جلسه40- احکام نظر – 77/09/01
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه40- احکام نظر – 77/09/01
مكشوف بودن زن مسلمان در نزد زن كافر- مسأله 29- مسأله 30
خلاصه جلسات قبلي و اين جلسه
در جلسات قبل با توجه به معني كلمه نسائهن در آيه شريفه و روايت حفص بن البختري، مكشوف بودن مسلمان را در نزد زن كافر جايز ندانستيم. در اين جلسه در مورد اعضايي كه ستر آن لازم است توضيح خواهيم داد، سپس به بررسي مسأله 29 و 30 پرداخته حكم نظر زن و شوهر به همديگر و حكم خنثي را بررسي خواهيم كرد.
در اينجا براي روشن شدن بحث نخست عبائري چند از فقهاء را نقل و بررسي ميكنيم.
لزوم و عدم لزوم ستر وجه و کفین از ذمیه
برای روشن شدن بحث عباراتی از فقهاء نقل می گردد.
علاّمه در تذكره[1] ميگويد: «هل يجوز للذمية النظر الي المسلمة للشيخ رحمةالله تعالي قول بالمنع انه لايجوز و هو احد وجه (وجهي ظ) الشافعية لقوله تعالي: أؤ نساءهن»
فرزند وي فخرالمحققين هم در ايضاح[2] مينويسد: «هل يجوز للذمية النظر الي المسلمة للشيخ قول بالمنع ـ و ان كان الي الوجه والكفين ـ لقوله تعالي: أو نساءهن و ليست الذمية منهنّ ….»
در جامع المقاصد[3] محقق كركي هم نظير عبارت ايضاح آورده، در مسالك ميگويد: «ذهب الشيخ في أحد قوليه انّ الذمية لاتنظر الي المسلمة حتي الوجه والكفين لقوله تعالي ولا يبدين زينتهن الاّ لبعولتهن الي قوله أو نسائهن و الذمية ليست منهنّ[4].»
فخر المحققين در ايضاح تابع پدرش علامه بوده و در اينجا جامع المقاصد از ايضاح تبعيت كرده و مسالك هم معمولاً از محقق كركي كه در طبقه اساتيد شهيد ثاني است ـ پيروي ميكند.
بررسی نظر شیخ طوسی درمسئله
دو مطلب نياز به بررسي دارد.
مطلب اوّل: آيا شيخ طوسي دو قول در مسأله دارد؟
مطلب دوّم: آيا شيخ طوسي پوشيده بودن وجه و كفين را هم لازم ميداند؟
آيا شيخ طوسي دو قول در مسأله دارد؟
عبارت تذكره و ايضاح و جامع المقاصد موهم آن است كه شيخ دو قول در مسأله دارد، يكي قول به حرمت و ديگري قول به جواز، و بدين امر در مسالك و كفايه تصريح كرده است. ولي بعد از تتبع قول به جواز را در كتب شيخ نيافتيم، مسأله ذميه را شيخ تنها در تبيان[5] عنوان كرده است و در آنجا حكم به حرمت نموده است و در ساير كتابهايش اصلاً عنوان نكرده است تا فتوا به حرمت يا جواز بدهد، و عمومات يا اطلاقاتي هم در كلمات ايشان نيست تا حكم مسأله از آنها بدست آيد. در اينجا به نظر ميرسد كه شهيد ثاني و سبزواري از عبارت علامه وايضاح و … چنين فهميدهاند كه شيخ طوسي دو قول دارد با اين كه عبارت علاّمه صراحت در اين معني ندارد، بلكه با اين امر هم سازگار است كه شيخ طوسي تنها يك قول داشته باشد، بلكه چون شيخ تنها در يك جا آن را عنوان كرده و فتواي به حرمت داده و در ساير كتابها عنوان نكرده تا نظر وي معلوم شود، عبارت: «للشيخ قول بانه لايجوز» به كار برده است. به هر حال شيخ طوسي در مسأله دو قول ندارد.
