جلسه 269 – محرمات بالمصاهره – 79/10/18
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 269 – محرمات بالمصاهره – 79/10/18
حرمت ازدواج با مادر زن – بررسی روایات حرمت ازدواج با مادر زن – بررسي روايات مجوزه
خلاصه درس قبل و اين جلسه
بحث در حرمت ابدي مادر زن بود، آيا در حرمت نكاح او، دخول به زوجه شرط است يا خير؟ در جلسات گذشته، تمسك به اطلاق آيه شريفه «و امهات نساءكم» را بررسي كرديم و سپس به روايات مسأله پرداخته و برخي از رواياتي كه حرمت مادرزن را مشروط به دخول نميدانست نقل نموديم. (در ابتداء بحث اين جلسه) امروز روايتي كه مربوط به حرمت ربيبه است بررسي ميكنيم) و سپس نقل روايات تحريم امّ الزوجه را پي ميگيريم و به بررسي روايتي از احتجاج ميپردازيم و در ادامه بحث، وارد روايات مجوزه شده و اولين روايت مجوّزين را كه صحيحه منصور بن حازم است نقل كرده و اثبات ميكنيم كه دلالت اين روايت بر تحريم اقوي ميباشد.
بحث در اين بود كه آيا حرمت ازدواج با مادرزن مشروط به دخول به زن است؟ چون در مسأله سوم عروه حرمت مادر زن در ربيبه همراه با يكديگر بيان شده است، لذا روايات هر دومسأله را در همين جا بررسي ميكنيم:
روايات حرمت مادر زن و ربيبه
روايت اول: «محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن أحمد بن محمد ابن أبي نصر قال سألت ابالحسن عليه السلام عن الرجل يتزوج المرأة متعةً ايحل له أن يتزوج ابنتها (بتاتاً ـ متعةً) قال لا»[1]
اين روايت صحيح السند است. و موضوع آن ازدواج با ربيبه است.
در بعضي از نسخ بتاتاً دارد و در بعضي از نسخ ثباتاً به ثاء مثلثة دارد و مراد از ثباتاً يعني دائماً، مردي تزويج انقطاعي با مادر كرده، حال ميخواهدبادختر ازدواج دائم و ثابت بكند، آيا اين حلال است يا نه؟[2]
چهار احتمال در معنای روايت
احتمال اول و دوم:
معناي بدوي روايت: ابتداء به نظر ميرسد كه اين روايت در حرمت ربيبه بين ام مدخوله و غير مدخوله تفصيل نداده و فرموده «لا» و اطلاق اين روايت بر خلاف ظهور قوي آيه شريفه قرآن و هم تسلّم بين اماميه و عامه و ضرورت بين مسلمين است. لذا از اطلاق آن رفع يد ميكنيم.
يا اين امور، چون قرينه متصلهاي است كه مانع ظهور روايت دراطلاق ميشود.
احتمال سوّم:
ولي به نظر ما ميرسد كه اصلاً اين روايت به جهت ديگري، اطلاق ندارد و در مقام بيان أم ديگري است، اگر ابتداءً بگويند آيا ازدواج بنت الزوجه جايز است يا نه؟ در جواب بگويند، نه جايز نيست، از آن، طلاق فهميده ميشود، ولي سؤال روايت راجع به بعضي از فروع مسئله است، صحبت دراين است كه در ازدواج انقطاعي كه در خيلي جاها أحكام زوجيت بار نشده و اهل سنت نيز آن را زوجه حساب نميكنند، آيا اين هم حكم زوجيت رسمي را دارد يا نه؟ حضرت ميفرمايد، بلي همان حكمي كه در دوام هست در انقطاعي هم هست. اما اين كه حرمت ازدواج با ربيبه مشروط به دخول به زوجه هست يا خير؟ روايت در مقام بيان اين جهت نيست، بلكه امام (ع) در صدد الحاق انقطاعي به دائمي است.
احتمال چهارم:
احتمال ديگري در معناي روايت هست و آن اينكه مراد جمع بين ام و بنت در زمان واحد باشد، يعني هر دو در عرض هم در حبال او باشد كه حضرت ميفرمايد جايز نيست.
