر يقيناً فاسق‏اند و نمي‏دانيم زيد مرتكب كبيره هست يا نه؟ مرحوم آخوند مي‏فرمايند: نمي‏توان در چنين مواردي به عام تمسك جست[5] ولي صاحب عروة جايز مي‏داند.

در اينجا كه نگاه به فرد مشتبه را جايز نمي‏دانند، به عنوان مصداق آن بحث كبروي نيست كه در شبهات مصداقيه در مخصص منفصل مي‏توان به عام تمسك كرد، چون مستثنيات در آيه شريفه، متصلند نه منفصل، و در مخصص متصل اساساً در شبهه مصداقيه نمي‏توان به عام تمسك كرد.

اگر موردي كه مشكوك و مشتبه است، معلوم نباشد كه از مصاديق يكي از مستثنيات مذكور در آيه شريفه يا تحت عام است، چون مخصص متصل است، چون شما تمسك به عام را در شبهات مصداقيه جايز نمي‏دانيد، در اينجا نيز تمسك به عام را جايز نمي‏شماريد، ولي اگر مورد مشتبه مربوط به مستثنايي باشد كه به دليل منفصل استثناء شده باشد مثل ﴿القواعد من النساء اللاتي لايرجون نكاحاً﴾[6] كه در آيه مستقلي نازل شده و به صورت متصل از آيه غضّ استثناء نشده است، (البته اينكه با چه فاصله زماني نازل شده، اجمالاً معلوم نيست) اگر مورد مشتبه از اين قبيل باشد كه نداند اين زن از قواعد است تا مستثني باشد يا از قواعد نيست؟، شبهه مصداقي مخصص منفصل است يا مورد مشتبه مربوط به مستثنياتي باشد كه سنت دليل آن است مثل: «لاحرمة لنساء اهل الذّمة ان ينظر الي شعورهنّ»[7] يا درباره علوج كه «اذا نهين لاينتهين»[8] وارد شده يا طبيب كه مي‏تواند به بيمار خود نگاه كند، شخصي براي او مشتبه شود كه بيمار اوست كه نگاه به او مستثني باشد يا بيمارش نيست و نگاه به او ممنوع باشد، در چنين مواردي اگر انسان دچار شك و ترديد شود، چون از قبيل شبهه مصداقيه مخصص متصل نيست، مشمول حكم «عدم جواز تمسك به عام» نخواهد بود.

ممكن است مراد مرحوم سيّد بيان اين نكته باشد كه ما دليل عامي نداريم كه همه مستثنيات به طور متصل از آن استثناء شده باشد و موارد مشكوك همگي شبهه مصداقيه مخصص متصلي باشد و تمسك به عام جايز نباشد، بلكه برخي از موارد منفصلاً استثنا شده‏اند. لذا «عدم جواز نظر به فرد مشتبه» در مورد بحث ما، نمي‏تواند به دليل «عدم جواز تمسك به عام در شبهات مصداقيه مخصص متصل» مستند باشد چرا كه دليل اخص از مدعا خواهد بود و تنها عدم جواز نظر در بعضي از موارد را مي‏تواند اثبات كند. پس مستند نظر ما چيز ديگري است.

وجه دوم: استصحاب عدم ازلي

برخي مثل مرحوم آخوند[9] و مرحوم آقاي خوئي به اين وجه تمسك كرده‏اند كه با استصحاب عدم ازلي، عدم جواز نظر را اثبات مي‏كنيم. مثلاً شك دارد كه اين زن خواهر اوست تا نگاه جايز باشد يا اجنبيه است كه ممنوع باشد، چون قبل از خلقت محرميت نسبي در كار نبوده، الان شك مي‏كند، استصحاب عدم محرميت جاري مي‏كند، يا فردي را كه نمي‏تواند تشخيص دهد زن است يا مرد كه اگر زن باشد نگاه به او ممنوع و اگر مرد باشد، نگاه به او جايز باشد، چون قبل از خلقت مماثل و مرد نبوده تا استثناء شود، نمي‏داند پس از خلقت عنوان مستثني بر او صدق مي‏كند يا نه، استصحاب عدم ازلي جاري مي‏كند.[10]

اشكالات بر جريان استصحاب عدم ازلي

بر استصحاب عدم ازلي سه اشكال وارد است. ولي چون يكي از اشكالات يقيني نيست، از ذكرش صرفنظر مي‏كنيم.

