جلسه 203 – ازدواج در عد – 25/ 12/ 78
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 203 – ازدواج در عد – 25/ 12/ 78
حجیت قول زن در مواردی همچون عده و حیض و … و روایات آن – کلام مرحوم آقای خوئی در اختصاص حجیت قول زن به حالت فعلی و نقد این کلام و تفصیل فقهاء در این بحث – روایات قابل استناد در موضوع بحث – بررسی مسأله شش عروه – بررسی و توضیح مسأله هفت عروه – بیان مسأله هشت
خلاصه درس قبل و اين جلسه
در پايان جلسه گذشته، اين بحث مطرح شد كه، اگر زن بگويد، كه در هنگام عقد در عدّه بوده، آيا قول وي تصديق ميشود و به آن بايد ترتيب اثر داد يا نه؟ گفته شد كه برخي در مسأله احتياط كردهاند، ولي مرحوم آقاي خويي و مرحوم آقاي گلپايگاني سخن ماتن را نپذيرفته و به روايت ابي بصير استناد كردهاند. ما ابتدا رواياتي را كه ميتوان براي تصديق گفته زن در اموري مانند عدّه و حيض بدانها استناد نمود، ميآوريم. سپس تفصيل مرحوم آقاي خويي كه، قول زن را تنها نسبت به حالت فعلي زن حجت ميدانند، مورد بررسي قرار ميگيرد. در ادامه بحث مسائل 6, 7 و 8 باب را توضيح خواهيم داد.
حجیت قول زن نسبت به حالت سابقهاش
«اذا تزوجها باعتبار خروجها عن العدّة او من غير التفات اليها ثم أخبرت بانها كانت في العدّة فالظاهر قبول قولها و اجراء حكم التزويج في العدّة فمع الدخول بها تحرم ابداً».
مرحوم سيّد ميفرمايد: مطلقا حجت است. مرحوم آقاي گلپايگاني و مرحوم آقاي خويي قائل به تفصيل بودند، اگر شوهر دخول كرده باشد، قول زن مردود است و اگر دخول نكرده باشد، قول زن حجت نيست و بايد تحقيق شود.[1]
بررسي روايات مربوط به تصديق قول زن در اموري مانند عدّه و حيض
رواياتي كه از آنها حجيت قول زن نسبت به برخي امور مانند عدّه يا حيض و… استفاده شده، بسيار است، ولي به نظر ميرسد كه بسياري از اين روايات، دلالت بر مدعي ندارند. زيرا در بسياري موارد، قول زن، مطابق با يكي از اصول عملي، مانند استصحاب عدم يا برائت است. لذا، اين كه شارع فرموده؛ بايد مطابق گفته زن عمل شود، ممكن است به خاطر حجيت قول زن بنفسه نباشد، بلكه به استناد آن اصول باشد. فرضاً، حالت سابقهاي وجود داشته و استصحاب عدم، ميتوان كرد و قول زن هم با آن اصل مطابق است. بنابراين، بايد ادله و رواياتي را مورد بررسي قرار داد كه دلالت بر قبول قول زن نسبت به اين امور دارد. هر چند بر خلاف مقتضاي اصول باشد. مثلاً، روايت فرموده باشد كه، قول زن در اين باره كه الان من در عدّه هستم پذيرفته ميشود، با آنكه استصحاب عدم داشته، يا قول وي كه ميگويد، من از عدّه خارج شدم، مسموع است. هر چند استصحاب بقاي عدّه، عكس اين را اقتضاء داشته باشد. پس ما اين گونه روايات را مورد بررسي قرار خواهيم داد.
متن روايات مربوطه
1 ) صحيحه زراره: « عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ الْعِدَّةُ وَ الْحَيْضُ إِلَى النِّسَاءِ.»[2].
2 ) روايت دعائم: « عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ … الْعِدَّةُ وَ الْحَيْضُ إِلَى النِّسَاءِ إِذَا قُلْنَ صُدِّقْنَ إِذَا أَتَيْنَ بِمَا يُشْبِهُ وَ هَذَا أَقَلُّ مَا يُشْبِهُ»[3].
يعني: گفته زنان درباره عدّه و حيض در موارد اشتباه، تصديق ميشود و كمترين مورد اشتباه هم، همين ترديدها درباره ايام حيض و عدّه و … است.
3 ) روايت مجمع البيان: «عن الصادقعليه السلام قال : فوض الله الي النساء ثلاث اشياء: الحيض و الطهر و الحمل»[4].
