جلسه 368 – بررسی ادله بطلان عقد صبیّ وشرایط مجری عقد – 5/ 10/ 80
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 368 – بررسی ادله بطلان عقد صبیّ وشرایط مجری عقد – 5/ 10/ 80
بررسی شهرت و اجماع بر بطلان عقد صبیّ، بررسی ادله عام صحت عقد صبی مأذون ولغیره و روایت تزویج امّ سلمه، بررسی فرق بین عقد صبی لنفسه ولغیره و مأذون، بررسی شرط دوم مجری عقد یعنی عقد سکران
خلاصه درس قبل و اين جلسه
در اين جلسه با مروري بر ادله بطلان نكاح صبي، ناتمامي همه اين ادله را در جايي كه صبي با اذن يا اجازه ولي عقد كند، يا تنها مجري صيغه براي غير خود بوده نيتجه گرفته، نكاتي در مورد شهرت و اجماع در مسأله و عدم صحت استناد به آنها در اين بحث خواهيم آورد.
در ادامه به ادله صحت عقد صبي اشاره كرده، در ضمن روايتي را كه فرزند ام سلمه مادرش را به پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله تزويج كرد، نقل و سند آن را تصحيح كرده، آن را دليل ديگري بر جواز اجراء عقد براي غير، توسط صبي ميدانيم.
در پايان حكم عقد سكران را آغاز كرده، درباره موضوع كلام در اين بحث سخن گفته، بررسي تفصيلي اين بحث را به جلسات آينده وا مينهيم.
مروري بر ادله بطلان عقد صبي
بر بطلان عقد صبي به ادلهاي تمسك شده است.
دليل اوّل: آيه ابتلاء يتامي[1] كه ناتمامي استدلال به آن گذشت.
دليل دوم: احاديثي همچون حديث رفع قلم[2] و حديث «عمد الصبي خطأ»[3] كه نادرستي استدلال به آن نيز گذشت.
دليل سوم: شهرت
دليل چهارم: اجماع
درباره اين دو دليل نكاتي تكميلي بايد عرض كنيم.
بررسي شهرت و اعتبار آن در مسأله
اگر ما شهرت را از باب ظنّ خاص حجت ندانيم و به تماميت مقدمات دليل انسداد باور نداشته باشيم، چنانچه متأخران از شيخ انصاري بر اين راي ميباشند، روشن است كه شهرت اعتباري ندارد.
امّا اگر ما همچون شيخ انصاري دليل انسداد را بپذيريم[4] و ما نيز آن را بعيد نميدانيم، شهرت ميتواند از اين راه حجت باشد، چنانچه مرحوم شيخ در فقه به شهرت استناد ميكند، حال آيا در مقام ميتوانيم به شهرت استناد كنيم؟
به نظر ميرسد كه اگر شهرت مستند به ادلهاي باشد كه ما آن ادله را ناتمام ميدانيم و در مييابيم كه مشهور در استناد به آنها اشتباه كردهاند، در اين صورت فتواي مشهور، ظني را در ذهن ما ايجاد نميكند كه بر اساس آن ظن ما بتوانيم بر طبق ادله انسداد فتوا دهيم.
آري اگر مشهور فتوايي داده باشند كه دليل آن براي ما روشن نباشد، در آن صورت ممكن است شهرت موجب افاده ظن شود و بگوييم دليل لا اقل مظنون الدلالهاي در دست آنها بوده كه به ما نرسيده است، ولي در بحث ما با توجه به استدلالهاي علماء بر مسلوب العباره بودن صبي به ادلهاي كه ما ناتمامي آنها را اثبات كردهايم صغراي حجيت ظن انسدادي (= تحقق شهرت ظنآور) محقق نيست.
البته معيار در ظن، ظن نوعي (ظن نوع مردم در خصوص مسأله) است نه ظن شخصي و اگر كسي دير باور و وسواسي باشد ظن وي شرط نيست، و در اين مسأله، نوع مردم با توجه به خصوصيات ادله فوق، ظنّ پيدا نميكنند.
