خارج اصول/ برائت /جلسه 83 – 96/09/11
باسمه تعالی
خارج اصول/ برائت /جلسه 83 – 09/11/96
خلاصه: در این جلسه استاد معظم با توجه به آیه 15 سوره اسراء، استدلالی بر اثبات برائت بیان نموده و مناقشات آن را تبیین می فرمایند.
استدلال به آیه 15 سوره اسراء بر برائت و عدم توقف آن بر بحث ملازمه عقلیه
آیه ﴿وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[1] از جمله ادلهایست که بر اصل برائت استدلال شده است. استدلال به این آیه متوقف بر بحث ملازمه عقلیه نیست. مقدمةً عرض میشود مسائل مختلفی، مورد اختلاف اصولیین و اخباریین قرار گرفته است؛ از جمله آن مسائل، میتوان به مساله برائت و مساله ملازمه بین حکم عقل و شرع اشاره کرد. جمهور اصولیین ادله احکام را چهار دلیل برمیشمارند: 1-کتاب 2-سنت 3-اجماع 4-عقل. در مقابل اکثر اخباریها تنها سنت را دلیل احکام دانسته و ملاک عقلی را نیز به سنت منعطف میدانند. ایشان اجماع را قبول نداشته و آیات کتاب را ….[2] .
اصولیین معمولا قائل به ملازمه بین عقل و شرع هستند، لکن مشهور اصولیین قائل به ملازمه واقعی و صاحب فصول ره قائل به ملازمه ظاهری بین حکم عقل و حکم شرع است[3]. طبق نظر مشهور اصولیین در صورتی که عقل فطری، به قبح فعلی حکم کرده و آن را شدیدا تقبیح نماید، شرع نیز حکم به تحریم خواهد نمود. در مقابل صاحب فصول ره میفرماید: در مقام ملازمه واقعی وجود ندارد اما اگر عقل به قبح فعلی حکم نماید، مقتضی تحریم وجود خواهد داشت؛ یعنی اگر مانعی وجود نداشته باشد، تحریم شرع ثابت میگردد. اما اخباریها منکر این ملازمه شده و میگویند: عقل مقتضی اثبات حکم شرع نیست.
با توجه به آنچه گذشت مرحوم شیخ ره در رابطه با آیه 15 سوره اسراء میفرماید: این آیه متوقف بر بحث ملازمه عقلیه نیست.
احتمالات موجود در آیه و تقریب استدلال
ایشان نسبت به این آیه احتمالاتی را بیان میفرمایند، و با توجه به آن بر برائت استدلال مینمایند:
احتمال اول: در این آیه شریفه بر ظاهر لفظ «رسول» جمود کرده و بگوییم تنها با بعث رسول حکم شرعی ثابت میشود و در غیر این صورت حکم شرعی ثابت نمیگردد.
احتمال دوم: بعث رسول کنایه از اتمام حجت است؛ یعنی در صورتی که اتمام حجتی انجام نگیرد، عذابی محقق نمیشود. از آنجا که اتمام حجت غالبا به وسیله بعث رسول انجام میگیرد، در این آیه از لفظ رسول استفاده شده است.
احتمال سوم: ظاهر آیه این است که حجت، انحصار در رسول دارد اما با دلیلی عقلی از این ظاهر قرآنی رفع ید شده و حجیت امور دیگر ثابت میشود. این سه احتمال فوق، احتمالاتیست که در کلام شیخ ره بیان شده است. ما در ادامه احتمال چهارمی را بیان مینماییم:
احتمال چهارم: رسول اعم از رسول باطن و ظاهر است؛ پیغمبر رسول ظاهری و عقل رسول باطنی است.
علی ای تقدیرٍ، طبق همه احتمالات فوق بدون وصول حکمی از طرف شارع، عذابی در کار نخواهد بود. اینکه آیا وصول حکم به وسیله عقل نیز ممکن است یا نه، بحث دیگریست که باید در جای خود بررسی شود، لکن در صورتی که ما حکم شرع را به وسیله عقل ثابت بدانیم، دایره بحث در ما نحن فیه مضیّق و در غیر این صورت دایره بحث وسیعتر خواهد شد.
