جلسه 311 – محرماتی که بواسطه مصاهرت پدید می آید – 27/ 1/ 1380
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 311 – محرماتی که بواسطه مصاهرت پدید می آید – 27/ 1/ 1380
زنا موجب تحریم مصاهرتی میشود- زنای شخص مضطر ومکره- بررسی حکم زنای شخص خواب –بررسی ادخال ذکر رضیع و میته و حکم ادخال به میته- حکم زنا با غیر بالغ و زنا با مزنی بهای غیر بالغ- بحثی در باره افضاء
خلاصه درس اين جلسه
در جلسه قبل مسأله زناي شخص مكره و مضطر را بررسي كرديم در اين جلسه ابتدا ادامه آن را پي ميگيريم سپس به بررسي حكم زناي شخص خواب و زنا به ادخال ذكر الرضيع او الميت او بالميتة پرداخته و به دليل انصراف يا اجمال ادله نسبت به اين موارد آنها را موجب نشر حرمت نميدانيم. آنگاه حكم زناي غير بالغ را بررسي كرده و در مورد ام و بنت مزني بها چون الغاء خصوصيت از «رجل» صحيح نيست، قائل به عدم نشر حرمت ميشويم ولي در مورد ازدواج پدر زاني صغير همچنين پسر او با مزني بها به دليل روايت كاهلي قائل به نشر حرمت ميشويم و بالاخره در مورد زناي به غير بالغه با الغاء خصوصيت از «مرأه» در همه موارد اربعه، آن را موجب نشر حرمت خواهيم دانست.
õ õ õ
متن عروه: (مسأله 33): لا فرق في الزنا بين كونه اختيارياً او اجبارياً او اضطرارياً[1]
ادامه بحث در حكم زناي مكره و مضطر
از نظر عرف در جايي كه انسان استحقاق دخول ندارد اگر دخولي و لو مكرهاً يا مضطراً صورت گيرد عنوان «زنا» صدق ميكند. امّا چون مبناي ما در حديث رفع تنها بر رفع مؤاخذات استوار است، لذا اگر زنا از روي اكراه و يا اضطرار واقع شود به اقتضاي اطلاقات ادله نشر حرمت موجب حرمت ام و بنت مزني بها بر زاني و حرمت مزني بها بر پدر و پسر وي كه از احكام وضعيه اين عمل است ميشود.
بلي در دو صورت ميتوان بين اين چهار حكم تفكيك كرد و قائل به حرمت مزني بها بر پدر و پسر زاني و عدم حرمت ام و بنت مزني بها بر زاني شد.
اول: اينكه قائل شويم حرمت ام و بنت مزني بها بر زاني به مناط عقوبت زاني است نه حصول يك نحوه اتصال و قرابت خاصي كه مانع از ازدواج با او گردد، در اين صورت ام و بنت مزني بها بر زاني مكره يا مضطر به دليل حديث رفع كه مؤاخذه و عقوبت را رفع ميكند حلال، ولي مزني بها بر پدر و پسر وي حرام خواهد بود. لكن مناط عقوبت در اين دو مورد محرز نيست بلكه ظاهر فتاواي جمعي از فقها بر اين است كه هر چهار مورد به يك مناط (اتصال و قرابت خاصي) تحريم شده و اگر نپذيريم كه اتحاد مناط حكم در چهار مورد محرز است، ولي قطعاً عدم اتحاد مناط محرز نيست و چون در مورد حرمت مزني بها بر پدر يا پسر زاني ملاك حكم عقوبت نيست پس نميتوان مناط عقوبت را در دو مورد ديگر قطعي دانست. بنابراين تفكيك در احكام اربعه و قول به عدم حرمت ام و بنت مزني بها بر زاني مكره و مضطر و حرمت مزني بها بر پدر و پسر وي صحيح نيست.
ان قلت: شما در مسأله وطي به شبهه گفتيد كه الحاق آن به زنا صحيح نيست، چون ملاك حرمت ابدي در زنا ميتواند عقوبت باشد.
قلت: مجرّد احتمال مناط بودن عقوبت در عدم الحاق وطي به شبهه كافي است ولي در بحث ما براي رفع يد از عمومات نشر حرمت بايد اثبات شود كه مناط حكم زنا، عقوبت است تا در موارد معذوريت مكلف حكم ثابت نباشد.