توضيح اينكه اگر هر دو دائمي باشند جمع بين آن دو در زوجيت نيست، اما اگر ازدواج انقطاعي يكي از آنها محقق شد، مانع از ازدواج دائمي با ديگري ميشود؟ حضرت ميفرمايد: در اين حكم فرعي بين دوام و انقطاعي نيست. در مسأله حرمت جمع بين ام و بنت. مسئله دخول مطرح نيست. چه دخول به مادر كرده، باشد چه دخول نكرده باشد، نميتواند تا مادامي كه مادر در حبال اوست و ايّام متعه منقضي نشده و فسخ نكرده، دختر را به ازدواج خود در بياورد، علي اي تقدير مسئله ازنظر شرعي روشن است و اين روايت هم قابل توجيه است.
روايت دوم: «الاحتجاج من كتاب آخر لمحمد بن عبدالله الحميري الي صاحب الزمان عليه السلام من جواب مسائله التي سأله عنها (الي ان قال) و سأل هل يجوز لرجل ان يتزوج ابنة امرأته فأجاب ان كانت ربيّت في حجره فلا يجوز وان لم تكن ربيّت في حجره و كانت امّها في غير عياله[3] فقد روي انه جائز وسأل هل يجوزان يتزوج بنت ابنة امرأة ثم يتزوج جدّتها بعد ذلك فأجاب قد نهي عن ذلك»[4]
ذيل روايت به بحث ما كه حرمت مادر زن است مربوط ميباشد. كه شخصي با نوه ازدواج، كرده حالا ميخواهد با جدّه آن زن ازدواج كند، چون مراد از امّ الزوجهٌ محل بحث اعم از امّ بلا واسطه مع الواسطه است و شامل هر دو ميشود لذا سيد فرمود: «و ان علت»[5] اين روايت شاهد است كه حرمت امّ الزوجه جدّه زوجه را هم شامل ميشود.
ليكن بحث در عبارت اول روايت است. به حسب دلالت روايات و اشعار آيه شريفه قيد ﴿من حجور كم﴾ در آيه قيد احتراز نيست و مفهوم ندارد، حرمت ربيبه مشروط به در حجر بودن نيست اما در اين روايت، تفصيل داده است و در مورد ربيبهاي كه در حجر نبوده است فرموده «فقد روي انه جايز» دو توجيه براي روايت هست:
توجيه اول
اينكه حضرت نميخواهد جواب واقعي مسأله را بدهد، سؤالات مكتوب كه به دست افراد مختلف ميافتاده است، در جواب آنها خيلي احتياط ميشد، كه يكوقت مشكلهاي براي اشخاص پيدا نشود. لذا در روايت ميبينيد كه حضرت تعبير صريح نميكند، بلكه ميفرمايد: «فقد روي انه جايز»، پس خود روايت شاهد است كه حضرت نميخواسته جواب بدهد، پس ما نميتوانيم از اين روايت استفاده كنيم كه در حجر بودن شرط حرمت ربيبه است با آنكه روايات متعدد ديگر ميگويد، شرط نيست. و از طرفي در ميان عامّه تفصيل بين حجر و عدم حجر هست، نتيجه آن كه احتمال تقيه دراين روايت منتفي نيست.
توجيه دوم
تعبير روايت چنين است: «و ان لم تكن ربيّت في حجره و كانت امّها في غير عياله» مادر او عيال و نانخور شوهر نيست، يعني مادر، شوهر به خانه خودش نياورده است و اين كنايه از اين است كه زن هنوز مدخوله نشده است، يك مرتبه دختر در دامان شوهر است، طبعاً مادر هم جزء عيالات شوهر است، در چنين فرضي متعارفاً به مادر دخول شده، پس حرام است ازدواج با دختر، و يك مرتبه دختر در دامان شوهر نيست و مادر او در خانه پدر خودش زندگي ميكند و قهراً مدخوله نشده است، خصوصاً در محيطهاي عربي آن موقع كه شخص نميتوانسته قبل از آوردن همسرش، به منزل او مباشرت داشته باشد. پس اين روايت هم ميگويد، اگر مادر مدخوله نيست، ازدواج با ربيبه جايز است، كه اين روايت نيز با سائر روايات مطابق ميشود.
روايت سوم: روايت «العوالي»
«العوالي الي عن النبي «صلي الله عليه وآله» انه قال: لاينظر الله الي رجل نظر الي فرج امرأةٍ وابنتها».[6]
اين كه، اگر مردي نگاه باشهوت به فرج زني كرد، آيا دخترش بر او حرام ميشود يا نه؟ و همچنين بالعكس، اگر نظر با شهوت به فرج دختر كرد، آيا مادرش بر او حرام ميشود يا نه؟ بحث اين مسئله، در مسائل بعدي ميآيد. ظاهر ابتدايي اين روايت، حرمت است ولي روايت ضعيف السند است.
