جلسه 326 – محرماتی که بواسطه مصاهره پدید می آید – 18/ 2/ 1380
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 326 – محرماتی که بواسطه مصاهره پدید می آید – 18/ 2/ 1380
حرمت جمع بین دو خواهر- حکم عقد بین دو خواهر که با عقد واحد انجام شده است- ملازمه داشتن حکم عقد واح بین دو خوههر با عقد واحد بین ینج زن برای یک مرد- بررسی روایات- عدم تعدی حکم از اصیل به وکیل
خلاصه درس قبل و اين جلسه
بحث درباره مسأله 44 از فصل محرمات بالمصاهرة عروة بود. مرحوم سيد پس از فتوي به بطلان عقد مقارن دو خواهر، فرمودهاند: ممكن است كسي به استناد روايت (جميل بن درّاج) قائل به تخيير ـ و اختيار زوج در برگزيدن هر يك از دو خواهر بنا بر خواسته خود ـ گردد.
در جلسه قبل روي فرض اعتبار سند، تقريباتي را براي توجيه دلالت روايت مطرح ساختيم. در اين جلسه، نخست ملازمه بين دو مسأله ـ جمع الاختين و جمع الخمس از نظر حكم تخيير ـ را مردود دانسته، و يادآور خواهيم شد كه اختلاف كيفيت نقل روايت در مسأله، مربوط به خصوصِ جمع بين الاختين است. آنگاه با نقل روايت عنبسة بن مصعب، پس از نقل توجيه مرحوم شيخ طوسي، نظر خود را در مورد جمع بين روايت عنبسة و جميل مطرح خواهيم ساخت. در پايان، نظر مرحوم آقاي خويي را در مورد عدم شمول دليل توكيل نسبت به تزويج فاسد، نادرست شمرده، و تقريب بهتري را براي اثبات صحت عقد اصيل و بطلان عقد وكيل بيان خواهيم نمود كه ناتمامي اين تقريب را نيز اثبات كرده، درنتيجه بطلان هر دو عقد را (در غير مورد نص) نتيجه ميگيريم.
õ õ õ
بررسي وجود ملازمه يا عدم ملازمه بين جمع دو خواهر و جمع پنج زن به عقد واحد از نظر حكم تخيير
نظر قائلان به ملازمه بين دو مسأله و تقريبي بر تخيير در جمع بين دو خواهر
مرحوم صاحب حدائق دو مسأله را از يك باب دانسته اند[1]. مرحوم فاضل مقداد نيز در تنقيح[2] و شيخ مفلح صيمري در غاية المرام[3] فرمودهاند: هر كس در مورد جمع پنج زن به عقد واحد قائل به تخيير شده، در جمع بين الاختين نيز حكم تخيير را پذيرفته است.
اگر ما اين ملازمه را بپذيريم، ميتوانيم براي اثبات حكم تخيير در جمع بين الاختين بدان استناد كنيم، چون اختلاف نقلي كه بين كافي[4] و تهذيب[5] از يك سو و فقيه[6] از سوي ديگر در اسناد و ارسال روايت جميل وجود دارد، مخصوص مسأله جمع بين الاختين است. ولي در مسأله جمع پنج زن، اختلافي در اسناد روايت نيست، كافي نيز به سند صحيح از ابن ابي عمير عن جميل بن درّاج عن ابي عبدالله«عليه السلام»، تخيير در اين مسأله را نقل كرده است[7] و قطعاً معارضي هم در كار نيست.
بنا بر اين اگر ما در قطعه مربوط به مسأله جمع بين الاختين، نقل مسند فقيه را به جهت معارضه از كار بيندازيم، در نتيجه از اين قطعه روايت دليلي بر حكم اين مسأله نفياً و اثباتاً نخواهيم داشت، ولي با عنايت به ملازمه دو باب، ميتوان حكم اين مسأله را از مسأله جمع بين پنج زن استفاده كرد.
