جلسه 307 – محرماتی که بواسطه مصاهره پدید میآید – 23/ 12/ 79
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 307 – محرماتی که بواسطه مصاهره پدید میآید – 23/ 12/ 79
بحث در الحاق وطی به شبهه به زنا در تحریم مصاهرتی- بررسی دلیل پنجم صحیحه زراره- بررسي حكم زناي به عمه و خاله در تحريم دختر آنها- دلایل تحریم: روایات،اجماع- بحثی دراقوال علماء درباره حرمت مصاهرت در زنا (به طور كلي)
خلاصه درس قبل و اين جلسه
در جلسه پيش براي اثبات الحاق وطي به شبهه به زنا در تحريم مصاهرتي چهار دليل ذكر كرده و نا تماميت آنها را اثبات كرديم. در اين جلسه، دليل پنجم را در اين زمينه كه منطوق صحيحه زراره بوده نقل كرده، ضمن اشاره به كلام مرحوم آقاي خويي و نقد برخي از مطالب آن، ناتمام بودن استدلال به صحيحه زراره را نتيجه گرفته، از جمله ميگوييم كه چون كلمه حلال گاه در حلال فعلي بكار ميرود و گاه در مورد حلال واقعي، بنابراين روايت فوق نسبت به وطي شبهه اجمال دارد و طبق قاعده وطي به شبهه، تحريم مصاهرتي نميآورد. در ادامه به بررسي حكم زناي به عمه و خاله و تحريم دختر آنها با اين كار پرداخته، روايت مربوطه در اين زمينه را مختص به خاله دانسته و دلالت آن را در اين مورد تمام ولي الحاق عمه را به خاله نادرست ميخوانيم، ولي با توجه به مبناي كلي ما، در تحريم مصاهرتي در مطلق زنا، بين عمه و خاله و غير آنها در تحريم مصاهرتي فرقي نميگذاريم، در پايان چكيده اقوال علماء را در مسائل تحريم مصاهرتي (زنا به طور كلي ـ زنا با خاله ـ وطي به شبهه) نقل ميكنيم.
ادامه بررسي حكم تحريم مصاهرتي در وطي به شبهه
در جلسه پيش چهار دليل بر جريان تحريم مصاهرتي در مورد وطي به شبهه آورده و نا تمامي آنها را اثبات كرديم، در اين جلسه دليل پنجم را كه صحيحه (يا موثقه) زراره است بررسي ميكنيم.
دليل پنجم:صحيحه زراره
«بسند صحيح عن علي بن الحكم عن موسي بن بكر عن زرارة قال قال ابو جعفرعليه السلام: ان زني رجل بامرأة ابيه او بجارية ابيه، فانّ ذلك لا يحرمها علي زوجها و لا يحرم الجارية علي سيدها، انّما يحرم ذلك منه اذا اتي الجارية و هي له حلال فلا تحلّ تلك الجارية لابنه و لا لابيه و اذا تزوج الرجل امرأة تزويجاً حلالاً فلا تحلّ تلك المرأة لابيه و لا لابنه.»[1]
بررسی سند روايت
در سند اين روايت موسي بن بكر واقفي است، و توثيق صريح ندارد، ولي از كثرت روايت بزرگان همچون علي بن الحكم و عبدالله بن المغيرة و فضالة و صفوان بن يحيي و ابن ابي عمير و احمد بن محمد بن ابي نصر و ثاقت وي ثابت ميگردد، بلكه روايت صفوان و ابن ابي عمير و ابن ابي نصر هر يك به تنهايي براي اثبات وثاقت وي به نظر ما كافي است، بنابراين ميتوان روايت را موثقه خواند، ولي تحقيق آن است كه روايت صحيحه است. چون بارها گفتهايم كه روايت اجلاء اماميه همچون علي بن الحكم از واقفه پيش از زمان حدوث وقف صورت گرفته و ايشان در اين زمان امامي و صحيح المذهب بوده و چون ملاك در وصف حديث زمان اخذ روايت است پس روايت زراره صحيحه ميباشد و به هر حال در اعتبار روايت ترديدي نيست.
تقريب استدلال به روايت
استدلال به اين روايت به منطوق قطعه «انّما يحرم ذلك منه» ميباشد، با اين تقريب كه وطي به شبهه وطي جايز است و واطي به جهت آن عقاب نميگردد پس بايد موطوءة از روي شبهه بر پدر و پسر واطي حرام گردد.
البته در اين قطعه، موضوع جاريه (= كنيز) قرار داده شده و در موضوع مرأة، سخن از تزويج حلال به ميان آمده، ولي به قرينه مسأله جاريه، بايد در مورد مرأه قائل به توسعه شده و ذكر تزويج حلال را از باب مثال دانسته، و هر نوع وطي حلال را در مورد جاريه يا غير جاريه سبب تحريم موطوءة بر پدر يا پسر واطي بدانيم.
گفتني است كه اين استدلال به منطوق حديث است لذا اشكالي كه در جلسه قبل در مورد استدلال به مفهوم «لا يحرّم الحرام الحلال[2]» مطرح ساختيم، كه مفهوم آن به نحو في الجمله است نه بالجمله، در اينجا نميآيد.
كلام مرحوم آقاي خويي در ردّ استدلال فوق
مرحوم آقاي خويي در رد استدلال زير سه اشكال مطرح ميسازند[3]:
اشكال اوّل: اين دليل اخصّ از مدعي است، چون تمام افراد وطي به شبهه، حلال نيستند چون شبهه گاه به جهت قصور است و گاه به جهت تقصير، و وطي به شبهه از روي تقصير حلال نيست، بلكه شخص مشتبه معاقب است.
در توضيح اين اشكال ميگوييم، در برخي موارد اشتباه، حرمت واقعي منجز است و جهل عذر نميباشد و استحقاق عقوبت را از ميان بر نميدارد، زيرا اگر چه شخص جاهل مركّب يا غافل است ولي به دليل كوتاهي در مقدمات چنين جهل يا غفلتي معذّر نيست، مثلاً در شبهه حكميه به جهت عدم فحص، علم به خلاف پيدا كرده است، صاحب كفايه اشاره ميكند كه منجزيت قطع ذاتي است و در تمام افراد قطع سريان دارد، ولي در معذريت قطع، تفصيل بين قاصر و مقصر در كار است، بنابراين دليل فوق همه افراد وطي به شبهه را شامل نميگردد.