اشكال اول

شما در استصحاب اتحاد موضوع را در قضيه متيقنه و قضيه مشكوكه لازم مي‏دانيد و مرجع و تشخيص اين اتحاد را نيز عرف مي‏دانيد، به نظر ما استصحاب عدم ازلي عرفي نيست. اگر شما بگوييد: آتش نمي‏سوزاند عرف مي‏گويد: اين سخن دروغ است. شما نمي‏توانيد به عرف بگوييد: آتش قبل أن يوجد نمي‏سوزاند و ماهيت سوزانندگي را هم نداشت، چون اين نكته مورد توجه عرف نيست. يا اگر سنگي از ابتدا سفيد باشد و كسي بگويد: سفيد نيست، چون توجه به سفيد نبودن قبل از خلقت نمي‏شود، عرف آن سخن را نمي‏پذيرد. پس استصحاب عدم ازلي مورد توجه عرف نيست و نمي‏توان چنين اموري را در فقه پياده كرد. مرحوم آقاي بروجردي نيز نظرشان همين بود.

اشكال دوم

در استصحاب علاوه بر اينكه اتحاد موضوع در قضيه متيقنه و قضيه مشكوكه لازم است، اتحاد محمول نيز لازم است. عرف همانطور كه موضوع را متحد مي‏داند، بايد محمول را هم متحد بداند. اگر فردي زائل شود و فرد ديگري جايگزين آن گردد، جريان استصحاب در چنين مواردي مبتني بر جريان استصحاب كلي قسم ثالث است كه معمولاً آقايان جاري نمي‏دانند. در مانحن فيه عدم شي‏ءِ به عدم موضوع با عدم شي‏ءِ به عدم محمول در نظر عرف دو عدم است گويي عدمي زائل شده و عدم ديگري احتمالاً جايگزين آن شده‏است. پس استصحاب عدم ازلي چون از نظر عرف عدمها با هم متفاوت است و مبتني بر جريان استصحاب كلي قسم ثالث است، و ما هم آن را جاري نمي‏دانيم، با اشكال روبروست.

وجه سوم: مبناي مرحوم نائيني

اين وجه را آقاي نائيني فرموده‏اند و آن اين است كه اگر حكمي ترخيصي به يك امر وجودي معلّق شد، از التزامات عرفي آن اين است كه مشكوك آن را در حكم معدوم مي‏دانند و مي‏گويند: جواز در كار نيست، بر همين مبنا بزرگان در باب فروج، دماء و اموال قائل به احتياط شده‏اند نه برائت، چون در اين امور حكم ترخيصي بر يك امر وجودي متعلق بوده است و چون امر وجودي محرز نشده، لذا حكم به احتياط صادر كرده‏اند.[11]

مناقشه درکلام مرحوم نائینی

اين ادعا قبل از ايشان هيچ سابقه‏اي ندارد و شاگردان ايشان نيز آن را نپذيرفته‏اند، اگر در باب دماء و فروج و اموالي نيز احتياط كرده‏اند، مشهور از باب تمسك به عام در شبهات مصداقيه حكم به احتياط كرده است، چون اين موارد، از مواردي است كه نمي‏دانيم عدم جواز، استثناء شده‏اند يا نه؟ نمي‏دانيم از اموالي است كه تصرف در آن جايز است، يا مهدور الدم است كه قتلش جايز باشد، يا از مواردي است كه نظر به فرج جايز باشد يا نه؟ در همه موارد مشكوك، حكم به احتياط مي‏كنند.