نقد تقريب مذکور
اولاً: ملازمه بين دو مسأله ثابت نيست و فقهاء هم حكم دو مسأله را يكسان ندانستهاند، برخي از فقهاء همچون ابن حمزه در وسيله[8] و قطب الدين كيدري در اصباح[9]، با اين كه در باب جمع بين پنج زن قائل به تخيير شدهاند، جمع بين دو خواهر به عقد واحد را باطل دانستهاند، بعضي هم مثل مرحوم علاّمه در قواعد در مسأله جمع بين اختين فتوا به بطلان داده[10] ولي در مسأله جمع بين پنج زن مردّدند.[11]
ممكن است وجه تفكيك بين دو مسأله همين باشد كه در مسأله جمع بين پنج زن، تعارضي از جهت روايات در كار نيست، بلكه در مسأله مشابهي حكم به تخيير شده است: اگر غير مسلماني بيش از چهار زن داشته و مسلمان شود، روايت[12] و فتوي بر اين است كه چهار زن را انتخاب و بقيه را رها كند.
ثانياً: بر فرض بپذيريم كه فقهاء همگي قائل به ملازمه بين دو مسأله بوده و هيچ كس به دو حكم مختلف در مورد اين دو مسأله فتوا نداده است، ولي اين اجماع مركب تا به اجماع بسيط باز نگردد اعتبار ندارد. در مسأله ما در صورتي ميتوان به اجماع فقها استناد جست كه ثابت شود كه دليلي شرعي بدست فقها رسيده كه نبايد بين اين دو مسأله تفرقه قائل شد، اگر چنين دليلي ثابت شود، بالطبع اختيار قول سوم و تفصيل دادن بين دو مسأله، با اجماع ناسازگار است، ولي چگونه ميتوان چنين دليلي را ثابت كرد؟ آري اگر ذوق عرفي بر ملازمه بين دو مسأله حكم ميكرد، همين مقدار براي اثبات حكم كافي بود،[13] ولي ذوق عرفي در كار نيست. البته از مسأله كافري كه مسلمان شده و بيش از چهار زن دارد، ممكن است بالملازمه العرفيه حكم مسأله جمع بين پنج زن را استفاده كرد (كه البته در آن هم تأمل است). و به هر حال استفاده حكم مسأله جمع بين دو خواهر از مسأله اسلام كافر يا مسأله جمع بين پنج زن، با ملازمه عرفيه امكانپذير نيست.
بنابراين برای اثبات حكم تخيير در مسأله جمع بين الاختين بايد با همان تقريبي كه در جلسه قبل آورديم استدلال كرد.
در ادامه بحث جلسه قبل بررسي روايت «عنبسه بن مصعب» كه ميتوان به عنوان معارض روايت« جميل» به شمار آيد لازم است، البته مشابه آن در نقل دعائم الاسلام به گونه مرسل آمده كه از جهت سندي قابل اعتماد نيست، ولي نقل عنبسه را ميتوان تصحيح كرد.[14]
بررسي روايت عنبسة بن مصعب
متن حديث:
«الحسن بن محبوب عن علي بن رئاب عن عنبسة بن مصعب قال سألت اباعبدالله«عليه السلام» عن رجل كانت له ثلاث نسوة فتزوج عليهن امرأتين في عقد واحد (عقدة واحدة، فقيه) فدخل بواحدة منهما، ثم مات؟ فقال ان كان دخل بالمرأة الّتي بدأ باسمها و ذكرها عند عقد النكاح، فانّ نكاحها جائز و لها الميراث و عليها العدّة، و ان كان دخل بالمرأة الّتي سمّيت و ذكرت بعد ذكر المرأة الأولي فانّ نكاحها باطل و لاميراث لها و عليها العدّة».[15]
فقيه نيز روايت را از طريق ابن ابي عمير از عنبسه بن مصعب نقل كرده است.[16]
تذكري درباره اشتباه جامع الاحاديث
روايت عنبسة در سه جاي تهذيب نقل شده است. در جلد 7 پس از نقل حديث، عنواني را براي ورود به مبحث تزويج پنج زن آورده[17] كه از خود مرحوم شيخ است و در دو جاي ديگر از تهذيب[18]، اين عنوان نيامده است. اما در جامع الاحاديث اشتباهاً آن را به عنوان بخشي از حديث نقل كرده است. البته در چاپهاي جديد تهذيب، آن قسمت را به طور واضح، از حديث جدا كردهاند.
