جلسه 12 – حکم نگاه به زن اجنبیه با قصد ازدواج – 77/07/11
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 12 – حکم نگاه به زن اجنبیه با قصد ازدواج – 77/07/11
بررسی وثاقت غیاث بن ابراهیم- روایات مسأله
خلاصه جلسات قبل و اين جلسه
در جلسات پيش گفتيم كه يكي از رواياتي كه براي «جواز نظر به زن به منظور ازدواج» استدلال شده روايت غياث بن ابراهيم است. چند شاهد بر عامي بودن غياث از قاموس الرجال نقل كرده آن را نقد نموديم. در اين جلسه شواهدي بر امامي بودن او اقامه ميكنيم، و اثبات ميكنيم كه غياث امامي و ثقه است، و رواياتش ارزش روايات صحيحه را دارد، و در ادامه بحث روايت اين مسأله را نقل كرده، مورد بررسي قرار ميدهيم.»
بحث در اين بود كه «هل يجوز لمن يريد تزويج امرأة ان ينظر اليها؟ أم لا؟»
يكي از ادله مسئله، روايت غياث بن ابراهيم بود، كلام در سند روايت بود، «احمد بن محمد بن يحيي عن محمد بن يحيي الخزاز عن غياث بن ابراهيم عن الصادق عليه السلام»
مرحوم آقاي خوئي گفته بودند كه اين غياث بن ابراهيم ممكن نيست كه همان كسي باشد كه شيخ طوسي او را از اصحاب حضرت باقر عليه السلام شمرده است، چون «حميد» كتاب غياث را با يك واسطه نقل ميكند، و اگر غياث از اصحاب حضرت باقر عليه السلام باشد لازم ميآيد حميد متوفاي 310 بتواند از امام باقر عليه السلام (كه در سال 114 رحلت فرمودند) با دو واسطه نقل كند، و اين امري غير ممكن است.
در جلسه قبل گفتيم به نظر ما چنين نقلي هر چند مستبعد است لكن غير ممكن نيست و از اسناد عاليه است و در بين سندهاي عالي امري متعارف است. اصطلاح علو سند در روايت به معناي كمي واسطه است و منشأ آن اين است كه شخصي در اوائل جواني حديثي را شنيده و در پيري آن را به شاگردش بازگو ميكند، و نقل كردن از محدّثي كه در دويست سال پيش از ناقل فوت شده است البته با دو واسطه، در سندهاي عادي هر چند نادرست ولي در ميان سندهاي عالي امري متعارف و معمولي است.
بنابر اين بهتر است بگوييم چنين نقلي «مستبعد» است، و نگوئيم «غير ممكن» است.
يكي از نمونه هايي كه براي سند عالي گفته شده اين است كه شيخ طوسي متوفاي 460 از «احمد بن حسن بن علي بن فصال» متوفاي 620 با دو واسطه روايت ميكند و اين دو واسطه «ابن صلت اهوازي» و «ابن عقده» هستند.[1]
البته اين مثال قابل مناقشه است، چون نقل «ابن عقده» از «احمد بن حسن بن فضال» ثابت نيست، و اين مطلب كه در جامع الرواة(ج 1 ص 45)آمده كه «ابن عقده از احمد بن حسن بن فضال در باب «ما يجوز الصلاة فيه من اللباس» تهذیب روايت دارد»، اشتباه است و آن محدثي كه ابن عقده در آن باب از او نقل ميكند «احمد بن محمد بن الحسن» است نه «احمد بن حسن بن علي بن محمد بن فضال»[2].[3]
شاهد ديگري بر مدعاي مرحوم آقاي خوئي
از شواهد اين مطلب كه «غياث بن ابراهيم» نمی تواند از اصحاب حضرت باقر عليه السلام باشد اين است كه «ابراهيم بن هاشم» بدون واسطه از «غياث بن ابراهيم» روايت دارد.[4] و ابراهيم بن هاشم نميتواند بي واسطه از اصحاب حضرت باقر عليه السلام روايت كند.
نقد اين شاهد
به ظن قوي در اين روايت سقطي صورت گرفته است، چون چنين نقلي از ابراهيم بن هاشم در هيچ يك از كتب روائي موجود سابقه ندارد و تمام كساني كه از مشايخ ابراهيم بن هاشم هستند در طبقه شاگردان غياث هستند، و هيچ كدام با خود غياث هم طبقه نيستند.[5] پس نقل ابراهيم بن هاشم نيز شاهد نيست.
