جلسه 295 – حرمت بالمصاهره – 79/11/29
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 295 – حرمت بالمصاهره – 79/11/29
ازدواج در عده طلاق خلع عمه و خاله و مساله استیذان ـ زناي سابق بر عقد و آثار تحريم بالمصاهره ـ صور و اقوال عامه و خاصه ـ نقل و بررسي ادله
خلاصه درس گذشته و اين جلسه
اگر زوجه طلاق خلع داده شد و زوج با بنت الاخ يا بنت الاخت او ازدواج كرده باشد، در صورتي كه زوجه در بذل خود رجوع كند و زوج هم در طلاق خود رجوع كند، مرحوم آقاي حكيم ميفرمايند، رضايت زوجه براي صحت عقد بنت الاخ يا بنت الاخت لازم است زيرا رجوع، نكاح جديد نيست بلكه بقاء همان نكاح سابق است.
استاد مدظله بر ايشان اشكال وارد ميكنند كه، فرق است ميان جايي كه از اول طلاق رجعي بوده و ميان جايي كه مدت زماني فاصله شده و بعد رجعي شده است. سپس به نظريات علماي عامه و خاصه درباره حرمت ام و بنت مزني بها و مزني بهاي اب و ابن اشاره كرده و در ادامه به بررسي ديدگاه علامه حلي در كتاب مختلف الشيعه و روايات مسئله و ادله دال بر حليت يا حرمت ميپردازيم. همچنين بحث حرمت يا حليت بنت العمة يا خاله در صورتي كه عمه يا خاله مزني بها باشند را نيز مطرح مينماييم. علاوه بر آن، مدرك اعتبار اجماع از ديدگاه علامه حلي و ابن ادريس و اشكال صاحب حدائق بر علامه حلي را نيز بيان ميكنيم.
مسأله (25)
متن عروه
«اذا طلق العمة او الخالة طلاقا رجعيا، لم يجز تزويج احدي البنتين الا بعد خروجهما عن العدة و لو كان الطلاق بائنا، جاز من حينه».
مسأله (26)
متن عروه
«اذا طلق احداهما بطلاق الخلع، جاز له العقد علي البنت، لان طلاق الخلع بائن. و ان رجعت في البذل، لم يبطل العقد».[1]
آغاز بحث درباره طلاق بائن عمه يا خاله
اگر شخصي زوجه خود را طلاق خلع دهد. اين طلاق بائن است و بعد از طلاق بلافاصله رابطه زوجيت ميان آنها قطع ميشود. لذا زوج بدون اجازه زوجه ميتواند با بنت الاخ يا بنت الاخت او ازدواج نمايد. حال اگر زوجه در بذل خود رجوع نمايد، زوج نيز ميتواند در طلاق خود رجوع نمايد و لذا اين طلاق ديگر طلاق بائن نيست و طلاق رجعي ميشود. ولي باز هم براي نكاح بنت الاخ يا بنت الاخت اشكالي پيش نميآيد، زيرا با رجعي شدن طلاق، زوجيت زوجه، كه عمه يا خاله آنها است امري حادث و جديد ميشود و عرفا، ادخال بنت الاخ يا بنت الاخت علي العمة و الخالة صدق نميكند. زيرا رجعي بودن طلاق بعداً حادث شده است.
سخن مرحوم آقاي حكيم
آقاي حكيم ميفرمايند:[2] رجوع امري حادث نيست بلكه بقاء همان نكاح قبل است. مثلاً وقتي شخصي همسرش را طلاق ميدهد و بعد رجوع ميكند، در اعتبار عقلاء اين رجوع را نكاح جديد نميدانند بلكه آن را همان نكاح ميدانند كه تجديد اعتبار شده است. لذا در مسئله ما هم، با رجوع زوجه در بذل نكاح خلع و رجوع زوج در طلاق، نكاح جديد با زوجه صورت نگرفته است بلكه بقاء همان نكاح سابق است. در نتيجه اجازه زوجه لازم است. زيرا ادخال بنت الاخ و بنت الاخت علي العمة و الخالة صدق ميكند و در صورت عدم اجازه، نكاح آنها باطل است.
