جلسه 392 – اقرار به زوجیت – 10/ 11/ 80
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 392 – اقرار به زوجیت – 10/ 11/ 80
ادعای زوجیت با زوجه غیر – معناي عبارت «لم تسمع دعواه الا بالبينه» يا «لم يلتفت الي دعواه الا بالبينه» در كلمات فقهاء- جريان یا عدم جریان قانون مدعي و منكر در مقام
خلاصه درس قبل و اين جلسه
بحث در مسئلهاي بود كه زني به عقد مردي در ميآيد و سپس شخص ديگري ادعا ميكند كه آن زن همسر اوست. در اينجا اگر مدعي، بيّنه داشته باشد ادعايش پذيرفته ميشود و آن زن، زوجه او خواهد بود. اما اگر بينه نداشت در اين صورت فقهاء اين گونه تعبير كردهاند كه «لم تسمع دعواه» يا «لم يلتفت الي دعواه».
در اين جلسه، ضمن بيان معناي اين گونه تعابيري كه در مسئله مطرح شده، با مراجعه به كلمات فقهاء، مقتضاي قواعد را نسبت به امكان جريان قانون مدعي و منكر در فروع اين مسئله بررسي خواهيم نمود.
معناي عبارت «لم تسمع دعواه الا بالبينه» يا «لم يلتفت الي دعواه الا بالبينه» در كلمات فقهاء و بيان ديدگاه قائلين به عدم جريان قانون مدعي و منكر در مقام
در اينجا فقهاء، اين گونه تعابير را معمولاً به اين صورت معنا ميكنند كه اگر مدعي بينه نداشته باشد هيچ اعتنايي به حرف مدعي نميشود و قانون مدعي و منكر جريان پيدا نميكند، زيرا اين قانون در مواردي جاري ميشود كه بر اثر جريان آن، ثمره و اثري به دست آيد و نتيجهاي داشته باشد، اما در مسئله مورد بحث، از جريان اين قانون هيچ ثمرهاي به دست نميآيد زيرا با نبود بيّنه براي مدعي نوبت به زن ميرسد كه او يا اقرار ميكند و يا انكار كرده و قسم ميخورد و در اينجا با اقرار زن به اينكه شخص مدعي شوهر اوست اين زوجيت براي مدعي ثابت نميگردد زيرا اين اقرار بر عليه زوج عاقدي است كه آن زن را به عقد خود در آورده و معناي آن اين است كه زوجيت بين آن زن و آن زوج عاقد وجود ندارد لذا چنين اقراري كه بر عليه ديگري است نافذ نيست و اثري بر آن بار نميشود. و وقتي اقرار زن داراي چنين سرنوشتي است بر انكار و قسم او نيز اثري بار نميشود و بود و نبود چنين اقرار و انكاري در اثبات يا نفي زوجيت براي مدعي نقش ندارد. اين ديدگاه كساني است كه ثمرهاي براي جريان قانون مدعي و منكر در مقام نيافتهاند.
اما در مقابل، عدهاي براي جريان قانون مدعي و منكر در مقام، ثمراتي تصوير نمودهاند كه ذيلاً ديدگاه قائلين به جريان اين قانون در مقام و ثمراتي كه ذكر نمودهاند، ميپردازيم.
بررسي نظر قائلين به جريان قانون مدعي و منكر در مقام و ثمرات ذكر شده براي آن
كلام محقق كركي در جامع المقاصد و علامه در تذكرة
در جامع المقاصد ثمرهاي براي جريان قانون مدعي و منكر در مقام ذكر شده كه همان مطلب به علامه در تذكره نسبت داده شده است.[1]
محقق كركي در مسئله اينكه آيا منافع بضع قابل تضمين هست يا نيست ميگويد كه براي تفويت منفعت بضع، احكامي هست كه برخي با تضمين و برخي با عدم تضمين تطبيق ميكند اما مورد ما نحن فيه كه مورد شك هست اگر زن اقرار كند ثابت ميشود كه او بايد اجرت المثل تفويت منفعت بضع را به مدعي زوجيت سابق بپردازد اما اين تضمين، در صورتي كه زن قسم بخورد، با قانون مدعي و منكر اسقاط ميشود لذا به خاطر چنين اثري ميتوان به قانون مدعي و منكر تمسك كرد و تضمين تفويت منفعت بضع را اسقاط نمود.