برخي در مورد اموال به استصحاب عدم اذن، در مورد مهدور الدم بودن به استصحاب عدم كفر، و در مورد فروج به استصحاب عدم زوجيت در موارد شك تمسك كرده و قائل به احتياط شده‏اند. لذا از ادعاي آقاي نائيني در كلمات فقهاي قبل از ايشان عين و اثري وجود ندارد و اينكه سابقين نيز بر همين اساس قائل به احتياط شده‏اند، ادعاي بي‏دليلي است.

وجه چهارم: قاعده مقتضي و مانع

تنها وجهي كه مرحوم سيّد پذيرفته، همين وجه است. ايشان معتقدند در موضوعاتي كه مربوط به ملاكات احكام است، كسي نيست كه قائل به اين قاعده عقلايي يعني مقتضي و مانع نباشد. مثلاً اگر زيد مريض باشد، به طوري كه اگر معالجه نكند، مي‏ميرد و ما نمي‏دانيم معالجه كرده يا نه، هيچكس حكم به موت زيد نمي‏كند بدين معنا كه بگويد مقتضي مرگ كه بيماري بود، موجود است و چون نمي‏دانيم معالجه كرده يا نه؟ حكم به موت كنيم و اموالش را تقسيم نمائيم، يا اگر زيد و عمرو با هم دعوا كردند، دعوايي كه اگر زيد از خود دفاع نكرده باشد، كشته شده است، و چون نمي‏دانيم زيد از خود دفاع كرده يا نه، حكم موت او را جاري كنيم، هيچكس چنين حرفي نمي‏زند.

آنچه مورد بحث است و كساني مثل صاحب فصول قائل شده‏اند و حق هم با كساني است كه قائل شده‏اند، اين است كه اگر حكمي، ملاكي داشت، و ما شك كنيم كه آيا اين ملاك، ملاك مزاحمي هم دارد تا به عنوان ثانوي، حكم اولي به حسب فعليت تغيير پيدا كند، قانون عقلاء اين است كه همان حكم اولي را اخذ مي‏كنند چرا كه تا عنوان مزاحم ثابت نشده، نمي‏توان ترتيب اثر داد. مثلاً غيبت ذاتاً حرام است، نمي‏دانيم آيا عنوان مزاحمي پيدا شده تا غيبت را مجاز نمايد؟ تا عنوان مزاحم ثابت نشده، غيبت به حرمت ذاتي خود باقي است، و احتمال وجود عنوان مزاحم كافي نيست.

مرحوم سيّد مي‏فرمايند: بر اساس قاعده مقتضي و مانع در اين بحث ما حكم به وجوب اجتناب از مورد مشتبه مي‏كنيم، رسم قانونگزاري در كشورها همه همينطور است. مثلاً در مجلس قانون مي‏گذارند كه نبايد جنس قاچاق وارد كشور شود چون براي اقتصاد كشور خطرناك است. سپس با مزاحماتي برخورد مي‏كنند و به آن قانون تبصره مي‏زنند و مستثنياتي قرار مي‏دهند. يا چون كشور احتياج به نيروي نظامي دارد، قانون مي‏گذارند كه همه بايد يك دوره نظام عمومي ببينند. سپس ملاحظه مي‏كنند عده‏اي كه مشغول تحصيل هستند، اگر به سربازي بروند، امور فرهنگي با اختلال روبرو مي‏شود، به خاطر تزاحم، استثناء مي‏كنند و تبصره مي‏گذارند. چنين تبصره‏هايي كه بخاطر ملاكهاي مزاحمي از قانون قبلي استثناء زده مي‏شوند، به عنوان يك دليل منفصل بايد احراز شوند، تا عنوان مزاحم احراز نشود. مجوزي براي استثناء نيست و طبق قاعده بايد به همان دليل اولي اخذ كنيم. مي‏فرمايند: از اين جهت تفاوتي بين استثناي متصل و منفصل نيز نيست، حكم دليل منفصل روشن تر است. لذا ايشان بر اساس قاعده مقتضي و مانع در اينجا حكم به احتياط مي‏كنند.