آيا شيخ طوسي پوشيدن وجه و كفين را هم از زن كافر لازم ميداند؟
در ايضاح و كتب متأخر، به شيخ طوسي نسبت دادهاند كه ايشان نظر زن كافر را حتي به وجه و كفين زن مسلمان جايز نميدانند، ولي اين امر در تذكره نيامده و در عبارت شيخ طوسي هم ديده نميشود، حال براي روشن شدن بيشتر بحث عبارت تبيان را نقل ميكنيم:
ايشان در تفسير آيه شريفه ﴿ و لا يبدين زينتهن الاّ ما ظهر منها ﴾[6] ، اقوال مفسّران را در معناي زينت ظاهره چنين ذكر ميكنند:
«قال ابن عبّاس: يعني القرطين والقلادة والسوار والخلخال والمعضد والمنحر، فانّه يجوز لها اظهار ذلك لغير الزوج والزينة المنهي عن ابداءها زينتان فالظاهرة الثياب والخفية الخلخال والقرطان والسوار ـ في قول ابن مسعود ـ و قال ابراهيم: الظاهر الّذي ابيح الثياب فقط، و عن ابن عباس ـ في رواية اخري ـ ان الّذي ابيح الكحل والخاتم والحذاء والخضاب في الكف و قال قتادة: الحذاء والسوار والخاتم و قال عطاء: الكفّان والوجه، و قال الحسن: الوجه والثياب و قال قوم: كلّما ليس بعورة يجوز اظهاره و اجمعوا انّ الوجه واكفين ليسا بعورة، لجواز اظهارهما في الصلاة، والاحوط قول ابن مسعود، والحسن بعده.» [7]
ايشان سپس در تفسير «نساءهن» كه ابداء زينة براي ايشان جايز است ميگويد: «یعني نساء المؤمنين دون نساء المشركين الاّ اذا كانت امة.» [8]
بايد توجه داشت كه زينتي كه ابداء آن براي غير ازواج و ساير طوايف ذكر شده و آيه شريفه جايز ندانسته زينت مخفيه است ـ چنانچه آن خواهد آمد ـ و حال ما اگر وجه و كفين را از زينت ظاهر بدانيم حرمت ابداء زينت نسبت به نساء غير مسلمان شامل وجه و كفين نميگردد، شيخ طوسي در مورد وجه و كفين نظر قطعي ندارد، در برخي كتب ابداء آنها را تجويز كرده و در برخي جاها تحريم نموده در تبيان نيز احتياط كرده است، پس از عبارت تبيان مطلبي در مورد جواز يا حرمت كشف وجه و كفين براي زن غير مسلمان استفاده نميشود.
حال ما بايد ببينم كه از روايت حفص بن البختري[9] كه دليل عمده تحريم ميباشد چه مطلبي استفاده ميشود.
نظر مختار در مسأله
به نظر ميرسد مراد از حرمت انكشاف در نزد يهوديه و نصرانية در روايت حفص بن البختري غير از وجه و كفين است، چون اين روايت در محيط عامه صادر شده و ناظر به مسائلي است كه در بين آنها مطرح بوده، اين مسأله كه زن مسلمان آيا ميتواند خودش را به زنهاي غير مسلمان ارائه دهد در ميان عامه هم مطرح است و مورد اختلاف ميباشد[10]، اختلاف آنها در اين است كه آيا زن ميتواند خمار (= چارقد) را بردارد و طبعاً مو و گردن و مقداري از سينه باز شود؟ اين مسأله مورد مختلف بين عامه است، روايت حفص بن البختري هم به همين ناظر است.
پس عدم ستر وجه و كفين در نزد زنان يهودي و نصراني جايز است ولي زن مسلمان نميتواند چارقد خود را در پيش آنها كنار گذارد.