دوم: مبناي رفع جميع الآثار را در حديث رفع بپذيريم كه در اين صورت نسبت به ام و بنت مزني بها حكومت دارد و رافع حرمت ازدواج آنها با زاني مكره و مضطر است اما نسبت به حرمت مزني بها بر پدر و پسر زاني حكومت ندارد. زيرا حديث رفع تنها نسبت به خود مكره و يا مضطر رافع حكم است نه نسبت به ديگران همچون پدر يا پسر او.
نتيجه: چون ما تعدد مناط را محرز ندانسته و قائل به رفع جميع الآثار در حديث رفع نيستيم، زناي مكره و مضطر را مانند شخص مختار موجب نشر حرمت در همه موارد چهارگانه ميدانيم
بررسي حكم زناي شخص خواب
متن عروه(مسأله 33): و لا (فرق) بين كونه حال النوم او اليقظة… بل لو ادخلت الامرأة ذكر الرضيع في فرجها نشر الحرمة علي اشكال[2] بل لو زنا بالميتة فكذلك علي اشكال ايضاً و اشكل من ذلك لو ادخلت ذكر الميت المتصل و اما لو ادخلت الذكر المقطوع فالظاهر عدم النشر[3].
مراد سيدرحمه الله از زناي حال النوم زنايي است كه در خارج توسط شخص خواب واقع شود نه اينكه در خواب ببيند زنا كرده ولي خارجاً عملي واقع نشده باشد. ايشان مورد را هم مانند زناي مكره و مضطر موجب نشر حرمت ميدانند.
نقل كلام مرحوم آقاي حكيم و مرحوم آقاي خويي
مرحوم آقاي حكيم پس از پذيرفتن صدق عنوان زنا عرفاً، به جهت شمول اطلاقات نسبت به اين مورد، آن را موجب نشر حرمت ميدانند[4].
ولي مرحوم آقاي خويي ميفرمايند: مفهوم زنا متقوم به «قصد» است و چون شخص خواب قصد زنا ندارد، عنوان «زنا» متحقق نيست. حتي رواياتي كه همچون صحيحه عيص بن قاسم[5] ميزان حرمت را «افضاء» دانستهاند نميتواند دليل بر شمول حكم نسبت به موردي كه فاعل مانند شخص خواب، قاصد نيست باشد زيرا «افضاء» به معناي «انهاء» است و مراد در اينجا انهاء العمل الي الزنا است بنابراين در «افضاء» نيز مانند «زنا» قصد، معتبر است لذا زناي شخص خواب موجب نشر حرمت نيست[6].
بررسي كلام مرحوم آقاي خويي (ره)
از عبارت مرحوم آقاي خويي استفاده ميشود كه ايشان علاوه بر «زنا» در مفهوم «افضاء» هم قصد را معتبر ميدانند ولي بنظر ميرسد كه مفهوم «افضاء» معناي اعمّي است زيرا افضاء در لغت به معناي مجامعت است[7]، مفهوم مجامعت و جمع شدن به دخول در خواب بدون قصد و اختيار هم عرفاً صدق ميكند، ولي صدق زنا در موارد عدم اختيار همچون وطي شخص خواب محلّ تأمّل است.
ان قلت: عرفاً زنا تنها در موردي كه فعل انجام شده قبيح باشد اطلاق ميشود و به عبارت ديگر بنظر ميرسد كه از كلمه «زنا» و مشتقات آن عرفاً معناي قبح متبادرشود و لذا در مواردي كه شخص مكلف به جهت عدم اختيار يا جهل در انجام كار معذور است اين واژه اطلاق نميشود.
قلت: كلمه «زنا» همچون قتل نفس ميتواند مفهوم عامّي باشد و تبادر معناي قبح در پارهاي از مصاديق آن باشد و اين معناي قبح در اصل مفهوم عامّ و كلّي آن مندرج نباشد.
به هر حال مرحوم آقاي خويي ادعا ميكنند كه چون در صدق كلمه «زنا» يا «افضاء» اختيار و قصد معتبر است، شامل زناي شخص خواب نميشود و مرحوم آقاي حكيم زناي شخص خواب را عرفاً زنا ميدانند و هيچ كدام بر مدعاي خود نه تقريبي ميآورند و نه مثالي ذكر ميكنند، ولي ما در اينجا بحث را به گونهاي ديگر دنبال ميكنيم كه نياز به فهم مدلول «زنا» و مانند آن نداشته باشد.