نقد صاحب حدائق نسبت به كلام محقق كركي
صاحب حدائق به دليل اينكه جامع المقاصد را در دست نداشته مطالب جامع المقاصد را از روي مسالك نقل ميكند و به نقل كلام محقق كركي كه شهيد ثاني در مسالك نيز آن را پذيرفته[2]، ميپردازد و سپس آن را مورد اشكال قرار ميدهد به اينكه از جريان چنين ثمرهاي دور لازم ميايد زيرا قانون مدعي و منكر هنگامي جاري ميشود كه ثمره تضمين ثابت باشد در حالي كه خود تضمين به وسيله خود اين قانون اثبات و سپس اسقاط ميشود.[3]
توجيه كلام محقق كركي طبق مبنای مرحوم شیخ انصاری
مرحوم شيخ انصاري در مسئله خروج از محل ابتلاء مطلبي دارند كه شبيه آن را ميتوان در اينجا مطرح نمود و مسئله دور را برطرف ساخت. مرحوم شيخ انصاري ميفرمايد كه اگر در چيزي شك كرديم كه آيا از محل ابتلاء خارج هست يا نيست، از طريق عمومات اباحه مثل كل شيء لك حلال و يا قانون جعل احكام تكليفيه الزامي، ميتوان كشف نمود كه مورد مشكوك داخل در محل ابتلاء است[4]، در اينجا نيز ميتوان گفت كه اگر مواردي كه اثر ندارد به نحو تخصص باشد يعني به خاطر اينكه موضوع اخذ شده در لسان دليل، موجود نيست آن اثر بار نميشود در اين هنگام اگر در حصول موضوع در موردي شك كنيم و بخواهيم به وسيله خود كبراي قضيه، اثبات صغري نماييم دور لازم ميآيد[5] اما در ما نحن فيه اينطور نيست كه وجود مدعي و منكر مشكوك باشند و بخواهيم با قانون مدعي و منكر اين صغري را ثابت كنيم تا دور لازم آيد، چون فرض اين است كه موضوع اين قانون كه مدعي و منكر هستند وجود دارند و مورد شك، خود موضوع نيست بلكه اين است كه آيا جريان اين قانون ثمرهاي دارد يا ندارد كه اگر ثمره داشته باشد ميتوان تخصيص عقلي بخورد و اگر ثمره نداشته باشد تخصيص عقلي نميخورد، در اين صورت مانعي نيست كه با اصالة العموم وجود ثمره كشف شود. يعني مرحوم شيخ، مسئله كشف داخل بودن مورد مشكوك در محل ابتلاء از عمومات را مانند كشف مصالح از عمومات ميداند. در مسئله كشف مصالح از عمومات مشهور بر اين است كه عمومات و قوانين، تابع مصالح و مفاسد نفس الامري هستند و تا چيزي مصلحت نداشته باشد شارع به آن حكم نميكند، بر اين اساس از خود عموم فهميده ميشود كه مطلق مصاديق آن مصلحت دارند و خود عموم، كاشف از وجود مصلحت در مصاديق آن است. لذا در جايي كه هيچ قصوري در تطبيق عام بر مصداق نيست و فقط شك در اين باشد كه تخصيص عقلي خورده است يا نخورده است؟ ميتوان با اصالة العموم كشف كنيم كه تخصيص عقلي نخورده است. مثلاً فرض كنيد در لعن الله بني امية قاطبة از خود همين عموم كشف ميشود كه هيچيك از افراد بني اميه از اين لعن استثنا نشدهاند و جايي براي آن تخصيص عقلي نميماند كه اگر شخصي از آنها مقرب درگاه الهي بود نبايد لعن شود زيرا از خود عموم كشف ميشود كه هيچكسي از بني اميه مقرب درگاه الهي نيست.
