جلسه 55 – حرمت نظر به وجه و کفین – 77/11/06
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 55 – حرمت نظر به وجه و کفین – 77/11/06
بررسی آيه «جلباب»- بررسی استدلال مرحوم آقاي مطهري(ره) به آيه شريفه
خلاصه درس قبل و اين جلسه
در جلسه قبل استدلال سيد محمد باقر لكهنويي صاحب «اسداء الرغاب في مسأله الحجاب» به دو آيه غضّ بصر و آيه شريفه ﴿فاسئلوهن من وراء حجاب﴾ را نقل كرده و مورد بررسي قرار داديم. اينك به بحث در باره آيه «جلباب» ميپردازيم و استدلال آقاي مطهري(ره) را نقل و مورد بحث قرار ميدهيم.
آيه «جلباب»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ﴿ وَالَّذينَ يُؤْذونَ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا إكتَسَبوا فَقَدْ إحْتَملوا بُهْتاناً وَإثْماً مُبيناً ﴾﴿ يَا أيُّها النَّبي قُلْ لأزْواجِكَ وَبَناتِكَ وَنِساءَ الْمُؤْمِنينَ[1] يُدْنينَ عَلَيْهِنّ مِنْ جَلابيبِهن ذَلِكَ أَدْني أنْ يُعرَفْنَ فَلايُؤْذينَ وَكانَ اللَّهُ غَفوراً رَحيماً ﴾﴿ لَئِنْ لَمْيَنتَهِ الْمُنافِقونَ وَالَّذينَ في قُلوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمَرْجفونَ فِي الْمَدينَةِ لَنغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لايُجاوِرونَكَ فيها إلاّ قَليلا ﴾﴿ مَلعونينَ أيْنَما ثُقِفوا أخذوا وَقُتِلوا تَقتيلاً ﴾﴿ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلوا مِن قَبل وَلَنْ تَجِد لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبديلاً ﴾[2]
يكي از آيات كه در بحث لزوم ستر وجه و كفين قابل توجه است و بدان استدلال كردهاند، آيات فوق در سوره احزاب است. كيفيت استدلال آن است كه آيه شريفه ميفرمايد: جلباب را بيندازند و صورت مستور بماند.
لذا ستر وجه واجب است. آيه در خصوص ستر كفين بالمطابقه دلالت ندارد ولي به ضميمه عدم قول به فصل بين وجه و كفين، لزوم ستر كفين هم استفاده ميشود.
استدلال مرحوم آقاي مطهري(ره) به آيه شريفه
مرحوم آقاي مطهري(ره) در باره اين آيات بحث كردهاند و مطالبي فرمودهاند كه بنظرما قابل بحث است.
ترجمه آيه
ايشان آيه را، اينطور ترجمه كردهاند: «اي پيغمبر به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنين بگو كه جلبابهاي (روسريهاي) خويش را به خود نزديك سازند، اين كار براي اين است كه شناخته شوند و مورد اذيّت قرار نگيرند، نزديكتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است. اگر منافقان و بيماردلان و كساني كه در شهر نگراني بوجود ميآورند، از كارهاي خود دست برندارند، ما تو را عليه ايشان خواهيم برانگيخت، در آن وقت فقط مدت كمي در مجاورت تو خواهند زيست»
در ذيل، آيه را در مورد مجازات منافقين و دستور تبعيد آنها معنا كردهاند. از آخر نيز كه تعبير به «سنة الله» شده و اينكه از ﴿لن تجد لسنة الله تبديلا﴾ استفاده ميشود كه اين مجازات اختصاص به آن زمان نداشته است، در هر زماني كه منافقان موجبات آزار و اذيت مردم را فراهم كنند، عفت آنان را به مخاطره اندازند يا با شايعه پراكني روحيه مردم را تضعيف كنند، مستحق چنين مجازات سختي هستند و تنها سرتراشيدن و امثال آن كافي نيست.