از اين روايات استفاده ميشود كه امّ الزوجه علي وجه الاطلاق حرام است و دخول به زوجه براي تحريم مادرش شرط نيست. اما مقابل اين روايات، سه روايت هست كه معركه آراء شده كه چگونه بين اين دو رواست جمع كنيم؟
روايت دسته دوم
متن روايت: «أبي علي الاشعري عن محمد بن عبدالجبار و محمد بن اسماعيل عن الفضل بن شاذان عن صفوان بن يحيي عن منصور بن حازم قال: كنت عند أبي عبدالله (ع) فاقال رجل فسأله عن رجل تزوج امرأة فماتت قبل ان يدخل بها أيتزوج بامها، فقال ابو عبدالله(ع) قد فعله رجل منّا فلم نربه بأساً فقلت جعلت فداك ما تفخر الشيعة الا بقضاء علي عليه السلام في هذه الشمخية التي أفتاها ابن مسعود أنه لابأس بذلك، ثم أتي علياً فسأله فقال له علي (ع) من أين أخذتها فقال: من قول الله عزوجل “وربائبكم اللاتي في حجوركم من نسائكم اللاتي دخلتم بهن فان لم تكونوا دخلتم بهن فلا جناح عليكم”
فقال علي (ع)ك ان هذه مستثناة و هذه مرسلة ” و امّهات نسائكم” فقال ابوعبدالله (ع) للرجل أما تسمع ما ير وي هذا عن علي (ع) فلمّا قمت ندمت و قلت اي شيء صنعت، يقول هو قد فعله رجل منّا فلم نربه باساً و أقول انا قضي علي (ع) فيها فلقّيته بعد ذلك فقلتُ جعلت فداك (ان ـ استبصار) مسألة الرجل انّما كان الذي كنت تقول (قلت يقول خ كافي) كان زلةً مني فما تقول فيها فقال يا شيخ تخبرني ان علياً (ع) قضي بها (فيها في تهذيب واستبصار و تسألني ما تقول فيما».[7]
مورد استدلال در فقره «فلم نر به بأساً» است كه گفتهاند از آن استفاده ميشود كه اگر زوجه مدخوله نشد و مُرد.
نكاتي در اين روايت قابل ذكراست:
1) بعد از مرگ زن ميتوان با مادر او ازدواج كرد، در مساله ازدواج با مادر زن غير مدخوله سه نظريه هست:
الف): حرمت ازدواج است.
ب): بعضي از اهل سنت گفتهاند كه اگر دخول به زن نشد. چه اين زن بميرد و چه طلاق داده شود ميتوان مادر او را گرفت.
ج): زيدين ثابت قائل به تفصيل است كه اگر اين زن را طلاق دهد ميتواند مادر او را بگيرد اما اگر اين زن بميرد، نميتواند مادر او را بگيرد، روايت بالا بر خلاف نظر زيد بن ثابت است.
2) در ذيل روايت دارد كه منصور بن حازم بعداً از گفته خود پشيمان ميشود ولي يك سئوال در ذهنش باقي ميماند و آن اينكه، مطلبي كه از افتخارات شيعه است و از اميرالمومنين(ع) نقل شده است، نميشود كه امام صادق عليه السلام آن را نداند، منصور بن حازم كه شيعه و معتقد به عصمت حضرت است جاي خود دارد و اگر كسي شيعه هم نباشد، مقام علمي امام صادق (ع) قابل انكار نيست و نميشود حضرت، اين مسئله را نداند، لذا، منصور بن حازم با خود ميگويد، اينجا يك مسئلهاي هست كه بايد سئوال كند.
3) اين روايت در كافي[8] و تهذيب[9] و استبصار[10] و نوادر حسين بن سعيد[11] (كه به احمد بن محمد بن عيسي معروف است) ودر تفسير عياشي[12] آمده است و روايت صحيح السند است.
4) در مورد فقره هذه الشمخية اختلاف نسخ زياد است و ذكر آن موجب تطويل كلام ميباشد. شمخية، سجيّه، شمجيّة، سمجيّه نقل شده است، السمجية يعني القبيحة يعني در اين مسئله قبيحهاي كه ابن مسعود به آن فتوا داده است. زيرا تزويج مادر زن قبيح است و ابن مسعود در اين مسئله حكم به لابأس داده است.
