الجمعة 07 رَبيع الثاني 1446 - جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳


جلسه28 – جوازنظر به ذمیة – 06/08/77

بسم الله الرحمن الرحيم

جلسه28 – جوازنظر به ذمیة – 06/08/77

حرمت نظر در صورت تلذذ ویا ریبه-استدلال به آیات جهت اثبات حرمت.

خلاصه درس قبل و اين جلسه

بحث در اين بود كه از جواز نظر به كفار در دو مورد استثناء شده است:

الف ـ نظر با تلذذ، بعضي از فقهاء و مرحوم آقاي خوئي (ره) بر حرمت نظر با تلذذ به آيه شريفه﴿قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم﴾[1] ـ با دو تقريب متفاوت ـ استدلال كرده‏اند، در اين جلسه به نقل و نقد كلام ايشان مي‏پردازيم.

ب ـ نظر با ريبه، مرحوم آقاي خوئي (ره) براي حرمت نظر با ريبه بهآیه شريفه ﴿والذين هم لفروجهم حافظون﴾[2] تمسک كرده‏اند. در اين جلسه كلام ايشان را هم بررسي مي‏كنيم. به نظر می­رسد که امکان استدلال به ايه شريفه﴿فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبيه مرض﴾[3] وجود دارد، هر چند دلالت اين آيه نيز محل تأمل است.

مسأله 27: «يجوز النظر الي نساء اهل الذمة بل مطلق الكفار مع عدم التذّذ و الريبة ـ أي خوف الوقوع في الحرام ـ»[4]

مرحوم سيد مي‏فرمايند: نظر به اهل ذمه بلكه مطلق كفار در دو صورتِ تلذذ وریبه، حرام است.

بررسی نظر در صورت تلذذ

براي اثبات حرمت مطلق نظر به آيه شريفه ﴿قل للمؤمينن يغضوا من ابصارهم﴾[5] تمسك شده است. به اين بيان: «باز بودن چشم» مقدمه است براي «نگاه كردن» و اگر بخواهيم جلوي «نگاه كردن» را بگيريم مي‏توانيم مستقيماً بگوييم «نگاه نكن» و مي‏توانيم نهی از مقدمه آن بكنيم و بگوييم كه «چشمت را ببند». و روشن است كه تعبير دوم ابلغ و رساتر است و حرمت را بهتر ميرساند. هم چنان كه در روات محشر آمده كه هنگام عبور حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) براي نگاه نكردن دستور داده شده كه «غضوا ابصاركم يا غضوا الابصار حتي تجوز فاطمة سلام الله عليها».[6]

بنابراين آيه شريفه دال بر حرمت نظر مطلقاً ـ عن شهوة و عن غير شهوة ـ مي‏باشد و از دليل خارج، جواز نظر غير شهواني به اهل ذمه و كفار استفاده مي‏شود، پس نظر با تلذذ در عموم حرمت آيه باقي مي‏ماند.

کلام مرحوم خوئي

اولاً: ترك احدا لضدين مقدمه تحقق ضد ديگر نيست، به خصوص در ضديني كه «لهما ثالث».

در مسأله ما نيز بيش از دو امر است كه با يكديگر متضادند: 1 ـ بستن چشم 2ـ نگاه كردن 3 ـ باز بودن چشم همراه با ايجاد مانع از نگاه كردن.

ثانياً: چنين استعمالي غير متعارف است. ما هر چه تتبع كرديم موردي را نيافتيم كه براي نهي از ذي المقدمه از مقدمه آن نهي كرده باشند. بلكه چنين كاربردي در استعمالات متعارف بي‏معني است، به خصوص در ضديني كه «لهما ثالث».

ثالثاً: دستور «غضوا الابصار» در روايت محشر به معناي نگاه نكردن نیست، بلكه گوشه‏اي از مراسم تجليل از حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ را حكايت مي‏كند كه دستور مي‏رسد كه همه خلايق چشمها را ببندند وخود را در برابر عظمت حضرت چون نابينايان قرار دهند.

معنای آیه شریفه در کلام مرحوم خویی

ايشان مي‏فرمايند: پس، از اينكه مي‏دانیم:

الف ـ مراد از آيه شريفه بستن چشم به معناي حقيقي آن نیست.