توضيح مختصري از حديث عنبسة
مردي سه زن داشته، با عقد واحد دو زن ديگر را تزويج كرده، و پس از دخول با يكي از آنان، از دنيا رفته است. حضرت ميفرمايند. اگر به فردي كه نخست نامش برده شده، نزديكي كرده، نكاحش صحيح، ارث نيز ميبرد و بايد عده وفات بگيرد. ولي اگر دخول نسبت به فرد دوم انجام گرديده، نكاح او باطل، ارث هم نميبرد، و بايد عدّه شبهه نگه دارد.[19]
بنابراين، طبق اين حديث، ميزان تشخيص زوجه واقعي از غير او، عبارت از تقدّم ذكري و اسبقيت نام در موقع اجراي صيغه عقد است، كه با تخيير مستفاد از روايت جميل بن درّاج سازگار نبوده و به حسب ظاهر، دو روايت معارض هستند.
جمع دو روايت عنبسه و جميل
صاحب حدائق نخست ميفرمايد: لااعرف وجهاً للجمع بينهما[20] سپس توجيهي را مطرح فرموده كه ظاهراً همان فرمايش مرحوم شيخ است.
فرمايش مرحوم شيخ طوسي در جمع بين دو روايت
مرحوم شيخ طوسي در نهاية، و به تبع ايشان ابن برّاج در مهذّب[21]، دو روايت را جمع كرده و ميفرمايد: فان كان قد عقد عليهما بلفظ واحدة ثمّ دخل بواحدة منهما كان عقدها ثابتاً و يخلّي سبيل الاخري، فان كان عقد عليهما بلفظتين ثمّ دخل بالّتي بدأ باسمها عقدها صحيحاً و ان دخل ذكرها ثانياً كان النكاح باطلاً و تلزمها العدة لاجل الدخول.[22]
ايشان روايت تخيير را بر موردي حمل نموده كه عقد واحد بالفظ واحد انجام گرفته، والبته در صورت نزديكي كردن به يكي از آنها، تعيّن پيدا ميكند و تخيير از بين ميرود. ليكن مورد اسبقيت را جايي دانسته كه عقد واحد با دو لفظ تحقق يافته است.
جمع دو روايت بر اساس نظر ما
انشاء صيغه ممكن است به يكي از دو صورت زير انجام گردد:
1ـ با تقديم لفظ نكاح مثل: انكحت هنداً و زينبَ
2ـ با تأخير لفظ نكاح مانند: هند و زينب انكحتهما او منكوحتان يا هنداً و زينب انكحت
به نظر ميرسد چنانچه از قبيل نوع اول باشد يعني انكحت را بگويند سپس اسامي را بياورند، در اين صورت عقد بر اسمي كه اول برده شده، واقع ميگردد و عقد دومي باطل است. در مورد پنج زن نيز عقد پنجمي باطل خواهد بود.
اما اگر به صورت دوم باشد يعني نخست اسامي را ذكر كرده، سپس انكحت يا انكحتهما يا منكوحتان ـ و در مورد پنج زن انكحتهنّ يا منكوحات ـ را بياورد، در اين صورت، تقدم ذكري تأثير نداشته و با انتخاب، متعين ميگردد.
بنابراين ميتوان روايت عنبسه را حاكي از موردي دانست كه صيغه به صورت اول انشاء شود و طبعاً صحّت عقد مربوط به زني است كه نامش مقدم ذكر شده است. و روايت جميل را بر مواردي كه به شكل دوم انشاء ميگردد حمل نموده، تخيير را مخصوص چنين مواردي بدانيم.
