جلسه 62 – نگاه به نامحرم – 17/ 11/ 77
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 62 – نگاه به نامحرم – 17/ 11/ 77
موضوع جزئی: ادامه بررسی صحیحه فضیل بن یسار – اشكالات صاحب اسداء الرغاب به معناي وافي درباره صحيحه – (يادآوري) اصل كلام وافي و حدائق و اشكال اول اسداء الرغاب و پاسخ آن – اشكال دوم كتاب اسداء الرغاب و بیان مقدمات اشکال دوم و اثبات آنها – بررسي كلام اسداء الرغاب و مناقشه در مقدمه اول و دوم
خلاصه درس قبل و اين جلسه
در جلسات قبل در ادامه بحث از ادله حرمت نظر مرد به وجه و كفين زن و لزوم ستر آن، به صحيحه فضيل بن يسار رسيديم، در وافي و به تبع آن در حدائق «دون» را به معناي «مايستره الشيء» گرفتند. صاحب كتاب اسداء الرغاب اشكالاتي به اين تفسير كرده است كه در جلسه قبل اشكال اول ايشان بررسي گرديد. در اين جلسه اشكال دوم ايشان را بررسي ميكنيم كه در آن «وجه» را از مصاديق «مايستره الخمار» گرفتهاند و خواهيم گفت كه «مايستره الخمار» تنها سر و گريبان است و صورت از آن بيرون است.
اشكالات صاحب اسداء الرغاب به معناي وافي در باره صحيحه فضيل بن يسار[1]
(يادآوري) اصل كلام وافي و حدائق و اشكال اول اسداء الرغاب
به گفته مرحوم فيض (و به تبع ايشان در حدائق) در صحيحه فضيل عبارت «مادون الخمار» و «مادون السوارين» به معناي «مايستره الخمار» و «مايستره السواران» است و چون وجه و كفين را خمار و سوارين نميپوشانند بنابر اين داخل در زينت منهي نيستند و از مفهوم روايت جواز كشف آنها استفاده ميگردد، در اسداء الرغاب اشكالاتي به اين كلام شده است، اشكال اول ايشان اين بود كه «دون» در لغت به معناي «ستر» نيامده است، در جلسه قبل گفتيم كه اين اشكال وارد نيست، يكي از معاني «دون» تحت است. و تفسير «دون» به «مايستره الشيء» هم از همين معنا اخذ شده و تفسير به لازم ميباشد و علت اين گونه تفسير اين است كه مراد از تحت در مقابل اسفل نيست، بلكه مراد زير است و در مقاب رو، نه پايين در مقابل بالا[2].
اشكال دوم كتاب اسداء الرغاب
اگر ما «دون» را به معناي ستر هم بگيريم، باز استدلال به روايت با اشكال مواجه است، بيان اين اشكال متوقف بر سه مقدمه است:
مقدمه اول: زنهاي آزاد عفيف در جاهليت روي خود را ميپوشاندهاند.
مقدمه دوم: خمار صلاحيت پوشاندن رو را داشته و زنها با خمار روي خود را ميپوشاندند.
مقدمه سوم: مراد از پوشاندني كه لزوم آن از صحيحه فضيل بن يسار استفاده ميگردد پوشاندن در مقابل نامحرم است، و حالت وجود نامحرم در اين روايت در نظر گرفته شده است و مراد از «مايستره الخمار» در روايت حالت وجود نامحرم است.
اين سه مقدمه اگر تمام باشد صحيحه فضيل دليل بر لزوم ستر وجه و با اجماع و عدم قول به فصل دليل بر لزوم ستر كفين خواهد بود نه دليل بر جواز كشف آنها، زيرا اين روايت را كه به غير زنان عفيف كه نميتوان حمل كرد و اگر سه مقدمه فوق را بپذيريم لاجرم «مايستره الخمار» رو را هم شامل ميگردد و دليل بر لزوم ستر رو خواهد بود.