شمجيه: شمج به معني مهر و داماد است. يعني همان داماد ميخواهد مادر زن را بگيرد، شمخية، منابع متعدد و نسخ معتبر شمخيّه نقل كردهاند در حاشيهٌ استبصار چاپي از حاشيه بعضي نسخ خطي حكايت ميكند كه در خط شيخ طوسي شمخية با خاء معجمه نقل شده است.
چند وجه درباره معنای «شمخيّه»
در هر حال، چرا شمخيه گفتهاند؟ در معناي آن وجوهي ذكر شده است:
وجه اول: مجلسي اول در روضة المتقين[13] ميفرمايد: شامخ يعني مرتفع، چون ارتفع القول من هذه المسئلة، پيرامون اين مسئله گفت گو بالا گرفته است.[14] اين مسئله را شمخيه گفتهاند.
وجه دوم: اين كه، يكي مواضع برجسته و افتخارات شيعه اين مسئله است، چنانچه در روايت هم آمده بود ما تفخر الشيعه الخ، از اين جهت به اين مسئله، مسئله شمخيه گفتهاند، اين احتمال را علامه مجلسي در مرآت العقول فرموده و آن را از پدرش نيز نقل ميكند، هر چند در روضة المتقين نيست.[15]
وجه سوم: اينكه چون ابن مسعود در اين مسئله متابعت با اميرالمومنين عليه السلام تكبر ورزيد به اين مناسبت شمخيه گفته اند.
يقال: شمغ بأنفه اَي تكبرّ و ارتفع، شامخ الانف كسي را گويند كه باد در دماغش بيندازد، در زبان تركي نيز به شامخ الانف، «مينك بُرني» گويند، از مرحوم قزويني نقل شده كه مينك به معناي شامخ است و برون در تركي به معناي دماغ است.[16]
وجه چهارم: اين احتمال ألطف از احتمالات بالا است و آن اينكه جد سوم عبدالله بن مسعود شمخ است، عبدالله بن مسعود بن غافل بن حبيب بن شمخ، پس، المسئلة الشمخيه، يعني مسالهاي كه عبدالله بن مسعود بن شمخ آن را پرسيده است، اين احتمال هم در روضة المتقين و مرآة العقول آمده است.[17] نسبت به احتمال چهارم اين اشكال به ذهن من آمده بود كه در هيچ منبعي به عبدالله بن مسعود، ابن شمخ يا شمخي گفته نشده است، نه در بحث تواريخ و نه در بحث رجال و نه در بحث حديث، و جدّ او شمخ نام نيز از بطون عرب نيست تا عدهاي شمخي و از اين بطن باشند. ليكن بعداً به مطلبي برخوردم كه مشكل را حل كرد كه در احتمال پنجم ميآيد.
وجه پنجم: با مراجعه به «المحّلي» كه تاليف ابن حزم است[18] مشكل حل شد، در “محلّي”چنين آمده است:
«عن ابي مسعود ان رجلاً من بني شمخ بن فزارة تزوج امرأة ثم رأي أمّها فاعجبته فاستفتي ابن مسعود فافتاه ان يفارقها ثم يتزوج امها فتزوّجها و ولدت له اولاداً»
از آنجا معلوم شد كه مثل مسئله را زيه، مسئله حائريه، ميافارفيه، موصليات، اين تعبير هم از آن باب است، سؤال كننده از ابن مسعود، شخصي بوده كه از قبيله بني شمخ بن فزاره بوده است. شمخ بن فزارة بطن، چنانچه درقاموس هم آمده است.[19]
كلام ابن حزم، از دو جهت براي ما رفع شبهه كرد، يكي اينكه، وجه تسميه را روشن كرد وگذشت كه از خط شيخ طوسي هم شمخية نقل شده است و ديگر اينكه، در بحث از عبدالله بن مسعود، نقل ميكنند كه قائل به تحريم ام الزوجه بوده است. در حالي كه از روايت منصور بن حازم استفاده ميشود كه ابن مسعود قائل به تحليل بوده و اين مسئله در شيعه معروف بوده است. جمع بين اين دو مطلب چيست؟ با ديدن سخن ابن حزم معلوم شد كه خود اهل سنت نيز اين مطلب را نقل ميكنند كه ابن مسعود قائل به تحليل بوده است، پس روايت منصور بن حازم تفرّد ندارد و مضمونش در بحث اهل سنت نيز هست.
