جلسه 35 – جواز نظر به ذمیه – 77/08/19
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 35 – جواز نظر به ذمیه – 77/08/19
معناي «نسائهنّ» و معناي«ما ملكت ايمانهن» -تفسیر صاحب جواهر از «نسائهن» و «ماملكت ايمانهن»ـ نظر برخی فقها و مفسرین درباره مصحّح اضافه «نساء» به «هنّ» .
خلاصه جلسات قبلي و اين جلسه
در جلسات گذشته در باره معناي «غض بصر» و شأن نزول آيه شريفه صحبت كرديم و اجمالي در باره واژه «نسائهنّ» عرض كرديم، اينك در اين جلسه به تفصيل در باره «نسائهنّ» صحبت ميكنيم و اقوال مختلف را در اين باره نقل كرده و مورد بررسي قرار ميدهيم.
﴿و قل للمؤمنات يعضضن من أبصارهنّ و يحفظن فروجهن ولايبدين زينتهنّ الا ما ظهر منها و ليضربن بخمرهنّ علي جيوبهنّ و لا يبدين زينتهنّ الا لبعولتهنّ أو آباءهنّ أو آباء بعولتهنّ أو ابنائهنّ أو ابناء بعولتهنّ أو اخوانهنّ أو بني اخوانهنّ أو بني أخواتهنّ أو نسائهنّ أو ما ملكت ايمانهنّ أو التابعين غير اولي الاربة من الرجال أو الطفل الذين لم يظهروا علي عورات النساء و لايضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ و توبوا الي الله جميعاً ايها المؤمنون لعلّكم تفلحون﴾[1]
دو سوال راجع آیه
سوال اول:زنها موظفند زينت هاي خود را مخفي كنند مگر زينت هاي آشكار، مراد از زينتهاي ظاهره چيست؟
سوال دوم: زنها زينتهاي خود را آشكار نسازند مگر براي برخي از اصناف، از جمله آنها محارم، نسائهنّ و مماليك و … و فعلاً بحث در این است که معناي نسائهنّ چیست؟
قبل از ورود به بحث، ذكر نكتهاي لازم است و آن اين كه ما مباحث مربوط به عبيد و اماء را به دليل عدم ابتلاء مطرح نميكنيم و تنها به مقداري كه جزء مبادي استنباط مباحث مبتلا به باشد، اكتفا ميكنيم.
عنوان﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾ را در آيه شريفه، از آنجا كه در بحث فعلي ما و روشن شدن معناي «نسائهنّ» دخيل است، به ناچار مورد بحث قرار خواهيم داد.
براي تفسير «نسائهنّ»، ابتدا بايد مبنا در معناي ﴿ماملكت ايمانهنّ﴾روشن شود، زيرا اگر كسي ﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾ را در آيه شريفه مختص «اماء» بداند، مراد از نسائهن نميتواند همه زنها باشد و اگر كسي نسائهنّ را بر جميع زنان تفسير كرد، نميتواند ماملكت ايمانهنّ را بر خصوص «اماء» حمل نمايد.
دیدگاههای موجود در ﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾
درباره ﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾دو نظر وجود دارد
نظر مشهور: مقصود، خصوص اماء است يعني زن مجاز نيست مواضع زينت خود را براي غلامش آشكار سازد و استثناء جواز ابداء مختص كنيز است.
نظرغیر مشهور:مقصود، اعم از اماء و عبيد است و زن مجاز است مواضع زينت خود را براي غلامان و كنيزان خود هم آشكار سازد.
اگر كسي «نسائهنّ» را مطلق نساء دانست، چه مؤمنه و چه كافره، چه حرّه و چه أمة، چنان چه ﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾ را خصوص اماء بداند، عطف آن بر «نسائهن» لغو خواهد بود، زيرا نسائهن شامل اماء هم ميشود. به ناچار بايد ﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾ را اعم از اماء و عبيد بداند تا لغويت لازم نيايد.
هر دو قول هم در ميان علماي اماميه وجود دارد و هم در ميان علماي عامّه.
تنافي در كلام صاحب جواهر در تفسير «نسائهن» و ﴿ماملكت ايمانهن﴾
صاحب جواهر در اينجا، احتمال داده كه مراد از نسائهنّ، مطلق نساء است يعني ابداء زينت براي مماثل جايز است.[2]
اين سخن، با بيان ايشان در بحث «نگاه خصي به مالكش يا اجنبيه»[3] ظاهراً منافات دارد. در آن بحث در باره﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾ به طور قاطع و با مبالغه آن را بر «اماء» تفسير كرده و با اين كه بزرگاني چون شهيد ثاني[4] و افراد متعدد ديگر﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾ را اعم از عبيد و اماء شمردهاند، مع ذلك صاحب جواهر با شدت مخالفين اختصاص به اماء را گويي تفسيق كرده و حرام دانسته است.