كلام مفسرين در باره علت و فائده استفاده از جلباب
سپس ميفرمايد: مفسرين جمله ﴿ذلك أدني أن يعرفن﴾را دو گونه تفسير كردهاند كه در مجمع البيان[3] نيز اين دو معني ذكر شده است:
1ـ براي اين كه معلوم شود، زنِ آزاد هستند و افراد لاابالي و بيبند و بار اسباب مزاحمت براي ايشان فراهم نسازند. چون نقل شده كه كنيزها هنگام رفتن به مسجد يا كوجه و خيابان از سوي افراد بي بند و بار مورد آزار و اذيّت قرار ميگرفتند، با آنان شوخي ميكردند، يا به ايشان متلك ميگفتند و گاهي چنين اعمالي را نسبت به زنان حرّه نيز مرتكب ميشدند، آنگاه آنان شكايت نزد شوهرانشان بردند و خبر به پيامبر رسيد، اين آيه شريفه نازل شد.
ايشان اين احتمال را بعيد ميشمارند؛ چرا كه خيلي مستبعد است كه اسلام نسبت به آزار و اذيّت زنان آزاد حسّاسيت نشان بدهد، اما نسبت به آزار و اذيّت كنيزها با بيتفاوتي بگذرد. چون منافقين عذر ميآوردند كه خيال ميكرديم، اينها كنيزند و نميدانستيم زنان آزاد هستند و آيه شريفه بنابر اين تفسير بر عذر آنان صحه گذارد و اين خيلي بعيد است.
2ـ براي اين كه معلوم شود كه شما از زنان عفيف و پاكدامن هستيد، خود را با جلباب بپوشانيد.
چون چادري كه افراد به سر ميكنند، دو گونه است: گاهي افراد هرزه چادر به سر ميكنند و اصلاً كيفيت چادر به سر كردنشان نوعي دعوت افراد هرزه است. اين چادر، جنبه تشريفاتي دارد، و گاهي به خوبي چادر به سر ميكنند به طوري كه افراد هرزه را از حريم خود دور ميسازند و اين نوع چادر به سر كردن مخصوص زنان عفيف است.
آيه شريفه در مقام بيان چنين مطلبي است. به زنها ميگويد: حجاب خود را محكم كنيد تا افراد بيبند و بار از شما قطع اميد كنند و بدانند كه شما اهل بيبند و باري نيستيد. پس آيه در باره كيفيت حجاب و ستر نيست، بلكه چون اين آيه پس از آيه حجاب در سوره نور نازل شده، تأكيد همان حجاب است. يعني همان دستوري كه در باره حجاب به شما داديم، ﴿لايبدين زينتهن الاّ ماظهر منها﴾ را درست بكار بنديد و مسامحه نكنيد.
اشكالي بر مفسران:
سپس ميفرمايند: علت اينكه مفسراني چون زمخشري و فخر رازي از اهل سنت و علماي كثيري از شيعيان آيه شريفه را بر پوشاندن صورت معنا كردهاند، اين است كه از دو احتمال فوق، احتمال اول در نظرشان بوده و تصور كردهاند كه براي شناخته شدن حرائر از اماء اين دستور داده شده است. اما بنابر احتمال دوم كه ما عرض كرديم يعني حجاب و چادر به سر كردن شما، به نحو صحيح باشد نه تشريفاني، از آيه شريفه لزوم ستر وجه استفاده نميشود.
نقد كلام مرحوم آقاي مطهري(ره)
فرمايش ايشان از جهاتي قابل بحث و مناقشه است:
خلط در ترجمه آيه:
اولاً: ايشان در ترجمه «يدنين عليهن» را با «يدنين إليهن» خلط كردهاند. «أدني إليه يا أدني منه» يعني چيزي را به خود نزديك كرد، ولي «أدني عليه» يعني رويش قرار بدهد. چنانچه آيه شريفه ﴿دانية عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلاً﴾[4] را «يُرخين» معنا كردهاند. يعني سرازير ميكنند و پايين مياندازند. در اينجا هم كه با «علي» متعدي شده به معناي پايين انداختن جلباب است.