مناقشه در وجه چهارم

ما در صغراي اين فرمايش مناقشه داريم، گرچه اگر ملاك مزاحمي محرز شد، مستثني است، ولي در مواردي براي شخص مكلف جايز نيست كه خود را به باب تزاحم وارد كند. البته اگر شخص مضطر شد، خوردن شراب و ميته حلال مي‏شود و بسياري از معاصي و منكرات از باب دفع افسد به فاسد حلال مي‏شود، ولي شخص مجاز نيست خود را در اضطرار قرار دهد. مثلاً به محلّي برود كه براي خوردن شراب يا ميته اضطرار پيدا كند. در مورد بحث ما اگر شخصي ازدواج كرد، شير داد و خواهر رضاعي شد، حرمت نظر يا لزوم ستر درباره آنها استثناء مي‏شود و به لحاظ محرميّت نگاه جايز بوده و ستر واجب نخواهد بود، آيا اگر مردي چشمش به مرد ديگري افتاد، گفته مي‏شود كه مصلحتي فوت شد و مثل اين است كه انسان اكل ميته كند يا ما كه اكنون در حال صحبت هستيم، كار ما در حكم شراب خوردن يا اكل ميته اضطراري است؟ پس نمي‏توان موارد استثناء را از حكم نظر يا لزوم ستر، از باب تزاحم ملاكات دانست كه ملاكي را فداي ملاك ديگري مي‏كنيم.

پس هيچيك از وجوه چهارگانه فوق تمام نيست و مقتضاي اصل در چنين مواردي، برائت است.

بیان نظر مختار

اگر بگوييم مصبّ همه وجوه فوق در جايي است كه دليل عامي داشته باشيم مثل: ﴿قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم﴾[12] يا ﴿قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن﴾[13] را عام بدانيم كه حكم به حرمت نظر كرده‏اند، سپس حكم لزوم ستر را هم از آن استفاده كنيم، مانعي ندارد كه به يكي از وجوه چهارگانه فوق، در موارد مشكوك انسان از نگاه چشم بپوشد يا زن خود را بپوشاند.

ولي با توجه به اينكه مرحوم آقاي خوئي به نحوي، و ما نيز به نحو ديگري در عموم آيه شريفه غضّ، اشكال داشتيم چگونه مي‏توانيم به عموم اين آيات در موارد شبهه تمسك كنيم؟

آيه شريفه ﴿لايبدين زينتهن الخ﴾[14] موضوعش زن است كه وظيفه‏اش تستّر است جز در مواردي كه استثناء مي‏شود. نسبت به موارد تستّر وظيفه زن مانعي ندارد بر اساس يكي از چهار وجه، در موارد مشتبه حكم به احتياط كنيم و بگوييم، بر زن لازم است از فردي كه نمي‏داند زن است يا مرد، خود را بپوشاند. ولي درباره وظيفه مرد كه نظر كردن است، چگونه مي‏توان از اين آيه حكم به حرمت نگاه كردن در موارد مشتبه نمود؟ قبلاً از همين آيه حكم نگاه به زن را نيز استفاده كرديم كه مرد نبايد به زن نامحرم نگاه كند، ولي در موارد مشتبه كه ناظر نمي‏داند منظور اليه مماثل اوست يا غير مماثل، چگونه مي‏توان حكم به حرمت نظر صادر كرد؟ مرد كه خود مي‏داند با منظور اليه غير مماثل است ـ در صورتي كه منظور اليه زن باشد ـ يا زن كه خود مي‏داند، با منظور اليه مماثل است ـ در صورتي كه منظور اليه زن باشد ـ، پس شكي در كار نيست، در اينجا فقط خنثي مطرح است، خنثي كه نمي‏داند زن است يا مرد؟ اجتناب از منظور اليه بر او لازم است. زيرا ما عموم حرمت نظر را بالملازمه از وجوب تستّر از آيه شريفه استفاده كرديم.