جواب سخن آقاي حكيم
اين استدلال تمام نيست. زيرا در طلاق رجعي معمولي كه طلاق، از همان اول رجعي است، ما هم قبول داريم كه نكاح جديد نيست بلكه بقاء همان نكاح سابق است، تحقيقاً يا تنزيلاً. (تحقيقاً يعني حقيقتاً همان نكاح سابق است، كه اين مبناي مرحوم آقاي خويي است. و تنزيلاً، يعني بااعتبار و تنزيل شارع مقدس همان نكاح سابق به حساب آمده و لذا نياز به عقد جديد دارد. كه اين مبناي بقيه علماست). در اين صورت با طلاق رجعي زوجه از زوجيت خارج نشده و در فرض نكاح با بنت الاخ يا بنت الاخت رضايت او كه عمه يا خاله آنها است لازم ميباشد. زيرا در طلاق رجعي بعداز رجوع، اعاده معدوم ميشود عرفا، يعني همان معدوم سابق را دوباره ميآوريم و ميگوئيم آن معدوم سابق معدوم نشده و هنوز باقي است. در طلاق خلع با رجوع زوجه در بذل، درست است كه طلاق، رجعي ميشود. ولي نه اين كه همان نكاح سابق باقي باشد. بلكه نكاح سابق با طلاق خلع از بين رفت و مدت زماني نيز فاصله شد. و اگر زوج رجوع نمايد، بقاء همان نكاح سابق نيست بلكه ايجاد مثل آن است. يعني در اينجا اعاده معدوم نيست بلكه ايجاد مثل است شرعاً و با اعتبار شارع يك نكاح جديد به حساب ميآيد مثل همان نكاح قبل با اين ويژگي كه ديگر احتياج به عقد جديد ندارد. در اين صورت ديگر احتياج به رضايت عمه يا خاله نيست زيرا شرعاً ادخال بنت الاخ يا بنت الاخت علي العمة و الخالة صدق نميكند. و بدون رضايت عمه و خاله نيز نكاح آنها صحيح است.
آغاز بحث حرمت نكاح برخي زنان به سبب زنا
ديدگاه علماي عامه
اين مسئله در ميان علماي عامه معركه آراء است. اكنون به برخي صور مسئله اشاره ميكنيم:
1ـ شخص با زني زنا كرده و ميخواهد با مادر او ازدواج كند.
2ـ شخصي با زني زنا كرده و ميخواهد با دختر او ازدواج كند.
3ـ شخصي ميخواهد مزني بهاي پدر خود را به نكاح خود درآورد.
4ـ شخصي ميخواهد مزني بهاي پسر خود را به نكاح خود در آورد.
ابو حنيفه و احمد و بسياري از علماي عامه هر چهار صورت را حرام ميدانند.[3]
مالك و شافعي و بسياري ديگر از علماي عامه هر چهار صورت را حلال ميدانند.[4]
ابن حزم ظاهریين فقط صورت سوم را حرام ميدانند يعني مزني بهاي پدر بر پسر ولي صور ديگر را حلال ميدانند به دليل﴿و احل لكم ماوراء ذلكم﴾[5]. مزني بهاي پدر دليل دارد و آن آيه شريفه ﴿و لا تنكحوا ما نكح ابائكم من النساء﴾[6] است. زيرا نكاح اعم از وطي و عقد است. و وطي هم اعم از حلال و حرام است و ديگر صور دليلي ندارد.
ديدگاه علماي اماميه
اين مسئله در ميان علماء اماميه نيز معركه آراء است. تقريباً خيليها ادعاي اتفاق كردهاند كه في الجمله حرمت است. و اختلاف در ميان اماميه در توسعه و يا عدم توسعه است. اكنون به برخي از نظريات در صور مسئله اشاره ميكنيم:
1ـ فقط زناي با عمه يا خاله موجب حرمت دختر آنها ميشود.
2ـ فقط زناي با خاله موجب حرمت دختر آنها ميشود.
3ـ تمام اقسام اربعه قبلي حرام است. يعني ام و بنت مزني بها و مزني بهاي اب و ابن و فرقي ميان عمه يا خاله و ديگران در حرمت نيست.