معناي جلباب:
ثانياً: «جلباب» را روسري بزرگ معنا كردهاند. گر چه جلباب را مفسرين و اهل لغت مختلف معنا كردهاند و يكي از آن معاني «لباسي مثل چادر و عبا» است و ايشان نيز به اختلاف در معناي جلباب اشاره ميكنند، ولي با مراجعه به رواياتي كه در بعضي از ابواب هست و در باره جلباب صحبت شده، استفاده ميشود كه جلباب به زنان اختصاص ندارد، مردان هم جلباب داشتهاند، و مراد از آن مثل «عبا» در مردان و «چادر» در زنان است.
اول روايت[5] از عقبة بن خالد ميگويد: من و معلّي بن خنيس خدمت حضرت صادق(ع) رفتيم و استجازه كرديم، وارد مجلس شديم، پس از لحظاتي حضرت از پيش زنانشان تشريف آوردند، بدون اينكه جلباب پوشيده باشند. معلوم ميشود كه محترمين براي نماز جماعت يا براي شركت در جلسات عبا ميانداختهاند.
دوم روايتي[6] معروف درباره عابدي است كه شيطان در صدد فريب او برميآيد. عابد، شيطان را در حال عبادت ميبيند كه از عبادت كردن خسته نميشود. از او سؤال ميكند: چطور از عبادت خسته نميشوي؟ او هم براي فريب عابد ميگويد: من گناهي مرتكب شدهام كه هر وقت آن گناه بخاطرم ميآيد خود را مشغول عبادت ميكنم و خسته نميشوم. اين توفيق بخاطر ارتكاب آن گناه است. عابد فريب ميخورد و از كوه پايين ميآيد و براي ارتكاب آن گناه به سراغ فاحشهاي ميرود…. غرض اين است كه در اين روايت دارد كه عابد جلباب خود را پوشيد و زن از ديدن او تعجب كرد، گويا با آن وضع و با آن عبا كه مخصوص افراد خاصي بوده، مرتكب چنين اعمالي نميشدند.
ثالثاً: آيه سوره احزاب قبل از سوره نساء نازل شده نه بعد از آن، كساني كه سور قرآن را به ترتيب نزول مشخص كردهاند، سوره احزاب را نودمين سوره و سوره نور را يكصد و سومين سوره شمردهاند.
رابعاً: بنظر ايشان «جلباب» به معناي روسري بزرگ است و غير از «خمار» ميباشد، با وجود اين تفاوت كه ايشان هم قبول دارند، حتي اگر بعد از سوره نور هم نازل شده باشد، به هر حال دستور به پوشيدن جلباب داده شده، در حالي كه قبلاً دستور به پوشيدن «خمار» داده شده بود، برداشت ايشان از اين آيه مبتني بر اين است كه جلباب همان خمار باشد.
خامساً: اينكه ذيل آيه را به لزوم تبعيد منافقين معنا كردهاند چنانكه ظاهر تفاسيري مانند تبيان چنين است، تمام نيست، چون در آيه بعدي با صراحت مجازات آنان را مرگ ميداند كه بايد اعدام شوند. چنانكه در تفاسير مجمع البيان[7] و ابوالفتوح رازي[8] بر قتل تفسير شده است.