بررسي اجماع در مسأله
در اين مسأله گاه به اجماع تمسك ميشود، مستند ادعاي اجماع، گاه كلام ابن زهره در غنيه[5] (البته درباره بطلان بيع صبي) است كه پيشتر درباره آن سخن گفتيم، و عرض كرديم كه صغراي نقل كردن اجماع از سوي ابن زهره صحيح است، ولي نقل اجماع در غنيه براي اثبات اجماعي بودن مسأله ـ و لو به طور ظني ـ بلكه براي اثبات شهرت كفايت نميكند.
مرحوم صاحب جواهر در مسأله بطلان عقد صبي و مجنون و مسلوب العباره بودن آنها ادعاي اجماع يا ضرورت كرده ميفرمايد: «بلا خلاف معتد به اجده بل يمكن تحصيل الاجماع عليه بل ربما كان من الضروريات سلب حكم الفاظهما في جميع العقود فكانت كاصوات البهائم بالنسبة الي ذلك».[6]
شيخ طوسي در مبسوط به بطلان عقد صبي فتوا ميدهد، سپس روايتي را كه عقد ده ساله را صحيح ميداند نقل ميكند «لا يصح بيع الصبي و لا شراوُه اذن له الولي او لم يأذن» و روي «انّه اذا بلغ عشر سنين و كان رشيداً كان جائزاً»[7]، ظاهر كلامش اين است كه بر طبق اين روايت فتوا نميدهد.
ما هم در مسأله، مخالف صريحي نيافتيم و كسي را نديديم كه بر طبق روايت فوق فتوا دهد، البته اين اجماع در باب بيع است و الاّ در برخي عقود ديگر مسأله اجماعي نيست كه تفصيل آن در اين بحث نميگنجد.[8]
حال در باب نكاح آيا مسأله اجماعي است؟ آن قدري كه ما مراجعه كرديم مخالف صريحي در باب نكاح نيافتيم كه عقد صبي را صحيح بداند، لكن قدر مسلم از اجماع جايي است كه نكاح صغير يا صغير بدون اذن ولي باشد، امّا اگر صبي يا صبيه با اذن يا اجازه ولي صيغه نكاح را خوانده باشد، نميتوان ادعاي اجماع بر بطلان عقد وي نمود.
کلام و تعابیر فقهاء
با دقّت در عبارات فقهاء به سه دسته عبارات برخورد ميكنيم.
دسته اول
كساني كه تصريح كردهاند كه صبي مسلوب العباره است و در اين زمينه به حديث رفع قلم هم استدلال كردهاند كه ظاهر آن اين است كه عقد صبي با اجازه هم تصحيح نميشود، همچنين ظاهر عبارت فقهايي كه بلوغ را از شرايط ايجاب و قبول ميدانند، نيز اين است كه اگر صبي تنها مجري صيغه هم باشد، با اذن يا اجازه بعدي عقد وي صحيح نيست.
دسته دوم
كساني كه صِغَر را همچون سَفَه منشأ محجوريت صبي دانسته و شرط صحت عقد را عدم محجوريت ميدانند، با توجه به اين كه سفيه مسلوب العباره نيست و عقدش با اذن يا اجازه ولي نافذ ميباشد، از اين عبارات بطلان عقد صبي با اذن يا اجازه ولي استفاده نميشود، بنابراين، از كلام اين گروه از فقها تنها استفاده ميشود كه عقد صبي به خودي خود مقتضي صحت نيست، نه اين كه مقتضي فساد در آن وجود دارد.[9]
دسته سوم
كساني كه فقط گفتهاند كه عقد صبي باطل است، اين عبارت مبهم است و از آن فهميده نميشود كه آيا صبي را مسلوب العباره هم ميدانند يا خير و دليلي هم ذكر نكردهاند كه از دليلشان چيزي بفهميم.