حال بايد ببينيم كه به چه دليل اين سه مقدمه ثابت ميگردد؟
اثبات مقدمه اول
صاحب كتاب اسداء الرغاب براي اثبات مقدمه اول به اشعار شعراي قديم همچون شاعر حَماسه ابوتمام تمسك ميجويد كه ما برخي از آنها را ذكر ميكنيم:
بيت اول:
قَدْ كنّ يخبأن الوجه تستراً وَالْيَومَ جئن بَدَوْن للنّظار
شاعر حماسي[3] ميگويد كه اين زنان افراد عفيف بوده و هرزه نبودهاند، و پيشتر روهاي خود را ميپوشاندند، ولي اكنون از شدت غم و غصه از خود بياختيار شده، با روي باز ظاهر شدند و در مقابل ناظران آشكار گرديدند.
بيت دوم:
ونسوتكم في الروع باد وجوهها يخلن اماء والاماء حرائر
از اين بيت استفاده ميگردد كه مشخصه زنان آزاد از كنيزان ، پوشاندن صورت بوده است، وقتي زني رويش باز بود، ميفهميدند كه كنيز است، شاعر ميگويد زنان شما در اثر ترس صورتهاشان آشكار شد از اين رو خيال ميشود كه اينها اماء هستند با اين كه آنها حرائر هستند.
بيت سوم:
سقط النصيف[4] ولم ترد اسقاطه فتناولته واتقتنا باليد
در اين بيت شاعر در وصف همسر نعمان بن منذر ـ ملك حيرة ـ ميگويد كه بياختيار خمار افتاد و او با دست رويش را گرفت كه از آن هم استفاده ميشود كه زنها در حال عادي صورت خود را ميپوشاندند.
از اين شعرها كه بعضي جاهلي و بعضي اسلامي است، فهميده ميشود كه روش معمول در زنهاي عفيفه حرّه ستر وجه بوده است.
ايشان سپس به ماجراي خطبه حضرت زينب سلام الله عليها در مجلس يزيد اشاره ميكند كه در آن حضرت از كشف شعر سخني به ميان نياورده بلكه بالاترين مصيبت را كشف صورتهاي زنان آل پيامبر صلي الله عليه و آله دانسته است كه اين امر بسيار قبيح بوده است.
«أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ يَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَنَاهِلِ وَ الْمَنَاقِلِ وَ يَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِيبُ وَ الْبَعِيدُ وَ الدَّنِيُّ وَ الشَّرِيف ….»[5]
اثبات مقدمه دوم و سوم
ايشان براي اثبات اين امر كه با خمار روي را ميپوشاندهاند به پارهاي از اشعار كه در آن از خمار يا قناع كه به گفته صاحب مدارك مرادف خمار ميباشد، نام برده شده استفاده ميكند از جمله:
فالقت قناعاً دونه الشمس واتقت با حسن موصولين كفّ و معصّم
شاعر در اين شعر روي آن زن را به خورشيد تشبيه كرده است و ميگويد آن زن بي اختيار قناعش را كه در زير آن صورت همانند خورشيد قرار داشت، افكند و با دست رويش را از ديگران پوشاند تعبير ميكند: با حسن موصولين …. : «با بهترين دو چيز متّصل به هم كه عبارت از كف و معصم باشد از نامحرم پرهيز كرد».
از اين شعر چند نكته[6] استفاده ميشود:
نكته اول: «دون» در مورد محلي كه زير شيء قرار ميگيرد، اطلاق ميگردد، چنانچه در توضيح استدلال صاحب وافي گفتيم كه لازم نيست ما «دون» را به معناي «ستر» بگيريم، بلكه اگر دون به معناي تحت هم باشد، همان معنا استفاده ميشود دون الخمار يعني تحت الخمار، در اين شعر هم در باره صورت هم كه زير قناع قرار داد تعبير «دونه الشمس» بكار برده است.
نكته دوم: معصم كه آن را در كتب اهل لغت همچون قاموس به موضع السوار تفسير كردهاند متصل به كف بوده و فاصلهاي بين كف و معصم نبوده است.
نكته سوم: با قناع كه همان خمار است صورت را نيز ستر ميكردهاند.
