جلسه 391 – اقرار به زوجیت – 9/ 11/ 80
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 391 – اقرار به زوجیت – 9/ 11/ 80
ادعای زوجیت با زوجه غیر – مضمون بودن منافع بضع حرّه ,و بررسی ارتباط یا عدم ارتباط آن با مسئله
خلاصه درس اين جلسه
در اين جلسه به بررسي مسأله ثالثه ميپردازيم راجع به اينكه كسي با زني ازدواج كرده و بعد مردي پيدا شده و ادّعا ميكند اين زن، زن من بوده است. آيا قوانين مدّعي و منكر در اينجا جاري ميشود يا نه؟
بررسي مسئله عروة
(مسأله 3): «قال صاحب العروة: الثالثة اذا تزوج امرأة تدّعي خلوّها عن الزوج فادّعي زوجيّتها رجل آخر لم تُسمع دعواه الاّ بالبيّنة، نعم له مع عدمها علي كل منهما اليمين فان وجّه الدعوي علي الامرأة فانكرت و حلفت سقط دعواه عليها. و ان نكلت أو ردّت اليمين عليه فحلف لا يكون حلفه حجة علي الزوج و تبقي علي زوجية الزوج مع عدمها سواء كان عالماً بكذب المدّعي أولا، و ان أخبر ثقة واحد بصدق المدّعي و ان كان الأحوط حينئذ طلاقها فيبقي[1] النزاع بينه و بين الزوج فان حلف سقط دعواه بالنسبة اليه أيضاً و ان نكل أو ردّ اليمين عليه فحلف حكم له بالزوجية اذا كان ذلك بعد ان حلف في الدعوي علي الزوجية بعد الردّ عليه و ان كان قبل تمامية الدعوي مع الزوجة فيبقي النزاع بينه و بينها كما اذا وجّه الدعوي أولاً عليه و الحاصل ان هذه الدعوي علي كل من الزوج و الزوجة فمع عدم البيّنة ان حلفا سقط دعواه عليهما و ان نكلا أو ردّا[2] اليمين عليه فحلف ثبت مدّعاه و ان حلف احدهما دون الآخر فلكل…»[3]
موضوع بحث جايي است كه زني گفته، من شوهر ندارم و مردي با او ازدواج كرده سپس يك نفر مدّعي پيدا شده و گويد: اين زن من است و من قبلاً با او ازدواج كردهام. اين مسئله معنون در روايات است. و فقهاء پيرامون آن از دو جهت بحث كردهاند. يكي به لحاظ قاعده و با قطع نظر از روايات خاصه در باب و ديگري به لحاظ روايات خاصه وارده در مسئله.
در روايت و كلمات فقهاء هست كه مدّعي به مجرّد ادّعاء و يا همراه با قسم سخن او پذيرفته نميشود بله اگر مدّعي بيّنه اقامه كند سخن او پذيرفته است و عقد لاحق محكوم به بطلان است. در فرض اقامه بيّنه مسئله روشن است هم به لحاظ روايت و هم به لحاظ فتاوي.
فرض عدم بيّنه
امّا اگر مدّعي بيّنه ندارد. مورد بحث است كه آيا قوانين موارد تنازع و مدّعي و منكر جاري است؟ يعني منكر بايد قسم بخورد و اگر نكول از قسم كرد و خودش يا حاكم ردّ قسم به مدّعي كرد و مدّعي قسم خورد مطلب ثابت ميشود يا آنكه قانون مدّعي و منكر جاري نيست؟
ظاهر كلمات بسياري از فقهاء عدم جريان قانون مدّعي و منكر در مقام است چون تعبير كردهاند كه «ان لم يُقم بيّنة علي دعواه لم يلتفت اليه أو لم تُسمع دعواه ظاهر لم تسمع دعواه يا لم يلتفت اليه» اين است كه قواعد مدّعي و منكر اينجا جاري نيست.
مسامحه در كلام سيّد و توجيه آن
البته قابل ذكر است كه تعبير مرحوم سيد خالي از مسامحه نيست چون هم تعبير لم تسمع دعواه را آورده و هم بعداً با استدراك به نعم قرينه آورده كه مراد از لم تسمع دعواه اين نيست كه قواعد مدّعي و منكر جاري نيست بلكه مراد اين است كه به مجرد ادّعاء، دعواي او پذيرفته نيست در مقابل بيّنه كه اگر بيّنه داشت. كلامش پذيرفته ميشد امّا اگر بيّنه نداشت قول او پذيرفته نميشود بلكه بايد به سراغ قواعد مدّعي و منكر رفت.