خلاصه، اثبات صغراي اجماع بر بطلان عقد صبي با اذن يا اجازه ولي مشكل است، بر فرض كه صغراي اجماع را هم بپذيريم اعتبار چنين اجماعي مشكل است، زيرا به نظر ما اجماعي معتبر است كه اتصال آن به زمان معصوم احراز شود هر چند معلوم المدرك باشد، ولي در موارد علم به مدرك يا احتمال مدرك غالباً احراز اتصال اجماع به زمان معصوم ممكن نيست، زيرا چه بسا اجماع از قديم و از زمان معاصر معصومينعليهم السلام نبوده، بلكه به استناد فتاوي علماء در زمان متأخر حاصل شده است، از اين رو در محل بحث ما اعتبار اجماع روشن نيست، پس دليلي بر بطلان عقد صبي با اذن يا اجازه صبي نداريم.
ولي اين مقدار براي حكم به صحت عقد صبي كافي نيست، بلكه بايد دليلي بر صحت عقد صبي ذكر كنيم.
ادله صحت عقد صبي مأذون ولغیره
ادله عام صحّت
در اين زمينه اگر شمول اطلاقات يا عمومات صحت عقود را نسبت به عقد صبي ـ بما هو صبي ـ نپذيريم، ولي چون عقد صبي اگر با اجازه يا اذن ولي باشد اين عقد، عقد اولياء هم به حساب ميآيد، يا اگر صبي تنها مجري صيغه باشد و عقد را به وكالت براي غير خود اجراء كرده باشد (هر چند ولي اجازه نداده باشد) اين عقد، عقد موكّل (كه بنابر فرض عاقل بالغ است) به حساب ميآيد زيرا عقود همچون ازدواج مانند اكل نيست كه در آن مفهوم مباشرت و صدور مستقيم درج شده باشد، بلكه اگر با اذن كسي هم صادر شده باشد براي استناد به اذن دهنده كافي است. بنابراين بايد اين عقد را صحيح بدانيم، زيرا پيشتر اشاره كرديم كه عدم صحت عقد صبي ـ بما هو صبي ـ از باب لا اقتضاء است نه از باب اقتضاء العدم تا با صحت عقد صبي ـ بما هو مضاف الي الولي او الموكّل ـ مزاحمت پيدا كند،[10] بنابراين طبق قاعده بايد عقد صبي را در اين موارد صحيح بدانيم.
پس اگر صبي با اذن وليّ براي غير يا براي خودش عقد نكاحي انجام دهد بلا اشكال عقد او صحيح است، البته در مورد عقدي كه براي خودش انجام ميدهد غبطه و مراعات مصلحت او از جانب وليّ لازم است.
بررسي روايت تزويج ام سلمه
صحت عقدي كه صبي وكالتاً از جانب غير انجام ميدهد و او تنها مجري صيغه است واضحتر است بويژه آنكه روايتي نيز در اين مورد وارد شده است.
متن روايت
«محمد بن يعقوب الكليني عن محمد بن يحيي عن سلمة بن الخطاب عن الحسن ابن علي بن يقطين عن عاصم بن حميد عن ابراهيم بن ابي يحيي عن ابي عبداللهعليه السلام قال: تزوج رسول اللهصلي الله عليه وآله ام سلمة، زوّجها اياه عمر بن ابي سلمة و هو صغير لم يبلغ الحلم».[11]
بررسی سند روایت
محمد بن يحيي از مشايخ كليني و ثقه است، همچنين حسن بن علي بن يقطين نيز ثقه و عاصم بن حميد از اجلاء ثقات است.
در اين سند دو نفر نيازمند به بحث دارند يكي سلمة بن الخطّاب و ديگري ابراهيم بن ابن يحيي.
