جلسه 264 – تزويج در حال احرام – 2/ 9/ 79
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 264 – تزويج در حال احرام – 2/ 9/ 79
بررسی حکم عقد در فرض شک در تقدم و تاخر عقد و احرام.
خلاصه درس اين جلسه:
در اين جلسه، ابتدا فروض سه گانه اجازه عقد فضولي را كه در جلسات قبل به آنها پرداختيم مجداً مورد بررسي قرار ميدهيم و مروري دوباره بر اختلاف بين مرحوم سيد و مرحوم حكيم در اين مسأله خواهيم داشت. سپس رجوعي به مسأله شك در تقدم عقد بر احرام و مسأله شك در تأخر عقد بر احرام خواهيم داشت و فرعي را كه مرحوم سيد مطرح نكرده يعني شك در تقدم يا تقارن يا تأخر (به صورت ثلاثي الاحتمال) مورد بحث قرار خواهيم داد و خواهيم گفت كه در غالب موارد ميتوان به صحت عقد حكم كرد و حرمت ابد را نفي نمود.
تزویج در حال احرام
مروري بر چند بحث گذشته و بررسی مبناي مرحوم آقاي حكيم
1. بررسی تاثیر عقد باطل بدون جهت احرام در حرمت ابد
يك اختلافي كه بين مرحوم سيد و مرحوم آقاي حكيم وجود داشت و ما نظر مرحوم سيد را پذيرفتيم اين بود كه، به عقيده مرحوم سيد[1]، مراد از تزويج و تزوّجي كه در باب احرام از آن نهي شده، اعم از عقدي كه لولاالاحرام صحيح است و عقدي كه لولاالاحرام هم صحيح نيست، مثلاً عقد خواهر زن در حال احرام، مشمول ادله ناهيه است و باعث حرمت ابد ميشود، هر چند لولاالاحرام اين عقد فاسد است. اما نظر مرحوم آقاي حكيم اين بود كه عناويني كه در موضوعات اخذ ميشوند، ظهور در صحيح دارند، يعني هر چند الفاظ براي اعم از صحيح و فاسد وضع شدهاند، اما در مقام استعمال، مصاديق صحيحه اراده ميشوند[2].
به عقيده ما، هر چند فرمايش آقاي حكيم در جاهاي ديگر تمام است و در استعمالات، خصوص مصاديق صحيحه اراده ميشود، اما در اين مورد كه عقد به سبب احرام، علي اي حال محكوم به بطلان است، ديگر لفظ ظهور در تزويج و تزوّج صحيح لولاالاحرام ندارد و ازدواج باطل لولاالاحرام را هم شامل ميشود.
2. بررسی حکم عقد فضولی محرم
كلام مرحوم آقاي حكيم بر طبق مبناي خود
مرحوم آقاي حكيم روي عقيده خودشان در مورد عقد فضولي[3] تفصيل ميدهند و ميفرمايند[4]: بنابر كشف حقيقي يا كشف انقلابي، ما بايد عاقد را در نظر بگيريم، نه مجيز را، لذا عقد فضولي هم داخل در عنوان منهي عنه است، چون لولا الاحرام عقد از همان اول واقع ميشود و مشمول ادله صحت است، لذا اگر شخص در حال اجازه، محلّ بوده و در حال عقد، محرم باشد، اين عقد باطل است و موجب حرمت ابد ميشود. اما بنابر نقل يا كشف حكمي بايد مجيز را حساب كنيم نه عاقد را، لذا ادلّه ناهيه شامل عقد فضولي نميشود، چون عقد فضولي لولاالاحرام محكوم به صحّت فعليه نيست، بلكه زمان اجازه را كه زمان انشاء عقد توسط مجيز و امضاء عقد توسط شارع است بايد در نظر بگيريم و ببينيم كه آيا معقود له محلّ است يا محرم. بر اين اساس، آقاي حكيم در فرض اول كه عقد در حال احلال واقع شده و ميخواهد در حال احرام اجازه دهد، قائل شدند كه بنابر كشف حقيقي يا انقلابي (كه مفروض اين است كه عاقد را لحاظ كنيم) عنوان تزوّج المحرم صدق نميكند، چون تزوّج المحلّ است، اما ايشان از راه ديگري