اشكال دوم: در اين روايت خود زن به وصف «حلال» متصف شده نه وطي او، حلال بودن زن بدين معناست كه حليت وي ذاتي باشد و با ارتفاع جهل هم حليت پا بر جا باشد، نظير عبارت «ما لا يؤكل لحمه» در باب لباس مصلي، كه مراد بطلان نماز در چيزي است كه ذاتاً حرام باشد، بنابراين نماز در اجزاء حيواناتي كه بالذات حلال است ولي به جهت امري عارضي همچون وقف يا قسم، خوردن گوشت آن حرام شده، صحيح است. بر عكس، اگر حيواني ذاتاً حرام گوشت باشد ولي به جهتي همچون اضطرار بالعرض حلال باشد، نماز خواندن در اجزاء اين حيوان باطل است، خلاصه شرط صحت، حليت اصليه و مانع صحت، حرمت اصليه است و حليت و حرمت عرضي نقشي ندارد، در ما نحن فيه هم مسأله همين طور است، و چون اين زن از مصاديق حرام ذاتي است نه حلال ذاتي بنابراين وطي به شبهه با او تحريم مصاهرتي نميآورد.
اشكال سوّم: اگر استدلال به روايت صحيح باشد لازمهاش اين است كه اگر وطي به شبهه از دخول هم متأخر باشد حرمت مصاهرتي بياورد و عقد پدر يا پسر را ابطال كند، در حالي كه هيچ كس چنين نظري ندارد.
بررسي كلام مرحوم آقاي خويي
در مورد اشكال اوّل كه دليل اخص از مدعي است ما مصاديق بسيار ديگري را هم ميافزاييم كه عنوان حليت بر آنها منطبق نيست، در بحث قبل در ردّ استدلال به مفهوم «و لا يحرّم الحرام الحلال» گفتيم كه در بسياري از موارد وطي به شبهه، شخص مكلّف از ابتداي زمان خطاب تا زمان عمل در هيچ وقتي قدرت بر انجام عمل نداشته و لذا امكان خطاب به وي (تحريماً او تجويزاً) نبوده است، در اين موارد حلّيت شرعي در كار نيست هر چند شخص مكلّف معذور بوده و استحقاق عقوبت ندارد.
البته در برخي موارد حليت شرعيه وجود دارد همچون اين كه مرد از زن پرسيده كه آيا شوهر داري؟ او آن را نفي كرده، و مرد با توجه به «هن مصدقات علي ارحامهن» با وي ازدواج كرده است، در اين موارد وطي به شبهه مستند به حليت شرعي است ولي در بيشتر موارد وطي به شبهه حليت شرعي در كار نيست.
در اينجا پاسخي كه بر اين اشكال در بحث سابق آورديم[4] كه مفهوم جمله، تحريم در موارد عدم محرّم بودن است (نه در خصوص موارد محلّل) نميآيد چون از حصر «انّما» در حديث فهميده ميشود كه تحريم مصاهرتي فقط در موارد حليت مي باشد، و مجرّد عدم حرمت براي اثبات تحريم مصاهرتي كفايت نميكند.
در مورد اشكال دوّم به نظر ميرسد كه فرقي كه مرحوم آقاي خويي بين نسبت دادن حليت به خود مرأة با نسبت دادن آن به وطي مرأة گذاشتهاند صحيح نيست، و تنظير ايشان به باب مانعيت اجزاء ما لا يؤكل لحمه نتيجه معكوس ميدهد.
توضيح اين كه، اگر گفته شود: اين زن «الان» بر مرد حلال است، موارد حليت عرضي را شامل ميگردد، همچنانكه اگر گفته شود، وطي اين زن «الان» بر مرد حلال است، ولي اگر قيد «الان» را نياورده و حلال را مطلق گذاشتند در هيچ دو مورد حلّيت عرضي را شامل نميگردد، و ما بين اين دو تعبير فرقي احساس نميكنيم.
در مثالي هم كه ايشان ذكر كردند، حرمت به اكل نسبت داده شده نه به ذات خود حيوان، و اگر قرار باشد حليت و حرمت به فعل همچون وطي نسبت داده شود مراد اعم از حليت و حرمت ذاتي باشد در باب «ما لا يوكل لحمه» هم بايد چنين معناي اعمي از حرمت مراد باشد. پس اگر تنظير به اين باب صحيح باشد، بايد در بحث ما هم مراد از حليت، خصوص حليت ذاتي باشد هر چند به وطي نسبت داده شده باشد.
نظر ما درباره روايت
به نظر ميرسد كه كلمه حرمت گاه به حرمت واقعي اطلاق ميشود و لو منجز نباشد و حكم ظاهري بر خلاف آن باشد، و گاه به حرمت فعليه و در مقابل هم حليت همين دو اطلاق را دارد و هر دو گونه اطلاق شايع است و استدلال به اين روايت در مورد وطي به شبهه در صورتي صحيح است كه مراد از حليت، حليت فعليه باشد، ولي چون روايت از اين جهت اجمال دارد،[5] لذا ممكن است وطي به شبهه را به جهت اين كه واقعاً حرام است، از مصاديق مفهوم اين حديث بگيريم و بگوييم كه تحريم مصاهرتي نميآورد، به هر حال اجمال حديث سبب ميشود كه از اين حديث نتوان نه براي اثبات تحرم مصاهرتي و نه براي نفي تحريم مصاهرتي تمسك جست.
مجمل بودن مفهوم حليت و حرمت در اين حديث در حديث «لا يحرّم الحرام الحلال» هم جاري است و اين اشكال بر اشكالهاي ديگري كه در جلسه قبل بر استدلال به مفهوم اين روايت بر ثبوت تحريم مصاهرتي در وطي به شبهه گرفتيم افزودهگردد، و اشكال مرحوم آقاي خويي در مورد اخص از مدعا بودن در مورد اين حديث هم جريان دارد.
نتيجه بحث
با توجه به ناتمام بودن ادله قول به تحريم مصاهرتي در وطي به شبهه و عدم ثبوت اجماع و تسلّم در مسأله، طبق قاعده اوليه حكم به عدم ثبوت تحريم مصاهرتي در موارد وطي به شبهه ميكنيم.
بررسي حكم زناي به عمه يا خاله
بحث ما در اين است كه اگر ما به طور كلي در مورد زنا قائل به تحريم بنت المزني بها نشديم آيا خصوص عمه يا خاله در اينجا استثناء شدهاند يا خير؟
نگاهي به اقوال علماء و بررسي اجماع در مسأله
برخي علماء در مورد تحريم دختر عمه يا دختر خاله با زناي به مادر آنها دعواي اجماع كرده حكم آن را از حكم كلي زنا مجزا ساختهاند، سيد مرتضي در موصليات ثالثه[6] و انتصار[7]، قطب راوندي در فقه القرآن[8]، مهذب الدين نيلي در نزهة الناظر[9] ادعاي اجماع كردهاند، علامه در تذكره تحريم را به «علمائنا» نسبت داده[10] كه ظاهر در اجماع است، و ادعاهايي نظير اجماع در كلمات ساير علماء هم ديده ميشود.