مختار ما در اين مسأله
به نظر ما حتي اگر كلمه «زنا» يا «افضاء» را از نظر لغت اعم دانسته و قيد اختيار و قصد را در آن معتبر ندانيم باز در اين گونه موارد نادر ميتوان ادعاي انصراف يا لا اقل وجود قدر متيقني كه موجب اجمال شود[8] نمود. البته ما قائل نيستيم كه در همه جا الفاظ از افراد نادر منصرف است و يا وجود قدر متيقن موجب اجمال لفظ نسبت به فرد غير متيقن ميشود، ولي گاهي با توجه به تناسبات حكم و موضوع، عرف در شمول لفظ نسبت به يك فرد نادر به ترديد ميافتد و بدون سؤال مجدد قائل به شمول لفظ به آن فرد نادر نميگردد. مثلاً دخولي كه موجب استقرار تمام المهرشود را عرف از دخول شخص خواب كه توسط زن اعمال شده و فرد نادري است، منصرف ميداند و يا اگر براي «اكل» حكم خاصي بود هر چند در ماده يا هيأت «اكل» اختيار فاعل نخوابيده ولي گاهي با ملاحظه تناسبات حكم و موضوع در بعضي موارد، عرف نسبت به شمول حكم به اكل در خواب به مشكل ميافتد و لفظ را از اين جهت مجمل يا منصرف ميبيند.
در اينجا نيز و لو ما معناي لفظ را از نظر لغت عام بدانيم لكن بي ترديد، عرف نسبت به ترتب اين احكام بر زناي شخص خواب به مشكل ميافتد و اگر با توجه به تناسبات حكم و موضوع، لفظ را از آن منصرف نداند لا اقل به خاطر وجود قدر متيقن (= زناي شخص بيدار) نسبت به زناي شخص خواب متحير ميماند و لفظ را نسبت به اين گونه افراد مجمل ميداند لذا چنين مواردي مصداق اصالة العموم و الاطلاق نيست[9] و موجب نشر حرمت نيست.
حکم ادخال ذکر رضيع و ميته و حکم ادخال به ميته
همين تقريب نسبت به فقرات ديگر اين مسأله يعني ادخال المرأه ذكر الرضيع في فرجها و زناي بالميتة و ادخال المرأة ذكر الميت المتصل نيز جاري است و اطلاقات شامل اين موارد نميشود لذا نميتوان حكم به نشر حرمت در اين موارد كرد. از همه واضح تر عدم شمول عنوان «زنا» نسبت به ادخال الذكر المقطوع است لذا عدم نشر حرمت در اين مورد قطعي و مسلم است.
بررسي حكم زناي غير بالغ
متن عروه(مسأله33): و لا (فرق) بين كون الزاني بالغاً او غير بالغ و كذا المزني بها[10]
استدلال مرحوم آقاي خويي
مرحوم سيد زناي غير بالغ را همانند بالغ موجب نشر حرمت ميدانند ولي مرحوم آقاي خويي ميفرمايند: موضوع در تمام روايات باب «رجل» و «شاب» است و اين دو عنوان شامل غير بالغ نيست و چون احتمال دارد اين احكام از باب تاديب و عقوبت جعل شده باشد نميتوان از بالغ الغاء خصوصيت كرد و حكم را نسبت به غير بالغ هم شامل دانست همان گونه كه عين اين مطلب را در باب لواط صغير قائل شده ايم. بلي تنها در مسأله حرمت مزني بها بر پدر زاني، معتبره كاهلي در مورد خصوصي صبي وارد شده است. عبدالله بن يحيي الكاهلي قال: سئل ابو عبداللهعليه السلام و انا عنده عن رجل اشتري جارية و لم يمسّها فامرت امرأته ابنه و هو ابن عشر سنين ان يقع عليها فوقع عليها فما تري فيه؟ فقال اثم الغلام و اثمت امه و لا اري للاب اذا قربها الابن ان يقع عليها الحديث[11] و چون اتحاد مناط در همه احكام اربعه ثابت نيست تنها در خصوص اين مورد ممكن است به اين دليل تمسك شود. سپس ميفرمايند: ولي چون همين قضيه در نقل ديگر هم آمده و در آن امام صادقعليه السلام به جواز امساك و عدم تحريم حكم نمودهاند[12] و اين دو روايت ناظر به دو قضيه نيست تا بتوان بين آن دو به زناي قبل از وقاع پدر و بعد از وقاع او حمل كند (چنانچه شيخ طوسيرحمه الله چنين جمع كرده است[13]) لذا با تعارض در نقل در يك قضيه واحده هر دو از حجيت ساقط ميشوند. بنابراين زناي صبي غير بالغ موجب حرمت مزني بها بر پدرش مانند ديگر موارد نميشود[14].