بنابراين، ميتوان اين توجيه را براي كلام محقق كركي و شهيد ثاني مطرح نمود كه ميخواهند بفرمايند كه در جايي كه شك كنيم كه آيا براي قانون مدعي و منكر ثمرهاي هست، به اين قانون كه موضوعش بر ما نحن فيه منطبق است و اگر موضوع خارج شده باشد خروجش به نحو خروج تخصصي نيست، تمسك ميكنيم و ميگوييم كه ثمره وجود دارد و تخصيص نخورده است.
اما مشكل اين است كه اصل كلام مرحوم شيخ انصاري قابل قبول نيست ذيلاً به نقد مبناي شيخ ميپردازيم.
نقد مبنای مرحوم شيخ انصاري در مسئله شک در محل ابتلاء
گفته شد كه مرحوم شيخ انصاري ميفرمايد كه همانطور كه از عمومات ميتوان پي برد كه مورد مشكوك داراي مصلحت هست همچنين از خود عمومات ميتوان پي برد كه مورد مشكوك داخل در محل ابتلاء است. مرحوم نائيني نيز نظر مرحوم شيخ انصاري را اختيار كرده و براي اثبات آن تلاش بسيار نموده است.
در حالي كه، همانطور كه مرحوم شيخ در درر ميفرمايد، اموري هستند كه خود شارع هنگام قانونگذاري خصوصاً در تعبديات، وجود مصلحت در تمام افراد عام را در آنها احراز كرده است و عرف مردم به اين امور آگاه نيستند مثلاً نميدانند كه چه كسي مقرب هست و چه كسي نيست لذا از خود عموم لعن الله بني امية قاطبة بايد به دست آورد كه شخصي كه از بني اميه است مقرب درگاه الهي نيست. اما چيزهاي ديگري هست كه شارع آنها را به خود مردم واگذار كرده است و خود مردم ميتوانند آنها را بشناسند كه داخل بودن چيزي در محل ابتلاء از آن قبيل است و تعيين و تشخيص اين امور بر عهده عمومات گذاشته نشده و خود عرف متصدي تشخيص آنها ميباشد. بنابراين، اجتنب عن الخمر هيچگاه مشخص نميكند كه خمري كه در منطقهاي قرار دارد كه داخل بودن آن در محل ابتلاء مشكوك است نيز داخل در محل ابتلاء است و اين عام در اين زمينه كاشف نميباشد. بر اين اساس، مسئله داخل بودن در محل ابتلاء مانند مسئله كشف مصالح از عمومات نيست و از عمومات نميتوان كشف نمود كه مورد مشكوك داخل در محل ابتلاء هست. و همچنين ثمره داشتن مورد مشكوكي را نميتوان از عموم كشف كرد و اين نيز مانند كشف مصالح از عمومات نيست. لذا اگر در ثمره داشتن ادعا و انكاري شك كنيم نميتوانيم به وسيله قانون عام «البينه علي المدعي و اليمين علي من انكر» ثابت كنيم كه در مورد مشكوك حتماً ثمره وجود دارد. بلكه اين قانون فقط در جايي جريان پيدا ميكند كه از خارج ثابت شده باشد كه در موردي، مدعي و منكر بودن، نتيجه و ثمرهاي دارد و كار بيهودهاي نيست. لذا اين قانون خودش متكفل اثبات ثمره نميباشد.
مرحوم آخوند در مخصصات لبي مطلبي دارند كه ميفرمايند در احكام عقلي از خود عمومات، موضوع حكم ثابت ميشود، اما در بعضي موارد قيود عقلي به اندازهاي واضح هستند كه به منزله قيود لفظي متصلند، لذا اگر در وجود آن قيود عقلي شك كنيم نميتوانيم براي نفي آن قيود به عموم تمسك كنيم.[6] در حقيقت مسئله دخول در محل ابتلاء و يا ذي ثمر مصداقي براي يك قانون عامي از قبيل همين قسم دومي هستند كه مرحوم آخوند مطرح نمودهاند. بنابراين، همانطور كه صاحب حدائق فرمودند، اگر خود قانون مدعي و منكر بخواهد بگويد كه منافع بضع قابل تضمين هستند، در حالي كه اين قانون در ادعا و انكاري جاري ميشود كه منافع بضع قابل تضمين باشند، دور به وجود ميآيد. و اين به اين معناست كه در شمول خود قانون نسبت به موردي خاص شك شده است و بديهي است كه در اين مورد، آن قانون جاري نميشود.
