جلسه 398 – اقرار به زوجیت – 20/ 11/ 80
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 398 – اقرار به زوجیت – 20/ 11/ 80
ادعای زوجیت مرد با یک زن و ادعای زوجیت با آن مرد توسط خواهر آن زن
خلاصه درس قبل و اين جلسه
در جلسات قبل اين مسأله عنوان ميگردد كه مردي ادعاي زوجيت زني را دارد و آن زن آن را انكار ميكند ولي زن ديگري (كه زوجيت وي با زوجيت زن مورد ادعاي مرد نميسازد) مدعي زوجيت مرد ميباشد. در اينجا صور مختلفي وجود دارد. بحث به صورت بينه داشتن هر دو طرف كشيده شده، در اين جلسه صورت تقدّم زماني مورد شهادت يك بينه بر بينه ديگر بررسي ميگردد، ابتداء كلام مصنّف كه در برخي صورتها به تقديم بينه اوّل حكم كرده و در برخي صورتها در مسأله ترديد نمودهاند مطرح ساخته و اين دو اشكال را كه سبق زماني منشأ ترجيح نميگردد و نيز در صورت عدم تنافي مفاد دو بينه نبايد در حكم بر طبق بينه دوم ترديد كرد توضيح داده، با استناد به مباني اصولي همچون مرجّح بودن اصل در باب ادله متعارضه و عدم تقدّم اصاله الصحه بر استصحابي كه در غير مورد آن جاري ميگردد، در صدد توجيه كلام مصنف بر ميآييم.
توضيح كلام مرحوم سيد درباره تقدم مورد يكي از دو بيّنه بر مورد بيّنه ديگر
طرح بحث
موضوع بحث اين بود كه مردي ادعاي زوجيت زني را دارد و آن زن انكار ميكند. زن ديگري كه همسري هر دو نسبت به آن مرد شرعاً صحيح نيست، ادعاي زوجيت آن مرد را دارد. مثلاً زنها خواهر يكديگر يا مادر و دخترند يا آن مرد سه زن ديگر دارد كه اگر زوجيت اين دو زن هم با او صحيح باشد، مجموعاً پنج زن خواهد شد كه شرعاً صحيح نيست.
در مورد بحث، فروضي مطرح شد، فرضي كه باقي ماند اين است كه هر دو بيّنه اقامه ميكنند كه يكي بر ديگري تقدم دارد مثلاً بينه يكي ميگويد: «تو سال گذشته زن اين مرد بودي». و بينه ديگري ميگويد: «امسال تو زن اين مرد هستي».
مرحوم سيد در اين فرض تفاصيلي قائل شدهاند كه چون مدركش معلوم نيست، اثبات نظر ايشان مشكل است.
متن عروة
«و علي الثالث[1] ترجح الاسبق اذا كانت تشهد بالزوجيه من ذلك التاريخ الي زمان الثانية، و ان لم تشهد ببقائها الي زمان الثانية فكذلك اذا كانت الامرأتان الام و البنت مع تقدم تاريخ البنت بخلاف الاختين و الام و البنت مع تقدم تاريخ الام لا مكان صحة العقدين بان طلّق الاولي و عقد علي الثانية في الاختين و طلق الام مع عدم الدخول بها و حينئذ ففي ترجيح الثانية او التساقط وجهان»[2]
توضيح صورتهاي مسأله بر طبق متن عروه
صورت اول: مرحوم سيد ميفرمايند: اگر بيّنه نسبت به عقد سابق هم شهادت به حدوث عقد باشد و هم بقاي عقد تا زمان حدوث عقد دوم، در اين صورت مطلق عقد سابق ترجيح دارد و بيّنه مدعي ديگر كه حدوث عقد لا حق را شهادت ميدهد، باطل است.
صورت دوم: اگر بينه نسبت به عقد سابق فقط شهادت به حدوث باشد و نسبت به بقاء ساكت باشد، در صورتي كه متعلق بينه عقد دختر باشد، باز هم اين بينه مقدم است و بينه ديگري كه عقد مادر را در زمان لا حق مدعي است، باطل است. زيرا شهادت نسبت به حدوث عقد دختر در زمان سابق، بقا را نيز ثابت ميكند به اين معنا كه وقتي كه دختر به عقد مردي در آيد، عقد مادر او حرام ابدي است و مشروط به دخول و امثال آن نيست. نفس حدوث عقد دختر مانع ميشود كه عقد ديگري نسبت به مادر انجام گيرد چون ام الزوجه حرمت ابدي دارد. پس فرقي نميكند كه بينه بقاي عقد دختر را هم گواهي كند يا نه، چون در اين جهت مدخليتي ندارد. همين كه حدوث عقد با بيّنه ثابت شد، عقد دوم نسبت به مادر ممنوع خواهد بود[3].