4 ) روايت ابان بن تغلب: « عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي أَكُونُ فِي بَعْضِ الطُّرُقَاتِ فَأَرَى الْمَرْأَةَ الْحَسْنَاءَ وَ لَا آمَنُ أَنْ تَكُونَ ذَاتَ بَعْلٍ أَوْ مِنَ الْعَوَاهِرِ قَالَ لَيْسَ هَذَا عَلَيْكَ إِنَّمَا عَلَيْكَ أَنْ تُصَدِّقَهَا فِي نَفْسِهَا.»[5].
در اين روايت، هر چند ادعاي زن مطابق با اصل است و استصحاب عدم تزوج اقتضا دارد كه گفته او پذيرفته شود، ولي تعبيري كه در ذيل روايت آمده «انما عليك ان تصدقها في نفسها» به منزله تعليل براي حكم مذكور است. معناي اين جمله اين است كه، تو وظيفه داري كه گفته او را درباره خودش بپذيري. عموم تعليل اقتضا دارد كه نه تنها در مورد اين مسائل، بلكه در موارد ديگر، مانند خروج از عدّه، مطلقه بودن و … نيز گفته وي تصديق شود.
5 ) روايت ميسر (يا ميسرة): « عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ مَيْسَرَةَ(در يك جاي كافي فضالة مستقيماً و بدون واسطه از ميسر ـ بدون تاء ـ نقل كرده است): قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَلْقَى الْمَرْأَةَ بِالْفَلَاةِ الَّتِي لَيْسَ فِيهَا أَحَدٌ فَأَقُولُ لَهَا لَكِ زَوْجٌ فَتَقُولُ لَا فَأَتَزَوَّجُهَا قَالَ نَعَمْ هِيَ الْمُصَدَّقَةُ عَلَى نَفْسِهَا.»[6].
بررسی سند
روايت در هر دو نقل صحيحه است. زيرا عمر بن ابان كلبي توثيق شده و همينطور ميسر (يا ميسره) كه همان ميسرة بن عبدالعزيز ميباشد، ثقه است. به احتمال قوي در سندي كه نام عمربن ابان نيست، اين عبارت سقط شده، زيرا علي القاعده بايد ميان فضالة بن ايوب و ميسرة كه در زمان امام صادق فوت كرده، واسطهاي وجود داشته باشد.
بررسی دلالت
از عموم تعليل در ذيل اين روايت هم ميتوان استفاده نمود كه قول زن، نه تنها درباره مسأله ازدواج، بلكه درباره حيض و عدّه و مانند اينها، تصديق ميشود و متبع است. به علاوه به گفته مرحوم آقاي خويي از آنجا كه سؤال درباره وجود مانع براي ازدواج است با توجه به پاسخ امامعليه السلام ميتوان دريافت كه، هيچ مانعي وجود ندارد . بنابراين ميتوان استفاده كرد كه، قول زن جز در مورد زوجيت درباره عدّه هم متبع است، هر چند انگيزه اصلي سؤال، در زمينه اصل ازدواج و نداشتن شوهر بوده است.
پس با اين روايت ميتوان، لزوم تصديق قول زن را درباره عدّه، از دو راه اثبات كرد.
بررسي کلام مرحوم آقاي خويي درباره اختصاص تصديق قول زن نسبت به حالت فعلي
ايشان فرمودهاند[7]: همانطوري كه فقهاء سابق فهميدهاند، از رواياتي كه درباره تصديق قول زن درباره عدّه و حيض آمده، مانند صحيحه زراره، تنها لزوم تصديق گفته وي نسبت به حالت فعلي او استفاده ميشود، نه گفته او درباره حالت سابق، شاهد بر اين مطلب آن كه، اگر زن ادعا كند كه، شوهر سابق، وي را در حال حيض طلاق داده بود و صحيح نبوده است. فقهاء، ملتزم به تصديق گفته او نشدهاند بلكه، حكم به صحت طلاق كردهاند. بنابراين معلوم ميشود كه گفته زن، نسبت به عدّه و حيض و امثال اينها، تنها در صورتي بايد پذيرفته شود كه وي، از حالت فعلي خود اخبار دهد.
نقد کلام مرحوم آقای خوئی
مثالي كه ايشان آوردهاند، شاهد براي مطلب نيست چون رواياتي كه زنان را مصدقات علي انفسهن شمرده، اطلاق دارد و همچون ادلهاي مانند «صدق العادل» هم شامل حالت فعلي ميشود و هم حالت سابق و به هيچ وجه نميتوان از آن دريافت كه قول زنان، تنها نسبت به حالت فعلي آنها پذيرفته ميشود و مسموع است.