بيت ديگر از متنبي است كه ميگويد: انّي علي شغفي بما في خمرها[7] … شاعر ميگويد كه من با اين كه به آنچه در خُمْر (خُمْر و خُمُر جمع خمار است) يعني خمارها نهفته است، بسيار علاقهمندم …
شارح ديوان متنبي علامه عكبري در تفسير شعر ميگويد: انّي مع حبّي لوجوههنّ[8]
از اين اشعار همچنين مقدمه سوم ثابت ميگردد زيرا از آنها استفاده ميگردد كه «تحت الخمار» يا «في الخمار» علي وجه الاطلاق صورت را هم شامل ميگردد و از اين امر معلوم ميگردد كه در اطلاقات حالت وجود ناظر نامحرم در نظر گرفته شده است نه حالت عادي، چه صاحب اسداء الرغاب بر آن است كه خمار در حالت عادي صورت را نميپوشاند ولي وقتي نامحرم ظاهر ميشده است با آن روي خود را ميپوشاندند.
بررسي كلام اسداء الرغاب
به نظر هر سه مقدمهاي كه ذكر گرديد ناتمام است و ادله بر اثبات آن كافي نيست.
ردّ مقدمه اول
آنچه در اثبات مقدمه اول ذكر گرديد، همگي مواردي جزئي بوده و اين امر كلي را كه تمام زنان در جاهليت و اسلام روي خود را ميپوشاندند، اثبات نميكند. در زمان كنوني برخي از زنان يا گروههايي از آنان پوشيه ميزنند آيا اين دليل ميشود بر اينكه زن متديّن عفيفي پوشيه ميزند؟ اگر زن نعمان بن منذر صورتش مستور بوده دليل بر اين نيست كه تمام زنها اين گونه بودهاند، اگر زنهاي يك خانواده پوشيهاي باشند و شاعر به آنها با جمله «قدكن يخبأن الوجوه تستراً» اشاره كرده و گفته است كه در اثر غم و غصه رويشان باز شده و از ناراحتي نفهميدهاند و صورتشان آشكار گرديده اينها افراد معدودي بوده و حكم كلي زنان از آن استفاده نميشود، در مورد بيت دوم هم ميتوان گفت كه اگر رسم قبليهاي ـ مثلاً ـ بر اين باشد كه زنان آزاد آن روي خود را ميپوشاندهاند اگر در اثر وحشت روي زنان گشوده گردد، طبيعتاً افراد گمان ميبرند كه اينها كنيز هستند، چون اگر آزاد ميبودند طبق رسم قبيله ايشان ميبايست رويشان پوشيده باشد، پس از اين شعر هم رسم عمومي زنان را نميتوانيم استفاده كنيم.
بلكه روايت معتبره سعد اسكاف[9] برخلاف اين امر دلالت ميكند: « كَانَ النِّسَاءُ يَتَقَنَّعْنَ خَلْفَ آذَانِهِنَّ» كه از آن استفاده ميشود كه رسم معمول زنان اين بوده كه خمار را به پشت گوش ميزدند در نتيجه رويهاشان آشكار بوده و اگر برخي از زنان يا برخي از قبائل هم روي خود را ميپوشاندند حالت استثنائي داشته وگرنه وضع عمومي بر مكشوف بودن وجه بوده است به گونهاي كه به نحو اطلاق گفته ميشود: «كان النساء يتقنعن خلف آذانهن».