مرحوم سيد اين صورت را هم به صورت اول ملحق ميكند.
صورت سوم: صورت سوم در جايي است كه بينه اول تنها حدوث عقد سابق را ميرساند و حدوث عقد سابق با حدوث عقد لا حق منافاتي ندارد مثلاً بينه شهادت ميدهد كه عقدي در زمان گذشته نسبت به اين خواهر واقع شده، و بينه ديگر شهادت ميدهد كه خواهر ديگر امسال زن اوست. يا بينه سابق شهادت ميدهد كه اين زن (= مادر) همسر آن مرد است و بينه ديگر شهادت ميدهد كه دختر آن زن (كه به وي دخول نشده) امسال همسر اين مرد است. يا مردي سه زن داشته، بينه شهادت ميدهد كه سال گذشته با آن زن ازدواج كرده و بينه ديگر شهادت ميدهد كه امسال با اين زن ازدواج كرده و زنها هيچ نسبتي هم با هم ندارند ولي اگر هر دو بينه پذيرفته شود معنايش آن است كه پنج زن دارد.
در اين مثالها هر دو عقد ميتواند صحيح باشد مثلاً عقد اول فسخ شده باشد يا مرد زني را كه سال گذشته عقد كرده، طلاق داده باشد، و امسال زن ديگر را عقد نموده باشد.
چون در اين صور بين بينتين تعارض و تكاذبي وجود ندارد، آيا با اين دو بينه معامله متعارضين كنيم و حكم به تساقط صادر نماييم يا دومي را ترجيح دهيم؟ مرحوم سيد هيچ يك از دو احتمال را اختيار نميكند و ميفرمايد: وجهان
تقرير ديگري از صورتهاي مسأله
صورتهاي مسأله
به نظر ما بحث را به شكل ديگري ميتوان مطرح كرد كه مناسب تر مينمايد[4]:
مسأله ما دو فرض دارد:
فرض اول: متعلق هر دو بينه «اصل وقوع عقد» است اعم از اين كه عقد واقع شده شرايط صحت را دارد يا نه، مثلاً بينه يكي از مدعيها شهادت ميدهند كه سال گذشته در جلسه عقد اين زن و مرد بودند و جاري شدن صيغه عقد را ديدند كه شرايط صحت صيغه را دارا بود، ولي نسبت به ساير شرايط صحت عقد سكوت دارند.[5] بينه ديگر هم تنها شهادت ميدهند كه امسال در جلسه عقد اين مرد با خواهر يا مادر يا دختر آن زن بودند و وقوع صيغه عقد را مشاهده كردند، در اين فرض صحت عقد، از دايره گواهي دو بينه بيرون است و بايد با اصالة الصحت حكم به صحت عقد و ترتب اثر بر آن نمود.
فرض دوم: متعلق هر دو بينه «وقوع عقد صحيح»، يا «زوجيت اين زن نسبت به مرد» باشد كه هر دو به يك جا باز ميگردند، خواه متعلق هر دو بينه سبب باشد يا مسبّب، مفاد هر دو بالمآل يكي است.
فرض اول دو صورت دارد:
صورت اول: بينه اول علاوه بر شهادت به وقوع عقد، اين نكته را هم شهادت ميدهند كه در اين بين فسخ يا انفساخ يا طلاقي هم رخ نداده است.
ان قلت: شهادت به عدم وقوع فسخ يا انفساخ يا طلاق شهادت به نفي است و اعتبار ندارد.
قلت: اگر فاصله بين دو عقد، اندك باشد، امكان دارد كه دو شاهد در اين مدت كوتاه همرا ه با زوج بوده باشند، لذا ميتوان گواهي آنان را پذيرفت، البته اگر بين دو عقد، چندين ماه ـ مثلاً ـ فاصله بيفتد، قهراً شهادت به نفي طلاق يا فسخ يا انفساخ مسموع نيست.[6]
صورت دوم: آن است كه بينه اول فقط وقوع عقد را شهادت ميدهند و نسبت به وجود يا نفي فسخ و طلاق و مانند آنها اظهار نظري نميكنند.