بررسي حال سلمة بن الخطّاب
درباره سلمة بن الخطّاب ابن غضايري ميگويد: ضعيف[12] و نجاشي ميگويد: كان ضعيفاً في حديثه[13] مرحوم آقاي خويي ميگويند كه او در اسناد كامل الزيارات وارد شده و وقوع راوي در اسناد اين كتاب دليل بر وثاقت اوست، ولي چون اين توثيق با تضعيف نجاشي تعارض ميكند، لذا وثاقت او ثابت نيست.[14]
به نظر ما اين راوي ثقه و مورد اعتماد است، زيرا تضعيف ابن غضايري چندان اهميتي ندارد، وي بسياري از راويان را با بررسي رواياتشان و متنشناسي احاديث ايشان، تضعيف ميكند وقتي، متن روايتي مورد قبول او نباشد، راوي روايت را ضعيف ميداند.
به طور كلي تضعيفات مبني بر متنشناسي از هر كس باشد اعتبار ندارد، چون بر پايه استنباط و اجتهاد استوار است و ادله حجيت شهادت، شهادت حسي را معتبر ميسازد نه شهادت حدسي را، در مورد ابن غضايري با توجه به تتبع در كتاب وي دريافتهايم كه منشأ تضعيفات وي غالباً متنشناسي است، لذا اعتبار ندارد.
كلام نجاشي دليل صريحي بر عدم وثاقت وي نيست، زيرا اين تعبير «ضعيف في حديثه» گاهي براي فهماندن بد سليقه بودن صاحب كتاب در جمع آوري و نقل از هر راوي و لو اين كه ضعيف باشد بكار ميرود و تصريح به عدم وثاقت خود شخص نيست، لذا اگر ما وقوع راوي را در اسناد كامل الزيارات توثيق بدانيم، اين توثيق معارضي از كلام نجاشي ندارد ولي ما از اين راه وي را توثيق نميكنيم، مرحوم آقاي خويي هم پس از نگارش معجم رجال الحديث از اين نظريه عدول كردهاند.[15]
مستند ما بر توثيق وي دو دليل است:
دليل اوّل
اعتماد اجلاء و مشايخ بزرگ همچون محمد بن يحيي عطار، صفار، سعد بن عبدالله، احمد بن ادريس، علي بن ابراهيم، حميري و اكثار روايت ايشان از سلمه بن الخطاب.
دليل دوم
از وي، محمد بن احمد بن يحيي صاحب نوادر الحكمه روايت ميكند[16]، و ابن وليد كه از مشايخ سخت گير حديث بوده و افراد بسياري را از روايات محمد بن احمد بن يحيي استثناء كرده وي را در زمره اين افراد قرار نداده است، شيخ صدوق و دانشمندان ديگر كار ابن وليد را پذيرفتهاند كه از آن معلوم ميشود كه ايشان سلمه بن الخطاب را توثيق ميكنند.
بررسي حال ابراهيم بن ابي يحيي
ابراهيم بن ابي يحيي در سند همان ابراهيم بن محمد بن ابي يحيي مدني است[17].
مرحوم آقاي خويي وي را از طريق وقوع در اسناد كامل الزيارات توثيق ميكند.[18] كه ما اين طريق را قبول نداريم.
براي توثيق وي از راههايي ميتوان استفاده كرد كه اگر برخي از اين راهها نيز اطمينانآور نباشد، مجموع آنها بي شك وثاقت وي را ثابت ميكند.
اولاً: نجاشي درباره وي ميگويد: كان خصيصاً و العامّة ـ بهذه العلّة ـ تضعّفه،[19] شيخ طوسي هم درباره وي ميگويد: كان خاصاً بحديثنا و العامّة تصّعفه لذلك و ذكر يعقوب بن سفيان في تاريخه في اسباب تضعيفه عن بعض الناس: انّه سمعه ينال من الاوّلين.[20]
ظاهر اين عبارت اين است كه وي نقطه ضعفي نداشته و اگر عامه وي را تضعيف كردهاند به جهت مذهب وي ميباشد.
ان قلت: شايد نجاشي و شيخ تنها در صدد بيان عدم اعتبار تضعيف عامه باشد، و نميخواهد وي را توثيق كند.