بطلان عقد را روي اين دو مبنا هم اثبات كردهاند و آن تمسك به ادلّهاي بود كه ميگفتند: «لايزوّج المحرم المحل»[5] چون وقتي تزويج محرم براي شخص محل باطل است، تزويج محرم براي خودش در زمان احلال به طريق اولي باطل است. اما در فرض دوم كه عقد واقع در حال احرام را در حال احلال اجازه ميدهد آقاي حكيم ميفرمايند: بنابر نقل يا كشف حكمي، حكم به صحت ميكنيم، چون شرط شمول ادلّه ناهيه اين است كه عقد لولاالاحرام صحيح باشد، در حالي كه بنابراين دو مبنا، اگر احرامي هم در كار نبود، عقد محكوم به صحّت فعليه نبود، زيرا مفروض اين است كه بايد اجازه را ملاك بدانيم نه عقد را، و اجازه كه در واقع انشاء عقد توسط مجيز است در زمان احلال صورت گرفته است. همانطور كه امضاي شارع نسبت به عقد هم در زمان احلال صورت گرفته است. اما بنابر كشف حقيقي يا انقلابي، ادله حرمت شامل ما نحن فيه ميشود چون لولاالاحرام حكم به صحت عقد ميكرديم، و اجازه لاحقه مثل اذن سابق، صحت فعليه براي عقد درست ميكند، در نتيجه بنابر كشف حقيقي، انشاء و منشأ هر دو، در زمان احرام واقع ميشود و بنابر كشف انقلابي، هر چند انشاء در زمان احلال است، اما منشأ در حال احرام واقع ميشود، بايد حكم به بطلان عقد و ثبوت حرمت ابد كنيم. اين وجه تفصيل آقاي حكيم بين مبناي كشف حقيقي يا انقلابي و مبناي نقل يا كشف حكمي است. همچنين وجه اطلاق در كلام سيد روشن شد.
از آنچه بيان گرديد، وجه اختلاف مرحوم سيد و مرحوم آقاي حكيم در فرض سوم هم معلوم ميشود، يعني همان مسأله قبل با اين قيد كه عاقد فضولي هم محرم بوده است. مرحوم سيد ميفرمايد: هيچ اشكالي در بطلان عقد نيست، بنابر جميع مباني، چون به نظر ايشان، ميزان شمول ادلّه ناهيه، صحّت عرفيه است نه صحّت شرعي لولاالاحرام، اما آقاي حكيم ميزان را صحت فعليه و شرعيه لولاالاحرام ميدانستند و اين ميزان بنابر مباني، متفاوت ميشود، چون بنابر كشف حقيقي و انقلابي صحّت فعليّه لولاالاحرام وجود دارد اما بنابر كشف حكمي و نقل حتي لولاالاحرام حكم به صحّت عقد نميشود. لذا بنابر دو مبناي اول، ادله حرمت شامل ميشود اما بنابر دو مبناي اخير، ادله حرمت شامل نميشود و خود اجازه معيار است كه آن هم در زمان احلال واقع شده است. همانطور كه اشاره شد ما هم با مبناي سيد موافقيم[6].
شک در تقدم و تاخر عقد و احرام
اقسام مسأله در کلام مرحوم سید
قسم اول
شك در اين است كه عقد در حال احرام بوده يا قبل از آن؟ که حكم قطعي به صحت عقد ميكنند.
قسم دوم
شك در آن كه عقد در حال احرام بوده است، يا بعد از آن؟ در این صورت صحیح است علی اشکال.
قسم سوم
احتمال هست که عقد قبل، بعد یا در حال احرام انجام شده باشد. اکنون حکم این قسم بررسی می شود.
حكم شك در تقدم يا تقارن يا تأخر عقد نسبت به احرام
مرحوم سيد در مسائل قبل دو فرض را مطرح كرد، يكي اينكه عقدي واقع شده، شك داريم قبل از احرام واقع شده يا حين احرام. فرض دوم هم اين كه شك ميكنيم عقد حين الاحرام واقع شده يا بعد از احلال، اما اين فرض سوم را ايشان متعرض نشدهاند كه اگر شك كرديم عقد قبل از احرام واقع شده يا حين الاحرام يا بعد از احرام چه حكمي دارد.