مرحوم شیخ ره از استدلال به این آیه چنین جواب میدهند: این آیه در صدد بیان این مطلب است که همه عذابهای دنیوی، مسبوق به بعث رسل است. از این آیه نمیتوان استفاده کرد که اگر شرب تتن مشکوک الحرمه بود، ارتکاب آن عقاب اخروی در پی ندارد[4].
قبل از آیه مورد بحث، آیاتی وارد شده که مربوط به امور اخرویست. آن آیات چنین است:
﴿وَ كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنْشُوراً ﴿13﴾ اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً ﴿14﴾. لکن ادامه آیات مربوط به امور دنیویست: ﴿ مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ﴿15﴾ وَ إِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً ﴿16﴾ وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً ﴿17﴾.
مرحوم شیخ ره به صورت خلاصه فرمودهاند: فعل موجود در این آیه به صورت ماضی بیان شده و مربوط به امور دنیایست و نمیتوان با این آیه بر مدعی استدلال کرد.
جوابهایی از اشکال شیخ ره و نقد آنها
آقای خویی ره فرمودهاند: این آیه قابلیت استدلال بر برائت را دارد؛ زیرا خدائی که بدون اتمام حجت، عقاب دنیوی نمیکند، به طریق اولویت، عذاب اخروی که عذابی دائم است را بدون اتمام حجت انجام نمیدهد[5].
عرض میکنیم در صورتی که منشأ حکم﴿ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا﴾ خلاف عدل الهی بودن آن باشد، مطلب ایشان تمام است. لکن به نظر میرسد در مقام اولویتی وجود ندارد؛ چرا که عقاب دنیوی، محاسبات دیگری دارد که عقاب اخروی آن محاسبات را ندارد. به همین جهت شیخ ره فرموده است: این آیه مربوط به عذاب دنیایست و با این آیه نمیتوان بر برائت استدلال کرد.
آخوند ره از اشکال مرحوم شیخ ره چنین پاسخ دادهاند که افعال منتسب به خداوند غالبا منصرف از زمان هستند[6]. لکن باید توجه داشت که غلبه باید به حدّی باشد، که موجب ظهور شود. آیا در این آیه نیز چنین غلبهای وجود دارد؟!! اولا بنده گمان نمیکنم که در آیات قرآن چنین غلبهای وجود داشته باشد، و ثانیا بر فرض وجود، در مقام غلبهای که منشأ ظهور باشد، وجود ندارد.
عدهای دیگر از فقهاء گفتهاند: تعبیر «ما کنّا» در قرآن به این معناست که چنین فعلی خلاف شأن خداوند متعال است. به تعبیر مرحوم آقا ضیاء ره هم تفضّل و غفران مطابق شأن الهیست و هم عذابی که بعد از اتمام حجت انجام میگیرد. گویا از تعبیر «ما کنّا» چنین استفاده میشود که عذاب بدون اتمام حجت، از آن جهت که خلاف عدالت است، خلاف شأن خداوند به حساب میآید؛ چرا که خلاف تفضّل، خلاف شأن نیست[7].
لکن این سوال مطرح است که آیا لفظ «ما کنّا» در لغت عرب، نسبت به خداوند به صورت دیگری وضع شده است؟!! انسان اجمالا چنین در مییابد که این لفظ به همان معنایست که در سایر موارد استعمال میشود؛ مثلا اتمام حجت حضرت موسی ع با یک معجزه نیز محقق میشد و انجام دادن نُه معجزه ضرورتی نداشت. اما خداوند از آنجا که متفضّل است، به شیوه تفضّل عمل نموده و عذاب را بعد از شیوه متفضلانه خود نازل میکند. بنابراین نمیتوان «ما کنّا» را بر صورت خلاف عدالت حمل نمود.
مرحوم آقا ضیاء ره بیان دیگری در مساله دارند. ایشان میفرمایند: در تعبیر «ما کنّا» آیا ماضویت نسبت به زمان خطاب لازم است یا نسبت به حکمی که موضوع آن عنوان شده، ماضویت لازم است؟ ایشان میفرماید: لازم نیست ماضویت راجع به خطاب باشد، بلکه ماضویت نسبت به حکم موجود است. در این صورت ظاهرا مراد از ماضویت، ماضویت نسبت به آن عقابیست که خداوند در صدد انجام آن است. طبق این بیان، این عقاب شامل همه عقابهای گذشته و آینده خواهد شد[8].