آيا بالاخره غياث از اصحاب حضرت باقر سلام الله عليه است؟
غياث بن ابراهيم كثير الرواية است[6] و از غير از امام صادق عليه السلام از جماعتي از مشايخ روايت دارد، ولي ما در هيچ كدام از كتب حديثي موجود به عنوان نمونه موردي را نيافتيم كه غياث از كسي روايت كرده باشد كه زمان حضرت باقر عليه السلام را درك كرده باشد، و بسيار مستبعد است اين محدّث كثير الروايه در دوران امام باقر عليه السلام صلاحيت اخذ حديث داشته است ولي از حضرت و هيچ كدام از اصحابشان روايت نشنيده باشد.
نكته رجالي
مرحوم آقاي خوئي ميفرمايند از غرائب كلام اين است كه شيخ طوسي در مورد غياث ابن ابراهيم فرموده «روي عن أبي الحسن عليه السلام» در حالي كه روايات غياث منحصر به حضرت صادق است، «و أما روايته عن الكاظم ع فلم نعثر عليها».[7].
نقد استاد
از غرائب كلام، سخن مرحوم آقاي خوئي است كه ميفرمايند: جميع روايات غياث از حضرت صادق عليه السلام است، بااين كه «غياث» غير از امام صادق عليه السلام از عده اي از مشايخ روايت دارد.
1ـ ابو حمزه ثابت بن دينار (بحار ج ،23 ص: 125)
2ـ حسين بن زيد فرزند زيد شهيد (بحار ج 36، ص: 242)
3ـ خارجة بن مسلم (بحار ج ،2 ص: 23)
4ـ صاعد بن مسلم (تهذيب ج 3، ص: 269)
و مراد از «غياث» در روايت تهذيب، غياث بن ابراهيم است، به قرينه نقل «محمد بن يحيي الخزاز».
5ـ اسماعيل بن ابي زياد (بحار ج 36، ص: 383)
(البته در برخي از مصادر همچون بحار ج 79، ص: 277، روايت غياث بن ابراهيم از اسحاق بن عمار نيز آمده است، ولي در اين نقل اشتباهي رخ داده است و صحيح آن «غياث بن كلّوب عن اسحاق بن عمار» است.)
و عجيب است كه چون مرحوم آقاي خوئي روايت «غياث» از امام كاظم علیه السلام را در كتب اربعه نيافتهاند، فرمودهاند: كلام شيخ «روي عن ابي الحسن عليه السلام» از غرائب كلام است، در حالي كه كلام شيخ را نجاشي هم تأييد كرده است، و حال آن كه در مطلب ديگري كه تنها شيخ نقل كرده است استغراب نميكنند، شيخ طوسي غياث را در اصحاب امام باقر عليه السلام آورده است[8]، و اين مطلب از متفردات شيخ است، آن هم فقط در رجال نه در فهرست، و از نظر طبقه نيز مستبعد است، ولي مرحوم آقاي خوئي هيچ گونه استغرابي نميكنند.
تحقيق در مذهب غياث بن ابراهيم
صاحب قاموس الرجال شواهدي بر عامي بودن او ذكر كرده بودند كه در جلسه قبل نقل كرده، آن را نقد كرديم.
شواهدي بر امامي بودن غياث
شاهد اول: از تأمل در رواياتي كه غياث نقل ميكند امامي بودن او استفاده ميشود.[9]
شاهد دوم: در اكثر روايات غياث، نام مبارك حضرت علي عليه السلام به تعبير امير المؤمنين برده ميشود و ميگويد: «نهي امير المؤمنين[10]، قال امير المؤمنين و …» و معلوم ميشود كه امير المؤمنين از نظر راوي متعدّد نبوده است كه بدون مشخصه ذكر ميگردد، و اين امر اختصاص به اماميه دارد كه اصطلاح امير المؤمنين در ذهنيت و فرهنگ آنها از القاب خاصّه حضرت امير عليه السلام است، بلكه يك نحوه علميتي پيدا كرده است. و معمول نيست كه سنّي چنين تعبيري كند.
البته اين شاهد ميتواند مؤيد باشد، چون بسياري از اوقات اين تعبيرات در روايات ما نقل به معني شده است، و تعبير اصل آن محفوظ نمانده است.
شاهد سوم: نجاشي در مورد غياث ميگويد: «ثقة»[11]، و مكرّر گفتهايم كه ثقه به طور مطلق در كلام نجاشي، و شيخ، و مانند آنها دليل امامي بودن نيز ميباشد، يعني از نظر جهاتي كه در اعتبار روايت دخيل است مورد اعتماد و اطمينان است. يكي از آن جهات مذهب راوي است، ثقة يعني قولاً و مذهباً مورد اعتماد است. البته چون دلالت ثقة بر مذهب راوي، دلالت اطلاقي است نه وضعي، منافاتي ندارد كه مطلق نياورده و بگويند «واقفي ثقة، فطحي ثقة» و مانند اين ها.