قلت: بسيار بعيد است كه درباره شخص معروفي مثل وي، نجاشي و شيخ تحقيق نكرده باشند، و نقطه ضعف داشتن اين گونه افراد مشهور و مخفي ماندن آن بر امثال نجاشي و شيخ با وجود تحقيق بسيار مستبعد است، بي شك از اين عبارت حسن ظاهر وي استفاده ميگردد كه همين مقدار براي اثبات عدالت وي كافي است.
ثانياً: هر چند بسياري از علماء عامه وي را تضعيف كردهاند ولي در كتب رجال عامه توثيق شافعي نسبت به وي نقل شده كه نقل آن جالب است:
قال الربيع بن سليمان: سمعت الشافعي يقول: كان ابراهيم بن ابي يحيي قدريا، قيل للربيع: فما حمل الشافعي علي ان روي عنه قال: كان يقول لان يخرّ ابراهيم من بعد احبّ اليه من ان يكذب، و كان ثقة في الحديث، و كان الشافعي يقول: اخبرني من لا اتهم عن سهيل و غيره ـ يعني ابراهيم بن ابي يحيي ـ … .[21]
توثيق محكم شافعي نسبت به وي با اعتراف به نادرستي مذهب وي به عقيده شافعي، دليل قاطعي است كه وي هيچ نقطه ضعفي به جز مذهب نداشته و گرنه با حساسيت بسيار عامه نسبت به مذهب، اگر كوچكترين نقطه ضعفي در امر حديث داشت امكان توثيق وي نبود.
راهي ديگر براي اثبات اعتبار روايت فوق
سيد مرتضي در انتصار[22] اشاره به همين روايت كرده و آن را بطور بتّي نسبت داده است، در مهذب ابن برّاج[23] نيز با تعبير «لا خلاف» اين قضيه را نقل ميكند.
در كتب اهل تسنن نيز اين قضيه آمده است. البته گاهي تعبير ميشود كه پيامبر به فرزند ام سلمه فرمودند او را برايم عقد كن و گاهي نقل ميشود كه خود ام سلمه به فرزندش گفت مرا به عقد پيامبر درآور. بعلاوه در بعضي از نقلها عاقد، سلمه بن ام سلمه است و در بعضي ديگر عمر بن ام سلمه، در هر حال اين دو فرزند بنا به نقل كتب تاريخ و سيره، هر دو با اختلاف يكي دو سال از همديگر، نابالغ بودهاند، و دلالت روايت بر صحّت عقد صبي براي غير تمام است.
خلاصه اينكه نظر مرحوم سيد در عروه[24] كه بطلان عقد صبي لنفسه با اذن ولي يا عقدي كه براي غير وكالتاً انجام ميدهد را محل تامل دانسته، به نظر ما مخدوش است و بايد عقد او را صحيح دانست. خصوصاً در موردي كه به وكالت از طرف غير، فقط متصدي اجراي صيغه ميشود كه مخالف با روايت مذكور نيز ميباشد.
توضيحي درباره نقل اقوال از سوي مرحوم آقاي حكيم
مرحوم آقاي حكيم ضمن جايز دانستن تصرفات صبي با اذن ولي ميفرمايند: جماعتي همچون محقق اردبيلي[25] و فخر المحققين در ايضاح و محقق در باب العاريه[26] و نيز ظاهر باب اجاره شرايع،[27] قائل به جواز شدهاند.[28]
ولي به نظر ما نقل مرحوم آقاي حكيم صحيح نيست. زيرا فخر المحققين در بحث اجاره پس از ذكر وجه صحت و بطلان، ميگويد: الاقوي عدم الصحة[29] ديگران نيز هر كدام تصرفات او را تجويز كرده و يا در ميان آنها مورد خلاف واقع شده يا در بعضي از عقود علي المشهور قائل به صحت شدهاند، همه اين مطلب را در غير باب نكاح گفتهاند و دليل نميشود كه آنها در باب نكاح هم قائل به صحت تصرفات او باشند.