بنابراين چنين ثمرهاي كه حاكي از تضمين منافع بضع باشد در ما نحن فيه وجود ندارد لذا از اين نظر نميتوان به قانون مدعي و منكر تمسك كرد.
وجود ثمرة در لوازم زوجيت
گفتهاند كه درست است كه اقرار زن نقشي در اثبات يا نفي زوجيت ندارد اما اقرار او در لوازم زوجيت مؤثر است. اگر زن اقرار كند كه او زوجه مدعي است مهر و نفقه زن بر زوج عاقد واجب نيست و زن مهر و نفقه خود را از زوج مدعي بايد مطالبه كند پس به خاطر اين ثمره، در صورتي كه براي مدعي بينه نباشد ميتوان به قانون مدعي و منكر تمسك كرد و زن اگر انكار كند بايد قسم بخورد تا رفع زوجيت مدعي بشود.
نقد اين ثمرات
به نظر ميرسد كه به احتمال قوي مراد فقهاء از اين تعبير، اثبات و عدم اثبات خود زوجيت است به وسيله قانون مدعي و منكر نه لوازم زوجيت، زيرا كه عبارت مورد بحث را در مقابل صورتي ذكر كردهاند كه مدعي بينه داشته باشد. بنابراين مراد آنان اين است كه اگر مدعي بينه داشته باشد زوجيت براي او اثبات ميشود ولي اگر بينه نداشته باشد زوجيت او با آن زن با اقرار و حلف و انكار زن ثابت نميشود. يعني در صورتي كه بينه نداشته باشد يا زن اقرار ميكند و يا انكار كرده قسم ميخورد و در هر دو صورت زوجيت براي مدعي ثابت نميشود و حداكثر اين است كه اقرار ميكند كه حتي با اقرار هم زوجيت زن براي مدعي ثابت نميشود. بنابراين، اينكه قانون مدعي و منكر آيا براي اثبات لوازم زوجيت جاري هست يا نيست؟ خارج از اين فرعي است كه در مورد آن صحبت ميكنيم، و آن فرعي ديگر است.
نظر مرحوم صاحب جواهر
ايشان ميفرمايند كه زوجيت مدعي تنها با بينه ثابت نميشود بلكه از راهي ديگر هم قابل اثبات است. و آن اين است كه اگر براي زوج عاقد، قسم امكان داشته باشد و آن جايي است كه او با اتكاء به يقين خود به اينكه زن شوهر ديگري ندارد با او ازدواج كرده است در اين صورت اگر هم زن و هم زوج عاقد هر دو يا اقرار كنند به زوجيت براي مدعي و يا ردّ يمين كنند به مدعي و او قسم بخورد، زوجيت براي مدعي ثابت ميشود و آن زن همسر او ميشود. و اگر براي زوج عاقد، قسم امكان نداشته باشد[7] و آن جايي است كه با اتكاء به گفته زن كه گفته است من شوهر ندارم با او ازدواج كرده است، در اين صورت هم اگر زن اقرار كند، تا وقتي كه زوج عاقد زنده باشد يا اين زن در حباله نكاح او باشد ادعاي زوجيت مدعي ثابت نميشود، اما اگر آن زوج عاقد فوت كند و يا زن را طلاق دهد يا به هر ترتيب فسخ يا انفساخي حاصل شود و مثلاً اگر عقد موقت باشد بذل مدت يا اتمام مدت شود، در اين صورت با همان اقرار قبلي زن به ضميمه اين خروج زن از حباله نكاح مرد عاقد با يكي از طرف ذكر شده موجب ميشود كه زوجيت مرد مدعي براي اين زن ثابت شود و قانون مدعي و منكر ثمره مييابد و قابل اجراست.[8]
كلام مرحوم بروجردي در تصوير ثمره براي اجراي قانون مدعي و منكر در مقام