توجيه كلام صاحب جواهر
بين اين دو سخن صاحب جواهر در اين بحث و آن بحث تهافتي به چشم ميخورد، ولي ميتوان از اين تنافي ظاهري پاسخ داد.
همان طور كه مرحوم آخوند در بحث واجب مطلق و مشروط[5] ميفرمايد كه اطلاق و اشتراط از مفاهيم اضافيه است ممكن است از جهتي مشروط باشد و از جهتي ديگر مطلق؛ در اينجا هم كه صاحب جواهر «نسائهنّ» را بر مطلق نساء تفسير كرده، در مقام نفي شرط ايمان است يعني مطلق نساء چه مؤمنه و چه كافره مستثني هستند و زن مؤمن ميتواند زينت خود را بر آنان آشكار سازد. و اين كه نتيجه گرفتند آيه در صدد بيان اين معناست كه ابداء زينت براي امثالهن جايز است يعني «امثالهن من الحرائر»، «نسائهن» از جهت حريت و رقيت اطلاق ندارد، تنها از جهت ايمان و كفر اطلاق دارد، بنابر اين مراد از «نسائهنّ» زنهاي احرارند اعم از اين كه مؤمنه باشند يا كافره، لذا عطف ﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾ كه خصوص ـ اماء ـ هستند بر «نسائهنّ» صحيح خواهد بود و لغويتي لازم نميآيد.
شاهد اين مطلب عبارتي است كه از كشاف براي تأئيد، نقل ميكنند. زمخشري در كشاف[6] اظهار داشته كه دو جمله ﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾ عبارت از كساني هستند كه در خدمت شخصاند، نسائهنّ يعني خدمتكاران و ﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾يعني كنيزها، نقل اين عبارت به عنوان تأييد نشان گر آن است كه اطلاق مورد نظر ايشان از ناحيه حريت و رقيت نيست، بلكه از ناحيه ايمان و كفر است.
به هر حال، اگر بخواهيم «نسائهنّ» را بر مطلق نساء تفسير كنيم، در ﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾بايد با نظر مشهور مخالفت كنيم و آن را اعم از عبيد و اماء بدانيم. اين بحث را بايد بعداً پيگيري كنيم كه مراد از ﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾چيست؟
مصحّح اضافه «نساء» به «هنّ» با توجه به معناي نساء چيست؟
اگر «نسائهنّ» را بر مطلق نساء حمل كرديم، اضافه «نساء» به «هنّ» چه وجهي دارد؟
شأن اضافه تخصيص است، «غلام» عنوان كلي است، وقتي به «زيد» اضافه شد، تخصص به زيد پيدا ميكند.
وجوه اضافه«نساء»به «هن»
در وجه اضافه «نساء» به «هنّ» احتمالاتي مطرح است
وجه اول
علامه مجلسيمي فرمايد[7] مراد جنس است يعني هم جنسهاي خودشان از «حرمت ابداء زينت» مستثني هستند، حمل بر اين معنا، در ضمن ذكر علت هم هست. چرا مستثني هستند؟ چون همجنس خودشان هستند، و استثناي همجنس هم هست.
رد کلام علامه مجلسی
اگر اين مطلب در قالب صفت و موصوف بيان ميشد، مانعي پيش نميآمد، اگر همجنس بودن به عنوان صفت ذكر شود، بحثي نيست، اگر به صورت صفت توضيحي ذكر ميشد، چنان چه در مقام بيان حكمت رايج است مثل ﴿ربائبكم الّلاتي في حجوركم﴾[8] كه در مقام احتراز نيست، بلكه در مقام تعليل است، مشكلي بروز نميكرد و ذكر صفت در حكم تعليل بود يعني زنهايي كه همجنس خودتان هستند و همجنس بودن، علت يا حكمت استثناء است.
ولي در اينجا نساء به ضمير اضافه شده و شأن اضافه، رفع توسعه و كسب تخصيص است و در اينجا هيچ گونه تخصيصي صورت نگرفته است. و در اين جهت تفاوتي نميكند كه مضاف اليه معرفه باشد يا نكره، بلكه اگر معرفه باشد، اضافه شدن، فوق تخصيص است.
وجه دوم
شيخ احمد جزايري در «قلائد الدّرر» [9] دو احتمال در خصوص اضافه «نساء» به «هنّ» مطرح كرده است.
احتمال اول
این اضافه، طرداً للباب است.