از جهت ديگر نجاشي خود ميگويد من در اين فهرست بنا دارم كه آنچه را راجع به صحّت و فساد مذهب مؤلفين اطلاع دارم بياورم و چون «غياث» كثير الرواية است وكتابش را جماعتي از اماميه نقل ميكنند، و قريب العهد به زمان نجاشي، و شيخ است و بسيار مستبعد است كه مذهب او براي نجاشي، يا شيخ مخفي مانده باشد يا مذهب او را بدانند ولي در رجالشان تذكري نداده باشند.
شاهد چهارم: كليني در دو باب از ابواب كافي، روايت «غياث» را ذكر كرده ولي روايات معارضش را با وجود اين كه از طريق اماميه بوده و در كتابهاي معروفي نقل شده كه در دست او بوده است، نقل نكرده است و بسيار مستبعد است كه كليني روايات سنيها را نقل كند ولي روايات امامي مقابل را نقل نكند.
البته كليني در بسياري از جاهاي كافي رواياتي را كه مورد فتوايش نبوده نقل نميكند، مثلاً در حدّ سفر شرعي، فقط روايات چهار فرسخ را ذكر ميكند، و روايات هشت فرسخ را با وجودي كه در كتابهايي بوده كه در اختيار كليني بوده نقل نميكند، ولي اگر غياث امامي نباشد عادتاً بعيد است به قول غياث سني اعتماد كرده باشد و روايت معارض امامي را اصلاً نقل نكرده باشد، پس معلوم ميشود كه كليني غياث را امامي ميدانسته است.
شاهد پنجم: غياث از مشايخ ابن ابي عمير است، و طبق شهادت شيخ طوسي همه مشايخ ابن ابي عمير ثقه هستند، و گفتيم ثقه به نحو اطلاق دال بر امامي بودن است.
هر يك از اين شواهد به تنهايي كافي است براي امامي بودن، تا چه رسد به مجموع آنها.
فتحصّل كه غياث بن ابراهيم امامي است.
اعتبار غياث بن ابراهيم
غياث بن ابراهيم ثقه و مورد اعتماد است چون:
1ـ نجاشي صريحاً او را توثيق كرده است.[12]
2ـ از مشايخ ابن ابي عمير است.
3ـ كتابش را جماعتي از اماميه روايت ميكنند.
4ـ كليني به او اعتماد كرده است.
5ـ بزرگاني چون صدوق و مفيد و شيخ طوسي و … با اينكه قريب العهد به او هستند و با توجه به كثير الراويه بودنش او را ميشناختهاند در هيچ جا روايت او را رد نكردهاند.
روايات مسأله
(اين روايات از كتاب جامع الاحاديث الشيعه ج 20 ص 31 به بعد نقل ميشود)
روايت اول: (كافي) علي بن ابراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبي ايوب الخزّاز عن محمد بن مسلم «قال سألت ابا جعفر عليه السلام عن الرجل يريد ان يتزوج المرأة أينظر اليه؟ قال نعم، انما يشتريها باغلي الثمن.»[13]
از اين روايت استفاده ميشود كه كسي كه قصد ازدواج با خانمي را دارد ميتواند به او نگاه كند، و نسبت به متعلق نظر مطلق است و اسمي از وجه و كفين و … نیامده است.
روايت دوم: (علل الشرايع) أبي ره عن سعد بن عبدالله عن أحمد بن محمد بن عيسي عن البزنطي عن يونس بن يعقوب «قال: قلت لابي عبدالله عليه السلام الرجل يريد أن يتزوج المرأة يجوز ان ينظر اليها؟ قال نعم و ترقّق له الثياب لانه يريد ان يشتريها باغلي ثمن.»[14]
روايت سوم: (الجعفريات) باسناده عن علي ع «قال: قال رسول الله ص اذا اراد احدكم ان يتزوج المرأة فلا بأس ان يولج بصره فانما هو مشتري.»[15]
يعني ميتواند نگاه خريداري و نگاه نافذ داشته باشد و به نحو دقيق نگاه كند، البته جعفريات از نظر سند قابل اعتماد نيست.