ولي پس از مراجعه به كتب علماء، اجماعي بودن مسأله محل تأمل قرار ميگيرد، چون صدوق در مقنع[11]، سيد مرتضي در ناصريات[12] و… كه در اصل مسأله زنا به عدم تحريم مصاهرتي فتوا دادهاند، زناي به عمه يا خاله را استثناء نكردهاند، از عبارت ابن ادريس چنين بر ميآيد كه ايشان ثبوت اجماع را نپذيرفته و لا اقل در آن ترديد دارد[13] همچنانكه از مختلف[14] و جامع المقاصد[15] هم استفاده ميشود كه ابن ادريس در ثبوت اجماع توقف دارد، و ترديد در اجماع هم آن را از اعتبار مياندازد. محقّق حلي در شرايع[16]، تحريم دختر عمه يا دختر خاله را در صورت زناي با مادر آنها به مشهور نسبت ميدهد و در نكت النهاية ميگويد: و عندي في تحريم البنت بالزنا بالعمة او الخالة تردّد[17]، همچنين علاّمه در تحرير[18] تحريم را به مشهور نسبت داده و در مختلف[19] در مسأله توقف كرده است، همچنين علماء ديگري هم در مسأله توقف كردهاند، از عبارت شهيد ثاني هم در مسالك استفاده ميشود كه ايشان استثناء عمه و خاله را بنابراين كه زنا را به طور كلي محرم ندانيم نپذيرفته است زيرا ميگويد: اعلم ان من حكم بعدم التحريم بالزنا استثني منه الزنا بالعمة و الخالة فانه يحرم ابنتيها علي تقدير سبقه، صرّح بذلك المفيد و المرتضي القائلان بعدم التحريم بالزنا بغيرهما… و الرواية وردت في الخالة و لكنهم الحقوا العمة بها و ما وقفت علي وجهه… الرواية ضعيفة السند ردية المتن… و مع ذلك فهي مخصوصة بالخالة فالحاق العمة بها قياس و الاجماع غير متحقّق… و الاولي الرجوع حكمهما الي الادلة السابقة المتناولة لهما، فان حكمنا بالتحريم في مطلق الزنا السابق فالحكم فيهما اولي، و ان قلنا بعدم التحريم فالحكم فيهما كذلك، حيث لا دليل صالحاً علي استثنائهما[20].
از نهايه المرام هم استفاده ميشود كه ايشان در استثناء حكم عمه و خاله اشكال دارد، البته ايشان چون به طور كلي قائل به تحريم مصاهرتي در زنا ميباشد، در مورد عمه و خاله هم همين حكم را جاري ميداند (: و متن الرواية لا تخلو عن تهافت و مع ذلك فانّما تضمنت حكم الخالة خاصة، فالحاق العمة بها يحتاج الي دليل، لكن الامر في ذلك هيّن بعد ثبوت كون الزنا السابق ينشر حرمة المصاهرة مطلقاً)[21]
سبزواري هم در مورد دو روايتي كه بر تحريم به آنها استدلال شده ميگويد: و الروايتان مختصان بالخالة، و دلالتهما علي التحريم غير واضحة و حملهما علي الرجحان متجه جمعاً بين الادلة.[22]
با توجه به آنچه گذشت اجماع بر استثناء عمه و خاله ثابت نيست، بنابراين نميتوان به آن براي اثبات اين حكم استناد كرد، البته تقريب ديگري براي اجماع وجود دارد كه در بحثهاي آينده نقل و نقد ميگردد.
آنچه در اين بحث مهم است، روايات مسأله است.
صحيحه محمد بن مسلم
بسند صحيح[23] «عن ابي ايوب الخراز عن محمد بن مسلم قال سأل رجل ابا عبداللهعليه السلام و انا جالس عن رجل نال من خالته في شبابه، ثم ارتدع، ايتزوج ابنتها؟ فقال لا، فقال[24] انّه لم يكن افضي اليها، انّما كان شيءٍ دون شيء فقال لا يصدّق و لا كرامة[25]».
اين روايت در تهذيب به سند موثق از ابي ايّوب عن ابي عبداللهعليه السلام با اين لفظ نقل شده است. «قال: سأله محمد بن مسلم و انا جالس عن رجل نال من خالته و هو شاب ثم ارتدع ايتزوج ابنتها، قال لا، قال انّه لم يكن افضي اليها، انّما كان شيء دون ذلك قال كذب[26]»
بررسي دلالت روايت
اين روايت از جهت سند و متن تام است، و پاره اي مناقشات از سوي برخي علماء صحيح نيست[27] ولي اين روايت تنها در مورد خاله است و الحاق عمه به آن روشن نيست، و برخي علماء همچون شهيد ثاني در مسالك الحاق عمه به خاله را بر اساس این روايت قياس دانستهاند[28].
ان قلت: با توجه به اين كه نسبت عمه و خاله به شخص عرفاً يكسان است ميتوان با الغاء خصوصيت عرفيه، از حكم خاله حكم عمه را هم بدست آورد.
قلت: انتساب خاله از طريق مادر و انتساب عمه از طريق پدر ميباشد و احترام پدر همچون احترام مادر نيست و نميتوان از مجازات جعل شده به جهت ارتكاب عمل نا مشروع با خاله، جريان اين مجازات را در مورد عمه نتيجه گرفت.
به عبارت ديگر احكام عمه و خاله شرعاً يكسان نيست و لذا سهم ارث آنها متفاوت ميباشد. بنابراين اگر ما به طور كلي قائل به تحريم مصاهرتي در زنا نباشيم نميتوانيم عمه را به خاله ملحق سازيم.
ان قلت: هيچ يك از علماء بين عمه و خاله تفصيل قائل نشدهاند، و لذا محقق كركي در جامع المقاصد درباره اين روايت ميگويد: «هي و ان لم تتضمن سوي الخالة الاّ انّه ليس في الاصحاب من فرّق بينهما[29]»، بنابراين با اجماع مركب به ضميمه روايت حكم مسأله استفاده ميگردد.