مسأله 29
«يجوز لكل من الزوج والزوجة النظرالي جسد الآخر حتي العورة مع التلذذ و بدونه بل يجوز لكلّ منهما مسّ الآخر بكل عضو منه كل عضو من الاخر مع التلذّذ و بدونه»[11]
زوج و زوجه در مسأله نظر محدوديتي ندارند زوج ميتواند به تمام بدن زوجه حتي عورة نگاه كند و همين طور بالعكس، و هر يك از آنها ميتواند تمام اعضاي ديگري را هم لمس كند، تنها مخالفي از امامية كه با فحص بسيار ما يافتهايم و علماء نقل كردهاند[12] ابن حمزه در وسيله است كه ميگويد:
« إذا جامع حرم عليه أشياء و كره له أشياء و استحب له أشياء. فالمحرم ثلاثة أشياء قراءة العزائم و النظر إلى فرج المرأة حالة الجماع »[13]
حال ببينيم كه دليل بر منع و دليل بر جواز كدام است.
كلام مرحوم آقاي خوئي
مرحوم آقاي خوئي[14] ادله جواز را ذكر كرده و نيز دليل منع را ذكر كرده و رد ميكند.
ايشان براي جواز به اطلاق آيه كريمه و روايات كثيره استدلال كردهاند، ميفرمايند: آيه شريفه به زنها دستور غضّ بصر داده وازغض بصر، ازدواج را استثناء كرده، واطلاق استثناء اقتضاء ميكند نگاه به تمام اعضاء در تمام احوال جايز باشد، جواز نظر مرد به عورت زن هم از استثناء آيه شريفه:
﴿والّذين هم لفروجهم حافظون الاّ علي ازواجهم أو ما ملكت ايمانهم﴾[15]
استفاده ميشود.
نظر مختار نسبت به كلام مرحوم آقاي خوئي
اين بحثها را ايشان در دوران پيري و گرفتاري بسيار نگاشتهاند و در بحث عجله كردهاند.
اولاً: در هيچ آيهاي از وجوب غضّ، ازواج استثناء نشده است، بلكه از وجوب ستر زنان استثناء شده: ﴿لايبدين زينتهن الاّ لبعولتهنّ … ﴾[16]اصلاً راجع به نگاه به ازواج در قرآن مطلبي نيامده است، بين وجوب ستر و جواز نگاه ملازمه خارجيه هم نيست، مثلاً محارم از وجوب ستر استثناء شدهاند آيا معناي آن اين است كه زنها ميتوانند به عورتهاي محارمشان نگاه كنند.
خلاصه بين لزوم ستر و حرمت نگاه خلط شده است.
ثانياً: آيه شريفه ﴿والّذين لفروجهم حافظون …﴾ هم ربطي به مسأله نگاه ندارد. زيرا در اين آيه نيامده است كه: «والّذين هم لابصارهم حافظون» تا از اطلاق استثناء جواز نظر به عورت را هم استفاده كنيم، بلكه روايت مربوط به حفظ فروج از زنا و مانند آن است كه در روايات هم بدان اشاره شده و به مسأله نظر مربوط نيست.
ثالثاً: حال فرض كنيم آيهاي در قرآن وجود داشته كه ازواج در آن از جواز نظر هم استثناء شده باشد، آيا اين استثناءها در مقام اطلاق از ناحيه مستثني است يا از ناحيه مابقي تحت الاستثناء، در جمله استثناء منفي يك عقد سلبي وجود دارد و يك عقد اثباتي، آيا اطلاق از ناحيه عقد سلبي است يا از ناحيه عقد اثباتي هم اطلاق دارد، مثلاًاز جمله «لاصلاة الاّ بطهور»[17] آيا استفاده ميشود كه طهور در تحقق صلاة كافي است و شرط ديگري در صحت صلاة نيست، يا اين كه تنها ناظر بدين است كه نماز بدون طهور تحقق نمييابد.