ب ـ غض بصر كنايه از نگاه كردن نيست. زيرا اول قرينه‏اي مي‏خواهد كه وجود ندارد. ثانياً كاربردي غريب و ناآشنا است. ثالثاً «من» در آيه شريفه قرينه‏اي است كه چنين معنايي اراده نشده است. (توضيح اين مطلب خواهد آمد)

بنابر اين معناي آيه شريفه اين است: از غير همسران و كنيزكانتان صرف نظر كنيد و آنها را كالعدم فرض نماييد. البته آيه شريفه مطلق ارتباطات (حتي ارتباطات غير شهواني مثل خريد و فروش و صحبتهاي عادي) را نفي نمي‏كند بكله از كلمه «من» كه در آيه آمده، استفاده مي‏ ‏شود كه از استمتاعات جنسي از غير همسر و كنيزتان صرف نظر كنيد.[7]

بنابر اين از كلمه «من» در آيه شريفه، دو نكته استفاده مي‏شود:

الف ـ مخصوص استمتاعات جنسي و حرام است نه مطلق ارتباطات.

ب ـ﴿يغضّوا من ابصارهم﴾به معنای«ترك نظر» نيست. چون اگر آيه كنايه از ترك نظر باشد و بگويد 0از برخي از نگاه‏هايتان دست برداريد آيه مجمل مي‏شود و دليل حرمت نظر نمي‏باشد. (پايان فرمايش مرحوم آقاي خوئي )[8]

نقد کلام مرحوم خوئی

جهاتي از فرمايش ايشان قابل قبول نيست. بلكه بسياري از جهات فرمايش ايشان هيچ صورت استدلالي ندارد.

جهت اول: ايشان مي‏فرمايند: از «من» استفاده مي‏شود كه از خصوص استمتاعات جنسي بايد صرف نظر شود و ارتباطات ديگر مانعي ندارد.

اين مطلب قابل مناقشه است چون حداكثر از «من» استفاده مي‏شود كه صرف نظر كردنِ مطلق مورد نظر نيست بلكه «فيه تفصيل» ولي چه تفصيلي؟ «من» مشخص نمي‏كند و از كجاي مفهوم «من» اختصاص به استمتاع جنسي استفاده مي‏شود؟

جهت دوم : فرموده‏اند كه «امر به يكي از اضداد در مقام نهي از تحقق ضد ديگر غير عرفي است و ما چنين استعمالي را نيافتيم. بنابر اين «يغضوا من ابصارهم» به معناي «ترك نظر» نيست بلكه به معناي «صرف نظر كردن» است و به منظور نهي از «استمتعاع» گفته شده است.

اين كلام هم خالي از مناقشه نیست چون «صرف نظر كردن» و «استمتاع» نيز ضديني هستند كه «لهما ثالث»، پس بايد امر كردن به «صرف نظر» براي نهي از «استمتاع» نيز غير عرفي باشد.

جهت سوم: مطلبي كه در باب ضد گفته شده كه «تضاد، تمانع نمي‏آورد و فعل هر ضدي مقدمه ترك ضد ديگر نيست وبالعكس»، يعني نفس تضاد، اقتضاي تمانع نمي‏كند و سبب نمي‏شود كه يكي از ضدين علت ترك ديگري گردد[9] ولي مانعي ندارد كه در موردي يكي از ضدين به جهت ديگري مقدمه ترك ضد ديگر باشد . كما اينكه «عدم الشرط» با «وجود مشروط» تضاد دارد، در حالي كه «تركِ عدم شرط» (يعني وجود شرط) جزء العلة براي «وجود مشروط» است و ما نحن فیه از اين قببيل است، درست است كه بين «بستن چشم» و «نگاه كردن» تضاد هست ولي چون از شرائط و مقدمات نگاه كردن»، «باز بودن» چشم است، پس با بستن چشم، شرط نگاه كردن منتفي مي‏باشد. بنابر اين «بستن چشم» سبب مي‏شود كه «نگاه كردن» محقق نشود و وجود يك ضد، علت ترك ضد ديگر مي‏شود و اين امري وجداني و واضح است.