اما در جايي كه منظور اليه مردّد بين زن و مرد است، در مورد حكم نگاه مرد به چنين كسي، اگر آيه غضّ را كنار گذاشتيم، چه دليلي وجود دارد كه اثبات كند مرد علي وجه الاطلاق نمي‏تواند نگاه كند الاّ به مماثل؟ چنين دليل عامي وجود ندارد. در دليل عامي كه داريم ﴿و لايبدين زينتهن﴾، منظور اليه مشخصاً زن است، ولي آيه عامي كه نگاه بر مرد را مطلقاً حرام كند الاّ به مماثل، جز آيه غض، آيه ديگري وجود ندارد، آيه غض را هم كه دالّ ندانستيد و كنار نهاديد، بنابراين در صورت شبهه كه مرد نمي‏داند منظور اليه زن است يا مرد، نمي‏توان با استناد به يكي از وجوه اربعه ياد شده، حكم به احتياط كرد و نگاه را بر مرد حرام شمرد.

بيان مرحوم آقاي خوئي

آقاي خوئي مي‏فرمايند: ما دليلي نداريم كه ثابت كند بر مرد نگاه كردن بر منظور اليه مطلقاً حرام است، چه مماثل باشد و چه غير مماثل. آنگاه مماثل از تحت آن عام خارج شده باشد، تنها دليل ﴿لايبدين زينتهن﴾ است كه زنان مورد خطابند، از اين آيه حكم نگاه به غير مماثل را استفاده مي‏كرديم، اما دليل عامي در كار نيست.

به نظر مي‏رسد آنچه از ادله استفاده مي‏شود جواز نظر به مماثل و عدم جواز نظر به غير مماثل است، اما از نظر ثبوت، حكم سه گونه است، آيا حرمت معلّق به مخالف و غير مماثل بودن است يا جواز نظر معلّق بر مماثل بودن است و چون نمي‏دانيم كداميك از اين دو ثابت است، نمي‏توانيم عند الشك به استصحاب عدم ازلي تمسك كنيم و بگوييم اصل اين است كه مماثل نيست يا اصل اين است كه مخالف نيست. بنابراين جاي تمسك به اصالة البرائة است چون در مورد مرد نه دليل داريم و نه مي‏توانيم به استصحاب تمسك كنيم.[15]

توضيح وایراد به کلام مرحوم آقای خویی

اما مطلبي كه در كلام ايشان به چشم نمي‏خورد، اين است كه اگر ما دليل ﴿قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهنّ﴾ را كنار بگذاريم، در مورد حكم نگاه زن به مرد دليل عامي نداريم كه زن مطلقاً نتواند به كسي نگاه كند تا با دليل ديگري مواردي مثل مماثل استثناء گردد. تنها اجماع داريم كه زن نمي‏تواند به اعضاي مخفي بدن مرد، غير از سر و صورت و گردن و دست، نگاه كند. نمي‏دانيم آيا حرمت نظر زن معلق است بر اينكه منظور اليه مرد باشد به آن مقداري كه به طور متعارف مخفي است، تا چنانچه شك كرديم در منظور اليه، استصحاب عدم ازلي بكنيم و بگوييم قبلاً مرد نبود، حالا هم مرد نيست، پس نگاه جايز است يا جواز نظر معلّق به مماثل بودن است تا چنانچه در منظور اليه شك كرديم، با استصحاب عدم ازلي، مماثل بودن را نفي كرده و حكم به عدم جواز كنيم؟

متن عروه: ادامه مسأله 50: «و اذا شك في كونه زوجة او لا فيجري ـ مضافاً الي ما ذكر من رجوعه الي الشك ـ اصالة عدم حدوث الزّوجيّة و كذا لو شكّ في المحرمية في باب الرضاع».[16]