بررسي دلالت روايت منصور بن حازم برجواز ازدواج با مادر زن غير مدخوله
اولاّ: گذشت كه فقره مورد استدلال جمله «لم نر به بأساً» است. در اين جمله اختلاف نسخه هست. در بعضي منابع، «فلم يَربه بأساً» دارد. اگر نسخه «قد فعله رجل منا فلم يَرَ به بأساً» باشد، يعني مردي از طائفه ما بني هاشم اين كار را كرد، زيرا بني عباس نيز از بني هاشم بودند[20] و كارهاي خلاف چه بسا انجام ميدادند وكار آنها اعتباري ندارد در اين صورت استشهاد به اين روايت نميشود كرد.
بررسي متن روايت
هر چند كافي چاپي لم نَرَ است. اما ما با دو نسخه معتبر از كافي مقابله كرديم، نسخه آنها لم ير است كه يكي از اين دو نسخه، نسخه شهيدثاني است كه بهترين نسخهاي است كه ما ديدهايم و در هر دو مورد كه جمله لم يَرَ ذكر شده است لَمْ يَرَ آمده است و زير و زبر آن را هم گذاشته است.
نقل و نسخه وافي[21] و وسائل[22] هم لَم يَرَ است،[23] نسخ استبصار مختلف است بعضي لم ير وبرخي لم نر دارد. نقل عياشي[24] هم لم نر است.
نسخه تهذيب چاپي[25] لم نر است و فرصت نشد تا ببينم كه نسخي كه از تهذيب خطي وجود دارد آيا مطابق با لم نر هست يا نه؟ در نسخه چاپي در نوادر حسين بن سعيد لم نر آمده است.
ثانياً: اگر كسي صدر و ذيل روايت را ملاحظه كند، ميبيند كه حضرت نميخواهند پاسخ به صحت ازدواج با مادر زن بدهند، بلكه شواهدي در روايت هست كه حضرت ميخواهند با تعبير غير صريح بطلان اين ازدواج را بيان نمايند.
سائل ميپرسد كه اگر همسر غير مدخوله شخصي فوت كند، آيا شوهرش ميتواند با مادر او ازدواج كند؟ اگر در اينجا جواب بدهند “لا بأس”، يعني مانعي در اين كار نيست واستفاده حجت ميشود، ولي حضرت در اينجا پاسخي ميدهند كه سائل فكر ميكند اشكال ندارد، هر چند واقعاً اين پاسخ بيانگر صحت ازدواج نيست و حضرت توريةً به اين شكل جواب ميدهد، پاسخ حضرت چنين است: «قد فعله رجل منا فلم نر به بأساً»، قبلاً چنين واقعهاي اتفاق افتاده بود ما نفي بأس كرديم، نفي بأس از عمل انجام شده دلالت بر صحت آن عمل نميكند، بأس يعني گرفتاري، اگر پس از انجام عملي راجع به آن عمل سؤال كنند، و در پاسخ بگويند “لأباس” يعني اين كار براي شما گرفتاري نميآورد، نه دنيوي و نه اخروي، در دنيا تعزير نميشويد وكفاره ندارد ودر آخرت مؤاخذه نميشويد (بلكه در واجباتي كه انجام آن با دشواري همراه است دلالت برنفي اعاده هم ميكند، چون وجوب اعاده بافشار و گرفتاري همراه است، لذا اگر در پاسخ كسي كه ميگويد: به اين شكل حج بجا ميآورده ام بگوييم «لابأس» يعني لازم نيست و از اين جهت گرفتار نيستيد) خلاصه، لابأس دلالت بر نفي مؤاخذ و عقاب و كفاره و تعزير ميكند، ولي دلالت بر صحت عمل نميكند مگر در دو صورت:
الف: قرينه خاصهاي در كار باشد.
ب: اطلاق جواب شامل كسي كه عمداً چنين عملي را انجام داده است بشود، نفي بأس و عقاب در اين صورت يعني مشكل تشريع در اين عمل نيست و اين ملازم با صحت است. و ما نحن فيه از اين موارد نيست، چون حضرت ميفرمايند: «قدفعله رجل منا» كسي چنين عملي را انجام داده بود وسؤال كرد. بسيار بعيد است كه شخص عالماً بالحرمة والبطلان با مادر زن ازدواج كند بعد بيايد بپرسد آيا اين چه حكمي دارد؟ قاعدتاً، جاهلاً اين ازدواج صورت گرفته، پس اين سؤال اطلاق ندارد كه شخص عالم را هم شامل شود و قرينه ديگري هم در آن نيست كه دلالت بر صحت كند، خلاصه آن كه: اين شكل جواب دادن حضرت، فرار از پاسخ صريح است، شواهد ديگري در روايت هست كه حضرت بطور غير صريح ميفرمايند اين از دواج باطل است
پس از آن كه منصور بن حازم عرض ميكند كه از افتخارات شيعه قضاوت معروف حضرت امير سلام الله عليه است حضرت رو به سائل ميكنند و ميفرمايند:« اما تسمع ما يروي هذا عن علي (ع)» يعني خوب گوش كن جوابت را بگير.