حكم صورتهاي فرض اول
در فرض اول كه بينه به وقوع عقد شهادت ميدهد، در صورت دوم آن، هر دو عقد با عنايت به اصالت الصحة اقتضاء صحت دارند و اين اصالت الصحهها هم با هم تعارضي ندارند چون ممكن است عقد اول صحيح باشد و يكي از اين دو زن قبلاً همسر اين مرد باشد و در عين حال عقد دوم هم صحيح باشد به اين گونه كه در اين فاصل، عاملي پيش آمده باشد كه اثر عقد را زائل كرده باشد.
البته اگر بينه اول نسبت به عقد بر دختر شهادت دهد، لازمه صحت عقد بر دختر آن است كه عقد بر مادر وي باطل باشد هر چند در هنگام عقد بر مادر، ديگر دختر در عقد ازدواج آن مرد نباشد، همچنين اگر بينه اول نسبت به عقد بر مادر شهادت دهد كه به وي دخول هم صورت گرفته باشد، در اين مثالها اصالة الصحهها نسبت به عقد اين دو زن با هم تعارض پيدا ميكند، همچنين در صورت اوّل هم كه بينه اول علاوه بر شهادت به وقوع عقد به عدم وقوع طلاق و مانند آن در فاصله اين عقد تا عقد دوّم هم شهادت ميدهد اصالة الصحه نسبت به وقوع عقد اول با اصاله الصحه نسبت به وقوع عقد دوم تعارض دارد، اگر عقد نخست صحيح باشد اقتضاء دارد كه آن زن همسر اين مرد باشد، فرض هم اين است كه چيزي آن را زائل نساخته. اگر عقد دوم هم صحيح باشد، بايد عقد اول (بر خواهر آن زن يا مادرش يا دخترش يا…) واقع نشده باشد. و چون اجتماع صحت اين دو عقد امكان ندارد اين دو اصالة الصحه تعارض و تساقط ميكنند، دليلي بر تقدم عقد سابق بر عقد لا حق در كار نيست، در باب تعارض، سبق زماني يك دليل يا اصل مرجّح نميباشد، پس در اين صورت، همچنين در صورت تعارض اصالة الصحهها در صورت دوم بايد حكم به تساقط نمود، ولي در ساير موارد صورت دوم، حكم به جريان هر دو اصالة الصحه شده در نتيجه بايد مورد بينه لا حق فعلاً همسر اين مرد بشمار آيد.
حكم صورتهاي فرض دوم
در جايي كه مورد شهادت «وقوع عقد صحيح» يا زوجيت اين زن باشد كه نتيجه هر دو يكي است لازمه وقوع عقد صحيح زوجيت است، گاه شهادت به زوجيت شهادت به استمرار آن تا وقوع عقد ديگر ـ كه مورد بينه دوم ميباشد ـ هم ميباشد و گاهي شهادت نسبت به ادامه زوجيت نيست و فقط شهادت به وقوع عقد صحيح است ولي شهادت به وقوع عقد دختر است كه معنايش نفي صحت عقد بر مادر اين دختر است، چون به مجرّد عقد بر دختر، مادر حرمت ابدي مييابد، همچنين اگر شهادت بينه سابق به وقوع عقد بر مادر در فرض دخول به وي باشد كه لازمهاش نفي صحت عقد بر دختر وي ميباشد. در اين صورتها دو بينه با يكديگر تعارض ميكنند، چون هر كدام مدعي «وقوع عقد صحيح» يا «زوجيت» است و نميتواند هر دو صحيح باشد.[7]
ولي در جايي كه بينه اوّل شهادت به استمرار عقد صحيح اول تا زمان عقد دوم نميدهد و لازمه صحت حدوث عقد اوّل، بطلان عقد دوم نيست، دو شهادت با يكديگر منافاتي ندارند، چون ممكن است در فاصله عقد اول و دوم، اثر عقد اول زائل شده باشد، بنابراين ميتواند هر دو عقد در زمان خود صحيح باشد.
بررسي كلام مرحوم سيد
طرح اشكالات بر كلام مرحوم سيد
در كلام مرحوم سيد دو اشكال بنظر ميآيد:
اشكال اول: مرحوم سيد در صورت شهادت بينه به استمرار عقد اول تا زمان عقد دوم (يا علم خارجي به استمرار)، يا ملازمه داشتن صحت عقد سابق با بطلان عقد لا حق حكم به ترجيح بينه سابق نمودهاند، با اين كه به حسب ظاهر وجهي براي اين ترجيح نيست، خواه تنافي دو بينه با توجه به جريان اصالة الصحه باشد (فرض اوّل) يا خود بينهها با هم تنافي داشته باشند (فرض دوم).
