جلسه106 – سماع صوت اجنبیه – 78/2/28
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه106 – سماع صوت اجنبیه – 78/2/28
ادله حرمت سماع صوت اجنبیه با خوف فتنه یاالتذاذ(اجماع- کتاب – سنه)
خلاصه درس قبل و اين جلسه
در جلسات گذشته درباره «حكم سماع يا استماع صوت زن» صحبت كرده، اقوال فقهاء را بررسي نموديم و عرض كرديم كه مسأله تا قبل از محقق ره، در كلمات فقهاء معنون نبوده غير از عبارتي در مبسوط شيخ طوسي، روايات مسأله را نيز بررسي كرده و نتيجه گرفتيم كه سماع يا استماع صوت زن حرام نيست، اينك به بحث پيرامون «حكم سماع يا استماع صوت زن در فرض خوف فتنه يا التذاذ» ميپردازيم و ادله مسأله را بررسي ميكنيم.
تذكاري درباره سند روايت عمار ساباطي
در كلام مرحوم آقاي خوئي در خصوص سند روايت عمار ساباطي تسامحي رخ داده و آن اين است كه روايت را، صحيحه تعبير كردهاند[1]، ولي روايت «موثقه» است چون عمار ساباطي، فطحي مذهب است، كتابش را هم كه شيخ و صدوق و نجاشي هر كدام به طريق خويش نقل ميكنند، راوي كتابش مصدق بن صدقه است كه او هم فطحي است چنانچه احمد بن حسن بن علي بن فضال كه در طريق كتاب او قرار گرفته، فطحي است. پس روايت موثقه است[2] و تعبير به صحيحه يا سبق قلم است يا سبق بيان.
ادله حرمت سماع صوت اجنبيّه با التذاذ و خوف فتنه
در جلسات گذشته عرض كرديم كه استماع صداي اجنبيه بدون خوف فتنه و تلذذ جايز است، بحث امروز درباره حكم استماع صداي اجنبيه با خوف فتنه يا تلذذ است كه نيازمند بحث است.
بسياري از علما و بزرگاني كه استماع بدون تلذذ يا خوف فتنه را جايز دانستهاند، استماع مع خوف الفتنة يا تلذذ را حرام دانستهاند. كساني هم كه استماع را در حال عادي حرام دانستهاند، روشن است كه در اين فرض نيز حرام ميدانند.
1 ) اجماع
لذا مرحوم صاحب رياض ادعاي اجماع كرده[3]، مرحوم شيخ انصاري ادعاي اتفاق كرده[4] و مرحوم آقاي خوئي نيز دعواي لاخلاف كرده[5]، ولي بنظر ما مسأله چندان روشن نيست. آنطور كه آقايان ادعاي اجماع كرده و عبور نمودهاند، واضح نيست.
بررسي اجماع
اجماع معتبري در مسأله وجود ندارد، چون اصل مهم مسأله سماع يا استماع عن لذّه يا غير لذّهٍ قبل از زمان مرحوم محقق در كلمات فقهاء معنون نبوده و فقط در مبسوط فرموده: صداي زن عورت نيست. ولي صورت لذت و عدم لذت آن را متعرض نشده است. اصل مسأله در كلمات متأخرين مورد تعرض قرار گرفته است.
كلمات فقهاء
فتواي فقها در اين زمينه يكسان نيست و اختلافاتي بچشم ميخورد.
در كتب نكاح تذكرة[6]، جامع المقاصد[7]، مفاتيح فيض كاشاني، «خوف الفتنة» تعبير شده است كه سماع با خوف الفتنة حرام است.
ـ در رساله مهنّائيه علامه ـ كه عبارتش را در جلسه گذشته خوانديم ـ «تلذذ» تعبير شده كه سماع مع التلذّذ حرام است.[8]
ـ در وافي تعبير ميكند سماع با «خوف اعجاب» يعني زن بگونهاي حرف بزند كه شنونده خوشش بيايد، حرام است.[9]
ـ در مسالك، كفايه، كشف اللثام و رياض تعبير شده «مع التلذذ او خوف الفتنة» كه احد الامرين را ملاك قرار دادهاند.
ـ در حدائق «التلذذ و الفتنة» تعبير شده[10] كه يا هر يك به صورت انحلالي مراد است يا به نحو مجموعي، (البته معلوم نيست كه «واو» صحيح است يا اشتباه و ممكن است در اصل «او» بوده باشد)
ـ در جواهر «مع التلذذ او الريبة و خوف الفتنة» تعبير شده است.[11]
ـ در كلام مرحوم شيخ [12]و نيز صاحب عروه[13] «التلذذ او الريبة» تعبير شده است.
