جلسه 126 – احکام دخول در زوجه – 10/ 7/ 78
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 126 – احکام دخول در زوجه – 10/ 7/ 78
بررسی جواز دخول در دبر زوجه- بيان استدلالات مجوّزين و مانعين- بررسی روایات داله بر منع
خلاصه درس قبل و اين جلسه
بحث ما در آيات مورد استناد مجوّزين و محرّمين وطي در دبر بود. در اين جلسه به بررسي روايات مربوطه ميپردازيم و چون در اين روايات اشاراتي به آيات قرآن شده است، ضمن آن، بحث در مورد آيات را تكميل مينماييم.
بررسي روايات در جواز يا عدم جواز وطي در دبر
صحيحه صفوان[1]
«يقول قلت للرضا عليه السلام ان رجلاً من مواليك امرني ان اسألك عن مسألة و خابك استحيا منك أن يسألك عنها. قال : و ما هي؟ قال: قلت : الرجل يأتي امرأته في دبرها؟ قال : نعم، ذلك له. قلت : و أنت تفعل ذلك؟ قال : لا، انا لا نفعل ذلك».[2]
بررسي دلالت روايت
دلالت صحيحه فوق بر جواز روشن است. فقط كساني خواستهاند از ذيل روايت « انا لا نفعل ذلك» استفاده كراهت نمايند. مشابه اين صحيحه روايت ديگري نيز هست كه در كتب روايي مثل جامع الاحاديث ذكر نشده ولي فاضل مقداد در تنقيح آن را آورده است كه به دليل استفاده كراهت از آن، به نقل آن ميپردازيم:
«و في رواية عنه عليه السلام (يعني عن الرضا) «انهي عنه اهلي و خواصّ اصحابي».[3]
نقد استدلال فوق بر كراهت
به نظر ميرسد كه يك چنين تعبيراتي شاهد بر كراهت نباشد. اگر چنين گفته بود كه كسي اين كار را نكند، ممكن بود دليل بر كراهت باشد. ولي تعبير مذكور در روايت بيشتر جنبه شخصي دارد. خصوصاً اگر مواردي باشد كه خلاف شئون متعارف و بر خلاف شخصيّت اجتماعي گوينده باشد. لذا اگر گفت كه ما چنين نميكنيم، نهي كلي استفاده نميشود. مثلاً اگر شخصي از مرجع تقليد بپرسد : آيا موتور سواري جايز است؟ جواب ميدهد : جايز است. اما اگر بپرسد: آيا شما هم اين كار را انجام ميدهيد؟ طبعاً پاسخ خواهد داد : «ما اين كار را انجام نميدهيم». چون خلاف شئون است. و حتي اگر بگويد : «ما خانواده و نزديكان خود را هم اجازه نميدهيم» باز دليل منع كلي نيست، بلكه جنبه شخصي و حفظ شئونات را دارد[4] لذا به طور كلي ميتوان گفت امري كه خارجاً قبيح و خلاف شئون و حيثيت باشد خصوصاً در محيط عامه اگر آن را حرام بدانند، احتراز امام از انجام آن عمل و حتي منع نزديكان و اصحاب خود از انجام آن، دليل كراهت نيست و بعلاوه بنحو عموم افراد را منع نكرده است و فقط كساني از نزديكان و اصحاب را كه شئون و حيثيتشان همان شأن و حيثيت امام است، منع شدهاند.
صحيحه ابن يقطين
«احمد بن محمد بن عيسي عن الحسين (الحسن) بن علي بن يقطين (يا موسي بن عبدالملك عن رجل) قال سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن اتيان الرجل المرأة من خلفها. فقال : أحلّتها آية من كتاب الله عزّ و جلّ قول لوط (عليه السلام) (هولاء بناتي هنّ اطهر لكم) و قد علم انهم لا يريدون الفرج …».[5]
بررسي سند روايت
اين روايت در بسياري از كتب استدلالي به عنوان مرسله عبدالملك ذكر شده است. در حاليكه روايت مسنده و حتي صحيحه است. چون احمد بن محمد بن عيسي اين روايت را به دو طريق از حضرت رضا نقل ميكند :
يكي به طريق ابن يقطين كه بنا به اختلاف نسخ يا حسين بن علي بن يقطين است و يا حسن بن علي بن يقطين كه هر دو ثقهاند. ابن يقطين مستقيماً از حضرت رضا نقل ميكند. در تفسير عياشي نيز همين طريق آمده است.[6]
طريق دوم از موسي بن عبدالملك است كه او از رجلي نقل كرده است و لذا اين طريق مرسله است.