قلت: اولاً: اجماع مركب در صورتي اعتبار دارد كه به اجماع بسيط باز گردد، و ما دليلي نداريم كه كساني كه به طور كلي در مسأله تحريم مصاهرتي در زناي به عمه و خاله توقف كردهاند يا اطلاق كلام آنها عدم تحريم را در اين موارد اقتضاء ميكند، قائل به عدم تفكيك بين عمه و خاله باشند به گونه اي كه بر فرض پذيرش تحريم مصاهرتي در مورد خاله ميگويند كه حتماً عمه هم چنين حكمي دارد.
ثانياً: فرض ميكنيم كه اجماع مركب همچون اجماع بسيط معتبر است ولي به نظر ما وجه حجّيت اجماع به طور كلي تقرير معصومعليه السلام است و لذا شرط حجيت اجماع اتصال آن به زمان معصومعليه السلام است و براي ما اين اتصال در اين مسأله احراز نشده است، چون ممكن است كساني كه قائل به تحريم مصاهرتي در عمه شده اند به استناد همين روايتی که در مورد خاله است بوده كه به عقيده آنها با الغاء خصوصيت عرفيه حكم عمه هم از آن استفاده ميگردد و با اين احتمال ديگر اتّصال اجماع به زمان معصومعليه السلام احراز نميگردد.
بنابراين استناد به روايت خاله در مورد عمه ناتمام است.
ساير روايات مسأله
چند روايت ديگر در مسأله در كتب حديثي نقل شده كه در آن نام عمه صريحاً ذكر شده است
نخست روايتی است که در فقه الرضاعليه السلام آمده كه:« فان زني رجل بعمته او بخالته حرمت عليه ابداً بناتهما[30]»
روايت ديگر روايتي است كه در وسايل از سيد مرتضي در انتصار نقل كرده است: ممّا ظنّ انفراد الامامية به القول بانّ «من زني بعمته او خالته حرمت عليه بنتاهما علي التأييد[31]»، ثم ذكر انّ بعض العامة وافق علي ذلك و ان اكثرهم خالفوا، ثمّ استدل علي التحريم بالاجماع و الاخبار[32].
ابن ادريس هم همين مطلب را در سرائر به سيد مرتضي در انتصار نسبت داده بلكه آن را به شيخ در نهايه و مفيد در مقنعه هم منسوب نموده است: «قد روي انّ من فجر بعمته او خالته لم تحل له ابنتاهما ابداً، او رد ذلك شيخنا ابو جعفر في نهايته و شيخنا المفيد في مقنعته و السيد المرتضي في انتصاره[33]».
بررسي وجود روايت ديگر در مسأله
ولي به نظر ميرسد كه روايتي ديگر در مسأله ثابت نيست، در مورد فقه الرضا، بارها اشاره كرده ايم كه روايت بودن آن مسلّم نيست، بلكه بنابر تحقيق علاّمه سيد حسن صدر در كتاب فصل القضاء، اين كتاب همان التكليف شلمغاني است، بنابراين متني است فقهي نه حديثي[34].
در مورد نقل روايت از انتصار سيد مرتضي لازم است عبارت ايشان نقل شود.
سيد مرتضي در انتصار در آغاز كتاب نكاح ميگويد: مسأله: و مما انفردت به الامامية القول بان من زنا بامرأة و لها بعل حرم عليه نكاحها ابداً و ان فارقها زوجها و باقي الفقهاء يخالفون في ذلك و الحجة اجماع الطائفة و ايضاً فان استباحة التمتع بالمرأة لا يجوز الاّ بيقين و لا يقين في استباحة من هذه صفته، فيجب عنها الي من يتقين استباحة التمتع به بالعقد.
فان قالوا: الاصل الاباحة و من ادعي حظراً فعليه دليل يقتضي العلم بالحظر، قلنا: الاجماع الّذي اشرنا اليه يخرجنا عن حكم الاصل.
و بعد، فانّ جميع مخالفينا ينتقلون عن حكم الاصل في العقول باخبار الآحاد، و قد ورد من طرق الشيعة في حظر ما ذكرناه اخبار معروفة فيجب ـ علي ما يذهبون اليه ـ ان ينقل عن الاباحة
فان استدلوا بظواهر آيات القرآن… قلنا: كل هذه الظواهر يجوزان يرجع عنها بالادلة… و الاجماع الّذي ذكرناه يوجب الرجوع لانّه مفض الي العلم، و الاخبار الّتي روتها الشيعة لو انفردت عن الاجماع لوجب عند خصومنا ان يخصّوا بها كل هذه الظواهر لانّهم يذهبون الي تخصيص ظواهر القرآن باخبار الآحاد. و ليس لهم ان يقولوا: هذه اخبار لا نعرفها و لا رويناها فلا يجب العمل بها.
قلنا: شروط الخبر الّذي يوجب العمل عندكم قائمة في هذه الاخبار…
و لو لم يكن في العدول عن نكاح من ذكرناه الاّ الاحتياط للدين كفي[35].
هم چنان كه ميبينيد استدلال سيد مرتضي در اين مسأله در درجه نخست به اجماع اماميه و سپس به قاعده احتياط است، و تمسك به اخبار را تنها در پاسخ اصل برائت آورده و آن هم به گونه استدلال جدلي آورده و گرنه سيد مرتضي خود اخبار آحاد را حجت نميداند، ولي بنابر حجيت خبر واحد كه عامه بدان قائلند و با توجه به وجود شرايط حجيت اخبار در نزد عامه، در اخبار اماميه بايد عامه بدان قائلند و با توجه به وجود شرايط حجيت اخبار در نزد عامه، در اخبار اماميه بايد عامه به اين اخبار عمل كنند، در چند قسمت عبارت اشاره به جدلي بودن استدلال به اخبار شده است، «فانّ جميع مخالفينا ينقلون… لوجب عند خصومنا… يوجب العلم عندكم…»
از سوي ديگر سيد تصريح دارد كه اين اخبار آحاد است و عدم اعتبار اخبار آحاد در نزد سيد مرتضي بسيار روشن است.
سيد قدس سره سپس چند مسأله ديگر آورده و دليل آن را همان دليل مسأله اول ميداند، از جمله ميگويد مسأله: و ممّا ظن انفراد الامامية به القول: بان من زنا بعمته او خالته حرمت عليه بناتهما علي التأبید و ابو حنيفة يوافق في ذلك و يذهب الي انّه اذا زنا بامرأة حرمت عليه امها و بنتها، و حرمت المرأة علي ابيه و ابنه، و هو ايضاً قول الثوري و الاوزاعي و خالف باقي الفقهاء كلّهم في ذلك و لم يحرّموا بالزني الام و البنت.
دليلنا كل شيء احتججنا به في تحريم المرأة علي التأبيد ـ اذا كانت ذات بعل ـ علي من زنا بها.