به نظر ما حكم اين فرض روشنتر از دو فرض قبل است و به استثناي برخي از موارد (معلوم التاريخ) بايد حكم به صحت عقد كنيم. اثبات اين مدّعا منوط به اثبات دو مطلب است:
اول: اينكه اصلي كه مقتضي بطلان عقد باشد در اين فرض وجود ندارد.
دوم: اينكه اصل مقتضي صحت عقد و نيز اصل نافي حرمت ابد وجود دارد.
اثبات مطلب اول (عدم اصل مقتضي بطلان عقد)
در فرض اول، اصلي كه به نظر ما اقتضاي بطلان ميكرد- بر خلاف نظر ديگران- عبارت بود از استصحاب عدم عقد تا زمان انقضاي اِحلال، يعني بگوييم، عقد واقع نشده تا اينكه زمان احلال كه ظرف صلاحيت وقوع العقد صحيحاً است منقضي گرديده، چنين اصلي وقوع عقد صحيح را كه سبب زوجيت است نفي ميكند[7] و لازم نيست ثابت كنيم عقد به طور باطل واقع شده است. البته ما هم مثل مرحوم سيد اين اصل را فقط در مجهول التاريخ جاري ميدانيم و در معلوم التاريخ استصحاب را جاري نميدانيم.
اما در فرض دوم، اصلي كه مثبت بطلان بود، استصحاب بقاء احرام تا زمان عقد بود، يعني احرام را كه مانع صحت عقد بود تا زمان عقد، ابقاء ميكنيم و بطلان را نتيجه ميگيريم.
در ما نحن فيه، يعني ثلاثي الاحتمال، هيچيك از اين دو اصل جاري نميشود، اما اصل عدم عقد تا زمان انقضاي احلال در اينجا اثبات بطلان نميكند، چون يك احتمال هم اين است كه عقد در زمان احلالي كه بعد از احرام است واقع شده باشد و اصل مذكور نميتواند اين احتمال را نفي كند. كما اينكه در استصحاب بايد مستصحب در تمام ازمنه جرّ شود و نميتوان عدم عقد را از احلال قبل از احرام به احلال بعد از احرام متصل كرد و زمان احرام را در نظر نگرفت، چون بر خلاف مفهوم استصحاب است و چنانچه بخواهيم عدم عقد را در هر سه زمان استصحاب كنيم، بر خلاف يقين ما ميباشد، چون يقين داريم در يكي از سه زمان، عقد واقع شده است. اما اصل دوم، يعني استصحاب بقاء احرام تا زمان عقد، اين هم در ما نحن فيه مفيد بطلان نيست، چون يك احتمال هم اين است كه عقد در زمان احلال قبل از احرام واقع شده باشد و اصل مذكور اين احتمال را نفي نميكند، خلاصه اينكه، هيچ يك از اين دو اصل كه يكي اثبات عدم زوجيت ميكرد و ديگري اثبات بطلان عقد، در ما نحن فيه كه ثلاثي الاحتمال است جاري نميگردد.
اثبات مطلب دوم (وجود اصل مثبت صحت عقد و اصل نافي حرمت ابد)
دو اصل در ما نحن فيه وجود دارد كه در فروض قبلي احياناً جاري ميكرديم. يكي استصحاب عدم احرام تا وقت عقد است كه مربوط به فرض اول بود (البته اگر عقد معلوم التاريخ باشد و احرام مجهول التاريخ) اين اصل كه صحت عقد را اثبات ميكند در ما نحن فيه هم جاري ميشود و اصل ديگر عبارت است از استصحاب عدم عقد تا پايان احرام (اگر عقد مجهول التاريخ و احرام معلوم التاريخ باشد) فائده اين اصل، نفي حرمت ابد ميباشد، چون موضوع حرمت ابد، عقد در حال احرام ميباشد. اين اصل در ما نحن فيه هم جاري ميشود، به اين صورت كه، عدم عقد را از زمان احلال اول تا آخر زمان احرام جرّ كنيم، هر چند لازم نداريم كه وقوع عقد را در زمان احلال دوم اثبات كنيم تا اشكال اصل مثبت پيش بيايد. چون نميخواهيم صحت عقد را نتيجه بگيريم، بلكه تنها ميخواهيم حرمت ابد را نفي كنيم. بله همانطور كه گفتيم در بعض فروض، استصحاب جاري نميشود، مثلاً استصحاب معلوم التاريخ به نظر ما جاري نيست. بنابراين، اگر در موردي استصحاب نافي حرمت ابد و استصحاب مثبت صحت عقد جاري نشد[8]، نوبت به اصل برائت ميرسد ولي در اينجا نيز مباني مختلف است. اگر كسي قائل شد كه حديث رفع عموم آثار را رفع ميكند، ميتواند مانعيت را هم رفع كند و صحت عقد را نتيجه بگيرد ولي به عقيده ما، حديث رفع فقط مؤاخذه را رفع ميكند و حرمت ابد هم به لحاظ اينكه از باب مؤاخذه است، با حديث رفع نفي ميشود ولي با حديث رفع نميتوان صحت عقد را اثبات ميكند. تنها اصلي كه باقي ميماند، استصحاب عدم زوجيت است كه اقتضا ميكند، اصلاً زوحيتي حاصل نشده باشد.