البته احتمال قوي هست كه اين دو طريق، يكي باشد و آن رجل همان ابن يقطين باشد كه موسي بن عبدالملك هم از او نقل نموده و احمد بن محمد بن عيسي نيز بلاواسطه از او در طريق اول نقل كرده است، چون بسيار مستبعد است كه يك سؤال به تعبير واحد و با جوابي به همان تعبير، توسط دو شخص مختلف پرسيده شده باشد. به هر حال بدليل طريق اول، روايت صحيح است و مرسل بودن طريق دوم ضرري نميرساند.
بررسي دلالت روايت
در اينجا چون حضرت به آيه استدلال كردهاند وجه دلالت آيه بر مطلب نيز روشن ميشود.
اما اگر اين روايت نبود، در استدلال به آيه مشكلهاي وجود داشت[7] و آن اين است كه چگونه حكمي را كه پيامبري در شرايع گذشته براي قوم خود بيان نموده است، به شرايع بعدي تسري دهيم و از حكم شريعت سابق حكم شرايع بعدي و شريعت خاتم را استفاده نمائيم؟ در اينجا تقريبهاي مختلفي شده است:
تقريب اول : (صاحب حدائق )
اين تقريب ظاهراً از صاحب حدائق است. ايشان ميفرمايد : اصل اوّلي در شرايع گذشته مادامي كه ناسخ آن نيامده، اخذ بدان شرايع است و بعثت نبي بعدي و آوردن شريعت جديد، به خودي خود مانع از اخذ به شرايع گذشته نيست مگر آنكه در شريعت جديد آن حكم نسخ شده باشد و اين نكته از همين روايت استفاده ميشود.[8]
تقريب دوم : (علامه طباطبائي )
مرحوم آقاي طباطبايي هم بياني دارند كه هر جايي كه در قرآن نقل مطلبي شده است و سپس قرآن آن مطلب را ردّ نكرده باشد، اين خود دليل امضاست. ايشان اين مبنا را در موارد مختلف پياده كردهاند. مثلاً وقتي قرآن سخنان مشركين را نقل ميكند، بلافاصله پس از آن ميفرمايد : «سبحان الله» كه اين تنزيه دليل ردّ آن مطلب است. اما وقتي از قول پيامبران مطلبي نقل ميشود، هيچ تخطئه و ايرادي بدان مطلب وارد نمينمايد. لذا اين دليل امضاي آن مطالب است. ممكن است كسي به اين بيان، حكم قوم لوط را در شريعت پيامبر(ص) نيز جاري بداند.[9]
بررسي تقريب دوم
تقريب دوم در مطلب مورد بحث ما كافي نيست، چون ممكن است گفته شود اين امضا مربوط به زمينه خود ميباشد و در زمان خودش صحيح است و لذا نميتوان حكم زمانهاي بعدي و شرايع لاحق را از آن استفاده نمود. لذا در بحث ما حرف لوط براي قوم خودش و در زمان و زمينه خود او درست و صحيح بوده است ولي ممكن است مختص قوم او باشد و در شرايع بعدي درست نباشد.
تقريب سوم
ممكن است گفته شود در شرايع كليّاتي هست كه احكام ثابته است و لذا نسخ شدني نيست. مثل ازدواج با محارم يا احكام مربوط به حقوق مردم يا احكام ميان زن و شوهر كه بعيد است تفاوتي از اين جهت ميان شرايع وجود داشته باشد. همچنين مثل شرب خمر كه گفتهاند تمام شرايع آن را تحريم كردهاند. لذا احكامي هست كه بعيد است زمان و مكان تأثيري در آنها داشته باشد. ولي ذهن در بعضي از عبادات ابايي ندارد كه بحسب ازمنه تغيير كرده باشند. ولي بسيار بعيد است كه مرد در شرايع سابق ولايت تام و تمام بر زن داشته باشد ولي در شريعت سمحه سهله تضييقي از اين ناحيه بر مرد شده باشد.[10]
نكته
به مضمون اين روايت، روايات ديگري نيز هست كه به آيات ديگري از قرآن در مورد قوم لوط استدلال كرده است. در اين موارد احتمال هست كه اصل روايت يكي بوده است، منتهي راوي، اصل استدلال حضرت به آيه قرآن مربوط به قوم لوط را در خاطر داشته و خود آيه را فراموش كرده باشد و لذا در هر نقلي يكي از آيات قرآن در اين زمينه را بيان كرده باشد. والله العالم
«محمد بن مسعود العياشي عن عبدالرحمن بن الحجاج قال سمعت ابا عبدالله(ع) و ذكر عنده اتيان النساء في ادبارهن. فقال: ما اعلم آية في القران احلّت ذلك الاّ واحدة «انكم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء» الآية».[11]
در مجموع و با عنايت به اين روايت معلوم ميگردد كه لوط(ع) به قوم خود فرموده است : آنچه شما از مردان ميخواهيد با زنان نيز تأمين ميشود. و لذا استدلال به اين آيات از قرآن نيز به ضميمه اين روايات تمام خواهد بود. چون در اين روايات يكي صحيح است و مابقي مؤيد.