نتيجهگيري نهايي بحث عقد صبي
به نظرما عقود صبي از جمله عقد نكاح وي در دو صورت صحيح است:
صورت اول: با اذن يا اجازه ولي، صورت دوم: جايي كه صبي تنها مجري صيغه است، و عقد اجرا شده در اموال خود صبي هم نيست، بلكه با اجازه يا وكالت براي ديگري عقد ميخواند كه در اينجا اذن يا اجازه ولي هم شرط نيست.
عقدي كه مست انجام دهد
متن عروه: و كذا لا اعتبار بعقد السكران فلا يصح و لو مع الاجازه بعد الافاقة.[30]
توضيح مرحوم آقاي خويي و بررسي آن
مرحوم آقاي خويي ميفرمايند: چون سكران قصد معني ندارد، لذا عقد او باطل است همچون شخصي كه هذيان ميگويد.[31]
به نظر ميرسد كه موضوع بحث ما، سكراني نيست كه به مرحلهاي رسيده است كه قصد از او متمشي نيست بلكه موضوع بحث، سكراني است كه عقل را از دست داده است.
توضيح اين كه اگر سكران به حدي برسد كه كلام وي همچون هذيان بوده و هيچ گونه ارادهاي از وي در اين كار نباشد[32]، اين عقد به طور كلي باطل است، و صحت تأهلي هم ندارد و اجازه لاحق در تصحيح اين عقد كفايت نميكند و روايتي هم كه عقد سكري را با اجازه بعدي تصحيح كرده مربوط به اين فرض نيست.
ولي غالباً سكران به چنين مرحله نرسيده، بلكه در حدي است كه عقل وي زايل شده و همانند حيوانات و كودكان ميباشد، از حيوانات اراده متمشي هست، لذا حيوان را متحرك بالاراده ميدانند، ولي حيوان به جهت نداشتن عقل فاقد اختيار و قدرت انتخاب است، زيرا كسي ميتواند با اختيار خود چيزي را انتخاب كند كه قواي مختلف رحماني از يك سو و قواي نفساني و شيطاني از سوي ديگر داشته باشند، و عقلي هم كه داور بين قواي ديگر هست داراست كه با مراجعه به آن، ميتواند با اختيار خود تمايلات شيطاني را سركوب كرده و تمايلات رحماني را ترجيح دهد، سكران چون فاقد عقل است، لذا از قدرت بررسي قوا و ترجيح عقلاني آنها بي نصيب است، بنابراين اراده وي عقلاني نيست.
لذا عقد سكراني كه در اين حد است ميتواند صحيح باشد، البته ممكن است بگوييم كه ما دليلي بر تنفيذ عقد سكران نداريم چون عقلاء فعل چنين كسي را معتبر و نافذ نميدانند، عقد او را عقلايي نميدانند و همين جهت سبب انصراف ادله نفوذ عقود از عقد او ميشود، البته نفوذ عقد وي با اجازهاي كه در زمان عقل خواهد داد مطلبي ديگري است.[33]
[1]. سوره نساء، آیه6
[2]. وسائل الشيعة، ج 29، ص: 90،ح35225
[3]. همان.
[4]. ر.ك: درس شماره 358، ص 8 ـ 10.
[5]. غنية النزوع إلى علمي الأصول و الفروع، ص: 210
[6]. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج 29، ص: 143
[7]. المبسوط في فقه الإمامية، ج 2، ص: 163
[8]. (توضيح بيشتر) فعل كودك ده ساله در بسياري از موارد به نظر بسياري از علماء نافذ است در اينجا به عنوان نمونه عبارت ابن فهد را در مهذب بارع 514:2 نقل ميكنيم: (ينفذ عمل البالغ عشراً في مواضع) 1ـ العتق… 2ـ الوقف في وجوه البر 3ـ الوصية في المعروف 4ـ امضاء اقراره بمثل ذلك 5ـ مؤاخذته بالقصاص 6ـ مؤاخذته بالسرقة 7ـ صحة نيابته في الحج.