استدلال به خطبه حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ با قطع نظر از اعتبار سندي آن ـ از جهت دلالت ناتمام است، ما هر چند ستر وجه را لازم ندانيم و آن را مستحب بدانيم، بيترديد خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله اين امر را رعايت ميكردند و با روي باز در مقابل نامحرم ظاهر نميشدهاند، و اين كه حضرت زينب سلام الله عليها كشف وجه را از كشف ستر اشد دانسته است نه به جهت حرمت كشف وجه و شدت حرام بودن آن است، بلكه بدين جهت بوده است كه نگاههاي يزيد و يزيديان نگاه تحقير آميز بوده است، روشن است كه شاميان كه پرورده معاويه هستند و اصحاب يزيد و مجلس يزيد چه نگاههائي به اسراء ميكردهاند، اهانت و تحقيري كه در نگاه به صورت است در نگاه به مو نيست، گاه يك نگاه از هزار فحش و ناسزا بدتر است، پس علت كلام حضرت زينب سلام الله عليها اين نيست كه كشف وجه ذاتاً حرام است و مرتبه حرمت آن از نگاه به مو بالاتر است، بلكه حضرت ميفرمايد: چه ظلمي با كشف وجه بما كرديد و چه هتكي بر آل پيامبر صلي الله عليه و آله روا داشتيد كه بالاتر از آن متصور نيست[10].
ردّ مقدمه دوم
در مورد مقدمه دوم بايد گفت كه در برخي از اشعار ذكر شده كلمه قناع بكار رفته، ايشان از عبارت صاحب مدارك استفاده كرده كه قناع همان خمار است، در حالي كه در تبيان و مجمع البيان قناع را غير از خمار ميداند، در تبيان[11] آمده: «القناع الذي فوق الخمار وهو الجلباب»، در مجمع البيان[12] در تفسير قناع مينويسد: «مافوق الخمار من المقانع و غيرها»[13]
پس اگر با قناع كه بزرگتر از خمار بوده و روي آن پوشيده ميشده (و بهرحال غير از خمار است) صورت را ميپوشاندهاند دليل بر آن نيست كه با خمار هم صورت را ميپوشاندهاند، خلاصه استدلال به كلام صاحب مدارك در اين بحث و عدم توجه به كلام تبيان و مجمع البيان صحيح نيست.
از سوي ديگر بهرحال اين اشعار حالات خاصي را بيان ميكند، اگر در برخي حالات خمار رو را بپوشاند اين دليل بر اين نيست كه خمار به طور مطلق صورت را ميپوشانده است[14].
ردّ مقدمه سوم
اگر در هنگام مواجه با ديگران، خمار صورت را ميپوشانده است ولي در اكثر حالات كه حالات عدم مواجه با نامحرم است، خمار رو را نميپوشانده است، بنابر اين اگر كلمه «تحت الخمار» اطلاق كردند ميبايست حالت غالبي را در نظر گرفت نه حالت خاص را، آنچه در تفسير خمار گفته شده چيزي است كه با آن سر را ميپوشاندهاند، حتي گريبان را نيز با آن نميپوشاندهاند كه آيه نازل ميشود[15]. ﴿وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ﴾[16]
نتيجه بحث
اگر «دون» را در صحيحه فضيل بن يسار به معناي «تحت» بگيريم، «تحت الخمار» سر و گريبان است و وجه داخل در آن نيست، بلكه داخل در مفهوم قضيه است و جزء زينة ظاهره خواهد بود كه ستر آن لازم نيست[17].
«والسلام»
[1] . وسائل الشيعة؛ ج 20، ص: 200، 25425- 1
[2] . قبلا گفتيم كه در عبارت حدائق كه به تبع وافي دون را به «مايستره» تفسير كرده ميخوانيم: و كانّ دون هنا في قوله «دون الخمار» بمعني تحت الخمار، و دون السوار بمعني تحت السوار، يعني الجهة المقابله للعلوّ فانّ الكفين اسفل بالنسبة الي مافوق السوارين من اليدين (55:23) در اين عبارت بي شك تصحيف رخ داده است، در جلسه قبل گفتيم كه ميبايست «يعني» مصحف «لابمعني» باشد، در اينجا اين احتمال را ميافزاييم كه شايد اصل عبارت چنين باشد «يعني الجملة المقابلة للظاهر لاالجهة المقابله للعلو» تكرار «الجهة المقابله» منشأ شده كه چشم ناسخ پرش كند و عبارتي از متن ساقط گردد، بهر حال معناي عبارت حدائق بنابر هر دو احتمال يكسان است.