موثقه عبد الله بن أبي يعفور
«احمد بن محمد بن عيسي عن علي بن اسباط عن محمد بن حمران عن عبدالله بن أبي يعفور قال سألت ابا عبدالله عليه السلام عن الرجل يأتي المرأة في دبرها؟ قال : لا بأس اذا رضيت. قلت : فأين قول الله عزّ وجل «فأتوهن من حيث امركم الله» قال : هذا في طلب الولد فاطلبوا الولد من حيث امركم الله، ان الله تعالي يقول : «نساؤكم حرث لكم فأتوا حرثكم اني شئتم».[12]
بررسي سند روايت
اين روايت فقط از ناحيه علي بن اسباط محل اشكال است كه فطحي شده و معلوم نيست اين انحراف تا آخر عمرش ادامه داشته يا مستبصر شده است. در هر حال اگر هم فطحي بوده، ثقه بوده است. نجاشي ميگويد او از اين انحراف عدول كرده و نقل ميكند كه به حضرت جواد مراجعه كرده و حضرت فطحيت را تخطئه كردند و او عدول كرده است. به هر حال كساني معتقدند تا آخر عمر منحرف بوده است. در هر حال چون محتمل است كه روايت را در غير ايام انحراف نقل كرده باشد، اين روايت حكم موثقه دارد. البته بعضي گفتهاند اگر ثقهاي منحرف مطلبي نقل كرد و بعد مستبصر شد و در رواياتي كه قبلاً نقل كرده بود، تشكيك نكرد علامت امضاي آن نقلهاي سابق است. پس اگر ثابت شود كه علي بن اسباط به مذهب حق عدول كرده است، روايات او ـ حتي اگر رواياتي كه در زمان انحراف نقل كرده و بعداً در صحت آنها تشكيك نكرده است ـ صحيحه خواهد بود.
اين مبنا محل تأمل و اشكال است و بايد در جاي خود بررسي شود. به هر حال چون علي بن اسباط ثقه است، اين روايت موثقه خواهد بود.
دلالت روايت
دلالت روايت بر جواز وطي در دبر «اذا رضيت» روشن است، تفصيل بيشتر معناي روايت را به جلسات بعد واگذار ميكنيم.
موثقهاي ديگر از عبدالله بن أبي يعفور
«احمد بن محمد بن عيسي عن معاوية بن حكيم عن احمد بن محمد عن حماد بن عثمان عن عبدالله بن أبي يعفور قال سألت ابا عبدالله(ع) عن الرجل يأتي المرأة في دبرها؟ قال : لا بأس به».[13]
در اين طريق هم اشكالي نيست. فقط در مورد معاوية بن حكيم اختلاف شده است كه آيا فطحي بوده است يا نه؟ البته در وثاقت او ترديدي نيست احمد بن محمد هم بزنطي است، نتيجه آنكه اين طريق هم موثقه است. البته به احتمال قوي اين روايت و روايت قبلي، روايت واحد است كه تقطيع شده است.