و يمكن ان يستدل علي ذلك بقوله تعالي: «و لا تنكحوا ما نكح آباؤكم من النساء» و لفظة النكاح تقع علي الوطيء و العقد معاً…[36]
نسبت روايت به سيد مرتضي در انتصار از عبارت «دليلنا كل شيء احتججنا به الخ» ناشي شده است با اين تقريب كه سيد مرتضي در مسأله زناي به ذات بعل هم به اجماع و هم به قاعده احتياط و هم به اخبار تمسك جسته است و در اينجا نيز بايد تمام اين سه دليل جاري باشد، پس در مسأله زنا به عمه يا خاله بايد اخبار وجود داشته باشد.
ولي اين استدلال نادرست است زيرا چنانچه گفتيم استدلال سيد مرتضي تنها به اجماع و سپس به قاعده احتياط است و استدلال به اخبار استدلالي است جدلي نه برهاني، و تنها بر مبناي مخالفان صورت گرفته است، و از عبارت فوق تنها اين مقدار استفاده ميشود كه دليل مستند خود سيد مرتضي در دو مسأله يكسان است و امّا اين كه دليل جدلي سيد در مسأله اول در اين مسأله هم جاري است؟ از عبارت فوق استفاده ميشود.
از سوي ديگر سيد در مسأله اوّل به اخبار (نه يك خبر) آن هم اخبار معروفه تمسك جسته، چگونه ميشود كه روايات مشهوري در مورد زناي به عمه در اختيار سيد مرتضي بوده كه هيچ كسي از محدثان به آن بر خورد نكرده و آن را نقل نكردهاند.[37]
در مورد كلام ابن ادريس هم در مورد نسبت روايت به انتصار ممكن است همان تقريب گذشته مطرح گردد، ولي در مورد نهايه شيخ طوسي و مقنعه شيخ مفيد اين سؤال مطرح است كه روايت فوق در كجاي اين دو كتاب نقل شده در هيچ جايي از اين دو كتاب چنين روايتي ذكر نشده است: پاسخ اين سؤال اين است كه ابن ادريس در سرائر بارها اشاره ميكند كه نهايه شيخ طوسي كتاب روايت است نه كتاب فتوا، بنابراين همين متن نهايه[38] و مقنعه[39] را در اينجا به منزله روايت حساب كرده است.
بنابراين ما روايت مستقلي درباره عمه نداريم.
مختار ما در مسأله
البته ما چون خود به طور كلي در مورد زنا قائل به تحريم مصاهرتي هستيم در مورد عمه هم اين حكم را جاري ميدانيم.
ان قلت: پيشتر در توجيه كلام علاّمه حلي گفتيد كه اطلاق روايات، صور نادره همچون صورت زناي به عمه و خاله را شامل نميگردد.
قلت: زناي به عمه و خاله جرم شديدتري نسبت به مطلق زنا دارد، لذا عرف از حكم زناي به ديگران، حكم زناي به عمه و خاله را هم ميفهمد.
ان قلت: با توجه به ندرت زناي به عمه و خاله نميتوان از حكم موارد شايعه حكم موارد نادره را نتيجه گرفت.
قلت: در نظر عرف، جرم شديدتر نميتواند اصلاً جريمه نداشته باشد يا جريمه آن كمتر باشد.
ان قلت: در صحيحه ابان بن تغلب ميخوانيم كه امام ابو عبداللهعليه السلام ديه قطع 3 انگشت زن را توسط مرد، 30 شتر و ديه قطع 4 انگشت را 20 شتر دانسته، و استنكار ابان را تخطئه كرده است، پس ميتواند جرم شديدتر، جريمه كمتر داشته باشد.[40]
قلت: اين حكم عرفي كه جرم شديدتر نميتواند جريمه كمتري داشته باشد حكم صحيحي است ولي در مقابل نص صريح به اين گونه اولويتهاي عرفي نميتوان تمسك جست. اشكال ابان بن تغلب هم اجتهاد در مقابل نص بوده است (« يا ابان انّك اخذتني بالقياس»)
نتيجه بحث اين است كه در ما نحن فيه هم عرف از حكم تحريم مصاهرتي در غير زناي به عمه و خاله جريان تحريم را در زناي به عمه و خاله هم به اولويت نتيجه ميگيرد و چون نص صريحي در مقابل نداريم، فتوا به تحريم مطلق ميدهيم.[41]
نتيجه بحث: به طور كلي در زنا، تحريم مصاهرتي وجود دارد، ولي بر فرض عدم فتواي عمومي به تحريم، تنها در مورد زناي به خاله ميتوان فتوا به تحريم داد و الحاق عمه به خاله مشكل است.
اشاره به اقوال علماء در بحث تحريم مصاهرتي در زنا و وطي به شبهه[42]
اقوال علماء درباره حرمت مصاهرت در زنا (به طور كلي)
الزنا يوجب تحريم المصاهرة كما في الكافي للحلبي[43] و النهاية[44] و المهذب[45] و الغنیه[46] و الوسيلة[47] و الاصباح[48] و الايضاح[49] و اللمعة[50] و غاية المراد[51] و التنقيح[52] و المهذب البارع[53] و المقتصر[54] و غاية المرام[55] و جامع المقاصد[56] و الروضة[57] و المسالك[58] و هامش الارشاد للشهيد الثاني[59] و نهاية المرام[60] و المفاتيح[61] و كشف اللثام[62] و مال اليه في الحدائق ناسبأ له الي الاشهر تارة و الي المشهور اخري[63] و اختاره العلامة الطباطبائي في محكي المصابيح[64] و به قال في المناهل و الجواهر[65].
و ادّعي في الغنية الاجماع علي حرمة من زني بها الاب علي الابن و بالعكس و نسب حرمة ام المزني بها و بنتها الي الظاهر من مذهب الاصحاب[66] و صرّح في فقه القرآن بحرمة من زني بها الاب علي الابن[67] و حرمة ام المزني بها و بنتها علي الزاني مدعيا في الاخيرين اجماع الطايفة،[68] و في الايضاح دعوي الاجماع علي الملازمة بين هذه الاحكام وجوداً و عدماً.
و في المبسوط[69] و التبيان[70] و روض الجنان[71] ]لابي الفتوح الرازي[ و المجمع[72] ]لامين الاسلام الطبرسي[ و كنز العرفان حرمة موطوءة الاب علي الابن و ظاهر زبدة البيان الاجماع عليه[73].