آيه شريفه ﴿ولايبد ين زينتهنّ الاّ لبعولتهن و …﴾ نيز تنها در مقام اطلاق عقد سلبي قضيه است كه ارائه زينت به غير از اين چند دسته مطلقاً جايز نيست، امّا آيا به اين چند دسته هم تمام زينتها را ميتوان ارائه داد يانه؟ آيه در مقام بيان نيست، از اين جمله استفاده ميشودكه ديگران از تصرف در اموال ممنوع هستند ولي اين چند نفر همه هر قدر بخواهند ميتوانند تصرف كنند از آن استفاده نميشود.
خلاصه به آيات قرآني در اين مسأله نميتوان تمسك كرد بلكه بايد به روايات مراجعه كرد.
استدلال بر حرمت نظر به فرج مرأة در حال جماع به روایت وصية النبي صلي الله عليه و آله
در وصيت پيامبر صلي الله عليه و آله به حضرت علي عليه السلام از نگاه كردن به فرج زن در هنگام جماع نهي شده است و علّت آن چنين ذكر شده كه اين كار باعث نابينائي در فرزند ميگردد[18].
اين روايت به طرق مختلف از پيامبر صلي الله عليه و آله وارد شده كه در مجموع انسان اطمينان پيدا ميكند كه چنين نهيي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم صادر شده است، بنابراين اشكال مرحوم آقاي خويي به سند روايت صحيح نيست، زيرا اين خبر مستفيض است و نقلهاي مختلف همديگر را تأييدكرده و باعث اطمينان ميگردند.
از جمله طرق اين وصيت روايت ابوسعيد خدري است كه روايت مفصلي است در ضمن آن آمده: «و لا ينظُرنّ احد الي فرج امرأته، و ليغض بصره عندالجماع، فانّ النظر الي الفرج يورث العمي في الولد.»[19]
شيخ صدوق اين روايت را در فقيه و امالي[20] ذكر كرده و در نقل علل متن خبر چنين است: «و لاتنظر الي فرج امرءتك و غضّ بصرك عند الجماع، فانّ النظر الي الفرج يورث العمي ـ يعني في الولد ـ».[21]
اين نقل صحيح تر بنظر ميرسد چون در ساير قطعات خبر همگي[22] به صيغه خطاب به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آمده و مناسب است اين قطعه هم به صيغه خطاب باشد.
ان قلت: اين گونه تعابير به صيغه خطاب قبيح است؟
قلت: حالا قدري قبيح است ولي در محيط صدور روايات قبيح نبوده، عادات در قبيح بودن و موهون بودن تأثير دارد.
به هر حال اين گونه اختلافات در بحث ما تأثيري ندارد.
نتیجه مختار در استدلال به روایت
به نظر ما اين روايت اولاً ذاتاً دلالت ندارد. ثانياً اگر ظهور ابتدائي هم داشته باشد به دليل ادله معارض بايد از اين ظهور دست بكشيم.
مناقشه در دلالت روايت وصية النبي صلي الله عليه و آله
در اين روايت نزديك به 30 قطعه[23] وارد شده كه در آن اوامر و نواهي خطاب به حضرت امير صلوات الله عليه در آداب نزديكي با همسر ديده ميشود، اكثر قريب به اتفاق اوامر و نواهي الزامي نيست بلكه اوامر آن استحبابي و نواهي آن تنزيهي است، و امر و نهي اگر در سياق اوامر و نواهي غير الزامي قرار گيرد ديگر ظهور در الزام ندارد، پس از نهي در اين قطعه از حديث هم حرمت استفاده نميشود.
البته در پارهاي از نقلهاي اين روايت كلمه «كره» ديده ميشود كه ممكن است گمان رود كه خود دليل بر عدم حرمت است: مانند روايت الحسين بن زيد عن الصادق عليه السلام:
«و كره النظر الي فروج النساء و قال: انّه يورث العمي وكره الكلام عند الجماع و قال: انّه يورث الخرس[24].»