فرع قبلي اين بود كه فرد مشتبه بود و نمي‏دانستيم منظور اليه زوجه محرم است يا نه؟، يا اصلاً مماثل است يا نه؟ ولي اگر در موردي شك كرديم كه زوجيت حادث شده يا نه؟ علاوه بر قاعده مقتضي و مانع، دليل ديگري وجود دارد و آن استصحاب عدم حصول زوجيّت است، چون اگر زوجيت كسي نفي شد، حتي اموري كه عند وجوده حرام مي‏شود، يا كساني كه عند وجوده براي شخص محرم مي‏شوند، با استصحاب عدم زوجيت نفي محرميت آنها نيز مي‏شود. مثلاً اگر كسي زوجه مدخوله خود را طلاق داد، و آن زن با فرد ديگري ازدواج كرد و داراي فرزند شد، اين فرزند از ابتداي تولد براي زوج اولي حرام مي‏شود و محرم است، حال اگر شخص دچار شك شد كه به آن زوجه دخول شده بود يا نه؟ استصحاب عدم دخول جاري مي‏شود، و يكي از احكامش اين است كه فرزندان آن زن از شوهر دوم، براي آن شخص محرم نخواهند بود. در باب رضاع هم همينطور است و حكم به عدم تحقق رضاع مي‏شود.

ادامه مسأله 50 : «نعم لو شك في كون المنظور اليه او الناظر حيواناً او انساناً فالظاهر عدم وجوب الاحتياط الانصراف عموم وجوب الغض الي خصوص الانسان».

سپس مي‏فرمايند اگر شك كند كه منظور اليه انسان است يا حيوان، دليل عامي نداريم كه بر اساس او حكم به لزوم اجتناب صادر كنيم، چون ادله‏اي مثل آيه غض منصرف به انسان است، قانون مقتضي و مانع در اينجا جاري نيست.

البته مرحوم سيد مطلبي را علي المبنا فرموده‏اند كه بر اساس مبنايشان درست است و البته ما آن مبنا را قبول نكرديم، ايشان آيه ﴿لايبدين زينتهن﴾ را دو بخش كرده بودند، در قسمت اول ﴿لايبدين زينتهن الاّ ما ظهر منها﴾ را دالّ بر اثبات عورت بودن زن دانستند كه حتي عند الشك نيز بايد اجتناب كرد، غير از وجه و كفين بقيه بدن عورت است.

ولي فقره دوم كه ﴿الاّ ما ظهر منها﴾ ندارد. يعني ﴿لايبدين زينتهنّ الا لبعولتهن او …﴾ ناظر به مطلب ديگري دانستند كه فرض ناظر شده كه در صدد مشاهده است.

لذا در اين بحث مي‏فرمايند: اگر شك كند كه منظور اليه انسان است يا انسان نيست، بايد احتياط كند در غير وجه و كفين. ولي ما چون تفصيل قائل نشديم، حكم به جواز مي‏كنيم.

ادامه مسأله 50 : «و ان كان الشك في كونه بالغاً او صبيّاً او طفلاً مميّزاً او غير مميّز ففي وجوب الاحتياط وجهان: من العموم علي الوجه الذي ذكرنا و من امكان دعوي الانصراف و الاظهر الاوّل».[17]

اگر نداند كه منظور اليه بالغ است يا صبي، مميز است يا غير مميّز، آيا مي‏توان به عمومات تمسك كرد و گفته شود در غير موارد استثناء مي‏توان به عمومات تمسك نمود؟ يا ادله غض و امثال آن اساساً انصراف به بالغين دارد؟ مي‏فرمايند: اظهر اين است كه چنين انصرافي در كار نيست، از آيه شريفه ﴿او الطفل الذين لم يظهروا علي عورات النساء﴾[18] استفاده مي‏شود كه اطفال نيز داخل در عام هستند، پس همان احتمال اول اظهر است.

اشكالي بر مرحوم سيّد

اشكالي كه به ايشان شده، اشكال واردي است، و روشن است كه اگر حالت سابقه داشته باشد، قاعده مقتضي و مانع جاري است، يكي از مستثنيات زن شخص است، و نمي‏داند طلاق داده يا نه؟ استصحاب بقاء زوجيت جاري مي‏شود، با اينكه زوجيت يكي از موارد استثناست، و هكذا صغير كه يكي از مستثنيات است در مستثنيات قانون استصحاب مقدم بر قاعده مقتضي و مانع است، در اينجا نيز عند الشك استصحاب بقاء صغر مي‏شود.