و في التهذيب[74] و الجامع[75] و موضع من الخلاف[76] و ظاهر التبيان حرمة ام المزني بها و بنته علي الزاني [77]و ايضاً في التهذيب حرمة الجارية الموطوءة للابن علي الاب[78]، و اقتصر الكليني بايراد روايات التحريم للامور الاربعة المذكورة و ظاهره انّه مختاره[79].
و في المقنعة[80] و المراسم[81] و كشف الرموز[82] و كنز الفوائد[83] عدم حرمة ام المزني بها و بنتها علي الزاني، بل ظاهر الثلاثة الاولي كظاهر العويص[84] و صريح المقنع[85] و السرائر[86] و النزهة[87] عدم نشر تحريم المصاهرة بالزنا مطلقاً و استقربه في الكفاية[88] و مال اليه في الرياض[89]، و في الناصريات: الّذي يذهب اليه اصحابنا انّه من زنا بامرأة جاز له ان يتزوج بامها و بنتها سواء كان الزنا قبل العقد او بعده[90].
بررسي اجماع فقهاء درباره تحريم دختر عمه يا دختر خاله با زناي به مادر آنها
تحريم بنت العمة و الخالة اذا زني بهما اجماعاً في الانتصار[91] و الموصليات الثالثة[92] و فقه القرآن[93] و النزهة [94]و في التذكرة: عند علماءنا[95] و في التنقيح: لم نسمع خلافاً الاّ عن ابن ادريس[96].
لكن في الشرايع: المشهور تحريم بنت العمة و الخالة اذا زني بامّهما[97] و نظيره في التحرير ثم قال: و يلوح من كلام ابن ادريس المنع[98]، و في غاية المرام: علي المشهور بين الاصحاب الاّ ابن ادريس فظاهره التوقف في ذلك[99]، و في كشف الرموز: بما اشتهر بين الاصحاب و لا مخالف له فيجب العمل به[100].
و في النكت ]أي نكت النهاية للمحقق الحلي[: و عندي في تحريم البنت بالزنا بالعمة او الخالة تردّد[101].
و في المختلف :و لا بأس بالوقف في هذه المسألة[102]، و في المقنع[103] و الناصريات[104] عدم التحريم ]في مطلق الزنا[ و يحتمل شموله لمورد البحث.
و في جامع المقاصد: اطبق اكثر الاصحاب[105] ]علي التحريم[. و في المسالك: الاجماع غير متحقّق [106](فلا وجه لاستثناءه). و يظهر الاشكال ]في استثناء بنت العمة و الخالة[ من نهاية المرام[107] ايضاً و المفاتيح[108].
بل في الكفاية :ان حملهما (اي حمل الروايتين المستدل بها علي التحريم) علي الرجحان متجه[109].
حكم تحريم مصاهرتي در وطي به شبهه
المشهور هو التحريم في الوطي شبهه و قد افتي به في المبسوط[110] و الاصباح[111] و التذكرة[112] و المختلف[113] و المهذب البارع [114]و المقتصر[115] و غاية المرام[116] و جامع المقاصد[117] و الروضة[118] و المسالك[119] و هامش الارشاد[120].
و في المبسوط: انّه لا خلاف فيه[121] و في التذكرة: الوطي شبهة يتعلق به التحريم اجماعاً قال ابن المنذر: اجمع كل من يحفظ من علماء الامصار[122] ]الامامية و غير هم علي تحريم المصاهرة في الوطي شبهة[.
لكن في السرائر[123] و الشرائع[124] و النافع[125] عدم التحريم، و في الارشاد[126]: عدم حرمة الام و البنت علي رأي،
و تردّد فيه في القواعد[127] و الكفاية[128] و المفاتيح[129] و في الحدائق: عندي محل توقف[130]، و استقرب في القواعد[131] عدم تحريم البنت في وطي العمة و الخالة لشبهة.
[1]. تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 281
.[2] الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج 3، ص:165
[3]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص:320
[4]. جلسه 306
[5]. (توضيح بيشتر) بلكه ممكن است كسي با توجه به اين كه در ذيل روايت در موضوع مرأة تنها از تزويج حلال سخن گفته، مراد از حلال را حلال واقعي بگيرد و بگويد كه ما دليلي نداريم كه اين ذيل از باب مثال است. به هر حال اين روايت اگر دليل نفي تحريم مصاهرتي در وطي به شبهه نباشد، دليل بر اثبات آن نيست.
[6]. رسائل الشريف المرتضى، ج 1، ص: 232
.[7] الانتصار في انفرادات الإمامية، ص: 226
[8]. فقه القرآن (للراوندي)، ج 2، ص: 92و93
[9]. نزهة الناظر في الجمع بين الأشباه و النظائر، ص: 95
.[10] تذكرة الفقهاء (ط – القديمة)، ص: 633
.[11] المقنع (للشيخ الصدوق)، ص: 325
[12]. المسائل الناصريات، ص: 318
.[13] السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج 2، ص: 529
.[14] مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج 7، ص: 63
.[15] جامع المقاصد في شرح القواعد، ج 12، ص: 328
[16]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج 2، ص: 233
.[17] نكت النهاية، ج 2، ص: 292
[18]. تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية (ط – الحديثة)، ج 3، ص: 465
[19]. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج 7، ص: 63
[20]. مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج 7، ص:300به بعد
[21]. نهاية المرام في شرح مختصر شرائع الإسلام، ج 1، ص:
.[22] كفاية الأحكام، ج 2، ص: 134
[23]. (توضيح بيشتر) در سند روايت ابراهيم بن هاشم قرار گرفته كه همچنانكه استاد ـ مدظلّه ـ بارها اشاره كرده اند وثاقت و جلالت قدروي در نزد متأخران تقريباً جزء مسلّمات است، البته اين روايت در كتاب حسين بن سعيد (كه به نام نوادر احمد بن محمد بن عيسي چاپ شده) آمده كه در صحت سند آن هيچ بحثي نيست.
[24]. (توضيح بيشتر) در كافي به لفظ «فقلت» آمده، ولي در كتاب حسين بن سعيد با لفظ فقال آمده كه همين هم درست است.
.[25] الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 417
.[26] تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 311
[27]. (توضيح بيشتر) مثلاً شهيد ثاني در مسالك درباره اين روايت گفته: «الرواية ضعيفة السند ردية المتن»، ايشان روايت را بر طبق نقل تهذيب آوردهاند كه در سند آن علي بن حسن طاطري واقع است كه واقفي ميباشد ، ولي در وثاقت وي ترديدي نيست، لذا روايت موثقه است و اگر معارضي از روايات صحاح نداشته قابل استناد مي باشد، علاوه سند كافي و كتاب حسين بن سعيد در اين زمينه صحيحه است.