اشكال دوم: در ساير صورتهاي مسأله بين مفاد دو بينه، تنافي نيست و علي القاعده بايد بينه دوم كه متعرض حال فعلي است اعتبار داشته باشد، همچنين در فرض اول در اين صورتها، بين اصاله الصحه در هر دو بينه تعارض نيست و بايد هر دو را اخذ كرد و نتيجه آن به سود بينه لا حق است، ولي با اين حال چرا مرحوم سيد در اينجا ترديد كرده «وجهان» تعبير ميكند؟
ان قلت: اصالة الصحه در عقد اوّل با توجه به استصحاب بقاء اثر عقد، با اصالة الصحه در عقد دوّم تنافي پيدا ميكند و نيز در فرض دوم حجيت بينه اوّل با توجه به استصحاب بقاء اثر عقد با حجيت بينه دوم تعارض دارد.
قلت: علماء در اصول فرمودهاند كه اصاله الصحه بر استصحاب مقدم است و نيز حجيت بينه (كه اماره است) بر استحصاب (كه اصل است) مرجّح است، لذا شارحان و محشيان عروه همچون مرحوم آقاي خويي و مرحوم آقاي حكيم اين اشكال را عنوان كردهاند كه فتاواي مرحوم سيد را نميتوان با قواعد اصولي سازگار ساخت.[8]
گفتني است كه تقديم اصاله الصحه بر استصحاب و نيز تقديم اماره بر اصل چنان واضح است كه كسي كه اندك آشنايي با اصول داشته باشد بدان توجه دارد، لذا نميتوان منشأ فتواي كسي همچون مرحوم سيد را غفلت از چنين مباني واضح اصولي دانست و بايد براي كلام ايشان توجيهي جستجو كرد.
توجيه كلام مرحوم سيد و پاسخ به اشكال اوّل
كلام مرحوم سيد را به گونهاي ميتوان توجيه نمود كه اشكال اول در برخي صورتها وارد نيايد، اين توجيه بر اين بحث اصولي استوار است كه در تعارض امارات، آيا اصل عملي مرجّح يكي از دو اماره بشمار ميروند يا دو اماره با يكديگر تساقط كرده و مرجع ما اصل عملي خواهد بود، ثمره اين نزاع هم اين است كه اگر اصل عملي مرجح اماره باشد، مثبتات اين اماره معتبر است و اگر مرجع باشد، مثبتات معتبر نيست.
استدلال بر مرجّح بودن اصل عملي نسبت به امارات متعارض
مرجّح بودن اصل عملي را ميتوان با اين دليل تقريب كرد كه دليل حجّيت دو اماره متعارض، با اصالة العموم هر دو اماره را شامل شده است كه با توجه به تعارض دو اماره ميدانيم اصالة العموم هر دو را شامل نميگردد، در اينجا دو احتمال وجود دارد يا اصل مرجّح است در نتيجه اصاله العموم در اماره موافق با اصل از اعتبار نيفتاده و تنها در ا ماره مخالف از اعتبار افتاده است. و يا اصل مرجّح نيست، در نتيجه اصاله العموم در هر دو اماره از حجيت برخوردار نيست، پس به هر حال سقوط اصاله العموم در مورد اماره مخالف با اصل، يقيني است[9] و سقوط اصاله العموم در مورد اماره موافق مشكوك، پس علم اجمالي به سقوط اصالة العموم در اينجا منحلّ بر علم تفصيلي نسبت به سقوط اصالة العموم در اماره مخالف اصل و شك بدوي نسبت به سقوط اصالة العموم در اماره موافق اصل گرديده، پس ميتوان با اصالة العموم اماره موافق اصل را ترجيح داد.[10]
تطبيق مبناي اصولي فوق بر محل كلام
در اينجا ممكن است نظر مرحوم سيد بر مرجّح بودن اصل عملي باشد، لذا بينه سابق را با توجه به استصحاب بر بينه لا حق ترجيح داده است.
البته اين پاسخ در جايي صحيح است[11] كه اصل حدوث عقد اول با حدوث عقد دوم تنافي نداشته باشد و تنافي بين استمرار عقد اول (كه با استصحاب ثابت شده) و حدوث عقد دوم باشد، ولي در جايي همچون عقد بر دختر كه به مجرّد عقد، ازدواج با مادر وي حرام ميگردد، ديگر استصحابي در كار نيست تا بتواند مرجّح بينه سابق باشد، لذا بايد به توجيه ديگري دست زد كه در جلسات آينده بدان خواهيم پرداخت.