روايت حمّاد بن عثمان
«احمد بن محمد بن عيسي عن ابن فضال عن الحسن بن الجهم عن حماد بن عثمان قال سألت ابا عبدالله(ع) و اخبرني من سأله عن الرجل يأتي المرأة في ذلك الموضع و في البيت جماعة. فقال لي و رفع صوته : قال رسول الله(ص): من كلّف مملوكه مالا يطيق فليعنه (فليبعه) ثم نظر في وجه اهل البيت ثم أصغي الي فقال : لا بأس به».[14]
بررسي سند روايت
سند اين روايت، در بعضي از نسخ تهذيب به جاي «او»، «واو» آمده است.[15] اگر ما مطمئن ميشديم كه نسخه «واو» صحيح است، روايت را موثقه ميدانستيم چون روايت دو طريق پيدا ميكرد كه يكي به حماد بن عثمان منتهي ميشد و طريق ديگر به شخصي كه معلوم نيست (اخبرني من سأله) و مرسله ميگرديد و ارسال، ضرري به موثقه بودن نميرساند. (چون ابن فضال فطحي و ثقه است لذا از طريق حماد بن عثمان موثقه ميشود.) اما چون در نسخه تهذيب چاپي و استبصار چاپي[16] «او» آمده است، لذا معلوم نيست كدام درست است و چون نتيجه تابع اخسّ مقدمات است، روايت از اعتبار ساقط است. البته اگر ترديد از حماد بن عثمان بود طبق مبناي اعتبار رواياتِ اصحاب اجماع، ميتوانستيم سند روايت را معتبر بدانيم ولي اينجا معلوم نيست كه ترديد فوق در سند از خود حماد بن عثمان است يا از حسن بن جهم بلكه بعيد است ترديد از حماد بن عثمان باشد زيرا با تفصيلي كه وي روايت را نقل كرده مستبعد است كه نداند آيا خود او از امام شنيده يا كسي براي وي نقل كرده است؟
اما بر مبناي ما كه اين مطلب را قبول نداريم، روايت معتبر نخواهد بود.
بررسي دلالت روايت
صاحب حدائق از اين روايت و اينكه امام قسمتي از مطلب را بلند فرمودهاند و سپس حكم نهايي را به آرامي بيان كردهاند، چنين نتيجه گرفته است كه جوّ روايت، جوّ تقيّه بوده[17] و اين روايت با توجه به محيط عامّه اگر نهي كرده باشد، امري طبيعي است. چون نقل آن سخن از پيامبر با صداي بلند موجب شده است كه عموم حاضرين فكر كنند كه حضرت با كلام پيامبر جواب سائل را داده است كه گويي اين كار، خلاف است و نبايد بشود و آنگاه جواب واقعي «لا بأس به» را به آرامي فرموده است. لذا جوّ تقيّه بوده است. و اگر روايتي در اين جو صادر شود و ندانيم كه تقيهاي است يا خير؟ اصلي به نام «أصالة عدم التقية» نداريم كه روايات مشكوك را بر آن حمل كنيم. به هر حال، چون سند روايت را معتبر نميدانيم، نميتوانيم بر تقيهاي بودن جوّ بدان تمسك كنيم و روايات ديگر را از اعتبار بيندازيم.
مرسله حفص بن سوقه
«الحسين بن سعيد عن أبن أبي عمير عن حفص بن سوقه عمن اخبره قال سألت ابا عبدالله(ع) عن رجل يأتي امرأته من خلفها قال : هو أحد المأتيّين فيه الغسل».[18]
بررسي سند روايت
اين روايت بر مبناي مشهور، يعني اعتبارِ روايات اصحاب اجماع، بدليل ابن ابي عمير معتبر است. البته ما بنا به شهادت شيخ طوسي در عدّه[19] مشايخ بلاواسطه ابن ابي عمير را امامي عادل ميدانيم ولي اينجا چون «عمن اخبره» بعد از حفص بن سوقه واقع شده و واسطه خورده است، نميتوانيم آن را صحيحه بدانيم.
بررسي دلالت روايت
اگر ذيل روايت نبود و فقط گفته بود «هو احد المأتيّين»[20] ممكن بود، حمل شود بر آن مطلبي كه يهود معتقد بودند و دخول در فرج را از پشت حرام ميدانستند و تعبير «يأتي اهله من خلفها» قابل حمل بر اين معنا بود و لذا روايت در صدد نفي عقيده يهود بوده است كه هم از طريق دبر و هم قُبل، وطي در فرج جايز است. لذا دلالتي بر مورد بحث ما نداشت.