ايشان در مورد دري بودن متن روايت ميگويد كه سائل در سؤال اول خود به وقوع وطي تصريح نكرده و در سؤال دوم خود به عدم آن تصريح نموده، و امامعليه السلام او را تكذيب كرده است و اين امر شايسته مقام امام نيست ، و قرينة فساد روايت است. در نهاية المرام هم در مورد اين روايت گفته: «و متن الرواية لا تخلو عن تهافت» كه گويا اشاره به اشكال جدّ خود ـ شهيد ثاني ـ دارد، ولي اين اشكال ناتمام است، زيرا اولاً ممكن است امامعليه السلام از قرائني دريافته كه سؤال درباره چه كسي است، و با قرائن عادي يا با علم امامت در يافته كه وي در اين ادعا صادق نيست، گفتني است كه امامعليه السلام سائل را تكذيب نكردهاند، بلكه چون كلام سائل بر پايه ادعاي رجل مورد سؤال بوده امامعليه السلام آن رجل را تكذب كردهاند و بهرهگيري از علم امامت، در برخي موارد هيچ مانعي ندارد بويژه اگر براي اثبات امامت حضرت باشد.
ثانياً: اگر سؤال را هم كلي فرض كنيم، ميتوان گفت كه چون در نوع قريب به اتفاق مراودات نا مشروع در حال جواني دخول صورت ميگيرد، نفس مراوده نا مشروع اماره شرعي بر تحقق دخول بوده و ادعاء فاعل در اين زمينه پذيرفته نيست، و احتمال اماره شرعي بودن هم براي صحت استناد به روايت كافي است
سبزواري درباره اين دو روايت ]كه در واقع يك روايت است[ ميگويد: «و دلالتهما علي التحريم غير واضحة»، اشكال ايشان ميتواند از اين جهت باشد كه در پاسخ امامعليه السلام به حرف «لا» اكتفاء شده، اين «لا» ميتواند نافيه باشد نه ناهيه، و بنابراين مبنا كه جمل خبريه كه به داعي طلب بكار ميروند ظاهر در تحريم نيستند استدلال به روايت مشكل ميگردد، ولي اصل اين مبنا نادرست است، پس در دلالت روايت بر تحريم شبهه اي نيست.
[28]. مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج 7، ص: 301
[29]. جامع المقاصد في شرح القواعد، ج 12، ص: 328
[30]. الفقه – فقه الرضا، ص: 278
[31]. الانتصار في انفرادات الإمامية، ص: 266
[32]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 432
[33]. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج 2، ص: 529
[34] ـ (توضيح بيشتر) اشكال: در غيبة طوسي: 408 با اسناد خود از روح بن ابي القاسم بن روح نقل ميكند: «لمّا عمل محمد بن علي الشلمغاني كتاب التكليف قال الشيخ يعني ابا القاسم رضيالله عنه اطلبوه اني لا نظره فجاؤو ابه فقراً من اوّله الي آخره فقال ما فيه شيء الاّ و قد روي عن الائمة الاّ موضعين او ثلاثة فانّه كذب عليهم في روايتها لعنة الله»، بنابراين جلّ كتاب تكليف روايت ميباشد، و بعيد بنظر ميرسد كه دو يا سه موضع استثناء شده، مورد بحث ما را شامل گردد پاسخ: صرف نظر از عدم صحت سند نقل فوق، و با پذيرش استبعاد مزبور، از كلام حسين بن روح بر نميآيد كه كتاب فوق به عنوان يك كتاب روايي به معناي دقيق آن تلقي ميگردد، بلكه شايد مراد اين باشد كه كتاب تكليف همچون نهايه شيخ طوسي و مقنع صدوق و مقنعه مفيد كتابي است بر پايه روايات مرويه از ائمه و با الفاظ آن، البته ممكن است گاه استنباطات مختصري هم در اين كتاب همچون ساير كتب مشابه رخ داده باشد، بنابراين ممكن است عبارت تكليف شلمغاني، همچون عبارت نهايه شيخ طوسي و مقنعه مفيد در بحث ما استنباط مولف از روايت محمد بن مسلم باشد بنابراين روايت جديدي بشمار نميآيد.
[35]. الانتصار في انفرادات الإمامية، ص:262و263
[36]. الانتصار في انفرادات الإمامية، ص: 266
[37]. (توضيح بيشتر) حال اگر بگوييم كه سيد مرتضي در عبارت فوق به تمام ادله بحث زناي به ذات بعل ناظر است باز نميتوان از آن به وجود روايتي در مورد زناي به عمه ـ به خصوص ـ استناد كرد، چون هر چند سيد بحث را با زناي به عمه يا خاله آغاز ميكند ولي در نقل اقوال عامه به ثبوت تحريم مصاهرت در مورد زنا به طور كلي و انكار آن به طور عام ناظر است نه تنها در خصوص زناي به عمه يا خاله، بنابراين ا گر بگوييم كه ايشان به دليل جدلي در مقابل نظرات عامه هم متوسل شده يعني به روايات معروفه در مسأله زنا اشاره دارد، اين روايات همان روايات عام تحريم مصاهرتي ميباشد كه اخبار معروفه اي است و در كتب حديثي به تفصيل آمده و بحث آن در جلسات قبل گذشت، در ادله استدلال سيد مرتضي هم ادله ايشان در مورد تحريم مصاهرتي در مورد زنا به طور كلي ميباشد (يعني حرمت مزني بهاي پدر بر پسر و حرمت مادر و دختر مزني بها بر زاني) نه خصوص حرمت دختر عمه يا دختر خاله در صورت زناي به مادر آنها پس به هر حال از عبارت سيد مرتضي ثبوت اخبار در مسأله زناي به عمه ـ به خصوصه ـ استفاده نميشود.
[38]. النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، ص: 453
[39]. المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 501
.[40] الكافي (ط – الإسلامية)، ج 7، ص: 299
[41]. (توضيح بيشتر) نص وارد در تحريم مصاهرتي در زناي به خاله هم مؤيّد تحريم مطلق است.
[42]. استاد ـ مدظلّه ـ در درس به اهم اقوال علماء در مسائل مختلف مربوط به تحريم مصاهرتي اشاره كردند، در يادداشتهاي ايشان به تفصيل اقوال علماء آمده و نيز چكيده اين اقوال را نيز مرقوم داشتهاند كه به جهت تكميل بحثهاي گذشته متن استاد ـ مدظلّه ـ را درباره چكيده اقوال در اين قسمت درج کردیم.