لكن احتمال دارد كه مرحوم سيّد اين تعبير را آورده و ميخواهد بفرمايد: من از كلمات فقهاء نيز همين را برداشت ميكنم كه فقهاء ديگر كه به تبع روايت تعبير به لم تسمع دعواه الاّ بالبيّنة كردهاند مرادشان استثناء مقام از قانون مدّعي و منكر نيست بلكه مرادشان اين است كه به مجرّد ادّعاء مسئله تمام نميشود بلكه با بيّنه و طي مراحل باب تنازع مسئله دنبال ميشود.
كلام سيد اشعار بلكه دلالت دارد كه خواسته كلمات قوم را اينگونه حمل كند.
تفصيل دو قول در مسئله
قول اول: در مسئله اين است كه قانون مدّعي و منكر در مقام جاري نيست زيرا ادّعاي مدّعي متوجه دو نفر است يكي زوج و يكي زوجه. اين دو نفر ذي حق هستند. و شرط جريان قانون مدّعي و منكر آن است كه يك نفر صاحب حق باشد به طوري كه اگر منكر از انكار دست بر دارد و اقرار كند نزاع تمام شود امّا جايي كه اقرارش نزاع را برطرف نكند. ـ چون حق ديگري نيز در كار است ـ انكارش هم فايده ندارد. در مقام اگر مدّعي دعوايش را متوجه زن كند و زن اقرار كند و بگويد من زن تو هستم اين اقرار، مدّعاي مدّعي را ثابت نميكند. زيرا اقرار زن در مورد خودش حجّت است اما نسبت به حق زوج حجّيت ندارد و مقتضاي اصالة الصحة صحت عقد زوج است. پس چون به مجرد اقرار زن عقد محكوم به بطلان نيست. از اين رو انكارش نيز مفيد نيست تا قواعد باب مدّعي و منكر جاري شود.
قول دوم: اينكه ثمره قوانين مدّعي و منكر منحصر به اثبات زوجيّت و نفي آن نيست تا شما بگوييد: اقرار در حق غير نافذ نيست پس انكار نيز مفيد نيست. بلكه ثمره ديگري در مسئله هست و آن اينكه وقتي زن اقرار كرد به اينكه من زوجه مدّعي هستم به لوازم اين اقرار أخذ ميشود از اينرو زن بايد مهر المثل را به مدّعي بپردازد. زيرا به واسطه عقد دوّم منافع بُضع را از مدّعي تفويت كرده است. چون زن حيلوله و مانع ايجاد كرده بين مدّعي كه مالك بضع است و بين بضع كه مملوك مدّعي است پس بايد اجرت المثل منافع بضع را به مدّعي بدهد.
سپس از اينجا مسئله در كلمات سابقين ارجاع داده شده به اينكه آيا منافع بضع مضمون به تفويت است يا نه؟
منافع بضع حرّه مضمون است يا نه؟ و بررسي تاريخي آن
اينكه منافع بضع زن حرّه مضمون است يانه را علاّمه در تذكره و تحرير دارد محقق كركي در جامع المقاصد با تفصيل بيشتر[4] آورده و سپس شهيد ثاني كلام محقق ثاني را نقل كرده است.[5]
علامه در تذكره فرموده: ضمان هست بنابراين اقرار زن موجب اثبات اجرت المثل براي مدّعي است پس جا براي جريان قانون مدّعي و منكر در مقام هست. بنابراين دعواي مدّعي با بيّنه يا حلف مدّعي بعد از نكول زن يا اقرار زن مسموع است.[6]
لكن علامهرحمه الله در تحرير فرموده ضمان نيست[7]. سپس جا براي جريان قانون مدّعي و منكر نيست محقق كركي هر دو قول را ذكر كرده و سپس خودش ضمان را تقويت كرده است.[8]
متأخرين گفتهاند: أصلاً بحث متفرع بر مسئله مضمون بودن يا نبودن منافع بضع نيست بلكه حتي اگر ما قائل به ضمان منافع بضع نشويم سماع دعوا متصوّر است.