دفاع از مفسران:
سادساً: اشكال ايشان بر مفسران وارد نيست، اينكه چون احتمال اول از دو احتمال را در ذهن داشتهاند و فكر ميكردند براي بازشناسي زنان آزاد از كنيزها چنين دستوري داده شده، لذا لزوم ستر وجه را استفاده ميكردهاند، صحيح به نظر نميرسد، زيرا شرايط زمان و مكان در حسن و قبح اعمال و رفتارها تأثير دارد، امروز اگر زن مسلماني بخواهد زنا بدهد، بسيار قبيح و زشت است، ولي ارتكاب غيبت كه از زنا بدتر است، امر متعارفي بين زنهاست و چندان قبحي ندارد، با اينكه شرعاً حرام است. شوخي با كنيزها و ـ مثلاً ـ متلك به آنها گفتن در آن زمان امر رايجي بوده و چندان قبحي نداشته ـ با اينكه شرعاً ممنوع بوده ـ ولي شوخي كردن با زنان آزاد امر بسيار زشتي شمرده ميشده است، لذا آيه شريفه در مورد حرائر دستور شديدي صادر كرده و بر مزاحمين نسبت به آنان مجازات سختي مقرر كرده است. حتي قبح شديد زنا در آن زمان، زناي با حرائر بوده است. در روايت[9] مربوط به بيعت پيامبر با زنان آمده كه پيامر در صدد سدّ باب زنا بود و يكي از مواردي كه متذكر شد، همين مطلب بود، هند گفت: مگر حرّه هم زنا ميكند؟ به حسب اين نقل، عمر به او نگاه ميكند و لبخند ميزند، گفتهاند: اين لبخند شاهدي بر ارتباط آنان در دوران جاهليت بوده است.
فرض كنيد كه اگر دزدها ـ چنانچه در بعضي از قبائل چنين عقائدي بوده است ـ بفهمند كه افرادي از اين قافله از سادات هستند، به اموال آنان تعرضي نميكنند، چنانچه در موردي تعرض كردند و اشخاص دزد زده بگويند: «ما از سادات هستيم» و دزدها عذر بياورند كه ما نميدانستيم شما از سادات هستيد وگرنه تعرضي به شما نميكرديم. چنانچه آنان به قاضي مراجعه كرده و شكايت نمايند و قاضي به آنان سفارش كند براي مصون ماندن از تعرض دزدها علائم سيادت خود را همراه داشته باشيد چون اين راه براي مصونيّت شما بهتر است؛ آيا معناي اين توصيه اين است كه با غارت و چپاول اموال غير سادات موافقند؟ اين سفارش بدين معناست كه در مورد سادات راه آسانتري وجود دارد تا از تعرض دزدان مصون بمانند. در آيه شريفه نيز براي مصون ماندن احرار از تعرض افراد بيبند و بار، چنين توصيهاي شده است و اين توصيه و دستور به هيچ وجه به معناي راضي بودن شارع به تعرض آنان نسبت به كنيزها نيست. به علاوه دستور به جلباب انداختن در مورد كنيزها با مانعي هم روبروست و آن اينكه بعضي از كارهاي آنان تعطيل ميباشد. بخاطر بروز اين مشكل، به كنيزها چنين دستوري داده نشده ولي در مورد احرار كه چنين محذوري وجود نداشته، سفارش ميكند كه لااقل شما براي مصون ماندن از تعرض افراد فاسد، جلباب بياندازيد. بالاخره كنيزها در اجتماع خريد و فروش ميشدند و فعّاليتهايي داشتند، ولي در مورد احرار چنين مشكلي وجود نداشت.
بالاخره مرحوم آقاي مطهري(ره) كه آيه را بر مشخص شدن زنان عفيف از غير عفيف حمل كردهاند، آيا قبول دارند كه اين دستور براي مصون ماندن زنان عفيف از تعرض افراد فاسد صادر شده، معنايش اين است كه شارع نسبت به تعرض افراد فاسد به زنان غير عفيف بيتفاوت بوده است و بر رفتار آنان صحه گذارده است؟ قطعاً چنين نيست، تعرض به آنان هم اشكال دارد.
حتي اگر اينان از خود سلب حرمت كرده باشند، باز هم مجوّزي براي تعرض افراد فاسد نسبت به آنان نميشود. همانطور كه اگر عدهاي از زنان فاسد، اهل زنا دادن باشند، مجوّزي براي ارتكاب گناه ديگران نيست.