تذكری به مناسبت حلول ماه مبارك رمضان و اعزام روحانيون به تبليغ
تذكر يك داستان در اين موقعيت كه آقايان به تبليغ تشريف ميبرند مفيد است:
شخصي داستاني براي ما نقل كرد از ملا عزيز كه منبري درجه يك زمان ناصرالدين شاه (و پس از آن) در تبريز بوده است (راوي اين داستان شيخ علي اكبر ترك منبري معروف تهران پسر ملاعزيز بوده است)، برنامه ملاعزيز براي وعده منبردادن در محرم اينطور بوده كه اشخاص در فاصله بين عيد قربان و عيد غدير مراجعه ميكردهاند و از ايشان درخواست منبر ميكردهاند. پس از عيد غدير ايشان جواب ميداد و مشخص ميكرد كه كدام دعوت را پذيرفته و كدام را رد ميكند. در يك سالي، قبل از اين ايام، زني به ايشان مراجعه ميكند و درخواست ميكند كه ايشان روضهاي برايش بخواند. او ميگويد: من يك تومان (كه در آن دوران مبلغ زيادي بوده) ميگيرم زن ميگويد: كار من رختشويي است و تمام پس انداز من در ماه، 24 شاهي (يك قران و خمس قران) است ملاعزيز ميگويد: همان كه گفتم. زن ميرود و يك پارچه مخمل با ارزشي كه داشته ميآورد و به ملاعزيز ميدهد و او هم قبول ميكند روضهاي ميخواند. به طور معمول از روز عيد قربان قبل از طلوع آفتاب افراد ميآمدهاند براي درخواست منبر. ولي در آن سال اتفاقاً كسي نميآيد تا غروب ميشود و فردا و پس فردا و همينطور روزهاي ديگر، كسي مراجعه نميكند تا ايام محرم ميرسد در اول محرم نوكر ملاعزيز كه معمولاً با هم منبر ميرفتند، براي رفتن به منبر، به منزل ايشان ميآيد، ولي او نميتوانسته به نوكرش هم بگويد كه امسال كسي ما را دعوت نكرده، لذا بعد از آنكه قدري با هم با اسب حركت ميكنند به نوكرش ميگويد، من حالم مساعد نيست تو برگرد، من بعداً ميآيم وقتي نوكر برميگردد، ملاعزيز به تاخت ميرود اطراف تبريز و موقع شب به يكي از روستاها ميرسد و سراغ كدخدا رفته و به او ميگويد: امسال به نظرم رسيد كه نبايد فقط در تبريز انجام وظيفه كنم و خوب است به اطراف هم بيايم، لذا تصميم گرفتم اينجا بيايم. آنها هم خوشحال شدند كه ملاعزيز براي تبليغ به روستاي آنها آمده و مجلسي براي ايشان ترتيب ميدهند. آخر شب ملاعزيز را به منزل يكي از متمكنين آن روستا راهنمايي ميكنند چون مرسوم بوده كه آن شخص ميزباني مبلغين را به عهده بگيرد. ملاعزيز هم به منزل آن شخص ميرود و تا آخر دهه مجلس گرم و با حالي داشته است. شب عاشورا چوپانهايي كه گلهها را بيرون ميبردهاند به مناسبت شب عاشورا كارشان را تعطيل ميكنند و سگ يكي از گلهها كه متعلق به صاحب همين خانه بوده را تحويل صاحب خانه ميدهند. ملاعزيز در نيمه آن شب بيدار ميشود و براي قضاي حاجت بيرون ميرود. سگ كه ملاعزيز برايش غريب بوده شروع ميكند به پارس كردن و به طرف او ميآيد. ملا از ترس سگ عقب عقب ميرود كه ناگهان در يك گودالي سقوط ميكند. از صداي پارس سگ، عروس صاحب خانه بيدار ميشود و ميبيند ملاعزيز در گودال افتاده، دستش را دراز ميكند تا او را بيرون بياورد خودش هم در گودال ميافتد. بعد شوهر اين زن