متقدمين ميگفتند: اگر غرامت منافع بضع نباشد و از طرف ديگر اقرار و انكار و حلف زوجه نسبت به حق خودش مؤثر است نه نسبت به ديگري، از اينرو اين اقرار و انكار تأثير ندارد پس دعواي مدّعي مسموع نيست و جا براي قانون مدّعي و منكر نيست.
متأخرين جواب دادهاند: علت عدم سماع، لغويت اقرار و انكار زن است لكن در مقام ثمره في الجمله هست چنانچه در موضوعات مركبه گفتهاند كه اگر يك جزء موضوع بالوجدان و جزء ديگر بالأمارة يا بالأصل ثابت شود مانعي ندارد و تعبد به يك جزء در صورتي كه ترقّب وجود جزء ديگر باشد لغو نيست. در مقام هم اگر ابتداءً مدّعي دعوا را متوجه زن كرد و زن انكار كرد و قسم خورد تعبّد به عدم زوجيّت مدّعي لغو نيست زيرا اگر مدّعي پس از اين دعوي، توجه دعوي به زوج كند و زوج هم قسم بخورد با اين دو قسم دعوا تمام ميشود يا اگر زن اعتراف كرد و سپس زوج نكول يا ردّ قسم به مدّعي كرد و مدّعي قسم خورد دعوا به نفع مدّعي تمام ميشود پس تعبد شارع به حجّيت اقرار يا حلف زن لغو نيست و في الجمله اثر دارد.
فرمايش محقق خويي در مقام
مرحوم آقاي خويي تبعاً للمحقق النائيني ميفرمايد[9]: اثر في الجمله هم در كار نيست سپس سخن حق همان ظاهر كلام مشهور است كه گفتهاند: لا يلتفت الي دعواه يا لا يسمع دعواه الاّ بالبيّنة و اين فروعي كه مرحوم سيد در عروه فرموده است و سخن از حلف و تحليف ]ردّ يمين يا نكول[ به ميان آورده است همه ساقط است. ايشان ميفرمايد: جريان قانون مدّعي و منكر در صورتي است كه غير از راه بيّنه صلاحيت اثبات زوجيت از راه حلف با اقرار زن يا اقرار مرد در كار باشد در حالي كه در مقام چنين نيست زيرا اگر به زوج بگويند تو قسم بخور كه هنگام تزويج، اين زن خليّه بوده است شوهر در صورتي ميتواند قسم بخورد و مدّعي را تكذيب كند كه خبر از واقع داشته باشد در حالي كه فرض مسئله ]مفروض روايت[ جايي است كه زوج واقع امر را نميداند و به اعتماد بر گفته زن كه گفته خليّه هستم با او ازدواج كرده است و شرعاً هم طبق قانون مصدّقه بودن زن در اين باب مرد ميتوانسته به سخن زن اعتماد كند. بنابراين مرد نميتواند قسم بخورد.[10]
توضيح فرمايش محقق خويي
در وسيله و كلمات فقهاء سابق هست كه گاهي منكر قسم به نفي العلم ميخورد[11] و اين در جايي است كه مدّعي به زوج گويد: تو ميداني كه اين زن زوجه من است و با اين حال با او ازدواج كردي. در اين صورت قسم به نفي علم صحيح است. يعني اگر عالم نباشد ميتوان قسم بخورد. اما اگر او مدّعي اصل زوجيت است و كاري ندارد كه تو عالم هستي يا نيستي در اين صورت اگر بنا شود قوانين مدّعي و نكر جاري شود بايد زوج قسم بخورد كه سخن تو دروغ است و قسم بر نفي زوجيت بخورد. لكن مفروض[12] اين است كه زوج علم به واقع ندارد. پس قسم بر نفي زوجيت نميتواند بخورد. لذا جاي حلف و تحليف نيست. زيرا اگر زوجه به تنهايي قسم بخورد كار تمام نميشود و اگر قسم زوجه بخواهد با قسم زوج ضميمه شود مفروض اين است كه زوج نميتواند قسم بخورد.