وجوب تستّر بر زنان

متن عروة مسأله 51: «يجب علي النساء التستر كما يحرم علي الرجال النظر، و لا يجب علي الرجال التستر و ان كان يحرم علي النساء النظر ـ نعم حال الرجال بالنسبة الي العورة حال النساء ـ و يجب عليهم التستر مع العلم بتعمّد النساء في النظر في باب حرمة الاعانة علي الاثم».[19]

در اين عبارت جمله معترضه‏اي وجود دارد كه حتي مرحوم آقاي بروجردي با آن دقت نظر، غفلت كرده‏اند كه جمله «و يجب عليهم التستر … الخ» به اصل مطلب مي‏خورد نه به جمله قبلي كه معترضه است. مرحوم آقا سيّد هادي شيرازي ره هم كه دچار اين غفلت شده بودند، در چاپهاي بعدي اصلاح كردند. مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني نيز عين عبارت مرحوم سيّد را در وسيله آورده‏اند بدون آن جمله معترضه و ابهام عبارت بر طرف شده است.[20] و با توضيحاتي مختصر عبارت را نيز اصلاح كرده‏اند. مثلاً فرموده‏اند: «يجب علي النساء التستر من الاجانب كما لايحرم علي الرجال النظر الي الاجانب».

بیان شرط حرمت نظر(مشروط بودن حرمت نظر به مشخص بودن منظور الیه)

متن عروة: مسأله 52: «هل المحرم من النظر ما يكون علي وجه يتمكن من التمييز بين الرجل و المرأة و انه العضو الفلاني او غيره او مطلقه فلو رأي الاجنبية عن بعيد بحيث لايتمكنه تمييزها و تمييز اعضائها، او لا يمكنه تمييز كونها انساناً او حيواناً او جماداً هل هو حرام او لا؟ وجهان: الاحوط الحرمة».[21]

مسأله اين است كه مرد به زن يا زن به مرد نگاه مي‏كند، ولي نمي‏تواند عضو منظور اليه را به درستي تشخيص دهد، يا اساساً نمي‏تواند منظور اليه را از دور تشخيص دهد كه زن است يا مرد؟ انسان است يا حيوان يا جماد؟ اگر نزديك بيايد و نگاه كند، البته حرام است، ولي چون از فاصله دور نگاه مي‏كند، نمي‏تواند تشخيص دهد، ايشان احتياط در حرمت مي‏كنند. ان شاء الله تفصيل بحث در سال درسي آينده مطرح خواهد شد.

«والسلام»


[1]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 805

[2]. سوره نور،آیه30

[3]. سوره نور،آیه31

[4]. در تكملة العروة الوثقى، ج 1، ص: 33گفته: بناء على التمسك بها في الشبهات المصداقية ودر ص36گفته: لو قلنا بجواز التمسك بالعموم في الشبهات المصداقية.ودرج2ص26گفته: و مع الإغماض عنه الشبهة مصداقية، و على فرض التمسك بالعموم فيها.بنابراین نمیتوان تمسک به عام درشبهه مصداقیه رابه تکمله نسبت داد.

[5]. كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 221،و أما إذا كان مجملا بحسب المصداق‏

[6]. سوره نور،آیه60

[7]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 205،ح25440

[8]. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص: 469،ح4636

[9]. كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 223،لا يخفى أن الباقي تحت العام بعد تخصيصه‏

[10]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 97،و الصحيح في توجيه الحرمة في المقام هو التمسك بأصالة العدم الأزلي

[11]. العروة الوثقى (المحشى)، ج 5، ص: 500،و يدلّ نفس هذا التعليق على إناطة الرخصة و الجواز

[12]. سوره نور،آیه30

[13]. سوره نور،آیه31

[14]. سوره نور،آیه31

[15]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 102، و أما بناءً على ما ذكرنا من أنّ هذه الآية الكريمة

[16]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 806

[17]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 807

[18]. سوره نور،آیه31

[19]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 807

[20]. وسيلة النجاة (مع حواشي الإمام الخميني)، ص: 698،مسأله23

[21]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 807