پاسخ به احتمال اول
افناء معنا براي چنين اموري صحيح نيست و نكته ديگري لازم است تا مصحّح اضافه باشد.
احتمال دوم
جرياً علي الغالب يعني گرچه در مقام ثبوت مطلق نساء است ولي براي غلبه، اختصاص به ملازمان و معاشران دارد، بدون اين كه خصوصيتي در آنان باشد.
پاسخ احتمال دوم
اين احتمال نادرست است، زيرا ملازمان و معاشران و اقربا در مقايسه با مطلق نساء، در اقليتاند.
در ميان زناني كه مورد ابتلاي انسان در كوچههاي مكه و مدينه و مسجد الحرام و مشاهد مشرفه در عصر صدور روايات بوده، تعداد معاشران و نزديكان بسيار كم است، چندان غلبهاي در كار نيست تا بتوان ملاك ثبوتي را متضيق كرد و در مقام ذكر دايرهاش را محدود نمود.
گاهي براي عملي شدن مسأله يا محل ابتلا بودن آن و براي تحقق بخشيدن خارجي يك امر ثبوتي، ميتوان در مقام ذكر تصرفاتي كرد و ملاكي را متضيق نمود، اما نه در هر موردي، خلاصه بايد اين تصرف وجهي داشته باشد و دراينجا با توجه به نادر بودن اقربا و آشنايان انسان نسبت به زنهاي مورد ابتلا، نميتوان چنين احتمالي را پذيرفت.
نظر نهایی در مقام
نتيجه آن كه بايد «نساء» را در آيه شريفه، متضيق بدانيم و آن را بر مطلق نساء حمل نكنيم، و اگر در ﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾ هم، با رأي مشهور موافقت شد و بر خصوص اماء تفسير شد، لغويتي در عطف پيش نميآيد.
اين كه مراد از «نسائهنّ» چيست؟ مطلب ديگري است ولي براي گريز از لغويت در عطف و نيز چون اضافه به ضمير بدون تخصيص پيدا كردن، عرفيت ندارد، هيچ يك از احتمالات ياد شده مصحّحي بر اضافه نيست. اجمالاً اين كه نبايد «نسائهن» را بر مطلق نساء حمل كنيم.
لذا همه مفسران براي فرار از لغويت، مفهوم آن را متضيق كردهاند.
مراد از «نساء»چه دسته از زنان هستند
پس از اين كه معلوم شد كه «نسائهن» بايد معناي متضيقي داشته باشد، مراد از آن چيست؟ كدام قسم از نساء مورد نظر است؟
نظر ابوبكر جصّاص
ابوبكر جصاص[10] در احكام القرآن ميگويد: مراد از «نسائهن» حرائر است. «حريّت» يكي از نكاتي است كه در اضافه ملاحظه ميشود و اساساً اضافه، اضافه حريتي است. مثل: ﴿و استشهدوا شهيدين من رجالكم﴾[11] كه مراد از رجال، رجال احرار است و در ﴿وانكحوا الايامي منكم﴾ [12]هر چند اضافه نيست ولي در حكم اضافه است يعني «اياميكم» به معناي اشخاص بدون همسر، ولي احرار.
نقد کلام جصاص
اين سخن اشكال واضحي دارد و آن اين است كه در صورتي كه نسبت بين مضاف و مضاف اليه، جزء و كل است، و كل «احرار» است، به طور طبيعي جزء هم از احرار خواهد بود، اينكه ما اضافه حريتي را منكر ميشويم يا ميگوييم مورد بحث است، در جايي است كه نسبت، جزء و كل نباشد.
در هر دو آيه فوق ضمير «كم» احرارند، لذا «رجال» و «ايامي» هم احرار خواهند بود ولي اين تمثيل ارتباطي به مورد بحث ما ندارد، از سنت معلوم ميشود كه (كم) در رجالكم، احرارند.
در مانحن فيه نسبت «نساء» و «هنّ» نسبت جزء و كل نيست تا مراد از «نساء» به تبع «هنّ»، احرار باشند. در اينجا مضاف اليه اشخاصند نه كل، به زينب، به فاطمه، به زهرا، به بتول ميگويد: ابداء زينت نكن. مضاف اليه مجموعهاي نيست تا حريت در آن درج شده باشد تا به مضاف سرايت كند.
اين سخن اشكال ديگري هم دارد كه بعداً عرض خواهيم كرد.