فرمايش محقق بروجردي در مقام
مرحوم آقاي بروجردي كاملتر از مرحوم آقاي خويي بحث را مطرح كردهاند[13] و مفروض مسئله را منحصر به صورت شك زوج نكردهاند ايشان ميفرمايد: مسئله دوفرض دارد يك فرض اينكه زوج جاهل است و نميتواند قسم بخورد كه مورد سؤال روايت است ]و در كلام مرحوم آقاي خويي گذشت[
فرض ديگر اينكه زوج كه ادّعاي خليّه بودن زن را ميبيند خودش از راه قرائني اطمينان به صدق او پيدا ميكند مثل اينكه ميبيند زن پارسايي است بي بند و بار نيست يا ميبيند كه اگر كشف خلاف شود اين زن آبرويش ميرود و غائله به پا ميشود پس اين زن جرأت نميكند چنين اقدامي بكند يا آنكه مدّعي كه ادّعاي زوجيت ميكند أصلاً با اين زن سنخيت ندارد تا ادّعاي او معقول و قابل پذيرش باشد. در اين صورت زوج ميتواند قسم بر نفي زوجيت بخورد و قانون مدّعي و منكر جاري ميشود. بنابراين مسئله منحصر به موارد جهل زوج نيست و كلام صاحب عروه و ديگران كه گفتهاند قانون مدّعي و منكر جاري است در اين فرض درست است.
اما در فرض قبل كه فرض شك است كه مرحوم آقاي خويي فرمود: قانون مدّعي و منكر اينجا را نميگيرد ايشان ميفرمايد: در اين فرض همان يك حلف زن يا اقرار زن كافي است زيرا علت اينكه قوانين مدّعي و منكر را به فرض قبل در حق زوج هم جاري ميكرديم اين بود كه زوج و زوجه هر دو ذي حق هستند امّا در جايي كه زوج حرف مدّعي را انكار نميكند و ادّعايي ندارد نياز به قسم او نيست. تنها طرف دعوي زن است بنابراين اقرار يا انكار و حلف يا تحليف او مسئله را تمام ميكند. و اينكه گفته شده كه اقرار يا انكار زن مسئله را تمام نميكند صحيح نيست ـ به نظر ميرسد فرمايش ايشان سخن خوبي باشد. كه در جلسه بعد بيشر آن را بررسي ميكنيم.
«õوالسلامõ»
[1]. تذكر: «جمله فيبقي النزاع بينه و بين الزوج»، شق ديگر براي فان وجّه الدعوي علي الامرأة است كه مرحوم صاحب العروء به جاي تعبير «و ان وجّه الدّعوي علي الزوج» جمله «فيبقي النزاع بينه و بين الزوج» را بكار بردهاند.
[2]. تذكر: عبارت مباني العروة، ج 1، ص 221 و مستمسك العروة 14، ص 418 و عروة الوثقي، ج 2، ص 860 طبع قديم ردّ اليمين به صيغه مفرد آمده است لكن صحيح ردّا به صيغه تثنيه است.
[3] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج 2، ص: 859
[4]. تذكر: در جامع المقاصد طبع مؤسسه آل البيتعليهم السلام به جاي عبارت منافع الحرّ لا تضمن بالفوات چنين آمده است: منافع الجزء لا تضمن بالفوات كه غلط است. توضيح اينكه ميفرمايد: عبد خودش منافعش هر دو مضمون است اما منافع حرّ مورد ضمان نيست. (جامع المقاصد في شرح القواعد؛ ج 12، ص: 91)
[5]. مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام؛ ج 7، ص: 110
تذكر: خيلي از مطالب متأخرين و از جمله ادّعاهاي اجماع در كلمات متأخرين به محقق كركي ميرسد. اجماعات محقق كركي را هم در بسياري از موارد كه بررسي كردم ديدم به كلام مرحوم فخر الدين در ايضاح ميرسد.
[6] . تذكرة الفقهاء (ط – القديمة)؛ ص: 623
[7]. تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية (ط – القديمة)؛ ج 2، ص: 216
[8]. جامع المقاصد في شرح القواعد؛ ج 12، ص: 91
[9]. تذكر: البته محقق نائيني وجهي براي مطلب ذكر نكرده است لكن مرحوم آقاي خويي اين وجه را مطرح كردهاند.
[10]. موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 33، ص: 178
[11] آدرس یافت نشد
[12]. تذكر: مفروض روايت نه مفروض كلام صاحب عروه زيرا صاحب عروه با كلمه سواء كان عالماً بكذب المدّعي اولا، صورت مسئله را اعم از مورد روايت گرفته است.
[13] منبع در دسترس نیست