پاسخ به اشكال دوم
گفتيم كه در صورتي كه بينّه اول به استمرار عقد اول ناظر نباشد و حدوث عقد اول، بطلان عقد دوم را به همراه نداشته باشد، علي القاعده بايد طبق بينه دوم عمل كرد پس چرا مرحوم سيد مردّد شدند بين تساقط و ترجيح بينه دوم؟ با اينكه مورد از موارد مخفي نيست چرا ايشان دچار مشكل شده؟ من احتمال قوي ميدهم كه نظر ايشان به اين جهت باشد مورد شهادت بينه معمولاً به امور مشهوده خودشان است. ممكن است حضور خودشان را در جلسه عقد شهادت دهند حتي شنيدن اجراي صيغه به نحو صحيح را هم شهادت دهند، ولي «صحت عقد (از جميع جهات)» و «زوجيت» مشهود به شهود نيست، آنچه را كه آنها حسّ ميكنند جريان صيغه عقد است، اما اينكه همه شرائط صحت عقد فراهم است، قابل رؤيت و حسّ براي شهود نيست اينكه خواهر اين زن قبلاً معقوده اين مرد بوده يا نه؟ به اين جهات معمولاً توجه نميشود و محسوس و مشهود اشخاص نيست. بنابراين دومي كه شهادت ميدهد كه اين زن همسر اين مرد است، اصالة الصحه هم حكم به صحت جاري ميكند. چون اصالة الصحه بر استصحاب حكومت دارد. منتهي بر استصحابي تقدم دارد كه در مورد همين اصالة الصحه ممكن است جاري شود نه استصحابي كه نسبت به عقد ديگر جاري ميشود.[12] اگر اصالة الصحه را اماره بدانيم به طوري كه مثبت آن هم حجت باشد، ممكن است گفته شود بر آن استصحاب هم حكومت دارد ولي اگر اصالة الصحه را اصل بدانيم يا اگر اماره بدانيم امارهاي ندانيم كه مثبت آن هم حجت باشد، در اين صورت نميتواند بر استصحابي كه در خصوص عقد آن خواهر جاري شده، حاكم باشد.
با توجه به اينكه مطلب روشن است و حتي آقايان نظر مرحوم سيد را واضح البطلان گرفتهاند، به نظر نميرسد كه مرحوم سيد مطلب واضحي چون اين مطلب را مورد غفلت قرار داده باشد، از اين رو به نظر ما مراد مرحوم سيد چنين صورتي است كه مشهود به حقيقت «عقد صحيح يا زوجيت» نيست بلكه چيزي است كه معمولاً مشهود است و آن اصل وقوع عقد است.[13]
به نظر ما در فرض مورد بحث اگر مثبت اصالة الصحة را حجت ندانيم، هر دو اصل جاري ميشود و با هم تساقط ميكنند و هيچكدام بر ديگري ترجيح ندارند».
تذكر يك نكته
بحثي كه در خاتمه يادآوري آن لازم است اين است كه آقايان مطلبي را توضيح ندادهاند و آن اينكه پس از تعارض دو اصل با يكديگر، حكم به صحت اجمالي يكي از عقدها ميكنيم و ميگوييم: في الجمله يكي از اين دو خواهر همسر اين مرد است. تا نفي ثالث شود. آثار مشترك اين دو بيّنه را كه حجيت احدهما هست ميتوانيم مترتب كنيم. اگر دختر و مادر بودند هر دو اصل با هم تعارض ميكنند ولي در يك جهت با هم مشتركند و آن اينكه مادر بزرگ را نميتوان عقد كرد چون چه دختر معقوده باشد چه مادر وي، در هر حال مادر مادر حرمت ابدي پيدا كرده است.
خلاصه آثاري كه دو اصل مشتركاً ثابت ميكنند، ميتوانيم مترتب كنيم.
در جلسات آينده بررسي حكم مسأله را ادامه خواهيم داد. ان شاء الله.
«õوالسلامõ»
[1] . يعني در فرضي كه هر دو مدعي بينه دارند و تاريخ يكي از آنها بر تاريخ ديگري تقدم دارد
[2] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج 2، ص: 861
[3] . (توضيح بيشتر) حكم صورت شهادت بينه اول نسبت به معقود بودن مادر در فرض دخول به وي نيز همچون اين صورت ميباشد، لذا مرحوم سيد، محل ترديد را در آخر مسأله به «مع عدم الدخول بها» مقيّد ميسازد.