بعيد نيست كه منظور مرحوم شيخ نيز از «لفظ واحد»، عبارت از صورت دوم باشد كه صيغه عقد با لفظ واحدي مثل انكحتهما يا منكوحتان، هر دو اسم را در عرض هم شامل ميگردد و اسبقيتي مطرح نيست و منظور از «لفظتين» نيز صورت اول باشد كه انشاء نكاح، نخست بر اسمِ مقدّم داخل گشته، سپس نام بعدي را شامل ميگردد و طبيعتاً عقد مقدم صحيح و عقد دومي باطل خواهد بود.
ان قلت: علقه زوجيت به ايجاب فقط تحقق نمييابد، بلكه قبول هم در تحقق آن نقش دارد، پس وقتي گفته شود: انكحت هنداً و زينبَ، با مجرّد گفتن «انكحت هنداً» زوجيت تحقق نمييابد، بلكه بايد زمان قبول را هم در نظر گرفت.
قلت: اولاً: ممكن است قبول مقدم باشد و دليلي بر بطلان قبول مقدم نداريم، در جايي كه قبول مقدم باشد، تماميت عقد با ايجاب متأخر است.
ثانياً: ميتوان گفت كه مقتضي براي علقه زوجيت، همان ايجاب است، و قبول به منزله شرط متأخر براي تأثير ايجاب است بنابراين ميتوان تقدم و تأخر را فقط در مورد ايجاب به حساب آورد، و اگر اين امر بر طبق قاعده اوليه هم نباشد، ميتوان با عنايت به روايت خاصه مسأله به آن ملتزم شد.[23]
به هر حال اين گونه جمع بين روايت جميل و روايت عنبسه بن مصعب جمعي عرفي است و عرف از قبول آن اباء ندارد، ولي حمل روايت جميل بر صورت امساك به عقد جديد، بسيار حمل مستبعدي است و پذيرفتني نيست، به ويژه با عنايت به اين كه در مورد مشابه آن در مسأله اسلام كافر، بي ترديد شوهر در اختيار هر يكي از همسران خود مخيّر است و نياز به عقد جديد ندارد.
گفتني است كه صورتي كه در روايت جميل حكم به تخيير شوهر شده، صورتي است كه هر دو عقد، با يك صيغه انجام گرفته باشد[24]، ولي اگر عقدها دو صيغه باشد، روايت شامل آن نميگردد و بايد حكم به بطلان هر دو عقد نمود، لحن كلام سيد اين است كه حكم صورتي كه عقدها با يك صيغه باشد با صورتي كه عقدها با دو صيغه باشد (يكي توسط خود شخص و ديگري توسط وكيل او صورت گرفته) يكسان است[25] يا در هر دو قائل به تخيير ميشويم يا در هر دو صورت قائل به بطلان ميگرديم، ولي اين مطلب صحيح نيست، بلكه ما فقط به مورد روايت (صيغه واحده) اكتفاء ميكنيم، در ساير موارد طبق قاعده حكم به بطلان هر دو عقد ميكنيم.
عدم تعدّي حكم تخيير از اصيل به وكيل
كلام مرحوم آقاي خويي
ايشان فرمودهاند: اينكه ما تخيير را پذيرفتيم تنها مربوط به جايي است كه تزويج اختين توسط شخص زوج انجام گيرد، اما اگر عقد يكي از آنان را خودش و عقد ديگري را وكيل زوج انشاء كند، چون تخيير خلاف قاعده است، نميتوان از مورد نص تعدي نمود بلكه بايد به مورد روايت بسنده كرد. آنگاه ميفرمايند: چون دايره وكالت ضيق است و شامل تزويج فاسد نميگردد، بنابراين، بطلان، اختصاص به عقد وكيل خواهد داشت و عقد زوج بلامزاحم و صحيح خواهد بود.[26]
نقد کلام مرحوم آقای خويی
اين قسمت كلام ايشان كه نميتوان از مورد نصّ تعدي كرد صحيح ميباشد، ولي اين قسمت كه دايره وكالت ضيق است، به نظر ميرسد كه مبتني بر دو مقدمه است كه هر دو مورد قابل مناقشه است:
مقدمه اول: عقد صادر شده از سوي وكيل باطل است و كالعدم
مقدمه دوم: وكالت تنها عقد صحيح را شامل ميگردد
با توجه به اين دو مقدمه، ميتوان گفت كه وكالت عقد وكيل را در بر نميگيرد پس عقد خود زوج بدون مزاحم است.