[3] . مراد از شاعر حماسي شاعري است كه ابوتمام حبيب بن اوس در كتاب مشهور خود حماسه شعر او را آورده است كه اين دليل بر معتبر بودن قول وي ميباشد چنانچه در خزانة الادب اشاره كرده است.
[4] . النصيف: الخمار والعمامة و كل ماغطي الرأس (القاموس)، النصيف: الخمار (العين)، النصيف: الخمار قال النابغة: «سقط النصيف» (الصحاح).
[5] . بحار الأنوار؛ ج 45، ص: 134
[6] . نكته اول از استاد ـ مد ظلّه ـ ميباشد و دو نكته ديگر را صاحب كتاب اسداء الرغاب استفاده كردهاند.
[7] . اين بيت شعر، از قصيده رقم 105 ديوان متنبي (ص 163) است با اين مطلع:
سرب محاسنه حرمت ذواتها داني الصفات بعيد موصوفاتها
السرب: القطيع من الظباء والشاة والبقر، و عني ـ هنا ـ النساء تشبيهاً لهن بالظباء. (شرح مشكل ابيات المتني، ص 134) السرب: جماعة النساء (شرح أبي العلاء 2: 305)
[8] . الشعف: شدة الحب، يقول: انّي علي شدة تكلفي بما في خمر هذه النساء … (شرح أبي المعلاء المعري 2: 308)
[9] . وسائل الشيعة؛ ج 20، ص: 192، 25398- 4
[10] . (توضيح كلام استاد مد ظلّه ـ) دقت در متن خطبه خود روشنگر صحت معنايي است كه استاد فرمودهاند در اين خطبه حضرت زينب ضمن گوشزد كردن هتك ستر آل رسول صلي الله عليه و آله ميفرمايد: يتصفح وجوههن القريب والبعيد والدني والشريف … ذكر كلمه تصفّح و تصريح به اين كه هر بيسروپايي به نگاه به دختران اهل بيت ميپرداختند نشانگر تحقير شديدِ نگاههاي ناظران بوده است وگرنه در حرمت نگاه بين قريب و بعيد و دني و شريف فرقي نيست.
[11] . التبیان فی تفسیر القرآن ج 7 / ص 461 / ذيل آيه 60 من سوره النور.
[12] . مجمع البيان ج 7 / ص 243 / ذيل آيه 59 من سوره الاحزاب.
[13] . المقنع و المقنعة بكسر ميمها: ماتقنع به المرأة رأسها والقناع أوسع من المقنعة … (القاموس، الصحاح)
[14] . (توضيح كلام استاد ـ مد ظلّه ـ) خمار به معناي روسري است و ميتواند كوچك و بزرگ باشد و اگر برخي از روسريها بزرگ بوده و رو با آن پوشيده ميشده دليل آن نيست كه تمام يا غالب روسريها صلاحيت اين امر را داشتهاند.
گفتني است كه شعري كه در باره همسر نعمان بن منذر گفته شده بود نيز ميتواند دليل بر اثبات مقدمه دوم تلقي شود كه علاوه بر اشكالات متن اين اشكال كه ممكن است همسر نعمان بن منذر نسبت به گويندگان فقط روي خود را ميپوشانده است به دليل هرزه بودن و نگاه شهوي كردن ـ مثلاً ـ و اين دليل نيست كه روي خود را از هر نامحرمي ميپوشيدهاند.
[15] . (توضيح بيشتر كلام استاد ـ مد ظلّه ـ) اين كه در شعر ـ مثلاً ـ متنبي صورت را داخل خمار فرض كرده است، (في خمرها) به دليل آن است كه حالت ارتباط خود را با زنان در نظر گرفته است، طبعاً در اين حال روي در زير خمار قرار ميگرفته است، ولي اين دليل آن نيست كه هر جا «تحت الخمار» گفته شده لزوماً اين حالت خاص بايد در نظر گرفته شود تا در نتيجه رو را هم شامل گردد.
[16] . سوره نور، آیه 31
[17] از دقیقه 31 فایل صوتی، وارد نشده است