علامه حلي در كتاب مختلف الشيعة نظر سوم را پذيرفته و دليل آن را آيه قرآن و روايات دانسته است.[7] ابن ادريس[8] در مورد عمه و خاله توقف كرده است. زيرا آيه ﴿و احل لكم ماوراء ذلكم﴾[9] دلالت بر جواز ميكند، و روايات دلالت بر حرمت دارد. و لذا ايشان در حكم به حرمت توقف كرده است. مرحوم علامه نيز اين نظر را پسنديده است.[10]
اشكال به مرحوم علامه
صاحب حدائق[11] و برخي ديگر از علما به علامه اشكال كردهاند كه چگونه شما در بحث ام و بنت مزني بهاي اب و ابن قائل به حرمت شدهايد و دليل آن را هم كتاب و سنت دانستهايد ولي در بحث دختر عمه يا خاله كه عمه و خاله مورد زنا باشند، نظر ابن ادريس را كه قائل به توقف شده را پذيرفتهايد. و دليل آنرا وجود آيه بر جواز دانستهايد. در حالي كه اين دو نظريه با هم تعارض دارد. زيرا حرمت بنت عمه يا خاله در صورت زناي با عمه يا خاله قدر متيقن بحث حرمت ام و بنت مزني بها است، كه در آن بحث به دليل آيه و روايات قائل به حرمت شدهايد.
نقل عبارت علامه حلي
علامه حلي در كتاب مختلف الشيعه ميفرمايد[12]: «اختلف علما ؤنافي الزنا. هل ينشر حرمة التزويج بامها و بنتها؟ فاثبته الشيخ و ابو الصلاح و ابن البراج و ابن زهرة و ابن حمزة، و قال المفيد و السيد المرتضي و الصدوق في المقنع و سلار و ابن ادريس: انه لا ينشر الحرمة، فحل للرجل نكاح ام المزني بها و ابنتها، سواء تقدم العقد علي الزنا او تأخر و المعتمد الاول. لنا عموم قوله تعالي «و امهات نسائكم و ربائبكم اللاتي دخلتم بهن» و المزني بها يصدق عليها انها من النساء اذ الاضافة الي شيئي يكفي فيها ادني ملابسة كقولك لاحد حامل الخشيبة خذ طرفك و قوله اذا كوكب الخرقاء لاح بسحره فاضاف الكوكب اليها لشدة سيرها فيه».
ايشان ميفرمايد: آيه شريفه ﴿و امهات نسائكم﴾[13] دلالت بر حرمت ام مزني بها دارد زيرا او هم مدخوله شده و در صدق ﴿نسائكم﴾ ادني مناسبت كفايت ميكند هر چند، دخول با زنا باشد. مانند حامل خشبه كه ميگويد «خذ طرفك» كه صرف نزديك بودن يك طرف خشبه به انسان كفايت براي انتساب آن ميكند.
استناد علامه به روايات
علامه حلي در ادامه، رواياتي را نيز كه دال بر حرمت ام يا بنت مزني بها است ميآورد:
1ـ «و ما رواه محمّد بن مسلم في الصحيح عن احدهما عليهما السلام انه سأله عن رجل يفجر بالمرأة أيتزوج ابنتها؟ قال: لا و لكن ان كان عنده امراة ثم فجر بامها او اختها لم يحرم عليه الذي عنده».[14]
2ـ «و في الصحيح عن عيص بن القاسم قال «سألت ابا عبداللهعليه السلام عن رجل باشر امراة و قبل غير انه لم يفض اليها ثم تزوج ابنتها قال: اذا لم يكن افضي الي الام فلاباس و ان كان افضي اليها فلا يتزوج ابنتها».[15]
3ـ «و في الصحيح عن منصور بن حازم عن الصادقعليه السلام في رجل كان بينه و بين امراة بجور هل يجوز ان يتزوج ابنتها؟ قال: ان كان قبلة او شبهها فليتزوج ابنتها و ان كان جماع فلا يتزوج ابنتها و ليتزوجها هي… ».[16]
4ـ «ما رواه محمّد بن مسلم عن الصحيح عن احدهماعليه السلام قال: سألته عن رجل فجر بامراة ايتزوج امها من الرضاعة او ابنتها؟ قال: لا».[17]
5ـ «و في الصحيح عن محمد بن مسلم عن جعفرعليه السلام في رجل فجر بامراة هل يتزوج امها من الرضاعة او ابنتها؟ قال: لا».[18]
اين روايات دال بر حرمت ام يا بنت مزني بها است. البته در صورت دخول و همچنين دال بر حليت نكاح خود مزني بها است و فرقي ميان ام يا بنت حقيقي و يا رضاعي نيست.