روايت چهارم: (كافي) الحسين بن محمد بن معلّي بن محمد عن بعض اصحابنا عن أبان بن عثمان عن الحسن العسكري «عن أبي عبدالله (ع) أنه سأله عن الرجل ينظر الي المرأة قبل أن يتزوجها، قال نعم، فلم يعطي ماله؟!»[16]
او خرج ميكند تا با كسي ازدواج كند كه بتواند با او زندگي كند، لذا ميتواند او را نگاه كند.
روايت پنجم: (تهذيب) احمد بن محمد بن عيسي عن محمد بن يحيي عن غياث بن ابراهيم عن جعفر عن أبيه عن «علي عليه السلام في رجل ينظر الي محاسن امرأة يريد ان يتزوّجها قال لابأس، انما هو مستام فان يقض امر يكون (يكن)».[17]
يعني اين كسي است كه موردش را ارزشيابي ميكند، البته هر چه خدا قسمت كند همان ميشود ولي خداوند ميخواهد با انتخاب و پسند خودش صورت بگيرد، چون ميخواهند زندگي كنند، البته بقيه هم مربوط به قسمت است.
روايت ششم: (قرب الاسناد) هارون بن مسلم عن مسعدة بن اليسع الباهلي عن أبي عبدالله عليه السلام عن آبائه «قال: قال امير المؤمنين عليه السلام لا بأس ان ينظر الرجل الي محاسن المرأة قبل أن يتزوّجها انّما هو مستام فان يقض امر يكن.»[18]
مضمونش با روايت قبلي يكي است. از نظر سند هم اشكالي در آن نيست چون هارون بن مسلم ثقة است، و مسعدة بن يسع بنابر فرمايش مرحوم آقاي بروجردي با مسعدة بن صدقه، و مسعدة بن زياد، و مسعدة بن فرج ربعي متحد است، و چون مسعدة بن زياد توثيق شده است بنابر اين از ناحيه مسعدة بن اليسع نيز اشكالي در سند نيست.
روايت هفتم: (المجازات النبوية) «قوله عليه الصلاة والسلام للمغيرة بن شعبه و قد خطب امرأة ليتزوجها، و لو نظرت اليها فانّه احري أن يؤدم بينكما».[19]
اگر نگاه كند و بپسندد و بعد ازدواج كند، ضمانت تداوم ازدواجش بيشتر مي شود.
روايت هشتم: (کافی) عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد خالد عن أبيه عن عبدالله بن الفضل عن أبيه عن رجل عن أبي عبدالله عليه السلام «قال: قلت له أينظر الرجل الي المرأة يريد تزويجها فينظر الي شعرها و محاسنها قال لا بأس بذلك اذا لم يكن متلذّذاً».[20]
محاسن يعني مواضعي كه در زيبائي و جلب توجه دخالت دارد، و عطف محاسن به شعر از باب عطف كل به جزء است، همچنان كه در عبارت سيد نيز عطف محاسن به وجه و كفين و شعر از همين باب است نه اينكه محاسن امري در مقابل وجه و كفين و شعر باشد، و عطف كل به جزء امري است رائج و عرفي، مثلاً ميگوييم: «نماز خواندن در مقام ابراهيم عليه السلام و حجر اسماعيل و همه جاي مسجد الحرام خيلي فضيلت دارد» مراد از هر جاي مسجد الحرام در مقابل مقام ابراهيم عليه السلام و حجر اسماعيل عليه السلام نيست بلكه از باب عطف عام بر خاص، و اشكال آقاي خوئي[21] به سيد وارد نيست، مضافاً كه خود ايشان هم رقبه را از محاسن شمرده است در حالي كه در روايات وارد نشده است.
[1] . جامع الرواة ج 1 ص 66، در پاورقي ترجمه ابن عقده.
[2] . تهذيب ج 2 ص 219 حديث 268
[3]. جهت اطلاع از اختلافات بزرگان در اعتبار و عدم اعتبار غياث به كتاب حاوي الاقوال و منتهي المقال و تنقيح المقال مراجعه شود، و نكته قابل توجه اينكه غياث بن ابرهيم طبقهاش منعي ندارد از اينكه از اصحاب امام باقر شمرده شود، و با توجه به اينكه لفظ غياث بن ابراهيم از الفاظ غريبه است و به اين نام راوي خيلي كم است (و ظاهراً 2 نفر در مجموع روايت عامه و خاصه مسمي به اين نام ميباشند) ممكن است اتحاد غياث بتري مذكور در اصحاب الباقر، با غياث التميمي گفته شود (به اين نكته حضرت استاد در درسهاي قبلي در سنوات گذشته اشاره فرمودهاند)، ولي با توجه به ادله وثاقت و دلائل امامي بودن اين راوي يا بايد قائل به تعدد شويم، و يا اينكه قائل به اتحاد راوي باشيم و توجيهاتي را كه براي رد بتري بودن غياث بزرگان اصحاب متعرضاش شدهاند بپذيريم، و در صورت تعدد هم غياث بن ابراهيم موجود در اسناد منصرف به غياث، ثقه، امامي است و مشكل اشتراك بين ثقه و ضعيف پيش نخواهد آمد.