پس در عين حالي كه از نظر شارع تعرض به كنيزها هم مثل تعرض به زنان آزد قبيح است، معذلك بنابر مصالحي و مراعات زندگي اجتماعي مردم مثل مختل نشدن امور زندگي، و براي مصون ماندن زنان آزاد از تعرض چنين دستوري صادر شده است. نكته ديگري كه وجود دارد اين كه مفسرين به چه قرينهاي آيه را بر حرائر حمل كردهاند؟
بنظر ميرسد از تعبير ﴿يدنين عليهن من جلابيبهن﴾ استفاده كردهاند، چرا كه زنان آزاد جلباب ميپوشند، لباس بلندي مثل چادر، و اماء از آن استفاده نميكردهاند.
مختار ما در تفسير آيه شريفه و علت دستور استفاده از «جلباب»
بنظر ما تفسير به عفائف كه برخي از مفسرين نمودهاند، اقرب و أصحّ است، چرا كه از شواهد خارجي برميآيد كه در جامعه آن روز حرّه و أمة از يكديگر بازشناخته ميشدند و مشخص بودند. اصلاً كنيزها موهاي خود را نميپوشاندند و سرباز بيرون ميآمدند ولي زنان آزاد سرشان پوشيده بوده است. لذا با يكديگر اشتباه نميشدند تا دستور جلباب براي مشخص شدن زنان آزاد صادر شود، همانطور كه زنان و دختران پيغمبر بيرون ميرفتند و در معرض خطر تعرّض افراد فاسد بودند، زنان مؤمن نيز در معرض اين خطر قرار داشتند، زنان و دختران پيامبر كه با سر و موي آشكار بيرون نميرفتند تا با كنيزها اشتباه شوند، چون كنيزها سر و مو را نميپوشاندند، حتي اگر روسري هم ميپوشيدند، موهايشان معمولاً بيرون بود، ولي اشخاص محترم با سر و موي پوشيده در اجتماع ظاهر ميشدند، لذا براي مشخص شدن زنان عفيف و مصون ماندن آنها از تعرض چنين دستوري صادر شده است.
[1] ـ قبلاً در نقد ايراد شيخ محمد عبده در باره تعبير «نساءنا» در آيه مباهله كه ميگفت در لغت عرب اضافه نساء به مضاف اليه، اضافه زوجيتي است و مراد از نساءنا در آن آيه زنان همسردار هستند نه دختران، شواهدي از قرآن ذكر كرديم، اين تعبير در اينجا هم شاهد ديگري بر بطلان سخن اوست، چون مراد از نساء در نساء المؤمنين يقيناً فقط زنان شوهردار نيستند، بلكه دختران مؤمنه هم وظيفه انداختن جلباب دارند. اينطور نيست كه شارع براي مصون ماندن زنان آزاد و شوهردار چنين دستوري داده باشد، اما دختران مؤمن چنين وظيفهاي نداشته باشند و تعرض افراد فاسد به دختران مؤمنه براي شارع مقدّس مهم نباشد.
پس اضافه (نساء) به (المؤمنين)، اضافه جزء به كل است و اگر اضافه متباين هم باشد، مراد زنهاي مؤمن است در برابر مردهاي مؤمن مثل زنان ايراني كه در برابر مردان ايراني استعمال ميشود.
[2]. سوره احزاب، آيات 58 ـ 62
[3]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص: 580
[4]. سوره انسان، آيه 14
[5] ـ محاسن برقي، ص 169.
[6] ـ روضه كافي (ج 8: 384/584) … فقام فدخل المدينة بجلابيبه .. قالت انّك جئتني في هيئة ليس يؤتي مثلي في مثلها … فقال: يا عبدالله ان ترك الذنب أهون من طلب التوبة و ليس كل من طلب التوبة وجدها.
[7]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص: 580
[8].روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج16، ص: 22
[9]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 14، ص: 279« بَابُ جُمْلَةٍ مِمَّا يَحْرُمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ مَا يُكْرَهُ لَهُنَّ وَ مَا يَسْقُطُ عَنْهُنَّ «.