جهت چهارم: براي نهي از «نگاه كردن» تعبير «غض بصر» و بستن چشم كاملاً عرفي است. مثلاً كسي كه مي‏خواهد لباسش را عوض كند، مي‏گويد: «چشمت را ببند تا لباسم را عوض كنم» و معلوم است كه بستن چشم كنايه از «نگاه نكردن» است. بستن چشم جنبه مقدمی دارد اما موضوعیتی برای بستن چشم نیست مثل «ادخل السوق و اشتری اللحم» که دخول در سوق مقدمه است برای خرید گوشت و هیچ موضوعیتی ندارد. لذا اگر از اطلاق بيرون هم برود، كافي است. بلي چون بستن چشم راحت‏ترين راه است با اين تعبير باين شده و الا خصوصيتي براي آن فهميده نمي‏شود. و لذا اگر چشمش را ببندد يا بيرون برود يا پشتش را بكند يا پرده‏اي را بيندازد و … فرقي نمي‏كند.

خلاصه: چشمت را ببند، يعني نگاه نكن و اين كاملاً عرفي است.

جهت پنجم: در روايتِ عبور حضرت زهرا (سلام الله عليها) در روز محشر، بعيد است معناي حقيقي آن مراد باشد. مثلاً بگوييم اگر كسي سررا پايين اندخت و چشم‏ها را به زانو چسبايند، عمل به احترام نشده است. عرف چنين نمي‏فهمد که چشم بستن احترام است اما نگاه را پایین انداختن یا جلوی چشم را گرفتن احترام نباشد.[10]

جهت ششم: در كلام مرحوم آقاي خوئي بين غمض العين و غض البصرخلط شده است. لفظي كه به معناي روی هم گذاشتن پلکها و ندیدن است، غمض العين است نه غض العين.غض به معنای خفض است (واغضض من صوتک…) یعنی صدایت را پایین آور و صدایت عالی و بلند نباشد.

خلاصه عرفا بين غض بصر (چشم بستن) و ترك نظر يك فرق معتنابهي نمي‏فهميم و هر دو دلالت بر نگاه نكردن مي‏كند.خارجا از لحاظ مصادیق فرق نمی کنند وهر دو می توانند مقدمه ترک نظر باشند.

معنای آیه شریفه

«غض بصره» يعني نگاهش را پايين انداخت[11]، «غض نظر» يعني پايين آوردن نگاه، خيره نگاه نكردن، نيم‏لا نگاه كردن و فرقي نيست بين «غض طرفه و غص من طرفه»، «غض عينه يا غض من عينه» تمام اين‏ها يعني چشمش را زير انداخت[12] ﴿قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم﴾ يعني به مؤمنين بگو كه ديده‏شان را پايين بيندازند، وقت پايين مي‏اندازند قهراً دست نمي‏بينند. خلاصه خيره نگاه نكنند. از آيه شريف بيش از اين استفاده نمي‏شود.

آيا طبق اين تفسير، آيه شريفه اطلاق دارد، يا نه؟ برخي گفته‏اند حذف متعلق دليلِ عموم است. نظرات ديگري هم در مسأله هست كه به تناسب كلام سيد در مسائل آينده بحث خواهيم كرد.

تفسير ديگر آيه شريفه

اگر غض البصر به معناي بستن چشم باشد و از «من» تبعيض بفهميم آيه مجمل مي‏شود و به اطلاق آن نمي‏توان تمسك كرد، زيرا «بصر» دو معني دارد: 1 ـ خود چشم 2 ـ قوه بينايي، تبعيض در خود اين‏ها كه معني ندارد بلكه تبعيض در استفاده از چشم‏ها قوه باصره است. و آيه شريفه استفاده از اين‏ها را محدود مي‏كند و مي‏فرمايد در نگاهتان حد نگاه داريد و نگاههاي ناروا نكنيد. حد نگاه چيست؟ حد نگاه را سنّت مشخص مي‏كند. ممكن است حد نگها به اعتبار مرئي باشد كه به برخي امور نمي‏شود نگاه كرد و به برخي مانعي ندارد. و ممكن است به اعتنبار كيفت رؤيت باشد كه نگاه با شهوت يا ريبه يا … جايز نيست و بدون اين‏ها مانعي ندارد. يا احد الامرين براي حرمت كافي است و يا …، به هر حال آيه شريفه از اين جهت مجمل است و براي مشخص كردن گاههاي حرام بايد به سنت مراجعه كنيم.