در جلسه قبل گفته شد كه مرحوم بروجردي[9] مسئله را اين گونه فرض كردهاند كه شوهر نداشتن زن يا از راه يقين خود زوج عاقد به اين مطلب و يا از راه اتكاء به گفته زن، براي زوج عاقد ثابت ميشود. اما بنابر صورت اول، همانطور كه صاحب جواهر هم فرمودند، با اقرار زن و زوج عاقد يا رد يمين هر دو بر مدعي و قسم خوردن مدعي زوجيت زن براي مدعي ثابت ميشود. و اما بنابر صورت دوم[10] ميفرمايند كه با خود اقرار زن و يا رد يمين او به مدعي و قسم خوردن مدعي، زوجيت زن براي مدعي ثابت ميشود و بر اساس همين ثمره قانون مدعي و منكر جاري ميشود و به هيچ چيز ديگري نيازي نيست زيرا متفاهم عرفي در اين صورت كه زوج عاقد از خود استقلالي ندارد و با اتكاء و تبعيت از گفته زن با او ازدواج كرده، اين است كه اگر زن با اقرار خودش و يا رد يمين بر مدعي محكوم شد و زوجيت براي مدعي ثابت گرديد زوج عاقد هم به تبع او محكوم ميشود يعني همانطور كه شارع از اول، گفته زن را در مورد خليه بودن براي زوج عاقد حجت قرار داده بود، در صورت اقرار زن نيز تبعيت زوج عاقد از زن بر حال خود باقي است و در پي محكوميت زن، زوج عاقد نيز محكوم ميشود و از زوجيت با اين زن خارج ميگردد و اين ثمرهاي است كه بر اساس آن، قانون مدعي و منكر جاري ميشود و زوجيت زن براي مدعي ثابت ميگردد. و بر اساس اين تبعيت اقرار زن از قبيل اقرار غير نافذي كه نسبت به ديگري انجام ميشود نخواهد بود زيرا اقرار بر ديگري آنگاه غير نافذ است كه ديگري نسبت به مورد اقرار تابع مقر نباشد.
آنچه در اين جلسه بيان شد بر اساس مقتضاي قاعده بود كه نتيجه اين شد كه به مقتضاي قاعده بنابرآنچه صاحب جواهر و مرحوم بروجردي فرمودند ثمره قابل تصوير است و قانون مدعي و منكر در مقام جاري است و به جز بينه مدعي راههاي ديگري نيز براي اثبات زوجيت زن براي مدعي وجود دارد. حال بايد ديد كه مقتضاي رواياتي كه صاحب مدارك و صاحب حدائق به آنها تمسك كردهاند چيست.[11] ادامه بحث در جلسه آتي.
«õوالسلامõ»
[1]. جامع المقاصد في شرح القواعد؛ ج 12، ص: 91
استاد مدظله اين مطلب را در كتاب تذكره نيافتهاند.
[2]. مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام؛ ج 7، ص: 110
[3].الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج 23، ص: 188
[4]. فرائد الاصول ؛ ج2، ص : 419
[5]. مثلاً اگر عالم بودن زيد مشكوك باشد و خروج غير عالم از تحت اكرم العلماء بالتخصص باشد با اصالة العموم نميتوان وجوب اكرام زيد را ثابت نمود.
[6]. كفاية الأصول ( طبع آل البيت ) ؛ ص : 222
[7]. مرحوم آقاي خويي فقط در صورت قبلي قانون مدعي و منكر را جاري ميدانند اما در اين صورت دوم نتوانستهاند تصوير ثمره نمايند و قانون را در اين صورت جاري نميدانند اما صاحب جواهر براي اين صورت دوم هم تصوير ثمره نموده و قانون را جاري ميداند.
[8]. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج 29، ص: 164
[9] منبع در دسترس نیست
[10]. نظر مرحوم خويي و صاحب جواهر را در اين صورت دوم در صفحه قبل ذكر نموديم.
[11]. صاحب حدائق با اينكه به مطالب صاحب مدارك و تمسك صاحب مدارك به روايات را ملاحظه كرده اما ميگويد كه اصحاب به اين روايات تمسك نكردهاند.