[4] . مرحوم آقاي خويي و مرحوم آقاي گلپايگاني در حواشي خود به گونه ديگري بحث را مطرح ساختهاند كه به نظر ما طرح فوق، بهتر است. (العروة الوثقى (المحشى)؛ ج 5، ص: 619)
[5] . (توضيح بيشتر) شرايط صحت عقد بر دو گونه است، يكي شرايط صحت صيغه عقد همچون عربيت و ما ضويت و تقدّم عدم وقوع عقد نكاح صحيح بر دختر اين زن (خواه عقد نكاح باقي باشد يا نباشد)، بينههايي كه در مجلس عقد حاضرند، چه بسا تنها شرائط صحت صيغه عقد را گواهي دهند و نسبت به ساير شرائط حرفي نداشته باشند يااگر نسبت به ساير شرائط هم شهادت بدهند بدليل غير محسوس بودن مورد شهادت، از اعتبار شرعي برخوردار نباشد.
[6] . (توضيح بيشتر) شهادتي مسموع است كه در امور محسوس يا قريب به حس باشد و احتمال رود كه شاهد از روي حسّ خود شهادت دهد، در فاصله اندك اين احتمال وجود دارد، ولي در فاصله بسيار چون محتمل نيست كه در تمام احوال شاهد و زوج با هم همراه باشند، لذا شهادت به نفي پذيرفته نيست، بنابراين ملاك اصلي اين است كه آيا احتمال ميرود كه شاهد عدم طلاق يا فسخ يا انفساخ را از روي حسّ فهميده باشد (كه شهادت مسموع است) يا احتمال نميرود و فرق بين فاصله اندك و فاصله بسيار مبني بر غالب است.
[7] . (توضيح بيشتر) صورتهاي اين فرض، همانند صورتهاي نخست ميباشد با اين تفاوت كه در فرض نخست، تعارض بين اصالة الصحههاي مربوط به دو عقد ميباشد، ولي در اين فرض تعارض بين مفاد خود بينهها (به طور مستقيم) ميباشد.
[8] . مستمسك العروة الوثقى؛ ج 14، ص: 425
موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 33، ص: 185
[9] . (توضيح بيشتر) چون احتمال ترجيح اماره مخالف با اصل وجود ندارد.
[10] . (توضيح بيشتر) استاد مدظلّه اين تقريب را براي ترجيح در مورد مرجّحات غير منصوصه به طور كلي ذكر ميكردند با اين بيان كه سقوط دليل غير ذو المزيه قطعي است لذا نميتواند سبب سقوط دليل ذو المزيه كه مشكوك است گردد، استاد اين دليل را صناعي ميدانستند ولي آن را عرفي نميدانسته، لذا در اخبار علاجيه راوي در ترجيح ذو المزيه ترديد كرده و از امامعليه السلام از حكم مسأله پرسيده است، پرسش ـ لا اقل ـ كاشف از عدم اطمينان عرف به اين گونه تقريبات ميباشد و چون اصالة العموم تا اطميناني نباشد به عقيده استاد ـ مدظله ـ حجت نيست، پس تقريب فوق ناتمام است.
[11] . اين نكته را استاد ـ مدظله ـ در جلسه بعد اشاره می کنند.
[12] . (توضيح بيشتر) در موارد اصالة الصحه غالباً استصحابي جريان دارد كه مخالف اصالة الصحة است، مثلاً در جايي كه عقدي انجام گرفته كه در صحت آن ترديد داريم، اصل عدم ترتب اثر عقد ميباشد كه با فساد عقد همخوان است، لذا علماء فرمودهاند كه لازمه حجيت اصاله الصحه عدم اعتبار اين گونه اصول مخالف ميباشد. و گرنه اصالة الصحه لغو ميباشد. اين بيان تنها ترجيح اصاله الصحه را بر استصحاب مخالفي كه در همان مورد اصاله الصحه جاري است ميرساند و دليل بر ترجيح اصالة الصحه بر استصحاب در غير مورد اصاله الصحه نميباشد.
[13] . (توضيح بيشتر) يا اگر شهادت وي هم به عقد صحيح باشد به علت غير محسوس بودن شرايط صحت عقد، از اعتبار لازم برخوردار نيست.