تفصيل فقهاء درباره مطلب
حال ببينيم تفصيلي كه فقهاء در اين باره دادهاند و قائل به اطلاق يا عموم ادله نشدهاند، چه وجهي داشته است؟ اگر مثلاً، زني كه در حال تزويج است، بگويد كه شوهر سابق من در فلان ماه فوت كرد يا از من جدا شد و من نميدانم كه اكنون در عده هستم يا نه؟ در اين فرض، فقها نميگويند كه به گفته او، نسبت به حالت سابق وي نبايد ترتيب اثر داد، بلكه براي روشن شدن وضعيت عدّه او در زمان حال، بايد به اين گفته وي كه درباره وضعيت پيشين اوست توجه كرد. اطلاقات ادله نيز مانند اين موارد را در بر ميگيرد.
نكتهاي كه در اينجا قابل توجه ميباشد اين است كه، به نظر فقهاء، در مواردي كه بر مبناي تصوري كه از وضعيت زن وجود داشته، كاري صورت گرفته و خود زن هم اقدام كرده باشد، مانند آنكه بدون اخبار زن نسبت به در عده بودن خود، عقد و دخول صورت گرفته باشد، ادعاي بعدي او نسبت به وضعيت پيشين كه بر پايه آن، عقد و دخول تحقق يافته، مسموع نخواهد بود و نبايد به آن ترتيب اثر داد. بر اين اساس، اگر در فرض مذكور، زن بعد از عقد و دخول ادعا كند كه عقد وي در حال عدّه صورت گرفته، به اين گفته، اثري مترتب نخواهد بود. به نظر ميرسد كه مستند اين تفصيل، برخي رواياتي باشد كه ميگويد: گفته زن درباره وضعيت وي، نسبت به پيش از عقد پذيرفته نميشود. ولي اگر دخول صورت گرفته باشد، بايد تحقيق شود ما اين روايات را بررسي ميكنيم.
روايات قابل استناد براي موضوع مورد بحث
يكي از اين روايات، همان روايت ابي بصير است[8] كه قبلاً خوانده شد و مرحوم آقاي خويي هم آوردهاند. به موجب اين روايت (كه صحيحه هم هست) ادعاي زن درباره اينكه، عقد صحيح نبوده، پس از عقد و دخول پذيرفته نميشود. و اگر دخول صورت نگرفته، بايد جستجو و تحقيق شود، دلالت اين روايت بر موضوع مورد بحث تام است.
روايت ديگر: « مُحَمَّدُ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فِي رَجُلٍ ادَّعَى عَلَى امْرَأَةٍ أَنَّهُ تَزَوَّجَهَا بِوَلِيٍّ وَ شُهُودٍ- وَ أَنْكَرَتِ الْمَرْأَةُ ذَلِكَ- فَأَقَامَتْ أُخْتُ هَذِهِ الْمَرْأَةِ عَلَى هَذَا الرَّجُلِ الْبَيِّنَةَ- أَنَّهُ تَزَوَّجَهَا بِوَلِيٍّ وَ شُهُودٍ وَ لَمْ يُوَقِّتَا وَقْتاً- فَكَتَبَ إِنَّ الْبَيِّنَةَ بَيِّنَةُ الرَّجُلِ وَ لَا تُقْبَلُ بَيِّنَةُ الْمَرْأَةِ- لِأَنَّ الزَّوْجَ قَدِ اسْتَحَقَّ بُضْعَ هَذِهِ الْمَرْأَةِ- وَ تُرِيدُ أُخْتُهَا فَسَادَ النِّكَاحِ فَلَا تُصَدَّقُ- وَ لَا تُقْبَلُ بَيِّنَتُهَا إِلَّا بِوَقْتٍ قَبْلَ وَقْتِهَا أَوْ بِدُخُولٍ بِهَا.»[9].
بررسی سند
اين روايت را كليني با دو طريق و شيخ طوسي با يك طريق نقل كردهاند، ولي هيچ يك از طرق قابل اعتماد نيست. و اين روايت براي تأييد خوب است.
بررسی دلالت
موضوع اين روايت، مسأله مورد بحث ما نيست. لكن از اين روايت استفاده ميشود كه دخول و عدم آن، در رد و قبول بينه لاحق دخالت دارد و با بينه لاحق ميتوان حكم به ابطال عقد سابق نمود. مگر آنكه در عقد قبلي دخول هم صورت گرفته باشد.