نقل ادله دال بر حليت ام يا بنت مزني بها
علامه حلي ادله قائلين بر حليت ام يا بنت مزني بها را اين گونه آورده است: «احتج الاخرون بقوله تعالي «و احل لكم ما وراء ذلكم» و بقوله تعالي «فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع» و ما رواه هشام بن مثني قال: كنت عند ابي عبداللهعليه السلام جالسا فدخل عليه رجل فسأله عن الرجل ياتي المرأة حراما ايتزوجها؟ قال: نعم و امها و ابنتها و عن هشام بن المثني قال: كنت عند ابي عبدالله فقال له رجل فجر بامرأة ايحل له ابنتها؟ قال: نعم ان الحرام لا يحرم الحلال و للاصل و لانه وطي لا حرمة له فلا يوجب تحريما».[19]
قائلين به حليت چهار دليل آوردهاند: آيات و روايات و اصل عدم تحريم و عدم احترام وطي به زنا و لذا موجب تحريم كسي نميشود.
علامه حلي از هر چهار دليل پاسخ ميدهد:
الف): در جواب آيات ميفرمايند كه ام يا بنت مزني بها جزء ﴿ماوراء ذلكم﴾ نيست زيرا با آيات و روايات حرمت آنها را ثابت كردهايم و همچنين ام يا بنت مزني بها جزء موارد ﴿ما طاب لكم﴾[20] نيست زيرا منظور از ما طاب اين نيست كه هر چه دلتان بخواهد بلكه منظور مواردي است كه از سوي شارع مقدس حلال شمرده شده باشد.
ب): در جواب از روايات نيز ميتوان به روايات دال بر تحريم كه از نظر سند اقوا است استدلال كرد. اگر چه روايات تحليل را هم ميتوان بر روايات تحريم حمل كرد. به اينكه مثلاً دخول انجام نشده باشد و يا زنا بعد از نكاح انجام شده باشد مثل اينكه شخص با ام الزوجه يا بنت الزوجه يا زوجة الاب يا زوجه الابن زنا كند. كه در اين صورت نكاح آنان باطل نميشود. همچنان كه در برخي از آن روايات آمده «ان الحرام لا يفسد الحلال»[21] يعني اول حلالي بوده و سپس حرام آمده كه ديگر نميتواند موجب فساد آن حلال شود.
ج): در جواب از اصل نيز ميفرمايد: «و الاصل انما يعمل به مع عدم دليل يخرج عنه» و در اينجا دليل داريم و آن آيات و روايات دال بر تحريم است.
د): در جواب از ملازمه ميان عدم احترام زنا و اينكه نميتواند موجب حرمت ام يا بنت مزني بها شود نيز ميفرمايند كه ما اين ملازمه را قبول نداريم.
نقل عبارت علامه حلي درباره حرمت بنت عمه و خاله
علامه حلي در حرمت بنت عمه يا خاله در صورتي كه عمه يا خاله مزني بها باشند ميفرمايد[22]: «قال الشيخان و السيد المرتضي: من فجر بعمته او خالته حرمت عليه بناتها ابدا. و هو قول سلاو و ابن حمزه و قد روي ان من فجر بعمة او خالته لم يحل له ابنتا هما ابدا. و رد ذلك شيخنا ابو جعفر في نهايته و شيخنا المفيد في مقنعته و السيد المرتضي في انتصاره.