[43]. الكافي في الفقه، ص: 286
[44]. النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، ص: 452
[45]. المهذب (لابن البراج)، ج 2، ص: 183
.[46] غنية النزوع إلى علمي الأصول و الفروع، ص: 337
.[47] الوسيلة إلى نيل الفضيلة، ص: 294
[48]. إصباح الشيعة بمصباح الشريعة، ص: 398
[49]. إيضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد، ج 3، ص: 63
[50]. اللمعة الدمشقية في فقه الإمامية، ص: 178
[51]. غاية المراد في شرح نكت الإرشاد، ج 3، ص: 157
[52]. التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، ج 3، ص: 70
.[53] المهذب البارع في شرح المختصر النافع، ج 3، ص: 263
[54]. المقتصر من شرح المختصر، ص: 234
[55]. غاية المرام في شرح شرائع الإسلام، ج 3، ص: 52
.[56] جامع المقاصد في شرح القواعد، ج 12، ص: 286
.[57] الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (المحشى – كلانتر)، ج 5، ص: 182
[58]. مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج 7، ص: 298
[59]. حاشية الإرشاد، ج 3، ص: 153
.[60] نهاية المرام في شرح مختصر شرائع الإسلام، ج 1، ص:148و149
.[61] مفاتيح الشرائع، ج 2، ص: 241
[62]. كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، ج 7، ص:
[63]. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج 23، ص: 479و483
[64] ـ قال في المناهل: 538: و قد حكاه (اي نشر الزنا الحرمة) السيد الاستاد قدس سرّه في المصابيح عن جمع كثير قائلاً هذه المسألة احدي المشكلات… و في كنز الفوائد و شرح النافع و المسالك الجواديه انّه قول الاكثر، و في ص 540 س 4، منه: في المصابيح قائلاً يدلّ علي المشهور فتوي المعظم الاجماع المنقول و اتفاق المتأخرين.
[65]. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج 29، ص: 363
[66]. غنية النزوع إلى علمي الأصول و الفروع، ص: 337
[67]. فقه القرآن (للراوندي)، ج 2، ص: 81
[68]. فقه القرآن (للراوندي)، ج 2، ص: 92 و 93.
[69]. المبسوط في فقه الإمامية، ج 4، ص: 208
[70]. التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص: 155
.[71] روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج5، ص: 301
.[72] مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3، ص: 45
[73]. زبدة البيان في أحكام القرآن، ص: 523
[74]. تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 326
[75]. جامع الخلاف و الوفاق، ص: 432
[76]. الخلاف، ج 4، ص: 310
[77]. التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص: 160
[78]. تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 282
[79]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 415و419
.[80] المقنعة (للشيخ المفيد)، ص:504
[81]. المراسم العلوية و الأحكام النبوية، ص: 149
[82]. كشف الرموز في شرح مختصر النافع، ج 2، ص: 135
[83]. کنز الفوائد ظاهرا فتوا نمیدهد فقط قائلین به حرمت و عدم حرمت را بر میشمارد. كنز الفوائد في حل مشكلات القواعد، ج 2، ص: 354.
[84]. العويص – جوابات المسائل النيسابورية، ص: 25
[85]. المقنع (للشيخ الصدوق)، ص: 325
[86]. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج 2، ص: 524
[87]. نزهة الناظر في الجمع بين الأشباه و النظائر؛ ص: 98
[88]. كفاية الأحكام، ج 2، ص: 131-134
[89]. رياض المسائل (ط – الحديثة)، ج 11، ص: 193-202
[90]. المسائل الناصريات، ص: 318
[91]. الانتصار في انفرادات الإمامية، ص: 266
.[92] رسائل الشريف المرتضى، ج 1، ص: 232
.[93] فقه القرآن (للراوندي)، ج 2، ص: 92
[94]. نزهة الناظر في الجمع بين الأشباه و النظائر، ص: 95
.[95] تذكرة الفقهاء (ط – القديمة)، ص: 633
[96]. التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، ج 3، ص: 71
[97]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج 2، ص: 233
[98]. تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية (ط – الحديثة)، ج 3، ص: 465
[99]. غاية المرام في شرح شرائع الإسلام، ج 3، ص: 52
و في المختلف بعد نقل كلام ابن ادريس ـ: و هذا يشعر بعدم جزمه بالتحريم و توقفه فيه و في التنقيح: انّه لم يتوقف (في عدم التحريم بل اختاره).
.[100] كشف الرموز في شرح مختصر النافع، ج 2، ص:136
[101]. نكت النهاية، ج 2، ص: 292
[102]. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج 7، ص: 63
.[103] المقنع (للشيخ الصدوق)، ص: 325
[104]. المسائل الناصريات، ص: 318
[105]. جامع المقاصد في شرح القواعد، ج 12، ص: 327
[106]. مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج 7، ص: 301
[107]. نهاية المرام في شرح مختصر شرائع الإسلام، ج 1، ص: 150و151
[108]. مفاتيح الشرائع، ج 2، ص:241و242
.[109] كفاية الأحكام، ج 2، ص: 134
[110]. المبسوط في فقه الإمامية، ج 4، ص: 203
[111]. إصباح الشيعة بمصباح الشريعة، ص: 398
.[112] تذكرة الفقهاء (ط – القديمة)، ص: 631
.[113] مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج 7، ص: 66
.[114] المهذب البارع في شرح المختصر النافع، ج 3، ص: 255
[115]. المقتصر من شرح المختصر، ص: 233
[116]. غاية المرام في شرح شرائع الإسلام، ج 3، ص: 53
.[117] جامع المقاصد في شرح القواعد، ج 12، ص: 285
.[118] الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (المحشى – كلانتر)، ج 5، ص: 182
[119]. مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج 7، ص: 303
[120]. حاشية الإرشاد، ج 3، ص: 152
[121]. المبسوط في فقه الإمامية، ج 4، ص: 208.
[122]. تذكرة الفقهاء (ط – القديمة)، ص: 631
[123]. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج 2، ص: 535
فيه: عقد الشبهة و وطيء الشبهة فعندنا لا ينشر الحرمة.
.[124] شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج 2، ص: 233
[125]. المختصر النافع في فقه الإمامية، ج 1، ص: 177
[126]. إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان، ج 2، ص: 21.
.[127] قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام، ج 3، ص: 30
.[128] كفاية الأحكام، ج 2، ص: 134
.[129] مفاتيح الشرائع، ج 2، ص: 242
.[130] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج 23، ص: 507
[131]. قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام، ج 3، ص: 33