ـ مرحوم نراقي در مستند حرمت سماع با تلذذ را منكر شده و گفته: اگر صداي زن مهيّج شهوت باشد و شنونده را به فساد بكشاند، حرام است. چرا كه شخص بنفسه از صداي خوب لذت ميبرد و دليلي بر حرمت نداريم.[14]
بنابر اين با توجه به اختلاف تعابير فقهاء و نيز معنون نبودن مسأله در كلمات قدما، به طوري كه سماع با تلّذذ حتي در كلمات محقق هم مطرح نشده و از زمان علامه به اين صورت مطرح گشته است، نميتوان اجماع در مسأله را پذيرفت.
2)روايت
دليل ديگري كه در برای مسئله اقامه شده، روايتي است از حضرت امير(ع) كه ميفرمايد: من به زنهاي جوان سلام نميكنم «اتخوّف ان يعجبني صوتها فيدخل علي من الاثم اكثر مما طلبت من الاجر»[15]
در نقل فقيه كه «من الاثم» دارد استفاده ميشود كه لذت بردن از صداي زن، گناه است و حرام. ولي در نقل مرحوم كليني [16]عبارت «من الاثم» ندارد، در هر دو جا يعني «كتاب العشره» و «كتاب النكاح» كه نقل شده، بدون اين تعبير است. پس متن صحيح روايت براي ما ثابت نيست، و چون وجود «من الاثم» در روايت ثابت نيست، استدلال به روايت تمام نيست. احتمال دارد اين تعبير از مرحوم صدوق باشد كه فقيه را به عنوان كتاب فتوايي نوشته و هر جا لازم بوده، توضيحي افزوده است، در اينجا هم كه «يدخل علي» معلوم نبوده كه مراد حضرت چيست؟ مرحوم صدوق توضيح «من الاثم» را افزوده است. به هر حال چه صدوق افزوده باشد و چه روايت ديگر، چون در نقل كافي وجود ندارد، نميتوان حكم حرمت را با اعتماد به وجود اين تعبير در روايت استفاده كرد.
ما قبلاً نيز عرض كردهايم كه در دوران بين نقيصه و زياده در روايت، يك اصل كلي نداريم كه نقيصه را ترجيح دهيم و بگوييم در نقل كافي نقيصه وارد شده است، چون براي زياده نيز عوامل مختلفي وجود دارد و زياد شدن عباراتي به روايات امري غير عادي نيست.
دلالت روايت
معناي «من الاثم» چيست؟ مراد حضرت از اينكه ميفرمايد: «اتخوّف …» چيست؟ احتمالاتي وجود دارد:
گاهي مراد از من، «من نوعي» است نه «من» شخصي، براي حضرت اين مسائل مطرح نيست، بلكه از لسان اشخاص متعارف سخن گفته است. يعني من اگر خود را فرد متعارفي فرض كنم، ميترسم كه دچار اعجاب شوم.
احتمال ديگر اينكه از سلام كردن من به زنان جوان، ممكن است افراد گمان كنند من از سلام كردن به آنان خوشم ميآيد و اگر چنين تخيّلي براي افراد حاصل شود، موجب كفرشان ميشود، براي اينكه چنين تالي فاسدي رخ ندهد، من به آنان سلام نميكنم.
نظر مختار در معنای روایت
بنظر ميرسد كه نيازي به اين توجيهات نيست، آنچه از آيه تطهير و مقام عصمت آنها استفاده ميشود، اين است كه بر گرد گناه نميروند و حتي تصميم به گناه نيز نميگيرند. چون همه اين امور با عصمت منافات دارد. حضرت ميفرمايد: اگر من به زنان جوان سلام كنم، ممكن است دچار اعجاب شوم و لذت ببرم، چون اين لذت ممنوع است، من محتمل آن را هم ترك ميكنم. لذت بردن از ـ مثلاً ـ غذاي لذيذ يا چهره زيبا يا صوت زيبا مقتضاي بشر بودن است و هيچ نقصي براي آنها شمرده نميشود. آيا داشتن چنين حسّي با طهارت و عصمت منافات دارد؟ هيچگونه منافاتي ندارد. اينكه حضرت زهد به خرج ميداد و نان جو ميخورد، نه اينكه ذائقهاش از غذاهاي خوب لذت نميبرد! اگر چنين بود كه كمالي محسوب نميشد. آن حضرت با اينكه از آن غذاها لذت ميبرد، معذلك از خوردن غذاهاي لذيذ اجتناب ميكرد و نان جو ميخورد، يا حضرت از اموري كه از مشتبهات بود، اجتناب ميكرد و به نامحرم نگاه نميكرد، حتي از موارد مشكوك هم پرهيز داشت، و اين سخن به اين معنا نيست كه حضرت حس نداشت. طهارت نفس و عصمت اقتضا نميكند كه اصلاً شهوتي نداشته باشد.