فان كان في المسئلة اجماع فهو الدليل عليها و نحن قائلون و عاملون بذلك و ان لم يكن اجماع فلا دليل علي تحريم البنتين المذكور تين من كتاب و لا سنة و لا دليل عقل و ليس دليل الاجماع في قول رجلين و لا ثلثة و لا من عرف اسمه و نسبه لان وجه كون الاجماع حجة عندنا دخول قول معصوم من الخطاء في حكم القائلين بذلك فاذا علمنا في جماعة قائلين بقول ان المعصوم ليس هو في جملتهم، لانقطع في صحته قولهم الا بدليل غير قولهم و اذا تعين المخالف من اصحابنا باسمه و نسبه لم يؤثر خلافه في دلالة الاجماع. لانه انما كان حجة لدخول قول المعصوم فيه لا لاجل الاجماع و لما ذكرناه يستدل المحصل من اصحابنا علي المسئلة بالاجماع و ان كان فيها خلاف من بعض اصحابنا المعروفين بالاسامي ي و الانساب. و هذا يشعر بعدم جزمه بالتحريم و توقفه فيه و لا بأس بالوقف في هذه المسئلة لان قوله تعالي «و احل لكم ماوراء ذلكم» يقتضي الاباحة. و اما التحريم فمستنده ما رواه ابو ايوب عن الصادقعليه السلام قال: سأله محمّد بن مسلم و انا جالس عن رجل نال من خالته و هو شاب ثم ارتدع الزوج ابنتها قال: لا. قال: انه لم يكن افضي اليها انما كان شيئي دون ذلك. قال: كذب.»
علامه حلي ميفرمايد: براي مسئله حرمت بنت العمة و الخالة در صورتي كه عمه يا خاله مزني بها باشند دليلي نداريم. نه كتاب، نه سنت و نه حكم عقل. تنها دليلي كه ميتوان براي آن آورد اجماع است. عمده علمايي هم كه در اين مسئله قائل به حرمت نشدهاند به اجماع تمسك كردهاند:
علامه حلي در بيان مدرك اعتبار اجماع ميفرمايد: دليل اعتبار اجماع وجود قول معصومعليه السلام است. يعني اجماعي حجت است كه بدانيم معصومعليه السلام نيز در ميان مجمعين وجود دارد. و به عبارت ديگر آنچه كه معتبر است قول معصوم است. نه اتفاق نظر علما بر يك مسئله و لذا اگر افرادي از علما با اجماع مخالفت كنند اشكالي پيش نميآيد زيرا آن علما معلوم النسب هستند و ما آنها را ميشناسيم كه امام معصوم نيستند.
علامه حلي در ادامه، كلام ابن ادريس را كه قائل به توقف شده نقل ميكند ميفرمايد: «لا بأس بالوقف في هذه المسئله» يعني قول به وقف اشكالي ندارد زيرا آيه شريفه ﴿و احل لكم ما وراء ذلكم﴾ اقتضاي اباحه ميكند و روايت اقتضاي تحريم دارد. در اينجا علامه حلي مورد اعتراض برخي ازعلما مانند صاحب حدائق واقع شده كه چگونه شما قول ابن ادريس را تأييد ميكند و حال آنكه خود در مسئله ام يا بنت مزني بها قائل به حرمت شدهايد و از آيه نيز جواب دادهايد. علاوه بر آنكه آيات و رواياتي معتبر نيز دال بر حرمت بنت مزني بها آوردهايد كه مسئله عمه يا خاله يكي از مصاديق آن است.
«والسلام»
[1]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 831.
[2] ـ اذا رجع هو بها يكون رجوعه بها بحسب اعتبار العقلاء ليس احداثا للزوجية بل رجوعا للزوجية السابقة (مستمسك العروة الوثقي ـ كتاب النكاح ـ جلد 14 ـ ص 208).
[3]. الفقه على المذاهب الخمسة، ج 2، ص: 310 و 311.
[4]. الفقه على المذاهب الخمسة، ج 2، ص: 310 و 311.
[5]. سوره نساء، آیه 24.
[6]. سوره نساء، آیه 22.
[7]. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج 7، ص: 53.
[8]. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج 2، ص: 529.
[9]. سوره نساء، آیه 24.
[10]. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج 7، ص: 63.
[11]. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج 23، ص: 489.
[12]. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج 7، ص: 53.
[13]. سوره نساء، آیه 23.
.[14] تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 329 رقم 1352.
.[15] تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 330 رقم 1356.
.[16] تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 330 رقم 1357.
.[17] تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 330 رقم 1360.
.[18] تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 330 رقم 1361.
[19]. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج 7، ص: 54.
[20]. سوره نساء، آیه 3.
[21]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 415. « بَابُ الرَّجُلِ يَفْجُرُ بِالْمَرْأَةِ فَيَتَزَوَّجُ أُمَّهَا أَوِ ابْنَتَهَا أَوْ يَفْجُرُ بِأُمِّ امْرَأَتِهِ أَوِ ابْنَتِهَا «.
[22]. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج 7، ص: 63.