يا روايت حماد بن عمرو و انس بن محمد عن أبيه جميعاً عن جعفر بن محمد عن آبائه عليهم السلام: في وصية النبي صلي الله عليه و آله لعلي عليه السلام قال: يا علي، كره الله لامّتي العبث في الصلاة و … والنظر الي فروج النساء لانّه يورث العمي، و كره الكلام عند الجماع لانّه يورث الخرس[25]… .
ولي اين كلام صحيح نيست، چون كره در لسان روايات به معناي خصوص كراهت اصطلاحي نيست، بلكه به معناي جامع مبغوضيت ميباشد كه هم كراهت و هم حرمت را شامل ميگردد.
خلاصه نه كلمه «كره» و نه نهي در سياق نواهي تنزيهي هيچ يك دلالت بر حرمت نداشته، بنابر اين دلالت روايت وصية النبي صلي الله عليه و آله بر تحريم ناتمام است.
روايات معارض با حرمت نظر
حال اگر ظهور بدوي اين روايت را هم بپذيريم به جهت روايات معارض بايد از اين ظهور دست بكشيم، از جمله:
«عن أبي حمزة قال سألت أبا عبدالله عليه السلام: أينظر الرجل الي فرج امرأة و هو يجامعها؟ قال لا بأس[26]»
الحسين بن سعيد عن الحسن عن زرعة عن سماعة قال سألته عن الرجل ينظر في فرج المرأة وهو يجامعها؟ قال: «لابأس به الاّ انّه يورث العمي[27]»
نقدی بر کلام مرحوم خوئی
در تقريرات مرحوم آقاي خوئي[28] يك تعبيري ديده ميشود كه از سبق بيان ايشان يا اشتباه مقرّر ميباشد، از اين روايت به صحيحة سماعة تعبير شده است كه درست نيست، زيرا اگر چه در سماعة اختلاف نظر وجود دارد و اگر ما او را هم واقفي ندانيم چنانچه مرحوم آقاي خوئي بر اين عقيده است، و او را واقفي نميداند، ولي راوي از سماعة، زرعه ميباشد كه همه وي را واقفي ميدانند، پس اين روايت موثقه است نه صحيحه.
کلام مرحوم خوئی راجع به روایت وصیة النبی صلي الله عليه و آله
مرحوم آقاي خوئي ميفرمايند[29] كه از تعليل روايت «فانّه يورث العمي» ميفهميم كه روايت اصلاً در مقام حكم مولوي نيست بنابر اين نه تنها از آن حرمت استفاده نميشود بلكه كراهت هم از روايت فهميده نميشود چون تعليل اشاره به يك حكم ارشادي دارد، و نظير اين مطلب را در بحث قبل هم فرموده بودند.
نقد کلام مرحوم خوئی
به نظر ما اين كلام مايه تعجب است، حكم ارشادي در جايي است كه مولي نسبت به مرشد اليه بيتفاوت بوده و جمله طلبيه در حكم جمله خبري است و اطاعت آن قرب و ثوابي را به همراه ندارد و مخالفت آن بعد از ساحت مولي را ندارد، مثلاً اوامر «اطيعوا الله» ارشادي است زيرا موافقت و مخالفت آن قرب و بعد مستقلي ندارد، بلكه اوامر «اقيموا الصلاة» و «آتواالزكاة» و «لاتقربوا الزنا » و … منشأ قرب و بعد ميشود نه امر به اطاعت و نهي از عصيان.
حال در اينجا كه شارع مقدّس نهي از نظر در هنگام جماع كردن است و علّت آن را كور شدن بچه دانسته، آيا شارع نسبت به اين امر بيتفاوت است كه خواه بچه مؤمن كور شود يا كور نشود براي من فرقي نميكند. قطعاً چنين نيست، پس اين نواهي حتماً جنبه مولويت دارد، پيامبر يقيناً نميخواهد بچههاي مؤمنين كور شوند، البته اين نهي، نهي تنزيهي است، نه نهي تحريمي، ولي بهرحال نهي مولوي است[30].