البته اينكه پيامبر(ص) به زنان جوان هم سلام ميكرد ممكن است علتش اين بوده كه خداوند متعال براي اينكه پيامبر در آغاز ظهور اسلام براي جذب جوامع به همه افراد سلام كند، آن اعجاب و لذت بردن را از ايشان سلب كرده باشد. چون پيامبر بايد با عطوفت رفتار كند، استثنائاً براي نيل به آن هدف والا، بايد به زنهاي جوان هم سلام كند ولي دچار اعجاب نشود. ولي حضرت امير كه در زمان استقرار اسلام زندگي ميكرد، به مقتضاي طبيعت بشري كه از مشتهيات لذت ميبرد، چون داراي مقام عصمت است، پرهيز ميكند كه دچار اعجاب نشود.
3)آيه شريفه
دليل سومی كه مورد استدلال قرار گرفته آيه شريفه ﴿ يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾[17] است.
گفتهاند: به حسب اين آيه اگر كسي صدايش را نازك كند به طوري كه اجنبي با شنيدن آن چنانچه در قلبش مرض باشد، در او طمع ميكند. اين آيه خطاب به زنان پيامبر نازل شده است. چون لذت بردن شخص مبغوض شارع است، لذا به زنان خطاب كرده كه شما مقدمه اين گناه را فراهم نكنيد.
روشن شدن معناي آيه احتياج به دقت دارد. آيا نازك كردن صدا حرام است؟
از كلام مرحوم صاحب جواهر كه با (ينبغي) تعبير كرده، كراهت استفاده ميشود يعني بهتر است زن صداي خود را نازك نكند، هر چند مرد اگر بخواهد عمداً لذت ببرد، حرام است. ظاهر كلامشان اين است كه براي زن، تلطيف صدا حرام نيست، هرچند براي مرد گوش دادن و لذت بردن حرام است. اگر با تلطيف صداي زن، مرد بشنود ـ نه اينكه گوش كند ـ و لذت ببرد، تلطيف بر زن حرام نيست، اما اگر بداند كه مردي عمداً به صداي او گوش ميكند و لذت ميبرد، تلطيف بر زن حرام است يا نه؟ متعرض اين فرع نشده است كه آيا معاونت بر اثم است يا نه؟
پس در فرض مسأله كه اگر مرد تصادفاً بشنود و لذت ببرد كه گناهي رخ نداده است، آيا بر زن تلطيف صدا حرام است يا نه؟ از كلام جواهر، حرمت استفاده نميشود.
معناي خضوع به قول
مشهور مفسرين «خضوع به قول» را نازك كردن صدا معنا كردهاند، نهي در آيه هم ممكن است تحريمي باشد و ممكن است تنزيهي باشد. ولي ظاهر نهي، تحريم است، لذا حمل بر كراهت چنانچه صاحب جواهر مرتكب شده، احتياج به دليل معتنابه دارد.
نظر مختار
احتمال ديگر در معناي «خضوع در قول» اين است كه در سخن گفتن تواضع كند، همانطور كه گاهي رفتار انسان متواضعانه است، ممكن است گفتارش هم متواضعانه باشد. مثلاً بگويد: نوكرتم، چاكرتم، مخلصتم، فدايت شوم. شاعر هم ميگويد:
گر دل صلح داري اينك دل ور سر جنگ داري اينك جان
يا بگويد:
هر چه شما امر كنيد اطاعت ميكنم و امثال اين تعابير.
آيه شريفه ميگويد: شما زنان پيامبر نبايد با افراد، اينگونه صحبت كنيد تا اگر كسي دل ناپاكي داشته باشد، به طمع بيفتد و به فكر فرو برود.
بنظر ما اظهر مصاديق «خضوع به قول»، تواضع در گفتار است نه نازك كردن صدا، در اين صورت اصلاً ارتباطي به صداي زن و نازك كردن آن ندارد، بلكه سخن گفتن خاصي مورد نهي قرار گرفته است.
از طرف ديگر معناي طمع هم اين نيست كه شنونده لذت ببرد، معناي طمع اين است كه شخص به فكر فرو رود، نقشه بكشد براي ارتباط با اين زن، به فكر التذاذ و تجاوز و امثال آن بيفتد. اما كسي كه صرفاً لذتي ميبرد ولي احتمال اينكه بتواند با آن زن رابطه برقرار كند از طرف خودش يا از طرف آن زن به طور كلي منتفي باشد و راهش منسد باشد، به چنين لذت بردني، طمع گفته نميشود، پس نميتوان در مورد بحث يعني حكم صداي زن كه شنونده لذت ميبرد يا خوف فتنه پيش ميآيد، به آيه شريفه استدلال كرد.