نظر آقاي خوئي
آقاي خوئي بياني دارند[13] و مراد از نسائهن را هم، احرار دانستهاند. به اين بيان كه مستثني در آيه شريفه، احكام انحلالي است، ﴿الا لبعولتهنّ﴾يعني زنان زينتهاي خود را آشكار نكنند مگر براي شوهرانشان بدين معنا كه هر زني ميتواند زينت خود را براي شوهر خودش آشكار كند نه بر عنوان كلي بعل، هم چنين در ساير مستثنيات، هر زني مجاز است زينتش را به برادر يا برادر زاده خودش، آشكار سازد، نه عنوان كلي برادر يا برادر زاده
اما در مورد «نسائهنّ» چنين نيست، و آيه شريفه نميگويد شما مجازيد زينتهاي خود را به زنان خاصي آشكار كنيد، بلكه طبيعت نساء مورد نظر است، معقول نيست كه هر زني فقط بتواند به يك زن ابداء زينت كند نه زن ديگري، چون طبيعت نساء علي وجه الاطلاق نميتواند مراد باشد و خلاف ظاهر اضافه است و لزوماً بايد طبقه خاصي مراد باشد، به قرينه﴿ما ملكت ايمانهنّ﴾زنهاي احرار مورد نظر است، پس زنان مومن نبايد زينتهاي خود را آشكار كنند مگر براي چند طائفه و از آن جمله زنهاي احرار و زنهاي كنيز، اين را آقايان ملاحظه بفرمايند فردا بايد بحث شود.
[1]. سوره نور، آیه 30و31.
[2]. جواهر الكلام ج 29، ص 71 و 72. «ثم أن ظاهر المصنف و غيره بل هوالمشهور عدم الفرق في جواز نظر المرأة الي مثلها بين المسلمة والكافرة … خلافاً للشيخ في أحد قوليه من أن الذميه لاتنظر الي المسلمة … فيجب عليها الستر منها لقوله تعالي «و لا يبدين زينتهن الا الي قوله تعالي أو نسائهن والذمية ليست منهن … نعم يقوي الجواز (= جواز نظر الذميه الي المسلمة) … و احتمال اراده مطلق النساء من نسائهن (= يعني النساء المسلمه و الذميه و …».
[3]. جواهر الكلام ج 29، ص 97 «الا انه لما كان من المعلوم عدم اندراج الاماء في النساء ذكرها بالخصوص فلا تكرار حينئذ كما توهم، بل الظاهر عدم ارادة خصوص المملوكة بالنسبة الي مالكها بل المراد المملوكة ولو لغيرها، و كذا النساء مع احتمال ارادة خصوص ذلك و يتمم الباقي بعدم القول بالفصل، كل ذلك بعد الاغضاء عما هو معلوم من دين متديني الاماميه من عدم ذلك فلا يحل لمؤمن التردد في ذلك مخافة أن يكون ذلك منه سبباً للجرأة من غيره.
[4] . الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (المحشى – كلانتر)؛ ج 5، ص: 100 و 101.
[5]. كفاية الأصول ( طبع آل البيت )، ص: 95.
[6]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج3، ص: 231 «الظاهر أنه عني بنسائهنّ أو ما ملكت ايمانهنّ من في صحبتهنّ و خدمتهنّ من الحرائر و الاماء».
[7]. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول؛ ج 20، ص: 337.
[8]. سوره نساء، آیه23.
[9]. قلائد الدّرر في بيان آيات الاحكام بالاثر ج 3، ص 169: «و اما النساء والمراد مطلق النساء فلما عرفت من أن المحرّم هو رؤية العورة لاغير، و قيل المراد النساء المؤمنات دون الكافرات حتي نقل عن الشيخ في أحد قوليه أن الذميّه لاتنظر الي المسلمة حتي الوجه والكفين لانه الذي تفيده الاضافة في الآية المذكورة، و لما رواه ابن بابويه في الصحيح عن حفص بن البختري عن أبي عبدالله عليه السلام قال: لاينبغي للمرأة أن تنكشف بين اليهوديه والنصرانيه فانهنّ يصفن ذلك لازواجهنّ، و فيه نظر لاحتمال أن يكون استعمال الاضافة هنا طرداً للباب أو للجري علي الغالب بأن يكون المراد أقاربها و من يتبعها و تلازمه و يلازمها بالمعاشرة …».
[10]. أحكام القرآن (الجصاص)، ج5، ص: 176. ابوبكر جصّاص حنفي و از اصحاب الرأي است، و آنها چون كمتر روايتي را معتبر ميدانند و به روايات پايبند نيستند، نوعاً سعي ميكنند تا شواهدي را از خود قرآن براي نظر خود دست و پا كنند، و البته وي در اين زمينه فردي قوي است.
[11]. سوره بقره، آیه282.
[12]. سوره نور، آیه 32.
[13]. موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 32، ص: 30.