اما چون در ذيل روايت فرموده است «فيه الغسل» متعيّن ميگردد كه مراد وطي در دبر است زيرا هيچ كس احتمال نداده است كه جماع در قُبل به طريقي كه يهود حرام ميدانستند، ممكن است غسل نداشته باشد تا روايت در صدد نفي آن و اثبات غسل باشد. اما اين احتمال بوده است كه چه بسا وطي در دبر موجب غسل نباشد و شيخ طوسي در تهذيب (و شايد استبصار) تمايل به عدم وجوب غسل دارد. ايشان روايت نافي غسل و روايات مثبت غسل را حمل بر تقيه كرده است.[21]
خلاصه آنكه كيفيت مباشرت در اثبات غسل دخالتي ندارد و آنچه توهم شده و جاي سؤال داشته و مورد اختلاف بوده، محل اتيان است كه آيا وطي در دبر هم غسل دارد يا نه؟ كه حضرت فرمودهاند «فيه الغسل» همانطوريكه در مورد بهيمه بسياري گفتهاند كه حرام است ولي غسل ندارد و يا در مورد غلام نيز همينطور گفتهاند. لذا جاي سؤال داشته كه حضرت هم حكم به جواز و هم وجوب غسل دادهاند. بهر حال اگر در سند روايت ترديدي نداشته باشيم، دلالت آن تمام است.
«والسلام»
[1]. گاهي از اين روايت به صحيحه علي بن حكم تعبير شده است كه تعبير درستي نيست و خلاف اصطلاح است زيرا علي بن حكم راوي از صفوان است. (وسائل الشيعة ـ باب 73 از ابواب مقدمات نكاح ـ حديث اول)
[2]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 145،ح25259
[3]. التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، ج 3، ص: 24 و مشابه همين روايت را محقق كركي در جامع المقاصد ج 12 ص 501 نقل كرده است.
[4]. شبيه مطلب فوق را صاحب حدائق در مسأله متعه (حدائق ج 24 ص 120) آورده است. و روي في الكافي عن علي ـ والمراد به علي بن ابراهيم الذي هو أحد مشايخه ـ رفعه «قال : سأل أبو حنيفة ابا جعفر محمد بن النعمان صاحب الطاق، فقال له : يا أبا جعفر ما تقول في المتعة أتزعم أنها حلال؟ قال : نعم، قال : فما يمنعك أن تأمر نساءك أن يتمتعن و يكتسبن عليك؟ فقال له أبو جعفر : ليس كل الصنعات يرغب فيها و ان كانت حلالاً، و للناس أقدار و مراتب، يرفعون أقدارهم، ولكن ما تقول يا أبا حنيفة في النبيذ أتزعم أنه حلال؟ فقال : نعم، قال : فما يمنعك أن تقعد نساءك في الحوانيت نبّاذات فيكتسبن عليك؟ فقال أبو حنيفة : واحدة بواحدة و سهمك أنفذ (الكافي ج 5، ص 450، ح 8)
[5]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 146،ح25261
[6]. كتاب التفسير، ج2، ص: 157،ح56
[7]. غير از اشكالي كه قبلاً در بحث از آيه مطرح كرديم كه ممكن است مراد لوط اطفاي شهوت باشد. اين تقريب بر فرض آن است كه مراد لوط، اتيان النساء از دبر باشد به جاي مردان و طبعاً در قوم لوط اين عمل جايز بوده باشد. البته روايت مذكور در متن، اشكال را مرتفع ميسازد و مراد لوط همان اتيان النساء في ادبارهن به جاي اتيان الرجال است.
[8]. آدرس یافت نشد
[9]. آدرس یافت نشد
[10]. تقريبي ديگر مبتني بر استصحاب احكام شرايع سابق هم شده است كه محل تأمل است. ما چون اساساً استصحاب را در شبهات حكميه جاري نميدانيم، از تعرض بدان صرف نظر كرديم.
[11]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 148،ح25270
[12]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 146،ح25260
[13]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 147 ،ح25263
[14]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 146 ،ح25262 ، البته در جامع الحاديث ج 2، ص 217 «مملوكه» به اشتباه «مملوكة» نقل شده است.
[15]. تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 415،ح1661
[16]. الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج 3، ص: 243،ح870
[17]. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج 23، ص: 82، و فيه إيماء إلى أن المنع من ذلك محمول على التقية .
[18]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 147،ح25265
[19]. العدة في أصول الفقه، ج1، ص: 154، و إذا كان أحد الراويين مسندا و الآخر مرسلا، نظر في حال المرسل
[20]. المأتي يعني الوجه الذي يؤتي منه.
[21]. الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج 1، ص: 112، فَلَا يُنَافِي الْأَخْبَارَ الْأَوَّلَةَ لِأَنَّ هَذَا الْخَبَرَ مُرْسَلٌ مَقْطُوعٌ مَعَ أَنَّهُ خَبَرٌ وَاحِدٌ