ولي در مورد مقدمه اول ميگوييم كه به چه دليلي عقد صادر شده از سوي وكيل، كالعدم است؛ اگر ثبوتاً شارع زوج را مخيّر كرده باشد و او با استفاده از اين حق خود، زني را كه وكيل او برايش عقد كرده، انتخاب كند، چه دليلي بر بطلان اين عقد وجود دارد.
به عبارت ديگر، در اينجا دو عقد همزمان از زوج سر زده، يك عقد به طور مستقيم و يك عقد به واسطه وكيل او، آيا ميتوان گفت كه اراده زوج نسبت به عقد باواسطه متوقف بر اين است كه خودش به طور مستقيم عقد نكرده باشد، با اين كه چه بسا مورد عقد وكيل از جهاتي بهتر از مورد عقد خودش باشد، در اين صورت آيا ميتوان گفت كه وي حتماً مورد عقد خودش را اراده كرده و مورد عقد وكيل را اراده نكرده است؟[27]
در مورد مقدمه دوم هم گفتني است كه انشاء توكيل اختصاص به موردي ندارد كه عقد وكيل، في علم الله صحيح است، بلكه اگر وكيل بر طبق موازين ظاهري رفتار كند، وكالت عقد وي را شامل ميگردد هر چند اين عقد في علم الله باطل باشد، البته اگر پس از انجام عقد از سوي زوج، وكيل با علم به اين جهت بخواهد خواهر او را بگيرد، يا زن پنجم را به عقد درآورد، وكالت زوج، اين مورد را نميگيرد چون بر خلاف موازين ظاهري ميباشد و وكيل از قواعدي كه متعارفاً از سوي زوج قرار داده ميشود تعدي كرده است، ولي در موردي كه وكيل بر طبق همان قواعد متعارف رفتار كرده باشد، نميتوان مورد وكالت را ضيق دانست هر چند در اثر عدم توجه، همزمان عقدي هم از سوي زوج صورت گرفته باشد.
تقريبي در تصحيح عقد اصيل
ما به تقريب ديگري ميتوانيم عقد اصيل را تصحيح كنيم، با اين مقدمه كه طبق قواعد اوليه هر عقدي به گونه «معيّن» صحيح ميباشد، و صحت «احدهما لابعين» خلاف قواعد اوليه است، و ادله هم كه تخيير را ثابت ميكند (و در نتيجه عقد صحيح، قبل از اختيار زوج، ثبوتاً متعيّن نيست) بر خلاف قواعد اوليه است.
با توجه به اين مقدمه ميگوييم كه در اينجا چهار صورت عقلاً تصوير ميگردد:
1ـ هر دو عقد صحيح باشد،
2ـ هر دو عقد باطل باشد،
3ـ فقط عقد اصيل صحيح باشد،
4ـ فقط عقد وكيل صحيح باشد،
نادرستي صورت اول روشن است، همچنين صورت چهارم، چون لازمه آن زيادي فرع براصل ميباشد، اگر قرار باشد شارع يكي از اين دو عقد را تصحيح كرده باشد، آن عقد، عقد اصيل است، نه عقد وكيل، چون عقد وكيل وجود تنزيلي عقد اصيل است و عرفاً نميتوان وجود تنزيلي را از وجود حقيقي استوارتر انگاشت، بنابراين امر مردّد بين دو صورت دوم و سوم است و در هر دو حال، عقد وكيل قطعي البطلان است و عقد اصيل مشكوك البطلان، پس ميتوان با اصالة العموم يا اصالة الاطلاق حكم به صحت عقد اصيل كرد چون با توجه به قطعي البطلان بودن عقد وكيل، اين عقد مشمول عموم يا اطلاق نيست تا تعارضي پيش آيد.