اين احتمال كه دو خواهر در طول زمان (نه در زمان واحد) زوجه مرد بوده باشد وجود دارد. ولي در فرض سؤال در روايت بر زوجيت هر دو بينة اقامه شده و وقتي هم تعيين نشده است، بنابراين آن دو با هم تكاذب و تعارض دارند. امامعليه السلام فرمودهاند كه بينه مرد مقدم ميشود. زيرا با اقامه بينه، وي نسبت به بضع زن استحقاق مييابد و خواهر زوجه ميخواهد كه نكاح را باطل كند. بدين جهت، قول او پذيرفته نميشود و بينه وي مسموع نيست، مگر آنكه، بينه مزبور، مربوط به نكاح در زماني، قبل از زمان بينه مرد باشد، يا بينه بر دخول اقامه كند. اين روايت ميرساند كه با تحقق دخول نسبت به يك طرف، بينه طرف ديگر پذيرفته نميشود و اگر دخول صورت نگرفته باشد، بينه مقدم قبول ميگردد.[10]
نتيجه
هر چند ما در مستند و دليل مرحوم آقاي خويي مناقشه كرديم، ولي در فرض مسأله مورد بحث عروة، هر گاه دخول صورت گرفته باشد، حق با ايشان و نيز مرحوم آقاي گلپايگاني است كه گفتهاند؛ گفته زن نسبت به عدّه پس از دخول تصديق نميشود[11].
توضيح و بررسي مسائل 6 تا 8 باب
مسأله 6: «اذا علم ان التزوج كان في العدّة مع الجهل بها حكماً او موضوعاً، ولكن شكّ في انه دخل بها حتي تحرم ابداً او لا، يبني علي عدم الدخول، و كذا اذا علم بعدم الدخول بها و شك في انها كانت عالمة او جاهلاً فانها يبني علي عدم علمها فلايحكم بالحرمة الابدية»[12].
در اين مسأله، بحث قابل توجهي وجود ندارد و حكم مسأله روشن است. زيرا با شك در حصول دخول، بنا،بر عدم وقوع آن گذارده ميشود. همچنين با شك در عالم بودن زن به حرمت (كه موجب حرمت ابد ميشود) بنا، بر عدم علم وي گذاشته ميشود، مگر مسبوق به علم باشد.
مسأله 7: «اذا علم اجمالاً بكون احدي الامرأتين المعينتين في العدّة و لم يعلمها بعينها، وجب عليه ترك تزويجهما، و لو تزوج احداهما بطل ولكن لايوجب الحرمة الابدية، لعدم احراز كون هذا التزويج في العدّة، نعم تزوجهما معاً حرمتا عليه في الظاهر، عملاً بالعلم الاجمالي»[13].
بررسي و توضيح مسأله 7
موارد شك در عدّه، صورتهاي مختلفي دارد، ولي در اين مسأله، مرحوم سيد موارد علم اجمالي را طرح ميكنند، البته فقط مواردي كه لولا العلم الاجمالي ازدواج جايز بود و ما ذيلاً به برخي از صورتها اشاره ميكنيم:
صورت اول: گاه علم اجمالي داريم كه يكي از دو زن در عدّه است ولي يكي از آنها سابقه عدّه دارد و ديگري حالت سابقه ندارد. در اين صورت، علم اجمالي منحل ميشود به علم تفصيلي نسبت به مستصحب العدّة و شك بدوي در ديگري.
صورت دوم: اين صورت از مورد كلام سيّد خارج است، اگر هر دو حالت سابقه داشته باشند و هر دو قبلاً در عدّه بودهاند و ما الان علم داريم كه يكي از آن دو (لاعلي التعيين) يقيناً معتدّه است. و احتمال ميدهيم كه ديگري ،از عدّه خارج شده باشد، در اينجا هم، در هر دو صورت، استصحاب بقاي عدّه جاري ميشود و اشكالي در كار نيست. اين صورت نيز مورد نظر مرحوم سيّد نيست.
صورت سوم: اگر ما يقين داشتهايم كه هر دو در عدّه بودهاند (هر دو حالت سابقه دارند) ولي اكنون يقين داريم كه يكي از آن دو، قطعاً از عدّه خارج شده و ديگري معتدّه ميباشد. در اين فرض، حكم مسأله، ميان فقهاء مورد بحث قرار گرفته است. بحث در اين است كه آيا استصحاب بقاي عدّه در دو طرف علم اجمالي جاري است يا نه؟ مرحوم شيخ انصاري و مرحوم ناييني[14] فرمودهاند كه؛ استصحاب جاري نيست، ولي برخي ديگر از جمله مرحوم آقاي سيّد ابوالحسن اصفهاني[15]، مرحوم آقاي خويي[16] و مرحوم آقاي گلپايگاني[17] گفتهاند كه؛ چون از جريان دو استصحاب، مخالفت قطعي عمليه لازم نميآيد، ميتوان استصحاب بقاي عده را در دو طرف جاري كرد و گفت كه، شخص نبايد با هيچ يك از آن دو ازدواج كند. ما وفاقاً للشيخ استصحاب را جاري نميدانيم و از تفصيل بحث خودداري ميكنيم.