[9]. در جلسه سابق گفتيم كه عقد صبي با اذن يا اجازه ولي دو حيثيت دارد، از يك حيث عقد صبي است، اين حيثيت مقتضي صحّت نيست نه مقتضي فساد است، از حيث ديگر عقد ولي است، چون با اذن يا اجازه وي صادر شده، بنابراين بايد حكم به صحت آن نمود.
[10]. بدين نكته در كلام پارهاي از محشيان مكاسب اشاره رفته از جمله در حاشيه مكاسب مرحوم آخوند.
[11]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 295، ح25663
[12]. رجال ابن الغضائري – كتاب الضعفاء، ص: 66، رقم64
[13]. رجال النجاشي – فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 187، رقم498
[14]. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج 9، ص: 213، رقم5365
[15]. (توضيح بيشتر) و آخرين چاپ معجم رجال الحديث كه در 24 جلد انجام گرفته بر مبناي عدم توثيق روات واقع در كامل الزيارات تنظيم شده است.
[16]. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج 9، ص: 213
[17]. (توضيح بيشتر) عاصم بن حميد از ابراهيم بن ابي يحيي مدني در كافي 7: 48/3 روايت ميكند، وي چنانچه مرحوم آقاي خويي در معجم الرجال 201:1 فرمودهاند، همان ابراهيم بن محمد بن ابي يحيي مدني است كه در كتب رجال ترجمه شده است، در تهذيب الكمال 2: 184/236 درباره وي ميگويد: و قد ينسب الي جدّه، از وي در اين ترجمه بارها با عنوان ابراهيم بن ابي يحيي نقل كرده است.
[18]. (توضيح بيشتر) البته اين طريق بر فرض عدم اتحاد وي با ابراهيم بن محمد بن ابي يحيي ميباشد و گرنه، مرحوم آقاي خويي درباره ابراهيم بن محمد بن ابي يحيي ميفرمايد: بما ذكره النجاشي و الشيخ، يدخل الرجل في الحسان علي الاقل (معجم الرجال 1، ص 275 و نيز ر.ك: ص 201).
[19]. رجال النجاشي – فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 14، رقم12
[20]. الفهرست (للشيخ الطوسي)، ص: 3، رقم1
[21]. تهذیب الکمال،ج2،ص188
[22]. الانتصار في انفرادات الإمامية، ص: 285
[23]. المهذب (لابن البراج)، ج 2، ص: 192
[24]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 854
[25]. مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان، ج 8، ص: 152
[26]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج 2، ص: 135
[27]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج 2، ص: 141
[28]. مستمسك العروة الوثقى، ج 14، ص: 385
[29]. إيضاح الفوائد في شرح مشكلات القواعد، ج 2، ص: 242
[30]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 854
[31]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 33، ص: 154
[32]. استاد ـ مدظلّه ـ اشاره ميفرمودند كه در اين صورت هم نوعي قصد و اراده در كار است زيرا هذيانهايي كه از افراد سر ميزند از تصرّفات روح آنها ميباشد و همچون لرزش دست مرتعش، از تحركات مادي اعضاء و جوارح نيست، البته عقلاء بر اين گونه تصرّفات روح ترتيب آثار نميدهند.
[33]. استاد مدظلّه اشاره ميفرمودند كه عقلاء بر عقود سكران همچون ديگر غير عاقلان مانند اطفال غير مميز و مجانين صحت تأهلي هم قائل نيستند، لذا ادله عام صحت عقود، از اثبات صحت چنين عقدي و لو با اجازه اولياء يا اجازه خود عاقدين در زمان عاقل شدن، ناتوان است، ولي اگر دليل تعبدي خاصّي در اين زمينه وارد شود كه چنين عقدي را با اجازه تصحيح كند، استيحاش عقلا را به دنبال ندارد، بخلاف صورت اوّل كه كلمات سكران همچون هذيان باشد كه حكم شارع به صحت تأهلي داشتن چنين عقدي با استيحاش عقلاء روبروست و نصّ بسيار قوي براي اثبات آن لازم است، لذا نميتوان روايت مورد بحث ما را بدان صورت حمل كرد.