البته بايد توجه داشت كه تعليل در اين روايات حكمت است نه علت و باعث تقييد اطلاق نهي نميگردد.
مسأله 30
الخنثي مع الانثي كالذكر و مع الذكر كالانثي.[31]
اگر خنثي بخواهد به مرد نگاه كند بايد خود را زن فرض كند واز نگاه كردنهاي كه زن نميتواند به مرد نگاه كند اجتناب كند و همينطور اگر بخواهد به زن نگاه كند بايد خود را مرد فرض كند و از نگاههاي كه مرد نميتواند به زن كند خودداري ورزد، دليل اين مطلب علم اجمالي است چون خنثي ميداند كه يا مرد است يا زن بنابر اين يا تكاليف مردها را دارد يا تكاليف زنها را، بنابر اين بايد از باب علم اجمالي هر دو قسم تكاليف را انجام دهد تا قطع به موافقت با تكليف براي وي حاصل گردد.
مرحوم آقاي خوئي در اينجا مثالي ميزنند كه بر طبق مبناي مشهور است نه بر طبق مبناي خود ايشان، عبارت ايشان چنين است: هو يعلم اجمالاً بحرمة النظر الي الرجل الّذي هو محل ابتلاءه أو وجوب الجهر في الصلاة.[32]
اين مثال طبق مبناي خود آقاي خوئي نيست، زيرا به عقيده ايشان دليل نداريم كه زن نتواند به اعضاء مرد (بجز عورت) نگاه كند.
ولي صرف نظر از اين مثال، اصل حكم مسأله به عقيده ما از جهات متعدّد محلّ اشكال است.
نظر مختار در مسأله خنثي
در مسأله خنثي چند جهت بايد بررسي گردد.
جهت اوّل: آيا خنثي واقعاً مرد است يا زن يا طبيعت ثالثه ميباشد؟
جهت دوّم: آيا اگر خنثي واقعاً هم مرد يا زن باشد، اطلاق ادلّه احكام مختصّه به رجال و احكام مختصه به نساء را شامل ميشود؟
جهت سوم: آيا اگر اطلاق هم احكام مختصه را براي خنثي ثابت كند آيا احتياط در اين گونه موارد لازم است.
بررسی جهت اوّل
به نظر ما خنثي نه مرد است نه زن بلكه طبيعت ثالثه است، زيرا مفهوم عرفي مرد و زن مفهومي خاصّ نيست كه مثلاً يك معناي مبهم داشته باشد كه في علم الله خنثاي مصداق واقعي زن يا مرد باشد، مثلاً بگوييم مرد كسي است كه هيجده دنده دارد و زن هفده دنده، وخنثي واقعاً داخل در يكي از اين دو عنوان است، مطلب چنين نيست، بلكه عرف اسم زن و مرد را در موارد مشخصي بكار ميبرد، اگر كسي ـ مثلاً رحم داشته و بتواند باردار شود به وي زن اطلاق ميگردد، و اگر كسي بتواند لقاح صورت دهد و ديگري را باردار سازد مرد به شمار ميرود، و كسي كه هر دو وصف در وي جمع است نه از مصاديق مردي باشد نه از مصاديق زن، بلكه حالت برزخي بين آن دو است.
بنابر اين نميتوان گفت كه عرف معمولي مفهومي براي مردو زن قائل است كه مصاديق آن تنها در علم الله مشخص ميباشند، كساني كه امر خنثي را مردد بين زن و مرد ميدانند چه مفهوم عرفي براي مرد و زن در نظر ميگيرند كه انطباق اجمالي يكي از اين دو مفهوم بر خنثي معلوم است، ولي انطباق مشخص آن معلوم نيست و تنها در علم الله مصداق آن روشن است.