بررسي تقريب فوق
ما نظير اين تقريب را در ساير مباحث ذكر ميكرديم، مثلاً در بحث تعارض ادله در بررسي تعدي يا عدم تعدي از مرجحات منصوصه به غير منصوصه ميگفتيم كه دليل غير ذوالمزيه قطعي السقوط است، پس با اصالة العموم يا اصالة الاطلاق اعتبار دليل ذوالمزيه اثبات ميگردد.
ولي در آن مورد ميگفتيم كه اين تقريب، تنها تقريبي صناعي است و عرف متوجه اين گونه تقريبات نيست، و در اعتبار اصالة الاطلاق يا اصالة العموم به نظر ما اطمينان نوعي شرط است و مجرّد ظن كافي نيست، شاهد اطمينان نداشتن عرف در اين موارد اين است كه در اين گونه موارد، عرف متحير ميگردد و سؤال از وظيفه ميكند، سؤالهاي روات در اخبار علاجيه[28] خود دليلي خوب بر عدم اطمينان عرف ميباشد.
به هر حال اگر بنا باشد تقريبي بر تصحيح عقد اصيل بشود، تقريب ما از تقريب مرحوم آقاي خويي بهتر است، ولي تقريب مانيز محل اشكال است.
بنابراين در تمام صورتهاي مسأله (غير از مورد نص) هر دو عقد باطل است و فرقي بين عقد اصيل و عقد وكيل نيست.
«õوالسلامõ»
[1]. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج 23، ص: 525
… والمسألتان من باب واحد.
[2]. التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، ج 3، ص: 92
[3]. غاية المرام في شرح شرائع الإسلام، ج 3، ص: 55
[4]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 431ح3
.[5] تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 285
[6]. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص: 419ح4460
[7] الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 430
و به نقل از آن در تهذيب 7: 295/1237=73.
[8]. الوسيلة إلى نيل الفضيلة، ص: 293
درباره ازدواج دو خواهر ميگويد: و ان عقد عليهما عقد مقارنة لم يصح، ولي در ص 294 آمده: من كان عنده ثلاث، فعقد علي اثنتين اخريين دفعة اختار واحدة، فان دخل بواحدة زال الخيار و صحّ العقد علي المدخول بها.
[9] إصباح الشيعة بمصباح الشريعة، ص: 399
و من عقد علي اختين في حالة واحدة لم ينعقد و روي انّه مخير في امساك ايهما شاء ولي در ص 400 آمده: من كان عنده ثلاث نسوة وعقد علي اثنتين في عقد واحد امسك ايتهما شاء و خلّي الاخري و ان عقد عليهما بلفظ واحد ثم دخل باحديهما ثبت عقدها و خلّي الاخري.
[10]. قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام، ج 3، ص: 35 : لو اتحد العقد بطل و قيل: يتخير.
[11]. قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام، ج 3، ص: 36
ولو تزوج اثنتين دفعة حينئذ قيل يتخير و قيل يبطل و درباره عبد هم ميگويد: و لو تجاوز العدد في عقد واحد ففي التخيير او بطلان العقد اشكال كالحرّ
(توضيح بيشتر) البته علاّمه در مختلف 7: 49 هر دو مسأله را با هم ذكر كرده و فتوا به تخيير داده است.
[12]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 436ح7
[13]. (توضيح بيشتر) به عقيده استاد مدظله ملازمات عرفيه تا دليل معتبري بر خلاف آن نباشد، معتبر است و مواردي كه بر خلاف اين ملازمات عرفيه حكم شده همچون روايت ابان بن تغلب درمورد ديه قطع اعضاء، منافاتي با اعتبار ذاتي اين ملازمات (لولا الردع) ندارد.