ما اگر استصحاب را جاري بدانيم، اين مسأله نيز از مورد كلام سيّد خارج ميشود ولي اگر استصحاب را جاري ندانيم، اين بحث مطرح ميشود كه آيا مقتضاي علم اجمالي به بقاء عدّه اين است كه ازدواج با هر دو باطل باشد؟
صورت چهارم: فرض ديگر مسأله كه مرحوم مصنف، تنها آن را مطرح فرموده، اين است كه علم اجمالي به معتدّه بودن يكي از دو زن وجود داشته باشد و اين علم مسبوق به حالت سابقهاي نباشد تا بحث جريان استصحاب پيش بيايد. به بيان ديگر اگر اين علم اجمالي نبود مانعي براي تزويج وجود نميداشت. در اين فرض، مرحوم سيّد فرموده كه؛ بايد با هيچيك از آن دو ازدواج نكند. و اگر با يكي از آن دو ازدواج كند، محكوم به بطلان است. ولي حرمت ابد نميآورد، زيرا موضوع آن (كه تزويج در عدّه عالماً ميباشد) احراز نشده است و حرمت استصحاب عدم دارد پس حكم ظاهري مسأله حليت است. بلي، اگر بعداً معلوم شود كه همان زني كه با وي ازدواج كرده، در عدّه بوده است، حرمت ابد حاصل ميشود. زيرا، آن علم اجمالي منجز بوده است. ولي مادامي كه كشف نشده كه با معتدّه ازدواج كرده، ما با اصل، حكم ميكنيم كه حرمت ابد وجود ندارد. به تعبير مرحوم آقاي حكيم، اين مانند آن است، كه ما علم اجمالي به نجاست يكي از دو را داشته باشيم. در اينجا ما نميتوانيم با هيچيك از اين دو وضو بگيريم، زيرا، ما نميتوانيم احراز طهارت كنيم، پس وضو با هر يك از آنها باطل است. ولي در عين حال، اگر با هر يك وضو بگيريم حكم به نجاست بدن نيز نميتوان كرد. زيرا نجاست بدن ما، امري حادث است كه در اصل آن شك داريم. در اينجا هم، وقاع و تزويج حرام است. هر چند حرمت ابد حاصل نميشود.
مسأله 8: «اذا علم ان هذه الامرأة المعينه في العده لكن لايدري انها في عدّه نفسه او في عدة الغير جاز له تزويجها لاصالة عدم كونها في عدة الغير، فحاله حال الشك البدوي»[18].
در اين فرض، ازدواج با زن اشكالي ندارد، زيرا شبهه در عدّه غير بودن، شبههاي بدوي است. در نتيجه ما حكم ميكنيم كه اين زن در عدّه غير نيست. پس ازدواج با وي جايز است.
«والسلام»
[1] . ر. ک: العروة الوثقى (المحشى)؛ ج 5، ص: 524و 525
[2] . وسائل الشيعة؛ ج 2، ص: 358
[3] . دعائم الإسلام؛ ج 2، ص: 296
[4] . مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص: 574
[5] . الكافي (ط – الإسلامية)؛ ج 5، ص: 462
[6] . الكافي (ط – الإسلامية)؛ ج 5، ص: 392 و462
[7] . موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 32، ص: 186
[8] . وسائل الشيعة؛ ج 20، ص: 296
[9] وسائل الشيعة؛ ج 20، ص: 299
[10] . (توضيح بيشتر) البته اگر بينه مربوط به عقد در زماني قبل از عقد لاحق باشد حكم به ثبوت عقد قبلي ميشود و در زمان لاحق استصحاب عقد سابق با بينه لاحق تكاذب دارند و بينه لاحق مقدم است بنابراين نسبت به زمان قبل از بينه لاحق، بينه سابق اثبات زوجيت ميكند و احكام زوجيت چون نفقه ثابت ميگردد.
[11] . العروة الوثقى (المحشى)؛ ج 5، ص: 524
[12] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج 2، ص: 819
[13] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج 2، ص: 820
[14] آدرسها یافت نشد
[15] . ر. ک: العروة الوثقى (المحشى)؛ ج 5، ص: 525
[16] . ر. ک: موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 32، ص: 186
[17] . ر. ک: العروة الوثقى (المحشى)؛ ج 5، ص: 525
[18] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج 2، ص: 820