مناقشه بر كلام مرحوم آقاي خويي
اولاً: ثابت نيست كه هر دو روايت از يك قضيه واحدهاي كه در خارج واقع شده سؤالي نموده باشند چون زنان نوعاً از اينكه شوهرانشان با ديگري ازدواج كنند يا با امهاي معاشرت داشته باشند پرهيز دارند لذا اينكه به فرزندان غير بالغ كه هنوز خود را چندان مكلف به رعايت حلال و حرام نميدانند يا هنوز با مسائل شرعي آشنا نشدهاند دستور ميدهند كه با جاريه پدر وقاع كرده و پدر را از مباشرت با كنيزش محروم كنند، اين امري است عادي و تعدد چنين وقايعي در خارج و تكرر سؤال از حكم آن، دور از انتظار نيست. در خود اين دو روايت هم قرينهاي بر اتحاد قضيه وجود ندارد تا جمعي كه شيخ طوسيرحمه الله كرده صحيح نباشد.
ثانياً: بر فرض كه هر دو فرمايش امامعليه السلام ناظر به يك واقعه باشد باز منافاتي بين دو كلام نيست زيرا عدم تحريم در روايت مرازم با توجه به اينكه ميفرمايد: بعض هؤلاء از من پرسيد و من چنين جوابي دادم، از باب تقيه بوده چون وجهي ندارد كه هنگام بيان حكم بفرمايند من به بعضي از آنها اين گونه جواب دادم جز اينكه اشاره به تقيهاي بودن حكم كنند و اينكه حساب آنها از پيروانشان جدا است. لذا حرمت مزني بها بر پدر با وقاع پسر غير بالغ بلا اشكال است.
حال آيا ميتوان اين حكم را به دليل همين روايت به موارد ديگر هم تسري داد؟
نسبت به حرمت ام و بنت مزني بها بر خود كسي كه پيش از بلوغ زنا كرده خيلي مشكل است چون اتحاد مناط را ما احراز نكرده ايم و با وجود احتمال اينكه حرمت در اين دو مورد از باب تاديب و عقوبت باشد، نميتوان حرمت را به آن دو تسرّي داد.
بلي بعيد نيست بتوان حكم حرمت مزني بها بر فرزند شخصي كه پيش از بلوغ زنا كرده را از آن فهميد زيرا متفاهم عرفي، عدم فرق بين پدر و پسر در اين مسأله است و تفكيك بين مناط اين دو و اينكه بر پدر حرام ولي بر پسر حرام نشود بسيار مستبعد است. زيرا در محيطي كه با اين عمل همه حرمت را هم براي پدر و هم پسر هر دو حاصل ميدانند، تفرقه بين اين دو حكم بدون دليل خاصي كه تفكيك كرده باشد مشكل است.
نتيجه اينكه زناي غير بالغ موجب نشر حرمت مزني بها بر پدر و پسرش ميشود اما موجب نشر حرمت ام و بنت مزني بها بر خودش نيست.
بررسي حكم زنا به مزني بهاي غير بالغه
در مورد مزني بها موضوع حرمت در روايات باب «امراة» است نه انثي، و «امرأه» در مقابل «رجل» است كه شامل غير بالغ نميگردد. ولي همان گونه كه مرحوم آقاي خويي هم فرمودهاند[15] بعيد نيست بتوان الغاء خصوصيت كرد زيرا اگر حرمت به مناط عقوبت باشد بايد در مورد زناي به صغيره شديد تر برخورد شود و لذا در بحث «افضاء» براي صغيره حرمت ابد جعل شده كه براي كبيره نيست. و اگر به مناط حصول قرب و اتصال خاص باشد، باز فرقي بين كبيره و صغيره نيست و عرف خصوصيت بلوغ را الغاء ميكند. نتيجه اينكه زناي به غير بالغه موجب نشر حرمت در تمام موارد اربعه ميشود.