هم بيدار ميشود و ملاعزيز را بيرون ميآورد اما آن زن كه در آنجا افتاده بود از ترس چيزي نميگويد و صدايش در نميآيد. ملاعزيز همان موقع به سرعت به منزل كدخدا ميرود و جريان را برايش تعريف ميكند. كدخدا به او ميگويد: هر چه زودتر از روستا خارج شويد چون صاحب آن خانه چهار پسر دارد كه هيچ كس حريف آنها نميشود و همينكه متوجه قضيه شوند خطر كشته شدن براي تو دارد. ملاعزيز فوراً حركت ميكند و قبل از طلوع آفتاب خودش را به تبريز ميرساند و فوراً آن زن را كه درخواست روضه كرده ميخواهد و وقتي زن ميآيد جريان را برايش نقل ميكند. آن زن هم قدري روضهخواني ميكند و خطاب به حضرت سيد الشهدا ميكند كه تو كه نتوانستي پيراهن مرا در دست نامحرم ببيني، چگونه توانستي اهل بيت خود و دختران پيامبر«صلي الله عليه وآله» را در دست نامحرمان اسير ببيني (گريه حضّار) ملاعزيز آن پارچه و پولي را كه گرفته بود ردّ ميكند. همينكه زن ميرود افراد يكي پس از ديگري براي دعوت ميآيند و دوباره كار ملاعزيز ميگيرد.
خلاصه اينكه بايد توجه داشت به افراد به سبب فقرشان جواب رد داده نشود و الاّ ممكن است چنين گرفتاريهايي براي شخص پيش بيايد. مهم اين است كه قصد قربت و خلوص باشد تا هم نتايج دنيوي و هم نتايج اخروي مترتب گردد.
«والسلام»
[1]. «مسألة 3: لو تزوج في حال الإحرام و لكن كان باطلا من غير جهة الإحرام كتزويج أخت الزوجة أو الخامسة هل يوجب التحريم أو لا الظاهر ذلك [لصدق التزويج فيشمله الأخبار نعم لو كان بطلانه لفقد بعض الأركان بحيث لا يصدق عليه التزويج لم يوجب «. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 827 .
[2]. مستمسك العروة الوثقى، ج 14، ص: 122 – 123.
[3]. در اينجا سه فرض مطرح بود: فرض اول: معقود در حال عقد فضولي، محل بود و در حال اجازه محرم. فرض دوم: عكس فرض سابق (معقود له در حال اجازه محل بود و در حال عقد محرم) فرض سوم: همان فرض دوم به علاوه اين كه عاقد فضولي هم در زمان عقد محرم بوده است.
[4]. مستمسك العروة الوثقى، ج 14، ص: 167 – 168 و ص: 176 – 177.
[5]. «وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمُحْرِمِ يَتَزَوَّجُ قَالَ لَا وَ لَا يُزَوِّجُ الْمُحْرِمُ الْمُحِلَّ ». من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص: 410 .
[6]. مراجعه کنید درس 259.
[7]. (توضيح بيشتر) البته گفتيم كه اين اصل در مسأله سابق محكوم اصل عدم احرام تا زمان عقد ميباشد، در بحث ما نيز اگر اصل عدم تحقق عقد تا زمان انقضاي احلال هم جاري ميگرديد، محكوم اصل فوق بود، ولي در اينجا اصل عدم تحقق عقد به خودي خود جاري نيست و نيازي نيست تا با اصل حاكم آن را از اثر بيندازيم.
[8]. (توضيح بيشتر) عدم جريان استصحاب نافي حرمت ابد در جايي است كه زمان عقد معلوم باشد و عدم جريان استصحاب مثبت صحت عقد در جايي است كه زمان احرام معلوم باشد، پس جريان اين دو اصل با هم تنها در جايي است كه تاريخ عقد و تاريخ احرام هر دو مجهول باشد.