حكايت مكاشفه آسید موسی زرآبادی قدس سره
حكايت مكاشفه آسید موسی زرآبادی قدس سره
حاج شيخ باقر ملكى ميانجى ـ كه فردى متّقى و از شاگردان مرحوم ميرزاى اصفهانى در مشهد بود ـ از شيخ مجتبى قزوينى قدس سره و او از سيد موسى زرآبادى قدس سره چنين نقل مى كرد:
در قزوين امام جماعت و به سير و سلوك عرفانى مشغول بودم. در آن وقت مكاشفاتى داشتم و در و ديوار براى من حائل نبود و از پشت آن اشخاص را مى ديدم.
يك وقت در عالم مكاشفه، ندايى شنيدم كه: «اين مقدار اعمال ظاهرى بس است. اگر مى خواهى به مقامات بالاتر برسى، بايد اين كارها را كنار بگذارى».
من گفتم: نماز و روزه و مانند آن از طريق معتبر از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به ما رسيده است، لذا من از آن دست بر نمى دارم. دوباره ندا آمد: اگر دست بر ندارى، تمام اين مقامات از شما گرفته مى شود. من گفتم: به جهنّم! گرفته شود.
تا اين را گفتم، ديدم كه تمام آن حالات عرفانى از من گرفته شد و مانند افراد عادى شدم. فهميدم اين راه، شيطانى بود و تصميم گرفتم كه به دستورهاى شرع و آداب و سنن عمل كنم.
پس از مدتى عمل به دستورهاى شرع، حالتى براى من حاصل شد كه حالات قبلى در مقابل آن مثل قطرهاى در مقابل دريا بود.