كلمات برخي از لغويان درباره «افضاء»
كتاب العين: افضي فلان الي فلان اي وصل اليه، و اصله انّه صار في فرجته و فضائه[16]
الصحاح: افضي الرجل الي امرأته: باشرها و جامعها[17]
لسان العرب: افضي الرجل: دخل علي اهله، و افضي الي المرأة: غشيها، و قال بعضهم: اذا خلابها فقد افضي، غشي او لم يغش، و الافضاء في الحقيقة الانتهاء، و منه قوله تعالي: ﴿و كيف تأخذونه و قد افضي بعضكم الي بعض﴾[18]، اي انتهي و أوي، عدّاه ب «إلي» لان فيه معني الوصل، كقوله تعالي: ﴿احلّ لكم ليلة الصيام الرفث الي نساءكم[19]﴾[20].
در لسان العرب عبارت كتاب العين و صحاح نيز آورده شده است.
القاموس: أفضي… اليها: جامعها، او خلابها، جامع ام لا[21]
مجمع البحرين: قوله تعالي: ﴿افضي بعضكم الي بعض[22]﴾ [21/3] اي انتهي اليه فلم يكن بينهما حاجز عن الجماع، يقال: افضي الرجل الي جاريته: جامعها، و افضي الي الاخري: صار اليها قال بعضهم: الافضاء ان يخلوا لرجل بالمرأة جامعها او لم يجامعها و عن الشيخ ابي علي: الافضاء الي الشيء الوصول اليه بالملامسة، و اصله من الفضاء و هو السعة[23].
«õوالسلامõ»
.[1] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 832
[2]. ظاهر كلمه «علي اشكال» پس از ذكر فتوا اين است كه احتياط در اين موارد احتياط استحبابي است.
[3]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 832و833
[4]. مستمسك العروة الوثقى، ج 14، ص:223-227
[5]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 415
[6]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 325و326
[7]. (توضيح بيشتر) در صحاح، قاموس و غير آن افضاء را به مجامعت معنا كردهاند، البته در قاموس معناي مجرد خلوت با زن را (خواه به مجامعت بيانجامد يا نيانجامد) براي افضاء ذكر كرده است ولي اين معنا در روايات خصوصاً روايت محلّ بحث ما قطعاً مراد نيست.
به هر حال از كلمات اهل لغت بر ميآيد كه افضاء در اصل لغت به معناي وصول به فرجه و فضاي شي يا شخص ديگر ميباشد، و لذا وقتي گفته ميشود «افضي الرجل الي امرأته»، معناي كنايي مجامعت از اين جمله استفاده مي گردد، وصول، در موارد نزديكي غير اختياري هم به روشني صدق ميكند، بنابراين اگر در اطلاق مجامعت در موارد عدم اختيار ترديد كنيم، در شمول واژه «وصول» در اين موارد نميتوان تأمّل نمود، در ضميمه درس برخي از عباير لغويان را درباره لفظ افضاء خواهيم آورد.
[8]. انصراف به اين معنا است كه دليل قطعاً اين موارد را نميگيرد، البته ممكن است حكم ثبوتي تعميم داشته باشد ولي اين دليل به تعميم نظر ندارد، ولي در قدر متيقن دليل اجمالي دارد و ممكن است مراد از آن عام باشد. بهرحال هر دو تنها نسبت به مورد اقلّ اعتبار و حجّيت دارد.
[9]. ما مكرّر گفتهايم كه مواردي كه عرف در فهم مفاد به ترديد ميافتد و به طور روشن حكم مسأله را از دليل استفاده نميكند مشمول اصالة العموم يا اصالة الظهور نيست و به طور كلي ما دليلي نداريم كه در باب الفاظ، ظنّ حجّت باشد، بلكه محاورات بر مبناي اطمينان نوعي با غفلت نوعي از احتمال خلاف استوار است و در بحث ما قطعاً اطمينان نوعي يا غفلت نوعي در كار نيست.
[10]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 832
[11] الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 419
[12]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 419
مرازم قال سمعت ابا عبداللهعليه السلام و سئل عن امرأة امرت ابنها ان يقع علي جارية لابيه فوقع فقال: اثمت و اثم ابنها و قد سألني بعض هؤلاء عن هذه المسألة فقلت له امسكها فانّ الحلال لا يفسده الحرام.
.[13] تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 283
[14]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 326و327
[15]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 327
.[16] كتاب العين، ج 7، ص: 64
.[17] الصحاح – تاج اللغة و صحاح العربية، ج 6، ص: 2455
.[18] سوره نساء، آیه، 21
.[19] سوره بقره، آیه، 187
[20]. لسان العرب، ج 15، ص: 157
[21]. تاج العروس من جواهر القاموس، ج 20، ص: 52
[22]. سوره نساء، آیه، 21
[23]. مجمع البحرين، ج 1، ص: 330و331