[4] . كتاب التوحيد صدوق، باب 60، باب قضا و قدر، حديث 33
[5]. قابل تأمل است كه ابراهيم بن هاشم در حدود 15 مورد در كتب اربعه و كتب صدوق و مصادر بحار الانوار با يك واسطه از غياث بن ابراهيم نقل روايت ميكند و هيچ كجا بدون واسطه از او نقل نميكنند.
[6]. ايشان در كتب اربعه حدود 190 مورد و كتب صدوق 35 مورد و حدود 60 مورد در ساير مصادر بحار الانوار روايت دارند.
[7] . معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج 14، ص: 252
[8] . رجال الشيخ الطوسي – الأبواب، ص: 142
[9]. تعدادي از روايات مورد نظر حضرت استاد ذيلاً ذكر ميشود. 1ـ غياث بن ابراهيم عن الصادق عليه السالم عن ابائه عن الحسين عليه السلام قال سئل امير المؤمنين عليه السلام عن معني قول رسول الله (ص) «اني مخلف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي» من العترة؟ فقال: انا والحسن والحسين و الائمة التسعة من ولد الحسين، تاسعهم مهديهم و قائمهم، لا يفارقون كتاب الله و لا يفارقهم حتي يردوا علي رسول الله (ص) حوضه (بحار ج 23 ص 1247)
2ـ غياث بن ابراهيم عن … قال رسول الله (ص): ابشروا ثم ابشروا ثلاث مرّات … كيف تهلك امة انا أولها واثنا عشر من بعدي من السعداء و اوالالباب و المسيح عيسي بن مريم آخرها …» (بحار ج 36 ص 242)
3ـ غياث نقل ميكند: «قال رسول الله (ص) لعلي بن ابيطالب عليه السلام: يا علي، انا مدينة العلم و أنت بابها، و لن تؤتي المدينة الا من قبل الباب، و كذب من زعم انه يحبّني و يبغضك لانّك منّي و أنا منك، لحمك من لحمي … و أنت امام أمّتي و خليفتي عليها بعدي … مثل الائمة من ولدك بعدي مثل سفينة نوح من ركبها نجي و من تخلف عنها غرق … (بحار ج 23 ص 125)
4ـ پيامبر فرموده: أنا سيد الناس و لا فخر، و علي سيد المؤمنين، اللهم وال من والاه …» (بحار ج 24 ص 322)
5ـ قال سألت الحسن بن علي عليهما السلام عن الأئمة قال «عدد شهور الحول» (بحار ج 36 ص 383)
6ـ «أصبحت يوماً أمّ سلمة (رض) تبكي، فقيل لها: ممّ بكاؤك، فقالت: لقد قتل أبني الحسين الليلة …» (بحار ج 45 ص 230)
7ـ قال رسول الله (ص): «من أنكر القائم (عج) من ولدي فقد أنكرني، (بحار ج 51 ص 73)
8ـ قال رسول الله (ص): «من أنكر القائم (عج) من ولدي في زمان غيبته مات ميتة جاهلية (بحار ج 51 ص 253)
9ـ قال رسول الله (ص): … نظرت في السماء كلها فلما رأيت، رأيتك يا علي، فاستغفرت لك و لشيعتك الي يوم القيامة، (بحار ج 68 ص 38)
[10] . به عنوان مثال: الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَلَوِيُّ عَنْ سَهْلِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْعُرَنِيِّ عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نَهَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنْ يَتَيَمَّمَ الرَّجُلُ بِتُرَابٍ مِنْ أَثَرِ الطَّرِيقِ. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 3، ص: 62
[11]. رجال النجاشي – فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 305
[12] . رجال النجاشي – فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 305
[13]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 365
[14]. علل الشرائع، ج 2، ص: 500
[15]. الجعفريات – الأشعثيات، ص: 93
[16]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 365
[17]. تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 435
.[18] قرب الإسناد (ط – الحديثة)، ص: 15
[19]. المجازات النبوية 114- 81
[20]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 365
[21] . موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 14