بنابر اين معني آيه شريفه، قطعاً اطلاق ندارد كه به آن تمسك كنيم و بايد با مراجعه به سنت حد و حدودت نگاه حرام مشخص شود.

قسمتی دیگر از کلام مرحوم خویی

مرحوم آقاي خوئي مي‏فرمايند: «بعد از اين‏كه از آيه شريفه حرمت نگاه شهواني استفاده شد، پس چنان چه روايتي به طور مطلق دلالت بر جواز نظر كرد، آنرا تقييد ميكنيم و حمل مي‏كنيم بر نظر غير شهواني».[13]

نقد کلام مرحوم خویی

اگر دلالت آيه را بپذيريم، اين كلام تمام نيست. زيرا نسبت آيه شریفه و ادله‏اي كه از آنها جواز نظر مطلقاً استفاده مي‏شود، عموم و خصوص من وجه است.

توضيح آن كه ادله مجوزه، از نظر مورد، اخص هستند يا در خصوص كسي است كه قصد ازدواج دارد يا در مورد كار است يا در مورد خريد امه است يا در مورد اعراب است يا در مورد اهل تهامه است و يا …، البته از نظر كفيت نظر، مطلق است و شامل «نظر عن شهوة» نيز مي‏شود.

و در مقابل، آيه شريفه هر چند از نظر مورد اعم است لكن از نظر كيفيت نظر منع از خصوص نظر شهواني مي‏كند، و در محل اجتماع هيچ كدام بر ديگري تقدم ندارند و حجت نيستند و ما بايد به ادله ديگر مراجعه كنيم، و آن ادله عمومات جواز نظر است، اگر داشته باشيم والا اصالة الحل و خود مرحوم آقاي خوئي اصل اولي را جواز نظر مي‏داند.

خلاصه اگر اطلاق ايه شريفه را تمام بدانيم و ادله مجوزه نظر را از جهت كفيت نظر، مطلق بدانيم و بگوييم شامل «نظر عن شهوة» هم مي‏شود، در ماده اجتماع بايد قائل به جواز نظر شويم.

بررسی نظر در صورت ریبه

کلام مرحوم خوئی

براي حرمت نظر با ريبه مي‏توان به اين آيه شريفه﴿والذين هم لفروجهم حافظون، الا علي ازاواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين، فمن ابتغي وارء ذلك فاؤلئك هم العادون﴾[14] تمسك كرد.

تقريب استدلال: حفظ هر چيزي به تناسب خودش است. اگر گفتند مالي را حفظ كيند يعني بايد در معرض تلف شدن نباشد . از ايه استفاده میشود كه حفظ فرج لازم است والا ﴿ فاولئك هم العادون﴾، در روايات آمده كه مراد از آيه حفظ فرج از زنا است، يعني بايد فرج از معرضيت براي زنا حفظ شود و از اموري كه چنين معرضيتي را ايجاد مي‏كند، پرهيز شود. پس نگاهي كه خوف وقوع در زنا در آن هست و با معرضيت زنا همراه است، حرام مي‏باشد.

نقد کلام مرحوم خوئی

فرمايش آقاي خوئي (ره) صحيح است، لكن استدلال به آیه، اخص از مدعي است. «ريبه» خوف وقوع در محرمات است مطلقاً نه خصوص زنا. و سيد مدعي است كه نگاهي كه خوف آن است كه منجر به لمس حرام، يا تقبيل حرام يا زنا و .. شود، حرام است و آيه شريفه فقط حرمت نگاهي را اثبات مي‏كند كه در آن خوف وقوع در زنا باشد.

استدلال صحیح برای حرمت نظر با ريبه به آيات

به نظر به آيه شريفه ﴿فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض﴾[15] مي‏توان تمسك كرد. از آيه شريفه استفاده مي‏شود كه زنان نبايد با قنج و دلال صحبت كنند، به جهت آن كه دل ناپاك را به طمع مي‏اندازد و به تمتعات منهي بكشاند، جايز نيست. از علتی که در آیه آمده (فیطمع) استفاده می شود که هر کاری که موجب طمع شود حرام است و از آن موارد نگاه با ریبه است. پس نگاهي كه معرضيت براي حرام دارد و دل ناپاك را به دنبال خود مي‏كشاند، بايد پرهيز كرد.