بعد از آن كه دوباره منصور بن حازم خدمت حضرت شرفياب ميشود واز لغزش گذشته اش عذر خواهي ميكند ميپرسد: «فما تقول فيها؟» حضرت ناراحت ميشود كه تو كه جوابت را ميداني چرا سؤال ميكني: «تخبرني ان عليا عليه السلام قضي بها و تسألني ما تقول فيها؟!» پس از قضاوت حضرت امير سلام الله عليه ديگر جاي سؤال نيست.
ذكر اين نكته مناسب است كه از اين روايت استفاده ميشود كه به خاطر بروز مشكلاتي، حضرت نميخواستند صريح جواب بدهند ومعلوم نيست مشكلي از ناحيه حكومت وجود داشته، بلكه شايد تالي فاسد اجتماعي مانند دامن زدن به اختلافات و مانند آن بوده ولذا منافات ندارد كه عامه هم قائل به تحريم باشند ودر عين حال حضرت از بيان صريح حرمت به علل ديگري خود داري كرده باشند نتيجه، بحث آن كه اين روايت نه تنها از ادله جواز نكاح با مادر زن غير مدخوله نيست كه از ادله حرمت نكاح است.
«والسلام»
[1]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 422 .
[2] ـ اگر عبارت ثباتاً هم باشد به معناي دائما است، طلقها ثلاثاً بتاتاًاي قطعاً لاعود فيها، لا تبيت المبتوته الا في بيتها يعني كسي كه طلاق بائن داده شده است،”أبتوّا نكاح هذه السناء” يعني با اين زنان ازدواج دائم نمائيد ـ نه موقت ـ.
[3] ـ نسخه رسائل في غير حباله است.
[4]. الاحتجاج، ج 2، ص: 489.
[5]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 829.
[6]. عوالي اللئالي العزيزية، ج 3، ص: 333.
[7]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 422.
[8]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 422.
[9]. تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 274.
[10]. الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج 3، ص: 158.
[11]. النوادر (للأشعري)، ص: 99.
[12]. تفسير نور الثقلين ؛ ج1 ؛ ص462.
[13]. روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج 8، ص: 255 .
[14] ـ نقل شده است كه اختلافي بين اصحاب پيامبر (ص) بود و شخصي به معاويه نامه مينويسد كه ازدواج با مادر زن را بعضي ازاصحاب اجازه ميدهند و بعضي منع ميكنند نظر توچيست؟ معاويه در جواب مينويسد “حلال خدا را كه من نميتوانم حرام بكنم و حرام را نميتوان حلال كنم، زن هم زياد است” خلاصه نخواسته بود جواب دهد خلاصه روي اين مسئله سر وصدا زيادي بوده است.
[15] ـ مرآة العقول ج 20، ص: 178. قال(قدّس سرّه): يحتمل تسميتها بها لانها صارت سبباً لافتخار الشيعةعلي العامة.
[16] ـ مصدر بالا.
[17] ـ مصدر بالا.
[18] ـ المحلي لابن الحزم, ج 9/528 م 1860.
[19] ـ القاموس المحيط 1/262.
[20] ـ احتمال دارد كه منا يعني مردي ازما شيعيان اين كار را كرد نه از ما خاندان بني هاشم.
[21]. الوافي ؛ ج21 ؛ ص168.
[22]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 268. در تقريرات مرحوم آقاي خوئی، ظاهر الوسائل “اشتباهاً “السؤال” چاپ شده است: «….و ظاهر السؤال أن نسخته مطابق للثاني، حيث ذكر (قدس سره): أنّ قول الرجل المذكور ليس بحجة إذ لا تعلم عصمته».
[23]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 462 ، « بَابُ أَنَّ مَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَةً حَرُمَتْ عَلَيْهِ أُمُّهَا وَ جَدَّتُهَا وَ إِنْ لَمْ يَدْخُلْ بِهَا ».
[24]. تفسير نور الثقلين ؛ ج1 ؛ ص463.
[25] ـ تهذيب الاحکام، ج7، ص: 274.