در روايات نيز حكم خنثي مشكل را حد وسط بين مرد و زن قرار داده مثلاً در باب ارث او نصف ميراث مرد ونصف ميراث زن ارث ميبرد[33].
بررسی جهت دوم
حال فرض ميكنيم كه خنثي واقعاً يا مرد است يا زن، ولي شمول اطلاقات ادله مختصه به مردها وادله مختصه به زنها نسبت به خنثي معلوم نيست، چون شمول اطلاق نسبت به اينگونه افراد كه فرديّت آن براي عرف روشن نيست، مشكل است، بلكه اگر حكم بخواهد اين افراد مخفيه از انظار عرف را هم شامل شود بايد نسبت به خصوص اين افراد تصريح گردد و به اطلاق اكتفا نگردد، خلاصه اطلاقات ادله مختصه به مردان و زنان از مورد خنثي منصرف است.
بررسی جهت سوم
حال اگر از دو جهت قبل صرف نظر كرديم و گفتيم: خنثي علم اجمالي دارد كه يا بايد به تكاليف مختصه مردان عمل كند يا به تكاليف مختصه زنان، حال بايد ببينيم كه آيا اين علم اجمالي، لزوم احتياط را به همراه ميآورد؟ پاسخ اين سؤال منفي است، از دو را ميتوان عدم تنجيز اين علم اجمالي را ثابت كرد:
راه اوّل: احتياط براي خنثي حرجي است و چه حرجي از اين بالاتر كه انسان مجبور باشد به غير از محارم خود از تمام مردم روبگيرد و تمام احكام زن و مرد را انجام دهد، قاعده نفي حرج، لزوم احتياط را از بين ميبرد[34].
راه دوم: مبناي مرحوم آقاي داماد كه تنجيز علم اجمالي عقلاً ثابت نيست، و ادله برائت ـ ذاتاً ـ هر دو طرف علم اجمالي را شامل ميشوند و ما نتجيز علم اجمالي را تنها از روايات خاصّه استفاده ميكنيم واز الغاء خصوصيت از اين روايات حكم را تعميم ميدهيم.
بنابر اين مبنا، ما در بسياري از موارد علم اجمالي نميتوانيم حكم به لزوم احتياط كنيم چون الغاء خصوصيات از روايات خاصه نميتوان استفاده كرد، از جمله در جايي كه دو طرف علم اجمالي اختلاف سنخ داشته باشد مثلاً يك طرف جهر در نماز و طرف ديگر لزوم ستراست در اين گونه موارد طبق مبناي مرحوم آقاي داماد نميتوان علم اجمالي را منجز و رعايت احتياط را در جميع اطراف لازم دانست وبنابراين پس از اينكه علم اجماليازاثرافتاد اصل برائت حكم به عدم لزوم مراعات ميكند.
خلاصه نظر مختار در مسأله خنثي
به نظر ما براي خنثاي مشكل تنها احكام ثابته براي مطلق انسان بار ميگردد و هيچ يك از احكام خاصّه مرد يا زن بر وي لازم نميباشد.
«õ والسلام õ»
[1]. تذكرة الفقهاء (ط – القديمة)؛ ص: 573.
[2]. ايضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد، ج3،ص8.
[3]. جامع المقاصد في شرح القواعد؛ ج 12، ص: 33.
[4]. مسالك الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام،ج7، ص45.
[5]. التبيان في تفسير القرآن، ج7، ص: 430.
[6]. سوره نور، آیه 31.
[7]. التبيان في تفسير القرآن، ج7، ص: 429.
[8]. التبيان في تفسير القرآن، ج7، ص: 430.
[9]. الكافي (ط – دار الحديث)؛ ج 11، ص: 191.