[14]. (توضيح بيشتر) در سند روايت، تنها عنبسه بن مصعب نياز به بحث دارد، با عنايت به روايت ابن ابي عمير و صفوان از عنبسه بن مصعب (فقيه 3: 420/4463، كافي 6: 143/9، ر.ك. رجال الكشي 291/515) ميتوان وي را امامي ثقه دانست، البته در رجال كشي: 365/676 وي را از ناووسيه خوانده است كه امام صادق«عليه السلام» را امام قائم ميدانستهاند، ولي با عنايت به نقل كافي 1: 307/7 (و نيز ر.ك. اعلام الوري 1: 517 و به نقل از آن در بحار 47: 14/11) ميتوان گفت كه وي روايتي از امام باقر«عليه السلام» را بدرستي نفهميده و با توضيح امام صادق«عليه السلام» از قول به قائم بودن و آخرين امام بودن آن حضرت دست كشيده است، گفتني است كه روايتي كه در فصول مختاره: 305 در تأييد ناووسيه به نقل از عنبسه بن مصعب آمده از وي ثابت نيست و ممكن است از سوي ناووسيه به وي نسبت داده شده باشد.
[15]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 430ح4
[16] من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص: 420ح4463
.[17] تهذيب الأحكام، ج 7، ص: 295
.[18] تهذيب الأحكام، ج 9، ص: 297و تهذيب الأحكام، ج 9، ص: 385
[19]. البته در دخول به شبهه هم مهر وجود دارد ولي مهر المثل لازم ميگردد، ولي دخول به عقد صحيح سبب استقرار تمام مهر المسمي ميگردد.
[20]. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج 23، ص: 526
[21]. المهذب (لابن البراج)، ج 2، ص: 186
ابن برّاج معمولاً در مسائل از شيخ پيروي ميكند.
.[22] النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، ص: 456
[23]. (توضيح بيشتر) ممكن است گفته شود ايجابي ميتواند جزء العله براي علقه زوجيت باشد كه در محل قابل انجام گرفته باشد و با نفس ايجاب بر خواهر يا بر چهار زن، خواهر ديگر يا زن پنجم از صلاحيت براي ايجاب ميافتند مگر ايجاب خواهر با يكي از چهار زن حالت صحّت تأهلي خود را از دست دهد، اين ادّعا اگر بر طبق قاعده هم نباشد، روايت خاصه ميتواند دليل آن باشد.
[24]. (توضيح بيشتر) ظاهراً فرقي نيست كه صيغه واحده توسط خود زوج انشا شده باشد، با وكيل او اين كار را انجام داده باشد، خلاصه فرق مورد روايت با ساير موارد در وحدت صيغه و تعدد آن است، نه در اصيل يا وكيل بودن صيغه خوان.
.[25] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 836
[26]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 348
[27]. (توضيح بيشتر) در واقع حكم به بطلان وكالت، يا از اين جهت است كه انشاء وكالت، قاصر است و مورد را نميگيرد، يا از اين جهت كه انشاء وكالت مورد را ميگيرد ولي دليل شرعي تصحيح وكالت، مورد را نميگيرد، در كلام استاد مدظله هر دو جهت مورد نقد قرار گرفته، اولاً دليلي نداريم كه زوج، وكالت خود را مقيد به عدم انجام عقد همزمان از سوي خود نموده باشد، ثانياً: دليلي نداريم كه انشاء مطلق وكالت از سوي زوج، در اين مورد از سوي شارع امضاء نشده باشد كلام نخست استاد بيشتر به اين جهت نظر دارد و عبارت ديگر، به جهت نخست سخن استاد در مورد مقدمه دوم هم قصور انشاء وكالت را نفي ميكند.
.[28] وسائل الشيعة، ج 27، ص: 106