اگر همان معناي اول را هم در نظر بگيريم، ممكن است آيه در مقام بيان حكم اختصاصي براي همسران پيامبر باشد، كه در آن صورت هم خارج از محل بحث ماست.
نظر مرحوم حكيم
مرحوم آقاي حكيم ميفرمايند: از آيه شريفه استفاده ميشود كه خطاب به همسران پيامبر ميگويد: چون شما با بقيه زنها فرق داريد «يا نساء النّبي لستنّ كاحد من النساء» لذا شما داراي احكام اختصاصي هستيد، آنگاه احكامي را اختصاصاً براي آنها بر ميشمارد.[18]
جواب مرحوم آقاي خوئي به مرحوم حكيم
آقاي خوئي بخشي از اين جواب را دارند[19] ولي به تفصيل اگر پاسخ دهيم اين است كه (ان اتقيتنّ) شرطي است كه اگر جزايش عبارت بعدي باشد، حق با آقاي حكيم است. يعني گر شما اهل تقوا باشيد «فلاتخضعن بالقول»، ابتدا ميگويد: شما مثل ساير زنها نيستيد، اگر بخواهيد تقوا به خرج بدهيد، خضوع در قول نداشته باشيد، اگر بخواهيد دستور خدا را اطاعت كنيد، نبايد خضوع در قول بكنيد. مثل اينكه گفته ميشود اگر بخواهيد حجّ بجا آوريد يا نماز بخوانيد، بايد چنين و چنان بكنيد. پس اگر جزا بعد از شرط آمده باشد، از خصائص تفاوت همسران پيامبر با زنان ديگر اين است كه خضوع در قول نكنند.
ولي ظاهر آيه اين است كه جزاي اين شرط، عبارت قبلي است يعني ﴿يا نساء النبي لستنّ كاحد من النساء ان اتقيتنّ﴾[20] اي زنان پيامبر اگر شما اهل تقوا و خداترس باشيد، مثل ساير زنها نيستيد، بلكه قرب و فضيلت شما قابل مقايسه با ديگران نيست، چنانچه در قسمتهاي ديگر آيه آمده كه كارهاي خوب شما در برابر كارهاي خوب ديگران ارزش دارد، اگر كار بد هم انجام دهيد، عذابش مضاعف است.
در اين صورت سخن مرحوم آقاي حكيم نادرست خواهد بود، يعني احكامي كه بعداً در آيه شريفه آمده، متفرّع بر تفاوت بين همسران پيامبر و ساير زنان نيست.
«والسلام»
[1] موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 81
[2] الفهرست، ص:117، رقم:515 و من لایحضره الفقيه، ج4، رقم:442، رجال النجاشي، ص:290، رقم:779
[3] رياض المسائل، ج2، ص:75
[4] كتاب النكاح (للشيخ الأنصاري)، ص: 66
[5] مباني عروه، كتاب النكاح 1: 102.
[6] «صوت المرأة عورة يحرم استماعه مع خوف الفتنة» تذكرة الفقهاء (ط – القديمة)، ص: 573
[7] جامع المقاصد في شرح القواعد، ج 12، ص: 44
[8] «و الوجه التحريم مع التلذذ» أجوبة المسائل المهنائية، ص: 40
[9] یافت نشد
[10] «حكم سماع صوت المرأة الأجنبية» الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج 23، ص: 66
[11] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج 29، ص: 97
[12] «قصد التلذذ او الریبه»كتاب النكاح (للشيخ الأنصاري)، ص: 44
[13] «ما لم یکن تلذذ و لا ریبه» العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 804
[14] «في المنع معه(ظاهرا یعنی مع قصد التلذذ)….بل إذا كان مهيّجا للشهوة داعيا إلى الفساد» مستند الشيعة في أحكام الشريعة، ج 16، ص: 69
[15] من لایحضره الفقيه، ج3، ص:469/4634.
[16] الكافي (ط – الإسلامية)، ج 2، ص: 648/1 و الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 535/3
[17] سوره احزاب، آیه 32
[18] «ظاهر صدرها أنه حكم يختص بنساء النبي » مستمسك العروة الوثقى، ج 14، ص: 49
[19] «فهي تدلّ على حرمة إظهار المرأة…» موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 82
[20] سوره احزاب، آیه 32