لکن ایشان بر مدعای خود دلیلی اقامه نکردهاند. ایشان تنها این مطلب را استظهار کرده و بیانی نسبت به آن نیاوردهاند.
لکن ممکن است کسی ادعا نماید که اگر ماضویت، نسبت به خطاب اراده شده باشد، باز هم مطلب تمام است؛ زیرا از جمله عذابها، عذاب برزخ است، و در زمان این خطاب قطعا اشخاصی در برزخ بودهاند. با توجه به این نکته میتوان گفت، خداوند بدون بعث رسل، چه عذاب دنیوی و چه عذابی که شبیه عذاب اخروی است را انجام نمیدهد.
در جواب از این ادعا نیز گفته میشود، با قطع نظر از ظهور در مقام، قدر متیقن آیه این است که آیه در صدد بیان چنین عذاب اعمی نیست. نتیجه اینکه اشکال شیخ ره تمام بوده و این آیه دلیلی بر اثبات برائت نیست.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
[2] عبارت استاد معظم واضح نیست.
[4]و منها: قوله تعالى: وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا.
بناء على أنّ بعث الرسول كناية عن بيان التكليف؛ لأنّه يكون به غالبا، كما في قولك: «لا أبرح من هذا المكان حتّى يؤذّن المؤذّن»[4] كناية عن دخول الوقت، أو عبارة عن البيان النقلي- و يخصّص العموم بغير المستقلّات، أو يلتزم بوجوب التأكيد و عدم حسن العقاب إلّا مع اللطف بتأييد العقل بالنقل و إن حسن الذمّ، بناء على أنّ منع اللطف يوجب قبح العقاب دون الذمّ، كما صرّح به البعض-، و على أيّ تقدير فيدلّ على نفي العقاب قبل البيان. و فيه: أنّ ظاهره الإخبار بوقوع التعذيب سابقا بعد البعث، فيختصّ بالعذاب الدنيويّ الواقع في الأمم السابقة. فرائد الأصول ؛ ج2 ؛ ص22
[5] أنّ نفي العذاب الدنيوي عند عدم تمامية البيان يدل بالأولوية القطعية على نفي العذاب الاخروي، إذ العذاب الدنيوي أهون من العذاب الاخروي، لكونه منقطعاً غير دائم. (مصباح الأصول ج2 ؛ ص256)
[6] أقول: فيه تأمّل، بل منع، فانّ الأفعال المنسوبة إليه تعالى منسلخة غالباً عن الزّمان.(درر الفوائد في الحاشية على الفرائد؛ ص188).
[7] (بل الظاهر منها) هو كونها بصدد إظهار العدل ببيان انه سبحانه لم يكن من شأنه عزّ و جل ان يعذب قوما الا بعد البيان و إتمام الحجة نظير قوله و ما كنا ظالمين (و من الواضح) عدم اختصاص ذلك بقوم دون قوم و لا بعذاب دون عذاب (كوضوح) ملازمة ذلك لكون المنفي فيها هو الاستحقاق و المعرضية للعذاب الفعلي، لا الفعلية المحضة مع ثبوت الاستحقاق (لعدم) مناسبة ذلك مع البيان المزبور (لأن) مع الاستحقاق و ان كان من شأنه سبحانه العفو رأفة و رحمة على العباد، إلّا انه كان من شأنه العذاب أيضا، و مثله ينافى ظهورها في انه ليس من شأنه ذلك نهاية الأفكار ؛ ج3 ؛ ص205
[8] (و فيه) انه مبنى على جعل المضي في و ما كنا معذبين بلحاظ حال الخطاب و هو خلاف ظاهر الآية (بداهة) ظهورها في كونه بلحاظ زمان البعث و إتمام الحجة لا بلحاظ زمان الحال و الخطاب كما كان الاستقبال في بعث الرسول أيضا بلحاظ العذاب المنفي لا بلحاظ زمان الخطاب، (و مثله) لا يختص بالعذاب الدنيوي. (نهاية الأفكار ؛ ج3 ؛ ص205)