[10]. مثلاً در مغني ابن قدامه ج 7، ص:464 آورده:
«قال احمد ذهب بعض الناس الي انّها لاتضع خمارها عنداليهودية والنصرانية و امّا انا فاذهب الي انّها لاتنظر الي الفرج ولا تقبلها حين تلد، و عن احمد رواية اخري انّ المسلمة لاتكشف قناعها عندالذمية ولاتدخل معها الحمّام و هو قول مكحول و سليمان بن موسي لقوله تعالي: أو نسائهنّ … .»
[11]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 803
[12]. البته شیخ در مبسوط ج4،ص 161 ميگويد: « فأما نظر الرجل إلى زوجته إلى كل موضع منها فمباح ما عدا الفرج فإنه مكروه، و في الناس من قال إنه محرم. » ولي كلام اخير ظاهراً اشاره به عامه است.
[13]. الوسيله الی نیل الفضیلة،ص 314.
.[14] موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 34.
[15]. سوره مؤمنون،آیه 5 و6.
[16] . سوره نور، آیه 31.
[17]. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص: 33.
[18]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص: 552.
[19]. من لا يحضره الفقيه؛ ج 3، ص: 552.
[20]. من لا يحضره الفقيه؛ ج 3، ص: 552و الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 568.
[21]. علل الشرائع، ج 2، ص: 515.
[22]. قطعه ديگري هم در روايت در نقل فقيه وامالي به صيغه غايب است (يا علي من كان جنباً في الفراض مع امرأته فلا يقرأ القرآن فانّي اخشي أن تنزل عليهما نار من السماء فتحرقهما) كه در نقل علل همه عبارت به صيغه خطاب شده است: اذا كنت … مع امرأتك فلا تقرأ … عليكما … فتحرقكما.
[23].البته نقل فقيه، يك قطعه از روايت (يا علي لاتجامع امرءتك في ليلة الفطر) به جهت مشابهة با قطعه مربوطه به ليلة الاضحي سقط شده است.
[24]. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص: 556.
[25]. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص: 357.
[26]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج 5، ص: 497 .
[27]. وسائل الشيعة، ج 20، ص: 121.
[28]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 35.
[29]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 34.
[30]. از كلام حضرت استاد معلوم ميگردد كه تعليل به تنهايي براي نفي حرمت نظر كافي نيست. بلكه بايد به جهات ديگر همچون عدم وجود مقتضي براي تحريم (به خاطر ظهور نداشتن روايت ناميد) با وجود مانع براي (به جهت روايات متعارض) استناد نمود.
[31]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج 2، ص: 803.
[32]. موسوعة الإمام الخوئي، ج 32، ص: 35.
[33]. وسائل الشيعة، ج 26، ص: 285 – 289. (توضيح بيشتر كلام حضرت استاد).
البته در پارهاي روايات (وسائل الشیعة ج 26،ص 291 ـ 294)درباره كسي كه نه آلت رجوليت دارد و نه آلت انوثيت دارد حكم به قرعه شده است كه ممكن است گمان رود كه خنثي واقعاً از مصاديق مرد يا زن است و قرعه طريق اثبات آن ميباشد، ولي اين امر مبتني بر اين است كه قرعه تنها در موردي مشروع باشد كه واقع مجهولي در كار باشد و اختصاص قرعه بدين مورد درست نيست چنانچه درجاي خود اثبات شده است.
[34]. البته اين راه بنابر مبناي مرحوم آخوند كه در بحث انسداد ذكر كردهاند كه قاعده نفي حرج تنها حاكم به ادله احكام واقعي است و در جايي كه نفس حكم واقعي حرجي نيست، بلكه امتثال قطعي آن حرجي است اين قاعده جريان ندارد ناتمام است، ولي استاد ـ مد ظلّه ـ درپارهاي از بحثهاي كتاب خمس به تفصيل اثبات كردهاند كه مبناي مرحوم آخوند ـ قدس سرّه ـ مبناي نادرستي است و قاعده نفي حرج بر ادله لزوم احتياط در علم اجمالي همه مقدّم است و ان را نفي ميكند.