تأملي در دلالت آيه شريفه

ظاهر فرمايش فقهاء اين است كه نظر با ريبه محرّم نفسي است نه محرم طریقی ولي از آيه شريفه بيش از حرمت طريقي استفاده نمي‏شود، بنابر اين نگاهي كه خوف وقوع درحرام در آن بود، اگر عملاً منتهي به وقوع در حرام نشد، كشف مي‏شود كه چنين نگاهي حرام نبوده است. چون مفسده، مفسده طريقي بوده است و از انتفاء ذوالطريق كشف مي‏شود كه در طريق نيز مفسده‏اي نبوده است.


.[1] سوره نور، آیه 30.

[2]. سوره مومنون،آیه 50.

[3]. سوره احزاب، آیه 32.

[4]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 802

[5]. سوره نور، آیه30.

[6]. كنز العمال، ج 12ص 109 الحديث 34229.

[7]. المباني في شرح العروة: والحاصل ان هذه الاية اجنبية بالمرة عن انظر الرجل الي المرأة أو العكس و انما هي واردة في مقام الامر بقطع نظر كل من الجنسين عن الاخر و عدم الطمع فيه فيما يختص بالاستمتاعات الجنسيه.

[8]. موسوعة الإمام الخوئي؛ ج 32، ص: 25و26و27.

[9]. سفید بودن یک شی علت سیاه شدن شی دیگر نیست.

[10]. شاهد كلام استاد مد ظله برخي از روايات محشر است و از آنها معلوم مي‏شود كه اين دستور براي ترك نظر است: روايت ابن عباس از حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به حضرت زهرا (سلام الله عليها) داستان محشر را فرمودند: … ثم ينادي مناد من تحت العرض يسمع الخلئق: غضّوا ابصاركم حتي تجوز فاطمة بنت محمد (صلي الله عليه و آله) و من معها. فلا ينظر اليكِ يومئذ الا اباهيم خليلي الرحمن و علي بن أبي طالب و … (بحار ج 8، ص 54)

عن النبي (صلي الله ليه و آله): … يا معشر الخلئق غضوا ابصاركم لتجوز فاطمة بنت محمد سيدة نساء العالمن علي الصراط. فتغضّ الخلائق كلهم ابارهم .. لايبقي احد يوم القيامة الا غض بصره عنها الا محمد و لي و … (بحار ج 8، ص 68).

[11] تهذيب اللغة 16، 35 : «يقال غضّ من بصرك و غضّ من صوتك، قال الله عزّ و جلّ : وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ اى اخفض الصوت، و يقال: غُضَّ الطرف اى كُفَّ النظر قال جرير: فغض الطرف انّك من غير فلا كعباً بلغت و لا كلاباً معناه غضّ نظرك ذلًا و مهانة (ص 36) و يقال: غضّ من لحام فرسك اى صوّبه، و انقص من غربه و حدّته و يقال: ما غضضتك شيئاً و ما نقصتك اى ما نقصتك شيئاً .

ديوان الادب للفار أبى م 350: «غضّ الطرف و الصوت: خفضهم…»

[12] ـ اصل الغعض النقصان والخفض، الغضاضة: الفتور في الطرف، غض و اغض اذا داني بن جفنيه و لم يلاق، غض طرفه و بصره كفه و اخفضه و كسره ياقل: غض من بصرك و غض من صوتك. غض من اي وضع و نقص من قدره و منه قوله تعالي: و اغضض من صورتك و في حديث العطاس: اذا عطس غض صوته‏اي خفضه و لم يرفعه. في الحديث كان اذا فرح غض طرفه اي كسره و اطرق و لم يفتح عينه و عن النبي (ص) في غزوة احد: غضوا ابصاركم و غضوا علي النواجحد يعني در حمله كردن به دشمن خيره نشويد. و عن علي (ع) في غزوة صفين: غضوا الابصار فانه اربط للجأش و اسكن للقلوب در حمله كردن نگاه را پايين بيندازيد كه مايه شجاعت و قوت قلب است. (برگرفته از كتب لغت و حديث)

[13]. موسوعة الامام الخوئی ج 32 ص 25.

[14]. سوره مؤمنون، آيه 50.

[15]. سوره احزاب،آیه 32.